دیدگاه زیبا و تأثیرگزار حمیده عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
همین جا یه اعتراف کنم وقتی دیدم مریم جان میگن این آهن جلوی در چیکن تراکتور رو میخواییم برداریم..استاد رفته که وسایل مورد نیاز رو بیاره به خودم گفتم خب اینکه چند دقیقه دیگه نهایت چند ساعت دیگه کار ریختن چیپس ها به خونه مرغها تموم میشه ..بابا بیخیال…فک کنم نیازی به برداشتن آهن پادری نباشه….بعد دیدم اون چوب بالای خونه مرغها رو هم میخوان بردارن بخاطر اینکه سر استاد در حین رفت وآمد به اون برخورد کرده بود…بعد دوباره گفتن مگه میشه ادم اینقدر عاشق تغییر کردن باشه…عاشق بهتر کردن و راحتتر کردن کارها….بعد از چند دقیقه که گذشت دیدم اره میشه…..بعد یاد آموزشهای قدم ۶ جلسه پنجم افتادم که استاد میگه ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط به این خاطر که در موردشون شنیدیم….بدون هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدم..پذیرفتیم و داریم بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست…و اینها تبدیل شدن به باوررر….باورهای محدود کننده ایی که نتایج محدود کننده ایی هم به همراه دارن و توی زندگیمون رقم خوردن…..راستش اگر من بودم میدونم که این کار رو انجام نمیدادم….نه آهن رو از جلوی راهم بر می داشتم و نه چوب رو از بالای سرم….و این حرف من نشان دهنده باور اشتباه منه…..
یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم.…
یه ایراد دیگه هم در خودم پیدا کردم….من انسان هستم که به استقبال تغییر نمیرم..یه وفتایی این تغییر کردن رو به تعویق هم میندازم….البته که اکثر اوقات اینطوریم…..من قبل از اینکه بیام اینجا کامنتت بنویسم رفتم کامنتهای دوستان رو خوووندم دیدم اکثر بچه ها از تغییر کردن استقبال میکنن توی زندگیشون….دیدم خودشون دست به کار میشن برای هماهنگ شدن با جهانی که در حال رشد و پیشرفته….به خودم گفتم پس من چرا اینطوریم….؟ چرا من عملگرا نیستم؟ بعد دیدم نسبت به قبلم منم تغییر کردم….شاید کم باشه اما هست….میدونی استاد عزیزم واقعا تغییر ایمان میخواد….همین الان من توی زندگیم قدم هایی هست که باید بردارمشون….اما هی امروز فردا میکنم….و بارها و بارها ندای درونم بهم گفته که نا وقتی این کارها رو انجام ندی هیچ چیز هیچ تکونی نمیخوووره…..من این فایل رو یه نشونه میبینم….نشونه ایی واضح برای خودم و برای انجام دادن کارهای معوقه ام...
و استقبال کردن از تغییر توی زندگیم…..
من با انجام دادن این برنامه هایی که دارم واقعا کلی وقتم و انرژیم آزاد میشه که کلی تمرکزم رو میبره بالاتر….واقعا شما دو عزیز دل و همینطور بچه های سایت رو تحسین میکنم که اینقدر خوب قدم برمیدارین در جهت تغییر…..
تغییر روزانه…و لحظه ایی …تحسینتون میکنم که همیشه رو به بهبود قدم برمیدارین…در واقع دارین با این کارهاتون به ما هم یاد میدین که همیشه رو به بهبود قدم برداریم…هرروز بهتر….هرروز کاراتر….هرروز ثروتمندتر….☺
منم تمام تلاشمو میکنم که ترمزهای ذهنیمو بردارم …مقاومت هایی رو که جلوی تغییر و اقدام کردنمو میگیرن بردارم….
وقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکرررر
در زمینه مالی و کسب و کار…معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه….من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و مریم جان برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD373MB24 دقیقه
استاد افکار و باورهامون وضعیت زندگیمونو میسازه با دیدن این قسمت خود به خود یه سری آگاهی ها بهم داده شد
من قبلا لیوان های قهومو گزاشته بود روی اوپن
قهوه سازم روی پیشخوان بود
دور بودن از هم
اون موقع کارم کمتر بود دیزاین داده بودم
الان کارم بیشتر شده
به ذهنم رسید اینارو به هم نزدیک کنم
و یه آگاهی هم توی رابطم بهم داده شد چون شرایطم کمی تغییر کرده
دیدم همسرم درک نمیکنه
به جای احساس قربانی شدن
گفتم حالا شرایط تغییر کرده من به جای احساس قربانی بودن
باید برای ایشون توضیح بدم
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
این فایل نشانه ی امروزم بود.خداراصدهزار مرتبه شکراتفاقا من هم امروز بعدازمدتها آخور بزها وگوسفندم را تمیزکردم وخاکش را بردم برای باعچه ها چون کود حیوانی خیلی بهترازکودشیمیایی است.قراره چندروز دیگر بزم بچه هایش رابدنیا بیاره به امید الله مهربان.بچه ی قبلیش 7ماه پیش بدنیا آمدوبرا خودش ماشاالله دختر خوشگلی شده.گفتم تا یک ساله نشده شوهرش ندم بهتره.دو روزپیش یک گوسفندماده خریدم این تقریبا 5ماهش میشه وانشاالله دوماه دیگرشوهرش میدم.راستی یک جوجه ماکیان هم چندروزپیش خریدم عشق جوجه فقط باغچه هست من هم آب وغذایش را گذاشتم توی باغچه.باغچه ام سه نخل خرما داره که بزرگترینش که مضافتی هست امسال به فضل الله هشت خوشه آورده وتا شهریور بایدصبر کنم تا خرمایش رسیده بشه ونخل بعدی ربی است هنوز به خوشه دادن نرسیده بایدچهارپنچ سالی به قول استاد عزیز تکاملش راطی بکنه ومن هم بایدصبرجمیل داشته باشم .وسومین نخل اسمش شن دش کن هست وماه رمضان تازه نهالش را برادرخانم عزیزم به من هدیه داد ومن هم فوری گودالی کندم وکاشتمش الله مهربان دانا هست که بایدچندسال باید صبرکنم تا به من خرما دهد این خرما در سراوان خیلی گم هست وبه شدت هم گران قیمت.جاهای خالی راریحان ونعناع کاشتم خدایا بی نهایت شکر ت.خدای من چقدر به این بند ه ات لطف داشته ای متشکرم که به منخانه داده ای تا سرپناهم باشد در تابستان کولر داده ای تا خنک باشدودر زمستان وسایل گرمایشی داده ای تا با خانواده ام اززندگی لدت ببریم.خدایا شکرت که به همه اعضای خانواده سلامتی داده ای .خدایا شکرت بخاطر نعمت های مادی ومعنوی ونعمت های آشکار وپنهان خدایا من ازتو راضی ام . رضیت بلله ربا وبه اسلام دینا وبه محمدصل الله علیه وسلم رسولا ونبیا…خدای من امشب هوا چقدر بهاری هست شکرت بابت این هوا.توی خیاط خانه روی تخت چوبی نشستم واین کامنت رانوشتم.دوستتان دارم اعضای معبد عباسمنش.وهمیشه ازربم برای سلامتی وشادی وسعادت دنیا وآخرت استادوخواهرگلم مریم دعا میکنم.خدانگهدار احمدرضا ملک زاده.ازبلوچستان سراوان
184مین روزشماربه نام خدا.
سلام وعرض ادب خدمت همه.
به خاطرسلامتی خانواده وفرشته ی ثروتمندم خداروشکرمیکنم.
ازاستادومریم جون متشکرم که این فایل روتهیه کردن.
اول از هرچیزبگم امروزحالم خیلی عالیه به حاج داداشم بزرگه، وخان دادش کوچکه تماس گرفتم پاسخگونبودن.
ظهربه خواهرسومی که قبل خودم هست تماس گرفتم هنوزبابت فروش همون آپارتمان که توی کامنتهای قبلا گفتم سرسنگینه وکلاباهمه ی فامیل درگیره ولی من دیشب خوابش رو دیدم که مریض بود.
نزدیکش رفتم هی دستشوتکون میدادمیگفت: نه! لیلا نه !یعنی لیلاجلونیاد.
منم دقیقا جلورفتم دست راستم رو، روی پیشونیش گذاشتم میگفتم: یامَن اِسمُه ودواء، وذکرهُ شِفاء وسوره ی حمد رو تلاوت میکردم.
وامروزبه من الهام شد،توکه ادعا داری باخداهماهنگی گاه وگداری لااقل تماس تلفنی داشته باش حالارفت وآمدپیش کشش.دوست داری فقط باخودت وبچه هات وعزیزدلت باشی، خوب باش.
کسی مجبورت نکرده رفت و آمد کنی.خودت باش وخدای خودت.
خدایاازبهشتی که دراختیارم گذاشتی برای زندگی کردن سپاسگذارم.
من خودم ازبچگی این کاره بودم.تغییردادن وجابجایی لوازم منزل رو.
وقتی بچه بودیم،یک مراسمی خانه ی دایی جان هام بودخوب همه ی فامیل جمع بودیم.
یادش بخیرواقعاهمین اول اشکم دراومد.
منو، نوه دایی جانم هم سن هستیم خیلی دوستش دارم و باخاطره هایی که دارم باهاش همیشه زندگی می کنم ولذت میبرم.
خانه ی دایی3و4دقیقاروبه روی هم قرارگرفته، که مردها، یاحتی خدابیامرزدخترداییم که عروس دایی دیگرم بودخیلی ورزیده بود.
وقتی میخواستن ازاین حیاط به اون حیاط برن، اصلاپله را رو طی نمیکردن که ازکوچه برن، ازروی این تراس به اون تراس میپریدند دقیقاازروی کوچه به راحتی ردمیشدن.
زندایی3می ،سنش بالاتربودهروقت میرفتیم خونش سریع منونوه ی دایی 2می رختخوابهاروبهم میریختیم ومرتب میچیدیم وجاروهم میکردیم(جاروسیخی)خیلی خوشحال میشدیم وزن دایی جانم مارودعامیکرد.
خانه ی خودمان چون همه چی مرتب بودزیادنمی شدچیزی جابجاکنی!
ومادرمنودخترداییم که مادرهمین دخترهمسنم هست چیزی برای جابجایی نداشتن فقط میتونستیم داخل همین کمدکوچک کناراتاق یک طبقه ش ظرف بودویک طبقه ش بقچه های لباسهامون بود رومرتب کنیم وجابجایی نداشتیم وسلام .
وهمین کمدرومادرم ودخترداییم مثل هم سفارش داده بودن که الان هنوزهمون کمدتوی خانه ی مالوازم داره!!! وپسربزرگم میگه من این کمدروکه بافیبرروکش دار رنگ سبزهست دوست دارم .
چون الان این مدل جنس روهیجاندیدم و2تاصندوقچه ی کوچکِ مادرم دست منه که بیشر برای شب چلگی عروس وداماد استفاده میکنند .
ویک چرخ پشم ریسی سیخی ازمادرشوهرم دارم خیلی قشنگه برای ویترینی استفاده میکنم.
وازوقتی ازدواج کردم مدادم تغیرات داشتم باهمون 4تاتیکه ی،تیر تخته مثل حالاکمددیواری جارختخوابی،اِلُ،بِل که نداشتیم!¡والّا!!!!!
ولی دلمون خوش بود.
بچه هامم که پسرهستنددرنبودمن لوازمهاروجابجامیکردن.
این فایل رومن بیشتر روی تغییرات وجابجایی درون خودم بایدبکارببرم چون این کارها رو همیشه توزندگی فیزیکی بکارمیبرم وگرنه همه چی تکراری میشه.
یک سماورآتیشی کوچک ازخدابیامرز،پدرومادر عزیزدلم به مارسیده قشنگه،روی میزِ گِرد کنارپذیرایی گذاشته بودم.
قبل عیدبه عروس گلم گفتم: اگه این سماور، رو از روی میز بردارم تو ویترین کابینت بذارم قشنگ میشه؟!
گفت آره.پرسیدم خوب رومیزچی بذارم؟!
گفت :هیچی! اصلااین میزهاقدیمی شده جمعش کنین!
گفتم خوب جمع کنم کجابذارم؟!
بعدرفتم تواتاق بررسی کردم دیدم یک ،تقریباً میشه گفت 4پایه که مثل کمدکوچولوبود.
ولی هیچکدام ازاین دوتانبودبهتربگم یک زیرپایی بودکه ازبلندی چیزی وردار، بذارکنی! آره این بهتره!!!!
پسربزرگه خلاقه خودش ساخته بودچندمرتبه گفته بودم اینوازخونه بزاربیرون ولی دلش نمیومد.
کنارخانه بودگاهی زیرگلدان وبعدهم شانه وآینه ی قاب دارِ خدابیامرزمادرم وتاف وشانه روش گذاشته بودم.
نزدیک4شنبه سوری بودپسردومی که میگه هرچی اضافه س بریزدور! ولی بزرگه نه!به پسربزرگم سازنده ی این به ظاهر4پایه گفتم: این 4پایه رو میخوای چکارکنی!؟؟
گفت لازم نداری؟ گفتم: نه !گفت :بهترباشه برمیدارم بابچه هامیریم4شنبه سوری آتیش میکنیم.
خوب منم حالامیزگرد، رو که،روش پارچه ی گردساتن که ازاول انداخته بودم.کناراتاق خواب گذاشتم وآینه، شانه و….روش گذاشتم وزیرپایه ش یک انباری بزرگ شده کلی لوازم گذاشتم که دیده هم نمیشه!
خداروشکرمیکنم که ازبچگی این سلیقه ی خوب ومرتب کردن رودوست داشتم.
وخیلی جاهابه کارمیبرم. حالاخیلی باگوشی آشنانیستم ولی به عروس گلم یابچه هامیگم روی صفحه گوشی من شلوغه لطفاخلوت کنید.
وفقط پیامهاروبلدم پاک کنم واین کارهای آسون.
خداروشکرمیکنم که پسربزرگم برای اولین بارتوی سایت بیزنس کاری شرکت کردبرنده شد.
قبلاپسردومی شرکت میکرد وانجام کارهای فیزیکی روبزرگه وسومیه انجام میدادن.
حالا پسر سومی با پدرش که عشق رانندگی دارن روی 2تاماشین10چرخ برای کسی کارمیکنن.
که یکی ،ازهدفهای بزرگ همه ی خانواده داشتن کمپرسی هست .
به امیدروزی که این هدیه ی الهی رو ،برای لذت بردن
کلِ خانواده وگسترش. جهان. هستی ازخدادریافت کردهایم.آمین.
،وپسربزرگم توی سایت برنده ی یک بیزینس کاری شده امروزدنبال کارهاشون بودن وقتی رسیدن خونه کلی میوه خریده بودن، توت فرنگی یک عالمه،هندوانه، گوجه سبز.
منم یک قرمه سبزی تازه براشون درست کردم وعروس گلم هم بودخیلی روزقشنگی بودازبس که حالم خوبه.
چون هر وقت که برای خانواده کارمیکنم همین انجام امورخانه داری نه کاری دیگه که پول داربیارم همین کارخونه روباهرچی تمام تر انجام میدم خیلی لذت میبرم.
امروز کنارظرفشورمشغول بودم.
گفتم: بچه ها خط همراه اولم شارژ لازم داره!
پسردومی گفت: بزن به شارژ! پرسیدم چی می گی صدات نمیاد!؟؟
پسربزرگه گفت :میگه بزن به شارژ خخخخخخخخخ!!!!!
گفتم: ازاین به بعدگرسنه شدی بروشکمتوبه یخچال فریزر بکش بیاتوآشپزخانه کنارِ گاز گرم کن سیرمیشی !!!!!
خندیدمیگه وقتی شماهستی مگه من دیونه ام این کاروانجام بدم.
برام خطم روشارژ کردخدابه همشون خیروبرکت بده آمین.
خدایااینهاروکه گفتم ازخانه ی ننم نیاوردم!!!
من راضی هستم به هرچی خیروبرکت ازسمت تودریافت میکنم.
وبه من آموختی هر روز تقسیم کارکنم.
که خادمِ من آماده ی پاسخگویی به سوالات ودرخواستهام وانجام کارهای فیزیکی ومتافیزیکی من است.
مرسی جیگرجان دمت گرم که خیلی خداشدی.
همش ازلطف توس که چرخ زندگی رَوُن شده به سمت مدارهای بالاسُر میخوره.
چون صراط مستقیم روبه بالاست و حُل دادن چرخ به سمت بالاودرستکاری توسط خدا’، به سادگی انجام میشود.
چون ماآمدیم برای آسانی ها وخدابستر، رابرامون مهیاکرده.
عاشقتونم استادکه ازکوچکترین اتفاقات بزرگترین نتیجه هاروبرمیدارین وبه ماهم اعلام میکنین چون این اتفاقات برای من عادی وخیلی طبیعیه.
برای همه آرزوی سعادت وخوشبختی رو دارم.
عجب روزقشنگی17اردیبهشت717همین روزعضویت سوگلی خدا توی سایت بهشتی روی دوش خدا.بوس به لبهای قشنگِ خدا.
سلام استاد عزیز
سلام خانم شایسته نازنین
استاد عزیزم توضیحا تتتون بسیار عالی بود جواب به چندین و چند سوال من در زمینه روابط بود من در حال حاضر دوره حل مسئله را در زمینه روابط کار می کنم متوجه شدم یک سری رفتارهای آلان من به خاطر اتفاقات گذشته ام بوده آن اتفاقات خیلی وقته توی زندگیم وجود ندارد ولی من هنوز آن شکلی رفتار می کنم، تا به حال متوجه این ایرادم نبودم با دونستن این مسئله کلی ذهنم آزاد شد و به احساس آرامش رسیدم ،یعنی وقتی از خودم چرایی رفتارها مو پرسیدم به جوابهایی رسیدم که ترمزهای من برای رسیدن به خواسته هام بود عاشق این همزمانی هستم که هدایت شدم به این قسمت تا بتونم این مسئله را حل کنم لازمه در کنار فایلهای دوره حل مسئله این فایل را هم مرتبا گوش بدهم ،توضیحات شما واقعا تکمیل کننده آن فایلهاست .
سلام به همه
در مورد این موضوعی که استاد صحبت کردن، من هم تجربیاتی داشتم که خواستم به اشتراک بزارم
الان بهار شده و هوا خیلی خوب و گرم شده ولی در زمستون به دلیل اینکه به شوفاژ نزدیکتر باشم، تخت رو برده بودم کنار شوفاژ و نزدیک پنجره اتاق تا گرمای شوفاژ رو بهتر بهره ببرم، حالا که زمستون تمام شد، ناخودآگاه یه روز گفتم من باید جای تختم رو عوض کنم و یه روز سریع بلند شدم و جابجا کردم تخت رو و اینقدر فضا خوب شد، پرده اتاقم قشنگ به زمین میرسید و دیگه جمع نبود و فضای اتاقم تغییر کرد و راحت میتونستم پرده رو باز کنم و بشورم که اینکارم کردم، دسترسی به پنجره راحتتر شد که میتونستم کنارش بایستم و بیرونو ببینم، تخت دقیقا روبروی پنجره و اونور اتاق قرار گرفته که وقتی پرده رو روزا میزنم کنار، طبیعت زیبا رو می بینم و اتاق رنگ و بوی دیگه ای گرفته.
من یه زمانی خیلی به پشت بوم خونه میرفتم چون فضای خلوت و آرومی داشت و خونه سر و صدا بود و من دوست داشتم با تمرکز روی خودم کار کنم. گذشت و گذشت و من هندزفری ای گرفتم که نویز کنسلینگ داره خیلی قوی و اصلا هرجا باشم، میزارم و اگر نیاز باشه یک نویز سفید مثل صدای دریا میزارم و دتس ایت، راحت کارمو میکنم و این شد که ناخودآگاه دیگه رفتنم به پشت بوم کمتر و قطع شد چون برامم دردسر داشت و اونجا باید زیرانداز مینداختم هر دفعه و هی بنداز جمع کن داشت و کلی وسیله هر دفعه باید جابجا میشد و بحث نور بود که مجبور بودم گاهی ببرم و هزاران مسئله که ناخودآگاه حل شدن، با این ذهنیت که دیگه نیاز نیست این الگو تکرار بشه و چقدر وقت و انرژی منو بیشتر کرد.
برعکسشم هست یعنی وقتی فهمیدم قانون سلامتی چیه، یه سری عادتهایی داشتم از قبل که به خاطر تغذیه قبلی، انجامشون میدادم مثلاً همیشه رفتن سر کمدها یا یخچال برای خوردن چیزی. این یکی از بدترین عادتهای من بود و هست که الان خیلی خیلی کمتر شده ولی شاید یکی از دلایل هرروز عمل نکردن به دوره قانون سلامتی که بشه عادتم، همین باشه که عادت داشتم همیشه یه چیزی بخورم و سر یخچال یا کمد باشم. خب این عادت بد، چقدر انرژی ازم گرفته، چقدر خوابم، زمانم و برنامه هامو بهم زده و کلا آسیب زده بهم ولی اینقدر تکرار شده و اینقدر قویه که هنوز تغییر نکرده، البته که منم درست و حسابی نفهمیده بودمش و روش کار نکرده بودم و دنبال حلش نبودم که الان میخوام با دوره حل مسائل برم سراغش و با این باور که همه مسائل نه تنها راه حل دارن بلکه راه حل های ساده و راحت و در دسترس و قابل اجرا در همون لحظه و کم هزینه و پر بازدهی دارن، برم تو کارش و حلش کنم.
یه نمونه دیگه از عادتها، همین خرید به صورت حضوری هست، درصورتیکه خیلی از خریدها رو در دنیای امروز میشه آنلاین انجام داد و حتی دیدم تو شهر خودمون که کوچیکه، به صورت آنلاین داریم فروشگاه که میشه سفارش داد و دریافت کرد. خیلی از دوستانم کفش آنلاین سفارش میدن. خودم به تازگی یک ساعت زیبا آنلاین خریدم. درسته بعضی چیزا بهتره برای فهمیدن جنس، حضوری بریم ولی خیلی چیزا میشه آنلاین خرید بشه.
کلاً باید حواسم باشه که کجاها دارم یه کاری میکنم که به دلیل یه مسئله ای در گذشته بوده و حالا اون مسئله رفته ولی هنوز دارم اینکارو میکنم.
قبلاً به خاطر باور کمبود، خودمو آماده خیلی از نعمتها نمیکردم ولی حالا که باور فراوانی رو دارم ایجاد میکنم، بازم یه سری رفتارهایی از گذشته مونده باهام، مثلاً میخوام با یه جمع خوب و مودب و حرفه ای هرروز یا دو روز در میون فوتبال یا فوتسال بازی کنم ولی کفشم رو آماده نمیکنم، مهارتم رو بالا نمیبرم، لباس کنار نمیزارم برای سالن، خوابم خوب نیست، تغذیم خوب نیست یا حتی خودم آدمی نیستم که کنترل خشم داشته باشم موقع اشتباه بازیکن خودی که از بقیه انتظار دارم موقعی که اشتباه میکنم، باهام خوب و مودب برخورد کنن یا احساس لیاقت ندارم که اصلا خودمو لایق همبازی شدن با همچین افرادی ببینم و انتظار معجزه دارم.
یک مسئله ای قبل این قسمت هدایت شدم به راه حل که بهترش کنم و اونم اینه که دوتا فرش دستبافت که استفاده نمیشه تو اتاق هست و اینا گوشه اتاق بود و نمای جالبی نداشت و امروز حسم گفت کمد رو کمی جابجا کن که بین دیوار و کمد یه فضا بوجود بیاد و این دو فرش رو بزاری اونجا که اینطوری دیگه تو دید هم نیست و میره پشت کمد و اجرا کردم و چقدر فضا باز و زیبا شد گوشه اتاق که صندلی بزارم و بشینم و روی باورهام کار کنم.
خدایا شکرت
در پناه حق
به نام خدای هدایتگر به زیبایی ها و آسانی ها
سلام به استاد و همراه همیشگی و پر تلاش مریم جان
این فایل بسیار برایم آموزنده و روشن کننده راه بود
با اینکه منم هر از گاهی یه همچین تغییراتی رو انجام میدادم ولی از این زاویه که تاثیر گذار باشه بهش فکر نکرده بودم
تفکر به اعمال و رفتار های کوچیک توی زندگی چقدر میتونه تاثیر گذار باشه
و حس لذت بخش تری توی زندگی بده
اینکه اگاهانه بتونی به کارهات و رفتارت فکر کنی و از نتیجه لذت ببری
و از یه تغییر کوچیک ولی تاثیر گذار لذت بردین برام جالب و زیبا بود
اینکه با بزا و مرغا مهربون بودین با اینکه مزاحم کارتون بودن، برام لذت بخش و جالب بود
خدایا ممنونم برای هدایت امروزت به ارامش و رفتار درست با دیگران حتی اگه مانع کارها میشن
چند وقت پیش با خودم غر میزدم چقدر خونه کوچیکه جا برای لباسامون کم شده توی کمد دیواری تا سقف رخت خوابهایی که شاید سالی یه بار یا دوبار استفاده میشد جمع کرده بودم ، با خودم گفتم برای چی اینهمه رخت خواب جمع کردم و جا برای لباس ندارم
تصمیم گرفتم اضافه ها رو بیخشم به دیگران و چنتا برای مهمون نگهدارم و بقیه رو بیرون از کمد کنار تخت جمع کردم و یه میله زدم توی کمد ، کلی جا برای لباسها باز شد و من خوشحالترین بودم که چه ایده جالبی به ذهنم رسیده هر کی میاد میبینه میگه عه چه خوب کردی منم این کارو میتونم انجام بدم …
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم، بانوی شایستهی نازنین و دوستان خوبم در سایت.
این فایل برام فوقالعاده بود، چون دقیقاً با چیزی که این روزا تو ذهنم داشتم و تصمیمی که گرفتم، همزمان شد. یه تصمیم سخت، اما بالاخره با خودم کنار اومدم و گرفتمش. حالا وقتشه که به امید خدا اجراییش کنم. من شروع کردم، بقیشو به خودش میسپارم…
جالب اینجاست که این تصمیم دقیقاً بعد از یه گفتوگوی صمیمی با خداوند افتاد. دیروز صبح ازش خواستم که منو هدایت کنه، راهو نشونم بده، کمکم کنه بفهمم باید چیکار کنم. گذشت و وسطای روز، جوابمو گرفتم. تصمیمم رو گرفتم و پنجشنبه رو برای شروعش انتخاب کردم. از اونجا به بعد، دیگه مسیرش دست من نیست، از دست من خارجه، و من فقط توکل میکنم.
و امروز صبح که این فایل رو دیدم، انگار یه تأیید از طرف خدا بود! استاد دربارهی برداشتن مقاومتهای ذهنی و رها کردن ترمزهای فکری حرف میزدن، همون چیزایی که جلوی روان شدن زندگی منو گرفته بود. چقدر حس کردم که این دقیقاً مشکل منم بوده! البته که این تصمیم یه مسیر داره و یهشبه نهایی نمیشه، ولی چیزی که مهم بود، اینه که من قدم اول رو برداشتم. و این شروع، برای من یه دنیا ارزش داره…
خدایا شکرت …..
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
روز چهارم از تحول زنده گی من
سریال زنده گی در بهشت قسمت 232
من چقدر دوست دارم این کارهای خلاقانه ای شما را ، چقدر خوب دارین ایده های عالی میتین و از یک سیستم خاص پیروی نمیکنید ، و برای خانه مرغ هایتان دروازه خلاقانه را در نظر گرفتین .
چقدر خوب با حیوانات و مرغ و خروس هایتان مهربان استین ، و انگار که آنها هم این فرکانس احساس خوب تان را دریافت میکنند و اصلا ترسی از شما ندارند .
چقدر عالی هر بار برای خودتان یک کار جور میکنید و با عشق فراوان انجام میدهید.
چقدر خوب است که همیشه مطابق شرایط در زنده گی ما تغییر کنیم نه اینکه همیشه دنبال یک موضوع باشیم ،همیشه باید آپدیت شویم
میتوانم یکی از مثالهای خوب در مورد باورهای خود بگوییم که نیاز به تغییر داشت .
ویا هم میتوانم در مورد تغییر لباسهایم به لباسهای ساده و راحت بگم ، که نتیجه اش راحتی خودم شده .
و یا هم در مورد نظم چیدن همه چیز در خانه ، بعضا این مورد را در نظر میگیرم و خیلی هم نتیجه میدهد . نتیجه اش افتخار کردن به خود و خلاقیتهای خودم است و چقدررر مسائل ساده تر میشود .
باید دقت کنیم که انرژی ما را در چی چیزی میگذارم، اگر به چیزهای بگذارنیم که ارزشی در زنده گی ما ایجاد نمیکند، باید ازش بگذریم.
خداره صدهزار مرتبه شکر
سلام به استاد عزیز و مریم قشنگم
و دوستانم
خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به سایت عباس منش
خداجون شکرت شکرت
چه قدر زندگی عالیه چقدر لذت بخشه چقدر میشه لذتشو برد
واقعا زندگی یعنی همین روز مرگی ها و بهبودها
تالاش برای بهتر و رون کردن چرخ زندگیه من همیشه فایل های دنبال میکنم
فایل های سایت واقعا منو آگاه میکنه
هدایت میشم باهاشون
من الگو میگریم و متوجه خیلی چیزای میشم
بخصوص موقعی که دنبال نشانه ها هستم
واقعا جای شکر داره
خداروشکر
خدایا ممنومم
ممنونم از همگی
ممنومم
به نام خداوند عشق و زیبایی
سلام به استاد عزیزم و دوستان گل
خواستم یه تحسینی کنم استاد عزیزم رو و مریم عزیزم رو که خودم حس خوب رو افزایش بدم و برای خودم کلی درس داشت
تحسینتون میکنم چون همیشه و هر لحظه رو به جلو قدم بر میدارید و برای بهبود زندگیتون هر لحظه هر کاری رو با عشق انجام میدید و مسیر زندگی تون آسان تر و راحت تر و لذت بخش تر بشه و این فوق العادست خدارو شکر
و منم یاد گرفتم که هر روز حتی یک قدم روبه جلو بردارم و روبه پیشرفت باشم و زندگیم رو بهبود ببخشم و هر روز بهتر و بهتر و عالی تر بشم به امید خدا و ایمان به خدا
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشد