دلیل سرقت تاکسی دنده آرژانتینی ام! - صفحه 9

685 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3228 روز

    سلام استاااد جان

    استاد الان وقت ندارم تایپ بکنم. فقط اومدم اینو بگم تا سر فرصت بیام براتون بنویسم

    امروووووووووووووز با این فایلتون گل کاشین.. گل ک نه/گلستون

    اصلااااااااااا تمام این 2 سالی که با شما بودم ی طرف و این نکته هایی ک امروز گفتین ی طرف

    در پی شنیدن این جمله که “ببین حتی ثانیه بعدتم معلوم نیست و الان دار ی خلقش میکنی،” استاددددددددددددددددددددددددددددد امروز ی اتفاقای عجیب غریب برام افتااااااااااااد .. از راننده ای ک ازم پولش نگرفت!! از غذایی ک بیرون هوس کردم و اومدم دیدم شب خریدن و اوردن، از جنسی که با 1/3 قیمت بهم دادن و جواب فروشنده در درخواست تخفیفم این بود ک گفت خیلی باحال وخوش اخلاقی هرچی دوست داری بده، از ی عالمه تخفیفاتی ک جاهای دیگه بهم دادن، تاااااااااااا 2تا فرصت کاری عالییییییی و یک فرصت کاری فوق العاده ک اصلاااااااااااااااااااااااااااااااااا فرای رویاهام بود.شرایطی ک توش ازادی زمانی مکانی و درامد رو ب افزایش در کنار رسیدن ب هدف اصلیم و تفریح و ی عالمه چیز دیگه هست

    استاد هنوز هنگممممممممممممممممممممم

    من تاحالاااا ته ذهنم این بود : خب ببین تو ماه پیش، هفته پیش ،روز پیش قانون رو رعایت نکردی و خب ملومه امروز و فردا و این هفته ت چطوری قراره بگذره دیگه!! همین باعث میشد در عمل ب قانون سست بشم

    ازونور این رفته بود تو مغزم ک باور ساختن خیلی سخته و زمان خیلی میخاد و اینجوری ته ذهنم فکر میکردم: خب حالا من باید کلی کار کنم و منتظر بشم ینتیجه ای بعدن اتفاق بیفته. خب الان وقتشو بزارم برای کارای دیگه. بعدن کار میکنم رو خودم

    اما وقتی شنیدم که نههههههه من همین الان تواین ثانبه میتونم لحظه بعد، ثاینه بعد رو خلق کنم ی انرژی عجبیی گرفتم

    اصاااا انگار ی جون تازه تو رگام تزریق کردنننننننننن

    ی ارامش خاص

    ی قدرت جادوووووووووووووووووووی

    و باعث شد امروز مدام ب تولید فرکانس خوب مشغول باشم

    و پشت سرش اینهمه اتفاق عااااااالیی

    اصلا میگم ک استااااااااااد انگار بعد 2سال تازه قانون رو فهمیدممممممممممممممممممممممممممممممممم

    اینم بگم استاد : پاشنه اشیل من اینا هم بود:

    فکر میکردم تنها راه رسیدن به خواسته ها افزایش درامده.!!

    همین باعث میشد روی خواسته ها و تجسم و باورهاش کار نکنم. چون میگفتم خب الویت با افزایش درامده دیگه!!

    ازون طرف چون فکر میکردم افزایش درامد تنها راه رسیدن ب خواسته هاست، باعث میشد توی بحث ثروت هی بخوام تکامل رو دور بزنم و هی نتیجه نگیرم!!

    ب همین سادگی!!

    اما ی هفته میشه ک فهمیدم بابام جان تنها راه رسیدن ب خواسته ها افزایش درامد نیس.خدا هزاران دست داره. تو روی باورهای خواسته هات کار کن. اگر راهش افزایش درامد باشه خدا خودش درامدتو زیاد میکنه. نباشه هم از جاهای دیگه بهت میده

    این ایده رو هم از فایل شکیرای عزیز فهمیدم. اونجایی ک گفت من گفتم خدا جون مهاجرت میخام. استاد گفته توچکار داری یجوری جور میشه دیگه.

    منم فهمیدم من چکار دارم اخه. ی جوری جور میشه دیگه

    انقدر درگیر چگونگی بوووووووووودم ک اصلا نمیتونستم رو باورها کار کنم

    و ی نکته مهم دیگه یعنی اشتباه سومی ک داشتم: باور توحیدی باید با بزرگ شدن خواسته ها بزرگ بشه. من چیزایی ک میخاستمو بدست اوردم. خواسته هام بزرگتر شد ولی ایمان و باور توحیدیم نه! و یمدت داشتم در جا میزدمو ایراد کارو پیدا نمیکردم . فک میکردم اون باور اصلیه یعنی باور توحیدیه اینکه همه چیز انرژی و ششکل میگیره درسسته و نیاز ی ب کار کردن نداره.ولی فهمیدم ک همیشه باید رو باور توحیدی کار کرد و بزرگترش کرد. مث همه باورهای دییگه

    استاد من وارد فضل سوم زندگیم شدم. یکی قبل از اشنای با شما. دومی دوسالی ک با شما بودم و اینم سومیه که اصلااااااااا خیلی متفاوته

    حس میکنم قراره کل زندگیم کن فیکون بشه… میام براتون مینویسم باز

    همین چند تا اشتباه باعث شد من تواین مدت نه روی باورهام کار کنم ن روی خواسته هام!!

    و نتیجش درجا زدن بوووود

    مثلا مخیواستم بعدن بیام بنویسم. ولی خب نوشته شد و تایپ شد بی اختیار

    امیدوارم دوستانی ک این اشتباه رو دارن مرتکب میشه ببینن پیاممو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      علی ممبینی گفته:
      مدت عضویت: 1794 روز

      سلام به شما دوست عزیز

      امیدوارم حال دلت فوق العاده باشه.داشتم کامنتها را می خوندم که به کامنت شما رسیدم.تقریباً سه سال و خورده ای هست که از زمان انتشار کامنت شما می گذرد.یه کامنت نوشتید که اندازه یک کتاب صد صفحه ای آگاهی داخلش بود.چقدر استفاده کردم از کامنت شما.امیدوارم همین مسیر را ادامه داده باشید و به هرآنچه که می خواهید برسید.با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سعید نیکومنش گفته:
    مدت عضویت: 2977 روز

    خدایا شکرت

    سلام استاد

    من واقعا به این فایل نیاز داشتم

    من کارمند بانک بودم آخر سال گذشته از شغلم استعفا دادم اومدم بیرون

    البته که یه جای دیگه قبول شده بودم اما بعدش شغل جدیدم هم استخدامی رو کنسل کرد

    الان چندماه میشه دنبال شغل هستم اما واقعیت احساسم بد بود

    چون ذهن منطقیم مدام نجوا می‌کنه

    که کار کجا بود تو این وضعیت

    خیلی به این آگاهی های این فایل نیاز داشتم

    واقعا که این آگاهی ها مجانی نیست

    من واقعا درخواستم مهاجرت از بندر عباس به شیراز بود که این اتفاق افتاد اما با بیرون اومدن از شغلم

    به قول استاد کشتن اون بز

    ممنونم استاد که هستی

    اینقد هماهنگی با درونت با خدای خودت

    حرفات قشنگ به مسائل ما هماهنگه

    خدایا صدهزار مرتبه شکر که تو این مسیر هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علی دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 2487 روز

    سلام من تازه عضو گروه شدم و زیاد هم وارد سایت میشم خیلی هم از مطالب خوندم و دانلود کردم چون حرفاش به نظر درست میاد اما در مورد سرقت ماشین واسم مبهمه که چرا باید تاثیر این فرکانس های افکار مثبت طوری باشند که برای متحول شدن زندگی یک انسان با ندیشه های مثبتش باید به جای اینکه یک اتفاق خوب و مثبت بیفته ، یک نفر بیاد و مرتکب دزدی بشه تا ما هم زندگی مون تغیر کنه ؟؟؟؟ مثلا میتونست در اثر اشتباهی که خود شخص مرتکب میشه ماشینشو ازدست بده مثل فروختن بخاطر یک هزینه ضروری و اجباری یا پرت شدن توی دره بخاطر راندگی بد ولی سالم ماندن خودش و… پس شاید بتونیم بگیم که عمل اون شخص دزدی نیست !!!!! به همین خاطر من با این ماجرای دزدی ماشین از اتش ممارست ذهنیم خیلی کم شده دلم میخواد آقای عباس منش عزیز خودشون به زحمت بیفتین و پاسخ بدن تا دوباره بتونم مشتاقانه مطالب و موضوعات رو دنبال کنم – با تشکر از استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان هم فرکانسی ام امروز این فایل استادروچند بار گوش کردم و تجربه های ناب و ارزشمندتون روخوندم وبسیار پر سود وارزشمند بود منم تجربه های زیادی دارم وهمینطور که کامنت های شمارو میخونم مثل فیلم جلوی چشمام میاد وخداروشکر میکنم بابت اتفاق هایی که برام افتاده و پشت سرش خیر وبرکت بوده .

    اگر زندگی من همواره دردستان خداست خداهر دری رو میبنده درهای بهتر دیگه رو باز میکنه واین من هستم که باید ثابت قدم باشم و ایمان خودم رو بیشتر وبیشتر کنم

    ازهمه ی شما ممنونم ازاستاد عزیزم کمال تشکر وقدردانی رو دارمو همینطور از خانم شایسته وخانم فرهادی عزیزم سپاسگذارم .خداراشکر میکنم که دراین مسیر هستم و دعامیکنم همواره عملکرد خوبی داشته باشم ودراحساس خوب بمانم وازطریق تضادهایم ب وضوح برسم .

    ممنون بابت همه چیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سمانه ام گفته:
    مدت عضویت: 4008 روز

    سلام …… چند ماه پیش اومدم برم سر کار دیدم ماشینم نیست ……. گفتم وا مگه میشه ؟ بعد گفتم خدایا مگه خودت نگفتی ماشینو قفل نکن ؟! پس حالا نیست که ……………آخه یه مدت بود ماشینو قفل نمیکردم چون ندای درونم اینو گفته بود ………… بعد رفتم تاکسی سوار شدم و رفتم سر کار تو راه همش داشتم میگفتم ببین خدا من چه قدر آرومم فقط دوست دارم بفهمم این اتفاق چه خیری توش هست واسه من …………. رفتم سر کار و با هیچ کس صحبت نکردم راجبش چون یه حسی بهم گفت فقط برو سر کار ………… بعد از ظهر اومدم خونه زنگ زدم 110 و اینا و بعد چند روز ماشینم پیدا شد ………بیمه بدنه بود و با پولی که بیمه داد ضبط و باند خریدیم واسه ماشین …………تازه قبل از این ماجرا من ضبط و باند نداشتم چون میخواستم تو ماشین فقط فایل گوش کنم که اونم با موبایل گوش میکردم و واسه اینکه وسوسه نشم واسه موزیکای متفرقه گوش دادن کلا ضبط باند نداشتم …………دیدم من درخواست داده بودم که خدا واسه ماشینم ضبط و باند بخر ……. فک کنم خدا میخواسته با پولی که بیمه بهم داده یه ضبط و باند خیلی خوب بخرم واسه ماشین خخخخخخخ اون اتفاق باعث سرافرازی من شد ………… من تونسته بودم اون روز احساساتم رو کنترل کنم ………دیگران که بعدا فهمیدن ماشینمو روز قبل دزدیده شده همش تو این فکر بودن که سمانه تو دیروز اصلا ناراحت نبودی ….. میشه مگه ؟ خخخخخخ اونا میگفتن وا تو دیگه زیادی بیخیالی این جوری هم خوب نیست دیگه ………… ولی اونا که از قانون سر در نمیارن خخخخخخخ اتفاقا همین طوری خوبه ……….. همین طوری که تو مطمئنی خدا خودش کارای تور و درست میکنه خخخخخ فهمیدم خدا میخواسته واسم ضبط و باند خوب بخره ………فهمیدم خدا میخواسته تو اون چند روز که ماشین نداشتم دوستم بیاد منو برسونه خونه خخخخخخخ فهمیدم چه قدر توانمندم ………… از اینکه تو اون شرایط تونسته بودم رو خودم مسلط باشم و فقط به خیر بودن ماجرا فکر کنم خیلی خوب بود …………. استاد دقیقا یاد ماشین شما افتادم …….. دقیقا به این فکر کردم که چه قدر خوب عمل کردم …. چه قدر خوبم …..چه قدر رو اساساتم سوارم ……. چه قدر کار کردن روی خودم نتیجه داده …… خیلی شیرین بود ………از نظر دیگران دختر بیخیالی هستم ……….و از نظر خودم دختر با ایمانی ام ………. چه قدر شیرینه ……..اون لحظه که تو تاکسی نشسته بودم و داشتم از شیشه بیرونو نگاه میکردم اشک تو چشمام جمع شده بود ……….. اشک شوق ……….اشک اینکه خدا داشت بهم میگفت سمانه جان تو سمانه ی من شدی ………چه قدر ایمانت خوب و محکم شده دختر جون …………. داشتم میگفتم خدایا این جماعت نمیدونن من 10 دقیقه پیش فهمیدم که ماشینم سر جاش نیست و الان نشستم تو ماشین و دارم تو رو شکر میکنم اونم از ته دل ………….. چه قدر شیرینه وقتی خدا بقلت میکنه و میگه بنده ی با ایمان من ………آفرین ………….

    من قهرمان قصه ی زندگی خودم شدم …………. مثل قبلا که بارها و بارها عالی عمل کرده بودم …………. مثل حالا که دارم اینارو تایپ میکنم ……… و مثل فردا و فرداها که بازم قهرمان میشم ……….. حس اینکه همین الان میتونی حستو عوض کنی و فرکانستو تغییر بدی و آینده تو بسازی خیلی خوبه ………… تو حاکم زندگی خودت میشی ………… حس اینکه گذشته هرررررر چی بوده مهم نیست خیلی حس خوبیه ………….. حس اینکه تمام اتفاقات زندگیت در دستان خودته خیلی حس فوق العاده ایه …………… فقط این مطمئنم که ما باید همیشه و همیشه رو خودمون کار کنیم …………… همیشه یعنی همیشه ………….. و در هر لحظه به خودمون بگیم که هر اتفاقی میفته به نفع ماست ………….. آره استاد منم از این جمله استفاده میکنم که : مثلا یه اتفاقی میفته تا میخوام ناراحت شم با خودم میگم میتونی 100 در صد تضمین کنی که این اتفاق به ضررته سمانه ؟ قطعا نه ………. پس واسه چیزی که نمیدونی به نفعته یا ضررته پیشاپیش ناراحت نشو ………….این درحالیه که اگه به دید خیر و منفعت بهش نگاه کنی تو عالم واقعیت باعث خیر و منفعتت هم میشه …………….. و اینکه هر آدمی هر کاری برامون انجام داد یادمون باشه کردیتش مال خداست …………..فقط خدا لایق کردیت گرفتنه .

    شاداب باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      هانیه گفته:
      مدت عضویت: 2237 روز

      افرین بهترین سمانه دنیا😍😘واقعا تحسین میکنم ایمانتو وجقد خوشحالم هدایت شدم به خوندن کامنتت

      اخه همیشه کامنتایی عالیتو توی دوره روابط میخوندم چون اون دیدگاه ها بسته شده بود نمیتونستم ازت تشکر کنم

      اما خوب اینجا که میتونم☺️

      واقعا بی نهایت ازت ممنونم که دست خدا شدی و اینقد از نوشته های بینظیرت توی دوره روابط استفاده کردم و میکنم

      موفق باشی دوست خوبم❤️🌹😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2508 روز

      به نام خداوند جان آفرین

      سلام سمانه جان

      چقدر فایل پر از آرامش هست

      ایول وقتی میخوندم تصور میکردم ولذت میبردم

      بابت کنترل ذهن عالی که داری بهت تبریک میگم

      اینکه خیلی قشنگ درک کردی الخیر فی ما وقع

      و منم دارم میگم مرتب مخصوصا برای خانه که مستاجر هستم و باور دارم خیرش به من می رسه

      میدونم الان مدتها از اون زمان گذشته و شما نتایج عالی گرفتید

      بنویسید از نتایج و اتفاقات قشنگ

      شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3054 روز

    عجیب است تصمیم داشتم مدتی با خودم باشم و روی آگاهی های خودم کار کنم . امروز بر خلاف تصمیمم به سایت سر زدم و دیدم دقیقا موضوعی که باهاش درگیرم مطرح شده است . مثل این که خدا از زبان عباس منش باهام حرف می زند .

    من هم می خواهم این نکته را بگویم خدا ما را رها نمی کند .همیشه شنیدن حقیقت مرا به وجد می آورد .از شنیدن سخنان زیبا لذت می برم.

    اگر زیبایی و تفاوتی در این سایت است به خاطر هماهنگی ارتباط اتصال ورابطه خوب با خداوند خودمان و دیگران است . این خیلی مهم تر از هدف نشان دادن من است که در شبکه های اجتماعی دیده می شود . دوست دارم نظرات و دیدگاه های خودم و بقیه رنگ و بوی خدا حقیقت و نکات و احساسات خوب باشد نه فقط نشان دادن من ها و موفقیت من ها . بلکه سرشار از محبت و عشق باشد. می دانم خیلی ایده ال گرا هستم . اما خوشبختانه در سایت عباس منش این مزیت است و عیب محسوب نمی شود اینجا کسی به من نمی گوید آزی کمی منطقی باش و شرایط را بپذیر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    بهمن ــــ گفته:
    مدت عضویت: 2758 روز

    سلام دوستان

    خیلی نمیخوام سرتونو درد بیارم ولی چون این تجربه ام شبیه ماجرای دنده آرژانتینی استاد بود گفتم خالی از لطف نیست اگه بگم :

    من الآن مهندس امنیت شبکه های کامپیوتری هستم و راستش به دلیل ماهیت کارم ، بهتره میدونم نگم چیکار میکنم ، اما درست تا همین سال 93 من از فرط بیکاری (یعنی خدایییش کار بود خیلی هم بود ، من تخصص نداشتم ، یعنی همۀ تخصص من نصب ویندوز بود !!!! ) من یه چند وقتی نجاری کار میکردم بعدش زد و بعد از یه مدتی یه کاری در حد خدمات کامپیوتری ساده در دوتا شرکت همزمان برام جور شد ، من هر دو رو رفتم مصاحبه و قبول هم شدم ، و اونی که فکر میکردم بهتره رو رفتم و وقتی اون یکی بهم زنگ زد گفتم نمیام ! و اینجا جام بهتره ، ولی بعد از یک هفته ، از همین جای اول هم بهم گفتن برو آقا شما خیلی ضعیفی ! وقتی میخواستم به اون جایی که گفته بودم نمیام زنگ بزنم و پشیمون شدم « باورتون میشه به طرز معجزه آسائی تمام شماره هام در Call Log گوشیم بودند بجز همون شماره شرکتی که بهم زنگ زده بودند و من بهشون گفته بودم نمیام !! » و من شماره شون رو نداشتم فقط یبار حضوری رفته بودم و الآن یادم نمیاد چرا دوباره حضوری نرفتم.

    خلاصه به دلیل باورهای ضعیفم ناراحت بودم که خدایا بعد عمری کار جور شد ، اونم دوتا ، و اونم اینجوری شد و از این مونده شدم از اون رونده !

    سرتونو درد نیارم ، این ماجرا باعث شد من تا 6 ماه دیگه دنبال کار نرم و نشستم دوره های تخصصی رشته ی خودم رو خوندم ! باورم نمیشد که چه استعداد فوق العاده ای در self study داشتم و خودم خبر نداشتم ، بخدا باورتون نمیشه از کسی که تنها هنرش نصب ویندوز بود تبدیل شدم به مهندس امنیت ! اونم توی 3 ماه ! (البته سه ماهی که قید مسافرت ، تلویزیون ، بازی ، بیرون ، مهمونی ، و… رو زده بودم و روزی 8 ساعت مفید ویدئو میدیم و با شبیه ساز تمرین میکردم و نکته برداری میکردم) ، و وقتی تصمیم گرفتم برم سرکار ، بخدا باورتون نمیشه ، از بین سه چهار تا پیشنهاد سرپرستی شبکه و امنیت یکی رو انتخاب کردم ! حق میدم بگید « برو بابا ! مگه میشه آدم تو سه ماه کارشناس امنیت بشه ! » ولی من شدم و واقعا میگم : «یکی بهترین از بهترین اتفاقات زندگی من اخراج از اون شرکت بود! »

    در این چرخش روزگار برای من ، کلی اتفاق خوب افتاد که نمیخوام حوصله تون رو سر ببرم ولی میخواستم بگم :

    «استاد حسین عباس من عزیز ! تو راست میگی ! ماشین دنده آرژانتینی منم دزدیدند ! و چه خوش سعادت بودم که این اتفاق برای منم افتاد ! »

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: