سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
باسلام به استاد عزیز ومریم جان
من با دیدن این فایل که باید الگوهای اشتباه وباورهای اشتباه رو دور بریزیم وباورهای درست رو جایگزین کنیم خیلی درس گرفتم ویه مورد به خاطرم اومده دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم
من یه باور اشتباه داشتم که چون شاغلم باید کارگر بیاد کارهام رو انجام بده
بعد از دیدن فایلهای زندگی در بهشت ار مریم جون یاد گرفتم که میشه با توجه به کاری که داری کارهای خونه رو هم انجام بدی ومدتهاست که کارهای خونه رو با عشق انجام میدم وهر چیزی که استفاده نمی کردم بخشیدم
واطرافم را پاکسازی کردم وهر چیزی سر جای خودش قرارداده وهرروز هم داره بهتر میشه
وخیلی خوشحالم که تونستم نشتی های انرژی ام رو پیداکنم وبیشتر ساعتهای روزم در احساس خوب هستم
واز استادعزیزم متشکرم که درمورد تغییر صحبت کردین ومن خودمو یه مروری کردم
در پناه خداوندشاد وسلامت باشید 🙏🙏🙏
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام اعضای سایت عباس منش
در این موضیوعی که گفتید اولین چیزی که به ذهنم رسید من از زمان کنکور که برنامه ریزی رو یاد گرفتم برای زمانبندی کردن کار ها از دفتر استفاده میکردم و توی دفتر مینوشتم اما الان که دانشجو هستم یکم از من زمان میبره که تصمیم گرفتم از اپلیکیشین کیپ نوت که مال گوگل هست استفاده کنم و دیگه برای برنامه ریزی نیازی به کاغذ و خودکار نیست و اینکه توی هرجایی که وقت آزاد داشته باشم برنامه من در دسترس من هست و میتونم ازش به خویی استفاده کنم و ویرایش کنم هر قسمتی از اون رو که میخوام و کلی کار برای من راحت میشه و ساده و قابل دسترسه .
موضوع بعدی که چند وقته بهش هدایت شدم اینکه من قبلا عادت داشتم خیلی چیز ها رو از افراد میپرسیدم و این بعضی وقتا مایه آزار و اذیت من میشد و خیلی وقتا مسخره میشدم و یا اینکه افراد باور های محدود کننده به خورد من میدادند که تقصیر خودم بود و یه بار به خودم گفتم آقا چرا جواب سوال رو از این فرد بپرسم ؟ همین امروز صبح من خوب فعلن توی محیط خوابگاه دانشجویی هستم ،تا حالا با اتو پرس کار نکردم و میخواستم لباسم رو اتو سریع توی گوگل سرچ کردم و توی چند دقیقه به جواب رسیدم و به صورت عالی این کار رو یاد گرفتم و یاد گرفتم که هرچیزی رو که میخوام سریع رو راحت توی گوگل یا یوتیوب سرچکنم با اینکه شاید اون ویدئو انگلیسی باشه توضیحاتش اما اون رو مییینم و خیلی با شرایط من سازگار هست چون من آدم مغروری هستم و خیلی وقتا یه سری چیز ها رو از افراد نپرسیدم چون فکر میکردم که آقا این سوال رو بپرسم نکنه ضایع باشع یا مسخره بشم یا ….. اما حالا به راخت ترین شکل ممکن به بهترین جواب ها میرسم حای برای خرید چیزی میخوام از مغازه بگیرم از قبل قیمتش رو از سایت های آنلاین چک میکنم
و دیگه اینجوری نیست که مثلا برم قیمت فلان چیز رو از یه نفر بپرسم و اون بهم بگه گرون شده و پارسال این قیمت بود الان اینقدره مواظب باش همه گرگ هستند سرت کلاه نره و از این جور چرت و پرت ها که خودتون بهتر از من میدونید
البته الان که به خیلی از موضوعات نگاه میکنم میبینم که به مسیر های خیلی ساده تری از قبل هدایت شدم چون من عاشق انجام دادن کار های به ظاهر سخت در عین سادگی هستم و لذت میبرم از این کار و خدا هم خیلی عالی داره به درخواست های من پاسخ میده عاشقشم که اینقدر منو دوست داره و از وجودش لذت میبرم
یه چیز دیگه ای هم که خیلی بهمون کمک میکنه استفاده از تکنولوژی هست بر خلاف چیزی که خیلی از افراد میگن اینکه تکنولوژی بده همه اینجا بهت دروغ میگن همه توی شبکه های مجازی خودشون نیستن ، یا اینکه همش محتوای چرت و پرت وجود داره توی این فضا و…. اما تکنولوژی روز یا همون ارزش ابزار هم میتونیم بگیم به قول استاد خیلی میتونه بهمون کمک کنه و کار ها رو برای ما ساده کنه و لذت ببریم و نشون میده که ضرب المثل ( هر که بامش بیش برفش بیشتر) یک دروغه محضه !
چرا ؟ چون کسی میتونه وسایل جدید رو بخره و زندگی براش راحت بشه که پول داشته باشه خیلی از تجهیزاتی که کار هایی رو برای ما ساده میکنن قیمت هایی دارن که خب شاید خیلی از افراد نتونن بپردازن و این نشون میده که انسان هرچه ثروتمندتر بشه زندگی براش راحت تر میشه و ثروت و شادی بیشتری رو راحت تر تحربه میکنه و به اون ذات الهی خودش نزدیکتره
یک بخش از ذات الهی منظورم اینه که باید ساده به خواسته هامون برسیم چون اگر نگاهی به طبیعت و جهان خداوند بندازیم میبینیم که درخت برای رسیدن به مواد غذایی زجر و تقلا نمیکشه و یا حیوانات برای بر طرف کردن نیاز هاشون زجر نمیکشن و من عاشق سادگی هستم
عاشق اینکه میبینم هر روز چقدر ساده تر و راحت تر
به خواسته هام میرسم و زندگی برای من سراسر لذت و تجربه شده و اینکه یه الگوی خوب مثل شما دارم که خیلی خوب زندگی کرده.
سلام استاد عزیزم سپاس از شما و فایلهای ارزشمندتون ..
سپاس از خانم شایسته عزیز که از استاد درخواست داشتند تا در زمینه تکرار الگوهای تکرار شونده صحبت کنند استاد خیلی خوب میشه که در کنار تمرکز بر زیبایی ها و نشان دادن کارهای روتین که البته همه اونها هم کلی درس داره و داره در مورد ایستا نبودن و تغیر در همه جنبه های زندگی .بهبود روابط .تمرکز بر زیبایی ها ،و کلی جنبه های دیگه آموزش میده
ولی اینکه گاهی همینطوری جلوی دوربین بشینید و یک مسئله را مطرح کنین و در موردش کامنت بزارین و بحث کنیم هم خوبه
الان جلسه ۴ عزت نفس دارم کار می کنم به اضافه جلسه چهار ثروت که در مورد اهرم رنج و لذت و عمل گرایی هستند.و خوب صحبت های شما هم که مثل رشته های همیشه به هم مربوط هستند و به این دو جلسه کاملا مربوط هستند.
الگوی تکرار شونده ,:می خوام برای خودم مثال بزنم در عمل کردن به قانون و تمرین های دوره ها,
اول از همه با پرسیدن از خودم که این همه دفتر هرروز باید از کتابخونه در بیارم چون هرکدوم برا موضوعی خاص بودن ، یکی برای شکرگزاری یکی برای نوشتن کارهای مهم روزانه، تمرین ستاره قطبی و…. بعد رفتم به بازار و یک دفتره خیلی زیبا خریدم که هر صفحه اون تبدیل به چهار قسمت شده و صفحه های رنگی زیبایی داره که نوشته ها رو خیلی قشنگ نشون میده که هم شکر گذاری هام ،هم تمرین ستاره قطبی ،هم اهداف روزانه رو همه رو یه جا مینویسم ،و کارم راحت تر شده در حالیکه ا ز دو سال پیش تمرین هامو توی دفترچه های کوچیک و سررسیدها مینوشتم.
یه کار دیگه ای که توش تغییر ایجاد دادم در مورد انجام تمرین اهرم رنج و لذت هستش خودم احساس می کردم این تمرین اونطوری که استاد گفتن روی من تاثیر صد درصد رو نداره و تغیرات صرفاً مقطعی در حد چند ماه بود و کلا انگیزه دوباره خواندنش برام کمتر بود.یا ذهن منطقی ام قانع نمیشد ، رفتم تو عقل کل سرچ کردم ببینم بچهها چه راهکاری دادن .قبلش هم از خدا هدایت خاستم که میخوام تغیر اساسی و پایدار تو شخصیتم ایجاد کنم و خیلی با انگیزه تر از قبل دوره ها رو از اول شروع کرد م. خیلی دیدگاه جالبی پیدا کردم که خیلی هم بچه ها براش کامنت گذاشته بودن ، و ازش تشکر کرده بودند بعد من اومدم طبق چیزی که از کامل ایشان برداشت کردم یه تغییری تو اهرم رنج و لذت دادم و نحوه بیان کردنش.اینکه حتما جلو آینه باشم و …احساس می کنم الان این تمرین به این نحو برای من تاثیر گذار تر بوده است …و پله قول استاد ببینید چطور میتونید تمرین رو انجام بدین که تاثیر گذاریش برا شما بیشتر باشه .
از دیگر الگوی تکرار شونده، نحوه گوش دادن و نوشتن فایل ها بود از خودم سوال کردم چطور از این تاثیرگذارتر و راحت تر، قبلا واو به واو حرفای استاد رو می نوشتم، اما الان نکات کلیدی را می نویسم پشت بندش برداشت خودم می نویسم.تمرینهام رو مینویسم .احساسام رو مینویسم . کامنت ها رو میخونم و برداشتهای بچهها را می نویسم و درک م از جلسات نسبت به قبل بیشتر شده..
یا قبلاً فقط فایل ها رو گوش میدادم ولی الان کمی بیشتر به درک مقاله ها ای خانم شایسته نایل اومدم ،😊 مقاله های خانم شایسته خیلی مهم ان و شاید یک روز زمان میزارم و یک مقاله رو چندین بار می خونم ،تا درکش کنم یا توضیحات خانم شایسته در محصولات خیلی مهم هستند و قبلاً توضیحات محصولات رو میخندم اما نهایت یکی دوبار میخوندم ولی الان با دقت بیشتری رو میخونم و کلی از توشون نکته برداری می کنم و درکم رو از محصولات بالاتر میبره
مخصوصاً مقالات در رابطه با راهکار برای شما..واقعا فوقالعاده و گنجینهای هستن کنار کامنتای پر محتوای محتوای دوستان …
سپاس از شما
سلام استاد و مریم جونم
خدا قووت
نمیدونید دیدن فعالیتهاتون چه انرژی به من میده
واقعا یه لحظه دلم خواست منم اونجا بودم و خنکی هوا و عطر اون چیپس های هیولا رو حس میکردم
ماشالله چقد فعالیت میکنید😍
اتفاقا چندوقت پیش داشتم فک میکردم پارسال که فعالیتای پاکسازی پردایس رو میذاشتید من چقد پر انرژی تر شده بودمو کلی تو خونه کار میکردم
و امروز بعد شنیدن حرفاتون بلند شدم و تغییرات اساسی که چندوقت پیش میخواستم بدم و انجام دادم و نتیجه هم عالی بود
یه تغییر خیلی خوبی که کردم اینه که دلبستگیمو از وسایل برداشتم و هر چیز اضافه ای رو فارغ ازینکه زیباست دکوریه بعدا به کار میاد و اینا به راااحتی میندازم بیرون یعنی حتی انرزیمو واسه دیوار گذاشتن وسایل هم هدر نمیدم از نزدیکانم میپرسم که میخوان اگه نخوان میذارم دم در و الان به لطف بازیافتی ها اصن وسیله ای دم در نمیمونه ، و چون ایمانم به فراوانی هم بیشتر شده نگران نیستم ، و انقدر خونه و کابینتهام خلوت شده و انرژی خونه و خودم مثبت شده که کیف میکنم
من ازینا بودم که خیلی وسیله نگه میداشتم وسایلی که سال تا سال هم اصلا استفاده نمیکردم یا لباس ولی الان اصلا اینجوری نیستم و در مورد وسایل مدام این سوال رو میپرسم که واقعا نیازه؟ چرا نگهش داشتی
ولی باید در مورد کارها و رفتارهامم این سوالات رو بپرسم
یه کار خوبی هم کردم امروز رفتم به مادر همسرم سر زدم و میخواست که از درد پاش شکایت کنه و من واقعا در خودم حس دلسوزی رو از بین بردم و به خودش هم عکس العمل خاصی نشون ندادم و اتفاقا دیگه چیزی نگفتو بعدش دوستانه و خوب گفتگو کردیم در صورتی که قبلا اظهار نگرانی میکردم و سیکل درد و دل احساس قربانی شدن تو تمام مدت ادامه پیدا میکرد
بعدشم همسرم اومد خونه کلی از خستگی شکایت داشت به اون هم توجهی نکردم و نتیجه ش این شد که الان بدون گفتگوی اضافی خوابید و حس من بد نشد
وای اگه بتونم این رفتارو همه جا تقویت کنم عالی میشه
خانم و آقای مزرعه دار جذاب و خوشتیپ دمتون گررررررمممم که انقدر پر انرژی اید و زیبا زندگی میکنید
دوستتون دارم و امیدوارم سریال زندگی در بهشت حالاحالا ها ادامه داشته باشه
قسمت ۲۳۲
سریال بینظیر زندگی در بهشت
با سلام خدمت دو استادان عزیزم جناب عباسمنش و خانم شایسته عزیزم
و سلام خدمت دوستان همیشگی و همراه این سایت بینظیرمون .
امروز یکی از اون فایل های چالش برانگیزی است که منم بهش بارها فکر کرده بودم و امروز چقدر خوشحال شدم برای این مبحث فوق العاده عالی.. اتفاقا چند روزی است که در مورد دفترهایی که مینویسم دوست داشتم یک تغییر و تحول بهتری داشته باشم.. مثلا داخل دفتر شکر گزاریم بغیر از ستاره ی قطبی و شکر گزاری تمام وقایع روزمره امو داخلش مینویسم و یک دفتر چکاب فرکانسی دارم که تمام موارد روزمره مو در رابطه با سلامتی و یا اعتماد بنفس و یا مقدار ورودی پول و یا یک قسمتش در مورد هدایای دریافتی و یا یک قسمتش در مورد جشن ها و میهمانی و سفر هامو و موارد دیگری رو داخلش مینویسم که بالای هر قسمتش رو تقویم ماهانه نوشتم و بطور ماهانه خودمو چکاپ میکنم ولی خیلی دوست داشتم منظم تر و بهتر و همچنین موارد بیشتری رو به دفترم اضافه کنم که در این سال جدید یک تغییراتی در نوشتن داشته باشم .. هر چند وقتی خودم رو چکاب کردم دیدم بطور فوق العاده ای تمام روزهام در همه ی ابعاد با احساس خوب برام رقم خورد و حتی یک قسمتشو اختصاص دادم به سایت عباسمنش یعنی هر روز مینویسم که کدام قسمت از دانلود ها رو دیدم و در کدامیک کامنت نوشتم و یا چه محصولی رو خریداری کردم و چی مطالبی نوشتن ولی گاهی فکر میکنم در این قسمت هنوز به یک ثبات درستی نرسیدم و دوست دارم برم از اول یک دفتر جداگانه برای این موضوعات تدارک ببینم و بطور مفصل بنویسم .. و یک دفتر دیگر دارم برای کلمات تاکیدی درست و مناسب برای باور سازی در هر یک از موارد متفاوت .مثلا باور سازی درست و مناسب برای ثروت و یا سلامتی وتندرستی و یا برای وزن ایده آل و یا اعتماد بنفس و یا غیره…. و یک دفتر اهداف و خواسته ها دارم که بصورت انشاء و یا سناریو برای خواسته هام نوشتم انگار برام انجام شده .. ویک دفتر ی برای اشعار و شعرهای مثبت و مولانا دارم خلاصه هفت هشت تا دفتر های مختلف دارم ولی برای سال جدید میخوام جوری موارد رو بنویسم که نظم و انظبات خاصی داشته باشم ولی انگار هنوز این دفترهام نظم خاصی ندارند و همش دوست دارم یک تغییر و تحول درست و مناسبی داشته باشم تا بتونم دفترهای با محتواتر و زیباتری داشته باشم .. خیلی دوست داشتم از دوستان بپرسم آیا ایده و شیوه ی مناسبی برای بهتر شدن این دفترها بکار میبرند ؟؟؟ اگر میشه منو راهنمایی کنند .. هر چند من خودم آدم فوق العاده منظبط هستم ولی انگار هنوز در این دفترها و دفتر اهدافم هنوز نتونستم به دلخواهم نظم بدهم..
یکی از تغییرات اساسی که در زندگیم هر روز بهش فکر میکنم و سعی میکنم مواظب باشم کنترل ورودی هام از طریق حواس پنجگانه ام هست که مدام تمرکز میکنم و سعی میکنم عملگرا باشم و تا حدود زیادی موفق شدم ولی گاهی اوقات ناخواسته مواردی پیش میاد که نمی تونم کنترل کنم هر چند همون لحظه میگم اگر من روی خودم خوب کار میکردم این در مدار این ناخواسته ها قرار نمیگرفتم و بازم سریع مچ این ناخواسته ها رو میگیرم.. ولی در کل بیشتر مواقع احساس خوب دارم و خیلی خیلی حالم خوبع و کمتر از اون موقع های گذشته به موارد نامناسب برخورد میکنم
استاد جان تغییر و تحولی که هر روز در پرادایس بطور مداوم انجام میشه بسیار چشمگیر هستش و همچنین در شیوه کاری هر روز تغییرات رو میشه احساس کرد .. مث
استاد جان وقتی کارها رو بخاطر این بز های نازنین متوقف کردید یاد اون فایل قدیمتون افتادم که در مورد هدفگذاری بود داخل یک بشکه فلزی غذای بزها رو مهار کرده بودید و در نبودتون اون بزه مون رفت اونو پیدا کرد و درب اون بشکه رو باز کرده بود و به هدفش که غذا بود رسید یعنی تا وقتی که نمیدونست اونجا غذا هست کاری نداشت ولی همینکه از یک روزنه ای فهمید که غذاش اونجاست از موقعیت نبود شما استفاده کرد و به هدفش رسید.. استاد جان اونموقع ها وقتی اون فایل تون رو دیدم فهمیدم که تمام اهداف و خواسته هامون وجود دارند ولی چون ما نمیبینیمش فکر میکنیم وجود ندارند ولی با اولین نشونه ها میتونیم بیشتر به هدفمون توجه کنیم و با توجه مداوم به هدفمون موقعیت مناسب برامون با شرایط و ایده ها بوجود بیاد
چقدر این ایده ی چیپس کردن چوب های درختان ایده ی جالبی بود که این چرخه بطور منظم و مرتب تبدیل به ایده ی کارآیی شود..
اول این چیپس های چوبی که عطر درخت کاج داره رو بصورت انبوه داخل لانه ی مرغ ها ریخته میشه بعدش یک مقداری غذای مرغ ها رو روی این انبوه ریخته میشه که خوده مرغ ها زحمت پخش کردن این چیپس ها رو میکشند و بعدش با فضولات حیوانی تبدیل به کمپوس شده و کود مناسبی برای سبزیجات بوجود میاد در این چرخه موازی کاری های بسیاری وجود داره که فوق العاده عالی است با این دستگاه هیولایی چیپس کن درختان هم مسیر ها تمیز و هموار میشن و جاده درست میشه و محیط اطراف پاکسازی میشن و هم با این پاکسازی زیبایی ها بنمایش گذاشته میشه و هم محدویت دیدگان مون از مسیرمون برداشته میشه و هم برای مرغها خوبه و زیر پاشون نرم و گرم میشه و هم مشغول کار روزانه شون میشن و هم اون چیپس ها تبدیل به کمپوس میشن و بقول خانم شایسته همش سود و سود و سود …. خدارو شکر .. ورزش و تقویت عضله ها هم انجام میشه و هم از محیط آزاد و زیبای بهشتی یک ورزش بهشتی رو انجام میدید و کلا از درون و بیرون عضلانی و تقویت میشید و روح و جسم و هفت کالبد روح و جسم و جان در مسیر تقویتی بیشتر و بهتر و قشنگتر هدایت الهی است خدارو شکرت
وای چقدر اسم های خوشکلی برای این بزها انتخاب کردید
شازده کوچولو 🐏🐑🐐 واقعا بهترین اسم برای این خوشکله بود
ممنون از اینکه دوستان عزیزمون اسم های خوشکلی رو پیشنهاد داده بودند و ممنون از شما استادان عزیزم که همیشه به بهترینع بهترین ها هدایت میشوید
مطلب دیگری که اینجا مطرح شد . در مورد الگو ها و یا ایده هایی که شاید یک زمانی برامون کاربرد داشته ولی الان ممکنه الان تبدیل به یک مانع برامون شده باشه مثل همون تیکه از آهنی که پایین چیکن تراکتور بوده و یا اون تیکه چوب سر درب ورودی چیکن تراکتور .. خُب اون زمان برای حرکت دادن این چیکن تراکتور این ایده ها خیلی هم کاربرد داشته ولی الان با این الکتریک فنس دیگه نیازی نیست که مدام این چیکن تراکتور ها رو حرکت بدیم و یا برای رفت و آمد درب ورودی لانه اینقدر با چهارچوب محدودیت داشته باشه .. پس با ایده های بهتر میشه الگوهای قدیمی تر رو تغییر داد تا به کارآیی بهتری هدایت شویم
اونجایی که خانم شایسته روی اون چیپس ها نشسته بود و از انرژی چوب های چیپسی طبیعت تعریف میکردند واقعا برای منم همین احساس رو تداعی کرده بود بخصوص اون صدای لطیف چیپس مرطوب چوبی چقدر آهنگ دلنوازی داشت .. واقعا یکی از چهار عنصر طبیعت که خیلی فرکانس و انرژی زیادی داره همین چوب هست بخصوص که عطر و بوی مرطوب کاج هم داشته باشه که فوق العاده انرژی مثبت بالایی داره .. ممنونم خانم شایسته جان که به این نکته ی ظریف ولی ارزشمند اشاره کردید 🙏🙏👏👏👏🌲🌲🌲🌲🌲
بچه های مامان بلوندی و لُپی هم که خیلی زود رشد کردند بخصوص در این پارادیس بهشتی که با داشتن صاحبان مهربان و اون آب و هوای فوق العاده لطیف بهشتی در مسیر رشد و شکوفایی هستند خدارو شکر چه حیوانات خونگی سعادتمندی 🤩🤩🤩🤗😍
یک نکته بسیار جالبی که استاد مطرح کردند این بود که با سوال کردن از خودمون بپرسیم که چرا اون زمان برای ایده و یا کاری دلیلی داشتیم اون کارو انجام دادیم و الان اون دلیل تغییر کرده ولی هنوز تغییری در اون کار ایجاد نکردیم
🤔🤔🙄🙄
سوالی که استاد پرسیدن
آیا قبلا کاری انجام دادیم بدلیل اینکه قبلا لازم بود ولی الان اون موضوع و دلیل تغییر کرده ولی ما هنوز از شیوه قبلی استفاده میکنیم
تغییرات بطور مداوم در زندگی ما هر لحظه اتفاق میوفته مثلا در طبیعت و طول روز و شب از زمانی که خورشید طلوع میکنه تا ظهر یک انرژی و گرمایی رو داره و بعدش از گرماش کاسته میشه و بعدش غروب و شب فرا میرسه ..
یا مثلا یک لباسی رو در فصل گرما بپوشیم و با تغییر دما و یا فصل باید لباس مناسب بپوشیم و این تغییرات در این همزمانی باید انجام شود..
و یا در روابط..
ممکنه قبلانا با یک سری آدم ها در ارتباط بودم و یا هر فیلمی رو میدیدم و یا TV و ماهواره رو تماشا میکردم ولی الان با تغییر باورهام و درک و آگاهی از ورودی های افکارم با افراد کمتر ویا هم مدارم رابطه دارم و با هر کسی نمی تونم همراه بشم و یا انتخاب فیلم های مثبت رو با تفکر و افکارم میبینم و یا خیلی کارهایی که قبلنا انجام میدادم الان خیلی خیلی تغییر کرده و به شیوه و سبک شخصی خودم زندگی میکنم….
حتی شیوه ی خوابیدن و بیدار شدن خودمو تغییر دادم مثلا سعی میکنم شبها هشت و نیم و نه بخوابم تا صبح سه و نیم چهار صبح بیدار بشم تا از فرکانس مثبت جهان و انرژی صبحگاهی و مدیتیشن و خلوت بیشتر استفاده میکنم تا به کارهای بیشتری برسم چون احساس میکنم بر خلاف عموم جامعه زندگی کردن منو به اهداف و خواسته هام میرسونه و با خودم بیشتر در صلح هستم… به کارهای سایت بیشتر میرسم چون اولویت اصلی من هستش و دیگران درکی از این شیوه ی زندگی من ندارند و این تغییرات در زندگی من به جهان متفاوت تر نگاه کنم و کلا نه تنها تغییرات در سبک زندگیم بوجود آمده بلکه دنیای من کاملا تغییر کرده .. دیگه مثل گذشته از رفت و آمد های بیهوده خوشم نمیاد … دیگه مثل گذشته به مسایل پر حاشیه ی بی ربط اهمیت نمیدم … دیگه تنهایی لذت بخش ترین لحظه های زندگیم شده .. دیگه زیبایی ها برام زیباتر شده.. دیگه یک همراه و همراز دارم بنام هدایت که زیباترین همراه زندگیم شده و فوق العاده لذت میبرم …
بقول استاد منم میگم … آخیش چقدر راحت شدممممممممم
آخیش چقدر از آدم های بیخودی دور شدم که باعث نشتی انرژی هایم بودند…
آخیش چقدر دارم زندگی کردن رو زندگی میکنم و لذت میبرم
آخیش چقدر من از درون خوشحالممم
آخیش چقدر برای تمام لحظاتم برنامه دارم و زمان برام ارزشمند شده
آخیش چقدر با خودم آشنا شدم
آخیش چقدر خوب شد گم گشته ام رو پیدا کردم که خوده بنده یعنی رویا مهاجر سلطانی رو پیدا کردم
آخیش آخیش آخیش چقدر خوب شد استادان عزیزی چون استاد عباسمنش بینظیرم رو پیدا کردم و خانم شایسته جانم رو پیدا کردم
آخیش چقدر خوب شد که با تضادهام دوست و رفیق شدم و بهترین دوستان من برای رشد و تکاملم رو شناختم
آخیش چقدر خوب شد که هدایت شدم به گنجینه ی گوهر نشان این سایت بینظیری که دوستان بینظیری رو در اینجا پیدا کردم
و از همه مهمتر خدای واقعی رو شناختم و اون آهن های فولادی حصارهای محدویت های ذهنی و مذهبی رو دریدم و به آزادی رسیدم …
آزادی ها رو در همه ابعاد و لایه لایه های زندگیمو شناختم
آزادی زمانی
آزادی مکانی
آزادی پولی و مالی
آزادی زندگی در سرزمین های شاد و خوشحال با فرهنگ
آزادی افکار
آزادی برای انتخاب های خاص و ویژه
و هزاران آزادی که خودمو از قید و بند هاش آزاد کردم..
و تمام این تغییرات بینظیر رو عاشقانه دوست دارم و بهیچ وجه حاضر نیستم به الگوها و شیوه های گذشته ام برگردم
خدارو هزاران بار شکرت
❤❤🙏🙏🙏🙏😋🙏
چقدر لذت میبرم وقتی استاد داشت صحبت میکرد اون مرغ ها ی خوشکل از جلوی دوربین میدویدن و یا از پشت سر استاد هی به اینور و اونور میپریدن و اون شازده کوچولو هی دور وبر استاد میچرخید و غذا میخورد خدایا شکرت
استاد عزیزم روزی نیست که بخاطر اینکه در مسیر درست و الهی این سایت هدایت شدم از خدا تشکر نکنم🙏🙏🙏🙏🙏
بخاطر تمام این تغییرات فوق العاده عالیم از شما و این جهان هستی ممنون و سپاسگزارم
بخاطر اینکه دستمون رو رها نکردید از تون ممنون و سپاسگزارم ..
بخاطر اینکه خدای واقعی رو بما شجاعانه شناسوندید ممنون و سپاسگزارم
بخاطر تمام لحظاتی که در کنارتون تا این لحظه بودم و لذت بردم و آموزش دیدم ممنون و سپاسگزارم
بخاطر اینکه دنیامو رنگین کمان کردید تا زیبایی ها و نشونه ها رو درک کنم ممنون و سپاسگزارمم
بخاطر اون لحظه ای که شما و خانم شایسته رو در سرزمین زیبای آمریکا ملاقات کنم و حضورا برای تمام زیبایی هایی که برام بوجود آوردیدتشکر و قدردانی کنم پیشاپیش ممنون و سپاسگزارم
عاشفتونم
عاشق وفادار همیشگی
❤❤❤❤❤🙏🙏🙏👏👏👏👏
سلام بر استاد نازنین و خانم شایسته بزرگوار
اتفاقا چند روز پیش برای من همین اتفاق افتاد استاد جانم با این تفاوت که من آگاهی نداشتم از این موضوع
در مسیر خانه که میروم چند راه وجود دارد یکی از راه ها بسیار جذاب و فوق العاده است چون در مسیر صحرا ها و جنگل درختان خرما عبور میکند و به دلیل برخی از کار ها این مسیر مسدود شده بود و منم به شیوه جدید میرفتم تا اینکه اصلا فراموش کردم که اصلا این مسیر وجود داشت و اینقدر من ازش لذت میبردم در گذشته
و یه مدت طولانی از مسیر خیابانی عبور میکردم
ولی اتفاقا دیروز بود که دیدم اع این مسیر بازه که چرا پس من از این مسیر نمیرم و برای اولین بار بعد از مدت ها عبور کردم و فوق العاده زیبا بود ، خیلی از مزارع سبز و زیبا رو تماشا کردم و خداروشکر کردم بابت وجودشون
از الان انشاالله هر روز سعی میکنم به دنبال عادت هایی باشم که به دلیل شرایطی خاص تبدیل به عادت شده و شاید در اون زمان منطقی بودن ولی الان تبدیل اتلاف وقت شده و شاید راه ها و مسیر های بهتر هم باشه برای جایگزین آن
ممنونم از خداوند مهربونم بابت این هماهنگی و نظم در جهان
بنام خداوند بخشنده مهربان….
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین..و سلام به تمام دوستان خووبم در سریال زندگی در بهشت…..
همگی خوش اووومدین به قسمت ۲۳۲…🤩🤩🤩
خداروشکر بخاطر دیدن دوباره شما عزیزان دل….
خوشحالم از اینکه متعهدانه دارم هرروز خودمو غرق مبکنم در این سایت و اموزه هاش و دیدن مستند زندگی شما عزیزان…..😍😍😍🤗🤗
آفتاب لب بومه و چیپس کردن درختا کارش تمومه😂😂🤭🤭
خدا قوتتون بده عزیزانم…خوب تریلر پر شده از چیپس های خوش بو با عطر کاج و درختان نم دار…
چه حالی میکنن مرغ ها روی اون کوهی از چیپس که واسشون درست کردین….🤗🤗🤗
چه جست و خیزی میزنن ….کار زمانبری در پیش دارن که خونشونو با این چیپس های خوش بو پارکت کنن…از شادی و استقبالشون مشخصه که از این تغییری که در دکوراسیون منزلشون ایجاد شده کاملا راضین….😍😍🤗🤗 خداروشکر شما راضی ما هم راضی چون با این کار هم کلی ورزش کردیم و عضله ساختیم و تقویتشون کردیم و هم کلی پرودایس رو پاکسازی کردیم و نمای این بهشت زیبا رو زیباتر کردیم…..🤩🤩🤩🤗 به قول مریم بانوی مزرعه همش سوده و سوده و سوووود😍😍🤗🤑
در مرحله اول فایل نگاه بز و بره ها نگاه مرموزانه ایی بود که کی میشه این در باز شه و ما بریم غذای همسایه هامونو بخوریم اما آروم آروم پی بردن که انگار از این خبرا نیست که بشه از حریم تعریف شده خودت جلوتر بری😅😆 این بود که بیخیال شدن…البته که استاد با راهکاری بهشون نشون داد که راهی ندارن جز تسلیم شدن و رفتن سراغ غذاهای خوشمزه خودشون…..
این بزهای شیطون و باهوش ما تسلیم نشدنو فردا صبح بالاخره رفتن توی لونه مرغها…فقط چیدمان خونشون رو دیدن و خبری از غذا نبود چون آقا و خانم مزرعه جلوی این نقشه اونها رو هم گرفته بودن….غذایی نبودددد😁😁
خدایی این شازده کوچولو هم با نمکه هم خیلی دلنشینه….استاد ببین چکار میکنه تو بغلتووون…😍😍🤩🤗🤗
خدایا شکرت برای این فضای زیبا و این حیوانات نازنین که این زیبایی طبیعت رو دو چندان کردن….🙏🙏🙏
همین جا یه اعتراف کنم وقتی دیدم مریم جان میگن این آهن جلوی در چیکن تراکتور رو میخواییم برداریم..استاد رفته که وسایل مورد نیاز رو بیاره به خودم گفتم خب اینکه چند دقیقه دیگه نهایت چند ساعت دیگه کار ریختن چیپس ها به خونه مرغها تموم میشه ..بابا بیخیال…فک کنم نیازی به برداشتن آهن پادری نباشه….بعد دیدم اون چوب بالای خونه مرغها رو هم میخوان بردارن بخاطر اینکه سر استاد در حین رفت وآمد به اون برخورد کرده بود…بعد دوباره گفتن مگه میشه ادم اینقدر عاشق تغییر کردن باشه…عاشق بهتر کردن و راحتتر کردن کارها….بعد از چند دقیقه که گذشت دیدم اره میشه…..بعد یاد آموزشهای قدم ۶ جلسه پنجم افتادم که استاد میگه ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط به این خاطر که در موردشون شنیدیم….بدون هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدم..پذیرفتیم و داریم بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست…و اینها تبدیل شدن به باوررر….باورهای محدود کننده ایی که نتایج محدود کننده ایی هم به همراه دارن و توی زندگیمون رقم خوردن…..راستش اگر من بودم میدونم که این کار رو انجام نمیدادم….نه آهن رو از جلوی راهم بر می داشتم و نه چوب رو از بالای سرم….و این حرف من نشان دهنده باور اشتباه منه…..
یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم.…
یه ایراد دیگه هم در خودم پیدا کردم….من انسان هستم که به استقبال تغییر نمیرم..یه وفتایی این تغییر کردن رو به تعویق هم میندازم….البته که اکثر اوقات اینطوریم…..من قبل از اینکه بیام اینجا کامنتت بنویسم رفتم کامنتهای دوستان رو خوووندم دیدم اکثر بچه ها از تغییر کردن استقبال میکنن توی زندگیشون….دیدم خودشون دست به کار میشن برای هماهنگ شدن با جهانی که در حال رشد و پیشرفته….به خودم گفتم پس من چرا اینطوریم….؟ چرا من عملگرا نیستم؟ بعد دیدم نسبت به قبلم منم تغییر کردم….شاید کم باشه اما هست….میدونی استاد عزیزم واقعا تغییر ایمان میخواد….همین الان من توی زندگیم قدم هایی هست که باید بردارمشون….اما هی امروز فردا میکنم….و بارها و بارها ندای درونم بهم گفته که نا وقتی این کارها رو انجام ندی هیچ چیز هیچ تکونی نمیخوووره…..من این فایل رو یه نشونه میبینم….نشونه ایی واضح برای خودم و برای انجام دادن کارهای معوقه ام...
و استقبال کردن از تغییر توی زندگیم…..
من با انجام دادن این برنامه هایی که دارم واقعا کلی وقتم و انرژیم آزاد میشه که کلی تمرکزم رو میبره بالاتر….واقعا شما دو عزیز دل و همینطور بچه های سایت رو تحسین میکنم که اینقدر خوب قدم برمیدارین در جهت تغییر…..
تغییر روزانه…و لحظه ایی …تحسینتون میکنم که همیشه رو به بهبود قدم برمیدارین…در واقع دارین با این کارهاتون به ما هم یاد میدین که همیشه رو به بهبود قدم برداریم…هرروز بهتر….هرروز کاراتر….هرروز ثروتمندتر….😍😍☺
منم تمام تلاشمو میکنم که ترمزهای ذهنیمو بردارم …مقاومت هایی رو که جلوی تغییر و اقدام کردنمو میگیرن بردارم….
وقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکرررر
در زمینه مالی و کسب و کار…معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه….من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و مریم جان برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم…..
خیلی خوشحالم که در این جمع صمیمی حضور دارم....😊😁😄😄
بینهایت ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم…..😁😁😊😚
عاشقتوووونم و سپاسگزززرارررررر😍😍😚😚☺🤗🤗
سلام حمیده عزیز چقدر زیبا و فوق العاده توصیف کردی و قانون رو برامون با زبون ساده و نوشتاری بیان کردی ، ازت ممنونم🤞😍
چقدر صادقانه و با صفا ، واقعا خدایاشکرت
_
وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم…..
این تیکه واقعا یه تلنگر بود برای من
💫به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر مهربان💫
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد بازهم در خدمت همه ی دوستان عزیزم باشم
سلام و درود بی پایان به استادان عزیزی که همیشه پابه پای جهان تغییر و تحولات مهمی ایجادمیکنن و زندگیشون رو با دریافت هدایتهای خداوند هروز به سمت آسانی بیشتر پیش میبرن
در یک غروبِ آفتاب لبِ بوم،قهرمانانِ مزرعه ی جو سالاتانِ۲😁اومدن که چیپس چوبای بهره برداری شده از دلِ جنگلِ بهشتی رو بریزن زیره پای مرغوخروسای ماداگاسکار و بااون پاهای نازنینشون چیپسای معطرِ کاجی رو زیره پای خودشون فرش کنن،و یک کمپوستِ پُر ویتامینه تحویلِ اربابانِ مزرعه بدن خدایاشکرت
اِی جانم به این بُز بُزه قندیامون سده معبر درست کردن میگن آقا یا غذای چلوکبابیِ مارو بدید یا یه راهی پیدامیکنیم برای ورود به منبع غذاها😁
خدای من چه شکموایی هستن که حاضرن برای شکمِ گرسنشون از کوچکترین سوراخ رد بشن
و اما ادامه ی پروژه ی کاریِ چیپس پهن کُن برای مرغوخروسا،خدایاشکرت
مریم جان خدا قوت بانوی قهرمان،خیلی عالی سیستم رو چیدید که باسرعت بالاتری تریلر رو تخلیه کنید
و اما طی انجام پروسه به یک مسئله ای برخورد شده که استاده قدِ رعنا😁موقع انجامِ کار گویا خیلی راحت از درب چیکن ورود و خروج ندارن و با برداشتن میله های آهنی و کات کردن چوب بالای درب چیکن مسئله حل میشه خدایاشکرت
تحسین میکنم استاد رو که همیشه دارن هوش و زکاوت خودشون رو بالاترمیبرن تا ببینن چه مانعی سره راهشونه و اونو حلش کنن،وهدایت میشن به ساده ترین راه حل و آسون شدن برای آسونیهای بیشتر،،خدایاشکرت
خدای من الان بعداز حل مسئله مردِ مزرعه اونقدر راحت شدن که بایک دستشون فیلم میگیرن بایک دست دیگشون کارانجام میدن و چه موازی کاریه مفیدی تویک زمان دارن انجام میدن خدایا شکرت
مریم جان عجب این تیپِ کاری بهتون میاد،
،این عطرو رطوبت چیپسای کاجی هم که خستگی از تنتون رو میبره،خدابهتون قوت بده کشاورزای نمونه🧑🌾🧑🌾
بچه های مامان بلوندی هم که دست بکار شدن فرشِ چیپس چوبا رو شروع کنن به پهن کردن خدایاشکرت
و به امیده خدا مریم جان کارشون رو به اتمام رسوندن و چه ورزش عالی و مفیدی انجام دادید،تمام ماهیچه های تنتون رو بااین کار به وجد اووردید😁خداقوت عزیزم
استادجان دقیقا اهرم لذتِ شما دراین پروسه ی کاری چندبرابر بیشتر از اهرم رنجه،و همین که لذتِ فواید کاررو برای خودتون دوچندان میکنید قدرت میگیرید که زودتر کاررو به اتمام برسونید و گویا اون اهرم رنجو خستگی هیچ قدرتی نداره که شمارو ازادامه ی روندِ کار منصرف کنه خدایاشکرت
و اما درس مهمتری که قراره امروز دوباره از استاده قانونمند وعملگرا با قانون بهمون بدن:
بحثِ تغییر الگوهای تکرارشونده در طول زندگی شبانه روزی هست که من یکسری الگوهایی رو برای خودم به یاد اووردم که امیدوارم این الگوها برای دوستانم مخصوصا خانومای خانه دار مفید باشه
دررابطه بااین موضوع من قبل از آشناییم بابحث باورها و قانونمندیهای جهان،همیشه تو کاره دکوراسیون خونمون فعال بودم،و الان خداروشکر فعالترم
یعنی ماهی یکبار من یک خونه تکونیِ اساسی انجام میدادم و کلا دکوریشن وسایل خونمون رو به کل عوض میکردم،اما با چه باورهای داغون و صدمه زننده ای…
من خوب تو فرهنگ خانوادگیی تربیت شده بودم که اگه خیلی تو کارکردن خونه و جابجا کردن وسایل فعال باشیم به جای اینکه مورد تحسین واقع بشیم،مورد سرزنش دیگران مخصوصا بزرگانِ فامیل قرارمیگیریم😑و باورشون اینه که هرچی کارکنی مریض تری،،مرد از زن هیچکاری نمیخواد فقط اخلاقه خوب میخواد😑
شاید یکم این حرفها خنده دار باشه ولی من بااین باور بزرگ شده بودم که هرچی دست به سیاه سفید نزنی برای شوهرت عزیزتر و محترم تری!و هرچی زحمت بکشی(کارهای خونه داری مثل جاروزدن،لباس شستن،همه نوع غذارو بلدبودن پختن و…)نه تنها قدرتو نمیدونه بلکه چهار روز دیگه هم وظیفه ی ازنماز واجبتر میدونه که تو کارت رو سره وقت انجام بدی
ولی خوب من ادمی بودم که واقعا زیره باره همچین حرفی نمیتونستم برم و کلی هم ازتغییرات وسایل تو خونمون کِیف میکردم ولی اونقدر اون جمله ی بالایی رو هزاران هزار بار شنیده بودم که قششنگ یه ترمزی در درونم ایجاد میکرد که نتونم اون لذت واقعی رو از کارم ببرم،باعث میشد که اون انرژی عالی و مثبتی که باید بعداز کارکردن دریافت کنم رونمیتونستم دریافت کنم
و انگاربه همین باوررسیده بودم که من هرچی کدبانو تر باشم شوهرم رو دارم پررو ترمیکنم،و ازمنم هیچ قدردانیی نمیشه،
و همین باور باعث میشد که بعدازانجام کار من خودمو به یک موش مُردگیی بزنم که احساس ترحم جلب کنم🙈😂
من کارهای خونه رو به بهترین نحو احسن انجام میدادم ولی چون با باورای غلط انجام میدادم،هیچوقت اخلاق نرمی باهمسرم موقع اومدنش به خونه رو نداشتم
ببینید تاچه حد من کمبودشخصیت داشتم😂
درحدی که بعداز اتمام کارهام میدونستم الان بعدازین جارو زدنه یا لباس شستنه یا کمردرد شدید دارم،یا سر درد شدید و یا ناله و شکایتهای جدید…که ترحم طرف مقابلم رو به خودم جلب کنم
و این روند چندینو چندسال گذشت و هربار اوضاع وخیم تر پیش میرفت،وازبس تو ذهنم زوم میکردم به اون حرفو حدیثا که احساس میکردم اونی که دیگران بهم میگفتن واقعیت داره،واقعیتش خوب همون زوم کردن خودم رو قضیه بود که باعث میشد اونو خلق کنم ونه تنها ازمن قدردانی نمیشد تازه به عنوان وظیفه ی اجباری باید یکاریو انجام میدادم…
و من نمیفهمیدم که مشکل از خودمه و باید شخصیت خودمو تغییر بدم
من موقع انجام دادن کارهای خونه و یا حتی کارهایی که برای دیگران انجام میدادم،
نیازمند تأیید گرفتن بودم
نیازمنده قدردانیِ ویژه ای بودم،
نیازمند ترحم جلب کردن دیگران با نالیدن بودم
نیازمند بودم که یهنفر موقع کار برام دلسوزی کنه بگه عجب خانومه زحمتکشیه🙈😂
وهمیشه توخانواده ی همسرم میخواستم یک عروسِ زحمت کشِ همه کاره ی مظلوم شناخته بشم😂😂😂🙈
وچقدر این باور باعث میشد چه ظلمهایی از دیگران به من بشه،و جالب اینجاست باخدا دردو دل میکردمو همه رو مقصر میدونستم غیرازخودم🥴
خلاصه بعدازآشنایی با نوع زندگیِ مریم جان بااستاد،چنان انقلابی در درونم ایجاد کردم که الان به لطف خداوند نیازمند هیچ کدوم از موارد بالا نیستم
من بعداز تغییردادن یکسری از عادتهای شخصیتی ناجالب تونستم تغییرات شگرفی تو کل زندگیو روابطم باهمسرمو اطرافیانم مشاهده کنم
من بعداز دیدن زندگی شماعزیزان دیگه موقع انجام کارهای خونمون چنان باشوقو ذوق تغییر دکوراسیون میدم که بعداز اتمام کارم به اندازه ی یک درصد بخدا اغراق نمیکنم،خستگیی درونم احساس نمیکنم
قبلا موقع کارکردن دو سه تا قرص کمردرد میخوردم که موقع کار دردی رو احساس نکنم،و الان دلیل اون دردها رو کاملا میفهمم که به چه خاطر بود
همیشه تو حین کار غرمیزدم که مگه من خدمتکاره این خونه ام که همیشه کار بایدانجام بدم🙈
الان دیگه خداروشکر حتی نیاز به اینم ندارم که همسرمم ازم تشکر کنه،یا تأییدم کنه
من خودم بعداز انجام کارهای روزانه یک قدردانیِ ویژه باصدای بلند ازخودم میکنم،وکلی قربون صدقه ی خودم میرم که کارهامو خیلی عالی انجام میدم😍😌
وبعدش یک چای نبات عالی برای خودم درست میکنم😂و خیلی اوقات هم برای خودم یه چیزی میخرم و میگم اینم هدیه ی تو برای انجام اون کاره سختی که انجام دادی
استاد من باهمین کار چنان احساس قدرتمندی و اعتماد به نفس میکنم،که موقع کارکردن میدونم قراره یه درجه قدرتمندی و اعتماد بنفسم بالاتربره
وجالب اینجاست از موقعی که برای خودم و کارهای خونه ارزش قائل شدم,هم کارهای خونه به ساده ترین شکل ممکن پیش میره،هم اینکه همسرم یک قدردانی ویژه ازم میکنه،و هم اینکه گاهی اوقات هم تو کاره خونه بهم کمک میکنه.
واگه هم ازم قدردانی نشه و کمکم نکنه اصلا ناراحت نمیشم،و خیلی جالبتر اینکه توقع و انتظار دیگران هم ازمن از صد در صد به ده درصد رسیده،
یعنی قبلا دیگران هم وظیفه ی من میدونستن که یکاریو براشون انجام بدم
الان اونقدر باانجام کارهای خونه احساس ارزشمندی میکنم که خودم به وجد میام،خودم پرازاحساس خوبِ مثبت میشم
تامیبینم دارم یکم خسته میشم فوراً باقدرت کلام و اهرم رنجولذتی که میسازم باخودم بلندبلند صحبت میکنم و قدرت خستگیم رو ازدرون میگیرم.
الان اونقدر شخصیت درونیم رو تغییر دادم که زیره بار هیچ حرفِ زوری نمیرم،تا میبینم یک حرفِ زوری از کسی میشنوم اول به درونِ خودم مراجعه میکنم و ببینم کجای شخصیتم ایراد داره که اون جنس حرف رو جذب خودم کردم،
و درواقع باتضاد رفتاریِ دیگران دیگه هیچموقع ناراحت نمیشم،تازه تو دلم سپاسگزاره اون فردم که من بیشتر بتونم درونم رو شخم بزنم و اون دونه های هرز رو بیرون بکشم
استادجان ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت این موضوعی که خواستید درموردش فکرکنیم
من تاامروز متوجه این تغییره انقلابیم نشده بودم،و تادیدم امروز بحث الگوهای تکرارشونده رو مطرح کردید به این تغییرشخصیتم پی بردم
من باتغییر این شخصیت کوه نکندم،هربار یکی از خصوصیات ناجالبمو کنار گذاشتم،و الان بعداز یکسال متوجه تغییرات بزرگم شدم
و میبینم که واقعا من دیگه اون آدم قبلی نیستم،من دیگه اون الگوی زنجیرواری که از مادرم،و افرادفامیل وگذشتگانم داشتم باخودم به این طرف اونطرف میکشیدم رو با اره برقیِ میلواکی پاره کردم😁
من قبل از انجام کار صد درصد انرژی دارم و بعدازانجام کار هزاران برابر انرژی جسمیم بالاتر رفته بدون اینکه الان یکساله حتی یکدونه قرص استامینوفنی خورده باشم خداروشکر
و الان بدنم به لطف خداوند سالمه سالمه،و خیییلی هم یک خانوم الگو و نمونه ای برای کل فامیل شناخته شدم،و مورد تحسین بسیاری از افرادِ مرد و زن قرار میگیرم،
وچون فکرمیکنم که از وقتی تأیید،وحتی سرزنش دیگران برام مهم نبوده و خــودم برای خـــودم ارزش قائل شدم،جهان و اطرافیان هم برای من ارزش قائل شدن
و من همه ی این تغییرات بزرگِ هیولایی رو مدیون آموزشها و نوع زندگی کردن شماهستم
استادجان شما نه تنها به فکر تغییرات و بهبود طبیعت هستید،بلکه باآموزشهاتون دارید شخصیت ماروهم شخم میزنیدو شخصیت درونیمون رو بهبود میدید
دقیقا باهرابزاری که شما تو مزرعه کارمیکنید،من باهمون ابزار به جونه باورام میوفتم و هربار سعیم اینه که یه بهبود بهتری تو مزرعه ی پرازعلفهای هرز ذهنم بدم،
و الان مزرعه ی ذهنیم روهمراه با مزرعه ی بهشتیِ شما هرروز دارم یه بهبودی بهش میدم
.به امید اون روزی که تمام شاخوبرگای ریشه دار ذهنم رو مثه شاخو برگای پرادایس،مثه این دستگاهِ چیپس چوبیمون خُرده خاکشیرکنم و بریزمشون تو اون چاله ی فایر و دودشون کنم برن اون جایی که چشمم بشون نیوفته.😑
انقدر این تغییر شخصیت رو دوست دارم موقع انجام کارهام،که اگه بیان بگن هزارتا خدمتکار برای انجام کارهات رایگان بهت میدیم،بااون حسِ خوبی که موقع کار دارم رو عوض نمیکنم
میدونی استاد؟من دروناً به یک صــــلــح واقعی باخودم قرارگرفتم،و چقدر بااین در صلح بودنم احساس آرامش خاطر دارم در طول شبانه روز🤗
امیدوارم که تو روند تغییرشخصیتم رو به بهبودی،تا زمانی که ازخداوند عمرمیگیرم ادامه بدم
پیش به سوی بهبودی بهتر در شخصیتم خدایاشکرت
همتونو در پناه خداوندگار یکتای بی همتا میسپارم💗
با سلام 🙋♀️👏👏خدمت دوست عزیزم صفا گنجی عزیزم
صفا جان اینقدر از کامنت زیبا و پر محتوای نکته سنجی و قشنگت لذت بردم که نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم عزیزم..
چه قلم شیوا و روانی داری👏👏👏
چقدر قوانین رو خوب درک کردی
چقدر برای هر کدوم از این قوانین توضیحات جامع و کاملی رو توضیح دادی
چقدر نتایج خوبی از عملگرا بودنت برام جالب بود
یعنی اینقدر این قانون رنج ولذت رو به زیبایی و عمیقا توضیح دادی که به درک آگاهی عمیقی هدایت شدم
اونجایی که گفتی.. باقدرت کلام و اهرم رنجولذتی که میسازم باخودم بلندبلند صحبت میکنم و قدرت خستگیم رو ازدرون میگیرم
صفا جان چقدر قشنگ در مورد باورهای قدیمی و تغییر آنها به شیوه های جدید رو به زیبایی توضیح دادی
و چقدر اون الگوها و شیوه های قدیمی وباورهای گذشتگان به زیبایی تغییر دادی و این نشان از کار کردن روی خودت رو بخوبی انجام دادی و گفتی..
من دیگه اون الگوی زنجیرواری که از مادرم،و افرادفامیل وگذشتگانم داشتم باخودم به این طرف اونطرف میکشیدم رو با اره برقیِ میلواکی پاره کردم😁 چقدر تحسینت کردم ..
چقدر تجسم خلاقت برام جالب بود اونجایی که گفتی.. دقیقا باهرابزاری که شما تو مزرعه کارمیکنید،من باهمون ابزار به جونه باورام میوفتم و هربار سعیم اینه که یه بهبود بهتری تو مزرعه ی پرازعلفهای هرز ذهنم بدم،👏👏👏👏آفرین دختر چقدر عملگرا بودنت رو تحسین کردم 👏👏👏
اینکه برای خودت ارزش قایل شدی و وگفتی یک چای نبات عالی برای خودم درست میکنم😂و خیلی اوقات هم برای خودم یه چیزی میخرم و میگم اینم هدیه ی تو برای انجام اون کاره سختی که انجام دادی و تحسینت میکنم برای
این اعتماد بنفس و ارزشمندی که برای خودت خلق کردی و بدست آوردی .
👏👏👏🤣🤣آفرین صفا جون که اینقدر پشتکار داری و این تغییرات شخصیتی رو بخوبی در وجودت نهادینه کردی و از اینکه روی خودت و افکارت بخوبی کار میکنی تحسینت میکنم و در کل خواستم تشکر و قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوایت در این مبحث به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگزارم🙏🙏🙏❤❤ و بهترینع بهترین ها رو در تمام ابعاد و لایه لایه های زندگی رو برای تو دوست عزیزم صفا جان و برای همه مون آرزو مندم
خدایا شکرت 🙋♀️🙏🙏🙏
سلام رویای عزیزم
چقدر اسم زیبایی داری😍
خیلی خوشحال و سپاسگزاره خداوندم که موقع کامنت نوشتن ازخداوند آگاهیی درخواست میکنم که برای خواننده یک کامنت پرمحتوا و تأثیرگذاری باشه،و همیشه اون چیزیو مینویسم که واقعا خوده خودمم
با طرز نوشتن اون کامنت خصوصیت واقعی درونیم رو دارم بیان میکنم
و خودم موقع نوشتن کامنت احساس میکنم قلبم بازمیشه ازبس با نوشتنش حسه خودم خوب میشه
چون واقعا چیزیو میگم که اغراق یا بزرگنمایی نیست،اون چیزی هست که واقعا دارم بهش عمل میکنم به اندازه ی ایمانم
و خیلی سپاسگزارم ازتمامی دوستانم که کامنتهای منو باعشق میخونن و اون فرکانس خوب منو دریافت میکنن
و چه چیزی ازین بهتر که مادوستان تواین جمع فرکانسهای خوب همدیگه رو دریافت کنیم تا کمکی بشه به پیشرفت مسیرمون
به نام خداوند جان آفرین
سلام دوست عزیز
سلام صفا جان
چه با صفا نوشتی
چه عالی داستان سرایی کردی از دیدن سریال
اینکه دید آدمها فرق میکنه در مورد هر مطلب دقیقا الان شما
نوع نگاه شما کجا
و نگاه سر سری که یه قسمت ببینم کجا
نگاه شما و داستان زیبا کجا
و گفتن اینم یه قسمت
واقعا عالی بود دوست عزیز
و اما مطلب دوم دید در مورد کارهای خونه
اینکه انجام بدیم و منتظر تشویق و تحسین نباشیم
اینکه دوست داشته باشیم و
لذت ببریم از لحظاتمون
اینکه با عشق انجام بدیم بقیه کارها هم با عشق انجام میشه
همگی درسی هست بزرگ
که از خداوند میخوام در اجرای آن منو یاری کنه
خدایا شکرت
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
مدثر:38
کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ
هر فردی، در گرو چیزی است که کسب میکند.
سلامی از جنس نور و صفا و صمیمیت به صفا جوووونم…
دختر بی نهایت تحسینت می کنم که باغ زیبای ذهنت رو هر روز داری بهش میرسی و علف های هرزش رو از بین می بری
آفرین بهت… آفرین… الهی همیشه همین طور شاد و پرانرژی باشی
چه نکات جالبی رو اشاره کردی
دقیقا یکی از پاشنه آشیل های من اینکه وقتی کارهای خونه رو انجام میدم بعدش کلی نق میزنم و حالم بد میشه … یادمه مامانم و خواهرام هم اینجوری ان… مامانم که خیلی شدید
منم انگار این رفتار برام الگو شده … منطق پشتش چیه؟؟ شاید فکر می کنم انجام کارهای خونه وقت تلف کردنه… یا شاید فکر می کنم وظیفه من نیست و من مجبورم انجامش بدم و این اجبار حالمو بد می کنه… یا شایدم انتظار دارم ازم تشکر کنن و وقتی تشکر نمی کنن پناه میارم به غر زدن و ناله کردن و احساس قربانی شدن…
خب حالا باید بهشون حمله کنم و به چالش بکشم…
نتیجه این رفتار در مادرم و خواهرام رضایت بخشه؟؟
قطعا نه و همیشه در حال گله و شکایت و غر زدن هستن … و این فرکانس باعث میشه هم خودشون لذت نبرن و هم اطرافیان دوست نداشته باشن باهاشون باشن و ترجیح بدن تنها باشن تا با اینا… بچه ها اذیت شن و ترجیح بدن نرن خونه شون چون آزادی عمل ندارن و نمی تونن بازی کنن… و از همه مهمتر روی سلامتیشون هم تاثیر گذاشته
خب با توجه به این نتایج آیا منم دوست دارم ایم مسیر رو ادامه بدم؟؟
خب قطعا دوست ندارم
مثالی از الگویی داری که برخلاف این باشه؟؟ بله مادرشوهرم زن بسیار خوشرو و خوش خنده ای و با عشق کارهای خونشو انجام میده و من خودم مشتاقم هر روز برم خونشون و بچه ها هم خیلی مشتاقن برن خونه مادرشوهرم … دخترم که 8 سالشه اصلا دوست نداره بره خونه مامانم با اینکه شهرستانه و یه مسافرت محسوب میشه البته یکی از دلایل عدم رغبتش ممکنه این باشه که چون همه نوه های مادرشوهرم همسن دخترم هستم و اینجا هم آزادی عمل دارن و بازی می کنن… خلاصه که من مادر شوهرم رو خیلی دوسش دارم چون اصلا اهل نق زدن و غر زدن نیست و اصلا تو کارهای بقیه دخالت نمی کنه و سرش تو زندگی خودشه و بسیار هم خوش خنده است و همین ویژگیش باعث شده هرشب همه نوه ها و دختر ها و پسرها و عروس ها و داماد ها جمع بشن خونشون که تقریباً جمعا میشیم 30 نفر و گاهی اوقات هم به صرف غذا دعوت می کنه یا همیشه غذای اضافی میپزه و خودش هم از این دورهمی لذت میبره
خب حالا که نتایج رو می بینم چه باور و رفتاری رو باید جایگزین کنم که از این کارها لذت ببرم و نتایج مامانم رو خلق نکنم ؟؟
اول اینکه به نظرم برای اینکه بچه ها هم مسئولیت پذیر باشن، باید اجازه بدم خودشون کارهاشون رو انجام بدن و من اینقدر خسته نشم که بخوام از کوره در برم… باید اجازه بدم خودشون رو تجربه کنن حتی اگه خطا کنن… چون اصل هم لعلک ترضی و فلاح شخص که با این آزمون و خطاها بدست میاد … نباید انتظار داشته باشم بچه ها پرفکت باشن و بدون خطا… اصلا در دنیای مادی همچین چیزی نداریم… اینجا جهان دو قطبی و همین ترکیب خطا و درست باعث حرکت میشه و وقتی من میام کارهای اونا رو انجام میدم هم خودمو خسته می کنم و بعدش نق میزنم و هم سعی می کنم اونا رو کنترل کنم که کار واقعاً بیهوده و رنج اوری و بعد پناه بیارم به ناله و شکایت… مثلا اینکه مسئولیت تکالیفشون با خودشون باشه… خودشون تکرار و تمرین کنن… خودشون کارهای شخصیشون رو انجام بدن… صبح ها برای رفتن به مدرسه خودشون بیدار شن و صبحونه بخورن و وسایل هاشون رو آماده کنن… وای که اینا جزو آرزوهامه… ولی بلد نیستم چیکار باید بکنم و البته ریشه اش ترس که نکنه بی خیال بشه و مدرسه نره… تکالیفش رو انجام نده… ضعیف بشه… لباس هاش کثیف و چروک باشه…
واقعاً این ها باعث اتلاف انرژی ای میشه که باید تو مسیر رشد و پیشرفت خرج بشه
من دیگه نمی خوام رفتارهای قبلم رو که تقلید کورکورانه از مامانم بود، انجام بدم چون نتایجش رو دوست ندارم ولی راه تغییر رو بلد نیستم
قلبم میگه به خاطر اینکه هنوز فکر می کنی تو ناجی هستی… هنوز حرف مردم برات بته… هنوز باور نکردی که عاقبت امور فقط دست خداست و باید به اصل آزادی و اختیار احترام بزاری و با زور و تقلا می خوای بچه هات رو کنترل کنی و به هدایت برسونی
واقعاً از کجا معلوم که خودم هدایت یافته ام که می خوام اونا رو هم بیارم تو مسیر خودم چون هنوز نتایج شگرفی ندارم و خیلی از رفتارهام منطق اصولی پشتش نیست… ولی بابد این نکته رو بگم که نسبت به دو سال پیش خیلی از رفتارهام رو تغییر دادم و به همون نسبت هم نتایج تو زندگیم قابل شهوده ولی جای کار دارم
از خدای وهاب می خوام کمکم کنه تا ذهنم رو جراحی کنم و ریشه ای این مسئله رو حلش کنم
از استاد عزیزم یا دوستان مدار بهشتی می خوام که اگه راهکاری دارن بهم بگن تا در مسیر گسترش نور شریک باشن و نتایجش رو هزاران برابر از خدای وهاب دریافت کنن
مرررررسی از صفا جون که باعث شد عمیقاً این مسئله رو برررسی کنم و اینجا ثبتش کنم و بعداز جراحی بیام و بنویسم که برای این تغییر چه قدم هایی برداشتم و نتایج چطور شد
عاااااشقتونم دوستان مدار بهشت
به نام خدا
سلام به سارای عزیزودوست داشتنی ام،امیدوارم هرکجاهستید شادوپیروز باشید
خیلی خوشحالم که به کامنت من هدایت شدید و صحبتهای من باعث شد که شما مسائلتون رو به صورت ریشه ای تر حل کنید
ببینید درمورد بچه هامون که من هنوز یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل زندگیم همین تربیت فرزند و مسئولیت پذیریشون هست،اینه که بقول استادعزیز،همیشه درمورد موضوعات غیرمهم میخوایم گیر الکی بهشون بدیم،مثلا میخوایم فرزندمون رو حتما بافلان لباس گرون قیمت و مجلسی به مهمونی ببریم،یا موقع غذاخوردن حتما باید مرتب غذابخوره و هیچ غذایی روی زمین نریزه،یااینکه بقول شما دوست عزیز موقع مدرسه رفتنشون برامون مهمه که حتما لباسش اتوکشیده باشه و تکالیفش رو حتما انجام بده و به مدرسه بره
اما وقتی بخوایم خیلی دقیق تر به این مسائل فکر کنیم،میبینیم که خیلی هم مهم نیست اگه لباسش اتوکشیده نباشه،خیلی هم مهم نیست که بایک لباس مناسب تر و ساده تر به مهمونی بیاد،یا خیلی هم مهم نیست که غذایی که داره میخوره یه مقداریش از توی بشقاب بیرون بریزه،واقعا این موضوعات،موضوعات غیرمهمیه که ما میخوایم درهرلحظه گیرای بیخودی به فرزندانمون بدیم و مثل یک آدم خودشیفته حرف حرفِ خودمون باشه و اون چیزی که ما میگیم باید اجرابشه
درصورتیکه همه ی بچه ها باهمین موضوعاته که کم کم رشد میکنن و خوب رو از بد کم کم خودشون متوجه خواهند شد
یعنی اگهمن به عنوان یک مادر نمونه بخوام فرزندم درست تربیت بشه،باااید اول ازهمه ازخودم شروع کنم،باید درهمه ی رفتارهام به شکلی عمل کنم که دوست دارم فرزندم هم به همون شکل عمل کنه
اگه من انتظاردارم فرزندم بامن درست صحبت کنه و رفتارکنه اول ازهمه باید من بتوانم باخودم وفرزندوهمسرم به درستی رفتارکنم
اگه انتظاردارم همیشه با تیپ مناسب یا ظاهری تمیز و مرتب به مهمونی بیاد،باااید بتونم من خودم به همین شکل خودم رو آماده ی رفتن به مهمونی کنم ووو ازینجور موارد…
اگه من نتونم خودم به درستی رفتارکنم نباید هیچ انتظاری ازهمسروفرزندواطرافیان داشته باشم که رفتاردرستی بامن داشته باشن
اگه من نتونم به درستی مسئول کارهای خودم باشم،قطعا من به عنوان یک الگو برای فرزندم خواهم بود و اون هم نمیتونه یک آدم مسئولیت پذیری تو زندگیش باشه
کاری که من برای فرزندم میکنم که یک کمکی به اون کرده باشم برای اینکه بتواند مسئولیت پذیر باشه توی زندگیش،،یکسری کارهارو توی خونه برای هر سه تامون مشخص میکنیم،و یک فرصتی به هرسه تامون داده میشه که بتونیم اون کار رو مثلا تا فلان موقع از روز انجام داده باشیم
من خودم کارمو به بهترین شکل ممکن انجام میدم وکاری ندارم که اونا قراره به موقه انجام بدن بااصلا انجام ندادن،من بعدازپایان کارم اعلام میکنم که کارمو انجام دادم وبرای انجام دادن این کارم میخوام یک جایزه ی خوب به خودم هدیه بدم،و اون هدیه رو حتما جلوی اونها به خودم میدم،ممکنه خیلی بزرگ نباشه،ولی حتما انجام میدم،مثلا یک فنجون قهوه روی میز باکلی تزئینات برای خودم اماده میکنم
وقتی این روند رو چندین بار تکرارمیکنم و به روشهای مختلف به خودم پاداش میدم،فرزندم هم یاد گرفته که بعداز انجام اون کاری که بهش سپرده شده احساس اعتمادبنفس بهش دست بده،و در صدد میشه تا اون هدیه ای که بعداز کارش انجام داده رو دریافت کنه
و همسرم هم خیلی کارهای من روش تأثیرگذاشته که بیشتر برای خودش ارزش قائل باشه و بیشتر برای خوراکوپوشاک خودش اهمیت قائل بشه و وقتی یکاریو انجام میده بعدش کلی برای خودش لباس میخره،یا با دوستورفیقاش وقت میذاره و یه تفریح رو مهمون خودش میکنه
ومیفهمم که وقتی خودم ازخودم شروع کردم و توانجام خیلی ازکارهام بااحساس ارزشمندی پیش رفتم و به خودم هدیه دادم و خودمو مسئول صد درصد کارهام دونستم،فرزندم هم تاحدود نسبتا زیادی داره خوب عمل میکنه و موقع مهمونی رفتن،یاغذا خوردن یا تکالیف مدرسه انجام دادن میتونم بگم هفتاد درصد عالی عمل میکنه و اونجور نیست که بخوام من همیشه اون رو کنترل ومدیریت کنم
و میفهمم وقتی خودم به درستی یکاریو انجام نمیدم،و تو انجام یکار فرزندم رو تحت فشار قرارمیدم،اون به من اعتراض میکنه و میگه چطور خودت فلان کار رو به موقع انجام ندادی،و یجورایی میخواد این درست انجام ندادن کارهای منو بهونه کنه که اون کاری که بهش سپردم رو به موقع انجام نده
ریشه ی مسئله رو باید همیشه ازخودمون شروع کنیم به حل کردن،یعنی که خودمون رو فقط مسئول صد در صدی کارهای خودمون بدونیم و هیچ گله وو شکایتی موقع انجام کارها نداشته باشیم،اون وقت خواهیم دید که چه الگوی خوبی برای فرزندمون خواهیم بود
البته بقول استاد اگه ما به درستی عمل کردیم و فرزندانمون ازما الگو گرفتند که خیلی هم عالیه،اما اگه هم نخواستند ازما الگو بگیرند که بازهم ما مسئول اونها نیستیم و باید با کسب تجربه به این نتیجه برسند که کدوم مسیر درسته
چون دیدم پدرمادرایی که واقعاازلحاظ مالی و خیلی چیزای دیگه برای فرزندشون کم نذاشتند ولی بازهم اون فرزند خواسته مسیر خودشو پیش بره و پدرمادرشو به عنوان الگو انتخاب نکرده،و از کل مسیر زندگیش گمراه شده
اما دوست عزیز درکل همه ی این موضوعاتی که درمورد فرزند بیان کردید،بخاطر رفتارهایی هست که درگذشته باماشده و اونها رو یه چیز خیلی مهم واساسی جلوه دادند و ماهم داریم ناخوداگاه اونهارو توزندگیمون اجرامیکنیم
درصورتیکه اگه واقعابخوایم توهمین موضوعات به ظاهر غیرمهم هم فرزندانمون خوب عمل کنند،باید بتونیم خودمون توکارهای خونه و تو کلامورفتارمون بادیگران ومخصوصا خودمون درست عمل کنیم،که حداقل ازسمت خودمون همه چیز حل شده باشه
و این روند درست رفتارکردن و کلام درست برزبان جاری کردن باید عادت هروزه ی ماباشه نه اینکه یک روز خوب عمل کنیم و انتظارمون این باشه که همیشه رفتاردرست ازدیگران رو بازخورد بگیریم
ازتون بی نهایت بار تشکرمیکنم که باعث شدید من دوباره به کامنت خودم هدایت بشم و اون انرژیی که داشتم تا بیشتر خودم رو شخم بزنم بازهم اون انرژی رو دریافت کنم و متوجه این تغییرشخصیتیم بشم که چقدر واقعا این تغییرشخصیت توزندگیم بهم کمک کرده و رودخانه ای از نعمتهای خداوند رو تو زندگیم درتمامی جنبه ها دارم لمس میکنم
خداروشکر میکنم بخاطر این مسیرزیبا و این همه دوستان عالیی که تواین مسیردارم
خداوند یاروهدایتگرتون به سمت بهترینا باشه
🤩🤩
استاد؟؟؟؟؟عجب کلمه ای رو بکار بردین…(محصولات) این محصولاتی هست ک اماده شده…
واقعا ک انرژی تموم نمیشه و از حالتی ب حالت دیگه تبدیل میشه.و این چرخه ب قول خانوم شایسته ادامه داره.
چقد بزی ها تُپل شدن🐐 ماشالله معلومه اونجا خوب بهشون رسیدگی میشه.
واقعامرحبا استاد ک هر چی بهتون الهام میشه همونجا ، کارو انجام میدین.و راحتتر کارتون رو دنبال میکنین کلا شما دنبال راحت زندگی کردن هستین و این باور باعث میشه جهان هر لحظه بهتون الهاماتی رو براتون بیاره ک راحتتر باشین.و گاهی اوقات خود تضادها اصلی ترین الهامات هستن،،،خدارو شکر ک همین لحظه اینوو فهمیدم و یه جا یادداشتش میکنم تا بدونم تضاد ینی عامل رشد عامل موفقیت.جابجایی یه اهن در کف زمین ،و سقف ،باعث شد این تفکرات در این فایل ب وجود بیاد.
جهان در تمام مدت در تلاشه تا ب ما بفهمونه ک با هر چیزی ک میبینیم می شنویم میتونیم یه عامل رشد و موفقیت ازش بسازیم.
این آیه ک ما راه را ب انان نشان میدهیم خواه سپاس گذار باشن ،خواه ناسپاس ،،این ینی همه در حال هدایت بهتر زندگی کردن هستیم ولی یکی اون الهام، رو دریافت میکنه و لذت میبره و یکی ازش رد میشه دور خودش میچرخه.
از سوالی ک گفتین هزاران نمونه در زندگی بوده و البته ک، هنوزم هستن،،،
یکیش جمع اوری اطلاعات قانون جذبی بود.
صب تا شب هر وقت ک بیکار میشدم دست ب کتاب و یا فایل نگا کردن از هر استاد قانون جذبی بود،،واقعا داشتم خودمو خفه میکردم ،همونجا احساسم بهم میگفت ک داری راه رو اشتبا میری ولی باز جم اوری اطلاعات بیشتر میشد و هی بیشتر اذیت میشدم.
این الگو این باور ک باید از همه چی سر در بیارم منو دور تر از قانون میکرد.
خسته شده بودم تا اینکه گفتم فقد میام و رویه سایت تمرکز میکنم.و واقعا این اگاهی ها باعث شد ارومتر بشم.
استاد خیلی ازتون شنیده بودم ک فقد رویه سایت تمرکز کنم،
یا اینکه بارها گفته بودید ک دیگه کتابی نمیخونید و دارید رویه قران کار میکنید ولی گوش من بدهکار نبود.من فقد الگوی خودمو میدیدم.
خیلی خوبه ک ادم وقتی میبینه الگویی تو زندگیش داره اذیتش میکنه با جرات تغییرش بده و ب حرف کسایی ک همون راهو رفتن گوش دل بسپاره اگرم نکنه انقد جهان ب همون روش اذیتش میکنه تا از چاره نداشتن دست ب تغییر بزنه.
خیلی خوشحالم ک ب شما گوش میدم ب رفتار شما ک هر لحظه قابل تغییره ، ب قول خودتون شاید بهترین کار نباشه ولی بهترین کار در همون زمانه.
خدارو شکر ک این نشتی انرژی رو گرفتم و بخدا ک کارهام اسونتر شده ،اروم تر شدم ،خوشحال تر شدم ،ایمانی ک عمل برام اورده ،
ان شالله انقد میام فایل از شما و خانوم شایسته عزیز نگا میکنم ،انقد کامنت بچهارو میخونم تا این شخصیت های خوب و عالی،این باور هایه خوب و عالی جزئی از شخصیتم بشه و روتین وار انجامشون بدم.
شاید الان زمان و انرژی زیادی ازم بگیره ولی قطعا مزدی ک میگیرم بیشتر از تلاششه….
سپاس گذارم ازت استادم😍😍😍
با سلام خدمات همه دوستان درسریال زندگی در بهشت که بسیار دوست داشتنی هست و یک سلام ویژه خدمت استاد عزیزم ؛
این جلسه خودش یه درس بزرگه ، من همواره از همزمانی مفاهیم و اطلاعات دریافتی از استاد با زندگی خودم شگفت زده شدم . بسیار برام اتفاق افتاده که در زمانی که دارم به آموزههای استاده فکر میکنم در طول استفاده از محصولات و هم فایلهای دانلود ، به یسری موضوعات بر میخورم
که اون موقع جوابی براش نداشتم ولی بعد چند روز می بینم استاد تو یکی از مجموعه هاش دقیقاً به همون پرداخته و من جواب سوالام رو گرفتم
این موضوع تکرار عادت ها و شرطی شدن ما ست که به پارادایم هم معروفه و استاد عزیزم در این قسمت از زندگی در بهشت بهش پرداخته و خودش کلی مفهومه که جا داره مفصل صحبت بشه ، البته در قدم 5 جلسه دوم 12 قدم به بحث نشتی انرژی پرداخت شده بود ولی انجا میخوام چند تا مثال از خودم بزنم و بعدش یه داستان از ادبیات کهن میگم،
1- حدود 3 ماه پیش بود که قرار بود چند نفرم مهمون براممون بیان و یک هفته ای پیش ما بمونن منو خانومم یه تغییر دکور کوچیک در خونه دادیم و جایی چند تا چیز رو عوض کردم اتفاقا یک گلدان بزرگ درختچه بنجامین سبز هم بود که جاش رو عوض کردیم و از پنجره دورش کردیم
درست 7 روز پیش بود که متوجه ریزش برگ شدید بنجامینم شدم و از اونجایی که خیلی دوستش دارم خیلی نگران شدم
اولش گفتم که این مثل سال های قبل که پاییز میشه ، شروع کرده به خزون کردن ، بخاطر همین به خودم گفتم که دو روز دیگه تموم می شه
اقا تموم که نشد ، بیشتر هم شد ، با خودم گفتم ریشه در کجا داره ، رفتم توسایت ها یه سرچ زدم و فهمیدم که اشکال از کم نور شدن گیاه هست ، به خودم گفتم که چه طور این موضوع به این مهمی رو یادم رفته ؟
یادم مهمون ها و جابجایی افتادم که یادم رفته بود به حالت قبل برگردونم
چه بسا اصلا ریزش بگری نداشت. به خاطر همین همون موقع شروع کردم به آماده سازی برای جابجایی تون
خداروشکر الان 3 روزی هست که بهتره و به کنار پنجره منتقل شده و رو به بهبود هست
2- موضوع دوم ، استفاده از نرم فزار power point به جایی One note در سر کلاس های مجازیم هست . من به صورت مجازی درس می دهم و گاهی اوقات نیاز دارم که روی تخته به کمک قلمم چیزی بنویسم (تمرین و مثال حل کنم )، به خاطر همین همیشه از One note استفاده می کردم چون این امکان رو داشت که فایل های PDF هم کنارش باشه با خودم گفتم که من دارم PDF ها رو از فولدر های دانشجو هام باز می کنم (چون فولدر بندی شده ) و قبلا که فولدر بندی نبود نیاز بود که از One note ماکروسافت استفاده کنم ، حال که این موضوع رفع شده چرا از point power به خاطر همین رفتم سوراغش و دیدمکه چقدر کیفیت کارم بالا رفته و چقدر خوبتر شده چون صفحه بندی میشه ، می تونم Footnote داشته باشم و کلی داستان دیگه
3- نمونه دیگه از این جریان ، همین بحث اندازه گیری تب مراجعین در مکان های عمومی با دستگاه تب سنج برای شناسایی بیماران احتمالی پندمی هست ، الان حدود دو سال می گذره و هنوز هم جاهایی هستن که دارم با دستگاه تب سنج تب مردم رو اندازه گیری میکنن در صورتی که به گفته بهداشت جهانی این موضوع فقط در دوران اول شایع شدن این بیماری موثر بود ، ولی خیلی جا ها هنوز دارم تب مردم رو اندازه گیری میکنن ، اخه نشتی انرژی تا به کی ؟
4- همون طور که گفته بودم الان می خوام داستان ادبی رو بگه :
“یه شهر بود ” یه پادشاهی داشت ، سن پادشاه بالا بود و ولیعهد نداشت ، از قضا ، میزنه و پادشاه مریض میشه وزیران پادشاه تصمیم می گیرند که یک نفر رو انتخاب کن .
که تصمیم می گیرن که مردم شهر رو جمع کنن و در میدان شهر پخش کنن و بعدش یه کبوترو رو رها کنن نزدیک هرکی شد ، او رو پادشاه کنن .
این اتقاق می افته
یه شاه مشخص میشه ،
یک مرد دامدار میانسال با ظاهر فرسوده شده ، دست هایی پینه بسته و لباس های پاره انتخاب می شود .
مراسم ها و تشریفات تاج گذاری که که برگزار میشه ، وزیر ها میرن پیش پادشاه جدید و میگن که دستور بده که برای مملک داری چه کار کنیم ؟
پادشاه جدید میگه بروید پارچه چهلوار بخرید ،
وزیرها از تصمیم شاه به تعجب می افتند و شروع می کنن به جمع آوری پارچه چهلوار از شهر
بعد دوباره به پیش پادشاه می آیند و می گویند : که هرچه چهلوار بود خریدم حالا چه کنیم ؟
پادشاه دوباره دستور میده که از شهر های دیگر هم پارچه چهلوار تهیه کنید ، تاجایی پیش میره که تو کل کشور های اطراف هم میرن و شروع میکن به خرید چهلوار ، و در نهایت هرچی پارچه چهلوار بود جمع میشه
بعدش میره پیش پادشاه و جریان رو کامل توضیح میدن ،
جواب پادشاه این بود که :” من تو زندگیم مشکل پارچه و چهلوارداشتم و همیشه سر زانوهایم به خاطر این موضوع پاره بود
وقت پول گیرم می آمد می رفتم چهلوار می خریدم ،
به خاطر همین اینجاهم دستور دادم که پارچه چهلوار بخرید همین
این داستان حکایت خیلی از ماها است
بسیارم سپاسگزارم برای آموزه های عالی که برای ما دارید تشکر ویژه و خالص من رو پذیرا باشید
سپاسگزارم یا رب
محمود رضا
15/9/1400