داستان هدیه تولدم - صفحه 47

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2690 روز

    سلام دوباره

    روز شمار ۹

    بهترین کامنت برای این جلسه می‌تونه جواب دادن ب سوالات باشه

    ۱)من چه نگاهی راجب خودم دارم؟

    خودم‌ و‌ ادمی میبینم که میتونم از نعمتهای خدا استفاده کنم و لایق زندگی عالی هستم .زندگی مورد توجه خانواده و محبت دیدن از طرف دستان خدا.خودم و‌آدمی میبینم که میتونم استقلال مالی داشتم باشم از راحت‌ترین راه.خودم و‌ آدمی بااراده میبینم که خودش می‌تونه تصمیمیات‌ مهمه زندگی و بگیره و تا حالا هم ثابت شده که میتونم

    آدمی جسور و خوش کلام.و معاشرتی که نکات مثبت من است

    ۲)مهمترین رابطه زندگی أت چیست؟

    درحال حاضر رابطه با خداوند .چون رسیدن ب این اصل منو ب همه چیز می رسونه که مهمترین چیز می‌تونه آرامش باشه(آرامش)ب دنبال آرامش همه چیز میاد

    ۳) فارغ از اینکه دیگران شمارو دوس دارند یا نه چقدر خودتونو ارزشمند میدانید

    کمی😒

    چون آدمی هستم که نگاه دیگران خیلی روی من تاثیر داره و متاسفانه نه چرا متاسفانه العان کمی بهترم باید نکات خوب خودم و ببینم نگاه دیگران کمتر شده

    اما باید بیشتر خودم و ارزشمند بدونم

    ارزش خودم و ب کیف و کفش و ماشین و خونه و وسایل و خونه و داشتن زیبایی ندم

    ۴)فارغ از اینکه دیگری تورو باور دارد یا ن چقدر خودت را باور داری،؟

    خیلی اصلا مهم نیست که چ کسی من و باور داره.مسیرم و میرم.خیلی ب گستاخ بودن مشهور بودم در بین اعضای خانواده.دختر سرکش.بیهیا.بلبل زبون .و همه میخاستن که من باب میل اونها رفتار کنم

    باب میل اونها ازدواج کنم.باب میل اونها لباس بپوشم.باب میل اونها بشینم و پاشم

    اگه من خودخواهم که میخام چیزی و که دوست دارم زندگی کنم؛اونهایی که میخوان من باب میل اونها رفتار کنم که خیلی خودخواه تر هستن

    آه که با این حرف من شدم تامام😊

    اصلا کیف کردم استاد با اون جمله أتون

    والا چیه همه میخام آدم و محدود کنند.بابا‌ برین واسه بقیه تلاش کنین از این بشر آبی گرم نمیشه.چون خیلی ب هیا هستم💪

    نه من نمیخواهم کسی من و باور کنه .کسایی که با من هم فرکانس هستند خودشون من و باور دارند و تو زندگی أم میان.لازم نیست انرژی بخام بزارم که بخام خودم ثابت کنم ب دیگران.

    تمام

    پریسا شعبانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    ابوالفضل اولیائی گفته:
    مدت عضویت: 2339 روز

    سلام

    چیزی که من متوجه شدم اینه که ؛

    وقتی به چیزی می چسبی ، یعنی بهش احساس نیاز داری .یعنی از وضعیتی که الان داری راضی نیستی و این یعنی فرکانس ناخواسته . چون داری به کمبود توجه میکنی

    اما داشتن خواسته و بعد رها بودن از اون یعنی لذت بردن از الان . از همین امکانات و نعمت ها . یعنی فرکانس داشتن. یعنی فرکانس خوب و درست. یعنی ایمان داشتن به قانون احساس خوب= اتفاق خوب

    از آنجایی که زمان مرگ مشخص نیست پس بیشترین بهره رو از لحظه حال می بری و به قانون فرکانس هم ایمان داری که اگه زنده باشی طبق قانون حتما به خواسته ات و اصل فرکانس و احساس خوب خواهی رسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2231 روز

    خدایا شکرت 🙏🌼

    اتفاقات خوب امروز من از حد شمارش خارجه .

    امروز برای من مثل یک معجزه بود .

    پر از احساس خوب .

    پر از زیبایی ها .

    پر از مکان های زیبا .

    پر از آدم های خوب .

    پر از خوردنی های خوشمزه و زیبا .

    پر از رنگ .

    پر از پول .

    پر از خرید و حس خوب .

    پر از واریزی .

    پر از لبخند و شادی .

    پر از بخشش آدم ها .

    پر از راهنمایی آدمهای مهربان .

    پر از گل نرگس .

    پر از هوای دلپذیر .

    پر از همزمان شدن با اتفاقات خوب .

    پر از آگاهی های عمیق تر و جدید تر و ایمان بیشتر .

    پر از لبخند های طولانی تر

    پر از عکس و فیلم های خاطره انگیز تر که گواه این روزهای شاد و عالی و خوشبخت باشن.

    پر از هماهنگی بود .

    پر از لذت بود ‌.

    پر از سپاسگزاری بودم امروز.

    سپاسگزاری برای نعمت های خداوند .

    سپاسگزاری برای محبت های خداوند .

    سپاسگزاری برای هدایت های خداوند .

    امروز من پر از خدا بودم .

    پر از قدم زدن های لذت بخش تنهایی .

    پر از برنامه های متنوع و مفرح .

    لحظه به لحظه ی امروز م هدفمند و زیبا بود .

    خیلی راحت تر از تردید خارج می شدم و به سمت راه درست حرکت می کردم .

    راحت تر بهم گفته میشد که چیکار باید بکنم که علاف نشم . که اذیت نشم . که تجربه ی متفاوتی رو داشته باشم .

    راحت تر بهم گفته می شد کجا باید برم و کجا نباید برم .

    راحت تر چراغ ها برام سبز می شد .

    راحت تر ترافیک برام روان می شد .

    امروز من بیشتر گل و گلدون می دیدم .

    امروز من برای خودم گل نرگس خریدم .کاری که یه عمر انجام نداده بودم .

    امروز من خودم رو دو بار به چیزی که دوست داشتم دعوت کردم . به قهوه و شکلات و کیک شکلاتی .

    امروز من هرجا می رفتم رنگی رنگی بود و پر از درخشش نور و تلالو خداوند .

    امروز دور و برم پر بود از شادابی و طراوت و تمیزی و نظم خداوند .

    امروز من بیشتر وزش خداوند رو حس کردم .

    امروز من بیشتر رنگارنگی پروانه وار خداوند رو حس کردم .

    امروز من بیشتر قلب سخاوتمند خداوند رو احساس کردم .

    امروز من بیشتر زبان خداوند رو درک کردم .

    امروز من نرم تر شدم .

    امروز من فارغ شدم از هر آنچه در گذشته به زندگی م گند زده بودم و بیشتر باور کرده بودم که من یک خالق م و می تونم همه چی رو درست کنم .

    امروز من لطیف شدم .

    خیلی لطیف .

    که با شنیدن «خداوند پروانه ای است که در باد می رقصد » اشک در چشم هام جمع شد .

    امروز من بی نهایت سبکبال بودم .

    امروز با عشق به خودم در آینه ها نگاه می کردم و انگار هربار آینه ها بیشتر من رو مقابل خودم قرار می داد .

    امروز من در تمام روز دوربین به دست داشتم و حیران و سرگردان این بودم که آخه چقدر من باید فیلم و عکس بگیرم؟؟ زیبایی ها ناتمام ه .

    امروز چقدر من با موسیقی های دلنشین هم زمان شدم .

    چقدر با سبزه و گل و گیاه همزمان شدم .

    امروز من چقدر صدای خنده و خوش و بش می شنیدم .

    امروز من چقدر پیامک خرید و واریز پول دریافت می کردم .

    امروز من اندازه ی یک سال زندگی کردم .

    امروز من معنای سپاسگزاری رو فهمیدم .

    اینکه نعمت و ثروت که همیشه هست . همیشه . این جهان پر از نعمت و ثروت خداوند ه . دیگه بیشتر از این نمیشه واقعا . قلم ها ناتوان ن از نوشتن . اما این منم که باید ظرف م بزرگ تر بشه و کلیدش چیه ؟

    راه ش چیه ؟

    خدای من ! تو بهم راه بزرگ کردن ظرف م برای دریافت بیشتر نعمت ها رو هم نشون دادی .

    راه ش شکرگزاری ه .

    امروز من بیشتر شکرگزار بودم .

    امروز من ظرف م بزرگ تر شد .

    اینو کاملا احساس می کردم .

    احساس می کردم که دیرتر دارم سیراب میشم از این همه زیبایی .

    بیشتر دارم لذت می برم از این همه نعمت .

    بیشتر دارم می بینم این همه رنگ و نور و صدا رو .

    امروز من تغییر رو احساس کردم .

    بیشتر درک کردم که می تونم در همین کالبد یک نرگس دیگه باشم .

    فارغ از نرگسی که دیشب چه اشتباه بزرگی رو انجام داده بود .

    امروز من متفاوت شدم .

    متفاوت بودم.

    امروز من بهشت رو چشیدم.

    خدایا ! حالا تو به من بگو که چطور می تونم این حجم از خوشبختی و اتفاق خوب رو در قالب کلمات بگنجونم . تو به من بگو چطور می تونم بگم :

    خدایا شکرت 🙏🌼

    خدایا جان من شکرت 🙏

    معشوق مهربان من شکرت 🙏

    ربّ قدرتمند من شکرت 🙏

    ای قادر مطلق شکرت 🙏

    شکرت برای اینکه نمردم و امروز رو تجربه کردم .

    شکر که امروز رو خلق کردم .

    خودم خلق کردم .

    با گفتگوهای ذهنی ای که بهشون جهت دادم . از دیشب آخرین لحظه.

    شکرت که امروز جلوی آینه رفتم و گفتم خدایا تو منو هدایت کن . من اجازه میدم تو منو هدایت کنی تا بتونم بهترین ها رو تجربه کنم .

    شکرت که به زبون آوردم که من به هر خیری از جانب تو فقیر م .

    شکرت که تسلیم شدم که تو بگی و من عمل کنم و نتیجه ش اینقدر عالی بود .

    ربّ قدرتمند من !

    به من توان و نیرویی بده که همین طور ، به همین شکل ادامه بدم و پیش برم .

    من از شرّ نجواهای شیطان به تو پناه می برم . من رو در دژ مستحکم و نفوذناپذیر «تمرکز بر خدا» ببر و هیچ وقت به حال خودم رها نکن . و اجازه نده شیطان در وجودم رشد کنه🙏

    دوستت دارم ❤️

    من عاشق توام ❤️

    عاشق تو که حقا خدایی!❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان همسفر

    فایل روز نهم

    در صلح بودن با خودمان

    شهرزاد از وقتی با آموزه های استاد آشنا شده خیلی با خودش به صلح رسیده.

    شهرزاد فهمیده هر انسانی که آفریده شده فضل خدا شامل حالش شده چون میتونست هیچ وقت افریده نشه. خدایی خلقش کرده که قدرت مطلق هست، پس همینکه انتخاب شده که به دنیا بیاد و زندگی رو تجربه کنه بدون شک ارزشمند هست.

    شهرزاد فهمیده که این چهره ای که داره انتخاب خداوند بوده پس بدون شک زیباست.

    شهرزاد فهمیده که پدر و مادرش زحمت بدنیا اوردن و بزرگ کردنش رو کشیدن پس تا همیشه ارزشمندن و دوست داشتنی و قابل احترام و هیچ گله و انتظاری هم ازشون نداره.

    شهرزاد فهمیده مهم نیست خانوادش شهرش فامیلش چه کسانی هستن مهم اینه که اون میخواد چه شخصیتی داشته باشه و چطور زندگی کنه. چون خداوند قدرت خلق زندگی دلخواهش رو به خودش داده.

    شهرزاد فهمیده دردانه ای که به عنوان فرزند بهش داده شده برای این هست که نعمت مادری رو تجربه کنه و باید عشق بی قید و شرط رو بهش بده ولی دلیل نمیشه که چون مادر شده و مسئولیت داره دیگه خودش هیچ پیشرفتی نکنه.

    شهرزاد فهمیده صداقتش ، راستگوییش، حسود نبودنش، خیرخواهیش ، سادگیش و تواضعش همشون گوهرهایی هستن که خداوند از اول آفرینشش اینها رو در وجودش به ودیعه گذاشته ولی چون خودش براشون ارزش قائل نبود و بابتشون به خودش افتخار نکرد هیچوقت قدرش رو دیگران هم ندونستن اما الان افتخار میکنه بابت داشتن همه اینها و از خداوند سپاسگذاره که این خصوصیات رو داره.

    شهرزاد فهمیده هر خانواده ای به یک بانوی مهربان ، مسئول ، منظبط وتمیز ، با اشپزی عالی و عاشق نیاز داره و اون واجد همه این شرایط هست و دیگه خودش رو صرف اینکه خانه دار هست کوچیک نمیبینه. اما داشتن شغل بطور جدی جز اهدافش هست. ولی تا محقق شدن خواستش از خانه دار بودنش لذت میبره.

    شهرزاد دیگه دلش به خدایی گرمه که پشتیبان، حامی و نگهدارش هست و نه غمی داره و نه ترسی و هر روز رها و آزاد میخنده و شادمانه و امیدوار به هدایت و کمک خداوند که در مسیر رسیدن به خواسته هاش قرارش میده و در زمان و وقت مناسب به همه ارزوهاش میرسه و اینقدر مطمئن هست که شادی و آرامشش رو در همین زمان داره جوری که انگار به همه خواسته هاش رسیده.

    شهرزاد گیرنده هاش دارن هرروز نشانه های کوچیک رسیدن به خواسته هاش رو میبینه پس هرروز متعهدانه به اموزه های استادش گوش میده و به اندازه مدارش بهشون عمل میکنه.

    شهرزاد خیلی وقته خریدهای اضافی و بی هدف نمیکنه و وقتی میره خرید که واقعا نیاز داشته باشه و برای خرید هر چیزی با کیفیت ترین چیزی که با پول الانش میشه بخره رو میخره.

    شهرزاد اینقدر با اموزه ای استادش سرش گرم شده و اینقدر مساله جالب و ارزشمند برای فکر کردن داره که دیگه وقتی برای گوش دادن به حرفهای دیگران و مسائل حاشیه نداره.

    بله شهرزاد تعهد بی قید و شرطی به خودش داده که تغیر بده زندگیشو در همه ابعاد به فضل و لطف الله مهربانش و آموزه های ارزشمند استاد عزیزش تا شخصیت جدیدی برای خودش بسازه.

    شهرزاد دیگه ظاهر ساده، مرتب و بی آلایش خودش رو دوست داره. و تحسین میکنه خودش رو که هیچوقت دنبال آرایش زیاد و ظاهر عجیب و غریب نرفته.

    از وقتی شهرزاد خودش رو دوست داره و به درون خودش و خدای خودش مراجعه کرده احترام بیشتری از تمام کسانی که دست کم میگرفتنش میبینه.

    شهرزاد به طور قطعی قضاوت و مقایسه دیگران رو ممنوع کزده تو ذهنش و فقط نگاهش به عملکرد خودش هست. اونهم با مهربانی چون میدونه انسان هست و اشتیاه میکنه و اگر در احساس بد بمونه اتفاقات بدتری میوفته پس زود خودش رو میبخشه و احساسش رو خوب میکنه.

    در کل با اموزه های استادش شهرزاد هرروز با عشق و هدف بیدار میشه و میخوابه و میدونه که زندگی موهبتی هست که نسیبش شده. پس تمام تلاشش رو میکنه که از زندگیش لذت ببره.

    خدایا شکرت که منو آفریدی، خدایا شکرت که به این مسیر الهی هدایتم کردی، خدایا شکرت که هرروز در من جاری میشی و تو برای من کافی هستی و من همین الان هم خوشبخت خوشبختم.

    ممنون استاد عزیزم ممنون مریمی❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    من در گذشته خیلی انسان بسته ای بودم یعنی دنیام خیلی کوچیک بود بچه که بودم الان که فکرشو میکنم واقعا نمیدونم باورام از کجا بود که انقدر کوچیک بود من واقعا فکر میکردم دنیا مال همه انسان ها هست جز من واقعا خودمو جدا میدیدم از بچه های اطرافم و فکر میکردم که اونا یه موجودات دیگه ای هستن و من یکی دیگه من محکومم که بقیرو تماشاکنم اونا مثلا جشن تولد داشته باشن اما من حتی حق ندارم فکر کنم الان که دارم نگاه میکنم برای یک دقیق بعدم هم تصمیمی نداشتم و فقط بزرگترین ارزوم برای اون سال این بود که بتونم مثل بچه های دیگه برم مدرسه و درس بخونم فکر میکردم که من باید بقیرو نجات بدم به راه راست دعوت کنم این اون چیزیه که من براش بدنیا اومدم که بقیرو به خواسته هاشون برسونم پیشرفت کنم برای بقیه درس بخونم برای بقیه و بقیه منو تشویق کنن و به به بگن و واقعا برام افکار انسان های دیگه راجعبه خودم بسیار بسیار بسیار مهم بود که الان فهمیوم پاشنه اشیل بزرگم افکار بقیه ادماست اما از یه روزی تصمیم گرفتم دیگه قبول نکنم و بگم اونا دارن منم میخوام داشته باشم چون فکر میکردم هر بچه ای که تو خانواده ثروتمند بدنیا اومده واقعا خوش شانسه و من نه تصمیم گرفتم اینو تغییر بدم چون دیدم ادمایی رو که سرنوشت خودشونو تغییر دادن تصمیم گرفتم دیگه خودمو کوچیک ندونم منتظر نباشم که بقیه برام کاری کنن دنبال کتاب ها رفتم چون ارومم میکردن و باورای درست تری از باورای من داشتن بزرگتر شده بودم از نظر فکری تو یک فرکانس بالا رفتم کم کم چون کتابا پراکنده بودن و من هم فکرم بزرگ بود و به نتایجی هم رسیده بودم اما اونی نبود که بخوامش رفتم دنبال ویس و کلیپ های موفقیتی از اونا که رد شدم و برام کوچیک بودن و احساسمو زیاد خوب نمیکردن و اوناهم تقریبا پراکنده بودن همش میگفتن سخت تلاش کن سخت تلاش کن من واقعا تو درسام بهش عمل میکردم واقعا سخت تلاش میکردم اما به نتیجه ای که میخواستم نمیرسیدم و میدیدم که اونایی که زیاد تلاش نکردن و خوش گذروندن به چیزایی که میخواستن رسیدن و نکتش اینه که من فکر میکردم که گاهی الانم ناخود اگاه فکر میکنم باید سخت تلاش کنی وقتی سخت تلاش کنی لایقی که به اون خواسته برسی این باوره ۹۰%جامعه ماست و این هم یکی از پاشنه های اشیل منه کم کم خسته شدم دیدم نتیجه نمیگیرم با استاد اشناشدم کم کم از ویس ها نتیجه گرفتم اومدم داخل سایت با ایشون اشناشدم گفتم پسر تو این همه دنیارو دور زدی اما نفهمیدی هگه چی خودتی خودت اگر حال خودت خوب باشه به همه چی میرسی و دنیارو تکون میدی بقیه کین بقیه ای نیست تو مهمی تو درسته الانم من اونی نیستم که میخوام اما دارم خرکت میکنم دنبال اینم باورای غلطمو بشکنم الان تقریبا هیچ کسی رو از خودم بزرگتر نمیدونم فقط بزرگی ادمارو با افکارشون میسنجم نه با دارایی هاشون گرچه من هم ثروت میخوام هم سلامتی هم برابط عالی اما واقعا خیلی فرق کردم خیلی از بقیه عقب بودم اما الان فکر میکنم با اطرافیانم فقط در زمینه ثروت عقبم که اونم براش قدم بر میدارمو درست میشه من هر روز از ریسه بزرگ میشم و باورامو درست میکنم خودم میگم سرعتم کنده من شاید در مدارای پایین باسم اما تلاشمو میکنم میام بالا چون عجله کردم گاهی دچار روزمرگی شدم از سایت دور شدم ولی الان تجربم بیشتره میدونم هر جور شده باید باشم ولخره میرسم به ثروت چون ثروت اولین چیزیه که باید داشته باشیش که بتونی زندگی رو جلو ببری و ذهنتو اروم کنی و میدونم به طور طبیعی باید باشه من راهشو بستم باید این دیوارو بشکنم چجوری نمیدونم ولی پیش میرم و از وقتی که ارزشمنی رو تو وجودم پیدا کردم اعتماد به نفس دارم و کارای خودم و اطرافیانم هم راه میوفته من واقعا قبلا انقدر خودمو بزرگ نمیدیدم که برام تولد بگیرن همیشه میگفتم برای خواهرم بگیرن من خوشحالم اما الان اصلا برام مهم نیست که بگیرن یا نگیرن من خودم میرم شیرینی میگیرم که باهم بخوریم یا میرم پیاده روی و بیرون که شاد باشم کنار خواهرو برادرم ولی دوست دارم که به بقیه کادو بدم براشون کیک بگیرم و این کارو هم کردم و بازخوردشم دیده و همین که من هر روز متولد میشم و بالا میرم و پیشرفت میکنم خودش از تمام سالای الکیی که گذشت با ارزش تره خدایا شکرت و به وجود تمامتون افتخار میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مرضیه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2041 روز

    سلام

    برگ دیگر روز شمار تحول من

    وابستگی یکی از نشانه های عدم عزت نفس هست

    اصلا هم خوب نیست که کسی وابسته شما باشه و به اون شدت عاشق شما باشه

    این حالات مخالف عزت نفس است

    من که میخوام عزت نفسم بالا باشه باید رها باشم از هرکس و هرچیز

    حتی همسرم

    من خودم قبلا که عزت نفسم پایین تر بود واصلا قانون رو نمیدونستم

    همش از همسرم محبت میخواستم

    همش میگفتم تو من دوست داری پس چرا ابراز نمیکنی

    چرا گل نمیخره چرا کیک تولد نمیخره و…….

    خیلی چیزهای دیگه

    الان که قانون رو میدونم و روی رابطه خودم و خدا کار کردم

    به خدا باورتون نمیشه

    هنوز این گل رو از روی یخچال برنداشتم گل دیگه برام میخره

    با مناسبت یا گاهی بی مناسبت کیک میخره

    سال قبل برای اولین بار روز زن برام یه گل بزرگ که قیمت بالایی داشت با پول نقد هدیه داد

    سالگرد ازدواجمون برام کادو کیک گرفت

    روزی نیست که بهم ابراز علاقه نکنه تحسینم میکنه

    اینقدر ابراز علاقه میکنه که گاهی خودم خسته میشم😂

    اصلا یادم رفته که یکی از آرزوهام داشتن چنین همسری بود

    همه اینها نشانه در صلح بودن خودم

    و رابطه ای که با خدا ساختم

    و عاشق خودم شدم بدون اینکه کسی دوستم داشته باشه یا نه

    سلامتی که بدست آوردم نشانه واضح در صلح بودنم هست

    احساس خوبی که بیشتر اوقات دارم

    نشانه درصلح بودن خودم هست

    به قول استاد من تغییر رو از خودم شروع کردم

    اول خودم قوربون صدقه خودم رفتم اول خودم خودم رو تحسین کردم بعد شرایط تغییر کرد

    خداروهزاران مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    به نام خالق عشق

    سفرنامه روز نهم

    خداوندا بهترین مطالب رو بر زبانم جاری کن تا به بهترین شکل ممکن بنگارم

    میخوام از در صلح بودن با خودم بگم براتون یکی از چیزهایی که قبلا خیلی من رو اذیت میکرد حرف های بقیه در مورد من بود و بخاطر ترس از حرف بقیه که خوب در مورد من صحبت کنن یه نقاب زده بودم رو صورتم و چهره واقعیم رو هیچ کس نمیتونست ببینه حرفی رو میزدم یا نه اصلا حرف نمیزدم که نکنه یه وقت حرفم اشتباه باشه بقیه مسخرم کنن😆 و یا کاری رو میکردم که بقیه خوششون بیاد و بگن واقعا چقدر ادم کارییه رفتاری رو میکردم که اصلا از ته دلم راضی نبودم و من خیلی از فضاهای که توش غیبت باشه و در مورد بقیه حرف بزنن دوسش ندارم و چون برای خودم ارزش قایل نبودم تو رودربایستی مثلا به اونجا میرفتم با اینکه درونم غوغا بود و میگف اهای بچه چرا جرات نه گفتن رو نداری😪😪

    چرا جایی میری که از کمروییت سو استفاده میکنن و همش تو ذهنم با خودم درگیر بودم تا اینکه با این سایت و استاد عزیز آشنا شدم و فهمیدم که من هم حق دارم نظراتم رو بگم جایی که دوست دارم فقط برم . رفتاری که به نظرم درسته رو انجام بدم و حرفی که به نظرم درسته رو برنم اصلا بقیه تو زندگیم تاثیری ندارنن چه بقیه خوششون بیاد و چه خوششون نیاد اصلن اونا تو زنگیم نباشن هم خداوند هست و اونا فقط دستی از طرف خداوند هستن اونا نشد خداوند از یه دسته دیگه کمکم میکنه و من نباید به بقیه باج بدم 💪💪

    واقعا از خداوند ممنون که این شهامت رو به من داد تا به سبک خودم زندگی کنم و برای خودم و زندگیم ارزش قایل باشم و خودم تصمیمات زندگیم رو بگیریم نزارم دیگران روم تاثیر بزارن و با ایجاد احساس خود ارزشمندی و دوست داشتن خودم چقدر بقیه دیدشون نسبت بهم عوض شد واقعا همه چیز از درون انسان و رابطش با خودش ناشی میشه و من هر روز روی دوست داشتن خودم با همین خانواده با همین وضع مالی با همین همسر کار میکردم و میگفتم من با بقیه هیچ فرقی ندارم با اینکه من کار آزاد دارم و دور بریام همه کارمندن یه جور بد حس میکردم که به من نگاه میکنن و خخوددشون رو بالاتر میدونن ولی من با کار کردن روی خودم که همینی هستم خیلی خوب و عالیم و تازه بعضی جاها خیلی هم ازونا سرترم اتفاقات باورنکردنی برام رخ داد کلا کائنات من رو از اون فضاها انتقال دادا به یه فضایی که علاوه بر اب و هوای مطبوع همه ادم های دوربرم خیلی مقیدتر هستن و دوست داشتنی تر و چقدرم هم منو بزرگ میدونن و برام ارزش و احترام قائل اند و هنوزم میتونن بهتر و بهتر بشن. و الان همون ادم های قبلا خیلی برام ارزش قایلند از حرفام حساب میبرند و میزارن خودم تصمیم برای زندگیم بگیرم خدایا مچکرم که قدرت در دستان توست و ادم های دیگه هیچ قدرتی تو زندگیم ندارن و خودم خالق زندگیم هستم خدایا شکرت خدایا شکرت که این مسیر رو بهم نشون دادی الان به سبک خودم زندگی میکنم اصلا برام مهم نیست کسی بیاد خونم یا نیاد و میگم هر کس میخواد منو باید همین جوری که هستم بخواد و گرنه هرری😄😄 ما نیستیم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی قطبی گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    به نام حضرت حق

    سلام استاد عزیزم

    خیلی دوستت دارم

    خیلی چیز از شما یاد گرفتم

    خداروشکر میکنم که شما رو سر راه من قرارداد

    وا باعث شد که هرروز اتفاقات ناب و درجه یک برای من بیفته

    هرروزم بهتر از دیروز بشه

    همواره در مسیر پیشرفت باشم بدون اینکه اصلا به خودم سخت بگیرم

    در همه ابعاد زندگی دارم رشد میکنم

    در ارتباطاتم در تحصیلم در سلامتی ام

    در کارم در همه چی

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    خدا خیلی منو دوست داشت که شما رو در مسیر زندگی من قرارداد الحمدلله

    استاد همیشه براتون دعا میکنم

    که بهترین ها براتون رقم بخوره

    چون شما و مریم خانم باعث میشید که بهترین ها برای همه بچه های سایت و هرکسی که بخواد رقم بخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    مهدی فوادیان گفته:
    مدت عضویت: 2444 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    سپاسگزار خداوند هستم که مرا به مسیر مستقیم پر از نعمت و ثروت هدایت کرد.

    از استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر این آگاهی های ناب الهی.

    امروز بعداظهر رفته بودم ورزش پیاده روی، اغلب از کنار پارک میرم ولی امروز رفته بودم داخل پارک .این پارکی که میگم بزرگه و پیاده نزدیک یک ساعت زمان میبره که ی دور ،دور پارک بزنی الان مدتی که انتهای پارک ساختمانی به سبک سنتی دارن درست میکنن که تقریبا آماده بهره برداریه,وبیرون ساختمان

    هم فضای زیبایی رو درست کردن گل کاری همراه نور پردازیه به اونجا که رسیدم به مسئولش گفتم اینجا خیلی زیبا شده و ازش تشکر کردم ،اونم خیلی با روی باز از من استقبال کرد و شروع به توضیح دادن کرد وآخرش گفت میتونی بری از نزدیک همه جا رو ببینی ،منم با کمال میل رفتم همه جا رو دیدم و خدا رو شکر کردم از رفتار خوب این آقا واینکه بهم اجازه داد برم همه جا رو ببینم ودر آخر هم تشکر کردم و به راهم ادامه دادم ، این موضوع برام خیلی جالب بود. خب معمولا تو مسیر با خودم حرف میزنم و بخاطر داشته هام سپاسگزاری میکنم.همین طور که داشتم با خودم حرف میزدم با خودم گفتم مهمترین موضوع زندگی رابطه من با خداونده. حتما رابطه ام باخدا خوب نیست که ی مشکلاتی دارم واز خدا خواستم که منو هدایت کنه به مسیری که مهمترین موضوع زندگیم درست بشه.به خونه که رسیدم فایل امروز رو دانلود کردم و بی نهایت خوشحال شدم که قبل از اینکه این فایل رو گوش کنم خداوند بهم الهام کرد که اگه میخای همه چی تو زندگیت درست بشه،رابطه ات رو با من درست کن بقیه اش رو من درست میکنم.

    بی نهایت سپاسگزار خداوند هستم که بهم الهام میکنه که اگه میخای همه چی تو زندگیت عالی بشه رابطه ات بامن رو عالی کن.وهمین جا از خداوند میخاهم که یاری ام کنه که بتونم رابطه ام رو با خودش عالی کنم.متشکرم خدای من که یاری ام میکنی.

    از استاد عزیزم هم سپاسگزارم که راهنمای ما میشه برای رسیدن به خواسته هامون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1683 روز

    سلام استاد. چه منظره ی زیبا و آرامبخشی پشت سرتون بود. چه رنگ زیبایی داشت.

    منم عاشق وقتیم که خود به خود و به راحتی چیزهایی که میخوام پشت سرهم برام اتفاق بیوفته.

    پس نکته اش اینه: روی رابطه مون با قلبمون و با خدا کار کنیم، این صلح درونی که ایجاد شد شرایط بیرونی تغییرات مثبتی خواهند کرد و از در و دیوار نعمت میباره برامون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: