سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

228 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Somi گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    سلام خدمت استاد عزیز، سرکار خانم شایسته عزیز و همه همسفران عباس منشی عزیز

    چقدر زیبایی بود تو این قسمت سریال زندگی در بهشت، واقعا خدارو صدهزارمرتبه شکر بابت حضور استاد عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز تو زندگی تک تک ما عباس منشی ها، چقدر چهره مهربان و خندان استاد چشم نوازه و چه قدر صدای زیبای سرکار خانم شایسته گوشنواز هست و چه اگاهی های نابی رو هربار و هربار تو این فایلهای رایگان تو صحبت های استاد عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز میشه دریافت کرد و در کنارش این منظره رویایی بهشت استاد رو دید که بینهایت زیباست، چقدر زیباست الله اکبر به سرسبزی این فضا به اسمون ابی اش با ابرهای پنبه ایش به تمیزی آبش و ارامشی که این فضا داره 🍃 🌳🌤☁️🌊

    موضوع خیلی جالبی رو سرکار خانم شایسته عزیز مطرح کردند و بعدش توضییحات استاد در موردش من رو یاد ترسم از پرواز و سفر با هواپیما انداخت که این ترس باعث شد من خیلی از مسافرت هایی که میتونستم برم رو نرم و به نوعی همیشه خودم رو‌ توجیح کنم و لذت دیدن خیلی از جاهای مختلف رو از دست بدم، من کلن همیشه از کودکی ترس از ارتفاع داشتم وقتی مشغول به کار شدم به خاطر کارم یک وقتهایی باید با هواپیما سفر میکردم و از یک جایی به بعد ترسم از پرواز خیلی بیشتر و بیشتر شد جوری که تا اونجایی که میتونستم همیشه سعی میکردم یا با قطار یا با اتوبوس برم و کلی سختی به جون میخریدم که با هواپیما نرم و مواقعی هم که با هواپیما مجبور بودم برم همیشه چک میکردم که زمان پروازم از ۲ ساعت بیشتر نباشه و همیشه شب قبل از پرواز استرس داشتم و بیخوابی و وقتی که میرفتم فرودگاه اقا رنگم میپرید و استرس شدید تا وقتی سوار هواپیما میشدم و در طول پرواز که دیگه نگو هر وقت هواپیما تو چاله های هوایی می افتاد من همش میخواستم بپرم بغل کسی که کنارم نشسته بود و از شدت ترس یک فشار عصبی بالایی بهم وارد میشد و‌ باز دوباره تو پرواز برگشت همین داستان بود و شب قبلش از شدت ترس و اضطراب از پرواز نمیتونستم بخوابم و وقتی میرسیدم فرودگاه پاهام اصلن شل میشد و باز یک فشار عصبی و استرسی که واقعا عذابم میداد، به خاطر همین هم خیلی جاهایی که دوست داشتم سفر برم رو نمیرفتم به خاطر ساعت زیاد پرواز و از خیرش میگذشتم و همیشه وقتی خواهر کوچیک ترم رو میدیدم که چطوری به جاهای دور سفر میکنه، خودم رو توجیح میکردم که نه من فقط دوست دارم جاهای نزدیک برم و یا میگفتم من دلم میخواد از طریق کروز و راه دریایی به سفرهای دور برم و سفر هوایی اصلن تو مسافت طولانی چیزی نیست که من بخوام تجربه اش کنم اما خوب وقتی دیدم چه فرصتهایی رو دارم از دست میدم تصمیم گرفتم که برم تو دلش و کم کم زمان سفرم رو زیاد کنم، اولش برام سخت بود اما رنج سفر نرفتن به جاهای زیبا این انگیزه رو در من ایجاد کرد که اگر تا الان سالی یک بار فقط با هواپیما سفر میرفتی اونم مسافتی کمتر از ۲ ساعت، حالا بیا سالی ۲ تا ۳ بار برو و مسافتی که ۲ ساعت و نیم باشه، خلاصه من دل رو به دریا زدم و در سال ۲۰۱۹ چند تا سفر هوایی رفتم که بین ۲ تا ۲ ساعت و نیم پرواز بود البته بگم که هنوز ترس دارم اما سعی میکنم کنترلش کنم و هنوز باید تکاملم رو طی کنم چون واقعیتش هنوز هم میترسم اما الان با ایمان خیلی قویتری خودم رو به خدا میسپارم و میرم تو دلش با اینکه بازم ترسها به سراغم میاد اما خوب امیدوارم همینطوری ادامه بدم و به امید خدا بر این ترسم غلبه کنم به صورت کامل، جوری که بتونم به هرجای دنیا بدون ترس از پرواز برم و ایشالا بعد از این داستان پندمیک برای خودم یک هدف گذاشتم که یک سفری که ساعت پروازش بین ۴ تا ۵ ساعت باشه برم تا این ترس تو وجودم هی کمتر و‌کمتر بشه و توکل و ایمانم به خدا بیشتر و بیشتر تا جوری خودم رو به خدا بسپارم از این به بعد که اب تو دلم تکون نخوره 😁

    در پایان باز دوست دارم از استاد عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز سپاسگزاری کنم برای به اشتراک گذاشتن اینهمه زیبایی از بهشت برینشون در کنار این اگاهی های ناب و میلیون دلاری برای همه ما همسفران عباس منشی، همگی در پناه الله یکتا شاد، سالم، سلامت، خوشبخت و ثروتمند در دنیا و اخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    با خدا گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    استاد عزیز و خانم شایسته سلام👋

    چقدر فایل فوق العاده زیبایی بود

    از همون شروعش و صحنه فرار از زندان مرغها😂

    چقدر صحنه دل نشینی بود واقعا

    و اولین درسی که من به عنوان دانش آموز مکتب شما از این فایل گرفتم همون ایده ایی که به شما الهام شد در مورد جمع کردن دستشویی مرغا و این نشون میده اگرررر آدم به الهاماتش عمل کنه چقققدر ممکنه کارها ساده تر و آسان تر بشه

    و اون مبحث فوق العاده ی ترسها و توجیه ها!

    خانم شایسته واقعا یک الگوی فوق العاده برای رفتن تو دل ترسهاست که برای من از همون ورودشون جلوی دوربین شروع شد.

    من قبلا (و حتی همین حالا) پر از ترس های کوچیک و بزرگ بودم که باعث تو سری خوردن ها،تحقیر ها ولذت نبردن ها شده بود

    مثلا همین کامنت گذاشتن

    تا میومدم رد پا از خودم به جا بزارم نجواها شروع میکرد که نه تو چیز زیادی بلد نیستی، قوانین رو اشتباه فهمیدی، داخل کامنتت سوتی میدی و باعث میشی بقیه تو رو تحقیر کنن و من رو از کامنت گزاشتن ممانعت میکرد و من هم فقط میگفتم چشم و هر چی تایپ کرده بودم رو پاک میکردم و همین باعث شد که کلا دو سه تا کامنت بیشتر توی سایت نداشته باشم

    اما باورتون نمیشه الان که دارم کامنت مینویسم سرشار از حس شادی ام

    انگار دنیا رو بهم دادن😂

    یا یک ترس دیگه ای که به شدددددت من رو مطیع خودش کرده اینه که کسی ارتودنسی هام رو ببینه و از این بابت شروع کنه به تمسخر و تحقیر من(تا الان هرگز همچین اتفاقی نیوفتاده و این ترسها زاده ذهن خودمه)و من به هزار یک دلیل ماسک رو جلوی بقیه حتی یه لحضه پایین نیوردم که کسی نبینه

    و خودم رو توجیه میکنم که آره الان مریض میشم یا با ماسک جذاب ترم یا از این حرفا

    اما خانم شایسته با این پریدن تو ترساتون به من یاد دادید که بزرگترین ترسها هم در برابر ما اونننقدر کوچیکن که اصلا به حساب نمیان

    واقعا از شما و استاد عزیزم ممنونم که بهمون زندگی کردن رو یاد دادید و یاد دادید چجوری زندگی کنیم که هر جا باشیم اونجا برامون بهشت بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    معصومه گودرز گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    سلام سلام

    اطاعت استاد عزیزم

    میام میگم از تجربه ترس‌هایی که خودم رو توجیه کردم

    چقدر دیدن این فایل همزمان با شرایط همین روزهای اخیر من بود

    چند روز پیش با پسرم و همسرم رفتیم یک مزرعه گردشگری دامپروری و حیوانات مختلف اونجا بودن

    پسرم می‌رفت با این بزغاله ها و گوسفندا بازی میکرد و اسب ها رو نوازش میکرد و سوار الاغ شد

    من …

    حتی دست هم نزدم . حتی یه نوازش ساده .

    میگفتم چه کاریه حالا دارم میبینم دیگه

    همین که پسرم لذت میبره منم لذت میبرم

    چرا دست بزنم و بخوام برم دست بشورم !!!

    پشتش فقط و فقط ترس من بود

    ترس از حیوانات

    سالهاست خودم رو گول میزنم که فقط از گربه میترسم و از بقیه حیوانات نمی‌ترسم اما نه … من واقعا از هر جنبنده ای میترسم

    عجب

    آقا میریم تو دلش

    به امید خدا با اولین جاندار غیر انسان که روبرو بشم بالاخره قدم اول رو برمیدارم

    فقط امیدوارم اولی گربه نباشه😄😄😄

    عاشقتونم زوج دوست داشتنی

    😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    به نام خدای راحت جان …..

    سلام استاد عزیززززم ،سلااااام نازنین مریم ،،،،

    سلام پرودایس زیبااااا،سلللللام خدای خوبم ،خدای هدایتگرم …..

    چقدررر زیباستتتتت دیدن این همهههه زیبایی و چه زیباتر که در درون هرررر قسمت از این سریال رازی تهفته است ،رازی و الهامی از سمت خدای من کهههه به من میگوید هرررر لحظه چه کنم ….

    تحسین میکنم این اوج عظمت پرورگارم ،بهشتی که دریاچه نیلوفری اون با آب شیرینش ،بهترین و لذت بخش ترین استخر اختصاصی هست ،استخری کهههه به لطف خداا و وجود ثروث و پول دوست داشتنی ،برای این بهشته ،برای استادی که لایق بهتریناست .

    استاد عزیزم گفته های آخر شما راجب ترس ،ترس از ناشناخته هااا منو به خودش میخکوب کرد ،مریم جان چقدر زیباا قبول کردی که توجهیتاتت بخاطره ترست بوده ،توجیهاتی که یواش یواش باور تو میشن و اجازه نمیدن این جهان جادویی رو تجربه کنی،استاد عزیزم قبل اینکه مسئله ترس از رانندگی رو بگید ،یهووو این قضیه به ذهنم اومد ،که مهسا ببین استاد راجب ترس میگههه،بیاد بیار بخاطره ترست چه چیز هایی رو که لذت بخش بودن تجربه نکردی ،قبل اینکه بگید رانندگی ،این به ذهنم اومد که مهسا امتحان رانندگی رو همش این مدت بخاطره ترست کنار گذاشتی ،درستهههه؟؟؟؟بیا باهم صادق باشیم ،من هرلحظه بهم الهام میشه ،و اون لحظه برای اینکه خدا بهم بگه که باید اولین قدمو برداری ،یهووووووووو…..

    استاد گفت رانندگی!!!!!!!!!

    بخدااا که میخکوب شدم و چند دیقه فقططططط گفتم خدای مننننننن،عزیززززززززم ،میخواستی اینو بهم بگی؟؟؟؟میخواستی بگی اولین قدموووو بردار دیگهها مهساااا،نتررررررررس ،نترسسسسسس و برو تو دل ترسات …

    استاد همینطور که داشتید میگفتید خیلی از خانم ها چون از رانندگی میترسن هی ،بهانه و توجیح میارن و من اتقدر تو این مدت برای اینکه نرم امتحان بدم توجیح اوردم که ذهنمم میگفت اره دیگگگگ راست میگیی:)باورش شده بود:)

    حالا توجیهات من :

    نه بابا ماشین نیست که باهاش قبل امتحان یاد بگیرم .

    چیه اخه با تاکسی میرم .

    انقدر پولدار میشم که نخوام رانندگی کنم ،راننده شخصی میگیرم و هزززززززار توجیح دیگه فقطططططططط و فقططططططط برای اینکه ذهنم بگههههه ،بمون تو منطقه امن:)

    اماااا همین لحظه به خودم قول دادم با همون امکاناتی که دارم یاد بگیرم ،یوتوپ کلی آموزش های خوب دارم به خودم قول دارم انقدر فایل آموزشی ببینم تا یادبگیریم ….

    اصلااااا به خودم گفتم ببیننننننن:این ایمان ایمان گه میگی اینههههع؟؟؟؟؟؟

    ایمان توشششششش ترس نیست اگه میترسی ایمان نداریییییی…..

    ایمان توششششششش شرک نیستتتت،اگههه عامل درونی رو باعث موفقیت میدونی ،پس مشرکی نه مومن……

    پسسسسس این همه فایل گوش میدی ،آگاه تر میشی برای اینکه عمللللل کنی مهسااااا،به قول استاد خوب حرف زدننننننننن مهم نیست ،بابااااااا عملکرد مهمههههه ،ایمان با عمل یعنی اینکه گوش دادن فایل ها و تعهد کار خودشو کرده …..

    خدایاشکرت که آگاهم میکنی هر لحظه……

    میرمممممم که برم تو دل ترسام ….

    در عشق و نور باشید،استاد جان…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 833 روز

    سلام استادعزیزم و مریم بانوی عزیزم

    سلام دوستان هم فرکانسی در این بهشت زیبا

    وای که چه لذتی بردم از این همه زیبایی .چه لذتی بردم ازاین همه عشق کردن در اب .استاداحساس کردم منم توی این اب در کنار شما و مریم جان بودم .انقدر خوب فضارو توضیح دادین که واقعا دمای هوا رو با تمام وجودم احساس کردم.

    چه حرفهای زیبایی زده شد .استاد راستشو بخوای منم ترس از رانندگی داشتم وهنوزم دارم ولی از وقتی اومدم توی این مسیر اولین کاری که کردم ثبت نام برا گرفتن گواهی نامه بود گفتم من باید برم تودل ترسم .

    نمیگم الان اون ترسه نیست ولی دارم ازبین میبرمش چندوقته دارم اینکارومیکنم و میبینم که چه لذتی داره .

    بااینکه گواهی نامه رو یکسالی بود که گرفته بودم ولی هرکی میپرسید چرا پشت ماشین نمیشینی میگفتم تا از خودم یه ماشین نداشته باشم امکان نداره بشینم پشت ماشین کسی حتی شوهرم

    استاد ولی با این حال خودم میدونستم که این ترسه نمیزاره که بشینم

    و خداروشکر الان که یه ماشین خریدم که اونم خداوند خیلی هدایتی اورد توزندگیم.البته ازعمل به اموزشهای دوره ی کشف قوانین که بخدا همش معجزه بود .دارم میرم به جنگ ترسهام..

    استاد عزیزم ازت ممنونم بابت تموم اموزشهات.خیلی دوستتون دارم و ازخدا بهترینارو میخوام واستون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    بنام خداوند هدایت گرم به سمت زیبایی ها و نعمت ها

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان عزیز و گلم

    عجب فایل جذاب و آموزنده بود

    عجب درس های قشنگ و لذت بخشی داشت

    ابن آزادی مرغ ها چقدر باحال بود

    وقتی آزاد شدند چی شور و شوقی داشتند

    با چی سرعت و سر صدای داشتند به سمت آب می رفتند

    من امروز لحظاتی را پشت در محل کارمان وایستا ده بودم و بیرون را نگاه می کردم

    مردم در رفت و آمد بودند

    ماشین های خوشکل و گران قیمت فراوان بود و رد می شدند از خیابان محل کارم

    و محل کار من یک دروازه دارد در گوشه ای از محل کارم دروازه شأن توری گرفته است و مانند که داخل قفس باشیم معلوم می شود

    و اینجا من به ذهنم آمد که چرا من در این چنین وضعیت و شرایط قرار دارم

    و با خودم متعهد شدم که باید بیشتر روی خودم و تغیر باور هایم کارکنم تا نتایج های زندگیم بهتر شود

    چون من خلی دوست دارم که ازادی زمانی آزادی مکانی و آزادی مالی داشته باشم

    من خلی دوست دارم که زمانم آزاد باشد و راحت طبق میل و خواست خودم هر وقتی که خواسته باشم و هر جای که خواستم بیتوانم بروم

    عجب منظره زیبا و باحالی را دیدم و لذت بردم

    چقدر فضایی لذت بخش و قشنگی بود

    چقدر آب شفاف و زلال بود و لذت بخش

    چقدر این لذت بردن از زندگی شما برای من جذاب و خوشایند است

    و آسمان صاف و با ابر های خوشکل چقدر قشنگ و عالی معلوم می شد

    و این درس های که از صحبت های شما استاد عزیزم و خانم شایسته گرفتم

    چقدر باحال و عالی بود

    غلبه بر ترس ها چقدر قشنگ است

    من خودم از آب بازی در یاچه ها هراس دارم

    اما از آب بازی در استخر کمی راحت هستم

    چون من هم از اینکه در داخل آب های دریاچه کدام چیز های باشد که به ما آسیب برساند ترس دارم

    خلی دوست دارم که بر ترس هایم در این بخش غلبه کنم

    من از فوتسال بازی کردن همیشه خودم را محروم می کردم

    خلی از موقع ها بوده که همرای بچها به سالون فوتسال می رفتم اما در آنجا به بازی کردن اشتراک نکردم و به نحوی خودم را قناعت می دادم که من بازی کردن فوتسال را دوست ندارم

    چون تهی ذهنم این باور بود که اگر درست بازی نکنم دیگر آن چی خواهد گفت

    اگر شکست بخوریم مورد تمسخر دیگران قرار می گیرم

    قشنگ حرف و نظر دیگران برایم مهم بود

    و من هیچ وقت همرای بچها در سالن فوتسال بازی نکردم

    و حالا با شیندن این صحبت های شما استاد متوجه شدم که من اینجا خودم را گول زدم و این ترس قشنگ یک باور محکم برایم شده است

    و خلی مورد های دیگر است که من چنین ترس را دارم و خودم را فریب می دهم که من از تجربه کردن فلان چیز علاقمند نیستم

    در حالیکه از درون خودم را می دانم که این را دروغ می گویم

    من از رانندگی کردن به نحوی ترس دارم

    آن هم به دلیل که اگر خوب رانندگی نتوانم دیگران خواهند گفت که تو به این سن و سال هنوز رانندگی را خوب بلد نیستی

    به همین دلیل بوده که خلی از موقع ها من از رانندگی کردن منصرف شدم و به برادرم گفتم که شما رانندگی کنید من از اینکه در کنار شما بیشنم بیشتر لذت می برم

    در حالیکه این حرفم دروغ محض بود

    چون من از قضاوت شدن ترس دارم

    من از انتقاد شدن ترس دارم

    من از اینکه دیگران بگوید تو فلان کار را درست بلد نیستی یا نمی توانی انجام دهی خلی ترس دارم

    و هیچ وقت هم حرکت نمی کنم

    بلکه آن را پنهان می کنم که دیگران نداند که من این کار را بلد نیستم

    شهامت شروع کردن و ادامه دادن را هم ندارم

    و از انتقاد دیگران هم ترس دارم

    و این را هم بگویم که قبلاً این شناخت ها را نداشتم و فقط با شیندن این فایل کلی نقاط ضعفم برایم هویدا شد

    استاد عزیزم واقعا که هر کدام از فایل های شما کلی درس ها برای من دارد

    فقط همین غلبه نکردن بر ترس ها چقدر برایم مفید و موثر بود

    چقدر خوب ضعف هایم‌برایم واضح شد

    خداوند را سپاسگذارم که مرا در این مسیر رویایی و لذت بخش و جذاب هدایت کرد

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حبیبه گفته:
    مدت عضویت: 1985 روز

    سلام به استاد نازم دوست دارم استاددددددد من قربون اون خنده هاتون برم اون تیشرت ناز نازیتون و سلام به مریم عزیزم که اینقدر زیبا و قشنگ فیلمبرداری میکنه

    وای استاد من این فایلو دیدم واقعا کیف کردم حس کردم منم انگار داخل ابم واقعا

    _من خیلی ترسو بودم تو زندگیم خیلی خیلی و اینا باعث میشد من خودمو توجیه کنم و بار ها و بارها اینکار باعث میشد من دیگه برا هرچیزی خودم توجیه کنم

    ۱-من خیلی و فجیهانه ارایش میکردم تو سن ۱۴،۱۵سالگیم و تا ۱۷سالگی باهم بوده همش خودمو توجیه میکردم من برا خودم ارایش میکنم دلم میخواد خوشگل باشم برا خودم (یه رژو ،یه کرم دیگه ارایش حساب نمیشه ،😹)دیگه اگر بگم از توجیهاتم برا این مورد خندم میگیره

    ۲_من خیلی دلم میخواست به سمت جنس مخالفمم برم ببینم چجوریه و هر دفعه فراتر از مرز میرفتم و بارها ضربه های شدید عاطفی و روحی و جسمی میخوردم همشم میگفتم این تقصیر جامعه دختر پسر جدا کردن این (تقصیر مادرمه این تقصیر فلانه بهمانه )یکی نییست اون زمان به من بگه تو مرز هارو رد میکنی جامعه چیکارت داره هزاران توجیه می اوردم پسرا ایرانی دست پا شلن پسرا خارجی فلانن خب فرهنگ فرق میکنه دلیل نمیشه که تو اینکارارو بکنی و الان اینقدر ارزش خودمو میدونم که با هر کسی رفت امد نکنم و مرز های دوستیو رعایت کنم که ضربه شدیدی نخورم و وقتی به نکات مثبت فکر میکنم در مدار درست تری قرار دارم به شکر خدای یکتا

    ۳_من عاشق شهربازی بودم میترسیدم سوار وسایل بشم همش سوار یه وسیله میشدم اونم مال بچه ها ۱۰تا ۹سال بود منم ۱۵سالم بود و خواهرمم از من یکم بچه تر بود و اونم میترسید همش اسرار داشت که باهم سوارشیم ولی من نمیتونستم واقعا میترسیدم و همیشه خودمو توجیه میکردم یکی همرام باشه یا وسایل اینجا داغونه من کرمان زندگی میکنم و میگفتم جمعیت کمه دیر به دیر سوار میشن معلوم نیست وسایل خوب یا بده و داخل مداری میرفتم دقیقا هم این اتفاقاتو فقطم من میدیدم و کاملا هم باورم شده بود که اره همین طور خلاصه من پا روی ترسم گذاشتم و سوار شدم کل بازی هارو سوار شدم بار ها و بارها و خیلی خوش حالمم که تونستم سوار بشم

    ۴_از حیوانات به شدت میترسم مخصوصا گربه و سگ سگو میتونم تحملش کنم یکم خیلی کم ولی گریه به شدتتتت میترسم دست بزنم بهش و مرغ هر نو ع حیونی دلم میخواد سگو بگیرم تو بغلم ناز کنم ولی میترسم این فایلو دیدم سعی میکنم انجامش بدم دلمم میخواد مدل بشم و اینکارارو باید انجام بدم و امیدورام که بتونم انجامش بدم💜

    از همه دوستان این سایتت ممنونم از صمیم قلبم که کامنت میزارن و تجربه های قشنگشونو میگن سپاس گزارم ازتون دوستتتون دارم 💜💜❤️❤️💕💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمدحسین بلاغی گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    سلام به خودم و شما دوستان عزیز….

    خب بریم سراغ زیبایی های این قسما فوق العاده زیبا :

    اون خروس و مرغ ها که از قفس اومدن بیرون خدایا شکرت چقد زیبا میرفتن و پرواز میکردن و احساس ازادی احساس میشد داخلشون که واقعا حس ادمو متفاوت میکرد

    چقد پارادیس ما زیبا شده پشت دوربین و ادم حس زندگی لطافت با این زیبایی ها بهش دست میده…

    احساس خوشبختی …

    بعد از اون میپریم داخل اب که با گوشی میپریم داخل آب و باعث میشه چنین صحنه زیبایی خلق بشه الله اکبر….

    چقد روی سطح آب بهشت زیبا تر دیده میشه واقعا… چقد ادم حس میکنه زندگی یعنی این یعنی لذت بردن از دقایق و من واقعا لذت بردم…

    خدایا شکررت همیشه این زیبایی ها پایدار و ادامه دار باشه❤🙌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2346 روز

    نشانه امروز من😍

    بعد از دیدن فایل مثله ابوموسی نباشیم 😍

    خدای هدایتگر من

    چقد عالی و زیبا منو هدایت میکنی و البته تکاملی

    از وقتی شروع کردم رانندگی و زبان انگلیسی رو یاد گرفتن

    نشانه ها میاد هدایتا میاد 😍من چقدر لذت میبرم چقد خانم های جوان میبینم که سوار ماشینای عالی هستن و به راحتی تو خیابون رانندگی میکنن

    چقد خدا بهم میگه اروم اروم برو جلو پیشرفت میکنی زینب عجله نکنیا

    منم قبلا قیافه میگرفتم میگفتم😎 من از رانندگی خوشم نمیاد 😒دلم میخواد یکی دیگه رانندگی کنه😃

    ترسمو با این چیزا توجیه میکردم ولی الان متعهد شدم که یاد بگیرم

    نهایتش مرگه دیگه حالا یا در بستر میمیرم یا در حال یادگیری رانندگی 😍که این عالیه در حال تجربه خواستم بمیرم خیلی بهتره 🤗

    یکی دیگه از ترسهام یادگیری زبانه که خداروشکر شروع کردم و با قدرت و طی تکامل تو هر دوتا مسیر دارم پیش میرم و میدونم موفق میشم و به نتیجه دلخواهم میرسم که رانندگی عالی و متوجه شدن زبان انگلیسی به راحتی

    یکی دیگه از ترسهام

    تمرین عزت نفس درمورد آگهی تبلیغاتی خودمه

    که واقعا میترسم ازانجام دوبارش ولی باید انجامش بدم

    ترس از تنهایی سفر رفتن

    اینو واقعا دلم میخواد تجربه کنم😍بالذت و با کمک خداوندم😍هدایتم کنه و طوری بشه به راحتی بتونم ی سفر تنهایی برم و لذت ببرم 😍

    قبلا خیلی از تنهایی زندگی کردن میترسیدم ولی الان عاشق تنهایی و تنها تو خونه بودنم😍

    و البته تنها تو جنگل و باغ بودن رو دلم میخواد تجربه کنم

    میدونم که میترسم ولی دوست دارم تجربه کنم و برم تو دل ترسام تا این روح خدایی زینب بزرگ و بزرگتر بشه و ظرفیت و شخصیتم هرروز رشد کنه

    ترس دیگه که باید وقتی رانندگیم عالی شد انجامش بدم

    تنهایی رانندگی کردنه و مسافت طولانی رانندگی کردن

    به امید خدا وقتی حرفه ای بشم و تسلط کافی داشته باشم رو ماشین دیگه خداوند هدایتم میکنه واسه مراحل بعدی رفتن تو دل ترس😍

    این یکی ترسم پاشنه آشیلم هس باید خییییلی روش کار کنم الان الهام شد بهم و مطمئنم خدا بهم راه و روش حل کردنش رو نشون میده

    ترس از قضاوت شدن توسط بقیه

    میترسم برم بهترین و گرونترین طلا رو تو طلافروشی بردارم و ببینم چون منکه پول ندارم حالا مغازه دار میگه اینکه بخر نیس

    ندم بهش تست کنه

    میترسم برم موبایل فروشی

    و آیفون 13 پرومکس رو دست بگیرم و تست کنم و لذت ببرم از داشتنش😍

    میترسم برم نمایشگاه ماشین

    ماشینای که دوست دارم رو سوار بشم و تست کنم

    (البته اینو اول باید پله اول رو طی کنم رانندگی یاد بگیرم)

    و خداروشکر که این ترسهامو شناختم و میتونم با هدایت خداوند از منطقه امنم خارج بشم و شروع کنم به تجربه کردن تک تک لحظات زندگی و خواسته هام😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2681 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام ب استاد عزیز و مریم جان و بچه های عالی عباسمنشی

    این فایل جزو نشانه های امروزم بوده

    طبق عادت من و دختر ۴ ساله ام هر روز صبح یکی از فایل های زندکی در بهشت و تو تلویزیون میزنیم و‌نگاه میکنیم با خوردن قهوه ی خوشمزه و عالی و‌حسش فوق العاده هست عالی🥰خدارو سپاسگذارم بخاطر این ارامش

    من هم تو‌زندگی خودم توجیهات زیادی دارم در تمام‌زمینه ها این توجیهات هم خیلی برام‌منطقی شده که انگاری هیچ راه انکاری نداره و فقط با نگاه متفاوت میشه این تو جیهات و عوض کرد

    مثلا در مورد رابطه عاطفی وقتی همسرم میخاد با دوستاش بره بیرون توجیهات ذهنم اینه که دخترم براش گریه میکنه و اون نباید بره در صورتی که شاید این گریه ۲دقیقه باشه و ذهنم بلد میکنه

    و میخاد من و درگیر کنه هر لحظه

    در صورتی که با تغییر نگاه میشه این فرکانس و عوض کرد اگه من و همسرم با همدیگه دوست بودیم آیا این دوری ۱شبه باز هم باعث‌ناراحتی من میشد نه بلکه باعث میشد بیشتر قدر همدیگه رو بدونیم

    و قدر همدیگرو‌بدونیم

    این توجیهات تو‌تمام‌جنبه های زندگی شخصی أم هست

    که باعث‌میشه اون انگیزه و‌شوق و‌ذوق کمتر بشه تو انجام دادن او‌نکار

    زمینه ای که باعث میشه من عقب بیفتم تو زمینه کسب و‌کار هست

    توجیهات منم اینه ک

    شوهرم دوست نداره من فعالیت کنم (شرک)

    در صورتی که من بخام‌خداوند خودش حمایت من میشه

    بهتره بگم خودم اون شوق و ذوق و ندارم و بهونه ها رو برای خودم توجیه کردم

    پول ندارم برای توسعه کارم

    در صورتی که توانایی زیادی دارم تو‌تمام زمینه ها

    و این أمنیتی که دارم برام خیلی لذت بخشه و من و راضی نگه داشته

    دلیل این همه حرکت نکردن بهانه هایی هست که خودم تو ذهن خودم ساختم

    در صورتی که شاید ۱۰سال بعد حسرت بخورم بخاطر این حرکت نکردن ها

    در مورد شنا هم خیلی ذوق دارم اما باز توجیه نداشتن وقت رو‌دارم

    رانندگی هم همین خودم و توجیه میکنم

    تو فکرم اینه شاید همسرم بهم ماشین و نده در صورتی که خودم تصور میکنم اوایل اگه بلد نباشم و‌ماشین و بزنم ب جایی چی

    🙄

    ب نظر من زمانی توجیه میکنیم خودمون رو‌که انگیزه ای واسه انجام اونکار نداریم

    اگه انگیزه و اون شوق و ذوق باشه دیگه توجیه هم وجود نداره و فقط میتونه جسارت انجام دادن‌کارها باشه

    بهرحال من در کل دوست دارم که تو‌تمام زمینه ها پویا باشم‌و‌تجربه ای ازشون داشته باشم

    و از تجربه کردن چیزایی که زیاد برام سنگین تموم‌نشه و بهم‌آسیب نرسونه چ از لحاظ روحی و‌جسمی نمیترسم

    امروز‌جمعه هست و ساعت ۱/۱۹دقیقه بعداظهر

    و من میخام امروز با خودم و خدای خودم در صلح باشم کامل و من ب پلن خداوند ایمان دارم

    پریسا شعبانی ۲۹ ساله از آمل 🥰

    سپاسگذار خداوند هستم بخاطر وجود این سایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: