سریال زندگی در بهشت | قسمت 247 - صفحه 3

به نام خدایی که هر لحظه هادی و حامی من هست

سلام و درود بر استاد عباسمنش بی نظیر خودم و خانم شایسته ی عزیز و بی نظیرم

من نمیدونم چطور بنویسم که نوشتم زیبا بشه نمیدونم با چه ترفندی بنویسم که نوشتم جذاب بشهو یا اینکه با چه قلمی بنویسم که نوشتم شیوا و رسا باشه و دل استاد و بچه های سایت رو ببره و اما میدونم چه طوری بنویسم که دل خودم و خدای خودم رو ببرم پس خیلی راحت و ساده از اتفاقات اخیرم مینویسم.

من بابت تمام تغییرات اخیر در زندگیم بارها از خدا سپاسگزاری میکنم اونم با حال خوب و رضایت داشتن از زندگیم و هر آنچه که دارم و اما هر وقت زمان داشته باشم قطعا در سایت عباسمنش دات کام هم کامنت میزارم شاید خیلی خوب ننویسم و منظورم رو نرسونم اما بازم به نوشتن در سایت ادامه میدم چون میدونم با تمرکز بر زیباییها و با نوشتن در مورد اونها به سمت زیباییهای بیشتر هدایت میشم .

و انصافا چقدر من با هر قسمتی از این سریال که بیرون میاد یه جورایی هم فرکانسم مثلا روزی که به طلوع خورشید توجه کردم استاد دقیقا در قسمت قبل فایلی گداشتن که در اون به طلوع خورشید توجه کرده بودن و یا روزی که برای خارج شدن از خونه شاهد مه غلیط در سطح شهرم بودم دقیقا استاد فایلی گذاشت که اسمان تمپا پر از مه بودو اتفاقا امروزم که از خونه بیرون رفتم همه جا پر از مه بود و من غرق در لذت و تماشای اون بودم طوری که بارها شاکر خدا بودم که به من فرصت زنده بودن داده تا یک بار دیگه این صحنه های ناب رو ببینم و خب چون منم دارم روی خودم و باورهام به شدت کار میکنم و همیشه ورودی خوب به خودم میدم از طریق فایلهای عالی استاد و به شدت کنترل ورودی دارم و آگاهانه کانون توجه ام رو مدیریت میکنم دارم متوجه میشم جهانم با من داره تغییر میکنه و هر دفعه که من یک نتیجه ی کوچیک میگیرم کلی ذوق میکنم که قانون برای منم داره جواب میده و خدا شاهده نمیدونین چقدر ذوق میکنم و از ته دلم خوشحال میشم که در این مسیرم و برام قابل باورتر میشه که حالا که به این خواسته ام رسیدم پس به بقیه خواسته هام حتما میرسم و بارها به خودم میگم رسیدن به اون ها اصلا کار سختی نیست و باید خیلی راحت و طبیعی اونها وارد زندگیم بشن و هر بار که ذهنم میخواد بگه اخه چطوری ؟مگه میشه تو برسی ؟؟سریع الگو نشونش میدم و بهش میگم خیلی از بچه های سایت مثل فلانی و …و استادعزیزم تونستن پس منم میتونم .

من الان در شرایطی هستم که از هر لحاظ قابل مقایسه با چند وقت پیش خودم نیستم که اگر بخوام اینجا بگم خیلی زیاد میشه فقط یکی دو مورد که بخوام بگم از اخرین تغییراتم اینه که من به شدت روی باورهای ارزشمند بودنم دارم کار میکنم و همیشه از خدا میخواستم دوستان خوب و با ارزشی سر راهم بزاره و خیلی اتفاقی من با خانمی که در مدرسه ی پسرم هستن و پسر ایشون با پسر من هم کلاس هست دوست شدم و چنان این خانم به من لطف و محبت دارن و ایشون هم دوست دارن با من آشنا بشن که من اوایلش باورم نمیشد حتی چند روز پیش ایشون به من پیام رفتن به یک تفریح دونفره دادنو من هم قبول کردم و من میدونستم تمام این روابط و عشق و محبت و وجود این خانم و دوستی ایشون به خاطر کار کردن روی خودم هست ولی برای دخترم و همسرم قابل باور نبود چون میدیدن من سالها هست با کسی نمیتونم صمیمی بشم و دوست نزدیک داشته باشم و با تعجب میگفتن چقدر سریع این خانم باهات صمیمی شده و چقدر سریع بهت نزدیک شده و من میدونم تمام این اتفاقات به خاطر کار کردن روی خودم هست و جهان داره پاسخ توجه و تمرکز من رو میده بهای کار کردن روی خودم رو میده و اتفاقا یکی دیگه از نتایجم که بازم به خاطر تمرکز روی همین فایلها و کار کردن روی باورهام هست این هست که من دیروز داخل جمعی بودم که مدتها هست من با این جمع به بیرون میرم و ساعاتی رو با هم بیرون از خونه هستیم در گذشته که اصلا با اونها روابط خاص و چشمگیری نداشتم خیلی رابطه ی عادی و خنثی و در حد یه رابطه ی معمولی شایدم یکم رو به زیر داشتم اما حدودا یکی دوسالی هست که شاهدم روابطم از زمین تا آسمان با همین افراد و کلا اطرافیانم خیلی فرق کرده و هیچ چیز شبیه گذشتم نیست و اما میدونستم چرا این همه تغییر کردم و همیشه خوشحال میشدم که خدایا شکرت که در این مسیرم و با عشق راهم رو ادامه میدادم و اما دیروز شاهد یه عشق بینظیر و یه احترام بینظیر از این دوستان و آشنایان که باهاشون بیرون بودم،بودم که حتی خدا شاهده یه جایی میخواست اشکم در بیاد ما حدود ۱۲ نفر یا ۱۳ نفر بودیم با هم ولی هر کدوم از اون افراد میخواست کاری کنه و یا حرفی بزنه من مخاطبش میشدم به من ابراز محبت میکردن برام میوه ی باز شده میاوردن و یا حتی از سرجاشون بلند میشن که من بشینم و یا حتی شب دور اتیش بارها میگفتن باید بیایی نزدیک اتیش که گرمت بشه و برام جای خالی اماده میکردن و یا پتو میاوردن که دور بندازم و ….در حالی که من از تمام اون افراد کوچیکتر بودم اما چنان محبت میدیدم که همونجا خدا شاهده همونجا میخواستم داد بزنم خدایا شکرت ، استاد جان بینظیری ، جهان هستی چقدر دقیقی ،خدایا عاشقتم و همزمان در دلم میگفتم قانون جواب میده من میتونم خلق کنم در حالی که در گذشته یه رفتارهایی داشتم که در اون جمع جلب توجه کنم و یا انسان خوبی به نظر برسم که شاید حداقل احترامی دریافت کنم ولی هیچ وقتم نمیشد ….بازم میگم این همون رزقی هست که داره بدون تلاش و سختی به دنبال من میاد مثل گردنبدی که به استاد داده شد و به گردن اون انداختن .

و اتفاقا به شدت روی محبوبیت و ثروت و سلامتی خانم شایسته تمرکز کردم و در این مدت اینقدر ایشون رو تحسین کردم و کامنت گذاشتم که خدا شاهده همین دو شب پیش دو تا از همسایه های عالی من به طور اتفاقی که البته برای من اتفاقی نیست میدونم کار خداست با من برخورد داشتن و بازم کلی از من تعریف و تمجید دادن و من رو شرمنده کردن و بار دیگه در دلم گفتم خدایا شکرت نتایج چقدر عالی از راه میرسه چقدر خوشحالم که در مسیرم و دارم روابط عالی با همه خلق میکنم .

و این رو هم بگم خانم شایسته ی نازنیم ،عشق جانم خدا شاهده اینقدر برای من الگو شدین و برای من شخصیتتون جذاب و ستودنی هست که در عرض همین دو سه هفته ی آخر بازم من از قبل زنی قویتر شدم و مدارم بالاتر رفته و همین دو شب پیش بود که همسرم گفت میخواد با دوستاش به باغیخارج از شهر برن و چند ساعتی با هم باشن و من با عشق پذیرفتم و در مدت تنهایی چنان مشعول کار کردن روی خودم با فایلهای سایت شما شدم که نفهمیدم کی زمان گدشتو بسیار از بودن با خودم لدت بردم که میگفتم کاش هنوز فرصت بود و با خودم حال میکردم و اما اخر شب خود همسرم تماس گرفت و گفت بیا حالا با هم بریم بیرون چون هوا خوبه بریم یه چرخی بزنیم و لدت ببریم بدون اینکه من تماس بگیرم و پیشنهاد بدم خب منم بدم نیومد و قبول کردم و رفتم در حالی که در گذشته در اینجور مواقع ک۶ تتها میشدم باید من تند و تند تماس میگرفتم به ایشون که بیا ،چرا نمیایی من تنهام حوصله ام سر رفت و ….در نهایت باعث دلخوری ایشون هم میشدم اما مدتها هست که تغییر کردم و من ،من گذشته نیستم .

اخه اگه اینها نتایج نیست پس چی هست

؟؟؟به قول استاد دو نوع رزق هست و من مدتها شاهد همین رزقی هستم که به دنبال من میاد و من به دنبال اون نمیرم .

خیلی خیلی از این نتایج دارم که نمیدونم به خدا نمیدونم با چه زبونی اینجا بنویسم و همین دو سه مورد اخیر هم شاید خوب بیان کرده باشم شاید نکرده باشم ولی با عمق وجودم حرفهای استاد رو درک میکنم و درک کردم که جهان با تغییر ما تغییر میکنه من ارامشم و شادی درونیم و روابطم و محبوبیم و ثروتم و دوستانم و استقالام و اعتماد به نفسم و خود باوریم و ایمانم و توکلم فرق کرده البته به اندازه بسیار کم ها هنوز خیلی باید تغییر کنم ولی نتایج برای من بزرگ و عالی هستن و من هر یه نتیجه ی هر چند کوچیک و یا برای خیلیها بی ارزش رو برای خودم بزرگ و ارزشمند میدونم و بارها مرورش میکنم من در همین چند هفته اخیر بارها به عشقی که از طرف همایسه ها گرفتم به لطف و محبتی که از دوست جدیدم دریافت میکنم به این همه احترام و محبتی که از این جمعی که دیروز باهاشون بودم توجه میکنم و میگم من خلق کردم بازم کلی چیز دیگه خلق کردم و به خودم بیشتر اعتماد میکنم که تونستم خلق کنم که تونستم بار دیگه به وجود بیارم اونم خیلی راخت بدون تقلا و زجر و سختی همون قضیه ی الرزق و رزقان هست که من دارم حس میکنم رزق داره به دنبال من میاد .

من حس میکنم کلی ثروت و کلی ایده های ناب هم به زودی به سمت من خواهند امد و من رو به راه های ثروتمند شدن و استقال مالی هم هدایت خواهند کرد .

من در این مسیر ثابت قدم میمانم تا به تمام خواسته هام برسم و اگر هم نرسم مهم نیست همین حالی عالی و ارامش و لذتی که دارم از زندگی میبرم رو عشق میکنم و با جان دلم هر لحظه از زندگی رو زندگی میکنم چون دیگه آگاه شدم چون نگاهم فرق کرده چون باورهام تعییر کرده چون فروغ جدیدی شدم که از زمین تا آسمون تغییر کردم ….