https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-24.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-21 09:40:362025-01-19 10:44:50سریال زندگی در بهشت | قسمت 29
296نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بازهم شروعی دوباره با عشقی که توی این خانواده موج میزنه.چقدر این برادرها باهم و مهم تر از همه هر کدوم با خودشون در صلح اند .
تو قسمت های قبلی مسئولیت پذیری بچه ها رو دیدم اینجا هم مسئولیت پذیری پدر خانواده که با آتیش زدن درخت های هرز خواست کمکی کرده باشه نه به خاطر جبران محبت های شما بلکه با این کار میخواست عشقشو به شما نشون بده و حس دوستی که با استاد داره.
تربیت این فرزندان به این شیوه که مسئولیت کارهای خودشون رو بپذیرند و بی قید و شرط،بدون وابستگی و برادرانه به هم محبت کنند و انتظار جبران نداشته باشند نمونه ای از فرهنگ غنی آمریکایی هاست که علاقه منو هم برای زندگی در این کشور بیشتر کرده.
این که جیکوب هم طوری پدرش رو الگو قرار میده که با وجود مقاومتی که داشت بازهم استارت کارو برای فیلمبرداری و استفاده از یوتیوب زد تحسن برانگیزه.استاد به قول شما هرچقدر هم ذهن مقاومت داشته باشه شاید اوایل کار کمی سخت باشه اما اون عشقی که نسبت به کار داریم اجازه دیدن این سختی هارو نمیده یا حداقل معنی ((زجر ))رو از این سختی ها برداشت نمیکنیم
چون در مسیر رویا ها قدم برمیداریم.
چقدر خوبه که من هم میتونم دوست های ثروتمندی داشته باشم که بدون غرور و بی قید و شرط و خالصانه در کارهام به من کمک کنن.
چقدر قانون کبوتر با کبوتر باز با باز رو خداوند همیشه و همه جا به زیبایی به تصویر میکشه و اینجا در دوستای شما.احساس آزادی که این بچه ها این پدر و شما دارین واقعا قابل تحسینه.
این درخت ها که مدتیه خشک افتادن خدا دستاشو فرستاد تا با کمک اونا شاخه هارو آتیش بزنید
ثروت چه حس آرامشی به انسان میده که بدون نگرانی از دغدغه ها بشینی تو زمین فوق العاده ای که خدا هدایتت کرده از لذت بردن دوست هات لذت ببری.از بازی کردن بچه ها ،از شنا کردن ،از آتیش زدن شاخه ها ،از صدای جیرجیرک ها که شبهای پارادایس رو زیبا میکنه ،از پینگ پونگ بازی کردن ،از خوابیدن توی ننو وتماشای آسمان،از تماشای دریاچه ای که تصویر درخت ها توش افتاده،از ضبط ویدیو ، از حتی کوچکترین چیزها و از همه چی چقدر این ثروت ،وقت ما رو آزاد میذاره برای درک بهتر خالقمون و استفاده از نعمت هاش و در لحظه لذت بردن از اونها.
چقدر دید ما رو به دنیا وسیع تر میکنه تا آزادی زمانی داشته باشیم و با دقت و ظرافت به زیبایی های اطراف نگاه کنیم.
چقدر ما رو متواضع میکنه هم در مقابل خالق هم در مقابل دیگران که به آسونی میبخشیم.
چقدر وابستگی های ما رو کمتر میکنه و باعث میشه نچسبیم به خواسته ها
و چقدر…
خوبی این لحظه ها اینه که همیشه به یاد میمونن .
لحظات خوشی که خدا هم لذت میبره از لذت بردن بنده هاش و تحسینشون میکنه.
انشاالله همیشه لحظه هاتون پر از شادی آرامش و عشق خدا باشه……..
در این قسمت لیوای دوست داشتنی یک گربه ماهی صید کرده بود و ازینکه تجربه ی دست زدن افراد رو ایجاد کرده بود فوق العاده آرامش عمیقی تو چهره ش بود که چقدر از کارش لذت برده که استاد و مریم جون و جیکاب و پدرش به گربه ماهی دست میزدن. نترسیدن مریم جون رو هم تحسین میکنم در گرفتن گربه ماهی.
به کمک خانواده راسل درخت های هرز دور دریاچه که خشک شده بودن رو به آتیش کشوندن با مشعل هیولا که بی نظیر بود و فواره ی شعله های بزرگی رو به همراه داشت که قدرتش رو خیلی میتونی حس کنی از نزدیک و این مفهوم رو میرسونه که چوب خشک شده چقدر میتونه زودتر بسوزه تا چوب تر و اینجا نکته ای به ذهنم رسید که بگم هیچ وقت خشک و تر با هم نمیسوزن قطعا در روابط اجتماعی بین انسان ها هم ارتباط آدم ها طوری هست که هر کس در جایگاهی که قرار داره جای درستشه و جایزه ها بر اساس مداری که در اون هستیم به ما داده میشود. خدایا شکرت
عملگرایی جیکاب رو فوق العاده تحسین میکنم که دست به اقدام زد و در برنامه این قسمت اومد و از این اتفاق عکس و فیلم گرفت تا بتونه برای کانال یوتیوبش آماده و آپلود کنه و این موفقیت بسیار شیرینه و بیشتر از همه به خود عمل کننده احساس خوبش منتقل میشه.
لیوای عزیزم چقدر در جاهای مختلف دریاچه در حال ماهی گرفتن بود انگار تو تنهایی خودش خیلی با خودش در صلح بود و با این حرکت چقدر لیوای میتونه تمرکزشو بالا ببره که برای بازی های فکری که انجام میده چقدر میتونه براش مفید باشه.
بقول استاد یک الگو در انجام دادن کارها میتونه اطرافیان رو مجاب کنه تا اونا هم دست به کار بشن و کارهارو زودتر به اتمام برسونن.
در این قسمت مریم جون گفتن که لیوای با جوزف دوقلو هستن و من این تا این قسمت نمیدونستم و چقدر این دو تا پسر با هم متفاوت هستن و این برمیگرده به روحیات پدر و مادرشون که از وجودشون بر روی بچه اثر گذاشته و اونهارو متفاوت کرده و تیپ جسمانی لیوای و جیکاب دقیقا شبیه پدرشون شده و لوک و جوزف قطعا به مادرشون یا اقوام شون شباهت دارند.
خدایا به خاطر این خلقت منحصر به فردت بی نهایت تو را شکر و تحسین و تایید میکنم که حرف نداری و من عاشق این زیباییهای جهانتم.
خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت و ثروت و فراوانی و زیبایی که بما عطا کردی.
این قسمت از سریال برام این صحبت های استاد رو یاد آوری کرد که اگر باور هاتو درست کنی و به خدا اعتماد کنی جهان شرایط ،افراد و موقعیت های رو سر راهت قرار میده که خیلی راحت به اون هدفت برسی
وقتی دیدم با مهمان هاتون دارید بساط آتیش رو به راه میکنید سریع این قانون اومد تو ذهنم که ببین استاد انقدر باوراش درست بوده خدا این مهمونا رو براش فرستاد تا هم این درخت ها خیلی راحت تر بسوزن و هم به مهمونا خوش بگذره ،یعتی از جایی که فکرش نمیکنی خدا بهت میرسونه از هزاران راه
و نکته ی بعدی این فایل عمل گرا بودن جیکاپ
بخاطر اینکه این پسر هنوز ترمز هاش خیلی قوی نیس با صحبت های شما سریع دست به اقدام زد امیذوارم هممون مثل جیکاب با سرعت عمل کنیم
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسیم.
چقدر سوزاندن شاخ وبرگ های اضافی ودرختان زایدی که جلودریاچه به این زیبایی رو گرفتند حال من رو خوب میکنه
چون خودم سالهاست با باورهای غلط واشتباهی که داشتم خودم رو از دیدن وتجربه کردن بسیاری از نعمت های خداوند در زندگیم محروم کردم وجالب اینکه همیشه اونا رو درست میدونستم ودقیقا بر عکس عمل کردم عوض سوزوندن و از بین بردنشون ازشون محافظت هم میکردم بهشون شاخ وبرگ هم میدادم ونمونه بارز انی ظلمت نفسی بودم .
اما از وقتی توی این سایتم خداروشکر دارم روی این باورهای اشتباه یا به قولی نجواها کار میکنم ومیبینم که دارن کم کم کمرنگ میشن ومن پله پله خودم رو بالا میکشم.
سلام بر استاد عباس منش عزیزم سلام بر خانوم شایسته مهربان و سلام بر مهمانان نازنینشون
استاد عجب آتیشی راه انداخته بودین!!! آتیشو خیلی دوست دارم بخاطر گرماش و نور و شعله های سرکشش چقدر زیبا بود! استاد باید به یعقوب آفرین بگم بخاطر عمل به ایده هاش بخاطر اینکه بعد از شنیدن استدلال های منطقی شما و پدرش تونست بر نجواهای ذهنیش خوب غلبه کنه. و باور کنه که این لحظه ای که در اون قرار داره بهترین لحظست این امکاناتی که داره بهترین امکاناته و تمام اون چیزیست که لازم داره برای چی؟؟ برای شروع حرکت برای اقدام برای عمل به الهاماتش. یعنی بهتر از این دیگه نمیشه قانون بهمون توضیح داده بشه برای عمل کردن خدایا شکرت. توضیحات استاد در مورد کمک شدن بهشون در سوزاندن درختچه های زائد برام نکات جالبی داشت اولا وقتی در مدار مناسبی هستی دستان خداوند بکمکت میان خدا میدونه اگه این خونواده به پارادایس نمیومدن استاد و عزیز دلشون بتنهایی چه انرژی ای رو باید برای حمل و سوزاندن این درختچه ها میزاشتن و چند روز بطول می انجامید. ثانیا رفتار این پدر در حین کمک کردن به استاد برای جابجایی درختچه ها واسم جالب بود که بدون اینکه از بچه هاش بخواد و یا مجبورشون بکنه به کمک کردن خودش کارو شروع کرد و اتومات بچه ها هم بدنبال پدر اینکارو انجام دادن. چقدر جالب بود که پدر با “رفتارش در عمل” بچه ها رو بمسیر درست هدایت میکرد کلا خیلی دارم به رفتارهای این خونواده دقت میکنم و برام جالبه و دارم الگو میگیرم ازشون. خصوصا رفتار پدر و بچه ها با همدیگه فوق العادس اینقدر که بینشون احترام و درک همدیگس و هم حریم شخصی همو رعایت میکنن هم با همدیگه لذت میبرن. خدایا شکرت هزار بار هرچی میبینمشون سیر نمیشم اینقدر که فوق العادن.
