https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-01 05:22:522021-07-28 09:30:45سریال زندگی در بهشت | قسمت 179
180نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عاشقتونم ، واقعا از دقت هدایت های خدا همیشه شگفت زدم من ، که دقیقا وقتی دارم روی یه موضوعی کار میکنم و باورهام رو درست میکنم ، خدا با بینهایت دستش و هدایت هاش کمکم میکنه تا اصل رو درک کنم و الگوهای خوب بسازم و حرفای خوب بشنوم در موردش و بیشتر به اصلی که برای خودم تکرار میکردم برسم
کل فایل یه مفهوم خیلی اساسی و کل چیزی که ما نیاز داریم تا یک زندگی عالی با نتایج پایدار داشته باشیم رو میگه و اونم اینه که :
ما خالق زندگی خودمون هستیم با فرکانس هامون ، با اون چیزی که درونمون احساسش میکنیم و به جهان میفرستیم هر لحظه و داریم هر لحظه زندگی خودمون رو بر اساس فرکانس هامون میسازیم و به انرژی ای که اسمش رو هرکسی یه چیزی گذاشته ، شکل میدیم و اون انرژی به همون شکل وارد زندگیمون میشه
خب حالا کسی که باور داره که پرزهای روی توپ میتونه تاثیر بزاره روی کیفیت ضربش ، داره این فرکانس رو به جهان میفرسته که من که خودم عرضهی زدن یک ضربه خوب رو ندارم مگر اینکه توپ پرز نداشته باشه وگرنه من که نمیتونم یک ضربه خوب با سرعت بالا با دقت بالا و بالاترین قدرت با هر توپی بزنم خب نتیجه این باور چیه؟؟
اینه که یا باید همینجور توپی دستش بیاد تا ضربه خوبی بزنه یا اصلا ضربه خوبی نمیزنه.تا اینجای کار هم که متوجه شدید با این باور یه محدودیت برای خودش ایجاد کرده و توانایی هاش رو پشت سد این باور نگه داشته و نمیزاره توانمندی های بالقوه اش ، بالفعل بشه و تمرکز به جای اینکه کاملا روی درست ضربه زدن باشه ، قسمتیش روی توپه که توپ چجوریه که حالا برای هرکس فرق میکنه ، ممکنه یکی زیاد یا یکی کم باشه این توجه
حالا میخوام اینو بگم که حتی اگر توپی که میخواد دستش بیاد و یه مدتی به همین روش اعتماد به نفس بگیره و خوب ضربه بزنه ولی از اونجایی که فرکانس باور عدم لیاقت به جهان فرستاده ، دیر یا زود شرایطی براش بوجود میاد که دیگه اون حس اعتماد بنفسی که از تکیه کردن به عوامل بیرونی بدست آورده بود رو بدست نیاره و از همون نقطه ضربه بخوره مثلا در مسابقات بعدی قانون میزارن که همه توپها باید نو نو باشن برای بازی و حالا کسی که سعی نکرده با هر توپی ضربه بزنه و باورش رو درست کنه نسبت به چرایی موفقیتش ، در مقابل این تغییر عاجز میشه و عملکردش بشدت افت میکنه و خیلی راحتم شکست میخوره و از دور رقابتها کنار میره ( این یکی از شرایطی هست که بدلیل شرک ممکنه بوجود بیاد ) و دقیقا به همون سرعتی که بواسطه عاملی بیرونی اومده بود بالا ، به همون سرعت هم با مخ میخوره زمین و تمام اعتماد بنفسش رو از دست میده که البته درست ترش اینه که بگم به نسبتی که قدرت داده به عاملی مثل توپ ، ضربه میخوره ، اگر زیاد باشه ، قسمتی اعظمی از توانایی هاش رو از دست میده و دسترسی بهش نداره و برعکس
این که توپ گرد و خوشفرم و در بهترین حالتش باشه و کسی همچین توپهایی بخواد ایراد نداره ، مثالش اینه که آیا ما دوست داریم با ماشینی با لاستیک های صاف و دربو داغون و بدون باد رانندگی کنیم یا ماشینی با لاستیک های درجه یک و عاج لاستیک سالمه سالمه و باد در حد مناسب؟ خب قطعا مورد دوم ، در مورد توپ هم همینه ولی اینکه بگیم خب لاستیکه باید حتما دور سفید باشه تا ماشین خوب راه بره ، این دیگه میشه بحث فرعیات برای حرکت ماشین.
حالا نقطه مقابل این باور 👇
کسی که قدرت رو به درونش داده و باور داشته به خالق بودنش و اینکه میتونه از پس هر چالشی بربیاد ، خیلی آماده تغییر بوده و از هر شرایطی حتی شرایطی که به ظاهر غیر ممکن به نظر می رسیده ، تونسته به موفقیت برسه ، در این موردم یاد یه کلیپی میافتم که مسابقات اسکیت بود و مسابقه شروع شد و خیلی سریع یکی تعادلش رو از دست داد و بنظر میرسید که دیگه موفق به برنده شدن تو اون بازی نمیشه چون یه مسیر بیضی شکل رو باید میرفتن که خیلی هم سرعتشون زیاد بود و از نگاه ناظر بیرونی بنظر میرسید که طرف کارش تمام شده ولی اون پسر بلند شد و چنان با مهارت اسکیت کرد که تونست از همه جلو بزنه و نفر اول بشه و دقیقا این احساس خودباوری فرد بود که باعث شد با وجود ایجاد همچین مسئله ای که میتونه هرکسی رو ناامید کنه از ادامه ولی این پسرو هُل داد جلو و حتی فکر کنم وقتی زمین خورد ، اظهار ناراحتی هم نکرد و بلافاصله بلند شد و کارشو ادامه داد یعنی کنترل ذهن در حد پرمیرلیگ
این یعنی قدرت واقعی ، اعتماد بنفس واقعی
در مورد روابطم همینه که جالبه من دارم روی باورهای درست در زمینه روابط کار میکنم و اولین و بولد ترین باوری که بهش برخوردم همین باور به عوامل بیرونی بود که آره باید پول داشته باشی یا باید خوشتیپ و خوش هیکل باشی یا چهره بسیار زیبایی داشته باشی که کسی باهات وارد رابطه بشه که همش ریشه در گذشته داره که چقدر استادم شما خوب صحبت کردید که وقتی رابطه ها یکم نزدیک تر میشه خصوصا رابطه جنسی ، یک فرد براش معیارهای دیگه ای مهم هست
خصوصا کسی که یکم تجربه کسب کرده و سرد و گرم رو تو روابط چشیده ، بهتر میفهمه که مهمه که با فردی باشم که حال و احساس خوبی باهاش دارم و اون لذت و شادی و عشق و خوشبختی که الان دارم احساسش میکنم تو زندگیم رو ، بیشتر و بهتر میکنه و براش مهم نیست طرف پول داره یا نداره یا چی میپوشه یا قیافش چه شکلیه یعنی وابستگی ای ندارن که آقا حتما طرف مقابلم باید شبیه فلان بازیگر یا خواننده معروف باشه و حتما هم فوق ثروتمند باشه و هزار جور عواملی که گره زده میشه به بحث خوشبختی
درستش اینه که آدم تمام ویژگیهایی که از رابطش و عزیز دلش میخواد با جزئیات فراوان بنویسه ولی وابسته نباشه که آقا حتما باید همینطوری باشه وگرنه من خوشبختی رو احساس نمیکنم ، یعنی کمالگرا نباید باشم و دنبال اون اصل زندگی که لذت بردنه باشم و در عین حال اینکه خودم رو لایق یه دختر با همون ویژگیهای ظاهری و شخصیتی که میخوام ، میدونم ، آرامش و حال خوب و لذت و عشق و خوشبختی خودم رو هم وابسته به کسی نمیدونم و فکر نمیکنم پرز توپ باید درست باشه تا ضربه درست بشه ، فکر نمیکنم که باید اون فرد دلخواهم بیاد وارد زندگیم بشه تا من لذت ببرم و خوشبخت بشم
نه من همین الان هم خوشبخت هستم و کلی نعمت ها دارم که سرم رو بچرخونم فقط باید صبح تا شب نعمتهامو بشمارم ، من آدمی هستم که خوشبختم و دنبال خوشبختی بیشتر و یک آدمی که خوشبخته و دنبال خوشبختی بیشتر ، وارد زندگیم میشه که این زندگی رو فراتر از تصور زیبا و رویایی و توحیدی میکنه مثل رابطه شما استاد عزیزم و خاله مریم مهربونم
❤️
خیلی وقتا توی رابطه طرف به دلیل همین باورها که پول یا بدن عضلانی یا تیپ خاص و لباس زیبا مهمه ، میره دنبال بدست آوردن اینا تا اون دختر مدنظرش رو جذب کنه چون خودشو همینجوری که هست لایق نمیبینه که یه دختر زیبا با ویژگیهایی که میخواد وارد زندگیش بشه
با اینکار چندین ضربه به خودش میزنه ، اولین ضربه اینه که از همون اول به جای اینکه به خدا بگه من دختری میخوام با این ویژگی ها و میدونم از این دخترا خیلی زیاده که اونا هم دوست دارن با من با همین چیزی که الان هستم وارد رابطه بشن و من آدم ارزشمند و لایقی هستم ، به خاطر عدم لیاقتی که حس میکنه ، میگه خدایا بدن عضلانی بهم بده تا به دختر مورد علاقم برسم و به جای درخواست مستقیم از خدا ، یه جور واسطه بین خودش و خدا قرار میده که مگر این بدنه زیبا بتونه کاری کنه ، خدا که نمیده ، بزار برم بدنسازی ، خوش هیکل بشم ، بعد دخترا خودشون میان پیشم که این نوع فکر از وابسته بودن نشات گرفته که گفتم چند خط بالاتر و اینکه آدما رو تاثیرگذار میبینه تو زندگیش و زندگیش رو دست خودش نمیبینه.دقیقا مثل کسی که توی سلف سرویس رفته و غذا و همه چی هست و به جای اینکه بلند بشه خودش غذا برداره ، منتظره یکی دیگه رد بشه و بهش بگه تو بیا واسم غذای مورد علاقم رو پیدا کن و غذا رو بکش بیار و خودشو لایق نمیبینه که بره پای میز غذاها واسته و انتخاب کنه و غذا بکشه یا احساس میکنه من که لایق اون غذاها نیستم ، هروقت پول داشتم میرم سراغ اون غذا.در حالیکه همین الان غذا در دسترشه ولی چون باور نداره به لیاقتش ، حرکتی هم نمیکنه و چون حرکتی نمیکنه ، هدایتی هم نمیشه به غذای مورد علاقش.بعد میگه چرا من غذا ندارم ، بقیه دارن
دومین ضربه اینه که به خاطر این وابستگی ، به اون پول و بدن عضلانی و لباس زیبا به سختی و هزار بدبختی میرسه و کلی زجر و عذاب رو تحمل میکنه یا کلا نمیرسه و هرروز فشار ذهنی و استرس و اضطراب که چرا نشد ، دارم فرصت رو از دست میدم ، الان اون دختره میره ، دیگه نیست و از اینجور فکرای محدودکننده که آخرشم یا به دختره نمیرسه یا اگرم برسه بدلیل همین فکرانسهای وابستگی و اینا ، کلی عذاب و حال بد رو توی رابطه با اون تجربه میکنه و خیلی زود هم از هم جدا میشن درحالیکه که اصلا لذت نبرده از بودن با اون دختره
سومین مورد که مهمترین مورد هست.به خاطر متوسل شدن به عوامل بیرونی ، هیچوقت از خدا نمیخواد از ته دل و واقعا تسلیمش نمیشه که بگه من سپردم به خودت خدای من که قدرت همه چی و همه کس از آن توست ، خودت منو هدایتم کن و من سعی میکنم سرسپرده هدایتت باشم و گوش به فرمان و میخواد خودش با عقل محدودش و با راهکارهای محدود عقل محدود ، دنبال راهی بگرده که به خواستش برسه درحالیکه نمیدونه خداوند مالک آسمانها و زمینه و قدرت همه چی دستشه و تمام راهها رو میدونه ، استاد برنامه ریزیه و همه چی رو هماهنگ میکنه تا تو به خواستت برسی وقتی تو پاروها رو رها میکنی و دل به دلش میدی.اینجاست که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیره و به خودش میاد میبینه چقدر راحت به خواستم رسیدم
توی بحث روابط هم من دارم الگوهای زیادی میبینم که آدمای مختلف با شرایط مختلف ، اون رابطه دلخواهشون رو دارن و دهن ذهنم بسته میشه وقتی میبینه یه بنده خدایی که نه ظاهر داره نه هم سن اون دختره ، یه بارم قبلش ازدواج کرده و طلاق گرفته و ۵۰ سالشم هست با یک دختر ۳۵ ساله بسیار زیبا و جوون که تازه از سنشم کمتر نشون میده ، ازدواج کرده و یه زندگی عاشقانه دارن و بچه دار هم شدن ، هردو مجری تلویزیون هستن
این الگو در مورد اختلاف سنی و ظاهر و هیکل و اینا کاملا الگوی مناسبیه که نشون میده چیز دیگه ای در درون باعث این اتفاق شده یعنی احساس لیاقت فرد که رفته خواستگاری این دختر
یا در همین مورد بالا توی نظراتی که از دوستان میخوندم ، یک بنده خدایی رو معرفی کرده بود دوست مون که دچار یک بیماری خاص بوده که عضلات صورتش رو تحت تاثیر قرار داده و چهرش بهم ریخته از همون بچگی و این فرد از یه خانومی خوشش اومده و کم کم سعی کرده ابراز علاقه کنه و بعد داستانهایی که خودش تعریف کرد که خیلی هم جالب بود ، به دختر خانم میرسه و از لحاظ زیبایی واقعا این خانم بسیار زیباست
جالبه در مورد همین عوامل بیرونی یه نکته داشت این فرد که خودش که تعریف میکرد از داستانهاش فهمیدم
میگفت سعی کرده یک برنامه تلویزیونی معروف و مجریش رو واسطه قرار بده تا این ازدواج صورت بگیره و وقتی پدر خانمش فهمیده که فلانی میخواد واسطه بشه ، گفته نه اصلا و همه چی بهم ریخته و یکسال طول کشیده تا شرایط دوباره عادی بشه و بعد یکسال این پسر اینبار خودش ، پا روی ترسهایی که از روبرو شدن با پدر خانمش داشته گذاشته و خودش رو لایق دونسته و رفته حرف زده و در نهایت همه چی حل شده ، این دقیقا همون ضربه ای هست که حساب کردن روی غیر خدا و موثر دونستن عوامل بیرونی بهمون میزنه
جالبه این آقا پول هم نداشته که بگیم ثروتمندی چیزی بوده که این اتفاق افتاده و یه الگوی قوی برای من هست که هرچیزی امکان پذیره و فقط باید مثل همین آقا پسر قصه ، ایمان ، اعتماد به نفس ، شجاعت ، احساس لیاقت رو در خودم تقویت کنم تا به خواستم برسم
ارزشمندی من به خاطر چیزی به اسم پول یا ظاهرم یا شکل بدنم یا موفقیت هایی که کسب کردم نیست بلکه من خود ارزشم ، اگر پولی دارم ، از ارزش من بوده که این پول که ارزشه به من جذب شده ، اگر موفقیتی هست ، ارزش وجودی من اینو ساخته ، اگر زیبایی ظاهری ای دارم و در نظر کسی یا کسانی این زیبایی دیده میشه ، لطف خدا و همون ارزشمندی درونی منه که زیبام کرده وگرنه هزاران نفر افرادی بودن که بسیار زیبا بودن ولی به خاطر درون پوچی که داشتن ، کسی حاضر نبوده باهاشون ۲ ثانیه باشه و تمام اون زیبایی رو هم از دست دادن.من تازگیا یه فیلم دیدم به اسم gia که این دختر به خاطر زیبایی و اعتماد بنفسی که از زیباییش میگرفت ، به کار مدلینگ هدایت شد ولی خیلی زود به خاطر همین که ارزشمندی رو درون خودش نمی دید ، به سمت مواد مخدر رفت و وابستگی به یه آدم خاص و کلا رفتارهایی که از پس باور عدم لیاقت میاد و تمام اون پولهایی که داشت و قرارداد ها رو از دست داد ، کیفیت کاریش اومد پایین ، زیباییش رو از دست داد و در نهایت هم کارش به مرگ ختم شد و صرف داشتن زیبایی ظاهری ، هیچ کمکی بهش نکرد که زندگی زیبایی داشته باشه
برعکسشم خیلی دیدیم که آدما زیبایی خاصی نداشتن ولی همه عاشقشون بودن و حتی چهره افراد به خاطر همین احساس ارزشمندی زیبا شده یا در نظر بیننده زیبا شده چون خودش به زیبایی خودش باور داشته و بقیه هم همین رو می دیدن ، نمونه عالی این جور افراد ، آلبرت اینشتین هست که این آدم که قیافه خاصی نداشته ولی چقدر همه عاشقش بودن چرا؟ چون این آدم خودش بوده و با خودش در صلح
برای تمام کردن این کامنت عجله نکردم خصوصا برای آوردن مثال برای بحث تاثیر پول و قیافه و ظاهر و هیکل توی روابط و دوست داشتم یه کامنتی بشه که کلی اول به خودم کمک کنه و بعدشم به دوستانم در گروه و باعث رشد هممون بشه انشاءالله
خدا رو سپاسگزارم
مشتاقانه منتظر خواندن نظرات دوستان و نگاه کردن با زاویه دید اونها به این قضیه و الگوها شون هستم
خدا رو سپاسگزارم بابت این فضای الهی با این استاد الهی و دوستان الهی ، چه گنجیه داشتن همچین فضایی
یه جاهایی واقعا مکث میکردم و چند بار دوباره جمله ها رو میخوندم
هیلی تحسینت میکنم دوست عزیز
خیلی بذت بردم که اینقدر با جزییات مواردی که مربوط به عزت نفس میسن رو نوشتید مخصوصا مواردی که در مورد روابط هستن چون خیلی تجربه های این مدلی زیاد هستن و ماها قبل از آشنایی با این آگاهی ها چقدر ساده از کنارسون رد میشدیم و شاید بارها ضربه هم میخوردیم اما چون اشکال کارمون رو نمیدونستیم و اصل رو کلا ول کرده بودیم و فرع رو چسبیده بودیم، مدام از مسیر خواسته هامون دور میشدیم و اینجوری میشد که همواره ساکی و ناسپاس بودیم
اما خدا رو هزار بار شکر در جمعی هستیم با هدایت رب بی انتها و دست توانمدندش سید بزرگوارمون و بعد هم دوستانی ارزشمند که تجربیات و نظراتشون اونقدر تاثیرگذاره که گاهی اشکم از ذوق ابن آگاهی ها و درکشون، بیرون میاد
بازم از شما دوست ارزشمندم سپاسگذارم که تایم گذاشتید و عالی نوشتید و باعث شدید خیلی لذت ببرم از الهاماتی که به قلبتون رسید و شما در قالب کلمات برامون نوستید
برای هممون خوشبختی ناب رو آرزو دارم✋🏻✋🏻✋🏻🌺🌺🌺👌👌👌💛💛👋👋🌈🌈🌈
چقدر لذت بردم از این کامنت شما دوست عزیزم،از مثالهای عالی،مخصوصا اونجایی که گفتی من خود ارزشم و چقدر به قلب من نشست
اگر هر نعمتی هست بخاطر وجود با ارزش من است وگرنه نبود و چقدر میشه بیشتر روی خودمون کار کنیم تا ظرفمون پذیرای نعمتهای بیشتری بشه،ممنونم از شما دوست عزیزم بابت این کامنت عالی و سپاس از خداوند یکتا
برای خودمم این کامنت جالب بود چون خیلی از حرفام توی این کامنت شبیه آگاهی های حال حاضره دوره احساس لیاقت هست و لذت بردم از کامنت خودم. قشنگ بهم نشون میده چرا اینقدر راحت در فرکانس دوره احساس لیاقت قرار گرفتم. خیلی جالبه که حالا این حرفایی که زدم رو بهتر هم درک میکنم با کار کردن روی دوره احساس لیاقت و عمیق تر به احساس خود ارزشی رسیدم.
تشکر میکنم از شما دوست عزیزم که توجه کردید به نکات مثبت بنده که با اینکار اول به خودتون کمک کردید، در درجه دوم باعث شدید حال من خیلی خوب بشه با خوندن کامنت خودم که اصلا یادم نبود همچین کامنت قشنگی نوشتم. واقعا احساس لیاقت همه چیه و وقتی آدم از درون بهش میرسه، دنیا براش عوض میشه.
شاید چیزی که نوشته ام با چیزی که عرف کامنت هاست اندکی تفاوت داشته باشد اما شرح حال شکرگزاری است و سراسر لبریز از حس خوب من
پس شروع کنیم به خواندن، که خواندن از روزنه هایی است به سوی شادی، به سوی حس خوب و همانا که حس خوب همان فرکانس خداوند است.
این نوشته را ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ نوشتم
زمانی که از دالانی سراسر حس خوب از همان حس هایی که گاهی، لحظ ای از شادی گریه ات می گیرد، گذشته بودم…
و این انشای مدرسه، شد چکیده ای که از آن دوره حس خوب آموختم.
پس شروع کنیم اولین کامنت من را،
“روشنفکران موفق بزرگتر از ما، همیشه ما را نصیحت کردند که هدفگذاری کنیم و در راستای هدفمان ثابت قدم باشیم و هدف ها را به قسمت های کوچک و … و … و … انجام دهیم تا روزگاری موفق شویم. در اینجا اما من، به عنوان کسی که از ۲ سالگی روشنفکر و به قولی پدرخوانده همه بچه های مهد کودک بودم، تا گرفتن حق دوستانم در دبیرستان و مثبت نگری یاد دادن به پسرعمه ۳ ساله ام در ۲ سالگی ام، باید بگویم که: این همه هدف گذاشتیم، بلند مدت، کوتاه مدت، زمانی، مکانی، رفتاری، آخرش چه شد؟
راستش را بخواهید از ۲۹ اسفند قرن گذشته به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشد این همه زمانم را فقط صرف هدف نوشتن و هدفگذاری کنم در سال های آینده کسی نخواهم بود جز، زنی که همیشه با دیگران تفاوت کرد اما در نهایت مثل دیگران زندگی کرد و روحش شاد. این یک حقیقت بود.
در قبرستان ها، پر شده از آدم هایی که روزگارانی فکر می کردند می توانند دنیا را تغییر دهند، در ۱۸ سالگی می خواستند دنیا را تغییر دهند، در ۲۲ سالگی خواستند کشورشان را متحول کنند، ۳۰ سالگی به این نتیجه رسیدند که شهر خودشان هم برای دگرگونی مناسب است، در ۳۷ سالگی فهمیدند، زندگی فرزندان خودشان نسبت به مردم دنیا ارجمند تر است و در نهایت، اگر می فهمیدند، که اگر خودشان را متحول کرده بودند، شاید، طی عمرشان می توانستند دنیا را هم متحول کنند!
پس من بهار بهرامی ۲ روز پیش از شروع قرن جدید به این نتیجه رسیدم که “فقط، از لحظه لذت ببرم!”
این جمله پیش پا افتاده را اگر به دقت بنگرید، متوجه می شوید که در اکثر کارتون ها، فیلم ها و کتاب ها این جمله را شنیده ایم. اما هیچ گاه معنی آن را درست نفهمیده ایم!
من به عنوان کسی کامپیوتر را با مکانیزم سرعت جریان انرژی در سیم های تهویه اش و زمان را، با کوچکترین واحد
کشف شده آن می شناسم می گویم که تمام گنجینه های دنیا شامل موفقیت، ثروت، شادی و آرامش در این کوچکترین واحد ثانیه، که الان در حال طی شدن است، نهفته شده است.
۱۴ سال زندگی من، همه در آینده گذشت، به طوریکه من خودم را روی یک ساعت گرد و خیالی تصور می کنم و هر ۵ دقیقه یک بار فضای اطرافم را خلعی می پندارم و خودم را روی عقربه ساعت در حال گردش تصور می کنم تا ببینم ساعت چند است و من روی چه زمانی ایستاده ام.
زمان برای من تیغه ای است که زمان حال، روی آن، منی هستم که ایستاده ام روی نقطه ای، که با کوچکترین واحد ثانیه هم نمی توان آن را اندازه گرفت، پس من تا همین چند روز پیش زمان رو ۲ محدوده می دانستم، گذشته که شامل تمام این کوچکترین واحد هایی که نمی توان تصور کرد هستند و در کنار هم ثانیه ها و دقایق را شکل می دهند و آینده ای که قرار است با همین ریز ثانیه ها ساخته شود.
اما امروز من می دانم که همین لحظه از زندگی، تنها محدوده زمانی واقعی است.
گذشته از نظر متافیزیکی معنی ندارد چون اگر ما حافظه ای نداشته باشیم که گذشته مان را به خاطر بیاوریم، درواقع گذشته وجود ندارد و آینده نیز، اگر تخیلات ذهن ما نباشد، اصلا به وجود نیامده، که بخواهد از بین برود، پس طبق قوانین فیزیکی آینده هم وجود خارجی ندارد.
پس من و انگشتانم که در این لحظه در حال تایپ این نوشته هستم تمام مرکز جهان را به خود اختصاص می دهم.
و من که در این لحظه در حال راه رفتنم، زمان را به دنبال خودم خلق می کنم و هر قدم من، به راستی که زمان را به دنبال خود می کشاند و اگر بایستی، یعنی گذشته که گذشت با این لحظه ات فرق ندارد، پس در واقع اگر بایستی زمان هم با تو می ایستد!
می دانم اندکی وقت می خواهید تا جمله بالا را هضم کنید، اما بیایید بپذیریم که استدلال بُعد غیرواقعی جهان است و من، زمان را باید با قدم هایم بفهمم و نه با استدلال و هندسه. و این را با ذرات بدنم درک کنم که من به زمان دستور می دهم و من می گویم که جهان حرکت کند و به سوی آینده پیش برود یا نه.
و من هستم که به زمان معنی می دهم و نه گذشته ای بدون اکنون من، وجود دارد و نه آینده ای.
پس من با قدمی که تند برمی دارم زمان را تند به دنبال خودم می کشم و این است که به اصلاح می گوییم شادی ها زود می گذرند…
با وجودمان برقصیم که در رقصیدن زمان به دنبال وجود ما، زودتر می گذرد…
پس بیایید باور کنیم که هدفی که ما فکرش را می کنیم جزو آینده و جهانی غیرواقعی است.
هدف واقعی اکنون است و من هدف زمان و مکان و دنیا هستم. و این منم که با قدرت خدایی ام لحظه و آینده ام را خلق می کنم، با قدم هایم، نه با قدم هایی که در راه هدف بر می دارم، بلکه با قدم هایی که روی چمن های خیس تازه آب خورده پارک می گذارم و راه می روم…
پس هدف یعنی لحظه اکنون، که دلیل تمامِ پیدایش، روز و شب و گذشته و آینده است،
و من بخشی از اکنونم که با قدم هایم در گوش جهان فریاد می زنم،
تشکر از این همه سخنان خوب که دقیقیا” وقتی تو فکر بودم این فایل را تماشا کردم مثل این بود که نشانه ای برایم بوجود آمد و دقیقاً انگار خداوند یکتا در زبان شما منا راهنایی کرد سپاسگزارم استاد از این همه انرژی و درود بر شما
وای که فایل های شما گاهی یه تلنگری به ادم میزنه یهو میفهمه وای فکرش کجا بود
من دختری هستم که خواستگار های خیلی زیادی دارم ولی اون فکری که تو ذهنم هست احساس میکردم خیلی با اون فرد فاصله دارم و باید روی خودم خیلی کار کنم و خودم کسب و کار داشته باشم تا فکری که توی ذهنم هست بهش برسم
ولی با دیدن این فایل واقعا فهمیدم این همه مدت واقعا داشتم اشتباه فکر میکردم این از همون عدم اعتماد به نفسم میاد که فک میکنم عوامل بیرونی باید باشه تا من برسم
ولی این فایل یاد داد که واقعا من خودم بهترینم نیاز نیس تا به اونجا برسم تا اون اتفاق بیوفته
واقعا خیلی خوشحالم که بهترین و تنها ترین استاد زندگی من و خانوادم شدین
با سلام و عرض خسته نباشید. استاد لطفا درباره ارتباط اعتماد به نفس و اعتقاد توحیدی در فرصت مناسب توضیح بدید ممنون میشم. آیا اگر قایل شدن به تاثیر عوامل بیرونی شرک محسوب میشه ،اعتقاد به اینکه من خودم کارهارو انجام میدم هم نوعی شرک نیست؟ با تشکر
استاد عزیز از شما ممنونم که این تحقیق رو با ما درمیان گذاشتید🙏🙏🙏چقدر به موقع بود و چقدر آگاهی داشت در دل خودش
استاد الحق که سخنتان حق است
وقتی داشتید این موضوع رو بیان میکردین
من یاد کارتون مورد علاقه ی خودم (ملوان زبل) افتادم 🤭توی اون کارتون هر وقت ملوان زبل یک قوطی کنسرو اسفناج میخورد آنوقت انرژیش به حد ممکن میرسید و میتونست که دیگران رو شکست بده.
قشنگ یادمه که همسرش همیشه با یه قوطی کنسرو اسفناج مثل ناجی ها به کمکش میومد.
وقتی این کارتون رو میدیدم شاید ۸ سالم بود و اونقدر آگاهی نداشتم که بدونم از همون دوران دارم برای خودم و در ذهنم باوری به نام چیزی که به من قدرت میدهد رو میسازم.
و این باور هر با من بزرگ شد و هر بار شکلش عوض میشد اما بود و تموم شدنی نبود.
یک بار قوطی کنسرو اسفناج،یک بار مداد جادویی که مادرم برایم خریده بود، یک بار سنگ چشم ونظر، یک بار نعل اسب، یک بار ۴۰ شب زیارت عاشورا خوندن، یک بار ۴۰ روز پیاده رفتن تا جمکران و نماز خوندن، یک بار مُهرم اگر به دیوار مسجد جمکران بچسبد و……. اینها باورهایی بودن که به من یاد دادن اگه باشه، اگه بشه اونوقت قدرت پیدا میکنی برای اون چیزی که میخواهی.
و من به شخصه یاد گرفته بودم که هر بار به چیزی یا به کسی جز به خودم توسل کنم برای رسیدن به خواسته ام…
همین به قول شما بحث چشم و نظر آنقدر در خانواده ی ما این موضوع بزرگ شده بود که حتی اگه گربه ی روی دیوار می افتاد مادرم میگفت چشم و نظر بود😅
این باور به جرأت میتونم بگم زندگی من رو فلج کرده بود.
اصلن نمیتونستم حرکت کنم، هر بار که میخواستم به مهمونی بروم از قبل با خودم میگفتم که حتمن من رو چشم میکنن و یه بلایی دوباره سر من میاد و دقیقن هم این اتفاق میافتاد و من اون روز دچار به حادثه میشدم و یا جروبحث شدیدی با کسی پیدا میکردم و یا وسایلم خود به خود میشکست.
تا اینکه ۲ سال پیش با دوره ای آشنا شدم که یکی از مباحث در مورد قدرت فکر و کلام بود که ما با فکر کردم به اون موضوع بهش انرژی میدیم و اون انرژی حاصل اتفاقاتی میشود که ما میسازیم.
اونجا بود که دیگه سعی کردم از باور چشم و نظر بیام بیرون….
خوب راحت بود؟!؟! معلومه که نه 🥴
ذهن من یاد گرفته بود سالیان سال که دیگران چشمهاشون یک انرژی دارد که میتونه زندگی من رو مختل و حتی نابود کنه.
سالیان سال یاد گرفته بودم که حتی حضرت محمد (ص) در مورد چشم و نظر احادیث بسیار گرفته اند.
این باور اونقدر قوی بود که هر بار جایی میرفتم حتمن اتفاقی میافتاد که من رو برگردونه به همون حالت قبل که بله درسته چشم ونظر وجود داره اما من با خودم میگفتم نه هیچ کس قدرت چشم من رو نداره،هیچ کس قدرت اینکه روی من و زندگیم تأثیر بگذاره رو نداره و اینجوری بود که کم کم از حاشیه ی امن قبلم اومدم بیرون.
اینجوری بود که من دیگه چیزی به نام سنگ چشم و نظر، تخم مرغ، قربانی و….. تو زندگیم نداشتم.
اینطوری بود که با رفتن اون باور به ظاهر کوچیک به من آرامشی به نام باور قدرت خودم، خلق و قطع آن چیزیکه میخواهم و یا نه رو داد.
و امروز با دیدن این قسمت از سریال زندگی در بهشت یاد باور کهنه ی ذهن خودم افتادم که به واسطه ی اون چه قدر وسایل رو نابود میکردم و چقدر تخم مرغ میشکستم و چقدر🤭🤭😅🥴 و حال خدا رو شکر میکنم که این باور رو دیگه در ذهن خودم ندارم.
و استاد اگه بخواهم در مورد این باور که فلانی دستاش شفاست بگم، میتونم به آقا جواد شکسته بند توی قم اشاره کنم که حتمن هم شما میشناسینش😊ایشون با اینکه در مورد این موضوع شکستگی و…. تحصیلاتی ندارن اما باور مردم به اینکه دستان ایشون معجزه میکند و به جای رفتن چندین بار به مطب های مختلف با یک جلسه رفتن پیش ایشون همه چیز اوکی میشه، باعث شده که ایشون چیزی به نام وقت آزاد نداشته باشن و تمامی روزهاشون پر از مشتری باشد در حدی که باید چند روز قبل هماهنگی کنیم برای گرفتن وقت از ایشون و من به عینه دیدم که واقعن این باور معجزه میکنه و با یک بار رفتن پیش ایشون همه چیز ۹۰ درجه تغییر میکنه.
حال نمیدانیم که بابا این خود ما هستیم که داریم میسازیم نا اون شخص و همه ی امتیاز ها رو متاسفانه به اون شخص، سنگ خاص و…. میدیم و از قدرت درونی خودمون غافل میشیم.
با بالا بردن فرکانستون در مدار بهتری قرار میگیرید و انسان هایی با مدار بالاتر در مسیر شما قرار خواهند گرفت.
چرا فکر می کنید با بالا بردن حقوق انسان هایی در مدارتون قرار میگیرند که شایستگی اون حقوق رو دارند ؟؟؟؟؟؟ ولی این باور کاملی نییست شاید خیلی افراد لایق این حقوق باشند ولی هم فرکانس شما نباشند
تو چه فضای رویایی رانندگی میکنین😍😍😍اگه میشه توفایلهای دیگه از زاویه دید خودتون بیشتر فیلم بزارین ممنون
در این مورد ک گفتین اتفاقا چن وقته ک دارم راجع به این موضوع ک چرا بعضی از مدلهای دختر توی ایران خیلی پیشرفت میکنن و درامدهای بالایی دارن و بعضیا با اینکه رزومه و چهره خوبی دارن اصلا پیشرفت نمیکنن. چون خودم فیس مدلم خیلی به این دقت میکردم ک مدلهای سطح بالا چجوری حرف میزنن و چهرشون چه ویژگیهایی داره. اول فک میکردم کسایی ک عمل زیبایی انجام میدن چون خوشگلتر میشن و توی عکس بهتر میشن بقیه بیشتر تمایل دارن ک باهاشون کار کنن بعد ک دقت کردم مدلهای نچرال زیادی هم دیدم ک اتفاقا اونا هم درامدای بالایی دارن پس فهمیدم این ملاک نیست و اعتماد بنفسشون باعث پیشرفتشون شده. حالا کسایی ک عمل زیبایی داشتن چون از نظر خودشون زیباتر شدن( نقص های صورتشون رو برطرف کردن) جلوی دوربین اعتماد بنفس زیادی دارن و همینطور دستمزد بالایی طلب میکنن چون خودشون رو لایق دستمزد زیاد میدونن. مدلهای نچرال هم چون حس میکنن زیبا هستن و نیازی به عمل ندارن احساس اعتماد بنفس میکنن. حتی کسایی هستن ک از نظر خیلیا حتی همکاران اصلا چیز خاصی ندارن ولی اونها هم پیشرفت کردن باز بخاطر اعتماد بنفس به نظر بقیه هیچ اهمیتی ندادن و این موضوع کاملا از حرف زدن و رفتارشون مشخصه
در مورد خودم هم اینجوری بوده که با یه سری ارایش ها و لباسها ک حس میکنم بهم میاد خیلی با خودم اوکیم و اعتماد بنفس دارم و همیشه هم کارم خوب از اب درمیاد ولی روزایی ک خودم استایلمو دوس ندارم اصلا جلوی دوربین اعتماد بنفس ندارم و کار هم همیشه خراب شده. کاری ک باید انجام بدم اینه ک خودمو در هر حالتی دوس داشته باشم و بپذیرم و بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم چون این موضوع بزرگترین پاشنه اشیلمه ک چهره خودمو اصلا دوس ندارم و مدام ازش ایراد میگیرم (با اینکه پوست صاف و چشمای رنگی و موهای مشکی دارم ک این ویژگی ها ظاهر منو خاصتر کرده) و همین جلوی پیشرفتمو گرفته. قبلا فک میکردم باید جور خاصی با همکارام حرف بزنم یا استایل خاصی داشته باشم یا ب صورتم دست بزنم حالا ک قانون رو فهمیدم همه تلاشمو میکنم ک تمرکزمو روی اصل قضیه بزارم نه روی حاشیه.♥️
و چقدر سپاسگزار خداوندم که منو با شما اشنا کرد و هدایت شدم به سایتتون و الان تونستم به دو نفر دیگمکمک کنم که وارد سایت بشن.
استاد بعد از لایو فوق العاده دیروزتون من کللللی حالم خوب شد انگار که یه جون دوباره گرفتم برای ادامه مسیر.
بعد اینا امروز پست جدیدی که توی اینستاگرام گذاشتید رو دیدم اون بارون زیبای تمپا و ویو فوق العاده خونتون و برخلاف عادت همیشه که من معمولن کامنتارو چک نمیکنم این بار تا اخرین کامنتو چککردم و دونفر گفته بودن که نمیتونن وارد سایت بشن منم که عاشق کمک کردن سریع رفتمبهشون پیام دادم و یکیشون که وارد شد و مشکلش حل شد و اونیکیم ایشالا فردا دیگه بتونه وارد شه،ولی اینکه من تونستم به دو نفر کمک کنم که وارد این بهشت بشن و نقش خیلی خیلی کوچیکی توی ورودشون داشتم خیییلی حالمو خوب کرده چون من میدونم این سایت یعنی چی من میدونم اینجا چه بهشتیه و زندگیشون از این به بعد به دو قسمت تبدیل میشه، قبل ورود به سایت عباس منش بعد ورود به سایت عباس منش برای همه اینطور بوده برای همه بدون هییچ استثنایی وای استاد عاشقتونم عاشق این بهشتم عاشق تک تک فایلام، هرکدوم از فایلارو که میبینم اصن یه دنیایی واسه خودش هرکدومشون یه معجزن اخه اصن چطور میشه؟؟؟!!!!!!
این همه فایل این همه ویدیو هرکدومشونم شگفتیای خاص خودشونو دارن هرکدومشون یه دنیا اگاهی دارن تو دلشون که حتی بهم شبیهمنیستن.
فقط اینجا نیست صبحت کردن درباره شما و سایتو قانون جز اصلی زندگیم شده دلم میخواد با هرکی حرف میزنم فقط راجب قانون زندگی حقیقو اصل حرف بزنه و همینطورم شده امروز به واسطه اون پست شما من یه دوست جدید پیدا کردمکهکلی راجب قانون باهمحرف زدیم و من کلی لذت بردم و جالبه هرکی به من میرسه فقط راجب موفقیتو پولو ثروتو عشق حرف میزنه استاد هییچکس باورش نمیشه حتی اون فردی که توکل فامیل معروفه به ناله کردنو نا امیدی و شکایت کردن به من که میرسه راجب موفقیتای کاریش میگه و تجربه های پول دراوردنش😯😯😯
سلام به استادقوی ومریم جون نمونه وهمه ی دوستای خوبم
اعتمادبه نفس یکی ازموضوعات بسیارمهم وپاشنه آشیل منه و تاجایکه یادم میادبه جرأت همه ی مشکلات من ازاین مشکل شروع شده وبااینکه دوسال دارم روخودم کارمیکنم ولی هروقت باخودم میشینم ومسایل رامرور میکنم هربارازاین پاشنه ضربه خورده ام بنظرم حس تایید شدن ومهم بودن در نظراطرافیان برای ماهم ازاین موضوع نشأت میگیره راستش مدتی بود باخودم فکرمیکردم چرابعضی اوقات رفتاراطرافیان خیلی خوبه امابعضی اوقات کاملا برعکس وبااینکه فایل های رایگان راشب وروز گوش میدم هرچندموفقیت های زیادی داشتم مهمترینش ارامشه…
الا رقم اینکه فردی بسیار ارام وکم حرف بودم البته دربعضی موارد بسیارنترس بودم امابصورت مخفی ترسو بودم وفکرمیکردم وقتی افراد به من توهین می کنند اگرجواب دهم بدمیشود ویامسخره میکنند چقدر پروو..
ولی مدت طولانی خود خوری باخودم نجواکه همه مرااذیت میکنندواین نجوااشکالی نداره جای توبهشته چون مهربونی وجواب آزاراذیت اوناباخداست ..ولی وقتی آیه ای که شمادرفایل ظلم به خود که درقران به انسان زمان مرگ فرشتگان ازانسان میپرسند وخداوند خطاب میکنه مگه زمین خداوندپهناورنبود …جای اوناجهنمه مدتی زیادی گریه کردم چون نه راه پس داشتم نه راه پیش باخودم میگفتم من این همه مدت چی فکرمیکردم وچی شدراستش هنوزم که هنوز توی این موضوع بعضی جاها نمیدونم کجاباید اعراض کنم وکجاها باید ازخودم دفاع کنم بااین که ازکامنت هاو فایل هامتوجه شدم این جهان سیستمی ومن هرچقدرهم آدم خوبی باشم این جهان به فرکانس من جواب میده نه به گریه وزاری من یاخواهش وتمنای من..وبایدتالحظه مرگم روی این موضوع کارکنم هرچقدرپیش میرم کمترآزارمیبینم وتعداداین رفتارهاروز بروز کمترمیشه وهمچنین حس مظلوم بودن هم درمن وجود داره چون قبلا هاکسی که اروم بود ازنظربقیه باادب بود ولی کسی که حرفشو میزد بی ادب من بخاطر این باورمخرب اطرافیان مدتها خودموازیک آرامش درزندگی محروم کرده بودم وبرای اینکه دیگران ناراحت نشون قدرت نه گفتن رانداشتم راحت بگم نه اماالان به لطف فایل های شما خیلی راحت نه میگم وخودمو دراولویت قرارمیدم خدای خوبم همیشه ودرهمه حال هواسش بهم بود تامیسردرسته رابه من نشون بده ازاین که درکنارشما هاهستم ومیتونم دراین سایت حضورداشته باشم خداراشاکرم درپناه خدای یکتا..
اون چیزی که باید ازش اعراض کنی و نباید بهش توجه کنی رو چند موردش رو بهتون میگم:
حرف مردم،تهدیدهاشون،مسخره کردنهاشون،قیمت دلار،آتشسوزیها،بلایای طبیعی،گرون شدن اجناس و کلا چیزهایی که مربوط به عوامل بیرونی میشه…
اما اون چیزی که باید بهش توجه کنی و با آغوش باز ازش استقبال کنی و ازش فرار نکنی اون مساله ای هست که در زندگی تو وجود داره که باید حلش کنی،مثل فروش پایین در کسب و کارت،مثل بهبودی بیماریت و بدست آوردن سلامتی،مثل بهتر شدن ارتباط با همسر و یا دوست و…
به نظرم دوره شیوه حل مسائل میتونه توی این زمینه بهتون خیلی کمک کنه…
سلام به استاد عزیزم
استاد عاشقتونم ، واقعا از دقت هدایت های خدا همیشه شگفت زدم من ، که دقیقا وقتی دارم روی یه موضوعی کار میکنم و باورهام رو درست میکنم ، خدا با بینهایت دستش و هدایت هاش کمکم میکنه تا اصل رو درک کنم و الگوهای خوب بسازم و حرفای خوب بشنوم در موردش و بیشتر به اصلی که برای خودم تکرار میکردم برسم
کل فایل یه مفهوم خیلی اساسی و کل چیزی که ما نیاز داریم تا یک زندگی عالی با نتایج پایدار داشته باشیم رو میگه و اونم اینه که :
ما خالق زندگی خودمون هستیم با فرکانس هامون ، با اون چیزی که درونمون احساسش میکنیم و به جهان میفرستیم هر لحظه و داریم هر لحظه زندگی خودمون رو بر اساس فرکانس هامون میسازیم و به انرژی ای که اسمش رو هرکسی یه چیزی گذاشته ، شکل میدیم و اون انرژی به همون شکل وارد زندگیمون میشه
خب حالا کسی که باور داره که پرزهای روی توپ میتونه تاثیر بزاره روی کیفیت ضربش ، داره این فرکانس رو به جهان میفرسته که من که خودم عرضهی زدن یک ضربه خوب رو ندارم مگر اینکه توپ پرز نداشته باشه وگرنه من که نمیتونم یک ضربه خوب با سرعت بالا با دقت بالا و بالاترین قدرت با هر توپی بزنم خب نتیجه این باور چیه؟؟
اینه که یا باید همینجور توپی دستش بیاد تا ضربه خوبی بزنه یا اصلا ضربه خوبی نمیزنه.تا اینجای کار هم که متوجه شدید با این باور یه محدودیت برای خودش ایجاد کرده و توانایی هاش رو پشت سد این باور نگه داشته و نمیزاره توانمندی های بالقوه اش ، بالفعل بشه و تمرکز به جای اینکه کاملا روی درست ضربه زدن باشه ، قسمتیش روی توپه که توپ چجوریه که حالا برای هرکس فرق میکنه ، ممکنه یکی زیاد یا یکی کم باشه این توجه
حالا میخوام اینو بگم که حتی اگر توپی که میخواد دستش بیاد و یه مدتی به همین روش اعتماد به نفس بگیره و خوب ضربه بزنه ولی از اونجایی که فرکانس باور عدم لیاقت به جهان فرستاده ، دیر یا زود شرایطی براش بوجود میاد که دیگه اون حس اعتماد بنفسی که از تکیه کردن به عوامل بیرونی بدست آورده بود رو بدست نیاره و از همون نقطه ضربه بخوره مثلا در مسابقات بعدی قانون میزارن که همه توپها باید نو نو باشن برای بازی و حالا کسی که سعی نکرده با هر توپی ضربه بزنه و باورش رو درست کنه نسبت به چرایی موفقیتش ، در مقابل این تغییر عاجز میشه و عملکردش بشدت افت میکنه و خیلی راحتم شکست میخوره و از دور رقابتها کنار میره ( این یکی از شرایطی هست که بدلیل شرک ممکنه بوجود بیاد ) و دقیقا به همون سرعتی که بواسطه عاملی بیرونی اومده بود بالا ، به همون سرعت هم با مخ میخوره زمین و تمام اعتماد بنفسش رو از دست میده که البته درست ترش اینه که بگم به نسبتی که قدرت داده به عاملی مثل توپ ، ضربه میخوره ، اگر زیاد باشه ، قسمتی اعظمی از توانایی هاش رو از دست میده و دسترسی بهش نداره و برعکس
این که توپ گرد و خوشفرم و در بهترین حالتش باشه و کسی همچین توپهایی بخواد ایراد نداره ، مثالش اینه که آیا ما دوست داریم با ماشینی با لاستیک های صاف و دربو داغون و بدون باد رانندگی کنیم یا ماشینی با لاستیک های درجه یک و عاج لاستیک سالمه سالمه و باد در حد مناسب؟ خب قطعا مورد دوم ، در مورد توپ هم همینه ولی اینکه بگیم خب لاستیکه باید حتما دور سفید باشه تا ماشین خوب راه بره ، این دیگه میشه بحث فرعیات برای حرکت ماشین.
حالا نقطه مقابل این باور 👇
کسی که قدرت رو به درونش داده و باور داشته به خالق بودنش و اینکه میتونه از پس هر چالشی بربیاد ، خیلی آماده تغییر بوده و از هر شرایطی حتی شرایطی که به ظاهر غیر ممکن به نظر می رسیده ، تونسته به موفقیت برسه ، در این موردم یاد یه کلیپی میافتم که مسابقات اسکیت بود و مسابقه شروع شد و خیلی سریع یکی تعادلش رو از دست داد و بنظر میرسید که دیگه موفق به برنده شدن تو اون بازی نمیشه چون یه مسیر بیضی شکل رو باید میرفتن که خیلی هم سرعتشون زیاد بود و از نگاه ناظر بیرونی بنظر میرسید که طرف کارش تمام شده ولی اون پسر بلند شد و چنان با مهارت اسکیت کرد که تونست از همه جلو بزنه و نفر اول بشه و دقیقا این احساس خودباوری فرد بود که باعث شد با وجود ایجاد همچین مسئله ای که میتونه هرکسی رو ناامید کنه از ادامه ولی این پسرو هُل داد جلو و حتی فکر کنم وقتی زمین خورد ، اظهار ناراحتی هم نکرد و بلافاصله بلند شد و کارشو ادامه داد یعنی کنترل ذهن در حد پرمیرلیگ
این یعنی قدرت واقعی ، اعتماد بنفس واقعی
در مورد روابطم همینه که جالبه من دارم روی باورهای درست در زمینه روابط کار میکنم و اولین و بولد ترین باوری که بهش برخوردم همین باور به عوامل بیرونی بود که آره باید پول داشته باشی یا باید خوشتیپ و خوش هیکل باشی یا چهره بسیار زیبایی داشته باشی که کسی باهات وارد رابطه بشه که همش ریشه در گذشته داره که چقدر استادم شما خوب صحبت کردید که وقتی رابطه ها یکم نزدیک تر میشه خصوصا رابطه جنسی ، یک فرد براش معیارهای دیگه ای مهم هست
خصوصا کسی که یکم تجربه کسب کرده و سرد و گرم رو تو روابط چشیده ، بهتر میفهمه که مهمه که با فردی باشم که حال و احساس خوبی باهاش دارم و اون لذت و شادی و عشق و خوشبختی که الان دارم احساسش میکنم تو زندگیم رو ، بیشتر و بهتر میکنه و براش مهم نیست طرف پول داره یا نداره یا چی میپوشه یا قیافش چه شکلیه یعنی وابستگی ای ندارن که آقا حتما طرف مقابلم باید شبیه فلان بازیگر یا خواننده معروف باشه و حتما هم فوق ثروتمند باشه و هزار جور عواملی که گره زده میشه به بحث خوشبختی
درستش اینه که آدم تمام ویژگیهایی که از رابطش و عزیز دلش میخواد با جزئیات فراوان بنویسه ولی وابسته نباشه که آقا حتما باید همینطوری باشه وگرنه من خوشبختی رو احساس نمیکنم ، یعنی کمالگرا نباید باشم و دنبال اون اصل زندگی که لذت بردنه باشم و در عین حال اینکه خودم رو لایق یه دختر با همون ویژگیهای ظاهری و شخصیتی که میخوام ، میدونم ، آرامش و حال خوب و لذت و عشق و خوشبختی خودم رو هم وابسته به کسی نمیدونم و فکر نمیکنم پرز توپ باید درست باشه تا ضربه درست بشه ، فکر نمیکنم که باید اون فرد دلخواهم بیاد وارد زندگیم بشه تا من لذت ببرم و خوشبخت بشم
نه من همین الان هم خوشبخت هستم و کلی نعمت ها دارم که سرم رو بچرخونم فقط باید صبح تا شب نعمتهامو بشمارم ، من آدمی هستم که خوشبختم و دنبال خوشبختی بیشتر و یک آدمی که خوشبخته و دنبال خوشبختی بیشتر ، وارد زندگیم میشه که این زندگی رو فراتر از تصور زیبا و رویایی و توحیدی میکنه مثل رابطه شما استاد عزیزم و خاله مریم مهربونم
❤️
خیلی وقتا توی رابطه طرف به دلیل همین باورها که پول یا بدن عضلانی یا تیپ خاص و لباس زیبا مهمه ، میره دنبال بدست آوردن اینا تا اون دختر مدنظرش رو جذب کنه چون خودشو همینجوری که هست لایق نمیبینه که یه دختر زیبا با ویژگیهایی که میخواد وارد زندگیش بشه
با اینکار چندین ضربه به خودش میزنه ، اولین ضربه اینه که از همون اول به جای اینکه به خدا بگه من دختری میخوام با این ویژگی ها و میدونم از این دخترا خیلی زیاده که اونا هم دوست دارن با من با همین چیزی که الان هستم وارد رابطه بشن و من آدم ارزشمند و لایقی هستم ، به خاطر عدم لیاقتی که حس میکنه ، میگه خدایا بدن عضلانی بهم بده تا به دختر مورد علاقم برسم و به جای درخواست مستقیم از خدا ، یه جور واسطه بین خودش و خدا قرار میده که مگر این بدنه زیبا بتونه کاری کنه ، خدا که نمیده ، بزار برم بدنسازی ، خوش هیکل بشم ، بعد دخترا خودشون میان پیشم که این نوع فکر از وابسته بودن نشات گرفته که گفتم چند خط بالاتر و اینکه آدما رو تاثیرگذار میبینه تو زندگیش و زندگیش رو دست خودش نمیبینه.دقیقا مثل کسی که توی سلف سرویس رفته و غذا و همه چی هست و به جای اینکه بلند بشه خودش غذا برداره ، منتظره یکی دیگه رد بشه و بهش بگه تو بیا واسم غذای مورد علاقم رو پیدا کن و غذا رو بکش بیار و خودشو لایق نمیبینه که بره پای میز غذاها واسته و انتخاب کنه و غذا بکشه یا احساس میکنه من که لایق اون غذاها نیستم ، هروقت پول داشتم میرم سراغ اون غذا.در حالیکه همین الان غذا در دسترشه ولی چون باور نداره به لیاقتش ، حرکتی هم نمیکنه و چون حرکتی نمیکنه ، هدایتی هم نمیشه به غذای مورد علاقش.بعد میگه چرا من غذا ندارم ، بقیه دارن
دومین ضربه اینه که به خاطر این وابستگی ، به اون پول و بدن عضلانی و لباس زیبا به سختی و هزار بدبختی میرسه و کلی زجر و عذاب رو تحمل میکنه یا کلا نمیرسه و هرروز فشار ذهنی و استرس و اضطراب که چرا نشد ، دارم فرصت رو از دست میدم ، الان اون دختره میره ، دیگه نیست و از اینجور فکرای محدودکننده که آخرشم یا به دختره نمیرسه یا اگرم برسه بدلیل همین فکرانسهای وابستگی و اینا ، کلی عذاب و حال بد رو توی رابطه با اون تجربه میکنه و خیلی زود هم از هم جدا میشن درحالیکه که اصلا لذت نبرده از بودن با اون دختره
سومین مورد که مهمترین مورد هست.به خاطر متوسل شدن به عوامل بیرونی ، هیچوقت از خدا نمیخواد از ته دل و واقعا تسلیمش نمیشه که بگه من سپردم به خودت خدای من که قدرت همه چی و همه کس از آن توست ، خودت منو هدایتم کن و من سعی میکنم سرسپرده هدایتت باشم و گوش به فرمان و میخواد خودش با عقل محدودش و با راهکارهای محدود عقل محدود ، دنبال راهی بگرده که به خواستش برسه درحالیکه نمیدونه خداوند مالک آسمانها و زمینه و قدرت همه چی دستشه و تمام راهها رو میدونه ، استاد برنامه ریزیه و همه چی رو هماهنگ میکنه تا تو به خواستت برسی وقتی تو پاروها رو رها میکنی و دل به دلش میدی.اینجاست که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیره و به خودش میاد میبینه چقدر راحت به خواستم رسیدم
توی بحث روابط هم من دارم الگوهای زیادی میبینم که آدمای مختلف با شرایط مختلف ، اون رابطه دلخواهشون رو دارن و دهن ذهنم بسته میشه وقتی میبینه یه بنده خدایی که نه ظاهر داره نه هم سن اون دختره ، یه بارم قبلش ازدواج کرده و طلاق گرفته و ۵۰ سالشم هست با یک دختر ۳۵ ساله بسیار زیبا و جوون که تازه از سنشم کمتر نشون میده ، ازدواج کرده و یه زندگی عاشقانه دارن و بچه دار هم شدن ، هردو مجری تلویزیون هستن
این الگو در مورد اختلاف سنی و ظاهر و هیکل و اینا کاملا الگوی مناسبیه که نشون میده چیز دیگه ای در درون باعث این اتفاق شده یعنی احساس لیاقت فرد که رفته خواستگاری این دختر
یا در همین مورد بالا توی نظراتی که از دوستان میخوندم ، یک بنده خدایی رو معرفی کرده بود دوست مون که دچار یک بیماری خاص بوده که عضلات صورتش رو تحت تاثیر قرار داده و چهرش بهم ریخته از همون بچگی و این فرد از یه خانومی خوشش اومده و کم کم سعی کرده ابراز علاقه کنه و بعد داستانهایی که خودش تعریف کرد که خیلی هم جالب بود ، به دختر خانم میرسه و از لحاظ زیبایی واقعا این خانم بسیار زیباست
جالبه در مورد همین عوامل بیرونی یه نکته داشت این فرد که خودش که تعریف میکرد از داستانهاش فهمیدم
میگفت سعی کرده یک برنامه تلویزیونی معروف و مجریش رو واسطه قرار بده تا این ازدواج صورت بگیره و وقتی پدر خانمش فهمیده که فلانی میخواد واسطه بشه ، گفته نه اصلا و همه چی بهم ریخته و یکسال طول کشیده تا شرایط دوباره عادی بشه و بعد یکسال این پسر اینبار خودش ، پا روی ترسهایی که از روبرو شدن با پدر خانمش داشته گذاشته و خودش رو لایق دونسته و رفته حرف زده و در نهایت همه چی حل شده ، این دقیقا همون ضربه ای هست که حساب کردن روی غیر خدا و موثر دونستن عوامل بیرونی بهمون میزنه
جالبه این آقا پول هم نداشته که بگیم ثروتمندی چیزی بوده که این اتفاق افتاده و یه الگوی قوی برای من هست که هرچیزی امکان پذیره و فقط باید مثل همین آقا پسر قصه ، ایمان ، اعتماد به نفس ، شجاعت ، احساس لیاقت رو در خودم تقویت کنم تا به خواستم برسم
ارزشمندی من به خاطر چیزی به اسم پول یا ظاهرم یا شکل بدنم یا موفقیت هایی که کسب کردم نیست بلکه من خود ارزشم ، اگر پولی دارم ، از ارزش من بوده که این پول که ارزشه به من جذب شده ، اگر موفقیتی هست ، ارزش وجودی من اینو ساخته ، اگر زیبایی ظاهری ای دارم و در نظر کسی یا کسانی این زیبایی دیده میشه ، لطف خدا و همون ارزشمندی درونی منه که زیبام کرده وگرنه هزاران نفر افرادی بودن که بسیار زیبا بودن ولی به خاطر درون پوچی که داشتن ، کسی حاضر نبوده باهاشون ۲ ثانیه باشه و تمام اون زیبایی رو هم از دست دادن.من تازگیا یه فیلم دیدم به اسم gia که این دختر به خاطر زیبایی و اعتماد بنفسی که از زیباییش میگرفت ، به کار مدلینگ هدایت شد ولی خیلی زود به خاطر همین که ارزشمندی رو درون خودش نمی دید ، به سمت مواد مخدر رفت و وابستگی به یه آدم خاص و کلا رفتارهایی که از پس باور عدم لیاقت میاد و تمام اون پولهایی که داشت و قرارداد ها رو از دست داد ، کیفیت کاریش اومد پایین ، زیباییش رو از دست داد و در نهایت هم کارش به مرگ ختم شد و صرف داشتن زیبایی ظاهری ، هیچ کمکی بهش نکرد که زندگی زیبایی داشته باشه
برعکسشم خیلی دیدیم که آدما زیبایی خاصی نداشتن ولی همه عاشقشون بودن و حتی چهره افراد به خاطر همین احساس ارزشمندی زیبا شده یا در نظر بیننده زیبا شده چون خودش به زیبایی خودش باور داشته و بقیه هم همین رو می دیدن ، نمونه عالی این جور افراد ، آلبرت اینشتین هست که این آدم که قیافه خاصی نداشته ولی چقدر همه عاشقش بودن چرا؟ چون این آدم خودش بوده و با خودش در صلح
برای تمام کردن این کامنت عجله نکردم خصوصا برای آوردن مثال برای بحث تاثیر پول و قیافه و ظاهر و هیکل توی روابط و دوست داشتم یه کامنتی بشه که کلی اول به خودم کمک کنه و بعدشم به دوستانم در گروه و باعث رشد هممون بشه انشاءالله
خدا رو سپاسگزارم
مشتاقانه منتظر خواندن نظرات دوستان و نگاه کردن با زاویه دید اونها به این قضیه و الگوها شون هستم
خدا رو سپاسگزارم بابت این فضای الهی با این استاد الهی و دوستان الهی ، چه گنجیه داشتن همچین فضایی
عاشقتونم
شاد باشید
به نام یکتای هدایتگر و سلام به شما دوست عزیزم
خیلی خیلی از کامنتتون لذت بردم
یه جاهایی واقعا مکث میکردم و چند بار دوباره جمله ها رو میخوندم
هیلی تحسینت میکنم دوست عزیز
خیلی بذت بردم که اینقدر با جزییات مواردی که مربوط به عزت نفس میسن رو نوشتید مخصوصا مواردی که در مورد روابط هستن چون خیلی تجربه های این مدلی زیاد هستن و ماها قبل از آشنایی با این آگاهی ها چقدر ساده از کنارسون رد میشدیم و شاید بارها ضربه هم میخوردیم اما چون اشکال کارمون رو نمیدونستیم و اصل رو کلا ول کرده بودیم و فرع رو چسبیده بودیم، مدام از مسیر خواسته هامون دور میشدیم و اینجوری میشد که همواره ساکی و ناسپاس بودیم
اما خدا رو هزار بار شکر در جمعی هستیم با هدایت رب بی انتها و دست توانمدندش سید بزرگوارمون و بعد هم دوستانی ارزشمند که تجربیات و نظراتشون اونقدر تاثیرگذاره که گاهی اشکم از ذوق ابن آگاهی ها و درکشون، بیرون میاد
بازم از شما دوست ارزشمندم سپاسگذارم که تایم گذاشتید و عالی نوشتید و باعث شدید خیلی لذت ببرم از الهاماتی که به قلبتون رسید و شما در قالب کلمات برامون نوستید
برای هممون خوشبختی ناب رو آرزو دارم✋🏻✋🏻✋🏻🌺🌺🌺👌👌👌💛💛👋👋🌈🌈🌈
سلام دوست عزیزم خانم حسینی
اعتبارش به خدای مهربونم که خودش از انداختن به دلم برای نوشتن و تا آخرش باهام بود و این آگاهی ها باید جاری میشد
خوشحالم که دست خدا شدم برای گسترش جهانش و بهتر کردن حال یکی از بندگان مخلص خودش
آره واقعا همیشه به یاد آوردن اصل ، ما رو به آرامشی میرسونه که باعث میشه دست از تقلا برداریم و این زندگی رو چقدر لذتبخش میکنه
متشکرم از لطف تون
شاد باشید دوست من
به نام الله یکتا
چقدر لذت بردم از این کامنت شما دوست عزیزم،از مثالهای عالی،مخصوصا اونجایی که گفتی من خود ارزشم و چقدر به قلب من نشست
اگر هر نعمتی هست بخاطر وجود با ارزش من است وگرنه نبود و چقدر میشه بیشتر روی خودمون کار کنیم تا ظرفمون پذیرای نعمتهای بیشتری بشه،ممنونم از شما دوست عزیزم بابت این کامنت عالی و سپاس از خداوند یکتا
سلام محمدجواد عزیز
برای خودمم این کامنت جالب بود چون خیلی از حرفام توی این کامنت شبیه آگاهی های حال حاضره دوره احساس لیاقت هست و لذت بردم از کامنت خودم. قشنگ بهم نشون میده چرا اینقدر راحت در فرکانس دوره احساس لیاقت قرار گرفتم. خیلی جالبه که حالا این حرفایی که زدم رو بهتر هم درک میکنم با کار کردن روی دوره احساس لیاقت و عمیق تر به احساس خود ارزشی رسیدم.
تشکر میکنم از شما دوست عزیزم که توجه کردید به نکات مثبت بنده که با اینکار اول به خودتون کمک کردید، در درجه دوم باعث شدید حال من خیلی خوب بشه با خوندن کامنت خودم که اصلا یادم نبود همچین کامنت قشنگی نوشتم. واقعا احساس لیاقت همه چیه و وقتی آدم از درون بهش میرسه، دنیا براش عوض میشه.
سپاسگزارم
در پناه خدا
(به نام خدایی که از من به من نزدیکتر است🌱)
سلام به استاد عباسمنش عزیز
خانم شایسته و دیگر همسفر های خوب من
شاید چیزی که نوشته ام با چیزی که عرف کامنت هاست اندکی تفاوت داشته باشد اما شرح حال شکرگزاری است و سراسر لبریز از حس خوب من
پس شروع کنیم به خواندن، که خواندن از روزنه هایی است به سوی شادی، به سوی حس خوب و همانا که حس خوب همان فرکانس خداوند است.
این نوشته را ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ نوشتم
زمانی که از دالانی سراسر حس خوب از همان حس هایی که گاهی، لحظ ای از شادی گریه ات می گیرد، گذشته بودم…
و این انشای مدرسه، شد چکیده ای که از آن دوره حس خوب آموختم.
پس شروع کنیم اولین کامنت من را،
“روشنفکران موفق بزرگتر از ما، همیشه ما را نصیحت کردند که هدفگذاری کنیم و در راستای هدفمان ثابت قدم باشیم و هدف ها را به قسمت های کوچک و … و … و … انجام دهیم تا روزگاری موفق شویم. در اینجا اما من، به عنوان کسی که از ۲ سالگی روشنفکر و به قولی پدرخوانده همه بچه های مهد کودک بودم، تا گرفتن حق دوستانم در دبیرستان و مثبت نگری یاد دادن به پسرعمه ۳ ساله ام در ۲ سالگی ام، باید بگویم که: این همه هدف گذاشتیم، بلند مدت، کوتاه مدت، زمانی، مکانی، رفتاری، آخرش چه شد؟
راستش را بخواهید از ۲۹ اسفند قرن گذشته به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشد این همه زمانم را فقط صرف هدف نوشتن و هدفگذاری کنم در سال های آینده کسی نخواهم بود جز، زنی که همیشه با دیگران تفاوت کرد اما در نهایت مثل دیگران زندگی کرد و روحش شاد. این یک حقیقت بود.
در قبرستان ها، پر شده از آدم هایی که روزگارانی فکر می کردند می توانند دنیا را تغییر دهند، در ۱۸ سالگی می خواستند دنیا را تغییر دهند، در ۲۲ سالگی خواستند کشورشان را متحول کنند، ۳۰ سالگی به این نتیجه رسیدند که شهر خودشان هم برای دگرگونی مناسب است، در ۳۷ سالگی فهمیدند، زندگی فرزندان خودشان نسبت به مردم دنیا ارجمند تر است و در نهایت، اگر می فهمیدند، که اگر خودشان را متحول کرده بودند، شاید، طی عمرشان می توانستند دنیا را هم متحول کنند!
پس من بهار بهرامی ۲ روز پیش از شروع قرن جدید به این نتیجه رسیدم که “فقط، از لحظه لذت ببرم!”
این جمله پیش پا افتاده را اگر به دقت بنگرید، متوجه می شوید که در اکثر کارتون ها، فیلم ها و کتاب ها این جمله را شنیده ایم. اما هیچ گاه معنی آن را درست نفهمیده ایم!
من به عنوان کسی کامپیوتر را با مکانیزم سرعت جریان انرژی در سیم های تهویه اش و زمان را، با کوچکترین واحد
کشف شده آن می شناسم می گویم که تمام گنجینه های دنیا شامل موفقیت، ثروت، شادی و آرامش در این کوچکترین واحد ثانیه، که الان در حال طی شدن است، نهفته شده است.
۱۴ سال زندگی من، همه در آینده گذشت، به طوریکه من خودم را روی یک ساعت گرد و خیالی تصور می کنم و هر ۵ دقیقه یک بار فضای اطرافم را خلعی می پندارم و خودم را روی عقربه ساعت در حال گردش تصور می کنم تا ببینم ساعت چند است و من روی چه زمانی ایستاده ام.
زمان برای من تیغه ای است که زمان حال، روی آن، منی هستم که ایستاده ام روی نقطه ای، که با کوچکترین واحد ثانیه هم نمی توان آن را اندازه گرفت، پس من تا همین چند روز پیش زمان رو ۲ محدوده می دانستم، گذشته که شامل تمام این کوچکترین واحد هایی که نمی توان تصور کرد هستند و در کنار هم ثانیه ها و دقایق را شکل می دهند و آینده ای که قرار است با همین ریز ثانیه ها ساخته شود.
اما امروز من می دانم که همین لحظه از زندگی، تنها محدوده زمانی واقعی است.
گذشته از نظر متافیزیکی معنی ندارد چون اگر ما حافظه ای نداشته باشیم که گذشته مان را به خاطر بیاوریم، درواقع گذشته وجود ندارد و آینده نیز، اگر تخیلات ذهن ما نباشد، اصلا به وجود نیامده، که بخواهد از بین برود، پس طبق قوانین فیزیکی آینده هم وجود خارجی ندارد.
پس من و انگشتانم که در این لحظه در حال تایپ این نوشته هستم تمام مرکز جهان را به خود اختصاص می دهم.
و من که در این لحظه در حال راه رفتنم، زمان را به دنبال خودم خلق می کنم و هر قدم من، به راستی که زمان را به دنبال خود می کشاند و اگر بایستی، یعنی گذشته که گذشت با این لحظه ات فرق ندارد، پس در واقع اگر بایستی زمان هم با تو می ایستد!
می دانم اندکی وقت می خواهید تا جمله بالا را هضم کنید، اما بیایید بپذیریم که استدلال بُعد غیرواقعی جهان است و من، زمان را باید با قدم هایم بفهمم و نه با استدلال و هندسه. و این را با ذرات بدنم درک کنم که من به زمان دستور می دهم و من می گویم که جهان حرکت کند و به سوی آینده پیش برود یا نه.
و من هستم که به زمان معنی می دهم و نه گذشته ای بدون اکنون من، وجود دارد و نه آینده ای.
پس من با قدمی که تند برمی دارم زمان را تند به دنبال خودم می کشم و این است که به اصلاح می گوییم شادی ها زود می گذرند…
با وجودمان برقصیم که در رقصیدن زمان به دنبال وجود ما، زودتر می گذرد…
پس بیایید باور کنیم که هدفی که ما فکرش را می کنیم جزو آینده و جهانی غیرواقعی است.
هدف واقعی اکنون است و من هدف زمان و مکان و دنیا هستم. و این منم که با قدرت خدایی ام لحظه و آینده ام را خلق می کنم، با قدم هایم، نه با قدم هایی که در راه هدف بر می دارم، بلکه با قدم هایی که روی چمن های خیس تازه آب خورده پارک می گذارم و راه می روم…
پس هدف یعنی لحظه اکنون، که دلیل تمامِ پیدایش، روز و شب و گذشته و آینده است،
و من بخشی از اکنونم که با قدم هایم در گوش جهان فریاد می زنم،
این منم که تو را کنترل می کنم…
سلام استاد عزیز
تشکر از این همه سخنان خوب که دقیقیا” وقتی تو فکر بودم این فایل را تماشا کردم مثل این بود که نشانه ای برایم بوجود آمد و دقیقاً انگار خداوند یکتا در زبان شما منا راهنایی کرد سپاسگزارم استاد از این همه انرژی و درود بر شما
سلام استاد عزیزم
وای که فایل های شما گاهی یه تلنگری به ادم میزنه یهو میفهمه وای فکرش کجا بود
من دختری هستم که خواستگار های خیلی زیادی دارم ولی اون فکری که تو ذهنم هست احساس میکردم خیلی با اون فرد فاصله دارم و باید روی خودم خیلی کار کنم و خودم کسب و کار داشته باشم تا فکری که توی ذهنم هست بهش برسم
ولی با دیدن این فایل واقعا فهمیدم این همه مدت واقعا داشتم اشتباه فکر میکردم این از همون عدم اعتماد به نفسم میاد که فک میکنم عوامل بیرونی باید باشه تا من برسم
ولی این فایل یاد داد که واقعا من خودم بهترینم نیاز نیس تا به اونجا برسم تا اون اتفاق بیوفته
واقعا خیلی خوشحالم که بهترین و تنها ترین استاد زندگی من و خانوادم شدین
با سلام و عرض خسته نباشید. استاد لطفا درباره ارتباط اعتماد به نفس و اعتقاد توحیدی در فرصت مناسب توضیح بدید ممنون میشم. آیا اگر قایل شدن به تاثیر عوامل بیرونی شرک محسوب میشه ،اعتقاد به اینکه من خودم کارهارو انجام میدم هم نوعی شرک نیست؟ با تشکر
به نام او که هم جان است و هم جانان
سلام و درود بر شما استاد مهربان
استاد عزیز از شما ممنونم که این تحقیق رو با ما درمیان گذاشتید🙏🙏🙏چقدر به موقع بود و چقدر آگاهی داشت در دل خودش
استاد الحق که سخنتان حق است
وقتی داشتید این موضوع رو بیان میکردین
من یاد کارتون مورد علاقه ی خودم (ملوان زبل) افتادم 🤭توی اون کارتون هر وقت ملوان زبل یک قوطی کنسرو اسفناج میخورد آنوقت انرژیش به حد ممکن میرسید و میتونست که دیگران رو شکست بده.
قشنگ یادمه که همسرش همیشه با یه قوطی کنسرو اسفناج مثل ناجی ها به کمکش میومد.
وقتی این کارتون رو میدیدم شاید ۸ سالم بود و اونقدر آگاهی نداشتم که بدونم از همون دوران دارم برای خودم و در ذهنم باوری به نام چیزی که به من قدرت میدهد رو میسازم.
و این باور هر با من بزرگ شد و هر بار شکلش عوض میشد اما بود و تموم شدنی نبود.
یک بار قوطی کنسرو اسفناج،یک بار مداد جادویی که مادرم برایم خریده بود، یک بار سنگ چشم ونظر، یک بار نعل اسب، یک بار ۴۰ شب زیارت عاشورا خوندن، یک بار ۴۰ روز پیاده رفتن تا جمکران و نماز خوندن، یک بار مُهرم اگر به دیوار مسجد جمکران بچسبد و……. اینها باورهایی بودن که به من یاد دادن اگه باشه، اگه بشه اونوقت قدرت پیدا میکنی برای اون چیزی که میخواهی.
و من به شخصه یاد گرفته بودم که هر بار به چیزی یا به کسی جز به خودم توسل کنم برای رسیدن به خواسته ام…
همین به قول شما بحث چشم و نظر آنقدر در خانواده ی ما این موضوع بزرگ شده بود که حتی اگه گربه ی روی دیوار می افتاد مادرم میگفت چشم و نظر بود😅
این باور به جرأت میتونم بگم زندگی من رو فلج کرده بود.
اصلن نمیتونستم حرکت کنم، هر بار که میخواستم به مهمونی بروم از قبل با خودم میگفتم که حتمن من رو چشم میکنن و یه بلایی دوباره سر من میاد و دقیقن هم این اتفاق میافتاد و من اون روز دچار به حادثه میشدم و یا جروبحث شدیدی با کسی پیدا میکردم و یا وسایلم خود به خود میشکست.
تا اینکه ۲ سال پیش با دوره ای آشنا شدم که یکی از مباحث در مورد قدرت فکر و کلام بود که ما با فکر کردم به اون موضوع بهش انرژی میدیم و اون انرژی حاصل اتفاقاتی میشود که ما میسازیم.
اونجا بود که دیگه سعی کردم از باور چشم و نظر بیام بیرون….
خوب راحت بود؟!؟! معلومه که نه 🥴
ذهن من یاد گرفته بود سالیان سال که دیگران چشمهاشون یک انرژی دارد که میتونه زندگی من رو مختل و حتی نابود کنه.
سالیان سال یاد گرفته بودم که حتی حضرت محمد (ص) در مورد چشم و نظر احادیث بسیار گرفته اند.
این باور اونقدر قوی بود که هر بار جایی میرفتم حتمن اتفاقی میافتاد که من رو برگردونه به همون حالت قبل که بله درسته چشم ونظر وجود داره اما من با خودم میگفتم نه هیچ کس قدرت چشم من رو نداره،هیچ کس قدرت اینکه روی من و زندگیم تأثیر بگذاره رو نداره و اینجوری بود که کم کم از حاشیه ی امن قبلم اومدم بیرون.
اینجوری بود که من دیگه چیزی به نام سنگ چشم و نظر، تخم مرغ، قربانی و….. تو زندگیم نداشتم.
اینطوری بود که با رفتن اون باور به ظاهر کوچیک به من آرامشی به نام باور قدرت خودم، خلق و قطع آن چیزیکه میخواهم و یا نه رو داد.
و امروز با دیدن این قسمت از سریال زندگی در بهشت یاد باور کهنه ی ذهن خودم افتادم که به واسطه ی اون چه قدر وسایل رو نابود میکردم و چقدر تخم مرغ میشکستم و چقدر🤭🤭😅🥴 و حال خدا رو شکر میکنم که این باور رو دیگه در ذهن خودم ندارم.
و استاد اگه بخواهم در مورد این باور که فلانی دستاش شفاست بگم، میتونم به آقا جواد شکسته بند توی قم اشاره کنم که حتمن هم شما میشناسینش😊ایشون با اینکه در مورد این موضوع شکستگی و…. تحصیلاتی ندارن اما باور مردم به اینکه دستان ایشون معجزه میکند و به جای رفتن چندین بار به مطب های مختلف با یک جلسه رفتن پیش ایشون همه چیز اوکی میشه، باعث شده که ایشون چیزی به نام وقت آزاد نداشته باشن و تمامی روزهاشون پر از مشتری باشد در حدی که باید چند روز قبل هماهنگی کنیم برای گرفتن وقت از ایشون و من به عینه دیدم که واقعن این باور معجزه میکنه و با یک بار رفتن پیش ایشون همه چیز ۹۰ درجه تغییر میکنه.
حال نمیدانیم که بابا این خود ما هستیم که داریم میسازیم نا اون شخص و همه ی امتیاز ها رو متاسفانه به اون شخص، سنگ خاص و…. میدیم و از قدرت درونی خودمون غافل میشیم.
سلام استاد عزیزم خیلی عالی توضیح دادید سپاسگزارم یه سوال واسم پیش اومده
من نیروهای لازم برای کارم لازم دارم و آدمهای مناسب و کارآمد و حرفه ای رو میخوام جذب کنم و وارد کارم کنم و واسم کار کنن
این تو ذهنم اومد حقوق و از یه حدی بیشتر کنم تا آدم های حرفه ای بیان سمتم و توی اکیپ من باشن
این اشتباهه پس؟
عامل بیرونیه؟
یعنی احساس لیاقت و بیشتر کنم خود باوری رو بیشتر کنم همه چیز اوکی میشه و شاگردهای حرفه ای میان سمت من؟
دوستان نظر بدن ممنون
یه چیز دیگه اگه با پول و حقوق بیشتر دادن اعتماد به نفس رو بیشتر کنم و جذب کنم چی؟اشتباست؟
سلام و دروووود دوست خوبم
با بالا بردن فرکانستون در مدار بهتری قرار میگیرید و انسان هایی با مدار بالاتر در مسیر شما قرار خواهند گرفت.
چرا فکر می کنید با بالا بردن حقوق انسان هایی در مدارتون قرار میگیرند که شایستگی اون حقوق رو دارند ؟؟؟؟؟؟ ولی این باور کاملی نییست شاید خیلی افراد لایق این حقوق باشند ولی هم فرکانس شما نباشند
سلام استاد عزیزم
تو چه فضای رویایی رانندگی میکنین😍😍😍اگه میشه توفایلهای دیگه از زاویه دید خودتون بیشتر فیلم بزارین ممنون
در این مورد ک گفتین اتفاقا چن وقته ک دارم راجع به این موضوع ک چرا بعضی از مدلهای دختر توی ایران خیلی پیشرفت میکنن و درامدهای بالایی دارن و بعضیا با اینکه رزومه و چهره خوبی دارن اصلا پیشرفت نمیکنن. چون خودم فیس مدلم خیلی به این دقت میکردم ک مدلهای سطح بالا چجوری حرف میزنن و چهرشون چه ویژگیهایی داره. اول فک میکردم کسایی ک عمل زیبایی انجام میدن چون خوشگلتر میشن و توی عکس بهتر میشن بقیه بیشتر تمایل دارن ک باهاشون کار کنن بعد ک دقت کردم مدلهای نچرال زیادی هم دیدم ک اتفاقا اونا هم درامدای بالایی دارن پس فهمیدم این ملاک نیست و اعتماد بنفسشون باعث پیشرفتشون شده. حالا کسایی ک عمل زیبایی داشتن چون از نظر خودشون زیباتر شدن( نقص های صورتشون رو برطرف کردن) جلوی دوربین اعتماد بنفس زیادی دارن و همینطور دستمزد بالایی طلب میکنن چون خودشون رو لایق دستمزد زیاد میدونن. مدلهای نچرال هم چون حس میکنن زیبا هستن و نیازی به عمل ندارن احساس اعتماد بنفس میکنن. حتی کسایی هستن ک از نظر خیلیا حتی همکاران اصلا چیز خاصی ندارن ولی اونها هم پیشرفت کردن باز بخاطر اعتماد بنفس به نظر بقیه هیچ اهمیتی ندادن و این موضوع کاملا از حرف زدن و رفتارشون مشخصه
در مورد خودم هم اینجوری بوده که با یه سری ارایش ها و لباسها ک حس میکنم بهم میاد خیلی با خودم اوکیم و اعتماد بنفس دارم و همیشه هم کارم خوب از اب درمیاد ولی روزایی ک خودم استایلمو دوس ندارم اصلا جلوی دوربین اعتماد بنفس ندارم و کار هم همیشه خراب شده. کاری ک باید انجام بدم اینه ک خودمو در هر حالتی دوس داشته باشم و بپذیرم و بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم چون این موضوع بزرگترین پاشنه اشیلمه ک چهره خودمو اصلا دوس ندارم و مدام ازش ایراد میگیرم (با اینکه پوست صاف و چشمای رنگی و موهای مشکی دارم ک این ویژگی ها ظاهر منو خاصتر کرده) و همین جلوی پیشرفتمو گرفته. قبلا فک میکردم باید جور خاصی با همکارام حرف بزنم یا استایل خاصی داشته باشم یا ب صورتم دست بزنم حالا ک قانون رو فهمیدم همه تلاشمو میکنم ک تمرکزمو روی اصل قضیه بزارم نه روی حاشیه.♥️
به نام خدای هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم سلام به استاد زندگیم
سلام به عشق زندگیم سلام به پدر عزیزم
استاد نمیدونید چقدررر من این لحظه خوشحالم
و چقدر سپاسگزار خداوندم که منو با شما اشنا کرد و هدایت شدم به سایتتون و الان تونستم به دو نفر دیگمکمک کنم که وارد سایت بشن.
استاد بعد از لایو فوق العاده دیروزتون من کللللی حالم خوب شد انگار که یه جون دوباره گرفتم برای ادامه مسیر.
بعد اینا امروز پست جدیدی که توی اینستاگرام گذاشتید رو دیدم اون بارون زیبای تمپا و ویو فوق العاده خونتون و برخلاف عادت همیشه که من معمولن کامنتارو چک نمیکنم این بار تا اخرین کامنتو چککردم و دونفر گفته بودن که نمیتونن وارد سایت بشن منم که عاشق کمک کردن سریع رفتمبهشون پیام دادم و یکیشون که وارد شد و مشکلش حل شد و اونیکیم ایشالا فردا دیگه بتونه وارد شه،ولی اینکه من تونستم به دو نفر کمک کنم که وارد این بهشت بشن و نقش خیلی خیلی کوچیکی توی ورودشون داشتم خیییلی حالمو خوب کرده چون من میدونم این سایت یعنی چی من میدونم اینجا چه بهشتیه و زندگیشون از این به بعد به دو قسمت تبدیل میشه، قبل ورود به سایت عباس منش بعد ورود به سایت عباس منش برای همه اینطور بوده برای همه بدون هییچ استثنایی وای استاد عاشقتونم عاشق این بهشتم عاشق تک تک فایلام، هرکدوم از فایلارو که میبینم اصن یه دنیایی واسه خودش هرکدومشون یه معجزن اخه اصن چطور میشه؟؟؟!!!!!!
این همه فایل این همه ویدیو هرکدومشونم شگفتیای خاص خودشونو دارن هرکدومشون یه دنیا اگاهی دارن تو دلشون که حتی بهم شبیهمنیستن.
فقط اینجا نیست صبحت کردن درباره شما و سایتو قانون جز اصلی زندگیم شده دلم میخواد با هرکی حرف میزنم فقط راجب قانون زندگی حقیقو اصل حرف بزنه و همینطورم شده امروز به واسطه اون پست شما من یه دوست جدید پیدا کردمکهکلی راجب قانون باهمحرف زدیم و من کلی لذت بردم و جالبه هرکی به من میرسه فقط راجب موفقیتو پولو ثروتو عشق حرف میزنه استاد هییچکس باورش نمیشه حتی اون فردی که توکل فامیل معروفه به ناله کردنو نا امیدی و شکایت کردن به من که میرسه راجب موفقیتای کاریش میگه و تجربه های پول دراوردنش😯😯😯
وااای استاد من عاشقتونم عاااشقتون
خدایا هزاران هزار بار شکرت
به نام خدای مهربان وبی همتا
سلام به استادقوی ومریم جون نمونه وهمه ی دوستای خوبم
اعتمادبه نفس یکی ازموضوعات بسیارمهم وپاشنه آشیل منه و تاجایکه یادم میادبه جرأت همه ی مشکلات من ازاین مشکل شروع شده وبااینکه دوسال دارم روخودم کارمیکنم ولی هروقت باخودم میشینم ومسایل رامرور میکنم هربارازاین پاشنه ضربه خورده ام بنظرم حس تایید شدن ومهم بودن در نظراطرافیان برای ماهم ازاین موضوع نشأت میگیره راستش مدتی بود باخودم فکرمیکردم چرابعضی اوقات رفتاراطرافیان خیلی خوبه امابعضی اوقات کاملا برعکس وبااینکه فایل های رایگان راشب وروز گوش میدم هرچندموفقیت های زیادی داشتم مهمترینش ارامشه…
الا رقم اینکه فردی بسیار ارام وکم حرف بودم البته دربعضی موارد بسیارنترس بودم امابصورت مخفی ترسو بودم وفکرمیکردم وقتی افراد به من توهین می کنند اگرجواب دهم بدمیشود ویامسخره میکنند چقدر پروو..
ولی مدت طولانی خود خوری باخودم نجواکه همه مرااذیت میکنندواین نجوااشکالی نداره جای توبهشته چون مهربونی وجواب آزاراذیت اوناباخداست ..ولی وقتی آیه ای که شمادرفایل ظلم به خود که درقران به انسان زمان مرگ فرشتگان ازانسان میپرسند وخداوند خطاب میکنه مگه زمین خداوندپهناورنبود …جای اوناجهنمه مدتی زیادی گریه کردم چون نه راه پس داشتم نه راه پیش باخودم میگفتم من این همه مدت چی فکرمیکردم وچی شدراستش هنوزم که هنوز توی این موضوع بعضی جاها نمیدونم کجاباید اعراض کنم وکجاها باید ازخودم دفاع کنم بااین که ازکامنت هاو فایل هامتوجه شدم این جهان سیستمی ومن هرچقدرهم آدم خوبی باشم این جهان به فرکانس من جواب میده نه به گریه وزاری من یاخواهش وتمنای من..وبایدتالحظه مرگم روی این موضوع کارکنم هرچقدرپیش میرم کمترآزارمیبینم وتعداداین رفتارهاروز بروز کمترمیشه وهمچنین حس مظلوم بودن هم درمن وجود داره چون قبلا هاکسی که اروم بود ازنظربقیه باادب بود ولی کسی که حرفشو میزد بی ادب من بخاطر این باورمخرب اطرافیان مدتها خودموازیک آرامش درزندگی محروم کرده بودم وبرای اینکه دیگران ناراحت نشون قدرت نه گفتن رانداشتم راحت بگم نه اماالان به لطف فایل های شما خیلی راحت نه میگم وخودمو دراولویت قرارمیدم خدای خوبم همیشه ودرهمه حال هواسش بهم بود تامیسردرسته رابه من نشون بده ازاین که درکنارشما هاهستم ومیتونم دراین سایت حضورداشته باشم خداراشاکرم درپناه خدای یکتا..
سلام ب تو دوست عزیز
بهت تبریک میگم آفرین به تو
بهت توصیه میکنم ادامه بدی و توی گوگل سرچ کنی تمرین رفع خجولی
مثلا ی نمونه اش اینکه اول صب ک هیچکس پول خرد نداره یه تراول ۵٠ ایی بگیری دست بری دم سه تا مغازه و بگی میشه اینو برای من خردش کنید
تو لایق بهترینایی
به نام الله یکتا
اون چیزی که باید ازش اعراض کنی و نباید بهش توجه کنی رو چند موردش رو بهتون میگم:
حرف مردم،تهدیدهاشون،مسخره کردنهاشون،قیمت دلار،آتشسوزیها،بلایای طبیعی،گرون شدن اجناس و کلا چیزهایی که مربوط به عوامل بیرونی میشه…
اما اون چیزی که باید بهش توجه کنی و با آغوش باز ازش استقبال کنی و ازش فرار نکنی اون مساله ای هست که در زندگی تو وجود داره که باید حلش کنی،مثل فروش پایین در کسب و کارت،مثل بهبودی بیماریت و بدست آوردن سلامتی،مثل بهتر شدن ارتباط با همسر و یا دوست و…
به نظرم دوره شیوه حل مسائل میتونه توی این زمینه بهتون خیلی کمک کنه…
در پناه الله یکتا