داستان هدیه تولدم - صفحه 65

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1463 روز

    سلام استاد جان مریم جان

    استاد دقیقا این مسله تولد من هرساله داشتم با اینکه هرسال خانوادم برام تولد می گرفتن می گفتم ن نگاه فلانی چطوری گرفته مقایسه میکردم حسادت می کردم و اصلا نمی تونستم این همه محبت توجه خانوادم ببینم تا تولد پارسالم استاد انقدر بهش فکر کردم انقدر بهش چسبیدم ک هیچ کس تولدم یادش نبود و همه فکر میکردن فرداس حالا منی ک دو شب قبل تولدم همه بهم تبریک میگفتن کادو میدادن امسال هیچ به هیچ گذشت گذشت تا با دیدن این ویدیو بهش رسیدم من واقعا دو دستی چسبیدم بهش و نتیجش دیدم

    سر با خود درصلح بودن زمانی برای من شد استاد من وقتی بهتر میشم قشنگ نشونه میبینم منی ک همه بهم میگفن زشتی یا بد هیکل همه از اندام قیافم تعریف کنن و هرجا برم بدون ارایشم همه توجه نگاه ها روم استاد من روابطم با پسر اصلا خوب نبود و هیچ وقت دوست پسر خوب نداشتم من توی دوماه میتونم بگم بهترین پسرا بهم در خواست می دادن چه از نظر چهره هیکل ثروت ماشین واقعا عالی چقدر تعریف چقدر تحسین اصلا هرکسی فهمید من با این ادمها رابطم تموم کردم می گفت بخدا دیونه شدی جالبیش اینجا بود نشده بود من چون ارزش لیاقت خودم تازه پیدا کردم دیدم اینا بازم برای من کم هستن و ایده الم نیستن این مسله باعث شد بفهمم ک چقدر راحت میتونم حتی شخص ایده الم ک از نظر خیلیا رویایی داشته باشم چن لایقم البته هنوزم حسادت دارم متاسفانه البته خیلی کم شده ولی هست توی مسائل کاری رابطه وجالبیش اینجاست استاد ک من امشب این حس حسادت داشتم این فایل قشنگ جوابم بود

    چقدر خوبه میشه اینجا بدون هبچ نگرانی خجالت همه چیز گفت مرسی استاد بخاطر سایت بی نظیرتون عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام خدمت دوستان خوبم

    شاید مهم ترین موضوعی که ازین فایل دریافت کردم این بود که یکم راحت تر و بیخیال تر باشیم یعنی به قول استاد یکم علی بی غم باشیم و سر هر موضوع کوچک و بی ارزشی ارامش خود را به هم نریزیم حال خود را بد نکنیم

    و این شعر زیبا نیز هر بار من را به یاد این فایل استاد میاندازد :

    دوش با من گفت کاردانی می فروش

    از شما پنهان نشاید سر می فروش

    گفت آسان گیر کارها

    که جهان سخت گیرد بر مردمان سخت کوش

    و دقیقا مخالف گفته هایی است که همه مردم به هم میگویند

    امیدوارم در نهایت شادی کامل این نظر را خوانده باشید دوست دار شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    لیلا تیموری گفته:
    مدت عضویت: 1867 روز

    به نام خدای مهربون

    روز نهم از روز شمار تحول زندگی من

    با سلام و خدا قوت خدمت استاد مهربون ، مریم خانوم شایسته که به حق، این اسم براشون انتخاب شده و مایک دوست داشتنی …

    و تیم بزرگ عباسمنش و همه همسفران عزیز و آگاه

    اول اول از همه خدا رو شاکرم که من رو هدایت کرد به این سایت… خدایاااا مچکرم و عاشقتم .🥰

    در مورد هدف این فایل که داره در مورد به صلح رسیدن با خود صحبت میکنه ، میخوام بگم که به صلح رسیدن با خود به معنای واقعیِ کلمه، عین آرامشه ..

    به صلح رسیدن یعنی هر کسی و هر چیزی رو همونطوری که هست دوست داشته باشیم قبولش کنیم و هیچگونه نزاع و درگیری فکری و روحی و یا جسمی باهاش نداشته باشیم .

    و این یعنی آرامش . اینطوری هیچ کس نمیتونه روی آدم اثری داشته باشه و حالش رو خوب یا بد کنه ..

    من به این باور رسیدم که اگه با خودمون به صلح برسیم و همه چی رو دوس داشته باشیم و ایمان قلبی و قوی به خدا و قدرتش داشته باشیم ، اونقدر پذیرفتن همه چی برامون راحت خواهد بود که غیر قابل باوره.

    من قبلا خیلی از بقیه انتظار داشتم و وقتی هم انتظاراتم مهیا نمیشد خیلی دلخور و ناراحت میشدم … الان که دارم به گذشته فک میکنم میبینم خدای من ، ایمان و باور من چقدر ناقص بود ، چقدر بی ایمان بودم . مگه میشه مگه میشه به غیر از خدااااا که مطلق و بی نهایت همه چیزه ، از کس دیگه ای انتظار داشته باشیم. .

    فقط فقط فقط و فقط خداااآااااااا

    مطلق قدرت

    مطلق مهر و خوبی

    مطلق ثروت

    مطلق شادی و سعادت .

    خدایا سپاسگزارم ازت که منو به آغوش کشیدی و طعم شیرین عشقت رو به من چشوندی …. خیئییییلی عاشقتم . خیئیییلی خییلی دوستت دارم

    خدایا شکرت که دستمو گرفتی … میدونی که راه رو بلد نیستم خودمو سپردم به خودت . منو هدایت کن و تو زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده .خیلی تشکرررررررررررررر میکنم ازت و سپاس گذارم که کمکم میکنی که با خودم

    و جهان هستی به صلح برسم و با هم دوست شیم.

    دیگه با وجود تو نمیتونم به خواسته های معمولی فک کنم ‌

    ازت میخوام که از همه چی بهترین ها رو نصیب من و همه مخلوقاتت بکنی .

    بهترینِ اون چیزی که تا به حال به بهترین بنده هات دادی .

    در پناه الله یکتا ، شاد ، سربلند ، ثروتمند ، سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید …

    دوستتون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    سلام و هزاران بار سلام عزیزان دلم و همسفران آگاه و ارزشمندم

    خداوند وهاب و رزاق را سپاس که امروزم با سفرنامه روز نهم در کنارتون هستم

    امروز که این فایل روز تولد استادعزیزم را گوش کردم زمانی است که من ۳روز پیش تولدم بود منی که سالها بیشتر خودم زمان تولدم را میدونستم و کیک میخریدم و میرفتم خونه و همه باهم میخوردیم و فقط همه میگفتن ااااا امروز تولدت بود و بعد یه تبریک خالی رو داشتم ولی امسال یه جور دیگه بود صبح که رفتم محل کارم همکارانم غافلگیرم کردن موزیک کیک بادکنک و …..داشتیم و خیلی خوشحال شدم و حتی تمام مشتریهام هم به من تبریک گفتن حتی مشتری که اون روز آمده بود برای انجام کار برام گل خریده بود و آورده بود…عصر رفتم باشگاه تمام شاگردانم به همکاری همسرم و والدین شاگردانم برام جشن تولد گرفته بودن توی باشگاه موزیک رقص و هدیه و میخوام بگم که هدیه ها تا امروز که ۳روز گذشته هنوز داره برای من ارسال میشه و فقط خدلروشک میکنم…یه موضوع دیگه اینکه امروز برای مصاحبه برای کار در یک کلینیک رفته بودم وقتی رسیدم دیدم کلینیک هنوز آماده نیست و در حال تعمیرات بود و با مدیریت صحبت کردم و اومدم بیرون قرار شد به من خبر بدن چه وقت میتونم برم اونجا…همون موقع که اومدم بیرون حسی به من گفت مریم هنوز تو آماده نیستی برای کار در اینجا دیدی اینجام مثل خودت هنوز آماده نیست صبر کن و صبر کن وهرزمان آماده شدی جایگاه توام آماده میشه و سریع قبول کردم و گفتم بله دقیقا همینطوره…و همونا تصمیم گرفتم اون مبلغی یا کاری که الان و در جایگاهی که هستم تونستم بسازم و با خودم و روحم و ذهنم در صلح باشم همه چیز به موقع انجام میشه و بیشتر لذت بردم از بودن با خدای وهاب و رزاقم….واقعا الان چندروزه که دارم میگم خدایا خودت هدایتم کن جوری که راحت و آسان بفهمم که چی میگی…خدایا هدایتم کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی ..من همیشه مثال و الگوی من ابراهیم،سلیمان ،یوسف،و استادم و باز امشب با خوندن کامنت مرضیه جونم که اینقدر زیبا نوشته بودن به وهابیت خداوند که نسبت به سلیمان داشتن بیشتر وهابیتش رو درک کردم…باشد که هرلحظه این کلمات و آگاهیهارو احساس و زندگیش کنم…خدایا شکر که الان اینجام واقعا تورو شکر میکنم که این همه هر روز و هرثانیه از طریق آمدها و دستان بی نهایتت به من عشق و برکت می رسانی و حواست به من هست..اینقدر این روزها نگاهم نسبت به آدمها عالیه اینو از برخورد اونها میفهمم و درک میکنم…آدمها فقط میخوان به من خدمت کنن به هر نوعی

    اینم دلم میخواد بگم که من از بچگی عاشق ماشین بنز بودم از وقتی بیشتر پیش میرم اتفاقی که افتاده پدر یکی از شاگردانم هرروز بعد از باشگاه با ماشین بنز شاسی آخرین مدلش من و همسرم رو به خاله میرسونه و به راحتی دارم با ماشین قشنگم تردد میکنم🤩 اونم به راحتی و با عشق اینم کار خدای مهربونو و وهاب و رزاقم…دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    بنام خدواندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    این فایل دقیقا فایلی بود ک درهمین لحظه همین ساعت نیازداشتم ک بشنوم وبه یادبیارم قوانین رهایی ونچسبیدن به خواسته رو

    وبرای خودمم کاملاواضح شده بودک اگ نتیجه نمیگیرم چون چسبیدم ب خواستم دارم زورمیزنم اونم جسمی دارم سوالات محدودکننده میپرسم

    وتصمیم گرفتم بازم روباورام کارکنم چون یه کاردائمیه بااینک کلی فایل گوش میدم ولی حسم گفت باورای محدودتوپیداکن وعوض کنو روش کارکن ومنم ک فقط میگم چشم

    خدایاشکرت

    دقیقابایدهمه چیزوآسون گرفت من یادم رفته بودداشتم سخت میگرفتم وحسم داشت بدمیشد وازخواسته دورولی خداروشکر سریع فهمیدم دارم اشتباه میرم وبرگشتم ب مسیر خدایاشکرت

    منم عاااشق کلمه خود به خودم وب راحتی وایشالا منم به زودی این کلمه روبارهاوبارها میگم 😍چون ب خداوقوانینش ایمان دارم ومیدونم اگر نمیشه ایراد کارازمنه

    درپناه الله یکتاااشااادباشید😍🥰😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Ayda Zinati گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    ردِ پای روز نهم…

    خدایا شکرتتت که امروووز چقدررر روزه فوق العاده ایه

    مریم شایسته عزیز،استاد عزیز ازتون سپاسگزارم انقدررر خوشحالم انقدررر به صلح رسیدم با خودم و دنیای خودم که حدد نداره

    این فایلم مثل همیشههه عالی و تاثیر گذار بود

    خیلی گوشش دادم خیلی روش فکر کردم…

    جمله های کلیدی:

    در صلح بودن با خودت یعنی حتی لازم نباشه خودتو به خودت ثابت کنی

    در صلح بودن با خودت یعنی موجود فرکانسی بودنت را دلیل ارزشمندی ات بدانی

    این فایل هماهنگ شد با دوتا موضوع توی زندگیم

    ۱.نزدیک بودن روز تولدم

    ۲.اینکه چرا ارزشمندم؟!(موضوعی که به شدت دارم روش کار میکنم)

    همه چی داره رووز به روووز رویاااایی تر میشه از وقتی که اهمیت عزت نفس،اعتماد به نفس و در صلح بودنو فهمیدم

    از وقتی فهمیدم اول باید پایه هارو محکم بچینم

    و نتااایج یه جنس خاصی پیدا کردن

    دارم تمرین میکنم با ترسام روبه رو میشم و کلللی کارای مختلف

    به خودم احترام میذارم،رو باورا و حال خوبم کار میکنم

    و جالب اینجاس اینبار از دو ماه زودتر بفکر تولد منن در حالیکه اینطور نبود قبلا فقط واسه جلب توجه بود

    هی میگفتم تولددمههههه یادتون باشههه😂

    اما الان واقعا مهم نیست تبریک بگن یا نگن

    کادو بخرن یا ن! من خودم به خودم تبریک میگم من خودم برای خودم کادو میخرم و این یه دنیااااا ارزش داره

    یه روز داشتم فکر میکردم در مورد همین مباحث

    نیاز به توجه،نیاز به دوست داشتن دیگران،نیاز به احترام و…

    میگفتم خدایا چجوری میشه روی اینا کار کرد!؟

    درونم باهام صحبت کرد خوده خدا بود بهم گفت:

    هر رفتاریو که از روی نیاز میخواییش خودت به خودت هدیه کن

    احترام میخوای؟ بخودت احترام بذار تا جاش پر بشه

    توجه میخوای؟خودت بخودت توجه کن جاش پر میشه

    اینجوری خلا های درونیت پر میشن

    من انجامش دادم نتیجه گرفتم

    وقتی محتاج دیگران باشی اون خلا پر نمیشه بلکه بیشترو بیشتر میشه

    اما وقتی با خدای درونت پرش میکنی خیلییی متفاوته

    همیشه به خودم میگم ایدا جونم چی میخوای چی دوس داری؟ خودم برات درستش میکنم

    وووو حالااا تمرین امروز:

    نشونه هایی ازینکه با خودم در صلحم:

    🍁امروز که رفته بودم بیرون هر قدمی که برمیداشتم سپاسگزاری میکردم

    🍁زیبایی هارو تحسین میکردم برخورد خوب مردم،لبخندایی که بهم میزدن…

    🍁برای خودم هدیه خریدم و لباسای مورد علاقمو رفتم نگاه کردم و میگفتم آیدا یه روووزی میای کلللل مغازه رو میخری و میری واسه خوده خودت

    🍁امروز توی هر مغازه ای که میرفتم (جزو تمرینامه) بلننند سلام میکردم و بهشون میگفتم رووزتون بخیر

    🍁محکم و استوار قدم برمیداشتم و انا لله رو تکرار میکردم این جمله خیلییی بهم احساس خوبی میده

    🍁راه میرفتمو میگفتم وااای چقدر خوب برخورد کرد،وای چقدر ادما میتونن خوب باشن

    🍁سعی میکردم از مسیرایی برم که قشنگ تره

    🍁روابط عاااالی با همهههههه

    🍁خودمو با هیییچ کس مقایسه نکردم

    🍁همرو تیکه ای روح خدا میدیدم

    و شاهده محبتِ بی حدو اندازه ی مردم بودم و هستم شاهد دریافت عشق از دنیای بیرونم همون آدمایی که بخاطر باور های غلط گذشتم میگفتم هییچکس خوب نیست!

    من با چشمااام میبینم که آدما فوق العاده ان همون طور که خودم هستم

    امروز لبخند از روی لبام کنااار نمیرفت هنوزم هست همین الان 😄

    خدایا شکرت ❤ ازت سپاسگزارم که کنارمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مهراب گفته:
      مدت عضویت: 2825 روز

      سلام آیدای عزیز 🌹

      تحسینتون میکنم که تونستید انقدر احساس خوبی داشته باشید .

      – من اکثر سوال های شما و پاسخ هاتون رو خوندم و و روند تکاملی شما رو دارم احساس میکنم توی کامنت هاتون و لطفا توضیح بدید که چطور تمرین هایی در رابطه با به صلح رسیدن با خود رو انجام میدید یا مثلا اینکه نحوه ی توجه کردن به خود چطوریه ؟ چطور بفهمم که به چی نیاز دارم تا خودم برای خودم فراهمش کنم . سپاسگزارم 🔮

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        Ayda Zinati گفته:
        مدت عضویت: 1523 روز

        سلااام مهراب عزیز…

        منم از شما سپاسگزارم بخاطر فرستادن احساس مثبت

        _به صلح رسیدن با خودت یعنی سپاسگزاریِ صادقانه داشته باش از داشته هات (هرجور راحتی با نوشتن با گفتن)

        _یعنی همیشه به نکات مثبت هرچیزی توجه کن تا حالتو خوب کنه مثلا میری بیرون زیبایی هارو تحسین کن یا قبل از خواب اتفاقات خوب روزتو بنویس و بگو خدایآاا شکرتتت بخاطر این اتفاق

        _روی عزت نفس و اعتماد به نفست کار کن

        _همرو تیکه ای از وجود خودت و وجود خدااا ببین

        در کل به صلح رسیدن با خودت یعنی روی خودت کار کردن،یعنی تغییر باورات،یعنی به همچی از زاویه ای نگاه کنی که به احساسِ بهتر برسی، یعنی آروم باشی و آرامش توی وجودت باشه و خودت رو همین طور که هستی بپذیری و دوست داشته باشی…

        و نکته ی بعدی مثلا وجودت احتیاج به توجه دیگران داره خودت متوجهش میشی از رفتارات و از حرف زدنت و… اگر خودت صااادق باشی

        خب!

        بعدش میدونی چیکار کن؟ بگو مهراب اینکارو لاااازم نیس کنی خودم بهت توجه میکنم

        مثال میزنم: یه نفر دوست داره یه کاری کنه بقیه بگن واووووووو چقد خاصی و ازین حرفا اما بجاش کاریو باید انجام بده که توجه خودش برای خودش جلب بشه بگه واوووووو چقدر خاصی واوووو چقدر زیبایییی

        نکته ش اینه: هررفتاری و هرکاری که دوست داری بقیه باهات داشته باشن خودت با خودت برقرار کن و لذت ببر فقط بخاطر وجود ارزشمندت*

        در کل احساس میکنم ذهنت مقاومت داره در مورد این کارا و دنبال یه کاره خاص و عجیب غریب میگرده اما نه اینطور نیست خیلی سادست خیلی لذت بخشه فقط باید ادامه بدیم تا تکاملمون طی بشه وارد عمل شو و فقط انجام بده کم کم دستت میاد

        اگر بازم متوجه نشدی کامنتمو بارها بخون تا تمریناتش رو بفهمی یا بازم بپرس تا راهنماییت کنم

        موفق باشی دوست خوبم❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مریم فروزانی گفته:
    مدت عضویت: 2491 روز

    سلام استاد

    امشب با یه حالت عصبانی وارد سایت شدم وخیلی هدایتی با این فایل برخوردم وهمون آنلاین نگاش کردم .

    استاد من هنوزم حسرت نداشته هام رو میخورم ومهم نیست چند روز از عضویتم میگذره

    من هنوزم نگران نرسیدن به خواسته هام هستم

    هنوز با خودم به صلح نرسیدم

    هنوز خدا رو پیدا نکردم تووجود خودم

    من هنوزم از محقق نشدن خواسته هام میترسم

    وهنوز از سر راه خدا کنار نرفتم

    اینا روامشب شنیدم وقسم میخورم این همه من این فایل رودیدم وشنیدم با این وضوح نشنیده بودمشون

    استاد خیلی دلم میخوادهرچه سریعتر به خواسته هام برسم

    خیلی دلم یه رابطه عمیق دوستانه میخواد

    دلم لک زده برای خرج کردن پول بدون ترس واضطراب

    استاد دلم میخواد با خودم به صلح برسم اما ترس دارم

    استاد میترسم زندگیم رو به خدا بسپارم

    انگار از موفق شدن بیشتر از موفق نشدن میترسم وواقعا نمیدونم چرا

    خدایا هدایتم کن

    خدایا حمایتم کن

    خدایا میخوام از سر راهت برم کنار اما میترسم

    خدایا امشب بهم شجاعت بده خدایا بهم جسارت بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Reza JahanBakhsh گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    سلام به استادم و خانم شایسته عزیز و همه شما خوبان!

    اجابت کنید مرا (هماهنگ شوید با من) تا اجابت کنم شما را (تا هماهنگ کنم شما را با دنیا با اطرافیان، با همسر، با دوست، با خانواده و هرچیزیکه بیرون ازخودت است) تو فقط با من هماهنگ باش🤩

    انشتین میگه من میخایم فکر خدا را بخوانم مابقی جزئیات هستند، اینکه رابطه ات را با ریس ات چطور تنظیم کنی با خانم ات با کارمندان ات اینکه به کدام سمت حرکت کنی کدام کسب و کار را راه بیندازی اینها جز لاجرم ی هستند که در پرتو در صلح بودن با خودت به بهترین شکل ممکن تنظیم می‌شوند!

    خدایا ممنونم و سپاسگذارم چقدر کار را برایمان ساده کردی🤩

    مهمترین رابطه ام در طول زندگی رابطه ام با خودم هست رابطه ام با رب است، تحت تاثیر این رابطه است که روابط و تمام اتفاقات بیرون از خودم درست می‌شوند.

    جالب است ما انسان ها چقدر مراقبیم نکند سخن بد بگوییم یا بد رفتار کنیم با همسر دوست همکار، نکند رابطه مان از هم بپاشد یا آسیبی برسد، اما در برابر مهمترین رابطه زندگی مان که تمام اتفاقات شرایط روابط و تقدیر و سرنوشت مانرا تحت شعاع قرار داده است بی خیالیم!

    رضا جان تعهد داشته باش به رابطه به این مهمی و بزرگی اینکه در طول روز هفته برایش وقت اختصاص بده و بررسی کنی که چقدر هماهنگ استی با بی نهایت قدرت کائنات و هر روز تلاشت در نزدیک تر شدن و هماهنگ تر شدن باشد!

    وقتی این رابطه ات به هماهنگی می‌رسد لاجرم یعنی بدون کمترین تناقص اتفاقات و شرایط بیرون از خودت عالی می‌شود و به همان چیزی تبدیل می‌شود که تو خواهانش هستی!

    به گفته استاد همه مان این تجربه را داشتیم که تلاش کردیم غصه خوردیم و نگران شدیم تا اتفاقات بیرون از خودمان را باب میل مان بسازیم اما هرچقدر که تلاش و غصه بیشتر می‌شد اوضاع بدتر می‌شد

    این یعنی به همان میزان از خودمان دور می‌شدیم

    خدایا سپاسگذارم ازینکه آگاهی‌ ی به این بزرگی را در دسترس ام قرار دادی

    به رضا ایمان و تعهد بده که در این مسیر بماند و هر روز با خودش نزدیکتر شود خدایا شکرت

    برای همه شما خوبان بهترین‌ها را خواهانم🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سیده راضیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1993 روز

    سلامی دوباره به دوستان عزیزم …

    ژان پل سارتر میگه : جهنم یعنی وابستگی ، وابستگی به قضاوت دیگران …افراد زیادی تو جهنم به سر میبرن چون سخت وابسته به داوری دیگران هستن ….

    شما وقتی به خود شناسی برسید وقتی خدا رو بشناسید دگ حرف مردم براتون مهم نیست …

    وابستگی میتونه به خیلی چیزا باشه …

    به همسرمون ، فرزندمون ، خانوادمون ، دوستمون ، شاید حتی دفتر خاطراتمون …

    یادمه من یه دفتر خاطرات داشتم که شخصیت کارتونی پو بود و به رنگ سبز که قفل داشت و دو جلدی بود ، که هرجا میرفتم باید همراهم میبود …

    اینقدر که اینو دوستش داشتم و برام مهم بود …

    یوقتایی که اصن چیزی توش نمینوشتم ولی خیلی برام مهم بود که همراهم باشه …

    همیشه نگران این بودم که یوقت پاره نشه ، کسی دست بهش نزنه ، کسی برگه ازش نکنه ، کسی خط خطی نکنه …

    یسری از افراد وقتی میخواستن که اذیتم کنن دست میزاشتن روی نقطه ضعفم و میر فتن سمت دفترم …

    خیلی حساس بودم …

    کلی گریه میکردم …

    اینقدر دفترم برام مهم بود که اگه خانوادمو از دست میدادم برام مهم نبود …

    بشدت اذیت میکردم خودمو تا اینکه یروز من دفترم رو گذاشتم تو کیفم و رفتم زنگ تفریح ..

    خیالم راحت بود که دگ جاش امنه و چون کسی رو نمیزاشتن موقع زنگ تفریح بیان داخل کلاس …

    منم دگ بهش فکر نکردم …

    رفتم خستگی در کنم و برم سر کلاس …

    زنگ خورد …

    رفتم کلاس و طبق معمول کتابمو دفترمو حاضر کردم تا معلم بیاد …

    چون کیفم زیپ مخفی داشت و دفترمو اونجا میزاشتم دگ نگاه نکردم ببینم هست یا نه عادی بودم و خیالم راحت که دفترم تو کیفمه …

    کلاس رو با شادی که هرسری تموم میکردم تموم کردم و چون ذوق دفترم داشتم تا اون حسم رو از اون روز بنویسم بدو بدو رفتم سمت خونه …

    مدرسم ی کوچه فاصله داشت با خونمون کلا 5 دقیقه هم نمیشد که میرسیدم خونه …

    ناهار نخورده رفتم سراغ دفترم …

    دفترم نبود …

    کلی کیفمو گشتم و دیدم نیست گریه کنون دوباره برگشتم مدرسه داشتن در مدرسه رو میبستن و من بدو بدو رفتم سر کلاسمون چون مدیر مدرسمون گریه منو دیده بود پرسید چی شده گفتم که دفترم نیست و کلی بهش گفتم که چقدر برام مهم بوده ..

    فردا مدیرمون اومد سرکلاسمون و از دروغکی گفت که من میدونم کی دفتر راضیه رو برداشته بهش فرصت میدم تا فردا برگردونه تو کیفش …

    فردا دفترم پیدا شد … ولی چون همون یه شب کنار بالشتم نبود و کلی بابت گریه کردم و حالم بود دیگه اون دفتر برام دفتر نشد …

    کلی از برگه های دفترم رو کنده بودن … قفلش رو شکسته بودن …

    ولی من دگ براش گریه نکردم …

    صاف بردم انداختم آشغالی …

    خب اذیتم کرده بود …

    ادم هم نبود که حرف بزنه و تعریف کنه کی اینکارو باهاش کرده بوده ….

    از چشمم افتاده بود …

    از اون روز به بعد دگ به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نشدم …

    درس عبرت شد برام …

    هردفعه که لوازم تحریر میخریدم خوشگلشو میخریدم ولی وابستش نمیشدم که مثل دفترم نشه …

    نهایت استفاده هم از اون وسیله رو میکردم …

    تازه خانوادمم بیشتر از این لوازم تحریر خوشگالا برا میخریدن …

    دگ روزهاموجهنم نکردم برای خودم …

    برام هیچ چیز و هیچ کس مهم نبود و نیست و کار خودمو انجام میدم …

    دیگه نظر دیگران و رفتارهاشون برام مهم نیست …

    دگ حرفاشون منو اذیت نمیکنه …

    چون یاد دفترم میوفتم که چقدر بخاطر دفترم حرف ها و رفتار های دوستام منو اذیت میکرد طوری که شب ها یاد حرفاشون و حرکاتشون میوفتادم گریه میکردم …

    .

    .

    .

    .

    .

    زندگی من وقتی تغییر کرد که رفتارهایی که برام مشکل ساز بود رو تغییر دادم …

    یاد دیالوگ شازده کوچولو افتادم :شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟

    روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره…

    همه چیز به خودمون بستگی داره …

    ما باید باور هامون رو تغییر بدیم همون باور هایی که فکر میکنیم درسته …

    باید وابستگی هامون رو کم و کم کنیم …

    درسته سخته ولی باید تا قبل از اینکه از دستش بدیم و زجر بکشیم انجام بدیم …

    .

    .

    .

    .

    شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟

    روباه جواب داد: تا وقتی که هست نمی فهمی …

    .

    .

    .

    .

    دوستتون دارم …

    موفق باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محسن محمودیان گفته:
    مدت عضویت: 1527 روز

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    خدایم برایم کافیست،جز او خدایی نیست،پس بخودش توکل میکنم،که فرمانروای عرش عظیم است.

    صدهزار مرتبه شکرت.

    واقعا سپاسگزارم استاد عزیز.بینهایت سپاسگزارم که کلا نگاهمون به دنیا و خودمون و ارتباطمون با خدا عوض شده.

    خیلی جالبه،بینهایت ارزشمنده،و خیلی احساس خوبی دارم که وقتی به مشکلی یا تضادی یا حتی یک اتفاق خوب برخورد میکنم،یه آیه قران یادم میاد.

    بیش از حد این نگاه توحیدی ارزشمند و لذت بخشه

    بیش از حد احساس آرامش و شعف میکنم از درون.

    سالها قرانو میخوندم ولی همیشه با قران مشکل داشتم،چون چیزهایی که شنیده بودم مخصوصا ترجمه ها جوری بود که همش احساس جبار بودن خدا،و اینکه همش دنبال بهونه س فقط که انتقام بگیره.

    ولی به لطف همین سایت و کامنت بچها هدایت شدم به تفسیر عبدلعلی بازرگان قران حکیم.

    بقدری الان لذت بخشه برام خوندن که هر آیه ای میبینم درباره قوانین و نظامات خدا صحبت شده یا درباره بخشندگیش،تواب بودنش،هادی بودنش،جلال و کرامتش،فرمانروا بودنش،این همه لطف و کرامتش،همون آیه رو حفظ میکنم و وقتی برای خودم بارها میخونمش بینهایت لذت بخش میشه.

    چند وقت پیش که با سایت آشنا شدم به هیچ وجه شرایط مناسبی در هیچ زمینه ای نداشتم.

    تو کارم ورشکست مالی وحشتناک از شهر خودم دور بودن،بدهی زیاد و ………………..

    واقعا چند ماهه وقت گذاشتم،کنترل ذهنم،باورهام، نتایج زندگیم،خیلی سخت بود،خیلی کنترل ذهن توی این شرایط سخته،خیلی باور اینکه راهی باز بشه سخته و هروز شرایط بدتر و ذهن هم اونو بخ بدترین شکل نشون میداد.

    ولی تلاشمو اندازه باورهام انجام دادم.

    گفتم یبار هم شده مسئولیتو بعهده بگیرم،قبوله پشتمو خالی کردن،ولی فهمیدم فقط وفقط بخدا توکل کنم،درسته حقمو خوردن،ولی فهمیدم خودم در واقع بخودم ظلم کردم و بیش از حد اعتماد کردم، درسته تو شهر دیگه تنها موندم ولی بیشتر به الله یکتا نزدیک شدم،درسته افکارم بدجور نجوا میداد ولی سعی کردم بابت همون چیزای کوچیک لااقل برای ساعاتی احساسمو با شکرگزاری خوب کنم،سعی کردم زیباییها رو ببینم،سعی کردم ارتباطم با خودم با درونم بیشتر بشه،میومدم تو سایت،کتاب میخوندم،مینوشتم،جملات تاکیدی میگفتم،

    خیلی جالبه تا زمانیکه مدام انجام میدادم خوب بود ولی بازم نجواها ول کن نبودن

    میگفتن ببین هیچ اتفاق خوبی نمیفته واست

    منم مینداختم گردن شرایط و اتفاقات و بقیه.

    ولی بازم ادامه میدادم ،چاره ای نداشتم،

    فکر میکردم،میگفتم شاید باورای من هنوز ایراد داره.

    شاید هنوز چسبیدم به خواسته م

    شاید هنوز توکل و نفهمیدم

    شاید هنوز در فرکانس دریافت نیستم

    خیلی سخته هم درخواست بزنی هم توجه کنی به خواسته ها و تمرکز کنی هم اینکه رها کنی و نچسبی به خواسته هات.

    گیج میشدم که خب چجوری هم توجه کنم هم نچسبم؟

    کم کم متوجه شدم بخاطر ایمان و ارتباط ضعیفمه که نگران خواسته هامم و میچسبم بهشون.

    واقعا جهاد اکبر میخواد.

    نمیگم خیلی فهمیدم الان، اصلا،به هیچ وجه

    بقول خانم شایسته فاصله زیادیه بین آگاهی و درک یک مطلب.

    همینکه نتایج دیده نمیشد،همینکه من نگران بودم یعنی هنوز به درک مطالب نرسیدم.

    هر چند همین احساس آرامشو امنیت ذهنی و درونی هم تکامل میخواد.

    درک مطالب هم تکامل میخواد.

    تازه میفهمم استاد میگفت ما افکار خودمون نیستیم بلکه ناظر به افکارمون هستیم یعنی چی؟

    غرق نجواها میشدم یه لحظه بخودم میومدم افسارمو میکشیدم که کجا میری،قضاوت،دادگاه درست میکردم توی ذهنم.و……..

    الهی صدهزار مرتبه شکرت،احساسم الان جوریه که انگار مدارم اومده بالاتر،و بقول استاد عزیز این آرامش نشون دهنده تاثیرات فرکانسهای ارسالیه،

    بوی اتفاقات خوبو میفهمم،خیلی خیلی آرومترم الان،یکم مشکل مالی م در حال حل شدنه،بدهی ها هنوز هست.

    ولی خدارو صدهزار مرتبه شکر تو این یک سال که تو دام و جهنم خودم افتاده بودم کم کم داره مسیر روشن میشه برام.

    و این خیلی خیلی حالمو خوب کرده،بی نهایت سپاسگزارم.

    خیلی درسها گرفتم،بیشتر به قوانین ایمان دارم.بیشتر ارتباط آگاهانه طی روز دارم،بیشتر مینویسم،سعی میکنم تمریناتو انجام بدم،تمرکز میکنم آگاهانه روی زیبایها،جملات تاکیدی بیشتر میگم،

    یعنی مرتب تو برنامه روزانه م چندین نوبت هست.

    لیست آرزوهامو نوشتم، خواسته هام،دربارشون بیشتر فکر میکنم.

    مدام شکرگزاری میکنم،خیلی زیاد،میدونم شرایط بهتر میشه باید بیشترو بیشتر شکرگزار باشم.

    احساسم خیلی خیلی خوب شده،کامنت گذاشتم چون متهعد شدم تحول روز شمارو مرتب گوش بدم و به تمرینات عمل کنم.

    این تمرین و عمله که نتیجه میده والا به دانش و اطلاعات و اگاهی میشد ،خیلی باید مدارم بالاتر بود.

    ولی مهم عمل کردنه،چیزی که تازه متوجه شدم و باید فقط وفقط عمل کنم،متعهدانه، با ایمان،

    باید ایمانم فقط به حرف نباشه باید ایمانمو نشون بدم ،هم بخودم هم به کائنات هم به خداوند.

    اصلا همه درها بازه،من راهمو گم کرده بودم،درو اشتباهی میرفتم،ارزشمندی و از بقیه میخواستم،مول و ثروت و از بقیه میخواستم،موفقیتو از بقیه میخواستم.

    جالب بود به حرف از خدا میخواستم ولی تو اعمال و رفتارم از بقیه…

    خدایا بینهایت سپاسگزارتم

    سپاسگزارتم بخاطر این همه فرصت اینهمه نعمت و برکت

    سپاسگزارتم بخاطر این همه زیبایی

    سپاسگزارتم بخاطر این احساس خوب درونی

    سپاسگزارتم بخاطر درک بهترم

    سپاسگزارتم بخاطر این یک سال که فقط تو بودی و تو.اینهمه صبر توی این شرایط واقعا فقط وفقط لطف بی کران تو بود.

    ممنون این سایتم ممنون استاد عزیز خانم شایسته بچهای با عشق سایت

    خدایا سپاسگزارتم بخاطر کلام روزی بخش وپر از آرامشت، قران عزیز

    هوالله احد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: