داستان هدیه تولدم - صفحه 115
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-30.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-03-08 17:56:452021-10-13 23:03:29داستان هدیه تولدمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جان مریم عزیزودوستان گلم
چقدر یاد خودم افتادم که اصلا مادرم نمیدونست کی بدنیا اومدم -وهمیشه آرزو داشتم برام تولد بگیرن یادمه پولامو جمع میکردم کیک میخریدم وروش با کبریت تولد میگرفتم️
اینم بگم با اینکه مثل بچه های الان اسباب بازی لوکس نداشتم ولی با همونا دلم شاد بود
به هر حال من تو 7 سالگی راه استاد رو پیش گرفته بودم ولی حالا که باید رها باشم نیستم باید که یاد بگیریم حال دلمون رو خوب کنیم باهر چی امیدوارم با کمک شما استاد عزیز یاد بگیریم
درپناه حق باشید
سلام استاد جان مریم عزیزودوستان گلم
چقدر یاد خودم افتادم که اصلا مادرم نمیدونست کی بدنیا اومدم -وهمیشه آرزو داشتم برام تولد بگیرن یادمه پولامو جمع میکردم کیک میخریدم وروش با کبریت تولد میگرفتم️
اینم بگم با اینکه مثل بچه های الان اسباب بازی لوکس نداشتم ولی با همونا دلم شاد بود
به هر حال من تو 7 سالگی راه استاد رو پیش گرفته بودم ولی حالا که باید رها باشم نیستم باید که یاد بگیریم حال دلمون رو خوب کنیم باهر چی امیدوارم با کمک شما استاد عزیز یاد بگیریم
د. پناه حق باشید
سلام خدمت همهی دوستان هم فرکانسی :)
ردپای من از روز نهم سفرنامه
آخ استاد استاد استاد! هر لحظه و هر ثانیه که این فایل رو میدیدم همش تو ذهنم این بود که : چقدرررر همه چیز برمیگرده به « خودمون »؛ چقدر ما در رأس همه چیزیم؛ چقدر فقط مسئله خود ماییم! درمورد حال خوب گفتید. من امروز متوجه یه چیزی شدم؛ دیدم اون اولا برای حال خوب تلاش میکردم، یعنی همش مراقب بودم، ورودی هام رو به شدت کنترل میکردم، به محض قرار گرفتن در یک شرایط نامناسب کانون توجهم رو کنترل میکردم و اجازه نمیدادم حالم خراب بشه؛ تلاش میکردم دائما در حال خوب بمونم؛ اما هرچقدر بیشتر گذشت موندن تو حال خوب برام راحت تر شد؛ چون من بزرگتر شدم! چون خیلی از اون چیزهایی که در گذشته اذیتم میکرد دیگه نمیتونه آزارم بده؛ چون من رها تر شدم؛ چون قوی تر شدم. الان دیگه این حال خوبه همیشه هست؛ من عصبانی میشم، غمگین میشم، یه وقتایی حسادتم میزنه بالا، ولی خیلی کم، و خیلی کوتاه. چون من یاد گرفتم حال خوب = اتفاقات خوب، حال بد = اتفاقات بد. چون من یاد گرفتم وقتی آدم حالش خوبه همه چیز به طور معجزه آسایی خوب پیش میره. چون من یاد گرفتم حال خوب طبیعت همهی انسان هاست. چون من یاد گرفتم با حال خوبه که میشه به همه چیز رسید. و استاد، وقتی آدم خدا رو تو وجودش رشد میده، چقدر همه چیز ممکنه! دیگه هیچ نگرانی ای وجود نداره؛ هیچ ترسی وجود نداره؛ هیچ نشدی وجود نداره! من حتی وقتی یک دقیقه در روز به خدا فکر میکنم انقدرررر وجودم سراسر نور میشه که نفسم بند میاد؛ حالا شما فرض کنید بتونیم خدا رو در ثانیه به ثانیهی روزمون حس کنیم؛ انشالله که با لطف و هدایت خدا میتونیم. مشکل اینجاست که ما در بیرون از خودمون به دنبال خوشبختی و یک اتفاق غیرمنتظره هستیم؛ اما مسئله اینه که خوشبختی در درون ماست؛ ماییم که خوشبختی رو ایجاد میکنیم؛ من در کنج اتاقم، وقتی کتاب میخونم، خوشبختم! در گلخانهی خونمون، وقتی به تماشای گل ها نشستم خوشبختم! من همه جا، در هر زمانی خوشبختم؛ اگر بخواهم! که خوشبختی، به یک مکان یا زمان خاص محدود نیست؛ خوشبختی همواره در جریانه. در ما، در وجودمون، فقط کافیه به خودمون رجوع کنیم :)
خدایا شکرت…
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 23 تیر
گوش نده به نجواهای ذهنت
من دیشب وقتی میخواستم یکم نقاشی کار کنم و بعد با خدا حرف بزنم ، خوابم میومد و چشمام خود به خود بسته میشد ، یه نجوایی رو میشنیدم که تو درست و حسابی با خدا حرف نمیزنی
یکم میای حرف بزنی بعد خوابت میگیره و میخوابی
این که با خدا حرف زدن نشد
خدا قبول نمیکنه
و کلی حرفای دیگه که معلوم بود نجوای ذهنه
و من رفتم تو اپلیکیشن قرآن تا اون آیه ای که تو رد پای دیشبم نوشتم رو پیدا کنم
که یادم نبود کدوم آیه بود که میگفت حتی اگر تونستین کم بود بیاین و با خدا حرف بزنین قسمتی از شب رو
و من پیش خودم فکر میکردم که مثلا وقتی از ساعت 12 تا 2 نقاشی میکشم و درسته در طول روز سعی میکنم بیشتر با خدا حرف بزنم و ازش کمک بخوام ولی شب وقتی یه ساعت فقط با خدا میخوام حرف بزنم تا اذان صبح ،کمه
یا اینکه میگفتم الان خدا میگه نقاشی کشیدی بعد اومدی و خوابت گرفت یکم حرف زدی خوابیدی
در صورتی که خدا هیچکدوم از این حرفارو به من هیچ وقت نمیگه و نگفته
و این حرفا همه شون نجوای ذهنم بود ،که میخواست من سمت خدا نرم
بارها شد تو این روزا که گفتم خدا تا اذان صبح نیم ساعت مونده چشمام دیگه داره بسته میشه ،میشه بخوابم و تو بیدارم کنی و نمازمو بخونم ؟؟؟
که بلافاصله بعدش میشنیدم آره بخواب بیدارت میکنم و وقتی میخوابیدم نیم ساعت یا چهل دقیقه بعدش بیدارم میکرد
و نمازمو میخوندم ، این برام دوبار تو این روزا اتفاق افتاد که خوابم گرفته بود و خدا بیدارم کرد
من شروع کردم به نوشتن شب ، بیدار ، نماز ، تو اپلیکیشن قرآن
آیات زیادی می آورد و پیداش نمیکردم که یهویی دیدم سوره مزمل هست
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ
الا اى رسولى که در جامۀ خفته اى
قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلࣰا
شب را برخیز مگر کمى
نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا
که نصف یا چیزى کمتر از نصف باشد
أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا
یا چیزى بر نصف بیفزا و به تلاوت آیات قرآن با توجه کامل مشغول باش
إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلࣰا ثَقِیلًا
ما کلام بسیار سنگین را بر تو القا مى کنیم
إِنَّ نَاشِئَهَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡـࣰٔا وَأَقۡوَمُ قِیلًا
البته نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفاى قلب و دعوى صدق ایمان است
و وقتی به آیه آخر رسیدم
إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَهࣱ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرۡضَىٰۙ وَءَاخَرُونَ یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِۙ وَءَاخَرُونَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰهَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنࣰاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرࣲ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرࣰا وَأَعۡظَمَ أَجۡرࣰاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورࣱ رَّحِیمُۢ
خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعى هم از آنان که با تواند نزدیک دو ثلث یا نصف یا ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز مى پردازید، و خدا شب و روز را مقدّر مى کند، خدا مى داند که شما هرگز تمام ساعات شب را ضبط نخواهید کرد لذا از شما در گذشت تا هر چه آسان است به تلاوت قرآن پردازید خدا بر احوال شما آگاه است که برخى مریض و ناتوانند و برخى به سفر از کرم خدا روزى مى طلبند و برخى در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسّر و آسان باشد به قرائت قرآن پردازید و نماز به پا دارید و زکات مالتان بدهید و به خدا قرض نیکو دهید و هر عمل نیک براى آخرت خود پیش فرستید آن را البته نزد خدا بیابید و آن اجر و ثواب آخرت بسى بهتر و بزرگتر است، و دایم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است
وقتی خوندم متوجه شدم که نیازی نیست درگیر این باشم که خدا قبول میکنه یا نه
نیازی نیست که خودمو حتی به اذیت بندازم و به زور بیدار بمونم وقتایی که شدید خوابم میاد
فهمیدم که اگر بیدار باشم و باهاش حرف بزنم خیلی خوبه
ولی اگر هم نشد خدا انقدر مهربونه که حتی تو آیاتش گفته اشکالی نداره
اینجا بود که به خودم گفتم طیبه زیاد درگیر حرف نجواهای ذهنت نباش
که بگی نقاشی نکشم و فقط کل 3 ساعت رو بیدار بمونم
درسته که تو آیات گفته شده شب حرف زدن با خدا صفای قلبه
ولی به قول استاد عباس منش خدا منطقی داره میگه حتی میگه اگر نتونستی اشکالی نداره
بیدار نمون شب رو ولی سعی کن قرآن رو بخونی و با فکر کردن بخونی
ولی اگر بیدار بمونی بهترین کاره مرتبه هاش فرق داره
چقدر خدا باحاله
چقدر خوبه خدا
تا حالا سوره مزمل رو اینجوری نخونده بودم
وقتی آیاتش رو خوندم خوابم برد و بعد اذان خود به خود ،البته خدا بیدارم کرد تا نمازمو بخونم و بعد دوباره بخوابم تا صبح
وقتی امروز حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغن ، وقتی رسیدم و کلاس شروع شد استاد که کارارو دید از چند نفر که همیشه تعریف میکرد از من تعریف نکرد و فقط گفت خوبه و من دوباره ناراحت شدم
به خودم گفتم من که خوب کار کردم چرا به من فقط میگه خوب کار کردی و مثل بقیه نمیگه
حتی طراحی کارمم گفت درسته
فقط تیره روشنیاشو گفت درست کن
داشتم به خودم میگفتم طیبه منتظر نباش تشویقت کنن
باید درس یاد بگیری برای تایید دیگران کاری رو انجام ندی
تو برای خودت تلاش کن و از هر روز خودت نسبت به روز قبل پیشرفت کن
اینارو به خودم میگفتم و سعی میکردم کنترل کنم ذهنمو
امروز دوباره استادم تاکید کرد که با دقت کار کنید ، طراحی حتما انجام بدین ، و ایده هایی که دارین بنویسین و بعدا به زودی اجراییش کنید
وقتی کلاس تموم شد و از استادم پرسیدم ایرادم چیه گفت خوب کار کردی عالیه فقط روشنیات کمه
دوباره به خودم گفتم طیبه مراقب باش تو باید خودتو با دیروز خودت مقایسه کنی نه با کار بقیه هنرجوها
وقتی برمیگشتم ، تو راه گفتم خدا اگه بخوای بهم بگی در مورد امروزم چیکار باید بکنم ،چی بهم میگی
رندم که فایلی رو انتخاب کردم
داستان هدیه تولدم بود
وقتی دوباره بعد چند وقت گوش دادم
همین که گوش دادم فهمیدم که خدا با این فایل بهم میگه که طیبه دقت کن
مخصوصا برای تو هست این صحبتا درست و با دقت گوش بده
متوجه شدم که من خلا درونی دارم که میخوام تشویقم کنن
که استادم منو تشویق کنه پیش بچه ها که من خوشحال بشم که نقاشی من خوبیه
اینجا بود که مثل چراغ روشن شد
که طیبه یادت نره تو که کاری نکردی همه کمک خدا بود که نقاشیت خوب شده وگرنه که تو هیچی نیستی
پیشرفتت رو خدا داره کمکت میکنه
و آیاتی که به پیامبر گفته تو سنگ نزدی خدا سنگ زد یادم اومد
و بهم گفته شد با این فایل که تو فقط خدارو یاد کن و کار خودتو بکن
تلاش کن
تمرین کن
تکرار کن
و چشمت به تشویق دیگران نباشه
و فقط روی شخصیت و باور هات کار کن
و رابطه ات رو با خدا مهم ترین رابطه ات بدون و شروع کن
مهم نباشه چیزی برات و وابسته چیزی نباشه
وابسته خدا باش و بس
که امروز تو سوره مزمل هم گفته شد بهت
وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلۡ إِلَیۡهِ تَبۡتِیلࣰا
و نام خدا را یاد کن و به کلى از غیر او علاقه ببر و به او پرداز
استاد یه حرفی که گفتن تو فایل
در صلح باش با خودت و عاشقانه با خدای خودت زندگی کن
من باید این فایل رو بارها گوش بدم و سعی کنم تا بنویسم
چون وقتی مینویسم خیلی عمیق تر فکر میکنم
من امروز وقتی داشتم فکر میکردم درمورد کلاس رنگ روغن طبیعت که از مرداد ماه شروع میشه ،از خدا درخواست میکنم که من این کلاس رو هم با کلاس خودم ثبتنام کنم و کمکم کنه تا پیش برم
امروز تو کلاس با هنرجوها صحبت میکردیم متوجه موضوعی شدم ه من در کلام و حتی در باورم محدودیت دارم که مانع از حرکتم میشه و نمیتونم حرکت کنم
داشتیم صحبت میکردیم که من متوجه شدم به چندین نفر گفتم که من به خاطر پول از سال 96 نیومدم کلاس رنگ روغن و ادامه ندادم
چون پول نداشتم
الانم دارم تلاش میکنم
و از مادر و داداشم نمیگیرم
وقتی داشتم میگفتم احساس کردم که هی تو ذهنمه که پول نیست یا نمیتونم کاری بکنم
خدا هی بهم یادآوری میکرد که به من توکل کن چجوری میرفتی جلو در مدارس و پارکا و نمایشگاها به من توکل میکردی من برات مشتری میشدم
باید دوباره توکل کنی و برای بالاتر رفتن مدارت ،همین کارارو در ابعاد بزرگتر که نقاشی دیواری و چیزای دیگه هست انجام بدی
و وقتی فایل هدیه تولد رو بهم نشونه داد متوجه شدم که من هنوز در بالارفتن و به مدار بالا رفتن شرک دارم و باید پل پشت سرمو خراب کنم و بسپرم به خدا که خودش همه کار برام انجام بده
کافیه که من یه ذره ایمانمو نشون بدم و حرکت کنم و فقط حرف نزنم ،عمل بکنم
وقتی به همکلاسیام داشتم میگفتم یکیشون بهم گفت پول بهانه خوبی برای ادامه ندادن نیست
کار بکنی و تلاش کنی خدا خودش میرسونه هزینه کلاس رو
وقتی فکر کردم متوجه شدم تو دام این افتادم که چگونگی رو میخوام بدونم ولی در صورتی که من قدم بردارم مثل این چند ماه قبل خدا صد در صد من رو هدایت میکنه
باید بگردم و فکر کنم ببینم چه باور محدودی دارم که مانع از حرکتم به سمت مدار بالاتر میشه
خدای من رب من بی نهایت ازت سپاسگزارم
کمکم کن
سلام دوست عزیزم
منم هم قران زیاد میخوندم ولی انگار سوره مزمل و معنی و مفهمومش رو تازه درک کردم
حدود ده روز پیش مثل یه نشونه درکش کردم
دیگه شده زمزمه روزانم یا ایها المزمل که تو بعضی ترجمه ها ای کس که روکشی به دور خودتت پیچیدی رو میده و این من رو متحول کرد الان وقتی خوابم بیاد و خسته باشم نصف شب خداوندم بیدارم میکنه ومن با چند جمله ستایشش میکنم و میخوابم
ایاک النعبد و ایاک النستعین
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
همه تو ،من بدون تو هیچم،تو زدی من نزدم
والله یعلم و انتم لا تعلمون
خدا میداند و من نمیدانم
من حدود یک سالی بیدار میشدم و پروردگارم رو ستایش میکردم و با تمام وجودم میفهمم که میگه نصف شب بیدار بشید،حتی نصف نصف،قم الیل الا قلیلا حتی اندکی از شب رو بیدارشید برای چی داره اصرار میکنه که اگه تونستید بیدار شید براتون خوبه،برای خودتون خوبه
من درک میکنم چون میدونم چقدر حال آدم رو خوب میکنه،چقدر انرژی الهی به ادم میده،چقدر شهودت فعال میشه،چقدر الهامات رو واضح تر درک میکنی
ممنون دوست عزیز بابت کامنت عالی تون
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام ربّ
سلام غزل جان
خیلی ممنونم از دیدگاه زیبایی که برای من نوشتی
چقدر قشنگ گفتی
من درک میکنم چون میدونم چقدر حال آدم رو خوب میکنه،چقدر انرژی الهی به ادم میده،چقدر شهودت فعال میشه،چقدر الهامات رو واضح تر درک میکنی
این حرفتونو که خوندم یاد امروزم افتادم که خدا قشنگ و واضح داشت باهام صحبت میکرد و میشنیدم
خیلی خوشحالم از اینکه پیامتون رو خوندم و حس فوق العاده ای بهم داد
برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
به نام خداوند مهربان
درود به تمام عزیزان روز نهم سفرنامه
این فایل استاد منو یاد یه بخش از کتاب نیروی حال انداخت که براتون مینویسم :
در آن مرتبه ی احساس کمال در لحظه ی حال ، آیا قادر خواهیم بود هدف هایی در دنیای بیرونی تعیین کنیم و به سوی آنها گام برداریم؟؟
البته که قادر خواهی بود. اما دیگر توقع بی اساس آن را نداری که در آینده با هرچیز و هرکس برخورد میکنی تورا نجات دهد و یا موجب شادی و خوشحالی تو شود.
تا جایی که به وضعیت زندگی ات مربوط است ، چیزهایی هست که میتوانی آنها را بدست بیاوری .
ابن دستیابی ها در دنیای صورت ها اتفاق میفتد ؛ دنیای بدست آوردن ها و از دست دادن ها
اما تو در ژرفای وجودت با هستی پیوند داری ، کامل هستی .
وقتی این حقیقت را بفهمی آنگاه کارهایت سرشار میشود از بازیگوشی ، شادمانی و انرژی
با رهایی از زمان روانی ، دیگر با تردید ، تزلزل ، ترس ، عصبیت ، ناخشنودی و میل به کسی دیگر شدن ، به سوی هدف هایت نمیروی. دیگر ترس شکست خوردن مانع عمل تو نمیشود ، نفس شکست را نابودی ” خود ” میپندارد.
وقتی احساس ” خود ” را از هستی(خدا) بگیری ، وقتی از ” شدن ” رها شوی ،دیگر شادمانی هایت و احساس ” خود ” تو به نتیجه ها وابسته نخواهد بود. بدین سان از ترس رها خواهی شد
دیگر در جایی که ثبات و عدم تغییر وجود ندارند ، طالب ثبات و دوام نمیشوی : در دنیای صورت ها ، دنیای سود و زیان ، دنیای تولد و مرگ .
دیگر توقع نداری که وضعیت ها ، شرایط ، جاها و یا آدم ها مدام تورا خوشحال کنند
تو حضور همه چیز و همه کس را مغتنم میدانی اما در بند هیچ چیز و هیچ کس نمی مانی
صورت ها به دنیا می آیند و می میرند ، اما تو متوجه آن بی صورت جاودانه ای که در ذات همه ی صورت هاست
حالا میدانی آنچه که واقعیت دارد هرگز مورد تهدید قرار نمیگیرد . نه خوفی تورا در میگیرد نه حزنی
وقتی این حالت ملکه وجود تو شود چگونه ممکن است موفق نباشی؟ تو پیشاپیش موفق شده ای :)
در پناه حق
سلاااام به دوست خوبم
امیدوارم عالی باشیییی
و باز من هدایت شدم به بهترینهااااا
خدایااااا الله من…
چقدر لذت بردم از این کامنت و بخشهایی از کتاب نیروی حال
اما تو در ژرفای وجودت با هستی پیوند داری،کامل هستی
وقتی این حقیقت را بفهمی آنگاه کارهایت سرشار میشود از بازیگوشی،شادمانی و انرژی
وقتی احساس ” خود ” را از هستی(خدا) بگیری،وقتی از ” شدن ” رها شوی،دیگر شادمانی هایت و احساس ” خود ” تو به نتیجه ها وابسته نخواهد بود.بدین سان از ترس رها خواهی شد
دیگر در جایی که ثبات و عدم تغییر وجود ندارند،طالب ثبات و دوام نمیشوی:در دنیای صورت ها،دنیای سود و زیان،دنیای تولد و مرگ
دیگر توقع نداری که وضعیت ها،شرایط،جاها و یا آدم ها مدام تورا خوشحال کنند
تو حضور همه چیز و همه کس را مغتنم میدانی اما در بند هیچ چیز و هیچ کس نمی مانی
الله من …چقدر زیبااااا
صورت ها به دنیا می آیند و می میرند،اما تو متوجه آن بی صورت جاودانه ای که در ذات همه ی صورت هاست
حالا میدانی آنچه که واقعیت دارد هرگز مورد تهدید قرار نمیگیرد.نه خوفی تورا در میگیرد نه حزنی
وقتی این حالت ملکه وجود تو شود چگونه ممکن است موفق نباشی؟تو پیشاپیش موفق شده ای :)
شکر وجودتون دوست خوبم
ممنونم که این بخش از کتاب رو ب اشتراک گذاشتی
ممنونم برای اینکه انرژی قشنگه رو به جریان انداختی :)
براتون بهترینهاااا رو آرزو دارم :))
پروردگارا تو آگاهی به قلبم که من
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم…
امروز 1403/4/21
که خداروشکر قسمت نهم رو دیدم .
ممنونم از شما استاد بزرگوار بخاطر این آگاهی هایی که خالصانه در اختیار ما قرارمیدهید
من از وقتی شروع کردم روز شمار تحول رو اتفاقات عالی توی زندگیم رخ داد و الانم که این قسمت رو دیدم تازه از سفر دبی برگشتم یک سفر یک هفته ایی بی نظیری با پارتنرم داشتم پراز اتفاقات عالی پراز زیبایی پر از عشق و محبت بود این سفر خداروشکر که بهترین هارو برامون میخواد همیشه . تجربه ایی که ازاین سفر داشتم و باعث شد که من از زندگیم بیشتر لذت ببرم و به پارتنرم هم خوش بگذره این بود که من دیگه اون آدم سابق نبودم به چیزای بیهوده توی سفر نچسبیده بودم باید و نباید نمیکردم .همه چیزو سپردم دست خدای مهربونم گفتم خدای خودت بهترین هارو سهم من کن . پارتنرم خودش بایه دستبند طلا منو سوپرایز کرد برام خریدهای خوشگلی انجام داد بهترین جاهای دبی منو برد و لذت بردیم کلی غذاهای عربی خوشمزه خوردیم کلی باهم خندیدیم کلی باهم عشقبازی کردیم کلی باهم شوخی کردیم خداروشکر بخاطر اینهمه اتفاقات عالی و بینظیری که برام رقم خورد خداروشکر پارتنرم اینقدر بهش خوش گذشت و بهم گفت تو خیلی خوش سفر و پایه هستی .من خودم دلیلش و میدونم بخاطر این بود که من به هیچی نسچبیدم و گذاشتم زندگی روال طبیعی خودش و پیش بره
ممنونم از شما استاد بزرگوار وخانم شایسته عزیز
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلام به استاد ومریم جان.
روز نهم از سفر من برای تحول در زندگیم.
درسهای امروز
خودم رو دوست داشته باشم با خودم در صلح باشم.
وقتی من خودم رو دوست دارم وهمین طور که هستم عاشق خودم می شم واعتماد به تفس دارم باخودم ودیگران درصلح هستنم از دیدن موفقیت وشادیهاشون خوشحال می شم جهان دیگران رو هم عاشق من می کنه وبه سمتم می یان.
به چیزی یا خواسته ای نچسبم خواسته رو داشته باشم تجسم کنم اما بهش نچسبم ورهاش کنم هر چه بیشتر به چیزی بچسبی بیشتر دور می شی.
ارتباطم رو با خدا تقویت کنم تلاش کنم برای دوستی با خدا وعاشق خدا شدن وچسبیدن به خدا تا همه چیز روبه راه بشه.
خودم رو به ارامش برسونم تحسین کنم انچه زیبایی وخوبی در اطراف من هست را ببینم وبا تحسینشون بین ذهن وجسمم هماهنگی ایجاد کنم وبه ارامش برسم.
خدایا شکرت برای درس امروز امید که عامل به این آگاهیها باشم.
استاد ومریم عزیز سپاسگزارم.
در پناه خدا.
سلام به همگی
قصد کامنت گذاشتن نداشتم فعلا چون فقط دو سه بار فایلو دیروز گوش کردم و هنوز مونده تا درکش کنم
اما وای خدایا
دیشب اتفاقی واسم افتاد که هنوز نتونستم هضمش کنم
خدایا تو چقدر بزرگی
تو چقدر کارت درسته
استاد دمت گرم چقدر قشنگ فهمیدی راهو
من چهل روز پیش تولدم بود
و واقعا امسال خیلی بزرگش کردم تو ذهنم و برام مهم شده بود
و خیلی بد و بدون محبت و توجه نزدیکانم گذشت و تا چندروز ناراحت بودم
اما دیگه یادم رفته بود تا دیروز ک روز نهم سفرنامه بود من صبحش فایلو گوش کردم دو سه بار
و بیشتر ذهنم سمت صلح با خود بود استاد من اصلا فکرمو درگیر موضوع تولد نکرده بودم و فراموشم شده بود
و دیشب دوستمو دیدم که تو این چهل روز که از تولدم گذشته چندین بار دیده بودمش و فقط روز تولدم تبریک بهم گفته بود
دیشب با ماشینش اومد دنبالم و بهم گفت در داشبوردو باز کن منم باز کردم دیدم ی عینک افتابی خیلی شیک و برند برام خریده و گفت کادوی تولدته و ببخشید ک دیر شد
من هنگ کردم استاد
نه ازینکه هدیه گرفته باشم
ازین نشونه های سریعی ک جهان نشونم میده
ازین مهر تایید هایی که خدا پایین برگه هام میزنه که ادامه بده کارت درسته
قربونت برم خداجونم
که هرچی من با خودم حال میکنم توام بیشتر بامن حال میکنی
اخه لامصب من یه روزم نشده این حرفارو شنیدم
چیکار باید بکنم الان؟
کاش میتونستم از صب تا شب دیگه فقط رو خودم کار کنم و نزارم نجوا سراغم بیاد
خدایا عاشقتم
تو بیشتر از من میخوای که من خوشحال باشم
من همون لحظه از دوستم تشکر کردم اما میخاستم همونجا داد بزنم بگم خدا مرسیییییییی
انگار همه جهانتو ول کردی اومدی ببینی من چی میخام چه فکری میکنم چی خوشحالم میکنه
بچه ها بخدا که این مسیر عین حقیقته
رهاش نکنید
اول از همه به خودم میگم
فرمونتو سفت بگیر همین جادرو مستقیم برو
توجه کن به قشنگیا
به خوبیا
به بوهای خوب
به ادمای خوب
به اتفاقای قشنگ
به مهربونیا
به رنگا
به غذاهای خوشمزه
به لباسای رنگاوارنگ
به اهنگای قشنگ
به حضور قشنگ مامانت
به میوه های رنگی رنگی تابستون
به هنر قشنگی که دستات روی موها نشون میده
به ارامش این ساعت اول صبح
به خنکی باد کولر
به نرمی پتویی که رومه
به گوشی قشنگی که تو دستته
چقدر بیشتر ازینا هست ک بنویسم
خدایا عاشقتم
استاد دوست دارم
روزتون به قشنگی تجربه های من
سلام کمتر از یک ماهه که با کانال شما آشنا شده ام و گوش کردن به شما شده روتین زندگی من خیلی از کارها را بدون اینکه بدونم درسته داشتم انجام می دادم بطور غریزی راه را درست پیمودم حالا کانال شما مثل چراغ راه من شده و کار من را بشدت راحتتر کرده دلیل اینکه حرفهای شما به دل می شینه این است که اگه به خود واقعیمون رجوع کنیم همه این گنجینه ها آنجا هست ولی به دلایل مختلف مثل تربیت نادرست باورهای عرف جامعه رسوم و هزاردلیل که بیشتر بخاطر خیرخواهی اطرافیانمان بوده به اشتباه در تاریکی مطلق گم شده ایم خوشحالم که اینقدر روشن همه قوانین را دراختیار ما می گذارید من یک خدا ناباور مطلق هستم ولی دین شما هرچه هست خدای شما هرکه هست من با آن ایمان دارم
بنام خداوند بخشنده و کریم
سلام استاد ودوستان گلم
روز شمار تحول زندگی من
برگ نهم
موضوع امروز «««درصلح بودن با خود»»» هست.
من مدت هاست که برای رسیدن به خواسته هام تلاش می کنم
مرتب درحال افزایش مهارتم و دیدن فایل های استاد هستم،اما هر چقد بیشتر تلاش می کردم بیشتر احساسم بد میشد و مدام نگران بودم که چرا به خواسته هام نمی رسم
از ابتدای سال 1403 با دیدن فایل ««هدفی متفاوت برای سال جدید »»»تصمیم گرفتم شخصیت و باورهامو بطور جدی تغییر بدم و امروز که 11تیر 1403 هست بعد از 3ماه و 11 روز کار کردن مستمر روی خودم ،این الهام وندا ی درونمو شنیدم که به من می گفت :به کجا چنین شتابان؟؟؟
چرا اینقد عجله داری؟
چرا اینقد به خواسته هات چسبیدی؟
ومن دیدم که اصلا با خودم در صلح نیستم و اصلا از داشته هام وخواسته هایی که بهش رسیدم لذت نمی برم و فقط منتظر رسیدن به پله ی اخرم و چون فعلا بهش نرسیدم ،خیلی حسم بد میشه.
من دوره ی حل مسائل و دوازده قدم تا قدم چهارم روخریدم ،و هربار که این دو دوره روگوش می کنم ،می بینم که چقد باورهام تغییر کرده و هربار چون ظرفم بزرگتر شده انگار اولین باره که این فایل ها رو میشنوم و اگاهی های جدیدی رو ازاونها دریافت می کنم.
امروز بمن الهام شد ،که توی همه ی مسایل به بیماری کمال گرایی مبتلا هستم
این همه تغییر شخصیت م را اصلا نمی بینم وتحسین نمی کنم
این همه نتایج رو اصلا نمی بینم
رفتن تو دل ترس هام رو نمی بینم ،من که از شدت باور عدم لیاقت و عدم فراوانی جرات خرج کردن نداشتم ،ویا اگر خرج می کردم ،بعدش بشدت خودمو سرزنش می کردم،،، الان براحتی وبا حس خوب خرج می کنم واصلا اینو نمی بینم.
من که کلی مسائل ریز ودرشت زندگیموحل کردم ،اصلا اونها رو نمی بینم و با کوچکترین اشتباهی ،بشدت خودمو تخریب می کنم و خودمو با دیگران مقایسه می کنم و دستاورد هامو تحسین نمی کنم.
من که اصلا ارزش درونی خودمو نمی دانم و ارزشمو رو به دستاوردهامو ربط میدم ، با کوچکترین انتقاد دیگران بهم میریزم و خودمو بی ارزش میدانم.
ومرتب نجواها منو سرزنش می کنن.
من هنوز باور نکرده ام که همین الانم موفق هستم و رسیدن به خواسته هام حتمی هست و من فقط عمل کننده به الهامات هستم وخداوند همه کاره س.
کلی پشت سر هم الهامات میاد که این نقطه رو درس کن
اونو درس کن
و من دریافتم که باید با خودم به صلح برسم و نتایج حتما خواهد آمد.
امروز خیلی عالی بود و من دریافتم که روند بهبود گرایی باید تاپایان عمرم ادامه داشته باشه وخوودمو دوس داشته باشم ،فارغ از اینکه دیگران منودوست دارند یا خیر
و دستاورد هامو تحسین کنم و لذت ببرم از همه چیز
وسپاس گزاری کنم وباور احساس لیاقت وخود ارزشمندی رو ایجاد کنم و عزت نفسمو بهبود ببخشم و نتایج قطعا وحتما خواهد آمد
ومن بشدت به خواسته هام چسبیدم و حالم بده ،چون به کل خواسته هام نرسیدم
پس باید نقاط ضعفمو اصلاح کنم و باورهامو تقویت کنم ،چون همه چیز در زمان مناسب خودش برام اتفاق خواهد افتاد