پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله النور
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
من توی ساعات اولیه ای که فایل اومد دیدمش و خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم و آروم شدم یه کامنت گذاشتم، اون زمان هر چی فکر کردم الهام واضح و مشخصی از زندگیم یادم نیومد، میدونستم اتفاق افتاده، مطمئن بودم، چون تا قبل از آشنایی با استاد خدای مهربون زیاد باهام حرف میزد و خیلی دستم رو گرفت و در حالی که مسیر رو نمیدونستم از توی تاریکی راهنماییم کرد به سمت نتیجه مطلوب، ولی الان بعد از خوندن کامنت های بچه ها یه الهام خیلی خیلی قوی یادم اومد که حیفم اومد ننویسمش.
من الان دارم روی دوره روانشناسی ثروت 1 کار میکنم و و نتایجی هم داشتم که شکر خدا با تغییر باورها و شخصیتم روز به روز نتایج دارن قوی تر و پر رنگ تر میشن، چند روز قبل از این فایل یکی از همکارهای خیلی قدیمی که فقط درحد یه سلام علیک، اونم به تعداد محدود با هم در ارتباط بودیم بهم زنگ زد و یه پیشنهاد عالی فوق العاده داد بهم، حالا بماند که اصلا شماره من رو نداشت و از یه بنده خدای دیگه که اون هم درست حسابی من رو نمیشناخت شماره م رو گرفته بود، و اینکه دقیقا همون روزی که این همکارم تماس گرفته بود یه توووپ به ذهنم رسید که بتونم درآمدم رو بیشتر کنم.
خلاصه همکارم بعد از پیشنهاد کاری که بهم داد و چند روزی سر جزئیاتش داشتیم با هم صحبت میکردیم، روز قبل از این فایل، تو صحبت هاش بهم گفت آقای منجزی تو اگه بتونی مدرک این زمینه رو بگیری( یکی از شاخه های رشته کاری خودمه و قبلا سابقه کار کردنش رو داشتم فقط مدرکش رو ندارم) من پیشنهادهای خیلی خیلی خوبی برات دارم که دستمزدهاشونم خیلی خوبه، به محض این که این رو گفت اصن انگار تا پنج سال آینده به طرز شگفت انگیزی اومد جلوی چشمم، باور کن استاد عزیز اصن انگار این حرفش تیکه پازل گم شده ی روحم بود و به محض گفتنش انقدر قششنگ سرجای خودش نشست و انقدر به دلم نشست و روحم آروم شد و شور و شعف سراسر وجودم رو فرا گرفت که گفتم هر طور شده بااااید برم انجامش بدم.
استاد باور کن احساس کردم خدا از طریق این بنده اش این حرف رو بهم زد که من تو این مسیر قرار بگیرم و راهم راحت تر بشه، اونم بنده ای که نه شناخت درست و حسابی ازش داشتم و نه خبری.
الان هم هنوز که هنوزه بعد از گذشت چند روز از این قضیه دلم روشنه و وقتی یادم میاد یه حس فوق العاده ای بهم دست میده.
یه داستان دیگه ای که پیش اومد مربوط به محل کارمه. یه بنده خدایی بنا به دلایلی که خودش برای خودش تراشیده بود کلا با من دشمنی داشت، هر چند من هییچ مشکلی باهاش نداشتم و ندارم، ولی پیش خودش فکر میکرد من از دشمناش هستم و اتفاقا همکارم هست. و برخلاف اون هیچچ وقت پشت سرش بد نگفتم و هیچ وقت بدش رو نخواستم و اصلا به کاراش و حرکت هاش توجهی هم نمیکردم.
از قضا زمانی میرسه که مدیر ارشدمون میره مرخصی و از اونجایی که این همکار من چندماهی سابقه ش بیشتر بود ایشون میشه نفر بعدی برای جمع کردن کارها. من شخصا با این قضیه مشکلی نداشتم ولی یکککم نگران شدم گفتم نکنه بخواد آسیبی بزنه یا کارخرابی به بار بیاره. استاد خدا رو شاهد میگیرم توی همون حالتی که داشتم خودم رو آرو میکردم و احساسم رو برمیگردوندم، یه احساسی به قلبم نشست و بهم گفت تو فقط آروم باش و کار خودت رو بکن، همه چیز درست میشه( این تکه کلام منه، که همه چیز همیشه به بهترین شکل ممکن بهتر میشه).
خلاصه من با تمرکز و احساس آرامش کامل کار خودم رو انجام دادم و همونی شد که خداوند مهربان بهم گفت. این همکارم بعد از یه سری خرابکاری های که چه پشت سر من، چه توی موقعیت های دیگه انجام داده بود از سمتش عزل شد و من در کمال راحتی و با نهایت عزت و احترام بالاترین مقام و منصب رو توی موقعیت خودم گرفتم که همه هم خیلی تبریک میگفتن و تایید میکردن این حرکت رو.
بله استاد عزیزم، خداوند همیشه و هر لحظه داره با ما صحبت میکنه، منتهی ما انقدر همه قضایا رو برای خودمون سخت و حل نشدنی کردیم، و بدتر از اون انقدر مشغله ذهنی بی خود برای خودمون درست کردیم، انقدر با استرس های الکی نمیزاریم حرف های خداوند رو بشنویم که آخر ضربه ش رو می خوریم. شرط شنیدن واضح کلام و صحبت های خداوند آرامش روح و قلبه، و ذهن مشوش و پر استرس صدای خدا رو نمیشنوه، نمیتونه بشنوه. خداوند همیشه در آرامش و با شیرینی تمام با ورح و قلبت صحبت میکنه.
به خاطر همینه که من تنهایی رو دوست دارم، به خاطر همینه که من قدم زدن رو دوست دارم، به خاطر همینه که از محیط های پر استرس دوری می کنم، چون شیرین تر از کلام و هدایت خدا نشنیدم تا الان.
شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در هر دو دنیا انشاالله.
این کامنت با عشق نوشته شد.
سلام دوباره به استاد عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنیو مهربون
انقد این فایل عالیه ک ۳بار دیدم ولی سیر نشدم و هربارکلی یاد گرفتم یاد همزمانی های بیشتر خودم افتادم
چقد خوب میشد این ذوقی که دارمو با صدا منتقل کنمو صدای بچه ها از تجربه هاشونو بشنوم
من فهمیدم،درک کردم و باورکردم که من مسئول صددرصد زندگیم هستم و قانون هیچ استثنایی نداره و ثابته
استاد کامنت قبلی هم از همزمانی هام گفتم ولی این چندساعت بارها به قبل تر رفتمو واسم شگفت انگیز بود ک چرا انقد نقطه کنار هم بوده و دقت نکرده بودم
من یکسالی بود که پیشرفتی که دلم میخاستو نداشتم چون از فایلا فاصله گرفته بودم و اوایل امسال تصمیم گرفتم کارمو کنار بزارم چون علاقه نداشتم بااینک خیلی سریع رشد کرده بودم دوستام و اطرافیان ازینک چرا یهو کنارش گذاشتم تعجب کرده بودن میگفتن انقد زحمت کشیدی انقد زمان هزینه
با خودم میگفتم مهم نیس استاددر بهترین شرایط چندبار با دست خالی مهاجرت کرد
بعدش گفتم روی خودم کار میکنم مهارتی یاد میگیرم ک دوست دارم و مستقل میشم
قبلا فکر میکردم اینک همزمان که روی باورهامون کار میکنیم باید کاری هم انجام بدیم یعنی کارفیزیکی
حالا فهمیدم این کار حتی همین ک بشینم باورامو تغییر بدم برنامه ریزی کنم تا مهارتی یاد بگیرم یا اینک منظم بشم نه اینک بیل بزنم🤭
واسه اینک با ذهنم درگیر نشم چون دیگ درآمد نداشتم رفتم باشگاه ثبت نام کردم بعد حدودا دوماه یه روز ک دیدن دوستم رفتم گفت فلان اداره یکی میخادآشنا به کامپیوتر
باخودم گفتم شروع شد پله ی اول
و بااینک حقوق کمی بود قبول کردم سعی میکردم کارمو به بهترین صورت انجام بدم و هرکی که میاد حس خوبی داشته باشه
مرداد بود ک کارمو شروع کردم و بخاطر اینک حواسم پرت نشه اینستامو بستم تا بیشتر واسه خودم وقت بزارم
بعدش یه سفر خیلی خوب رفتم
و بعد کاملا هدایتی به پزشکی هدایت شدم که بیماری چندساله م درمان شد
بعد دوماه ازونجا بیرون اومدم و کسب و کار خودمو شروع کردم
این مدت چقد آرامش داشتم و هر روز تو سایت میومدم یا فایلی گوش میکردم با قرآن خیلی دوست خوبی شدم و هر روز تشنه ی آگاهی های نابش هستم
استاد انقد همزمانی وجود داشت که نمیشد همه رو گفت
انقد اتفاقای خوب افتاده همین مدتی ک اکثرا درگیر بودن من حتی خبر نداشتم چیشده انگار تو غار بودم😂
هر بار یکی از حرفاتون به ذهنم میومد میگفتم خدایا هدایتم کن تو میدونی من نمیدونم،هدایتم کن در مسیر درست باشم مسیری که به اونها نعمت دادی
هر روز سپاسگزاری میکنم بابت مسیری که هستم که انقد واضح هدایتم میکنه
و واقعا ممنونم که یک روزی تصمیم گرفتین این شرایط رو فراهم کنید که هرلحظه مراقب کانون توجهمون باشیم
ممنونم بابت این خانواده ی صمیمی که خلقش کردین
استاد من واقعا شما و خانم شایسته رو تحسین میکنم
خیلی دوستتون دارم❤️
🍁🍁🍁به نام خدای مهربون و نزدیک🌹🌹🌹
سلام به همگی عزیزان و استاد گلمون💖
هفته پیش طی یه مسافرتی که یه مدت بود در نظر داشتم برم با دوستم ولی براش هیچ برنامه ریزی نکرده بودم که کی برم،یهو هفته پیش در عرض ۲ روز همه شرایطش محیا شد و قدم در راه گذاشتیم بدون اینکه دقیقا بدونیم کی و کجا و چند روزه قراره بریمیک دور نمایی داشتم که کدوم سمت بریم ولی نه اینکه معلوم کنم یا بگم مقصد کجاس و….و دوستمم تقریبا همین شکلیه و خیلی درگیر برنامه ریزی های از پیش تعیین شده نیست(هم مداریم)
خلاصه اولین اتفاق هدایتی این بود که یه دوست جدید باهامون اومد و اون دوستمون که قرار بود باهامون بیاد که ۳نفری بریم کار براش پیش اومد و نیومد(که ماها میدونیم کار به منزله ی هم مدار نبودمه و…)
روز اول لب دریا دقیقا جایی نشستیم که یه گروه اومدند پیشمون و موسیقی زنده اجرا کردند بدون اینکه ما بدونیم برنامه ای هست و چقدر لذت بردیم لب دریا.
اسکان شب اولمون براحتی با اولین جایی که رفتیم جور شد و شب توی اون تراس مه زیبایی رو به تماشا نشستیم
من یسری پوشاک نیاز داشتم که دو ماهی بود هربار که میخواستم برم بازار نمیشد و گفتم موقع مناسبش پیش میاد و جنس خوب و مورد پسندمو میگیرم و دقیقا عصر روز اول رفتیم بازار منطقه آزاد و چیزایی رو که نیاز داشتم با کیفیت عالیشو گرفتم و خیلی لذت دارم میبرم ازشون.
شب دوم تو شهر بعدی دوباره خیلی هدایتی با اولین جایی که ایستادیم برا اسکان،یه اقای خیلی باشخصیت ما رو برد خونشون و چقدر خونه ی زیبا و تمیزی داشتند که البته ما اجاره یک شب رو بهشون پرداخت کردیم
روز سوم با تماس پدر دوستم پیشنهاد داد بریم یه ابشار اون منطقه و چقدر تو فصل پائیز مثل بهشت بود اونجا،جنگل ۱۰۰۰رنگ واقعا
روز چهارم توی مسیرمون یهو یه چیزی بهم چشمک زد و رفتیم داخل یه فرعی و توی یه وویوی رویائی ناهار خوردیم که چقدر زیبا بود
شب همون روز وقتی به شهر مقصدمون رسیدیم خیلی جالب بود به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ینفر از تو پنجره ی یه هتل صدام کرد و گفت دنبال جا میگردی گفتم تازه رسیدیم و همون موقع اسکان اون شب و شب بعدش هم اوکی شد و با یه قیمت ناچیز و جای مناسب واقعا
صبح برگشت برا خوردن صبحونه تو راه باد میومد پیش خودم گفتم خدایا یه جای خوب برا صبحونه داری برامون و چند دقیقه بعد چندتا آلاچیق که دورشون پوشیده شده بود دیدم و رفتیم داخلشون و یه صبحونه ی دلچسب خوردیم
و ظهرش دوباره هدایت شدیم برا ناهار داخل یه رستوران تو راهی(معمولا تو راهیا خیلی کیفیت ندارند) که واقعا غذای بسیار بسیار با کیفیتی خوردیم و همگی تحسینش کردیم
کلا از آب و هوا هم که جالب بود این چند روز آفتابی و مطبوع بود و دقیقا روز برگشت ما هوا به ۲ درجه رسید و باد شدید شروع شده بود ولی تمام این ۵ روز واقعا بهمون خوش گذشت بدون اینکه اذیت بشیم یا بخوایم زور بزنیم برا اسکان یا غذا و…
قطعا همش لطف و کارگشایی پرودگار بوده و هست و آخر این سفر هم که داشتم این همزمانی ها رو زیر دوش برا خودم مرور میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه که توی بقیه ی جنبه های زندگیم هم بتونم اینجور رها باشم و دستشو باز بذارم تا هم لذت ببرم و هم به خواستم برسم
و برای شما دوستان عزیزم هم همین خواسته رو میخوام
به امید خدای مهربونمون
در پناه حق🍁🍁🍁
سلام به استاد عزیزم و مریم جون مهربونم
خداقوت عزیزان
سفرتون به سلامت وسرشار از زیبایی و شادی و اتفاقات عالی ان شاءالله
وااااای چه صحرای زیبایی چقدر خارق العاده و بینظیر
همه ی شن ها سفیییید
آخه مگه میشه یه دشت سفید اینهمه زیباییه منحصر به فرد داشته باشه
وای خدای من چقدر انرژی و فرکانس شما استاد عزیزم و مریم جونم بالاست و چه خوب تونستم احساسش کنم و از درون به وجد بیام
استاد عزیزم وقتی داستان منتفی شدن سفرتون به ایران رو شنیدم تمام اتفاقات و ماجراهای این چند ماه گذشته ی زندگیم مثل فیلم از جلو چشمام رد شدند
تو این چند ماه گذشته من و همسرم واقعا تمرکزی روی فایل ها رایگان و دوره های شما داریم کار میکنیم و اونقدر اتفاقات خاص و بزرگی در زندگیمون افتاده که برای خودمون مثل این هست که در رویا و بهشت داریم زندگی میکنیم
ما که روابط به ظاهر خوبی داشتیم ولی عاشقانه نبود الان عاشقانه ترین لحظات رو با هم سپری میکنیم
ما که همیشه دنبال پول میدویدیم و کمترین سهم رو داشتیم الان براحتی و از جاهایی که فکرشم نمیکنیم پول و ثروت و نعمت و برکت هر روووز وارد زندگیمون میشه
ما که آرزوی سلامتی و اندام متناسب رو داشتیم الان در زیباترین و بهترین و سالم ترین حالت جسمانی خودمون هستیم طوری که برای همه تحسین برانگیزه و میخوان بدونن ما دقیقا چجوری به این جوانی و شادابی رسیدیم
داستان هدایتی من از اینجا شروع میشه که:
ما چند ماه قبل (تیرماه 1401) در تهران زندگی میکردیم و تو خونه ی دو خوابه ی راحت مون و با یه ماشین خارجی عالی و در همسایگی خانواده هامون. جوری که هر کس از بیرون نگاه میکرد میگفت توی پایتخت هستین و تو خونه ی بزرگ وراحتی که مالکش هستین و ماشین خوب دارین و نزدیک به خانواده هاتون و …
ولی من و همسرم مطمئن شده بودیم که این زندگی محدوده ی امن ما شده و باید حرکت کنیم با توجه به نشانه هایی که میدیدیم.
قصد مهاجرت به خارج از ایران رو داشتیم اما هر جا رو انتخاب میکردیم نشونه میومد که نباید بریم تا اینکه کاملا هدایتی مقدمات مهاجرت ما به کشور مورد نظرمون مهیا شد ولی باید چند ماهی منتظر میموندیم
از طرفی هم به خاطر یک سری تضادها ترجیح میدادیم که دیگه تهران زندگی نکنیم. پس قدم اول رو برای تغییر با شجاعت برداشتیم که یک مهاجرت به درون کشور داشته باشیم و در کمتر از یک ماه کاملا هدایتی و با احساس عالی و نشونه های خیلی امیدوار کننده از تهران به یک جزیره مهاجرت کردیم.
ناگفته نماند که چقدرررر خانواده هامون به خاطر باورهای محدودکننده شون با ما مخالفت کردن و از لحاظ روحی میشد که خیلی به هم بریزیم و به خاطر فشار کارهامون و دردسرهای فروش وابستگیهامون در تهران، میشد که پشیمون بشیم، اما ما از دو سال قبل که با شما و سایت و فایلها همه آشنا بودیم ورودیهای عالی داده بودیم به ذهنمون و در نهایت تونستیم با توکل به خدا و قدرت ایمان، ذهنمون رو کنترل کنیم و به چیزهایی توجه کنیم که احساسمون رو بهتر میکرد و این جابه جایی رو براحتی انجام بدیم. ما برای ساختن زندگی جدید باید کشتی ها رو آتیش میزدیم که هیچ مانع و سختی راه نتونه ما رو به حریم امن قبلی برگردونه و صد درصد تمرکزمون روی این تغییر و ساختن جدید باشه
درسته که در ظاهر خیلی هزینه کردیم ولی برای آسایش و آرامش و حال خوبمون بود، برای این تغییرِ به ظاهر ناممکن بود و برای طی کردن این تکامل مهاجرت بود. ما روی خودمون و سبک زندگی شخصی خودمون سرمایه گذاری کردیم، کاملا بی تفاوت به حرفهای بقیه و نظرات دلسوزانه شون.
وقتی اومدیم جزیره از همون ابتدا تصمیم گرفتیم که فقط و فقط به خوبیهای اینجا توجه کنیم بخصوص وقتی با خانواده هامون تماس داریم. چون اونا نگرانمون بودن و ما قصد موندن و پیشرفت داشتیم
به هیچ وجه نمیتونم بگم خیلی سختی کشیدیم تا در یک جزیره ناآشنا خونه پیدا کنیم و وسایل جا بدیم و یاد بگیریم از کجاها خرید کنیم و …
چرا؟
چون دائما تمرکزمون روی خوبیها و زیباییها بودو هر لحظه خدا هدایتمون میکرد و ما با اشک سپاسگزاری میکردیم و میدونستیم به لطف این جابه جایی میتونیم وجودمون رو به شکلی جدید تربیت کنیم و عادت های بهتری بسازیم و قدم های قدرتمند بزرگتری برداریم
انگار اومدن ما به جزیره تولدی دیگر بود که زندگی با عشق بیشتر رو تجربه کنیم و آموخته هامون رو به مرحله ی عمل بگذاریم و نتایج لذت بخش رو برداشت کنیم.
همه ی کارهای ما از پیدا کردن خونه و شغل جدید همسرم و مدرسه دخترم و علاقه مندیهای من به طرز جادویی و کاملا هدایتی جور شد و همچنان این معجزه ها ادامه داره. جوری که من و همسرم گاهی وقت کم میاریم برای صحبت کردن در مورد اینهمه اتفاق عالی و معجزه های بسیار😄
و چقدر معرکه بود این انتقال و جابه جایی کاملا هدایتی برای ما که در جریان آشوب ها و ناامنی های تهران نباشیم. چون ما ماهها بود که به دنبال آرامش و توجه آگاهانه به زیباییها بودیم.
شما به ایران نیامدید و از زیباییهای امریکا لذت بردید و ما در تهران نموندیم و از زیباییهای جزیره لذت بردیم.
هرچند که اعتراف میکنم که اون اوایل اومدنمون به جزیره ، دلتنگی و وابستگی و خاطرات گذشته و عدم وجود راحتیهای گذشته که زندگی روبرامون امن وبی دردسر کرده بود، بعضی روزها که از لحاظ جسمی خسته بودم بدجور منو به غلط کردن می انداخت و پیش اومد که یه بار نشستم و از ته دل حسابی گریه کردم اما هر بار فقط برای چند ساعت یا چند دقیقه ادامه داشت. چون من دست روزگار رو به کمک فایل های شما خونده بودم و تو همون حال بد مدام خوبیهای جزیره رو سپاسگزاری میکردم و تضادهای تهران رو یادآوری میکردم و کم کم به اون حال خوب دلخواهم میرسیدم.
به جرات میتونم بگم تک تک قسمت های زندگی من در جزیره، شد عاملی برای رشد و پیشرفتم.
این تغییر همه جانبه باعث شد که کل وجودم حسابی زیرو رو بشه و باورهای محدود کننده ام رو شناسایی کنم و از این فرصت تنهایی برای ساختن خودم از اول استفاده کنم.
زینبِ الان خیلی خیلی متفاوت با زینب چند ماه پیش هست. اونقدر شبانه روزی دارم فایلهای شما رو گوش میکنم و میبینم و لذت میبرم ومینویسم و در عمل اجرا میکنم که احساسم اینه که سوار بر موشک های شادی و خوشبختی شدم.
الان میخوام یک نمونه از این موشک شادی و خوشبختی رو براتون تعریف کنم:
من تهران که بودم برای داشتن حال خوب دائمی و اندام متناسب هفته ای پنج روز میرفتم باشگاه و استخر (که خیلی ایده آل و راحت و لذت بخش به نظر میرسید) و سنگین ترین فشارها رو میاوردم روی بدنم و از لحاظ تغذیه هم با اینکه هر از دو ساعت خوراکی ارگانیک و سالم میخوردم ولی همیشه گرسنه و خسته بودم و حال خوبم مودی بود و هرگز دائمی نبود. جوری که نمیتونستم روی فایل های شما تمرکزی کار کنم. تا اینکه همسرم با گرفتن و اجرای دوره قانون سلامتی به نتایج شگفت انگیزی رسید ولی من به خاطر ترس هام،تردیدها،وابستگی ها،باورهای تضعیف کننده،عدم انعطاف پذیری و … همش میگفتم برای تو جواب داده، من که نمیتونم!
تا اینکه اومدیم جزیره و من باشگاه و استخر مورد علاقه ام که شرایطش با زندگیم جور باشه رو پیدا نکردم و انگار تمام حال خوب منو ازم گرفته بودن،ظاهر قضیه خیلی دردناک بود و من بسیار مقاومت داشتم و این چیزی بود که منو خیلی شکست و حسابی به خاطرش گریه کردم. اما از فردای اونشبِ اشکبار، شروع کردم به گوش کردن فایل هایی که قبلا هم گوش میکردم و پله پله هدایت شدم به اجرای تمرکزی و جدی دوره قانون سلامتی با لذت و حال خوب.
شاید باورتون نشه اما در کمتر از دو هفته من داشتم اون حال و احساس عالی و نشاط که شبیه به حال و احوال بعد از ورزشم بود رو تجربه میکردم اما بدون فشار، بدون هزینه استخر و باشگاه، بدون صرف وقت زیاد،بدون خستگی،بدون گرسنگی و کاملا دائم و با شناخت دقیق بدنم و تاثیر غذاها
من در کمتر از دو ماه به وزن دلخواهی رسیدم که در رویاهام هم نمیگنجید
من کشف کردم که به شدت به گلوتن گندم حساس هستم و با حذف نان از برنامه ی غذاییم و عمل به دستورات دوره قانون سلامتی میتونم یه حس خوب دائمی رو تجربه کنم. وااااااای خدای من برای من شگفت انگیزترین و بزرگترین و زیباترین و جذاب ترین دستاورد زندگیم بود. تازه فهمیدم که چرا اینقدر وقت و هزینه صرف میکردم برای ورزش های سنگین و اون حال خوب دائمی هم هیچوقت نداشتم.
الان با وقت بیشتر، با انرژی بیشتر،با تمرکز بهتر و با لذت بردن بیشتر از زندگیم دارم از جزیره لذت میبرم و خودمو آماده میکنم برای اون مهاجرت بزرگتر به خارج از کشور و دیگر اهداف عالی و دوست داشتنیم😍
استاد عزیزم من نمیدونم چطور از شما ومریم جان مهربونم تشکر کنم فقط از ته دل براتون آرزوی بهترینها رو دارم
بماند به یادگار دوشنبه 14 آذر 1401
از خدا میخوام منو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کنی نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای نه گمراهان…
خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها وتنها تو را میپرستم…..
چقدر قشنگه به یاد آوردن همزمانی ها ث باور کردن و دیدن این هدایت ها
چقدر خداوند قشنگ هدایت میکنه
چقدر خداوند قشنگ قدرت خودشو به من نشون میده و میخواد به یادم بیاره چیزهایی که باید یادم بیاد و فراموش نکنم.
به نام رب
وقتی همچی رو به دستان پرتوان خداوند میذاریم ، همه چیزخوب پیش میره ، اگر تسلیم باشیم اگر مطیع خداوند باشیم ، به نشانه هاش توجه کنیم و خودمون رو به جریان روان هدایت او بسپاریم ، همه چیز خوب پیش میره ، چقدر زیباست که اهداف سال جدیدمون رو در همچین جای زیبا و بهشتی ، جایی اصلا فراتر از زمین بنویسیم و همون موقع از خداوند درخواست کنیم و خدا خودش میگه از من بخواهید تا برایتان اجابت کنم که من اجابت کننده خواسته های شما هستم
چقدر زیباست احساس هدایت ، همین الان که این کامنت رو مینویسم حس میکنم حیلی از جملات این کامنت رو خدا به من میگه و چقدر زیباست این احساس ، این احساس رفاقت و هدایت شدن از طرف خداوند
بازهم تاکید براین قانون که ” اتفاقات زندگیت بدون استثناء محصول فرکانس و باورهای توست ” ما وقتی این قانون رو باور میکنیم این نکته رو هم درک میکنیم که ” عوامل بیرونی رو زندگی ما هیچ ثاتیر ندارند و ما نباید مسئولیت اتفاقات زندگیمون رو بر عهده آنها بگذاریم ”
وقتی باورت اینکه اگر دولت ، همسرم ، مکان زندگیم و … تغییر کنه زندگی من از این وضعیت نادلخواه تغییر میکنه به وضعیت دلخواهم و من طعم خوشبختی رو میچشم ، وقتی این باورت باشه حتی در صورت تغییر اون عوامل ، بازهم تو بدنبال مقصر برای موفق نشدنات ، بدبختی هات و … هستی اما وقتی انسان مسئولیت تمام زندگی خودش رو میپذیره شروع میکنه به تغییر کردن ، به پیشرفت کردن ، به لذت بردن از زندگی
وقتی همش به دنبال جنگ و خشونت و عصبانیتی برای تغییر ، که اره خدا به خاطر این سخت کوشی و تنفر من از عوامل بیرونی بهم پاداش میده و بلاخره من طعم خوشبختی رو میچشم ، نه تنها اون عوامل بیرونی تغییر نمیکنه بلکه هر روز بیشتر با افراد و مکان ها و اتفاقات هم فرکانس با خودت مواجه میشی
ما به سوی مکان ها و افرادی هدایت میشویم که هم فرکانس ما هستند ، یعنی اگر مکان یا فردی هم فرکانس تو نیست تو هرچقدر هم تلاش کنی نمیتونی چون قانون جهان این نیست
وقتی تو داری رو باورهای فراوانی ، زیبابینی ، سلامتی ، عشق ، آرامش و … کار میکنی به سوی مکان ها و افرادی هم فرکانس خودت هدایت میشی و میتونی نهایت لذت و بهره رو از اون مکان یا فرد ببری
چرا نمیخوای از هدایت الله بیشترین بهره رو ببری ؟ خدا همچیز رو داره هدایت میکنه ، کل جهان رو ، پس برای رسیدن به اهدافت و لذت بردن از زندگی بهترین راه هم جریان شدن با این هدایته ، چرا میخوای اعتبار رو بجای خداوند بدی به مغرت ، به هوشت ، به استعدادت و … ؟ میگه این ذهن کاری جز پیروی از ورودی ها میکنه ؟
خدایا ممنونم بابت این نشانه و هدایت من به این نشانه
خدایا ممنونم بابت این همه زیبایی و فراوانی و نعمت
خدایا ممنونم بابت این سیستم و قوانین دقیق و عادلانه
خدایا ممنونم بابت قرآن
خدایا ممنونم بابت دستان نامتناهیت
خدایا ممنونم بابت این خانواده دوشت داشتنی
خدایا ممنونم بابت این مسیر و آسان کردن این مسیر
خدایا ممنونم بابت این جسم فوق العاده پیشرفته
خدایا ممنونم بابت هدایتت که باعث شد این کامنت رو بنویسم
خدایا ممنونم بابت اجابت کردن خواسته هایم
خدایا ممنونم بابت خودم که خالق زندگی خودمم
خدایا ممنونم بابت همه چیز
باآرزوی سلامتی ، ثروت ، عشق و محبت و آرامش و سعادت برای همتون :)
” IN GOD WE TRSUT “
به نام خداوند هدایتگر حمایتگر
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا شکرت
…..
همین که دیدم فایل روی خانه روز شمار تحول زندگی است بدون تعقل و تفکر و بی درنگ دکمه را زدم و الان اینجا هستم
همین عنوان این فایل خیلی به من درس میده
خدایا شکرت
خدایا چند بار باید شکرت را بگویم و بفرستم تا شکرگزاری را یادم بمونه و ادامه دار شود
من هدفم را زندگی کردن در خونه خودم قرار داده ام و امروز هدایت شدم به کامنت های قدم دوم فایل های تجسم
خدا را صد هزار مرتبه شکر
بعد خداوند بهم گفت برو در گوگل سرچ کن و فضای داخلی خونه ها را ببین
فراوانی را ببین
خودت را در اون خونه ی دلخواهت تجسم کن
رفتم و اونقدر چیزی یاد گرفتم و لذت بردم خدا را صد هزار مرتبه شکر
مثلا به خانمی توضیح داد برای سیستم تی وی وال که من خودم خیلی دوست داشتم و لذت بردم که نیروی را گذاشته بوده اند و دورش را با چوب درست کرده بودند و هیچ سیمی هم به چشم نمی خورد
بعد رفتن به نماهای داخلی خونه مثل جاکفشی . جا لباسی که اول درب خونه با آینه قدی کار کرده بودند . قسمت لاتاری روم که لباسشویی جدای نمای ساختمان بود با مواد شوینده و همه درهاشون بسته می شدند و هیچی پیدا نبود من که خیلی دوست داشتم کلی چیزی یاد گرفتم
…..
بعد به خداوندگفتم حالا من چیکار کنم ؟ من از کجا شروع کنم ؟
گفت از کمدهات شروع کن
رفتم سراغ کمدهای لباس هامون
دیدم خیلی بهم ریخته است . همه ی لباس ها و کشوها و لباس های شوهرم همه و همه را مرتب و منظم کردم و حالم عالی شد
خدا را صد هزار مرتبه شکر
خداوند لحظه به لحظه ما را داره هدایت می کنه به شرط ایمان به شرط باور
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام رها خانم عزیز
به به
چقدر حسم خوب شد با این کامنت شما
چقدر مجدد واسم یادآوری کرد شوق قدم دوم رو
چقدر امروز صبح در ستاره قطبی داشتم میگفتم باور کن قدرت ذهنتو، قدرت تجسم و قدرت کلامتو، قدرت تمرکزتو قدرت چیزهایی که میخونی و میگی و تصویرشو میبینی رو…
و چقدر گفتم همه چیز به نفع من و در جهت خیر و خوشی و شادمانی و درآمد منه…
اصلا این بحث تجسم یک چیز دیگست
با اینکه خیلی قبلا ازش استفاده کردم ولی
یک مدت استپ بودم نمیدونم چرا نمیتونستم..
البته فهمیدم چرا.
ولی الان مثلا همین چند روزی یهو میبینم 40 دقیقه ست یا بیشتر جلوی کامپیوترم پشت میزم نشستم و مثل استاد دارم با خودم حرف میزنم و همینطور تجسم میکنم و میگفتم بابا داره کار انجام میشه یک کار مهم، داره اتفاق میفته داره خلق میشه جهان کارشو واسم شروع کرده صبر کن و ببین…و عکس هایی، هم از قبل تو سیستمم دارم رو باز میکنم و همینطور میگم و تازه بهتر دستم اومده که چقدر خوب میتونم از کلامم برای قدرت دادن به تصاویر ذهنیم استفاده کنم و رنگ واقعی تر بدم
البته تو ستاره قطبی خواسته بودم خدایا تو برام تجسم کن..تجسم منو امروز واقعی و ملموس و لذت بخش کن طوریکه از دنیای فیزیکی و شرایط ظاهری منو کاملاً جدا کنه
دمتون گرم
چه کار خوبی کردید با این تجسم با این کامنت
شوقش بیدار شد
حتماً به لطف خدای مهربون این خونه زیبا و عالی و دلنشین و راحت تونو یهو میبینید داخلش هستید…
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان مهربانم و دوستان عزیز عضو سایت
استاد جان چقدر خدا من دوست داره و نظر کرده هستم که من با شما آشنا کرد در شرایطی با شما آشنا شدم که از لحاظ روحی بسیار حالم بد بود روابطم با همسر بسیار بد بود طوری که گاهی به طلاق و جدایی فکر میکردم ،کتابهای زیادی میخوندم ولی هیچکدوم جواب برای من نبودن خیلی دنبال آرامش و خداوند بودم که یک شب بطور اتفاقی وارد لایو شدم بین شما و آقای عرشیانفر شدم حرفهاتون به دلم نشست تو آن لایو شما از حس خوب صحبت کردین و اولین جرقه در ذهن من زده شدم وارد اینستا شما شدم و بیشتر مطالب رایگان گوش دادم بعد عضو سایت شدم و شروع کردم به تهیه دوره هاتون از دوره دوازده قدم استارت زدم اوایل پیشرفتم کم بود ولی کم کم که نتایج رو تو زندگیم دیدم فهمیدم که آگاهی م داره بالا میره خدا رو شکر امروز که براتون با جون و دل مینویسم روابطم با همسرم عالی شده زمانیکه با هم هستم از بودن درکنار هم لذت میبریم درهای برکت و ثروت به رومون باز شد از جاهایی که برامون قابل تصور نبود رزق و برکت وارد زندگیم شد من که حدود 6 سال بود از زندگیم می گذشت از بچه دار شدنم مایوس بودم الان باردارم و با همسرم نقشه خانه ای که تو منطقه خوب از تهران خریدیم و دوخواب هست نقشه چیدمان اتاق بچه مون میچینیم از اسم هایی که قراره براش انتخاب کنیم حرف میزنیم و کلی رویا پردازی ، و من میدونم اینها واقعیتهای قشنگی هستن که درآینده اتفاق می افتن ، چون قبلا خیلی چیزها برامون رویا بود ولی الان تو زندگیم هست ، استاد شما معجزه بزرگ خداوند هستین در زندگی من ، امیدم به زندگی خیلی زیاد شده زندگی دوس دارم و ازش لذت میبرم گاهی دوستان میگن کاش مرگ بیاد ما رو از این دنیا ببره ، ولی من میخندم میگم من میخوام مثل ملکه 90 سال عمر کنم و نوه هامو ببینم ، خیلی جاها هست که میخوام برم دنیا ببینم حالا حالا ها از این دنیا و قشنگی هاش سیر نمیشم . استاد جان الان که فایلهاتون گوش میکنم چون باورهام طی زمان قوی شده تو وجودم میشینه و الان اشک از چشمهام جاری ، خدایا تو چقدر من دوسم داشتی زمانی که حیران بودم به مسیر درست هدایتم کردی ، مچکرم ازتون خیلی دوستون دارم.
بنام رب هدایتگرم خالق آسمانها وزمین
تنها ابرقدرت کیهان خدایی ک ب شدت برایم کافیست
سلااام ب استاد عزیزم
سلااام ب عزیزدل استادم
و سلااام ب دوستان جانم
و سلام ب خودم
خود مقدس، ارزشمند و لیاقتمندم
من لایق دریافت هدایت های خداوند هستم و خداوند ب چ زیبایی داره هرلحظه هدایتم میکنه و باهام حرف میزنه
استااد من عاشقتممم بخدا
چقددد لذت بردم از این فایل
چقددد زیبا بود اون ماسه های سفید مث برررف و نرررم مثل آرد
استاد قشنگم چقد زیبا با ذره ذره ی وجودتون از دونه دونه ی این ماسه ها و این فضای روحانی داشتین لذت میبردین
چقد کیف کردم وقتی ماسه هارو تو دستاتون میگرفتین و لمسشون میکردین
چقد قشنگ با پاهاتون لمسشون کردین
دقیقا مث ی پسر بچه شیطون ک همه چی و میخواد تجربه کنه لمس کنه
لذت ببره
عشق کنه
منم ازشما یادگرفتم و دارم یاد میگیرم ک چطور تو لحظه باشم ولذت ببرم
خیییلی حس خوبی داره
وقتی با دستات گل بازی کنی
تو دستت بگیری و فشارش بدی
لمسش کنی
بوش کنی
نگاش کنی
خییلی لذت بخشه
و نشستن تو چمن هم همین طور دقیقا مث شما حس فوق العاده ای داره
الهی شکرت من فایل تصویری و تا نصفه دیدم و چنتا از کامنت های دوستان و خوندم
چقددد زیبا بودن پراز حس خوب و ایمان شدم
الهی صدهزار بارشکرت ک همدارم کردی با این آگاهی ها
حسم گفت تو هم بنویس
ذهنم گفت میخایی چی بنویسی اصن
؟؟؟
همین فایل خودش هدایت الله بود برام
دیروز من ب ی تضادی برخوردم ک ذهنم و درگیر کرده بود
هی چی میگفتم من مسئول زندگی بقیه نیستم
تضاد ها برای اینن ک آدم ها خواسته شونو بدونن
هرکسی هرجایی هست سرجای درستشه
فایده نداشت باز فکرم میرفت سمتش
ک صب ی ایمیل اومد برام از یکی از دوستان ارزشمند عزیزم آقا جواد بایرامی
ک برای جلسه 2احساس لیاقت کامنت گذاشته بود ودقیقا جواب سوال ذهنم بود
کنترل نجواها، دقیقا حس کردم ک خدا داره بهم میگه حواست باشه ها ذهنتو کنترل کن ک بعد اومد فایل همون قسمت و گوش دادم و ذهنم ساکت شد خداروشکر
و همین فایل باز هدایت الله بود برام
ذهنم باز درگیر بود ک برم سالن تازه تاسیس کارمو شروع کنم یا برم پیش سارا
همون صابکار قبلیم
ک استاد تواین فایل گفت وقتی ک میگی خدایا هدایتم کن و مسیر دلخواه و خواسته دلخواه خودتم میگی اون دیگه
هدایت نیست، یعنی من باید تسلیم باشم و ذهنم و بزارم کنار
و فقط ب ندای قلبم گوش بدم
امشب ک داداشم داشت با آجیم صحبت میکرد بهش گفت تهران و فقط بزن برای استخدامی ک شرکت کردی خواهرم هم گفت تهرانو زدم
این درحالی بود ک من داشتم زور میزدم تو این روزهای آخر سال حتما سرکار برم
و ذهنم هم منو محدود میکرد ب اندیمشک و فقط آرایشگری
پس اومدم از خدا درخواست هدایت کردم ک خدایا من میخوام ی کار آبرومند با درآمد خوب وعالی ک علاقه م هم باشه و ب رشدم هم کمک کنه هدایتم کن
من هیچی نمیدونم من ب هرخیری ازسمت تو محتاجم وفقیر
و بعد از گفتن این حرفها انگار ی بار از رو دوشم برداشته شد و گفتممم آخیش سبک شدم
مهم ترین کاری ک من الان باید انجام بدم کار کردن روی خودم و باورهام هست
واینکه گوش بزنگ نشانه ها و هدایتها باشم
وقتی داشتم کامنت دوستان و میخوندم هدایت شدم ب کامنت زهرای عزیز
ک گفته بودن خداوند از طریق بچه شون هدایتشون کرده ب سمت بخاری و دبدن ک شیلنگ گاز آب شده و نزدیک بوده پاره بشه الله اکبر
منقلب شدم و بغض کردم از لطف و رحمت بی انتهای الله مهربان
و چقد خداروشکر کردم
و یادم اومد تقریبا 4سال پیش وقتی ک میخواستم بخاری و جمع کنم بعد زمستون
دودکش و ک نگاه کردم
خدااای من دیدم یک پلاستیک خییلی بزرگ ک گلوله شده بود دقیقا تو دودکش بود
چند دقیقا نگاش کردم هنوز دوزاریم نیفتاده بود ک چی شده اصلا
بعد فهمیدم خداای من کل زمستون این پلاستیک راه دودکش و بسته و
ما تواین خونه زندگی کردیم
نفس کشیدیم
و هنوز هم زنده ایم الله اکبر
خدای من الان میفهمم ک وقتی خداوند تو قرآنش میگه ک هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمیفته یعنی چی
اینکه همه چی تحت کنترل خداونده یعنی چی
اینکه خدا داره کارهارو انجام میده یعنی چی الله اکبر
الهی صدهزار بارشکرت خدای من
عاشقتمممم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون استاد هستم بخاطر این همه فایل های زیبا که به راحتی و آسانی برای ما در حال به اشتراک گذاشتن هستند
نکته زیبا اینجا است که هر زمان که من دستهای خودم را بسوی خدای مهربان دراز می کنم و از او هدایت می خواهم او به بهترین شکل ممکن من را هدایت می کند
چند روز پیش به یک سفر رفتم
هدایت خداوند برای من اینگونه بود که به راحتی و آسانی به یک باغ زیبا و عالی هدایت شدم تا بتوانم با خانواده در آن سکونت کنم
به بهترین ساحل زیبا هدایت شدم
خلوت و تمیز
به بهترین غذاها و فروشنده ها هدایت شدم
در زمان برگشت از مشافرت در بین راه با یک ایستگاه صلواتی هدایت شدم و آنجا قدری چای و قهوه غذا خوردم تا در بین راه گرسنه نباشیم و به یک رستوران عالی و خوب برسیم
جاده خلوت
ماشین خوب
همراهان عالی
همگی هدایت خدای مهربان برای من بود تا من بتوانم به آسانی و راحتی به خواسته و هدف خودم برسم
نکته های عالی استاد در این فایل گفتند
تمرکز کردن بر روی خواسته های خودم
توجه کردن به آن چیزی که دوست دارم و از ناخواسته های خودم دوری کنم
از زشتی و نا زیبایی ها پرهیز کنم
برای خواسته ها و تصیمات خودم هدف بگذارم و آنها را بنویسم و محقق شدن آنرا به خدای خودم بسپارم
زمانی که من روی خودم کار می کنم جهان هم من را به موقعیت های مناسب بهتر و بیشتری هدایت می کند
این بزرگترین نکته این فایل برای من بود
نکته دیگر برای من در این فایل این بود که تمام اتفاقات زندگی من حاصل و نتیجه افکار و باورهای خودم است
این باز یک درس بزرگ را برای من دارد
بی شک هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بهتر می توانم به موفقیت و آرامش دست پیدا کنم
زمانی که انجام کارهای خودم را به خدای مهربان می سپارم
قدم به قدم او من را هدایت می کند
جوری من را به سمت موفقیت و موقعیت های عالی هدایت می کند که شاید خودم هم آنرا باور نکنم
این نکته هم بسیار زیبا برای من است و من را به راحتی و آسانی به موقعیت های هدایت می کند که برای من آرامش و حال خوبی را در بر خواهد داشت
همه این حال خوبی ها زمانی محقق می شود که من با خدای خودم رفیق باشم و انجام کارهای خودم را به دست او بسپارم و از او کمک بخواهم
خدای من هم به بهترین و راحت ترین شکل ممکن به من کمک خواهد کرد و من را به موفقیت و موقعیت عالی می رساند
همیشه از او کمک خواستم و او به من بهترین ها را نشان داد
همیشه از او کمک خواستم و او به بهترین شکل ممکن من را هدایت کرد
ممنون از خدای هدایت گر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها