الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 11

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 2664 روز

    فوق العاده بود واقعا این سه قسمت بی نظیر بود و درسای ارزشمندی ازش گرفتم . استاد اخرش که یه سری نکات در مورد کامنت گذاشتن گفتین خیلی ظریف بود واقعا تفاوتش از زمین تا آسمونه … زمانی که فکر میکنیم به این حرفا و نمود هاشو تو زندگیمون پیدا کنیم این آموزه ها از حالت تئوریک خارج میشه و تو عمل خودشو تو زندگیمون خیلی واضح تر نشون میده و ما خیلی راحت تر مشکلاتمونو میفهمیم ، در واقع ریشه مشکلاتمونو میفهمیم و میفهمیم که این رفتار یا عملکردمون به خاطره چیه.

    من یه مقدار که فکر کردم به این صحبتا نمونه های کنترل ذهن رو تو زندگیم پیدا کردم و دیدم زمانیکه تو این مورد موفق بودم چه اتفاقایی برام افتاد و الان میخوام بیشتر توضیح بدم راجبشون .

    من همین الان سربازم و 10 ماه از خدمتم گذشته ، یادمه زمانیکه بعد از آموزشی تقسیم شدیم من یه جای خیلی بدی افتاده بودم که واقعا به شدت تحت فشار بودم و خیلی داشتم اذیت میشدم جوری که به خانوادم گفتم من اگه ازینجا انتقالی نگیرم دیگه نمیرم خدمت و فرار میکنم . و نجواهای زیادی میومد تو ذهنم و میگفت که علی تو با فوق لیسانس نباید اینجا باشی ، عمرت داره تلف میشه ، یکی دو روزم که نیست دو ساله خخخ وای خدایا اصا یادش میفتما میگم چه روزایی بود …

    واقعا این ذهن چقد چموشه و چقد خوب بلده اذیت کنه و من دلایل زیاد و منطقی داشتم که حالم واقعا بد باشه و عصبانی باشم اما بعد از چند روز سعی کردم به خودم آرامش بدم خدایی خیلی سخت بود ولی میدونستم که باید حالمو خوب کنم تا اوضام بهتر بشه … دیدم چند تا از بچه ها انتقالیشون جور شد و رفتن و من همش به خودم میگفتم ببین اینا رفتن پس تو هم کارت اوکی میشی میری پس یعنی میشه … بعد هی این وسط بچه ها هی میگفتن نه دیگه نمیزارن کسی بره و انتقالی نمیدن به این سادگیا و باید پارتیت خیلی کلفت باشه و از این حرفا …

    من یه ذره احساسم بهتر شد و اومدم یه مرحله بالاتر و به خودم گفتم اگه انتقالیت جور بشه چه احساسی پیدا میکنی …؟

    بعد هی ازین سوالا از خودم میپرسیدم و میگفتم که به اینجا موقت نگاه کن چون به زودی ازینجا میری … سعی کن ازینجا بودنت لذت ببری و حال کنی و یه خاطره خوب بسازی چون قراره به زودی انتقالیت اوکی شه …

    خلاصه هی اینارو به خودم میگفتم و هی ذهنمو کنترل میکردم و واقعا خداشاهده خیلی تاثیر داشت روم و خیلی حالم بهتر شده بود … تا اینکه بالاخره انتقالیم جور شد و من ازونجا رفتم … بخدا انقدر حالم بهتر شده بود که دو به شک شده بودم وقتی انتقالیم اومد گفتم چیکار کنم اصا برم یا بمونم خخخ

    نه ولی میدونستم که رفتنم خیلی بهتره از موندنم و خلاصه منتقل شدم به یه جای دیگه …

    بعد اونجا نگهبان بودم و کلی نظافت میکردم و … با این داخل شهر بودم و یه سری مزایا داشت ولی بازم سختم بود و کلی اذیت میشدم … نمیتونستیم شبا مثل آدم بخوابیم و به خاطره پست دادن های مسخره باید الکی بیدار میموندیم و از در و دیوار مراقبت میکردیم …

    بعد شبا که ساعت 2.30 شب بیدار میشدم تا 5 پست بدم کلی با خدا حرف میزدم کلی فکر میکردم و سعی میکردم حالمو بهتر کنم بازم … میگفتم علی این تضادایی که بهش برمیخوری به خاطره اینه که به جهان خواسته واضح تری اعلام کنی ، الان فهمیدی که دوستداری جایی که خدمت کنی چه ویژگی هایی داشته باشه …

    اومئم ویژگیارو برا خودم نوشتم …

    بعد اومدم گفتم مزیت هایی که اینجا داره رو بنویس … چه چیزای اینجا خوبه ؟

    اومدم نوشتم که مثلا مسیرش خیلی کوتاهه نیم ساعته میرسم خونه …

    غذاهاش خوبه … کلی زیبایی داره … درخت و گل و فضای مناسب و …

    خلاصه هی سعی میکردم به این چیزا تمرکز کنم و بنویسم و کتاب بخونم و سعی میکردم یه ذره بتونم ذهنمو کنترل کنم و از حال و هوای بد بیام بیرون …

    این پروسه تقریبا 3-4 ماهی طول کشید و من جایی که مناسب باشه برای خدمت با ویژگیهایی که من دوستدارم رو پیدا کردم …

    بعد گفتم ازینجام انتقالی باید بگیرم … بعد در صدد انتقالی گرفتن بودم که شرایطم داشت بهتر میشد و من داشتم بیشتر عادت میکردم ، بعد اومدم این خواسته رو با این خواسته عوض کردم و گفتم خدایا من میخوام بسپرمش به تو من نمیدونم انتقالی بگیرم به نفعمه یا بمونم اینجا ولی تو که میدونی چی به صلاحه منه … پس خودت برام جور کن هدایتم کن و مسیر رو برام هموار کن منم تسلیم توام… اگه انتقالیم جور شد میرم اگرم جور نشد میمونم … خدا رو چه دیدی شاید اینجا شرایطم بهتر بشه ، شاید اصلا اینجا کن فیکون بشه و خیلی شرایطش عوض بشه … به قرآن قسم این چیزا میاد تو ذهنم …

    باورتون نمیشه …

    اومدن از یه سازمان بالاتر برای بازدید و تصمیم گرفتن که شرایط اینجا رو کن فیکون کنن خداشاهده راست میگم اصلا خودم باورم نمیشد همه اونجا شاخ درآورده بودن از تغییراتی که قرار شد اعمال بشه …

    الله اکبر واقعا خودمم باورم نمیشه الان خخخ

    هیچی دیگه خلاصه الان شرایطم تو همونجا به قدری خوب شده که لباس شخصی شدم ، تنها کسی که گوشی هوشمند داره اونجا تو سربازا منم ، دیگه شبا نمیمونیم اونجا و اداری شدم و ساعت 3.30 میرم خونه ، پنج شنبه جمعه ها تعطیلم ، تعطیل رسمیا تعطیلم ، دیگه نگهبانی نداریم و راحت میخوابم تو خونه خودمون تو یه جای گرم و نرم با خیال راحت بدون مزاحمت و پشه و جونورا و …

    خیییییلی شرایطم خووووب شده بخدااااا خیییلی راضیم الان واقعا الان که نگاه میکنم میبینم اینا به خاطره کنترل ذهنم بوده …

    یه مثال دیگه من کارم مباحث مالیه …

    یه زمانی فکر میکردم خیلی حالیمه و انقد به خودم مغرور و مطمئن بودم که میگفتم به دوستم بیا بریم این کارگزاریا کار کنیم و از خداشونم هست ما رو بگیرن …

    بعد دوستم رفته بود اونجا برای مصاحبه یه جوری خورده بود تو برجکش که اصلا یه وضعی …

    بعد اومد به منم گفت اینارو ازم پرسیدن ، دیدم که منم هیچ کدومشونو بلد نیستم و فقط فکر میکردم که بلدم … انقد حالم بد شده بود و واقعیت بدجوری مثل پتک خورده بود تو سر و صورتم …

    بعد در کمتر از یک هفته خودمو جمع و جور کردم گفتم با یه برنامه ریزی یک ساله من خیلی پیشرفت میکنم اگه این کتابا رو بخونم این کارارو بکنم این دوره ها رو شرکت کنم و …

    و الان واقعا به جایی رسیدم که خیییلی تو کارم پیشرفت کردم و در حال حاضر دارم آموزشی رو میبینم که همیشه آرزوش رو داشتم ولی شخصی رو پیدا نمیکردم که تو ایران بلد باشه این سبک رو … به شدت راضیم و میدونم که تو مسیر درستی هستم و همه اینا به خاطره این بود که یه سری ناخواسته برام تو زندگی پیش اومد و من تونستم ذهنمو کنترل کنم و افکارمو جهت بدم به سمت خواسته هام و ازون تضاد بفهمم که خواستم چیه دقیقا ، بعد به اندازه ای که بتونی اینکارو خوب انجام بدی سرعت رسیدن به خواستت بیشتر میشه … بعضی جاها برای من سه چهار ماه طول کشید بعضی جاها یک ماه بعضی جاها یکسال یا شایدم بیشتر ولی چون تمرینش کردم این دفعه خیلی بهتر میتونم انجامش بدم و سریع تر به خواستم برسم …

    البرت اینشتین میگه مثال زدن تنها راه آموزش و یادگیریه …

    خیلی خوبه که فکر میکنیم و نمونه های واقعیش رو تو زندگیه خودمون پیدا میکنیم و ازش درس میگیریم …

    امیدوارم لذت برده باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مبینا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم

    چند روزه با توجه به نام خواسته های محیط کار،این فکر اومده بود توی سرم که اگر کلا توی یه فضای دیگه بودم از نظر کاری و علاقه ام توی کارای هنری بود یا چه می‌دونم یه شغل و کار زیباتر و نایس تر داشتم بهتر بود و این فکر اومده بود که چه کاریه توی محیط مثلاً بیمارستان بودن ،اگر توی یه محیط قشنگ تر بودم خیلی بهتر بود….

    بعد دیروز هدایت شدم به فایل های مصاحبه با استاد عباس منش،و استاد میگفتن و همیشه میگن که از همون کاری که انجام میدی لذت ببر و همه شغل ها به یه اندازه پتانسیل ساخت ثروت دارن….اینا رو میدونستم اما بازم یه جاهایی آدم دچار نجوا میشه و فراموش می‌کنه باورهای درست رو،تا امروز این فایل رو دانلود کردم و تا بازش کردم صحنه های مبارزه جاشوا رو دیدم،چون توی قسمت قبل،،، مصاحبه اش رو دیده بودم متوجه شده بودم کنه کلا جاشوا چه دیدگاهی داره و کلا آدم مثبت و به قول خودش متفاوتی هست….

    انگار با دیدن همین صحنه های مبارزه یه دفعه یه دری به روم باز شد که گفت :الان این آدم رو ببین در ظاهر داره میجنگه یه ورزش رزمی انجام میدهد،با دیدگاه کسی که آگاه نیست، مثلاً جاشوا چه کار نایس و شیک و مجلسی داره انجام میده؟حتی خود من تا قبل از این واقعا بوکس اصلا نگاه نمی‌کردم چون قشنگ نبود از نظر من….اما از دید جاشوا ،کسی که عاشق کارش هست چی؟؟؟اون میگه من به حاشیه کار ندارم من می خوام بهتر و بهتر بشم و تلاش کنم و حتما می خواد و حتما لذت هم می‌بره،و میگه من فقط به نکات مثبت کارم توجه میکنم و توجه و تمرکزم روی خودم هست….فرق من با جاشوا؟؟؟

    چشم ها را باید شست ،جور دیگر باید دید….

    عاشقتم استاد که اینقدر همیشه تأکید داری از آدم های بزرگ و درست الگو بگیریم،واقعا جاشوا الگوی درستی هست و واقعا جا داره که بارها و بارها ذهنم رو تربیت کنم و درست کنم و این فکت ها رو نشونش بدم تا بتونم مسیر موفقیتم رو به درستی طی کنم و کمتر دچار نجوا بشم و راحت تر ذهنم رو کنترل کنم….

    موضوع بعدی این بود که گفت شکستی وجود نداره،من ادامه میدم و برمی‌گردم و دوباره قهرمان میشم….راستش من در زمینه روابط خیلی پاشنه آشیل دارم،به خصوص در رابطه با همسرم،،،همین چند روز قبل بود ،اول صبح از خواب بیدار شدم و تو دفتر تمرین ستاره قطبی ام نوشتم بی خیال گذشته تعهد میدم از اول شروع کنم و دوباره عاشق بشم مثل روزهای اول آشنایی ام با همسرم ،همونقدر دقیق میشیم تو نکات مثبتش….بعد یهو این شعر اومد تو سرم که:بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم…….

    می خوام بگم همیشه و در هر زمینه ای میشه دوباره شروع کرد و دوباره قهرمان شد،دوباره عاشق شد و دوباره و دوباره موفق شد،محدودیتی نیست،محدودیت فقط در ذهن منه…..و این چند روزه که اومدم گل برافشانم و طرحی نو دراندازم،انگار همه چیز زیباتر شده ،هوا دونفره شده،گل ها خوشبوتر شدن و رابطه ام به شکل خاصی متفاوت شده با همسرم،،،اما می‌دونم این به این دلیله که من رهاتر شدم،من آسون گیرتر شدم،من آشغال های گذشته رو ریختم دور و باورهام رو تغییر میدم و دوباره دارم عاشقی می‌کنم….

    در مورد تحسین موفقیت بعد از شنیدن حرفهای استاد دیدم من میتونم مثلاً استاد عباس منش رو در مورد موفقیت هاشون تحسین کنم یا مثلاً هیتلر رو یا مثلاً رهبر یا رییس‌جمهور رو…اما اما وقتی می خواهم رابطه‌ی قشنگ خواهرشوهرم با همسرش رو یا عمه ام با همسرش رو یا یکی از دوستان ام رو تحسین کنم واقعاً واسم سخته…چرا.؟

    چون ذهنم این باور رو داره که رهبر و رییس‌جمهور که از ما بهترون هستن و میتونن موفق بشن شکی هم نیست،اما من یه آدم داغونم با اطرافیان داغون تر از خودم و حالا که من لایق رسیدن به خوشبختی نیستم اونا هم نمیتونن برسن و اگر هم رابطه شون خوبه یا ظاهر سازی میکنن یا چند روز دیگه به من و به همه ثابت میشه که اونا هم داغونن…چه حسادتی!!!!!به خدا من منتظرم اونا رابطه شون خراب بشه که به خودم بگم دیدی درست می‌گفتم،اخیش من چقدر فهمیده‌ام…..خدای من…..چقدر راحت خودم رو از موفقیت دور میکنم….

    باید بیشتر و بیشتر تحسین کنم اطرافیان خودم رو،

    همین امروز عکس دوستم رو دیدم که مسوْل روابط عمومی هیئت کوهنوردی استان شده،اولش ذهنم شروع کرد،اما سریع مچ خودم رو گرفتم و به دوستم پیام تبریک گفتم و موفقیتش رو تحسین کردم و اون در جوابم گفت مبینا من ازت ممنونم چون من ازت کلی چیز یاد گرفتم…

    و این برای من تایید و تحسین قانون و سپاسگزاری خداوند رو به همراه داشت و باز هم درستی حرف های استادم و ایمانم به مسیرم

    .خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    چقدر این فایل درسهای خوب و عالی داشت برای من

    و مخصوصا تو اول صحبتش تبریک میگه به برد رقیبش

    واقعا چقدر خوبه این طرز نگاه که بتونی تو اون شرایط رقیبتو تحسین کنی و بهش تبریک بگی

    این نشون میده باخت خودش رو میپذیره

    این طرز نگاه نشون میده این انسان همون اول داره میره بدنبال ایراد در خودش باشه و خودش رو کنکاش کنه و بیاید نقطه ضعفهای که داره برطرف کنه و بهبودشون بده

    خیلی خوبه همین یه کار نشون میده کلی از مسیر موفقیت رو طی کرده

    این طرز نگاه و این رفتار یک انسان موفق هست که اول میپذیره که هر اتفاقی رخ داده اگر هم بد بوده ایراد از خودش بوده و بعد سعی میکنه از این تجربه درس بگیره و ازش بهره بگیره برای رسیدن به هدفهای بعدی

    خیلی لذت بردم و کلی تحسین کردم این طرز نگاه انتونی واقعا مخصوصا از اونجایی که از کلمه شکست استفاده نمیکرد و فقط همش تو صحبت‌هاش میگفت

    « این یک تجربه عالی بود »

    بیاید به این موضوع بیشتر فکر کنیم

    چرا مثل خیلی‌ها نگفت من شکست خوردم

    و عوضش میگه این یه تجربه عالی بود

    این نشون میده این بشر از ریشه و بیس روی خودش کار کرده که تو اون شرایط فوق العاده سخت تونسته اینقدر خوب ذهن خودش رو کنترل کنه و این طرز فکر رو داشته باشه

    که حتی تو اون شرایط بیاد مثبت فکر کنه و بگه این یک تجربه عالی بوده که من کلی درس یاد گرفتم

    این امید و انگیزه انتونی رو نشون میده برای ادامه روند زندگی

    خیلی تحسین کردم این طرز نگاه و خیلی لذت بردم

    مخصوصا اونجا که در جواب خبرنگار گفت این یک پرسه‌ست که باید طی میشد

    واقعا همین یه جمله‌اش کلی اگاهی همراه خودش داشت

    و میشه در درونش عمل کردن به قانون رو دید که این شکست و یا تضاد باید بوجود می‌اومد برای انتونی از رخ دادنش باید کلی درس یاد میگرفت

    و این روند جزی از تکامل برای پیشرفت هست

    که با تجربه بدست اوردن و درس گرفتن میتونه گذر کنه و پله کنه برای صعود به مرحله بعد

    پس تضاد برای این اومده که ما رو رشد بده و ما رو یک مدار بالاتر ببره

    و اگر بتونی تو شرایط سخت زندگیت مثل انتونی ذهن خودت رو کنترل کنی و توجه کنی به نکات مثبت یا الاقل تو ابتدا کار توجه نکنی به اون تضاد و بعد ارام ارام به نکات مثبت تمرکز کنی اونوقت که تو حرکت میکنی و یک مدار بالاتر میری

    خیلی تحسین میکنم و کلی درس باید یاد بگیرم از این نگاه مثبت انتونی به این تضاد

    و تمام سعی‌اش بر اینه که از این تجربه به ظاهر ناجور ازش استفاده کنه برای حل مسئله بعدی

    و خیلی خوب میگه ما برمیگردیم و ادامه میدیدم به این روند مسابقه

    استاد من عاشق شما هستم

    از این فایل بسیار بسیار فوق العاده و عالی که برامون تهیه کردید و کلی نکته و کلی اگاهی میشه از درونش استخراج کرد

    که نوع عملکرد خوب و طرز نگاه و رفتار مناسب از انتونی الگو بگیریم و ازش استفاده کنیم تو زندگی خودمون

    واقعا ازتون سپاسگزارم و خیلی خوشحالم استاد خوبی و نازنینی مثل شما دارم

    💖💖

    دوستان و استاد انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید شاد ، سلامت ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    تا کامنت بعدی فعلا

    یا حق

    🙏🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    الگو برداری از افراد موفق 3

    بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    همین ابتدای فایل صحبت های این قهرمان من رو به فکر فرو برد که من قبلا چقدر خودم رو از تو میخوردم به خاطر هر اتفاق بدی .سالهای سال خودخوری میکردم به خاطر به ظاهر شکست هایی که داشتم و زندگی برام شده بود ماتم سرا .چقدر انرژیم رو صرف غصه و افسوس خوردن کردم .چقدر خودم رو عقب کشیدم و فقط نگاه کردم

    خدا رو شکر که با اومدن توی این مسیر فاصله گرفتم از اون خود قبلیم و کمتر این کارها رو انجام میدم

    وقتی شنیدم که جاشوا داره میگه این ی لطف بزرگیه که من دارم برای قهرمانی سنگین وزن جهان مبارزه میکنم و اینهمه آدم مشتاق دیدن من هستن باز هم به فکر فرو رفتم و جایگاه خودم رو توی شهری که دارم زندگی میکنم رو بررسی کردم .اینجا من رو به عنوان یکی از خانم های باسواد توی حوزه خودم میدونن و از من به خوبی یاد میشه اما من این رو به عنوان ی لطف بزرگ به حساب نمی آوردم و شاکرش نبودم .وقتی این جمله ها رو از زبان این فرد شنیدم به خودم اومدم که ببین این آدم داره چطور سپاسگزاری میکنه آیا تو هم خداوند رو بخاطر موقعیتی که داری شکر میکنی !!!

    در مورد موضوع حسادت هم دقیقا این حرفهای شما داره برام تایید میشه که ما هم ی نفر رو داریم توی آشناها که خیلی پیشرفت کرده و اتفاقا ی خانم هم هست و خیلی ها به ایشون حسادت میکنن ولی ایشون با سرعت دارن پیشرفت میکنن. اتفاقا همین چند وقت پیش ی اتفاقی برا ایشون افتاد که توی شهر پیچید و خیلی ها دلشون خنک شد اما این خانم با اعتماد به نفس بالایی که دارن خیلی خوب تونستن این قضیه رو پشت سر بزارن .من هم قبلا به ایشون حسادت میکردم اما از وقتی با شما استاد آشنا شدم و مخصوصا این یک سال اخیر هر وقت صحبت از ایشون میشه تحسینشون میکنم که اینهمه موفقیت رو به دست آورده و داره خیلی خوب ثروت میسازه و سعی میکنم قضاوتشون نکنم و فقط نکات مثبتشون رو ببینم

    ی نکته ی جالب استاد اینه که من اونقدر از مسایل مملکت دور شدم که اصلااز چیزی خبر ندارم و مساله آقای رییسی رو هم اینجا و از زبان شما شنیدم اصلا نمیدونستم چه حرفایی راجع به ایشون زده میشه .خدا رو شکر که اینقدر از مسایل حاشیه ای دور شدم که دیگه توی مدارشون نیستم

    وقتی جاشوا در مورد ضعیف نبودنش صحبت کرد و اینکه از اون آدم هایی نیست که زانوی غم بگیره بغل و بره زیر لحاف گریه کنه یادم اومد که قبل از آشنایی با شما چقدر ضعیف بودم و همیشه زانوی غم بغل میگرفتم .حتی ی بار ی شکست عاطفی سختی خوردم و دقیقا شب ها پتو رو میکشدم روی خودم و زار زار گریه میکردم

    این صحبت های جاشوا گذشته ی من رو به یادم آورد و اینکه الان خدا رو شکر چقدر بهتر شدم توی این زمینه چقدر بهتر میتونم ذهنم رو کنترل کنم چقدر کمتر زانوی غم بغل میگیرم نه اینکه خیلی خیلی خوب شده باشم اما خیلی نسبت به قبل خودم بهتر شدم و این رو مدیون آموزش های شما هستم استاد

    همینکه الان نظر مردم برام کمرنگ تر شده نسبت به قبل یعنی اینکه پیشرفت کردم چون قبلا خیلی برام مهم بود نظر مردم همین که الان بیشتر آدم های موفق رو تحسین میکنم و کمتر قضاوتشون میکنم یعنی نسبت به قبلم بهتر شدم

    همین که الان اگر اتفاق به ظاهر بدی برای ی آدم موفق می افته من فکر میکنم شاید اگر من هم توی اون شرایط بودم همین اشتباه رو میکردم باعث میشه نکات مثبت اون آدم بیشتر توی ذهنم بولد بشه تا اون اتفاق بد .اصلا توی همچین مواقعی اون حرف حضرت عیسی میاد توی ذهنم توی جریان سنگسار کردن اون خانمه که میگن هر کسی توی زندگیش هیچ گناهی نکرده بره به این خانم سنگ بزنه باعث میشه که دیگران رو قضاوت نکنم

    ی جمله ی دیگه ای از جاشوا که خیلی برام تکون دهنده بود این بود که گفتش انرژیم رو صرف غصه خوردن نمیکنم منم دارم یاد میگیرم که بجای اینکه انرژیم رو بزام برای غصه خوردن در مورد اتفاقات گذشته این انرژی رو بزارم برای کار کردن روی خودم و توی این سه سالی که دارم اینکار رو میکنم کیفیت زندگیم به اندازه تمام اون 40 سال زندگیم بالا رفته و تغییر کرده

    سپاسگزارم استاد برای فراهم کردن این فرصت فکر کردن

    بقول شما باید بارها و بارها این فایل تکون دهنده رو گوش کنم و فکر کنم راجع بهش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2250 روز

    سلام ب خانواده عزیزم

    این فایل و قسمت۲ را بالای ۵بار دیدم و کلی نت برداری کردم خیلی لذت بردم از دیدگاه AJ چون من خودم بوکسور هستم و علاقه دارم و با دیدن این کلیپ علاقه هم چندین برابر شد خدایاشکرت

    _اصلا دنبال بهونه نبود و با اینکه چشمش اسیب دید اما نکته مثبت را از دل این موضوع بیرون کشید و گفت تجربه جدیدی بود با چشم بسته مبارزه کردم وچقدر صادق بود گفت اگرهم چشمم هم مشکلی پیش نمیومد همین روند را ادامه میدادم چقدر صادق چقدر عالی و ب قول aj من ادم متفاوتی ام کسی نیستم ک بشینم یه گوشه گریه کنم رو ب جلو حرکت میکنم در ورزش بوکس که خیلی سنگینه کنترل ذهن ان هم بعد از باخت انصافا کار اسانی نیست دمش گرم

    _وان جایی ک استاد شما گفتین حالم بهم میخورد کسی دستم را بگیرد و انگیزه ب من بدهد برای ادامه راه یه تکون در وجودم خورد ک خودم باید دستم را روی زانویم بگذارم وخودم ب خودم انگیزه بدهم و بلند بشوم

    خیلی لذت بردم از این فایل استاد و خیلی فوق العاده بود بازهم از این طور فایل ها بگذارید ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    پریا وحدتی گفته:
    مدت عضویت: 1569 روز

    بنظرم میومد که دوست داشت دیدگاهش رو به دیگران هم یاد بده .چقد جملاتش قشنگ بود!روزایی که برام ناراحت کنندس مینویسم تا حالم‌خوب بشه و بتونم به نکات مثبتش توجه کنم و بعد لون مسئله خیلی راحت تر از چیزی که فکر میکنم حل میشه.

    یا وقتایی که میخوام کاری کنم و در حد تفکرم پیش نمیره(از اونجایی که یه ذهن خیلی خیلی ایدئالیست دارم تقریبا همیشه میکم باید بهتر میشدم)به خودم میگم مث اون موقع که قلق طراحی کردن اومد دستت کافیه تجربه کنی تا این مهارت هم یاد بگیری.

    الان تو مرحله ایم که برای اولین بار میخوام کار فروش انجام بدم ترس داشتم و راستش حتی دقیقا نمیدونم از چه راهی میشه انجامش داد!ولی با این جمله همیشگیم حالم خیلی خوب میشه!

    شروع کن و تحربه کسب کن تا تو همینم ماهر بشی یه روز میاد که مث همه مهارت های دیگه ام میگم دیدی چقد راحت شد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 3834 روز

    سلام استاد عزیزم

    مدت ها بود که دوست داشتم درمود یکی از مواردی که ذهنمو کنترل کردم بگم براتون

    آذر ماه پارسال بود که من رفته بودماز دانشگاه انصراف بدم اما چون مشمول سربازی بودم باید این کارو قبل از شهریور میکردم اما نمیدونستم خلاصه بگم که من اولش خیلی بهم ریختم و میترسیدم که منو به زور ببرن سربازی و من همیشه میگم که سربازی نمیرم ، حالا این که واسه من شده بود مشکل من باید تو شهریور نامه اصراف میدادماما ندادم بعد از این که بهم ریختم دنیا یه آن برام انگار وایستاد همه جا سکوت شد و یه حس به شدت قوی کفت محمد حلا وقتشه که ذهنت رو کنترل کنی … حالا وقتشه عمل کنی به آموزه های استادات….

    وووووو من اووومدم عمل کردم، اولش خیلی سخت بود اما با قدرت کلام ذهنمو تو دستام گرفتم تا آروم بشم و بعدش برم پیش اون مسول تا باهاش صحبت کنم ببینم میشه کاری کرد یا نه

    اومدم درمود درخت هایی که اونجا بود حرف زدم با خودم درمود ابر ها و خنکی هوایی که بود …. استاد آروم شده بودم واقعا

    و وقتی رفتم پیش اون بنده خدا گفت کاری نمیشه کرد و باید بری سربازی اما من اصرار کردم و آروم بودم و زیر لبم میگفت خدا که تا حالامنو رها نکرده بازم نمیکنه …..

    یهو گفت باید با مدیر جرف بزنی مدیر هم شنبه میاد و من رفتم تا شنبه……

    استاد اولیل بارری باد که حس میکدم دارم به قانون عمل میکنم و خیلی خوشحال بودم تما اون آخر هفته که ذهن نجوا گر من شروع میکرد به استرس دادن من یه عبارت سپاس گزاری واسه خودم ساخته بودم که بهم حس خوب میداد اونو تکرار میکردم ،میگفتم خدایا شکرت که کارای انصراف از دانشگاهم حل شد… همین..

    با این جمله و احساس خوب نسبی که داشتم شنبه رفتم پیش اون مدیر و اولش گفتن مدیر امروز نمیاد برو فردا منم یکم پکر شدم اما گفتم حتما خیرتی هست و یه حسی منو نگه داشت توی طبقه مدیر گفت صبر کن من صبر کردم داشتم از منظره بیرون لذت میبردم واسه خودم دیدیم نیم ساعت گذشت ویهو مدیر اومد…. استادد باورررم نمیشد

    خلاصه رفتم داخل و به مدیر توضیح دادم داستان و خودش اودمد گفت واست یه متن درست میکنیم که مثلا اون تاریخ تو این بیماریه رو گرفته بودی و نتونستی بیای و اوکی بشه

    واااای خدا من چی میشنیدم آخه؟؟؟؟

    مدیر خودش واسه من نامه درست کنه؟؟؟؟؟

    خودش بیاد بگه بگم کجابرم که کارم زودتر اوکی بشه؟؟؟؟

    شت باور کردنی نبود….

    دیوانه و عاشق خدا شده بودم و هزاران مرتبه خدارو شکر میکردماز این همه لطف محبت خدا

    دیوانه شدمه بودم که با کنترل ذهنم تونستم چی کارر بکنم ، کاری بکنم که خوده مدیر آموزشی دانشگاه بیاد واسم کارامو بکنه و همون روز من نامه انصرافم از دانشگاه آماده شد و تمووووم و من تازه داشت دستم میومد که قضی هچقدر ذهنه…

    هرچند که بعد ها فراموش کردم اما اوودم اینو اینجا ثبت کنم که هم یادآوری بشه برام هم رد پا بزارم و دوستان استفاده کنن

    اتفاقات دیگه ای هم هست از اون وقت به بعد خیلی جا ها تونستم ذهنمو کنترل کنم و میام میگم…

    استاد عاشقتونم به امید دیدارتون توی ایران وآمریکا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    سجاد صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام سلام بر استاد بقیه اداتو در میارن،استاد خودتی عاشقتم دلیل منطقی دارم چون ابتدا به آگاهی عمل میکنی وازنتیجه صحبت میکنی سپاسگذارتونم منم به نصیحت آلرژی پیداکرده ام مثل شما ولی شما صحبت که میکنی جنسش متفاوته به دل میشینه چون جنسش واقعیه ،وخداروشکرکه شاگرد شمام وخداروشکرکه نرفتم بازار رو دور بزنم بعد بیام یه راست اومدم وهدایت شدم به این خوانواده،داشتم فکر میکردم که کسی میتونه روی این فایل یه قیمت بزاره،میخام معرفت داشته باشم وببینم نعمت هایی که به صورت رایگان وعشق خداوند به من هدیه میدهد واون استادعباسمنشه،واون آگاهی های نابیه که دراختیار ماقرار میده خدایاشکرت،استاد ممنونتم دمد گرم ،کل این فایل طلاست ،یه دوره ایه خودش ،یه کتابه،یه زندگیه ،اگر من یا هرکسی بتونیم فقط به آگاهی های همین فایل عمل کنیم بخدا انسان موفقی میشیم،

    im difrent animal

    اینجا مغزم صدا کرد اینجا که انتونی جاشوواگفت من یه جونوریم من یه حیونه متفاوتیم،چند روزه که روزمین نیستم روی هوام ،وازخدا میخام کمکم کنه کمتر حرف بزنم وبیشتر عمل کنم ،چند روزیه او حس گندی که سراغم میادکه غر بزنم برای بقیه از بد بختیا بگم رو با همین جمله کنترل کردم وچه قدرتی داره im difrent animal,به خودم میگما اگه میخای آدم موفقی باشی باید قوی باشی مثل انتونی ،مثل استاد ،مثل…واولین مرحله ی قوی بودن ذهنه،اینکه بتونی موفقییت دیگران روببینی وتحسین کنی،بعدش باور کنی که اگه یه نفر توی این دنیا تونسته به هر موفقیتی برسه منم میتونم اگر مثل اون فکر کنم ومثل اون عمل کنم،قوی باش سجاد قوی ،اگا توی مسیر رشد سخت شد ناامید نشو وا نده این جزو مسیره یه سری رشد وپیشرفت ها اتفاق میفته،بعد یکم شرایط سخت میشه اگر بتوانی ذهنت رو کنترل کنی میری لول بعد ومرحله ی بعد،و دباره به همین شکل مسیر ادامه داره ،داشتم یه ایه میخوندم که خدا میگه (ما انسان رو از عجله خلق کردیم)مغزم صدا داد ودیدم چقدر عجله داریم ما ادما،وچقدر ضربه خوردیم وخواهیم خورد از عجله ،وتشکر استادکه صبح تاشب به من یاد آوری میکنین تکامل،یه عمر سوالات توی ذهنم گندیده بودند وجوابی براشون پیدانمیکردم،تا شما با اصول وقوانینی که توضیح میدید جواب خیلی از سوالاتمو دادید،

    احساس خوب=اتفاقت خوب

    احساس بد =اتفاقت بد

    فرکانس ومدار

    تکامل

    تصاعد

    درخواست ودریافت

    توحید وشرک

    اصل بقای اصلح وقوی بودن

    ایمان و عمل

    عزت نفس و خوشبختی

    احساس لیاقت

    تمرکز و توجه

    جهت جریان هستی مثبته وخیره

    جهان درحال رشد وگسترشه

    هدف =شور، انگیزه ،نشاط ،زندگی

    ثروت یه انرژیه یه فرکانسه

    سلامتی بزرگترین ثروته

    آرامش واحساس خوب اصله

    فراوانی فراوانی فراوانی

    ورودی=افکار=باورها=نتایج

    موفقیت =کنترل ذهن

    ایمانی که عمل نمی آورد حرف چرته

    سپاسگذارییییییی سپاسگذارییییی

    تحسین زیباییی ها وموفقیت ها

    تجسم

    سووال

    لذت بردن از مسیر

    مرگ سفری به زیبایی تولد

    متفاوت دیدن

    مراقبه ودرلحظه بودن

    هدایت والهام مقدس بودن

    عشق

    قانونمند بودن جهان وخداوند

    تغییر خود وعاجز بودن درتغییر دیگران

    تسلیم بودن

    خلق آگاهانه ی زندگی وتجربه ی لذت بخش ان و اینکه زیبا زندگی کنی وبگذاری جهان جای بهتری برای زندگی شودو…

    اینها قسمتی از آگاهی های استاد در مورد انها بی نظیر صحبت میکنه

    وسوالات ذهنمو پاسخ داده،انگار اینها مثل یه پازل همه کنار هم چیده میشن وجور درمیان ومسیر رو به من نشون میدند بازهم از خدامیخام،بهتر بفهمم درک کنم وعمل کنم وعمل کنم واقعا استاد سپاسگذارتونم عاشقتونم وتمام افرادی که در این خوانواده باوری برای من هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2446 روز

    بنام خدایی که بشدت کافیست

    ســــــــلام

    توحید، همین یه کلمه ای که باید در عمل اجرا کنم و بقیه اش رو بسپارم به خداوند مثل همین جاشوا که وقتی خبرنگار از شرایط حریف و کلا شرایط بیرونی ازش میپرسه در نهایت صداقت میگه من نمی دونم من فقط روی خودم کار کنم

    استاد بی نهایت از شما سپساگزارم برای این دو قسمت بی نظیر از همین مصاحبه فقط، و این چیزی نیست جز تربیت ذهنتون برای دیدن زیبایی ها در دیگران، دیگرانی که شاید در ذهن اغلب مردم یک شخصیت منفی باشن ولی شما میتونید ساعتهها در مورد نکات مثبتشون بگید فقط به همین دلیل، تربیت ذهنتون و این رو اینقدر تکرار کردید که دیگه ذهنتون خودکار اینو انجام میده اما البته که این خودکار بودن برای دیدن زیبایی ها از اول نبوده و شما کار کردی که شده این

    اما با گوش دادن این دو قسمت درمورد یکی از تجارب خودم که با کار کردن روی خودم کم کم آگاهانه ترکش کردم میخوام بگم و اون خبرنگار بودن هست، من خودم خبرنگار بودم قبل از اینکه وارد این مسیر بشم و اصلا چیزی از قانون و باورها بدونم، شغلی که ورود من به اون برای من یه اتفاق خوبی بود که با انتخابش در واقع وارد یکی از ترسهام شدم چون من بـــــــشدت یه دختر خجالتی بودم که حرف زدن در جمع و ارتباط برقرار کردن برای من وحشتناک بود ولی وقتی وارد دانشگاه شدم بر خلاف هم کلاسی هام چه دخترا چه پسرا که کل وقتشون رو صرف دانشگاه میکردن ولی من دنبال کسب تجربه بودم با کار کردن که بطور تصادفی دیدم یه اطلاعیه زدن کنار دانشکده مون برای یه خبرگزاری که به قولی غول خبرگزاری های کشور بود که می بایست برای مصاحبه میرفتم حالا من نه تجربه مصاحبه داشتم و نه تجربه خبرنگاری و نه کسی معرفی کرده بود منو رفتم برای مصاحبه و بعد یک هفته تماس گرفتن برم برای شروع و کلی تجربه های بی نظیر مخصوصا در راستای ترس هایی که داشتم کسب کردم که بعد 5 ماه با من و دو نفر دیگه که خیلی قبل تر من بودن قراررداد بستن ولی بعد چند ماه چون نمی تونستم بخاطر دانشگاه و تمرینات فوتسالم زیاد وقت بزارم گفتن اینطوری نمیشه ادامه بدیم و من مجبور شدم خارج بشم از اونجا ولی بعدش خــــــیلی دوست داشتم برگردم ولی نشد و جاهای دیگ مشغئل شدم تا اینکه وارد این مسیر شدم و تازه متوجه شدم باور و ورودی های ذهن چیه برای همین با اینکه همون خبرگزاری که اون موقع خیلی دوست داشتم بشه برگردم این بار خودشون بهم پیشنهاد دادن برگردم اونم با آپشن های جدید و ارتقا چیزی که بطور معمول اصلا برای کسی این آپشن ها رو نمیزارن ولی به من گفتن و جالب تر کسی این پیشنهاد رو بهم داد که وقتی اونجا بودم بخاطر باورهای اشتباهم و صحبت های دیگران و رقابت با حس حسادتی که بود رابطه نزدیک و خوبی نداشتیم ولی همین آدم بعد کار کردن روی خودم شد یکی از بهترین دوست های من که همیشه دوست داره منو ببینه و خودش هم که پست بالایی داره اونجا این پیشنهاد رو داد که زینب کاش برگردی ولی من با وجود اینکه تا چند سال پیش یه روزی دوست داشتم و خدا خدا میکردم که بشه دوباره برگردم ولی دیگه وقتی روی خودم کار کردم اونا پیشنهاد دادن ولی من آگاهانه تصمیم گرفتم فاصله بگیرم از این شغل و فضا

    اما در ادامه و بعد این فایل بی نظیر میخوام در مورد یه مصاحبه دیگه که بهش هدایت شدم بگم که مصاحبه با امیر عابدزاده پسر احمدرضا عابدزاده هست که در لیست 20 دروازه بان برتر جهان در 2021 نامزد شده که چنین مصاحبه هایی عملا پیدا نمیشه ولی این یکی اینقدر ذهنش رو روی چیزای مثبت گذاشته که خود خبرنگاری که باهاش مصاحبه کرده هم در ابتدای این مصاحبه گفت اونقدر سرتا سر این مصاحبه پر از امید و صحبتهای مثبت بود که دلم نمی‌خواست تمام بشود. در تمام صحبتای این دروزاه بان میشه به وضوح رعایت قانون و توجه به اون رو دید و دلیل موفقیت های الانش رو میشه براحتی فهمید کسی که برخلاف دیگرانی که موقعیت شبیه بهش داشتن (پدر فوتبالیست مطرح و موفق در دوره خودش) به اصطلاح در باد موفقیت پدرش نخوابیده و خودش موفقیت و سبک خودش رو داره، بخشی از مصاحبه اش رو اینجا میارم که خیلی کیف کردم و کلی تحسینش کردم

    که در سوال اول درمورد حضورش در این لیست جواب میده:

    خُب خیلی خوشحالم بابت اینکه جزو 20 نفر و جزو نامزدهای جهان در 2021 بودم. خیلی خیلی خدا رو سپاسگزارم درباره این موضوع و شاکرم و خوشحالم از اینکه وقتی در مسیر هدف‌هام با عشق حرکت و تلاش می‌کنم؛ بدون ترس، بدون شک و فقط فقط توکلم به خودشه، خودش هم پاداش‌ها رو بهم می‌ده. این انگیزه‌ای برای من شد که محکمتر قدم بردارم توی این مسیر که از اول می‌دونستم کجا می‌خوام برم

    تو بین این بیست نفر به دروازه‌بانی کدوم‌شون خیلی علاقه داری و به عنوان الگو تعقیبش می‌کنی؟

    عابدزاده: بین این لیست در حال حاضر با کسپر اشمایکل خیلی حال می‌کنم چون حس می‌کنم شباهتهای زیادی باهم داریم. جدا از اینکه پدران ما اسطوره بودن و مقایسه زیادی می‌شدیم و خواهیم شد، خیلی دروازه‌بان و آدم باهوشیه. وقتی مصاحبه‌هایش را می‌بینم و تفکرش نسبت به پست دروازه‌بانی، واقعا باهاش کیف می‌کنم. جدا از اینکه از نظر تکنیکی جزو بهترین هاست و جدا از اینکه فکر می‌کنم توی خونشه.

    یک دلیل مهم برای علاقه بهش هم اینه که رفت از پایین شروع کرد .کسپر وقتی منچسترسیتی بود و اتفاقات طوری که می‌خواست پیش نرفت، رفت از پایین بدون ترس شروع کرد، همونجوری که من این کار رو کردم. خدا هم جوابش رو به من داد، وقتی که نترس و مطمئن در مسیری که همیشه دوست داشتم بیفتم قرار گرفتم و هدایتم کرد . الان جایی هستم که خوشحالم و شک ندارم که اتفاقات خیلی خوبی برام می‌افته البته اگه بتونم با همین تفکر و عشق ادامه بدم و بهتر و بهتر بشم.

    فدراسیون آمار و ارقام انتخاب‌هاش بر اساس کمیت و آماره و تو فکر می‌کنی از نظر کیفی چقدر با سطح بهترین دروازه‌بان‌های دنیا فاصله داری؟

    عابدزاده: از لحاظ کیفیتی دروازه‌بان‌ها خیلی نزدیک هم هستند و سطحهای پایین هم همه بلدند دایو بزنن و بپرن و شوت بزنن. اما یک سری دیتیل ها و جزئیات و تصمیم‌گیری و تجربیات و کلاس دروازه بانی و تکنیکهای جزئی، دروازه‌باناا را از هم متمایز می‌کنه. برای همین لِوِل نزدیک است. مثلا من جلوی کاسیاسی دو بار بازی کردم که خُب بهترین جهان بود و دیدم که واقعا چقدر سطح نزدیکه. فقط یک جرقه ریز است که تو را در آن سطح ببره. ثبات چیز مهمی است که تو را در این سطح نگه داره. از نظر کیفیتی فکر کنم همه نزدیکیم، یک سری قوت و ضعفها داریم که هرکسی تلاش می‌کند خودش را بهتر کنه. به نظرم چیزی که تو را جدا می‌کنه، ذهن قویه

    تو الان تو لیگ یک اسپانیا بازی می‌کنی و بین گلرایی که انتخاب شده بودن شاید در رده پایین تری هستی؛ چقدر امیدواری که سال آینده توو یک رده خیلی بالاتر و در یک تیم خیلی بهتر قرار داشته باشی؟

    عابدزاده: اینکه در سطح پایینتری بازی می‌کنم (لیگ یک اسپانیا) انتخاب خودم بوده. من خودم خیلی پیشنهاداتی داشتم که بتوانم در سطح لیگ برتر بعضی کشورها باشم اما در لیگ پرتغال چیزی برای یادگیری نداشتم مگر اینکه به سه تیم بزرگ پورتو، بنفیکا و اسپورتینگ می‌رفتم که اونا دروازه‌بان داشتن و دنبال خرید دروازه‌بان نبودن. همه چیز برایم در ماریتیمو آسان شده بود (همون چیزی که استاد بارها درموردش واسمون گفتن و در عمل خودش عمل کرد بهش که وقتی به یه موفقیتی میرسی قبل اینکه مثل اون قورباغه که کم کم آب داغ بشه و جهان مجـــــبور کنه تغییر کنیم خودمون تغییر کنیم

    و اما ادامه مصاحبه: و دو پیشنهاد دیگر هم از پرتغال داشتم اما واقعا چیزی برای یادگیری نبود و یک چالش جدید انتخاب کردم. لیگ دو اسپانیا را هم اگر تحقیق کنین، فقط اسمش لیگ دو است و از نظر سطحی و امکاناتی بالاست. اگر در لیست هم نگاه کنین این انتخاب من بوده و خوشحالم و می‌خواهم تکاملم را طی کنم. خیلی خوشحالم از تصمیمم و اصلا بحثی نیست که امیدوار باشم به سطح بالاتر بروم. اگر امیدوار نبودم، هیچوقت انتخاب نمی‌کردم و می‌رفتم یک لیگ آسونتر که همه چیز راحت تو بود. مثل ماریتیمو که تمرین چه بکنم و چه نکنم گلر یک بودم. اما وقتی خارج می‌شی خدا پاداش میده و هدایت می‌کنه و به چیزای بزرگتر می‌رسی. من کل زندگی ام اینطور بوده و وقتی همه چیز می‌توانست راحت باشد، رفتم لیگ دو پرتغال و خیلی زود پاداشش را گرفتم و شک ندارم اگر روند و تفکرم با اشتیاق قبلی نگه دارم، خدا پاداشهای بعدی می‌ده. انقدر راضی ام از کارهایی که خدا برایم کرده که مطمئنم بازهم به من می‌ده و همیشه سپاسگزار هستم.

    سوال- نگاه ما نسبت به لژیونرها اینه که دوست داریم اینا پیشرفت کنن و سریع به تیمای بهتر برن و همه‌اش نگاهمون به تیم آینده ایناست در حالی که ممکنه اون بازیکن در تیم فعلیش شرایط خیلی خوبی داشته باشه و اصلن اونجا رو بتونه به عنوان نقطه پایانی فوتبالش هم انتخاب کنه. اگه تیم شما به عنوان مثال به لالیگا صعود بکنه چه تاثیری در آینده تو و انتخاب بعدیت داره و تو قراردادت چجوری با این تیم منعقد شده و می‌خوای بمونی یا بری؟

    عابدزاده: من دوست دارم چالشهای جدیدی تجربه و رشد کنم. وقتی یک جا زیاد بمانم و ببینم چیزی برای یاد گرفتن ندارم، سعی می‌کنم یکم قضیه را سخت کنم. نه اینکه بروم جایی که لذت نمی‌ده اما جایی دوست دارم باشم که چیزی یاد بگیرم و رشد کنم و تجربه جدید داشته باشم. اگه صعود کنیم لالیگا، این تجربه جدیدی برایم است. قطعا دوست دارم همه چیز بهتر و بهتر بشود اما اگر قرار است بهتر، همان تجربه قبلی باشد (مثل قضیه پرتغال که گفتم) ترجیح می‌دهم جای جدیدی بروم و رشد کنم. من همیشه یکی از اهدافم بازی در لالیگا بود و تقریبا که نه، صددرصد انتخابهایی دارم که بهش برسم. حالا وسط راه مثل این نقل و انتقالات پیش بینیهای وسوسه انگیز می‌آید که باعث می‌شه آدم یادش بره قبلا چی می‌خواست اما وقتی یادت بیاید که قبلا چی می‌خواستی، اصلا ترسی نداری و همه اش لذته! یاد میگیری و رشد می‌کنی و خدا هم قطعا پاداش می‌ده

    سوال- قاعدتا به عنوان یک دروازه‌بان کارت خیلی سخت تره؛ همونطور که یک هافبک دفاعی شاید کارش خیلی سخت باشه چون نمود کار معلوم نیست و مثلا شاید گل خوردن لزوما تقصیر تو نباشه و دفاع‌تون ضعیف باشه و این کارو برای دروازه‌بان به عنوان لژیونر سخت می‌کنه اون هم تو کشوری مثل اسپانیا که یه عالمه دروازه‌بان خوب داره. تو در واقع به عنوان یک ایرانی در تیم‌تون چه وضعیتی داری؟ به عنوان یک بازیکن خارجی سوپر استار می‌بیننت؟

    عابدزاده: سخت تره اونم در اسپانیایی که 2-3 خارجی بیشتر نمی‌توانی داشته باشی و همه پاسپورت اروپایی دارن. اکثر تیمها هم مثلا می‌روند دفاع کلمبیایی و برزیلی می‌گیرند و کسی دروازه‌بان آسیایی نمی‌خرد و من به خودم افتخار می‌کنم که فکر کنم اولین دروازه بان آسیایی اسپانیا باشم. نمی‌دانم البته و مطمئن نیستم اما خودم در این چند سال که در فوتبال بودم ندیدم. با کاری که کردم حال می‌کنم. من عاشق پستم هستم و گلایه ای بابت سختی اش نیست و لذت می‌برم. اما خب یک سری محدودیت هست و به خصوص در بحث پاسپورت و انتخاب. من دوست دارم هی باورسازی کنم . در پرتغال هم از پایین آمدم و خوب کار کردم. پرتغال محدودیت پاسپورت نداشت اما حالا اسپانیا آمدم. دوباره باید این باور رو بسازم و تا جایی که توانش رو دارم تلاش می‌کنم که یک باورسازی خوب برای جوونهامون بکنم و انشالله که همه با قدرت بیشتری به اهدافشون برسند.

    سوال- رقابتت با گلر دوم تیم‌ چجوریه؟ آیا اون گلر اسپانیاییه یا نه و گلر یک و دو چیزی هست که اونجا در واقع خط کشی مشخص داره یا به هر صورت هر غفلتی ممکنه که جای تو رو سست کنه؟

    عابدزاده: رقابتم با گلر دوم و سوم… گلرهای خوبی هستند، 23-4 ساله هستند و از من کوچکترن. گلرهای خوبین. اسپانیا گلرهای خوبی داره همه تکنیکی هستن و از پایه خوب یاد میگیرن. این گلر ما پاس اسپانیایی داره اما اصالتا کلمبیایه. از بچگی اسپانیا بوده و در سویا بازی کرده، در تیم رایووایکانو و دیپورتیوو لاکرونیا بوده. ما همون روز اول رفتیم ناهار خوردیم باهم. گلر سوم ما هم از بارسلونا ب آمده و خیلی تکنیکی و سریعه. مثل گربه است و هر موقع توپ می‌گیره می‌گیم «میائوو!» و خیلی بامزه است.

    در کل مشخص نیست کی گلر دو و سه‌ئه و مربی ما خیلی عادله و هرکی حقش باشه رو بازی می‌ده. هافبکها هم هرچند سال که در تیم باشند اگر اشتباه کنند، خیلی زود شانس را به کسی دیگر می‌ده. من خیلی با این شیوه حال می‌کنم که سرمربی تیم بدون ترس به بقیه بازی می‌ده و این کاراکتر مربی رو نشون می‌ده.

    خدایا شــــــــکرت برای همه چیز، خدایا من رو به صراط مستقیم راه کسانی که به آنها نـــــــعمتها داده ای هدایت کن و نه گمراهان

    هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1839 روز

    به نام خالق یکتا سلام:

    یارب سپاس گزارم برای قوانین ثابت جهان

    سپاس گزارم برای تغییرات عالی در زندگیم برای

    نتایجی که از کنترل کانون توجه خود و درک بهتر و عمل به قوانین گرفتم .

    سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم.

    میخواهم امروز در این دیدگاه از نتایجی که از کنترل ذهن خود این مدت گرفته ام بگویم.

    استاد برای رسیدن به استقلال مالی و ثروتمند شدن خود برنامه نویسی کرده و حتی برای قدم اولم زمان تعیین کرده بودم و همین زمان مقداری مرا نگران میکرد اما چند وقتی است که با خود میگویم چرا در این بازه زمانی ؟ چون به دیگران نشان دهم که میتوانم رشد کنم و به دنبال هرانچه رفتم میرسم این باور شرک الود را به تازگی متوجه شدم و باخود عهد کرده ام تا زمانی که در قدم اول یادمیگیرم از این قدم لذت ببرم و به دنبال تمام شدن این قدم و رفتن به قدم بعدی نباشم چرا که وقتی ظرف وجودم بزرگ شود به سمت قدم بعدی هدایت میشوم رب را شاکرم که توانستم قدم اول را برای استقلال مالی خود بردارم استاد این مدت سفر به دور امریکا را دنبال می کنم و قبل ان فایل های دیگر را و متعهدانه دیدگاه مربوط به هر فایل را مینویسم حال نتایج کوچک را در زندگیم میبینم مثل همین منبع درامد که به تازگی کسب کرده ام که حاصل کنترل ذهن می دانم ، با همان توانایی های قبلی تنها با ایجاد یک باور قدرتمند یک محرک و حذف یک ترمز که خود این باور هم به من الهام شد استاد قبلا همین کار را کمتر بیشتر انجام میدادم اما هزینه ای دریافت نمی کردم چرا که با خود میگفتم ندارند اما حال این باور را ایجاد کرده که رب من ربی که در من و تمام جهانیان است به من روزی میدهد و اطرافیان همه دستان رب برای رساندن این روزی به من هستند این باور احساس فوق العاده ای در من ایجاد میکند یارب سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم. استاد درامدم از صفر به میانگین هفتاد هزار تومان و حال به ماهی سیصد به بالا در طی چند ماه رسیده و ایمان دارم با طی کردن تکامل خود میلیار ها دلار میتوانم ثروت خلق کنم چرا که من خالق زندگی خود هستم . این مدت تلاش کرده ذهن خود را کنترل کنم به اتفاقات جوری نگاه کنم که احساس بهتری به من دهد هرچند که اسان نیست اما لذت بخش است وقتی ارامش بعد از این کار میاید . استاد حال یادگرفته اگر کنترل ذهنم را فرامش کرده و یا قادر به انجام آن در ان لحظه نبودم ناراحت نمیشوم و خود را سرزنش نمیکنم و به خود حق را داده و خود را تسکین میدهم . چرا که با خود میگویم من خالق زندگی خود هستم من هم انسان هستم و اشتباه میکنم من میتوانم شرایط را تغییر دهم از وقتی به خود سخت نمیگیرم و به عنوان یک تجربه به ان نگاه کرده که باید از ان درس گرفت خیلی احساسات م بهتر شده و ارامش بیشتری دارم و به لطف رب مدت زمان کمتری نسبت به قبل به ارامش و کنترل ذهن میرسم هرچند که اول راه هستم و باید در این کار مهارت بهتر و بیشتری چون شما و افراد موفق مثل اقای انتونی کسب کنم.

    در پناه الله سبحان .شاد و پیروز و وسلامت و خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: