سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
غلبه بر ترس ها
من این مورد را باهاش مشکل داشتم و الان به لطف الله مهربانم و خواستن خودم دارم روش کار می کنم و موفق هم شدم
مثلا یکی از ترس هام //ترس از بیماری بود///خیلی ازش می ترسیدم و الان با گفتن باور //// سیستم ایمنی بدن من اونقدر قویه که از پس هر بیمار ی برمیاد //// خیلی بهتر شدم و به بهتر شدنم فکر می کنم مثلا یه هفته ای هست دندونم درد میکنه و عفونت کرده و با داروهای گیاهی دارم به امید خدا درمانش می کنم و الان با دیدن این فایل حجت برام تموم شد و خنده روی لبام اومد
یکی دیگه از ترسام ترس از // گربه // بود….. خیلی از گربه می ترسیدم چون یه حیونیه که زود می پره…..
اونم دارم روش کار می کنم وقتی می بینم میگم چیزی نیست….. اون از من می ترسه و همینم هست تا ما رو می بینه فرار می کنه
من با غلبه بر ترسهام وارد مدار جدیدی میشم به امید خدا … خداوند به شجاعان پاسخ می دهد
خدایا شکرت
به نام خدا
استاد جان سپاسسگزارم
مریم جان سپاسگزارم
چیزی که برام جذاب و باحال بود و خندیدم این بود که استاد جان با خیال راحت و اعصابی آرام اومد و کارهاشو انجام داد حالا اگه یه کسی دیگه بود چه غوغایی به پا میکرد … بیا کمک کن این چیه دستت … به خدا
با خیال راحت باید همه کارها انجام بشه
با اعصاب یآرام دور از تنش و ناراحتی
با وجود اون خستگی بازم خنده روی لبان جاری است … به به اینش قشنگه اینش منو دیونه کرده
به به من عاشق آب بازیم آخ جون برو که رفتیم بعد از یه نوشیدنی خوب و عالی حالا بپریم توی آب ۱….. .. ۲ ….. ۳ … هوراااااااااا
خدایا شکرت
این تصویر این تجسم خیلی رویای یبود نمی دونم چه جور یتجسسم خودم رو به زبون بیارم .. به خدا
من که باورم نمی شد دو نفر توی آب از قانون بگن مگه داریم آخه
خدایا شکرت
تجسم کردن یه قانونه
نظر دیگران را کنار کذاشتن یه قانونه
مهم ندونستن نظر دیگران یه قانونه
ترس را کنار گذاشتن یه قانونه
بر ترس ها غلبه کردن یه قانونه
شکرگزار ی برای داشته ها یه قانونه
لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی یه قانونه
وای … خدایا شکرت چقدر این فایل درس ها داشت برای من خدایا شکرت که دیدم و لذت بردم
خدایا شکرت برای دیدن این قسمت از سریال امروزم
سلام
استاد عزیز دنبال یک چیزی می گشتم که بر ترسهایم غلبه کنم ولی با حال خوب ولی بعضی هایش را درست کردم ولی بعضی هایش را هنوز نه ؛ یک جمله گفتید که کار را بر من تمام کرد هیچ بهانه ای ندارم خیلی خیلی خیلی قانع شدم و حالم خوبه؛ مرسی
اصلا دیگه فکر نمی کنم که میترسم یا نه ؛ هر چه پیش آمد می روم طرفش
فرمودید: چرا خودت را از این لذت محروم کنی
نمی دانید چه تاثیری روی من داشت اصلا بی برو و برگرد کار را تمام کرد.
همیشه می گفتم فلانی چقدر شجاعه یا چرا داره این کار و آن کار را می کنه یعنی مگه لذت داره که داره این کار را می کنه آخه با چه منطقی داره این کار را میکنه ولی این جمله شما آب بود روی آتش
این از آن جملات شماست که محاله فراموشش کنم محاله عمل نکنم خیلی خیلی خیلی ممنونممممممم
موفقیت ادامه دارد ……….
بنام خالق جان وجهان
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی گرامی و عشق …
همیشه این بهشتی که ساختین واقعا و واقعا زیباست
و این بهشت به مرور به دستای شما استاد جان و مریم بانو جان ساخته شد جون گرفت تازه وبهشتی شد که الان دارین لذتش رو دارین میبرین و واقعا از دل مایع گذاشتین باعشق بهش رسیدین و نتیجش شد یه پارادایس بی نظیر مثل همین آب دونه های که امروز دوتا کشاورز نمونه بهش اب دادین کود دادین این بهشت هم همینجوری شد پارادایس
چقدر این فایل استاد برای من درس داشت رسیدگیتون به جزبه جز پاردایس تمییز کردن لونه مرغا و اینکه همه ای این کارها رو با همدیگه همکاری هم و با علاقه انجام میدین چون میخوایین چقدر زیباست که شما توحه به هرچی دارین همونی میشه که میخوایین چون دوست دارین و این دوست داشتن جواب میدهد
استادعزیزم خداوند رو سپاس میگم وروزی هزاران بار شاکرم برای اشناییت باشما برای اینکه تونستم هردفعه که زندگی دربهشت رو نگاه کردم ازدل حالم بهترشده وخوشحال ذوق داشتم چون انرژی توش هست تو وجود شما تو وجود این طبیعت و دریاچه زیبا ومریم بانوی عزیز همه وهمه برام یه واقعیت که من توانایی خلق اتفاقات زندگی خودم رو دارم ومن خالق زندگی خودم هستم
مریم بانو ممنون ازاین همه ایمان قوی که اومدین ازتوجیح کردناتون ازترساتون گفتین و واقعا دل میخوادگفتنش من علاوه بر این حرکات بیشمار زدن برای پنهان کردن ترسم درپس توجیحاتم حتی برای اینکه کاری روهم اشتباه انجام دادم ومیدونم نباید میگفتم یا انجام بدم میومدم توجیحات زیاد براش میزدم وبهانه که مشکل این بودا واسه این من اینکارو انجام نمیدم ازاین مدل حرف ها که ترس اینکه اگربگم اگر اینجوری میشه و……ولی مریم بانو وقتی گفتن بعدیه مدت این مدل توجیح یه عادت میشه و دیگه باور داری که اینا ترس نیست و قبولش نداری واقعا درس شد برام ممنون که دارین پاشنه اشیلامون رو پیدا میکنیم و اموزش میدین بهمون خداوندا شکر تورا سپاس تورا بابت همه نعمت های کوچک وبزرگ سپاس بابت داشتن همچین نعمت های نایابی .
همیشه شادو خندان و موفق باشین درپناه حق😍
سلام بر استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز من اصلا کامنت نمیذارم اما بنا به توصیه استاد که خیلی خیلی دوستش دارم و اگر در گذشته به توصیه هاش عمل میکردم خیلی موفق تر بودم و همواره نظرات و توصیه های استاد عزیز رو توجیه میکردم اما این تضادی که باعث عدم موفقیت در گذشته بوده باعث شده من خودم رو امردوز به جریان بسپارم و رفته به رفته سرعتم در درک مسایل بیشتر بشه خیلی خیلی خوشحالم که با استاد عباسمنش آشنا شدم و تغییر بنیادی به زندگی من داد فقط و فقط سپاسگذارم و خیلی خوشحالم که الان کامنت میذارم خدا رو خدارو شکر حالم خیلی خوبه و استاد عزیز شما یک نعمتی هستی که خدا به ما داد خدا قوت استاد دوست داشتنی
بنام فرمانروای جهان
سلام
استاد عزیزم ومریم جان مهربانم خیلی ازشما برای این فایل سپاسگذارم . این فایل مخصوص من است تا بتوانم برترسم غبله کنم .
من درسن ۱۰ سالگی برای اولین استخر رفتم وشنا هم بلدنبود . درآنجا تعدادی ار دوستانم بامن شوخی کردن ومنو یکدفعه پرت کردن داخل آب و کلی ترسیدم . از آن موقع تاالان لذت شنا کردن از آب را ازخودم محروم کردم . یکی از خواسته هایم این است که بتوانم تا قبل از مرگ ام به خوبی شنا کنم و لذت ببرم . الان که متوجه شدم که مریم جان چطوری توانستن برترس خود غبله کند ، به خودم گفتم باید من هم عمل کنم و برای همیشه این ترس را رها کنم . باید این فایل ها بار ها و بارها ببینم تا در من هم باور ایجاد شود که می توانم شنا کنم .
همین الان بادیدن این فایل احساس می کنم کمی در مورد این مسئله شجاع شدم چون قبلاٌ اصلا نمی توانستم به شنا کردن فکر کنم .
در همان سن کودکی ام ، پدرم یک باغ در شهریار کرج داشتن که درآن باغ پدرم یک سگ برای نگهبانی گذاشته بودن . یک روز که مابرای تفریح به آن باغ رفته بودیم ، این سگ باز بود و من نمی دانستم . من داشتم بازی میکردم یکدفعه برگشتم دیدم این سگ به سمت من باسرعت می آید . بادیدن این صحنه من هم دویدم . این دویدم من باعث شد سگ هم همچنان دنبال من بیاد . حالا از طرف دیگه پدرم فریاد می زند . وایسا باتوکاری نداره ، میخواد با توبازی بکنه .
من خیلی ترسیده بودم که پدرم آمد سمت من و منوبقل کرد و سگ ( جیمی )هم وایستاد . ازآن به بعد من همیشه از سگ ترس دارم و هنوز نتوانستم بعد ازاین مدت بر ترسم غلبه کنم .
ازشما عزیزان سپاسگذارم .
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و مریم جان و تمامی دوستان گل
خدایا شکرت بابت این فایل خیلی لذت بردم استاد جان سپاسگزارم
استاد جان من برای مرغها ضعف می رم چقدر دوستاشتنی هستند آنقدر حرکات زیبایی دارند فقط صبح تا شب بشینی نگاهشون کنی لذت ببری،استاد آن جا که گفتید ایده جای فضله مرغ ها را خودتون دادید یادم آمد که در قدم 11 در مبحث سوال گفتید که آنقدر سوال برای بهتر شدن همه چیز از خودتان می پرسید که هدایت می شوید به روش های سادهتر و کارآمد تر
وای این پردایس چقدر زیبا است خدایا شکرت برای این همه زیبایی، ابرهای سفید پفکی در آسمان آبی، درختان سر به فلک کشیده، این آب رام و زلال، قابل وصف نیست فقط باید گفت خدایا بابت این همه نعمت و زیبایی شکرت شکرت شکرت
این قسمت آخر که دیگه رویایی بود من مردم برای پریدن تو و آب، استاد جان وقتی شما پریدید تو آب، من هم با شما پریدم تو آب، چون من عاشق شنا و آب هستم واقعا لذتش قابل وصف نیست من با اینکه خیلی می ترسیدم خیلی سال پیش شنا را یاد گرفتم من خیلی یادگیری را دوست دارم یادم با همکارم با هم رفتیم شنا یاد بگیریم آون خیلی شجاع نترس بود ولی من می ترسیدم در ضمن خیلی هم دوست داشتم یاد بگیرم وقتی مربیم می گفت باید سوزنی بری تو آب من وحشت داشتم، نمی پریدم همکارم خیلی جدی به من گفت یا می پری یا نمی یایی دیگه، بعد همان شد من پریدم، وقتی شما پرید داخل آب یاد آن موقع افتادم قشنگ این حس پریدن تو آب در من زنده شد چون الان استخرها تعطیل و خیلی وقت که استخر نرفتم، مریم جان خیلی کار خوبی کردی لذتش وصف ناپذیر آون هم تو دریاچه با زیبایی بی نظیر پردایس
مریم جان تحسین میکنم شما را چقدر در مورد ترسها عملکرد مغز دقیق گفتید، واقعا مغز توجیح می کنه، من در مورد خودم جایی که جلوی توجیح ذهنم غلبه می کنم، می گم من تو آزمایشگاه کار می کنم بعضی وقتها پیش می یاد که تستی که انجام می دی جواب درست نمی ده البته خیلی عوامل دخیل هست تو این طور مواقع که پیش می یاد من می تونم دوباره آون تست تکرار. کنم از آنجایی که صداقت برام خیلی مهم است به قول استاد خط قرمزم هست ذهنم می گه حالا نمی خواهد بری بگی خوب دوباره انجامش بده گفتن نداره، ولی من همیشه رفتم به مسول آزمایشگاه گفتم و همیشه ایشان خیلی خیلی با احترام مسئله را بررسی می کنه و حل می کنه و به خاطر همین صداقت، خیلی به من اعتماد دارند
موردی که من نتونستم بر ترسم غلبه کنم رانندگی بود با این که خیلی دوست داشتم یک زمان کوتاه رانندگی کردم و بعد ادامه ندادم و ماشینم از دست دادم ذهن من تو این مورد توجیش این بود که استرس می گیرم و اذیت می شم، و چقدر لذت را از دست دادم و چقدر تو کارها به مشکل برخوردم و الان دوباره شروع کردم تمرین کردن که انشاءالله ماشین بگیرم و رانندگی کنم.
استاد جان و مریم جان بابت این فایل ارزشمند سپاسگزارم.
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که با صداقت در مورد ترس هاشون صحبت کردند ترس برادر مرگ هست کل این اگاهی ها رو از بچگی بلد بودیم ولی هیچ وقت بهش گوش ندادیم فقط گفتیم که ترس بده نباید ترسید تا اینکه استاد عزیز همراه خانم شایسته عملی بهمون نشون دادن که برامون حسابی جا بیفته و بشه ملکه ذهنمون تا به محض اینکه به تضاد خوردیم ناخوداگاه این فایل توی ذهنمون پلی بشه و بگیم ای ول این درسی که استاد در موردش بهمون راهکار دادن
خوب بریم سر ترسهای من :
خیلی موارد هست که باعث ترس من شده
ترس از اب
ترس از موتور سواری
ترس از اسب سواری با اینکه عاشق این هیجانات هستم و هزاران هزار ترس که جمع شدن تمام این ترس ها با همدیگه باعث شده صبح ها تا دیر وقت بخوابم و انگیزه ایی برای حرکت نداشته باشم ترس از ساز زدن وقتی دورم شلوغه
ترس از صحبت کردن جلوی جمع که نکنه حرفی بزنم که اشتباه باشه و مورد تمسخر قرار بگیرم
حتی ترس از کامنت گذاشتن اینکه نکنه حرفام مورد پسند کسی نباشه و لایک نگیرم
ترس از رفتن تو دل شغلم که حسابدار هستم که نکنه اعداد رو جابه جا بزنم نکنه حقوق ها را اشتباه وارد کنم و این باعث شد دیگه کار حسابداری نکنم و بیکار بشم و اعتماد به نفسمو از دست بدم و حقوقم از تمام همکارام کمتر بود و با توجیه اینکه حسابداری کار پر استرسی هست ترسیدم و عقب نشستم خدا میدونه چقدر به خاطر ترس هام پسرفت کردم و کاری انجام ندادم و شدم یه ادمی که کلی کار انجام نشده داره به خاطر ترس هام چقدر اعتماد به نفسمو از دست دادم
ترس از قبول نشدن تو امتحانات باعث شد حتی درس نخونم خیلی مسخرس واقعا
تازه قسمت دردناکش اینجاست که چه لذت هایی رو از دست میدیم جدای از اینکه تو زندگی چقدر پیشرفت میکنیم اگر از سکوی ترس ها بپریم تازه زیبایی ها پدیدار میشه و جایزه ما منتظرمون هست فقط باید چشم ها رو بست و پرید
خوب این ترسی بود که رفتم تو دلش و انجامش دادم خدایا شکرت بدک نبود اولین درسی که از این کارم گرفتم که کامنت گذاشتم این بود که قشنگ برام جا افتاد و به نظر خودم درس این جلسه رو یاد گرفتم خدایا هزاران بار سپاس ممنونم ازتون استاد عزیزم واقعا شما بی نظیرید
🌹به نام خدای مهربان🌹 سلام میکنم خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان… وسلامی به زیبایی ملک پرادایس بااون آفتاب طلاییش خدمت تمامی بچه ها🌹🌝🌊 به به یک روززیبای دیگردراین مکان زیباکه الحق،پرادایسه وبس… استادجان ازاینجا، ازفرسنگهاراه دورشماوباورهاتون تحسین میکنم، که دراین شرایط همه درگیریک واژه شدن، شماوالبته امثال شماطبق بماقدمت ایدیهم… طبق اون فرکانسهای درستی که فرستادیددرگوشه ای دراین جهان زیبا دربهشتی زندگی میکنید… انقدربهشتتون زیباست که من ازپشت این قاب شیشه ای کاملااون فرکانسشومیگیرم، واقعااحساس میکنم تواون مکان بودم!! استادجون اون موقعی که توآب بودید یک جمله قشنگی گفتیدکه منوتوفکربرده ازصبح، گفتیدتواین دنیای کوتاه چراآدم لذت نبره وازترسهاش نگذره… میدونیدهمیشه به ماگفتن آخرت یوم الحسرته… همیشه بااین جمله استرسم میگرفت که وای خطا کردم، وای کارخوب نکردم… اماالان فکرمیکنم حسرت واقعی تواون دنیاواین جهان اینه که چرابه خاطرترسهام اون چیزی روکه میخاستم تجربه نکردم! چراازدل ترسهام عبورنکردم؟! بزرگترین حسرت زمانیه که تواون دنیابهمون بگن توقدرت خلق کنندگی داشتی وچراازاین قدرتت که بهت داده شده استفاده نکردی!؟ تواون لحظه جواب خُدامو،عشقموچی بدم؟! فقط کافی بوداین نیروراباورمیکردی روش حساب میکردی به هرآنچه میخاستی میرسیدی؟!بهت گوشی دادیم کتاب دادیم استاددادیم ازهمه مهم ترقران دادیم چراازنیروی درونت استفاده مناسب نکردی?! چراازمن نخاستی ودرخواست نکردی تابهت عطاکنم؟! من که گفتم بخوانیدمراتااجابت کنم شمارا؟! وادامشم گفتم دعوت منوبپذیریدوبه من ایمان بیاریدتارشدتون بدم واسه نعمت بیشتر؟! الله اکبر!!! واین بزرگترین حسرته به نظرمن؟! خدایامارابه صراط مستقیم راه کسانی که به آنهانعمت دادی هدایت کن…. خدایا کمکمان کن تاازاین نیروی درونمان به نحواحسن استفاده کنیم…ازکجاآمده ای میدانی؟/ازمیان حرم سلطانی💎💎💎👑👑👑❤️💚❤️🌹🌹🌹
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به فیلمبردار حرفه ای سایت مریم عزیزم
و سلام به همه دوستان خوبم
استاد چقدر این قسمت قشنگ بود آخه
اون مرغ و خروسا که میدویدن من عاشقشون شدم چه صحنه قشنگی بود خدای من .
بعدشم که دیگه رسماً منو دیوونه کردین وقتی پریدین توی آب اونم با دوربین .
یعنی من فکر میکردم خودم زیر آبم .
اون حباب ها منو دیوونه کردن😍😍
یک لحظه با همه وجودم گفتم منم میخوام
خوش بحالشون.🥰🥰❤️❤️
من عاشق استخر و دریا و آبم .استاد هربار که شما میپرین تو آب من دلم میره .
که منم دوست دارم این تجربه رو .
یه چیزی هم بگم من اینقدر از شنا کردن شما لذت بردم و تحسینتون کردم که خدارو شکر این تجربه رو داشتم تو این ایامی که استخرها بسته بود ما ویلا استخر دار اجاره میکردیم و دیگه همش تو آب بودیم باید به زور مارو میکشیدن بیرون یا از فرط گشنگی میومدیم بیرون😁😁
یا دریا که رفته بودیم ما سه تا خانم بودیم که اینقدر تو اب بودیم که صدای شوهرامون در میومد که بابا بریم یه لقمه غذا بخوریم دیگه😂😂
چه روزای خوبی بود یادش بخیر.
مریم جان و استاد عزیزم ممنون که از همه جای پرادایس برای ما فیلم گرفتین و از هر زاویه ای بهمون نشون دادین این بهشت زیبا رو .
تا ما بهتر و بهتر تجسم کنیم برای خودمون.و خواسته هامون برامون واضحتر بشن
مریم جان ممنونم که با حرفهای قشنگت یه فایل ارزشمند دیگه هم تولید شد .
استاد منم مثل مریم جان بودم اوایل عروسی مون همیشه آرایش میکردم البته نه خیلی غلیظ ولی یه جوری بود که اعتماد به نفس نداشتم که دیگه بدون آرایش برم جایی مخصوصا مهمونی.و خب هرچی هم که بیشتر میگذشت پوستم خرابتر میشد و من بیشتر مجبور میشدم آرایش کنم تا اینکه بچه دار شدم و واقعا وقت اینکار رو نداشتم
و چون همیشه پوستم تمیز بود خداروشکر کم کم اون جوشها از بین رفت و پوستم به مرور خوب شد و من دیگه آرایش نکردم و از وقتی هم که با شما آشنا شدم و هر روز از دیدن خودم لذت میبرم به نظر خودم هر روز زیباتر هم میشم😍
این ترس باعث شده بود من کاملا اعتماد به نفسم رو از دست بدم و هر روز از چهره خودم ناراضی تر باشم .
ترس بعدی که رفتم تو دلش ترس از رانندگی بود .
من پارسال با شنیدن فایلهای قشنگ شما ترغیب شدم به گرفتن گواهینامه .
خب من گواهینامه رو گرفتم و هرچقدر خودم ترس داشتم که ماشین رو بردارم و هرچی هم که شوهرم میترسید ماشین رو بده بهم .
یعنی میگفت من بمیرم ماشین دست تو نمیدم .
حتی وقتی خیلی آروم هم با هم صحبت میکردیم و بهش میگفتم خب من گواهینامه گرفتم که رانندگی کنم هربار یک بهونه میآورد .
یه بار میگفت فرمون ماشین سفته.
به بار میگفت کلاج ماشین مورد داره .هربار یه جوری منو منع میکرد از اینکار .
این در صورتی بود که من خودم هم به شدت میترسیدم و باید یکی هولم میداد.
یه روز یکی از خانومای فامیل بهم گفت من رفتم تو یه پیجی راجع به رانندگی صحبت میکنه و گفته یه چند بار فقط برین پشت فرمون و استارت بزنین تا ترستون بریزه .
من با همه ترسام رفتم واین کار رو انجام دادم که صدای ماشین بلند شد و شوهرم باز اومد گفت خاموش کن ماشینو و بیا تو.
باز ترس دوباره تو من رخنه کرد تا اولین فایل کلاب هوس که سپیده عزیز گفت باید نجواها رو خاموش کنی و اعتماد کنی به خالق خودت .
همونجا ندای درونم گفت پاشو تو هم ماشین رو بردار و برو رانندگی کن
من میگفتم اگه تصادف کنم ،اگه ماشینو بزنم به ستونی چیزی ،اگه فرمون که سفته نچرخه و سرپیچچپ کنم چی و هزار تا نجوای دیگه
ولی اون صدا خیلی محکم گفت من هواتو دارم
استاد الان که دارم براتون تعریف میکنم هم چشمام پر اشکه.
با همه ترسام صبح زود رفتم استارت زدم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادم .و خوشبختانه شوهرم از صدای ماشین بیدار نشد
من رفتم با ماشین دور زدم وای که چه حس خوبی بود چه حس قشنگی بود
از یه طرف اعتماد به خدا بود که چقدر میتونه ما رو بزرگ کنه .واز طرف دیگه اینکه من تونستم .
من تونستم من پا گذاشتم روی ترسم..
استاد وقتی اومدم خونه باز نجوا میگفت نمیخواد هیچی به شوهرت بگی اون که خوابه چیزی نفهمیده ولی من گفتم نه باید بدونه که من از پسش براومدم .
وقتی به شوهرم گفتم باز کلی سروصدا کرد که چرا برداشتی و دیگه حق نداری و از این حرفا .
ولی من چشیده بودم اون لذت رو و دیگه حاضر نبودم کوتاه بیام .
و به قول شما جهان سر خم میکنه در برابر خواسته های شما .
البته که منم خیلی سر سخت شده بودم و در برابر همه حرفهای شوهرم آروم بودم .
آره استاد خوبم همون شوهرم که با من دعوا میکرد که ماشین رو برندارم الان هر چی میخوایم میگه پاشو ماشینو بردار خودت برو بگیر🥰🥰🥰یعنی من نمدونم چی بگم از این لذت .
و من چه جاهایی که رفتم و با بچه هام خوش گذروندم 😍
و اینو مدیون آموزشهای بی نظیر شما هستم .
ممنونم ازتون استاد خوبم.
استاد واقعا زندگی در بهشت قشنگترین سریالی هست که دیدم و چقدر عالی که دویست قسمت از این سریال تهیه شده .
خدایا شکرت که امروز اومدم و کامنت نوشتم و اون لذت های قشنگی که پشت سر گذاشتم باز برام مرور شد و من غرق در لذت شدم .
خدایا شکرت .
سلام صدیقه جان عزیزم 🥰🥰🥰از خواندن کامنتت و تجربیاتت بسیار لذت بردم و خیلی خوشحالم بابت تمام اتفاقات خوبی که تجربه کردی🤩🤩🤩موفق باشی دخترشجاع انشاالله بیشتر از این خوشبخت،خوشحال،شادمان،سلامت،ثروتمند و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت🥳🥳🥳
ســـــــلام به روی ماهت دوست ارزشمندم
آخ که چــــــه کیفی کردم قبل خواب کامننتت رو خوندمـ
آفـــــــــــرین به شما صدیقه عزیز و نــــــوش وجودت باشه این لذتی که واسمون تعریف کردی
هر لحظه ات توحیدی تر باشه و ثروتمندتر و لــــــــذت بخش تر ر پناه رب العــــــــالمین😍