درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
استاد خیلی برام جالب بود انگار خداوند قبل اینها هم این موضوعات رو به من گفته بود و این فایل شما تاییدی بود از این که قوانین همین هست و خداوند من رو هدایت میکرده و انگار من برای اطمینان بیشترم نسبت به اون هدایت خداوند نیاز داشتم این فایل رو ببینم.
این موضوع بر میگرده به قبل اربعین که خواهرم زنگ زد و گفت که برم باهاشون کربلا و من به خاطر اینکه با همراهاشون احساس راحتی نمیکردم از رفتن محض کردم…
البته به خداوند گفتم خدایا من قصدم ب نرفتن هست منتهی اگه قراره که من برم و میخوای بهم یهیزی رو نشون بدی یا از چیزی محافظتم بکنی برام یه نشونه بفرست که بیام….
بعدم برای خدا حافظی رفتیم خونه خواهرم و اون جریان پیش اومد که هم سفراشون کنسل کردن و این طور شد که من این رو بعنوان نشونه ای از سمت خداوند دیدم که میگه باید بیای …
بعدم که همون شب حرکتشون دادم و البته یه ذکری رو تکرار میکردم که مفهومش این بود که اگه من اینجام بخاطر لطف تو هست نسبت بهم و تویی که داری همه کارا رو میکنی ذکر لبم این جمله حضرت نوح بود وقتی که میخواستند سوار کشتی بشن که گفت :قال ارکبو بسم الله مجراها و مرساها فان الله غفور رحیم -بعدم که برای دریافت ارز مسافرتی رفتیم و تو بانک بهم گفت کاغذها رو از زمین بردار و نوبتم از چهل شماره نفر بعد به پنج نفر بعد تبدیل شد حالا بماند که وقتی وارد شهر شدیم آدرس بانک رو که خواستیم یه آغایی با ماشینش جلو افتاد و ما رو تا کنار بانک همراهش رفتیم -بماند زمانی که کارمند بانک ازم مدرک خواست تا اومدم بیرون و دنبال یه کافینت بودم برای کپی گرفتن دم بانک یه آقایی با موتورش سوارم کرد بردش کنار کافینتا پیادم کرد-خب بعدم تو بانک نوبتم رو خوند و رفتم تا کارم رو انجام بده اما سیستم استعلام شماره موبایل من رو انجام نمیداد و خطا میزد و من که میخواستم دیگه مدارکم رو تحویل بگیرم و برم یهو یه جوونی با فاصله نیم متری از من دولایی که تو دستش بود رو کامل بسمت من گرفت و گفت اینا برای تو و اگه پول هم نداری همین طوری برای تو باشه اونم مبلغ7٫300ب نرخ دولتی و ارزش آزادش 9٫300 و بعدم سریع از بانک خارج شد و سوار موتورش شد و رفت انگار اون رو فقط خدا فرستاده بود که بیاد اون پوله رو ب من بده و بره….
بعد که از بانک اومدم بیرون رو کردم به خدا گفتم خدایا چی بشه منی که قصد اومدن نداشتم رو اینجوری بیاری اینجا دیدی احساس راحتی برام مهم هست کلا اون دو نفر رو کنسل کردی تا نیان بعدم این جریانات گفتم خدایا تو فقط من رو آوردی تا بهم بگی که وقتی روی تو حساب میکنم و ب تو توکل میکنم خودت همه کارا رو انجام میدی و داری بهم میگی که تو پای در ره بنه هیچ مپرس خود ره بگویدت که چون باید رفت میخواستی ایمانم رو قوی تر بکنی….
حالا بقیه اش رو بماند (که البته به جزئیات بیشتر بیانش کردم در کامنتای قبلم)
بعدم اومدیم خونه و هر کی رو میدیدم این جریان بانکه رو براش تعریف میکردم و بیاد میاوردم که خدا همه کارا رو انجام میده و میگفتم خدا برنامه ریز و مدیر جهانه….
و این موضوع به تکرار انجام شد تا در تقریبا یه هفته بعدش یا ده روز بعد اومدنمون بهم زنگ زدن ک بریم مشهد و اینجا دیگه من بدون معطلی گفتم باشه میام(تو ذهنم هم این موضوع بود که در واقع این خداست که به دل این بنده ش انداخته که من رو برای این سفر دعوتم کنه و الا اگه خدا به دلش نمینداخت اونم بهمن خبر نمیکرد)بعدم با تسلیم وار ب این سفر رفتم و هدفم رو گذاشتم رو این که من باید بتونم لذت ببرم و احساسم خوب باشه…
سحر فرداش توی بیابونای فیض آباد قبل مشهد زدم کنار و برای استراحت و نماز صبح و منتشر بودم که اذان بگه و نگاه به آسمون میکردم و از اون حجم زیاد دیدن ستاره ها حیرت میکردم و قدرت و عظمت خدا رو که این قدر عالی جهان رو مدیریت میکنه و جهان به این بزرگی رو تحت اختیارش داره مدیریت میکنه بیاد می آوردم و بعد بیاد می آوردم منت هایی که بر من داشته و من رو چقدر از جاها نجات داده ،چقد افراد رو و دستانش رو برام فرستاده و در برابرش اظهار تواضع میکردم و شکر و بعدم ازش درخواست کردم که خدایا الان ایام شهادت امام حسن و امام رضاست و خونه هم احتمالا کم گیر میاد خودت به سهولت این کار رو انجام بده….
بعد رسیدیم مشهد و حتی جای پارک هم گیر نمی اومد سوییت و اتاق و هتل و خونه که بماند و بعد رو کردم به خدا و یاد فایل شما در توحید عملی شدم که میگفتین بهش بگیم من هیچی نیستم و تسلیمش باشیم بهش گفتم خدایا خودت داری میبینی که عقل ما دیگه قد نمیده خودت یه کاری بکن و با خودمم گفتم اگه خونه گیر بیاد که خیلی هم عالی و اگه گیرم نیاد احتمالا خدا میخواد یه چیزی رو بهم یاد بد وظیفه من اینه این چند روزه لذت ببرم و احساسم خوب باشه(مفهوم نچسبیدن به خواسته-که کلا در واقع برای همین دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو تهیه کردم)و بعدم رفتیم سمت ماشین تا بریم سمت حرم و این موضوع پیش اومد که یع جوونا مشهدی اومد و بهم اشاره کرد شما رائری و منم گفتم بله و اونم گفت یه خونه به رایگان هست برید اونجا بمونید و من بغض کرده بودم از این مدیریت و حمایت گری خدا که ببین من رو آورده مشهد تا بهم درس توکل و ایمان رو بده …
بعد از این موضوع من این الگو تو ذهنم میچرخید که تکرار کردن و بیاد آوردن لطف خدا سبب تکرار اون جنس از شرایط و روونی زندگی میشه….
برای همین همیشه سعی میکنم بیاد بیارم این موضوع رو…..
استاد یه چیز دیگه که از یکی از تجربیات زندگیم یاد گرفتم اینه که وقتی این موضوع که خدا این رو برام اوکی کرده و اون من رو خواسته تا برم برای انجامش انگار یه قوت قلب میشه که اگه گفته برم انجامش بدم پس خودش بقیه کارا رو انجام میده و هدایتم میکنه و حمایتم میکنه….
استاد یه چیز دیگه به نظر من اون خواسته هایی که ما داریم اون ما نیستیم که میخواین بلکه خداست که به دلمون انداخته و الا اگه توان دریافت اون رو نداشتین اصلا به دلمون نمی انداختش….
این موضوع که میگم رو بازم دارم با استناد به یه تجربه خودم میگم؛
استاد قبول دارین که وقتی یه کسی یه رمزی رو گوشیش میذاره اون رو خودش گذاشته ؟
و از طرفی قبول دارین که اون فرد چقدر از وقتا در روز اون الگو و رمز رو زده تا از گوشیش استفاده بکنه!!!
آغا جان من گوشیم رو گذاشته بودم برادر زاده 1٫5 ،دو ساله من اومد و شروع کرد بازی کردن با گوشیم و زدن مکرر الگو رمز اشتباهی و بعدم من گوشی رو برداشتم و بجای این که با اثر انگشت بازش کنم رفتم مشغول شدم تا با زدن الگو رمز بازش کنم و باز نشد چون کلا الگوی رمز کلا از ذهنم پرید حالا چه الگویی ،الگویی که من بارها گوشیم رو باهاش باز کردم و بعدم هرچقدر فکر کردم و هر چقدر رو کاغذ اومدم نوشتم و الگو رو کشیدم اصلا یادم نیومد و بعدش با فرمت کردن گوشی تونستم بهش دسترسی داشته باشم. بعد یا این آیه قرآن افتادم که میگه اگه خواست خدا نبود کلا این قرآن رو از ذهن پیامبر شیفت دلیت میکرد و بعد گفتم حتما یه خیریتی هست و لازمه که گوشیم پاک میشد حتما یه خیریتی داره….امروز که داشتم اون آیه رو دنبالش میگشتم تو قرآن خیلی برام جالب بود آیه ای از سوره کهف آیه 23:و هرگز مگو که فردا چنین خواهم کرد و اذکر ربک و پروردگارت را یاد کن،اذا نسیت و اگر حالا فراموش کردی و قل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا و بگو امید است پروردگارم مرا به رشد نزدیک ترین (برای نزدیک شدن به خودش )هدایت بکند.
بعد امروز داشتم فکر میکردم که ببین هادی اون خواسته ای که به دلت افتاده که انجامش بدی و اون ایده ای که در زمان کار کردن روی خودت بهت شده و اون چیزی که واقعا دوست داری تجربی کنی اون خواسته رو خدا به دلت انداخته و برات اشتیاق ایجاد کرده که بهش برسی …
اون تضاد ها باعث شده این خواسته درونت ایجاد بشه تا تو با قدرتی که خدا بهت داده و با کمک خودش بری و خلقش کنی و خدا میخواد از طریق تو خودش رو تجربه کنه میخواد تو این مسیر بهت بفهمونه که ایمان تو همه کارا رو ایجاد میکنه ….باور تو به هدایتگریش و ربوبیتش سبب میشه تو بزرگ تر بشی ظرفت بزرگ تر بشه …
و اونوقت به هدف خداوند که گسترشش هست برسی و در واقع خداست که ماموریت داده بهت برای انجامش….
استاد نمیدونم ولی انگار خدا از من مشتاق تر هست برای این که من به خواسته خودم برسم
مثلاً وقتی من گفتم میخوام درآمدم رو نسبت به ماه قبلی 30درصد افزایش بدم بدون این که من کاری رو بکنم به دل صاب کارم انداخت که دو میلیون افزایش حقوق داشته باشم بعدم یه مبلغی رو در حین کار کردن رو باورام که رسیدن به خواسته
و رسیدن به رضایت خدا جفتش مثل همه و خواسته ها معنوین از بانک جایزه بردم و اون 30درصد برام ایجاد شد….
بعدش تو ماه قبلی گفتم بازم میخوام نسبت به این ماه 30درصد رو تجربه کنم و قصد داشتم برم کاری رو شروع کنم در کنار کارم اما به خدا گفتم ببین من میخوام از صفر شروع کنم و نمیخوام سرمایه ای رو براش بذارم میخوام یه در آمدی داشته باشم و پولی باشه که دست و دلم نلرزه که اگه از دستش بدم چی میشه میخوام یه درآمدی باشه و پولی باشه که در اوایل من استرس این که اگه نفروشم رو نداشته باشم و بتونم راحت تر تکاملی رو طی بکنم بعد هم نشستم به این که خدا میتونه انجامش بدن و معنوی بودن رسیدن به خواسته رو در ذهنم ایجاد میکردم و استاد بعد یه نفر از نزدیکانم بهم زنگ زد و گفت یه سری کارت سوخت دارم برو از پمپ بنزین بنزیناش رو بگیر و خودم هم ازت به نرخ آزاد میخرم ….
استاد خدا داره چه کارا که نمیکنه…
الان که یه ماه از ماه قبلی میگذره که گفته بودم 30درصد بشه نگاه کردم دیدم با احتساب حقوقی که از مغازه از صابکارم میگیرم ورودی مالیم نسبت به روز اولی که خواستم افزایش در آمد داشته باشم دو برابر بیشتر شده….
حالا جالبیش چیه نه کارت سوختا مال منه نه اون ماشینی که دارم میرم برای گرفتن بنزینا از باکش استفاده بکنم ….
حالا این موضوع که حتی بچه ها نوجوون هم خدا داره میفرسته تا من کارت سوختا رو دستشون بدم تا برن تو باک موتورشون بریزند و بعدم از باکشون بنزینا رو بکشم بریزنم توی دبه و بعدش روزای استراحت با ماشین همون بنده خدا میرم و باک ماشین بنزین میگیرم و بعدم میارم تحولشون میدم و پول رپ بهم میدن….
و اشدد به ازری رو داره برام نشون میده و هی و انگار دوست داره من بهش یه هدف ها و خواسته های رو بگم و اونم بگم بزن بریم انجامش بدیم….
استاد من یه چیزی که متوجه شدم دیدم من اصلا خواسته های واقعی و واضح و اونچه که من رو راضی کنم اصلا برای خودم ندارم و الان بیشتر برای این که خواسته آگاهانه انتخاب کنم بیشتر رو این موضوع که رسیدن به خواسته ها معنوین اول میخوام کار کنم که رسیدن به هر خواسته من مساوی هست با ایمان مساوی هست با رسیدن من به خدا و بعد میخوام با استفاده از جلسه اول دوره راهنمای عملی دستیابی با رویا که خواسته ای که واقعا خودم بخوام رو بیارم تو لیستی که میخوام 107 خواسته رو در جلسه دوم قانون آفرینش بنویسم .
و بعدش هم با ترتیب اولویت پشتیبانی و حمایت و هدایتگری خداوند رو قرار بدم و خلقشون بکنم.
استاد این ذکر و تسبیح عظمت خداوند و تکرار منت هوایی که بهمون داشته خیلی رووون کننده هست برای تکرار شدن اون اتفاقات….
من کلمه ذکر رو وقتی اومدم نگاهی تو قرآن بهش کردم دیدم چه جالب خدا به موسی و هارون تاکید میکنه که در ذکر من سستی نکنید
بعد تو سوره طه 124میگه هر کس از ذکر من اعراض بکنه دچار معیشتا ضنکا معیشتش تنگ میشه
بعدم یه جای دیگه میگه هر کس از ذکر من اعراض کنه شیطان رو قرنش میکنیم تا گمراهش کنه
بعدم دیدم چه جالبه حضرت موسی هم برای این که ایمان بنی اسرائیل رو وقتی بعضی جاها به شک میگفتن میاد با این جمله که میگه اذکرو بیاد بیاورید که مثلاً خدا این کا رو این کارا رو براتون انجام داد رو براشون میگه….
بعدم توی سوره احزاب میگه که خدا رو بسیار ذکر و تسبیحش بکنید تا اون توجه خداوند نسبت بهتون بیشتر بشه و در پرتوی نور و توجهش باشین
بعد کلمه سبک رو زدم تو قرآن و دیدم چه قد عالی خداوند از این که عظمتش رو بیاد بیاریم و تسبیحش رو بکنیم و منزهش بدونیم گفته و سوره اعلی که خدا به پیامبر میگه سبح اسم ربک اعلی…
و بعدم انگار بعد از اون میاد میگه نتیجه اون تسبیح براش چی میشه …
در آیه 6میگه خوانایت میکنیم که از یاد نبرید
در آیه 8میگه و تورا برای آسانی آسانت میکنیم
پس ذکر کن که ذکر سودمند است
و جالبترش اینه که بعد از همه اینا میاد میگه اینا در صحف گذشته هم بوده (انگار داره میگه این تسبیح و ذکر کردنه نتیجه اینه ها مثل افرادی که در گذشته انجام دادن)بعد در آیه آخر خیلی جالب بود برام که میاد نمونه ها رو که بیان میکنه حضرت ابراهیم و موسی هستن که هر دوشون اگر برید ببینید از تسبیح پروردگار بهره گیری کردن برای رسیدن به هدفششون و آسان شدن برای آسانی ها….
برید ببینید وقتی حضرت موسی با فروعون و حضرت ابراهیم با نمرود قرار میگیره از بیان عظمت پروردگار و تسبیح کردنش و یاد آوریش بهره میگیرن برای تذکر و پند گیری بهشون….
سوره 87 قرآن کریم: الاعلیتعداد آیه: 19جزء : 30بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِبه نام خداوند رحمتگر مهربانسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿1﴾نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (1)الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿2﴾همان که آفرید و هماهنگى بخشید (2)وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿3﴾و آنکه اندازه گیرى کرد و راه نمود (3)وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿4﴾و آنکه چمنزار را برآورد (4)فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿5﴾و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره گون گردانید (5)سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿6﴾ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (6)إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿7﴾جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى داند (7)وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿8﴾و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى گردانیم (8)فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿9﴾پس پند ده اگر پند سود بخشد (9)سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿10﴾آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (10)وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿11﴾و نگونبخت خود را از آن دور مى دارد (11)الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿12﴾همان کس که در آتشى بزرگ در آید (12)ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿13﴾آنگاه نه در آن مى میرد و نه زندگانى مى یابد (13)قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿14﴾رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (14)وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿15﴾و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (15)بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا ﴿16﴾لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى گزینید (16)وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿17﴾با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (17)إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿18﴾قطعا در صحیفه هاى گذشته این [معنى] هست (18)صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿19﴾صحیفه هاى ابراهیم و موسى
خداوند کمک کنه عمل کننده به آنچه که گفته بشیم و آسان کنه هممون رو برای آسانی ها….
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
سلام به استاد گرامی، مریم جان و همه دوستان
ممنون از این همه آگاهی که امروز خدا روزی من کرد و شما استاد گرامی واسطه خیر بودید
اینکه برچسب بد به خودمون نزنیم که وای حالا یه فکر شرک آلود اومد توذهنم من کافرم نه همه ما در مسیر کمال هستیم و کمی امکانش هست متمایل بشیم به جهت های مختلف
به خودمون بگیم عیبی نداره یه لحظه جاده خاکی رفتی سریع برگرد تو مسیر و اگر خدا رو هادی بدونی ذکر یا هادی صرف نه بلکه ایمان داشته باشی خدا مسیر رو برات روشن میکنه و هدایتت میکنه
و خدایی داریم به شدت نزدیک که به احوال درون ما آگاه و بینا است
یا وهاب
به نام خداوند وهابم خداوند مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد بابت این فایل بی نظیر متشکرم
من از شما یاد گرفتم که کارهای که خدا قبلاً توی زندگیم برای من کرده و درهایی که برایم باز کرده را همیشه با خودم تکرار کنم و یادم نره و از خدا تشکر کنم و اینهم یاد گرفتم هیچ وقت روی منفی ها زوم نکنم و فقط روی اینکه تو می تونی زینب تو فقط حرکت کن و به خدا ایمان داشته باش و بدون خداوند همیشه و در همه حال در کنار تویه
استاد درسهای شما را من هیچ وقت یادم نمیره و از اینکه توی این مسیرم اینهم دری از درهایی که خدا برایم باز کرد و منو راهنمایی کرد
خوب درخواست من بوده مطمینم من با این فایل رفتم به اول زندگیم و از اول مرور کردم و گفتم خدایا از تو متشکرم چقد دستم را گرفتی و منو بلند کردی و هلم دادی من توی هر دوره از زندگیم از تو خواستم و تو اجابت کردی اونجا که در خواست کردم و تو زود جواب دادی با احساس خوب و قوی و محکم خواستم و ایمان داشتم که میتونم من میتونم و میدونم خدا به من میده و دادی خدایا از تو متشکرم و جاهایی که نه گفتم میشه ولی شل گفتم ولی ته قلبم گفتم فک نکنم بشه و اون ایمان و اون احساس خوبه نبوده خوب درخواسته هم جواب نداده و این یه کلیده درخواستت و بده وبا تمام وجود باور کن که بهت داده میشه و اینکه میشه تو فقط مسیر را برو و خودش تورا غافلگیر میکنه یعنی خیلی بهتر از اون چیزی که میخوای .
استاد چقد ساعتها به این فایلتون گوش دادم
باور کنید که درخواست چند روز قبل من بود و الان خدا جواب درخواستم را به زبون شما داد .
خدایا مهربونم عاشقتم من .
تو همین سوره ی شعرا باز حضرت ابراهیم هم اشاره میکنه که هر کس با قلب خالص و ناب بدون شرکت به طرف خدا بیاد اون کسی که سود کرده
بله زینب خانم تمام شرک هاتو بزار کنار و فقط روی خودت تمرکز کن و برو جلو ومطمین باش خدا همیشه هواتو داره و داشته داره و داشته
خدایا منو توی مسیر به هدفم کمکم کن
ایمانم را بیشتر کن
خدایا به من قلب سلیم بده قلب خالص و ناب که فقط به تو توکل کنم
خدایا من میخوام نه تنها تو این مسیر بلکه تا آخر مسیر تا آخر عمرم تورا تسبیح کنم و تورا یاد کنم بسیار بسیار
خدایا به من نعمت بسیار بده نعمت بی حساب
رزق بی حساب
خدایا به من سلامتی بده
خدایا به من نیرو و انگیزه بسیار بده
خدایا به من انرژی بیشتر و بیشتر بده
خدایا به من آرامش بده
خدایا به من شادی بده حال خوب بده احساس خوب بده
خدایا به من سعه صدر بده
خدایا منو به بهترین مسیرها هدایت کن
خدایا شکرت شکرت شکرت
بی نهایت شکرت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 8 آبان رو با عشق شروع میکنم
امروز صبح که بیدار شدم تا برم دوچرخه سواری و تمرین کنم تو پارک ترافیک نزدیک محله مون که نیسم ساعت پیاده راه داشت ، وقتی خواستم برم نمیخواستم نقاشیام و گل سرارو ببرم و هی میگفتم بابا ولش کن نمیخرن که
و از وقتی مدارم تغییر کرده و برای فروش میرم سمت تجریش الان دیگه علاقه ای به فروش تو مدار پایین تر رو ندارم
که پارسال میرفتم و میفروختم و خداروشکر اونجا هم فروشم خوب بود ولی درمداری که بودم خوب بود و بار هم سپاسگزارم که اگر اون روزها نبود من الان اینجا نبودم و در این مدار که دریافت خیلی ساده و راحت ثروت که در این مدار تجربه کردم
بعد گفتم نه من به بچه های مدرسه وعده دادم و گفتم هفته بعد سه شنبه میام و گفتم خدا به وعده اش عمل میکنه
منم باید مثل خدا باشم و به وعده ای که دادم عمل کنم حتی اگر در مدار پایینه و دلم نمیخواد برم ،باید برم و به وعده ام عمل کنم
که وقتی این حرفو گفتم
بلافاصله بعدش شنیدم
آفرین
آفرین طیبه که اینجوری به قضیه نگاه کردی و مهم ترین چیز برای تو شده به وعده ای که دادی عمل کنی
و من حاضر شدم و رفتم و قرار بود همون خانمی که هفته پیش اسکاج بافتنی میخواست بیاد و ازم بخره
وقتی رسیدم ، به مربی سلام دادم دیدم مربی با خوشرویی نگام کرد و گفت شما قبلا میومدین و عجیب بود با یه محبت خاصی که تو چهره اش نسبت با من بود داشت نگاهم میکرد
من لبخند زدم و گفتم نه من پارسال اومدم اسم نوشتم و الان نوبتم شده و هفته پیش اولین روزم بود دیدین منو
جالبه چند ماهیه که همه یه جور خاص با عشق نگاهم میکنن
البته جالب هست ولی دلیلش خودمم
اینه من چند ماهه تلاش میکنم به خودم یادآور بشم که همه انسان های جهان هستی پاره ای از وجود خدا و من هستن و با عشق نگاهشون میکنم
و این نگاه من مثل آینه عمل میکنه که من در اطرافم انسان هایی رو میبینم که با عشق بهم نگاه میکنن و حس خوبی که انتقال میدم رو اون ها دریافت میکنن به من باز میگردونن
همه و همه کار خداست
خدایا شکرت
وقتی داشتم تو مسیر های باریک دوچرخه سواری میکردم ،از خدا کمک میخواستم که یادم بده که از مسیر های خیلی باریک و از موانع چجوری باید بگذرم
و خدا خیلی خوب داشت کمکم میکرد و من امروز قشنگ تونستم از مسیر موانع ،به نسبت دیروز درست و کمتر متوقف کنم دوچرخه رو
خدایا شکرت
وقتی یک ساعت تمرین تموم شد و همه رفتن ، یهویی گفتم خدایا من میگم ، اگر قراره که انجام بشه تو به من نشونه ای بده که بعد از اینکه قلاب بافی رو و فروشش رو دیگه انجام ندادم و کار رو تحویل مادرم دادم
با قرار داد رنگ دیواری مدرسه یا اینجا بهم این ایمان رو بده که از راه نقاشی هم میشه درآمد کسب کرد
من رفتم و به مسئول پارک ترافیک که یه خانم زیبا روی خوشگلی بود بهش گفتم شما میخواین دیوارای پارک رنگ بشه ؟ گفت اتفاقا میخوایم ولی باید قیمت بدی و نمونه کارت رو نشون بدی
بهش گفتم من راستش تاحالا انجام ندادم و نمونه کار ندارم
برگشت بهم گفت که خب اگه بلد نیستی نمیتونیم بهت کار بدیم چون دیوارامون بازسازی میخواد و رنگای خوب میخواد
بهش گفتم بله درسته ولی من همکاری دارم که همه کاراشو انجام میده و من فقط نقاشیاشو میکشم
اگر بخواین من بهش بگم تا صحبت کنین درمورد بازسازی و رنگش که بهم گفت خبر میده و هفته بعد مجدد بهش میگم تا اگر خواستن من با نقاشی ، که کارای بازسازی رو انجام میده صحبت کنم تا اگر خدا بخواد کار رو قرار داد ببندیم
و میدونم که خدا نشونه هارو بهم میده که ایمانم رو قوی کنه برای باور اینکه از نقاشی میشه میلیارها میلیار ثروت داشت و وقتی برای نقاشان میلیارد دلاری شده برای من هم میشه
وقتی گفتم و برگشتم و نشستم تو پارک یکم گل بافتم و نزدیک 12 رفتم جلو در مدرسه و نقاشیامو پهن کردم
و داشتم میگفتم خدایا از نقاشیامم بخر
ایمانی بهم بده که قوی بشه
و یکمبعدش یه دختر با پدرش اومد و پدرش گفت هرچی دوست داری بردار و آینه دستی گرفت و پولشو دادن و رفتن
و من 165 فروش داشتم که همه برای مادرم بود چون قبلا آینه ها و نقاشیامو همه رو باهم مادرم ازم خریده بود
وقتی برگشتم و رسیدم به محله مون ،زنگ زدم به خانمی که برام قلاب بافی انجام میده و بهش گفتم که میام تحویل بگیرم ازش و وقتی برگشتم از خیابون رد میشدم و داشتم با خدا حرف میزدم دیدم زیر پاشنه پام خالی شد
وای وقتی برگشتم ببینم دیدم وسط خیابون که یه قسمت هایی رو در میذارن و گود هست و اندازه 50 سانتی میشه
درشو برداشته بودن و خالی بود و اگر چند سانت پام این ور و اونور میشد ،پام میرفت تو اون گودی و وسط خیابون میفتادم زمین
و خداروشکر کردم گفتم ازت سپاسگزارم که وقتی من داشتم بهت فکر میکردم تو کاری کردی که مراقبت کردی ازم تا من از این گودی به سلامت رد بشم
و فقط انگشتای پام روی آسفالت بود که اگر بخوام با درصد بگم ،90 درصد پام خم شد تو گودی و فقط 10 درصد پام رو آسفالت بود و خدا کاری کرد که نیفتم
بی نهایت ازش سپاسگزارم
وقتی برگشتم و نشستم گل سر بافتم ،همه اش یه خلا حس میکردم که میگفتم بسه دیگه یه لحظه تو دلم گفتم من دلم برای نقاشی و طراحی که شب و روزم رو متمرکز بشم روش تنگ شده
از وقتی تو این دوماه شروع کردم به فروش گل سر
درسته خدا ایده اش رو بهم داد و خیلی بی نهایت کمکم کرد تا من تمام رنگای روغن کلاسم رو تهیه کنم و کلی وسیله نقاشی بگیرم و حتی دوره 12 قدم رو تا قدم 5 خریدم
ولی یه احساس خلاء داشتم
راضیم نمیکرد و به خدا گفتم ،خدایا این جمعه که برم کاری کن که فروشم فوق العاده باشه و حسابی بهم حال بدی و بعد بهم بگی برای نقاشی چه کارهایی باید انجام بدم
و به خودم میگفتم ، من سرجایی که باید باشم نیستم و از یه طرف نجوای ذهنم میگفت تا کامواهاتو تموم کنی کار رو ادامه بده کلی رفتی کاموا و گیره تق تقی و نمد و سیم و همه چی خریدی که پولش چهار میلیونی میشه
تازه به خانمایی که برات قلاب بافی انجام دادن هم کلی کار دادی بافتن و الان آماده داری ،همه رو بفروش بعد کار رو تحویل مادرت بده
وقتی نجوای ذهنم داشت همه این حرفارو نجوا میکرد ،من حالم هی بد و بد تر میشد و هی به خودم میگفتم طیبه نباید ادامه بدی
و از نقاشی هام که دور افتاده بودم حس میکردم یه چیزی رو گم کردم و باید دوباره برگردم و تمرکزم رو بذارم روی نقاشی
و هی میگفتم خدایا کمکم کن
و به خودم یادآور میشدم که ببین طیبه خدا از نقاشی بیشتر از اینهارو بهت عطا میکنه
و یه لحظه به خودم گفتم اونموقع دیگه زمان داری بشینی و دوره 12 قدم رو که تا قدم 5 خرید کردی ،تمریناتش رو انجام بدی
و بعد زمان داری تا راحت طراحی کنی و روی باورهات کار کنی و شنبه که تصمیم داشتم برم برای فروش گل سر و متوجه شدم تا 11 ام اجازه داشتم
گفتم باید از صفر شروع کنم و میرم مدارس تجریش و جاهای دیگه و میگم که نقاشی دیواری انجام میدم
خدایا آرامشی بهم عطا کن تا بتونم درست تصمیم گیری کنم
از طرفی هم حرف خواهر زاده ام داشت اذیتم میکرد که دیروز بهم گفته بود تو فضولی نکن و من کل روز رو درگیر این حرف بودم و مدام نجوای ذهنم داشت اذیتم میکرد
و چقدر خدا دقیقه و هدایتگر من هست
من کل روز رو نتونستم نجوای ذهنمو کنترل کنم که از دیشب هی داشت حرف میزد و منم نمیخواستم قبول کنم که خودمم این کار رو کردم ،حداقل به شکل دیگه انجام دادم که الان این همه دارم اذیت میشم
و انقدر اذیت شدم که کل امروزم رو درگیر حرف خواهر زاده ام که 11 سالشه و بهم گفت تو فضولی نکن ،شدم
یک روز تمام من درگیر این حرفش شده بودم و دائم میگفتم بی ادب چرا؟؟؟؟؟؟؟ چرا طیبه
وقتی میگفتم بی ادب
یه صدایی بلند میگفت بی ادبی از خودت بوده که جهان مثل آینه عمل کرده و الان داری اذیت میشی
و عین یه آینه بهم میگفت بی ادب
من میگفتم و در درونم میگفت در اصل بی ادب خودت هستی
قبول کن
و یه حسی داشتم که بهم میگفت حالا ببین خوبه ؟؟؟ فکر کن
و من هرچی فکر میکردم میگفتم خدای من ، من که به بزرگتر از خودم اینجوری نگفتم وقتی بچه بودم
ولی خودمو خوب میشناسم صد در صد گفتم ، که الان داشت حرف خواهر زاده ام اذیتم میکرد
چون من قبل آگاهیم یه دختری بودم که حاضر جوابیام دیگران رو اذیت میکرد درسته که از نظر خودم به جا بود و از آشنایانم شنیده بودم اگر کسی دخالتی کرد در کارت حاضر جوابی کن و نذار دخالت کنه
الان که مینویسم دقیقا یه صحنه بهم یادآوری شد
وای خدای من چقدر این نوشتن سحر آمیزه
وقتی فکر میکنم گفته میشه ولی وقتی که مینویسم خیلی بیشتر گفته میشه
من قدیما هرکس از فامیلای دور یا نزدیک زنگ میزدن خونه مون و با مادرم صحبت میکردن و هر بار میگفتن طیبه چرا ازدواج نمیکنه من بلند بلند با یه لحن خیلی ناخوبی میگفتم فضولیش به شما نیومده و مادرم انقدر خجالت میکشید که دستشو میذاشت روی تلفن و میگفت طیبه حرف نزن و من بدتر بلند میگفتم به هیچ کس ربطی نداره من کی میخوام ازدواج کنم
الان دقیقا متوجه شدم که چرا انقدر اذیت شدم از حرف خواهر زاده ام
تا ساعت 23:59 کل روز رو از اول صبح تا آخر شب این حرف خواهر زاده ام از ذهنم نمیرفت و نجوای ذهنم هی بال و پر میداد بهش
آخر شب دیدم هی دارم از درون مثل آتیش میسوزم
گفتم خدایا من از صبح دارم تلاش میکنم که هیچی نگم یا اینکه سعی دارم مهربونی تو رو به یادم بیارم و میگم طیبه وقتی تو این همه رفتارهای ناخوب داشتی و خدا بدون اینکه تو معذرت خواهی کنی تو رو بخشید
تو نمیتونی ببخشی؟؟؟؟
از صبح دارم فکر میکنم تا دلیلش رو متوجه بشم که چرا انقدر دارم اذیت میشم
و از خدا کمک خواستم و داشتم درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 رو گوش میدادم
گفتم خدایا الان میرم اینستاگرام یه فایلی از اکسپلور نشونم بده که بهم بگی قدم بعدیم چیه و بگی چیکار کنم
قبلش مدام نجوای ذهنم میگفت که فردا که بیدار شدی
برو به خواهرت بگو که من از دست پسرت ناراحتم چرا باید به من بگه تو فضولی نکن و تو باید بهش ادب یاد بدی
و کلی چیزای دیگه که داشتم تو ذهنم میگفتم تا فردا به خواهرم بگم و واقعا داشت منو اذیت میکرد
ولی از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا کمکم کن
و البته که خودم ادب نداشتم و انتظار داشتم در جهان بیرونم ادب رو ببینم
درسته که من تو این یکسال سعی کردم دقت کنم به رفتارهام
ولی از وقتی شروع کردم به اصلاح شخصیتم ،رفتارهایی رو دیدم که وقتی فکر کردم ،در گذشتا انجام دادم و وقتی درسهاشونو گرفتم به کل محو شده و همه چی تغقیر کرده
وای خدای من ،این همه چیدمان به جا مگه داریم ؟؟؟؟؟؟
چرا که نه ، بهترین چیدمان فقط و فقط با خود خداست
وقتی یه فایلی رو از اکسپلور دیدم
با ناخواسته ها چه کنیم
وای چی داشتم میشنیدم
میگفت دوست من اگر به چیزی که نمیخوای توجه کنی
چه خوشت بیاید چه خوشت نیاید ،آن چیز وارد زندگی تو خواهد شد
این قانونه
این بزرگترین قانون زندگی منه
قرآن میگه فعرض عنهم
قرآن این موضوع رو تو کلمه اعراض استفاده کرده
بارها و بارها
به پیامبر میگه هرموضوعی که برات جالب نبود
فعرض عنهم
بهش بی توجهی کن
این قانون جهان هستی قانون قرآنه
چندین و چند آیه هست
وقتی اینو شنیدم که فایل تیکه ای از استاد عباس منش بود
وقتی خدا بهم نشونه رو داد و من اومدم تو گوگل درایو نوشتم تا بعد رد پامو تو سایت بذارم ، همین که نوشتم و دلیل این همه اذیت شدنم رو پیدا کردم که دقیقا خود من هم وقتی کسی حرفی بهم میزد دقیقا عین خواهر زاده ام عمل میکردم و حتی بدتر از اون میگفتم هیچ ربطی به کسی نداره و بی احترامی میکردم و بلند بلند از پشت تلفن صحبت میکردم
و باعث خجالت مادرم میشد
وقتی اینو خدا یادم آورد ،و من اینجا نوشتم و دوباره رفتم گل سر ببافم
و وقتی این اعراض رو شنیدم
به یکباره تمام بدنم آروم شد و عمیقا سبک شدم
وای خدای من چی داشت رخ میداد
انگار من باید میومدم و مینوشتم و به این که خودم مسئول چنین برخورد خواهر زاده ام بودم ،اعتراف میکردم تا محدودیت ازم برداشته بشه
و وقتی داشتم گل سر میبافتم و به حرفای استاد تو فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 گوش میدادم
شنیدم که گفت
تضاد و مرحله بعدی که گفت متوجه شدم که دیگه این جمعه آخرین روزیه که میرم برای فروش گل سر
و با اینکه به فکر این بودم که من شنبه گل سرارو ببرم برای فروش تو پاساژی که میرفتم و ورکشاپ نقاشی رایگان بود و تو فکر این بودم که دوباره برم مترو و یا تجریش ،گل سرامو بفروشم
ولی وقتی این پیام بهم یادآوری شد که تا 11 آبان میتونی بفروشی ، گفتم چشم
و شروع کردم هرچی که کار کردم بقیه کامواهارو جمع کنم
بعد یاد حرف خدا افتادم که بهم گفته بود تا 11 آبان فرصت داری بری جمعه بازار و بفروشی ، و وقتی بیشتر فکر کردم گفتم خب من دیگه جمعه به وعده ای که بهت دادم عمل میکنم
بعد گفتم طیبه باید مثل استاد عباس منش بگذری
استاد عباس منش که از بندرعباس اومد تهران همه چیز خونه اش رو بخشید و اومد
تو هم برای بزرگ شدن ظرفت و ایمانت رو در عمل نشون دادن به خدا باید جمعه که برگشتی خونه هرچی کاموا و بافتنیای آماده داری رو کنار بذاری و نگه داری تا مادرت بیاد و کار رو تحویلش بدی
نجوای ذهنم چند باری خواست مانعم بشه ولی نمیتونست چون خدا گفته هیچ تسلطی بر بنده های من نداری و یه اراده بزرگتر داره منو هدایت میکنه و من سعی میکنم به کمکش چشم بگم
و خوشحالم از اینکه هر لحظه هدایتم میکنه
بعد داشتم به فایلای تیکه ای گوش میدادم که دیدم یه فایل از اکسپلور اومد
و استاد عباس منش میگفت که
میگفت من اجازه میدهم که خداوند مرا به مسیر صحیح و پر از برکت و ثروت و نعمت هدایت کند
خدایا من آماده ام برای اینکه منو هدایت کنی به مسیر صحیح
ما را به راه راست ،به راه کسانی که کعمت داده ای هدایت کن
خدایا شکرت
خدایا من اجازه میدم ، من آمده ام
وقتی اینو شنیدم حس کردم که الان که شروع کردم به جمع کردن کامواها ،اجازه گفتن این حرف رو بهم دادن و من مسیر رو دارم درست میرم
امروز هم پر از درس بود برای من و باید عمل کنم به آگاهی هاش
خدایا شکرت
برای تک تک اعضای خانواهده صمیمی عباس منش بی نهایت شادی سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام
سلام به طبیه جانم دوست مهربانم
همین اول بذار تحسینت کنم که تونستی مسولیت اشتباهات و اتفاقاتی که برات افتاده رو بپذیری
وقتی میپذیری آرام میشی و بعدهدایت ها میاد و چقدر خوبه که هدایت رو بفهمی و عمل کنی
طیبه جان شما در مدار این هدایت قرار گرفتی و خداوند تو رو دوست داره
استاد عباس منش میگن وقتی تو شروع به تغییر میکنی حالا میخواد تغییر در رفتارت باشه یا زندگی یا کسب و کار جدیدی رو شروع کنی وقتی تصمیم میگیری چون فرکانسشو فرستادی یعنی اونو داری فقط باید پاتو از روی ترمز برداری تا سریع بهش برسی
ان شالله کار نقاشی رو شروع کنی و به درآمد بالا برسی
بهترینها نصیبت دوست عزیزم
به نام رب موسی و هارون. به نام رب زهرا.
سلام استاد عزیز.نمیدونم از کجا شروع کنم،اصلا مونده بودم اول کامنت بنویسم یا برم بخونم. وای در طول این فایل اینطور بودم که وای آره منم این باور دارم که نمیتونم تنهایی از عهده این کار بربیام پس خدایا فلانی را بفرست تا از عهده این کار باهم بربیایم. چقدر برچسپ های متفاوت. اخ چندین جا دیگه نکشیدم فایل زدم استپ رفتم نیم ساعتی دراز کشیدم و با خودم تکرار کردم تکرار کردم تا آروم شدم و دوباره ادامه دادم،انگار تمام این حرفها را خدا داشت به من میگفت. اصلا انقدر در حالت دگرگونی قرار دارم که دارم میمیرم.حالت احساسی خیلی خاصی دارم. محدودیت ها،باورهای غلط و درست، کجاها خدا نجاتم داد. یادته سر امتحان زبان مطمئن بودی میوفتی ولی خدا از جایی که گمان نمیبردی جوابها رسوند. انتظار چنان لحظه ای را نداشتم. یادته هجده سالگی گواهینامه رفتی گرفتی همیشه از پارک دوبل میترسیدی ولی خدا به افسر دستور داد پارک دوبل نگیره ازت. یادته کتری ابجوش مقابل پاهات ریخت زمین ولی یک قطره روی پای تو نپاچید، یادته توی نی نوازی نمیتونستی صدای اوج و غیث را دربیاری ولی خدا بهت یاد داد. یادته عروسک بافی بلد نبودی خدا سینه ات را برای یادگیری گشاد. یادت سایت عباس منش را داد. یادته دوره دوازده قدم و قانون سلامتی را بهت داد. یادته ماشین ظرفشویی خرید برات. یادته تو را برد شمال و مشهد و شیراز و تبریز و اصفهان و همدان و درود و کاشان. یادته عسل وارد زندگیت کرد،زهرا یادت روی سن اجرا کردی استرس داشتی ولی خدا کمکت کرد. زهرا یادته رفتی نی زدی و مزد گرفتی. زهرا یادته خدا سعید وارد زندگیت کرد. خدا همیشه حواسش هست باورهاتو قوی کن ایمانتو درست کن به هرچه بخوای میرسی. باخدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هرچه خواهی کن.
سلام و عرض احترام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد عزیز این فایل شما رو من دو بار دیشب تا حالا گوش دادم، و واقعا کلام به کلامتون راهکارها و جوابهایی بود که خداوند از زبان شما به سوالهای این چند روز من داد، شاید باورتون نشه ولی من با هر کلامتون داشتم اشک میریختم و انگار خداوند داشت باهام صحبت میکرد، خدا رو سپاسگزارم بابت هدایت هاش و نشانه هاش که از هر طریقی به ما بنده ها منتقل میکنه، استاد عزیز بنظر من شما امام زمان من هستید که انقدر قشنگ پیامهای خداوند رو به من منتقل میکنید، هر بار که به شک میفتم و بی ایمانی میاد سراغم با گوش دادن به فایلهای شما ایمانم قویتر میشه، و مصمم تر در مسیرم قدم بر میدارم.
اگر خداوند بهم توفیق بده حتما یه کلیپ از خودم و نتایجم براتون ارسال میکنم، که چه شرایط داشتم توی زندگیم و کسب و کارم و شراکتهایی که داشتم و همه وهمه از بی ایمانی و عدم احساس توانایی و لیاقتم بوده و این روزها نیز درگیر حساب و کتاب با شریکم هستم و چقدر خوب صحبتهای شما که مطمئنا از طرف خداوند به زبان شما برای من جاری میشه، به دلم میشینه و آرام میشم و ایمانم روز به روز قویتر میشه، باور کنید که سوالهای حضرت موسی از خداوند زمانی که تمرکزش روی ناخواسته ها بود خیلی شبیه سوالهای توی ذهن من بود که همش از ترس و بی ایمانی بود، و خداوند از زبان شما به من محکم گفت «کلا»
استاد عزیزم ممنون که هستید و خدا رو هر لحظه سپاسگذارم بابت هدایتم در این مسیر زیبا،
خدایا سپاسگزارم بابت همراهیت در هر لحظه از زندگیم و کسب و کارم
خدایا سپاسگزارم بابت انسانهای نازنینی که در زندگیم هستند و همه و همه دستانی از دستان مهربان توهیتند برای یاری رساندن به من.
خدایا سپاسگزارم بابت آبرو و عزت و اعتباری که به من داده ای
خدایا سپاسگزارم بابت هدایت هایت برای حل تک تک مسائل زندگیم و کسب و کارم
وخدای بزرگ و مهربان سپاسگزارم بابت وجود استاد عزیز و همه انسانهای خوب در زندگیم،
استاد عزیز از صمیم قلبم براتون آرزوی موفقیت سلامتی و آرامش و ثروت فراوان دارم، امیدوارم هرچه که از خدا میخواید بهتون عنایت کنه، خیلی دوستون دارم و عاشقتون هستم،
سلام استاد عزیز بهترین فایلهای شما همین فایلهای قرانی هست ک قوانین را به قشنگی از داخلش بیرون میارید و به زیبایی تشریح و بازگو میکنید و من ندیدم کسیا به خوبی شما اینکارا انجام بده. لطفاً ادامه بدهید که بسیار بسیار نیاز است این گونه فایلها.من خودم هرشب قران را میخوانم و درش تفکر میکنم و تمام سعی من بکار گیری کلام خدا در زندگیم هست و تأثیر عالی ان را به جد دیدم و به تمام دوستان پیشنهاد میکنم هرشب وقت بزارن و هرچقدر که میتوانند و درکش برایشان اسان است بخوانن و استفاده کنن از این کتاب اسمانی
سلام به همه دوستان
زمانیکه داشتم برای بار دوم به این فایل گوش میکردم ، اتفاقی افتادکه برام جالب بود اما غیر منتظره نبود. اتفاق این بود : “خداوند به نجواهای ذهنی من پاسخ میده”. این اتفاق بارها برای من افتاده و خداوند خیلی زود به نجواهای ذهنی من پاسخ داده. میخوام چند تا مثال واستون بزنم که باورتون تقویت بشه و ببینید که خداوند چقدر واضح میتونه با شما صحبت کنه
1- زمانیکه باردار بودم و متوجه شدم که بچه م پسر هست، خیلی به هم ریختم چون همیشه انتظار داشتم خدا بهم یه دختر بده و همیشه خانواده مون رو اینگونه تصور میکردم. این موضوع خیلی خیلی حال من رو بد کرد جوریکه یه روز از ساعت 3 بعد از ظهر تا 12 شب non stop گریه میکردم. آخرش به جایی رسیدم که به خدا گفتم خدایا من تسلیمم . من هیچ جوری نمیتونم خودم رو آروم کنم ، تو خودت من رو آروم کن. فردای اون روز که از سر کار برگشتم (وای الان که دارم واسه خودم یادآوری میکنم اشک توی چشمهام حلقه زده) ناهار خوردم و خوابیدم ، توی خواب و بیداری بودم که توی ذهنم این تصویر اومد که انگار یه نوار باریک کاغذی داره توی مغزم پرواز میکنه و روی اون کاغذ نوشته بود : عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم . (شاید چیزی را که نمیپسندید برای شما خوب باشد )
وقتی این اتفاق افتاد اینقدررررر من منقلب شدم که اصلا باورم نمیشد ممکنه خداوند اینجوری به من پاسخ بده و چه پاسخ ارزنده ای. جالب اینجاست که من قبلا این آیه رو توی فایل های استاد شنیده بودم اما توی اون شرایط این آیه اصصصصلا توی ذهن من نبود. ولی با این جمله ای که میدونست من قبلا شنیدم و معنی ش رو میدونم من رو آرام و هدایت کرد.
و براتون نگم که پسری که به من داد چه موجود نازنینیه و چقدر ستاره ش شیرینه و چقدر همیشه برای وجود نازنینش خدا رو شکر میکنم
2- من چند سال پیش یک مجموعه شعر برای کودکان سروده بودم و میخواستم چاپشون کنم ولی اون زمان یا ناشران پذیرش اثر نداشتند ، اونها یی هم که داشتند آثار من رو نپذیرفتن. یه روز که داشتم میرفتم اداره داشتم خودم رو سرزنش میکردم که تو به خودت قول داده بودی تا 40 سالگی ثروتمند بشی ولی به قولت متعهد نبودی و …..
وقتی رسیدم اداره (همکار من که با هم توی یک اتاق هستیم هر روز فایلهای استاد عباس منش رو گوش میده و صداش رو هم باز میذاره تا منم بشنوم که این هم یه جور در تایید این هست که آدمهای هم مدار با هم یک جا قرار میگیرند) دیدم ایشون طبق معمول داره یکی از فایلهای استاد رو گوش میده و چند دقیقه بعد دیدم استاد داره میگه : کی فکرش رو میگرد پائولو کوئیلو فقط با نوشتن کتاب به همچین ثروتی دست پیدا کنه. اونم در سن 42 سالگی ! همونجا گفتم خدا داره با من حرف میزنه و داره پاسخ این نجواهای ذهنی من رو میده و داره من رو به سمت جلو هل میده . داره میگه برو من هواتو دارم:) و نمیدونید که هر بار که خدا اینطور جواب من رو میده چقدر من به وجد میام و منقلب میشم.
3- چند روز پیش میخواستم مجدد شعرهای جدیدم رو برای انتشارات بفرستم ، و این فایل رو هم برای بار دوم داشتم گوش میکردم که دوباره نجواهای ذهنی اومد توی گوشم که : این دفعه هم مثل دفعه قبل ناشرها شعر هات رو ریجکت میکنن که یهو ( باورم نمیشه خدا اینقدر سریع جوابم رو بده .درست مثل یک مکالمه دونفره) رسیدم به دقیقه 50 همین فایل که استاد داشت میگفت: فکر نکن اگر قبلا جواب نگرفتی الان هم جواب نخواهی گرفت. اگر متفاوت فکر کنی و متفاوت باور داشته باشی به همون نسبت هم خداوند متفاوت پاسخ خواهد داد.
و جالب اینجاست که دفعه قبلی ای که من این فایل رو گوش کردم اصلا این جمله رو نشنیده بودم ولی این بار دقیقا مثل یک مکالمه رودرور ، با این فایل جواب من رو داد.
امیدوارم تجربه من بتونه به تقویت باورهاتون و اینکه خداوند همیشه و در همه حال همراه و در کنار ماست، کمک کنه.
برای همه آرزوی سلامتی شادی و سعادت دارم
برای همگی آرزوی سلامتی و شادی و
سلام
هر باوری نسبت به خودت و خدا داشته باشی همان باور را در زندگی ات نتیجه اش را دریافت خواهی کرد
اگر باورهای تو درست باشد نتایج درستی را میگیری حتی جایی که قبلا به به دلیل باورهای اشتباه نتایج درست و خوبی نگرفتی
تو مسئول زندگیه خودت هستی کاری به دیگران و زندگیه دیگران نداشته باش
اگر تو تمرکزت بر خواسته هایت باشد نه ناخواسته هایت به خواسته هایت میرسی
بر بروی هر چیزی تمرکز کنی از همان جنس را بیشتر در زندگی ات دریافت خواهی کرد
اگر تو باورهایت درست باشد نتایج درستی میگیری
اگر به خواسته ای چیزی رسیدی به خودت بارها یاد آوری کن که چه کارهایی خدا برایت کرد تا برایت باور پذیر شود
به خدا بگو مرا آسان کن بر آسانی ها
ما صفر و صد نیستیم ممکن است اشتباهاتی داشته باشیم شرک بورزیم سخت نگیریم اما حواسمان باشد آگاهانه در دامش نیوفتیم
اگر به خدا باور داشته باشیم نه در حرف که او با ماست و مارا هدایت میکند هدایت هارا دریافت خواهی کرد
الهی شکرت.
به نام خالق و هدایتگر هستی
برداشت اول
خداجونی سلام برای سپاسگزاری این صدا واگاهی نابت اومد چند کلامی که درک کردم لدت بردم اینجا بنویسم دوباره برم سراع دوباره گوش کردنش
بعضیهای زندگیشون در حال بهبود و پیشرفته حرکت به سمت خاسته هاشونون
بعضیام نمیبینن این تغییراتو پیشرفتهارو با تکامل
مثلا من هم میتونمپیشرفتهام توی زندگیم نتیجه های عالی خفنم از زندگی از خواسته و اجابتشو ببینم مثل همینکه من همیشه دوس داشتم دختر خوش اخلاق درسخون عالی باشم که بودم
ما خانواده شلوغی بودیم و خونه ما میگفتن از بچگی همیشه خونه بهم ریخته بود خلاصه اروم اروم یه عادت که خاوادگی بهش نیازمون بود خلق شد والان فرد منظمی شدم به اسونی با لدت بدون هیچ سختی و در گزر زمان بهبود ها هدایت شدم وخدا اجابتم کرد
میخام ازش دوباره سینه ام رو باز کنه
اون موقعه میگفتن تمیزی یه عادته خانوادگیه میگفتن باید ار بچه گی پدر مادرت یادت بدن که ادم منظمی بشی و من هر روز مامانم تو گوشم میکرد ببین فلانیو با اینکه یه اتاق داره ولی همش تمیزه خلاصه اقا خداروشکر رو ما اثر کرد وما رفته رفته ادم خیلی منظم شدیم
حالا میخام دوباره قلبمو باز کنی از بهونه الکی و مرا جز بندگان ارزشسازت قرار بده طراحی حرفه ای انجام بدم
خودت برام اسون کن کار طراحیو ومسیر رشدو
خودت قلبم باز کن به نورت به ایمانت به ارامش به نعمتهات
درس طلایی
ما همیشه تو تضاد بودیم و رشد کردیم
وقتی توجهت به خوده تضاده
وقتی توجهت به کلید تضاده
وقتی به اینکه ما کلی چیزاهست که ممکنه بهش بربخوریم تضاد روابط تضاد سلامتی تضادمالی
ولی اینکه به جای ناراحتی با برخوردش
به اگاهی هایی و تغییراتی که در ما ایجاد میکنه لذتی که برا ما ایجاد میکنه
تضاد نظم کلی زیبایی به خودم حونه وسایلم بخشید
تضاد روابط کلی عشق وقلبمو به نور اتصال هر لحظه به خدا محکم کرد
تضاد مالی قلبمو به فراوانی واسونی کارها دلم محکم کرد
تضاد سلامتی قلبمو به نظم و ارامش و ایمان تقویت کرد
خلاصه درک الان من اینه با تضاد ها و قویتر شدن ما بخبود رفتار عادتهامون جهانم جایی بهتر میشه
پس خدا دنبال بهبودمه و منم میخام دنبال بهبوده خودم باشم وقدم های کوچیکو ارزشمند همیشه بردارم براش
1403/8/3