پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پروردگاری که هدایت گر است
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل
واقعا عجـــــب فایل پر محتوایی، خودش میتونه یک دوره باشه. من بعضی فایل هارو به عنوان یک دوره کوتاه و جامع نامگذاری میکنم. این فایل هم یکی از اون هاست.
نکته دیگه اینکه، واقعا جهان، جهان هم فرکانسیه، حتی در مورد دیدن یک فایل. من این فایل رو ماه هاست ک دارم، اما ندیدمش.
یادمه یکی دوماه بعد اینکه فایل رو گرفتم، یه موضوعی برام پیش اومد که خیلی بهمم ریخت، آشفته بودم. به خودم جواب درست رو در مقابل نجواهای ذهنم میدادم ولی به خوردم نمیرفت، صدای نجواها بلند بود. یه مقدار خودم رو آروم کردم، گفتم من باید تلاش کنم تا بیام توی مسیر، من باید تلاش کنم. و یکم آروم تر شدم و بعد هدایت شدم به این فایل ک توی گوشیم بود. پلی کردم و مشغول تماشا شدم، یکهو، اونجا که خانم شایسته گفتن: وقتی که شما در مدار یک اتفاق یا جایی نباشی، مهم نیست چقدر تلاش کنی و دلت بخواد ک اونجا باشی، جهان نمیزاره!» و این حرف زنگ خورد تو همه وجودم و آروم شدم… این حرفی بود ک داشتم به خودم میزدم و ذهنم مقاومت میکرد. حالا خانم شایسته داشتن میگفتنش. میخواستم فایل رو برگردونم که دوباره گوشش کنم ک استاد همین صحبت رو بازتر گفتند! خدای من فوق العاده بود. من آروم شدم… خیلی آروم و بعد به خواسته ام هدایت شدم.
دیشب من بی انرژی شدم، منتظر و بی تاب یک خواسته، یه جوری ک همش منتظر داشتن اون خواسته بودم، آرامش درونی نداشتم… گفتم خدایا چیکار کنم؟ هدایت شدم ب سایت، مرا به نشانه ام هدایت کن رو زدم و هدایت شدم به این فایل… میدونید، موضوعی ک درباره اش بیتاب شده بودم همون موضوع چندماه پیش بود… و دوباره همین فایل…. عظمت خدا…
قسمت اول متن انتخابی انگار برای من بود… من نیاز به یک انقلاب درون خودم داشتم. یک انقلاب از جنس خودارزشی، توحید، تکیه به خدا و رها بودن. از جنس اینکه بهش بگی من اینو میخوام، نمیدونم چطور، تو خودت بدش و با اعتماد بری لذت ببری، از جنس اینکه من فلان تجربه رو میخوام ولی اونقدر از دستا و نعمت خدا مطمئن باشبک حتی نگی با کیو کجا، بگی خودت بچینش برام و سفارشت رو وااااقعا رها کنی تا برسه و خودت با عشق از فرصت زندگی تو جهانت لذت ببری.اونجا ک استاد گفتن باید وقتی میگی هدایتم کن دیگ واقعا رها کنی نه اینکه ته دلت خودت یه چی بخوای و هدایت هارو وصل کنی ب اون…. من داشتم این کارو میکردم. من داشتم اصرار میکردم و خواسته ام انگتر هر لحظه داشت از من دور تر میشد. میگفتم خدایا میسمرم به خودت، الخیر فی ما وقع، هرچی پیش بیاد همون خوبه اس ولی رفتارم این نبود… این فایل، وقتی داشتم میشنیدمش حالم خیلی خوب بود، آروم شدم، گفتم الان ک تموم بشه، بازم برمیگردم ب حالت قبل، و اونجا بود ک حرف استاد تو گوشم زنگ خورد، فایل ها رو بزارید تو گوشتون صبح تا شب گوش کنید. حرفای آقا رضا عطارروشن، ک میگفتن مدام در حال گوش کردن فایل ها بودن… منم باید این کارو میکردم.
وقتی استاد داشتن درباره این صحبت میکردن ک خدایا من به تو تکیه میکنم و رو مغزم حساب نمیکنم و میخوام تو هدایتم کنی، اونجا ها ک درباره این میگفتن ک تو اصلا لازم نیست کاری کنی، تو توجه کن به زیبایی ها، بابا هدایت میشی ب اتفاقات خوب…. میخواستم دوباره برگردونم فایل رو و تا دوباره این حرف های استاد رو گوش کنم، همون موقع استاد گفتن فیلم قطع شده بوده و درباره اون موارد مریم بانو بهشون گفتن دوباره صحبت کنید. خب آخه همین یه همزمانی چقدر عالی بود…. من میخواستم دوباره این حرف ها رو گوش بدم، گوشی استاد اون موقع ضبط نکنه، بعد دوباره ادامه بدن و اتفاقا از اونجا ک من میخوام تکرار بشن حرف ها…. خدایا شکرت.
نشانه مهم دیگه ام این بود ک، وقتی متن انتخابی رو خوندم، گفتم برم نماز بخونم و بیام، تو نماز، با همه جودم اون قسمت سوره حمد رو خوندم، اهدنا الی صراط المستقیم…. وتو قنوتم گفتم، خدایا خودت کمکم کن بتونم ذهنم رو کنترل کنم.و استاد تو فایل به زیبایی تمام با همین سوره دعا کردند برای همه. و من فهمیدم این فایل چقدر برای منه.
من تو شرایطی دوباره به همین فایل هدایت شدم ک داشتم از همون موضوع رنج میبردم. به قول استاد، تو تاوقتی مسئلتو حل نکنی ک نمیتونی ازش رد شی! مسئله من خودم بودم، مسئله من این بود ک میدونستم کجاهامشکل دارم اما نمیرفتم حلش کنم…. و تکرار این اتفاق و اون احساسات و اون حالات بهم گفت ک باید تغییره رو تو خودت ایجاد کنی. نمیتونی انتظار نتیجه متفاوت داشته باشی وقتی اساسی رو خودت کار نکردی. البته دیدم بهبودم رو، بهتر شده بودم، خیلی بهتر، ولی هنوز کار داشتم و دیگ نباید از کار کردن رو اون جنبه خودم فرار کنم
خدایا سپاسگزارم بابت هدایتت.
به نام یگانه معبود من خدای قشنگم
اول اینو بگم واقعاااا هیچ کسی نمیتونه بزرگی و عظمت خداای یگانه ی منو رو بنویسه یا بگه
چون کلمات توانای نوشتن و گفتن عظمت و بزرگی و زیبای خدای قشنگه منو نداره ما هر چی یاد میگیریم میبینم عه واقعاااا من دیروز که انقدر احساس میکردم بلدم میفهم میگفتم خدا چقدر منو آگاه کرده با فهم این موضوع پس دیروز هیچی نمیدونستم پس هر چقدر بدونیم هنوز هیچی نمیدونیم خدااای یگانه ی من خیلی زیباست خیلی با عظمته خیلی بزرگه به خودم افتخار میکنم که در این راهم در راه یکتا پرستی در راه شناخت خداای قشنگ و زیبام
از وقتی تو این راه اومدم یواش یواش خدای قشنگ من،منو هدایت کره واقعاااا پله پله بالا اوارده منو،من نیومدم معبود یگانه ی من دست منو گرفته و بالا اوارده دقیقا عین این که یه بچه رو دستشو میگیری تا از پله بالا بره خدای منم دست منو گرفته هر لحظه منو بالا و بالا تر میبره
از خداای قشنگم هزار بار سپاسگذارم که منو به سایت استاد عزیزم استاد عباس منش هدایت کرده و منو به یکی از دستان پر قدرتش هدایت کرده
اینم بگم استاد اول که اومدم تو سایتتون گفتم این چه سایتیه اصلا خوشم نیومد بعد دیدم بی نظیره سایتتون اون اول در فرکانس سایتتون نبودم ولی واقعا میگم سایتتون بی نظیره اینم از لطف لله قشنگه که منو به یکی از بهترین دستاشون هدایت کرد
خدایااهزار بار سپاسگذارتم
از وقتی داستان هدایتگری رو باور کردم و الهام از طرف خداای قشنگمو باور کردم لله بزرگ من،منو هدایت کرد و الهامات خدامو دریافت کردمددقیقا یه جنسیو الهام گرفتم بسازم و شروع به ساختش کردم ( تو پرانتز بگم کارم چوبه ام دی اف کلا چوب) اون کالا رو ساختم ایده اولیه که بهم الهام شدو بعد از ساختش اواردم بالا تو خونه شب موقع خواب یکی اومد تو گوشم گفت چراا با این جنس نمیسازیش خب(با پی وی سی زد آبه) بعد به خودم گفتم عه واقعاااا چراا بعد. دیدم خدام بهم الهام کرد خیلی حس قشنگو بی نظیری تجربه کردم واقعاااا ممنون خدای یگانه ی خودمم شاید اولین الهام آگاهانه ی من بود. بعد همون ایده رو با جنس پی وی سی ساختم اواردم بالا (همون که استاد عباسمنش میگه مرحله ی بعدو میگه چند تا مرحله رو نمیگه تو اون مرحله رو بری مرحله بعدی رو میگه) دقیقا همینطوره من ساختم مرحله سوم همون ایده رو برام تکمیل کرد بسیار زیبا شد بعد چند تا ایده ی دیگه بهم داد. لله قشنگم ساختم نزدیک چهار پنج مدل کار بعد رفتم مرحله بعدی که رنگ زدن کارا بود و دقیقا اینم هدایت شدم به یه شخصی که شاگرد رنگکار قبلیمون بود اومد زیر کار جنسارو دراوارد رنگ زیر کارشو دراوارد مرحله اخر چون کارم اردوب خوری جای ترشی بود گفتم سرکه کارو خراب نکنه همین دستمون قرار بود بیاد گفتم جمعه بیا گفت خسته ام منم گفتم کلا نیا اینم نشونه لله قشنگم بود. که اگه میومد رنگ میزد کار. به شکست میخورد چون با سرکه قاطی میشد من کارای دیگه مو انجام داد اون کارو بردم جای دیگه اون رنگ کار از یه مهندسی پرسید اون منهدس که یکی از دستان معبود من بود. گفت باید کوره ی رنگ بشه خلاصه بگم هدایت شدم به اون دست خدام که کوره ی رنگشون کرد بعد خدا گفت خودت کوره بساز منو برد به سمت سازنده ی کوره سازی من خواستم کوره رو برام بسازه زنگ زدم قیمت بگیرم دقیقا اون سازنده دو تا کوچه پایین تر. کارگاه ما بود من قیمت خواستم اما اون گفت بیا در کارگاه برات قیمتو بگم و اون ادم که یه مامور از طرف خدای من بود یکی از دستان معبود یگانه ی من بود همه ی طرز ساخت کوره رو بهم گفت بعد قیمتشم گفت ولی خدای قشنگ من بهم گفت اینطوری خودت با هزینه خیلی کم بساز لله هدایت میکنه خیلی زیبا و راحت بدون دردسر فقط بهش بسپارید و ازش درخواست کنید و فقط منتظر ماست
کارو بردم خراطی که خراطی کنه ،واقعا این که کسی مشتریشو بگه برو جای دیگه یا خودت اینطوری انجام بده شاید عجیب باشه همه دنبال مشترین و پولشو بگیرن اما خود خراط کاره به من گفت برو حسن آباد یه دستگاه خراطی کوچک بخر با یه قیمت خیلی کمه و مناسبه برای کارات خودت انجام بده کاری نداره واقعا عجیبه این موضوع که کسی مشتریشو بگه برو جای دیگه یا خودت اینطوری انجام بده ولی وقتی هدایت معبود یگانه رو باور داشته باشی تعجب نمیکنی من دقیقا اون حرفارو از طرف خدام میدونم اینا نشونه های خدای منه و هدایت و الهامات که من دریافت میکنم
واقعاااا از معبود یگانه ی خودم سپاسگذارم
من اینا رو از طرف خداای قشنگم میدونم که در این راهم و خداای خوبم منو برگزیده در این راه اماا به خودم افتخار میکنم که برگزیده ام طبق یه حرف استاد که گفت من از خدا خواستم هر کسی نیاد تو دوره های من،من اون حرف استادم نشونه ی خدااای زیبام میدونم و تمااام حرفای استاد حرفای خدای منه یا یه موقع دقیقا نماز صبح پاشدم با خدای خودم رازو نیاز کردم دقیقا منم از خیلی لحاظ مخصوصا رابطه م با خدای قشنگم عاالی و بی نظیر بود جز مسائل مالی بعد نماز خواستم بخوابم گفتم بزار نشانه ی امروزمو ببینم یه فایل استاد اومد گفت اگه از نظر مالی هنوز به اون جایگاهی که میخوایدو نرسیدین نگران نباشید و دقیقا من الازم داشتم به این جمله برای اینکه ناامید نشم دوباره به حالت سجده از. خدای خودم تشکر کردم
از خدام هر روز سپاسگذاری میکنم بابت دست پر قدرتی مثل استاد عباس منش استاد به قول خودتون بی نظیرین واقعاااا ممنونتونم من اینم فهمیدم که واقعاااا باید در فرکانس هر فایلی باشی تا ببینیش تا بشنویش شما هر متنی بنویس تا یه فایلیو ببنینی اما نمیبینی بعداا همون متنو بزنی میبینی چون در فرکانسش قرار میگیری تا در فرکانس اون فایل نباشی نمیبینی یا نمیشنوی
من واقعاااا تشنه و اتش یه سری از دوره های استادو دارم اماا هی نشده که بخرم اینو فهمیدم باید در فرکانس اون دوره ها قرار بگیریم تا بشنویم در پرفایل شخصیمون قرار. بگیره من رو خودم کار میکنم و از خدام خواستم منو در فرکانس اون دروره ها قرار بده ولی مطمئنم به زودی که کل دور های استاد تو پرفایل شخصی من قرار میگیره
از یگانه معبود قشنگم ممنونم و از استاد عزیزم و خانوم شایسته که لهجه شونو خیلی دوست دارم و دوستان هم فرکاسیم ممنونم
سلام به دوستان خوبم
میخوام از یه اتفاقی براتون صحبت کنم که خیلی برای من درس داشت امیدوارم که برای شما هم داشته باشه
یه بنده خدایی که فامیل دورمون بود کردستان راننده کامیون بود
دو تا همکار بودن
این بنده خدا همیشه از خونه با خودش غذا میاورده همکارش همیشه میرفته جوجه کبابی که جنب خیابون بود میرفت جوجه کباب میزد و این بنده خدا هم میگفت من حرکت میکنم غذامو تو راه میخورم
روزی که کردستان تیراندازی شد این بنده خدا هوس کباب کرده بود به همکارش گفت بیا غذای منو تو وردار همراه خودت ببر من به جای تو اینجا کباب میخورم دقیقا همون روز که تیراندازی شد این پیشنهاد رو بهش داد و همکارش اون روز کشته شد و این اگه جای اون مثل روال عادی میرفت الآن زنده نبود و اون جزو کشته محسوب میشد اینا هیچکدوم نمیدونستن قراره تیراندازی اتفاق بیفته خدا هدایت کرد!!!
فقط محمد جواد میخوام بدونی قانون چطوری داره کار میکنه اگه خدا مدیر جهان باشه میدونه چی کار باید بکنه تا نتایج اتفاقات برای یک نفر در نهایت خوب رقم بخوره و لزوما نتایج خوب پشت بند اتفاقات به ظاهر بد نیست میتونه اتفاقات لذت بخشی هم باشه طرف هوس کباب کرده بود و تهش از مرگ نجات پیدا کرد. این اون نکته ای بود که خیلی نظر منو به خودش جلب کرد
سلام.
من شاید بگم هیچ بحثی رو به اندازه هدایت دوست ندارم.واقعا عاشق هدایتهای خدای خوبم همیشه هستم.
کی هدایتهارو دریافت میکنم؟
وقتی که شلوغی ذهنم رو کنترل کنم و بهش نظم بدم.
وقتی که سکوتم بیشتر بشه.
وصقتی صبرم در برابر چاشها بیشتر بشه.
وقتی رها باشم و خودم رو به خدا بسپارم.
وقتی آرام باشم.
وقتی آرام باشم.
وقتی از زیراییها لدت ببرم و از منفیهادوری کنم.
وقتی به نکات مثبت زندگی توجه کنم.
وقتی شاد شاد باشم.
وقتی که شکر گزار باشم.
وقتی در همه چیز خدارو ببینم.
صدای الهامات و هدایتهارو واضح و باصدای بلند میشنوم.
اینارو که گفتم تک تک شون رو تجربه کردم.
وقتی انجامشون میدم هدایتهارو میفهمم ودریافت میکنم.
وگرنه در شلوغی ذهن وقتی صدای شیطان هس که واضحه.
اهدنا الصراط المستقیم.
مارا به راه راست هدایت کن.
یا حق
به نام خدای زیباییها و هدایتگر
سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان
واقعا من هرباریه فایلی رو گوش میدم و از هدایتهای خداوند دراون صحبت میکنید پابه پای حرفهاتون تجسم میکنم و حسم باهرکلامتون زیباتر وزیباترمیشه ومرتب خداروشکر میکنم بخاطر تجربه های زیباتون
من چندین باره این فایل رو گوش دادم وهربارم بیشترلذت بردم ومیخوام یه تجربه خودمو دراین زمینه بگم
اولین باری که این فایلو دیدم حدودا دیماه پارسال بود و من چندین ماه بودکه منتظر یه تماس برای مصاحبه کاری بودم الان که خوب فکر میکنم این شغل از اولش هدایتی و همزمانی درش دخیل بوده پس بهتره برم به سال 1400 که من شدیدا میخواستم برم سر کار و هیچ ایده ای هم نداشتم من کارشناسی ارشد حقوق تجارت بین الملل رو داشتم و بدلیل اینکه خداوند یه دخترزیبا و خواستنی بهم هدیه داد ازسال 95 دیگه همه چیزو گذاشته بودم کنار.
تا سال 1400 که دیدم دخترم ازاب و گل به قول معروف دراومده و من واقعا میخواستم برم سریه کار
همونطور که گفتم هیچ ایده ای نداشتم ولی از اونجایی که من قبلنا هم به صورت نااگاهانه جدب های خوبی داشتم اینبارم یه حسی بهم میگفت فقط بچسب بخدا واز اون بخواه
منم به خدا گفتم خداجونم من سالیان سال واقعا خوب درس خوندم و همیشه رتبه اول دانشگاه بودم ولی الان نه میخوام کنکور بدم برا دکترا نه کنکور برا وکالت چون اصلا وکالت دوست نداشتم نه هیچ آزمون دیگه ای ولی میخوام برم سرکار
از اونجایی هم که قوانین حقوقیمون طوری بود که برا تاسیس هرموسسه ای باید پروانه وکالت داشته باشی و وکالتم دوست نداشتم و با تدریس تو دانشگام زیاد حال نمیکردم و دوستم داشتم شغل مال خودم باشه وبرا کسیم کارنکنم عملا هیچ گزینه ای برام نمونده بود
ولی من بخدا درخواست دادم والان دارم میبینم که چه نااگاهانه درست به قوانین عمل کردم
بخدا گفتم خداجون من با این سابقه ای که دارم فقط توباید برام یه کاری جور کنی و دونه دونه ایتمهامو گفتم
1 خدایا یه کاری باشه که آزمون نخواد
2 خدایا کاره جوری باشه که این سابقه خوب تحصیلی و رتبه اول دانشگاه دولتی بدردم بخوره
3 خدایا تو میدونی من رهبری و ریاست رو دوست دارم ودوست دارم یه کارگروهی کاملا صمیمانه ولی بمدیریت من باشه
4 خدایا یه کاریم باشه که من بتونم مسیولیت مادری و همسریم رو هم باهاش حفظ کنم ونصف روز بیرون باشم
5 به خدا گفتم من هیچ قدمی برنمیدارم تا یه نشونه ازت ببینم که بهم بگی برو تو فلان کار
6 خدایا من حوصله ازمون و خطا هم ندارم که برم سریه کاری و ببینم بدردم نمیخوره پس خودت بگو دقیقا رسالت من تو این دنیا چیه و من برای چه کاری ساخته شدم بخداگفتم برامم فرق نمیکنه چکاری، فقط تو بگو فقط تو
6 وخلاصه اینکه انقدر همه ادما این چندساله هی بهم گفتن حیف اینهمه درسی که خوندی مدرکی که گرفتی والان بیکاری خداجونم تو منو به اوج برسون من هیچ نمیدونم چه جوری ولی خیلی حرف شنیدم از همه حتی ازهمسرم که مصرانه میگفت برو وکالت ببین همه چقدر دارن پول درمیارن.
ولی من وکالتو دوست نداشتم و دلمم خیلی میشکست ازحرفاش
چسبیدم بخدا و ازش خواستم خودش هدایتم کنه و عجیب مطمین بودم که این اتفاق میفته و فقط نشسته بودم باخداحرف میزدم مینوشتم و چشم براه یه نشونه بودم تو این مسیرم باز خیلی حرف شنیدم که بابا تو یه حرکتی بکن بعد ازخدا برکت بخواه تو وقتی دنبال کار نباشی و درخواست کار ندی کار برات پیدا نمیشه و….. ولی من چون هیچ ایده ای نداشتم و نمیخواستم هم ازمون وخطا کنم حسم بهم میگفت هیچ اقدامی نکن و فقط بسپر به خودش و من باتمام وجود سپزدم بخدا گفتم مگه معنی توکل این نیست که پرونده رو بسپری بهش و بدونی اون برات همه کارا رو میکنه پس الان ساکت بشین و بخواه واعتماد کن هنوز موقع عمل تو نرسیده
تا اینکه هدایت خدا از راه رسید وبعد از 9 ماه همسرم که در مسافرت بود یه پیامک برام فرستاد که فوروارد شده از جایی بود
مضمونش یه فراخوان داوری و میانجیگری بود که دعوت بکار شده بود
سریع لینکش رو باز کردم ودیدم این فراخوان به دو صورت با آزمون و بدون آزمون برگزار میشه برق از چشمام پرید رفتم توی قسمت بدون آزمون و شرایطشو خوندم یکی از اون اپشنها دقیقا بامن جور بود:
رتبه اول کارشناسی ارشد از یه سری دانشگاه های دولتی معتبر که دانشگاه منم توش بود
اخرشب بود و دخترم خوابیده بود وگرنه میخواستم دادبزنم از خوشحالی انقدر بالا وپایین پریدم عین بچه ها که چه دقیق دونه به دونه مواردی که میخواستم تو این کیس جمع شده بود دلم میخواست خدا روبغل کنم و ببوسم نتیجه اعتماد وتوکلم رو گرفتم ازش .
اینم بگم که همسرم همیشه پیامکهای تبلیغاتی و غیر مرتبط به کارش رو بدون خوندن پاک میکرده و خودش گفت اینم میخواستم پاک کنم که یهو گفتم بزار ببینم چیه و بعدش هم میگفت همینجوری برات فرستادم فکر نمیکزده که بدردبخور باشه هدایتهای خداوند و وقتی قراره قوانین خدا وارد عمل بشه وبه این همه اعتماد توکل و ایمانی که داشتم جواب داده بشه اینجوری قوانین مملکت هم تغییر میکنه و بنفع تو رقم میخوره چون گفتم که قانون این بود که باید وکیل باشی تابتونی موسسه ای دایر کنی ولی الان این فراخوان نشون دهنده یه میانبر به قوانین بود
خلاصه من مطمین به این نشونه رفتم و ثبت نام کردم وبعد دوسه ماه یعنی اسفند 1400 یه سری مدارک خواستن که اونا رو هم فرستادم
و شد سال 1401 که مصادف شد باشروع اشناییم با قانون جذب و هرچی بیشتریاد میگرفتم بیشتر میفهمیدم چقدر من درست قوانینو رعایت کزده بودم و دیگه مرتب با شکرگزاری و تجسم وداشتن حس بهتر روزهامو مدیریت میکردم تو تیرماه بود که بهم خبر دادن مدارک شما استعلام شده و همه چیتون اکیه فقط باید منتظر بمونین برای مصاحبه و پنج تا درسم گفتن بخونین و امادگی داشته باشین تا باهاتون تماس بگیریم
من از اون پنج تا درس فقط یکیش که مربوط به قوانین داوری بود رو خوندم انقدر حسم قوی بود که اینکار از طرف خداست و اون تمام مراحلش رو هدایتم میکنه و خودش برنامه ریزی کرده که نمیخواستم یه سری مباحث مثل فقه واصولش که ربطی به داوری نداره رو بخونم و با خوندنش حال خودمو بد کنم .
امان از حرف بقیه که بازم هی میگفتن پس چی شد؟چرا خبری نشد ؟ نکنه الکی بوده و… ومن میگفتم هنوز زمانش نرسیده خدا در بهترین زمان بقیشم جور میکنه
تااینکه جریان مملکت رفت به سمت مهسا امینی و بقیه ماجراها و دیگه انقدراین موضوع داغ شده بود که منو ول کردن به حال خودم
تو همون زمان شما یه لایو بااستادعرشیانفر گذاشتید که خیلی سرو صداکرد و من سیو شده اونو گوش دادم اون زمان من هنوز تو مدار حرفهای شما نبودم وخیلی این صحبتها برام غیرمنطقی و خودخواهانه اومد و نتونستم درکی ازش داشته باشم من اوایل سال با قانون جذب از طریقی غیرازشما اشنا شده بودم و هنوز با شما و حرفهاتون و درکتون از قوانین اشنا نشده بودم
تا اینکه به یه طریقی که تو قسمت (نحوه اشنایی من باشما) گفتم به طور جدی واردسایتتون شدم و شروع کردم یکی یکی فایلهای رایگانو گوش دادن و عمل کردن و بهتر وبهترشدن
یکی از فایلها باز مربوط به اتفاقات اخیر بود و اون موقع صحبتهاتون به دلم نشست و تازه فهمیدم چی دارین میگین و اونو چندبارگوش دادم و کاملا درکش کردم
الان اواخرآذرماهه وهنوز خبری از مصاحبه نشده بود و خودمم یکی دوبار به صوزت گذرا داشت حسم بد میشد واونم بیشتر بخاطر این بودکه مرتب برام پیامک آزمون سردفتری میومد که اینارو بخونید الان ثبتنامه اگه سوالی دارین با ماتماس بگیرین و… که چون سردفتری هم یکی از علایقم بود یهو میگفتم نکنه داوری نشه اینم که ثبتنام نکردم نکنه باید ثبتنام کنم نکنه این پیامکهای مداوم نشونس و هزاران نجوای دیگه که هی ذهنم رو درگیر میکرد
یه بارتوسایتتون با قسمت هدایت امروزم آشنا شدم و روش کلیک کردم و درست فایلی اومد که مربوط بود به اینکه جنس شهود با منطق جور درنمیاد و فرق داره و چه زیبا مثالهایی ازخودتون زده بودید که درچه مواقعی حستون شما رو به یه سمتی میبرده که اصلا منطقی نبوده همونجا من گریم گرفت از این هدایت خدا که چه زیبا داشت بهم نشون میداد راهم درسته اگرچه شاید منطقی باشه برم سردفتری رو هم ثبتنام کنم و دیگه بعد اون فایل وهدایت خداوند ازطریق شما سفت تر و مخکم ترشدم که راهم درسته و هنوز زمانش نشده
تااینکه 19 بهمن باهام تماس گرفتن که 23ام بیاید ساری برای مصاحبه راستی اینم بگم من چندسالیه تو رامسر زندگی میکنم که واقعا بهشت ایران زمینه بنظرم و هربار شما از زیباییهای پرادایس میگید و یا خودم فایلشو میبینم میگم خدایا شکرت که منم هدایت کردی به این شهر زیبا
خلاصه من میبایست ساعت ده ونیم تو دادگستری ساری میبودم پس همسرم پیشنهادکرد روز قبلش بریم که مطمئن ترباشه و گفت چک کن یه هتل نزدیک دادگستری پیدا کن منم هی داشتم میگشتم که یاد همین فایلتون افتادم که مریم جان گفته بودن شما برای سفرازقبل چیزی رو پیش بینی نمیکنید وهدایتی میرید جلو گفتم بذارمنم همینکارو کنم و از توسایت اومدم بیرون و به همسرمم گفتم وقتی رسیدیم ساری بالاخره یه جایی جور میکنیم وباتوکل بخدا وشکرگداری بابت اینکه مارو درزمان مناسب درمکان مناسب قرار میدی راه افتادیم
وقتی رسیدیم اونجا توهرخیایونی میرفتیم از هتل خبری نبود شایدم ما نمیدیدیم یه جا همسرم ازماشین پیاده شد که از یه مغازه داری کسی ادرس یه هتل بگیره که همون موقع هم یه اقایی از ماشینش اومدپایین و دیدم دارن باهم صحبت میکنن و بعد همسرم اومدگفت از این اقا پرسیدم هتل رو و اون گفت بیاین خونه ما اونحا خالیه و ما بخاطر زایمان دخترم خونه اونا هستیم و…
من اولش خیلی مقاومت کردم ولی یه حسی ته ته دلم میگفت شاید این همون هدایتس ولی بازم میخواستم گوش ندم همسرم دنبال اون ماشین راه افتاد تا رسیدیم به یه خونه که اون اقا درپارکینگم باز کرد تا ماشینو ببریم تو
گیج شده بودم اصلا نمیفهمیدم چراباید بیایم اینجا فک میکردم این که پول خونه رو ازما میگیره پس به همسرم میگفتم چرا نریم هتل ماکه باید پول بدیم حداقل اونجا شام صبحانه اماده ملحفه تمیز داره و راحت تریم ولی اون اقا هم اصرار که ماشینو بیارید داخل پارکینگ
الان که یادش میفتم مو به تنم سیخ میشه که وقتی بسپاری بخدا و بگی در بهترین زمان منو دربهترین مکان قرار بده و خودت هدایتم کن چه جوری همزمانیها رخ میده و هدایتها صورت میگیره
خلاصه اون اقا تموم خونشو نشون داد و حتی داشت میرفت سر فریزر که بگه جای گوشت و مرغ و بقیه موادخوراکی کحاست که گفتم نه نیازی به اینا نیست و تشکر کردم بابت لطفش
موقع رفتنم چون میدونست ما صبح میخوایم بریم دادگستری و برگردیم گفت کلیدم بزارید زیر این گلدان تو حیاط
اصلا باورم نشد که پولم ازما نگرفت و دوطبقه خونه با تمام امکاناتش رو در اختیارمون گذاشت و رفت. نگم براتون از رختخوابهاشون که همگی نو یعنی نو به تمام معنابودن واقعاکیف کردم همه وسایل تمیز برق میزد و خلاصه من موندم مبهوت خداوند و این هدایتش موندم که چطور این اقا به ما اعتماد کرد که ادمهای خوبی هستیم و وسایلشو نمی بریم و چطور هیچ هزینه ای نگرفت بعدیاد پرنده های هم پر افتادم. کلی تو رختخواب فقط شکرگذارخدا بودم که این شغل از اولش هدایتی بود الانم حتی جای خوابمون برای مصاحبه رو خدا برامون هدایتی و به شکلی عالی جور کرد ممنونتم خدای مهربونم
وباز هدایت و همزمانی بعدی وقتی فرداصبحش رفتم دادگستری دیدم تعداد زیادی مراجعه کننده دم سالن مربوطه جمع شدن و یه چندنفری داشتن راجع به قانون مدنی و تجارت صحبت میکردن یه حسی بهم گفت وایسا گوش کن
منم ایستادم فهمیدم یکی از اونا مصاحبشو انجام داده و داره سوالایی که ازش پرسیده بودن رو به دوستاش میگه منم گوش کردم و بعد رفتم سوالها چیزایی بود که من قبلا کاملا بهشون اشراف داشتم ولی چون یه 7 سالی از کتابا دور بودم یکم ازجوابها رو یادم رفته بود
اونجا سه تا اتاق بود که باید مرحله به مرحله واردشون میشدیم وقتی اسمم روصدا زدن برای اتاق اول و رفتم داخل استاد مربوطه دقیقا سه تا ازسوالهاش همونایی بود که دم در هدایتی ایستادم و گوش دادم وبقیشونم سوالهایی بود که کاملا از قبل یادم مونده بود نمیدونین چه حس فوق العاده ای داشتم اتاق دوم مربوط به فقه بود اونجا رو بیخیال و اما اتاق سوم که روانشناسی بود وقتی وارد شدم یه اقای تقریبا مسن بهم خوش امد گفت و بعد پرسید نظرتون راجع به اتفاقات اخیر چیه؟
منم دقیقا همون صحبتهای شما تو اون فایل رو که میگفتید ما باهرچه بجنگیم از جنس همون موضوع رو وارد زندگیمون میکنیم و این افراد حتی اگه حکومت تغییرهم بکنه بازم باحکومت بعدی در جنگن و ما برای تغییر شرایطمون باید فقط و فقط رو خودمون کار کنیم و خودمون و باورهامونو عوض کنیم تا دنیامون عوض بشه رو داشتم میگفتم و میگفتم که اون اقا یهو بلند شدن و باحالت احترام خاصی گفتن ممنونم خانم آیت خیلی قشنگ گفتید ومن خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم و ازم خداحافظی کردن
میدونستم مهمترین مرحله نظر همین اقاس
ومن مثله یه پرنده خوشحال وپرواز کنان ومطمئن اومدم توماشین و به همسرم با خوشحالی تمام ماجرا روگفتم
تو فروردینماه جواب قبولیم اومد ولی به قول شما اصلا شگفت زده نشدم چون مطمئن بودم بهش فقط و فقط خداروشکر کردم بابت اینکه بهش اعتماد کردم و اونم چه زیبا جواب اعتمادم رو داد اینم یادم رفت که بگم خیلیا هی بهم گفتن ما تو دادگستری اشنا داریم بزار برات پارتی بشه چون تو مصاحبه پارتی بازیه هرکسی رو قبول نمیکنن و هزاران حرف دیگه
ولی من با اطمینان میگفتم پارتیه من خداست و خودش برام جور میکنه و اگه رامسر فقط یه داور بخواد اون منم و زیربار حرف هیچ کس نرفتم ومیدونستم خداوند وکیل وهمراه منه.
البته این حد اعتماد به خداوند و اینکه فقط و فقط اون برای ما کافیست بعد از اومدن تو این مسیر وگوش دادن به فایلها وحرفهای شما در من صددرصدی وانقدر محکم و فولادی شد.
راستی اینم بگم من همیشه میگفتم قضاوت سخت ترین شغل دنیاس و میگفتم یه قاضی باید خیلی دقیق بیطرف باخدا ومسلط به قانون باشه که بتونه با ظرافت حق رو اجرا کنه و اصلا اینکار رو هیچ وقت حتی بهش فکرهم نکرده بودم ولی مطمئنم که خداوند منو لایق و شایسته وتوانا دراینکار میدونه که اینو سر راهم قرار داد .
اول ازهمه ازخدای خودم ممنونم که منو هدایت کرد به این مسیر و منو با شما با این قوانین با این جاده سرسبز و زیبای هدایت الهی آشنا کرد وبعدهم از شما که تمام فایلهاتون عاشقانه صادقانه و از درونتون برخاسته و با گوش دادن بهشون دارم هرروز تکاملم رو طی میکنم و بهتر وبهتر میشم خیلی خیلی سپاسگزارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
بنام خدای مهربان
سلام سعیده عزیزم سلام به خودم که چه کامنت زیبایی نوشتم الان که دارم این کامنتو میخونم پروانه داوری حرفه ای رو به لطف الله مهربان گرفتم یعنی 3 رو قبل
والان درگیر اینم که دفتر بزنم یا موسسه ویکم ته ته ذهنم میگم چرا پولی که فکر میکردم برامون جور میشه خبری ازش نیست
وخلاصه یکم واقعا یکم نجواها اومده بودن سراغم
هی میگفتم از الانت لذت ببر خدایی که تاحالاشو جور کرده بقبشم میکنه
ولی باز میگفتم خوب پروانه رو گرفتی باید یه اقدامی کنی
بعد میگفتم خب کدوم بهتره ؟اگه بخوام رعایت تکامل کنم باید دفتر بزنم
بعد میگفتم این شغل ماله خداست شاید اون موسسه بخواد
وخلاصه خیلی شیک داشتم به خودم زجر میدادم
یه حسی الان بم گفت برو کامنتهای خودتو از روز اول بخون ببین چیا نوشتی کجا بودی الان کجایی
که رسیدم به این فایل
دیدم ای بابا خدا جای خوابتم خودش برات جور کرد شب قبل مصاحبه
حالا داری چیو بالا پایین میکنی
خود خودش همه مسیرو بت میگه
خیلی با این کامنتم حال کروم وبه خودم افتخار کردم
گفتم بنویسم که ردپایی باشه برا چندسال دیگه که ببینم چطور اینکار همش هدایتی به شکلی ساده و روان وعالی برام جور شد وانروز که دوباره اینو میهونم کلی به مدارهای بالاتر رفتم وارزوهای الانم رو دارم زندگی میکنم انشالله
عاشقتم سعیده عزیزم بسپار بخدا وباز تماشا کن قدرتشو
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام استاد عزیز و خانم شایسته نمیدونید با دیدن این فایل چقدر حالم خوب شد و در آخر اهنگ محسن چاوشی عزیز باعث شد ارتباط خیلی زیبایی با رب العالمین بگیرم احساس کردم خدا رو میبینم و باهام داره صحبت میکنه ممنونم از خداوند مهربان که شما رو تو مسیر بنده قرار داد واقعا خدایا شکرت خدایا شکرت و خدایا شکررررت.
سلام
با همه ی وجودم دیشب خدا منو را صدا زد تا با هم حرف بزنیم و من خواسته هامو به وضوح بخوام ، من بعد از تمام شکرگزاری ها ازش خواستم که میخوام سفر کنم و تمام دنیا رو که آفریدی را ببینم ، پس نشانه ها بفرست که من بدونم آیا خواسته ام اجابت میشه یا نه؟
و نشونه ها این بود که اول صبح فایل ویدئویی دیدم که واضح داشت می گفت “تو از من خواستی و گفتی برم و من گفتم برو” .
یک آهنگ زیبا بود.
بعدشم که همین الان دارم این فایل همزمانی و مسافرت را دارم میبینم و کلی حس زیبا و سپاسگزاری ، گوش به زنگم که نشونه ها رو ببینم:)
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری میخواهم خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان خدایا شکرت به خاطر درون بچه که این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق را به ما نشان میدهد خدایا شکرت به خاطر دستان
بی نظیری مثل استاد عزیز که در زندگی من آوردی
وای چه طبیعت زیبایی با اون شن های نرم و سفیدش خدایا هزاران مرتبه شکر که این همه نعمت وقشنگی در دنیا آفریدی وبه واسطه دستان
مهربان استاد عزیز و خانم شایسته به ما هدیه دادی یکی از هدایت های بزرگ زندگی من هدایت به این سایت الهی است که موقع ای که من اوج نا امیدی بودم خداوند دستم را گرفت و گذاشت تو دستان استاد عزیز و این سایت الهی ودوستان عزیزی که کلی از کامنت آنها درس زندگی یاد میگیریم
وقتی در مسیر الهی قرار بگیریم و رها از هر قید وبند روزگار باشیم هدایت می شویم به بهترین زمان ومکان بگوییم که خدایا من روی دوش تو میشینم و من را در بهترین زمان ومکان هدایت کن اون وقت مثل استاد عزیز و خانم شایسته در بهترین زمان ومکان هدایت می شویم
چقدر خوبه که آدم همیشه تسلیم پرودگار باشی
و منتظر هدایت اودر هر لحظه باشیم چرا خداوند
خودش گفته که من از رگ گردن به شما نزدیکترم
واجابت میکنم در خواست در خواست کننده را
در صورت ایمان به او و رها از عوامل بیرونی
وقتی که تمرکز روی نکات مثبت وزیبایی بگذاریم
لاجرم به زیبایی بیشتر هدایت می شویم این قانون جهان هستی است
سلام
من عاشق فایل های راجع به هدایت خداوند هستم هر فایلی که راجع به هدایت باشه را دوست دارم ببینم یا کامنت دوستان را بخونم
آلان هم از دیدن این ویدیو و خواندن کامنت دوستان بسیار لذت بردم و احساسم بسیار خوب شد.
این ویدیو یک کلاس آموزشی فشرده بود راجع به توحید و هدایت و راهنمایی خداوند و مصداق های ان تا ایمان بینندگان و من قوی تر بشه
خدواند را سپاس می گم و ممنونم که در این وقت شب من را به این ویدیو هدایت کرد و از خانم و شایسته و استاد عباس منش سپاسگزارم بابت صحبت های از ته دلشون
به این ایده رسیدم حین دیدن این ویدیو که چرا استاد اینقدر به مهاجرت گ رابطه اش با ایمان اصرار دارند و تکرار می کنند
و فکر کردم که دلیل اون اینه که ما وقتی در شهر خودمون هستیم با پشت گرمی خانواده و فامیل به قدرت خدواند مشرکیم و فکر می کنیم وقت مشکلات دوستان و خانواده و نه خداوند هستند که مشکلات ما را حل می کند ولی در شهر غریب یا کشور بیگانه چون از این آشناها نیست ما بیشتر به خداوند متوسل میشیم و رابطه مون با اون قوی تر میشه.
و من هم که سالها در شهرهای غریب و دور از خانواده زندگی کردم این مساله را کاملا درک می کنم.
از خدواند هدایتش را برای ریزترین کار زندگی تا بزرگترین تصمیماتم طلب می کنم و برای دوستان سایت و استاد و خانم شایسته هم نور الهی را برای روشنایی مسیرشون مسألت دارم
الهی آمین
درود خدمت خانواده عباسمنشیم
عجب فایلی بود استاد، عجب جای زیبا و روحانیی، عجب آهنگی، عجب هدایتی، واقعا دنیا همینه، تجربه کردم، من حدود پنج سال هست ک تو ترکیه زندگی میکنم، چند سال اول تو در و دیوار بودم، شغل هایی ک برای من نبود، از تمامی کسایی ک میشناختم میخواستم کار خوبی بهم معرفی کنم ک بتونم توش رشد داشته باشم و همه میگفتن اینجا فقط باید کار کنی تا بتونی زندگی کنی بفکر چیز دیگه نباش، اما من اومده بودم برای پیشرفت وگرنه تو ایران ک هم کار برای خودم بود و هم خونه زندگی داشتم، کل زندگیمو فروخته بودم ک بیام اینجا پیشرفت کنم نه اینکه کارگری کنم، از محل کارم ک ی صاحب کار ترک خیلی خوب داشتم بلاخره ب زور استعفا دادم چون مدیرم میگفت تو خیلی خوب کار میکنی و ما ب همچین نیرویی نیاز داریم و حتی حقوقم رو زیاد کرد ولی گفتم من نمیخوام کارگر بمونم، ازش خواستم منو ب کسی معرفی کنه ک بتونم اونجا حرفه ای یاد بگیرم، ایشون منو ب یکی از دوستانش ک سالن آرایشی داشت معرفی کرد و رفتم خیلی آقای خوبی بود ولی من نمیخواستم دوباره ب کار آرایشگری برگردم و بهشون گفتم جایی رو میخوام ک بتونم کارهای پوستی انجام بدم، خیلی جالب بود ک سالن روبروییش دوستش بود و مند ب اون خانم معرفی کرد برای کارهای زیبایی پوست و لیزر بدن و… قرار شد من تو سالنشون کار کنم در عوض حقوق ایشون ب من کار یاد بدن، یک ماه اونجا کار کردم در این مدت اون یکی سالن هر وقت من بیکار بودم و خودش مشتری داشت ازم میخواست برم و بهش کمک کنم، تو یکی ازین کمک کردن ها، خانم مشتری گویا بازرس سالن ها بود و از من پرسید تو مدرکی داری ک اونجا کار میکنی؟ گفتم نه قراره بهم یاد بده مدیرم، انگار ک هدایت شده بودم و همزمانی اتفاقها داشت کار خودش رو میکرد، چون گفت اگر بازرس ب سالنتون بیاد و یا مشتری ازت شکایت کنه چون مدرک کارشناسی زیبایی نداری دولت هم جریمه ات میکنه هم دیپورت میشی، گفتم نمیدونستم، و خیلی عالی ک منو ب ی آکادمی معروفی معرفی کرد ک چند متر بیشتر با اونجا فاصله نداشت ، بلافاصله رفتم اونجا و صحبت کردم و شرایط خوبی داشت و با خیلی چیزای دیگه آشنا شدم، سر ماه ک شد مدیر اونجا نه چیزی بهم یاد داده بود نه بابت کارایی ک براش کرده بودم دستمزدی بهم داد، من هم خیلی دوستانه خداحافظی کردم و اومدم بیرون، گفتم حکمتش این بود ک من بیام اینجا و از طریق مشتری با این آکادمی آشنا بشم فقط و خداروشکر کردم، خلاصه ثبتنام کردم و همزمان کلاس زبان ترکی هم ثبتنام کردم، چون درسها و کتابها ب زبان ترکی بود و امتحانها هم ترکی بود هم تئوری و هم عملی، خداروشکر بعد هشت ماه با موفقیت امتحان ها رو پاس کردم، اینم بگم ک مدیر آکادمی ک خیلی خانم خوبی هم بود و هم یکی از استاد هامون ب حدی ازم خوشش اومد و اعتماد کرد بهم ک همون روز منو ب سالن زیبایی کسی معرفی کرد ک من اجازه داشتم هفته ای سه روز برم کلاس و هفته ای چهار روز هم برم سر کار، هم کار آموزی هم حقوق و هم درس، خیلی عالی شروع کردم و خداروشکر هدایت و همزمانی عالی بود، الان ک فکرش رو میکنم وقتی رها کردم و حتی بخاطر اون یک ماه کاری ک کردم و حتی حقوقم نگرفتم کوچکترین حرصی هم نخوردم و گفتم حکمت خدا بود ک هدایت بشم، خودش همه چی رو برام چید، خیلی از یادآوریش هم حس خوبی بهم دست میده، بعد چند ماه حتی انقد مدیرم بهم اعتماد داشت ک کلید سالن رو ب من خارجی داد و کلی هم ازم راضی هستش و هم مشتری ها خیلی دوستم دارن خدایاااااآ شکرررررت