سریال زندگی در بهشت | قسمت 68 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

216 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین مؤمن گفته:
    مدت عضویت: 606 روز

    در ….خوندن متن برگزیده بسیار زیبا و قابل تحسین ویدیو که بودم دیدم دوست عباس منشی ما اشاره ای به قدرت آهنربا کرد. در اون لحظه در ذهنم مکثی اتفاق افتاد و سکوتی شد که این آهنربای جذاب پر ماجرا چه چیزی برای من داره اینکه چه آگاهی زمانی که غرق در افکار ناراحت کننده و پریشان خود،درمانده بودم و در دنبال پرتویی برای نجات و هدایت از سمت خدا…..

    در اون لحظه مقاومت زیادی داشتم که اخه به آهنربا چه آگاهی و حرفی برام داشته باشه؟ در اون لحظه چقدر داشتم با دستو پا زدن های الکی فقط خودم رو بیشتر توی مرداب ناراحتی و انرژی منفی فرو میبردم چقدر داشتم خودم رو آزار و اذیت میدادم….

    چقدر داشتم کار رو برای خودم سخت میکردم در صورتی که نشونه جلوم بود راه نجات دقیقاً جلوی دوتا چشمام بود…. چرا داشتم اینقدر دنبال راه پیچیده ای میگشتم

    راه خلاص شدن از اون انرژی بد که مثل کنه بهم چسیبده بود همون راه آسون و ساده جلوم بود اینکه:

    وقتی آهنربا رو دیدم اینکه وقتی خانم شایسته عزیز و خوش انرژی گفت که این فقط فلزات رو جذب میکنه اینکه این استیل رو جذب نمیکنه اینکه وقتی استاد اومد و با خانم شایسته راجب آهنربا حرف زد و خانم شایسته از این گفت که چقدر بعد از جذب فلزات،کار برای جدا کردنشون سخت بود بطوری که دست مریم خانم زخمی شد و ناخنشون افتاد

    اینکه بعد از دفعات زیاد آهنربا زدن و جمع شدن مقدار زیادی از میخ و پرچ و…. در کارتن به این بزرگی با این حجم…..

    همه اینا در لحظه باعث سکوت ذهنم شد انگار داشت با من حرف میزد….

    ما آیینه خداییم و دیگران آیینه ما خدا همیشه این حق انتخاب رو به ما گذشته که مسیر خوشبختی و سعادت رو جذب خودمون با افکار مثبت جذب کنیم یا مسیر بدبختی و فلاکت رو پیش بگیرم هیچ اجباری برای هیچ کدوم از راه ها نیست

    وقتی دست مریم خانم زخمی شد ناگهان به نکته ای هدایت شدم:

    وقتی پا در یکی از این مسیرها قرار دادیم و شروع به حرکت کردیم هم میتونه آزمون محافظت کنه و هم میتونه راهی بهمون آسیب بزنه در هردو صورت اگر در مسیر جفتشون وارد بشیم رهایی ازشون بسیار سخته

    و چه بسا اگر منفی باشه به قیمت آسیب دیدنمون تموم میشه مثل کاشتن دونه ای هست که الان کاشتیم و قراره همون رو درو کنیم

    مزرعِ سبزِ فلک دیدم و داسِ مه نو

    یادم از کِشتهٔ خویش آمد و هنگامِ درو

    هرچی بیشتر بذری از جنسی بکاریم در آخر از همون برای ما اندوخته میشه

    قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود….

    مثل همون کارتون پر از پیچ و میخی که در آخر مشاهده کردیم

    پس بهتره قبل از اینکه دیر بشه قبل از اینکه سخت بشه تغییرات قبل از اینکه به اصطلاح بیچاره بشیم بیایم بیرون…

    بیایم بیرون از اون فرکانس از اون حال…

    خیلی راحت تر از چیزیه که فکر میکنیم….

    فقط باید بخوایم اونوقته که بهترین راه ها به آسانترین ممکن برای ما باز میشه و در دسترسمون قرار میگیره

    تو پای بر راه درنه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت….️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3356 روز

    😍😍😍

    سلام

    استقبال و ذوق شما همیشه قابل ستایش است 🦋

    همیشه دنبال خنده و شادی باشیم 🦋

    منظره عالی است خدای من عالی 🦋

    از همه چیز می توان استفاده کرد و لذت هم برد 🦋

    باید قوی باشیم و من اعتقاد دارم ثروت مثل آهنربایی که همیشه در درون من است جذب من می می شود وثروت و سلامتی همیشه همراه من است 🦋

    آهنربایم بسیار قوی است و همیشه در هر جا که باشم ثروت را به من می دهد.🦋

    باور فراوانی درکل این منطقه هست درهر چیزی خدایاشکرت🦋

    روی باورهایمان کنیم وعملا آن را نشان دهیم🦋

    به باورهای غلط کاری نداشته باشیم به آنها فکر نکنیم؛ و باورهای خوب و درست را همیشه داشته باشیم و به آنها فکر کنیم وا ین قدر این کار را مستمرا انجام دهیم که جایی برای باورهای منفی باقی نماند خودشان بروند بیرون چون جایی نیست و ندارند 🦋

    با جرات و تمرکزانه روی کاری که می کنیم باشیم و به پیشرفت دائمی و هر روزه برسیم🦋

    همیشه ارزش آفرینی کنیم مثلا مثل خارج کردن میخها؛ کاری کنیم که به رشد و پیشرفت ما کمک میکند و چون همه انسانها رشد را دوست دارند پس عاشق ما هم می شوند🦋

    چندبرابر مقداری که پول می گیریم ارزش آفرینی کنیم و به دیگران سود برسانیم یعنی به خودمان سود برسانیم دراین صورت به دیگران هم سود می رسانیم و این به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد🦋

    مثل آهنربا باشیم چیزهای خوب و مثبت را همیشه جذب کنیم 🦋

    به ظاهر توجه کنیم همیشه فرکانسها ودرون مهم است که چی داریم ارسال می کنیم 🦋

    زیبایی نعمتهای خدا بی حد است و بی اندازه مثبت و زیبا مثل شاپرکها ووووو 🦋

    همیشه به فکر رشدباشیم هر روزه که ادامه دهیم پیشرفتها حاصل می شود و بیشتر هم میشود یعنی مثبت مثبت بیشتری را می آورد موفقیت موفقیت بیشتری را می آورد و زیبایی زیبایی بیشتری را می آورد و این بستگی به باورهای ما دارد خدایاشکرت🦋

    عشق که بفرستیم عشق هم دریافت میکنیم مثل غازها مثل پروانه و … 🦋

    هر چه فرکانس قویتری بفرستیم ؛ بهتر به نتیجه برسیم هرچه آهنربا قویتر باشد بهتر عمل می کند 🦋

    جهان چقدر هوشمند است و عالی خدایا شکرت 🦋

    فقط به زیبایی فکر میکنید هر چه زیبایی است هم به سمت شما می آید مثل پروانه زیبا 🦋

    🧐🧐 موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ساناز ساعیان گفته:
    مدت عضویت: 2338 روز

    🌏بنام خالق زیبایی‌ها🌏

    یه سلام گرم تابستونی خدمت دوستان زندگی در بهشت و استاد عباس منش و بانوی مهربان خانم شایسته عزیز:

    چقدر من هروز به عشق زندگی در بهشت از خواب بیدار میشم وسریع میبینم صحنه هایی از این حد زیبایی،آرامش،فراوانی ،پاکی💖🌅🌌🌈🍃

    خدای من نمیدونم چه جوری توصیف اش کنم

    مگه داریم !!!

    مگه میشه !!!

    آخه یه آدم تا چه حد اعتماد به نفس و عزت نفس خفنی داشته باشه که یه نفر از دستان خدا مثل (Larry)

    بیاد خونه شون و خودش بدون اینکه بخواد توقعی از کسی داشته باشه با دل جون برات کار کنه

    یعنی دیگه استاد عباس منش خدای فرکانس که این قدر آدم های خوب وعالی مهربون به سمت خودش جذب میکنه🙌🙏

    توی همین قسمت چندتا باگ ذهنی ام شکست که آره هستن آدم های خیلی خوبی که با تغییر فرکانس باورهات بیان توی زندگی ات و همه کاری برات انجام بدن

    و مهم تر از اون زمانیکه مریم جون و استاد داشتن میخ ها و فلز های fire pit

    جمع میکردند ایشون خیلی راحت کارشو انجام میداد و حتی چند دقیقه صبر کرد تا حرف استاد تموم بشه وباز کار خودشو ادامه داد تا چقدر این مرد با درک وبا فرهنگ هست بخدا

    حالا توی ذهن من میگفت :

    ««هرکسی بود میگفت به من چه

    من برم این همه کار کنم توی پرادایس مگه من بیکارم

    و تازه صاحبخونه بشینه جلوی دوربین حرف بزنه و اصلا عین خیالش نباشه من دارم همش کار میکنم »😳🙋

    جالبتر از اون

    استاد و مریم جون که چقدر راحت صحبت میکردن با هم بدون اینکه بخان عجله داشته باشن که وای بدوییم بریم پیش لری

    که خیلی زشت شد

    اون داره کار میکنه ما داریم صحبت میکنیم 😳😊

    واقعا واقعا واقعا لذت بردم که چقدر این دوتا انسان با خودشون در صلحن که هیچگونه احساس سرزنش بهشون دست نمیده و خود واقعی شونو بدون قضاوت مردم

    بدون هیچ نگرانی

    بدون هیچ احساس خجالت در مقابل کارهایی هایی که لری میکنه

    و دیدن اون پروانه 🐝(بچه ها این زنبوره ولی شکلک پروانه نداشتم😊😊😊😊

    زیبا که همش دوست داشت دور استاد مریم جون باشه با اون کلام زیبا وقدرتمندش که دائما داره از زیبایی ها و فراوانی ها ولذت ها حرف میزنه

    واقعا ای ول داری مریم جون دمت گرم که این قدر زبانت و کردار ورفتار باعث شده تبدیل به یه عادت بشه و مدام با تکرار ،تکرار،تکرار و پیدا کردن این زیبایی ها ذهن خودتو تربیت میکنی فقط روی زیبایی ها و نعمت ها

    خدایا شکرت ،خدایا شکرت،خدایا شکرت

    ورابطه صمیمی وعاشقانه این زوج عاشق که چقدر بهم عشق می ورزن و چقدر تحسین میکنند کارهای همدیگرو 😍😍🙏💞💖

    و استفاده کردن از این ابزار کوچک

    ولی کاربردی که با این جثه کوچیکش که کارهای بزرگ انجام میده

    خدایا شکر ت بابت زندگی کردن من توی این بهشت فوق العاده زیبا ورویایی 🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ماهی مون گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    داشتم فک میکردم که چقدر ذهن قضاوت گر ما میتونه مارو از ادامه دادن و استمرار دور کنه و چقدر این نجواها مهم هستن که بتونیم کنترلشون کنیم، و به مسیر درست هدایتشون کنیم . حالا چرا اینو گفتم چون به محض این که دیدم استاد داره از سریال و فیلم صحبت میکنه سریع ذهنم گفت آها دیدی استادم به چیزایی که خودش میگه خیلی پایبند نیست مگه نمیگفتن که فیلم و سریال و اخبار و .. ورودی منفی داره مخصوصا با موضوعات دارک ،بعد ذهن مثبتی که روش دارم کار میکنم خیلی آروم گفت ادامه بده سریالو بمون تا تهش نگاه کن تا عادت کنی نصفه چیزی رو رها نکنی و نتیجه نگیری و وقتی ادامه دادم دیدم که ذهنم درست میگفت و استاد فرمودن که بعضی ها بعضی ژانر ها گاهی .. و امروز من بعد از ماه ها کار کردن رو خودم بعد از بسیار بسیار اتفاق های عجیب و جالبی که تو مسیر رشدم برام اتفاق افتاد و بعد از روزای شاید به ظاهر غم انگیزم متوجه شدم زندگی جریان داره و فقط باید قدر بدونم و توی لحظه سعی کنم خودم رو ارتقا بدم و اگر گاهی خسته میشم استراحت کنم و دوباره بلند شم و حرکت کنم . اینبار قوی تر آروم تر شاد تر با ایمان تر ..

    خدایا شکرت به خاطر اینکه منو هدایت کردی به این مسیر زیبا

    استاد جانم عاشقتم

    خانوم شایسته ممنون از بارگزاری این سریال قشنگ دوستون دارم

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم در این سایت

    واقعا روزی نیست که من به خاطر این سریال زندگی در بهشت سپاسگزار خداوند نباشم، چرا؟؟!!!

    چون این سبک زندگی خداگونه، عاشقونه، سپاسگزارانه،رو کی جزء سیدحسین عباسمنش عزیز ومریم بانوی مهربان می تونست بهم یاد بده؟!

    من از بچگی میدیدم که مادرم و پدرم ویا اطرافیانم مدام از کارهای روزمره گله وشکایت میکنن، از کارهای روتین همیشگی متنفرند و غر میزنند، یا با بی میلی کارهارو انجام میدن، کارهایی مثل آشپزی، خیاطی، نظافت خونه، خرید، باغبونی، کشاورزی، و……..

    کارهایی که جزئی از زندگی هست وهرآدمی هر روز توی زندگیش یه سری کار برای انجام دادن داره، وچقدر زیبا شما دوتا فرشته ی زمینی با این سبک وروش عالی وآسون،دلچسب وشورانگیز، به ما آموختید که میشه از وقتی صبح چشم باز میکنی تا شب وقتی چشماتو می بندی که بخوابی با شور واشتیاق واز روی عشق به امورات زندگیت برسی، همون کارهای روتین برات انجام دادنش لذتبخش باشه، مدام خوشحال باشی از اینکه سالم وسلامتی وتوانایی انجام کارهاتو داری، اینکه سپاسگزار باشی از اینکه خداوند این زندگی وهرآنچه که در زندگیت ودر جهانت هست رو در اختیارت قرار داده تا خوب زندگی کنی واز زندگیت لذت ببری…

    توی تمام فایلهاتون، من می دیدم که چطور موقع چالشها وتضادها صبور وآروم و سپاسگزار هستید، چطور دنبال ایده های بهتر میگردید وبا حل مسائل حس خوبی پیدا میکنید وبابت اون حس خوب وانجام اون کار شکرگزار خداوند هستید..‌

    کاریکه 98 درصد مردم انجام نمیدن، مثل گذشته ی من!!

    میدونید چرا؟!

    چون اون 98 درصد ومنه مینای گذشته، زندگی رو جبر می دونستیم، دنیارو زندان می دونستیم، وکلا با خدا مشکل داشتیم، اصلا خدایی رو نمی شناختیم وبهش باور نداشتیم که تازه بخوایم شکرگزارش هم باشیم.. توی اوج ثروت وقدرت ودارایی و …..هم که بودیم چشمی برای دیدن وگوشی برای شنیدن وعقلی برای فهمیدن نداشتیم چه برسه وقتایی که زندگی بهمون سخت میگرفت…

    انگاری اومده بودیم یه زندگی اجباری رو زودتر تموم کنیم وبریم……

    زندگی خلاصه شده بود تو خوابیدن وخوردن و تولید مثل و مال واموال وشهرت و قدرت و….چشم وهم چشمهاو….

    اصلا نگم براتون که بهتر میدوند!!!

    آدمکهایی که فقط اومدن که مترسک باشن وبرند، مترسکهایی بدون عقل واندیشه!!!!

    همانطور که خداوند خودش در قرآن می فرماید، آسمان وزمین و هرانچه که در آنست برای شما افریدیم به گردش شب وروز نگاه کنید،به بارانی که می بارد، به گیاهان و دریاها و …..آیا اندیشه نمی کنید؟!

    اما بیشترشما ناسپاس هستید!!!

    منیکه در گذشته خدای خودم رو نمی شناختم خودم رو نمی شناختم جهان وقوانین آفرینش رو نمی شناختم معلومه که چیز جذاب ودوستداشتنی هم توی زندگی پیدا نمیکردم که مدام حالمو خوب نگهداره…

    ولی با شما یاد گرفتم وفهمیدم ودرک کردم که خداوند واقعا رحمان ورحیم هست ومسئولییت صد درصد زندگیمو به خودم سپرده تازه برای اینکه خوشبخت باشم همه چیز برای من مهیا کرده، به شرط اینکه قدردانش باشم، تا اون بیشترش کنه، بیشتر وبیشتر….

    سلامتی رو، عشق ومهربانی رو، ثروت رو، معنوییت رو، حس خوشبختی وآرامش رو به شرط سپاسگزاری بیشترش کنه، بی وقفه جاری وساری…

    الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو جاهل ونادان از دنیا نرفتم وبه درک وشناخت نسبی نسبت به خداوند رسیدم وانشالله هر روز این درک و این شناخت بیشتر بشه…

    اینکه از صبح بیدار بشی وبگی خدایا شکرت که امروز رو در اختیارم قرار دادی تا انسان بهتری باشم کارهای مفیدتری انجام بدم، کارهای ناتمام رو به اتمام برسونم وبرای سرای اخرتم توشه ای مفید بردارم،اینها همه حسهای خوب من وراز نیازه هر روز من با خداست..

    من توگذشته وقتی می دیدم کسی میگفت صبح شده خدایا شکرت برای امروز، واقعا تعجب میکردم!!!

    میگفتم این ادم توی تلوزیون، رادیو، کلیپ، ویا کتابش، چرا از خدا ممنون هست برای یه روز دیگه زندگی کردن تواین دنیا؟؟؟!!!

    اخه این زندگی چه قشنگی داره که حالا برای یه روز دیگش باید شاکر وخوشحال بود؟!

    اما مدتهاست از وقتی باشما زندگی میکنم از شما یادگرفتم، که من برای هدفی به این جهان اومدم وحالا که همه چیز در اختیارم هست باید بهترین تجربه هارو داشته باشم وتوی همین دنیا خوشبختی رو بهشت رو حس کنم تا توی اون دنیاهم توی خوشبختی توی بهشت باشم…

    حالا چطور این حس خوشبختی رو باید به خودم میدادم؟ به منه منفی نگر وناشکر؟!

    با سپاسگزاری با قدردانی با دیدن داشته ها، با تمرکز روی زیبایی ها…

    من از شما یادگرفتم برای غذاها، برای لباسها، برای وسایل زندگی، برای آدمها، برای طبیعت، برای اسمان برای باران برای هر آنچه که چشمهام می بینه وگوشهام می شنوه وجسم وروحم لمس ودرک میکنه سپاسگزار باشم، وقتی سپاسگزارم واقعا از عطر رایحه ی شوینده ها هم مست میشم، از راه رفتن روی چمن ها ذوق میکنم، از خوابیدن روی بالشتم لذت میبرم، صدای خنده ی دیگران منو به وجد میاره، حتی از تاریکی وظلمت شب هم حس خوب میگیرم، وحتی تماشای تلاش یه مورچه برای بردن آذوغش به لونش منو به یاد عظمت خداوند میندازه…..

    اینها از عمق وجودمه، نه فیلمه نه فیکه، نه قراره ادای ادمهای مثبت اندیش رو در بیارم، این حس خوشبختی ورابطه ی عمیق منو خدا باهم دلی هستش، از همون حس ها که شما میگید استادجان، که از شوقش قلبتون باز میشه، مدتهاست منم به لطف الله اشک شوق ریزان تو همچین رابطه و حسهایی با خداوند هستم

    همین ها همین چیزهای ساده، اما حقیقت زندگی، همین چیزهایی که توی گذشته ی من کم کم رنگ وبوی خوش خودشون رو از دست داده بودن به خاطر باورهای اشتباهم به خاطر ناسپاسیم و غفلتم، این روزها شوق زندگی هر روزه ی من هستند….

    ومن تمام این حسهای خوب رو از شما دوتا فرشته ی مهربون دارم…

    بی صبرانه منتظر قسمتهای جدید سریال زندگی در بهشت هستم، در اون بهشت زیبا وپراز نور خدا….

    جایی که حس میکنم تمام جهان درش خلاصه شده، تا اوج عظمت وبزرگی وزیبایی خدا به نمایش دربیاد…

    چه حال خوبی داره خداوند واقعا، که عظمت وبزرگیش از طریق شما دوتا عزیز دل به نمایش میذاره تا هزاران نفر، میلیونها نفر، به بزرگیش پی ببرند و متوصل درگاهش بشن….الهی هزاران بارشکر الله مهربان روکه مارو در این مسیر روشن الهی قرار داد تا بشناسیمش ودرکش کنیم اونم توسط شما…

    انشالله همیشه وهرلحظه در پناه امن خداباشید وخیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه که راه ورسم یک زندگی شاکرانه وپراز حس خوشبختی رو بهمون یاد میدید….

    دوستتون دارم استادعزیزم ومریم بانوی مهربانم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هستی محمدی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1197 روز

      سلام میناجان.شکر به خاطر وجودت در این سایت که خیلی چیزها رو به من یادآورشدی.

      از متن زیبا ت خیلی آموختم چون از دلت بود و چه زیبا نوشتی که این دوتافرشته ی مهربون توی این مکانی که آدم حس میکنه جهان همینجاست به ما درس زندگی میدن.واقعیت رو گفتی عزیزم.تحسینت میکنم بخاطر تمام باورهایی که تونستی عوضشون کنی که به تو این هدایت و این جسارت و این قلم زیبا رو بده تا تو هم به نوعی هدایتگر من بشی و حس خوب و نزدیک به خداوندت رو به من منتقل کنی.

      عاشقتم و برات عاقبت بخیری آرزو میکنم.

      درپناه الله هدایتگر باشی عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره

    سلام به همه بهشتی ها

    عجب پروانه زیباییی خدایا میلیاردها بار شکرت که چشمان زیبام میتونه زیبایی های تو رو ببینه 🦋💎

    یه نکته ای به ذهنم رسید این پروانه برای من نماد سبکبالیه و این فایل هم دقیقا در مورد حذف چیزهای اضافه از زندگی بود! بنظرم دیدن پروانه همیشه داره این پیام رو به من میده که چیزهای اضافه رو از ذهن و زندگیم حذف کنم تا مثل پروانه سبکبال شم تا بتونم پرواز کنم به سمت خواسته های جدید! 🦋💎

    درود بر آقای لری دوست داشتنی! با این ماشین خشگلت خوش اومدی به بهشت. این مدت که نبودی کلی اینجا تغییر کرده! اوری ثینگ چنجد!

    تلویزیون هیولا رو ببین مبارکهههه عجب برندیه سامسونگ!

    مریم جون عاشقتم که عاشق تمیزکاری هستی و وقت گرانبهاتو صرف تمیزکاری میکنی و اصلا فکر نمیکنی که این کارا در شان شما نیست یا وقت تلف کردنه. از هر کاری لذت میبری! چقدر این اخلاق شما رو تحسین میکنم!

    مریم عزیزم از اینکه در حین کار برای ما مخاطبان مشتاق فیلم هم میگیری و نکته های ریزی رو یادآوری میکنی واقعا ازتون ممنونم. شما خودت به ارزش کارت واقفی برای همین در هر حالتی دست به دوربین میشی! سپاسگزارتم!

    این آهنربا عجب ابزار ارزشمندیه خیلی تحسین برانگیزه!

    مریم جان دمت گرم که بجای غر زدن از اینکه ناخنتون آسیب دیده دنبال نکات مثبت میگشتی و بجای غر زدن از این کار لذت میبردی!

    استاد و مریم جان چه نکته مهمی رو بهمون یادآوری کردین!!! خدای من:

    💎گاهی حذف چیزهای اضافه مهمتر از اضافه کردن چیزهای جدیده. حذف کردن باورای غلط مهمتر از اضافه کردن آگاهی های جدیده!💎

    خیلی فکرم مشغول شد! آخه یه سری اطلاعات توی هارد دیسکم ذخیره کردم که تصمیم گرفتم پاکشون کنم توی زندگی واقعیم هم دائما در حال حذفم و این فایل برام یه نشونه بود که این کارم درسته!

    حذف چیزای اضافه شجاعت میخواد بنظرم خیلی وقتا آدم بخاطر باور کمبوده که دلش نمیاد حذف کنه!

    باور هر چه که خار آید روزی به کار آید، ناشی از باور کمبوده!

    آخ آخ این قسمت از فایل رو باید صد بار گوش کنم تا بره تو عمق وجودم و هرگز هیچ چیز اضافه ای رو تو زندگیم نگه ندارم وگرنه مثل این میخها زندگیمو آلوده میکنه و بهم آسب میرسونه!

    ای جانم آقای لری رو ببین! فک کنم با شما کار داشت چند لحظه مکث کرد گویا میخواست حرفی بزنه ولی دید شما در حال صحبت کردن و فیلمبرداری هستین بیخیال شد رفت! چه مرد باشعور و مهربونی دمش گرم!

    استاد جان چقدر خوب که از عشقتون تشکر و قدردانی کردین بابت کار ارزشمندش! و بهش کمک هم کردین!

    مریم جان راستش اول که گفتین یه ماموریت مهم دارین، من اولش فک نمی کردم پاکسازی داخل و مخصوصا دور فایرپیت خیلی کار مهمی باشه اما بعد که به حرفای شما و استاد دقت کردم متوجه شدم که چقدر این کار مهم بود چون ممکن بود میخا به کسی آسیب برسونه! مثل همون باورای خراب یا ترمزها که مانع رسیدن ما به خواسته هامون میشن!

    ای جون داکای خشگل رو ببین چه ذوقی کردن از آب بازی! همون داکایی که نمیتونن برن توی آب دریاچه شنا کنن اما بدون غر زدن از امکانات موجود استفاده میکنن و لذت میبرن!

    پروانه زیبا رو ببین چه جالب که از آب خاکستر خوشش میاد آخه معمولا پروانه ها عاشق گل هستن!

    مریم جان زاویه نگاهت از دید مورچه خیلی بامزه بود عاشق کودک درونتم!

    لذتبخش کردن کارهای به ظاهر سخت با صحبتهای شیرینتون و توجه به نکات مثبت اطراف خیلی نکته مهم و تحسین برانگیزی بود!

    مرغ و خروسای نازنین شکمو رو ببین که دائم دنبال خوردنی هستن و همه جا رو سرچ میکنن! چقدر وجود اینا فضای پارادایس رو جذابتر کرده!

    اوه دوباره پروژه جدید داریم! خیلی مشتاقم ببینم با این آهنربای هیولا قراره دوباره چیو از آب بیرون بکشین!

    ماجرا خیلی هیجانی شد!

    تا فردا خدا نگهدارتون!🦋💎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    سلام بر خداوند رزاق و وهاب

    درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت!

    بسیار قسمت عالی و تاثیرگزاری بود!

    به آقای لَری و (BMW) زیبایش هم سلام عرض می‌کنیم!

    طبق گفتهٔ آقای لَری همه جا زیباتر شده و این تلویزیون بزرگ هم بسیار باحال است!

    دلیل نیاوردن وَنِ شوِرلِت‌شون هم گفتن که راسیتش متوجه نشدم!😁

    جمع کردن میخ‌ها با اون آهنربای قدرتمند عجب ایدهٔ فوق‌العاده‌ای بود!

    احسنت به ما!👑

    نگاه کنید چقدر میخ تو اون فایر پیت بوده که اندازهٔ یک کارتون بزرگ و حتی بیشتر از اون شده!!!

    خانم شایسته به نکتهٔ خیلی خوبی اشاره کردند!👌🏻

    من خانم شایسته رو بخاطر اینکه، در توانایی تمرکز بر نکات مثبت‌، خیلی خوب کار می‌کنند تحسین می‌کنم!👏🏿

    از خداوند بخاطر وجود پرادایس و امکانات و آزادی‌هایی که دارد؛ ممنونیم!

    از خداوند بخاطر تغییرات اساسی و زیبایی که در پرادایس انجام دادیم؛ متشکّریم!

    بعضی اوقات برای زیباتر سازی محل زندگی باید بجای اضافه کردن یک‌سری وسایل؛ یک‌سری وسایل را حذف کنیم و دور بریزیم!

    که این مورد برای پرادایس، کاملاً صدق می‌کند!

    تو زندگی یاد بگیریم: توجه زیادی روی حذف کردن باور‌های غلط داشته باشیم!

    مثل کار استاد، که:

    شرکت‌هایشان را در کرج و اصفحان و تهران، تعطیل کردند و به کل کار آفلاین را جمع کردند!

    و از آن سو، تمام تمرکز خود را بر روی کار آنلاین گذاشتند!

    با این کارشان الان خیلی راحت‌تر و زیبا‌تر زندگی می‌کنند!

    جملهٔ طلایی: وقتی تکامل خود را طی می‌کنیم وایده‌های عالی به ذهنمان خطور می‌کنند؛ قبل از عملی کردن آن ایده‌ها باید ایده‌ها و کار‌های قبلی را کلا جمع کنیم؛ تا ذهنمان، از شلوغی در بیاید و به ثبات برسد!

    به قول کتاب رؤیا‌هایی که رؤیا نیستند (فصل دوم):

    بارزترین ویژگی قوانینِ کیهانی، «ثبات» آن‌هاست!

    خیلی برایم جالب بود که گفتید الان با حساب کردن خانم شایسته، کلا ۳ تا کارمند حقوق بگیر در گروه تحقیقاتی عباسمنش دارید!

    ماشاالله به شما!👑👏🏿

    ماشاالله به من!🤠🙌🏻

    ماشاالله به همه!😃

    اینکه یک گروه ۴ نفره بتوانند اینقدر دستاوردهای بزرگ در زمینه های مختلف مانند:

    حجم کار

    موفقیت

    نتیجهٔ مالی

    تأثیرگذاری

    و …!

    کسب کنند؛ واقعا قابل تحسین است!🔥

    احسنت به شما!

    احسنت به من!

    احسنت به همه!

    باید شجاعت حذف کردن را داشته باشیم!

    این یک قانون اساسی برای پیشرفت کردن است!

    ایدهٔ شستن فایر‌پیت توسط خانم شایسته، بسیار عالی بود!

    احسنت به همهٔ ما!⭐

    چقدر اون پروانه، زیبا بود!😃🦋

    خدایا شُکرت بخاطر این خلقت‌های زیبایت!💝

    اردک‌ها هم تا، متوجه حضور آب شدند، از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را کردند!

    فایر‌پیت هم بسیار تمیز و مرمت ‌کاری شد!

    خدا قوت خانم شایسته!💪🏻

    با وجود این همه فلز، تصمیم بر آن شد که از این به بعد از چوب‌های خالص برای ایجاد آتش استفاده شود!👍🏻

    منتظر دیدن ادامهٔ نجات سربازان رایان در دریاچهٔ پرادایس هستم!

    بسیار قسمت عالی و جالبی بود!

    سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر زیبایی، حذف کردن چیز‌های اضافه و تقویت باور‌هایم؛ هدایت می‌کند!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت!

    در پناه خداوند؛ آگاه، خلاق و مهربان باشیم همگی در دنیا و آخرت!

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!

    من بهترین هستم؛ چون همیشه موارد اضافی را در زندگی‌ام حذف کرده و روی چیز‌ها و ایده‌های اساسی و عالی تمرکز خودم را می‌گذارم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    به نام خداوند هدایتگرم، خداوند وهاب و رزاقم

    سلام دوستان

    خدایا سپاسگزارت هستم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم و فرصت این را دارن تا هر روز روی خودم کار کنم و آگاهی های جدیدی را کسب کنم

    همیشه نیاز به اضافه کردن نیست ، گاهی باید حذف کنیم

    اطلاعات و باورهای قبل باید حذف شوند ، ترمز های ذهنی باید حذف شوند تا پیش رفت کنم .

    خدا جون چقدر زیباست این پروانه که عاشق زغاله

    مرغابی ها رو ببین ای خداا شکرت چقدر سفید و مخملی ان

    مرغ رو قشنگ اومد نزدیک استاد ایستاد

    خدایا شکرت

    طبیعت از دید مورچه هم خیلی جذاب بود .

    مریم جون واقعا ممنونم ازت به خاطر این همه زحمتی که میشی ، کلی به اگاهی های من داره اضافه میشه و به جای دیدن فیلم هایی که بیشتر بدبختی های مردم و نشون میده طبیعت زیبا و خوشبختی شما رو میبینم.

    شیوه ی زندگی شما، ازادی مالی تون و رابطه ی زیباتون

    الهی شکرت خدایا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2378 روز

    سریع السیر و بی مقدمه میگم: مریمی عاشقتم به قرآن… میفهمی… . مریم گلی از ته ته دلم دوست دارم… یعنی دلم میخاد چند دیدگاه بلند بنویسم و فقط فقط فقط شما بانوی ارزشمند و دوست داشتنی رو از اول تا آخر بابت تک تک خوبی هات،زیبایی ها و خصلت های مثبت بیشمارت، تحسین کنم تا دلم خنک شه… حقا که لایق بهترین هایی، توی این چند قسمت اخیر بیش از پیش عاشقت شدم… این همه به استاد عشق ورزیدیم و تحسین کردیم که از عشق ورزیدن و تحسین شما بانوی عزیز غافل شدیم… اونقدری که از شما درس گرفتم و یاد گرفتم که حدونصاب نداره… شما نه تنها واسه خانوما الگو هستید بلکه واسه من نوعی هم یک الگوی بی بدیل هستید. نگرش و دید منو نسبت به زن ها و بالطبع انسایت کلا عوض کردید، خواسته ها و ایده آل هام رو نسبت به جنس مخالف و خانوم ها به طرز آسمان خراشی ارتقاء دادید…

    استاد جان، اونقدر این چند روز اخیر کامنت نذاشتم و کامنت نخوندم که مغزم شروع به آژیر زدن کرد، تشنه و گسنه خوندن کامنت های دوستان و کامنت نوشتن هستم… انگار یه چیزیم کم بود… خیلی سرم شلوغ بود نتونستم موازی و هم سرعت با این قافله بهشتی حرکت کنم، ماشاالله سرعت بارگذاری فایل ها زیاده،کامنت گذاشتن و کامنت خوندن هم وقت و انرژی زیادی میخاد… .. الان اونقدر زیاد حرف دارم که تمومی نداره…. با گرد بادی از احساسات و هیجانات اومدم تا در این « روضه رضوان » خودم رو تطهیر و تزکیه کنم… امروز گفتم دیگه بسه میلاد هرچی کار و برنامه داری بذار کنار و فقط بشین فول تایم قسمت های عقب افتاده رو ببین و تا میتونی کامنت بخون، این اهرم رنج و لذته خود به خود توی وجودم جا افتاده، اگه چند روز کامنت نذارم و کامنت نخونم، بدنم و تمام وجودم شروع به اعتراض و هشدار دادن می‌کنه یعنی از عدم حضور فعال در سایت رنج بسیار عظیمی میبرم و با حضور فعال در سایت لذت بسیار عظیمی می‌برم…

    استاد عزیزم من هنوز روی قسمت ۴۸ قفلم و اصلا بدجور منو هوایی کرده، یعنی آخرت زیبایی بودااا، باورم نمیشد و فقط داد و هوار میکردم تا هیجان و ذوق و شوق کردنام رو خالی کنم، اونقدر حجم وحشتناکی از زیبایی ها و حس آرامش و انرژی مثبت داشت که حین تماشاش غش کردم و پخش زمین شدم… دوستان عزیزم، من نمیتونم درک کنم شما عزیزای دلم رو که چطور تونستید سریع بعد دیدن اون فایل تند تند کامنت بذارید، من از شدت هیجان و شادی اصلا نمیتونستم خودمو کنترل کنم چه برسه دست به تایپ شم… استاد و مریم جان شما چطور هنوز زنده اید آدم از این همه حجم عظیم زیبایی ها جون میده… من که از پشت مانیتور محو شدم رفت… بارها و بارها دیدم هر بار از ابعاد و زوایای مختلفی نگاه کردم و زیبایی ها و درس های بیشتری میدیدم، در دفعات بعد کم کم متوجه چیزی شدم که مو به تنم سیخ کرد، در گوشه ای از کنج اتاق مثل بچه های کوچیک نشستم و زار زار گریه و اشک ریختم… استاد عزیزم اصلا نمی‌دونم چطور احساساتم رو بیان کنم،زبونم عاجز و ناتوانه… واقعاً ترسیدم چند لحظه…بدنم می‌لرزید… یه چیزایی رو توی وجودتون دیدم که ناخودآگاه بغض میکردم و اشک در چشمانم حلقه میزد، گویی خدا و عظمت جهان هستی را در وجود شما انسان های خدایی و تصاویر ضبط شده به عینه دیدم… وووااای اون قسمت وان حموم و استاد دیگه ته ته عزت نفس و رهایی بود… حیف شد خیلی خیلی دلم میخواست توی چند قسمت اخیر کامنت بذارم ولی فرصت نکردم،از طرفی بیشتر لذت و خوشیش به اینه که واسه هر قسمت توی همون روز که منتشر میشه کامنت بذاری نه اینکه چند روز بگذره، واسه همینه که چندین و چند باره که صادقانه و صمیمانه «درخواست» میکنم که فایل ها رو با فاصله زمانی مناسب(مثلا یک روز در میان) بارگذاری کنید که اینجوری خیلی بهتره و به نفع همست…

    استاد همین بس بگم که قسمت ۴۸ چنان بهم هیجان و انرژی جنبشی عظیمی داد که باید هر طور شده خودمو آروم میکردم، تعدادی از دوستان رو جمع کردم و بعد مدتها یک فوتبال سنگین و آتشین راه انداختم، اونقدر تحرک داشتم و دریبل میزدم انگار ریست فکتوری شدم و برگشتم به دوران اوجم، اونقدر برق آسا شوت میزدم که توپ داشت میترکید، یه دل سیر بازی و تخلیه انرژی کردم، تلافی ماه ها فوتبال بازی نکردنم رو دراوردم ( از پارسال دیگه رفته رفته تصمیم گرفتم که فوتبال دیدن و بازی کردن رو کنار بذارم و چهار گوش زمین فوتبال رو بوسیدم و گذاشتم کنار بنا به دلایل زیادی)… هنوز نرسیده سریع هرچی شامپو مامپو بود رو ریختم روی سر و بدنم و با آب فشار قوی شهر حموم کردم دیدم انگار کفاف نمیده و یچیزی این وسط کمه رفتم کلمن آب یخ رو برداشتم همشو یهو ریختم رو سرم(این روزا توی حیاط و هوای آزاد حموم میکنم، یاد قدیما بخیر که خونه مادر بزرگم اینا پای منبع آب توی حیاط و فضای باز حموم میکردیم چه دورانی خوشی بود) …آخیش خدایا شکرت جیگرم حال اومد…استاد راستی چطوریه که پیش شما توی تابستون هم هوا بهاریه و همیشه بارون میباره، آخه چطور تغییر فصل و آب و هوا پیش شما نیست، نمی‌دونم والا باید سرچ کنم… ایالت ما کهگیلویه و بویراحمد معروفه به سرزمین چهار فصل، تمام فصول با همه ویژگی های خاص خودش تا سرحد ممکن هویدا میشه خصوصا طرف ما که گرمسیره… ایام بهار که اینجا آخرت بهشته، در عجبم که دما در زمستان گاهی به منفی ۱۰ درجه هم میرسه، ازونطرف در تابستان به بالای ۵۵ هم می‌رسه… یا خدا همین چند روز پیش هوا به اوج گرما و درجه اشباع رسید، آدم نمیتونست نفس هم بکشه، هوا به مدت چندروز پشت سر هم از شدت گرما و رطوبت صد درصد بوی لواشک میداد، بوی قره قوروت و کشک میداد، بوی بادمجون سوخته میداد، اصلا یه وضعی بودا.اگه با دهن باز نفس میکشیدی مزه ی ترش و شور هوا رو میچشیدی..میگفتم خدایا این هوای بادمجان سوخته و وحشتناک رو چطور تعدیل میکنی با این روند پرنده ها هم میمیرن، چند روز بعد پاسخم رو گرفتم و سیستم هوشمند الله کار خودشو به بهترین نحو انجام داد، چنان باد و طوفان قدرتمندی اومد که همه چی رو به لرزه دراورد و زیررو کرد، توی بازه دو ساعت کلا هوای داغ و شرجی رو از منطقه دور کرد، کاری که اگه تمام نیروی بشر هم با هم متحد بشه نمیتونه انجام بده…من عاشق این سیستم آب و هوایی و سازگار خود ترمیمگر کره زمین و جهانم… با این حال امسال برخلاف همیشه هیچ غر و نِقی نزدم و راجع به گرمای سوزان تابستون بد نگفتم، چون دیگه دیدم راجع به خیلی چیزا عوض شده و یاد گرفتم فقط به نکات مثبت توجه کنم و توی دل هر شرایطی زیبایی ها و قشنگی ها رو بیرون بکشم تا به احساس بهتری برسم…(چقدر بیشتر از همیشه قدردان و سپاس گزار نعمت برق و کولر هستم، موقعی که عرق کرده و خسته میام روبه روی کولر دراز میکشم و فقط از اعماق وجودم شکر میکنم خدا رو بابت این نعمت ها) اتفاقاً بعضی روزها آگاهانه میرفتم زیر آفتاب سوزان و اذیت شدن و حس بدی نداشتم، همین چند روز پیش هم خواستم ناهار بخورم که همون حسم(ندای درون) گفت بزن بیرون زیر سایه ای جایی غذا بخور،توی اوج گرما با اشتیاق با موتور رفتم مقبره گنبدی شکل بلندی که گویا آرامگاه شهدای گمنام بود فکر کنم، همون جا با عشق و سپاس گزاری غذایی که با خودم آوردم رو میل کردم بعدش با نهایت دقت و توجه به نقش و نگار های معماری ایرانی اسلامی روی اون سازه زیبا تمرکز میکردم و تحسین میکردم هنر سازندگان و معماران رو…

    ………………………………………………………………..

    و اما نکته جالبی که همین ابتدای قسمت ۶۸ نظرم رو جلب کرد اینه که شماها به طرز خیلی خیلی زیبا و پسندیده ای با آدما معاشرت و تعامل دارید؛

    توی بسیاری از قسمت ها این موضوع رو به وضوح مشاهده کردم و خیلی من رو تحت تاثیر قرار داد، فرقی نمیکنه با همه با روی باز و چهره ای بشاش برخورد میکنید چه زمانی که خانواده رایان بود چه زمانی که مهمونای زیاد قبلی بودن چه کارکنان شرکت های مختلف خدماتی چه همین الان که با لری رو به رو شدید… نه اینکه بخواید زور بزنید که مثلا خودتون رو شاد و پرانرژی نشون بدید، نه، ، اونقدر از درون شاد سالم در صلح و آرامش و عشق هستید که اونو خیلی راحت و طبیعی بروز میدید و احساس سرشار ازعشق و حس خوبتون رو با همه و همه به اشتراک میزارید… این رو بارها و بارها به طور کاملاً واضح در قسمت ها ی مختلف دیدم ،

    تو رو خدا مریمی رو ببین چقدر گشاده رو و خوش خنده به استقبال لَری میره و مثل همیشه با انرژی و حاله ای از حس مثبت بهش سلام و درود میفرسته، چقدر زیبا تحویل میگیره، با اینکه چهره نازنینش رو نمی‌بینیم ولی لحن و صداش حال و انرژی فوق العاده اش رو نشون میده، یا استاد که انگار تازه از خواب بیدار شده بود و با چه انرژی و چهره پرنشاطی به استقبال میره چقدر گشاده رو و خوش اخلاقید شماها عزیزای دلم، هر آدمی شیفته و عاشق شخصیت و رفتار بینظیر شما زوج فوق رویایی میشه…

    گفتار نیک

    پندار نیک

    کردار نیک

    منم همیشه خیلی ریز بینانه دقت میکنم ببینم که آیا رفتار باور و عملکردی که شما دارید رو من هم دارم؟ خوب به خودم فرو میرم و نگاه میکنم که آیا من هم اینجوری ام …..

    در مورد این خصلت پسندیده ای که ذکر کردم آره من هم واقعا از درون ذاتا اینجوری ام، حتی میتونم بگم بهتر شما و به خودم افتخار میکنم، منم در مواجهه با دیگران با نهایت ادب ، احترام ، صفا و صمیمیت برخورد می‌کنم، احساس فوق العاده و انرژی مثبت و شادیم رو مخفی نمیکنم و بروز میدم در واقع با دیگران به اشتراک میذارم و لذت میبرم از معاشرت و تعامل با دیگران، خیلی راحت و خودمونی بهشون عشق میورزم و تحسین میکنم، همیشه هم ورد زبونم سلام درود و کلمات مثبته همیشه هم خنده رو و پر انرژی… خدا رو شکر کلی صفات خوب درونم از قبل بوده، خیلی خیلی صفات و خصلت های پسندیده شخصیتی هم روز به روز داره درونم شکل می‌گیره…

    دوستان عزیزم عزیزای دلم خیلی باید حواسمون باشه و هوشیار باشیم که آیا رفتار و منش خودمون هم مثل رفتار و منش زیبای توی فایل هایی که داریم هر روز میبینیم و تحسین میکنیم هست یا نه…. مثلاً اگه توی برخورد و معاشرت ها سرد بیروح و بسیار کم انرژی برخورد می‌کنیم این نشون میده که یه جای کار اشکال داره و هنوز از درون خوب به صلح و عشق واقعی نرسیدیم،یه فرد مومن و موحد حاله ای از نور و انرژی مثبت ازش می‌باره و شاد و خوشرو هستش و آدما رو با آغوش باز تحویل میگیره و عشق میورزه…. هیچ ربطی هم به درون گرایی و برون گرایی و ازین حرفا نداره،،، یه نگاه به خودمون بندازیم….. من خودم به اصطلاح گاهی خیلی خودمو سنگین و گارد می‌گرفتم، کاریزماتیک بازی درمیاوردم که ناشی از غرور کاذب و عزت نفس پایین بود، خدا رو شکر روز به روز دارم بهتر و بهتر میشم و ناخالصی های وجودم رو پاکسازی میکنم…

    حین کامنتم رفتم بیرون خرید کردم و تازه برگشتم،حتما باید یه حال اساسی و جایزه به خودم بدم امشب، بعد اتمام این کامنت برم که پیتزای خونگی خاص خودمو درست کنم و با دستپخت فوق‌العاده ام از خودم تشکر کنم، چرا که این روزا خیلی کار کردم و اساسی سرم شلوغ بود و بی وقفه درگیر یه چالش جدید…

    خب، هر طور شده باید کامنتم رو ادامه بدم؛ این آهنربا و جذب آهن به زبان تصاویر خیلی مفاهیم و درس های مختلفی رو واسه هممون داره… قشنگ هر کس از زاویه دیدش می‌تونه یه چیزایی رو درک کنه و قوانین براش یادآوری بشه… اون آهنربا با اون نیروی مغناطیس قدرتمند…. آهن… هم جنس… جذب و جاذبه… و حتی دافعه( وقتی دو قطب هم نام رو به هم نزدیک کنی از یه شعاع فاصله به بعد میتونی به وضوح دفعه رو حس کنی و تحت هیچ شرایطی به هم جذب نمیشن، از طرفی وقتی دو قطب مکمل و ناهمنام رو به هم نزدیک کنیم با شدت به هم جذب میشن) ما آدما هم یه حیطه و دایره امن و ثابتی در روابط برای خودمون میسازیم، اگه دقت کنید وقتی افرادی که زوج و مکمل هم نیستند در معرض هم قرار میگیرن از یه جایی به بعد نمیتونن به هم نزدیک شن و در واقع در نبود جذبه، دفعه دارن… افرادی هم که مثل پیچ و مهره مکمل و هم فرکانس هم وقتی به هم نزدیک شن و در معرض همدیگر قرار بگیرن جذب هم میشن، فقط این رو باید فراموش نکنیم که ما یه تفاوت اساسی داریم اونم اینه که جذب میشیم ولی نباید مثل موم و یا آهنربا به هم بچسبیم، در عین حال که دایره هامون همپوشانی بیشتری داره پیدا می‌کنه ولی باید مراقب باشیم که تحت هیچ شرایطی به چسبندگی و وابستگی مبدل نشه… خیلی مثال دیگه به ذهنم رسید، با اینکه علم و درک خوبی از فیزیک و متافیزیک دارم ولی چون هنوز به بلوغ کافی از آگاهی و درک قوانین نرسیدم، نمیخام ناپخته چیزی از خودم بگم، خیلی درس دیگه میشه پیدا کرد و تعمیم داد به آگاهی ها و قوانین زندگی

    استاد و مریم جان، محشر بود اون صحبت های گرانباری که در مورد حذف اضافات داشتید… من کف کردم … چقدر جالبه، دیشب من داشتم یه نگاهی به فالوینگ ها و پیج های که دنبال میکردم مینداختم، دیدم هفت، هشتاشون اصلا دیگه اضافی و نالازم هستن برام دیگه به در الان من نمیخورن چون من دیگه از مسیر و ایده قبلی خارج شدم و وارد یه فاز دیگه ای از زندگی شدم کلا… بیخیال دانشگاه و تحصیلات شدم، قید ایده پول سازمو هم زدم و کلا روند زندگیم و مسیر و مقصد رو عوض کردم میدونم که دارم ریسک میکنم ولی این شهود و هدایت پروردگار منه، خودمو روز به روز دارم بهتر میشناسم و دارم به وضوح و شفافیت بیشتری میرسم که از زندگی چی میخام، پا روی ترسها و خط قرمزا و قالب های محدود ذهنیم گذاشتم…. خدا رو شکر دیشب اون چند پیج اضافی رو آنفالو کردم و فقط ۱۶, ۱۷ پیج محدود رو دیگه دنبال میکنم که همش منبع معتبر و فوق العاده ای از الگوها و ورودی های مثبتمه… در پی اون کلی مطالب،فایل، کتاب، پلن و ایده، و هر چی مطالب اضافی دیگه رو از روی گوشی، کامپیوتر، هارد، و دفترا بود رو حذف کردم، دیتا و مطالبی که طی چند سال آرشیو کردم و منابع و مطالب مواد اولیه ایده ها و اهدافم بودند،

    حالا که استادندارها و اهداف و خواسته هام بصورت کوانتومی تغییر کرده، قید خیلی از چیزا رو زدم و میخام خودمو وقف رسالتی که خدا به دلم انداخته کنم، چقدر احساس سبکی و راحتی دارم الان، این اضافات ذهن منو مشغول و سنگین میکرد گفتم چیه احساس شلوغی و فرسودگی میکنم، به خاطر همین افکار و مطالب مربوط به اهداف و ایده های قبلیم بود… خیلی واسم سخت بود که ازشون دل بکنم ولی دارم با طی تکامل ازشون جدا میشم

    مریم جان دیگه سبک و لحن حرف زدنت، انحصاری و رسمی به نام خودت ثبت و ضبط شده، هر چند که همه آدما خاص و یونیک هستند، ولی خدایی دیگه شما خیلی یونیک هستین… دیگه تکه کلام هاتون افتاده روی زبونمون، من خودم با همون لحن خاص شما و استاد جان میگم؛ چقدر دوست داشتنی هستین شما چقدر با ذوق و شوق و احساسات معصومانه توصیف می‌کنی

    اون کلمات بینظیرت مثل:

    عاشقتم من

    خدای من نگاش کن…. خدایا…

    منو به شوق و بغض میندازه…پرواز میکنم و به وجد میام

    مریم خانم، مریمی، بانوی دوست داشتنی به خدا هر چی دقت و فکر میکنم انگار واقعا واقعنی سبک و متد فیلم برداری ات فقط خاص خودته و انگار یه سبک جدیدی از فیلم برداری رو ابداع کردی اونم بدون هیچ ابزار و هزینه خاصی، پناه بر خدا ، اینو جدی میگم، مشابهش رو ندیدم خیلی جذاب و لذت بخشه؛ راجر دیکنیز و امانویل لوبزکی باید یه بازنگری اساسی کنن و ازت یاد بگیرن، هزار ماشاالله به این پیشرفت و تکامل

    استاد جان دو هفته است کامنت نداشتم، از تشنگی دارم هلاک میشم، بشدت نیاز به کامنت گذاشتن و کامنت خوندن دارم و تشنه و گسنه حضور فعال در سایتم، این مدت درگیر راه اندازی یه کسب و کار بودم، یه حرکت جدید، یه چالش جدید و اساسی… خیلی درسا گرفتم… خیلی حرف هم دارم… از قسمت ۵۴ به بعد نه کامنت گذاشتم نه کامنت خواندم، این اهرم رنج و لذت داره منو منفجر می‌کنه، حتما بعد حل مسئله و گذر از تضادها و هدایت خداوند متعال با قدرت بیشتری توی این باغ بهشتی خودمو حاظر می‌کنم،

    عاشق تک تک تونم دوستان بینظیرم، دلتنگتون بودم… استاد جان مریم جان نمیدونید چقدر دوستون دارم از اعماق وجودم عاشقتونم

    امیدوارم خدا منو در این چالش و تضاد به وضوح و شفافیت برسونه، الخیر فی ما وقع

    عاشق شما «میلا»💞💖💜💗💙💓🌹💖💜💗💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    علیرضا میرزاجانی گفته:
    مدت عضویت: 2470 روز

    سلام

    مغز اگر مثبت باشه اینجوری فک میکنه:

    من توی افکارم غرق شده بودم، میخواستم بیام بگم آقای عباسمنش منو به فرزندی قبول کن (به طنز و خودشیرینی البته)

    یهو ناخداگاهم گف هه زرششششک (زکی)، پسر تو چقد کوته فکری! چرا از خدا نمیخوای که تورو بهتر از استاد عباسمنش کنه؟ استا عباسمنش موفق شده؟ چرا تو نشی؟ کار کرده روی ذهنش؟ چرا تو تلاش نمیکنی؟ چرا به زندگیه الانت رضایت دادی؟ مگه بهترینارو نمیخوای؟ واسش تلاش هم کردی؟

    قطعا انجام ندادی

    چن تا نکته هس: من از دیگری جز خدا درخواست کردم و این یعنی شرک! خب خدا میگه ادعونی استجب لکم/ بخواهید تا به شما داده شود

    بقول استاد قمشه ای: هیچ گوسفندی بعد از به دنیا اومدن آرزو نمیکنه رییس دانشگاه هاروارد بشه، چرا؟ چون به مغزش خطور نمیکنه! پس وقتی چیزی رو از خدا طلب میکنی حتما چیزی توی خودت دیدی دیگه، پس بهت داده میشه

    این خیلی خوبه ک ذهنم سریع میاد جلومو میگیره میگه داداش داری اشتباه میزنیا(این راهش نیس)! مث بازی نید فور اسپید که وقتی جاده رو برعکس میری یه هشدار میاد وسط صفحه و بهت میگه اشتباه داری میری برگرد برگرد

    این ینی راه درست رو فهمیده، باید ببینیم ذهن سرکشمون چقد زورش میرسه که هدایت رو بپذیره

    ما خیلی وقتا رضایت میدیم به حال الانمون،چرا؟ چون مغز آدم ساخته شده واسه مراقبت از جسم ما!

    هر واکنشی ک بخواد حال الانمون رو دگرگون کنه، مغز بدو بدو میاد میگه: خبه خبه، از کی تا حالا آقاااا زرنگ شده!؟؟؟

    مثلا میگیم از شنبه میریم باشگاه، کدوم شمبه خدا میدونه

    یا مثلا میگیم از فردا دیگه روزی بیس صفه کتاب میخونم

    یا میگیم از فردا هفت صبح دیگه بیدارم

    بخاطر اینه که مغز ما میگه زیاده حالا بعدا انجام میدی

    مثلا بگیم یه پاراگراف کتاب بخونم، زیاد مانع نمیشه، میگه باشه

    یا مثلا بگیم نیم ساعت برم باشگاهو بیام میگه عب نداره برو، شایدم شک کنه وسطاش بگه مطمعنی نیم ساعت؟؟؟

    یا مثلا بگیم فردا جای دوازده ظهر، یازده و نیم بیدار بشم میگه حالا نیم ساعت عب نداره بیدار بشو

    ولی این گول زدن ذهن رو باید استمرار داشته باشیم تا به اون هدفمون برسیم، و ذهن زود عادت میکنه به شرایط حتی اگه سخت باشه

    مثلا یماهه اول باشگاه همش غر میزنه که نرو، بسه، عضلاتت درد گرف، کفشت نوعه پاره میشه، خسته میشی و … همینجوری میبافه

    ولی از ماه دوم به بعد وقتی که عادت کرده، ریز یواشکی میاد میگه بدنت داره سفت میشه عا، امروز باشگاه نمیری؟

    و این چلنج تاجایی ادامه داره که دونه دونه ترمز های ذهنی رو برداریم

    و یموقع میبینیم توی شیب ایم و نیاز به گاز دادنم نداره،همون ک ترمز نگیریم خودش با سرعت از بقیه که مث ماست نگات میکنن و میپرسن چجوری آخه، سبقت میگیری

    حرف آخر: پاسخی که مربوط به جمله اولمه در بیت زیر آشکاره

    سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/ طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

    مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش /کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

    دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست/ و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

    این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا/ سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

    گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

    فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

    گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست/گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

    باآرزوی سلامتی،ثروت،سعادت و عزت برای استاد عباسمنش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1868 روز

      علیرضا جان سلام

      چه قشنگ و پر شوق و شور همه چیز رو توضیح دادی، خیلی باهات حال کردم داداش😂⁦❤️⁩

      امیدوارم همیشه پرانرژی و خوشحال باشی…تا مدارهای بالای بالا🎯

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        فاران گفته:
        مدت عضویت: 2521 روز

        سلام دوست عزیز علیرضا

        چقدر جالب و بامزه توضیح دادین مخالفت و رضایت ذهن رو واقعا همین طوره .هرچند باور کردنش سخته

        به همین اندازه مسخره و خنده داره

        ومسخره تر و خنده دارتر از اون اینه که ما مغلوب این مخالفتهاو بهونه گیریهای بچگانه ذهنمون میشیم و زمانی به خودمون میاییم که تنها سرمایه زندگی یعنی عمرمون رو به باد دادیم

        من وقتی ورزش میکنم از هزارو یک راه وارد میشه آنقدر میگه تا قبل از خستگی جسمی روحم خسته میشه و بیخیال میشم واقعا راست گفتین حتی میگه اگه به خودت رحم نمیکنی به کفشهات رحم کن 😂😂😂

        ولی یه راه دیگه استفاده از اهرم رنج و لذت هست که استاد فرمودند اول با نوشتن و بزرگنمایی به مدت ۲۱ روز ذهن نق نقو رو مجاب کن و وقتی ذهن قبول کنه کارها بصورت خودکار انجام میشه

        خوبه کارهایی مثل تپش قلب و گوارش و پلک زدن رو به اختیار ما نذاشتن

        انگاردر حال حرکت تو یه راه پر پیچ و خم و سنگلاخی بایه بچه کوچولو نق نقو و زمان محدود هستیم 😁

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: