سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

228 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرگس درویشی گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام استاد عزیز واقعا درست گفتین ترس منم از رانندگی بود البته چندسالی ماشین داشتم و بدون هیچ ترسی رانندگی میکردم و الان ده سالی ک ماشین ندارم با اینکه پولش داشتم ولی ماشین نمیگرفتم و خودم توجیه میکردم ک نیاز ندارم با اژانس راحت میرم میام همش ب تعمیر ماشین ب مشکلات پیش نیومده فکر میکردم ولی الان مصمم شدم برم ماشین دلخواهم بخرم و شروع کنم …کلا امروز روز شروع من و زندگیم شده با گوش دادن فایل ۸ روز شمار زندگیم …مرسی از این که هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مصطفی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1952 روز

    سلام.. خیلی زیباست خدایی که زیبایی هارا برای ما خلق کرده

    به نام خدا

    من زمانی فروشنده محصولاتی بودم و همیشه میگفتم مشتری نیست اما چون از برخورد با مشتری میترسیدم اقدام نمیکردم و اگر اقدامی بود از روی رفع تکلیف بود تا اینکه باالاخره شروع به تغییر کردم و دکترها و طلافروشها و وکلای شهر بهترین مشتری ها م شده بودن اینم از تغییر من …

    هر چند ذهنم میگفت که ننویسم اما توکل برخدا و اینکه فنداسیون خوبی برای خودم در ذهنم بسازم نوشتم

    ✅چقدر این رابطه زیباست ،،چقدر صمیمی و جالب در اوج احترام استاد و عزیزدلشون و صمیمیت

    ✅این دریاچه چه زیباست و چه آب زلال و شیرینی و چه رنگ زیبایی

    ✅مرغ و خروس ها چقدر زیبا بودن و چه جذاب اون مرغ میپرید

    ✅اون قالیچه جادویی که روی آب نگه میدارتون جالب بود

    در کل زیبایی ها اونقدر هستند که نمیشه شمرد مثل آسمون قشنگ،،درختان،،زمین،، کود مرغی که خودشون درستشون میکنن،، ابرهای زیبا،، شکر خدا توجه ام را میتونم بزارم روی زیبایی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    میلاد ثقفی مرام گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    و تمام خانواده بزرگ عباسمنش

    خدا قوت بهتون بده

    مرغ ها عجب شوق ذوقی دارند

    یاد خودم تو دوران دبستان افتادم

    زنگ تفریح که میشد عینه اون مرغ ها شادی و خنده میکردم روبه بوفه مدرسه روبه آبخوری…

    اون بوقلمون شماهم انگار رفوزه شده های سال قبله 🤣

    استاد عجب پرشی کردین نیم متری رفتین پایین

    خانم شایسته ام اومد ن تنها ترس شما خانم شایسته بلکه ترس خیلی ها دیگه بچه ها مطمعنن ریخته میشه

    عجب فضایی دارین خداروشکر

    اصلا خونتون آزادی عجیبی داره هیچ وقت شما نمیتونین بگین حوصله ام سر رفت از بیکاری

    عاشق این ویژگی خونتون شدم

    استاد جان من خیلی تو زندگیم این کار رو کردم که بگم ن مشکل بیرون از خودمع

    همیشه میگفتم ریاضی سخته واسه باوری که نمیدونم کی این کارو کرد همیشه من مشکل داشتم بچه های کوچه که اونام ریاضی براشون سخت بود جمع میکردم میبردم پیش مادرم ببین مادر اینام میگن ریاضی سخته… این باور کاری به من کرد که ترک تحصیل کردم سال اول دبیرستان کلاس شیمی و فیزک… که اصلا من سوخته بودم بخاطر خمون حرف ها

    جایی رسیده بود که واقعا فضای کلاس خارجه منتفر بودم و برام قانع کننده بود که واسه چمه ولی الان خیلی دوست دارم زبان برم یک فیلم بدون زیرنویس ببینم خدا کمک کنه بهش برسم

    و مورد دوم سربازی

    یه موقعه ای میگفتم تا موقع سنم برسه میرم سربازی تو ۱۸ سالگی تموم میکنم

    وقتی رسیدسنم چندتا از بچه های محل فرار کردن از سربازی

    برگشته بودند منم همکلام شدم باهاشون

    اقا جوری تعریف کردن از مشکلات سربازی یعنی یه باوری شد که من گفتم اگه برم سربازی

    ۱ معتاد میشم حتما

    ۲ با یک افسر دعوام میشه

    ۳ کشته میشم

    ۴ زندگیم تباه میشه واسه کی خدمت کنم

    ۵ منم فرار میکنم اعصاب سربازی ندارم و…

    الان بخاطر همون سربازی من خیلی از کارهارو که دوست دارم آرزو دارم نمیتونم بکنم

    یا همون تحصیل که من بتونم یه فیلم با زبان اصلی تا اخر ببینم حالشو ببرم

    این دوتا از دستم در رفته بودن خدا کمک کنه میخوام هردوش درست کنم با تمام وجودم ولی از این به بعد نمیزارم که یک ریگ کوچیک واسه ام کوه شه

    من خدارو دارم

    خدای واقعی رو درک کردم

    دیگه نمیزارم شیطان سواری ازم بکشه

    نمیزارم

    قاطعانه میخوام این اخلاق توجیح رو حذف کنم

    میخام در این جهاد اکبر کامل و کامل تر باشم

    استاد خدارو شکر که هستی و قطب نمای زندگی منی

    قطب نمای به سمت حقیقت ثروت سلامتی شادی ارامش و هزار نکات مثبت دیگه

    خدایا شکرت دوستت دارم از صمیم قلب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    گل گفته:
    مدت عضویت: 1850 روز

    سلامممم استاد عزیزدلم و مریم جان شجاع و باشهامت بهشت

    اول ک خداروشکر میکنم برای دیدن و لذذذت بردن از این همه زیبایی و چشم‌ما روشن شده به این بهشت ک‌نمونه مادی و قابل دیدن بهشت های جهان بعدی هست😍😍😍😍و همچنین این ساکنین بهشتی که بعد از فایل های انقلابی حجاب دوباره حس قشنگ زندگی در بهشت رو جاری کردن در سایت😍😍😍😍😍 خدایاشکرت

    مریم جون من واقعاا اولش فکر نمیکردم ک این ترس رو داشته باشین و برام خیلی عجیب بودک با استاد باشی و استادی ک بهشون میگفتن خاله آبی🙈❤️و همچنین استخر فووووق العاده ای هم داشته باشی ولی استفاده نکنی و .. ولی بعد ب خودم گفتم انفاقا همینش قشنگه همین تفاوت ها همین تضاد ها همین ک برامون با شهامت و شجاعت بیان تعریف کنن و ماهم بدونیم ک پس اگر ماهم ترس های هرچند در نظر دیگران عجیب غریب داریم طبیعیییهههه و مهم اینه ک بدون مقایسه کردن خودمون بریم تو دل ترس هامون. و من خودم بارها شده ک‌از انجام کاری میترسیدم ولی رفتم‌تو دلش و اتفاقا چقدر اعتماد بنفسم و همچنین توکل و باورم ب خدای مهربانم بیشتر شد😍😍😍 خداروشکر میکنم برای دیدن این زاویه هم از خونه قشنگمون استاد جون و مریم جون ممنون برای این روابط عالی و زیباتون و این حس و حال قشنگ دوستتون دارم 😍😍😍❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز در این قسمت از سریال زندگی در بهشت امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه

    در مورد توجیه کردن دوس دارم به یه موضوعی اشاره کنم که جواب سوال امشبم بود که با دیدن این قسمت برام آشکار شد و بخاطرش خداروشکر میکنم.

    من همیشه از جمع دور بودم و هر وقت از یه جای شلوغ میرفتم نگاه همه روم سنگینی میکرد.بزور راه میرفتم و حرکتی میکردم یا حرف میزدم نکنه اشتباه کنم.آدمهایی بودن که تو جمع های غریبه نظر میدادن و حرف میزدن من بهشون میگفتم بی ادب، آخه به تو چه؟ در حالی که حس واقعیم این بود که دوس داشتم منم با بقیه راحت باشم تو جمع برم حرف بزنم برقصم و خودمو ول کنم. مثل خانم شایسته منم همش اینو تکرار میکردم که دوس دارم نظاره‌گر باشم از دور بقیه رو ببینم و وارد نشم کی حوصله جمع داره و… . خیلی دوس دارم تو گروه ها باشم ولی همش میترسم که ندونم چی بگم فلان بازی رو بلد نباشم یه چیز اشتباه بگم یا کی با من حرف میزنه من چه چیز جالبی دارم،جک بلد نیستم و کلی ترس دیگه که پشت من اهل جمع نیستم قایم شده بودن از وقتی که با شما آشنا شدم تمریناتی در این مورد انجام دادم ولی سعی میکردم یه جوری بیخیال این تلاش بشم که امشب با دیدن این فایل به خودم گفتم ایوب خدا داره باهات صحبت میکنه قایم نشو برو جلو.

    استاد و خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل و آگاهی مرسی بخاطر زحماتتون و به اشتراک گذاشتن تجریباتتون ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امامعلی پورصادق گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام ویژه خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان

    خدا را هزاران بار سپاسگزارم که

    در این جمع هستم

    و این زیبائیها را می‌بینم و از این آگاهی‌ها استفاده میکنم خدا را شکر

    وقتی استاد عزیزم

    درِ قفسِ مرغ و خروسها را باز کرد چقدر صحنه قشنگی بود

    رفتار اون مرغ و خروس انگار که

    چند سالی از بهشت دور بودن

    و الان رسیدن

    چقدر ذوق داشتن و پرواز میکردن تا برن به سمت آب چقدر زیبا بود

    پریدن استاد توی آب با دوربین صدای آب اون صحنه رویایی پردایس از داخل آب آخ آخ آخ چقدر زیباست چقدر زیباست خدایا شکرت

    استاد بخدا این پردایس خیلی زیباست واقعا خیلی جای رویایی هستش نوش جونتون

    من هروقت سریال زندگی در بهشت و می‌بینم

    واقعا واقعا انرژی میگیرم واقعا خیلی لذت بخشه خیلی خدایا شکرت

    و اما

    راجع به موضوع بحثتون با خانم شایسته

    در مورد ترس

    باید بگم

    من خیلی شما استاد عزیزم را

    مخصوصا خانم شایسته را تحسین میکنم

    ایشون واقعا بسیار خانم شجاعی هستن

    واقعا دل نترسی دارن

    با اینکه بعضی وقتها استاد نیست

    ایشون به تنهایی روزها و شب ها تو همون پردایس می‌مونن

    خیلی تحسین میکنم خیلی

    به نظر من

    هر آدمی تو زندگیش ترسهایی داره

    و باید با ایمان به خداوند یکتا

    بر دل ترسهاش بزنه

    و اونا رو از بین ببره

    استاد عزیزم خیلی خیلی لذت بردم

    خیلی عالی بود خیلی

    خدا را هزاران مرتبه شکر

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حامد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1874 روز

    سلام

    خداروشکر به خاطر این زیبایی واین فراوانی وارز استاد عزیز وخانم شایسته به خاطر نشان دادن ین زیبایی های سپاسگذارم

    واقعا شگفت انگیزه چقدر مرغ و خروسها با حیجان میومدن بیرون و چقدر این حس خوبی بهم داد حس آزادی وهایی از هر چیزی

    حالا این زیباییها وقتی باچشم واقعی دیده بشه خیلی زیبایی ها دوچندان میشه من تجربه داشتم که وقتی از جای زیبای عکس گرفتم و دوباره دیدم نمیشد مقلایشچسه کرد انقدر خداوند به ما این نعمت بزرگ گ چشمان رو به ما داده که از هر دوربینی بهتر عمل میکنه وبه خاطرش سپاسگذارم از خداوند

    چقدر حال میده بعد از بازی و کلی عرق کردن بپری تو آب خنک اونم آب دریاچه که آب شیرین داره و خیلی دمای آبش مناسبه خدارو شکر اون وسیله های لوله ای شکل هم خیلی باحاله که خیلی راحت روی آب نگه میداره آدمو وبه راحتی استراحت میکنی رو آب و اون قسمت که استاد با گوشیش پرید تواب خیلی عالی بود زیر آب چقدر زیبا بود با اینکه چیزی دیده نمیشد برام خیلی زیبا بود استاد عزیز تحسینتون میکنم به خاطر باورهایی که ساختین که این آزادی و این همه نعمت وثروت رو برای خودتون خلق کردین

    واما غلبه بر ترس

    من خودمم از آب ورفتن تواب مخصوصا تو عمق های بیشتر میترسیدم ولی خیلی استخر واب رو هم دوست دارم زیاد میرفتم ولی همیشه تو کنار استخر دمیله هارو میگرفتم که غرق نشم یا تو عمق کم میرفتم با بچه های کوچکتر و میدیدم افراد وحتی افراد کم سن و سال که به راحتی شیرجه میزنن وانا میکنن

    همینطور ادامه میدادم ومیرفتم استخر وسایل دریا خلاصه نمیدونم چطور و چه زمان اتفاق افتاد برام ولی الان به راحتی شنا میکنم وسط استخر وعمق آب هم برام فرقی نمیکنه البته که تو عمق بیشتر از 4 و5 متر تا الان شنا نکردم ولی برام لذت بخشه خیلیم لذت بخشه واز خداوند سپاسگذارم به خاطر قلبه بر این ترسم

    خوب تاریکی هم یکی از همین ترس‌ها هست که اغلب همه باهاش درگیرا

    ولی من از وقتی که با استاد آشنا شدم براین ترسم هم غلبه کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2923 روز

    وووووای استاد عاشقتممممم چقدر عالی چقدر لذت بردم بخدا وقتی پریدی تو اب انگار بات بودم خیلی بااب لذت میبرم احساس میکردم که انگار منم با عشقم تو اب هستم من بخاطر حافظه گوشی و انترنت😛😛

    سری فایل های سریال رو دانلود نمی کنم البته از وقتی که ۱۲قدم رو شروع کرد م

    ولی این قسمت رو که دیدم خیلی لذت بردم تا نصف قسمت رو نگاه کردم دیگه تحمل نکردم رفتم فایل رو دانلود کرد م خیلی لذت بردممممم م خیلیییییی

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    لیلا عفت گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    سلام به استادعزیزم ومریم جان دلم که بامهروعشق تجربیات شیرینشونوبامابه اشتراک میزارن سپاسگزارتونم

    سلام به دوستای عزیزم که کامنتهاروباعشق میخونن

    سلام به خودعزیزم که امروزبعدمدتهاکامنت مینویسه بتدیدن این قسمت بهشتی تر وزیباترازهمیشه

    سلام میکنم به خودم که به خدای درونش گوش دادتابنویسه بعد مدتها توجیه که کامنتو باید احساس خوب داشته باشی بنویسی یا خداخودش بهت بگه که بنویسی البته که اینهد همش درسته ولی تازگی فهمیدم که من که بدم تودلش احساسم هم حتما خوب میشه وخداهم حتما میگه که چی بنویسم

    مدتهاست که دارم میلینم ومیخونم که بچه ها میگن ماوقتی کامنت مینویسیم بهتردرک میکنیم ومیخوام شروع کنم اما توجیهات مسخره ی ذهنم نمیزارن اما الان فقط اومدم بنویسم که دیگه گوش ندم بهدتوحیهاتش ولذت علبه به ترسهامو ببرم

    استاد منم خیلی شنا کردن ورانندگی وتازگی هم کشفیدم البته بادیدن سریالهای شما فهمیدم که دوست دارم دوچرخه سواری یاد بگیرم خیلی هم دوست دارم هر٣تا کارو وواقعا تایید میکنم حرفهاتون که اینجوری همیشه توجیه شون میکنم و باید برم تو کارشون که بتونم تجربه ی شیرین انجام این سه تا کاررو داشته باشم

    ویه ترس بزرگ دارم که آرزومه بتونم بهش غلبه کنم اونم ترس دست زدن به حیوونهاست این اخرت ترسهامه فککنم یعنی مساوی با مرگه برام

    نوشتم تا بتونم یه اقدامی به لطف خدا براشون بکنم

    درپناه الله یکتا شادو سلامت وثروتمند وسپاسگزارباشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 1666 روز

    سلام استادجونم من با اینکه فایلتونو ندیدم فقط تعریفشو از خواهرم و مادرم شدنیم میخوام بک چیزی بگم

    استاد من همیشه دلم میخواست رانندگی یاد بگیرم و با دیدن بچه دوسه سال کوچکتر من رانندگی میکنند میگفتم چرا من یاد نگییرم چرا بعد که باشکا اشنا بودم تحسین میکردم امروز موقعیت جور شد رفتیم تو جاده وسط جاده مامانم وایستاد گفت پیدا شو بشین پشت ماشین😑من گفتم مطمینی من تکاملمو طیی کردم😅استاد نمیخواستن بشینم ذهنم اومد که شروع کنه (چون علاقه نوشتم گفتم به من چه 😹)نشستم استاذ تا دنده ۴یاد گرفتم برم استاد کیف کیف کردم از مامانم از شما و خداوند متشکرم متشکرم متشکرم

    استاداینم بگم تو پرانتز (من سوار ماشین بودم به خدا گفتم خدایا. مامانم ماشین سواری یادم نمیده پدرم موتور سواری یاد نمیده خودت یکی بزار تو راهم من میخوام یاد بگیرم ((همیشه دلم میخواست سوار م)) و

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: