با ارزش‌ترین سرمایه گذاری زندگی ما - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

372 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ایلیا میم رام الله گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    شاهِ خفته

    وضعیت زندگی انسان به پادشاهی می‌ماند که در خواب است. پادشاه، در خواب، هویت و مقام خود را که پادشاهی و فرمانروایی است، فراموش می‌کند. پادشاه خواب می‌بیند که دیگر پادشاه نیست. ضعیف و ناتوان گشته، محتاج و فقیر شده، دیگر خبری از آن همه قدرت و جلال نیست، می‌بایست مانند ضعیفان و محرومان زندگی کند. در رؤیای خود آرزو می‌کند که ای کاش پادشاه می‌بود و زندگی شاهانه داشت. غافل از اینکه در حقیقت، هم پادشاه است و هم از زندگی شاهانه بهره‌مند، تنها در خواب و غفلت است.

    طبیعی است که پادشاه بر اثر این رؤیاهای آزاردهنده رنج بکشد، افسرده و مضطرب شود و بر اثر این رؤیاهای گاه شادکننده و گاه ناراحت‌کننده، دمی خوشحال و دمی در رنج و اندوه باشد. حتّی ممکن است پادشاه در رؤیاهای خود برنامه‌ای را برای رسیدن به مقام و هویت پادشاهی (طبیعت الهی) طراحی و طی کند. در این صورت برای رسیدن به پادشاهی (دروغین و توهمی (خود به سال‌ها وقت نیاز دارد. در رؤیای خود (در عالم توهّم)(راه پادشاهی را می‌پیماید، فرصت و نیروی خویش را بیهوده هدر می‌دهد. زیرا اگر بر فرض موفق هم شود و در رؤیای خود به پادشاهی دست یابد، باز هم شکست خورده و تنها به تصویری سرابگونه و پوچ دست یافته است.

    به نظر شما برای اینکه این پادشاهِ در خواب (انسان با طبیعت الهی) دوباره به مقام پادشاهی خود دست یابد و دوباره زندگی شاهانه را تجربه نماید، چکار باید بکند؟

    برای اینکه پادشاه به لحظه‌های ناپایدار رنج و لذت، شادی و اندوه، پستی و بزرگی خود پایان دهد، چکار باید بکند؟…

    بسیاری از مکاتب بشری چنانند که گویی راه حلشان اینست که این پادشاه خوابیده در رؤیاهای خود مراحل پادشاهی را طی کند، برای آن زحمت بکشد و کوشش کند تا بلکه در رؤیای خود به پادشاهی نایل شود. امّا اگر بر فرض بتواند در رؤیاهای خود چنین مراحلی را طی کند، آیا این پادشاهی ارزشی دارد؟ آیا چیزی جز شکستی بزرگ است؟ زیرا حدّاقل مرگ، او را بزودی از این رؤیا بیرون می‌آورد و پادشاه در می‌یابد، آن زمان که باید بیدار می‌بود، خفته بود…

    آنها حتماً برای حل رنج‌ها، فشارها و گرفتاری‌هایی که در عالم توهّم و رؤیا، پادشاه با آنها رو به روست، راه حل‌هایی را هم پیشنهاد می‌کنند. مثل ده‌ها و صدها راه‌حلی که جاهلان عالم‌نما برای حل مسائل انسان ارائه داده‌اند.

    راه‌حل یک چیز است و آن بیدار شدن از خواب.

    امّا حرکت بازگشت به خداوند چه می‌گوید؟ ساده‌ترین، کوتاه‌ترین و تنها راه حل اینست که “پادشاه را از خواب بیدار کنیم. ” اگر پادشاه لحظه‌ای از خواب برخیزد، راهی را که قرار بود در رؤیاهای خود برای رسیدن به پادشاهی در طول سال‌ها بپیماید، در لحظه‌ای طی می‌کند. اصلاً پیمودنی در کار نیست. پادشاه وقتی از خواب بیدار شد، درمی‌یابد که آن همه رنج و لذت زودگذر، تنها رؤیا و توهّم بوده. می‌بیند که نیازی به پادشاه شدن ندارد زیرا او هم اکنون پادشاه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مژگان منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      سلاام و هزاران بار سپاس از خدای مهربون بابت هدایت شدن به خواندن این کامنت .

      چقدر زیباااا و واضح توضیح دادین و مثال زدین .

      چقدر اسون میشه همه چیز وقتی از الهامات درونی واسه هضم موضوعی استفاده میکنیم

      خدایااآااااا آرزو میکنم هر لحظه همه بندگانت سرشار از درک دریافت الهامات برای مسیر زندگیشون باشن زیرا که لذت هر لحظشون رو میچشن و دیگر سختی بی معنا میشه.

      ممنون دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ایلیا میم رام الله گفته:
        مدت عضویت: 1473 روز

        🔹درد و رنج🔹

        #رنج و درد به دلیل #افکارِ اندوهگین نیست.

        #درد به دلیل جریان افکارِ #منفی یا سنگین نیست.

        رنج به دلیل یکی دانستنِ خودت با آن موضوعِ فکری یا #احساسی است.

        هر زمان از وجودِ افکار رنج کشیدی،

        بدان به دلیل دیده شدن و #حس شدنِ آن #فکر نیست.

        به دلیل یکی کردنِ خودت با آن موضوع است.

        زمانی که بیکران را محدود به یک قالبِ فکری می کنید احساس خفگی و افسردگی #تجربه می شود.

        تکرار می کنم:

        غم و درد و رنج به دلیلِ افکاری که در اکنون می آید نیست.

        آنها مجاز هستند که بیایند،

        زیرا #عشق، بی نهایت و قدرتمند است.

        عشق ممنوعیت ندارد.

        همه چیز اجازه ی خودنمایی دارد.

        رنج به دلیل این است که خودت را تعریف می کنی و یک آن بی نهایت در قالبِ یک محدودیت #تصور می شود.

        این “خیال” است که رنج را گسترش می دهد،

        نه افکاری که در رنج هستند.

        اینگونه تو می بینی این سیاره ی زیبا و خیال انگیز یک شوخیِ مداوم با تو می کند.

        اینکه هر چیزی می آید و می گوید: من این یا آن هستم،

        و تو هیچ کدام را انتخاب نمی کنی.

        زیرا کسی در #حقیقت برای داشتنِ افکار وجود ندارد.

        آنگاه این خواب و این شوخی برایت روشن می شود.

        وقتی هیچ منی نگرانِ وجود افکار نیست،

        و خودِ آن من، یک فکر می شود.

        حالا نیازی به نگران شدن نداری،

        این خواب دیگر قدرتی ندارد…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    حمیدالله خدایی گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    سلام دوستان و عزیزان همفریکانسی و استاد خوبم عباس منش

    وقت شما بخیر مثل همیشه عالی است

    و این سرمایه گذاری برای همه ی ما بهترین سود را خواهد داشت و برای همیشه سود میدهد و ایمان دارم که این سرمایه گذاری که میکنید و به ما هم آموزش می دهید هم برای شما هم برای ما بهترین سود را خواهد داشت.

    و تا اخر عمر هر روز سود این سرمایه گذاری زیاد و زیادتر می شود

    چون این سرمایه گذاری نظر به شرایط و اتفاقات تغییر نمیکند بلکه نظر به باور ما تغییر میکند اگه روی باور هایمان زیاد کار کرده باشیم سودمان بیشتر و اگر کم کار کرده باشیم سودمان هم کم خواهد بود و برای همه هم یکسان خواهد بود

    چه پیر باشی چه جوان سود همان است که باور داشته باشی کم باور داشته باشی کم است فراوان باور داشته باشی فراوان است

    استاد بینهایت منتظر این محصول شما هستم

    شاد, موفق, سربلند و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 676 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به دو استاد عزیزم و دوستان توحیدی نازنینم

    سپاسگزارم از مریم جون با دسته‌بندی فایل‌های دانلودی دسترسی ما رو خیلی آسون کردن، همچنین متن فایل‌ها که بی نظیره یه دنیا ممنون

    میخواستم برنم رو نشونه‌ام دیدم هنوز 24 ساعت نگذشته! حسم گفت بزن رو دسته‌بندی قسمت« برنامه‌نویس زندگی‌ات باش» بعد فایل ها رو یکی یکی دیدم, باز قلبم گفت خودشه: «با ارزش‌ترین سرمایه گذاری زندگی ما»

    خدایا شکرت که هر لحظه با من حرف میزنی،، خیلی دلگرم کننده‌ست وقتی میدونی خدای مهربان و مقتدر با اون همه عظمت و بزرگیش هر لحظه داره باهات حرف میزنه، هدایتت می‌کنه، حمایتت می‌کنه و حفاظتت می‌کنه

    وقتی متن فایل رو خوندم اشک از چشمانم جاری شد، هر وقت این بخش از زندگی استاد رو می‌خونم حس سپاسگزاری میاد توی وجودم انگار خودم از اون شرایط به این شرایط رسیدم : مرور قوانینی که درک و اجرای آنها، زندگی ام را از یک راننده تاکسی، ساکن در یک اتاق سیمانی در محله سورو در بندرعباس، به زندگی در خانه ای بزرگ و زیبا در فلوریدای آمریکا تبدیل کرد و از آن راننده تاکسی که روزگاری مهم ترین دغدغه اش پیدا کردن مسافر دربستی بود، فردی ساخت که آزادی زمانی، مکانی و مالی کامل برای انجام هر کاری و زندگی در هر کشوری و در هر خانه ای را دارد.

    خدایا شکرت برای قوانین ثابتت که منو ازشون آگاه کردی و میتونم با استفاده از قوانین بهشتو توی همین دنیا تجربه کنم و بهترین‌ها رو رقم بزنم برای خودم،، الهی شکر

    سرمایه گذاری روی کنترل ذهن، یعنی تبدیل دانسته ها به عمل!

    هرگز نمی توانی سرمایه گذاری ای سودمند تر از این نوع سرمایه گذاری بیابی.

    قرار خداوند با ما همین بوده که ما بیایم لذت ببریم اگر لذت نمیبریم بخاطر افکارمونه….

    کارساز ما به فکر کار ماست

    فکر ما در کار ما آزار ماست

    ان‌شاءالله که سهمتون از زندگی لذت و سلامتی و ثروت و شادی و آرامش و رابطه‌ی عاشقانه و عشق و محبت و بهترین های دنیا و آخرت باشه

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    نسرین ویسی گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایا شکرت برای اینکه دوباره به من این فرصت را دادی تا بنویسم .خدایا شکرت برای استاد که شاد وسرحال در پارادایس زیبا برای ما صحبت میکند ،خدایا شکرت برای سرسبزی این مکان برای گاو زیبا وبعی بعی هایی که گله را گم کرده اند  .استاد ممنون که اینقدر راحت وشاد هستید واین تیشرت خوشگل لاتزیو رو پوشیدید.خدایا شکرت برای این فایل ارزشمند که امروز برای نشانه من امد ،سرمایه گذاری روی خودم ،استاد میگن که با دوستشون صحبت کردند و ایده ای به ذهنشون اومد که بیان وبرای ماصحبت کنند،وقتی با قوانین اشنا باشی مثل دکتری که به تمام اعضای بدن اگاه هست و میتونه علت خیلی از مشکلات بدن وبیماریها رو بفهمه ،میتونی بفهمی علت خیلی از ناکامی ها ومشکلات ادمها رو .دوست استاد خیلی منطقی هست  ،یه زمانی باهم هم فرکانس بودند ولی الان مشخصه که مدارشون با هم فرق کرده مشخصه که یکی بیشتر روی خودش کار کرده بیشتر ایمان داشته بیشتر توکل کرده وهدایت رو پذیرفته بیشتر به خودش وخداش اعتماد کرده ،برای همین اینقدر فاصله افتاده .

    اره استاد اینجا  هر روزش بدتر از دیروز ،برای من هم تا دوسال پیش همینطور بود ولی الان که دیگه خیلی وقته اخبار رو دنبال نمی کنم به حرفهای این واون گوش نمی کنم وتوی دنیاشون نیستم برای من هر روز بهتر از دیروز هست فارغ ازینکه حتی چه وضعیت مالی دارم وچه اتفاقاتی دور وبرم میفته ،شرایط حساس کنونی برای همه اینطور نیست ،مخصوصا تو این وضعیت بیماری میتونیم این قضیه رو واضح تر ببینیم ،اینکه حتی خیلیها اتفاقی براشون نیفتاده، من خودم میشد که روزی یا ساعتی حالم بد بشه ولی خداروشکر با گذشت دوسال ازین اتفاق به لطف وفضل خداوند حتی یکبار هم این بیماری رو نگرفتیم برخلاف نزدیکانمون .یه عده همیشه راضی هستند وخداروشکر میکنند درامد خوب خونه وماشین خوب دارند ویه عده هم همیشه شاکی هستند وگله دارند از اوضاع .این عده راضی کم هستند وعده ناراضی اکثریت هستند .ما باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم اگر میخواهیم زندگیمون رو کنترل کنیم .استاد به دانسته هاش عمل میکنه ،چطور ؟استاد یه قانونی رو درک کرده وسرمایه گذاری کرده روی این قانون .اون قانون چیه ؟افکار من داره زندگی مو کنترل میکنه پس اگر من افکارم را کنترل کنم زندگیم را کنترل کرده ام .کنترل افکار کار ساده ای نیست ،ادمهای زیادی واکنش نشون میدن به اتفاقات،اونها خلق نمیکنند اتفاقات رو .با بالا رفتن دلار خوشحال میشوند وبا پایین امدنش ناراحت .ولی اگه بدونی این تویی که میتونی با افکارت وبا باورهات زندگی تو خلق کنی با هیچ اتفاق بیرونی شاد یا ناراحت نمیشی چون میدونی هیچ تاثیری در زندگی تو نداره ،این توهستی که تاثیر میذاری رو زندگیت ،با افکارت با  باورهات ، تو میتونی کاری کنی که در هر شرایطی  اوضاع به نفعت باشد .

    هرکسی در چیزی سرمایه گذاری میکند یکی در اموختن موسیقی یکی در بورس  یکی رو جسمش و…روی اولویتش سرمایه گذاری میکنه ،ولی استاد روی چیزی سرمایه گذاری کردند واولویتشون بوده که همه اونها رو میتونه پوشش بده هم معنویت هم سلامت هم ثروت هم روابط رو ،این موضوع اونقدر قوی هست که میتونه تمام زندگیتو رقم بزنه اونطور که خودت میخوای ،پس با تمرکز فراوان فقط روی این موضوع کار کن .استاد میدونستند که این تمرکز واین کار کردن روی افکار وباورها چقدر در مورد سلامتی وروابط ومعنویت کار کرده وخوب بوده پس در زمینه مالی هم بهشون جواب میده ،پس تمرکز رو میذارن رو مسائل مالی وباورهاشون رو دراین زمینه هم درست میکنند ونتیجه میگیرند.ما باید ببینیم وقتی در بعضی چیزها خوب عمل کردیم پس میتونیم همین روش رو برای سایر چیزها هم استفاده کنیم .ان زمان استاد ذهنشون رو شخم زدند دانه کاشتند علف های هرز رو دراوردند اب دادند نور دادند حالا اون افکار وباورها رشد کرده واونقدر قوی شده که تحت تاثیر هیچ چیزی قرار نمیگیرد .استاد اینقدر اتفاقات خوب  رو برای خودش رقم زده  ونتایج گرفته که این باور که خودمون خالق شرایطمون هستیم پولادین شده وهر روز هم پولادین تر میشه چون استاد هرروز رو خودشون کار میکنن ومراقبت میکنن مثل باغبانی که هر روز روی باغش کار میکند ،سمپاشی میکند هرس میکند ابیاری میکند و….اون اوائل که باغبان درختهای باغ ا میکارد کار بیشتری انجام میدهد وممکن محصولی نگیرد ولی بعدها که درختها بزرگ شدند محصولش را برداشت میکند با کارفیزیکی  کمتر حتی .چون ادامه داده مسیر را ،سرمایه گذاریش را ،حرکتش را .اگر ما بدونیم این چقدر مهمه ،درک این قانون وعمل کردن به این قانون ،وسرمایه گذاری کردن روی این قانون،

     ما اینکار رو انجام میدیم اگه بدونیم چقدر مهمه ،وخدا میداند ‌که چه نتایجی خواهیم گرفت .

    این ما هستیم که اتفاقات زندگی مان را خلق میکنیم چه اگاهانه چه غیر اگاهانه ،پس سرمایه گذاری کنید روی افکارتون ،کار اسانی نیست ،تمرین میخواد ،همه ما تو زندگیمون درک کردیم که حتی با دونستناین موضوع نتونستیم ذهنمون رو کنترل کنیم وبه همون شیوه قبل عمل کردیم .این موضوع تمرین میخواد ،مثل هر ورزش دیگر ی ،باید بتوانیم ذهنمان را در هر شرایطی کنترل کنیم ،باید ادامه بدی ،باید تمرینت رو ادامه بدی اینقدر که برات راحتتر بشه ،نجواها هستند کارشون رو میکنند ولی راحتتر میتونی به نجواهای شیطان گوش وتوجه نکنی وبه الهاماتت گوش کنی ،وهمین راحتتر انجام دادن این همه نتایج بوجود اورده .وقتی رو باورهات کار میکنی پیشرفتت نامحدود میشه .این دقیقه ۱۶ و۱۶ ثانیه چقدر  استاد باحرارت حرف میزنن ،چقدر با انرژی میگن ،چقدر با احساس صحبت میکنن ،مگه میشه تحت تاثیر قرار نگرفت وباور نساخت ،در مورد اینکه چقدر احساسشون خوبه وشکرگزارن ،در مورد اینکه میشه در سلامتی به جایی رسید که در سن ۹۰ سالگی اروی گرفت ودور دنیا رو گشت اون هم شاد وخوشحال واونقدر سالم که همه چی رو بتونی بخوری .در مورد ثروت ویا کار هر لحظه ایده های پولساز به ذهنت بیاد ،اونقدر مطمئن باشی  در مورد ایند ه ات وداشتن چیزهایی که میخوای که مطمئنی الان روزه ،این باورها کار میکنه اتفاقات شرایط ادمها رو برات فراهم میکنه ،این سرمایه گذاری همه کاربراتون میکنه .

    دوره کشف قوانین زندگی که به جای دوره افرینش قراره در سایت بیاد ،به ما قوانینی رو میگه که در جهان وجود داره ،وما اگر به این قوانین عمل کنیم نتایجی رو میگیریم وبعد اگه در قران هم اونها رو اثبات میکنی وتایید میگیری کاری که استاد انجام داده دیگه باورهات اون قدر قوی میشه که میشی  انا اقول کن فیکون .

    با امیدوارم خالی هیچ اتفاقی نمیفته ،تمرین ،تمرین ،تمرین هم تمرین ذهنی وهم فیزیکی ،هیچ قهرمان المپیکی فقط با تمرین جسمی برنده نشده .

    به استاد گفته میشه وایشون هم میگن ،نمی دونند چی میشه ،میرن جلو وبعد کم کم مسیر براشون واضح میشه ،واین هدایت واعتماد ایشون رو به الله مهربانیها نشان میدهد ،کاری که ماهم باید با تمرین بهش برسیم . استادتصمیم گرفتند که خدا را  باور کنند ودر مسیرتوحید حرکت کنند  که کلید واژه زندگی ایشون هست وباور کردند که خداوند باهمه ما درهر لحظه صحبت میکنه ،از رگ گردن به ما نزدیکتره ،اون وقت به استاد گفته میشه وایشون انجام میدن وبه بقیه میگن ،به اونهایی که تو فرکانسش هستن ،بیس این تغییر در زندگی اینه که باور داشته باشی به این قانون ،به اینکه میتونی زندگیتو تغییر بدی ،فارغ ازاینکه اوضاع مملکت چجوری هست ،باید این امادگی را داشته باشی که از مسائل زندگیت کمک بگیری برای پیشرفتت ،اونهایی که باور دارند که اگر یه عده ای چیزهای قشنگ وخوب دارند ماهم میتونیم داشته باشیم ،اونهایی که باور دارند هیچ تفاوتی بین انسانها نیست ،همه به یک میزان قدرت دارند ،اونهایی که باور دارند هیچ شانس وعامل بیرونی در کار نیست ،کسانی که باور دارند با یه سری  تمرینها میتونن باورها وافکارشون رو تغییر بدن،واتفاقات رو رقم بزنن ،با قلبشون دریافت میکنن این اگاهی ها رو ،امیدوارند ،به اینده زندگیشون امیدوارند وبه اینکه میتونن در روابط عاشقانه ومعنویت وسلامتی وثروت بهتر بشن .

    همه چی دست خودمونه ،خداوند در قران میفرماید ما مسخر کردیم انچه در زمین واسمان هست برای شما ، اره همه چی رو به تسخیر ما در اورده ،همه چی رو ،استاد نمونه انسانی است که عمل کرده به این  قوانین ،قوانینی که در دوره کشف قوانین میخواهیم مرورش کنیم ،استاد هرچی که گفته در سالهای قبل الان براش اتفاق افتاده بهشون رسیده ،تازه به ما هم کمک میکنند همین مسیر رو بریم ،خیلی اسونتر وروانتر ،چون دیگه ازمون وخطایی وجود نداره ،چون با باور محکم هست ،با وجود الگویی مثل استاد هست که رفته وانجام داده ونتیجه گرفته ،قرااااره که تو زندگی لذت ببریم ،از همه لحاظ ،از قبل از به دنیا اومدنمون ،برنامه  ریزی خداوند برای تمام طبیعت این بوده ،انسان با فکر خودش وبا باورهاش داره خودشو رنج میده .

    استاد ممنون از شما وممنون از این همه انرژی واحساسی که در صحبت هاتون هست ،ممنون برای این فایلهای گرانقدر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 27 دی رو با عشق مینویسم

    نشانه روز من

    امروز یکی از عجیب ترین و شگفت ترین روزهای زندگیم بود

    هرچی پیش میرم اصلا هیچ روزی نبوده که عین روز قبلم باشه

    دیگه داره هر روزم خیلی متفاوت تر از روز قبلم میشه

    پیام خدا برای امروز من :

    لذت ببر و عشق و حال کن

    خدا کاراتو انجام میده

    به هموار ترین شکل ممکن

    امروز که بیدار شدم داداشم رفته بود سرکار، صبحانه مون خوردم و رنگ روغن و سه پایه و وسایلای نقاشیمو برداشتم و بردم تو حال تا اونجا کار کنم

    دیگه پنج شنبه ها و جمعه ها که داداشم میره سر کار من تو حال نقاشیامو انجام میدم که هم از نور طبیعی خورشید که از پنجره شرقی مون میتابه استفاده کنم و هم لذت ببرم

    از ساعت 10 تا 1:30 تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم

    باورم نمیشه

    من از وقتی شروع به کار کردم ، تمرکزمو دادم به گوش دادن به صدای ضبط شده خودم که برای باور عشق و مودت و عزت نفس ضبط کرده بودم

    همینجوری با دقت گوش میدادم و حواسم به گفته های خودم بود و لذت میبردم و میخندیدم

    اصلا متوجه نشدم کی کارم تموم شد

    به قدری کارم ریزه کاری داشت و طرحم برای رنگ روغن کدو و تخمه داره و یه عالمه داخلش ریش ریشی داره

    من که روزای قبل با سختی میتونستم انجام بدم و حتی 10 تا بیشتر قلمو برمیداشتم

    اما الان با یه قلمو کلش رو رنگ کردم ، حتی جاهای ریز رو

    چی دارم میگم من

    رنگ‌کردم چیه

    من کاری نکردم که

    من داشتم با گوش دادن به باورای قوی لذت میبردم و میخندیدم

    اینجاست که یاد حرف استاد میفتم

    میگفت

    من عشق و حال میکنم خدا داره کارامو انجام میده

    و تقسیم کار کردیم با خدا

    دلم میخواد به منم یاد بده که باهم تقسیم کار کنیم

    و خدا داشت دستمو حرکت میداد

    به قدری محو گوش دادن بودم که اصلا متوجه نشدم کل طرح کدو رو کار کردم

    و یه چاقو هم وسط کدو بود اونم رنگ زدم

    چقدر شگفتی

    خدایا شکرت

    دلم میخواد بهم آموزش بدی که مثل الان شاد باشم و لذت ببرم با تکرار باورهای قوی در همه جنبه ها و تو همه کارهای منو به هموار ترین شکل ممکن انجام بدی و من فقط لذت ببرم

    ببین چقدر همه چی آسونه و وقتیایی که من تکرار نمیکنم باورای قوی رو ،فکر میکنم باید تقلا کنم ،حتی در رنگ‌کردن نقاشی

    حالا اگه روزای قبل بود یه تیکه رو به زور کار میکردم اونم با ترس که یه وقت خرابش نکنم

    اما چقدر راحت پیش رفت

    اصلا هیچ گونه نگرانی نداشتم

    انگار تازه فهمیدم تمرکز صد در صد یعنی چی؟

    و البته باید انقدر اینجوری تمرین کنم تا بره تو وجودم و ناخودآگاه انجامش بدم

    یعنی همین لحظه ای که من 3 ساعت و نیم ،حتی تو زمان کم ، کل طرحم رو رنگ زدم و به قدری دقیق و زیبا شد که فکرشو نمیکردم

    به قدری محو گوش دادن به باورهایی برای عشق و مودت و عزت نفس بودم که با صدای خودم ضبط کرده بودم و 4 تا فایل شده بود که هرکدوم یک ساعته بودن

    به قدری لذت میبردم که کل اون 3 ساعت و نیم رو لبخند به لب داشتم و حتی صدای خودمو که ضبط کرده بودم و با لبخند ضبط کردم و حتی بین کلام هام به قدری با لذت میگفتم و ضبط میکردم که میخندیدم

    از شنیدن صدای خودم میخندیدم و لذت میبرم

    خدایا شکرت

    من اگر سعی کنم مثل امروز تمرکز بذارم روی هر کاری

    خود به خود کارهام انجام میشن

    اصلا من تو دنیای دیگه ای بودم

    اصلا هیچی رو متوجه نشدم

    چقدر زیباست این تمرکز

    یاد فایل انیشتین که استاد درموردش گفته بودن میفتم

    دلم میخواد از این به بعد بیشتر تمرکز رو تمرین کنم تا یاد بگیرم

    خدایا شکرت

    وقتی کارم تموم شد با تعجب گفتم چقدر زود تموم شد چقدر ریز و درست کار شده

    خدایا شکرت

    بعد شروع کردم به انجام کار نیمه تمامم

    جدول های رنگ شناسی رو رنگ کردم و رنگ ساختم

    دو ماه از جدول های رنگ شناسی گذشته و من مدام فکرم درگیر بود که ایراداتم رو برطرف کنم و ببرم استادم ببینه

    جدیدا استادم سرکلاس میگفت که بچه ها نذارین هیچ کدوم از کارای تمرین کلاسیتون ناتمام بمونه

    تمومش کنید و تثبیت کننده اش رو بزنید و هیچ وقت کار رو نصفه رها نکنید

    و یه هنرجویی از یزد میاد که کارش خیلی عالی هست و استادم خیلی تعریفش رو میکنه که با اینکه نمیاد اما داره تلاش میکنه و کاراش عالیه

    این حرفش به من برخورد، که استادم خیلی ازش تعرقگیف کرد گفتم استاد کار منم درست بود؟ گفت آره

    این هفته که سرکلاس بودم یادم اومد اول هر ماه میاد تهران

    و استادم گفته بود هیچ کس جدول رنگ شناسیش رو تکمیل نکرد بیاره و از اون دختر خواست که کارش رو بیاره تا عکس بگیرن

    وقتی من اینو شنیدم گفتم استاد کار منم درست بود گفت آره اما تکمیلش نکردی که عکس بگیریم

    این حرفش سبب شد من حس رقابت داشته باشم با همکلاسیم و گفتم وقتی اون از راه دور میاد و تلاش میکنه

    منم تلاش میکنم پس منم جدولارو زودتر از اون تکمیل میکنم و میبرم استادم ببینه

    و من امروز رنگ ساختم و انجام دادم

    به قدری زیبا و درست شد که کلی کیف میکردم

    وقتی غروب شد

    بعد اذان بود

    17:54

    نمیدونم چی شد خود به خود گفتم

    محبوبم ، مقصودم ، سرورم ، ربّ من هرچی تو بگی

    در مورد خواسته عشق که ازت داشتم و در مورد همه خواسته هام هرچی که تو بگی

    ربّ من ، یادم بده که بگم هرچی خدا بخواد

    ان شاء الله

    در هر کاری تو رو یاد کنم

    همیشه بگم

    اینو گفتم و دیدم عموم زنگ زده ،بهش زنگ زدم گفت طیبه میتونی حاضر بشی بیای سمت خونه ما

    گفتم چرا

    گفت بیا مادربزرگت حوصله اش سر رفته گفتیم بریم یکم بگردیم

    به تو و داداشتم بگیم باهم بریم

    چون مادرم هنوز خونه خواهرم بود و سه هفته شد که رفته اونجا ،خیلی از فامیلامون میگفتن بیاین ناهار یا شام ولی هیچ جا نرفتیم

    به قدری مشغول کار و تمرینات دوره ها بودم تو این سه هفته ،که متوجه نشدم چجوری گذشت

    حتی منی که اگر مادرم خونه نبود اذیت میشدم الان دیگه اصلا اذیت نمیشم

    برعکس بهش میگم برو بگرد و لذت ببر

    ما خودمون از پس کارامون برمیایم و ناهار و شامم که بلدیم خودمون درست میکنیم

    تو برو بگرد

    چقدر من تغییر کردم

    طیبه ای که اگر یه نصف روز از مادرش دور میشد اذیت میشد و حتی مسافرت نمیرفت ، حتی تو خود تهران تو خونه فامیل تنها نمی موندم

    اما الان ، وای خدای من شکرت

    چقدر من تغییر کردم

    طیبه ای که یه خرید نمیرفت

    الان همه جا میره و خودش خرید میکنه و کارای خودشو خودش انجام میده

    خدایا شکرت

    چه یادآوری جذابی بود

    وقتی عموم گفت پاشو بیا ، گفتم باشه به داداشم گفتی ؟که گفت آره و وقتی رسیدی بگو بیایم دنبالت از ایستگاه بی آر تی برت داریم و بریم داداشتو برداریم

    وقتی اینو گفت من متوجه شدم میخوان ببرنمون بیرون شام بخوریم

    گرفتم هدیه خدا رو

    آخه عموی من از این کارا میکرد اما خیلی وقت بود از این کارا نکرده بود و این یه نشونه بود برای من که من هر روز دارم تو دفتر تمرین ستاره قطبیم مینویسم که من دوست دارم هدیه بزرگ ازت بگیرم خدای من

    و از وقتی هر روز دارم هدیه عشقش رو میگیرم

    پر رو تر شدم

    هر روز مینویسم هدیه های مختلف میخوام

    دیگه نمیدونم چی

    خدا خودش خوب میدونه

    به قول استاد عباس منش که در قرآن آیه شو میخوندن ،خدا از باطنمون آگاهه

    پس من فقط هدیه رو میخوام و خدا خودش میدونه چه چیزهایی میخوام و یکی یکی بهم عطا میکنه

    و من دقیقا چند روزی بود دلم میخواست یکی کباب بگیره

    من حاضر شدم و رفتم ظرفای خواهرمو به خواهر زاده ام دادم و رفتم

    امروز و دیروز همه اش احساس میکردم باید پاسخی که از دوستان برای فایل مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» – صفحه 22

    اومده

    دقت کنم و حس میکردم یه پیامی داشت اما نمیدونستم چی

    وقتی رفتم و رد پای خودم رو برای این فایل خوندم متوجه شدم اون روزا که رد پامو نوشتم دو تا چیز رو انجام ندادم

    یکی گوش دادن به قسمت 7 برنامه زندگی پس از زندگی بود

    یکی هم دستامو با لباسم خشک کردن بود که خدا تاکید داشت که بعد شستن دستات ،با لباست خشک نکن

    و من هنوز هم این عادت رو دارم و دستامو با لباسم خشک میکنم

    رد پام برای رد پای روز 3 اردیبهشت بود

    که اون روزها چالش من رفتن به مترو و فروش نقاشیام بود

    و معرفی کردن کارای نقاشیم

    و این روزها چالش من رفتن به طلا فروشیا بود که انجامش داده بودم

    و این روزها هدایت شدم به فایل نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی که در توضیحاتش نوشته بود به سادگی نگذر از هدایت ها

    من وقتی یاد این پاسخ افتادم و دیدم مدام یه حسی بهم میگه برو رد پای خودت رو و پاسخی که برات اومده رو دوباره با دقت بخون

    سوار بی آر تی که شدم شروع کروم به خوندن

    نمیدونستم منظور خدا چیه

    اما چشم گفتم و خوندم دوباره پیام رو

    دوستی از سایت نوشته بودن :

    اومدم برم کامنت بعدی رو بخونم اون خدای درونم که عاشقشم بهم گفت بنویس در پاسخ کامنتی که گذاشته الانم هم از خودش میخوام که بگه تا من تایپ کنم طیبه عزیز وقتی داری با ایمان قدمهات رو برمیداری،من تو رو به جایی میرسونم چون داری با عشق کارت رو انجام میدی و سپاسگزار هستی و روی من حساب کردی وهر روز خودت رو رشد میدی فقط در این مسیر ثابت قدم بمون وظیفه تو بندگی کردنه وظیفه من اینه که تو رو به هر آنچه که از من میخوای بتو بدم پس فقط از مسیر لذت ببر و شاد باش

    وقتی اینو بارها خوندم

    خدا به وضوح تک تک این صحبت ها رو تو این چند روز به طرق مختلف بهم گفته بود

    در فایل کلید اجابت دعا

    در نشانه های روزهام

    در صحبت های دوستانی که برام پاسخ مینوشتن

    و به بی نهایت طریقی که تاکیدش رو بهم گفت که باورهامو متمرکز بشم و حتی متمرکز تر ادامه بدم

    بعد رفتم رد پای خودمو بخونم

    وقتی رسیدم به نوشته ام که زندگی پس از زندگی قسمت 7 رو نوشته بودم که تا نصفه دیدم و خوابم برد

    داشتم ادامه شو میخوندم که حس کردم اول برو ببین اون قسمت رو

    با خودم گفتم ،من اصلا اون موقع 3 اردیبهشت دیگه گوش ندادم و از اون روز 8 ماه گذشته داره میشه 9 ماه

    الان که بهم یادآوری کرده باید گوش بدم حتما یه نشونه داره برای من

    من داشتم به زندگی پس از زندگی نگاه میکردم

    به عدد 9 اشاره کرد

    9 رو که شنیدم گرفتم منظورش چیه

    همون عددی که روی پنجره کپی کلانتری نوشته بود 9 ماه مانده و من شمردم و 9 ماه بعد میفتاد به مهر ماه

    و بعد که خدا درکش رو بهم داد و گفت اگر تکاملت رو با تجربه بیشتر طی کنی 9 ماه بعد دیگه طیبه الانتم نمیشناسی

    و تاکید کرد که روی خودت تمرکزی کار کن

    وقتی داشتم به متن فایلش نگاه میکردم نوشته بود فصل 5 قسمت 7

    که حس کردم 5 مهر و کلا تو ماه مهر یه رخداد خیلی خوب قراره رخ بده

    البته اینم حس میکردم که اگر من سریع قدم بردارم و روزانه به صورت مستمر ،تمرکزی کار کنم ،هم روی باورهام و هم روی پیشرفت مهارتم در نقاشی و هم عمل کردن به ایده ها

    مهر ماه میتونم این خبر خوب رو دریافت کنم

    وگرنه اگر عمل نکنم هیچ اتفاقی رخ نمیده

    وقتی به حرفای کسی که داشت صحبت میکرد در برنامه زندگی پس از زندگی گوش میدادم

    پرسیدم چی ؟

    چی باید بفهمم از صحبت هاش

    یه نشونه از حرفای کسی که داشت صحبت میکرد گرفتم ،

    چقدر واضح بود

    اول صحبتاش دقیقا یه چیزی گفت که نشونه من بود

    من همینجوری داشتم با تمرکز گوش میدادم که وقتی بی آر تی وایستاد تو یه ایستگاه

    18:40 بود اصلا متوجه نشدم چرا دارم بیرونو نگاه میکنم دیدم نوشته یه مغازه تعمیر ماشین بود

    چشمم افتاد به یه شماره

    974

    این عدد رو خدا میدونه که چیه که بهم نشونه میده

    همین که دیدم گرفتم منظورشو

    خندیدم

    اما گفتم خدای من هرچی خیره و از تو به من برسه من به خیر تو محتاجم

    گفتم اگر این نشونه منظورت اینه که به خواسته ای که داشتم ازت و آگاهی در مسیر تو باشیم

    و خواسته ام که ازت عشق خواستم و رها کردم و دارم ازت یاد میگیرم که چجوری آزادانه عشق بورزم و رها باشم و خودخواهانه عشق بورزم مثل خودت ربّ من

    یه نشونه بده که بدونم درست متوجه شدم

    یکم جلوتر چند تا ایستگاه بعد

    یه مغازه رو دیدم اسمش دقیقا منظور خدا بود برای نشونه ام

    اصلا من نمیدونستم اونجا چنین مغازه ای هست که بخوام سرمو بچرخونم و بیرونو نگاه کنم

    وقتی این نشونه رو گرفتم دوباره گفتم هرچی که تو بگی

    قدم به قدم خدا داشت هدایتم میکرد

    18:50

    حسبی الله

    رفیق فقط خداست

    پشت یه ماشین نوشته بود

    و من داشتم قسمت 7 زندگی پس از زندگی رو گوش میدادم

    که گفت :

    ماه عسل اربعین کربلا رفتیم

    به قول استاد که نوشنه بودن تو قسمت نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی

    به کلام ساده‌تر‌، زبانِ هدایت را می‌فهمی

    من دقیقا این روزا به قدری ریز ترین هدایت هاشو متوجه میشم که قشنگ قدم به قدم بامن صحبت میکنه

    راستش یه وقتایی هم شده که میگم مثلا مثل امروز میگفتم اگر من طبق باورهای اشتباهم این نشونه هارو بگیرم چی

    و از طرف خدا نباشه چی

    اما وقتی فکر میکنم که وقتی گذشتم از خواسته ام درمورد عشق و رها شدم و قدم های رهایی رو برداشتم

    خدا به من به طرق مختلف هدیه داده تو این روزا

    هر روز عشق عمیقی در قلبم حس میکنم

    آرامشم بیشتر و بیشتر شده

    حتی دوره عشق و مودت و عزت نفس رو بهم هدیه داده

    حتی از طریق انسان ها به من هدیه داده

    تقریبا من هر روز دارم هدیه میگیرم از روز 2 دی

    وقتی اینارو یادم میارم میبینم که نه مسیرم درسته

    حتی خدا با این هدایت های ریز که بهم گفت جایزه ات رو بهت میدم و خودت انتخاب کن جایزه ات رو

    و من این بار گفتم

    جایزه ام رو اینگونه انتخاب میکنم که آگاهی میخوام ازت

    که خودش میدونه

    و حتی تو نشونه هاش گفت که باید رها بشی

    درخواستتو گفتی

    الان وقتشه بگذری و به مسیرت ادامه بدی و روی باورهات کار کنی که فایل کلید اجابت دعا ها رو بهم هدیه داد

    همه اینا نشونه هست که من درمسیر درستم

    پس من باز هم سعی میکنم رها باشم و به خواسته هام نچسبم

    وقتی من از بی آر تی پیاده شدم و عموم و مادربزرگم و پسر عموم اومده بودم سوار شدم و رفیم داداشمم از مسیر کارش برداریم

    تو راه مدام نشونه ها قدم به قدم به چشمم دیده میشدن

    19:18

    جنسمون جور شد ، اینجا همه چی داریم

    بیلبورد ایستگاه اتوبوس بود ، فقط من متوجه میشدم که خدا چی داره میگه

    19:26

    کنار هم کامل تریم

    بیلبورد روی پل

    19:32

    تخفیف سفرتو انتخاب کن نوین تراول

    بیلبورد کنار اتوبان

    حتی وقتی چشمم میفتاد به این بیلبوردا میگفتم طیبه تو داری نگاه میکنی میبینیشون پس نشونه نیست ، سرمو میاوردم پایین و به قسمت 7 زندگی پس از زندگی گوش میدادم که حواسم به بیلبوردا نره

    اما یهویی بدون اراده خودم بیرونو نگا میکردم و میدیدم

    که دقیقا پیام بود برای من

    یکم بعدش 19:33

    همون بیلبوردی که نوشته بود خودت انتخاب کن

    رو روی یه ایستگاه اتوبوس دیدم

    پرسیدم چی رو خودم انتخاب کنم ؟

    تخفیف سفرم ؟

    نکنه منظورت کربلاست که گفت ماه عسل ؟؟؟

    نمیدونم منظورت چیه خدا

    اینارو داشتم ازش میپرسیدم

    میگفتم اربعین ؟ولی چون دقیق متوجه نمیشدم رها کردم

    یه سری درک هایی داشتم اما گفتم به وقتش گفته میشه

    همینجور نشونه پشت سرهم میومد

    +بشتابید که وقت تنگ است

    تو تاریکی شب که از اتوبان رد میشدیم رو دیوار یه نوشته بود ، آخرشو خوندم

    هر نشونه ای هم میدیدم پشت سرش فقط عدد 74 رو میدیدم‌

    20:6

    خبری در راه است….

    این نشونه رو که دیدم مطمئن تر شدم که اگر من این 9 ماه رو تمرکز بذارم واقعا شگفتانه ها رخ میده

    بعد که میرفتیم عموم گفت راستش ما ، هر چند وقت یه بار میریم الهیه و وایمیستیم ماشینای بنز و گرون قیمت رو میبینیم ،اینبار گفتیم با شما بیایم‌

    وقتی حرفشو شنیدم خیلی برام جالب بود،گفتم ببین طیبه عمو همیشه این کارو میکنه و ناخودآگاه بدون اینکه از قانون خدا چیزی بدونه همیشه به طرق مختلف زمین و خونه و ماشین گرفته

    حتی به قول استاد عباس منش ،که میگفت آدمای بی خیال که هرچی میشه میگن بابا بی خیال ،و همه چی رو راحت بدست میارن هست

    ببین خودشو در مداری میاره که با دیدن ماشینای آدمای پولدار و ثروتمند ،که از خیابون رد میشن ،به خودش میگه آره برای منم‌میشه

    و و یادمه سال ها پیش هم این کارو میکرد و هدایت شد به سمت خریدن ماشینای گرون قیمت

    وقتی رسیدیم رفتیم از شیرینی فروشی الهیه 33 خرید کنن و شیرینی بخرن

    از ماشین که پیاده شدیم و رفتیم کلی رستوران بود تو اون سری

    انسان های ثروتمندی که عموم میگفت پول یه شام اینجا 20 میلیون میشه

    من وقتی باهاشون رفتم شیرینی فروشی

    اولش که بین آدما راه میرفتم کمی حس کردم که من چیزی ندارم

    اما سریع یاد دوره عزت نفس افتادم

    گفتم درسته الان من از نظر فرکانسی درمداری هستم که نمیتونم برم تو اینجور رستورانا

    اما همیشه که اینجوری نمیمونه

    منم اگر روی باورهام قوی و تمرکزی کار کنم میتونم به سرعت تکاملم رو با تجربه های سریع طی کنم

    پس وقتی برای اینا شده برای منم میشه

    و سرمو بالا بردم و جوری راه رفتم که محکم قدم هامو برداشتم وقتی برگشتیم تا سوار ماشین بشیم

    عموم گفت تا 9 میشینیم ماشینا رو ببینیم بعد برگردیم شام بخریم

    میخوام ببرمتون کباب فروشی

    من پرسیدم ، کنار اون رستوران یه مرکز خرید بود اونجا چی میفروشن؟؟

    عموم گفت بابا طیبه لباسای اونجا 20 میلیون 10 میلیونه

    ندیدی؟

    گفتم نه و گفت برو ببین

    اولش گفتم به پسر عموم بیا باهم بریم

    خودمو خوب میشناسم ،حس میکردم که تنهایی نمیتونم برم و من از اونا پایین ترم

    اما گفتم نه خودم تنهایی میرم

    اولین بار بود تنهایی تو پاساژی میرفتم که به قول عموم پاساژ ثروتمنداست

    پیاده شدم و رفتم بازم قدم هامو محکم تر برداشتم و به خودم گفتم ببین طیبه ، امروز تو اومدی اینجا

    خوب ببین

    دقت کن

    تو داری باورهای قوی رو تکرار میکنی

    و ابن یه نشونه هست

    اینکه اومدی تو الهیه منطقه ای از تهران ،که حتی از وقتی اومدی تهران یه بارم نیومدی به این منطقه

    پس این یعنی اینکه قانون داره جواب میده و خیلی خیلی راحته که تو هم در این مدار ها قرار بگیری

    فقط کافیه بیشتر تلاش کنی

    بیشتر کنترل کنی ورودی های ذهنت رو

    خوب ببین

    با دقت ببین

    چرا قبلا نمیومدی اینجا

    چرا الان داری میری سمت پاساژی که گرون قیمته

    پس حتما دقت کن

    داره مدارت تغییر میکنه پس سعیتو بیشتر کن

    وقتی رسیدم نزدیک پاساژ سام سنتر ، حالا نمیدونم عموم دقیق میدونست قیمت لباساش 20 میلیونه یا نه

    وقتی رفتم پاساژ خیلی شلوغ نبود

    با خودم گفتم اینجا که پرنده پر نمیزنه و مغازه دارا فروش ندارن

    میدونستم همه اینا از باورای محدودم بود که این حرفارو میزدم

    من اول از طبقه اولش نگاه کردم و بعد رفتم طبقه دومش

    دختر و پسرایی که پوششون جوری بود که لباساشون مشخص بود گرون قیمته رو میدیدم از کنارم رد میشدن

    اما من اون لحظه اصلا ذره ای به خودم نگفتم که من از اونا پایین ترم

    با اعتماد به نفس و محکم قدم برمیداشتم و مغازه هارو میدیدم و میگفتم منم میتونم

    برای منم میشه

    لازمه اش تلاش بیشتره برای ساخت باورهای قوی

    کلی حرف میگفتم برای خودم و کل پاساژ رو گشتم و اومدم تا برم سوار ماشین عموم بشم

    برام عجیب بود من یه بار این مسیر رو با عموم رفتم و برگشتم چرا این جمله سوپر مارکت رو ندیدم

    داشتم میرفتم چشمم افتاد به نوشته سوپر مارکت

    20:57

    بهترینِ خودت باش

    گرفتم منظور خدا چی بود

    بعد برگشتن من از مرکز خرید بهم گفت الان که داری میری خونه تون ، این پیام رو بگیر

    برو و 9 ماهی که گفتم رو جوری روی خودت کار کن و بهترین خودت رو بساز

    تا من برای تو تمام کارها رو انجام بدم

    وقتی رسیدم و عموم خواست راه بیفته ،گفتم اونجا که مشتری زیاد نداشت

    گفت طیبه کجایی ؟!

    ثروتمندا که نمیان هر روز برن بازار یه ساعتای مشخصی داره و یا اینترنتی میخرن

    وقتشونو نمیذارن که برن

    اینترنتی میخره میفرسته در خونه اش

    وقتی اینو گفت یاد استاد عباس منش و خیلی از افرادی که ثروتمند بودن افتادم که استاد تو سریال زندگی دربهشت یه عالمه کفش خریده بود

    و خودش نرفته بود

    وقتی راه افتاد و رفتیم

    داشتم به همه این نشونه هایی که گرفتم فکر میکردم که دیدم دو جا پشت سر هم نوشته بود

    جایزه بگیر

    بعدش نوشته بود

    جایزه بزرگ

    و بلافاصله بعدش یه ماشین رد شد پلاکش

    74

    21:16

    من قشنگ داشتم بمباران میشدم با نشونه هایی که به وضوح میگفت طیبه مسیرت درسته ، باوراتو متمرکز شو و تکرار کن

    و سریع عمل کن به ایده ها و تکاملتو سریع طی کن

    جایزه تو خیلی بزرگتره اگر این نشونه هارو بگیری و شروع کنی

    گرفتی که طیبه؟

    جایزه خدا بی نهایت بزرگتر از اون چیزی خواهد بود که فکرش رو میکنی

    پس شروع کن

    ساعت 10 رفتیم جمهوری و عموم جلوی یه کباب لقمه ای نگه داشت

    تو یه خیابونی بود که کنارش کلیسا بود من تاحالا نرفته بودم

    به قدری شلوغ بود که صف وایساده بودن

    با خودم گفتم حتما که نه 100 در صد باورایی داره که سبب شده مشتریش انقدر زیاد باشه

    تو فکرم بود کباباش عین کبابای دیگه هست

    اما وقتی عموم اومد و برای هر کدومون 3 لقمه خریده بود وقتی خوردم واقعا فوق العاده بود

    کبابش با کبابای دیگه فرق داشت

    اما ته ته مزه اش یکم شبیه کبابای مادرم بود

    واقعا خوشمزه بود

    وقتی فکر کردم گفتم طیبه کیفیت

    کیفیتی که استاد میگفت

    هم باورهاشون و هم کیفیت کارشون

    تو یه فایلی استاد میگفت که هرجا باشی از کارت نزن

    کیفیت رو همیشه داشته باش

    نگو کارم دیده نمیشه

    تو کارتو بکن بالاخره کارت دیده میشه

    امروز با نشونه ها و مهمون کردن عموم برای شام کلی درس یاد گرفتم

    مادربزرگم مدام تعریف میکرد میگفت دوست داشتم یه رو با شما بیایم ،امروز گفتم بهتون بگیم

    چقدر همه چی تغییر کرده

    مادربزرگم ،عموم ،پسر عموم ،اصلا فامیلامون به کل رفتاراشونم تغییر کرده

    یه وقتایی خندم میگیره میگم یعنی انقدر ساده بود و من سختش میکردم

    الان چند ماهه که رفتارایی از خانواده و فامیلامون میبینم که متحیر میشم ،واقعا لذت بخشه دیدن این همه نتیجه

    حالا شاید من به کمی از این تمرینات عمل کردم اما سعی میکنم تمرکزی عمل کنم

    وقتی برمیگشتیم تو راه دوباره خبر خوب در راه است رو دیدم

    بعد یهویی چشمم افتاد به اسم یه مغازه ، پیوند

    نوشته بود رعد

    سریع آیه رو خوندم

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    گفتم آره چقدر آرامش دارم ،چقدر تو این یکسال حالم عالیه خیلی حس خوبی داشتم ،خداروشکر میکردم و لذت میبردم

    وقتی 22:40 رسیدیم خونه

    من اومدم سایت و یه لحظه گفتم خدا میدونم که هر لحظه ریز به ریز هدایتم کردی و واضح بهم گفتی و آخرش گفتی بهترین خودت باش

    اما میخوام یه نشونه بهم بدی از سایت که قلبم آروم بشه که تک تک این نشونه ها رو درست متوجه شدم

    همین که نشونه ام رو از سایت باز کردم

    با ارزش‌ترین سرمایه گذاری زندگی ما

    وقتی دیدم و فایل رو گوش دادم فهمیدم

    که درست بوده و خدا دوباره تاکید کرد که فقط روی باورهات کار کن طیبه و وقتی در توضیحات نوشته شده بود :

    مهم ترین سرمایه زندگی من، تلاش برای تقویت باورهای قدرتمند کننده ای است که از طریق درک بهتر قوانین جهان و تلاش ذهنی بیشتر، برای کنترل ذهنم، ساخته ام. باورهایی که کنترل تمام اتفاقات زندگی ام را در دست خودم قرار داده است

    من امروز رو ریز به ریز هدایت شدم تا خدا به من بگه طیبه حواست باشه

    اینارو دریافت کردی به سادگی نگذر

    دقت کن

    دارم کلید سعادت و خوشبختی رو بهت میدم

    اگر حرکت کنی

    من بی نهایت به سمتت حرکت میکنم

    پس با اطمینان و محکم حرکت کن

    خدایا شکرت که این همه عاشقمی

    خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا فرح گفته:
      مدت عضویت: 2271 روز

      سلام.زهرا هستم همسر علیرضا

      طیبه عزیزم چقدر لذت بردم از نوشته زیبا و دلنشینی که خلق کردی.باورم نمی شه وقتی به آخرپیامت رسیدم برگشتم تا اسمت رو چک کنم و برات کامنت بذارم دیدم خدای من این متن چقدرطولانی بوده و هرچی رد می کنم بازم هست.منی که هیچ وقت حوصله خوندن پیام های طولانی رو ندارم اصلا نفهمیدم کی همه مطالب تو رو با لذت خوندم .من برای نشانه امروزم به این صفحه هدایت شدم و 10تا اسکرین از نوشته های تو گرفتم نوشته هایی که دیدم کلام خدابرای من هست.دلم می خواد چند تا شو دوباره بنویسم:

      _من عشق و حال کردم و خدا داره کارامو انجام می ده تقسیم کار کردم با خدا.

      _محبوبم مقصودم سرورم رب من هرچی توبگی.یادم بده که بگم هرچی خدابخواد(من عااااااااشق این نگاهم چون وقتی انجامش می دم بهم قدرت بی نهایت و آرامش بی نهایت می ده و از استاد عباسمنش عزیزم بی نهایتتتتتتتتت ممنونم که این نگاه شگفت انگیز رو به من یاد داد.من اینو بلد نبودم و تجربه های سختی توی زندگی داشتم چون فکر می کردم خودم باید مسائل زندگیمو حل کنم اما از استاد یاد گرفتم که من هیچم هیچ. من فقط باید تسلیم و رها و سراسر اطمینان به خدای مهربان و قدرتمندم باشم.خودش کارامو انجام می ده.)

      _من فقط هدیه رو می خوام و خدا خودش می دونه چه چیزایی می خوام و خودش یکی یکی بهم عطا می کنه.

      _به سادگی از هدایت ها نگذر.

      دوست عزیزم از انرژی و احساس دلپذیری کا امروز با نوشته قشنگت به من دادی و الان با انرژی و اراده قدم برمی دارم ازت ممنونم.

      از استاد نازنین به خاطراین که چشم من رو به همه زیبایی هایی که در زندگی و اطرافم دارم باز کرد بی نهایت ممنونم.

      از خدای قدرتمند و مهربانم به خاطر این لحظه ممنووووونم.

      درپناه خداباشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 711 روز

        به نام ربّ

        سلام زهرای عزیزم

        سپاسگزارم به برای من با عشق نوشتین

        چقدر صحبت هاتون برای من پیام داشت

        اینجا که نوشتین

        منی که هیچ وقت حوصله خوندن پیام های طولانی رو ندارم اصلا نفهمیدم کی همه مطالب تو رو با لذت خوندم

        یاد پیامای چند ماه پیش افتادم که چند نفر هم همین حرفو بهم گفته بودن و بعد گفته بودن میتونم کتابی بنویسم

        و من تو گوگل درایوم 30 آذر شروع کردم و 5 دی یکم نوشتم اما ادامه ندادم چون نمیدونستم چی بنوییم

        تا اینکه 3 بهمن که شب داشتم میخوابیدم به یک باره تصویر یه کتاب جلو چشمم اومد که نوشتم و اسمشو ماچ ماچی گذاشتم

        همون شب ببدار شدم و نخوابیدم و شروع کردم چند سطر نوشتم

        الان که پیامتونو دوباره خوندم

        صبح که بیدار شده بودم یه بار خوندم و رفتم رد پای 3 دی رو نوشتم تا در سایت بذارم

        حس میکنم باید بنویسم

        اما باید این همیشه یادم باشه که رها باشم و از خدا کمک بخوام

        ممنون که برام نوشتین

        من فقط باید تسلیم و رها و سراسر اطمینان به خدای مهربان و قدرتمندم باشم.خودش کارامو انجام می ده.)

        وقتی به این قسمت رسیدم

        دوبارا تاکید بود از طرف خدا که طیبه ببین چقدر راحته

        تلاش کن تسلیم بشی

        نمیگم سعی کن به یک باره بیشتر تسلیم بشی

        اما اگر تلاش کنی قدم هاتو کوچیک کوچیک برداری زندگیت تغییر میکنه

        اینو یادت باشه که تو باید سمت خودتو انجام بدی

        پس حرکت کن و به من اطمینان داشته باش

        ممنونم از شما زهرا جانم بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و ثروت و عشق و آرامش خدا برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    افشین دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 348 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم.

    سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان هم فرکانسی

    خدایا شکرت که از روح بزرگ و قدرتمند خودت در وجود همه ما دمیدی و مارا خالق تمام اتفاقات و شرایط زندگی هامون قرار دادی

    خدایا شکرت که جهان هستی را به تسخیر ما درآوردی که در هر لحظه به افکار و فرکانس های ما پاسخ می‌دهد.

    چه خدای عادلی چه خدای مهربانی که این چنین قوانین جهان هستی را وضع کرده که بصورت منظم

    و ظرافتی دقیق به افکار همه‌ی ما پاسخ می‌دهد

    از این به بعد این دیگر وظیفه ماست که به افکار و باور ها و فرکانسهایمان جهت بدهیم

    من خودم بوضوح میبینم از وقتی که به قوانین خداوند آگاه شده ام فرکانس‌های که به جهان هستی ارسال میکنم به معادل آنها اتفاقات و شرایط زندگیم رقم می‌خورد

    در صورتی که قبلا بصیرتی به چنین آگاهیهایرو نداشتم.

    بقول قرآن که میگه یه سری‌های ،کر،کور،لال،هستند و نمیفهمند

    از خداوند سپاسگزارم که مرا به این آگاهی ها و این مسیر توحیدی هدایت کرده است

    از خداوند سپاسگزارم که مرا به استاد عباس منش که یکی از بهترین معلمهای معنوی و یکی از بهترین دستان مهربان خودش است که به من کمک میکند آشنا کرده است

    از خداوند اجابت میخواهم که همه‌ی ما را به این آگاهی ها و به این مسیر توحیدی و الهی و این سایت‌ که بهترین مکتب خانه الهی است هدایت کرده سابت قدم قرارمان بدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1585 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    مهمترین وبزرگترین سرمایه گزاری زندگیمون سرمایه گزاری روخودمون وباورامونه

    بعدازیکسال تازه درمداردیدن این فایل قرارگرفتم هنوزم کلی اطلاعات هست ک باید بقول دوستان قورت بدم

    مابایدبتونیم ذهنمون روکنترل کنیم وواکنش گرانباشیم دراین صورت صدای قلب والهاماتومیشنویم وهمیشه درآرامش واحساس خوب میمونیم شایددرابتداسخت باشه ولی شدنیه والبته همیشگی ومن خداروشکرتاالان ازخودم راضیم وهرروزهم بهترمیشم

    ماب این جهان اومدیم تاجهان رورشدبدیم وبرای لذت اومدیم هیچ چیزوهیچ کس قدرتی درزندگی مانداره وماخودپون خالق زندگیمونیم وفرکانسهاوباورهای ماس ک داره اتفاقات روبرامون رقم میزنه

    مابایدب دانسته هامون درموردقوانین عمل کنیم ودرینصورت نتیجه میگیریم

    خدایاشکرت ک دارم کم کم درعملگرابودن موفق میشم

    استادجان برای تمام موفقیت هاتون ازاول آشنایی باقانون تاالان تحسینتون میکنم وبهتون تبریک میگم والان داریم نتایج بزرگتون ازسال ۲۰۱۸تاالانومیبینیم

    خدایابخاطرقوانین ثابتت سپاسگزارم

    درپناه الله یکتاشادوپیروزباشید😍🥰😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سینا گفته:
    مدت عضویت: 3163 روز

    سلام بر استاد عزیز و گرامی و همچنین بر دوستان همفرکانسی

    مثل همیشه استاد گل کاشتی وقتی اسم خدا رو به زبان میارین از مکث کردنتون مشخص میشه که چقدر باهاش در هماهنگی هستین که وقتی اسمش رو به زبان میارین یه نفس عمیق که نشانه آرامش و هماهنگی خودت و خداست میکشین و به مدت چند ثانیه حرف زدنتون رو متوقف میکنین امیدوارم ما هم بتونیم به این درجه برسیم که وقت اسم خدا رو میاریم فقط مکث کنیم و با آرامش فقط نفس بکشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    نجم الدین سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    سلام ودرود خدمت استاد عزیزم و خواهران و برادران هم فرکانسی ام.

    برای همه تان آرزوی سعادت در هردو جهان رادارم

    این فایل نشانه هدایت امروزم بود ومن میخواهم یک تجربه خود را برای خودم و دوستانی که میخواهند تغیر کنند یاد آور شوم

    عنوان موضوع شرایط حساس وناجور

    سال 1399 به نسبت شیوع مرض کوید 19 در شهری که من زندگی میکنم شرایط ناجور شد وحکومت وقت. هم قرنطین عمومی اعلان کرد از اینکه ومن در آن زمان در یک آموزشگاه علوم ساینسی بحیث آموز گار مصروف کار بودم ودرامدم به اندازه یی بود که به سختی الی اخیر برج کفایت میکرد

    وقتی قرنطینه اعلان شد من شغلم را ازدست دادم وبیکار در خانه نشسته بودم

    که حدود یکماه من کاملا بیکار بودم وهیچ درامدی نداشتم.

    مادرم همسرم و دیگر دوستان گه گاهی برام غصه میکردند که تو چگونه مخارج زندگی را پوره خواهی کرد .

    و من بطور عجیبی آرام بودم در ته دلم مطمئن بودم که یک راه حل هست.

    این در حالی بود که من هیچ پس اندازی نداشتم. حتا پول مخارج یک ماه بعد راهم نداشتم

    خوب هر روز به این فکر میکردم که درهمین شرایط چه کار کرده میتوانم که ازش پول بسازم ومخارجم را پوره کنم تا اینکه یکی از روز ها یک دوستم به دیدنم آمد و گفت من یک ایده دارم که میشود ازش درهمین شرایط حساس پول ساخت ومن با جدیت تمام به ابده اش گوش دادم و مطمئن شدم که میشود از این طریق پولساخت خلاصه بگم من ودوستم باهم به توافق رسیدیم که ایده را عملی کنیم و قرار شد فردای آنروز عملا شروع کنیم طبق تعهد قرار بود ساعت 8صبح باهم برویم و محصول را خریده وبه فروش شروع کنیم ودقیق فردا ساعت 8 من خودم را به محل تعین شده رساندم ومنتظر ماندم دوستم هم برسد تا شروع کنیم ولی این اتفاق نیفتاد ودوستم نیم ساعت بعد برام پیام کرد که من منصرف شدم.

    من اونجا یک لحظه باخود فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که باید به تنهائی شروع کنم وشروع کردم البته نجواهای شیطان بسیار زیاد وقوی شد درین لحظه که قرار شد باید به تنهائی شروع کنم ومن بخاطر ادامه دادن جلو گیری از عقب کشیدن از اهرم رنج ولزت بسیار خوب استفاده کردم این در حالی بود که من اصلا بنام اهرم رنج ولزت چیزی نمیدانستم فقط نصیحت مادرم برام همیشه همین بود که اگر به مشکلی روبرو شدی باید کمر مشکل را بشکنی وگرنه اون مشکل کمر تو را میشکند و من همیشه از این درس خوب استفاده میکردم ومی کنم واینجا هم ازش استفاده کردم.

    نتیجه:

    من اونروز ساع 9:30 صبح جنس هارا خریدم وشروع کردم به فروش

    مقدار پولی که شروع کردم به ارزش پول ایران به قیمت امروز که( 1402 /11/5 ) یک ملیون تومن بود واون مبلغ تمام پول نقد من بود وقتی شروع به فروش کردم در اخیر روز که ساعت 5 بعد از ظهر بود به پول ایران من مبلغ 250000 تومن نفع کرده بودم وبعد از چند روز خداوند منرا به محل بهتر برای فروش هدایت کرد در آنجا من فقط روز 5 ساعت فروش میکردم و 500000 تومن هر روز عاید خالصم بود واین روند هر روز بهتر شده میرفت ومن در اون شرایط به ظاهر خراب ویا حساس من هروز پول میساختم و بهتر از قبل پول میساختم

    و شرایط بهتری را برای زندگی خودم وخانواده ام فراهم کردم توانستم همرای فامیلهایمان که نیاز به کمک داشتند کمک کنم.

    خلاصه نتایج:

    1. اعتماد بنفسم فوقالعاده عالی شد

    2. شرابط زندگی وخورد ونوش مان از قبل هم بهتر شد

    3. رابطه ام باهمسرم فوق العاده خوب شد

    4. الگوی خوبی شدم در میان دوستان وعقارب مان

    5. پول بیشتری بدست آوردم و حتی پس انداز هم کردم

    6. وقت بیشتری در روزبیکار بودم و در کنار خانواده ام لزتبردم در حالیکه قبلامن 5 صبح از خانه بیرون میشدم و 8 شب دوباره به خا نه می رسیدم

    ووو

    .

    .

    .

    البته این را باید یاد آور شوم که من در آن زمان از قانون جذب وفرکانس کانون توجه هیچ چی نمیدانستم.

    این بود تجربه من از شرایط حساس کنونی

    خدا کند که توانسته باشم مطلب را خوب بیان کنم

    هدفم اینبود که هم برای خودم یاد آور شوم وهم کمکی کرده باشم برای دوستانم

    شاد باشید

    برای تک تک تان آرزوی ثروت صحت وسعادت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1348 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام به همگی

    وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (27)

    و اگر آنچه درخت در زمین است، قلم شوند، و دریا و از پسِ آن هفت دریا به کمک آیند، (و مرکّب شوند تا کلمات خدا را بنویسند،) کلمات خدا به پایان نرسد، همانا خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.

    کلید واژه زندگی استاد عباسمنش از دیدگاه خودش توحید است چقدر زندگی کردن زیر چتر توحید قشنگه . چقدر خوبه که انسان همه چیز را یکجا داشته باشه سلامتی خوشبختی ثروت، دوستان خوب مسافرت، مهاجرت، خوردن و لذت بردن ، قبلا اینها فقط رویا بود ولی الان فهمیدم که نه میشه بهشت را در این دنیا هم ساخت با تمام زیبایی ها یش و رسیدن به این بهشت تنها یک راه داره یک قانون داره و هیچ وقت هم این قانون تغییر نمی کنه

    کنترل ذهن است.

    کار خیلی سختی هست ولی اگر تعهد داشته باشیم و ادامه بدهیم جواب میده.

    باید ورودهای خوب و مثبت به ذهن بدهیم تاخروجی فرنکاس ارسالی مناسب باشه و بتونم اتفاقات خوب و خوشی را خلق کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: