الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 26

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    قدم 183

    سلام به دوستان

    مدتی هست که دارم روی توانایی تحسین کردن ادم ها کار میکنم . از ماشین زیبا . زیبایی چهره و اندام . خونه زیبا و درختان و.. این موضوع کم کم داره خودکار برای من جا میوفته که یه موقع هایی ذهنم خودش شروع میکنه به طور خودکار به تحسین کردن دیگران و هی به خودم بیان میکنم که احساس لیاقت و ارزشمندی باعث شده که شخصی به این مرتبه برسه و همین نگاه باعث شده خیلیی جنبه مثبت ادم ها رو ببینمو توجه کنم و دوستشون داشته باشم.

    مورد بعدی که توجه منو به خودش جلب کرد و بهش رسیدم نشتی های ذهنی هست. مدتی درگیر فروش خونه بودم و این باعث شده بود ذهنم درگیر بشه و نتونم 100% تمرکز منم و خودم حالیم نبود و موقعی که خداوند اومد وسط و خونه رو فروخت انگار یه بار از روی دوشم برداشته شده و دیدم که سوراخه بسته شدو صدبرابر تمرکز اومد توی کارم و بوووووم چند پله بالا رفتم. یا شبکه اجتماعی رو بستم و احساس گناه ها رو از خودم دور میکنم و همین باعث شده که بفهمم اقاجان نشتی انرژی همون درگیری ذهنی . همون فکر به غیر از هدفت هست .

    نشتی انرژی همون احساس گناه و سرزنشه که اینا ها انرژی خوار هستن و درس بزرگی گرفتم که تا تجربش نمیکردم نمیفهمیدم و ازش درس گرفتم که هیچ گاه ذهنم رو درگیر فرعیات نکنم و فقط به هدف خودم بچسبم

    از این فایل میشه اینجور توحید رو تعریف کرد که توحید به معنای دین نیست و هیچ ربطی به دین نداره توحید یعنی خودت مسئولیتت رو بپذیری و حرکت و ادامه بدی و به این جریان باور کنی که من حرکت میکنم نتیجه میاد.

    توی دوره ای از زندگی منم خیلی چالش بزرگی خوردم و بسیار برام سخت بود اما بعد مدتی مسیرم رو عوض کردم و همون چالش که برام بسیار سخت بود الان از اب گواراش استفاده میکنم و منو خیلی بزرگ کرد و درس های زیادی بهم داد و منو ادم دیگه ای کرد

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      طیبه گفته:
      مدت عضویت: 682 روز

      سلام و درود

      دوست عزیز چقدر کامنتتون احساس خوب به من داد راستش منم خیلی دوست دارم تمرکز کنم رو نکات مثبت آدمها و خیلی تو محیط کارم محبوب هستم و همیشه سعی میکنم احترام بذارم و خواستمو محترمانه بگم کلا دوست دارم با همه خوب و مودب برخورد کنم ولی جدیدا ی همکار اومده صندوق داره شیفت شب شده و من صندوق دار شیفت روزم وقتی میاد احساس خوبی نمیگیرم خیل وقته که با کار کردن رو خودم ارتباطم با آدم‌های اطرافم خوبه و فکر میکردم عالی ام ولی الان فهمیدم به قول شما نشتی انرژی دارم دوست دارم نکات مثبتش رو ببینم ذهنم درگیر این موضوع بود که هدایت شدم کامنت شما رو بخونم و شما بهم یادآوری کنید که سعی کن سوراخ نشتی انرژی رو پیدا کن .باید ذهنمو کنترل کنم و مورد دیگه اینکه چند وقته خونمون رو گذاشتیم برای فروش و اینم ذهنمو درگیر کرده .از این جملتون الهام گرفتم که بذارم خدا بیاد وسط و خونه مو بفروشه

      ممنونم که راه نشونم دادی

      شاد و سلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعید گفته:
        مدت عضویت: 619 روز

        سلام دوست عزیزم

        ممنون از کامنت پر برکت شما که باعث شد دوباره کامنت خودم یاداوری بشه و از تجربه شما هم استفاده کنم

        در استمرار و کار کردن بانظم روی خودمون در این مسیر زیبا, خیلی از باورها و نشتی انرژی مون به وضوح برامون روشن میشه و همینطور اگر براتون امکانش هست دوره احساس لیاقت رو خریداری کنید و با قدرت روش کار کنید . نتایج زندگیتون به کل عوض میشه و شما هیچ ربطی به گذشته نخواهید داشت

        در پناه خدا شاد و سلامت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3535 روز

    به نام خدا

    روزشمارتحول زندگی من روز 183

    سلام به استاد عزیزوخانم شایسته

    وقتی این فایل رو نگاه کردم و گوش دادم روحیه و باورهای خوب و مثبت این ورزشکارو تحسین کردم و استاد هم این روحیه و باورهای این فرد و تحسین کردن و من دراین فایل یادگرفتم که فقط نکات مثبت و باورهای خوب دیگران رو درنظر بگیرم و تحسینشون کنم به قول استاد که میگه من کار ندارم که طرف کیه هرکسی بوده وقتی به موفقیتی رسیده پس لایق اون موفقیت بوده .نکته دومی که پی بردم اینکه خیلی از آدمها که موفق نشدن دوست ندارن موفقیت دیگری رو ببینن و تحسینش کنن و منتظر فرصتی هستن که یک ایرادی از اون شخص بگیرن حتی اگر اون هزارتا موفقیت داشته و یک شکست اونها فقط اون شکست و میبینن اما مثل همین ورزشکار که دراین فایل دیدم که میگه شکست من به من انگیزه داد که اشتباهات خودمو بهتر بشناسم و تمرین بیشتری انجام بدهم تا بعداز این شکست طعم پیروزی برای من شیرینتر بشه . من یادمه هر وقت که فقط به خودم متکی بودم و با انگیزه پیش رفتم و نگذاشتم که حرف دیگران درمن اثر بگزاره دراون وقت من موفق شدم و این فایل و بررسی این مصاحبه این قانون رو بیشتر در ذهنم حک کرد که بعد از هر اشتباه یا شکستی می‌شود قوی‌تر شد و موفقیت دیگران رو الگو قرار دهم و تحسینشون کنم وبه حرف ادمهای حسود توجه نکنم و خیلی لذت بردم از روحیه قوی که در وجود این ورزشکار دیدم و چنین افراد موفقی میتونن الگوی خوبی برای من باشن من جمله استاد عزیز که الگو و معلم نمونه ای هستن که خداوند رو سپاسگزارم که در مدار اموزشهای این استاد عزیز هستم .

    در پناه حق باشیم همه ما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    شکوفه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 738 روز

    سلام به شما استاد عزیز و دوستانی که این کامنت رو می‌خونن

    خدارو شکر بابت این فایل عالی که این فایل رو 2 بار در بازه زمانی کمتر از یک هفته دیدم و چقدر لذت بخش بود و بعد از اینکه خواهرم برای این فایل کامنت نوشت تصمیم گرفتم درباره چیزی بنویسم که یکم تو کامنت خواهرم کم بهش توجه شد

    واقعیتش من ایمان صد در صد به “قانون تکامل” دارم

    از وقتی که شروع کردم رو خودم کار کنم به وضوح قانون تکامل رو دیدم، پذیرفتم،و تمام سعیم رو کردم که به خودم یادآوری کنم تو هر کاری ، تو رشد هرچیزی ما به تکامل احتیاج داریم

    و چقدر آنتونی جاشوآ این قانون تکامل رو عالی درک کرده بود و من چقدر لذت می‌بردم و هی یادآوری میکردن به خودم قانون تکامل رو

    و از اون طرف امروز فهمیدم و بهم ثابت شد که 99درصد آدما قانون تکامل رو درک نکردن و نمی‌فهمن تکامل رو طی کردن یعنی چی

    قضیه از اینجا شروع میشه که منو خواهرم به مدت 2 سال کراسفیت کار می‌کردیم و چون امسال کنکور داشتیم 4 ماه نزدیک به کنکور ما از ورزش کردن فاصله گرفتیم و تمرکزمون رو رو درس خوندن گذاشتیم

    ( و خب اینجا اضافه کنم که قانون تکامل رو زیاد به خوبی درک نکرده بودم )

    و بعد از کنکور که می‌شد ما 4 ماه از ورزش کردن دور بودیم برگشتیم به باشگاه و تصمیم گرفتیم که خیلی بهتر رو بدنمون کار کنیم چون نمودار پیشرفت تو ورزشمون یک خط صاف رو نشون میداد نه یک خط سعودی

    وقتی که برگشتیم حرکات تو تنمون بود اما از لحاظ وزنی ضعیف تر شده بودیم یعنی آخرین بار حرکت فرانت رو تا 25 کیلو رفته بودیم اما اینبار تا 12٫5 به زور زدیم

    خلاصه ما تصمیم گرفتیم که روی حرکت پلانک‌( که مخصوص شکمه) کار بکنیم و چون دیدم خیلی ضعیف شدیم تصمیم گرفتیم به صورت تکاملی پلانک‌ رو بزنیم

    قبل اون 4 ماه خواهرم آخرین بار پلانگ‌ رو یه‌ظرب( بدون تکامل) 5 دیقه زده بود و من 4 دیقه

    اما این دفعه حتی نمی‌تونسیم 1 دیقه وایسیم انقد که بدنمون می‌لرزید

    و ما با قانون تکامل و تکرار مداوم بعد از 2 ماه به 8 دیقه پِلانک رسیدیم

    و این تداوم ما و تعهد داشتنمون تو باشگاه زبون زد شد

    یکی از هم تمرینی‌هام که خیلی هم دوسش دارم و بسیار بدن قدرتمند و خوش تراشی داره اونم مث ما به اندازه که غیبت داشتیم تو ورزش برای پیشرفت کارش غیبت داشت

    و امروز خواست اونم‌ پلانک‌ بزنه و بیشتر از 2 دیقه نتونست و هی خودش رو سرزنش می‌کرد که وای من چقد ظریف شدم چقد فلان من قبلا 4 دیقه زده بود و…

    و طوری با خودش صحبت می‌کرد که از خودش ناراضی‌عه و خودخوری می‌کنه

    و منو خواهرم از جلسات قبل می‌گفنیم بابا رها تکامل، یواش یواش ماهم نمی‌تونسیم همون 1دیقه رو بزنیم چه برسه به 2 دیقه و 4 دیقه

    و دیدم همچنان ساز خودش رو میزنه و اونجا با خودم گفتم وای بر کسانی که قانون تکامل رو درک نکردن

    که وقتی که درکش کنی نه دیگه تو کارات ، تو رسیدن به اهدافت عجله داری و اینکه تو آرامشی چون قانون قانون تکامل

    خداوند متعال این جهان رو مارو با قانون تکامل خلق و ایجاد کرده

    من رشتم هنره و خب تاریخ هنر هم میخونم و تو دانشگاه هم واحدش رو داریم و این یکشنبه استاد داشت درباره تکامل مغز و روند انسان و هنرش صحبت می‌کرد که اگه چیزی هم خلق شده در 3ملیون 500سال پیش انسان هومینینی (hominini) ( انسان های اولیه که شبیه به میمون هستند) درکی از سازه ها و چیز هایی که ما بهش میگیم هنر رو نداشتن اما از رو غریضه انجام دادن و چیزی هم پشتش نبوده اما الان تکامل ایجاد شده و الان انسان های Homo sapiens(همین انسان های امروزی که ما میشیم) با روند تکامل رشد کردن مغزشان رشد کرد فکرشون عقلشون رشد کرد و حالا جهان هنر و تکنولوژی و آدم‌ها در این نقطه قرار گرفتن

    این بحث شیرین تکامل هیچوقت تموم نمیشه و هرروز قابل کشف تر و لذت بخش تر میشه برام و باعث میشه در آرامش روحی و فکری قرار بگیرم وقتی زندگیم رو با تکامل پیش ببرم

    خدایا شکرت

    عاشقتم

    ممنون از شما استاد عزیز بابت این فایل عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    بهاره نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد نازنینم و دوستانم ان شاءالله همیشه سالم و سلامت باشید

    فقط باید خداروشکر کنم که چقدر این فایل به من کمک کرد

    خداروهزاران بار شکر که امروز هم چرخ زندگی برای من روون بود و امشب این فایل رو گوش دادم

    واقعیتش خواهرم صبح به من گفت که چند روز پیش یه فایل عالی دیده و دوست داره که به منم نشونش بده، گفت که بعد باشگاه بشینیم ببینیمش

    و خب امشب انگار فایل هدایتی ای که نیاز داشتم انگار توسط خواهرم برام انتخاب شد!

    چقدر این فایل برای من درس داشت!

    چقدر من رو به فکر فرو برد، من و به رفتارها و عادت های گذشتم فرو برد

    یکی از تصمیماتی که بعد از دیدن این فایل گرفتم اینه که برم و زندگینامه افراد موفق رو بخونم!

    اتفاقا توی کتابام زندگی نامه یک بازیگر هالیوود( آدری هپبورن) رو دارم و با خودم گفتم دوباره بشینم و بخونمش

    تا بتونم نکات مثبتشون و پیدا کنم و اون نکات رو تحسین کنم

    این قضیه تحسین کردن افراد موفق که استاد داشت توضیح می‌داد خیلی من و به‌فکر فرو برد…

    به یاد آوردم روزهایی رو که توی باشگاه یکی از هم باشگاهی هام خیلی خوب عمل می‌کرد و تشویق میشد و من ناخودآگاه حسادت می‌کردم اما سریع خودم و جمع و جور می‌کردم و تحسینش می‌کردم

    و به خودم مدام از روی ناخودآگاه می‌گفتم( نه تو باید افراد موفق رو تشویق کنی) خدا شاهده حتی برای این موضوع نمی‌تونستم دلیل منطقی ای رو پیدا کنم که بخوام خودم و قانع کنم

    اما از لطف خدا، ناخودآگاهم این رو قبول داشت که باید افراد موفق رو تحسین کنم

    وقتی با خودت تو صلح باشی و اون فرد رو تحسین کنی، میای و به عملکردش، به کاری که اون لحظه انجام داده دقت می‌کنی و ازش درسای زیادی یاد می‌گیری… مثلا اینکه ( عه من چون فلان قسمت از حرکت رو اشتباه میزدم نمی‌تونستم این حرکت و در بیارم، اما چون فلانی اینطوری مثلا دستش و گرفت تونست راحت تر عمل کنه و نتیجه خوبی داشته باشه)

    چقدر حرف آنتونی جاشوآ قشنگ بود که گفت( من خودم، دست خودم و می‌گیرم و احتیاجی ندارم که کسی بهم تلنگر بزنه یا دستم و بگیره)

    به یاد آوردم روزایی که برای کنکور درس می‌خوندم و چون زمستون بود و هوا سرد بود حال می‌داد زیر پتو بخوابی؛ اما من خودم دست خودم و می‌گرفتم و خودم و حرکت می‌دادم و از جام بلند می‌شدم و پا میشدم که درس بخونم

    و چقدر این حرکت لذت بخشه! اینکه تونستی با بخش تنبل خودت یا بهتره بگیم با ذهن خودت مقابله کنی و پیروز بشی!

    یادگرفتم که نزارم کار به جایی برسه که کسی بخواد دستم و بگیره یا بهم تلنگر‌ بزنه!

    کسی که دستم و می‌گیره خودم باشم

    تمام چیزی که تو ذهنم بود رو نوشتم

    ان شاءالله باز در زمان مناسب این فایل رو ببینم و درسها برام تکرار بشن و چیزای جدید یاد بگیرم

    خداروشکر که باز هم من رو به آگاهی های بیشتر هدایت کردی

    ما آدما مدام در حال رشد و تغییر هستیم

    چند شب پیش داشتم لباسایی که صبح پوشیده بودم و وسایل و دفتر کتابایی که رو میز بود و جمع می‌کردم، یکدفعه چشمم به کتابای داخل کتابخونه خورد؛ تایتِلاشونو که نگاه کردم متوجه شدم که چقدر عوض شدم، متوجه شدم اون بهاره ای نیستم که روزی دنبال همچین موضوع هایی تو کتابا بود،بهاره ای که عاشق کتاباش بود و حتی کتابارو تا هم نمیزد تا یوقت از قیافه نیوفتن و تمیز بمونن( البته که هنوز این شخصیت رو دارم)، فهمیدم که من دیگه به این نوع کتاب ها احتیاج ندارم

    و امشب فهمیدم که باید برم و زندگینامه افراد موفق رو مطالعه کنم تا بتونم خوبی هاشون و یاد بگیرم و مهم تر از همه یاد بگیرم تحسینشون کنم

    خداروشکر که ما هرروز داریم به سمت بهتر شدن حرکت می‌کنیم

    و این یعنی تکامل، یعنی زندگی

    (( من اینجا کامنتم و نوشتم و آپلودش کردم و بعد متوجه شدم یکی از دوستان کره ایم بهم پیام داده و ایشون تو حرفه ی ویالون کار می‌کنن بصورت حرفه ای و از 5 سالگی ویالون زدن رو شروع کردن و الان هم کنسرت برگزار میکنن و خلاصه تو حوزه ی خودشون موفق هستند

    بعد ایشون وویسی برای من فرستاده بود برگشت بهم گفت که امروز امتحان ویالون داشتم و حتی یدونشم نتونستم خوب بزنم و توسط استادم سرزنش شدم! و بعد کل روز رو اومدم و ویالون زدن رو تمرین کردم!

    و من همونجا قلبم تپید! با خودم گفتم( خدایا یعنی تو می‌خواستی اول به من این فایل و نشون بدی و بعد دوستم همچین حرفی و بزنه و بهم ثابت کنی که آدم های درستی رو به سمت من هدایت کردی! اینکه اون طرف با اینکه سرزنش شد تسلیم نشد و اومد و کل روز تمرین کرد!، اینکه خودش دست خودش و گرفت و بلند شد!)

    آخ که من چقدر عاشق خدام، عاشق معجزه هاشم، عاشق هدایتشم

    خدا شاهده نتونستم نیام و این اتفاق رو به پایین کامنتم اضافه نکنم

    ان شاءالله همیشه خدا تو زندگیمون انقدر نقش پررنگی داشته باشد و ما هدایت هاش رو متوجه بشیم

    آمین))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Ocean گفته:
    مدت عضویت: 271 روز

    و نشانه‌ای دیگر از خدای عزیزم

    قانونی که می‌دونستم اما این چند وقت توجه چندانی بهش نداشتم «تحسین افراد موفق» و نکته جدیدی که یادگرفتم این هست که فقط به موفقیت اون فرد و نکات مثبتش باید توجه کنیم و نباید توجهی به ویژگی های دیگرش داشته باشیم.

    درس دیگری که گرفتم، نگاه متفاوت به اتفاقات به ظاهر ناخوشایند هست که می‌تونیم اون رو به عنوان فرصت برای موفقیت بیشتر به حساب بیاریم و به جای سرزنش و مقایسه خودمون، با داشتن احساس ارزشمندی به این فکر کنیم که می‌تونیم دوباره به موفقیت های خیلی بزرگ تری دست پیدا کنیم و افرادی که تونستند به اون جایگاه برسند رو تحسین کنیم حتی اگر به ظاهر رقیب ما باشند چون اولا با این کار به موفقیت خودمون کمک می‌کنیم و همین طور احساس غرور رو از خودمون دور می‌کنیم و اگر موقعیتی پیش بیاد واقعا باید چنان اعتماد به نفسی داشته باشیم که به خود اون شخص تبریک بگیم برای موفقیتش و تحسینش کنیم تا ظرف وجود خودمون رو بزرگ کنیم.دوما اینکه مسیر زندگی هرکسی جدا از دیگریه و انقدر نعمت و فراوانی هست در این جهان که همه می‌توانند به موفقیت های بزرگ دست پیدا کنند و بی نهایت فرصت و امکان برای تمام افراد وجود دارد.

    خدایا سپاسگزارم برای این آگاهی ها

    خدایا سپاسگزارم بابت افراد موفقی که در اطراف من قرار دادی و من می‌تونم از آنها الگو برداری کنم.

    خدایا سپاسگزارم برای این احساس اطمینان به مسیرم.

    خدایا سپاسگزارم برای این حال و احساس عالی که در وجودم قرار دادی.

    خدایا سپاسگزارم که من را به سمت استاد هدایت کردی.

    خدایا سپاسگزارم بابت چشم بینایی که دارم ‌و می‌تونم بخونم.

    سپاسگزارم بابت دستانم که می‌توانم بنویسم.

    و خدایا مچکرم که احساس عقب ماندن از بقیه و احساسات منفی که به خاطر کارهای به پایان نرسانده در وجودم بود رو از بین بردی و ایمان به وجودت و اعتماد به مسیری که درش هستم رو در من قرار دادی و الگوهایی رو نشونم دادی تا بهم بگی اکنون در بهترین و درست ترین موقعیتی که باید باشم قرار گرفتم و بی‌شمار فرصت رشد برام وجود داره. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد نظری گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    خدای من این فایل چیه!!!!! بارهای بار شنیدم امشب اتفاقی هدایت شدم و دیدم مغزم سوت کشیده.

    خیلی وقته این عادت رو تو خودم استارت زدم که تمرکزم رو بزارم رو نقاط مثبت مردم.

    خیلی دارم رو این موضوع تمرکز میکنم که با شنیدن موفقیت دیگران بینهایت خوشحال بشم و انرژی برای اون شخص بفرستم نمی‌دونید چقد حالم خوب میشه با این کار نمی‌دونید چقدر انرژی میگیرم

    چند روز پیش شنیدم که آقای مایک امیری توی صنعت طراحی لباس جایزه بهترین طراح لباس آمریکا رو گرفته و خدارو شاهد میگیرم از خودش بیشتر خوشحال شدم و تو دلم دست مریزاد گفتم بهش و چقدر باور بهم داد که منم به راحتی میتونم با این الگو از خود اون و از اون بهتر هاش موفق تر باشم.

    به نظر من این یه زرنگیه که تو بدونی و یادبگیری که هروقت کسی رو تحسین میکنی چنان سرعتی تو رشد زندگیت داره که خودت هم باورش نمیکنی تا تجربه نکنی.

    اگه آدما بدونن که با تحسین افراد چقد جلو میفتن بخدا که به هر کسی میرسین براش دست میزنن.

    بخدا که همش همینه که وقتی برا دنیا خیر طلب کنی خیر میبینی و هدایت میشی به دل برکت و نعمت.

    سالیان سال شاکی بودم و مسخره میکردم و کیر میدادم به اینو اون حتی وقتی طرف رو نمی‌شناختم.

    و هر روز زندگیم ضعیف تر و ضعیف تر میشد از جنس همون کلمات و انرژی منفی که برا جهان می‌فرستادم و فکر میکردم این کلمات طرف رو کند تر و بدبخت تر می‌کنه در صورتی که برعکس همون کلمات ریشه خودم رو خشک و خشک تر میکرد و مزه درآمد خوب و آرامش رو ازم می‌گرفت.

    این فایل تاییدی بود بر این عادتی که دارم روش کار میکنم .

    امروز دومین ماهیه که از اقامتم تو ترکیه میگذره و بولله اگه بگم تو چه شرایط کاری و رفاهی زندگی هستم از درآمد و آرامش و رفاه باورش سخته البته کسایی که به این راه باور و یقین دارن میفهمن چی میگم.

    این فایل قلبم رو باز کرد و بهم آرامش خاطر داد که مسیر درسته .محمد جان جانشین خداوند به هر کسی رسیدی چه دوست چه غریبه تحسینش کن حتی بابت لباس های زیبایی که پوشیده حتی بابت کوچک ترین دستاوردش چون همین کلمات زندگیت رو بهشت می‌کنه . استاد ممنونم از خداوند و شما ارادت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    ردپای 183

    از سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من

    الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3

    آفراد موفق در شرایط سخت هم متفاوت فکر می کنند و متفاوت عمل می کنند

    در همه ی انسانها حسادت وجود دارد ولی این حسادت رو میشه از بُعد دیگری نگاه کرد و پله و نردبانی ساخت بسمت پیشی گرفتن یعنی بجای حسادت کلمه ی غبطه را براش جایگزین کنیم یعنی بجای اینکه حسادت ما تبدیل به تنفر و خشم و کینه بشه ایده بخرج بدیم و یا هدایت بطلبیم که ما هم بتوانیم یک مسیر جدیدی رو برای موفقیت پیدا کنیم و تبدیل به یک انگیزه برای حرکت کنیم .. البته گفتن این حرفها شاید در ظاهر آسان بنظر برسه ولی موقع عمل کردن باید بفهمیم چند مَردِ حلاجیم و چقدر رشد و پیشرفت داشتیم و چقدر در مدار مثبت باقی ماندیم …

    ویژگی های افراد موفق اینکه سعی می کنند در هر لحظه فقط روی ذهنشون کنترل داشته باشند و شکست رو نمی پذیرند و سعی میکنند آن شکست رو نقطه قوت خود بدانند و از آن درس بگیرند و به نکات مثبتش توجه کنند و ادامه دهند ..

    یعنی ما هم باید یاد بگیریم که به هدفمون توجه کنیم و برای هدفمون ارزش قایل باشیم و خودمون لایق دریافت اون خواسته و هدف و یا کسب آون مهارت بدانیم و به خواسته هامون توجه کنیم اینکه بدنبال

    تحسین کردن افراد موفق باشیم نه تخریب آنها…

    دنبال الگو گرفتن از آن افراد باشیم اینکه بفهمیم چطور موفق شدند و مسیر موفقیت آنها را دنبال کنیم..

    کسی که برای رسیدن به هدفش تلاش کرده و صبر و بردباری بخرج داده و موانع و تضادها را پشت سر گذاشته و از آنها عبور کرده و همچنان به هدفش تمرکز داشته لیاقت داشتن اون کسب و کار و یا هر موفقیتی رو داره و به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..

    تربیت کردن ذهن…بدین معناست که

    قوانین رو با خودمون بطور مداوم مرور کنیم اینکه طبق قانون: به هر چیزی توجه کنیم از اساس و اصل آن را جذب می کنیم

    .تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

    به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

    پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم

    اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم

    اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم

    اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم

    خودمان را ریکاوری و بررسی کنیم: آیا ذهن ما به نکات منفی توجه دارد یا به نکات مثبت

    تمرکز در تمرین سبب بهبودی در کسب آن مهارت و یا خواسته و هدفمون میشه و توجه به نکات مثبت و فرصت ها و ایده ها مانع از نشتی انرژی مون میشه .. اینکه کلا برای وقت و زمان مون ارزش قایل باشیم و از هر فرصتی استفاده کنیم

    کلا زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست

    یکی گفته های استاد عزیزم را شنیدم که میگفتن:

    موفقیت و اعتماد به نفستون و به نتایج گره نزنید ، اگر موفق نشدی تلاش کردی ، تلاش کردن و ببین نه نتیجه رو ، چون این جوری ادامه میدی ادامه میدی تا نتیجه هم خودشو نشون میده

    زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…

    یعنی سعی کنیم همیشه بهتر بشیم و این بهتر شدن از روز قبل و منه قبلی یعنی موفقیت و رشد کردن

    یک الگویی مثلا لیونر مسی میگه: من خیلی نیاز دارم که خودمو بهتر کنم و روی خودم خیلی خیلی کار کنم بخصوص توی ضربات پنالتی

    پس نتیجه می گیریم که عامل موفقیت ادامه دادن در تمام جنبه ها و تضادها و چالش های زندگی مان است

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند و استاد عزیزم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.

    و من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟؟ خدایا خودت هدایتم کن

    خدایاااا از اینکه منو به سمت این سایت گوهر نشان و چنین استاد توحیدی هدایت کردی ممنون و سپاسگذارم

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    برخی : قصد دارند ذهن افراد شکست خورده را به سمت نا امیدی جهت دهند اما انسان های موفق اجازه نمی دهند کسی بر ذهنشان تاثیر گذار باشد

    اگر فردی به موفقیت برسد بسیاری از افراد زمانی که خودشان به هیچ موفقیتی دست نیافته اند از این افراد موفق متنفر شده و دوست دارند اتفاق بدی برای انها رخ دهد و به آنها ثابت کنند:

    تو شکست خورده هستی و اینگونه احساس بهتری نسبت به خود داشته باشند

    اگر به رفتارهای خود دقت کنیم: ممکن است چنین خصوصیتی را در خود بیابیم

    با حسادت کردن به افراد موفق نمی توانیم به هیچ موفقیتی دست یابیم تمام افراد حسادت دارند اما باید: آن را تبدیل به انگیزه برای حرکت کردن کنند نه تبدیل به تنفر برای ضربه زدن به افراد موفق

    ویژگی افراد موفق

    – خود را متفاوت از سایر اشخاص می دانند

    هنگام مواجه شدن با شکست نا امید نمی شوند و می توانند: مسیر درست را ادامه دهند توجه خود را بر نکات مثبت و زیبایی ها قرار می دهند و ذهن خود را تحت هر شرایطی کنترل می کنند

    بسیاری از ما هنگامی که با چالشی مواجهه می شویم: تمام نعمت ها و اتفاقات خوب را نادیده گرفته تنها به نکته ی ناجالب توجه داریم و ناسپاس هستیم افرادی که به ما حسادت می کنند: اصلا اهمیت ندارند از حسادت آنها انگیزه برای پیشرفت بگیریم هیچ کسی هیچ تاثیری در زندگی ما ندارد مگر: ما به آنها قدرت دهیم یاد بگیریم: افراد موفق را تحسین کنیم تا در مسیر موفقیت قرار بگیریم هر کسی به هر جایگاهی دست یابد: لایق آن بوده است و ما باید با تمام وجود آنها را تحسین کنیم ذهن خود را : برای تحسین افراد موفق تربیت کنیم باید بتوانیم زیبایی و نکات مثبت افراد را : ببینیم و آنها را تحسین کنیم و نکات منفی و ویژگی های نامناسب انها را نا دیده بگیریم طبق قانون: به هر چیزی توجه کنیم از اساس و اصل آن را جذب می کنیم بررسی کنیم: ذهن ما به نکات منفی توجه دارد یا به نکات مثبت

    – انرژی خود را برای غصه خوردن هدر نمی دهند دائما به فکر بهبود ویژگی ها و توانمندی های خود هستند

    بسیاری از ما : نشتی انرژی داریم به جای نگاه کردن به مشکلات: به فرصت ها نگاه کنیم کل قانون: توجه کردن است

    اگر تمرکز ما بر خوبی ها و فرصت ها است: خوبی ها و فرصت های بیشتری وارد زندگی ما می شود

    اگر تمرکز ما بر بدی ها و اتفاقات نامناست است: بدی ها و اتفاقات نامناسب بیشتری وارد زندگی ما می شوند

    – به انتظارات دیگران توجهی ندارند

    افراد موفق: تمرکز خود را تنها بر روی خود قرار می دهند و انتظارات افراد از خودشان را نادیده می گیرند

    دیگران و حرف آنها: هیچ اهمیتی ندارد سعی کنیم هر بار بهتر و بهتر شویم و به موفقیت خود باور داشته باشیم

    – از اعمال گذشته ی خود که باعث شکست شان شده اظهار پشیمانی نکرده و از آنها تجربه کسب می کنند

    احساس گناه: بدترین احساس در درجه بندی احساسی است در تمام شرایط و حتی هنگام مواجه با تضادها: به فرصت ها و نکات مثبت توجه کنیم

    – به قانون تکامل به درستی عمل می کنند و می دانند رسیدن به هر موفقیت و هدفی نیاز به روند دارد که باید طی شود و به مرور بهبود یابد

    کسانی که باور دارند می توانند موفق شوند: مرتبا خود را بهبود می دهند از شکست: برای پیروزی انگیزه و انرژی می گیرند

    در ورزش های انفرادی در مقایسه با مسابقات گروهی : کنترل ذهن خود را به نحو احسنت نشان می دهند

    به جای افسردگی: حرکت کنیم انگیزه بگیریم و پیشرفت کنیم تعهد : برای بهتر شدن و بهبود مداوم به خود دهیم

    – منتظر نیستند کسی یا چیزی به آنها احساس خوب دهد خودشان از درون احساس خوب در خود ایجاد می کنند

    بسیاری از افراد برای دستیابی به احساس خوب: به جای تمرکز بر درون خود به دنبال احساس خوب بیرونی هستند

    انگیزه ی ما برای پیشرفت : باید درونی باشد قائم به ذات باشیم نه قائم به غیر خودمان دست خودمان را بگیریم: حرکت کرده و قدم برداریم کسانی که نگاه توحیدی دارند: تنها تمرکزشان بر روی خودشان است و نمی خواهند زمانی که شرایط خوبی ندارند کسی دست آنها را گرفته یا به حالشان دلسوزی و ترحم کند یا به آنها انگیزه برای حرکت دهد

    دلیل خوشبختی : تنها داشتن توحید دلیل شکست: داشتن باورهای شرک آلود است

    – به نتیجه اعتماد دارند

    کارها و وظایف سمت خود را به خوبی انجام می دهند: به هدایت خداوند اتفاقات و نتایج رخ داده شده اعتماد دارند

    اگر هنگام شروع هر کار: به مشکلات پیش رو توجه کنیم و نگران نتیجه باشیم اصلا اقدامی نکرده و حرکت نمی کنیم

    – همواره بدون توجه به رقیب مهارت های خود را بهبود می دهند

    باور دارند که می توانند: مهارت های خود را بهبود دهند از درس های گرفته شده استفاده می کنند و مهارت های خود را مرتبا بهبود می دهند

    – مسیر تحقق اهدافشان را مهم و ارزشمند می دانند نه نتایج کسب شده را

    لذت اصلی در مسیری است که طی می شود: نه نتیجه و گرفتن مدال قهرمانی

    افرادی که همواره دوست دارند نفر اول شوند: به این دلیل است که حرف مردم برای آنها اهمیت دارد

    اما زمانی که پیشرفت می کنیم و شخصیت ما تغییر می کند: نظر مردم برای ما کم اهمیت تر شده و انجام هر کاری تنها برای لذت بخش بودن آن است

    اگر حرف مردم اهمیت خودش را برای ما از دست داده است: در مسیر پیشرفت هستیم

    اگر حرف مردم برای ما اهمیت دارد: در مسیر پسرفت هستیم

    – زندگی ممکن است با شکست همراه باشد مهم این است حرکت کرده مسیر را ادامه دهیم

    با شکست خوردن تجربه کسب کنیم: از آن درس بگیریم و موفق شویم

    – از شکست های خود درس می گیرند و به نکات مثبت توجه دارند

    قانون:

    به هر چیزی توجه کنیم از جنس همان را جذب می کنیم

    اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس خوب می دهد: از جنس همان وارد زندگی ما می شود و ما را به اهدافمان نزدیک می کند

    اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس بد می دهد: از جنس همان وارد زندگی ما می شود و ما را از اهدافمان دور می کند

    شکست خوردن سخت است: اما می توانیم از آنها درس گرفته خود را بهبود دهیم

    زمانی که کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت به عادت و شخصیت ما تبدیل شود: نتایج عالی گرفته پیشرفت و رشد می کنیم.

    به میزانی که در کنترل ذهن مهارت کسب می کنیم: در زمان کوتاهتری می توانیم احساس خود را خوب نگه داریم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 183

    سلام استاد قشنگم و مریم ناز

    عشقایی که وجودشون و بودنشون خودش ی نعمت مقدسی هستش که خداوند به همه نداده و انگاه که یکی مث من یقه خدارو میگیره و میگه من بهترین هارو میخوام میگه بیا اول از هر چیز باید راهنما بهت بدم تا بدونی مسیر چیه اصلا

    و سلام به همه همراهان و همکلاسی های این مکتب مقدس که در کنار شماها من زندگی کردم و معنی زندگی رو چشیدم

    وقتی کامنت تک تک شما عزیزان رو میخوندم فقط لبخند میزدم و میگفتم ببین این الگو

    وقتی برای اینا شده قطعا برای تو هم میشه

    و من شاید تازگیا میفهمم معنی تک تک حرفای استاد رو

    و بی دلیل نیست که همیشه میگفتم خدای معجزه ها

    و چون هر لحظه زندگی من سرشار از معجزه بوده

    و حضور مقدس خدا

    نمیدانم قراره چه اتفاقی رخ بده که این اواخر همه چیز ی جوره دیگه هست

    استرسی ندارم

    نگرانی ندارم

    حالم خوبه

    و بابت هیچ‌ چیزی دلشوره ای ندارم

    نمیدانم چرا عجیب دلم قرصه

    و تقریبا این روزها ظاهر همه چی به طرز عجیبی خرابه

    ولی من عجیب رها هستم

    نمیدانم واقعا چه اتفاقی قراره رخ بده

    حتی در طول روز هم ی لحظه هم فکرم درگیر این اتفاقا نمیشه

    حتی انگاری نچسبیدم به خواسته ام

    میگم خدا که عوض نشده

    جاشم عوض نشده

    فراموشکارم نیس

    یادشم نمیره

    من تو مسیر زندگیم هستم خودش تک تک این کارارو نشانه داد

    خودش گفت برو اقدام کن

    خودش گفت این حرکتو بزن

    و من میانه راهم

    مگه تا الان از بین این همه تضاد قوی بیرون نیومدم؟

    مگه اولین باره؟

    مگه تا الان هزار بار و شایدم هزار و یک بار وسط این همه درگیری خودش دست منو نگرفت؟

    الان من چیکاره ام که بخوام گله کنم؟ یا شکایت؟

    و چیزی که الان میتونست ذهن منو به هم بریزه تا الان چندین بار برام رخ داده و هر سری معجزه وار حل شده

    اصلا مگه در این جهان عواملی هم هست بخواد بچربه به قدرت خدا؟؟؟

    و من انگاری ی مدل دیگه تکیه کردم به قدرت خدا

    ی جوری که قلبم آرومه و دیگه ساعت یا روزهارو نمی شمارم که ای وای چی میشه

    اصلا خودش ی جور عجیبی محافظ کاره

    ی جور عجیبی محافظ من و قلبم و آبروم واعتبارم هست و من فقط در سایه اش یا روی دوشش غرق در لذتم حتی با همین تضادهایی که الان هست و دارم

    اصلا نمیدانم چرا ولی خودش گفت برو شهرستان دوران بچگیت و خونه ای که اونجا دارین ی سر بزن

    مادرم چند روزه مهمون من شده

    گفتم مادر بریم اون خونمون؟ گفت هوا خیلی گرمه ولی بریم

    با خانواده خواهرم و مادرم راه افتادیم

    و حتی ی داداشم تماس گرفت گفت منم میام

    200 کیلومتر مسیر بود و من ماشینی که تازه خریدمو انداختم جاده و دیدم خدایا هزاران بار شکرت چه لذتی داره این رانندگی

    اصلا چه لذتی داره هدیه خدا

    با اینکه به شدت هوا گرمه و منم حساس به گرما و همش تو خونه افتاده بودیم

    یهو امروز گفتم بلند شین خونه پدری رو‌خونه تکونی کنیم و بریم رودخونه نزدیک شهر

    وای خدای من

    چی بشه ساعت 12 ظهر تو گرمای جنوب یهو بگی برو‌ رودخونه

    و جالب که همه هم موافقت کنن

    اصلا جز محالات بود که داداشم موافقت کنه

    اون اغلب بسیار سوسول و اغلب زیادی هم غیرتی که دوست نداره با دختر و زن جایی بره

    اصلا اون عجیب مشتاق تر از من بود

    خلاصه رفتیم و به رسم زمان بچگی چندتا پتو هم بردیم رودخونه بشوریم

    و جالب تر از اینکه خود داداشم کمک کرد برای شستن

    خدایا هزاران بار شکرت

    وای خدای من

    اصلا یادم نمیاد اخرین باری که تو رودخونه اب تنی کرده بودم چند سالم بود

    با لباس پریدم تو اب

    دقیقا مث دوران بچگی دهنمو پر اب میکردم و میریختم بیرون

    و کاملا خودمو تو اب رها کردم ی کم اب منو میبرد پایین ولی من مجدد خودمو میکشیدم بالا

    ی بازی خیلی قشنگ با نیروی اب

    ی جورایی سر به سرش میزاشتم

    دختر خواهرم ی نوزاد 2 ساله

    دقیقا هر کاری من میکردم انجام میداد

    خدا میدونه چه لذتی من بردم از این اب تنی

    خدایا هزاران بار شکرت

    چند مدت پیش دیدم یکی از مشتری هام فیلمی از ی اب نوردی استوری کرده بود و چقدر دلم خواست منم ی اب تنی برم

    امروز گفتم خدایا تو منو هدایت کردی و این همه راه کشوندی تا این لذت عالی رو بهم بدی و من شیداتر از همیشه عاشق این هدایت تو هستم

    چقدر خاطره امروز برای من زنده شد

    و میشه گفت تک تک خاطرات دوران قبل از 18 سالگی

    عصری گوشه ی حیاط نشستم و برای چندمین بار این فایل رو گوش دادم

    دنیای عجیبی بود

    و تمام خاطرات کودکی من جلو چشمام رژه میرفتن

    اون روزها خیلی خونمون بزرگ بود خیلی حیاطمون بزرگ بود دستشویی ته حیاط بود و ما با ترس و لرز میرفتیم

    اما امروز همه چی خیلی خیلی کوچیک بود

    حتی اتاق های خونمون هم کوچیک بود

    وقتی به حیاط نگاه کردم اصلا دستشویی دور نبود فقط چند متر با من فاصله داشت اصلا حیاط ما بزرگ نبود راحت تمام زاویه هاش قابل دیدن بود

    نمیدانم چه سالی ولی یادمه وقتی از این خونه رفتم اصلا این خونه رو دوست نداشتم و در شرایطی رفتم که کل خانواده مخالف بودن و من در بدترین شرایط زندگیم بودم و حتی یادمه ی بار هم خودکشی ناموفق داشتم

    اما امروز این خونه خیلی برام قشنگ بود دوست داشتنی بود و جالب هم بود تازه پر از خاطرات

    و من زمانی برگشته بودم که ی دختر کاملا مستقل شرایط مالی خوب ماشین خوب و قلب شاد

    گفتم ببین ساناز به این میگن رشد

    به این میگن تکامل

    به این میگن تغییر و تحول

    و خدایا هزاران بار شکرت

    که من به خودم ثابت کردم که چقدر موفقم و چقدر فوق العاده ام

    و خدایا هزاران بار شکرت

    که به لطف الله این روزها انگار کنترل ذهن دارم

    انگار بلدم تمرکز کنم رو خواسته هام

    انگار یاد گرفتم بمونم تو حس خوب و لذت و شادی

    و مابقی سهم خداست و خودش بلده اوکی کنه و حواسش هم هست نمیخواد هی دو دقیقه ی بار من بخوام یاداوری کنم

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    روز شمار 183

    رد پای روز 10 شهریور رو با عشق مینویسم

    یاد آوری زیبا که من با دیدنش فکر کردم و به سال مهر ماه 1401 که شروع کردم به تغییر با تمریناتی که داشتم خدا هدایتم کرد سایت عباس منش و از اون روز تغییراتم بیشتر و بیشتر شد با توجه به قدمی که برداشتم

    و از روز ورودم تو سایت که مرداد ماه بود که بعد چند ماه تازه فایلارو گوش دادم یعنی از 7 مهر ماه هر روز دارم فایلارو گوش میدم تا الان ،حدودا دیگه داره یه سال میشه

    اینارو نوشتم تا بگم امروز و روزای قبل خدا به طرق مختلف من رو هدایت کرد به سمت فایلای تیکه ای از افراد موفق

    جالبه تو اینستاگرام فقط صحبتای افراد موفق رو نشونم میده در کنار فایلای استاد

    چندین بار این جملات به شکل های مختلف تکرار شد

    اینجا مینویسم

    مهم ترین سوال اینه

    هدف زندگی من چیه؟ من چی میخوام ؟ برای چی و چه کاری در این جهان هستی هستم ؟؟؟؟

    و وقتی به جواب این سوال رسیدی میتونی اهدافت رو پیدا کنی

    و بعد بشینی و برنامه ریزی کنی که چیکار باید بکنی

    و چطور محقق بشن

    بعد از این

    سخت ترین قسمتش اینه که باید قدم برداری

    و اینجا جاییه که خیلیا شکست میخورن

    اینا حرفایی بود که به شکلای مختلف امروز و چند روز قبل برای من تکرار میشد و منو میبرد به اولین روزای ورودم در مسیر آگاهی

    و کتابایی که میخوندم و میپرسیدم من کیم و چرا اومدم و چه هدفی دارم

    که صد در صد من تمرینات رو انجام دادم که الان در مرحله اقدام هستم و با دیدن الگوها جدیدا به خودم میگم تو بیشتر از اینم میتونی قدم برداری

    کافیه تسلیم خدا باشی و قدم برداری

    خوشحالم از اینکه من در مرحله ای از تکامل هستم که دارم قدم برمیدارم و تمام سعی و تلاشمو میکنم

    با هر قدمی که برمیدارم به خدا نزدیک و نزدیک تر میشم

    خدایا شکرت

    من امروز که بیدار شدم و حاضر شدم برم کلاس رنگ روغنم

    بافتنیامم با خودم برداشتم که تو مترو بشینم پایه جوانه ها رو با قهوه ای ببافم

    وقتی تو مترو رفتم و قطار اومد ،درش باز شد خودم میخواستم برم سمت راست خدا گفت ،البته پرسیدم ازش و حس کردم که برو سمت چپ و رفتم و وایسادم جلو یکی از خانما که نشسته بودن

    تو دلم گفتم کاش میگفت بده نگه دارم تابلوتو که یکم بعدش گفت میدی تابلوتو نگه دارم

    خیلی خوشحال بودم که گفتم و شد

    پس اگر ادامه بدم‌باقی خواسته هامم رخ میده

    بعد که پیاده شد من جاش نشستم و شروع کردم به بافتن ، یه خانم بافتنیامو گرفت جوانه هارو دید

    دو تا دختر داشتن که بسیار بسیار زیبا بودن

    وقتی رسیدیم تجریش دختر کوچیکش پرسید خاله اون بوم رو از کجا خریدی ؟ گفتم نخریدم خودم رنگش کردم

    بعد اونیکی بهش گفت دیدی گفتم نقاشیه ،دیدی گفتم خودش رنگ کرده

    بعد سریع یادم آوردم و گفتم یادت باشه ها خودت نیستی تو هیچی نیستی

    همه رو خدا انجام داده و بس

    تو هیچ کاره ای در مقابل خدا یادت باشه من، من، نگی

    بعد که رفتم سر کلاسم اول رفتم نمازمو خوندم تا برگردم

    کلاسمون که شروع شد رفتم نشستم و بچه ها اومدن

    باز داشتم فاصله زمانی که استاد بیاد سر کلاس رو جوانه میبافتم

    یکی از بچه ها گفت چی داری میبافی

    و گفتم جریانشو و براشون جالب بود ، از این جوانه ها ندیده بودن

    بعد که استادم اومد کارو دید گفت طیبه و این دو نفر از همه عالی کار کردن و بعدش گفت اگر از این به بعد که میریم به رنگ و دیگه سیاه سفید کار نمیکنیم هر کس خوب کار کنه ، فروشگاه رنگ و قلمو تجریش که تو پاساژه اسپانسرمونه و به نفر اول هر کلاس قلمو و رنگ میده که کلی پولشه

    پس تلاش کنید تا شما هم یکی از نفرات اول باشید

    تو دلم گفتم خدا منم میخوام

    تلاشمو میکنم حتما

    بعد که نشست کارو شروع کنه ،گفتم که استاد دیروز کارامو بردم و تمرین فنجانمو که تموم شد بردم برای فروش ،دیروز یه نفر پرسید طرح دیگه کار میکنید

    استادم گفت خب نگرفتن که فقط پرسیدن

    گفتم خب استاد مهم اینه که پرسیدن

    چون قبلا نمیپرسیدن و این نشونه هست که بعدی فروشه و دو میلیون قیمت گذاشتم روش

    گفت ان شاء الله که به فروش میرسه

    من اون لحظه داشتم به تکامل فکر میکردم که همه چی مرحله داره

    و به وقتش بفروش میرسه

    بعد جوانه هارو نشونش دادم استادمم ندیده بود کلی خوشحال شد و گفت خیلی خوبه که داری تلاش میکنی

    یکی از همکلاسیام دوباره بهم سفارش داد و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که کلی برای من مشتری میشه

    امروز با پولایی که دیروز از فروش جوانه ها خدا بهم عطا کرد

    رفتم و قلمو خریدم با بوم

    میدونم که پول کلاسا و رنگا و چیزای دیگه رو تا آخر اردیبهشت خدا میرسونه

    و من باز هم باید کار خودمو انجام بدم و تسلیم خدا باشم

    بعد وسط کلاس دو تا دختر زیبا رو و مهربون و با احترام اومدن که تو صحبتاش گفت 29 سالمه

    و استادم با دیدنشون انقدر خوشحال شد و گفت که چه خبر کدوم کشورین

    گفت استاد من روسیه رفتم و دندانپزشکی رو ادامه دادم و اونجا ازدواج کردم و الان میخوایم با همسرم بریم آمریکا و داریم کاراشو انجام میدیم

    بعد خواهرشم دانشجو بود و از ایتالیا و رم قبول شده بود و پزشکی میخوند

    استادم گفت وای وقتی میومدین پیش من نقاشی یاد بدم بهتون کوچولو بودین

    که دختر گفت بله استاد 10 سال گذشت

    19 سالم بود

    و بعد گفت میایم میبینیمتون و دوماه ایرانیم بعد باید برگردیم

    بعد که رفتن ،استادم گفت اینا نمونه تلاش و ادامه دادن هستن که کلی تلاش کردن

    میگفت تو ایران کارای تحصیلشون جور نمیشد و میخواستن درس بخونن و زرنگ بودن و هدف داشتن که دانشگاه خارجی رو انتخاب کردن و قبول شدن و رفتن و الان ازدواج کرده

    باید یاد گرفت از این آدما که با تلاش و پشتکار و ادامه دادن و حرکت کردن به اون چیزی که خواستن رسیدن در عرض ده سال و جا نزدن اگر سنگی جلو پاشون تو ایران گذاشتن ،به جاهای بزرگتر از ایران فکر کردن ،به خارج از ایران

    اون لحظه یاد 7 سال پیشم افتادم که من میرفتم کلاس طراحی و با توجه به باورای محدودم دیگه نتونستم پامو تو تجریش بذارم و 7 سال وقفه افتاد

    و جمله این حرف استاد که میگفت

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    که من اون 7 سال وقفه ای که تو نقاشی افتاد و نرفتم ادامه بدم در اصل من آشنا نبودم که راز حرکت کردنو بشنوم

    و این دو تا خواهر اون زمان باورایی داشتن که سبب رفتنشون به خارج از ایران شد و ادامه تحصیلشون

    وقتی استادم گفت این حرفارو ، یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت اگر چیزی که میخواین رو جایی که هستین با مدار شما یکی نباشه جهان و خدا شمارو جوری هدایت میکنه که به یه جای دیگه برین

    و میگفت که قدم بردار تا قدم بعدی بهت گفته بشه

    که من تو این یه سال قدم برداشتم که داره هی قدمای بعدی بهم گفته میشه و پا تو مسیر پیشرفت در مهارت نقاشی گذاشتم و بی نهایت از خدا سپاسگزارم و الگوهایی که داره این روزا سر راهم میذاره که بهم بگه ببین طیبه

    خوب ببین

    چشماتو باز کن

    تو هم میتونی، برای تو هم میشه

    کافیه به قوانین عمل کنی و بیشتر قدم برداری تا به خواسته هات برسی

    یهویی ببینی بگی وای من اینو نوشته بودم و شد الان دارمش

    خیلی سپاسگزارم ربّ من

    بعد که کلاس تموم شد استادم گفت طیبه خیلی خوب کار کرده بودی

    که بعدش سعی کردم به خودم هی یادآوری کنم که کار خداست

    بعد که اومدم خونه دوباره تو راه مسیر مترو و اتوبوس ،بافتنی بافتم وقتی تو اتوبوس شهرکمون نشسته بودم ، کنارم یه آقای مسنی نشسته بود ازم پرسید کجا کلاس میری

    و من استادمو معرفی کردم و گفت خودم میرم میبینمش و دخترمو ثبتنام میکنم

    آدرس گرفت ازم تا بره تجریش

    اونجا بود که مثل چراغ روشن شد

    گفتم ببین همه کارارو خدا داره انجام میده

    استاد منم هیچ تبلیغی برای کارش نمیکنه فقط نقاشیاشو میذاره تو پیج اینستاگرامش

    ولی هر کس به یه طریق اومده و با استادم آشنا شده

    حتی این آقا کار منو دید گفت خیلی خوبه ،دختر منم میتونه مثل شما بکشه ؟؟؟؟

    گفتم بله چرا نتونه ،میتونه

    بعد گفتم ببین نتیجه اینه که کار خداست که تبلیغ کاراتو به عهده میگیره و تبلیغ کارای استادمه به طرق مختلف خیلی راحت به دستش گرفته

    یادمه استادم‌میگفت که من نیازی به هنرجو ندارم ،خدا خودش میفرسته اونی رو که باید بفرسته

    الان که نوشتم یاد یه چیزیم افتادم که خدا بهم تذکر داد

    امروز سر کلاس دیدم استادم دو تا قلمو جدید گذاشته و برداشتم محافظ قلمو رو باز کردم و دستمو کشیدم به موهای قلمو و گذاشتم سرجاش

    بعد که استادم اومد ازش پرسیدم گفتم استاد از کجا خریدین و گفت از همین مغازه کناریمون

    و من برداشتم یه حسی بهم گفتا دست نزن ولی برداشتم و باز کردم و دادم به همکلاسیم

    استادم ناراحت شد گفت چرا بازش کردی الان موهاش خراب میشه

    معذرت خواهی کردم و پی بردم که چرا خدا گفت دست نزن ،چون نباید بدون اجازه دست میزدم

    وقتی از مترو اومدم بیرون تا سوار اتوبوسمون بشم ته دلم گفتم خدا یه نشومه بهم میدی ؟

    اصلا موضوع خاصی مد نظرم نبود

    همین که رفتم سوار بشم یه ماشین پشت سر اتوبوس بود پلاکش دقیقا اون عددی بود که من در نظرم بود و از خدا نشونه خواستم

    همون عددی که بارها و بارها نشونه میاد برام و تو شماره شناسنامه ام هست و دو عدد آخرشه

    و من یه لحظه پرسیدم از خودم گفتم ببین طیبه چی شد؟؟؟؟؟

    چقدر خدا دقیقه و حتی از قبل میدونسته که من قراره بگم نشونه بده که وقتی سوار اتوبوس خواستم بشم پشت سرش دقیقا یه ماشین پارک کرده باشه که همون عدده

    این یعنی خدا از قبل میدونه تو چی قراره بگی ،جوری تنظیم کرده که با توجه به باورت اون ماشین با اون عدد پلاک وایسه اونجا تا تو وقتی درخواست کردی بلافاصله ببینیش

    بعد که رسیدم خونه یکم برای خونه خرید کردم و اومدم، وقتی رسیدم یهویی به دلم افتاد نون نگرفتم و اولش گفتم الان تموم میشه ،نرم ، ولی یه اراده ای بزرگتر از اراده من سریع منو وادار کرد تا دوباره حاضر بشم و برم نونوایی

    وقتی رفتم دیدم تموم شده و دارن جمع میکنن ،گفتم خدا چرا منو آوردی دلیلش چیه ؟؟

    من که میدونستم احتمالا این وقت نون تموم بشه

    چند قدم جلو تر که رفتم دیدم صاحب نونوایی هست که چند وقتی بود هی میخواستم ببینمش تا ازش حلالیت بطلبم و یاد روزی افتادم که باهاش حرفم شد

    چند وقت پیش رفتم نون بخرم حواسم نبود کارتم پول توش نیست و کارت مادرمو تو جیبم گذاشته بودم

    بهش کارت خالی خودمو دادم و دیدم از عصبانیت زد رو کارت خوان و خیلی عصبی بود

    تو دلم گفتم چرا انقدر عصبیه و حرصشو روی کارتخوان و من در میاره

    بعد گفت پول نداری نیا خرید وقت آدمو میگیری ،با این حرفش ناراحت شدم

    ولی بلافاصله گفتم من چه کاری کردم که این حرفو به من زد و به افکار خودم فکر میکردم

    بعد نتونستم جلو خودمو نگه دارم و گفتم به ترکی که حاج آقا آدم وقتی مشتریش پول نداره بلند پیش مشتریای دیگه نمیگه کار درستی نیست

    بعد برگشت گفت ما اینجا تو گرمای تنور وایسادیم تو دو بار کارت دادی توش پول نیست خب اذیت میکنی ،حواستو جمع کن کارتی که پول داره بده

    بعدِ اون روز یه حسی بهم میگفت برو ازش معذرت خواهی کن

    تو نباید بیشتر ناراحت میکردی و ادامه میدادی بحث رو

    و من که دیدمش خودش تو نونواییه سریع رفتم بستنی بگیرم و ببرم بدم بهش و طلب بخشش کنم که اگر دلخوری پیش اومده منو ببخشه

    3 تا بستنی خریدم و دیدم یه نفرم بود کنار داشت وسلیه جمع میکرد بردم و دادم گفتم یادتونه اینجوری شد ،هی نگاه میکردم که خودتون باشید تا بیام حلالیت بخوام ، میدونم تو گرما وایمیستین نون میپزین ممکنه که این کلافه کنه آدمو

    شاید اگر منم تو وسط تابستون تو هوای گرم و جلوی تنور بودم بدتر از اون رفتارو با مشتری داشتم

    و گفت نه بابا اشکالی نداره و بستنی رو دادم بهش و حلالیت خواستم و رفتم

    وقتی تو راه فکر میکردم گفتم وای ببین خدا چقدر دقیقه

    منو آورد اینجا که بیام حلالیت بخوام چند وقتی بود خود صاحب نونوایی اصلا نبود و شاگرداش بودن

    خدا منو فرستاد تا معذرت خواهی کنم

    من فهمیدم که چقدر تغییر کردم و دیگه مثل قبل نیستم که آدما رو مقصر بدونم

    ولی الان به تک تک رفتارام فکر میکنم و خودمو جای آدما میذارم و اگر دیدم اشتباه از من بوده یا من با افکارم اون شرایط رو دیدم ،و نیاز به معذرت خواهی بود با شجاعت میرم و معذرت خواهی میکنم

    در صورتی که قبلا کمی مغرور بودم تو معذرت خواهی های اینجوری

    بعد که رفتم سنگک بگیرم برگشتنی از 4 طرف خیابون ماشین میومد هر 4 تاشون تو پلاکشون اون عدد رو داشتن

    74

    این یعنی چی ؟؟؟ دو سمت خونه مون ماشینا چند تاشون پلاکاشون همین عددو دارن

    پس به این نتیجه میرسیم که باید تلاش کنم برای باورای دیگه ام الگو پیدا کنم و یا تکرار کنم تا قوی بشن و عین این عدد وقتی بهشون فکر کردم به سرعت رخ بدن

    اصلا خودمم تعجب کردم مگه میشه نشونه بخوای و از هر 4 طرف ماشین بیاد و دقیقا همه شون همون عددو داشته باشن

    همه اینا شگفتی قوانین بی نظیر خداست و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    امروز که از کلاس برمیگشتم دیدم یه نفر پیجم پیام گذاشته که همون دختر زیبای مشتریم که تو پل طبیعت آدرس پیجمو بهش دادم بود

    خدا داره یکی یکی به پیج نقاشیم کسایی که باید بیان رو میاره

    یعنی کسایی که به هنر و نقاشی علاقه دارن و حاضرن به راحتی براش پول بدن

    من امروز یه چیزی هم یاد گرفتم که نگران نباشم که چرا نمیتونم مثل استاد رنگ روغنم لطیف در بیارم و محواش لطیف بشه

    از استادم و هنرجوش که الان استاد شده پرسیدم

    گفت که اصلا نگران نباش به مرور زمان که تو داری تلاش میکنی و به نحوه قلم زنی استادت نگاه میکنی کم کم یاد میگیری که چجوری باید کار کنی تا لطیف تر دربیاد نقاشیت

    و یاد گیری رنگ روغن تکامل داره که به مرور زمان میبینی که داری خوب کار میکنی و لطیف تر شده محو کردن کارت

    امروزم پر بود از درسایی که باید بهم یادآوری میشد و من سعیمو میکنم تا عمل کنم به قوانین

    و حس میکنم یه سریاشون یادم رفت و خدا شاید از یادم برده ،چون صلاحی در این لحظه به گفتنش نیست

    چون بارها رخ داده من حس میکردم تو رد پای روزم یادم رفته یه چیزی رو بنویسم و خدا فرداشت یا چند رور بعد یادم میاورد که دقیقا تو فایلی از سایت قرار بود مرتبط با موضوعش باشه و اونجا بنویسمش

    برای تک تکتون بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: