https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-20.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-29 07:56:532021-08-12 09:31:25سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵6
311نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدارا هزاران بار شکرت برای این سریال و هرچی که توش دخیله از دستات که فیلمبرداری میکنن تا اینترنت من که وصل میشه و چشمان قشنگی که بهم دادی تا قشنگی هارو ببینه واقعا که این سریال معجزست این روزا عجیب دارم باهاش ارتباط برقرار میکنم انگار که تازه افتادم تومدارش یادمه اون اوایل که وارد سایت شدم هروقت نشانم زنذکی در بهشت میشد میگفتم این چیه بابا یا قبلا میگفتم پاشو جای سریال برو رو باورات کار کن الکی وقتتو تلف نکن الان که دارم اینو میبینم میفهمم که خداجقدر هدایتم کرده بود سمت این سریال ومن هی پسش میزدم و دقیقا همین اتفاق با شیوه حل مساعلم برام افتاد که اون میگف برو گوش بده من میگفتم نه اخساس لیاقتو ول کنم برم اون اخه اون چی میخواد بگه درحالی که الان همون دوره شد مورد علاقه ترین دوره من چون ابشخور مسعلمو بهم شناسوند خدایا شکرت بابت اینهمه زیبایی و شادی رابطه الهی شما دو عزیز برا من تحسین برانگیزه حتی این برای من خود عشقه که شما بشقاب مریم عزیز رونگه دارین تا فیلمبرداریشو کنه و چه خوراکی خوشمزه ای به به نوش جونتون و چه قانون باحالی افرین اینجوری صبر و به بچه هاشون در عمل دارن یاد میدن دمشون گرم چقدر ریک که برا شما صندلی اوردو دوس داشتم عزیزم چقدر این مرد مهربون وخوش اخلاقه والا ما هرچی ارتشی دیدیم کلا یا ساکت بوده با تومهمونی توخودش بود و فقط دنبال سکوت بعد اینجا مردیومیبینیم که نقطه مقابله یعنی بازی میکنه غذا درست میکنه میخنده شاده واقعا افرین و تحسین میکنم مریم عزیزم رو که با اون بچه بازی کرد عزیزم و اون بارونو که بوی بهشتیشو از اینور دنیا هم میشد حس کرد خدارو شکر منم الان که دارم مینویسم اینجا داره بارون ناز زمستونی میاد و هوا معرکست عالیه خدایا شکرت اینجا همه چیش زیباست عاشقتونم
خدا جون عاشقتم بابت اتفاقات قشنگ زندگیم و پولایی که هر روز داره بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه آشنا شدن با دوستای امریکاییمون توی این قسمت از زندگیم سلامتی هامون شادی هامون- ارتباطهای قشنگمون که هر روز داره بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه—-من عاشق امریکاییها هستم – انگار خود خودشونن–خدا جون کمکم کن منم خود خودم بشم و از وجود ارزشمندم با همین شکل و ظاهر و وضعیت مالی و کسب و کار و همه چیز زندگیم لذت ببرم و سپاسگزار باشم–میخواستم به زیبایی ها توجه کنم تا جهان لا جرم زیبایی های بیشتری رو وارد زندگیم کنه
چقد دیروز توی زندگیم و محل کارم اتفاقای قشنگ افتاد که ازشون لذت بردم –مشتری های خوش اخلاق –مسیر های کوتاه و زیبا –قیمت های دوس داشتنی — مسیرهای دو سفره –آدمای خندون و ثروتمند –غذاهای خوشمزه — راحتی توی کسب و کارم — راحتی و آسون شدن برای آسونیا –خدا جون من درخواستهامو نوشتمک توی دفترم و میدونم یقین دارم بهم میدیشون چون لایقشم — چون امروز با عشق صبح بیدار میشم و از استارت صبح شروع میکنم با دیدن سریال زندگی در بهشت خودم و لذت بردن و تحسین کردن و عشق وحال و لبخند و این استاررت لبخند باعث میشه روز قشنگی رو سپری کنم
خدا جون باورای منو راجع به اینگه چطور با بچه ها دوستانه رفتار کنم رو یادم دادی
خدا جون ارتباط با آدمای بزرگ رو هم براحتی یادم بده
–خدا جون ازت میخوام در زمان مناسب در مکان مناسب با بهترین شرایط و آدما و اتفاقات قشنگ منو همزمان کانکت کنی تا لذت بیشتر ببرم تا بتونم بیشتر سپاسگزار باشم — خدا جون من قربانیم رو دادم
زمانمو برای سپاسگزاری تو توی دوره هام قربانی کردم
سیگارمو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
سکوت رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
تائید طلبیم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
s رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
آشغال نزار بیرون رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
ناجی بودن رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
شرک رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
تعهدم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
جزوه فروانی رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
لذت بردن از لحظه امروزم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
کارهای عملیم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
و دست آخر
با شجاعت و هدایت تو تونستم 15باور توحیدیم رو بخاطر سپاسگزاری از تو از شیطان پس بگیرم و شرک و ترس رو قربانی کردم
با این وجود یقین دارم لاجرم استاد برا من صدق میکنه
با این وجود شک ندارم تو همون خدایی هستی که قولشو بمن داده بودی
پس من درخواستمو دادم و نوشتم
اگه دوستام تونستن از همین خدا
از همین استاد
از همین دوره ها
از همین شرایط من نتیجه بگیرن و به تمام آرزوهاشون برسن
منم میرسم به راحتی و با سوت زدن توی جنگل و لذت بردن
چون باید برا منم کارها یعنی همه کارها آسون بشه
چون تو قولشو دادی
و من یقین پیدا کردم خدا جون تو کافی هستی
یقین دارم تو بیشتر میخوای لذت ببرم
یقین دارم میخوام بگیرمت و همه جای بدنتو ببوسم که همه جای تو نور و زیبایی و شادی و آرامش و خنده و همه چیزای خوبه
قسمتی از بدنت اون خنده ناز بچه کوچیک چن ماهس که براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون لند کروز اتاق 300 2024 که حاضرم جونمم براش بده
قسمتی از بدنت اون ارتباطیه که عاشقشمکه براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون پروانه زیباس که بقول استاد میگه نگاهش بکن چقدر زیباس آدم دیوانه میشه از زیباییش که براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون دفتر کارمه که خودت برام از هر صدایی ایزوله کردیش و آرامش رو برقرار کردیش که براش میمیرم
نمیدونم دیوانه این زندگی کردن با تو شدم
دیوانه شدم
معجزه پشت معجزه
خبر خوب پشت خبر خوب
اتفاقات قشنگ پشت اتفاقات قشنگ
اونروز که توی دوره ها میگفتی معجزات پشت سر هم بوم بوم بوم شروع میشن نمیفهمیدم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..
سلام به استادومریم جانم ..
این فایل به صورت معجزه نشانه امروزمن بود دقیقا هماهنگی داشت باحس وحال من که بهش می پردازم ولی اول شکرخدارومیکنم که این چنین قوانین دقیقی داره وانقدر واضح داره باهام حرف میزنه وهدایتم میکنه..
خداروشکرمیکنم بابت این دورهمی ها ی صمیمانه ،ارتباط های سالم ،انسانهای شاد ،ذهن های پاک ،بابت تمام وسیله هایی که دردسترس این آدمها وجودداشت تایه روز خوش رو بسازن .
خدایاشکرت بابت پرادایس واین همه غذاهای خوشمزه بابت طبیعت فوق العاده ،هوای پاک ،کره ی زمین ،درختانش گیاهانش ،بارون رحمت الهی و…
واما توجه به خواسته هاو اعراض ازناخواسته ها::
چه قدر خوبه به جای غیبت و تهمت وحرف های ناروا تمرکزمون وبزاریم روخواسته ها ،آیاواقعا میتونیم اینگونه باشیم آیا میتونیم عمل کنیم یافقط ادا درمیاریم؟ ..
داستان ازاونجایی شروع میشه که خیلی وقت پیش که بچهام کوچیک تربودن وخونه ی ماهم که همیشه شلوغ ازدست این بچها وکارهایی که من نمیتونستم بهشون برسم ،باوجود دوقلوهای شیطونم ،ازصبح درحال شستن لباس و کهنه ی بچه وکلی چیزبرای شستن بادست بودم وحتی غذاهم فک کنم نخوردم وبه بچهاوپدرشون گفتم که بخورید ومن بعدامیام و خونه هم شلو غ ،نون خرده هایی که ازتوی سفره توی خونه ریخته بود و….دیگه خودتون بهترمیدونید ،وقتی شستنام تموم شد یه کارمهمی پیش اومد برام ،باید یه پولی و میرسوندم دست یه نفر وبه همسرم گفتم این کارو انجام بده ،همسرم هم سوارموتوربود وگفت سوارشو ببرمت ومن گفتم ونه خیلی کاردارم ولی همسرم گفت حالا یه دقیقه ای برمیگردیم بزارببرمت ودوتایی بریم به پسرم گفتم توهم همین جادم درباش کسی هم اومد بگومادرم نیست خونه ،تادرعرض 5 دقیقه که مارفته بودیم یه همسایه ی فوضولی اومده بود خونمون و دیده بودکسی نیست، اماواردشده بود و برای من یه چیزی هم آورده بود گذاشته بود روی مبل و خودتون میدونید مواجه بااون خونه شلوغ یعنی چی؟
من یه مدت به قدری بهم ریختم که دیگه شده بودکارمن اصلا گریه وناراحتی که آبروم رفت واین فرد حتما به همه میگه وپشت سرم حرف میزنه وامادلم میگفت عیب نداره غیبتت ومیکنه توکنترلش نمیتونی بکنی واگه غیبت هم میکنه گناهات میریزه و خودش ندونسته لطف میکنه بهت اماخب خیلی ناراحت شدم وبه زور فراموشش کردم .
دیشب وقتی اون خانومه اومد گفت همسایه ها فلان
چیزدرموردت میگن و خودش ومقایسه کرد بامن که من خیلی تمیزم و….منم گفتم اولا اون همسایه درموردمن قضاوت کرده وکاراشتباهی کرده و مطمن بودم که میگه چون اون نباید بی اجازه وارد خونه میشد وبه خودش بدکرده که این حرفارومیزنه در دروازه رومیشه بست دهن مردم ونمیشه بست .
،بعد الان کلی حرف پشت سرخودش هست که من دوست نداشتم بشنوم وهرازگاهی همین خانومه میومد میگفت ویه جورایی بهش میفهموندم که من دوست ندارم غیبت بشنوم ،این خانوم خودشم ازچندتابیماری رنج میبره که فقط به خاطر ذهنشه همش میره دکتر روانشناس وروانپزشک وبهش میگن فقط همه ی دردهای جسمانیت به خاطر اعصابته .
منم تصمیم داشتم که خیلی حرفا بزنم بهش که منم اینارومیدونم ازش وخودشم خیلی نامرتبی داشته بعله اون مادرشوهرم بود و میخاستم به پدرشوهرم بگم که هیچ وقت غیبت یک طرفه نیست ودوطرف مقصرن اگه کسی باهاش درموردبدی های من گفته ایشون ومحرم دونسته ولی گفتم خدایا من الان میتونم ازخودم دفاع کنم وحالش وبیارم جاش ،وبرای خودش بدمیشه میدونستم ایناتمام حرف های شیطانه چون من آرامش نداشتم وشیطان این ایده هارو بهم میداد وباخودم گفتم این هاباروحیه ی من سازگارنیست من اصل خودم این جوری نیست که لذت ببرم ازحرف های بیهوده حتی اگه حق بامن باشه واستادهمیشه میگه اعراض ،اعراض ،استادمیگن اگه پشتت غیبت هست بدون پیشرفت میکنی اگردرمسیردرست باشی ،اگه روی هرچی تمرکز کنیم اون توزندگیمون بیشترمیشه ،ممکنه این وسط منم خودم وقربانی نشون بدم ممکنه باعث بشه دروغ بگم ،کلی ناراحتی پیش بیاد،بین من وهمسرم وتمرکزمن برداشته میشه ازنکات مثبت ومیره روی ناخواسته ها واحساس بد هم که اتفاقات بد وبه وجود میاره ..
خواستم خداراهنماییم کنه زدم روی نشانه ی امروزم استاد دقیقا درمورد همین موضوع توضیح دادن که غیبت وحرفای بیهوده رورهاکنیم ازلحظات مون خوب استفاده کنیم وفرکانسی که درحال غیبت وتهمت میفرستیم به جهان خیلی فرکانس مخربی هست وتمرکز برداشته میشه ازروی خواسته ها واتفاقات ناجالب پیش میاد ..تصمیم گرفتم اعراض کنم وتمرکزم وبزارم روخواسته هام وازاین تضاد بازخورد خوبی بگیرم وسعی کنم بهبودش بدم وتاالان هم موفق شدم خداروشکر ،من باوجودپیشرفت هایی که کردم دیدم بعضیا تحمل پیشرفت کسی وندارند ومیخان بهش ضربه بزنن ولی من باید بهشون قدرت ندم وفقط قدرت ودست خدا بدم ومطمن باشم کسی نمیتونه به من آسیب یاضربه بزنه وفقط باعث پیشرفتم میشن …تازه این آهنگ خیلی عالی بود که هدایت خداوندبودبرامکه میگه :بزاربره ازدلت هرچی غمه ،
زیباترین ستاره روزمینی خدادوست داره ،
توبهتری ازهمه ،به حرف آدمامحل نده ،
به حرف آدمامحل نده ،
باشه خداجونم به حرف آدما محل نمیدم و عوضش کادوم وازتوخواستم میدونم تمرکزم وبزارم روخواسته هام بهم میدی شون الهی شکرت ..
واییییییییییی که چقدر این حرفهایی که استاد تو این فایل زدن جواب موقعیت امروز منه ،من امروز دقیقا در یه جمعی هستم که همش حرف از بیماری بود حرف از اینکه دختر فلانی طلاق گرفت و شوهر کرده شوهر جدیده پدرش درآورده آه اون قبلیه گرفتتش و خلاصه از اینجور حرفها ولی من خداروشکر فقط اعراض کردم و اینکه دقیقا منم مدتیه علاقه ای به بودن یا حرف زدن باکسایی که قبلا اگه چندروز زنگ نمیزدند حتما زنگ میزدم ساعتها صحبت میکردیم ندارم وبیشتر دوست دارم تنها باشم ورو خودم کار کنم و از تنهاییم لذت میبرم و واقعا تحسین میکنم این جمع رو که یه نکته مثبتی که خیلی برام تحسین برانگیزه اینه که این عزیزان نه بزرگترها اصلا تو گوشی نیستن و فقط در حال لذت بردنن با پیاده روی بادیدن مناظر با غذا درست کردن و چقدر برای هر کاری که میکنن ارزش قائلن من به شخصه خودم خیلی دوست دارم تو طبیعت آشپزی کنم ولی اکثر اطرافیانم دنبال غذای ساده و سریعتر هستن واشپزی طولانی رو وقت تلف کردن میدونن ولی من عاشق تک تک کارایی ام که تو خونه خودم انجام میدم عاشق جاروکشیدن خونم عاشق آشپزی کردنم عاشق گردگیری خونم عاشق تمیز کردن وغبارپاشی گلهام من هرکاری که انجام میدم ارزشمنده و لذت بردن از لحظه لحظه زندگیم و کاری که انجام میدم رسالت منه ،و تحسین میکنم این موضوع رو که اول به بزرگترها دادن و حس میکنم این موضوع بچه رو صبورتر میکنه به بچه آموزش میده احترام رو واینکه صبرکنه تا به خواسته اش برسه حالا اگه ما اول یچیزی برای خودمون برداریم اول کلی هم خودمون هم جامعه این برچسب رو بما میزنن که چطور دلت میاد بچت نگاه کنه تو بگیری چه دل سنگی داره اون بچه اس وهزار جور باورهای نامناسب چقدر باورهام داره درست میشه و خداروشکر میکنم که دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم ووقتی خداهم فرزندی عطا کرد الگوهای مناسبی رو دیدم وباورهای مناسبی ساختم خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی و واقعا این استاد بی نظیر رو و این مهمانهای بی نظیر و این فیلمبردار نکات مثبت بی نظیر مریم عزیزم رو تحسین میکنم عاشقتونم عاشقتونم
وای این آهنگ سیروان خسروی عزیز بچگیامو برام زنده کرد چقدر این آهنگ رو دوست داشتم و چقدر حس خوب بهم میده و عالی ترین میکسی بود که دیدم تیتوم عزیزم من عاشق تو اون عروسکاتم دختر ناز تحسینت میکنم برای این روحیه عالی ،وای خدایا شکرت که من اینجام خدایا شکرت که هدایت شدم به بهترین انسانها وبهترین الگوها خدایا دوستت دارم
یکهفته ای هست تمرکزی دارم سریال زندگی در بهشت رومیبینم و اونم صدای درونم بهم میگه .و چقدر جذابه
خدایا شکرت به خاطر قرار گرفتن در این مسیر زیبا که به جای اینکه بیام سریال های بی خود تلویزیون رو ببینم ، میایم این جا و با عشق و لذت این فایل ها رو میبینم .
با دیدن هر صحنه تخت تاثیر قرار می گیرم و کلی سبک زندگی درست یاد میگیرم
استاد عزیز دمتون گرم که پای هدف و تعهد تون که گیاه خواری هست ،موندین ، همین یک کار شما کلی به من نکته وکد میده که هدف بذارم و تعهد داشته باشم ، در حال حاضر مهم ترین تعهدم این هست که حالم خوب باشه و اگر بد میشه سعی کنم در کوتاه ترین زمان ممکن حالم رو خوب کنم و مهم ترین کاری که انجام میدم تا حالم خوب بشه و احساس خوب داشته باشم سایت و دیدن فایل ها و کامنت خواندن هست و یک کار دیگه که احساسم رو فوق العاده عالی میکنه نگاه کردن به عکس اهدافم هست که خیلی سریع احساس خوب به من میده
خدای من چه بچه هایی تربیت کردن چه صبور و با وقار هستن . منتظر موندم تا اول بزرگ ترها دسر بریزن و این کلی دوباره به من درس داد که احترام گذاشتن به بزرگ ترها رو انجام بدم
و در این مدتی که منتظر بودن چقدر آروم و با شوق و لذت منتظر بودن .
صحبت های شما تکمیل کننده است برای ایجاد یک سبک شخصی جدید ، معاشرت با افراد عالی و مثبت
به زور نمیشه اطرافیان تو عوض کرد یا تغییر داد ،بلکه با تغییر مدار میشه
چه جور مدارت تغییر میکنه ، از طریق توجه کردن به صورت خوداگاه البته در ابتدا بعد فرکانس های تو دنیای تو رو تغییر میده .
یک نکته ای درباره مقایسه کردن می خواستم بگم ولی ترجیح دادم که در قسمت نظرات دوره احساس ارزشمندی بذارم .
چقدر سبکزندگی جذابی دارید استاد .
همیشه در حال لذت بردن و یادگیری هستید
اعتماد به نفس تون چه غوغا میکنه
ممنون استاد عزیزم .
برم قسمت بعدی رو ببینم که مشتاقانه منتظرم ببینم چه اتفاقاتی رخ میده
خدایا شکرت برای دیدن این فایل بهشتی در کنار عزیز دلم.
خدایاشکرت چه آشپز خونه صحرایی پربرکتی و هردفعه غذاهای خوشمزه وعالی داره
خدایاشکرت برای این باور فراوانی وثروت وبرکت و وفور نعمت که در این مکان بهشتی وجود داره
اون دختر کوچلو زیبا و اون عروسکهای خوشگلش که منو برد به دوران کودکیم ..یادمه یک عروسک خیلی خوشگل یکی به من هدیه داده (البته عروسکهای دیگه ای هم داشتم )اما اون عروسک جدید تر بود و چشماش باز وبسته میشد و متفاوت بود با عروسکهای دیگه ام و متاسفانه مامانم اجازه نمیدادباهاش بازی کنم و میگف خراب میشه و همیشه از پشت شیشه کمد با حسرت نگاش میکنم…اون عروسک سالم موند تا
بزرگ شدم ازواج کردم و صاحب دختر شدم و همون عروسک دادم ودخترم باهاش بازی کرد ولی اون خلع بازی اون عروسک برام موند وباعث شد که من برعکس مادرم و چون اون تجربه ی بدی داشتم ..
اجازه میدادم دختر بازی کنه ولذت ببره حتی اگه خراب بشه ….
این بچه و با اینهمه عروسک دیدم یاد کودکی خودم افتادم و حتی در مورد اسباب بازی هم باور کمبود بود…..
هرچن من به واسطه اون اتفاق کودکیم عروسک ها رو دکوری برای دخترم انجام ندادم و هرچی میخردیم یا براش کادو میاوردن درجا میدادم بازی کنه و در لحظه لذت ببره وشاد باشه….
موقعی که داشتیم مهاجرت میکردیم بیام تهران به دخترم گفتم عروسکات جیکار میکنی گفت بزارش خونه مامانبزرگ…
همه رو جمع کردم بردم خونه مامانم و هر نوه ای اومد وباخودش برد…و اصلا دخترم براش مهم نبود..چون دیگه سیر شده بود و اشباع شده بود وبه راحتی ازش رد شد..
بقول استاد بایدبه ثروت برسی تا بتونی ازش رد بشی…
باید هر چیزی رو تجربه کنی تا خودت رو بشناسی که به چه چیزی واقعا علاقه داری. و از چه چیزی.بیشتر لذت میبری .چون بعضی چیزها رو تجربه ش میکنی میگه همین بود وبرات اصلا جذابیتی نداره و یا برعکس یک جیزی رو تجربه میکنی و میگی وای چقدر عالیه و خودشه و ….کلی باهاش لذت میبری وحالت عالیه
مثل استاد اول فکر میکرد زندگی در یک برج بزرگ رو دوست داره وقتی خرید وزندگی کرد خیلی راحت ازش رد شد وفروخت ودید به خونه روستایی زیبا و آروم وخلوت علاقه داره و حالش عالیه…
خدایاشکرتتتتتتت برای این جهان پر از ثروت ونعمت وبرکت.
خدایا شکرت که برای تک تک آدما بیش از نیازشون ثروت وجود داره…
کافیه من خودم فقط بخوام جهان خودش منو هدایت میکنه…
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
وای خدا من عاشق اون دسر گیلاسی شدم کاملا حس کردم طمع و مزه اش رو اونم روی آتیش
خدا می دونه چقد خوشمزه بود
چه وسایل های با کیفیت و اعلایی ، از جنسشون از پشت قاب گوشیم هم لذت بردم واقعا معرکه
چه خانواده پایه ای برای لذت بردن ، واقعا لذت بردن یک توانایی و مهارت هست که نیاز به تمرین داره ، باید آدم تو مدارش باشه و افرادی که تو مدار ناخواسته ها هستن قدرت لذت بردن و تفریح کردنشون کم میشه و خود به خود اصلا واسشون دیگه اتفاق نمی افته یعنی یه جورایی تو مدارش نمی تونن باشن
چقد خوبه و من الان همچین درخواست هایی به جهان دادم که دوستان این چنینی می خوام که وقتی دور هم جمع بشیم غیبت و تهمت و فلانی و فلان سیاست و … نباشه
این باشه چطوری لذت ببریم
به نظرم واقعا این رو هم ما بلد نبودیم یعنی ما از بچگی یاد نگرفتیم که اینطور هم میشه زندگی کرد
همه به هم نگاه کردن فکر کردن خب اینه دیگه دورهمی یعنی بشینن نظر بدن هر کس راجع به یه اتفاق تو فامیل یا تو کشور و این یعنی لذت بردن
همه جی به تعریف ما از مسائل ربط داره
خدایا شکرت
اون دختر کوچولو منو برد به دوران بچگیم چرا همش حالم خوب بود ؟ چون همش با تجسم و خواسته هام زندگی میکردم نه با نگرانی ها و ناخواسته هام
چون ما از بچگی شرطی شده داشتن احساس خوب هستیم واسه همین نمی تونستیم تو احساس بد یا همون ناخواسته ها یا نا زیبایی ها بمونیم
چون ما از بچگی افکار و باورهای نامحدود و قدرتمند کننده داشتیم
واسه همین نکرانی جایی تو ما پیدا نمی کرد که خونه کنه
شکر بابت هدایت های الهی اش به مسیر درست جای درست و مدار درست و آدم های درست
هزاران هزار بار شکر بابت دیدن فراوانی ها لذت ها و آزادی ها احترام و قوانین
یه صبح زیبا در اولین روز هفته و شروع با سریال مورد علاقه ام
شکر که تمام صحبت های استاد را درک می کنم
شکر که بزرگ شدنم توانمندی هام اینی که هستم را در این سریال مو به مو درک می کنم
سالها تلاش و کنترل ذهن و حرکت و حرکت و حرکت باعث شد الان اینجا باشم که با تمام وجودم درک می کنم
استاد جون به لطف الله مهربان سالیان سال ما در مهمانی گروهی مون که چند خانواده ی ثابت بودند نا آگاهانه در مدار شادی و بازی بودیم
بازی هایی که خلاقانه و جالب بود و کلی از خوردن غذا ها و راحت برگزار کردن مهمونی ها ،حتی پذیرایی در ظرف یکبار مصرف و بازی کردن های مختلف لذت می بردیم ،غذا ها ی ساده و دورهمی های ساده و شاد
در محیط های مختلف به لطف خدا تمام این حس خوب سریال را ما در مهمانی و سفرهای گروهی تجربه می کردیم و الان سپاسگزار خداوندم بابت تجربیات عالی و در مدار عالی لذت بردن
شکر بابت تمام این آگاهی ها
شکر بابت بهبود و تغییر
شکر بابت در لحظه بودن و لذت بردن
شکر بابت بیداری و زنده بودن کودک درونم
من اگه اونجا بودم می توانستم ساعت ها با اون فرشته کوچولو بازی کنم
یکی از ویژگی های منحصر به فرد من و می توانم بگم موهبت الهی که خداوند در وجودم مثل یک خزانه و گنج قرار داده علاقه و عشق و کار کردن با کودکانه
بهزودى گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود». و گروهى مىگویند: «پنج نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود». درحالىکه اینها سخنانى بىدلیل است و گروهى مىگویند: «آنها هفتنفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود». بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است». جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس دربارهی آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچکس دربارهی آنها سؤال مکن..
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً [23]
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم».
مگر اینکه خدا بخواهد. و هرگاه فراموش کردى، پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى که برای رشد من هست هدایت بشم..
رشد در این آیه(.رسیدن به چیزی ..که بخیر و صلاح من است)…
و در اخر همین سوره خداوند از قوانین بدون تغییر الهی میگه…
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً [27]
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحىشده تلاوت کن؛ هیچچیز سخنان او را دگرگون نمىسازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمىیابى….
سلام و درود به سایت بهشتیم..بازم هدایت پروردگار..با آیه زیبای کهف. و همزمانی من با صحبت استاد عزیز با این بخش از فایل…
تمرکز روی زیباییها در هر شرایطی…
امروز بازم از روزهایی که هدابت پروردگار نصیبم شد..تا قوانین بدون تغییرش را،’با باورهای یاران کهف بهم یاد اوری کنه…
افرادی که تونستن کنترل ذهن کنند.و اونا هدایت شدن در زمان و مکان مناسب..و خداوند از رحمتش بر اونا،’جاری نمود.300سال بخواب رفتند…و 9سال دیگه افزون شد…و اون 9سال خداوند میگه ..بهش افزودم ..
و خداوند میگه به مدتی که ماندند داناترم…
همون توحیدیه که وقتی تو مسیر قرار گرفتی..خداوند کارها رو انجام میده..چون یجاهایی ،کم میاری میخاد چی بشه…
چون ذهن اینهمه معجزات رو نمیتونه بپذیره..
که اون معجزات..همون قوانبن بدون تغییر الهیه…که توسط ما انجام میشه…
و عمل به قوانین و سنت الهیه…
به اندازه ایی که ما روی خودمون کار میکنیم بهمون اندازه هم خداوند با عدالتش ما رو بجاهای خوب و بجاهایی که ارامش کامله ..هدایت میکنه..
و خداوند تو این ایه میگه…ما اگاه کردیم تا یقین کنند وعده الهی انجام شدنی هست…
من دیروز یدفعه.یه اتفاقی برام پیش اومد..یه مهمانی چند نفره رو خودم ساپورت کردم غذا درست کردم.و کلی با خوشی همه چیز انجام شد..افرادی بهم ملحق شدند که اصلا نمیدونستم…به کجا میخاد ختم بشه…
و من تو این پونت مهمانی…قوی شدنمو برای حل مسائلم برای اینده..با حجم کار کرد زیاد ..درک کردم..که من واقعا به قدرت بزرگی رسیدم…بدون اینکه هیچ چیزی از ذهنم دور بشه…همه چی رو میتونم در زمان کمتر برنامه ریزی کنم..
چقدر نشانه خداوند دقیق و زیباست..این نشانه با مهمانی من هماهنگ شد…
دیشب توی این مهمانی صحبتهایی که میشد..اصلا با روح من تناسخ نداشت..و اصلا من نمیتونستم با این دیدگاهاشون،’ رابطه برقرتر کنم..و هر چی اونا میگفتن…من یادم از رفتار شما در همین سریالها..برام روشن تر میشد..که چقدر میشه متفاوت از کلی افراد نتیجه گرفت…
و هر جا که نیاز بود من اصلا بهش فکر نمیکردم.یا از اون قسمت با اون حرفها بلند میشدم..میومدم خاسته هامو و اون چیزهایی که میخامو توی گالری گوشیم نگاه میکردم…
استادم دقیقا همینه.اون مهمانی ..که خداوند منو هل داد..تا افرادی که من فکرشو نمیکردم ..دعوت شدند.خودم مسئول غذا بودم..وونا خیلی لذت بردن و بسیار تشور کردن..و خیلی رفتارهام اونجا برام روشن شد..تا بیشتر مواظب باسم…
و کلی درسها یاد گرفتم..و خودمو مقایسه کردم با قبلا ..چقدر تعقییر کردم..چقدر دیگه حرفها برام یچیز پیش افتاده هست..
یچیزی خیلی دارم تفاوتشو درک میکنم..افرادی که دوربرم هستند..دیگه حرفهاشون وارد ذهنم نمیشه.احساس میکنم تو دنیای دیگه دارم زندگی میکنم..یه حس مستقلی.در درونم ایجاد شده..فقط سکل دهنشونو می بینم بالا و پایین میره..اصلا خرفها خیلی برام قابل درکتر شده..
میدونم یسری کارا هم باید تو شخصیتم بوجود بیارم..
که با این مهمانی خداوند بیشتر بهم نشون داد بصورت عملی!…و خیلی خودمو تحسین میکنم..از حرفهای بی ربط دور شدم..و قابلیت گوش کردنم بسیار داره پایین میاد…
و دقیقا این فایل..داره خداوند بهم ،’بیشتر میگه..که مواظب رفتارم باشم.چون رفتار از باورامون میاد….
باورهایی که حاصل سالها،’دور شدن از وجود خودمون بوده……
و چند نشانه رو خداوند از طریق افراد بصورت عملی بهم نشون دادن..مدارمو با این نگرش دیدم..که چقدر من فرکانسم بالا رفته..
چقدر بهتر میتونم عمل کنم.
چقدر خودکنترلی ذهن دارم.و حتی مقاومتهامم کمتر شده،’در برابر گفته های ناجور..دقیقا اینروزا نتایج عملکرد خودمو.دارم می بینم..
و واقعا خوشحالم که با فردی هم فرکانس شدم.که جز روی زیبای زندگی و اینهمه شور و عشق.چیز دیگری نیست..
کل پونت زندگی کردن در این دنیا…همینه..لذت بردن و شور شوق زندگی کردن…وقتی انسان..اشتیاق داره برای روزهاش..خیلی بیشتر میتونه در برابر تضادها حل مسئله کنه..بیشتر هدایتها رو درک میکنه..بیشتر با ربش ارتباط برقرار میکنه..
من اینروزها در تنهایی خودم.فقط دارم ارتباطمو با خداوند یکی میکنم.چقدر زندگی لذت بخش و حال خوبه..چقدر اشتیاق به زندگی دارم..واقعا خوشحالم..که این پروردگار.این قدرتشو تو درونم قرار داده تا زندگیمو اونجوری که میخام خلق کنم..
و کل داستان زندگی کردن..فلسفه زندگی کردن.تمرکز روی زیباییها و در صلح بودن با خودمونه..و ارتباط و نگرش و دیدگاه ها بسمت خوشبختی و سعادتمندی در دنیا و اخرت..
که همه به توحید ختم میشه…
و خداوند در اخر این صفح هدایتیم میگه…انچه از کتاب پروردگارت بر تو وحی می شود.قرائت کن!..برای کلماتش هیچ تعقییر دهنده ای نیست و در پایان میگه هرگز تکیه گاهی جز او نخواهی یافت…
هیچ تکیه گاهیی مانند پرورگار نیست…واقعا هیچ دوستی مثل خداوند نیست..وقتی ارامش داشته باشی میتونی پیداش کنی…
آرامش از کجا بهت انتقال داده میشه..
وقتی که باورات تعقییر کنن..
وقتی که سمت خودتو انجام بدی.وقتی پرهیز کنی از کارهای اشتباه..و کاری نداشته باشی.با دیگران…غیبت نکنی.حرفهای چرت و مرتی که به تو ربطی نداره گوش ندی..و نزاری باورهای گذشتگانتو،’دنبال کنی…
گذشتگانی که خیلی افراد دارن ازش استفاده میکنن.و در کلام روزانشون و زندگیاشون بکار می بندن…و روز و شبشون شده یه مشت حرفهای ناجوری..که هیچی که بهتر نمیشه..رو بدتر میکنن..
من 30خورده ای سال .از زندگیم با همین نگرش بزرگ شدم.بقول استاد دلنو خوش کرده بودم.با همین حرفها و واقعا لذت میبردم..
سبک دهنم بیشتر زشت شده بود.حرفهای زشت از دهنم بیرون میومد..
و دیدم..هیچ چیزی از زندگیم جز یه ارتباط ناجور نیست..و هیچ تعقییری تو زندگیم حز بدو بدو کردن نیست..حالم خوب نیست..اگه هم بود همون زمانهایی که حرف چرت میزدم..
و دیشب..توی رفتارم دیدم.و باز خداوند یسری چیزها رو بهم نشون داد..که بازم باید خیلی بیشتر روی خودم کار کنم.خیلی سپاسگزار این خداوندم.که هر روز داره توی شخصیتم…قوی ام میکنه…
و من نوعی اگه با همین تفکر گذشته بودم الان کارم بجاهای درب و داغون بیشتری کشونده میشد..
و میگذریم..الان خیلی خوشبختم که تو جایی دارم..زندگی میکنم…که حز زیبایی و عشق ..و لطف الهی چیز دیگری نمی بینم.خیلی خیلی خوشحالم!که میتونم همه چیزو مدیریت کنم.و واقعا قدرت خودمو در اون تمرین مهمانی که کار خدا بود دیدم…
صحبت استاد صحبت زیبایی بود..صحبتی که زندگی اینده ما رو رقم میزنه..خیلی خوشحالم که اینده خیلی خوبی دارم..خداوند اینده امو تو زمان بیداری.بصورت واضح بهم نشون داد.انشالله به امید الله یکتا.به زودی نتایجمو با تکاملم میام مینویسم..
………………………………………………..
نکته بعد..تجسم اون دختر بچه زیبا….
اره منم که بچه بودم..یادمه مامانم قالی بافی میکرد..از پرزهای رنگ رنگی اون کرکها…کلی خلاقیت میدادییم..تو شکم عروسکامون استفاده میکردم…خودم عروسک درست میکردم..و از صندوقایی که توی حیازمون داشتیم خونه دو تا طبقه درست میکردیم..و یادمه از برگهای تازه درخت توت.مون.گل حیاط خونمو درست میکردم.اون کرک رنگی رو ما بیین اون برگ تازه میزاشتم…
یادمه همیشه یه صندوقچه جادویی پر از وسایلمون میزاشتیم قایمش میکردیم زیر خاک بعد یه مدت ..در میوردیمشون..یعنی گنج پیدا کردیم..
یا تفریح زیبای دیگمون..وسایل برمیداشتیم از روغن و برنج.دیگ کوچیک اتیشی ..میرفتیم کوه توی یه غاری که نزدیکای خونمون بود غذا درست میکردیم..و کلی تفریحات دیگه..چقدر همون بچگی تجسم سازیهای زیبا میکردیم…
مخصوصا ..وقتی که طبیعت جزو زندگیت باشه..که همیشه برای ماها وجود داست.هنوز بیشتر بود..
بچه های بهشتیم.استاد عزیزم..بچه بودم میرفتم خونه دوستم که چند قدمی خونمون بود.خیلی باهمدیگه خوش میگذروندیم..یه تصویری تو خونشون بود..شکل یه حوض چه آبی.در کنار کوه زیبایی.و خانم ها و اقایون بسیاری داشتن تو اون پارک ابی …آبتنی میکردن..
من همیشه که میرفتم اونجا اون صحنه رو تجسم میکردم…
دقیقا اون صحنه برای ایالت کلرادو امریکا بود.چون اون شخص گفت برای امریکا بوده ..همون صحنه استاد هدایت شدن به اون قسمتی که وساطای کوه پارک ابی بود..و من اون صحنه بردم تو زمان بچگی..
یادمه اینقدر این صحنه رو دوستداشتم که مدام میرفتم توی اتاقشون اون صحنه رو میدیدم تجسم میکردم..چوندعاشق ابتنی در طبیعتم..اتفاقا امسال چند هفته ایی یبار با خانواده ام میرییم تو چشمه ها ابتنی واقعا چه کیفی داره..
و در نهایت بگم..هر چی در بچگیم تجسم کردم الان داره وارد زندگیم میشه..و هر چی در بچگی رویای صادقانه بهم الهام کرده الان تو زندگیم وجود داره..
وقتی فکرشو میکنم.الان به این فکر افتادم..خداوند هر لحظه در حال هدایت ما هست..ما فقط باید شاخکامونو تیز کنیم…و بدونیم چقدر مسیر الهی درست و دقیقه..
تمام تجسمات کودکی الان دارم بصورت واضح تو زندگیم می بینم.همیشه بدنبال بهترینها بودم..در کل خداوند رو خیلی تو کارام می دیدم….تا تکاملم طی شد..امروز دارم به لطف ربم..در این بهشتم مینویسم…
راجع به اتفاقات گذشته و اینده ام…
خداوند رو سپاس میگوییم..که خیلی با خودم در صلحم خیلی لحظه های با خودم با خداوند بودنم و نوشتن در سایت بهشتیم..همه رو در جهت پیشرفتم می بینم..و داره هر روز قوی ترم میکنه..شور و اشتیاق را در درونم غوطه ور میکنه…و
و میدونم این مسیر نیاز به تمرکز خیلی بالا و یاد خداوند بود داره..و بدونم هیچ پناهگاهی مانند خداوند نیست و وجود ندارد..
خداوند میگه..هر کسی هدایت شد.راه یافته هیت..
هر کسی گمراه شد.هیچ یار هدایت کننده ایی نخواهد یافت..
پس هر چقدر تمروزمون روی زیباییها.و حرفهای خوب و مشغولیتهای خوب باشه.و در جهت خاسته هامون باشه ما هدایت میشیم با لطف خدا بجاهای خوب…
هر چقدر از مدار خداوند پرت بشیم…میشیم سرگردان..که هیچ نوری نیست..و تا زنده هست..جز نفسی بی ارزش چیز دیگری نداره و هر روز هشتش گرو نهشه…و شور اشتیاق از زندگیش بیرون میره.و اتفاقات هر روز اونو از جایی که خورشم نمیدونه احاطه اش میکنه تا خودش خودشو به مرز نابودی بکشونه…
انشالله خداوند هدایت کنه..خداوند هیچ وقت تو کارش نقص نیست..ما فقط باید تعقییر کنیم..
خداوند میگه تو یه قدم بیا..من هزار قدم میام..
یجایی از قرآن میگه..عمل اندک شما..در برابر پاداش های زیاد،’ از طرف من…که معبود شما هستم.
سلام به بهشت و بهشتیان
خدارا هزاران بار شکرت برای این سریال و هرچی که توش دخیله از دستات که فیلمبرداری میکنن تا اینترنت من که وصل میشه و چشمان قشنگی که بهم دادی تا قشنگی هارو ببینه واقعا که این سریال معجزست این روزا عجیب دارم باهاش ارتباط برقرار میکنم انگار که تازه افتادم تومدارش یادمه اون اوایل که وارد سایت شدم هروقت نشانم زنذکی در بهشت میشد میگفتم این چیه بابا یا قبلا میگفتم پاشو جای سریال برو رو باورات کار کن الکی وقتتو تلف نکن الان که دارم اینو میبینم میفهمم که خداجقدر هدایتم کرده بود سمت این سریال ومن هی پسش میزدم و دقیقا همین اتفاق با شیوه حل مساعلم برام افتاد که اون میگف برو گوش بده من میگفتم نه اخساس لیاقتو ول کنم برم اون اخه اون چی میخواد بگه درحالی که الان همون دوره شد مورد علاقه ترین دوره من چون ابشخور مسعلمو بهم شناسوند خدایا شکرت بابت اینهمه زیبایی و شادی رابطه الهی شما دو عزیز برا من تحسین برانگیزه حتی این برای من خود عشقه که شما بشقاب مریم عزیز رونگه دارین تا فیلمبرداریشو کنه و چه خوراکی خوشمزه ای به به نوش جونتون و چه قانون باحالی افرین اینجوری صبر و به بچه هاشون در عمل دارن یاد میدن دمشون گرم چقدر ریک که برا شما صندلی اوردو دوس داشتم عزیزم چقدر این مرد مهربون وخوش اخلاقه والا ما هرچی ارتشی دیدیم کلا یا ساکت بوده با تومهمونی توخودش بود و فقط دنبال سکوت بعد اینجا مردیومیبینیم که نقطه مقابله یعنی بازی میکنه غذا درست میکنه میخنده شاده واقعا افرین و تحسین میکنم مریم عزیزم رو که با اون بچه بازی کرد عزیزم و اون بارونو که بوی بهشتیشو از اینور دنیا هم میشد حس کرد خدارو شکر منم الان که دارم مینویسم اینجا داره بارون ناز زمستونی میاد و هوا معرکست عالیه خدایا شکرت اینجا همه چیش زیباست عاشقتونم
سلام به روی ماه همتون
صبح قشنگمون همگی با هم با شادی باشه
سپاسگزارم از تک تکتون
خدا جون عاشقتم بابت اتفاقات قشنگ زندگیم و پولایی که هر روز داره بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه آشنا شدن با دوستای امریکاییمون توی این قسمت از زندگیم سلامتی هامون شادی هامون- ارتباطهای قشنگمون که هر روز داره بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه—-من عاشق امریکاییها هستم – انگار خود خودشونن–خدا جون کمکم کن منم خود خودم بشم و از وجود ارزشمندم با همین شکل و ظاهر و وضعیت مالی و کسب و کار و همه چیز زندگیم لذت ببرم و سپاسگزار باشم–میخواستم به زیبایی ها توجه کنم تا جهان لا جرم زیبایی های بیشتری رو وارد زندگیم کنه
چقد دیروز توی زندگیم و محل کارم اتفاقای قشنگ افتاد که ازشون لذت بردم –مشتری های خوش اخلاق –مسیر های کوتاه و زیبا –قیمت های دوس داشتنی — مسیرهای دو سفره –آدمای خندون و ثروتمند –غذاهای خوشمزه — راحتی توی کسب و کارم — راحتی و آسون شدن برای آسونیا –خدا جون من درخواستهامو نوشتمک توی دفترم و میدونم یقین دارم بهم میدیشون چون لایقشم — چون امروز با عشق صبح بیدار میشم و از استارت صبح شروع میکنم با دیدن سریال زندگی در بهشت خودم و لذت بردن و تحسین کردن و عشق وحال و لبخند و این استاررت لبخند باعث میشه روز قشنگی رو سپری کنم
خدا جون باورای منو راجع به اینگه چطور با بچه ها دوستانه رفتار کنم رو یادم دادی
خدا جون ارتباط با آدمای بزرگ رو هم براحتی یادم بده
–خدا جون ازت میخوام در زمان مناسب در مکان مناسب با بهترین شرایط و آدما و اتفاقات قشنگ منو همزمان کانکت کنی تا لذت بیشتر ببرم تا بتونم بیشتر سپاسگزار باشم — خدا جون من قربانیم رو دادم
زمانمو برای سپاسگزاری تو توی دوره هام قربانی کردم
سیگارمو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
سکوت رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
تائید طلبیم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
s رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
آشغال نزار بیرون رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
ناجی بودن رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
شرک رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
تعهدم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
جزوه فروانی رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
لذت بردن از لحظه امروزم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
کارهای عملیم رو برای سپاسگزاری تو قربانی کردم
و دست آخر
با شجاعت و هدایت تو تونستم 15باور توحیدیم رو بخاطر سپاسگزاری از تو از شیطان پس بگیرم و شرک و ترس رو قربانی کردم
با این وجود یقین دارم لاجرم استاد برا من صدق میکنه
با این وجود شک ندارم تو همون خدایی هستی که قولشو بمن داده بودی
پس من درخواستمو دادم و نوشتم
اگه دوستام تونستن از همین خدا
از همین استاد
از همین دوره ها
از همین شرایط من نتیجه بگیرن و به تمام آرزوهاشون برسن
منم میرسم به راحتی و با سوت زدن توی جنگل و لذت بردن
چون باید برا منم کارها یعنی همه کارها آسون بشه
چون تو قولشو دادی
و من یقین پیدا کردم خدا جون تو کافی هستی
یقین دارم تو بیشتر میخوای لذت ببرم
یقین دارم میخوام بگیرمت و همه جای بدنتو ببوسم که همه جای تو نور و زیبایی و شادی و آرامش و خنده و همه چیزای خوبه
قسمتی از بدنت اون خنده ناز بچه کوچیک چن ماهس که براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون لند کروز اتاق 300 2024 که حاضرم جونمم براش بده
قسمتی از بدنت اون ارتباطیه که عاشقشمکه براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون پروانه زیباس که بقول استاد میگه نگاهش بکن چقدر زیباس آدم دیوانه میشه از زیباییش که براش میمیرم
قسمتی از بدنت اون دفتر کارمه که خودت برام از هر صدایی ایزوله کردیش و آرامش رو برقرار کردیش که براش میمیرم
نمیدونم دیوانه این زندگی کردن با تو شدم
دیوانه شدم
معجزه پشت معجزه
خبر خوب پشت خبر خوب
اتفاقات قشنگ پشت اتفاقات قشنگ
اونروز که توی دوره ها میگفتی معجزات پشت سر هم بوم بوم بوم شروع میشن نمیفهمیدم
ولی دارم کم کم میفهممشون
عاشقتونم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..
سلام به استادومریم جانم ..
این فایل به صورت معجزه نشانه امروزمن بود دقیقا هماهنگی داشت باحس وحال من که بهش می پردازم ولی اول شکرخدارومیکنم که این چنین قوانین دقیقی داره وانقدر واضح داره باهام حرف میزنه وهدایتم میکنه..
خداروشکرمیکنم بابت این دورهمی ها ی صمیمانه ،ارتباط های سالم ،انسانهای شاد ،ذهن های پاک ،بابت تمام وسیله هایی که دردسترس این آدمها وجودداشت تایه روز خوش رو بسازن .
خدایاشکرت بابت پرادایس واین همه غذاهای خوشمزه بابت طبیعت فوق العاده ،هوای پاک ،کره ی زمین ،درختانش گیاهانش ،بارون رحمت الهی و…
واما توجه به خواسته هاو اعراض ازناخواسته ها::
چه قدر خوبه به جای غیبت و تهمت وحرف های ناروا تمرکزمون وبزاریم روخواسته ها ،آیاواقعا میتونیم اینگونه باشیم آیا میتونیم عمل کنیم یافقط ادا درمیاریم؟ ..
داستان ازاونجایی شروع میشه که خیلی وقت پیش که بچهام کوچیک تربودن وخونه ی ماهم که همیشه شلوغ ازدست این بچها وکارهایی که من نمیتونستم بهشون برسم ،باوجود دوقلوهای شیطونم ،ازصبح درحال شستن لباس و کهنه ی بچه وکلی چیزبرای شستن بادست بودم وحتی غذاهم فک کنم نخوردم وبه بچهاوپدرشون گفتم که بخورید ومن بعدامیام و خونه هم شلو غ ،نون خرده هایی که ازتوی سفره توی خونه ریخته بود و….دیگه خودتون بهترمیدونید ،وقتی شستنام تموم شد یه کارمهمی پیش اومد برام ،باید یه پولی و میرسوندم دست یه نفر وبه همسرم گفتم این کارو انجام بده ،همسرم هم سوارموتوربود وگفت سوارشو ببرمت ومن گفتم ونه خیلی کاردارم ولی همسرم گفت حالا یه دقیقه ای برمیگردیم بزارببرمت ودوتایی بریم به پسرم گفتم توهم همین جادم درباش کسی هم اومد بگومادرم نیست خونه ،تادرعرض 5 دقیقه که مارفته بودیم یه همسایه ی فوضولی اومده بود خونمون و دیده بودکسی نیست، اماواردشده بود و برای من یه چیزی هم آورده بود گذاشته بود روی مبل و خودتون میدونید مواجه بااون خونه شلوغ یعنی چی؟
من یه مدت به قدری بهم ریختم که دیگه شده بودکارمن اصلا گریه وناراحتی که آبروم رفت واین فرد حتما به همه میگه وپشت سرم حرف میزنه وامادلم میگفت عیب نداره غیبتت ومیکنه توکنترلش نمیتونی بکنی واگه غیبت هم میکنه گناهات میریزه و خودش ندونسته لطف میکنه بهت اماخب خیلی ناراحت شدم وبه زور فراموشش کردم .
دیشب وقتی اون خانومه اومد گفت همسایه ها فلان
چیزدرموردت میگن و خودش ومقایسه کرد بامن که من خیلی تمیزم و….منم گفتم اولا اون همسایه درموردمن قضاوت کرده وکاراشتباهی کرده و مطمن بودم که میگه چون اون نباید بی اجازه وارد خونه میشد وبه خودش بدکرده که این حرفارومیزنه در دروازه رومیشه بست دهن مردم ونمیشه بست .
،بعد الان کلی حرف پشت سرخودش هست که من دوست نداشتم بشنوم وهرازگاهی همین خانومه میومد میگفت ویه جورایی بهش میفهموندم که من دوست ندارم غیبت بشنوم ،این خانوم خودشم ازچندتابیماری رنج میبره که فقط به خاطر ذهنشه همش میره دکتر روانشناس وروانپزشک وبهش میگن فقط همه ی دردهای جسمانیت به خاطر اعصابته .
منم تصمیم داشتم که خیلی حرفا بزنم بهش که منم اینارومیدونم ازش وخودشم خیلی نامرتبی داشته بعله اون مادرشوهرم بود و میخاستم به پدرشوهرم بگم که هیچ وقت غیبت یک طرفه نیست ودوطرف مقصرن اگه کسی باهاش درموردبدی های من گفته ایشون ومحرم دونسته ولی گفتم خدایا من الان میتونم ازخودم دفاع کنم وحالش وبیارم جاش ،وبرای خودش بدمیشه میدونستم ایناتمام حرف های شیطانه چون من آرامش نداشتم وشیطان این ایده هارو بهم میداد وباخودم گفتم این هاباروحیه ی من سازگارنیست من اصل خودم این جوری نیست که لذت ببرم ازحرف های بیهوده حتی اگه حق بامن باشه واستادهمیشه میگه اعراض ،اعراض ،استادمیگن اگه پشتت غیبت هست بدون پیشرفت میکنی اگردرمسیردرست باشی ،اگه روی هرچی تمرکز کنیم اون توزندگیمون بیشترمیشه ،ممکنه این وسط منم خودم وقربانی نشون بدم ممکنه باعث بشه دروغ بگم ،کلی ناراحتی پیش بیاد،بین من وهمسرم وتمرکزمن برداشته میشه ازنکات مثبت ومیره روی ناخواسته ها واحساس بد هم که اتفاقات بد وبه وجود میاره ..
خواستم خداراهنماییم کنه زدم روی نشانه ی امروزم استاد دقیقا درمورد همین موضوع توضیح دادن که غیبت وحرفای بیهوده رورهاکنیم ازلحظات مون خوب استفاده کنیم وفرکانسی که درحال غیبت وتهمت میفرستیم به جهان خیلی فرکانس مخربی هست وتمرکز برداشته میشه ازروی خواسته ها واتفاقات ناجالب پیش میاد ..تصمیم گرفتم اعراض کنم وتمرکزم وبزارم روخواسته هام وازاین تضاد بازخورد خوبی بگیرم وسعی کنم بهبودش بدم وتاالان هم موفق شدم خداروشکر ،من باوجودپیشرفت هایی که کردم دیدم بعضیا تحمل پیشرفت کسی وندارند ومیخان بهش ضربه بزنن ولی من باید بهشون قدرت ندم وفقط قدرت ودست خدا بدم ومطمن باشم کسی نمیتونه به من آسیب یاضربه بزنه وفقط باعث پیشرفتم میشن …تازه این آهنگ خیلی عالی بود که هدایت خداوندبودبرامکه میگه :بزاربره ازدلت هرچی غمه ،
زیباترین ستاره روزمینی خدادوست داره ،
توبهتری ازهمه ،به حرف آدمامحل نده ،
به حرف آدمامحل نده ،
باشه خداجونم به حرف آدما محل نمیدم و عوضش کادوم وازتوخواستم میدونم تمرکزم وبزارم روخواسته هام بهم میدی شون الهی شکرت ..
به نام خداوندی که نزدیکترین من است
سلام به استاد خوبی ها
سلام به مریم گل ناز من سلام به همه دوستان عزیزم
واییییییییییی که چقدر این حرفهایی که استاد تو این فایل زدن جواب موقعیت امروز منه ،من امروز دقیقا در یه جمعی هستم که همش حرف از بیماری بود حرف از اینکه دختر فلانی طلاق گرفت و شوهر کرده شوهر جدیده پدرش درآورده آه اون قبلیه گرفتتش و خلاصه از اینجور حرفها ولی من خداروشکر فقط اعراض کردم و اینکه دقیقا منم مدتیه علاقه ای به بودن یا حرف زدن باکسایی که قبلا اگه چندروز زنگ نمیزدند حتما زنگ میزدم ساعتها صحبت میکردیم ندارم وبیشتر دوست دارم تنها باشم ورو خودم کار کنم و از تنهاییم لذت میبرم و واقعا تحسین میکنم این جمع رو که یه نکته مثبتی که خیلی برام تحسین برانگیزه اینه که این عزیزان نه بزرگترها اصلا تو گوشی نیستن و فقط در حال لذت بردنن با پیاده روی بادیدن مناظر با غذا درست کردن و چقدر برای هر کاری که میکنن ارزش قائلن من به شخصه خودم خیلی دوست دارم تو طبیعت آشپزی کنم ولی اکثر اطرافیانم دنبال غذای ساده و سریعتر هستن واشپزی طولانی رو وقت تلف کردن میدونن ولی من عاشق تک تک کارایی ام که تو خونه خودم انجام میدم عاشق جاروکشیدن خونم عاشق آشپزی کردنم عاشق گردگیری خونم عاشق تمیز کردن وغبارپاشی گلهام من هرکاری که انجام میدم ارزشمنده و لذت بردن از لحظه لحظه زندگیم و کاری که انجام میدم رسالت منه ،و تحسین میکنم این موضوع رو که اول به بزرگترها دادن و حس میکنم این موضوع بچه رو صبورتر میکنه به بچه آموزش میده احترام رو واینکه صبرکنه تا به خواسته اش برسه حالا اگه ما اول یچیزی برای خودمون برداریم اول کلی هم خودمون هم جامعه این برچسب رو بما میزنن که چطور دلت میاد بچت نگاه کنه تو بگیری چه دل سنگی داره اون بچه اس وهزار جور باورهای نامناسب چقدر باورهام داره درست میشه و خداروشکر میکنم که دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم ووقتی خداهم فرزندی عطا کرد الگوهای مناسبی رو دیدم وباورهای مناسبی ساختم خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی و واقعا این استاد بی نظیر رو و این مهمانهای بی نظیر و این فیلمبردار نکات مثبت بی نظیر مریم عزیزم رو تحسین میکنم عاشقتونم عاشقتونم
وای این آهنگ سیروان خسروی عزیز بچگیامو برام زنده کرد چقدر این آهنگ رو دوست داشتم و چقدر حس خوب بهم میده و عالی ترین میکسی بود که دیدم تیتوم عزیزم من عاشق تو اون عروسکاتم دختر ناز تحسینت میکنم برای این روحیه عالی ،وای خدایا شکرت که من اینجام خدایا شکرت که هدایت شدم به بهترین انسانها وبهترین الگوها خدایا دوستت دارم
عاشقتونم
سلام استاد عزیز و مریم بانو
تشکر از شما بابت ضبط این ویدئو ها
یکهفته ای هست تمرکزی دارم سریال زندگی در بهشت رومیبینم و اونم صدای درونم بهم میگه .و چقدر جذابه
خدایا شکرت به خاطر قرار گرفتن در این مسیر زیبا که به جای اینکه بیام سریال های بی خود تلویزیون رو ببینم ، میایم این جا و با عشق و لذت این فایل ها رو میبینم .
با دیدن هر صحنه تخت تاثیر قرار می گیرم و کلی سبک زندگی درست یاد میگیرم
استاد عزیز دمتون گرم که پای هدف و تعهد تون که گیاه خواری هست ،موندین ، همین یک کار شما کلی به من نکته وکد میده که هدف بذارم و تعهد داشته باشم ، در حال حاضر مهم ترین تعهدم این هست که حالم خوب باشه و اگر بد میشه سعی کنم در کوتاه ترین زمان ممکن حالم رو خوب کنم و مهم ترین کاری که انجام میدم تا حالم خوب بشه و احساس خوب داشته باشم سایت و دیدن فایل ها و کامنت خواندن هست و یک کار دیگه که احساسم رو فوق العاده عالی میکنه نگاه کردن به عکس اهدافم هست که خیلی سریع احساس خوب به من میده
خدای من چه بچه هایی تربیت کردن چه صبور و با وقار هستن . منتظر موندم تا اول بزرگ ترها دسر بریزن و این کلی دوباره به من درس داد که احترام گذاشتن به بزرگ ترها رو انجام بدم
و در این مدتی که منتظر بودن چقدر آروم و با شوق و لذت منتظر بودن .
صحبت های شما تکمیل کننده است برای ایجاد یک سبک شخصی جدید ، معاشرت با افراد عالی و مثبت
به زور نمیشه اطرافیان تو عوض کرد یا تغییر داد ،بلکه با تغییر مدار میشه
چه جور مدارت تغییر میکنه ، از طریق توجه کردن به صورت خوداگاه البته در ابتدا بعد فرکانس های تو دنیای تو رو تغییر میده .
یک نکته ای درباره مقایسه کردن می خواستم بگم ولی ترجیح دادم که در قسمت نظرات دوره احساس ارزشمندی بذارم .
چقدر سبکزندگی جذابی دارید استاد .
همیشه در حال لذت بردن و یادگیری هستید
اعتماد به نفس تون چه غوغا میکنه
ممنون استاد عزیزم .
برم قسمت بعدی رو ببینم که مشتاقانه منتظرم ببینم چه اتفاقاتی رخ میده
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
خدایا شکرت برای دیدن این فایل بهشتی در کنار عزیز دلم.
خدایاشکرت چه آشپز خونه صحرایی پربرکتی و هردفعه غذاهای خوشمزه وعالی داره
خدایاشکرت برای این باور فراوانی وثروت وبرکت و وفور نعمت که در این مکان بهشتی وجود داره
اون دختر کوچلو زیبا و اون عروسکهای خوشگلش که منو برد به دوران کودکیم ..یادمه یک عروسک خیلی خوشگل یکی به من هدیه داده (البته عروسکهای دیگه ای هم داشتم )اما اون عروسک جدید تر بود و چشماش باز وبسته میشد و متفاوت بود با عروسکهای دیگه ام و متاسفانه مامانم اجازه نمیدادباهاش بازی کنم و میگف خراب میشه و همیشه از پشت شیشه کمد با حسرت نگاش میکنم…اون عروسک سالم موند تا
بزرگ شدم ازواج کردم و صاحب دختر شدم و همون عروسک دادم ودخترم باهاش بازی کرد ولی اون خلع بازی اون عروسک برام موند وباعث شد که من برعکس مادرم و چون اون تجربه ی بدی داشتم ..
اجازه میدادم دختر بازی کنه ولذت ببره حتی اگه خراب بشه ….
این بچه و با اینهمه عروسک دیدم یاد کودکی خودم افتادم و حتی در مورد اسباب بازی هم باور کمبود بود…..
هرچن من به واسطه اون اتفاق کودکیم عروسک ها رو دکوری برای دخترم انجام ندادم و هرچی میخردیم یا براش کادو میاوردن درجا میدادم بازی کنه و در لحظه لذت ببره وشاد باشه….
موقعی که داشتیم مهاجرت میکردیم بیام تهران به دخترم گفتم عروسکات جیکار میکنی گفت بزارش خونه مامانبزرگ…
همه رو جمع کردم بردم خونه مامانم و هر نوه ای اومد وباخودش برد…و اصلا دخترم براش مهم نبود..چون دیگه سیر شده بود و اشباع شده بود وبه راحتی ازش رد شد..
بقول استاد بایدبه ثروت برسی تا بتونی ازش رد بشی…
باید هر چیزی رو تجربه کنی تا خودت رو بشناسی که به چه چیزی واقعا علاقه داری. و از چه چیزی.بیشتر لذت میبری .چون بعضی چیزها رو تجربه ش میکنی میگه همین بود وبرات اصلا جذابیتی نداره و یا برعکس یک جیزی رو تجربه میکنی و میگی وای چقدر عالیه و خودشه و ….کلی باهاش لذت میبری وحالت عالیه
مثل استاد اول فکر میکرد زندگی در یک برج بزرگ رو دوست داره وقتی خرید وزندگی کرد خیلی راحت ازش رد شد وفروخت ودید به خونه روستایی زیبا و آروم وخلوت علاقه داره و حالش عالیه…
خدایاشکرتتتتتتت برای این جهان پر از ثروت ونعمت وبرکت.
خدایا شکرت که برای تک تک آدما بیش از نیازشون ثروت وجود داره…
کافیه من خودم فقط بخوام جهان خودش منو هدایت میکنه…
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
وای خدا من عاشق اون دسر گیلاسی شدم کاملا حس کردم طمع و مزه اش رو اونم روی آتیش
خدا می دونه چقد خوشمزه بود
چه وسایل های با کیفیت و اعلایی ، از جنسشون از پشت قاب گوشیم هم لذت بردم واقعا معرکه
چه خانواده پایه ای برای لذت بردن ، واقعا لذت بردن یک توانایی و مهارت هست که نیاز به تمرین داره ، باید آدم تو مدارش باشه و افرادی که تو مدار ناخواسته ها هستن قدرت لذت بردن و تفریح کردنشون کم میشه و خود به خود اصلا واسشون دیگه اتفاق نمی افته یعنی یه جورایی تو مدارش نمی تونن باشن
چقد خوبه و من الان همچین درخواست هایی به جهان دادم که دوستان این چنینی می خوام که وقتی دور هم جمع بشیم غیبت و تهمت و فلانی و فلان سیاست و … نباشه
این باشه چطوری لذت ببریم
به نظرم واقعا این رو هم ما بلد نبودیم یعنی ما از بچگی یاد نگرفتیم که اینطور هم میشه زندگی کرد
همه به هم نگاه کردن فکر کردن خب اینه دیگه دورهمی یعنی بشینن نظر بدن هر کس راجع به یه اتفاق تو فامیل یا تو کشور و این یعنی لذت بردن
همه جی به تعریف ما از مسائل ربط داره
خدایا شکرت
اون دختر کوچولو منو برد به دوران بچگیم چرا همش حالم خوب بود ؟ چون همش با تجسم و خواسته هام زندگی میکردم نه با نگرانی ها و ناخواسته هام
چون ما از بچگی شرطی شده داشتن احساس خوب هستیم واسه همین نمی تونستیم تو احساس بد یا همون ناخواسته ها یا نا زیبایی ها بمونیم
چون ما از بچگی افکار و باورهای نامحدود و قدرتمند کننده داشتیم
واسه همین نکرانی جایی تو ما پیدا نمی کرد که خونه کنه
قلب و ذهن ما جایی واسش نمیزاشت که رشد کنه
ما خالی بودیم از افکار و فرکانس منفی
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
خدایا شکرت برای این همه نعمت و فراوانی
خدایا شکرت برای این بهشت زیبامون
خدایا سپاسگزارم برای این دریاچه فوقالعاده
یه دور همی صمیمی و در حال پخت و پز
چقدر مهمونای خوبی هستن خودشون همه کارها رو انجام میدم
خدایا شکرت برای این همه آگاهی و شناخت
چقدر دیدن این صحنه های زیبا بهم آرامش میده
وقتی میبینم صاحب خونه با مهمونا راحت هستن دور هم فقط لذت میبرن
اصل و اساس زندگی همینه دیگه
که از زندگی و دورهمی لذت برد
نه اینکه واسه یه مهمونی ودور همی کلی زجر بکشی آخرشم با ناراحتی و بحث باشه
واقعاً فوقالعاده هستین شما
من این سبک زندگی رو خیلی دوست دارم
تقریباً با مهمونا مون همینطور برخورد میکنیم و همیشه هم بهشون میگم دوست دارم راحت باشین دور هم باهم بازی و سرگرمی و اینا باشه
و خدا رو شکر ،اونای که هم فرکانس من هستن بیشتر میان پیش ما وماهم راضی هستیم
چقدر دیدن این زیبایی ها بهم انرژی میده و منو بیشتر به این مسیر پایبند میکنه
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا شکرت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب
شاد و پیروز و سربلند باشید
سلام بر استاد توانمند و مریم جان شایسته
شکر بابت هدایت های الهی اش به مسیر درست جای درست و مدار درست و آدم های درست
هزاران هزار بار شکر بابت دیدن فراوانی ها لذت ها و آزادی ها احترام و قوانین
یه صبح زیبا در اولین روز هفته و شروع با سریال مورد علاقه ام
شکر که تمام صحبت های استاد را درک می کنم
شکر که بزرگ شدنم توانمندی هام اینی که هستم را در این سریال مو به مو درک می کنم
سالها تلاش و کنترل ذهن و حرکت و حرکت و حرکت باعث شد الان اینجا باشم که با تمام وجودم درک می کنم
استاد جون به لطف الله مهربان سالیان سال ما در مهمانی گروهی مون که چند خانواده ی ثابت بودند نا آگاهانه در مدار شادی و بازی بودیم
بازی هایی که خلاقانه و جالب بود و کلی از خوردن غذا ها و راحت برگزار کردن مهمونی ها ،حتی پذیرایی در ظرف یکبار مصرف و بازی کردن های مختلف لذت می بردیم ،غذا ها ی ساده و دورهمی های ساده و شاد
در محیط های مختلف به لطف خدا تمام این حس خوب سریال را ما در مهمانی و سفرهای گروهی تجربه می کردیم و الان سپاسگزار خداوندم بابت تجربیات عالی و در مدار عالی لذت بردن
شکر بابت تمام این آگاهی ها
شکر بابت بهبود و تغییر
شکر بابت در لحظه بودن و لذت بردن
شکر بابت بیداری و زنده بودن کودک درونم
من اگه اونجا بودم می توانستم ساعت ها با اون فرشته کوچولو بازی کنم
یکی از ویژگی های منحصر به فرد من و می توانم بگم موهبت الهی که خداوند در وجودم مثل یک خزانه و گنج قرار داده علاقه و عشق و کار کردن با کودکانه
اینقد لذت می برم و عاشقانه سپاسگزارم
دوستون دارم
در پناه خدا
بنام خداوند بخشنده مهربانم…
سَیَقُولُونَ ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً [22]
بهزودى گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود». و گروهى مىگویند: «پنج نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود». درحالىکه اینها سخنانى بىدلیل است و گروهى مىگویند: «آنها هفتنفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود». بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است». جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس دربارهی آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچکس دربارهی آنها سؤال مکن..
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً [23]
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم».
إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً [24]
مگر اینکه خدا بخواهد. و هرگاه فراموش کردى، پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى که برای رشد من هست هدایت بشم..
رشد در این آیه(.رسیدن به چیزی ..که بخیر و صلاح من است)…
و در اخر همین سوره خداوند از قوانین بدون تغییر الهی میگه…
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً [27]
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحىشده تلاوت کن؛ هیچچیز سخنان او را دگرگون نمىسازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمىیابى….
سلام و درود به سایت بهشتیم..بازم هدایت پروردگار..با آیه زیبای کهف. و همزمانی من با صحبت استاد عزیز با این بخش از فایل…
تمرکز روی زیباییها در هر شرایطی…
امروز بازم از روزهایی که هدابت پروردگار نصیبم شد..تا قوانین بدون تغییرش را،’با باورهای یاران کهف بهم یاد اوری کنه…
افرادی که تونستن کنترل ذهن کنند.و اونا هدایت شدن در زمان و مکان مناسب..و خداوند از رحمتش بر اونا،’جاری نمود.300سال بخواب رفتند…و 9سال دیگه افزون شد…و اون 9سال خداوند میگه ..بهش افزودم ..
و خداوند میگه به مدتی که ماندند داناترم…
همون توحیدیه که وقتی تو مسیر قرار گرفتی..خداوند کارها رو انجام میده..چون یجاهایی ،کم میاری میخاد چی بشه…
چون ذهن اینهمه معجزات رو نمیتونه بپذیره..
که اون معجزات..همون قوانبن بدون تغییر الهیه…که توسط ما انجام میشه…
و عمل به قوانین و سنت الهیه…
به اندازه ایی که ما روی خودمون کار میکنیم بهمون اندازه هم خداوند با عدالتش ما رو بجاهای خوب و بجاهایی که ارامش کامله ..هدایت میکنه..
و خداوند تو این ایه میگه…ما اگاه کردیم تا یقین کنند وعده الهی انجام شدنی هست…
الله اکبر…چقدر داره باورهای گذشتگانمونو ،’با درک قرآن .و لطف خداوند…بیشتر برامون واضحتر میشه…
من دقیقا اینروزا دارم نتایجشو می بینم…
………………………………………………………
من دیروز یدفعه.یه اتفاقی برام پیش اومد..یه مهمانی چند نفره رو خودم ساپورت کردم غذا درست کردم.و کلی با خوشی همه چیز انجام شد..افرادی بهم ملحق شدند که اصلا نمیدونستم…به کجا میخاد ختم بشه…
و من تو این پونت مهمانی…قوی شدنمو برای حل مسائلم برای اینده..با حجم کار کرد زیاد ..درک کردم..که من واقعا به قدرت بزرگی رسیدم…بدون اینکه هیچ چیزی از ذهنم دور بشه…همه چی رو میتونم در زمان کمتر برنامه ریزی کنم..
چقدر نشانه خداوند دقیق و زیباست..این نشانه با مهمانی من هماهنگ شد…
دیشب توی این مهمانی صحبتهایی که میشد..اصلا با روح من تناسخ نداشت..و اصلا من نمیتونستم با این دیدگاهاشون،’ رابطه برقرتر کنم..و هر چی اونا میگفتن…من یادم از رفتار شما در همین سریالها..برام روشن تر میشد..که چقدر میشه متفاوت از کلی افراد نتیجه گرفت…
و هر جا که نیاز بود من اصلا بهش فکر نمیکردم.یا از اون قسمت با اون حرفها بلند میشدم..میومدم خاسته هامو و اون چیزهایی که میخامو توی گالری گوشیم نگاه میکردم…
استادم دقیقا همینه.اون مهمانی ..که خداوند منو هل داد..تا افرادی که من فکرشو نمیکردم ..دعوت شدند.خودم مسئول غذا بودم..وونا خیلی لذت بردن و بسیار تشور کردن..و خیلی رفتارهام اونجا برام روشن شد..تا بیشتر مواظب باسم…
و کلی درسها یاد گرفتم..و خودمو مقایسه کردم با قبلا ..چقدر تعقییر کردم..چقدر دیگه حرفها برام یچیز پیش افتاده هست..
یچیزی خیلی دارم تفاوتشو درک میکنم..افرادی که دوربرم هستند..دیگه حرفهاشون وارد ذهنم نمیشه.احساس میکنم تو دنیای دیگه دارم زندگی میکنم..یه حس مستقلی.در درونم ایجاد شده..فقط سکل دهنشونو می بینم بالا و پایین میره..اصلا خرفها خیلی برام قابل درکتر شده..
میدونم یسری کارا هم باید تو شخصیتم بوجود بیارم..
که با این مهمانی خداوند بیشتر بهم نشون داد بصورت عملی!…و خیلی خودمو تحسین میکنم..از حرفهای بی ربط دور شدم..و قابلیت گوش کردنم بسیار داره پایین میاد…
و دقیقا این فایل..داره خداوند بهم ،’بیشتر میگه..که مواظب رفتارم باشم.چون رفتار از باورامون میاد….
باورهایی که حاصل سالها،’دور شدن از وجود خودمون بوده……
و چند نشانه رو خداوند از طریق افراد بصورت عملی بهم نشون دادن..مدارمو با این نگرش دیدم..که چقدر من فرکانسم بالا رفته..
چقدر بهتر میتونم عمل کنم.
چقدر خودکنترلی ذهن دارم.و حتی مقاومتهامم کمتر شده،’در برابر گفته های ناجور..دقیقا اینروزا نتایج عملکرد خودمو.دارم می بینم..
و واقعا خوشحالم که با فردی هم فرکانس شدم.که جز روی زیبای زندگی و اینهمه شور و عشق.چیز دیگری نیست..
کل پونت زندگی کردن در این دنیا…همینه..لذت بردن و شور شوق زندگی کردن…وقتی انسان..اشتیاق داره برای روزهاش..خیلی بیشتر میتونه در برابر تضادها حل مسئله کنه..بیشتر هدایتها رو درک میکنه..بیشتر با ربش ارتباط برقرار میکنه..
من اینروزها در تنهایی خودم.فقط دارم ارتباطمو با خداوند یکی میکنم.چقدر زندگی لذت بخش و حال خوبه..چقدر اشتیاق به زندگی دارم..واقعا خوشحالم..که این پروردگار.این قدرتشو تو درونم قرار داده تا زندگیمو اونجوری که میخام خلق کنم..
و کل داستان زندگی کردن..فلسفه زندگی کردن.تمرکز روی زیباییها و در صلح بودن با خودمونه..و ارتباط و نگرش و دیدگاه ها بسمت خوشبختی و سعادتمندی در دنیا و اخرت..
که همه به توحید ختم میشه…
و خداوند در اخر این صفح هدایتیم میگه…انچه از کتاب پروردگارت بر تو وحی می شود.قرائت کن!..برای کلماتش هیچ تعقییر دهنده ای نیست و در پایان میگه هرگز تکیه گاهی جز او نخواهی یافت…
هیچ تکیه گاهیی مانند پرورگار نیست…واقعا هیچ دوستی مثل خداوند نیست..وقتی ارامش داشته باشی میتونی پیداش کنی…
آرامش از کجا بهت انتقال داده میشه..
وقتی که باورات تعقییر کنن..
وقتی که سمت خودتو انجام بدی.وقتی پرهیز کنی از کارهای اشتباه..و کاری نداشته باشی.با دیگران…غیبت نکنی.حرفهای چرت و مرتی که به تو ربطی نداره گوش ندی..و نزاری باورهای گذشتگانتو،’دنبال کنی…
گذشتگانی که خیلی افراد دارن ازش استفاده میکنن.و در کلام روزانشون و زندگیاشون بکار می بندن…و روز و شبشون شده یه مشت حرفهای ناجوری..که هیچی که بهتر نمیشه..رو بدتر میکنن..
من 30خورده ای سال .از زندگیم با همین نگرش بزرگ شدم.بقول استاد دلنو خوش کرده بودم.با همین حرفها و واقعا لذت میبردم..
سبک دهنم بیشتر زشت شده بود.حرفهای زشت از دهنم بیرون میومد..
و دیدم..هیچ چیزی از زندگیم جز یه ارتباط ناجور نیست..و هیچ تعقییری تو زندگیم حز بدو بدو کردن نیست..حالم خوب نیست..اگه هم بود همون زمانهایی که حرف چرت میزدم..
و دیشب..توی رفتارم دیدم.و باز خداوند یسری چیزها رو بهم نشون داد..که بازم باید خیلی بیشتر روی خودم کار کنم.خیلی سپاسگزار این خداوندم.که هر روز داره توی شخصیتم…قوی ام میکنه…
و من نوعی اگه با همین تفکر گذشته بودم الان کارم بجاهای درب و داغون بیشتری کشونده میشد..
و میگذریم..الان خیلی خوشبختم که تو جایی دارم..زندگی میکنم…که حز زیبایی و عشق ..و لطف الهی چیز دیگری نمی بینم.خیلی خیلی خوشحالم!که میتونم همه چیزو مدیریت کنم.و واقعا قدرت خودمو در اون تمرین مهمانی که کار خدا بود دیدم…
صحبت استاد صحبت زیبایی بود..صحبتی که زندگی اینده ما رو رقم میزنه..خیلی خوشحالم که اینده خیلی خوبی دارم..خداوند اینده امو تو زمان بیداری.بصورت واضح بهم نشون داد.انشالله به امید الله یکتا.به زودی نتایجمو با تکاملم میام مینویسم..
………………………………………………..
نکته بعد..تجسم اون دختر بچه زیبا….
اره منم که بچه بودم..یادمه مامانم قالی بافی میکرد..از پرزهای رنگ رنگی اون کرکها…کلی خلاقیت میدادییم..تو شکم عروسکامون استفاده میکردم…خودم عروسک درست میکردم..و از صندوقایی که توی حیازمون داشتیم خونه دو تا طبقه درست میکردیم..و یادمه از برگهای تازه درخت توت.مون.گل حیاط خونمو درست میکردم.اون کرک رنگی رو ما بیین اون برگ تازه میزاشتم…
همیشه عروسکام زیاد بودن..و کلی لذت پیبردیم با دوستامون…و چقدر خوش میگذشت…
یادمه همیشه یه صندوقچه جادویی پر از وسایلمون میزاشتیم قایمش میکردیم زیر خاک بعد یه مدت ..در میوردیمشون..یعنی گنج پیدا کردیم..
یا تفریح زیبای دیگمون..وسایل برمیداشتیم از روغن و برنج.دیگ کوچیک اتیشی ..میرفتیم کوه توی یه غاری که نزدیکای خونمون بود غذا درست میکردیم..و کلی تفریحات دیگه..چقدر همون بچگی تجسم سازیهای زیبا میکردیم…
مخصوصا ..وقتی که طبیعت جزو زندگیت باشه..که همیشه برای ماها وجود داست.هنوز بیشتر بود..
بچه های بهشتیم.استاد عزیزم..بچه بودم میرفتم خونه دوستم که چند قدمی خونمون بود.خیلی باهمدیگه خوش میگذروندیم..یه تصویری تو خونشون بود..شکل یه حوض چه آبی.در کنار کوه زیبایی.و خانم ها و اقایون بسیاری داشتن تو اون پارک ابی …آبتنی میکردن..
من همیشه که میرفتم اونجا اون صحنه رو تجسم میکردم…
دقیقا اون صحنه برای ایالت کلرادو امریکا بود.چون اون شخص گفت برای امریکا بوده ..همون صحنه استاد هدایت شدن به اون قسمتی که وساطای کوه پارک ابی بود..و من اون صحنه بردم تو زمان بچگی..
یادمه اینقدر این صحنه رو دوستداشتم که مدام میرفتم توی اتاقشون اون صحنه رو میدیدم تجسم میکردم..چوندعاشق ابتنی در طبیعتم..اتفاقا امسال چند هفته ایی یبار با خانواده ام میرییم تو چشمه ها ابتنی واقعا چه کیفی داره..
و در نهایت بگم..هر چی در بچگیم تجسم کردم الان داره وارد زندگیم میشه..و هر چی در بچگی رویای صادقانه بهم الهام کرده الان تو زندگیم وجود داره..
وقتی فکرشو میکنم.الان به این فکر افتادم..خداوند هر لحظه در حال هدایت ما هست..ما فقط باید شاخکامونو تیز کنیم…و بدونیم چقدر مسیر الهی درست و دقیقه..
تمام تجسمات کودکی الان دارم بصورت واضح تو زندگیم می بینم.همیشه بدنبال بهترینها بودم..در کل خداوند رو خیلی تو کارام می دیدم….تا تکاملم طی شد..امروز دارم به لطف ربم..در این بهشتم مینویسم…
راجع به اتفاقات گذشته و اینده ام…
خداوند رو سپاس میگوییم..که خیلی با خودم در صلحم خیلی لحظه های با خودم با خداوند بودنم و نوشتن در سایت بهشتیم..همه رو در جهت پیشرفتم می بینم..و داره هر روز قوی ترم میکنه..شور و اشتیاق را در درونم غوطه ور میکنه…و
و میدونم این مسیر نیاز به تمرکز خیلی بالا و یاد خداوند بود داره..و بدونم هیچ پناهگاهی مانند خداوند نیست و وجود ندارد..
خداوند میگه..هر کسی هدایت شد.راه یافته هیت..
هر کسی گمراه شد.هیچ یار هدایت کننده ایی نخواهد یافت..
پس هر چقدر تمروزمون روی زیباییها.و حرفهای خوب و مشغولیتهای خوب باشه.و در جهت خاسته هامون باشه ما هدایت میشیم با لطف خدا بجاهای خوب…
هر چقدر از مدار خداوند پرت بشیم…میشیم سرگردان..که هیچ نوری نیست..و تا زنده هست..جز نفسی بی ارزش چیز دیگری نداره و هر روز هشتش گرو نهشه…و شور اشتیاق از زندگیش بیرون میره.و اتفاقات هر روز اونو از جایی که خورشم نمیدونه احاطه اش میکنه تا خودش خودشو به مرز نابودی بکشونه…
انشالله خداوند هدایت کنه..خداوند هیچ وقت تو کارش نقص نیست..ما فقط باید تعقییر کنیم..
خداوند میگه تو یه قدم بیا..من هزار قدم میام..
یجایی از قرآن میگه..عمل اندک شما..در برابر پاداش های زیاد،’ از طرف من…که معبود شما هستم.