سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 4

228 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما معصومی گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    سلام وخسته نباشید خدمت استاد عزیز ومریم بانو گرامی من تقریبا همه قسمتهای زندگی در بهشت رو دیدم اما این قسمت دقیقا انگشت روی نقطه ضعف بسیار بزرگم که اون هم ترس از ابه گذاشتین همینطور که از دیدن این قسمت لذت میبردم از ترس تمام بدنم داغ شده بود این ارزوی چندین ساله ی منه که بتونم با این ترس کنار بیام چندین بار تلاش کردم ومربی خصوصی گرفتم اما نتونستم به مریم جون تبریک میگم که تونست به این ترسش غلبه کنه واقعا اینقدر خوشحال شدم انگار خودم توی اب بودم منم امیدوارتر از قبل بیشتر تلاش میکنم واینو بگم که اولین باره که دارم نظر میذارم من همیشه فقط گوش میدم ونگاه مبکنم هیچ موقع اظهار نظر یا سوال نمی کنم همیشه همینطوزی هستم سعی میکنم از طرق گوش کردن ونگاه کردن چندین باره جواب بگیرم نمیدونم کارم درسته یا نه اما این قسمت اینقدر من تحت تاثیر قرارداد کا خواستم نظرمو بذارم که هم تشکر کرده باشم از این همه زحمات بی ردیغ شما استاد عزیز وهمسر گرامی بااین همه محتوای رایگان که در اختیار ما قرار میدین هم یه تبببببریییک خیلی بزرگ به مریم جون بگم واسه شجاعتش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    داریوش جهان مهر گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    بنام خدای مهربان ☺️

    سلام و درود خدمت استاد، مریم خانم و دوستان عضو سایت.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که این قسمت از سریال هم دیدم مثل قسمت های دیگه، کلی لذت بردم، کلی نکته ی ارزشمند یاد گرفتم، و کلی استفاده کردم.

    چه قدر من خوشحالم که با شما همراه و هم فرکانس هستم. چقدر لذت بخشه که انسان در محیط و شرایط و فضایی قرار میگیره که کاملا انرژی مثبتی داره …

    استاد اون صحنه ای که با دوربین پریدی توی آب رو خیلی دوست دارم و حس خوبی بهم داد، خیلی عالی بود و دیدن اون درختان سبز و آسمان آبی و اون لکه های زیبای ابر، با اون زاویه روی دریاچه خیلی فوق العاده بود واقعا فوق العاده بود خدایا شکرت 🙏☺️

    مریم خانم بهتون تبریک میگم که به ترست غلبه کردی و پریدی توی دریاچه ی زیبای پرادایس. منم ترس های زیادی داشتم که یکی از اونا رو میخوام توی این کامنتم بگم چون اونقدر زیاده که بخوام همه رو بگم یه کتاب میشه 😁

    به هر حال ما انسان هستیم ، و همه ی ما حتما ترس هایی داریم، باورهای نادرستی داریم، افکار نا مناسبی داریم و چه قدر خوشحالم که من در مسیری قرار گرفتم که دارم همراه شما و دوستان، افکارات و باورهام رو درست میکنم. هر روز بهتر و بهتر و بهتر واقعا خدایا شکرت 🙏☺️

    یکی از ترس های من، رفتن و گشتن در طبیعت و کوه بود، با اینکه من عاشق طبیعت گردی هستم اما میترسیدم که تنهایی برم، از طرفی هم خیلی دلم میخواست یکبار تنهایی در کوه موندن یا توی دل طبیعت موندن رو تجربه کنم و ارامش بگیرم اما ترس هام بهم اجازه نمی‌دادن.

    ترس از اینکه نکنه گم بشم 🙁

    نکنه یه حیوان وحشی بهم حمله کنه 😑

    نکنه قاچاق چی وجود داشته باشه و منو بکشن 😮

    نکنه بیوفتم از جایی و پام بشکنه و هیچکس نیست به دادم برسه 🤔

    خلاصه انقدر خودم رو با این چیزا میترسوندم که دیگه کلا بی خیال میشدم.

    بعدش خودم رو توجیه میکردم که : بابا منطقی نیست عاقلانه نیست تنهایی برم، اومدیم و یه گرگ سر راهم سبز شد میخوام چکار کنم ؟

    شاید اتفاقی افتاد … !!!

    خودم رو توجیه میکردم که کار درستی میکنم که نمیرم. حتما باید یکی دو نفر باشن که من بتونم برم و لذت ببرم.

    هر بار هم یکی دو نفر همراه من بود، من نمیتونستم لذت ببرم، چون هر کدوم متناسب با سلیقه خودمون تصمیم میگرفتیم.

    من می‌گفتم بریم روی اون بلندی چادر بزنیم😃

    اونیکی میگفت نه بریم زیر درخت 🙃

    اینیکی میگفت نه خیر بریم کنار روخونه 😐

    خلاصه هیچ کس لذت نمیبرد واقعا. 😒

    من دوست داشتم شب رو بمونم. در سکوت شب آرامش بگیرم و به آسمون نگاه کنم و ستاره ها رو نگاه کنم…

    ولی اونا میگفتن شب نمیشه و خطر ناکه و فلان…🙄

    تا اینکه اون فایل استاد رو گوش دادم که میگفتن: من رفتم توی جنگل چند شب رو موندم و هیچ چیز ترسناکی ندیدم. فقط صدای باد بود و شاخه درختان و برگ هایی که ریخته شده بودن زمین. چیزی نبود که من بخوام بترسم. اولش میترسیدم ولی آرام آرام وضعیت به حالت عادی برگشت و همه چی برام لذت بخش بود. خیلی این فایل رو دوست دارم.❤️

    منم نشستم با خودم فکر کردم. گفتم وقتی من باور دارم که به قول استاد : تک تک اتفاقات و شرایط های زندگی ما توسط افکار و باورهای ما داره خلق میشه… با خودم گفتم وقتی من به این موضوع ایمان دارم، پس باید خیالم راحت باشه چون به قول استاد عزیزم: ایمانی که عمل نیاورد، حرف مُفت است…

    منم با خودم تصمیم گرفتم که به ندای ایمانم گوش کنم. افکارم رو کنترل کنم برم و فقط از طبیعت لذت ببرم. باخودم گفتم هیچ اتفاق بدی برای من رخ نمیده، چون من اینو میخوام. 🙂

    و خداوند و جهان هم به این خواسته پاسخ میدن پس در نتیجه اتفاق بدی نمی افته.💪

    امیدم رو به خدا بستم و تصمیم رو گرفته بودم و رفتم کوه… چادر بردم با خودم، راستش کم کم که هوا تاریک میشد ترس منم بیشتر میشد. اما افکارم رو کنترل میکردم.

    نشستم و یکی دوتا از فایل های استاد رو گوش دادم. یکی دو قسمت از سریال زندگی در بهشت رو نگاه کردم که بتونم آرامش بیشتری بگیرم.

    بعدش آتیش روشن کردم و غذام رو درست کردم، جاتون خالی خیلی خوشمزه هم شده بود.

    سیب زمینی انداختم توی آتیش، چای دم کردم 😋

    واقعا هرچی هوا به تاریکی میرفت منم میترسیدم. با اینکه تمام سعی من این بود که افکارم رو کنترل کنم اما بازم ترس داشتم.

    اما اون شب رو من کوه موندم. اما تا صبح نخوابیدم 😁

    ولی همون بار اول تمام ترس های منو از بین برد. تمام افکار و باورهای من رو عوض کرد. در حدی که من الان چندین باره که طبیعت میرم و کوه میرم و شب هم میمونم. لذت خودم رو میبرم و هر موقعی که خوابم بگیره میرم توی چادر و میخوابم.

    احساسم اینه که دست خداوند دور چادر منو گرفته و هیچ چیزی نمیتونه به من نزدیک بشه. وقتی با ایمان به خدای خودت کارات رو میکنی خیلی احساس غرور و قدرت میکنی.

    وقتی مطمئنی که فکرانسی که تو توش هستی چیزی به جز آرامش و لذت برات نداره احساس امنیت میکنی.

    نه ترسی

    نه اتفاق بدی

    و نه هیچ ناراحتی و نگرانی

    من معتقدم که هر اتفاقی برام بیوفته حتما به صلاح منه و حتما حداقل یک نکته ی مثبت توش داره و من میخوام به اون یک نکته ی مثبت توجه کنم.

    فهمیدم که ترس های ما چیزی جز توهم نیست و باعث و بانی این توهم خودمون هستیم.

    اگر از تاریکی میترسیم

    اگر از تنهایی میترسیم

    اگر از آب و شنا کردن میترسیم

    اگر از رفتن به کوه و شب موندن میترسیم

    دلیلش اینه ما پیشفرض های ترسناک و نادرستی نسبت به این موضوع ها داریم.

    ما از قبل فکر کردیم و باور کردیم که توی تاریکی حتما چیز ترسناکی هست.

    باور کردیم اگه تنها باشیم حتما یه عامل ترسناک وجود داره که آرامش ما رو بهم بریزه

    ولی وقتی توی دل ترس هامون میریم و مدتی رو با خودمون تنها میشیم، بیرون میریم کوه میرم و شب میمونیم و میپریم توی آب و شنا میکنیم …..

    یهو میفهمیم که هیچ چیز ترسناکی وجود نداشته و نداره که لازم باشه ما بترسیم.

    فقط افکار و باورها و پیشفرض های ترسناک ما باعث این ترس شدن.

    ما میتونیم با توکل به خدا، تمرکز روی افکارمون، باورها و پیشفرض های نامناسب ذهنمون رو، نسبت به هر موضوعی از بین ببریم من تا حالا خیلی از ترس هام رو از بین بردم و غلبه کردم، و بابتش خدا رو شکر میکنم 🙂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خدای غنی خدای قادر خدای رحمان و رحیم که رحمتش شامل حال همه موجودات عالم شده و سلام بر شما عزیزان گرامی استاد و خانم شایسته دوست داشتنی و بی نهایت مهربان

    نمیدونم چطور باید ازتون تشکر کنم که ما رو با این بهشت سهیم میکنید هر روز بی صبرانه منتظر قسمتی دیگر ازین سریال هستم وقتی قسمت جدیدی میاد ذوق میکنم چای یا قهوه مو آماده میکنم در یک گوشه دنج از خونه می‌نشینم و با بغض نگاه میکنم و لحظه به لحظه وجودم شکر گذاری میشه ازین همه زیبایی آخه چرا این منظره ها تکراری نمیشه من با همه وجودم طلب میکنم جایی مانند این بهشت رو و دیدن شما عزیزان رو .

    چقدر شما خوبین که این سریال رو برای ما آماده می‌کنین چقدر سخاوتمندین هزار بار ممنونم ازتون.

    دیدن مرغ و خروسا، و رفتارهای جالبشون، اون اسب زیبا و متانتش، اون ساختمان و فرایند ساختش که یه عالمه درس داشت، راحتی هر روزه کارها آدم و به وجد میاره چقدر خوبه که روی زیبای زندگی رو نشون آدما میدین خدارو شکر که اونجا مال شماست شما خیلی لایق اونجا هستین براتون آرزوی سلامتی همیشگی و ثروت تمام نشدنی دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علیرضا فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 3137 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام بر استاد عباس منش عزیزم و خانوم شایسته مهربان

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر دیدن این همه زیبایی و نعمت و درک این همهآگاهی های باور سازی که در جریان زندگی استاد عزیزمون داره به همگی ما داده میشه. واقعا این سریال چنان تاثیری در زندگیم گذاشته و چنان باورهای منو تحت تاثیر خودش قرار داده در تمامی جنبه ها که نمیتونم بیانشون کنم. در واقع این سریال چکیده و خلاصه ای از تمام آموزشهای استاد خوبمون در عمل بحساب میاد و میشه در تک تک تصاویرش ایمان عملی ایشون و خانم شایسته مهربون رو در عمل به آموزه ها دید خدا رو شکر میکنم که میتونم این فضای زیبا رو در کنار دوستانم تجربه کنم و با عمل به قوانین بدون تغییر خداوند منم نتایجی رو در زندگیم خلق کنم و شرایطی داشته باشم که استادم در حال تجربه کردنش هستند. خدا رو صد هزار بار شکر

    بریم سراغ این قسمت زیبا و فوق العاده ، با آزاد کردن جوجیای عزیزمون آغاز میکنیم ، درس اینجا درس آزادی بود درسی که همگیمون دیدیم چقدر احساس فوق العاده ایه و یسری حیوان وقتی از موعد زمان آزادیشون میگذره اینطور براش لحظه شماری میکنن و اینطور ذوق دارن و اینطور پر و بال میزنن واقعا صحنه های جالبی بعد از باز شدن در قفس رقم خورد!! و کلی کلی برام درسها داشت بعضی از ما آدمام در قفسیم! منتها قفسهای خود ساخته و نامرئی و خودمون آزادی رو بواسطه افکار بیمار گونمون از خودمون دریغ کردیم! چقدر این حس آزادی خوبه ، آزادی زمانی ، آزادی مکانی و آزادی مالی انشالله بتونیم با استفاده از آموزه های ارزشمند استادمون در این مسیر حرکت کنیم و مثه ایشون چنین شرایط آزاد گونه ای رو تجربه کنیم. به امید خدای مهربان

    واقعا در چنین روز گررمی بعد اون همه کار فیزیکی یه آب تنی اونم در دریاچه زیبای پارادایس خیلی میچسبه! چقدر تجربه زیبا و دوست داشتنی ای بود پریدن استاد عزیزم با دوربین بداخل آب من برای اولین بار بود که میدیدم واقعا جالب بود شنیدن صدای آب و دیدن تمام زیبایی ها و مناظر اطراف پارادایس از داخل آب زندگی تماما تجربس و این تجربه فوق العاده بود استاد ایول به خانوم شایسته عزیز! که با غلبه بر ترسهاشون پریدن داخل آب و ایشونم این تجربه رو با استاد شریک شدن. واقعا تحسین برانگیزه پارادایس زیبا با ابرهای سپیدش ، با فضای سرسبزش ، با جنگل انبوهش ، با دریاچه آب شیرینش آبی زلال و خنک و گوارا ، با وجود کلبه زیبا بر روی دریاچش ، واقعا پارادایس زیباست خدایا شکرت!

    منظره ای که استاد از زیر کلبه بهمون نشون دادید فوق العاده بود اولا چه سایه دلنشینی اونجا تشکیل شده بود بعد اون چوبای عظیم و ستونهای بزرگی که کلبه بر روی اونها سوار شده بود خیلی واسم جالب بود. در ادامه صحبتهای استاد با عزیز دلشون که دیگه یه کلاس آموزشی بود واقعا در مورد موضوع توجیه کردن های ذهنیمون بواسطه باورهای غلط برای تجربه نکردن یسری لذتها و نعمتهای خدا! ذهن ما متاسفانه ما رو در خیلی از مواقع توجیه کرده تا از تجربه نعمتها دورمون کنه توجیهمون کرده که از آب تنی و لذت بردن از این خنکی و تفریح خودمونو بسادگی محروم کنیم یا از موتور سواری محروم کنیم یا … یا واقعا بعد این قسمت از فایل تصمیم گرفتم دفترمو بر دارم و لیستی از توجیهات ذهنی خودمو یادداشت کنم و برای تغییرشون برنامه ریزی کنم . در واقع ذهن ما مثه سدی در برابر تجربیات مختلف عمل میکنه. و اگر نتونیم این سد ذهنی رو بشکنیم هیچ وقت لذت تجربه کردن شرایط مختلف رو نخواهیم برد. خیلی این قسمت از فایل آموزنده بود و نکته ها داشت برام ممنون و سپاسگزاریم استاد یه نکته بسیار جالب دیگه که از حرفای خانوم شایسته درک کردم ورود به دل ترسها و لذت بردن بصورت تکاملیه هیچ موقع ما نمیتونیم ناگهانی به دل ترسهای بسیار بزرگی وارد بشیم. و باید آرام آرام اینکارو انجام بدیم اما باید انجامش بدیم. استاد من میخوام همینجا اقرار کنم به ترسی که سالها داشتم اونم ترس از رانندگی داشتم و هنوزم دارم و دارم کم کم بر این ترس خودم غلبه میکنم. با آوردن همین توجیهات خودمو قانع میکردم که نه حالا با اسنپ میرم اینور و اونور ، نه حالا لازم نیس از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنم ، بقول استاد اونقدر پولدار میشم که راننده شخصی استخدام کنم و کلی باور شرک آلود و منفی و توجیهات غلطی که میاوردم و هنوزم در ذهنم هست چون میدونم ریشه داره. اما اینجا باید بیام با استفاده از اهرم رنج و لذت این توجیهات غلط ذهنی رو تا میتونم تو ذهنم برعکس کنم. این روشیه که هممون باید بکار بگیریم تا نتایج آرام آرام تو هر موضوعی تغییر بکنه. خدا رو شکر میکنم که در این مسیر زیبا همراه دوستان فوق العادم هستم و این همه آگاهی و زیبایی رو از طریق این قسمت فوق العاده درک کردم. سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    حسن کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 2578 روز

    سلام همراهان عزیز.

    درود وسپاس بر استادِ عشق و بانوی پارادایس

    چه صحنه جالبی دیدن پرندگان شما در خونشون برای من تمثیل قومیت های مختلفی رو داره که در صلح در کنار هم زندگی می کنند بدون خودبرتربینی و زورگویی و لطمه رسوندن به هم دیگه بدون اینکه بوقلمون مرغ کوچک را نوک بزنه بدون اینکه خروسی اردکی رو اذیت کنه و همه در صلح و صفا توی لونه شون زندگی می کنند حتی اگه دیرتر در باز بشه و دیرتر غذا و آب بخورن.

    این اختراع شما بابت جمع کردن کود های مرغی(بقول شما دستشویی😊) رو تحسین می کنم و خیلی جالبه هم محیط تمیزتر میمونه و هم از کود شون استفاده و بهره وری بیشتری میشه.

    آفرین بشما استاد هزار فن حریف💪🏻👏🏻

    ✔️راستی استاد جانم یه پیشنهاد دارم براتون☺️👇🏻👇🏻

    💎حتماً از این کودهای مرغی بریزید توی دریاچه برای ماهی ها، ماهیها علف هایی مثل یونجه و کود های حیوانی را به عنوان غذا می خورند و خیلی براشون خوبه این بخشی از تجربه من بوده که دوست داشتم منم سهمی توی پارادایس داشته باشم و اثرگذار و مفید بوده باشم خیلی دوست داشتم اینو به تصویر بکشید و ببینم چون واقعاً دارم لذت میبرم از این همه زیبایی، ممنونم ازتون🌹🙏🏻😘

    اون صحنه رو میبینم که ماهیها از سروکول هم بالا میرن و کودهای مرغی رو با اشتها میخورن و دعامون میکنن😊🐟

    🏊🏻‍♂️ چقدر لذت بردم از پریدن توی آب، بسیار لذتبخشه و خستگی تک تک سلول های بدن آدم در میره، کیف خاص خودشو داره مخصوصاً که قالی سلیمان زیر پات باشه اَلصِ حاله😂🎉💃🏼🕺🏼

    🏳️‍🌈داشتم به این فکر میکردم که چقدر عالی که استاد سال‌ها پیش چنین خونه و جنگل و مکان رویایی و سرسبز و پر از درختهای تسبیح گوی رو به آسمانی رو تصور کرده بود و در مسیر خواسته هاش محکم💪🏻 و با توکل🙏🏻 و ایمان قوی♥️ قدم برداشته🦶🏻 و اونو جذب کرده و الان جزئی از داشته های زندگیشونه🏕️

    من از صمیم قلبم خوشحالم و بهتون تبریک میگم استاد عزیزم و ممنونم بابت اینکه این باور رو در ما ساختی که خواسته ها دست یافتنیه هرچند به ظاهر بزرگ باشند و ممنونم بابت اینکه با نشان دادن این فضا های بسیار زیبا ذهن ما و ظرفیت ما رو بزرگتر می کنید و باور پذیر بودن اونو تقویت می‌کنیم، من به شخصه سلولهای عصبی مغزم رو به وضوح احساس می کنم که دارن به چنین مکان بهشتی زیبایی که همیشه دوست داشته و الان داره میبینه عادتش میدم و شکل میگیره و در تخیلم لذت هایی بسیار بردم احساس کردم الان اونجام و با شما پریدم توی آب و صحبت های شیرین شما را با جان و دل گوش میدم.

    چقدر خانم شایسته عزیز عالی ترسشون رو باز کردن و مثال آرایش کردن رو گفتن و قدرت توجیه کردن را بیان کردن که چقدر میتونه ما را از مسیر رسیدن به خواسته های زیبامون دور کنه، آره واقعاً همین‌طوره. من یادمه که در کسب و کارها و تجربه های گذشته م دقیقا این اتفاق”توجیح” کردن رو تجربه کرده بودم ولی بالاترین لذت زمانی نسیبم می‌شد که خودم وارد عمل می شدم و وارد ترسم می شدم و لذتی بالاتر از تصورم می بردم و می فهمیدم که من چقدر خودمون محروم کردم به خاطر ترس های پوچم.

    از اون به بعد این عهد رو با خودم بستم که تا میتونم تمرین کنم و یادم بیارم👈🏻 هرجا از هرچی ترسیدم برم تو دلش چون یک پاداش عظیمی پشتش نهفته است و مثال ترس های گذشته و بزنم و به خودم بگم که دیدی از فلان موضوع هم می ترسیدی و رفتی توش علاوه بر اینکه ترسی نداشت و اتفاقی هم برات نیفتاد بلکه کلی خیر وبرکت و لذت و تجربه های جدید هم داشت؟؟ و بالاتر از همه اینها اینکه من توانایی ذهنم و ظرف وجودیمو گسترش دادم و پله پله رشد کردم. این عین لذته😇

    به خودم بگم ➖➖➖➖⬅️ آخ جون چالش جدید😊💪🏻

    و خدا میدونه قراره توی این مسیر چقدر لذت های جدیدی رو کشف کنم و بزرگ تر بشم، من می خوام تمام خودمو تجربه کنم👍🏻

    شاد، سلامت و ثروتمند و بااراده باشید🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمد زلفی گفته:
    مدت عضویت: 2796 روز

    اینجا همه چیز زیباست

    استاد این نوع زندگی رو منم از خیلی وقت پیش تو ذهنم ساختم با جزئیات و اسمشم « مزرعه خانه عشق باغ » گذاشتم و البته برند و اسم تجاری هم براش درست کردم. بخاطر همینم هست که با این کیفیت دارم میبینم .

    خود افشایی خیلی کلمه خوبیه که رفتارهای نادرست رو توجیه نکنیم ، پافشاری نکنیم و افکار پشتش رو پیدا کنیم صادقانه بگیم و برطرفش کنیم اینو سالهاست که اجرا میکنم ولی بقولی تو بسیاری موارد لایی میکشم و نادیده میگیرم ، تو این فایل موضوع برام شفافتر شد که اهمیت زیادی بدم و بیشتر توجه کنم

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمد توقع همدانی گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    سلاااام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان خداقوت ممنون بابت این همه زیبایی ممنون بابت این همه حس خوب ممنون بابت تهیه این ویدئو ها.

    چقدرررر حال من عالی میشه با دیدن این صحنه ها چقدررررر تجسم میکنم این صحنه های زیبا رو.

    من همیشه برام جالب بود که زیر این خانه زیبا چطوریه و همیشه منتظر بودم که شما زیر خانه رو هم نشان بدید که امروز دیدم و لذت بردم مخصوصا اون نمایی که سطح آب و جنگل مشخص بود و همش داشتم لذت میبردم.

    این سریال زندگی در بهشت جان میده برا تجسم سازی چون تمام زیبایی های اونجا اینقدر چشم نوازه که آدم دوس داره اون صحنه ها و اون لحظه ها رو تجربه کنه.

    من چندین بار با دیدن این صحنه های زیبا اشک شوق ریختم و لذت بردم. این صحنه های زیبا وقتی همراه میشه با صحبت های زیبا و تاثیر گزار شما در مورد قوانین لذتش هزار برابر میشه.

    امروز یه فیلمبرداری متفاوت رو دیدیم و اون صحنه ای که شما با مبایل پریدی توی آب خیلی جالب بود و همه چیز عالی بود.

    امروز توی تمرین ستاره قطبی من دیدن یک صحنه زیبا رو خواسته بودم که به لطف خدا این خواسته تیک خورد و ایمان من به قوانین هر روز قوی تر میشه.

    ممنون از شما که لطف میکنید و این تصاویر زیبا رو برای ما تهیه میکنید و به رشد جهان کمک میکنید.هر لحظه من میزنم روی نوار ویدئو که ببینم چقدر مانده تمام بشه و همش میگم کاش دیر تمام بشه کاش بیشتر باشه زمان ویدئو و نگرانم که تمام بشه و باز طبق معمول در پایان هر قسمت که شما دعا میکنید اشک من هم جاری میشه که حیف باشه تمام شد این صحبت های زیبا. انشالله خودم یک روز مثل شما بتونم تاثیر گزار باشم و به رشد جهان کمک کنم.

    انشالله در پناه الله یکتا شاد تر سالم تر خوشبخت تر ثروتمند تر و سعادتمند تر در دنیا و آخرت باشید.

    دوستتان دارم. خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1717 روز

    به نام خالق زیبایی های بی انتها

    به نام خالق پرادایس رویایی و بی نهایت زیبا

    سلامی گرم و صمیمی خدمت بهترین الگوهای من در زندگی

    استاد عزیزم و مریم جانم

    و همه ی دوستان خوبم

    استاد من دارم دیوونه میشم از همون لحظه ای که عکس بی نظیر و رویایی شما رو روی فایل دیدم فقط تحسین میکردم و خدامو شکر میکردم بخاطر این همه‌ زیبایی

    بخاطر این همه نعمت

    واقعا این فایل دیوانه کننده است،جدا از همه ی فایل هایی که تا الان از پرادایس دیدم

    واقعا استاد جدی میگم دارم دیوونه میشم از این همه زیبایی

    خدایا اگه توی این دنیا این حد از زیبایی برای ما خلق کردی پس بهشت اون دنیات چطوره؟؟؟؟؟

    خیییییلی لذت بردم واحساسم الان که دارم این کامنت و می‌نویسم فوق العاده است

    میدونم که بدون شک این احساس و فرکانس عالی منو دریافت می‌کنید

    خیلی خیلی حال کردم موقعی که استاد با گوشی پریدن تو آب

    کلا ثانیه به ثانیه ی این فایل برام لذت بخش بود و همش داشتم این بهشت زیبا و رویایی رو تحسین میکردم و سپاسگزار خداوندم که تو مداری هستم‌ که میتونم این بهشت بی نظیر و ببینم و تجسم کنم و لذت ببرم و خواسته هامو به خدا بگم و بخاطر آینده ی خوبی که در انتظار مه سپاسگزار خدا باشم

    واقعا دیدن این طبیعت زیبا از زاویه ای که استاد توی آب بودن و به ما نشون میدادن رویایی و بی نظیره

    خدایا اون تیوپ های شما هم چقدر باحاله و چقدر کار و راحت کرده که با خیال راحت بشینی روی آب و حالشو ببری

    خدااااایا شکرت

    و اما در مورد مطلبی که استاد و مریم عزیز بهش اشاره کردن و اونم بحث توجیها و ترسهایی که هر کدوم از ما ها تو وجودمون داریم باید بگم که من اگه میخوام با خودم روراست باشم و حقیقت و بگم اینکه من همیشه در مورد آرایش کردن همیشه میگفتم که من برای دل خودم این کارو انجام میدم ولی وقتی الان حرفای مریم جون و شنیدم گفتم آره واقعا درست میگه

    من همیشه برای اینکه زیباتر دیده بشم آرایش میکردم و کلی وقت مو تلف میکردم برای این کار

    ولی امیدوارم که بعد از این حرفهایی که شنیدم بیشتر رو خودم کار کنم البته میدونم که این موضوع مربوط میشه به بحث لیاقت و اعتماد به نفس

    که این موضوع واقعا پاشنه آشیلمه و باید خیلی روش کار کنم

    و در مورد ترس هم خیلی وقت ها شده که به دلیل ترس هام باعث شده که قید خیلی کارها رو بزنم مثلا قبلا عاشق رانندگی بودم ولی کم کم بی خیالش شدم بخاطر ترس زیادی که از این کار داشتم هنوزم این ترس و دارم ولی به خودم قول دادم که وارد ترس هام بشم و ایمانمو نشون بدم

    مثلا من از ارتفاع و بلندی خیلی میترسم ولی الان هر چی فکر میکنم خیلی دوست دارم که سوار تله کابین یا مثلا سورتمه سواری رو تجربه کنم البته نمیدونم اگه تو اون موقعیت قرار بگیرم واقعا این کارو انجام بدم

    ولی هر چی فکر میکنم میگم میتونم از پسش بر بیام و کلی اون احساس لذتی که بعدش می‌کنم و برای خودم بولد می‌کنم

    و این جوری بیشتر خودمو تشویق میکنم که وارد ترس هام بشم

    خیلی خیلی فایل زیبا،بی نظیر، رویایی و پر از نکات مهم و کلیدی بود که من خیلی لذت بردم و استفاده کردم

    از استاد عزیزم و مریم جونم هم بی نهایت سپاسگزارم که این زیبایی هارو و این بهشت زمینی رو با ما به اشتراک میزارن تا ما هم لذت ببریم و خواسته هامون و واضح بشناسیم و در راستای اونا قدم برداریم

    به امید روزی که شما رو در پرادایس زیبا و رویایی ببینم.

    دوستتون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    رضا زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    خدای من عجب فایل و عجب روزیه امروز

    سلام دوستان گلم استاد جان و مریم جان عزیزم

    در مورد زیبایی های فایل و پریدن با دوربین تو آب و موقع رفتن تو آب که یه لحظه چشممو بستم و سرمو خم کردم انگار خودم بودم چیزی نمیگم میزارم دوستام به زیباترین شکل توصیفش کنن

    میخوام در مورد توجیه ها بگم مریم جان داشت در مورد توجیه ترسش صحبت میکرد یاد خودم افتادم که اول یک سال من گواهینامه رو به تعویق انداخته بودم یعنی کلا چهار بار امتحان رفتم دادم و با یک دونه غلط بیشتر ( فک کنم 5 تا غلط بود که اگه 4 تا میشد قبول بودم ) رد میشدم دیگه به دلیل باورهای نامناسب و ترس از این اسم صدا کردن که بیا کارتکس رو بگیر و برو رد شدی نرفتم

    تا اینکه تصمیم گرفتم که نشون بدم میتونم و نشونه ها هم اینو گفتم الان باید بری یا هیچ وقت و رفتم و اون ترسه بود به شدت مخصوصا موقع اسم صدا کردن ولی قبول شدم و کلی لذت بردم تا اینکه امتحان فرمان و قبولی اون

    بعد گواهینامه گرفتم و من یک روز درمیون مرتب تقریبا یک مسیری رو پیاده میرم تا پارک جنگلی برای تمرین بعد تو ذهنم میومد که از بابا درخواست کن که ماشینو لازم داری یا نه من برم تا جنگل تمرین کنم و بیام بعد به خودم میگفتم نه بابا من که نمیرم کل جنگل رو دور بزنم همون اوایلش وای میستم تمرین میکنم دیگه این مسیر پیاده روی تا جنگل هم گرم کردنم میشه

    تو دل تابستون البته خخخخخ

    خب از راه رفتن لذت میبرم ولی واقعا یک روزایی بود گرم و حال نداشتم مسیری رو پیاده برم به جای اینکه از پدر درخواست کنم میرفتم اسنپ میگرفتم

    همش اینا ترس از نکنه اتفاقی بیوفته برای ماشین پدرم و عدم مسئولیت پذیری من بود

    بعد یه روز هم ازش درخواست کردم که ماشین رو لازم داری من برم تا جنگل بیام گفت نه و باید تا سه ماه یکی کنارت باشه خب واقعا بهم برخورد چون من رانندگیم خوبه واقعا حواسم به خودم و کارم هست

    و گفتم باشه اها

    دیگه از اون موقع هر بار میگه مثلا تو راه خانه مادربزرگم یا روستامون هستیم میگه رضا بیا بشین میگم نه حال ندارم

    حالا توجیه میاد که نه من سوار ماشین پدرم نمیشم یک اون حرف رو زدم دو ماشینش به درد نمیخوره ولی اصل قضیه اینه که میترسم که مثلا رفتاری از خودم تو رانندگی نشون بدم که پدرم بگه یا ابلفضل یا دخالت کنه یا فکر کنه رانندگی بلد نیستم

    ( اینم بگم از نظر بقیه من خیلی راننده حرفه ایی هستم بقیه منظورم مادرمه هر جا رسید اینو گفته خخخ ) برای همین میترسم این وجه از من خراب بشه

    وقتی که استاد گفت طرف نمیره گواهینامه بگیره چون میترسه ولی توجیه میکنه دیگه مصمم شدم که موقع سفر باشه یا خونه مادر بزرگ باشه یا تا سر کوچه هم باشه از پدرم بخوام که من به جاش بشینم تا بر یکی از ترس های پنهانم غلبه کنم.

    یکی از ترس هایی که برش غلبه کردم و به شدت ذهنم توجیه میکرد همین دویدن تو جنگل بود

    من دویدن رو واقعا دوست دارم یه چیز عجیب و قشنگیه

    خب من نمیدونم یک ماه پیش بود یا بیشتر

    پای چپم احساس ضعف و عدم کنترل یه مقدار داشتم که از خدا هدایت خواستم همین چند روز پیش که چیه این راه حلش چیه و هدایتم کرد که سیاتیک پای چپه که با این ورزش ها خوب میشه و خدارو هزاران مرتبه شکر بسیار بشیار بهتر شده

    ولی اون موقع ضعف پام زیاد بود

    بعد هی این ندای درونیم میگفت بدو

    تو باید بدویی حالشو میده

    و من میگفتم نه بابا کوله رو دوشمه و دوست دارم قدم بزنم از این جنگل و منظره لذت ببرم

    اومدم اینجا که قدم بزنم لذت ببرم ، عجله که ندارم

    بعد میگفت از حرف و نگاه مردم میترسی

    بعد باز همون هارو میگفتم که من میخوام اروم لذت ببرم و عجله ندارم حرف مردم که مهم نیست

    این دیالوگ شاید سه چهار بار تکرار شد تو جای درستش های یعنی من بیرون تو شهر رفتم دور بزنم ولی اینو نگفت ولی وقتی که موقعش توی پارک جنگلی بود شروع میکرد ندای درونیم که بدو بدو بدو

    تا اینکه یک آهنگ خفن پخش شد و من کولمو سفت کردم وقصد دویدن نداشتم که یهو گفت ایول کولت رو هم سفت کردی پس میخوای بدویی حالا وقتشه

    دیگه رفتم دویدم و دویدم

    اولش خودم یه مقدار شوکه شدم چون پام همراهی نمیکرد میخواستم یکم وایستم و به پام ضربه بزنم که احساس ترحم جلب کنم ولی گفتم برو بابا دوباره دویدم

    دویدم اوایل یکم خلوت میشد میدوییدم

    بعد این رفتار اینقدر داره تکرار میشه که یه بار شنیدم مثلا تو نوجون خندیدن و گفتن این چرا اینجوری میره

    من فقط شنیدم و یکم ذهن میخواست توجه کنه من رفتم و روی دویدنم تمرکز کردم نه ناراحت شدم نه گفتم وای نکنه بقیه هم این فکر رو کنم دیگه همه چی تغییر کرده

    خدارو هزاران بار شکر میکنم برای این هدایت هاش این آگاهی ها این ندای درونی که در درست ترین زمان چیزی رو میگه که نیازش داری و خداروشکر یک قلقی از خودم دارم پیدا میکنم که با اون راحت تر میتونم خودمو هول بدم تو ترس هام

    استاد عزیزم ممنونم ازت که این کلا خدا و این آگاهی هایی که از درونت میاد رو بازگو میکنی و خداروشاکرم برای غلبه کردن خانوم شایسته عزیز بر ترسش که نه تنها خودش رو بزرگ تر کرد بلکه داره مارو هم بزرگ تر میکنه

    از جفتتون ممنونم

    و کلام آخر این اهنگی که روی سفر به دور آمریکاست چقدر زیباست آهنگ باران که شدی اصلا دیوانه کنندست

    همیشه شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    امید سعادت پور گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    با سلام به بهترین استاد موفقیت جهان و همه ی هم مسیران عزیزان

    بزرگترین درسی که از توحید من یاد گرفتم رو برو شدن با ترس های واهی است و هیچ چیزی به اندازه ی رفتن به دل ترس ها در ایجاد ایمان و عزت نفس کارساز نیست. طبق یک ایده ی الهامی پس از سال ها من مجددا شروع کردم به دوچرخه سواری. موقعی که سوار دوچرخه شدم به خودم گفتم چرا من این همه سال از این نعمت فوق العاده خودم را محروم کرده بودم. آن موقع شروع به کار با فایل های دوازده قدم کرده بودم و در حال کار بر روی باورها، آشنا شدن با هدایت الله و ایجاد ایمان و عزت نفس در درون خودم بودم که پس از چند ماه دوچرخه سواری در یک سری مسیرهای مشخص، این ایده به ذهنم رسید که مسیرهای جدیدی رو برای دوچرخه سواری انتخاب کنم. در ابتدا با آن مسیرها راحت نبودم و ترس ها و تردیدها مانع این تجربه ی جدید می شدند. آن موقع به خودم یادآوری کردم که باید ذهنم را کنترل کنم و ایمانم را نشان بدهم. احساس بی نظیر تجربه کردن مسیرهای جدید و از همه بالاتر و مهم تر این اعتماد به نفس که از پس کارهای جدید در هر کاری مربوط به اهدافم هم می توانم بر بیایم بالاترین نعمتی است که من از این تجربه دریافت کردم. البته من بارها و بارها این را از زبان استاد شنیده بودم ولی تا پیش از این درکی نسبت به آن نداشتم. البته خاطر نشان کنم که به احساسم هم توجه می کردم و گاهی حسم به من می گفت از یک مسیری نروم من هم مسیرم را عوض می کردم بی آنکه بخواهم بفهمم چرا احساسم این را به من میگوید. چون به من ثابت شده بود همان احساسی که مرا به شجاعت دعوت کرده بود همان احساس هم مراقب من است و مرا در مسیر امن هدایت می کند. سپاس فراوان از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان به خاطر همه چیز!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: