داستان هدیه تولدم - صفحه 64
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-30.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-03-08 17:56:452021-10-13 23:03:29داستان هدیه تولدمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نهمین روز سفر
به نام خداوند غفور و رحیم
من بزرگترین خواسته ی زندگیم مال چند سال قبل بود، یه خواسته ای داشتم ک با تمام وجود میخاستم و به شدت بهش وابسته بودم، من تمام شب و روز به خواسته م فکر میکردم و براش تلاش میکردم ،دایما نگران بودم و منتظر بودم ، شبا با نگرانی میخابیدم و صبح با نگرانی بیدار میشدم
ساعتهای زیادی عمیقا دعا میکردم گریه میکردم و فکر میکردم اینجوری خدا منو به خواسته م میرسونه، هر کاری ک در توانم بود و فکر میکردم لازمه تا به خواسته م برسم انجام میدادم ، و باورم و شناختم نسبت به خدا اینجوری بود ک اگه با تموم وجودم بخام و امیدوار باشم بهش میرسم خدا حتما کمکم میکنه…
اما بعد دو سه سال تلاش و انتظار دیگه مطمن شدم ک بهش نمیرسم و کاملا ناامید شدم، و اونموقع زمانی بود زندگیم رفت به سمت تاریکی ها چون دیگه خدا رو باور نداشتم، دیگه به همه چی شک کردم هر روز بیشتر دور شدم و در تاریکی رفتم، ذهنم پر از افکار منفی و محدود کننده بود و هر روز بیشتر و بیشتر میشد و …
و امروز ک به درک جدیدی از جهان رسیدم فهمیدم اصلا خود خواسته ی من اشتباه بود و راه رسیدن بهش اشتباه بود، من تمام خوشبختی و زندگیم و در گرو اون خواسته میدونستم و به شدت بهش وابسته بودم و جای اونکه اون خواسته رو رها کنم و به زندگیم ادامه بدم تا جهان منو به خواسته م برسونه، بلکه تمام زندگیم و رها کرده بودم و چسبیده بودم به اون ، الان میفهمم چقد اونموقع وابسته بودم چقد ذهنم محدود بود چقد باورم نسبت به خدا سطحی و اشتباه بود و سالهای زیادی از زندگیم و تو نگرانی و حسرت و غم و اندوه گزراندم، البته اینم میدونم تمام اون مسیر و رفتم تا به اینجا برسم ، اون باورهای اشتباه در مورد خدا و جهان باعث شد که یه مدت از همه چی دور بشم و بعد یه روز بخام از خواب غفلت بیدار بشم و حقایق و درک کنم، مسیر تکامل من از دل همون روزای تاریک بوده، من باید به اون خدای ک بهش اعتقاد داشتم شک میکردم تا امروز به درک جدیدی از خدا برسم، گرچه سختیهای خیلی خیلی زیادی کشیدم و زمانهایی زیادی تو درد سپری شد اما حتما ذهنم خیلی سرسخت و محدود بوده که راه آسونتری برای شکستن اون باورها و ایجاد باورهای جدید وجود نداشته ، البته شاید نشه هنوز اسمشو باور گذاشت،بلکه آگاهیهای جدید ک با تکرار و تمرین باید تبدیل به باور بشه
خدایا سپاسگزارم ک اون روزای تاریک تموم شد
و الان میدونم ک منم میتونم در آرامش زندگی کنم، من تمام مدت زندگیم زور میزدم تا با تغییرات بیرونی همه چیو درست کنم و به خواسته م برسم، و الان فهمیدم که هیچ کاری به کار بقیه نداشته باشم، الان فهمیدم نیاز نیست تلاش کنم تا بقیه من و دوست داشته باشن تا بقیه با من درست رفتار کنن تا بقیه تو زندگی من مشکل درست نکنن، فهمیدم فقط باید با خودم در آرامش باشم فقط باید عشق رو تو وجود خودم پیدا کنم، درون خودمو و آروم کنم و امنیت ایجاد کنم، باید به تواناییهای خودم باور کنم و تنها رابطه ی ک برای بهبودش باید تلاش کنم رابطه م با خودم و با خدای خودم هست که شاید دوتاشم یه معنی بده، و اونوقته که بیرون از من همه چی خود به خود تغییر میکنه، افراد تغییر میکنن شرایطا تغییر میکنه و اتفاقات تغییر میکنه
باید تو هر شرایط خوب یا بد ذهنم و آگاهانه به سمتی هدایت بکنم ک احساسم خوب بشه،
چند وقته دارم آگاهانه صحبتهای افراد دور و برم و گوش میدم و میببنم تمام صحبتهاشون افکارشون و باورهاشون منفیه، میبینم من دقیقا تو جای درست هستم، نارضایتی من از زندگی فعلیم دلیل ظلم جهان به من نیست، بلکه این منم ک این زندگی و انتخاب کردم ،منم ک این آدمهای منفی و دور خودم جمع کردم و جذب کردم، اطراف من افراد مثبت خیلی کمه ، تمام مدت ورودیهای ذهن من منفی و منفی بود و خودم با افکار منفیتر و منفیتر تشدید کردم اون باورهای اشتباه رو…
و امروز تصمیم گرفتم از خودم شروع کنم از کنترل ذهن و افکارم شرو کنم، از گفته ها ی خودم از شنیده ها و دیده هایی ک خودم انتخاب میکنم و آگاهانه تنها مثبتها رو انتخاب کنم .
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیز و مریم جان سپاسگزارم بابت این آگاهی های ناب♥️
به نام خداونده بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستای گلم
روز نهم سفرنامه
در صلح بودن با خود
چقدر زبیاست این صلح درونی این آرامش این هماهنگی بین ذهن و روح هر وقت لحظات بیشتری تونستم ذهنم رو کنترول کنم و به هر موضوعی از زاویه ای نگاه کنم که حسم بهتر بشه وقتی سخت نگرفتم رها بودم و فقط زیبایی ها رو دیدم و شکرگزار بودم همه چیز خود به خود عالی و به نفع من پیش رفته و منم تحسین کردم تایید کردم و نتایج بزرگتر شده
واقعا هماهنگی بین اگاهی ذهن و روح همه چیز هست و تمام اتفاقات بیرون رو با من هماهنگ میکنه همه چیز منم همه چیز درون منه و فقط کافیه رو خودم کار کنم
حس خوب داشته باشم حس خوب بدم موفقیت ها و ثروت ها و پیشرفت هارو تحسین کن و لذت ببرم از لحظه لحظه هام…
من تو حرفه ارایشگری رنگ و لایت انجام میدم همیشه وقتایی با خودم در صلحم مشتری های به شدت اروم و مثبت میان سمتم مشتری هایی که خیلی راحت هر مبلغی که بگم رو پرداخت میکنن و ارزش کارمم رو میدونن و کار خودمم خیلی عالی و بی نقص با نتیجه عالی طبق خواست همون مشتریم در میاد و حسابی لذت میبرم
تایم کارم به شکل قابل توجهی مدیریت میشه همه چیز فوق العاده پیش میره حتی همون روز یکی دوتا مشتری دیگه ام بهم زنگ میزنن البته سعی میکنم در ظول زمان کارمم کل تمرکزم روی کارم در لحظه و همینجور نکات مثبت مشتریم باشه و این روش فوق العاده عمل میکنه و همیشه همه چیز به شکل معجزه اسایی عالی پیش میره حتی مویی که خیلی داغون هست و مستعد اسیب دیدن هست بدون کوچکترین اسیب به نتیجه دلخواه میرسه و دیگه اینو الان ایمان دارم که اینا شانسی نیست و نتیجه قوانین عالی و بدون تغییر خداوند هست
در صلح بودن با خود یعنی هماهنگ بودن با نیرو و قدرت خدای درون یعنی وصل بودن به منبع انرژی یعنی اروم و رها بودن یعنی ایمان و توکل داشتن یعنی میدونم همه چیز عالی و به نفع من میشه یعنی سپاسگزار بودن یعنی زیبایی هارو دیدن یعنی شاد بودن لبخند زدن ذوق کردن از دیدن کوچکترین اتفاقات مثبت…
خدایا سپاسگزارتم بابت اگاهی های ناب این فایل
و سپاسگزارم از استاد عزیزم
پایدار باشین در پناه الله یکتا🦋🦋🦋
سلاااام دوستای خوبم
سلام بر خونواده بزرگم
من هنوز این فایل رو کامل گوش نکردم چون همون دقیقه های اول ب جوابی ک یک ماه درگیرشم رسیدم
این سیر تکاملی
من تازه دارم رو باورام کار میکنم و کم کم دارم ب تکامل ایمان میارم
فقط ی سوال
من یک ماه نگران چیزی هستم و هر وقت ازش تو دفترم مینویسم ی حس درونی میگه صبر کن بهش فک نکن و بدون ک همونی ک میخوای میشه ولی خوب از اونجایی ک عجولم ذهنم منو ب عجول بودن دعوت میکنه من ب خدا ایمان دارم ولی با ذهنم دارم درگیر میشم اینو چکار کنم اگرم ب ندای ذهنم توجه نکنم خو اون هی تکرار میکنه
من توجه خودمو از رو اون خواستم آگاهانه دارم کم میکنم ب چیزای دیگه فک میکنم ولی ذهنم تا ی فرصت پیدا میکنه منو میندازه وسط رینگ برای اون خواسته
این حالت طبیعی یا ن؟؟؟
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته زیبا و مهربان
همه ی گفته های شما که معلومه سرچشمه الهی دارند و اصیل هستند رو میتونم با تک تک وجودم همشونو درک کنم من یه تایمی از زندگیم کلا بی خیال حرف مردم بودم و همش نگاهم به خدا و رابطه درونی با خودم بود اصلا دنبال این نبودم که بخوام جلب توجه کنم یا دنبال چیزهای بیرونی باشم.و چقد اون موقع من طرفدار داشتم و چقد آدمهای خوبی رو به خودم جذب میکردم حتی ادمهایی که از نظر بقیه رفتار نامناسبی داشتند با من به شدت مهربون برخورد میکردند بدون اینکه من کار خاصی کرده باشم.ولی بعد از چند وقت به خاطر ورودیهای نامناسب و توجه به نکات حاشیه ای که الان متوجه میشم حاشیه ای بوده و من توجهمو و انرژیمو به صورت ناخواسته روی مواردی گذاشتم که اصل نبوده و از روی ناآگاهی بوده و من فقط قصدم این بوده که بهتر شم ولی کلا راهو اشتباه میرفتم مثل اینکه
و هیچ نتیجه ای نداشته تازه باعث شد که از خودم و منبع اصلی دور شم
.و همیشه این سوال برای من پیش میومد که چی شد که به جای این که پیشرفت کنم پسرفت کردم.و امروز به لطف استاد عزیز جواب سوالمو گرفتم.که این یه قانونه اصلا
که خودت با خودت در صلح باشی و اصلی ترین رابطه زندگیت رابطه با خدا باشه و روابط دیگه در نتیجه این رابطه میاد
و اینکه انقدر این زندگی رو جدی نگیرم به قول استاد احساس بد موقعی به وجود میاد که ما همه چیزو خیلی جدی میگیریم
جدی نگیر ینی جوری نگاه نکن که اذیت شی و خیلی خونسردتر و آرامتر باش رها باش به هیچی نچسب وقتی چیزی اونقدر براتون مهم نیست که بهش وابستگی پیدا کنید خود به خود همه چیز رخ میده
و استاد این جمله چقد طلاییه به قول خودتون :خود به خود رخ میده
بابا اصلا جهان سازوکارش همینه.خدا که نمیخواد به ما سخت بگیره برای همینه که انقدر قوانینشو ساده در نظر گرفته فقط نیاز به تکرار مداوم داره
خدایا شکرت برای اگاهی جدید
خدایا شکرت پیشاپیش که مارو به مسیری هدایت میکنی که عمل کننده به این آگاهیا باشیم
و خدارو شکر برای وجودتون استاد عزیز که دستی از دستان خدا هستید و هر روز باعث تولد دوباره خیلی از افراد میشین امیدوارم به جایگاهی خیلی بالاتر از اینا برسید و همیشه شاد و سلامت باشید
سلام به استاد نازنینم خانم شایسته همیشه مهربان وپر شور و شوق و دوستان هم مدارم
خداروهزاران بار شاکرم که در مسیر استاد عباس منش قرار گرفتم که هر روز به آگاهی هام افزوده میشه من مدتی زیادی با یکی از بستگان خیلی نزدیک مشکل داشتم کلا قطع رابطه کرده بودم که رفتارهای زشتشون منو اذیت نکنه بعد از تقریبا ده سال همه فامیل در مراسمی حضور داشتیم و من و همسرم باز بی تفاوت نسبت به اونها رفتار میکردیم اما اونا خیلی نرم رفتار میکردند و خیلی آرام تر و مودبانه تر از سابق
و من کاملا متوجه شدم و احساس کردم که به خاطر تغییراتی که خودم پیدا کردم و جالب اینجاست که بعد از چند روز پدر خانواده شخصا کنار ماشین ما اومد و مارو به منزلشون دعوت کرد و خیلی اصرار داشت که حتما بریم و بعد از رفتن ما به منزلشون کل خانواده چنان احترامی به ما میگذاشتند که ما متعجب بودیم البته اینها همه کار خداست و من صد در صد به حرفهای استاد ایمان دارم که یک به یک صحبت های ایشون حقیقت محض است و دوست داشتم این اتفاق جالب رو با دوستانم به اشتراک بذارم که حقیقتا وقتی روی خودمون کار میکنیم و در مدارو فرکانس درست باشیم در نزد همه عزیز میشیم و مورد احترام همه قرار میگیریم
خدای عشق و لبخندها خدای مهربونی ها میلیون ها بار شکرت ❤️❤️
به نام خدای بخشنده و مهربان
روز ۹ سفرنامه
سلام خدمت همه دوستان
خدارو شکر که این فایل هم توش رگه هایی از توحید و عزت نفس بود مث همیشه
والا منم چن روز پیش بود ی رابطه عاشقانه رو به طور اتفاقی به سمت خودم جذب کردم و جالب اینه ک اصن تلاش نکردم براش ولی قبلا که خییییییلی به فکرش بودم و خیلی سعی میکردم براش نمیشد ولی این به طور خیلی جالب و باحال اتفاق افتاد خلاصه که دوستان من میگم ی مدت فرکانس رابطه رو بفرستین بعد بیخیالش بشین خیلی شیک و تر و تمیز برات ردیف میشه
سلام به استاد عباس منش عزیز و حانم شایسته دوست داشتنی.
سلام میکنم به تمامی دوستان هم فرکانسیم.
ردپای جلسه نهم:در صلح بودن با خود
این جلسه از اون جلساتیه که باید هزاران هزار بار گوش داد و باهاش زندگی کرد.
منم این مشکلو دارم که گاهی اوقات به بعضی از خواسته هام وابسته میشم و نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و باعث دور شدنم از خواسته ام میشه و تلاش بیهوده رو در پی داشت و الان که فکر میکنم متوجه میشم با نگرانی،با استرس،با حساس شدن نسبت به رسیدن به خواسته از خواستمون دور و دورتر میشیم.
من یه مثال دارم که اخیرا باهاش مواجه بودم و با توجه به کارم یه خواسته داشتم برا رسیدن به یه قرارداد و خب هر روز بهش فکر میکردم نه توجه مثبت ،توجهی که احساس بدی بهم داد و حس نگرانی و اضطراب داشتم و نه تنها به قراردادم نرسیدم بلکه احساسم بدتر شد و از خواستم دورتر شدم و الان میتونم به قطع بگم اشتباه کردم و الان اگه بخوام اون خواسته رو بهش برسم خیلی راحت مینویسم و میرم با ایمان به اینکه خدا کمکم میکنه کارایی که باید انجام بدم رو انجام میدم و هیچ نگرانی و حس بدی ندارم همش آرامشه چون میدونم خدا کمکم میکنه.
خدایا شکرت به خاطر کار جالب خانم شایسته و این مطالب ناب که باعث میشه مجددا مطالب مرور بشه.
خدایا شکرت که امروزم ردپای این جلسمو گذاشتم و ایمان دارم هر روز پیشرفت میکنم و به احساس بهتر با خودم میرسم و احساس بهتر مساویست با اتفاقات بهتر..
یا حق🙂🙂
سلام به استاد عزیزم، مریم جان مهربان و دوستای عزیز هم فرکانسی
امشب در حال نوشتن سفرنامه روز نهم هستم.
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که دیدگاهم به زندگی تغییر کرده. خواسته های زیادی دارم که قبلا وقتی بهش فکر میکردم میگفتم آخه چطور بهشون برسم. اما الان خیلی بهتر می تونم به این فکر کنم که این موضوع را بسپارم به خدا و قانونی که بر جهان بیکرانش حکمفرماست. خدا رو شاکرم که حسای بدم رو میتونم به سرعت کم کنم و بیخیال تر باشم.
از امروز به بعد میخوام سعی کنم نگران هیییچ چیزی نباشم و مطمئنم که به تمام خواسته هام خواهم رسید.
امیدوارم هر روز تو سفرنامه هام دستاوردایی رو بنویسم که روز به روز به دستشون میارم و با اطمینان فریاد بزنم که تونستم
دوستتون دارم خیلی زیاد
سلام خدمت همه.
من اولین باری هست که دارم دیدگاه خودم رو داخل سایت میگذارم و حالا هم که دارم این دیدگاه رو میگذارم به خاطر این هست که من به سمت این فایل هدایت شدم و وقتی که شروع کردم به گوش دادنش از اولش فقط آگاهی به من داد و تمام حرف های استاد که گفتن اگر به خواسته ای بچسبیم ازمون دور میشه رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم چون خیلی برای من پیش اومده که وقتی به یه چیزی چسبیدم برام اتفاق نیوفتاده ولی وقتی یکم بیخیال شدم همهچیز برام اتفاق افتاده و اوضاع روبه راه شده.
من واقعا از خدا و از استاد عباسمنش عزیز سپاسگزارم 🌺با آموزش های شما من از اون دختری که همش استرس داشت تبدیل به یه دختری شدم که خودشو کنترل میکنه و شرایط زندگیش رو خودش خلق میکنه🥰دوستون دارم درپناه الله شاد باشید😁🦋
به نام خدا
سلام
نکته ها و تمرین روز نهم
تمرین
خودم و توانمندی هام رو باور داشته باشم فارغ از این که دیگران منو باور دارند یا ندارند
خودمو دوست داشته باشم فارغ از این که دیگران منو دوست دارند یا ندارند
روی خودم و خلا های درونیم کار کنم. اعتماد به نفس رو درون خودم پیدا کنم
-رها بشم از انسانها و خدا رو باور کنم و با خدا عشق کنم و ایمانمو هر روز و هر روز قوی تر کنم و محتاج توجه دیگران نباشم
-روی خودم کارکنم و توجه کنم به خواسته هام ، روی باورهام کار کنم، خودمو تغییر بدم و ایمانمو تقویت کنم، خدا رو تو زندگیم اصل بدونم و مهمترین رابطه رو رابطه با خداوند بدونم و رابطه ام با بقیه نتیجه رابطه من با خداست
-رها بشم و به چیزی نجسبم و برام مهم نباشه. هیچ خواسته ای واسم مهم نباشه
-خدای خودمو باور کنم و با درون خودم رفیق باشم. خوشحال باشم شاد باشم و با خدای خودم عاشقانه زندگی کنم تا اتفاقات به صورت طبیعی تا خواسته ها به طور طبیعی تو زندگی من رخ بده
–تنها کاری که من باید بکنم تا همه چیز در زندگی من عالی باشه با قلبم دوست بشم و شادی رو تو قلبم پیدا کنم و جوری به مسائل نگاه کنم که احساسم خوب بشه و با خدای خودم رفیق باشم و محتاج هیچ چیز و هیچ کس نباشیم. از اینی که هستم راضی باشم و به همین چیزی که هستم افتخار کنم و بقیه رو دوست داشته باشم.چون اونها تکیه ای از خداوند هستند و نتیجه طبیعی این رفتارها باعث میشه که خواسته های من خود به خود رخ بده.
– به هیچ خواسته ای نچسبم
-از زندگی لذت ببرم تا خواسته هام رخ بده
-برای دیگران زندگی نکنم
– رابطه ام رو با خدا درست کنم و اجابت کنم خدا رو . با خدا رابطه عاشقانه داشته باشم و احساس فوق العاده داشته باشم و همه رو دوست داشته باشم و همیشه حالم عالی باشه و نگران هیچ چیز نباشم و خودمو دوست داشته باشم.
-همه چیز سر جای درستش قرار داره
-به موقعش همه خواسته ها اجابت میشه. وقتی که در هماهنگی قرار میگیرم وقتی که حسرت نمی خورم وقتی که از موفقیت بقیه خوشحال میشم. وقتی که این کارها رو می کنم یعنی با خودم در صلحم و یعنی این که از زاویه خداوند به مسائل نگاه می کنم.
-برای این که بتونم راحت به خواسته هام برسم باید روی خودم کار کنم روی باورهام کار کنم و رابطه ام رو با خدا درست کنم و به هماهنگ کردن ذهن و روحم بپردازم و توی دنیای خودم باشم و دنیای درونم رو درست کنم. دنیای بیرون خود به خود درست میشه
-آرام باشم و هیچ چیزی رو سخت نگیرم
-اگه نگران به دست آوردن چیزی هستم یعنی باور ندارم که به اون خواسته می رسم.
–