پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد و خانم شایسته
ودوستان عزیز هم فرکانسی در سایت خانواده صمیمی عباس منش
استاد جان خیلی وقت است که کامنت ننوشتم و از، اتفاقات زندگی ام نگفته ام براتون
اما امروز دیگه تصمیم گرفتم که گوش به فرمان خداوند بدهم و براتون بنویسم
واقعآ شمارو تحسین میکنم به خاطر این آزادی مالی و زمانی که دارین و راحت سفر میروید بدون استر س و محدودیت که هرچقدر دلتون بخواد در سفر باشید این خواسته در من شکل گرفت که من از این جنس زندگی و لذت بردن میخوام و شما یک مثال و الگو شدید برام که میشود داشت و زندگیش کرد خدارو هزار مرتبه شکر شما فوق العاده اید، آفرین به شما و نوش جونتون این لذت و آزادی و رهایی
واقعآ حق با شماست که چه فضای رویایی و ملکوتی است و چقدر زیباست این فضا و این نگاه زیبا بین شما برای من چقدر قشنگه که بابا این ها دارن همیشه میبینن و در سفرن اونم کجا آمریکا که زیبا ترین کشور جهانه ولی اینهابا دیدن هر زیبایی و منظره کلی ذوق میکنن انگار بار اولشونه که همچین فضای رو میبینن دمتون گرم برای این کنترل ذهن و این کانون توجه و تمرکز جدی بر خواسته ها و اجرای به طور کاملآ عملی و ساده در زندگی شخصی خودتون،
استاد این هم زمانی خداوند بود با این فایل وتجربه زنده و تازه وداغ خودم از هدایت و همزمانی هایی که هفته گذشته تجربه کردم و کلی ذوق کردم و خداوند را شکر کردم برای این قانون بدون تغییر خودش وبه راستی چقدر ایمانم قوی تر شد به خودش و داستان هدایت و رهایی
خدایا شکرت
داستان این جوری شروع شد که اوایل آبان ماه توی تمرین ستاره قطبی ام نوشتم خدا دوست دارم چند خبر خوب بشنوم و خوشحال بشم و ذوق کنم
وخدایا دوست دارم یک دوست هم فرکانسی بهم زنگ بزنه،البته اینم بگم چند روز قبلش اصلآ حالم زیاد خوب نبود ولی تو اون روز خودم رو میزون کردم و از لحاظ فرکانسی و ارتعاشی به بالا رسوندم وبا خودم و جهان هستی به صلح رسیدم و میخوام پیرو گفته استاد شما از لحظه ای که فرکانست عوض میشه نشانه ها میاد حالت خوب میشه اتفاقات رخ میدهند
بریم سراغ داستان هدایت من
واین خواسته من بود در اون روز و دیدم نزدیک ظهر یک پیام برای گوشی من اومد که جشن دوتا از دوستان بسیار عزیز من دعوت شدیم به شهر بسیار زیبای اصفهان اونم برای روز 20 آبان که دقیقآ روز تولد خودم بود و نمیدونید چقدر خوشحال شدم و شادمان از این خبر
توپرانتز اینم بگم استاد من چند ماه پیش تنهایی رفتم اصفهان و خونواده ام جور نشد ببرم و این خواسته من و اونها بود که در اولین فرصت بریم و از این شهر زیبا دیدن کنیم و همون موقع به خداوند گفتم من نمیدونم چه طوری خودت یه جوری ردیفش کن بچه همو بیارم و این شهر رو تجربه کنن
و خداوند پاسخ داد بعد تقریبآ دوما ما دعوت شدیم به مراسم ازدواج دو عزیز
وباز هم خداوند برای ما ردیف کرد که دقیعآ افتاد روزی که من تایم استراحتم باشه و سر کار نباشم چون کار من شیفتی هستش و برای مرخصی باید جایگزین بزاری و یه سری داستان ها داره اگه توی شیفت کاریت بخوای مرخصی بری
پس همه چی ردیف شد برای سفر عالی به اصفهان
همون موقع گفتم خدایا خودت هدایت مون کن
و دیگه درگیر با چی بریم چطوری بریم نشدم
تا این که دو روز قبل سفر آماده میشدیم برای مسافرت
وما ماشین نداریم و شهر ما چون کوچیکه ترمینال نداره
گفتم خدایا چطوری بریم مگه بریم عوارضی که با دوتا بچه سخته و سرده علافی داره
که چند جا تماس گرفتم شمال، کردستان که گفتم ما نصفه شب میرسیم شهر شما وبرای، شما نمیصرفه این همه کرایه و نصفه شب بیاین سر را
من به چند تا از دوستانم گفته بودم میخوام برم اصفهان که کار خدا و همزمانی دقیقآ روز قبل سفر تو مسیر شرکت یکیشون گفت شهاب جان فردا میری اصفهان؟ گفتم اره پرسید را کی؟ گفتم معلوم نیست شاید برم عوارضی
گفت که من خانمم فردا میفرستمش اصفهان و براش بلیت گرفتم و اتوبوس شهر زیبای همدان هستش و قیمتش هم عالیه میخوای برات بلیط بگیرم؟ گفتم خیلی ممنون لطف میکنی و همون جا سه تا بلیط برامون اوکی کرد و چقدر من خوشحال شدم و خداوند رو شکر کردم برای این دستانش روی زمین اونم چی این اقا توی آپارتمان طبقه بالا ما میشینن و فرداش با هم راهی سفر شدیم
حالا اینم بگم که توی این فصل ازسال بهترین تایم برای کسب و کار خونگی من و همسرم هستش و این نجواهای ذهنی هی میگفت نمی خوای برای الان موقع پول در اوردن و محصول درست کردنه باید کار کنی چه موقع مطافرته ول کن نرو
امامن گوش ندادم وعمل کردم و راهی سفر شدیم و گفتم این خدا برای ما میچزنه من بر خلاف ذهنم عمل میکنمباورتون نمیشه توی این 35 سال اولین مسافرتی بود که اینقدر لذت بردیم وکلی کیف کردیم
سه شبانه روزفقط خنده و شادی و رقص بود
کلی ازمون پذیرایی کردن و محبت کردن به ما وکلی درس گرفتیم از این خانواده های عزیز و یاد گرفتیم بسیار انسانهای بینظیری بودن و از بودن باهاشون لذت بردیم خدایا صد هزارمرتبه شکرت
و ما اونجا کارمون و محصولاتمون رو معرفی کردیم و نشون دادیم استاد نمیدونید چطوری، برای ما تبلیغ میکردن و مارو معرفی میکردن به دوستان و اشناهاشون من خودم ماتم برده بود
این حرف شما یادم اومد که میگفتید خدا پول میشه براتون، خدا مشتری میشه براتون خداوند همه چیز میشودهمه کس را……
چقدر دوستان همفرکانسی جدیدی پیدا کردیم و آشنا شدیم و خوشحال شدیم
هرچی بگم از این سفر کم گفته ام
یه روزی یکی از دوستان پیشنهاد داد بریم استخر
و ما هم قبول کردیم نمیدونید چه اتفاق ها و همزمانی ها رخ داد من با یک آقای هم کلام شدم وایشون شماره من رو گرفت برای خرید محصولات و پول بلیت استخرمن و پسرم و حساب کردش در روز تولدم وهمین اقا الان مشتری عمده ما شده و اینو همون جا به خودم گفتم که شهاب دست خدارو باز بزار من قرار بود بیام سفر نه جذب مشتری و فروش محصول ام خداوند برای ما برنامه ای دیگر داشت هم تفریح و شادی هم کسب درامد و بازار یابی
و تجربه ایستخر و پارک ابی چقد. عالی بود و بهمون چسبید و همون مکان به پسرم شایان گفتم پسرم دیدی همش استخر و موج های ابی وجاهای زیبا رو توگوگل سرچ میکردی و هدایت شدیم به این جای زیبا، اخه پسر من هرچی رو که میشنونه و میخاد اطلاعات کسب کنه سریع میره سرچ میکنه ازنم از شما یادگرفته استاد
ما با کم ترین هزینه رفتیم و بیشترین لذت رو بردیم، خدارو هزاران بار شکرت
وحتی راننده اتوبوسمون با هم رفیق شدیم و بلیط برگشت رو با نصف قیمت ردیف کرد و الان داریم با هم کار میکنیم و برامون بار میبره
و استاد یه چیز جالب تر این که اون اقا که تو ورودی استخر باهاش اشنا شدم یکی از مربی های اون مجموعه بود و بعدا خوش گفت که یک سالی میشه قانون جذب رو پیگری میکنن و برام خیلی جالب بود که ادم های هم مدار وارد رابطه میشوند من تو هر مدار وفرکانسی باشم ادم هم مدار من میان توی مدار من
استاد جان تازه داررم یه زره درک میکنم حرف شمارو که شما میگفتید شما روی خودتون کار کنید و دیگه به بقیه چیز ها کار نداشته باشید خداوند خودش همه چیز رو محیا میکنه، چون خودم تو حوضه کسب وکارم دارم میبینم اتفاقات داره رخ میده و شرایط و آدم ها میان و به من کمک میکنن که من رشد کنم و پشرفت کنم در راستای گسترش جهان
برای من این سفر خلی درس و پیام داشت که این همه به ذهن و عقل خودت رجوع و اعتماد نکن به هدایت پروردگار ایمان بیار و قلبت رو باز کن برای شنیدن صدای خدا
این فایل هم بسیار عالی بود واز شما ممنون و سپاسگزارم که این اگاهیی ها رو با ما در میان میگذارید.
خداوند یار و نگهدارتون🌹🌹
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم
و سلام به دوستای گلم
من دیشب این فایل رو تا نصفه دیدم و حس خیلی عالی داشتم و از دیدنش واقعا ذوق میکردم ولی وسطا خوابم گرفته.
و نزدیکای صبح خواب استادو دیدم😍😍😍
اول بگم که تو خوابم من و مامانم از یحایی رد میشدیم که همه،یعنی همه با سینی های پر خوراکی و خوردنی و غذا و شربت میگشتن و به همدیگه تعارف میکردن ،میز های پر از غذا کنار خیابون بود
و تو خواب تعجب کرده بودم از اینهمه فراوانی،از این همه دست و دلبازی
از اینهمه نعمت که ریخته اینجا
(حالا بماند اون وسط یه اقایی بود که مثلا میخواست پیراشکی پخش کنه ،اما در اصل پیراشکی ها رو نمیدادبه کسی یه گوشه مخفی شده بود و داخل نون پیراشکی ها رو خالی میکرد و تنهایی میخورد)بنظرم این آقا نماد باور فقر بود
و اما برسیم به اصل مطلب😍😍😍😍
رسیدیم یجا که یه خانمی گفت استاد عباسمنش بعد از ۴۳هفته اسم یجایی رو گفت اونجا موندن اومدن ایران 😍😍😍😍
وای که چقدر ذوق داشتم که استاد رو از نزدیک میبینم ،بعد استاد اومدن و شروع کردن به سخنرانی.فقط منتظر بودم استاد سخنرانی اش تموم بشه و من برم بغلش کنم.
و تو خواب همش تو ذهنم تکرار میشد که استاد قبلا گفتن با نتیجه کار دارن،منکه نتیجه انچنانی نگرفتم
شاید نخواد منو ببینه،
اما از لحاظ افراد حاظر من نزدیکترین شخص به استاد بودم ،و میگفتم حتما بهم اجازه میده باهاش صحبت کنم و بغلشون کنم😍😍😍😍
و اما……
.
.
اما استاد تو سخنرانی چی گفت:
یه بخشش یادم مونده که گفتن :
کامنت گذاشتن برا افرادی که نمیتونن بخونن اش بیهوده است،مثال تام و جری رو زد گفت هی برا جری کامنت بزارین مگه توانایی خوندن کامنت رو داره که چیزی هم ازش درک کنه🙄
بقول استاد هدایت های هر شخص مخصوص خودش هست
چون من هنرمندم و ذهنیتم کارتونی و فانتزی هست
استاد از کارتون برام مثال زد
فکر کنم منظور استاد خود من بودم که کامنت هارو نمیخونم،و این یه هدایت بود از طرف خدا تا بیام کامنت هارو بخونم واگاهی دریافت کنم.
و دغدغه من که تو خواب نداشتن نتیجه بزرگ بود حل بشه.
.
و نمیدونم چرا تا از خواب پاشدم خواستم اون ۴۳هفته که اون خانم تو خواب گفت رو با مدت عضویت خودم در سایت مقایسه کنم،که دیدم دقیقا یک ماه مونده تا ۴٣هفته بشه زمان عضویتم.
حس میکنم تو این یه ماه باید بیشتر رو خودم کار کنم تا نتایج بزرگی دریافت کنم🥰
و ممنونم از خدا بابت این هدایت بی نظیر
و استاد بابت این فایل آگاهی بخش.
سلام خدا خوبی خدا جونم مرسی بابت وجود گلهایی مثل استاد و خانم شایسته گل،
سلام استاد و مریم جون خوبید صد در صد خوبید و انشاالله خوب بمانید افزاینده،
استاد عزیز زبانم بند آمده از اینهمه معجزه اعتماد به خداوند مهربان که شما دارید عملی به ما نشان میدهید خدا کیه و اعتماد و عاشقی با خداوند کردن چه ها که نمیکنه خدا در زندگیمون
حسهای متفاوت بعد دیدن و شنیدن این فایل
زبانم بند شده متعجب و شگفت زده شدم
دقتمو بیشتر کردم گوشهامو تیزتز شاید صد بار گوش دادم کلمه ای از دست ندم
گریه ام میگیره بعد رفتم به فکر و دقت در زندگی خودم که تو زندگی خودم چقدر معجزه هست الله اکبر الله اکبر الله اکبر،
خدایا معجزه هست مبدونم زندگی تکت تکمون از بدو خلقتمون،
استاد من ایرانم اما طوری خدا در دستان خودش در بهترین نقطه از محله زمان مکان داره محافظت میکنه منو همسرم و خانواده و حالمونو خوب میکنه که اصلا انگار تو ایران زندگی نمیکنیم تو بهشتیم ،اره بهشتو آورده برامون خدا میگه این قدرت من حتی در هر جا که باشی میتونم بهشتو بهت بدم، منو همسرم جدا از همه چی هستیم و فقط مدام شادی داره برامون پیش میاد و افزایش ثروت ،
الهی شکر خدایا
استاد ممنونم ازتون که گفتید امسال هدفگذاری کردید
و منم دیشب نشستم واضح و روشن نوشتم که چی میخوام
هر چند خدا منو منعطف و آرام و رها بدنیا آورده اما حالا با شناخت قوانین زیبای خدا با آگاهی من باید بر شکر و قدر دانی ام و اعتمادم به خدا بیفزاییم و این صفات زیبارو در خودم که خداوند بهم داده بیشتر کنم چون در این حس و صفاتی که دارم دیدم و میبینم خدا همش داره بیشتر بهتر بهم عطا میکنه خدایا چقدر دوستم داری وای خدایا دوست دارم،
خدایا امسال خواستم:(من تو شوم و تومن شوی) میخواهم صفات ورفتار خودت تماما با اعتماد به خودت در من تجلی کند و با تو یکی شوم خداااا🤲🌟
چون خداوندا تو کاملی ابدی باقی کافی غنی و سرشار و پری از نعمت از عشق از محبت ازبخشندگی از احترام از مهربانی از آبرو داری از حمایت کردن قدرتمند بودن مورد اعتماد بودن و ستارالعیوب بودن و
قوربون صفات بی نهایت و بینهایت زیبات بشوم خدا که وقتی میگی
تو یک اعتماد کن به من و تسلیم عشق من شو
و یک قدر دانی کن ببین چه هااا کنم برات🤲🌟🤲🌟🤲🌟🤲🌟🤲🌟🤲🌟
به نام خداوند هدایتگر و مهربان
فارغ از اینکه شرایط بیرون چیه و چه خبره، وقتی من روی خودم کار کنم ودر مسیر باشم ،خداوند نعمتها و شرایط مناسب را در زمان مناسب به سمت من جذب میکند و مرا هدایت میکند به بهترینها 🙏
خدای من چقدر اینجا زیبا و روحانیه باز هم من رو دگرگون کردید استاد عزیزم 🥹باز هم قلبم باز شد و نور خدا رو درک کردم باز هم من رو بردید به حال و هوای وصل شدن،دیوانه شدن و سپاسگذار بودن ،خداوندا،یا رب،یانور یا رحمن ویا رحیم عاشقتمممم🥹🙏
خدای مهربونم میخام با تمام وجودم داد بزنم و بگم چقدر عاشقتم و چقدر حسم عالیه خدایا همین لحظه که دارم مینویسم و اشک میریزم انگار تمامه جهان برای من است و من در آرامش و تسلیم هستم اینقدر آرام که قلبم تطمعن القلوبه ،که تویی راهنمای من در هرلحظه
وتویی که از فضلت به ما میبخشی پس تو که اینقدر بی توصیفی من چرا باید ناراحت و نگران باشم وقتی همچین خدای مهربانی دارم که من رو در هر لحظه حمایت میکنه🙏
اینقدر با این تصاویر و صحبت ها متاثر شدم که فقط میتونم بگم شکرت و از خدای خودم و این بنده ی بینظیرش سپاسگذار باشم
حال و هوام و با شما شریک میشم نمیدونید که چقدر حسه عجیب و نابیه❤️چقدر خوبه که همیشه در این حس بمونم و چقدر زندگی لذت بخش تر میشه که اصل و اساس این جهان رو بدونی و یادت نگهداری که همیشه خداوند هست و هدایتمون میکنه فقط منتظره تا ما در مسیر باشیم و بخواهیم و بهش اعتماد کنیم🙏
دم همتون گرم ❤️
یاحق🌹
In the name of Allah, the Wahhaab
Dear Abasmanesh family Hi.
Sayed I just saw you last night in my dream and you had a what seemed to be a VIP class for a small group of students and I was there right next to you, wanting to ask you how to fix a health problem but you were busy explaining some slides on a tv…
I did not remember when I woke up but I was just working on my frequencies and I relized I had a dream last night in which I was so close to you. It just feels so good and I take this as the best sign of the day to start my amazing week.
In fact that made me come here and share my beautiful feelings and I’m so excited now..
I can’t get enough of this guidance concept that you explain and when you talk about it I just wanna say oh give me more…you just talk and I just listen in silence. The guiding system of this planet that provides everything and anything we all need is far beyond comprehention and the more we talk, the more humble, small and weak we’d feel against it. I don’t know what it is but it is very smart and the more we let go the more it comes in and lubricates all life parts. The evolution we all need to pass to understand it is really a significant period in all of our lives and we all have to pass it the way that is best for all of us. We can not live others’ lessons for it is only for them not ours.
The health problem I wanted to ask you in last session, was having acne on my face. The more I bring questions starting with ”how… or from where” the more problem I just seam to have with my face. They keep showing up no matter what physical treatment I follow…but when I get back on letting go and not questioning, they fade away little by little…so I gather that it is a sign for me that I’m not grateful or loving and that’s my guiding system I guess to remind myself Hey! Get back on the track.
I know I have a long way to really call myself a grateful person or someone who has patience…but I am on the process and I need to remind myself I am a rookie and I can learn, it’s just the matter of faith and trusting the certain laws of the universe…
When I heared that You wanted to visit Iran I got really excited but I know it was not the right time. I just saw you last night next to you…that’s a blessing right? So when the time is right things happen the best way possible…we can’t just rush through it for the plans He has are far more greater than what we’d think with our limited thinking. It’s only by looking back at the results, that you’d realize the path you took by calling it guidance was actually the only possible way to get what you wanted.
I trust god.
I trust life.
I trust me.
God bless all who are in the right path and who wait for things to happen at the right time in the right place. Ones who anticipate blessings as they go through life beliving all they need comes along at the right time when they need them.
سلام مصطفی عزیز
عجب جملات گوهر باری
چقدر کامنت های زیبایی مینویسید
واقعا از خوندنشون لذت میبرم
سپاسگزارم از خدا و شما
خدایا سپاسگزارم بابت تمامی نعمات زندگی ام
از چه متدی برای تقویت زبان انگلیسی استفاده کردید
ممنون میشم اگه راهنمایی کنید
محمد عزیز
بسیار سپاسگذارم از پاسخی که به کامنتهای دوستان میدهید و این نکته رو بهمون یادآوری میکنید که نوشتن و سپاسگذاری از دیگران خودش نوعی سپاسگذاری هست و اون جنس قدردانی که شما به جهان میفرستید به زندگی شما بازگشت میکنه.
من برای زبان کار خاصی انجام ندادم…و لطف خداوند شامل حالم بود که ف صت فراگیریش رو داشتم.
من چند سالی هست که زبان میخوانم و تدریس میکنم و خداوند رو شاکرم که هی تکاملم هر روز بهتر و بهتر میشه. برای بهتر شدن فقط باید تمرین کرد و باقیش رو بسپرید به خداوند. درست عین کار کردن روی قوانین به موقعاش به مراحل بعدی هدایت میشویم. اون چیزی(کتاب، پادکست، داستان و…) که الان میشه رو مطالعه کنید تا قدم بعدی بهتون گفته بشه.
همش همینه
به نام هدایت الله مهربان
خداروشکر بخاطر این همه زیباییی ، نعمت ، چه مکانی زیبا و روحانی ، و چه صحبت و باورها و ایمان هایی که به استاد الهام شد و سریع برای ما فرستاد تا ما هم استفاده کنیم و لذت ببریم .
چند تا از همزمانی ساده که اخیرا اتفاق افتاده و قابل بیان هست اینا هست :
مثلا قرمه سبزی میخاستم و پسفرداش توی خونه درست شد .
اینکه من یک قطعه فیلم دیدم که میگفت خوش اومدید به لس آنجلس و استاد میتینگ گذاشت اونجا که توضیحاتش در بخش کامنت هاش گذاشتم .
اینکه یک سوال از خودم میپرسم و چند روز دیگش استاد میگه ، مثلا به خودم میگفتم اینکه من به خدا میگم خدایا کمکم کن مگه میشه خدا کمک نکنه ؟ بعد الان استاد توی فایل جواب داد و گفت ، که خدا همیشه به ما کمک میکنه و این ما هستیم که باید بشنویم ، گوش بدیم ، درک کنیم و عمل کنیم ، حالا که فهمیدم من نباید هی بگم به خدا کمکم کن ، اون همیشه باهامه داره میبینه ، وقتی یک اتفاق به ظاهر بد برام بیافته اصلا لازم نیست هی بگم خدا کمک کن و قسمش بدم ، خودش به بی نهایت طریق بهم میگه که چیکار کنم فقط باید بشنوم همین .
اینکه من این دو هفته چقدر به روش های آسون هدایت شدم ، چون گفتم اسودگی میخام از خوندن اتوماتیک متن توسط ربات توی مرورگر که باهاش کامنت بچه هارو میذارم خونده بشه و خودم کار دیگه انجام میدم یا افزونه هایی که چقدر بهم کمک کردند و ایمانم بیشتر شد که میشه همه کارهای ساده بشه ، اگر باور کنیم ، سوال کنیم و جواب گفته شده رو عملی کنیم .
اینکه توی زبان همش لغت میخوندم و کارم اشتباه بود ، ولی وقتی گفتم این کاری که با درد انجام بشه کار من نیست باید راه ساده ای داشته باشم و گفتم به خدا ساده هارو برام جدا کن ، نمیدونم تو بهم بگو تو خدایی بهتر میدونی ، خب بعدش هدایت شدم به یوتیوب که چقدر میتونم به جای اینکه ربات کلمات بخونه ، اونجا بصورت نیتیو یعنی طبیعی صحبت میکنند تازه زیر نویس داره هم فارسی و هم انگلیسی که میتونم فعالش کنم ، تازه میتونم اون فیلم هایی ببینم که هم مربوط به رشتم و علاقمه و چقدر بهتر یاد میگیرم ، تازه بعدش هدایت شدم به افزونه هایی که خیلی راحت میتونم خود کلمه زیرنویس اگه معنی بلد نبودم بهم بگه ، یا حتی خود جمله اش بفرستم توی یک برنامه دیگه که طبق لایتنر عمل میکنه ، و کلی روش ساده و آسون ، که سوت بزنم ، کف بزنم ، لذت ببرم .
یا اینکه ما همسایمون مشکل داشتیم و توی ذهنم تصور کردم که اینم مثه پارسال که همین اتفاق افتاد میره از این ساختمون ، و چند روز پیش فهمیدم که خونه گذاشته به فروش .
اینکه یک ماشین که دوست داشتم عکس ذخیره کردم و چند روز بهش فکر کردم و اون یکی از فامیل های نزدیکمون خرید.
اینکه یک لیوان میخاستم و هفته بعدش کادو دادند به خواهرم و الان روی میزمه .
اینکه یک عمل میخاستم انجام بدم توی سیستم ، که اولش سخت بود و همش گفتم این باید یه راه ساده دیگه هم داشته باشه و فکر کردم و اولین کار این بود که برم شورتکات اون رو یاد بگیرم که اونم یکم سخت بود و باید ۳ تا کلید با هم فشار میدادم ، بعد همنیجوری که فکر میکردم یهو چشمم افتاد به ماوس ، و خدا بهم گفت اون سه تا کلیک بنداز روی یکی از کلید های ماوس ، و من با یک کلیک تمام اونکار انجام میدم و حالا بعدشم هدایت شدم به اینکه میتونم با دستور صوتی اینکار انجامش بدم و حالا دنبالش هستم که اینم عملی کنم که دیگه همون یک کلیک هم انجام ندم و بگم و انجامش بدهد و بعدش احتمالا چند سال دیگه ما فکر کنیم و اون کار بدون حتی گفتن انجام بشه مثه همین افکاری که ما فکر میکنیم و انجام میشود .
اینکه یک روز یک فامیل اومد خونمون و داشت از اوضاع بد خودش میگفت و من نیم ساعت بعدش توی سایت بدون اینکه برم سرچ کنم یک فایل اومد که استاد گفت من گوش شنوا برای مشکلات تو ندارم و منم چقدر اون جواب روی ذهنم نشست .
اینکه من یک نفر توی ذهنم پسر عمه ام رو تصور کردم که باهاش دارم حرف میزنم و پسفرداش بعد ۱ سال یک پیام داد بهم و چند مورد دیگه مشابه این بوده .
و خیلی چیزا دیگه که یا یکم قدیمی شده و یا اینکه قابل بیان نیست .
کاری که من انجام میدم اینه یک موزیک بی کلام به ذهنم به عنوان ورودی میدم و Code یا دستور که استاد گفت رو فراخوانی یا میارم بالا توی ذهنم که اون دستور اینه ، تصورش کنم با احساس خوب ، با حس اینکه دارمش یا اینکه میتونم و .. و بعد دیگه رهاش میکنم ، نمیچسبم بهش . اون وقت خدا در بهترین زمان ، مکان انجامش میده ، البته قبلا هم اینکار توی بعضی موارد بصورت ناخوداگاه انجام میدادم و اتفاق میافتاد ، اما الان بصورت آگاهانه انجامش میدم و وقتی جواب میگیرم ، ایمانم بیشتر میشه پس کل جهان همینه و هیچ راز ناگفته ای نیست ، و منم میتونم مثل پیامبران با خدا حرف بزنم اونا هم یک انسان بودن و من با اون هیچ فرقی ندارم پس یاد گرفتم یک حلقه یا Loop بنویسم با Function اینکه من هیچ فرقی با پیامبران ندارم ، و باید حرف بزنم باهاش و گوش بدم و عمل کنم ، وقتی زیاد تکرار بشه نیاز نیست دیگه من صدا بزنمش ، اون خودش اتوماتیک فعال میشه بدون اینکه من بفهمم .
خداروشکر بخاطر قانون های بدون تغییر خداوند ، خداروشکر بخاطر شکستن شدن مقاومت و شکسته شدن باورهای غلط ذهنم که میگفتم اینا که همه میفهمن ، ولی وقتی من باور کردم که وقتی من از خدا بخام ، و وقتی جواب میده بگم این جواب خداست ، هم بهتر عمل میکنم ، هم لذت بخش عمل میکنم و هم اتفاقا خود خدا همه چی بقیشو جور میکنه ، اولش سخت بود درکش برام ، بعد نتیجه هارو که دیدم باورم بیشتر شد ، الان نتیجه ها توی مشتمه و باور دارم که خدایی که این جهان به این عظمت رو هدایت میکنه ، هدایت من که براش کاری نداره ، فقط باید بشنوم .
به نام رب یکتا
سلام ودرودخداوند به شمااستادعزیزم ،مریم عزیزم وتمام بچه های دوست داشتنی سایت
ازدیروزکه این فایل رودیدم یه احساس عجیب دارم ،اینقدرکه زیباییهای این سفرزیادهست واینقدرکه اون فضای روحانی منو آرومم گرده دوست دارم کاری نکنم وفقط بارهاوبارها این مکانهای زیبا روببینم
اولین درسی که گرفتم این بودکه به نشانه های هدایت توجه کنم ،آخه یه زمانهایی میادکه یه سری نشونه برام میادومن باترس ها وتردیدهام به اون نشونه توجه نمیکنم وهمین باعث میشه که یه سری کارها روانجام ندم وازمسیرم دوربشم
استادمن خیلی فکرکردم به همزمانیهایی که برام اتفاق افتاده وچون ننوشتمشون خیلیهاش ازذهنم رفته ومن اونهایی رومینویسم که یادم میاد واینوبه عنوان یه تمرین درنظرمیگیرم وازامروزسعی میکنم بنویسمشون تا یادم باشه خداهمیشه هدایتم میکنه ویه سری هم زمانی برام اتفاق می افته که دیوانه کننده هست وبه عقل من نمیرسه
همین دوهفته پیش منم دنبال یه چرخ نوبودم وچرخ قدیمی یکی ازدوستامون دستم بود ومن دربه دردنبال یه جایی میگشتم که آماده وسرهم شده بهم بفروشه ولی اون مغازه هایی که میرفتم همشون میگفتن بایدیه هفته صبر کنیدتا برامون ازتهران بیادوبعدماسرهم کنیم وبعدبدیم به شما
ومنم این مدت نمیتونستم صبرکنم ،به دخترم گفتم چاره ای نیست بیا بریم یه سری قطعات این چرخ قدیمی رودرست کنیم تا کارمون راه بیوفته وکارروتحویل بدیم بعدش چرخ میخریم ،باورتون میشه استاد ما رفتیم تویه مغازه که قطعات بخریم بعددیدم یه دونه چرخ خیاطی اون مدل که من میخواستم سرهم شده وآماده فروش گذاشته بود وهمون جا خریدمش وبایه وانت که به صورت هدایتی فهمیدم میشه تلفنی سفارش داد وآوردمش خونه ،شوهرم باورش نمیشد وبهم گفت چطوری ؟!!توکه گفتی یه هفته دیگه وخداروشکرهمه چی روخداانگارآماده کرده بودبرامون ،من نمیدونم چطوری ولی خداهست دیگه ،همه کارازش برمیاد
یه سری همزمانیهای واضح وروشن هم هست که ازوقتی باشما آشنا شدم برام به وجودمیادواونم وقتی میخواستم برم یه جایی یک ساعت بایدسرخیابون وایمیسادم برای ماشین یا اتوبوس حتی گاهی خسته میشدم واصلاقید کارم رومیزدم
وبرمیگشتم خونه اینقدرکه وایمیستادم بیرون
الان انگارخدادلش نمیخوادسرخیابون بایستم وسریع ماشین میادوبه کرات اتفاق افتاده که ازم پول نگرفتن وگفتن ما اصلامسافرکش نیستیم وهمینجوری شماروسوارکردیم
استادمن صفحه قفل گوشیم یه سری تصاویر میاد که هربارگوشیم روبازمیکنم یه عکس جدیدازطبیعته
الان چندروزبودکه یه سری عکس میومد ومن میگفتم خدای من چقدراینجازیباست ومن میخوام ببینم آیا ایناواقعین!!!
واستادشما بهم اونجارونشون دادید ومن فهمیدم اون مکان زیبا یلواستون خودمونه !!!!
استادوقتی شما رفتیدیلواستون من اصلادیوانه شدم ووقتی گفتیدبچه ها حتما شمااین جاها روبه چشم میبینیدواین قانون جهان هستی هست من حرفتون روباورکردم باتمام وجودم چون من حتی نمیدونستم اون عکسی که دیدم ازاون چشمه هاواقعین یا نه وجهان به من لوکیشن دادومن الان میدونم یه جایی تودنیاهست که من دیوانه واردوست دارم ازنزدیک ببینمش ومیرسم بهش
استادتوی ذهن من معنای خداخیلی تغییرکرده ومن اینومدیون شما هستم ،برای من خیلی طول کشید که اون سیمانهای ذهنم بشکنه واین به خاطر باورهای مذهبی بودکه سالها دنبالشون کردم وچیزی جزفقر ،بدبختی،زندان،دادگاه،حال،بد ،بچه های پریشون،ترسس،عذاب وجدان،وفقدان خدادردرونم چیزی به همراه نداشت ،
من همیشه افسرده بودم بااینکه سعی میکردم ظاهرم روحفظ کنم ،همیشه میترسیدم بااینکه نمیخواستم کسی بفهمه ،همیشه وهمیشه وهمیشه دنبال این بودم که خداچیه ،خداکیه وخداکجاست
استادازتون سپاسگزارم که داریدمنوبا خودم وخدایی که دارم میشناسمش آشنا کردید وخوشحالم خداهدایتم کردبه سمت خودش
استاد چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه چون تمرین نکردم وهمزمانیهام روننوشتم وفراموششون کردم اما میدونم که همیشه وهمه جا این همزمانیهابوده هست وخواهدبود ،فقط باید چشمهاراشست وجوردیگرباید دید
عاشقتونم
3030 روز!
سالها پیش نمیدونم در چه روزی و از چه طریقی (احتمالا در جستجوی مطلبی) به اسم عباسمنش رسیدم
سایت رو باز کردم و دیدم در مورد چیزهایی که به دنبالش هستم صحبت میشه.
در سایت ثبت نام کردم.
و طی چند روز آینده…
در سایت جهان کودک هم.
در اون سایت – به گمانم- آموزش ریاضی هم…
هنوز نسبت به تعدادی از حرفهای این استاد جدید – مخصوصا برخی از مواضع مذهبی- گارد داشتم اما میفهمیدم که برای منی که همیشه سوالات جدی در حوزه های جهان بینی وجود داشته، این آشنایی و هدایت بی دلیل نیست و باید بمونم و ببینم و بیاموزم و بعد تصمیم بگیرم کدوم آموزه ها به حقیقت نزدیک تر هستن.
از اون موقع من تقریبا هر روز سایت رو چک میکنم و به جرات میگم حتی یک فایل رایگان رو هم از دست ندادم و خودم رو “کارشناس ارشد عباسمنش شناسی” میدونم :)
من در زمینه آموزش ادم کمالگرایی هستم و اصولا پای حرف هر استاد و حجت الاسلام و ایت اللهی نمیتونم بشینم! اطلاعات دینی و قرانی من باعث میشه به سرعت تناقضات یا نظرات شاذ رو تشخیص بدم و استعداد شخصیت شناسی و شهودم کمک میکنه از کلمات و حرفهای شعاری فراتر برم و منویات افراد رو بتونم تشخیص بدم!
دیروز من برای پیدا کردن فایلهای دوره املاک که با یک حساب دیگه خریده بودم به پروفایل قبلیم در سایت سرزدم و دیدم دقیقا سه هزارو سی روز پیش عضو سایت شدم :)
این همزمانی برام جالب بود و همون موقع به ذهنم اومد که باید بعد از اینهمه وقت یه کامنتت بذارم و از استاد تشکر کنم.اما قبلش میخوام اینو به دوستان عزیزم بگم که دوستان!…
این دو پاره ی تن ( سید حسین عباسمنش و مریم شایسته) واقعا و به دور از احساسات جزو تاثیر گذارترین ادمهای زندگی من هستن
ادمهایی که قانون رو خورده ان! و حواشی رو کنار گذاشتن و به چیزی که میگن عمل میکنن و منی که تقریبا از ابتدای فعالیت جدیشون رصدشون میکردم و مسیر سفر قهرمانی اونها رو دیدم میگم که به حرفهایی که میزنن عمل کردن.
در زندگی پر فراز و نشیب خودم انسانهای بزرگ و مذهبی زیادی دیدم اما حقیقتا انسان به شجاعت و ایمان عباسمنش کمتر میشناسم.
حدیثی داریم با این مضمون که : بمیرید قبل از اینکه بمیرید «موتو قبل ان تموتو»
سید حسین عباسمنش از جمله معدود ادمهای دورانه که آگاهانه ده ها بار مُرده و زندگیشو اونجور که میخواسته جلو برده و این دوتا ادم بارها متولد شدن و دلیل این صلح و لذت بردن های عمیق هم همینه. کسی که تازه متولد شده نه ترسی داره و نه غمی.
کسی که خودش رو خالق (که جزو اولین صفات خدای عالم هست) میدونه ، چرا نگران باشه؟
من زیاد کامنت نذاشتم و تا حالا از این دو عزیز تشکر نکردم و از این بابت خودمو ملامت میکنم اما الان میخوام با تمام وجودم بگم که سید جان مرسی که هستی و مرسی که با شجاعت حرفهایی که فکر میکردی درسته رو زدی و بابت اینهمه اثرات خوبی که از خودت به جا گذاشتی تحسینت میکنم. اثاری که باعث میشن تا ابد زنده بمونی و تا قیامِ قیامت خواهند بود کسانی که از این حرفها استفاده کنند و زندگیشونو بهتر کنن.
««« تمام ادمهایی که منشا اثرات بزرگ در جهان بودن، فردی رو در کنار خودشون داشتن که اگر اون فرد نبود مقدار زیادی از اون آثار تولید نمیشد و خیلی از اون آموزه ها و تعالیم به آیندگان نمیرسید…
ما مثنوی معنوی رو مدیون وجود حسام الدین چلبی و اصرارش برای سرودن و مکتوب کردن اون حکمتها و زنده مانده قران رو مدیون وجود علی علیه السلام در کنار پیامبر و کتابت و پاسداری از اون هستیم.
عزیزانم…
به جرات میگم اگر مریم شایسته همراه عباسمنش نبود، ما یک سایت به این پر باری و این همه محتوای خوب و کم نظیر نداشتیم.
استاد بارها از خانم شایسته تشکر کردن اما من حس میکنم خیلی از ما نقش این بانو رو اونطور که هست درک نکردیم و چقدر خوبه که اگر اسم عباسمنش جایی در تاریخ ثبت شد حتما اسم مریم شایسته هم به عنوان الهام بخش و موتور محرک در خیلی جاهایی که انگیزه ای برای حرکت نبوده و یک ایده پرداز و منبع عالی انرژی برای استاد ثبت بشه!
من از همسر سابق استاد که خودشونم از ادمهای عالی هستن بابت همراهی استاد در سختی های زندگیشون سپاسگزارم اما با تمام وجودم اعتقاد دارم خداوند عالم شایسته ترین ترکیب رو ایجاد کرده و این ترکیب جادویی باعث اینهمه اثرات عالی و کم نظیر هست و بابت تمام این هدایت ها و درو تخته جور کردن ها از خدا بزررگ هم سپاسگزارم »»»
امیدوارم خداوند عالم به همه ما قدرت تشخیص حق و حقیقت موضوعات رو بده و این خانواده خوب -خانواده صمیمی عباس منشی ها- رو همیشه در کنار هم نگه داره.
دلمون برای میکاییل عزیز هم تنگ شده و انشاالله در اینده همه در جایی دور هم جمع باشیم و از با هم بودنمون لذت ببریم.
یادش بخیر نقد فیلم توربو :))
به امید دیدار حضوری همه عزیزان
شهاب الدین صدر
دیروز دخترم میگفت عباسمنش اینا ایران نمیان بریم ببینیمشون؟ و من گفتم چرا. به زودی دخترم
الان که این فایل رو دیدم چقدر ذوق زده شدم و این رو یه نشونه دیدم بابت اینکه به زودی این اتفاق میفته و دخترم هم به یکی از خواسته هاش میرسه🤩…
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و هم دوستان هم خانواده
تو این فایل انگار یه استاد جدید می دیدی، یه انرژی جدید، انرژی که از توی صداتون پیدا بود
واقعاً این مکان یه مکان روحانی بود یه مکان معنوی
یه جایی بود که انگار به آسمون نزدیکه، انگار به خدا به نزدیکه، انگار یه مدار بالاتری بود، از همون مدارهای گرم تر، پر نورتر، نزدیک تر به خورشید، نزدیک تر به منبع، نزدیک تر به خدا، نزدیک تر به خدا، نزدیک تر به خدا
انگار تکه از از آسمان بود، قطعه ای از بهشت
استاد جان، تصور بهشت با وجود شما خیلی هم سخت نیست
راستش خیلی هم ربطی به جا و مکانش نداره، هر جا تو هستی، بهشت رو با خودت می بری چون بهشت جاییه که “لا خوف علیهم و لاهم یحزنون” و تو این ویژگی رو در وجود خودت نهادینه کردی
تو با بهشت هم فرکانس شدی و به ثبات فرکانسی رسیدی
ولی امروز بهشتی تر شده بودی
فرکانس خدا رو می شد از فرکانس صدات دریافت کرد
فرکانس خدا رو می شد از آرامشت دریافت کرد
مثل بچه ای که یه هدیه عالی گرفته و داره باهاش ذوق می کنه
خدا رو شکر می کنم بخاطر وجود شما که نمونه ای هستی از یک مسلمان، کسی که تسلیم خدا شده، کسی که فقط روی خدا حساب می کنه و فقط از خدا کمک می خواد و اونقدر ایمان و استمرار داره که تبدیل شده به یک مدل و نمونه
که اگر بخوام برای خودم مثال بیارم که “ایاک نعبد و ایاک نستعین” یعنی چی؟ “اهدنا الصراط المستقیم” یعنی چی؟ نزدیک ترین و دم دست ترین مدل و نمونه اش شما هستی
از شانس خوب ما، از خوشبختی ما اینه که نیاز نیست خیلی خودمونو تو زحمت بندازیم بریم ابراهیم و محمد و … رو مطالعه کنیم تا بفهمیم تسلیم یعنی چی؟ هدایت یعنی چی؟ ایمان یعنی چی؟ ایمان و عمل صالح یعنی چی؟ عمل صالح، عمل صالح یعنی چی؟
ما میتونیم شما رو نگاه کنیم و الگو بگیریم
می تونیم دوستی با خدا رو تمرین کنیم، عشق بازی با خدا رو تمرین کنیم، سوار شدن روی شونه های خدا رو تمرین کنیم
می تونیم آزادی رو تجربه کنیم، آزادی واقعی، آزادی مالی، آزادی زمانی، آزادی مکانی، آزادی عاطفی، آزادی عاطفی، آزادی فکری، آزادی ذهنی
چقدر تو شبیه ابراهیم هستی
چقدر کارهای عجیب و غریب ابراهیم برام بدیهی میشه وقتی شما رو می بینم
دم شما گرم، زنده باشید
از شما یاد گرفتم که وقتی که روی خودت کار می کنی، صدای روح قوی تر میشصه از صدای ذهن و هرچه بیشتر کار کنی این قدرت بیشتر میشه و اتصال به منبع ثروت، قدرت و هدایت بیشتر میشه و تو هدایت رو شفاف تر و واضح تر دریافت می کنی
یه مورد از همین نمونه ها که برام پیش اومد رو اینجا برای یادآوری خودم و دوستان عزیر هم فرکانسی می نویسم:
حدود یک ماه پیش بود که یه بسته اومده برام ترمینال و باید می گرفتم، یعنی یه قرارداد بود که باید امضا می کردم و دوباره می فرستادم
طبق معمول باید همکارم رو می فرستادم که برام بگیره و بهم گفته می شده “بگو همکارت بره بگیره” اما این بار گفتم میرم می گیرم، امضا می کنم و دوباره می فرستم خلاصه توی این دوراهی بودم که خودم برم یا همکارم رو بفرستم، در نهایت خودم رفتم. توی راه که داشتم می رفتم زنگ زدم که بپرسم هستن یا نه، که گفتن هستیم و اگر می خوایید می تونیم با پیک بفرستیم، دوباره بهم گفته شد “بگو بفرسته” یه مکث کردم اما گوشم بدهکار نبود
رفتم بسته رو گرفتم، کارم رو انجام دادم و برگشتم. عصر متوجه شدم که کیف مدارکم نیست (تماااااام کارتهای بانکی و کارت ملی و کارت ماشین و… همه همه مدارک توش بود)
فرداش رفتم ترمینال، پرس و جو و …. اما پیدا نشد
خیلی برام ساخت، تا حالا همچین اتفاقی برام نیوفتاده بود هم احساس ضعیف بودن و بی عرضه گی بهم میداد که همه مدارکم رو گم کرده بودم و هم مدت ها طول می کشید تا بتونم برم و دوباره همه رو بگیرم و هم یه مسافرت خارجی پیش رو داشتم
سعی می کردم ذهنم رو کنترل کنم، اولش به کسی چیزی نگفتم
این سوالم توی ذهنم بودکه مطابق قانون “الخیر فی ماوقع” خیر این کار چی می تونه باشه؟ چه حکتی توی این گم شدن مدارک هست؟
خلاصه این که یکی دو هفته گذشت و خبری نشد و همکارام و خانمم که الان دیگه ماجرا رو میدونستن می گفتن برو اعلام گم شدن بده و اقدام کن و … ولی من این کارو نکردم و همچنان امیدوارم بودم پیدا بشه و اون سوال هم توی ذهنم بود که “چرا؟”
تا اینکه هفته بعدش روز پنج شنبه سرویس دخترم نیومد و خودم بردم رسوندمش مدرسه وقتی که داشتم برمی گشتم بهم گفته شد ” حالا که تا اینجا اومدی یه سر به ترمینال بزن شاید مدارک پیدا شد” البته شب قبلش هدایت شدم به فایل “هدایت در قران” قدم اول و به خودم قول دادم که از هدایت پیروی کنم (که خود این هدایته هم داستان داره) به خودم قول داده بودم و تعهد داده بودم که تسلیم هدایت باشم
گفت ” برو ترمینال” یه صدای دیگه گفت ” نه بابا برو سر کار” یه مکالمه توی ذهنم شکل گرفت و من وایستادم تا ببینم نتیجه این مکالمه چی میشه
– مگه قول ندادی از هدایت پیروی می کنی؟
– اما این که هدایت نیست، این خیلی مسخره و عجیبه چون تو قبلا رفتی اونجا
– خودت خوب میدونی که اکثرا هدایت عجیب و غیر منطقیه
– اما این دیگه خیلی غیر منطقیه
– باشه اصلا اونجا هیچی نیست اما تو تعهد دادی ….
خلاصه صدای قلب برنده شد و من رفتم و تقریبا از تمام قسمت ها و افرادی که امکان داشت کیف رو پیدا کرده باشن سوال کردم که اکثر جواب ها هم نا امید کننده بودن ولی دنبالشون می کردم تا بالاخره رسیدم به بخش اشیا گمشده (اینکه چرا تا اون موقع اونجا نرفته بودم هم خودش یه سواله) و اونجا مدارک رو پیدا کردم ( البته این که مسئول اون بخش هم اون نمی خواسته بیاد و اتفاقی اومده و …)
خلاصه صدای هدایت برنده شد و مدارکو برام پیدا کرد
و من چون خیلی خوشحال بودم ( هم برای مدارک و هم بخاطر عمل به هدایت) می خواستم یه مژدگانی به اون مسئول باجه بدم و اون قبول نمی کرد، در نهایت شماره کارتش رو داد و من یه مبلغ به کارتش زدم
وقتی که مبلغ رو دید اشک تو چشماش جمع شد و انگار که جن زده شده باشه گرفت منو ماچ کرد، دستاش می لرزید و … انگار که اون پوله براش خیلی زیاد و مهم بوده
بعدا وقتی این نقطه ها رو کنار هم قرار دادم …
با خودم گفتم “شاید حکمت گم شدن مدارکت همین بوده که این پوله به این بنده خدا برسه”
خدا که فقط خدای توی نیست
شاید این بنده خدا هم ازش درخواست پول کرده و خداوند از طریق تو از طریق این سناریو این پولو بهش رسونده
بعدا فهمیدیم که چقدر خوب شد که اون موقع اون سفر رو نرفتیم
انشاالله همگی در سایه هدایت الهی به سمت مسیر مستقیم باشیم
با سلام واحترام. استاد عزیزم و خانم مهندس شایسته عزیز. ممنونم از شمادوبزرگوار برای ثبت این لحظات خاص و روحانی و پر برکت. مگر رزق بغیر الحساب چیه؟همین نصیحت های پدرانه و بیان قوانین که باعث سلامتی شادی امنیت آسایش و ثروت میشود. ممنون شما دو بزرگواریم اینقدر هزینه و طی مسیر در سفر داریدوبه راحتی و سخاوتمندانه ما را در لحظات و حال خوشتان شریک میکنید. سپاس از شما و این بیانات ارزشمند شما. چقدر لذت بردم از بازی کردن استاد با ماسه ها کودک معصوم درونتان فعال شده بود به همسرم گفتم ببین ذات درونی کودک درون استاد اینه بازی و لذت ،لذت بردم از این بازی با ماسه های شما. باور کنید حس خنکای مایه ها که درون دستتان بود را درک کردم. استادماسه ها را مشت مشت بالای مشتتان میرختید از پایین به مقدار کم خارج میشد برای من تداعی ان فایلتان شد که هزینه یک هزارم درامد باشد. صدای خنده آدمها. رد پا در صفحه ی زیبای ملکوتی ان منطقه چقدر حس ادم را پالایش میداد آنقدر در انتقال این حس شما و خانم شایسته عزیزقدی هستید که گرمای نور خورشیدو خنکاو نرمی ماسه ها را درک میکردیم. سپاس برای اینکه دراگون بچه رو به پرواز درمیارید تا ماهم تمام اون منطقه رو از بالا ببینیم. وقتی متوجه شدید فایل مقداریش ضبط نشده چقدر زیبا و قشنگ قانون عدم مقاومت و رها سازی را به ما اموزش دادین. زبانم قاصر ازتوصیف این همه زیبایی است. سپاس برای خوبی هایتان و حس عالیتان. خداوند نگهدارتان باشد .💞💞💞💞