من میدونستم که با دیدن سریال منتظر اتفاق های خوب باید باشم ولی اصلا فکر نمیکردم تا این حد
در سفر به دور آمریکا چون موضوع سفر و طبیعت های زیبا بود من هم از همون جنس تجربه کردم و چیزی که تو این سریال واقعا خیلی نظرمو جلب کرده عشق و احترام بین شما و خانم شایسته بود حتی رابطه شما با مهمون هاتون رابطه این برادرهای دوست داشتنی و این پدر فوق العاده که رفتارهاشون برام بسیار قابل تحسین من دارم از این پدر یاد میگیرم که چطوری با دو تا دخترام که فاصله سنی زیادی دارن رفتار کنم آررره من از یک پدر آمریکایی برخورد صحیح یاد میگیرم یعنی آمریکایی ها فوق العاده هستن من اصلا با زبون و حتی فکرم خیلی وقته که نمیتونم براشون آرزوی خوبی نداشته باشم برای همه شون آرزوی سلامتی و شادی میکنم تو اون قسمت که همزمان با هم رسیدین اون جمله تون برام شگفت انگیز بود و منم تو زندگیم حواسم هست استفاده کنم همون جا با خودم فکر کردم این مهمون ها چه وقت خوبی اومدن در زمان مناسب و مکان مناسب و شرایط مناسب درست زمانی که شما کلی به پرادایس رسیدگی کردین کلی ایده های عالی به خرج دادین برداشتن نرده ها گذاشتن ریسه های ال ای دی قطع درختهای هرز درست کردن یک مسیر برای موتور سواری درست کردن فلکه مریم (راستی فلکه بستنی ها هنوز هم هست ها) حالا که همه چیز آماده و مهیا شد این مهمون های نازنین هم اومدن من اون روز فقط به این موضوع فکر میکردم که چقدر این خانواده در زمان و مکان مناسب هستن و حتی خود شما که وقتی مشغول کارهای پرادایس بودین وسط کارهاتون یهو مهمون ها نیومدن به قول خانم شایسته نازنین یک بازی برد برد برای دو طرف جل الخالق از این همه هماهنگی
استاد جان از شما یاد گرفتم و حتی دیگه به همسرم شما میگم چند روزه که دارم تو روابطم نتایجی میبینم که فقط میگم خدایا شکرت حتی یه لحظه فکر کردم دوره عشق و مودت دارم گفتم خدایا دوره عشق و مودت داشته باشم دیگه چه عشق هایی قراره بهم بدی
توجه به نکات مثبت و ایجاد باورهای هم جهت با خواسته روی دوره عزت نفس متمرکز شدم و همزمان این سریال رو به عنوان یک کارگاه عملی توجه ویژه ای دارم حتی قسمتهایی از سریال رو چندین بار نگاه میکنم و هر روز دارم از خانواده ای که سالها عشقی دریافت نکرده بودم عشق دریافت میکنم حتی امشب برام گل خریدن و هدیه آوردن من این روزها غرق در عشق اطرافیانم شدم چون روی عشق شما و خانم شایسته خیلی متمرکز شدم اصلا باور نمیکردم که شما و خانم شایسته حتی وقتی کنار هم نیستین از دور برای هم عشق بفرستین به خدا این سریال کارگاه عملیه فکر کنین عزت نفس در کنار سریال زندگی در بهشت دوره عشق و مودت در کنار سریال زندگی در بهشت دوره دوازده قدم در کنار سریال زندگی در بهشت
حتی دختر ۴ ساله ام چپ میره راست میره میگه مامان خیلی دوستت دارم وقتی بچه بود بهش میگفتیم تو عالی هستی و اونم تکرار میکرد اما الان بهش میگم شما عالی هستی میگه من شادم وقتی تو اتاق بازی میکنه صدای فیلم شمارو میشنوه از اتاقش سریع میاد تا ببینه و من اون لحظه خداروشکر میکنم براتون دعا میکنم استاد خیر دنیا و آخرت ببینین که کاری میکنین یک دختر ۴ ساله بازی شو رها کنه و بیاد بشینه پای فیلم شما برای یک مادر خیلی لذت بخشه که ببینه ناخوداگاه بچه اش داره با باورهای توحیدی شکل میگیره وقتی دختر بزرگم میگه مامان ممنون دختر کوچیکم میگه آدم وقتی چای میخوره میگه خداروشکر و این از کجا میاد این از ناخودآگاهش میاد که خودش میاد کنار ما و گوش میده حتی محصولات که شما یک جا ثابت نشستین ایشون هم کنار من میشینه وقتی خسته میشه میره ولی باز برمیگرده خداروشکر میکنم که اگه یه روزی من سریال آیینه عبرت نگاه میکردم لااقل این زنجیره رو قطع کردم با کنار گذاشتن برنامه های پوچ تلویزیون و الان دخترم سریال زندگی در بهشت میبینه اگر این نتیجه نیست پس چیه
من و دخترم دوتایی این سریال دنبال میکنیم به همین خاطر ناخوداگاه گاهی کامنتهام تلفیقی از نتایج من و دخترم میشه ایشونم اندازه خودشون جذب داشتن مثلا مدتی با خودش دوچرخه سواری میکرد و تو تصوراتش با دوچرخه بازی میکرد و الان یه دوچرخه حسابی داره یه بار داشت نی میزد تو لیوان و الکی فوت میکرد چون دختر همسایه حباب ساز داشت و شبش باباش براش حباب ساز خرید بدون اینکه من به پدرش اطلاع بدم که حباب ساز بخره از وقتی این سریال میبینه میره جلوی پنجره میگه مامان اون کوه ببین اون ابرهارو ببین آسمون ببین من فقط گریه ام میگیره میگم خدایا شکرت میگم استاد خدا خیرتون بده
یه مطلبم یادم اومد بگم قبلا وقتی فایلهای شمارو میدیدم خب توجه داشتم که چه نکته هایی بیان میکنین اما الان مخصوصا تو محصولات مقابل دوربین ثابت هستین و چشم تو چشم ما صحبت میکنین تجسم میکنم که اومدم پرادایس و شما برامون صحبت میکنین و لذت میبرم شما هم که از همه ما دعوت کردین منم فرکانسی دارم خودمو به پرادایس میرسونم نمیدونم چقدر از این تجسماتم باید بگذره و زمان لازمه تا بیام و مهمونتون بشم ولی میدونم خدا هدایتم میکنه
این قسمت زیبا، با صدای تحسین ها و تشویق ها پدر خانواده که داره از موفقیت ماهیگیری پسراش فیلم می گیره شروع میشه، و چقدر همین حرکتش درس داره برای من که چند روزه توی پارادایس هستن و این همه ماهی گرفتن و رها کردن ، بازم مثل اولین بار داره تشویق و تحسین می کنه، فرزندش رو ، در صورتی که برای خود من بعد از چند بار کاملاً عادی میشه. آفرین به این پدر بی نظیر که اینقدر عالی به پسراش عزت نفس و خود باوری میده و آفرین به لیوای که این ماهی بزرگ رو گرفته و یک لحظه با نگاه کردن به چهره لیوای که به پدرش نگاه می کرد ، دیدم که چقدر لذت می بره از تحسین های پدرش.👏👏👏
عاشق صدای خنده هاتون و لذت بردن هاتون هستم، ان شاالله همیشه شاد و خندون باشید و در اتصال با خدا💖💖
برنامه امروزمون تمیز کاری این ساحله:
بریم برای کلی لذت بردن و درس گرفتن.
به به، چه آتیش زیبایی، معلومه چوب ها خشک شدن که اینقدر عالی می سوزن، خدایا چقدر زیبا و بی نظیره این رقص شعله های آتیش، این طیف زیبای رنگ بین زرد تا قرمز. خداااای من شعله های زیبای آتش و در پس زمینه اش درختان زیبا و استوار کاج و خورشیدی که از لابهلای شاخه ها داره نور خودش رو به این تصویر بی نظیر هدیه می کنه. خدایا شکرت برای این همه زیبایی.💖💖
خدا رو شکر که نیروی کمکی داریم امروز و قرار مهمونای دوست داشتنی مون هم از این نعمت زیبا لذت ببرن.😍
به به آقا رایان هم یک حرکتی زد، بلاخره 😉 . واقعاً اینقدر این تجربه لذت بخش و زیباست که همه رو به حرکت درمیاره برای ادامه دادنش و لذت بردن بیشتر از این همه زیبایی. و چقدر دوست داشتنی و خونسرد و با ظرفیته، این پدر دوست داشتنی و چقدر من تحسینش می کنم برای احترام به شخصیت های متفاوت بچههایش. دخالت های به جا و اعراض صحیح. آفرین به این مرد توحیدی 👏👏👏
خداااای من، صدای تق تق سوختن چوب ها با صدای قورباغه ها چه کنسرتی شده، چه موسیقی دلنشینی رو دارن می نوازن، خدایا شکرت 💖
آفرین به جیکوب عامل و توحیدی که شروع کرد به اقدام کردن .👏👏👏 واقعاً هر کدوم از ما اگر عامل باشیم به حتی ۵٪ از آگاهی هایی که داریم می تونیم کلی موفقیت کسب کنیم ، که صد البته اونم باید تکاملش رو طی کنیم ، ان شاالله خدا هدایت و یاریمون کنه، برای بیشتر عامل بودم، توی همین فایل ها کلی درس هست که من سعی می کنم هر روز حداقل به چند تاشون عمل کنم و ان شاالله تا پایان این سریال کلی تاثیرات و نتایج بی نظیر می بینم از این قدم های، و مستمر و به امید خدا موثر.😍
استاد در مورد عمل کردن هم عالی توضیح دادین، واقعاً این عمل کردن و حرکت کردنه که نتیجه رو رقم می زنه. ان شاالله روز به روز عاملتر بشیم همگی مون.
به به، حالا می فهمم که خدا از قبل ما رو برای ورود این مهمونا آماده کرده بود ، به همین دلیل اون کلمن بزرگ رو برامون فرستاده بود، واقعاً باید به حکمت خدا و برنامه ریزی اش در زندگی مون بیشتر اعتماد کنیم ، اینا همشون برای من نشانه است برای بیشتر شدن ایمانم. خدایا شکرت 💖💖
عاشق این ابراز عشق تون به همدیگه هستم که مثل تمام عادت های خوبتان در شما نهادینه شده و شده یک کار دایمی در زندگی تان و البته که با همون احساس و اشتیاق اولیه.👏👏👏
خانم شایسته نازنینم کلی لذت بردم از اینکه حتی وقتی عجله داری ، و داری می دوی تا بری دستکش هات رو بیاری هم فیلم می گیری.👏👏👏
خدایییییی من ، انعکاس نور خورشید روی آب دریاچه چقدرررررر زیباست شکرت شکرت شکرت💖💖
خانم شایسته نازنینم، چه گره ای زدی 👏👏👏
عزیزززم یوسف چه کمکی می کنه به یعقوب و با صبوری هر چند تا که می خواد ازش عکس میگیره، آفرین به این همه همدلی شون با همدیگه.👏👏👏
عجب آتش هیولایی شد، چقدر بزرگ و با شکوه و زیبا 😍 و چقدر جای عالی داره این آتیش، نزدیک دریاچه و دور از درختان کاج، می تونه تا آسمان بالا بره. خدایا شکرت
هیییییی براونی نترس، بیا ببین چه آتش خوشگلی شده، البته این فرار مربوط میشه به غریزه حیوانات، خدا رو شکر برای این سیستم هوشمند هدایتی که خدا توی حیوانات قرار داده، تا اینقدر عالی از خودشون مراقبت کنن.💖
آفرین به این همکاری پدر خانواده و بچهها برای سوزاندن این درخت های هرز، و آفرین به احترام و محبتشون، برای کمک به استاد 👏👏👏
چقدر عالیه که ما با کارکردن روی خودمون و عمل کردن به الهامات و آگاهی هامون و با طی کردن تکامل مون نه تنها می تونیم توی بهشتی این چنینی زندگی کنیم ، بلکه در مدار آدم های ثروتمند و مهربان و این همه توحیدی هم قرار می گیریم و چقدر لذت بخشه داشتن چنین ارتباطاتی در اطراف مون ، که خدا رو در تک تک رفتارهاشون میشه دید. خدا روشکر
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنینم برای عامل بودنتان و تلاش و پشتکار تون برای خلق خواسته ها تون و انجام رسالت زندگی تون تحسینتان میکنم و بهتون تبریک میگم و برای به اشتراک گذاری این همه زیبایی و درس با ما ممنونم.💖💖
خدا جونم برای اینکه دیدن و لذت بردن و دریافت این همه آگاهی های ناب از این فایل رو روزیم کردی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖
ان شاالله با هدایت و حمایت خدا، روز روز عاملتر و توحیدی تر شویم.
سپاس فراوان از این کار تیمی با انرژی خوبی که با این شعله های زیبا در کنار آب زلال دریاچه با صحنه های زیبایی که مریم خانم فعال با حس خوبشون فیلمبرداری میکنن وبه ما منتقل میشه
وانگیزه برای حرکت کردن ودر لحظه زندگی کردن رو یاد آوری میکنه
لذت بردم از این همه سپاسگزاری و درک نعمت ها و زیبایی های پروردگار… و اینکه اینقدر ریزبین چیزایی رو گفتید که من تو فایل بهشون برخورد نکرده بودم..خداوند بزرگ رو شاکرم که به وسیله شماها دوستان گلم(دستان پروردگار) نعمتهای بیکرانش رو بیشتر و بیشتر تایید و تحسین و سپاسگزاری میکنم.
سلام به همه اعضای خانواده دوست داشتنی زندگی در بهشت مخصوصا استاد عزیزم و مریم جون
این فایل ارزشمند جز نشانه های امروزم بعد ک کاملا مرتبط با تجربه دیروزم بود😍😍
کامنت بی نظیر میلاد جان رو دوبار خوندم و دیدم چققد بی نقص همه چیز رو گفتن سپاسگزارم میلاد جان ک اینقد عالی این همه زیبایی و این همه درس رو از دل این فایل بی نظیر دراوردین و با ما ب اشتراک گذاشتین💚💚
استاد زندگی شما و اشتراک گذاریش با ما باعث شده وااقعاا خواسته های ما هم واضح و واضح تر بشه من عاااشق اتیش برپا کردنم و نشستن کنار اتیشم و لذت بردن از نورش وگرماش و رنگای زیباشم مخصوصا اگه در کنار عزیزانم باشه و چایی و یا یک غذایی هم روش پخته شه ک دیگه نور الا نورمیشه😍😍🥰🥰( دهنم اب افتاد سر ظهر هم هست وقت ناهاره!😅) من هفته قبل ب عزیزم گفته بودم ک خیلی دوست دارم اتیش روشن کنه و دوتاییمون کنار اتیش بشینیم و عین استاد جون و مریم جونم از بودن در کنار اتیش لذت ببریم تا اینکه دیروز ک جمعه بود ساعت چهار باهم از خونه بیرون زدیم و هیچ ایده ای برای بیرون رفتن نداشتیم ک کجا بریم گفتم بریم ک خدا هدایتمون میکنه چون هفته قبلش هم خیلیییی هدایتی ما ب یک جایی ک تا حالا تو عمرمون ن من و ن عزیزم نرفته بودیم، هدایت شدیم همه این محل ها هم تو شهرمون هست اصلا از استان خارج نشدیم و واااقعاا دیشب وقتی داشتم شکرگزاری میکردم خدا رو، به این فکر کردم ک من ۲۵ ساله دارم تو این شهر و استان زندگی میکنم و هیچوقت تا این حد شهرم رو زیبا و دیدنی ندیده بودم!! و وااقعا از وقتی ک خدا رو شناختم دیدم ب زیبایی ها تغییر کرده قبلا هم عاشق سفر وگشت وگذار بودم از دریایی ک داریم هم لذت میبردم اخه جنوب زندگیمیکنم اما هیچوقت برام اینقد لحظه ب لحظه این شهر زیبا نبوده ک الان هست اینقد حالم خوب نبوده ک تو این یکسالی ک من با این مسیر اشنا شدم، هست! همه چیز ب طرز شگفت انگیزی زیباست و خدا هم هربار هدایتم میکنه ب زیبایی های بیشتر ب تجربه های قشنگتر و ناب تر و ب جاهایی ک شااااید هزاران بار بی تفاوت ازش میگذشتم اما الان با دقت بیشتر با توجه بیشتر بهش نگاه میکنم و لذت میبرم از هرلحظش🥰😍 خدااایااااا شکرت برای این همه اگاهی شکرت برای این حال خوبم شکرت ک منو با این مسیر زیبا اشنا کردی و هرروز این هدایته بیشتر میشه البته ک هدایت همیشه بوده فقط من نمیشنیدم خدااایااا شکرت ک شنواتر شدم😍💚 شکرت برای وجود استاد نازنین و مریم جون فوق العادم ک بااااعشق این فایل ها رو بدون هیچ چشم داشتی و رااایگان این تجربه های نابشون رو با ما اشتراک میذارن و دراصل دارن نحوه درست زندگی کردن و لذت بردن رو ب ما نشون میدن واااقعا کمتر کسی بلد هست ک ب شیوه درست زندگی کنه و لذت ببره از همه اتفاقات زندگیش و هیچ الگویی من جز شما ندارم تو زندگیم و خدا رو هزااربار شکر میکنم ک من الگو خودمو پیدا کردم و قراره زندگی عاالی و سرشار از عشق و شااادی و وجود خدا رو تجربه کنم😍💚
خب اما تجربه فوق العاده دیروزم ک هدایت شدیم تو مسیر قرار شد بریم نزدیک ساحل و دریا و کنار دریا بشینیم اما تو مسیر ب عزیزم گفتم میشه اینجا کنار بزنی جایی بود ک نهایتا شاااید دو سه ردیف درخت بود و بعدش انگار حالت دره مانند داشت و از دریا هم فاصله داشت با اینکه تو نگاه گذرا هیچ جای خاصی ب نظر نمیرسید اما خب گفتم بریم پیاده شیم و ببینیم اینجا چیه و عزیزم هم کنار زد و پیاده شدیم و رفتیم تا همون لبه ای ک فک میکردیم حالت پرتگاه داره و دیگه نمیشه پایین رفت! دیدیم چ جای شگف انگیزیه😍😍 ارتفاعش یکم زیاد بود اما راه داشت ک بریم پایین و ی حالت پله پله مانند بود اما با سطح و ارتفاع زیاد پله اولی ک ما وایسادیم بقولا سه چهار ردیف درخت بود و کل اون پرتگاه و بعدش هم دریا زیر پامون بود، اسمون هم ک نگم چقققققد زیبا بود فوق العااااده بود ابرهای پنبه ای ک خورشید رو پوشونده بودن و نور خورشید از زیر اون ابرها بیرون میزد و دورتا دور ابرها رو انگار ک با ی خودکار هایلایت زرده کرده بودن ک خطوط دور ابرها پیدا باشه وااااقعا هیچ نقاشی ب پای خدا نمیرسه برای ترسیم این همههه زیبایی😍😍 بعد از چندتا عکس از این صحنه ها! عزیزم گف ندا میخوای اتیش روشن کنیم؟! چندوقت پیش گفتی دلت میخواد ک اتیش روشن کنیم؟ گفتم اره ولی چجوری؟! گفت نگا پایین پامون کن چقققد چوب درخت خشکیده هست تو ماشین هم ک کمی کاغذ و زباله هم داریم و فندک! با همینا روشنش میکنیم 😍 وااای جای همگی خااالی رفتیم پایین دیدیم تا حتی حالت چاله مانند هم ک بشه چوبا رو ریخت و اتیش روشن کرد هست و رفتیم از تو ماشین چیزایی ک لازم داشتیم برداشتیم و رفتیم پایین ! با اینکه خیلییی باد بود اما وقتی خدا ما رو هدایت کنه همه چیز خودش ب طرز معجزه اسایی درست میکنه ما فقط باید ب ایده هایی ک الهام میشه عمل کنیم بقیش ب راحتی حل میشه😍 رفتیم و اتیش زیبامونو برپا کردیم و کلی لذت بردیم من چون بار اولم بود کلی خودمو زخمی کردم هم پامو و هم دستمو اما خب همش شد تجربه و درس برام و کلی لذت بردم از فضا و هدایتی ک خدا کرده بود ما رو و فقط سپاسگزاری میکردم از خدا😍😍 و امروز هم دیدم به به برای نشانه امروزمم برپا کردن اتیش و سوزوندن باورهای غلط بوده ک انشالله هرروز این باورهای نادرست رو من اتیش میزنم و تبدیل شون میکنم ب باورهای درست💚🌸
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹
اول فایل یاد بهار و تابستون پرادایس افتادم ….. چقد تفاوت و چقد زیبایی
این همه سرسبزی تو بهشت حالا تبدیل شده به یه جایی شبیه عصر یخبندان
همین نشون دهنده قانون تکامل خداونده
فقط هر روز یکمی تغییر
هر روز ۱ دقیقه شب روز کوتاه تر و بلندتر و در نهایت چه تغییر عظیمی اتفاق افتاد
اینو میگم واسه خودم که خیلی آدم عجولم هستم و انتظار دارم یه شبه همه چیز تغییر کنه 😍
من تازگی به این نتیجه رسیدم دیدن فایل ها هم باید با تحسین زیبایی ها و نکات مثبت همراه باشه هم با پیدا کردن قانون تو قسمت های مختلفش
خدایا شکرت
همین قانون تکامل من رو یاد خودم می ندازه که اول وارد سایت شده بودم اصلا گیج بودم انگار وسط جنگل افتادم اصلا نمی دونستم فایل ها کجا هستن چی به چی هست
ولی الان چشم بسته همه چی رو جای همه فایل ها رو حفظم
روزی صد بار باید به خودم بگم هر روز یه تغییر کوچیک تا هم بهم فشار نیاد و لذت ببرم هم به خواسته و هدفم برسم
مدت ها دارم این مسیر رو میرم و آوایل فکر می کردم لذت بردن یعنی هدف نداشته باشی و رها باشی
چقد ازین طرز فکرم ضربه خوردم
همیشه یا هدفمند بودم با داشتم لذت می بردم و این دو تا واسم دو چیز متفاوت بود چرا ؟
چون قانون تکامل رو درک نمی کردم ولی الان هر چقد بیشتر قانون تکامل رو درک میکنم هدفمندی و لذت از زندگی برام داره کنار هم انفاق میوفته و این یکی از آرزوهای من بود 😍
صحنه های زیبا از پرادایس من رو یاد تابلو های قدیمی می ندازه یا کوپلن های قدیمی نقاشی ها …..
رویایی که خلق شده و زنده هست
چقد من اسن ویژگی رو به جلو بودن و حرکت کردن رو دوست دارم و اگه یک روز اینطور نباشم دچار وصواص عجیبی میشم
از اهرم رنج و لذت گفتین
فقط اینو بگم که چقدر من با خودم کار کردم تا تونستم به ذهن چموشم این مسئله رو یاد بدم و تو ذهنم رشته های عصبیش تشکیل بشه
الان نسبت به قبل بهتر می تونم ازین اهرم استفاده کنم
قبلا انقد ذهنم مقاومت داشت که اصلا نمی تونستم حتی بنویسم
الان ولی با هر مسئله و هدفی ذهنم سریع میگه کاغذ خودکار بیار اهرم رنج و لذت مخصوصا لذت هاشو برام بنویس تا باهات همراهی کنم
مثلا تو ورزش کردن و درست کردن هیکلم خیلی خیلی بهم کمک کرد
مخصوصا وقتی میرم زندگی اونایی که فیتنس هستن رو میبینم بیشتر انگیزه میکیرم که خب فکر میکنم اسن اهرم لذتش هست
چقد خوبه که یه پدر با وجود تفاوت های بچه ها بهشون احترام بزاره و آزادشون بزاره
من چون درونگرا هستم همیشه استرس این رو دارم که بقیه بهم بگن چقد تو اطاقتی یا چقد تنهایی
ولی مثلا جیکوب و برادرش دقیقا دو تا شخصیت متفاوت برای بقیه پذیرفته شده هستن
خدایا شکرت
عزت نفس پدر خانواده واسم تحسین برانگیز بود 😍
این بی خیالیش تو مدیریت این چند تا پسر هم فوق العاده بود
قانون فرکانس چطور فرد مناسب رو با شما آشنا کرد خدایا شکرت ازین قانون عالی وگرنه اگه این قانون نبود چقد زندگی بد میشد
وقتی واسه کنکورم داشتم کتاب دین و زندگی می خوندم همیشه میگفت قانون ثابت تو دنیا تو فیزیک یه نعمته چون ما تو جهان ثابتی هستیم که هیچ وقت غافلگیر نمیشیم
همونجا این فکر تو ذهنم غالب شد
و این قانون رو تو متافیزیک هم الان میبینیم و یکی از شکرگذاری های هر روزه من شکر گذاری ازین قانون فرکانس هست
چقد آتیش خوشرنگ بود
آتیش یه نیروی عجیبی داره
همراه خودش سلامتی ، برکت ، انرژی میاره
ممنونم از مریم جان برای ثبت همه این لحظات
و استاد عزیزم 😍
می خوام بگم که من همیشه قدر شما رو میدونم و هر چیزی که تو فایل ها متوجه بشم سعی میکنم عمل کنم و
واقعا اگه روزی برسه که بیینم دارم فقط نگاه میکنم وعمل نکنم اصلا به خودم دیگه حق نمیدم حتی نت مصرف کنم …..
به نام الله یکتا
سلام به همه دوستان و دست اندرکاران زندگی در بهشت
بازهم شروعی دوباره با عشقی که توی این خانواده موج میزنه.چقدر این برادرها باهم و مهم تر از همه هر کدوم با خودشون در صلح اند .
تو قسمت های قبلی مسئولیت پذیری بچه ها رو دیدم اینجا هم مسئولیت پذیری پدر خانواده که با آتیش زدن درخت های هرز خواست کمکی کرده باشه نه به خاطر جبران محبت های شما بلکه با این کار میخواست عشقشو به شما نشون بده و حس دوستی که با استاد داره.
تربیت این فرزندان به این شیوه که مسئولیت کارهای خودشون رو بپذیرند و بی قید و شرط،بدون وابستگی و برادرانه به هم محبت کنند و انتظار جبران نداشته باشند نمونه ای از فرهنگ غنی آمریکایی هاست که علاقه منو هم برای زندگی در این کشور بیشتر کرده.
این که جیکوب هم طوری پدرش رو الگو قرار میده که با وجود مقاومتی که داشت بازهم استارت کارو برای فیلمبرداری و استفاده از یوتیوب زد تحسن برانگیزه.استاد به قول شما هرچقدر هم ذهن مقاومت داشته باشه شاید اوایل کار کمی سخت باشه اما اون عشقی که نسبت به کار داریم اجازه دیدن این سختی هارو نمیده یا حداقل معنی ((زجر ))رو از این سختی ها برداشت نمیکنیم
چون در مسیر رویا ها قدم برمیداریم.
چقدر خوبه که من هم میتونم دوست های ثروتمندی داشته باشم که بدون غرور و بی قید و شرط و خالصانه در کارهام به من کمک کنن.
چقدر قانون کبوتر با کبوتر باز با باز رو خداوند همیشه و همه جا به زیبایی به تصویر میکشه و اینجا در دوستای شما.احساس آزادی که این بچه ها این پدر و شما دارین واقعا قابل تحسینه.
این درخت ها که مدتیه خشک افتادن خدا دستاشو فرستاد تا با کمک اونا شاخه هارو آتیش بزنید
ثروت چه حس آرامشی به انسان میده که بدون نگرانی از دغدغه ها بشینی تو زمین فوق العاده ای که خدا هدایتت کرده از لذت بردن دوست هات لذت ببری.از بازی کردن بچه ها ،از شنا کردن ،از آتیش زدن شاخه ها ،از صدای جیرجیرک ها که شبهای پارادایس رو زیبا میکنه ،از پینگ پونگ بازی کردن ،از خوابیدن توی ننو وتماشای آسمان،از تماشای دریاچه ای که تصویر درخت ها توش افتاده،از ضبط ویدیو ، از حتی کوچکترین چیزها و از همه چی چقدر این ثروت ،وقت ما رو آزاد میذاره برای درک بهتر خالقمون و استفاده از نعمت هاش و در لحظه لذت بردن از اونها.
چقدر دید ما رو به دنیا وسیع تر میکنه تا آزادی زمانی داشته باشیم و با دقت و ظرافت به زیبایی های اطراف نگاه کنیم.
چقدر ما رو متواضع میکنه هم در مقابل خالق هم در مقابل دیگران که به آسونی میبخشیم.
چقدر وابستگی های ما رو کمتر میکنه و باعث میشه نچسبیم به خواسته ها
و چقدر…
خوبی این لحظه ها اینه که همیشه به یاد میمونن .
لحظات خوشی که خدا هم لذت میبره از لذت بردن بنده هاش و تحسینشون میکنه.
انشاالله همیشه لحظه هاتون پر از شادی آرامش و عشق خدا باشه……..
درود بر فرمانروای جهانیان
درود بر استاد گرامی و مریم جان
درود بر دوستان همفرکانسی نازنینم
در این قسمت لیوای دوست داشتنی یک گربه ماهی صید کرده بود و ازینکه تجربه ی دست زدن افراد رو ایجاد کرده بود فوق العاده آرامش عمیقی تو چهره ش بود که چقدر از کارش لذت برده که استاد و مریم جون و جیکاب و پدرش به گربه ماهی دست میزدن. نترسیدن مریم جون رو هم تحسین میکنم در گرفتن گربه ماهی.
به کمک خانواده راسل درخت های هرز دور دریاچه که خشک شده بودن رو به آتیش کشوندن با مشعل هیولا که بی نظیر بود و فواره ی شعله های بزرگی رو به همراه داشت که قدرتش رو خیلی میتونی حس کنی از نزدیک و این مفهوم رو میرسونه که چوب خشک شده چقدر میتونه زودتر بسوزه تا چوب تر و اینجا نکته ای به ذهنم رسید که بگم هیچ وقت خشک و تر با هم نمیسوزن قطعا در روابط اجتماعی بین انسان ها هم ارتباط آدم ها طوری هست که هر کس در جایگاهی که قرار داره جای درستشه و جایزه ها بر اساس مداری که در اون هستیم به ما داده میشود. خدایا شکرت
عملگرایی جیکاب رو فوق العاده تحسین میکنم که دست به اقدام زد و در برنامه این قسمت اومد و از این اتفاق عکس و فیلم گرفت تا بتونه برای کانال یوتیوبش آماده و آپلود کنه و این موفقیت بسیار شیرینه و بیشتر از همه به خود عمل کننده احساس خوبش منتقل میشه.
لیوای عزیزم چقدر در جاهای مختلف دریاچه در حال ماهی گرفتن بود انگار تو تنهایی خودش خیلی با خودش در صلح بود و با این حرکت چقدر لیوای میتونه تمرکزشو بالا ببره که برای بازی های فکری که انجام میده چقدر میتونه براش مفید باشه.
بقول استاد یک الگو در انجام دادن کارها میتونه اطرافیان رو مجاب کنه تا اونا هم دست به کار بشن و کارهارو زودتر به اتمام برسونن.
در این قسمت مریم جون گفتن که لیوای با جوزف دوقلو هستن و من این تا این قسمت نمیدونستم و چقدر این دو تا پسر با هم متفاوت هستن و این برمیگرده به روحیات پدر و مادرشون که از وجودشون بر روی بچه اثر گذاشته و اونهارو متفاوت کرده و تیپ جسمانی لیوای و جیکاب دقیقا شبیه پدرشون شده و لوک و جوزف قطعا به مادرشون یا اقوام شون شباهت دارند.
خدایا به خاطر این خلقت منحصر به فردت بی نهایت تو را شکر و تحسین و تایید میکنم که حرف نداری و من عاشق این زیباییهای جهانتم.
خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت و ثروت و فراوانی و زیبایی که بما عطا کردی.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن
زیر سایه الهی برقرار و شاد و مسرور باشید
دوستتون دارم
به نام خدا
سلام بر همگی
این قسمت از سریال برام این صحبت های استاد رو یاد آوری کرد که اگر باور هاتو درست کنی و به خدا اعتماد کنی جهان شرایط ،افراد و موقعیت های رو سر راهت قرار میده که خیلی راحت به اون هدفت برسی
وقتی دیدم با مهمان هاتون دارید بساط آتیش رو به راه میکنید سریع این قانون اومد تو ذهنم که ببین استاد انقدر باوراش درست بوده خدا این مهمونا رو براش فرستاد تا هم این درخت ها خیلی راحت تر بسوزن و هم به مهمونا خوش بگذره ،یعتی از جایی که فکرش نمیکنی خدا بهت میرسونه از هزاران راه
و نکته ی بعدی این فایل عمل گرا بودن جیکاپ
بخاطر اینکه این پسر هنوز ترمز هاش خیلی قوی نیس با صحبت های شما سریع دست به اقدام زد امیذوارم هممون مثل جیکاب با سرعت عمل کنیم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
سلام استاد خوبین وقتتون بخیر
من زینبم و حس میکنم کم سن ترین عضو این خانواده بزرگم
و امشب یه حسی بهم گفت ک بیام و کامنت بزارم واستون
اول از خودم و نحوه اشناییم باشما بگم من یه دختریم ک یه عالمه هدف داره و خیلیم مشتاقه ک بهشون برسه و یه زندگی شاد و ثروتمندو… داشته باشه
یه سری برای ساختن خونه ویلایی مون به شهر اردبیل رفته بودیم و من اونجا خیلی حس غریبی میکردم و هیچ همبازی و همنشینی نداشتم و همش دعا میکردم ک به تهران برگردیم ولی توی این سفر خیلی بیشتر با به خدام وابسته شدم و اون شده بود تنها هم صحبت و همدردم و همه چیزو بهش میگفتم و باهاش حرف میزدم توی اون تنهاییام
از این رو همش میگفتم خدایا همه رو شاد و خوشحال کن
یادمه یبار زنعموم و عموم و بچه هاشونو دیدم که توی همون وضع داشتن میخندیدن گفتم خدایا چرا؟!
همون لحظه صدای خودمو شنیدم ک داشتم از خدا درخواست میکردم ک همه رو شاد کن…اون لحظه منم شاد شدم استاد از اینکه اونموقع شاد بودم خوشحال نبودما از اینکه این خدااا با اون همه عظمتش و بزرگیش منو اجابت کرده بود غرق لذت و شادی شده بودم باورم نمیشد یادمه اون روز چقدر خداروشکر کردم و گریه
از اون روز به بعد متوجه شدم ک خدا حواسش هنوز بهم هست و اجابتم میکنه
گذشت گذشت تا اینکه توی همون روزا ک همش آرزو هام جلوی چشمم بود و همش یه نجوایی توی گوشم میگفت زینب تو توی اینجا مبخوای به همه ی اینا برسی ول کن بابا مگ میتونی بخاطر همین دلم گرفت و با خدام شروع به حرف زدن کردم گفتم خدایا من اینهمه آرزو دارم آیا به همش میرسم؟!؟!
استاددد باورتون نمیشه خودش بهم گفت میرسییییی خیلی نزدیک و محکم طوری با همه وجودم حسش کردم الانم ک دارم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و چشمام پر
خلاصه کارمون اونجا تموم شد و برگشتیم تهران من ویس های انگیزشی زیادی گوش میکردم تا اینکه توی یه کانالی ویس شما رو پلی کردم خیلی با صراحت و قاطع و با ایمان حرف میزدید مشخص بود ک خودتون با تمام وجود حسش کردید توی همون کانال باز دنبال ویساتون گشتم و همش گوششون میدادم خیلی جالب بود نظراتتون باهام یکی بود و حسامون و من وقتی ویساتون رو گوش میکردم حس خوبی بهم دست میداد یه چیز توی وجودم میگفت ک زندگی واقعا همینه همین قوانین رو داره اما مغزم مقاومت میکرد گفت اوکی امتحان میکنم ضرر نداره ک من کلا با ویساتون مثبت اندیش و خیلی شاد شده بودم و توی این سال هزار و چهارصد گفتم شروع به امتحان کردن میکنم
استاد قبل از اینکه این سال شروع بشه و حتی بعدش به حسی بهم میگفت این سال با بقیه ی سالا فرق داره و من اینو به خانوادم میگفتم اونام میگفتن انشالله
اما من ایمان داشتم ک واقعا فرق داره چون قلبم بهم میگفت
این سال شروع شد و من توی نمونه دولتی ثبت نام کردم و خانوادم خیلی بزرگش میکردن این قضیه رو تا جایی ک توی تابستون خودشون مسافرت رفتن و منو نبردن اما من به خدام گفتم ک خدایا اینا دارن این موضوع رو واسم خیلی بزرگش میکنن اما اونی ک توی ذهن من بزرگه تویی و از اونجایی ک هم خودم و هم خانوادم دوست داریم ک من توی این آزمون قبول بشم ازت درخواست میکنم ک قبول بشم اصلا باهات یه معامله میکنم من تموم سعی و تلاشمو میکنم و میخونم و تو قبولم کن توی این آزمون و اگر قبول بشم ک خدایا مرسی خیلی خوشحال میشم و اگرم قبول نشدم ناراحت میشم اما حداقل یه ساعت و دیگه واسم مهم نیست شاید صلاحم بوده ولی خدایا مرسی که همواره اجابتم میکنی😍😂
بعد صبح اون روزی ک امتحان داشتم بلند شدم و سناریو اون روزم رو نوشتم ک چه لباسی میپوشم چطوری برم با چه حالی
نوشتم ک خیلی ریلکس میرم سر جلسه بدون هیچ استرسی و امتحانم رو به بهترین شیوه میدم و از جلسه ک زدم بیرون هوارو پرقدرت به درون شش هام میبرم و از ته دلم میگم خدایا شکرت و چندتا چیز دیگه هم نوشتم و حاضر شدم و پرانرژی رفتم سر جلسه
همون طور ک نوشتم شد استاد و آخرشم یه دم عمیق کشیدم و گفتم خدایا شکرت راضی ام به رضات من تموم تلاشم رو کردم بقیش باتوئه
گذشت تا اینکه جوابا اومد و من فقط محو اون یه تیکه سبز رنگ بودم ک نوشته بود قبول و چشمام پر و صدای خودم توی گوشام ک داشتم از خدام درخواست میکردم ک قبول بشم و اون صحنه ها از جلوی صورتم عبور میکرد و من بیشتر از اینکه قبول شدم شاد باشم بلکه از این ک بازم خدام منو اجابت کرده بود غرق شادی بودم و اون روز کلا هممون شاد بودیم و من خدامو شکر میکردم البته بگما تا قبل از اینکه قبول بشم افکاری میومد سراغم ک اگه قبول نشی چی؟! ولی من سریع خودمو میزدم به اون راه و خودمو مشغول کارای دیگه میکردم تا اون افکار سمتم نیاد و خداروشکر موفق بودم بعد چون خانوادم رفته بودن سفر و منو نبرده بودن بخاطر اون موضوع یه موقعیتی پیش اومد ک بهمون گفتن که بریم شهرستان عروسی یکی از فامیلای دور و من چون نرفته بودم تابستون خیلی دلم میخواست ک برم اتفاقا اون روز ک اینو بهمون گفتن بابام دندونش درد میکرد گفت نه نمیریم
اما من گفتم باشه خداجون شاید الان شب بوده صلاح نیست اما من دلم میخواد ک بریم و ازت میخوام ک اوکیش کنی بابام رو راضی تا بریم
صبح میدونی چطوری پاشدم استاد؟!…😂
با صدای مامانم ک داشت با داییم هماهنگ میکرد ک حاضر شیم و راه بیوفتیم بریم خیلی خوشحال بودم باز خیلییییی حتی موقعی ک توی ماشین بودیم داداشم میگفت انگاری معجزه شده بابا شب گفت ن صبح پاشد گفت باشه😂😂 من به داداشم اون روز خیلی خندیدم طفلک نمیدونست ک چی شده شایدم واقعا معجزه بود و من چون دیگه میدونستم خدام اجابتم میکنه واسم اونقدر بزرگ نبود ولی خیلی شاد کننده بود خلاصه بعد از عروسی به اون خونه ویلاییمونم رفتم و خیلی خوش گذشت
بازم گذشت تا اینکه من یه جا نوشتم روی کاغذ ک تا آخر آبان ماه پنج میلیون تومن به من میرسه از کجاشو نمیدونم ولی نوشتم و گفتم خدایا من ازت میخوام و این تویی ک میدونی چطوری اینو بهم بدی
حتی بازم اون نجوا بهم میگفت ک زینب تو ک توی خونه ای و هیچ جایی کار نمیکنی ک درآمد داشته باشی پس چطوری میخوای برسی بهش؟!
یه صدایی از توی قلبم اونقدر پرقدرت گفت ک میرسه که انگاری به اون نجوا سیلی زده باشی رفت و دیگه نیومد و منم گفتم چون این ندا از سمت قلبمه بهش اعتماد میکنم و زیاد بهش توجه نمیکنم ک دوباره اون نجواها تکرار شه خدام گفته بهم میرسونه پس میرسونه
استاد توی آخر آبان ک داشتم حساب میکردم ده میلیون تومن بهم رسونده بوده🥰🥳😂
قشنگ دوبرابر اونچه ک خواستم یا اون ده میلیون دوتومنش رو گردنبند ظریف و دخترونه ای ک دوست داشتم رو خریدم و با یه تومنش کاپشنی ک دوست داشتم و با هفت تومنش گوشی😍
باز خیلی خوشحال بودم و پر از ذوق و شوق ک خدام منو اجابت کرده و بهم این همه رو روسونده شاید الان واسه شما این چیزی نباشه ولی واسه منی ک نه کار میکنم و ن درآمدی دارم خیلی بود
و من دوستای زیادی نداشتم توی مدرسه پارسال پیارسال…
و امسال به خدام گفتم ک من خیلی دوست دارم دوست هایی داشته باشم ک خیلی باهاشون بهم خوش بگذره و بخندم
الان همونارو دارم دوستای شیطون و شاد و شوخ طبع ک هممونم اهداف بزرگی داریم و من باهاشون انقد میخندیم ک دلم درد میگیره خداروشکر ک بازم اجابتم کرده و همواره میکنه❤️
و دوستام خیلی منو دوست دارن تا میرسم مدرسه بغلم میکنن و خیلی باهم خوبیم حتی یکی از دوستام بهم میگه ک زینب تو چیکار کردی اینهمه دوستت دارن میگم هیچی و توی دلم ادامه میدم ک خدام این همه دلو واسم نرم کرده و بسیار خوشحالم و خداروشکر میکنم🥰
و الان چندتا معامله دیگه هم با خدام کردم و ازش خیلی چیزای دیگه هم خواستم به امیدخدا بازم میام میگم بهتون
و مرسی ک واسم وقت گذاشتید و این کامنتو میخونید☺️
و من خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم یه چندتا بهم ایده بدید تا باورام روبهتر کنم و پولای زیادی بدست بیارم تا بتونم تهیش کنم🙏🏻
خداروشاکرم و واستون یه عالمه ثروت نعمت خوشبختی و سعادت و خنده و… آرزو میکنم
فعلا🖐🏻
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسیم.
چقدر سوزاندن شاخ وبرگ های اضافی ودرختان زایدی که جلودریاچه به این زیبایی رو گرفتند حال من رو خوب میکنه
چون خودم سالهاست با باورهای غلط واشتباهی که داشتم خودم رو از دیدن وتجربه کردن بسیاری از نعمت های خداوند در زندگیم محروم کردم وجالب اینکه همیشه اونا رو درست میدونستم ودقیقا بر عکس عمل کردم عوض سوزوندن و از بین بردنشون ازشون محافظت هم میکردم بهشون شاخ وبرگ هم میدادم ونمونه بارز انی ظلمت نفسی بودم .
اما از وقتی توی این سایتم خداروشکر دارم روی این باورهای اشتباه یا به قولی نجواها کار میکنم ومیبینم که دارن کم کم کمرنگ میشن ومن پله پله خودم رو بالا میکشم.
خدایا شکرت.
سلام بر استاد عباس منش عزیزم سلام بر خانوم شایسته مهربان و سلام بر مهمانان نازنینشون
استاد عجب آتیشی راه انداخته بودین!!! آتیشو خیلی دوست دارم بخاطر گرماش و نور و شعله های سرکشش چقدر زیبا بود! استاد باید به یعقوب آفرین بگم بخاطر عمل به ایده هاش بخاطر اینکه بعد از شنیدن استدلال های منطقی شما و پدرش تونست بر نجواهای ذهنیش خوب غلبه کنه. و باور کنه که این لحظه ای که در اون قرار داره بهترین لحظست این امکاناتی که داره بهترین امکاناته و تمام اون چیزیست که لازم داره برای چی؟؟ برای شروع حرکت برای اقدام برای عمل به الهاماتش. یعنی بهتر از این دیگه نمیشه قانون بهمون توضیح داده بشه برای عمل کردن خدایا شکرت. توضیحات استاد در مورد کمک شدن بهشون در سوزاندن درختچه های زائد برام نکات جالبی داشت اولا وقتی در مدار مناسبی هستی دستان خداوند بکمکت میان خدا میدونه اگه این خونواده به پارادایس نمیومدن استاد و عزیز دلشون بتنهایی چه انرژی ای رو باید برای حمل و سوزاندن این درختچه ها میزاشتن و چند روز بطول می انجامید. ثانیا رفتار این پدر در حین کمک کردن به استاد برای جابجایی درختچه ها واسم جالب بود که بدون اینکه از بچه هاش بخواد و یا مجبورشون بکنه به کمک کردن خودش کارو شروع کرد و اتومات بچه ها هم بدنبال پدر اینکارو انجام دادن. چقدر جالب بود که پدر با “رفتارش در عمل” بچه ها رو بمسیر درست هدایت میکرد کلا خیلی دارم به رفتارهای این خونواده دقت میکنم و برام جالبه و دارم الگو میگیرم ازشون. خصوصا رفتار پدر و بچه ها با همدیگه فوق العادس اینقدر که بینشون احترام و درک همدیگس و هم حریم شخصی همو رعایت میکنن هم با همدیگه لذت میبرن. خدایا شکرت هزار بار هرچی میبینمشون سیر نمیشم اینقدر که فوق العادن.
سلام استاد جان
من زبانم برای شکر خداوند قاصره
من میدونستم که با دیدن سریال منتظر اتفاق های خوب باید باشم ولی اصلا فکر نمیکردم تا این حد
در سفر به دور آمریکا چون موضوع سفر و طبیعت های زیبا بود من هم از همون جنس تجربه کردم و چیزی که تو این سریال واقعا خیلی نظرمو جلب کرده عشق و احترام بین شما و خانم شایسته بود حتی رابطه شما با مهمون هاتون رابطه این برادرهای دوست داشتنی و این پدر فوق العاده که رفتارهاشون برام بسیار قابل تحسین من دارم از این پدر یاد میگیرم که چطوری با دو تا دخترام که فاصله سنی زیادی دارن رفتار کنم آررره من از یک پدر آمریکایی برخورد صحیح یاد میگیرم یعنی آمریکایی ها فوق العاده هستن من اصلا با زبون و حتی فکرم خیلی وقته که نمیتونم براشون آرزوی خوبی نداشته باشم برای همه شون آرزوی سلامتی و شادی میکنم تو اون قسمت که همزمان با هم رسیدین اون جمله تون برام شگفت انگیز بود و منم تو زندگیم حواسم هست استفاده کنم همون جا با خودم فکر کردم این مهمون ها چه وقت خوبی اومدن در زمان مناسب و مکان مناسب و شرایط مناسب درست زمانی که شما کلی به پرادایس رسیدگی کردین کلی ایده های عالی به خرج دادین برداشتن نرده ها گذاشتن ریسه های ال ای دی قطع درختهای هرز درست کردن یک مسیر برای موتور سواری درست کردن فلکه مریم (راستی فلکه بستنی ها هنوز هم هست ها) حالا که همه چیز آماده و مهیا شد این مهمون های نازنین هم اومدن من اون روز فقط به این موضوع فکر میکردم که چقدر این خانواده در زمان و مکان مناسب هستن و حتی خود شما که وقتی مشغول کارهای پرادایس بودین وسط کارهاتون یهو مهمون ها نیومدن به قول خانم شایسته نازنین یک بازی برد برد برای دو طرف جل الخالق از این همه هماهنگی
استاد جان از شما یاد گرفتم و حتی دیگه به همسرم شما میگم چند روزه که دارم تو روابطم نتایجی میبینم که فقط میگم خدایا شکرت حتی یه لحظه فکر کردم دوره عشق و مودت دارم گفتم خدایا دوره عشق و مودت داشته باشم دیگه چه عشق هایی قراره بهم بدی
توجه به نکات مثبت و ایجاد باورهای هم جهت با خواسته روی دوره عزت نفس متمرکز شدم و همزمان این سریال رو به عنوان یک کارگاه عملی توجه ویژه ای دارم حتی قسمتهایی از سریال رو چندین بار نگاه میکنم و هر روز دارم از خانواده ای که سالها عشقی دریافت نکرده بودم عشق دریافت میکنم حتی امشب برام گل خریدن و هدیه آوردن من این روزها غرق در عشق اطرافیانم شدم چون روی عشق شما و خانم شایسته خیلی متمرکز شدم اصلا باور نمیکردم که شما و خانم شایسته حتی وقتی کنار هم نیستین از دور برای هم عشق بفرستین به خدا این سریال کارگاه عملیه فکر کنین عزت نفس در کنار سریال زندگی در بهشت دوره عشق و مودت در کنار سریال زندگی در بهشت دوره دوازده قدم در کنار سریال زندگی در بهشت
حتی دختر ۴ ساله ام چپ میره راست میره میگه مامان خیلی دوستت دارم وقتی بچه بود بهش میگفتیم تو عالی هستی و اونم تکرار میکرد اما الان بهش میگم شما عالی هستی میگه من شادم وقتی تو اتاق بازی میکنه صدای فیلم شمارو میشنوه از اتاقش سریع میاد تا ببینه و من اون لحظه خداروشکر میکنم براتون دعا میکنم استاد خیر دنیا و آخرت ببینین که کاری میکنین یک دختر ۴ ساله بازی شو رها کنه و بیاد بشینه پای فیلم شما برای یک مادر خیلی لذت بخشه که ببینه ناخوداگاه بچه اش داره با باورهای توحیدی شکل میگیره وقتی دختر بزرگم میگه مامان ممنون دختر کوچیکم میگه آدم وقتی چای میخوره میگه خداروشکر و این از کجا میاد این از ناخودآگاهش میاد که خودش میاد کنار ما و گوش میده حتی محصولات که شما یک جا ثابت نشستین ایشون هم کنار من میشینه وقتی خسته میشه میره ولی باز برمیگرده خداروشکر میکنم که اگه یه روزی من سریال آیینه عبرت نگاه میکردم لااقل این زنجیره رو قطع کردم با کنار گذاشتن برنامه های پوچ تلویزیون و الان دخترم سریال زندگی در بهشت میبینه اگر این نتیجه نیست پس چیه
من و دخترم دوتایی این سریال دنبال میکنیم به همین خاطر ناخوداگاه گاهی کامنتهام تلفیقی از نتایج من و دخترم میشه ایشونم اندازه خودشون جذب داشتن مثلا مدتی با خودش دوچرخه سواری میکرد و تو تصوراتش با دوچرخه بازی میکرد و الان یه دوچرخه حسابی داره یه بار داشت نی میزد تو لیوان و الکی فوت میکرد چون دختر همسایه حباب ساز داشت و شبش باباش براش حباب ساز خرید بدون اینکه من به پدرش اطلاع بدم که حباب ساز بخره از وقتی این سریال میبینه میره جلوی پنجره میگه مامان اون کوه ببین اون ابرهارو ببین آسمون ببین من فقط گریه ام میگیره میگم خدایا شکرت میگم استاد خدا خیرتون بده
یه مطلبم یادم اومد بگم قبلا وقتی فایلهای شمارو میدیدم خب توجه داشتم که چه نکته هایی بیان میکنین اما الان مخصوصا تو محصولات مقابل دوربین ثابت هستین و چشم تو چشم ما صحبت میکنین تجسم میکنم که اومدم پرادایس و شما برامون صحبت میکنین و لذت میبرم شما هم که از همه ما دعوت کردین منم فرکانسی دارم خودمو به پرادایس میرسونم نمیدونم چقدر از این تجسماتم باید بگذره و زمان لازمه تا بیام و مهمونتون بشم ولی میدونم خدا هدایتم میکنه
خدایا شکررررررت به خاطر کارگاه عملی زندگی در بهشت
به نام تنها فرمانروای جهانیان
سلام
این قسمت زیبا، با صدای تحسین ها و تشویق ها پدر خانواده که داره از موفقیت ماهیگیری پسراش فیلم می گیره شروع میشه، و چقدر همین حرکتش درس داره برای من که چند روزه توی پارادایس هستن و این همه ماهی گرفتن و رها کردن ، بازم مثل اولین بار داره تشویق و تحسین می کنه، فرزندش رو ، در صورتی که برای خود من بعد از چند بار کاملاً عادی میشه. آفرین به این پدر بی نظیر که اینقدر عالی به پسراش عزت نفس و خود باوری میده و آفرین به لیوای که این ماهی بزرگ رو گرفته و یک لحظه با نگاه کردن به چهره لیوای که به پدرش نگاه می کرد ، دیدم که چقدر لذت می بره از تحسین های پدرش.👏👏👏
عاشق صدای خنده هاتون و لذت بردن هاتون هستم، ان شاالله همیشه شاد و خندون باشید و در اتصال با خدا💖💖
برنامه امروزمون تمیز کاری این ساحله:
بریم برای کلی لذت بردن و درس گرفتن.
به به، چه آتیش زیبایی، معلومه چوب ها خشک شدن که اینقدر عالی می سوزن، خدایا چقدر زیبا و بی نظیره این رقص شعله های آتیش، این طیف زیبای رنگ بین زرد تا قرمز. خداااای من شعله های زیبای آتش و در پس زمینه اش درختان زیبا و استوار کاج و خورشیدی که از لابهلای شاخه ها داره نور خودش رو به این تصویر بی نظیر هدیه می کنه. خدایا شکرت برای این همه زیبایی.💖💖
خدا رو شکر که نیروی کمکی داریم امروز و قرار مهمونای دوست داشتنی مون هم از این نعمت زیبا لذت ببرن.😍
به به آقا رایان هم یک حرکتی زد، بلاخره 😉 . واقعاً اینقدر این تجربه لذت بخش و زیباست که همه رو به حرکت درمیاره برای ادامه دادنش و لذت بردن بیشتر از این همه زیبایی. و چقدر دوست داشتنی و خونسرد و با ظرفیته، این پدر دوست داشتنی و چقدر من تحسینش می کنم برای احترام به شخصیت های متفاوت بچههایش. دخالت های به جا و اعراض صحیح. آفرین به این مرد توحیدی 👏👏👏
خداااای من، صدای تق تق سوختن چوب ها با صدای قورباغه ها چه کنسرتی شده، چه موسیقی دلنشینی رو دارن می نوازن، خدایا شکرت 💖
آفرین به جیکوب عامل و توحیدی که شروع کرد به اقدام کردن .👏👏👏 واقعاً هر کدوم از ما اگر عامل باشیم به حتی ۵٪ از آگاهی هایی که داریم می تونیم کلی موفقیت کسب کنیم ، که صد البته اونم باید تکاملش رو طی کنیم ، ان شاالله خدا هدایت و یاریمون کنه، برای بیشتر عامل بودم، توی همین فایل ها کلی درس هست که من سعی می کنم هر روز حداقل به چند تاشون عمل کنم و ان شاالله تا پایان این سریال کلی تاثیرات و نتایج بی نظیر می بینم از این قدم های، و مستمر و به امید خدا موثر.😍
استاد در مورد عمل کردن هم عالی توضیح دادین، واقعاً این عمل کردن و حرکت کردنه که نتیجه رو رقم می زنه. ان شاالله روز به روز عاملتر بشیم همگی مون.
به به، حالا می فهمم که خدا از قبل ما رو برای ورود این مهمونا آماده کرده بود ، به همین دلیل اون کلمن بزرگ رو برامون فرستاده بود، واقعاً باید به حکمت خدا و برنامه ریزی اش در زندگی مون بیشتر اعتماد کنیم ، اینا همشون برای من نشانه است برای بیشتر شدن ایمانم. خدایا شکرت 💖💖
عاشق این ابراز عشق تون به همدیگه هستم که مثل تمام عادت های خوبتان در شما نهادینه شده و شده یک کار دایمی در زندگی تان و البته که با همون احساس و اشتیاق اولیه.👏👏👏
خانم شایسته نازنینم کلی لذت بردم از اینکه حتی وقتی عجله داری ، و داری می دوی تا بری دستکش هات رو بیاری هم فیلم می گیری.👏👏👏
خدایییییی من ، انعکاس نور خورشید روی آب دریاچه چقدرررررر زیباست شکرت شکرت شکرت💖💖
خانم شایسته نازنینم، چه گره ای زدی 👏👏👏
عزیزززم یوسف چه کمکی می کنه به یعقوب و با صبوری هر چند تا که می خواد ازش عکس میگیره، آفرین به این همه همدلی شون با همدیگه.👏👏👏
عجب آتش هیولایی شد، چقدر بزرگ و با شکوه و زیبا 😍 و چقدر جای عالی داره این آتیش، نزدیک دریاچه و دور از درختان کاج، می تونه تا آسمان بالا بره. خدایا شکرت
خدایاااااا چقدر شعله هاش زیبان، چقدرررررر دیدنیه، چقدر تماشاییه.
هیییییی براونی نترس، بیا ببین چه آتش خوشگلی شده، البته این فرار مربوط میشه به غریزه حیوانات، خدا رو شکر برای این سیستم هوشمند هدایتی که خدا توی حیوانات قرار داده، تا اینقدر عالی از خودشون مراقبت کنن.💖
آفرین به این همکاری پدر خانواده و بچهها برای سوزاندن این درخت های هرز، و آفرین به احترام و محبتشون، برای کمک به استاد 👏👏👏
چقدر عالیه که ما با کارکردن روی خودمون و عمل کردن به الهامات و آگاهی هامون و با طی کردن تکامل مون نه تنها می تونیم توی بهشتی این چنینی زندگی کنیم ، بلکه در مدار آدم های ثروتمند و مهربان و این همه توحیدی هم قرار می گیریم و چقدر لذت بخشه داشتن چنین ارتباطاتی در اطراف مون ، که خدا رو در تک تک رفتارهاشون میشه دید. خدا روشکر
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنینم برای عامل بودنتان و تلاش و پشتکار تون برای خلق خواسته ها تون و انجام رسالت زندگی تون تحسینتان میکنم و بهتون تبریک میگم و برای به اشتراک گذاری این همه زیبایی و درس با ما ممنونم.💖💖
خدا جونم برای اینکه دیدن و لذت بردن و دریافت این همه آگاهی های ناب از این فایل رو روزیم کردی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖
ان شاالله با هدایت و حمایت خدا، روز روز عاملتر و توحیدی تر شویم.
سلام به استاد عزیز ومریم خانم مهربان ودوست داشتنی
سپاس فراوان از این کار تیمی با انرژی خوبی که با این شعله های زیبا در کنار آب زلال دریاچه با صحنه های زیبایی که مریم خانم فعال با حس خوبشون فیلمبرداری میکنن وبه ما منتقل میشه
وانگیزه برای حرکت کردن ودر لحظه زندگی کردن رو یاد آوری میکنه
خدا قوت🙏🙏🙏
سلام دوست عزیزم
لذت بردم از این همه سپاسگزاری و درک نعمت ها و زیبایی های پروردگار… و اینکه اینقدر ریزبین چیزایی رو گفتید که من تو فایل بهشون برخورد نکرده بودم..خداوند بزرگ رو شاکرم که به وسیله شماها دوستان گلم(دستان پروردگار) نعمتهای بیکرانش رو بیشتر و بیشتر تایید و تحسین و سپاسگزاری میکنم.
شاد و سلامت و خوشبخت باشید در پناه الله یکتا
سلام آقا احسان عزیز
ممنونم از لطفتون
خدا رو شکر که براتون مفید و تاثیر گذار بوده.
براتون بهترین ها رو از تنها فرمانروای جهانیان خواستارم
سلام به همه اعضای خانواده دوست داشتنی زندگی در بهشت مخصوصا استاد عزیزم و مریم جون
این فایل ارزشمند جز نشانه های امروزم بعد ک کاملا مرتبط با تجربه دیروزم بود😍😍
کامنت بی نظیر میلاد جان رو دوبار خوندم و دیدم چققد بی نقص همه چیز رو گفتن سپاسگزارم میلاد جان ک اینقد عالی این همه زیبایی و این همه درس رو از دل این فایل بی نظیر دراوردین و با ما ب اشتراک گذاشتین💚💚
استاد زندگی شما و اشتراک گذاریش با ما باعث شده وااقعاا خواسته های ما هم واضح و واضح تر بشه من عاااشق اتیش برپا کردنم و نشستن کنار اتیشم و لذت بردن از نورش وگرماش و رنگای زیباشم مخصوصا اگه در کنار عزیزانم باشه و چایی و یا یک غذایی هم روش پخته شه ک دیگه نور الا نورمیشه😍😍🥰🥰( دهنم اب افتاد سر ظهر هم هست وقت ناهاره!😅) من هفته قبل ب عزیزم گفته بودم ک خیلی دوست دارم اتیش روشن کنه و دوتاییمون کنار اتیش بشینیم و عین استاد جون و مریم جونم از بودن در کنار اتیش لذت ببریم تا اینکه دیروز ک جمعه بود ساعت چهار باهم از خونه بیرون زدیم و هیچ ایده ای برای بیرون رفتن نداشتیم ک کجا بریم گفتم بریم ک خدا هدایتمون میکنه چون هفته قبلش هم خیلیییی هدایتی ما ب یک جایی ک تا حالا تو عمرمون ن من و ن عزیزم نرفته بودیم، هدایت شدیم همه این محل ها هم تو شهرمون هست اصلا از استان خارج نشدیم و واااقعاا دیشب وقتی داشتم شکرگزاری میکردم خدا رو، به این فکر کردم ک من ۲۵ ساله دارم تو این شهر و استان زندگی میکنم و هیچوقت تا این حد شهرم رو زیبا و دیدنی ندیده بودم!! و وااقعا از وقتی ک خدا رو شناختم دیدم ب زیبایی ها تغییر کرده قبلا هم عاشق سفر وگشت وگذار بودم از دریایی ک داریم هم لذت میبردم اخه جنوب زندگیمیکنم اما هیچوقت برام اینقد لحظه ب لحظه این شهر زیبا نبوده ک الان هست اینقد حالم خوب نبوده ک تو این یکسالی ک من با این مسیر اشنا شدم، هست! همه چیز ب طرز شگفت انگیزی زیباست و خدا هم هربار هدایتم میکنه ب زیبایی های بیشتر ب تجربه های قشنگتر و ناب تر و ب جاهایی ک شااااید هزاران بار بی تفاوت ازش میگذشتم اما الان با دقت بیشتر با توجه بیشتر بهش نگاه میکنم و لذت میبرم از هرلحظش🥰😍 خدااایااااا شکرت برای این همه اگاهی شکرت برای این حال خوبم شکرت ک منو با این مسیر زیبا اشنا کردی و هرروز این هدایته بیشتر میشه البته ک هدایت همیشه بوده فقط من نمیشنیدم خدااایااا شکرت ک شنواتر شدم😍💚 شکرت برای وجود استاد نازنین و مریم جون فوق العادم ک بااااعشق این فایل ها رو بدون هیچ چشم داشتی و رااایگان این تجربه های نابشون رو با ما اشتراک میذارن و دراصل دارن نحوه درست زندگی کردن و لذت بردن رو ب ما نشون میدن واااقعا کمتر کسی بلد هست ک ب شیوه درست زندگی کنه و لذت ببره از همه اتفاقات زندگیش و هیچ الگویی من جز شما ندارم تو زندگیم و خدا رو هزااربار شکر میکنم ک من الگو خودمو پیدا کردم و قراره زندگی عاالی و سرشار از عشق و شااادی و وجود خدا رو تجربه کنم😍💚
خب اما تجربه فوق العاده دیروزم ک هدایت شدیم تو مسیر قرار شد بریم نزدیک ساحل و دریا و کنار دریا بشینیم اما تو مسیر ب عزیزم گفتم میشه اینجا کنار بزنی جایی بود ک نهایتا شاااید دو سه ردیف درخت بود و بعدش انگار حالت دره مانند داشت و از دریا هم فاصله داشت با اینکه تو نگاه گذرا هیچ جای خاصی ب نظر نمیرسید اما خب گفتم بریم پیاده شیم و ببینیم اینجا چیه و عزیزم هم کنار زد و پیاده شدیم و رفتیم تا همون لبه ای ک فک میکردیم حالت پرتگاه داره و دیگه نمیشه پایین رفت! دیدیم چ جای شگف انگیزیه😍😍 ارتفاعش یکم زیاد بود اما راه داشت ک بریم پایین و ی حالت پله پله مانند بود اما با سطح و ارتفاع زیاد پله اولی ک ما وایسادیم بقولا سه چهار ردیف درخت بود و کل اون پرتگاه و بعدش هم دریا زیر پامون بود، اسمون هم ک نگم چقققققد زیبا بود فوق العااااده بود ابرهای پنبه ای ک خورشید رو پوشونده بودن و نور خورشید از زیر اون ابرها بیرون میزد و دورتا دور ابرها رو انگار ک با ی خودکار هایلایت زرده کرده بودن ک خطوط دور ابرها پیدا باشه وااااقعا هیچ نقاشی ب پای خدا نمیرسه برای ترسیم این همههه زیبایی😍😍 بعد از چندتا عکس از این صحنه ها! عزیزم گف ندا میخوای اتیش روشن کنیم؟! چندوقت پیش گفتی دلت میخواد ک اتیش روشن کنیم؟ گفتم اره ولی چجوری؟! گفت نگا پایین پامون کن چقققد چوب درخت خشکیده هست تو ماشین هم ک کمی کاغذ و زباله هم داریم و فندک! با همینا روشنش میکنیم 😍 وااای جای همگی خااالی رفتیم پایین دیدیم تا حتی حالت چاله مانند هم ک بشه چوبا رو ریخت و اتیش روشن کرد هست و رفتیم از تو ماشین چیزایی ک لازم داشتیم برداشتیم و رفتیم پایین ! با اینکه خیلییی باد بود اما وقتی خدا ما رو هدایت کنه همه چیز خودش ب طرز معجزه اسایی درست میکنه ما فقط باید ب ایده هایی ک الهام میشه عمل کنیم بقیش ب راحتی حل میشه😍 رفتیم و اتیش زیبامونو برپا کردیم و کلی لذت بردیم من چون بار اولم بود کلی خودمو زخمی کردم هم پامو و هم دستمو اما خب همش شد تجربه و درس برام و کلی لذت بردم از فضا و هدایتی ک خدا کرده بود ما رو و فقط سپاسگزاری میکردم از خدا😍😍 و امروز هم دیدم به به برای نشانه امروزمم برپا کردن اتیش و سوزوندن باورهای غلط بوده ک انشالله هرروز این باورهای نادرست رو من اتیش میزنم و تبدیل شون میکنم ب باورهای درست💚🌸
درپناه خدا شاااد و سالم و ثروتمند و خوشبخت باشین💚
بنام خدای زیبایی ها ❤️
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹
اول فایل یاد بهار و تابستون پرادایس افتادم ….. چقد تفاوت و چقد زیبایی
این همه سرسبزی تو بهشت حالا تبدیل شده به یه جایی شبیه عصر یخبندان
همین نشون دهنده قانون تکامل خداونده
فقط هر روز یکمی تغییر
هر روز ۱ دقیقه شب روز کوتاه تر و بلندتر و در نهایت چه تغییر عظیمی اتفاق افتاد
اینو میگم واسه خودم که خیلی آدم عجولم هستم و انتظار دارم یه شبه همه چیز تغییر کنه 😍
من تازگی به این نتیجه رسیدم دیدن فایل ها هم باید با تحسین زیبایی ها و نکات مثبت همراه باشه هم با پیدا کردن قانون تو قسمت های مختلفش
خدایا شکرت
همین قانون تکامل من رو یاد خودم می ندازه که اول وارد سایت شده بودم اصلا گیج بودم انگار وسط جنگل افتادم اصلا نمی دونستم فایل ها کجا هستن چی به چی هست
ولی الان چشم بسته همه چی رو جای همه فایل ها رو حفظم
روزی صد بار باید به خودم بگم هر روز یه تغییر کوچیک تا هم بهم فشار نیاد و لذت ببرم هم به خواسته و هدفم برسم
مدت ها دارم این مسیر رو میرم و آوایل فکر می کردم لذت بردن یعنی هدف نداشته باشی و رها باشی
چقد ازین طرز فکرم ضربه خوردم
همیشه یا هدفمند بودم با داشتم لذت می بردم و این دو تا واسم دو چیز متفاوت بود چرا ؟
چون قانون تکامل رو درک نمی کردم ولی الان هر چقد بیشتر قانون تکامل رو درک میکنم هدفمندی و لذت از زندگی برام داره کنار هم انفاق میوفته و این یکی از آرزوهای من بود 😍
صحنه های زیبا از پرادایس من رو یاد تابلو های قدیمی می ندازه یا کوپلن های قدیمی نقاشی ها …..
رویایی که خلق شده و زنده هست
چقد من اسن ویژگی رو به جلو بودن و حرکت کردن رو دوست دارم و اگه یک روز اینطور نباشم دچار وصواص عجیبی میشم
از اهرم رنج و لذت گفتین
فقط اینو بگم که چقدر من با خودم کار کردم تا تونستم به ذهن چموشم این مسئله رو یاد بدم و تو ذهنم رشته های عصبیش تشکیل بشه
الان نسبت به قبل بهتر می تونم ازین اهرم استفاده کنم
قبلا انقد ذهنم مقاومت داشت که اصلا نمی تونستم حتی بنویسم
الان ولی با هر مسئله و هدفی ذهنم سریع میگه کاغذ خودکار بیار اهرم رنج و لذت مخصوصا لذت هاشو برام بنویس تا باهات همراهی کنم
مثلا تو ورزش کردن و درست کردن هیکلم خیلی خیلی بهم کمک کرد
مخصوصا وقتی میرم زندگی اونایی که فیتنس هستن رو میبینم بیشتر انگیزه میکیرم که خب فکر میکنم اسن اهرم لذتش هست
چقد خوبه که یه پدر با وجود تفاوت های بچه ها بهشون احترام بزاره و آزادشون بزاره
من چون درونگرا هستم همیشه استرس این رو دارم که بقیه بهم بگن چقد تو اطاقتی یا چقد تنهایی
ولی مثلا جیکوب و برادرش دقیقا دو تا شخصیت متفاوت برای بقیه پذیرفته شده هستن
خدایا شکرت
عزت نفس پدر خانواده واسم تحسین برانگیز بود 😍
این بی خیالیش تو مدیریت این چند تا پسر هم فوق العاده بود
قانون فرکانس چطور فرد مناسب رو با شما آشنا کرد خدایا شکرت ازین قانون عالی وگرنه اگه این قانون نبود چقد زندگی بد میشد
وقتی واسه کنکورم داشتم کتاب دین و زندگی می خوندم همیشه میگفت قانون ثابت تو دنیا تو فیزیک یه نعمته چون ما تو جهان ثابتی هستیم که هیچ وقت غافلگیر نمیشیم
همونجا این فکر تو ذهنم غالب شد
و این قانون رو تو متافیزیک هم الان میبینیم و یکی از شکرگذاری های هر روزه من شکر گذاری ازین قانون فرکانس هست
چقد آتیش خوشرنگ بود
آتیش یه نیروی عجیبی داره
همراه خودش سلامتی ، برکت ، انرژی میاره
ممنونم از مریم جان برای ثبت همه این لحظات
و استاد عزیزم 😍
می خوام بگم که من همیشه قدر شما رو میدونم و هر چیزی که تو فایل ها متوجه بشم سعی میکنم عمل کنم و
واقعا اگه روزی برسه که بیینم دارم فقط نگاه میکنم وعمل نکنم اصلا به خودم دیگه حق نمیدم حتی نت مصرف کنم …..
خدایا شکرت واسه داشتن شما که خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم یاد میگیرم
از خدا می خوام تمرکز وتعهد من رو بیشتر و بیشتر کنه 😍😍😍