نظارت بر ورودی های ذهن - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

355 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    سلامی با عشق

    فایل هدایتی از سمت الله

    بریم نکات

    واقعن چقد از وقتی فیلم سریال کنار گزاشتم وقتم زیاد شده و زندگی لذت بخش تر شده

    شکرت خدایا برای این حال خوبی که دارم

    واقعن چقد تاثیرات مخرب دارن این فیلمها

    من توانایی تغییر ذهنمو دارم👌

    هیچ کسی در زندگی من نمیتونه تاثیر بزاره👌

    مثبت نگری زیباس و همیشه اتفاغات مثبت جذب میکنی👌

    اگر امید شور شوق ایمان داشته باشی همیشه اتفاغای خوب می افته👌

    و این قانون زیباست

    و باید از هر شرایطی لذت برد

    حتی موقع اتفاغای بد توجه نکرد بهش

    و در احساس خوب موند

    واقعن با تغییر دیدگاهم زندگی زیبا شده و حال خوب دارم و اتفاغای خوب

    عاشقتوننننننم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1072 روز

    سلام

    خدواند

    سپاسگزارم

    که مرا

    در مدار خود قرار دادی

    حسین عزیز سلام،

    دوستان گلم درود فراوان

    خیلی خوشحالم که در این مسیرم

    به قول دستمون چقد مسیر الانم مهم تر از شرایط الانم هست

    چقدر حالم خوبه

    احساسم رو دوست دارم بیان کنم که مرتب با این فایلِ

    الان با یه دوست هم مسیر و همراه حدود دو ساعت تلفنی حرف زدیم و چقد لذت بردیم که راجبه قوانین و خالق قدرتمند صحبت میکردیم

    چه فضای زیبایی بود

    چه حرفایی زده شد که سرشار از حس خداگونه بود

    راستی ما خوده خداوندیم

    ما تکه ای از قدرت خداوندیم

    زیرا ما خالقیم،

    ما خالق تک تک لحظات زندگیمون هستیم

    خوب بود که یادآوری کردم و همیشه به خودم یا آوری میکنم

    چون من تا پایان عمر نیاز به یادآوری و تمرین دارم

    وجودم سرشار از خداوند است

    زندگیم سرشار از وجود خداوند است به اشکال مختلف

    خداوندا شکرگزار توأم

    چقد من تغییر کردم

    چقدر من حال احساس خوبی دارم

    خداوندا من را همیشه در همین حال و احساس خوب نگه دار

    تا

    به دست بیاورم تمام خواسته هایم را

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مهیار مسعودی توچایی گفته:
    مدت عضویت: 3882 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم فرکانسی،یک اتفاق جالب رو می خواستم باتون به اشتراک بذارم.

    دو روز پیش چرخ ماشین ما برای بار سوم تو این چند سال قفل می کنه و ماشین به هیچ وجه حرکت نمی کنه،دیروز بارون می بارید و هوا هم به شدت سرد،کاملا می خواستم که ماشین سالم می بود،با اینکه می دونستم چرخ قفله اما فرض رو بر این گذاشتم که درست شده و می تونه حرکت کنه و رفتم و نشستم و گذاشتم تو دنده و ماشین حرکت کرد!!!در صورتی که دفعه های پیش حتما باید تعمیر کار چرخ رو باز می کرد و مشکل رو رفع می کرد.

    امید وارم این جور اتفاقات برامون بیشتر رخ بده و خدا رو شکر می کنم که این توانایی رو در خودم دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    مهدیه وهبی گفته:
    مدت عضویت: 1802 روز

    به نام خدای مهربان

    قانون اول و آخر ِ جهان هستی یکیه:

    احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب

    و بالعکس!

    تماااام!

    پیامبر و غیر پیامبر هم نداره!

    ابراهیم و موسی و محمد و یونس و یوسف و یعقوب و نوح و … با بقیه آدما هم براش فرقی نمیکنه!

    قانون این جهان برای هر مخلوقی یکی است و مساوی و برابر عمل میکنه! پارتی بازی نداره! استثنا نداره! خلافش هیچ وقت عمل نکرده!

    حالا بیایم زور بزنیم، تقلا کنیم، مقاومت کنیم در برابر این قانون، چوبش رو میخوریم! مثل نمونه های بارز و بولدش توی قرآن: یونس، یوسف، یعقوب، و … 

    قانونی که هیچ کس نتونسته، دورش بزنه!! مو لای درز قانون الهی نمیره!!!

    پس اصل و اساس این جهان و ماموریت ما برای اومدن به این جهان؛ 

    داشتن احساس خوب، حال خوب، لذت بردن، شاد بودن و شادی کردن، عشق ورزیدن بی قید و شرط به خودمون و بقیه است!!! ولاغیر!!! والسلام!!!

    قانون دیگه ای توی این دنیا کار نمیکنه!

    خب حالا با توجه به این قانون، هرجا سختی باشه، رنج باشه، تقلا باشه، زور زدن باشه، نگرانی باشه، ترس باشه، غم باشه، استرس باشه، اضطراب باشه، بیقراری و ناآرومی باشه، دور زدن ِ تکامل باشه ….. اینها یعنی داریم از قانون دور میشیم …

    در کل هرجا دیدیم داره کارها سخت پیش میره، و کنترل ذهن کار سختی شده و در بیشتر جاها بیقراری و ناآرامی هست، یعنی قانون درست اجرا نمیشه!

    یعنی داریم برای دیدن غروب خورشید، با تمام سرعت به سمت شرق میریم!

    یعنی قانون تکامل رو داری دور میزنی!

    یعنی از پله دوم داری میپری پله پنجم! ( پاهات خرد میشه!)

    قانون تکامل میگه باید بتونی از همون جایی که هستی، توی همون شرایطی که هستی، کنار همون آدمایی که هستی…

    اول بتونی اونجاها حال و احساست رو خوب کنی، از زندگیت لذت ببری، از وجود بچه هات لذت ببری، با خودت و همسر و پدر و مادر و اطرافیان و شهر و محل زندگیت به صلح برسی و وقتی در صلح بودی، سپاسگزارتر و شکرگزارتر میشی؛

    در نتیجه ظرفت بزرگ میشه طبق قانون:

    لَئِن شَکَرتُم لِاَزیدَنَّکُم، اگر شکرگزار باشید شما را می افزایم

    و با بزرگ شدن ظرف وجودی ات، حالِت و احساست با خودت و اطرافت، خوب و عالی میشه و نتیجه اون طبق قانون:

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    و باز طبق قانون:

    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى ﴿5﴾

    اما آنکه (حق خدا را) داد و پروا داشت (5)

     

    وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ﴿6﴾

    و نیکوتر را تصدیق کرد (6)

     

    فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى ﴿7﴾

    بزودى او را آسان میکنیم برای آسانی ها (7)

    یعنی با حال و احساس خوب به رهایی میرسی، میبخشی و میگذری،

    و کنترل ذهن برات آسون میشه،

    و راحت تر میتونی زیبایی ها و نیکویی ها رو تصدیق کنی؛

     یعنی توی آدمای اطرافت، توی شرایط اطرافت، توی همون جایی که زندگی میکنی، فقط و فقط زیبایی میبینی و اونها رو تصدیق و تایید میکنی …

    پس:

    لاجرم آسون میشی برای آسونی های بیشتر و بیشتر!!!

    این کل ِ روند ِ اجرای ِ قانون ِ جهان ِ هستی است!

    ولا غیر!

    از خدای مهربان میخوام؛

    که همیشه همیشه تحت الطاف بیکرانش، بنده همیشه شکرگزارش باشم(شَکُور) (احساس خوب)

    و بنده همیشه صبورش (صَبّار) (تکامل)

    (دوتا کلید واژه اصلی ِ قوانین الهی: احساس خوب، تکامل)

    وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾

    و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن که قطعا در این (یادآورى) براى هر شکیباى سپاسگزارى عبرتهاست (5)

    سوره زیبا و درس آموز ابراهیم

    در پناه الله یکتا، همیشه سلامت، شاد، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    خدایا شکرت، خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    هادی خیری گفته:
    مدت عضویت: 3563 روز

    سلام به گروه تحقیقاتی عباسمنش

    چه فایل به موقع و سروقتی برای سر راهم قرار گرفتم

    امروز روز اول فروردین 1403 هست و هدایت شدم به این فایل

    از اونجایی که این سال قراره سال بهبود شخصیت بشه و باید فونداسیون و پی شخصیتم رو از نو پایه ریزی کنم به عنوان اولین گام باید احساسم رو در اکثر مواقع خوب نگه دارم و احساس خوب داشتن نتیجه ورودی های ذهنی مناسب و اعراض از ناخواسته هاست

    چن سالی هست که روی دوره ها کار میکنم و به مرور زمان تماشای تلویزیون و سریال خیلی کم میبینم ولی جایگزینش توی اینستا بودم که فهمیدم محیط اینستاگرام فضایی خیلی بدتری هست

    چرخ زدن توی اینساگرام منو مثل برگی در برابر آب جوی میبرد این ور و اون ور. به طوری که فراموش کردم چی توی زندگی میخوام هر روز به فکر این کار میفتادم و فردا یه برنامه ای دیگه.

    تقریبا 2 ماهی هست ورودم به اینستا رو 90 درصد کمتر کردم و فقط برای پیج کاری ام میرم توی اینستا. دلیل این تغییر هم گوش دادن به جلسه اول دوره لیاقت که موضوعش مقایسه کردن هست و متوجه شدم بدتر و آسیب زننده ضرر اینستاگرام برای من به خاطر موضوع مقایسه هست که همین مقایسه کردن خودم با دیگران پاشنه آشیل اصلی من که کمالگرایی هست رو روز به روز بیشتر میکنه

    سال 1403 به خودم

    متعهدم که هیچ کتابی در زمینه موفقیت و رشد فردی نخونم ولی بجاش نظرات سایت رو بخونم

    متعهدم که هیچ سریال و فیلمی رو نبینم ولی بجاش سریال سفر به آمریکا و زندگی در بهشت رو نگاه کنم

    متعهدم هر زمان اضافه ای داشتم بجای چرخ زدن در اینستاگرام بیام توی سایت عباسمنش بگردم و دوره ها رو مرور کنم

    قرار نیست من امسال در زمینه کنترل ذهن بترکونم (کمالگرایی) بلکه قراره نسبت به گذشته خودم در مقابل نازیبایی ها کمتر در احساس بد بمونم و سریع از دیدی دیگه به مسله نگاه کنم و حالم رو بهتر کنم (بهبود گرایی) و همواره به نکات مثبت توجه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    علیرضا نعمت الهی گفته:
    مدت عضویت: 588 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان عزیز

    خدا رو سپاسگزارم از وقتی ک تونستم تلویزیون و اخبار و فیلم دیگه نبینم آرامشم بیشتر شد حدود6سال تلویزیون نداریم و بعضی وقتا اینستا میرم پستهایی میبینم ک ماشین های خارجی و پول ودلار هست نگاه میکنم ک طبق قانون توجه ب آنچه ک توجه میکنم از جنسش بیشتر ببینم و بعضی از وقتها پست‌هایی باز شد به صورت اتفاقی ک کنجکاو میشدم ببینم و باعث می‌شد کشیده بشه ک بیشتر وقت بزارم و هدایت شدم ک دیگه به فضای مجازی نرم چون ذهن برنامه ریزی میشه اگه میخوام فیلم و زیبایی و ثروت ببینم همین سایت بهترین فضایی هست ک بهم آرامش میده و باید عادت کنم به این سایت ک هر چقدر بیشتر وقتم توی این سایت بگذره اتفاقات خوب بیشتر تو زندگیم رخ میده

    چون ورودیهای ذهنتون رو اگه جلوش رو نگیریم خروجی خوبی نمیده بیرون ،ی مثال خوبی استاد عزیز توی یکی از فایل ها زدن اگه ابهویچ بخواین و هویج داخل آبمیوه گیری بندازی بهتون آب هویج میده آب انار نمیده یعنی اگه داری به کمبود توجه میکنیم و حرف می‌زنیم و با کسایی ک بشین و برخواست میکنیم و اون شروع کنه به کمبود و از بازار بد بگه و بددهن باشه و تو هم گوشی بدی و از این فرد جدا نشی میبینی ک اون توجه به کمبود خروجیش کمبود بیشتر هست بعد شروع میکنیم ک چرا اتفاقات خوب پول وثروت نمیاد تو زندگیم چون ورودی بد و کمبود میدی به ذهنت و جهان هم به اون چیزی ک سفارش دادی بهت برمیگردونه فقط تلویزیون یا فضای مجازی نیست آدمهایی ک باهاشون ارتباط داریم خیلی مهمه من دارم سعی میکنم ارتباطم رو کمتر کنم چون خیلی تاثیر میزارن

    شاد باشین در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    جمال خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام استاد خوبم خوبی منم خوبم سپاسگذارم

    سلام بانوی زیبای خانواده همیشه سبز

    سلام دوستان خوبم

    امروز صبح با حال واحساس خوب این فایل رو دیدم حالم بهتر شد .

    ایمانم قوی شد که تمرکز من هر چه باشد اون قوی‌تر می‌شود

    ایمانم قوی‌تر شد که منم دارم کانون تمرکزم رو می‌سازم خلق میکنم

    ایمانم قوی‌تر شد که تمام لحظاتم را خودم میتوانم زیبا خلق کنم

    خدایا شکرت که درک من بالاتر وزیباتر شده

    من خیلی مثبت اندیش شدم

    من فقط هر روز با تمرین ستاره قطبی ونوشتن هرآنچه صبح میتوانم بنویسم ارام ارام این تغیرات رو خلق کردم که احساسم خوب باشد چون تمرکزم احساس خوب است .

    سپاسگذارم .

    در مسیر زندگیم با شما دوستان عزیزم بهترین خاطره ها در زندگیم رشد وخلق شده است .

    وبابت این سپاسگذارم .

    هر لحظه بیشتر درک میکنم کنترل ذهن اصل است وهمه چیز به کنترل ذهن ربط پیدا میکند ومن عاشق این قسمت کنترل ذهنم .

    وهر روز اینجا فایلی هرچند بارها دیده باشم میبینم وانگار ندیده ام واین قانون است خدایا شکرت

    سپاسگذارم

    من هدایت شدم

    من هدایت شده گانم

    من سپاسگذارم بابت همین اصل که هدایت شدم

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    یاسر آزادی خواه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2792 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاده عزیز خانوم شایسته و دوستان هم کلاسیم

    یکی از نشانه های این چند وقتمو میخواستم بنویسم که خیلییی باعث شد مطمئن تر بشم که قانون دقیقه دقیق کار میکنه

    نزدیک به عیده نوروزه و من یه چند وقتی بود که ازنظر مالی فرکانس های مناسبی نفرستاده بودم اما حدودا دوهفته پیش که درسهای استادعباس منشو گله گلابو شروع کردم هرروز نشانه ها ی خفن تر اتفاق افتاد فقط بعد از گذشت یک هفته دیگه انگار هیچ احساس بدی سراغم نمیاد البته میخواد بیادا اما اگاهانه فهمیدم که تا بیاد بگم شیطانه و یکدفعه حالم خوب بشه و انقدر اینکارو کردم و وسواسی عمل کردم که نشانه ها بیشترو بیشتر شد

    من خیلی دنبال کار گشته بودم اما به خاطره باورهای محدود کننده ام که کار نیستو سختهو… نتونسته بودم جایی مشغول به کار بشم ،اما دقیقا 7 ماهه پیش یه تایمه خیلی کوتاهی فایلهای استادو گوش دادم ودقیقا 20 روز بعداز گوش کردن از درو دیوار بهم پیشنهاد کار میشد ،من واقعا خواسته ام این بود که اگه تو شرکت بخوام کار کنم بااااید اسون باشه و من زمانو مکانم دسته خودم باشه اما همه مسخره ام میکردن میگفتن برو خونتون بخواب همچین کاری وجود نداره

    وااای خدا چقدر تو بزرگی چقدر بخشنده ای

    یه روز که تو خونه نشسته بودم و ایمان داشتم که بالاخره یه کاره خوب برام پیدا میشه و این بار پیداشدنشو به خدا سپردم و به هیچ انسانی دیگه نه درخواست کردم نه زنگ زدم نه پرسیدم

    یه روز از جایی که فکرشم نمیکردم پسر عمم که سالی یکبار هم باهاش تلفنی حرف نمیزدم بهم زنگ زد ،گفت من تو یه شرکت آبمیوه کار میکنم ونیرویه شهره کرجش داره میره دوستداری بیای؟اولش گفتم نه چون شیطان میومد تو ذهنمو میگفت کارگری شرکت سخته بعد رو کردم به خدا گفتم،خدایااا من گفتم یه کاری که زمنو مکانش خوب باشه دسته خودم باشه نه اینکه برم بار ابمیوه خالی کنم،زنگ زدم به پسر عممو گفتم نه نمیام گفت چرا؟گفتم سختهو باربریه حتما ،گفت چی میگی باربری کجا بود ،تو اصلا نه تو شرکتی نه تو کارخونه گفتم پس کجام باید چیکار کنم،گفت میری دمه دره مغازه ها از قفسه هایی که ابمیوه چیدن عکس میگیری میفرستی و اگه نا مرتب بودن مرتبش میکنی ،گفتم ویزیتوری؟یعنی باید چیزیم بفروشم چک بگیرمو اینچیرا گفت نه بابااا تو فقط عکس میگیری میفرستی تو تلگرام زمانو مکانشم دسته خودته که کی بری بیای کسیم بالا سرت نیست حقوقشم از کارمندی های دیگه بیشتره

    وااای خدا من موندم گفتم مگه میشه انقدر راحت مگه میشه انقدر خووب که پوله خوب بگیری کاره اسون انجام بدی زمانشو مکانشم دسته خودت باشه نیاز نباشه 5صبح بری تو تاریکی سره کار تو تاریکیم بیای نیاز نباشه بری یه جای خاص حضور بزنی …

    یاده اون جمله شعر پروین اعتصامی که استاد میگفت افتادم ،گندمم را ریختی تا زر دهی

    همون شعر که میگفت من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روزوشب دره حق بود باز

    رفتم سره کار ،بماند که دوباره از مسیر دور شدم به خاطره باورهای محدود کننده خودم ،اما دوهفته پیش که شروع کردم و نزدیکه عید از همکارا پرسیدم عیدی چه طور میدن حقوق پایان سال چه طوریه … گفتن تو که نصفه سال استخدام بودی کم میدنو نمیدنو مسخره میکردن اما من ایمان داشتم که خداوند دسته منو رها نخواهد کرد

    به خودم گفتم این دوهفته عالیییی کار کردی و دیگه ام تعهد دادی تا ابد رو باورهات کار کنی پس احساست خوب باشه خدا از این راه نده از راه دیگه میده

    تا اینکه روز پرداخت حقوقو عیدیو مرخصی های نرفتهو…فرا رسید ،همه منتظره پیامک حقوق بودنو با منم که صحبت میکردن یه حالت دل رحمی داشتن که تو چیزی نمیگیریو ….

    نه تنها حقوقمو کامله کامله وحتی بیشتر از خیلیا دیگه ریخته شد بلکه عیدی کاملو خوب گرفتم،بابت مرخصی های نرفتم کلییی برام پول ریخته شد و وقتی به بقیه گفتم همه مونده بودن که چه طوری تو کامل گرفتی ،ههههه میگفتن حتما تو شرکت پارتی داری منم تو دلم میگفتم بله که پارتی دارم اسمش خداست ،همون خدایی که وقتی فقط رو خودش حساب کردم هوامو داشتو داره

    همون خدایی که هرگز دیر نمیکنه هرگز نمیخوابه همون خدایی که قبل از اینکه من تو شرکت باشم اونجا بود همون خدایی که دلهارو برام نرم میکنه ادمارو جلو رام قرار میده تا به هدفم برسم همون خدایی که به یک مورچه در دله خاااک و به یک پرنده تو اسمون روزی میرسونه…

    خدایا شکرت بینهایت شکرت

    به خودم تعهد میدم تا ابد رو خودم کار میکنم رو باورهام کناره این همه هم کلاسیه خفن

    به خودم قول میدم بترکونم از این بیشتر از این بهتر

    به خودم قول میدم کسبو کاره خودمو راه اندازی کنم ثروت بسازم

    استاده عزیزم آگاهی هایی که رایگان تو سایت گذاشتید هر کدومش یک فایل پولیه میلیاردیه دمت گررم

    شکرررت خداجووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زینب گفته:
      مدت عضویت: 1419 روز

      سلام دوست عزیز

      این فایل نشانه امروز من بود و من داشتم کامنت هارو میخوندم که چشمم افتاد به کامنت شما

      دقیقا از زبان شما چیزی رو شنیدم که بهش نیاز داشتم و چقدررر بیشتر باید روی این قضیه کار کنم

      اینجای حرفتون که گفتید

      وقتی به بقیه گفتم همه مونده بودن که چه طوری تو کامل گرفتی ،ههههه میگفتن حتما تو شرکت پارتی داری منم تو دلم میگفتم بله که پارتی دارم اسمش خداست ،همون خدایی که وقتی فقط رو خودش حساب کردم هوامو داشتو داره همون خدایی که هرگز دیر نمیکنه هرگز نمیخوابه همون خدایی که قبل از اینکه من تو شرکت باشم اونجا بود همون خدایی که دلهارو برام نرم میکنه ادمارو جلو رام قرار میده تا به هدفم برسم همون خدایی که به یک مورچه در دله خاااک و به یک پرنده تو اسمون روزی میرسونه…

      خدایا شکرت.ممنون از کامنت زیبای شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        یاسر آزادی خواه سلیمی گفته:
        مدت عضویت: 2792 روز

        سلامو درود خدا بر شما

        خداروشکر میکنم که کامنتم تاثیر گذار بوده

        انشالله هرجا هستید پر از برکتو انرژی باشید و سالی پر از ثروت و اتفاقات عالی را برای شما و هم فرکانسیهای عزیز ارزومندم

        خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد

        گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد

        و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد

        و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد

        خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران

        گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد

        و کرم کوچکی پروانه ای زیبا و کوهی سخت

        عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد

        خدا وقتی بخواهد نا ممکن میشود ممکن

        هر چه بیشتر میخواهی میدهد باز هم بدان که او

        ناراحت نخواهد شد

        با ارزوی سلامتی خداروشکر بابت این لحظه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          الهام رمضانی گفته:
          مدت عضویت: 1461 روز

          سلام یاسر جان

          پسر خوش فرکانس با جذب های فوق العاده

          از خوندن کامنتت لذت بردم

          حال خوبت تا اینجا تو قلبم امد و الان که این شعر زیبا رو خواندم

          یاسر جان انگار همه چی درسته واقعا واقعا اصل توحیده اصل باور های درست نسبت به خداونده

          عزیزم واقعا تحسینت میکنم کارت عالیه همین طور عالی ادامه بده و همراه خدا باش

          دمت گرم گل پسر

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    بشدت ذهنم داشت مثل خوره مغزمو میخورد

    بعد ی ایده اومد

    فرشته استاد ی دسته بندی داره (توانایی کنترل ذهن)

    ی چندتا ازین فایل هارو گوش داده بودم

    ولی امروز واقعا بیشتر از هرزمان دیگه ای باید تو سایت باشم و رو خودم کار کنم

    استاد میخام تو تضادهام بیشتر تو سایت باشم و سعی کنم از این فایلها استفاده کنم قرآن بخونم

    و خودم رو به احساس خوب برسونم

    احساس خوبِ واقعی

    خدایا من پلنت رو که نمیدونم از اینده هم خبری ندارم برای همین میخام فقط ذهنم رو کنترل کنم و از همین الانم‌لذت ببرم

    میخام همین لحظه حالم خوب باشه فردا رو ول کن

    استاد امشب خودمو بمباران میکنم از احساس خوب

    چون به الخیر فی‌ماوقع ایمان دارم

    میخام جزء مومنینی باشم که در برابر سختی ها از صبر و صلات کمک بگیرم و به اغوش پروردگارم پناه ببرم

    میخام توکل کنم به خداوند و میدونم ک خداوند برای توکل کافیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    نظارت بر ورودی های ذهن.

    سلام به استادنازنینم .

    برادروخواهرای من ،اکثر شبایی که فرداش تعطیلیه،خونه مادرم جم میشن.

    ازاونجایی که مادر،منم دیگه مثل قبل توان مهمانداری نداره ونوه هاش خیلی بریز وبه پاش میکنن.

    خاستم یه عشقی به مادرم بدم وتوگروه اعلام کردم همگی فرداشب منزل ما.

    این درحالی بود که تازگیا خونه ی مابودن و هیچ ضرورتی نداشت من دعوتشون کنم.

    ولی خب گفتم اشکال نداره ،دورهم بهمون خوش میگذره.

    تااینکه شب قبل مهمونیم ،متوجه شدم همشون برای شام خونه مادرم رفتن درحالیکه اون بنده خدا داشته رب خونگی درست میکرده .

    میتونستم تصورکنم که مادرم الان چقدرخستس .والان چ حالی داره وبایدبه خاطرعروساودامادش پاشه غذادرست کنه .

    وااااای اگه بدونیدبااین خبر یه دفه ،چقدرحالم بدشد.

    نجواها اومدسراغم.

    ارع دیگه الان خودشونم که به مادرم کمک نمیکنن.

    بنده خدامادرم بااین خستگیش مهمونداری هم بایدبکنه.

    الان خونه رو کن فیکون میکنن .مادرم بایدتمیزم بکنه.

    ترسیدن جابمونن ،مگه فرداشب من دعوتشون نکردم چرابازرفتن خونه مادرم؟!

    من نسبت به افرادخانوادم طوری رفت وآمدمیکنم که همیشه همومیبینیم بااحترام رفتارمیکنیم وکلی میگیم می‌خندیم وبازیهاوسرگرمی های زیادی باهم میکنیم.

    خیلی ساله طوری رفتار کردم که اجازه ندم حس بد،ازسمتشون داشته باشم .

    بالاخره توخانواده های پرجمعیت اختلاف سلیقه وایده ونظرهازیادمیشه.امامن حدومرزخودم رومیدونم .

    به همین جهت هیچ وقت با هیچ کدوم مشکلی نداشتم .

    خودم مراعات مادرموخیلی میکنم چون صلاح نمی‌دونم چون خونه ی پدرومادرمه بایدزودبه زودبرم اونجا.

    اونشب عصبانی شدم امابازسعی کردم ذهنموکنترل کنم.

    به خودم گفتم ناهید به توربطی نداره.

    اونجاخونه ی مادرته .خودش می‌دونه وبچه هاش .

    دوست نداشتم احساسم بدبمونه .ازطرفی حالم بدمیشه که نسبت به کسی رنجیده خاطر بشم .

    خودموآروم‌کردم وخابیدم.

    صبح که بیدارشدم دلم میخواست به مادرم زنگ بزنم و ببینم دیشب چطورگذشته؟

    دیدم ازمادرمم ناراحتم .

    تازه یادم افتادمادرم چراوقتی همه بودن به من نگفت که منم برم؟البته هزاران بار ازاین جوراتفاقات افتاده که همگی اونجابودن ولی من خودم نخواستم برم.

    وهیچ‌وقتم عصبانی نشدم وتوقع نکردم.

    امااونروزخیلی توقعم شد.

    هیچی دیگه مادرمم به لیست افرادی که ازشون عصبانی بودم اضافه شد.

    اون روز کلی کارداشتم وهمگی اونا شب خونه ی من میومدن .

    بدجوری نجواهابهم حمله کرده بودن ،ازدستم داشتن خارج میشدن .

    همش به خودم میگفتم چ اشتباهی کردم .

    چرادعوتشون کردم؟

    چرابایددلم برای مادرم بسوزه؟

    بمنچه که اوناکجامیرن و کی میرن ؟

    عجب مادری دارم ،من به خاطراون ،بچه هارو دعوت کردم ولی مادرعزیزم حتی حاضر نشده یه تعارف بهم بکنه؟!

    درحدی خشم منوگرفته بودکه دوست داشتم گوشی رو بردارم وبگم ببخشیدمسئله ای برام پیش اومده ،مهمونی کنسله.

    منی که همیشه عاشقانه برای تک تکشون دعامیکردم وعاشقانه دوسشون داشتم ،با یه اتفاق کاملن معمولی که هیچ ربطی به من نداشت ،انقدعصبانی شده بودم ونفرت تمام وجودم روگرفته بود.

    ازاین احساسم داشت حالم بدمیشد.احساسم که جالب نبودازاینکه بعدازمدتها،همچین حسی روپیداکرده بودم ازخودم بیشترعصبانی شده بودم .

    تمام راهکارهای استاد توذهنم میومدومیگفتم من شب مهمون دارم وبایدحالم خوب باشه ،بایدحسم بهشون خوب بشه .

    چکارکنم الان ازاین حالت دربیام؟

    توجه وتمرکزم را،روی مثبتهاشون گذاشتم اما دیدم فایده نداره.

    فایل گوش کردم باز آروم نشدم چون هنوزتوذهنم درگیری داشتم.

    دلم نمی‌خواست این موضوع روباکسی درمیون بزارم.

    به همین جهت به مادرمم زنگ نزدم.

    سپاسگزاری ،دادن ورودیهای مناسب ،هیچی درست روم کارنمیکرد.

    عاجزانه ازخدادرخاست کردم حال منوخوب بکنه واین افکار سمی روازذهن من پاک کنه .

    حتی دوست نداشتم بااین حس ،غذادرست کنم چون خیلی اعتقاد دارم غذای خوشمزه بایدباانرژی بالاوحس خوب باشه.

    تااینکه ساعت 5ونیم شد.اون روز،روزی بودکه من باشگاه داشتم .

    روزقبل به همه اعلام کردم که تا7نیستم .از7به بعدتشریف بیارید.که مادرم گفت حالاواجبه بری باشگاه !

    مهمون داری نرو.

    گفتم مامان جون چرامیگی نرو.

    توکه میدونی میرم.

    قبل باشگاه دوش گرفتم .تیپ زدم و رفتم .

    همیشه جلوآینه وایمیستم ورزش میکنم.

    امسال ورزش گروهی انتخاب کردم .

    من جلوکنارمربی می ایستم .اونروزخیلی استرس داشتم .نگران غذامم بودم .

    ولی گفتم الان باشگام وتمرکزم بایداینجاباشه.

    درحین ورزش مدام ازخداسپاسگزاری میکردم.

    خودمونگاه میکردم .ازخودم احساس رضایت داشتم .همش به خودم میگفتم حیفه تونیست .چراسرچیزی که به توربطی نداشته ازاین همه آدم دلخورشدی ؟!

    بقدری ازوجودخودم تواون لحظه لذت بردم که یه دفه تمام احساسات منفی ازدرونم خارج شد.

    سریع اومدم خونه دوشمو،گرفتم ومشغول پختن غذاشدم.

    همچنان داشتم این حسهایی که ازدیشب داشتم روبررسی میکردم چون میخاستم بدونم دلیلش چی بوده؟

    این احساسات روازخودم بعیدمیدیدم.

    تااینکه فهمیدم چراوبه چه علت من عصبانی شدم؟!

    متوجه شدم این دعوت من از بیس اشتباه بوده .

    چرابایدازسردلسوزی به مادرم ،مهمون دعوت کنم ؟

    چون مادرم آسیب نبینه یا مادرم اذیت نشه .

    آیا اذیت نشد؟اوناکه دیشب رفتن خونه ی مادرم.

    من جلوی چیومیخاستم بگیرم؟

    بله درسی که گرفتم این بود که هیچ وقت حتی برای مادرم دلم نسوزه.

    اگه مهمون دعوت میکنم برای خوشحال کردن خودم باشه .

    نه اینکه بار مسولیت روازروی دوش کسی بردارم که خدااینطورنشونم داد،اونابازم رفتن خونه ی مادرم.

    مادر من هرکاری که بخادانجام میده به هرشکل وهر جوری که خودش تمایل داشته باشه .

    بعدکه علت کارم رومتوجه شدم .درواقع مچ خودموگرفتم ،آروم ترشدم واین جمله هابه ذهنم اومد که:

    هیچ کس مقصرنیست.

    این خودم بودم که مقصربودم .

    خانواده ی من مثل قبل عزیزومحترم هستن.

    خدایاسپاسگزارم ازت که درس بزرگی بهم دادی که هیچ وقت فراموشش نمیکنم.

    خدایاازاینکه امشب توانایی مهمون داری بهم دادی ازت بی نهایت سپاسگزارم.

    خدایامراقب ومواظب غذای من باش چون دوست دارم ازخوردنش بهترین لذت رو ببرن.

    همگیشون عاشق مرغهای منن .

    محاله کسی بیاد خونمون ونگه چطوردرست کردی؟ونگه رستوران بزن!

    حتی به خاطرمادرمم سپاسگزاری کردم .دیگه ذهنم آروم شده بود.

    گفتم می‌دونم مامانم چرامارودعوت نکردش .چون هروقت خانواده ی من میخاییم بریم اونجا دوست داره چیزخوب درست کنه .حتمن دیشب غذای ساده ای داشته که دوست نداشته منووهمسرم اونجاباشیم.

    ودقیقن هم همین بود.چون وقتی مادرم اومد،احساسموبهش گفتم .

    گفتم مامان جون من امشب به خاطرتومهمونی گرفتم که تواذیت نشی ولی تودیشب حتی تعارفم نکردی به من !

    گفت به خداانقدخسته بودم که یه چیزساده درست کردم روم‌نشدبگم شمابیاید.

    بعدش بقلش کردم بوسیدمش .

    اون شب مثل همیشه غذام عالی شده بودومثل همیشه همه تعریف وتمجیدکردن.

    خلاصه مهمونی به نحو احسنت برگزار شد.

    شب قبل ازخواب ازخداخیلی تشکرکردم .

    از اینکه باز احساس خوبی نسبت به تمام اعضای خانوادم داشتم ازخداسپاسگزاری کردم.

    گفتم خدایاشکرت که ازاین حسهای بد،دیگه تووجودم‌نیست.

    یه فکربد،چطورباذهنت بازی می‌کنه و تو رو ازپا درمیاره.

    وبرعکسش یه افکارخوب چطورتوروبه احساس خوب میبره.

    خدایا بازم شکرت .

    اصلااون احساس بد رو دوست نداشتم.

    یه فکرخوب یا،با یه نگاه متفاوت ،میشه ازنفرت وخشم دورشد.

    ودادن ورودی مناسب مسیرتوروعوض می‌کنه.

    ممنونم که راهکارهای استاد همیشه وهمه جا بکارمون میاد.

    ورودی ذهن همیشه بایدمثبت باشه حتی اگه توشرایط جالبی نباشی.

    میشه حداقل باورودیهایی ،خنثاش کردوتوحس بد نموند.

    استادجونم عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: