درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای رحمان و رحیم
سلام و وقت بخیر به استاد جانم و دوستان عزیزم
استاد جان تو بررسی این دو سوره شما چقدر زیبا تفاوت فرکانس و ساخته شدن ایمان با طی کردن تکامل در حضرت موسی با باورهای درست توحیدی و دیدن ارزشمندی و لیاقت درونی بدون هیچ کمال گرایی و با تمرکز کردن روی نقاط قوت و خواسته بدون هیچ محدودیتی درخواست کمک و هدایت از خداوند میکنه
آنقدر خداوند ما رو ارزشمند و خالق شرایط زندگی خودمون خلق کرده که میتونی با باورهات به خدای درونت شکل بدی این آزادی و اختیار رو خداوند چنان نامحدود به ما عطا کرده که حتی میتونیم با باورهامون به خدای خودمون شکل بدیم و جهان اینه وار و دقیق به هر باوری چه مثبت چه منفی همیشه پاسخ میده
برچسب زدن به خودمون : یا از ورودیهای که دریافت کردم یا از یکبار موضوعی که اونجور که میخواستم پیش نرفته سریع تو ذهنم اون مورد رو با تکرار و توجه و بارها گفتن به خودم باعث شدم که اون نکته منفی رو بپذیرم و چه مقاومت و محدودیتی تو ذهنم ایجاد کردم که هدایتها رو نمیشنوم تغییرات برام سخت شده و خودم رو ناتوان دیدم و ترسیدم
البته که با کار کردن روی دوره لیاقت تونستم رو این موضوع کار کنم و باور داشته باشم که خداوند هدایتم میکنه با این باورهای بهتری که در حال حاضر دارم فرکانس بهتری دارم
این باور که اگر این خواسته در وجودم متولد شده یعنی من توانایی خلق اون خواسته رو دارم وگرنه خداوند این خواسته رو در قلبم نمینداخت من آمادگی دارم لایقم حمایت و هدایت خدارو دارم
و اینم میدونم اگر با باور نادرست و محدود کننده فقط از سر اجبار با احساس بد حرکت هم کنم به خواستم نمیرسم
اومدم با درخواست کردن از خداوند دعا کردن باور های قدرتمند کننده رو تکرار کردن به خصوص باور اینکه خداوند کارها رو برای من انجام میده من آسان شدم برای اسانیها تونستم با باور لیاقت و ارزشمندی به خواسته هام توجه کردم باور سازی کردم هر روز تکرار میکنم تمرکزم رو گذاشتم رو نقاط قوتم و باورهای توحیدی تا قدرت بگیرم برای تغییرات مثبت
این باور که کارها اگر اسون پیش بره بی ارزشه در من از ریشه مذهبی نشات گرفته چون من در گذشته برای روزه گرفتن عبادت کردن خیلی سختی میکشیدم خیلی مقید بودم به خودم فشار میآوردم و این باور رو داشتم که هر چقدر بیشتر سختی و ریاضت بکشم پاداش بیشتری خدا بهم میده ثوابش بیشتره
این باور رو داشتم چیزی که به سختی به دست بیاد ارزشش رو بهتر میفهمم قدرش رو میدونم هدر نمیدم حیف نمیکنم در واقع بیشتر این جوری بود که کلا از اون نعمت تو مسیر خوشی و لذت استفاده نمیکنم حسابی حفظش میکنم مراقبم خراب نشه
این باورها باعث شده من ذهن به سختی و تقلا و رنج گرایش داشته باشه اصلا ناخودآگاه ذهنم منو میبره به مسیر سخت که البته دارم تو این باور که هر کاری که راحت پیش بره یعنی خدا داره کارامو انجام میده کار میکنم و مسیر برام کمی راحت شده ولی میدونم خیلی توش ضعف دارم و باید بیشتر روش کارکنم
در مورد اینکه نگاه کمال گرایانه به خودم نداشته باشم و بپذیرم که بعضی جاها میتونم با ابزار مناسب یا وجود فردی هم فرکانس کنارم کارها برام راحتر پیش بره که در این مورد هم چند باری از ترس اینکه شرک نورزم خودم رو از یه سری امکانات که بهم کمک میکرد دور کردم اذیت شدم و دیدم که نباید آنقدر به خودم سخت بگیرم احساس خوب اصله و اگه اون ابزار یا فرد تو این مسیر به من احساس خوب میده کمک کننده هست بپذیرمش
در مورد حضور یه همراه هم فرکانس کنارت خیلی تو این مسیر تکاملی باعث رشد و احساس خوب میشه من با خواهرم هر دو تو این مسیر هستیم و چقدرررررر به درک آگاهی ها و یادآوری نعمتها و زیباییها هدایتها و اجابتها و نجات و حفاظت خداوند به همدیگه یادآوری میکنیم و چقدر کنار هم حالمون خوبه و بدون وابستگی به هم از بودن کنار هم لذت میبریم و قدردان این روزهای طلایی زندگیمون هستیم
چقدر با یادآوری معجزات زندگیمون هرکدوممون که احساس خوب وآرامش بیشتری داریم با آگاهی هایی که درک میکنیم به هم کمک میکنیم و واقعا لذت میبریم از وجود هم دیگه و شکرگزار خداییم که ما رو کنار هم گذاشته و هم فرکانس و در این مسیر الهی همراه هم هستیم و بیشتر تو احساس خوب و دیدن زیباییها و شکرگزاری کردن برای نعمتهامون دریافت آگاهیها و درکش به هم کمک میکنیم و درنهایت فقط از خداوند توقع و انتظار یاری و هدایت داریم و روی خدا فقط حساب باز کردیم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت این فایل درک منو از کلام الله قرآن کریم بالا میبره و قوانین الهی رو با تطبیق دادن به آیات قرآن بیشتر درک و عمل میکنم
استاد جان سپاسگذارم که این آگاهیهای خالص رو هدیه کردید
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایا من لایق تمام اتفاقات خوب و فراوانی و نعمت و ثروت هستم
خدایا من قلبم را باز میکنم تا هدایتم کنی به مسیر پر از نعمت و پر از ثروت شکرت سپاسگزارتم
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم
به نظر من انسان در هر موردی اگر اشتباهات و محدودیت ها رو بپذیره نمیتونه قدم برداره برای تغییر
اون نپذیرفتن است که باعث رشد و تغییر میشود
ما وقتی در طی روند تکامل ایمانمون رو بالا میبریم خواسته ها در قلبمون ایجاد میشود و و قتی ایجاد شود یعنی توانایی تحقق آن را داده به ما خداوند
خدایا شکرت بابت تمام آگاهیهای که تا الان بدست آوردم
استاد ممنونتم که هر چی آگاهی بدست میاورم خیلی از خودم راضی هستم و زندگیم روز به روز بهتر و بهتر میشود
خدایا شکرت سپاسگزارتم
من هر روز صبح در دفتر شکر گزاری ام، شکر گزاری رو انجام میدم این بار تصمیم گرفتم در ابتدای کامنتم این کار رو انجام بدم.
خدای بزرگ من با تمام وجودم از تو سپاسگزارم که یک روز دیگه بهم فرصت دادی تا در این جهان زیبا و پهناورت حضور داشته باشم. شکرت که بهم این فرصت رو دادی تا از بودن در این جهان لذت ببرم خوشحال و راضی باشم و در جهت رسیدن به تو باعشق گام بردارم و در این جهان تاثیر مثبتی بگذارم
خدای مهربان من با تمام وجودم از تو بخاطر سلامتی ام سپاسگزارم. شکرت که به من جسم و فکر و عقلی سالم عطا کردی تا من با هدایت های تو و تصمیم های درست که از قلبم نشات میگیرد و جسمی سالم در جهت خلق زندگی خودم و رسیدن به خواسته هایم گام بردارم
خدای عزیز من با تمام وجودم از تو سپاسگزارم برای سقفی که بالای سرمه، شکرت که در خانه ای زیبا و در محله ای امن و زیبا و پر از همسایه های عالی زندگی میکنم
خدایا با تمام وجودم سپاسگزارم که همسری عالی و فوق العاده در زندگی ام حضور دارد. شکرت که با فردی هم فرکانس و پر از عشق و محبت زندگی میکنم
خدایا با تمام وجودم سپاسگزارم که شغل و کار و هنر و درآمد دارم و بیکار نیستم. شکرت که هر روز صبح برای بدست آوردن روزی ام از خانه بیرون میزنم و شب با دست پر به خانه برمیگردم
خدایا شکرت بخاطر آدم های خوبی که همیشه و هر لحظه سر راهم قرار میدهیم
شکرت برای داشتن خانواده ای شگفت انگیز و عالی
شکرت برای خوردن غذاهای سالم و پاک و طیب
شکرت برای زندگی در شهری بزرگ و پر از امکانات
شکر شکر شکر
سلام استاد عزیزم و سلام مریم شایسته مهربان
سلام دوستان عباسمنشی
قسمت اول رو گوش کردم اونم چندبار استاد چه فایلی رو گذاشتید چقدر این فایل عالی و باصلابت بود. من قرآن رو مطالعه کردم اما جوری که شما این کتاب بزرگ رو مطالعه کردید و اینقدر مسلط و عالی نکته ها و قوانین رو ازش بیرون کشیدید فکر نمیکنم کسی در کیهان تونسته باشه این کار رو انجام داده باشه.
استاد عزیزم حالا با تمام وجودم درک میکنم که شما چطور زندگی خودتون رو خلق کردید، حالا با تمام وجودم درک میکنم که فقط دونستن کافی باید عمل کرد حالا با تمام وجودم معنی توحید و یکتاپرستی رو فهمیدم، حالا فهمیدم که خیلی راحت میتونم آدم مشرکی باشم اگر حتی گوشه چشمی به تاثیر دیگران در زندگیم داشته باشم.
فهمیدم که در این جهان پر از زرق و برق و پر از هیاهو اگه حواسم نباشه خیلی زود من هم قوم فرعون میشم! من هم ظالم میشم، من هم مشرک میشم! با تمام وجودم درک کردم که چرا انسان ها کل زندگیشون رو در حال دویدن هستند و فقط میتونن شکم خودشون رو سیر کنن چون عضوی از قوم فرعون شدند!
و شجاعت و عمل پایه و اساس یکتا پرستی و ایمان داشتن به خداوند بزرگه، وقتی شما از اهرام مصر و عظمت و بزرگی و قدرت اهرام مصر و قدرت فرعون در اون زمان گفتید لحظه ای به خود لرزیدم و خودم رو جای حضرت موسی گذاشتم که آیا من هم کاری رو که خداوند گفت انجام بده انجام میدادم؟ من هم شهامت این رو داشتم که بروم و فرعون رو موعظه کنم و بهش هشدار بدم؟!! اصلا و ابدا!
من حتی الهامات ساده و پیش پا افتاده ای هم که بهم میشه رو درست انجام نمیدم! من حتی جرأت این رو ندارم که قدم های بزرگ بردارم و خودم رو اسیر ترس و توهم کردم!
استاد این فایل منو عمیقا به فکر فرو برد به اینکه چرا انسان ها از اصل و اساس فاصله گرفتن و فقط در این دنیا زجر میکشند در صورتی که ما باید در این جهان لذت ببریم و سرشار از وفور و فراوانی باشیم.
استاد عزیز دو روزه من روزی ده بار میومدم سایت تا ببینم قسمت دوم آپلود شده یانه . بی صبرانه و مشتاقانه منتظر دیدن قسمت دوم بودم امروز که از خواب بیدار شدم با شوق و ذوق اومدم سراغ سایت و دیدم قسمت دوم آپلود شده اینقدر ذوق داشتم که این کامنت رو قبل از اینکه فایل قسمت دوم رو ببینم گذاشتم. مطمئنم این فایل ارزش هزاران بار دیدن رو داره و درس های بزرگی برای کسانی داره که به قول قرآن تعمل و تعقل میکنند.
استاد با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم که انسانی والا و شایسته چون شما در زندگی ام و مسیرم قرار داد.
پاینده باشید.
اگر مرا بنوازد دمی نگار چه باشد
گر این درخت بخندد از آن بهار چه باشد
شکار خسته ی اویم به تیر غمزه جادو
اگر به مهر بپرسد که ای شکار ، چه باشد
چو کاسه بر سر آبم ز بی قراری عشقش
اگر رسم به لب یار کوزه وار چه باشد
بگفت چیست شکایت ، هزار بار گشودم ؟؟
ز آب ماهی جان را هزار بار چه باشد !!!
سلام به روی ماهت استاد عزیزم
نمیدونم چی بنویسم ، هم حرف زیاد ِ هم نمیشه گفت
حکم انسان و خدا شبیه آب و ماهی میمونه
اینقدر یکی که دیده نمیشه
فرق شما که در جایگاه استادی هستین با من ِ شاگرد همین عمق نگاه شماست
بارها این آیات و خونده بودم اما اصلا متوجه این نکته ها که شما بهشون اشاره کردین نشدم
از دیروز گیجم از آگاهی های این فایل
خیلی غبطه خوردم ، تحسین کردم وسعت فهم و درک شما رو
خیلی دلم میخواد مثل شما عمیق باشم
دلم میخواد درک و شناخت اصل و یادبگیرم
اگه اصل و فهم کنم دیگه به خودم ظلم نمیکنم
موسی وقتی اصل و فهم کرد که باید خواسته هاش و به خدا بگه و با احساس لیاقت درخواست کنه ، پاسخ اجابت و دریافت کرد
چقدر بینظیر بود مقایسه این دو سوره
بازم میرسیم به کلید طلایی سعادتمندی یعنی احساس لیاقت و ارزشمندی
خدایا از جهل و نادانی ام به تو پناه میبرم خودت هدایتم کن
احساس لیاقت باعث میشه من محدود به رب درخواست کنم و حمایت و هدایت رب همراهم باشه تا بتونم برم تو دل ترس هام و انجام بدم
تحسین میکنم تمام آدم هایی رو که موسی وار روبروی فرعون ایستادند
خدایا منم از تو درخواست میکنم که سینه ام رو باز کنی خدایا به منم وسعت بده چون تو واسعی
خدایا شکرت
خدا جونم
باز گردد عاقبت این در ؟؟ بلی
رو نماید یار سیمین بر ؟؟ بلی
ساقی ما یاد ِ این مستان کند ؟
بار دیگر با می و ساغر ؟؟ بلی
استاد عزیزم، مریم خانم شایسته و دوستای گلم سلام.
«وقتی خواسته ای در قلب شما ایجاد می شود، یعنی توانایی تحقق آن از قبل به شما داده شده است؛»
«وقتی هدفی در وجودت متولد می شود، بدون شک خداوند را در مسیر تحقق آن هدف، حامی خود ببین».
این فایل اینقدر سنگین و پر از آگاهیه که مدت ها باید بهش گوش بدم تا درکش کنم. دو تا جمله بالا که در توضیحات این فایل اومد منو موتیویت کرد، متنی رو که برای خودم نوشته بودم تو نتم، به عنوان کامنت برای این قسمت بذارم، که به عنوان یه رد پا از روزهای مهم زندگیم داشته باشمش.
استاد بارها گفتن، کار ذهن نجواس، کار ذهن به رخ کشیدن چیزاییه که الان تو زندگیت نداری و میخوای که داشته باشیشون، کار ذهن از کاه کوه ساختنه، کار ذهن اینه که که رسیدن به رویای سال های قبلتو که الان داری زندگیشون میکنی رو، اتفاقی، تصادفی یا شانسی جلوه بده.
امروز صبح که تو حال خواب و بیداری بودم و داشتم تلاش میکردم ذهنمو رو سپاسگزاری ست کنم، دیدم باز داره زور میزنه برگرده رو ستینگ قبلیش که نیمه خالی لیوان دیدنه.
پس تصمیم گرفتم آگاهانه بنویسم از اون رویای سال های پیش که الان دارم زندگیشون میکنم و برام عادی شده، تا به خودم ثابت کنم که مرضیه رویای امروزتم، در آینده نزدیک تو زندگیت تجربش میکنی و برات به همین اندازه زندگی الانت عادی میشه. پس مینویسم که هم برسم به اوج لذت سپاسگزاری و نعمتهای امروزمو از حالت عادی بودن برای ذهنم در بیارم، هم اینکه به ذهنم بفهمونم خواسته های امروزم هم در آینده نزدیک تجربه میکنم با همکاری خداوند.
سال 1396 بود که یه خواسته خیلیییی قوی در من شکل گرفت، اونم مهاجرت تحصیلی به خارج بود. البته باید بگم این خواسته از نوجوانی همراهم بود، ولی خیلی جدی نگرفته بودمش، تا اینکه سال 95، خیلی برام جدی شد. دلایل زیادی هم همزمان اتفاق افتاد که این خواسته منو برام بلد و پر رنگ کردن، که خیلی دوست ندارم در موردشون بگم فقط اینو بگم که اون اتفاقات همشون تضاد بودن، و همه با هم یکصدا میگفتن که من باید کمر همت رو ببندم و مهاجرتم رو ببرم جلو اونم یه تنه.
یه عادت خوبی که داشتمو و از مامان خدا بیامرزم یاد گرفته بودم این بود که تا تیک تارگتی رو نزدم در موردش با کسی حرف نزنم. وقتی اون خواستم اومد تو زندگیم، بقیه خودشون میبینن دیگه، اصلانم نیازی به گفتن من نیس.
ولی در مورد این خواستم، همسرم رو باید در جریان میذاشتم. چون نمیشد این پروسه رو که شامل زبان خوندن و مدارک دانشگاهی آزاد کردن و ترجمه و خیلی کارای دیگه بود رو پنهانی انجام داد. ولی قضیه رو اینطوری بهش گفتم، گفتم من میخوام شانسمو امتحان کنم برای پذیرش تحصیلی، اونم فقط دکتری، و میخوام پرونده این موضوع رو برای همیشه تو ذهنم ببندم. اگر شد که میریم و امتحانش میکنیم و بعد تصمیم میگیریم بمونیم یا برگردیم، اگرم نشد که برای همیشه دیگه این از ذهن من کامل در میاد.
من ایران معلم بودم، نیروی رسمی آموزش و پرورش تو مقطع دبیرستان. 12 سال هم سابقه کاری داشتم. همسرم بعد از 5،6 سال کارمندی تصمیم گرفته بود یه بیزینس بزنه تو شمال، برا همین منم از تهران انتقالی گرفته بودمو شمال زندگی میکردیم. یه سالی بود که کارشو شروع کرده بود و کم کم داشتن رشد میکردن و به صورت کلی راضی بودن. آب و هوا عالی بود، روزی دوبار میرفتم لب دریا، یه بار صبح ها قبل رفتن به مدرسه برا دیدن طلوع خورشید، یه بارم عصرا برا دیدن غروب خورشید. موقعی که میخواستم برم مدرسه پیاده میرفتم و کوه های جنگلی ای که روبروم بودن کل مسیر رفتن به مدرسه رو با عشق نگاه میکردم. همه چیز خوب بود ولی روتین شدن کارم، یه سری روابطی که دوسشون نداشتم و آدم هایی که باهاشون حال نمیکردم و خیلی موارد دیگه منو موتیویت میکرد برا هدفم قدم بردارم.
اینقدر هدفم برام اهمیت داشت، که اصلا این موضوع که همسرم بیزینس زده و کارشم داره خوب میره جلو، برام کمرنگ شده بود. در واقع تو ذهنم این بود که من هر جوری شده میخوام این خواستمو تجربه کنم، حالا بقیه هم تو عمل انجام شده قرار میگیرن و همراهم میشن، یا بلاخره یه طوری میشه دیگه. فقط به خواستم فکر میکردم و اصلا هیچ چیز دیگه ای رو نمیدیدم. در صورتی که تو ذهن همسرم، هدفم اینطوری شکل گرفته بود که حالا بذار امتحانش کنه، یه مدت تلاش میکنه و میبینه خبری نیس، بیخیالش میشه:)
ولیییییی وای به اونروزی که تو مصممی، تو کمر همت بستی، همه دنیا خواسته و ناخواسته میان کمکت، جهان دست به کار میشه. یکی استاد زبان بهم معرفی میکرد، یکی افتاده بود دنبال کارای آزاد کردن مدارکم از دانشگاه، یکی کارای ترجمه مدارکو برام انجام میداد و در عین حال هیچکس نمیدونست من دارم دقیقا چیکار میکنم :)
دو ماهه نمره زبان مد نظرمو گرفتم. اول شروع کردم مدارکمو برا دانشگاه های آلمان میفرستادم، یکی از دوستام اونجا بود و منم بیس رو گذاشتم آلمان، 6 ماه وقت گذاشتم، نتیجش شد دو تا پذیرش مستر تو رشته مهندسی مواد. قلبم قبولش نداشت، چون تارگتم دکترا بود ولی ذهنم که باور کمبود رو زیادی اونروزا با خودش حمل میکرد، میگفت برو همینم از دست ندی. ولی وقتی پلن خدا برات اونچیزیه که قلبت داره فریاد میزنه و بهتره، هر کاری هم کنی، ذهن برنده نمیشه. بعد از گرفتن پذیرش ها نوبت وقت سفارت آلمان بود، اونروزا نمیدونم به چه دلیلی یهو وقتای سفارت رو برای یه سال بعد میدادن، در صورتی که پذیرش من فقط تا 4 ماه معتبر بود، و بعدش اگه ویزا نمیگرفتم دوباره باید مدارکمو از اول میفرستادم برای گرفتن پذیرش جدید. وقتی دیدم سفارت اینطوری وقت میده دیگه به غرورم بر خورد. با خودم نشستم حرف زدن، گفتم دختر تو یه مستر از دانشگاه علم و صنعت داری، بعد چطوری حاضر شدی بری یه مستر دیگه از آلمان بگیری، تازه اینم که داستان سفارت و ویزای آلمانه، تو که قرار نیس به هر قیمتی بری، برو ولی درست برو، با جایگاه خوب برو، برا دکتری برو فقط. و همونروز کلا آلمان رو از ذهنم انداختم بیرون. و خدا دوباره دست هاشو برام فرستاد. یکی از بچه هایی که توی مستر باهاش دوست سلامی بودم ( فقط تو آسانسور دانشکده مواد علم و صنعت میدیدمش و سلام میکردم) و میدونستم که مسترشو آلمان خونده و الان برا دکتری کاناداس رو خدا گذاشت جلو پام و یه بار باهاش صحبت کردم. گفت فقط برای دکتری کانادا اقدام کن. این بنده خدا گلوی خدا شده بود برای من اونروز. و من از همونروز شروع کردم فقط برای اساتید دانشگاه های کانادا رزومه میفرستادم و میگفتم که میخوام کار ریسرچ کنم و دکترا بگیرم.
تو ذهن خودمم ته داستان رو اینطوری بسته بودم که من نهایتا دو تا پذیرش دکترا از کانادا میگیرم و خودم یکیشو انتخاب میکنم. و همش این موضوع رو که اینقدر برام جذاب و شیرین بود رو تجسم میکردم. من فقط دو ماه برای پذیرش دکتری از کانادا وقت گذاشتم و همونطوری که تجسم میکردم دو تا پذیرش دکترا برای مهندسی مکانیک همزمان دستم بود، یکی از استان نوااسکاچیا و یکی هم از کبک.
حالا دیگه قلبم هم راضی بود، میگفت این درسته، اینو باید بری، چی بود داشتی خودتو قانع میکردی با مستر مجدد بری آلمان. همسرم که جدیت منو دیده بود، دیگه مشوقم شده بود. نوبت کارای ویزا شد، و مدارک فرستادن برای سفارت کانادا. همه مدارک رو جمع و جور کردیم و کارای سابمیت و انجام دادم و رفتیم برا انگشت نگاری. ویزای من بعد از 7 ماه اومد، توی اردیبهشت 97، بهترین زمان ممکن، چون من هنوز به هیچکس هیچی نگفته بودم. شروع کردم کم کم به مدیر مدرسه هایی که باهاشون کار میکردم گفتم و گفتم که میخوام درسامو زودتر تموم کنم و امتحان بچه ها رو بگیرم چون باید برم. همکارام همه متعجب بودن که چطوری یهویی اینجوری شد. بعد کم کم اعضای خونواده هامون متوجه شدن. و منی که از مامانم یاد گرفته بودم تا نتیجه نیومده تو زندگیم بروز ندم، اونروزا تو اوج ذوق و لذت بودم و فقط جای مامانم خالی بود که بازم بهم افتخار کنه.
ویزای همسرم دو ماه بعد از من اومد، و من مجبور شده بودم تنها بیام کانادا و شروع کنم همه چیز رو ولی دو ماه بعدش همسرم هم بهم جوین شد. الان حدود 6 سال از اونروزا میگذره، من دکترامو سه ماه پیش دفاع کردم، یه ماه دیگه سیتیزن کانادا میشم، تو یه شرکت خوب به عنوان محقق کار میکنم، یه پسر باحال و بانمک سه ساله دارم، دارم تو جایی زندگی میکنم که هیچ ربطی به محیط زندگی اون روزای من نداره، و مهمترینش احترام به حقوق زن و تساوی زن و مرده که تفاوتش نسبت به تجربه من در ایران از زمینه تا آسمون. و ذهن من داشت همه این محبت های خدا رو و همه این نعمت ها رو که یه روزی تک تکشون رویای من بودن رو برام عادی جلوه میداد.
حالا اینروزا من یه خواسته جدید دارم، ولی چون این جمع، فضاش متفاوته اینبار خواستمو میخوام به بچه های گلی که اینجان بگم. ولی باز هم به اطرافیانم که از این فضا دورن چیزی نمیگم و سکرت و پنهانی و چراغ خاموش میخوام ببرمش جلو. خواسته من اینه که یه استارت آپ یا بیزینس آنلاین رو راه اندازی کنم که آزادی زمانی و مالی و مکانی ای که استاد بهم نشون داده رو تجربه کنم. و هزار بار به ذهنم این داستانو و هزار تا داستان از رسیدن به خواسته های دیگمم باید بگم که بشینه سر جاشو و انرژی منو هدر نده برای حرکت. اگر اونا شدن و من اون رویاها رو الان دارم زندگی میکنم، این یکی هم میشه:)
خدایا شکرت برای این که اینقدر محکم بهم گفتی که بشینم و بنویسم این رد پارو. هم برای یادآوری برای خودم و هم اینکه شاید اگر کسی تو استیت اونروزای منه، با خوندنش نور امید تو دلش روشن بشه و همین نور کاراشو ببره جلو.
استاد قشنگم مرسی که این فضا رو برامون درست کردی که فارغ از اینکه اون بیرون بقیه چطوری دارن زندگی میکنن، ما زندگیمونو آگاهانه با آموزش های شما و با همکاری های بینظیر خدا داریم میسازیم.
تنتون سالم، دلتون شاد و خونتون آباد.
سلام مرضیه خانم
ممنونم از پیام بسیار عالیتون
داشتم پیامها را میخووندم یه دفعه پیام شما را از تجربه دوره همجهت با خدا خوندم البته من این دوره را نخریدم چون فعلا گفتم باید با همین دورهه هایی که خریدم نتیجه بگیرم که دیدم شما هم کانادا هستید. کنجکاو شدم پیامهای دیگه شما را پیدا کردم و خوندم. بسیار به شما تبریک میگرم و ارزوی موفقیت بیشتر براتون دارم. امیدوارم استارت اپتونو بزودی بزنید.
من هم حدودا با زمان شما شروع کردم به استفاده از اموزشهای استاد. خیلی موفقیتهای زیادی کسب کردم اومدنم به کانادا رویایی که خیلی سالها داشتم و نمیشد خیلی راحت انجام شد فقط با قبولی در دانشگاه تهران و رشته بیوفیزک و استفاده از فرصت مطالعاتی شش ماهه براحتی اومدیم کانادا ( به خانواده معمولا ویزا نمیدن ولی به من و خانمم و پسرم براحتی ویزا دادند) و الان که بیش از 5 سال هست در تورنتو هستیم. البته من به چالشی خوردم که هنوز راهی برای پی ار و اقامتمون باز نشده. نمیدونم مشکل کجاست. خیلی راهها را رفتم ولی نشد. البته منتظر هدایت خدا بودم ولی نشد. همون خدایی که منو اورد اینجا بهش اعتماد کردم هنوز هم اعتماد دارم ولی کار سخت پیش میره استاد میگه اگه کار سخت پیش میره راه درست نیست. خیلی ها راحت این مسیر را میرن ولی برای من نشد. همون استادیی که من تو ازمایشگاهش تو بیمارستان سانی برووک دانشگاه تورنتو کار میکردم اونموقع از من راضی بود ولی افرادی تو ازمایشگاه بودند نظر استاد را نسبت به من بد کردند و رزومه ای که من تو اونجا داشتم انتظار داشتم که راههای بعدی را برای ادامه کارام و گرفتن پست داک و بعد جاب خوب بگیرم را تحت شعاع قرار داد و همانطور که شما تو کانادا هستید و میدونید بک گراند چک خیلی مهمه. الان تو امازون کار میکنم و خدا را شاکرم که زندگی خوبی دارم ولی پیشرفتی با توجه به کارکردم رو قانون ندارم انتظارم از خدا خیلی بیشتره. شما که این راه را رفتید فکر میکنید چی باشه؟ با توجه به شرایطم برای من پتانسیل پیدا کردن شغلهایی همانند انچه که شما طی کردید باید باشه با توجه به کارکردم رو قانون ولی نشد . هنوز دنبال اقامت هستم مجبورم زبان فرانسه بخونم که شاید راهی باز بشه. نمیدونم اگه بتونید راهتمایی کنید ممنون میشم چون ما زبون همدیگه را بهتر میفهمیم از شما پرسیدم. ممنونم انشالله موفق باشید و خدا نگهدار
فریبرز عزیز سلام
ممنونم که با نوشتن این کامنت باعث شدین کامنتمو بخونمو منو دست به قلم کردین.
اول از همه به خاطر همه دستاورداتون بهتون تبریک میگم، امیدوارم که دستاورداتون تصاعدی رشد کنن و پایدار باشن.
منم مثه شما دانشجوی دوره های استاد هستم و هر آنچه که اینجا مینویسم فقط تکرار اونچیزیه که از صحبت های استاد تونستم درک کنم.
مهمترین درس و نکته ای که استاد توی همه دوره ها میخوان ما درک کنیم، داستان احساس خوب هس و موندن در احساس خوب، در زمان های بیشتر. برای من این تنها معیاری هس که میتونم هر روز نسبت به روز قبل اندازه بگیرمش. و آخر روز قبل از اینکه چشمام بسته بشه و بخوابم، و البته چندین بار در طول روز از خودم میپرسم مرضیه حالت چطوره. و سعی میکنم اگه حالم زیاد خوب نیس اول بفهمم چی تو کلم گذشته که حالمو خراب کرده بعد بشینمو در موردش بنویسم و از خدا طلب هدایت کنم تا در مورد اون موضوع قلبمو باز کنه و احساسمو خوب کنه. این همون شالوده اصلیه دوره هم جهت با جریان خداونده، مفهوم مومنتوم مثبت و حفظ اون برای زمان های بیشتر. که همه ما داریم بیشتر با اهمیت این موضوع در این دوره آشنا میشیم.
حالا بیاین با هم مشخصا در مورد موضوع پی آر شدن صحبت کنیم و ببینیم چجوری میشه از این قانونی که تا حدی یادش گرفتیم استفاده کنیم برای این هدف.
1- اولین چیزی که خیلییییی بین ایرانی هایی که من باهاشون در تماس بودم مطرحه، غر زدن در مورد اینه که کانادا شرایطو سخت کرده، میخواد مهاجرارو برگردونه و یه مشت حرف بی اساس از یه مشت رفرنس بی اساس تر. این اولین و خطرناک ترین تله ای هس که احساس آدمو تا اسفل سافلین میکشونه پایین. این حرفای بی اساس همیشه هم بوده چه 10 سال پیش چه الان. کاری که من میکردم این بود که کلا تو این جمعا شرکت نمیکردم، اگرم بودم وقتی این حرفای چیپ شروع میشد، خودمو مشغول یه کاری میکردم که نشنوم. بهتون پیشنهاد میدم با این آدما از همین لحظه قطع ارتباط کنین و خودتون ببینین معجزاتشو تو زندگیتون. که اولین معجزش احساس آرامش و حال خوبه.
2- به جاش با خودم باورهای قوی رو تکرار میکردم، میگفتم همون خدایی که منو آورده اینجا، بقیه کارامم انجام میده، میگفتم من خدا رو وکیل خودم قرار دادم و همه کارامو بهش سپردم، میگفتم هر اتفاقی بیفته خیر مطلقه، میگفتم اگه برای ملیون ها نفر شده برا منم میشه و باورهای زیاد دیگه ای که در طول روز اینقدر تکرارشون میکردم که احساسمو خوب نگه داره. البته اینم بگم بعضی وقتا هم راحت نبود، بعضی وقتا هم موفقیت آمیز نبود این تلاشم، ولی به قول استاد نگران نباشید، چون نیروی اصلی جهان خیره مطلقه، چون خدا همواره در حال بخشیدنه و این خصوصیت ذاتیه خداونده، حتی اگه گاهی نشه که درست عمل کنیم، باز هم خدا به خاطر وهاب بودنش بهمون میبخشه. ما با این حد از نیروی خیر طرف حسابیم. یه باور قویه دیگه ای که من دارم اینه که آقا تا الان هر کی اومده کانادا یه استریمی براش باز شده که باهاش پی آر شده، من به شخصه کسی رو ندیدم که دوباره برگشته باشه کشورش مگر اینکه خودش خواسته باشه.
3- سومین نکته ای که خیلیییی معجزه میکنه بعد از دور شدن از آدم های ناله ( مورد اول)، سپاسگزاریه. میدونی وقتی دور و برت خالی میشه از آدمای ناله و حرفای صد من یه غاز، اون خدای درونت میکشونتت سمت شمردن نعمتات. وقتی با خودت مرور کنی که خدا چجوری برات درها رو باز کرده تا الان (فقط با مرور همون پروسه قبلی مهاجرتتون به کانادا) به قدری قلبتون باز میشه و احساستون عالی میشه که نمیخوای ازش بیای بیرون. این رمز ورود نعمت های بیشتر به زندگیه. این حس که از نوشتن سپاسگزاری در قلب من ایجاد شده رو با داشتن هیچ چیز مادی ای تو زندگیم تجربش نکردم. بهتون پیشنهاد میدم انجامش بدین. وقتی تعداد روزای زیادی رو تو این احساس باشین، از در و دیوار نعمت وارد زندگیتون میشه. بعد به خودتون میاین میبینین مدت هاس که دارین آرزوهاتونو زندگی میکنین. مثه همین الان که دارین آرزوهای قدیمتونو زندگی میکنین.
فریبرز عزیز، خدا برای من همیشه خیلیییی فراتر از حد تصوراتم عمل کرده، چرا؟ چون من توقعی جز این ازش ندارم. پیشنهاد آخرم اینه که از خدا طلبکار باش، اونم خیلییییی زیاد. به قول استاد ببین چطور با این متوقع بودن ازش، سیل نعمت وارد زندگیت میشه.
مرسی که باعث شدی دست به قلم بشم و به خودم یادآوری کنم با چه خدای وهابی و چه جهان قشنگی طرف حسابم. امیدوارم قلبت طعم لذت بخش خوشبختی رو بیشتر و بیشتر بچشه، در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشی و کوله بارت از دستاوردهات پر و سنگین باشه تا ابد.
سلام مرضیه خانم
خوب هستید
میدونم تمرکزتون روی دوره همجهت با خداوند هست چون من سیستم را طوری تنظیم کردم که فعالیت شما را به من ایمیل کنه تا بتونم از پیامهاتون استفاده کنم ولی چون این دوره را من تهیه نکردم دسترسی به پیامهاتون تو این دوره ندارم.
یه سوالی دارم ازتون چون شما دوره احساس لیاقت را هم دارید ایا برای من دوره احساس لیاقت را توصیه میکنید یا دوره همجهت با خداوند را؟
به نظر شما مسایلی را که من دنبالش هستم با کدوم دوره میتونم حلشون کنم ؟
ممنون از شما
فریبرز عزیز سلام
در جواب سوالتون فقط میتونم بهتون یه پیشنهاد بدم. اینکه معرفی هر دو دوره روببینین، مقاله هاشو مطالعه کنین، و بعد از خدا بپرسین کدوم دوره با شرایط فعلی شما بیشتر هماهنگه.
در جلسه 11 دوره، استاد خیلی قشنگ توضیح دادن که خدا همیشه با زبان نشانه ها با ما صحبت میکنه. وقتی از خدا سوالتونو پرسیدین، منتظر پیام خدا باشین، منتظر جواب. خدا به هزاران طریق با نشانه ها جواب سوالمونو میده. نشونه این که جواب سوالتونو گرفتین اینه که احساس میکنین قلبتون باز شده، یه بار بزرگ از دوشتون برداشته شده، و یه حس عجیب خیال راحتی دارین. بعد هر جوابی گرفتین بدون تعلل عملی کنین و معجزاتشو تو زندگیتون ببینین.
در پناه خداوند شاد باشین و موفق و پر از دستاورد.
سلام مرضیه خانم ممنون برای پاسخ بسیار زیباتون
اول که به من تبریک گفتید ذهنم گفت چه دستاوردی الان 5 ساله اومدی هنوز پی ار نداری همه اونایی که قانونو رعایت نمیکنن پی ار شدن تو هی میگی خدا درست میکنه پس کو.
دوم اینکه از زمانیکه وارد این مباحث شدم خدا را شکر احساسم خوبه اگه این دوره ها نبود فکر کنم تا الان اینجا نبودم و معلوم نبود الان کجا بودم برای همین واقعا شاکر خدا هستم که مرا به این سمت هدایت کرد و از استاد ممنونم که این سیستم را فراهم کرد من فکر کنم همون زمانهایی که استاد وارد این مباحث شد منهم وارد شدم ولی من نتونستم ارتباط درستی بین اراده خودم و اراده خدا پیدا کنم ولی استاد این را پیدا کرد و همجهت شد با اراده خدا. درسته خیلی خوب شدم هنوز تو این قضیه مشکل دارم . میام تجسم میکنم میگم پس خودم هستم میخوام خودم با قدرت تجسمم که میدونم اونو خود خدا به من داده همه چیز را خلق کنم از خدا دور میشم بعد برمیگردم بطرف خدا میگم خدایا خودت درستش کن و دیگه از قدرت تجسمم استفاده نمیکنم و چون استفاده نمیکنم خدا هم میگه خودت استفاده نمیکنی من که به تو این قدرت را دادم. اگه بتونید بگید چطور این مشکل را برای همیشه بر طرف کنم ممنون میشم.
در مورد اول که گفتید در مورد گروه نال، خدا را شکر با استفاده از دوره ها من مثل بقیه فکر نمیکنم و تو تیم اونا نیستم و هر کسی چیزی میگه باور نمیکنم و میگم میشه و همین منو نگران کرد که برای شما بنویسم که من که همش دارم کار میکنم رو خودم و سعی میکنم قانون رعایت کنم چرا نباید به نتایج بزرگ برسم. البته اوضاع خوبه خدا را شکر ولی همانطور که خودتون گفتید انتظار من بیشتر باید باشه که هست. من نباید هنوز یر به یر باشم اخر ماه. البته احتمالا هنوز خیلی باور اشتباه تو ذهنم دارم که تو این حالت هستم. (دارم اینا را میگم اگه چیزی به ذهنتون میرسم راهنماییم کنید)
من که قانونو رعایت کرده و میکنم چرا باید اون چند نفر تو ازمایشگاه برن بر علیه من پشت سرم بزنن و بک گراند منو خراب کنند و منو از اهدافم دور کنند در صورتی که من انتظار داشتم طبق قانون باید اونا دستی از خدا بشن و راههای ورود من به فیلد کاری مورد علاقم را فراهم کنند ولی برعکس شد طوری عمل کردند که من نتونستم با اون سابقه هیچ پیشرفتی کنم.استاد میگه برید تو کاری که بهش علاقه دارید علاقه منم همین بود که تو کار تحقیقاتی باشم ولی با این کار اون گروه راهم بسته شد.
اگه بتونید اینها را از نگاه خودتون ببینید و منو راهنمایی کنید ممنون میشم
خدانگهدار
سلام استاد عزیز وگرانقدر
سلام بانوی زیبای این خانواده بزرگ سبز
سلام دوستان گرانمایه
وسلام بر خودم که هستم ودر این راه پابه پای خانواده ام هم قدمم
شاید کامنتی نمی نگارم شاید نوشته ای طولانی ندارم اما حضورم را تحسین میکنم وارام ارام از قعر با صبر با بردباری به حضور رهسپار هستم
این فایل مهر محکمی بر مسیر پیموده شده ام بود
وگویی فقط واسه من خلق شد…
روزها وهفته ها وماههاست که هر روز با نگاهی جدید به صبح زیبایم میاندیشم
می اندیشم ……
به معنی کامل ناظر میشوم به طلوع …به دمپای های سرد وبی روح که گوشه ای منتطر پاهای گرم من تا به مسیر کوتاه هم قدم شویم …به همه چیز ناظر میشوم …کارم جوشکاریست ولباسهایم هر روز شسته میشوند وگاهی صبح هنوز اثار خیسی در گوشه گوشه لباس هست چون هوا سرد شده ومن بابت تمام اتفاقات سپاسگذارم حتی ان نم کم گوشه زیب شلوار کارم ….درسته صبحونه رو با چای داغ ولیوانی تمیز وشسته شده دیشب شروع وتمام لقمه هایم که دورقمیست با حسی مملو از اشتیاقی که اصلا نمیدانم از کجا حضور پیدا کرد نوش جان میکنم وادامه امورات روزم رو با همان اشتیاق تازه متولد شده که استاد مثال نهالی انرا میزند که اگر هواسم نباشد با اولین باد کج وشکسته میشود پس چهار چشمی وبا ناز انرا مورد نوازش حضورم قرار میدهم …
به قول اقای شهبازی عزیز کهگنج حضور رو با عمر. زیبایش خلق وابیاری میکند شادی بی سبب
اهنگ بی سبب شادمهر رو یادش بخیر ..
نه شادی بی سبب …
این شادی بی سببب رو برای خانواده ام ارزو میکنم که شما دوستان وعزایزیانم هستین
به امید روزهای خوش اینده …
شپاسگذارم هستین
بایت بودنتان سپاس
تشکر
بسم الله الرحمن الرحیم
یا الله شکرت
برای این فایل جدید
برای این آگاهی های ناب
چقدر زیبا استاد عباسمنش توضیح دادن زمانی
که حضرت موسی علیه السلام در جواب فرمان خداوند گفتند من لکنت زبان دارم و میترسم و… خداوند فرمود هرگز اینگونه نیست…
و زمانی که حضرت موسی علیه السلام شروع به درخواست کردن از خداوند کرد که گره از زبان بگشاو… خداوند درخواست حضرت موسی علیه السلام را پذیرفت و به حضرت موسی گفت زمانی که مادرت تورا به رود نیل بینداخت ما بودیم که نجاتت دادیم…
واقعاً این حد از تسلیم بودن مادر حضرت موسی ستودنی است که فرزند خود را در رود نیل بینداخت و خداوند در پاداش این عمل مادر حضرت موسی،باعث شد که بچه به دست فرعون برسد و از هیچ دایه ای شیر نخورد و عاقبت مادر موسی به عنوان دایه استخدام شود،فرزند به دامان مادر بازگردد و مادر برای شیر دادن به فرزند خودش حقوق دریافت کنند و فرزند در ناز و نعمت بزرگ شود.
چقدر زیبا استاد عباسمنش توضیح دادن که هرزمان احساس ناامیدی و ناتوانی میکردند به خودشان یادآوری میکردند که در گذشته خداوند به چه شکل در بندر عباس و تهران به ایشان کمک میکردند.
من خودم تصمیم های جدیدی در زندگی ام در مورد کسب و کار و…دارم وتا قبل از دیدن این فایل مقداری ترس و شرک و تردید در مورد اجرا این تصمیم ها داشتم ولی پس از مشاهده ای این فایل به کلی ترس من برطرف شد.
چونکه من نیز مانند حضرت موسی علیه السلام در کودکی از موقعیت صددرصدی مرگ نجات پیدا کردم و ایمان دارم که خداوند که در آن زمان من را شفا داد از این لحظه به بعد نیز از من حمایت میکند.
حضرت علی علیه السلام در نامه ای 31خطاب به امام حسن میفرماید که میزان اجابت دعا تو بستگی به باور تو نسبت به خداوند دارد.
و در داستان حضرت موسی علیه السلام زمانی که ایمان آن حضرت به خداوند بیشتر شد خداوند درخواست های اورا اجابت کرد و تصمیم گرفت که به سمت کاخ فرعون برود.
چقدر زیبا استاد عباسمنش توضیح دادن که اگر مسئله ای چاقی داریم این مسئله آمده است که با برطرف کردن آن به سلامتی خود کمک کنیم و با حل آن کلی اعتماد به نفس ما بالا میرود وکلی در حل کردن مسائل آینده خود قدرت میگیریم.
تشکر فراوان دارم از استاد عباسمنش برای ارائه ای این فایل هدیه ای ارزشمند…
تشکر دارم از تمامی کسانی که این کامنت را تا انتها مطالعه کردند
خدانگهدار…
به نام خداوند بخشنده مهربان
با سلام و هزاران درود خدمت استاد عباس منش عزیز خانم شایسته نازنین و همه دوستان گلم در سایت عباس منش
خدایا شکرت که امروز هم در مدار دریافت این آگاهیهای ناب قرار گرفتم استاد عزیز از زمان ورودم به این مسیر الهی یعنی از سال 98 کار تغییر باورها را با فایلهای توحیدی عملی شروع کردم در ابتدای راه بودم اما از همان روزهای نخستین به طور عجیب و غریبی فایلهای توحید عملی چراغ راهم شد تا از ظلمت وتاریکی به روشنایی و ایمان قدم بردارم از دوراهی که سالیان سال با اون دست و پنجه نرم میکردم نجات پیداکنم از یک طرف خدا و قرآنی که به ما معرفی کرده بودند خدا و قرآنی که نتیجه ای جزترس و نگرانی چیز دیگری برام نداشت داشت تا الهامی باشد برایم تا مرحمی باشد بر زخمهای زندگیم
ازطرف دیگر میدیدم کسانی که به اصطلاح مذهبیتر نبودند اما چقدر موفقترند و زندگی مرفهتری دارند شادترند سلامتتر بودند و کم کم متوجه ملیتهای مختلف شدم که بابا این ملتهای سایر کشورهای جهان که مسلمان نیستند آخه چطور اینقدردرهمه جوانب پیشرفته هستند وملتهای شادی هستند وزندگی باکیفیتی دارند امامابه اصطلاح مسلمانها هرروز به نام اسلام خداوقران جزکشت کشتار همدیگه هیچ کارمثبت دیگری انجام نمیدیم خلاصه حسابی سردوراهی سختی بودم تا اینکه خدا استاد عباس منش عزیز را سر راهم قرار داد ومنو باخدای واقعی خودم وقرآن این کتاب معجزهگر آشنا کردوراه درست و صحیح را نشانم داد و من را از گمراهی نجات داد خدایا شکرت در این مسیر الهی هستم
استادعباسمنش عزیز بینهایت ازشما نازنین سپاسگزارم بابت اشاعه توحید
اززمانی که باسایت اشناشدم فایلهای توحید عملی وجلسات قرآنی 12 قدم رابارها وبارها گوش کردم ومیکنم وبیشترکامنتهای فایلهای قرآنی دوستان راچندباره میخونم فایلهای ضبط شده باصدای خودم رابامحتوای جملات تاکیدی وباوربه خدا راشبانه روز گوش میکنم تاخدا وقرآن درعمق وجودم رسوخ کند
وامیدوارم که هرچه زودتر مدارام بالاتربره وخداوند مطالعه قران به طورمستمرواصولی ودرک بهتر مفاهیم قران را نصیبم کند.
امین یارب العالمین
به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و جهانی زیبا و سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی خلق کرده
و من را از بدو تولد موجودی ارزشمند و بالیاقت آفریده، که لیاقت برخورداری از تمام نعمتهایش و داشتن بهترین نوع زندگی را دارد.
سلام به تمام خوبیها، زیباییها و آدمهای خوب
—————————————————————————————————————————————————————————————————————–
نباید به خودمون برچسب بزنیم و بگیم من فلانم بهمانم… آدمی که پذیرفته باشه من اینم، نمیتونه تغییر کنه.
افرادی که به خداوند ایمان و باور قلبی دارند، نیاز به پارتی و شریک و حمایت دیگری ندارند؛ آدمی که به خداوند باور داشته باشه، دنبال شریک نمیگرده.
برای انجام هر کاری باید روی خدا حساب باز کرد؛ فقط لازمه که ایمانت رو قویتر کنی و کافیه که تکاملت رو طی کنی.
ممکنه یکسری چیزها با ذهن محدود ما منطقی باشه اما اگر خداوند رو حقیقتا باور داشته باشیم منطقی نیست.
به قول آیه 286 سوره بقره به صورت زیر است:
“لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ ۚ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ”
“خداوند هیچ نفسی را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند. آنچه (نیکی) به دست آورده، برای اوست و آنچه (بدی) به بار آورده، بر اوست. پروردگارا! اگر ما را فراموش کردیم یا اشتباه کردیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! و بار سنگینی مانند آنچه بر کسانی که پیش از ما بودند، بر ما مگذار. پروردگارا! و آنچه را که برای آن طاقت نداریم، بر دوش ما نگذار. و از ما بگذر و ما را ببخش و بر ما رحم کن. تو مولا و سرپرست ما هستی، پس بر قوم کافر پیروزمان کن.”
ترس= بیایمانی
وقتی یک هدفی داری و حرکت میکنی، خدا رو بدون شک با خودت ببین. بدون شک خدا رو با خودت ببین. ببین که هست و کمکت میکنه.
چون به اندازهای که بارو کنی خدا باهات هست و کمکت میکنه و شنونده هست و علیمِ به ذاتت، به همون اندازه باهات هست.
چون به اندازهای که تو باور کنی خدا با تو هست، خدا واقعا با تو هست و به تو کمک میکنه؛ به اندازهای که خدا رو باورش کنی میتونی مسیر رو جلو ببری و قدرتمند عمل کنی.
وقتی ایمان و باور قلبی به خدا داشته باشی و در هر کاری فقط خدا رو ببینی، تمام کارها بهطور معجزهآسا پیش میره. هر جا لازم باشه خدا خودش ما رو هدایت میکنه تا همه چیز به بهترین شکل ممکن پیش بره.
خداوند یک سیستمه قانونمنده، خدا یک انرژی قدرتمنده که از رگ گردن به ما نزدیکتره.
خداوند مثل آینه عمل میکنه و داره به افکار و باورها و رفتار ما پاسخ میده؛ آینه چی کار میکنه؟ هر آنچه بهش میدیم رو داره به ما برمیگردونه: میخندی، میخنده بهت. عصبانی هستی، روی عصبانی بودن به تو نشون میده و…
کارها باید آسان پیش میره، اگر ایرادی تو کار هست، باید اون رو پیدا کنم، وگرنه اگر با خدا باشی تمام کارها آسان پیش میره.
پس درخواست میکنیم که خدایا برای ما کارها رو آسان گردان. خدایا برای ما مسیرها را آسان گرداند.
این باور غلطه که فکر کنیم باید حتما برای رسیدن به خواستهای رنج بکشیم؛ این غلطه که فکر کنیم اگر برای بدست آوردن چیزی عذاب بکشیم، خدا به ما پاداش میده و پیشش عزیز میشیم.
خدا میخواد که ما خوشبخت باشیم، خدا میخواد که ما ثروتمند باشیم، خدا میخواد زندگی عالی رو تجربه کنیم، خدا میخواد که ما خوشحال باشیم، خدا میخواد که ما با خوشحالی از صبح تا شب آرزوها و خواستههامون رو ازش بخوایم، خدا میخواد ما به گسترش جهان کمک کنیم…
تمرکزت رو بزار روی زیباییها و خوبیها، تمرکزت رو بزار روی نقاط قوتت، تمرکزت رو بزار روی نعمتهای زندگیت؛ خواستههات رو فقط به خدا بگو نه ناخواستهها.
از خدا وضوح از طریق تضاد رو بخواه؛ وقتی به یک تضاد برخورد میکنی، تمرکزت رو بزار روی زیباییها و نعمتها و آرامشت رو حفظ کن، اونوقت خواستههای حقیقیت رو از خدا بخواه.
تضادها برای این هستند که خواستههای ما شکل بگیرند.
چی میشه که خواستهها اجابت میشوند؟ موقعی که ما تمرکزمون روی خواستههاست نه روی تضادها.
تضادها برای شکلگیری خواستهها بودن نه اینکه تمرکزمون بره روی تضادها.
آیه 186 سوره بقره
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، بدانند که من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند.
هر وقت انسان قدرت و عظمت و علم و مهربانی و وهاب بودن خداوند و رحمان بودن خداوند و رزاق بودن خداوند و حامی بودن خداوند و هادی بودن خداوند و… رو به خودش یادآوری میکنه، به همان نسبت همان ویژگیهای خداوند رو در زندگیاش دریافت میکنه.
خداوند داره پاسخ میده به شکلی که ما به او فکر میکنیم.
درخواستها اگر متفاوت باشند، پاسخ خداوند هم متفاوت خواهد بود.
بیشتر اوقات وقتی یک کاری رو با باور نامناسب انجام بدیم به نتیجه منفی میرسیم؛ در صورتی که اگر همون کار رو با باور صحیج انجام بدیم، به نتایج مثبت میرسیم.
نباید روی گذشته نامناسب و اشتباهاتمون تمرکز کنیم؛ هر چقدر روی اینها تمرکز کنیم کار رو برای خودمون سختتر میکنیم. نباید هی گذشته و اشتباهات رو منشن کنیم و در موردش حرف بزنیم؛ باید تمرکز روی بزاریم روی چیزهای خوب، باور داشته باشیم که خداوند ما رو بخشیده، باور داشته باشیم که خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
ما باید همیشه به خودمون یادآوری کنیم که خداوند داره پیوسته به درخواستهای ما پاسخ میده.
باید هزاران بار لطف خداوند رو به خودمون یادآوری کنیم و به یاد بیاریم که اگر خدا بخواهد میشود.
باید به خودمون یادآوری کنیم که اگر خدا بخواهد غیرممکنها (از دید ذهن محدود ما)، سهل و شدنی است.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————–
من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا و سخاوتمند که سرشار از خوبی و زیبایی و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و برکت و آدمهای خوب هست زندگی میکنم
و قرار هست زندگی فوقالعاده زیبا و عاشقانهای رو تجربه کنم
و بسیار خوشبخت و ثروتمند باشم
و نقشی در گسترش این جهان زیبا داشته باشم
و اثر خوبی از خودم به جا بزارم
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خدا از من راضی باشه.
من باور دارم که تجربه خوشبختی و ثروت پایدار، روند طبیعی زندگی منه؛ چراکه ذات من بسیار لایق و ارزشمنده.
خدایا شکرت
درود به بانو مریم عزیز ، هم خانوادهی گرامیام در خانوادهی بزرگ عباس منشی ها
اول تشکر می کنم بابت دیدگاه زیبایی که نوشته بودید
و دوم این رو بگم که مفتخر شدم حدود یه ساعت و نیم در صفحهی پروفایل شما بودم و دو مرتبه با تأمل ، غرق در لذت خواندن این دل نوشتهها و عشق بازی با خالق و فرمانروای خودم
بسیار بسیار زیبا و دلنشین بود و من حتی کپی کردم در یک نت در موبایلم و می خواهم این متن رو به غیر اون یک بخشی که مرتبط به زندگی خودتون بود…
بقیهاش که از نظر من یک نیایش بی نهایت زیبا بود رو ویس بگیرم و ضبط کنم و صبح ها صبح قشنگم رو با گوش دادن به این ویس شروع کنم :)
سلام محمد حسین عزیز
خیلی خوشحالم که پیامم همونطور که برای خودم خیلی لذتبخش هست، برای شما هم خوشایند بوده.
خیلی ممنونم با ارسال پیام زیباتون، حال خیلی خوب من رو عالیتر از قبل کردین.
خدایا شکرت
براتون زندگی فوقالعاده عاشقانه و سرشار از اعتماد، صداقت و وفاداری،
زندگی در سلامتی و آرامش و آسایش و رفاه،
زندگی توام با آبرومندی، عزتمندی، موفقیت و ثروتمند پایدار
و در یک کلام، خوشبختی و سعادتمندی در هر دو جهان رو آرزو دارم
و امیدوارم در این جهان زیبا، به چیزی خیلی خیلی بیشتر از سقف تمام رویاهاتون برسین
دوست شما، مریم
به نام خداوند هدایتگرم
سلام خدمت دوست عزیزم مریم جان
کامنتت بینظیر بود عزیزم و کلی آگاهی کسب کردم
و با خوندن کامنتت هدایت شدم به سمت داستان هدایت شدنت به سایت در پروفایلت
دختر تو بینظیری
مناجاتت و نحوه درخواست کردنت و شکرگزاریت از خداوند بسیار زیبا بود
با اجازه ات و به طبع الگو برداری از آقا حسین تجلی ، من هم اون قسمتها رو به جز قسمتی که مربوط به خودتون بود ، کپی کردم در نت گوشیم که داشته باشم و بخونم هر روز
مچکرم ازت که کامنت گذاشتی
امیدوارم هر کجا که هستی پر روزی و شاد و سلامت باشی
موفق باشی عزیزم
پریسا
سلام پریسا جان، دوست زیبا و مهربانم
خدا رو شکر میکنم که کامنتم همونطور که خیلی خودم رو خوشحال میکنه، تونسته برای شما هم خوشایند باشه.
من هم ازت ممنونم که با ارسال پیام زیبات، حال عالی من رو فوقالعادهتر کردی.
برات آرزوی داشتن زندگی عاشقانه همراه با صداقت، درستی و وفاداری،
سلامتی، آرامش، آسایش، رفاه، امنیت، ایمنی، موفقیت، عزتمندی، آبرومندی و ثروتمندی رو دارم
و امیدوارم به خیلی بیشتر از سقف تمام آروزهات برسی
و در این جهان و جهان بعدی، بسیار خوشبخت و سعادتمند باشی.
دوست تو، مریم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز،
اگر نفْسی نداشته باشی مهم نیست که کسی به تو بگوید احمق و یا بگوید نابغه. مطلقاً اهمیتی نخواهد داشت… زیرا این انتخاب دیگران است. اما تو میدانی که کیستی و متکی به نظرات دیگران نیستی.
نفس، وابسته به دیگران است.
نفس، تو را بردهی جامعهای میکند که در آن زندگی میکنی.
معمولاً مردم فکر میکنند که نفسشان چیزی بسیار با ارزش است. ولی نفس چیزی جز بردگی آنان نیست.
انسان فقط وقتی موجودی مستقل، آزاد و فردیتیافته میشود که نفس را رها کرده باشد، زمانی که فقط یک موجود ساکت باشد، بدون فکری از “من” ــ فقط یک سکوت خالص……
و اگر در این سکوت به درون نگاه کنی، هیچ “من” در آن نخواهی یافت، بدون منیت، بدون خود… فقط یک فضای خالص.
این فضای خالص، بُعد روحانی شماست.
این فضای خالص، اشراق شماست.
این فضای خالص، شعفِ غایی شماست.
و نفس از تمام این چیزها جلوگیری میکند.
نفس، شما را یک گدا میسازد، در حالی که شما امپراطورِ یک امپراطوری عظیم هستید. البته این امپراطوری به بیرون تعلق ندارد، در درون وجود شماست، ولی گسترهی آن همچون خود کائنات وسیع و پهناور است.
نفس، شما را محبوس و زندانی میکند. آن را تغذیه نکن… و این را بیان می کنم زیرا میدانم که این امکان برای همه هست که نفس را تغذیه نکنند و وارد آسمان باز شوند.
به ذهن انسان نگاه کن.
بدبختی ها را جمع می کند.
درد و رنج ها را جمع می کند.
هرگز لحظه های شادی را جمع نمی کند.
بدبختی روی بدبختی جمع می کند.
آنگاه زندگی جهنم میشود.
این اندوخته بشر است.
این شیوه نگرش انسان به چیزهاست.
به گفتن این جمله ادامه می دهد که شادی لحظه ای است. اما هیچکس نمی گوید که رنج لحظه ای است.
هیچکس نمی گوید که اضطراب لحظه ای است.
احساس می کنی که اضطراب دائمی است.
رنج دائمی است و خوشحالی لحظه ای است.
این اشتباه است. هر دو مثل هم هستند.
هر دو لحظه ای اند … و در واقع برعکسش درست است.
رنج لحظه ای است و سرور ابدی است.
اما هم اینک با این ذهن همه چیز لحظه ای است.
رنج می آید و می رود، سرور نیز می آید و می رود
اما این تویی که رنج را جمع می کنی.
بنابراین دائمی به نظر می رسد.
و هیچگاه شادی و خوشحالی را جمع نمی کنی!
گرامی و عزیز نمی داری.
به همین دلیل لحظه ای به نظر می رسند.
این انتخاب تو است.
این انتخاب را تغییر بده.
زیرا با اندوختن رنج بسیار، رنج بیشتری جمع خواهی کرد.
رنج زیاد می شود؛ تو به ازدیاد آن کمک می کنی.
آنگاه ممکن است لحظه ای بیاید که در چنان مه غلیظی باشی که نتوانی هیچ امکان سروری را ببینی.
آنگاه کاملاً منفی نگر می شوی.
کاملاً برعکس باش:
وقتی رنج می آید، جمعش نکن.
اجازه بده بیاید، اما تغذیه اش نکن.
چرا درباره اش حرف می زنی؟
همه درباره ی درد و رنجشان حرف می زنند.
چه اصراری است!؟ چرا این قدر نسبت به آن توجه وجود دارند!؟ به یاد بسپار: هر آن چه که به آن توجه زیادی نشان دهی رشد می کند.
توجه عنصر یاری دهنده ی رشد است.
اگر به چیزی توجه نشان دهی،
بیشتر رشد خواهد کرد.
سلام دوست عزیز من
کامنت بسیار پر باری بود ،نکاتی رو گفتی که بسیار بدیهی است و در هین حال بسیار زود فراموش میشود
وقتی کامنت شما میخوندم اونجا که گفتین همه ما نگاهمون به شادی بسیار زود گذر ولی به رنجها همیشگی ،خیلی بهش فکر کردم و دیدم که تمام طول عمرم به جز این سالها که با استاد آشنا شدم تفکر من همینطور بوده و فکر میکردم رنجها ابدی و انسان در رنج آفریده شده و اگر خوشی هم میاد لحظه ای ،ولی استاد اینقدر خوب این موضوع به ما آموزش داده که تمام بچهای این سایت بیشتر طول روز بفکر افکار مثبت بیشتر هستن و این اصل داستان ،آسان شدن برای آسانی ها
ممنون از شما دوست عزیز برای آگاهی های بینظیری که انتقال دادی
سلام و درود بر شما دوست گرامی علی آقای احمدی عزیز
چقد از کامنت کوتاه و پر مفهومت لذت بردم و به چه چیز بسیاااااار مهم اشاره کردین که مشکل همه ماست خوراک دادن به نفس با توجه کردن به حرف و تایید مردم و از امروز یاد گرفتم که تا میتونم به رنجهام توجه نکنم از ناخواسته هام هرگزززززز حرف نزنم به لطف خدا خیلی سال از مشکلاتم هیچ جا حتی پیش خدا گله نمیکنم با هیچکسی درد ودل نمیکنم ولی از رفتارهای هرز اونایی که ازشون انتظار بهتر بودن دارم که اینم اشتباهه از هیچ کسی نبایدددد هیچ توقعی داشته باشم گهگاهیی حرف میزنم واین الان فهمیدم میدونستم ولی فراموش میکنم نبایدددد حرفی به زبان بیارم چون وقتی به زبان میارم یعنی توجه نشون دادم و توحه هم تولید جنس میکنه چه توجه ام به خوب باشه چه بد اون تولید محتوی داره توجه مساوی است با تولید محتوی.
و از کامتت قبلی شما که هم فامیلی شماست آقا رضای احمدی و هم از شما خوندم که باید حواسم به توجه ام ازاین به بعد بیشتر باشد و دمتگرررررم که یاداوری کردی سعی و تلاشم به این باشه مثل استادم مثل همه پیامیران و امامان پاکم در کشتن نفسم استاد شوم که ازبین بردن نفس یعنی خالص شدن برای خدا و این یعنی هم مدار شدن با شراب طهور با چشمه کوثر که زیباترین نعمتها بهترین نعمتها اونجاست یعنی هم مدار شدن با اجابت دعای قنوت،
ربنا آتنا فی الدنیا والحسنه و فی الاخرت والحسنه وقنا عذاب النار
دوست خوبم بسیاااااار لذت بردم از کامنت نورانی تون موفق و پیزوز و شادمان باشید.