سریال زندگی در بهشت | قسمت 51 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2787 روز

    بنام فرمانرروای کل جهان

    سلام

    من هدایت شدم به این فایل . شروع به تماشای فایل کردم . باخودم گفتم خدایا ازتو نشانه خواستم . تومرا به این فایل هدایت کردی چرا؟ چه چیزی دراین تصاویر است که به آن هدایت شدم. شروع فایل با صدای زیبای استاد بود. کمی که صبرکردم و بادقت حرفهای استاد را گوش میکردم احساس کردم این حرفها مخصوص حال دل منه . جایی که استاد میگه خیلی درسها هست دراین فایلها : (ازاینکه آدم میتونه چقدر راحت بگیره مسائل را ) آره خودش این قسمت من نیاز داشتم بشنوم و

    فراموش کرده بودم . حقیقت اینکه کمی حال خوبی نداشتم فقط به خاطر اینکه طبق باورهای گذشته من دوباره زندگی را به خودم سخت گرفتم . واقعا دلیلش را نمی دونم . شروع کردم به آروم کردن خودم واینکه همیشه باید روی باورهایم کارکنم و پاشنه آشیل همیشه هست وازبین نمیره . فقط باید ذهنم را کنترل کنم . فقط باید مراقب احساسم باشم . چون اولویت لذت بردن است . من امشب فهمیدم که خیلی باید روی این موضوع کارکنم تا زندگی را راحت بگیرم. تا به خودم وحتی اطرافیان سخت نگیرم .

    استاد خیلی نکته های خوبی دراین فایل گفتین . من استفاده کردم وتوانستم ذهنم را کنترل کنم و حال درونی ام را خوب کنم . استاد خیلی این فایل ها درس داره برای ما از شما سپاسگذارم .

    خدایا برای هدایت ونشانه ای که فرستادی از تو سپاسگذارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    نرگس ملاعبدالعلیها گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    ب نام خدا

    سلام ب خونواده صمیمی عباسمنش

    خب درس هامو از اینجا شروع میکنم ک اول اینو بگم دیشب با۱اشنای خونوادگی رفته بودیم پارک و خب از قبل ما این خونواده رو میشناختیم ولی باهم رفت وامد نداشتیم دریغ از۱سلام علیک

    ولی خب چون خواهرم وپسراین خونواده تو۱کارگاه مشغولندو همکار واین اقا هم تک پسر و خواهر نداره ابجی منو ابجی صدامیزنه و خواهر منم داداش.وباهم ارتباط دارن و خب این ارتباط ب خونواده ها هم کشیده شد وبرای اینکه خوانواده ها هم در جریان باشن وخب چون شهر ماهم کوچیک و حرف مردم امان از وابستگی ب حرف مردم.بگذریم رفتیم و خیلی هم خوش گذشت.اخرش هم ۱والیبال بازی کردیم کنار ما یعنی نزدیک جایی ک مابودیم چند خونواده هم بودن ک اشنای همین دوستام بودن و خب موقع برگشت حرف شد از اینکه حالا اینا فردا پشت سرما میخوان چی بگنو فلان وبهمان.یعنی هم مامان من گفت هم مادراین پسر بااینکه ب قولی تو قانون جذب وب اساتید موفقیت گوش میده ک از این ب بعد باید ناشناس باشیم خب حالا واس این کارماسک بزنیمو من مخالفت کردم گفتم چ کاریه حالا از کجامعلوم این حرفایش بیاد شما از الان انرژی منفی میدیدیو باباازچیز دیگه حرف بزنیم درسته این ریشه وابستگی تو منم هس ولی میگم وقتی ۲خونواده میدونیم چ خبر چرا باید نگران حرف مردم باشیم ب قولی تمرکزمونو بزاریم رو چیز دیگه.خب باعث شد من و مادرم کمی بحث کنیم چون فک کنم تنها مخالف اون جم من بودم.در واقع۱مقاومتی داشتم ک چی میشه ادم باجمعی باشه ک تو۱خط فکری باهاتن واین تضاد ب دلیل این مسئله و مسائل دیگه در من شکل گرفت.خدایاشکرت باعشق ک این سنسور این احساس رو در ما قرار دادی تا بااستفاده از اون تضادهامونو شنسایی کنیم و۱موشک از خواسته هامونو ب جهان بفرستیم ب قولی راکت اف دزایرز.امروز ک این قسمت از زندگی در بهشتو دیدم انگار ک نشونس بی دلیل نی ک چرا از مدتها قبل دانلود این قسمت من حالا بعد از قضیه دیشب ببینمش.فورا قضیه ی دیشب برام تداعی شدک اینجا استاد گفتن اگه هر کدوم از ما بدون هیچ وابستگی بااعتماد ب نفس اون اصول و روش خودمونو داشته باشیم و باورش کنیم حالا فارغ از اینکه دیگران چی میگن چی کار میکنن ب مداری هدایت میشیم ک از همون جنس ادم میبینیم ک باموافقن وخب کسی هم ک تو این مدار نی از ماجدامیشه ولی تا اونموقع ک فرکانسامون کامل ج بده کار ما کارکردن رو خودمونه وفقط وفقط لذت بردن.وتغییر زاویه دید.وخب از طرفی هم یاد اون داستان ۲اردک ولاک پشتها افتادم ک سر قضیه حرف مردم لاک پشت ب خاطر تمرکز بر حرف مردم جونشو از دست داد این روزا هر وقت حرف مردم تو ذهنم مرور میشه ناخوداگاه یاد اون داستان میفتم و اون درسش ک الان باطی کردت تکاملم متوجهش شدم و اونموقع وقتی محصل بودم انقدر برام واضح نبود.

    ۲.خدایاشکرت باعشق ک استاد بهمون میگه از قید وبندهای دست وپاگیر ازاد بشیم اگه دوست داریم متفاوت فک کنیم واینو از خودمون شروع کنیم.کار نداشته باشیم بقیه در گذشته چی کردن ب قولی استاد گفتن مثل گوسفنددنباله رو نباشیم من میگم مثل بز.چون ب قولی از بزرگترها شنیدم ک میگن ویژگی بز ب این ک هرکی هر گوسفندی هر کار کنه بز هم دنبالش میره اونو تکرار میکنه بدون تشخیص اصلا چرا.خب اینم برای من درسی بود.خدایاشکرت باعشق ک این قسمتو درسشو فهمیدم وخدایاشکرت تو مداری باشم ک اصول خودمو داشته باشم

    ۳.خدایاشکرت باعشق ک این بچه ها تو شب هم ماهیگیری کردن وانگارماهیگیری شنا تیر اندازی و از این جنس لذتها برای اینا عادیه و همه هم ماشاالله بلدن و براشون محدودیت نداره سن وسال و همه باهم رقابت میکنن.و فک کنم اصلا اونجااین چیزا رو بلد نباشی تعجب کنن انقدر این چیزا براشون عادیه ب اندازه همون ماهیگیری ک اینجا واس همه۱چیز عجیب.وکمتر کسی از این کارا میکنه خب من ک ندیدم.

    ۴.خدایاشکرت باعشق ب این سبک زندگی این راحتی این مهمون داری.ک از هر وسیله ای خواستن باخودشون اوردن خدایاشکرت باعشق ب این همه نعمت.واصلا توقع پذیرایی و این حرفا ندارن و هرکی دنبال لذت خودش از میهمان گرفته تا میزبان.بدون هیچ قضاوتی خب توایران این تو خود منم هس خب اگه قرار باشه همه چی از غذاو خورد وخوراک گرفته تاوسیله تفریحی و فلان و بهمان با خودمون ببریم مهمونی پس میزبان چی میکنه.تازه اونجا خودمونم اشپزی کنیم وبشوریمو بسابیم.از طرفیم خب این روش ایرانیها بااون پذیرایی واینکه مادر خونواده از اول تا اخرضش تو اشپزخونس و دست اخر چقدر هم ظرف جم شده تو سینکو حالا همه هم اگه کمک کنن نکنن ۱ن این تناقض ها چطوری میشه.خب منم با دیدن این قسمت و قسمت های دیگه زندگی دربهشت ب این فکر افتادم ک برای خودم تو زندگی خودم و البته تو خونه خودم ۱همچین روشی داشته باشم.حالا باخلاقیتی ک توش ب خرج بدم.وتغییرباورهام

    ۴.خدایاشکرت باعشق ک ثروت مند شدن معنوی ترین کار دنیاس ک ماشاالله انقدر داشته باشی ک علاوه بر لذت خودت از این طبیعت و این ثروتمندی بقیه هم شریک کنی تو این لذت ما تو ایران میگردیم همیشه جای سرسبزو خوش اب وعلف بریم ک لذتشو ببریم واس چندساعت هم شده از فضای خونه وزندگی دورباشیم از این طبیعت لذت ببریم حالا فک کنم ک خودم این فضارو داشته باشم همیشه و هر لحظه خدایاشکرت باعشق ب این همه نعمت ک هر جاش واقعاواس ۱لذت و سرگرمی هرکار خواستی توش بکن یعنی طبیعت همیشه باهات وعلاوه براون انقدر امنیت درونی داشته باشی ک مهمون میادبااشتیاق در اختیارش قرار بدی تازه خودتم راهنماش باشی ک چطور چ ساعتی از کدوم لذتهای اینجابهره ببره.این اگه از اثرات پولداری نی پس چیه مگه میشه کسی ک چشم ودلش سیر نی بتونه اینطور امنیت درونی داشته باشه.نمیدونم واقعا نمیدونم تازشم مهموناش هم تو این فاز باشن ک مراعات کنن قبل از ورود از قوانین میزبان خبر بگیرن و در نهایت احترام برخورد کنن خب اینم از اصول اوناس خدایاشکرت باعشق.

    ۵.خدایاشکرت باعشق ب این اشپزخونه صحرایی این دم وتشکیلات این چادر صحرایی ب اسم کلمن.اره خب این اشناس وجدید ک کلمن خودش برند.خدایاشکرت باعشق ب اون غذاپز بخارپز من ک از داشتن این وسیله ها حال میکنم اونم بااتیش چوب در حدود۲۵ساعت وای چ شوداون غذا تو اون طبیعت بکرو زیبا.بااون دم وتشکیلات خدایاشکرت باعشق ب اون قبلمه ذغالی خدای من خدایاشکرت باعشق ب این فراوانی ب این همه ایده ثروت افرین ب این همه پولداری ولاک چری و اینجاس ک قدر اروی مونو میدونیم چون وقتی اروی اون ماشین هیولا باشه حمل این وسیله ها چقدر راحت چون خونتو باخودت هرجا ک بخوای میتونی ببری و نیاز ب ماشین دیگه نی.

    ۶.خدایاشکرت باعشق ب این دخترا ک چ راحت کیف میکنن بااین لباسها بااون صندلی های بادی ک جای نوشیدنی هم توش داره و هرکس طبق سلیقش اونچه ک میخواد رو داره و خب لذتشم میبره خدایاشکرت باعشق خب ۱سری هاهم باتیراندازی کیف میکنن ۱سری هم بااون قایق پدالی خودمون خدایاشکرت باعشق.این اخر لذت نهایت لذت اصلا اینا اینجا ب غیر لذت ب چیز دیگه فک نمیکنن انقدر همه سرگرمند

    ۷.خدایاشکرت باعشق وای بوی قهوه پیچیده وااااووووو.خدایاشکرت باعشق ب این چادرها و هموک ها ک چ جلوه ای ب این طبیعت دادن.چقدر این فضابزرگه و بینهایت بهرو وریش بالاس.

    ۸.خب این واس منم جالب بود ک ریک وخانمش قیافه هاشون بهم نمیخوره ولی خب فک کنم خودشون ب همچین چیزی فک نمیکنن و درنهایت لذت زندگی میکنن.و خدایاشکرت باعشق ک ریک واس همه ساندویچ درست میکنه و چ راحت رفت سر یخچال و در نهایت لذت هم کارشو میکنه و مریم عزیز هم کمشغول فیلمگرفتن از ریک موقع اشپزی.

    ۹.واین نکته ک از کامنت عزیزم از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست فهمیدم اگه میخوام ب جایی برم ک دوست دارم از قبل اون فضاو باوراشو برای خودم اصلش کنم واجرایی تا ب اونچه ک میخوام هدایت بشم.خدایاشکرت باعشق

    اینم از درس های این قسمت من در نهایت عشق نوشتمو فک میکنم اصلا این قسمت مختص خودم بود بااون تجربه دیشبم.و خب حالا حالاها باید روش کارکنم تاجزئی از زندگیم بشه و تکاملمو طی کنم وبعد هدایت خدایاشکرت باعشق

    ۱۰.وباز ازصحبتهای استاد اینو فهمیدم ک اگه میخوام متفاوت تر از انچه ک بودم باشم تو جزء جزء زندگیم تغییرات داشته باشم وحتی ب نحوه پذیرایی از مهمون هم فک کنم اینقدر ریزتا زندگیم تو همه ابعاد تغییرکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    افسانه براهویی گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    بنام خداوند هدایتگر وهاب

    سلامی پراز عشق به خانواده زیبانگرشم

    این قسمت درمورد سبک زندگی استاد و دوستانش میبینیم و میشنویم و یاد میگیریم چه جوری وقتی مهمان داریم طوری رفتارکنیم ک هم خودمون لذت ببریم هم مهمانها و بخودمون سخت نگیریم همش بشور بساب نداشته باشیم

    واقعا این حرفا برای منه منی ک وقتی مهمانها شب میخوان برن از فرد خستگی از درد کمردرد ازبس رو پاهام وایستادم تو اشپزخونه و انواع غذاها درست کنم و ظرف بشورم و کلییییی خونه هارو تمیزکنم بعدش ک میان کلییییی پذیرایی کنم از اولش چای گرفته میوه اوردن شیرینی اوردن و غذا اوردن و اجیل اوردن بعد هم ظرفهای هرکدومو بشورم بعد هم ک میرن باید کلییییییی خونه های ک کثیف شده رو تمیزکنم طوری میشم ک سخت ترین روزم موقعیه ک مهمان دارم و انگار خودمو یک خدمتکار برای مهمون میدونم اما الان این سبک زندگی استادو میبینم باخودم فقط میدونم یک چیز بگم من چرا نباید از اومدن مهمانها اینقدر لذت نبرم و راحت نباشم من یکی از فامیلهامون داریم ک میگه ما همش مهمان داریم و ازبس صبح تا شب تمیزمیکنیم و غذا درست میکنیم آرزو میکنم ای کاش مهمان نیاد یعنی واقعا الان فکر میکنم چرا ما این فرهنگو واسه خودمون درست کردیم ک باید این همه تشریفاتی باشیم و با اومدن مهمون این همه ب خودمون سخت بگیریم منم دلم میخواد چنین سبک لذت بخشی داشته باشم ک مهمانم از اخلاق و رفتار و روخوشم لذت ببره نه اینکه از تشریفات ان چنانی ک فقط اذیتی برای خودم داره یادگرفتم ک واسه اسایش و ارامش و راحتی خودم ارزش قائل باشم همانطور با اخلاقم باعث حس خوب در مهمانها باشم و از استاد عزیزم یادگرفتم تمام داشته هامو راحت در اختیار دوستانم بزارم ک لذت ببرن و منم در کنارشون لذت ببرم و وابسته هیچ چیز نباشم و یادگرفتم زندگی در طبیعت هم خیلی لذت بخشه یاد طبیعت گردی خودمون میشم زمین تا اسمون فرق داره و من چقدر عجیب این نوع مدل زندگی در طبیعت دوستان امریکاییو دوست دارم واقعا هرکسی واسه خودش داره زندگی میکنه و لذت میبره از لحظه حالش کسی ب کسی گیر نمیده مادرها ب بچه هاشون سخت نمیگیرن و همه درست و راحت کیف میکنند از تفکر دوستان امریکایم یادگرفتم ک هرجا میری خوراکیهای خودتم میتونی ببری ک نباید ب میزبان سخت بگیریی و کارهای اشپزیو خودمون انجام بدیم و حتی میشه یه پسر هم تو مهمونی راحت ظرف بشوره حتی میشه پدر خانواده غذا درست کنه و چقدر این راحت گرفتنها لذت بخشه خداجونم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 3593 روز

    سلام به استاد عزیزم وتمام دوستان فوق العادم

    ….بخشی از نکات زیبای این فایل از دید من:

    ..استاد جانم تمام حرفاتون نکته بود،،مخصوصا بحث ساده گرفتن مهمون داری ،،من خودم باشخصه خیلی توی این موضوع مشکل دارم،،وقتی مهمونی داریم میخوایم همه چیز کامل وبی نقص باشه وکم وکاستی نباشه تا مثلا خدای نکرده مهمونامون بدشون نیاد ،،پشت سرمون حرف نزن،،حتی خیلی اوقات از خودمون زدیم دادیم به مهمون ،،خیلی اتفاق افتاده که خودمون کمو کاست داشتیم ولی برای مهمونمون کمو کاست نذاشتیم،،در صورتی که میتونستیم خیلی ساده تر بگیریم

    بیچاره همسرم چقدر به خودش سخت میگیره تا مهمونا راضی باشن

    …چقد اشپز خانه صحرایشون باحال وزیبا وبا امکانات جم شو عالی بود

    …چقد سگه باحال بود که نمیذاشت تیراندازی کنن

    ….چقد این ادمها مسولیت پذیرن ،،خانه رو تر وتمیز ومرتب کرده بودن مثل خانه خودشون

    ….قابلمه هه هم خیلی عالی بود قابلیت قرار دادن ذغال ها روش ،،خیلی کاربردی بود

    …بچه ها چقد انرژیشون مثبته مخصوصا وقتی توی اب بودن

    این اقای ریک چقد با نظم ومرتب وبا صبر وحوصله وحرفه ای کار میکنه خیلی خوشم میاد ازش

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام عزیزان بهشتی

    چجوری میتونم حسم و بیان کنم براتون چجوری میتونم هنگ کردن به معنای واقعی از قوانین از الهامات و براتون بگم از قانون جذب از فرکانس ازینکه تو تو ذهنت دنبال یه جوابی که بهترین جواب باشه که قانعت کنه و خدا میگه همین و میخوام تو سوال کن من بلافاصله جواب میدم فقط بخواه قرار شده نقش تو خواستن و باور کردن من باشه نقش من اجرا کردن و جواب دادن خدای من

    این فایل بصورت روزانه من دو تا فایل روزی از زندگی در بهشت و مرور میکنم به ترتیب و روزانه من بود وقتی که میدیدم اینقدر نکات عالی توش گفتین استاد که دانلود کردم همین 2ساعت پیش که هی نگاه کنم و اصلا سمت نشانم هنوز نرفته بودم داشتم به خواهرم میگفتم راجع به کنترل ذهن که چقدر سخته و ولی عمل کردنش آب روی اتیشه که هیچ پاداش و راحتی بعدش صدتای اون سختی رو میشوره میبره و بقول استاد اگه تبدیل بشه به عادتت و سبک شخصیت دیگه اصلا اون سختی معنا نداره بشرطی که روندشو طی کنی سختی های الانشو به جون بخر بیفت رو جاده اصلی که مجبور نباشی سربالایی سخت و با نفس نفس بیای بعدش حتی ممکنه تو مسیر سرازیری های راحت داشته باشی و که یه جاهایی رو زودتر طی کنی اما میدونی که همیشه سرازیری ها لذت بخش نیستن تو باید از مسیر صاف بری که از زیبایی ها لذت ببری

    خلاصه داشتم راجع به کنترل ذهن و این موارد حرف میزدم و مثال و الگو میوردم که ببین فلان جا تو شیوه خودت و داشتی دییدی که هم نتیجش لذت بخش بود هم کسی کاری به این سبک زندگی تو نداشت هم اینکه با وجود تفاوت فکری احترام گذاشت به سبک تو اونایی هم که کلن مثل تو فکر میکنن که هیچ اما اونایی که مثل تو هم فکر نمیکنن بحثی ندارن باهات در صورتی که قبلا داشتن چون تو شک داشتی به این سبک همونطور که استاد گفت باید به اطمینان برسی ازینکه این روند درستیه نه با تردید و شک وای خدایا شکرت

    بازم به خواهرم میگفتم با اینکه قبلا این فایل و گوش داده بودم اما این حرفهایی که راجع به عزت نفس گفتین و تو خود محصولش هم هست برام توی این فایل تازگی داشت گفتم ببین توحید و ببین باورهای توحیدی استاد جوریه که نمیگه برید فایل و بخرن و گوش کنین اونجا توضیح دادم همون چیزی رو که تو عزت نفس میگه اینجا تو فایل رایگان هم میگه و بازم محصولاتش با عشق خریداری میشه بازم نگران نیست که کسی ازونا استفاده نکنه اون تو کاری که انجام میده شکی نداره وای اصلا چی بگم …

    حتی در مورد کامنت برتر هم اومدم پاسخش و بدم و بگم که چقدر عالی گفتی چقدر با وجود سن کمت آگاهیی اما شیطان گف ولش کن بابا حالا تو دو تا خط میخوای بگی به به معلوم نیست این شخص هنوز باشه تو سایت کامنتت و ببینه همین که امتیاز دادی به کامنتش کافیه اما هدایت گفت وقتی میگم کاری و انجام بده بده و این فایل شد نشانم خدای من

    استاد روز به روز که میگذره بیشتر به مسیری که میرم ایمان میارم بیشتر تکاملمو طی میکنم بیشتر کلام خدا رو میشنوم بیشتر خدا رو به خودم نزدیکتر میبینم حسش میکنم و کلی حس های خوب دنیا که میدونم قطعا هزاران برابرش به سمت شما و مریم جون روانه میشه نوش جونتووون این حس های عالی که به ما میدین و ما هم این و به اطرافیانمون میدیم و جهان جای زیباتری برای زندگی میکنیم خدایا شکرت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    بنام هدایتگرم رب العالمین

    استاد و مریم عزیز سلام

    چقدر میشه راحت گرفت

    چقدر میشه راحت زیست کرد

    چقدر میشه راحت از ترس ها گذر کرد با توکل واقعی به خدا

    چقدر میشه راحت لذت برد

    چقدر میشه راحت میهمان داری کرد

    چقدر میشه راحت فکر کرد

    چقدر میشه راحت زندگی کرد فارغ از اینکه دیگران چی میگند

    و چقدر های بسیار زیاد دیگه ای که انسان با کار کردن بر روی خواسته ها میشه بهش برسه

    سپاس از تمامی دست‌اندرکاران سریال زندگی در بهشت

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    رضوانه گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان

    من آنقدر احساس بد درون خودم داشتم و نمی‌دونستم چیکار کنم یک لحظه یاد نشانه روزانه افتادم و اومدم با اعماق وجودم از خدا درخواست کردم منو هدایت کنه به حرف های ک حالم خوب میشه با شنید نشون و خداوند هم منو هدایت کرد به این قسمت از سریال زندگی در بهشت و من یه حرف های رو شنیدم ک ناخودآگاه درونم آروم میشد هر لحظه و چیزی ک یادگرفتم این بود که زندگی و برا خودم اینقدر سخت نگیرم زندگی آنقدر آسون میشه که حتی الان به ذهن منم نمی‌رسه ولی یه گوشه از ذهنم نکته رو گرفت و گفت آره همینه من دارم به خودم سخت میگیرم که اینقدر سردرد میگیرم و استرس دارم برای آینده و زندگی و …

    من باید به خودم بگم و یادآوری کنم که من به تکامل احتیاج دارم هر لحظه و هر ساعت که به قانون عمل کنم اتفاق میوفته برام و وقتی عمل نمیکنم همه چی به حالت افتضاح خودش برمیگرده

    و مثل الان خودم که حال خوب و فعالیت های ک دوستدارم انجام بدم برا اینکه از تنبلی خودم و ذهنی که میگه نمیشه بیام بیرون و وقتی انجام میدم فعالیت هامو و کارامو بخاطر رسیدن به هدفم حالم آنقدر خوب و آرامش دارم که ذهن نجوا گرمم که میخواد حالمو بگیره منم با نتایج همون روز حالشو میگیرم و و حال خوبم در کل روز ادامه داره ولی وقتی مثل همین دو روز خودم پایدار عمل نمیکنم و زندگی و آنقدر سخت میگیرم و همش از اهداف اصلی فرار میکنم و به فرعی ها روی میارم کل اون روز مثل جهنم برام میگذره مثل الآنم که ذهنی پر از آشوب و استرس دارم برای آینده و زندگیم ولی باز هم خداروشکر میکنم که منو هدایت کرد به این ویدیو زیبا که کلا دیدگاه منو یکمی هم که شده تغییر داد و بهم گفت زندگی رو آسون بگیر آنقدر سخت نگیر به خودت تو به تکامل احتیاج داری و من امیدوارم و از خداوند می‌خوام که همیشه پایدار به قوانین عمل کنم و درست که همیشه حال خوب و آرامش و ثروت و سلامتی و کلی چیزای خوب تو زندگیم داشته باشم و من این دیدگاه رو به عنوان یک اثر از خودم به جای میزارم تا انشالله بعداً که به همه چیزای پایدار رسیدم این کامنت رو ببینم که از کجا ب کجا رسیدم

    امیدوارم از این صحبت ها برای خودم درس بگیرم و عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    خیلی برام جالبه

    از اولین روزی که تعهد دادم هر روز یه قسمت از زندگی در بهشت رو ببینم میدونستم یه قسمتی از این سریال هست که نوشته ی برگزیده اش درباره ی سلبریتی ها هست و چند سال پیش خوندمش و جزو ارشیو علاقه مندیدهام سیوش کرده بودم و چه قدر دوست داشتم اون متن رو و جوری که اون فرد باز کرده بودش ولی از یادم رفته بود دقیقا چی بود و کدوم قسمت بود فقط میدونستم بهش میرسم

    خلاصه امروز قبل از اینکه بیام قسمت پنجاهو یک رو ببینم رفتم قسمت ارشیو علاقه مندی هام و دیدم دقیقا اون قسمتی که از اول سریال دنبالش بودم همون قسمتیه مه نوبته امروز ببینمش … قسمت پنجاهو یک که سالها پیش سیوش کرده بودم و عاشق متن برگزیده اش بودم و همون روز که تو ارشیو علاقه مندی هام بودم و دیدمش نوبت دیدنش همون روز بود

    برام جالب بود این همزمانی

    .

    ولی چیزی که میخوام بگم درباره ی بیشتر متن برگزیده و حرفا استاد توی همین فایله که چند بار گوشش کردم و هینت بهم داد

    اول از همه

    تشکر از امیر عزیز من باهاش خیلی احساس نزدیکی کردم چون دقیقا انگار مثل خودم فکر میکنه این پسر و از جنس خودمه و مرسی که به انگلیسی متنشو نوشت و من فقط انگلیسیشو خوندم چون واقعا با این زبان احساس صمیمیت بیشتری دارم و اینجوری اگاهی هاش خیلی بیشتر بر دل و جانم نشست.

       «  سلبریتی  »

    واژه ای که از کودکی و بچگی ام به دنبالش بودم و بیشتر از هر روزه دیگه ای اینروزا الگوی من شده این واژه و به دنبال تحقق این رویا با استفاده از قوانین این سایت هستم

    امیرجان من هم مثل خودتم

    با تیلور سویفت از 9 سالگی ام بزرگ شدم

    باهاش خاطره دارم ، باهاش کنسرت برگزار کردم باهاش حرف زدم موزیک ویدیو دادم بیرون و …

    بیلی ایلیش

    کسی که خیلی الگوم شده این چندین سال و اون موقعی که تو درباره بیلی نوشته بودی سال 99 بود الان ببین این دختر چه کرده الان ببین توی این چند سال چه جایزه ها چه افتخارات بزرگی که کسب نکرده و ترکونده دنیارو

    برای من هم سلبریتی ها جذاب ترین شخصیت های دنیا بودن

    البته نه همشون

    و هر روز برام واضح تر شد من میخام حزو کدوم دسته از سلبریتی ها باشم خواسته ی دقیق من چیه

    و برام واضح تر شده و داره میشه که چی شده اون ها به اونجا رسیدن

    من هم مثل تو سالهاست این به این افراد نگاه میکنم و میگم من چطور میتونم به دستاوردای اونا برسم ؟؟؟

    خیلی بالا پایین شدم توی این مسیر و تازه اول راهم هستم

    اما حداقل خداروشکر میکنم که خیلی برام این مسیر واضح تر شده هموار تر شده انگار میتونم ته حاده و مسیرم رو ببینم که بهش ختم میشه و توی جاده ی درستم

    فقط کمی مسیرش طولانیه و همینش برام عشقه چون فهمیدم من عاشق سلبریتی شدن نبودم من عاشق شخصیت یک سلبریتی بودم

    و اینروزها دارم تمااااام تمااام وجودم رو میذارم تا شخصیت یک سلبریتی رو داشته باشم

    و میدونم با ادامه ی این مسیر و پایداری و ثبات این شخصیت قوی لاجرم نتیجه اش میاد اما قبل از نتیجه من باید عاااااشق شخصیت قوی یک سلبریتی باشم

    دو روز پیش مثل همیشه در فکر عمیقی رفته بودم که یک سلبریتی دوران نوجوانیش و قبل از شهرتش رو چجور گذرونده چیکار کرده چه نکرشی داشته که باعث شده به اون جایگاه در 19_20 سالگی برسه …

    اون سلبریتی در 12 سالگیش چه نگرشی داشته ؟

    چه شرایطی داشته چطچر فکر کرده چطور عمل کرده که باعث شده پایداری و ثبات اون مسیر اون رو در 19_20 سالگی یعنی بعد از شیش هفت سال به اون جایگاه جهانی برسونه ؟؟؟

    من باید بفهمم اونا چیکار کردن و من هم دقیق همون کارو بکنم

    در بخشی از تفکراتم به همون نتیجه ی تو رسیدم که اونها در خانواده و شرایطی بزرگ شدن که بسیار باورهای قدرتمند کننده به خوردشون داده شد ،

    اونها بهشون عزت نفس ، احساس خودارزشمندی ، لیاقت ، ثروت ، فراوانی ، شدن ، توحید و … داده شد

    درسته خیلی محسوس نبوده پدر مادرهای اونام عباسمنشی نبودن اما تونستن نااگاهانه این باورها رو بهشون بدن

    اما چیزی که من بهش رسیدم با فکر کردنم در دو روز پیش

    این بود که

    بخشی از شخصیت و ویژگی اونها این بود که رها بودن

    اونها هیچ نگرانی نداشتن

    اونها در شرایطی بزرگ شدن که در ارامش کااامل به سر میبردن

    و میدونستن زمان زیادی دارن چون سنشون کمه

    میدونستن پدر مادر پولداری دارن که ازشون حمایت میکنه

    نگران هزینه ی کلاس هاشون نبودن پدر مادرشون هر انچه که میخواستن رو براشون مهیا میکردن

    نگران پول توی حسابشون نبودن پول همیشه داشتن و نیازی به نگرانی براش نبود

    نگران اینکه دیر بشه نبودن چون سنشون خیلی کم بود و در بهترین زمان شروع کرده بودن و کلی سال وقت داشتن و تازه جلو هم بودن و وقت زیاد داشتن

    نگران خرید لباس نبودن

    نگران غذا نبودن

    همه چیز به وفور براشون بود

    اونم وقتی که همه اش 10 سالشون بوده یا کمتر

    حمایت و تشویق ها و باورهای قدرتمند کننده از سمت پدر مادر اطرافیان برای امکان پذیری رویاها رو داشتن

    اطرافشون و توی همون شهر و کشوری زندگی میکردن پر از الگوهایی بود که در نوجوانی به شهرت و ثروت رسیدن و اون الگو ها براشون مشوق و باور بزرگی بود

    ته ته ته تهش

    به این رسیدم که خیالشون راحت بود

    و فقط باید به اون ارامش ادامه میدادن و به ایده هایی که به ذهنشون میرسید عمل میکردن و روی مهارت هاشون توی موسیقی و … کار میکردن و رشدش میدادن …

    اونها حتی نگران درس و مدرسه نبودن

    یادمه یه جا خوندم تیلور سویفت تو 11_12 سالگی اش روزانه بالای ونج شیش ساعت اهنگ مینوشت و با گیتار میزد

    خب به نظرت ایا اون پدر مادری داشت که بهش بگه بچه اینا بازی کردنه اینا نون و اب نمیشه برات درس بخون مدرسه مهمه امتحانا مهمه وقتتو تلف نکن با این ساز ها اینا تفریحن نباید براشون خیلی وقت و تمرکز بذاری اصل زندگیت درس هست

    ایا اینو بهش گفتن

    یا به قول خودت پا شدن گفتن دختر 11 ساله ی ما یک ستاره ی موسیقی هست و به خاطرش مهاجرت کردن شهر دیگه ای تا بهتر موسیقی رو ادامه بده و وسط الگوهای جهانی باشه تا باورش بشه اون هم میتونه …

    وقتی خودمو بخوام با اون مقایسه کنم میبینم چه قدر من هیچ کدوم از شرایط و باورهایی که برای سلبریتی شدن نیاز هست رو نداشتم هیچوقت و ندارم هنوزم و تازه هر باوری بوده بر تضاد این خواسته و نشدنش در من شکل گرفته …

    نمیخوام مقایسه کنم و بگم من تو چه شرایطی بزرگ شدم و پدر مادرم و جامعه چه باورایی بهم دادن چون تمرکز روی نکات منفی میشه …

    عوضش من میخوام بگم که من میتونم با شبیه سازی اون شرایط برای خودم اون نتیجه رو خلق کنم

    من میخوام بگم الان که فهمیدم اونا چه باورایی درونشون شکل گرفته میتونم خودم اون باورارو در خودم شکل بدم

    میخوام بگم من فهمیدم پدر مادراشون چه باوری بهش داشتن و اون باورو من خودم به خودم داشته باشم …

    نکته ای که خیلی برام مهم بود و میخواستم بگم

    این بود که

    اونها هیچ نگرانی نداشتن

    دقیقا همین چند روز پیش بهم این الهام شد که داشتم روی توحید کار میکردم

    دیدم الگوی اون سلبریتی ها در چندین سال قبل از رسیدن به موفقیت این بوده که نگرانی نداشتن

    توی اون چندین سالی که داشتن پایه های موفقیت رو میچیدن

    یکی از پایه های اصلی نداشتن نگرانی بود

    همونجور که گفتم شرایط مالی و خانوادگی و حمایت مالی خانواده حمایت عاطفی حمایت فکری باوری و …

    همه ی اینها باعث شده بود اونها هیچ نگرانی نداشته باشن

    اونها نگران نبودن که پول کلاس اواز و موسیقی رو از کجا بیارن اونها شرک نداشتن

    اونها فقط تمرکزشون روی کسب مهارت بود

    بدون هیچ حاشیه و نگرانی

    تمام تمرکز روی باورها و الگو ها بود

    بدون نگرانی اینکه ایا میتونن ماه دیگه هزینه ی کلاس موسیقی شون رو جور کنن ؟

    ایا غذا برای خوردن دارن ؟

    ایا میتونن لباس بخرن و درامد و پول توی حسابشون کافی هست برای خرید چن تا لباس ؟؟

    ایا از پس هزینه ها و نیازهاشون برای تحقق خواسته هاشون برمیان و …

    نه همچین نگرانی وجود نداشت براشون 

    لاجرم میدونستن پول کلاس گیتار اواز باشگاه ورزش لباس غذا و … همه چیز هست

    کار اونها تمرین هست و لذت بردن و همین و بس

    و شنیدم که خدا بهم گفت نگار تو اینهمه نگرانی داری

    این راهش نیست

    گفتم خدایا چیکار کنم من که شرایط اونها رو ندارم من تمام هزینه ها با خودمه و نمیتونم نتونستم از پسش بربیام

    بهم گفت به من اعتماد کن

    گفت اونها رو پول و سرمایه پدر مادرشون اطمینان داشتن که میرسه و هزینه کلاساشونو غذاشونو نیازهاشونو لباسهاشونو میده

    تو به جاش به من اعتماد کن

    تو تمام اعتمادت رو بذار روی من

    بدون من همیشه باهات هستم و با قوی کردن باورهای توحیدیت نگرانی برای نیازهاتو تموم کن بسپارش به من

    پول کلاس میخوای من میدم ، خونه میخوای اجاره اش رو من میدم ، ماشین میخوای هرینه اش رو من میدم ، لباس میخوای من برات میخرم ، تو به من اعتماد کن والد حقیقی تو من هستم

    تو سرت روی شونه ی من باشه

    تو قلبت به یاد من گرم باشه

    من برات همه چیز میشم تو فقط اروم باش رها باش و با لذت تمرین کن و روی مهارت هات کار کن

    و اینجا بود که بیشتر فهمیدم شخصیت سلبریتی یعنی چی و من میخوام شخصیت یک سلبریتی رو داشته باشم و نتایج بعد از پایداری و استمرار در این شخصیت پس از سالها میان :))))

    البته این یک درصد از باورا و شخصیت یک سلبریتی هست

    من سالهاست دارم به این موضوع فکر میکنم و تلاشم بوده در تمام جنبه ها مثل یک سلبریتی باشم

    از اندامم که همیشه ورزشی و لاغر باشه مثل سلبریتی ها

    از روابطم ، از احساس ارزشمندی و … که ته نداره واقعا هر روز دارم بیشتر میفهمم یک شخصیت سلبریتی چیه و هر روز بیشتر دارم تو خودم به وحود میارم و جزوی از پوست و گوشت و استخونم میشه شخصیت یک سلبریتی …

    و من اینو دوست دارم و همینو میخوام …

    .

    استاد عاشقتونم که به جای اینکه به ما انگیزه بدید برای موفقیت که کاملا بیهوده هست

    به جاش در ما شخصیت یک فرد موفق رو ساختید

    من عاشق شخصیت یک فرد موفق و مسیر رسیدن بهش شدم نه نتیجه ، و اینها رو همه از شما دارم …

    ازتون سپاسگزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    یه روز زیبای دیگه خدایاشکرت تحسین میکنم این شجاعت بچه ها رو که همه چیز رو با عشق تجربه میکنن تحسین میکنم این سبک زندگی رو که باعث ارامش و لذت بی اندازه میشه خداروشکر استاد ما با سبک غذایی دوره سلامتی خود به خود مهمونی هامون کلا عوض شده و همه تقریبا با ما اوکی شدن ما هر جا میریم واسه خودمون گوشت میبریم واسه مهمونم کباب درست میکنیم خیلی کارامون راحت شده و مهمونا هم کلا از سبک غذایی ما به شدت لذت میبرن خیلی سپاسگزارم از توضیحاتی که دادین من هم همیشه اصول خودم رو داشتم و تمام سعیم رو میکردم که بهم خوش بگذره مثلا اینجا میگفتن باید همه خانواده رو دعوت کنی وگرنه ناراحت میشن من هم میگفتم نه من اونطوری برام سخت میشه چون خونه کوچیک هست شلوغی رو دوست نداشتم و خودم اون جوری که دوست داشتم دعوت میکردم و بیشتر اوقات کباب میزدیم و یه سالاد و سوپ الان که سبک خودمون کنارشم یه نون باشه تحسین میکنم این مهمونا رو که خودشون غذاشون رو میارن چقد عالی میشه اینجا خیلی خوبه تحسین میکنم این راحت گرفتنشو من هم خیلی راحت گیرم مخصوصا تو مسافرت فقط دوست دارم لذت ببرم چقد این بچه ها خوبن باهم همه باهم در صلح و دوستی چقد زیبان هستن خدایاشکرت چه هوای تحسین میکنم این اروی زیبا رو که باعث شد شما راحت تر و مهمونا هم راحت باشن تحسین میکنم این ازادی مالی زمانی و مکانی رو که باعث راحتی شده خدایاشکرت چه ماشین های هیولایی اوردن چقد وسایل چقد عالی خودشون رو سرگرم میکنن چقد تو غذا خوردن اسون گیرن خدایاشکرت خیلی کم غذا میخورن تحسین میکنم این سبک زندگی و لذت بردن رو تحسین میکنم استاد شما و خانم شایسته رو که یک اصول عالی واسه خودتون دارین سپاسگزارم از شما دوعزیز بابت به اشتراک گذاشتن زندگیتون خیلی زندگیمون رو عوض کردین در پناه خدا شاد باشید دستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    لیدا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام

    این‌ فایل نشونه امروز من بود و چقدر خداروشکر میکنم که اینقدر خوب باهام حرف میزنه

    چند مدتیه دارم روی خودم کار میکنم و با ترسام روبرو میشم یکی از بزرگترین ترسامو دارم بهش غلبه میکنم و امیدوارم که خدا کمکم کنه و بتونم همین جوری ادامه بدم،چند روز پیش از خدا کمک خواستم و خدا بهم گفت که باورهاتو تغییر بده،خیلی جالبه که باورهای مخربی رو پیدا کردم که اصلا نمیدونستم من اینا رو دارم و خب میدونم که این باور های مخرب نمیذارن من به خواسته هام برسم،و به قول استاد ترمز هستن.

    بهترین اتفاقی که تو این مدت برام افتاده اعتماد کردن به خدا بوده که البته میدونم خیلی راه دارم ولی همینکه میتونم باهاش حرف بزنم،ازش جواب بگیرم،مثل این فایل که جوابمه،خیلی برام لذت بخشه،البته که نجواها همیشه هستن ولی حس میکنم که دارم به یه ثبات میرسم و این روزاس که خواسته های بزرگترم وارد زندگیم بشن به لطف خدا

    و اما در مورد این فایل

    چه لذتی بردم از این همه راحتی مردم امریکا.وقتی اونارو با خودم مقایسه میکنم میبینم که چه خوب بلدن زندگی کنن،از زندگیشون لذت ببرن نگران قضاوت بقیه نیستن،هر کسی تو کار خودشه و داره نهایت لذتشو میبره

    چقدر آقایون خوب کار میکنن،چقدر راحت لباس پوشیدن و با رنگای خوشگل و شاد.اون‌دختر کوچولو که داشت با عروسکاش بازی میکرد حالمو خیلی خوب کرد،و بزرگتر از همه چقدر استاد و مریم جون میزبانای خوبی هستن که مهموناشونم در کنار راحتی خودشون از وجود میزبانای مهربون و همه چی تمومشون لذت ببرن

    و یه نکته خوب از این فایل برای من اینه که روی خودم کار کنم رو اعتماد بنفسم،باورهای مخربم‌ رو شناسایی کنم،باورهای مناسب رو‌جایگزین کنم و خدا خودش افراد مناسب رو توی زندگیم میاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: