درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
الا بذکرالله تطمعن الغلوب در هر لحظه دلها با نام و یاد تو آرام می گیرد
سلام به استاد عزیز و نازنیم
سلام به خانم شایسته ی بینظیر و نازنینم.
درود و وقت بخیر خدمت همه ی نوری چشمی های خداوند در این سایت بهشتی
الهی حال دلتون مثل همیشه عالی و احوالتون متعالی و جیباتون پر پول بهمراه لذت عشق الهی و نشانه ها و هدایت های الهی باشه
ای جهان هستی از تو سپاسگذارم که انسداد های درونی من را که باعث محدودیت من شده بود و وزنه های سنگین و موانع من برای پرواز و صعودم شده بودند را بدون هیچ اشتباه و خطایی بر من نمایان و آشکار و شناسایی میکنی تا با نتایجم اوج بگیرم و رشد کنم و به بلند آوازگی بدرخشم..!!!
بارالها!!!!
بار الها ترا شکر گذارم که توانایی کنترل ذهن و توانایی اعراض از ناخواسته ها را بر من آسان کرده ای
وقتی موسی به خداوند درخواست هاشو گفت یاد فایل بینظیر فقط روی خدا حساب کنیم. افتادم . انگار موسی خیلی زود فهمید که باید فقط روی خدا حساب کنه نــــه روی باورهای محدود کننده ی عقلانی خودش .. نــــــه روی گذشته و اشتباهات تیره و تاریک خودش ..و نه روی عقل و منطق و دلایل بظاهر منطقی خودش . بلکه فقط و فقط باید روی خداوند حساب باز کنه!!!!..
وقتی خداوند به موسی فرمان داد که برو بسمت فرعون .. موسی در وحله ی اول یاد ناتوانی و ضعف های خودش افتاد و اقرار کرد . که من لکنت دارم و می ترسم و نگرانم . آنها منو قبول ندارند و می ترسم تکذیبم کنند و در نهایت بخاطر قتلی که انجام دادم آنها منو می کشن .. در واقع موسی خودش را به چالش کشید و تمام ضعف هاشو از خودش بیرون کشید و گذاشت روی میز تا دلایل بظاهر منطقی خودشو برای این راه سخت و رفتن پیش فرعونی که خودش را خدای دنیا میدونست با رب العالمین مطرح کرد و خداوند در پاسخ به موسی گفت شک نکن که چنین نیست
خدایاااا شکرت که استاد عزیزم به استناد از آیه های قرآن این دروس را به ما آموزش دادند که اصلا برای گذشته های تیر و تاریک مون خودمون رو ملامت نکنیم حتی مثل موسی که دیگه بدترین کار رو انجام داده بود و سعی کنیم خودمون رو ببخشیم و از آنها اعراض کنیم و باورها مون رو تغییر دهیم و از زاویه ی دیگه ای به موضوع زندگی مون نگاه کنیم.. البته این کار خیلی سختی هست و اینجا بود که یاد موسی افتادم که چقدر کنترل ذهن خوبی داشت که توانست زاوایه ی نگاهشو تغییر بده !!! البته باز بر میگرده به همان ایمان و یقین و اعتمادی که قلبا در وجودش ایجاد شده بود . و از خداوند در خواست کرد که سینه اش را بگشاید و شجاع شود و هدایتش کنه و قوت قلبی داشته باشه و برادرش را همراهش کنه تا قدرت حرکت را داشته باشه هر چند برادرش کار چندانی نکرد ولی ابزاری برای حرکتش شد.
مرسی مرسی استاد عزیزم که به ما قوت قلب دادید تا ایمان و اعتماد مون به خداوند بیشتر از همیشه شود تا بتوانیم توحیدی باشیم و انشالله توحیدی هم عمل کنیم..
.. یعنی وقتی زاویه ی نگاه ما به مسایل تغییر کند نتایج هم تغییر می کند ..و جهان و این سیستم جهان هستی همانند آیینه ای برای ما عمل میکند
این همان قانون جذب عمل و عکس العمل است که جهان همانند آیینه ای بسمت ما بازتاب دارد
خدایاااا شکرت که باز هم استاد با استناد به همین آیه های قرآن بهمون یادآوری کرد که هر وقت به مسعلع ای روبرو می شوید موفقیت های گذشته تون را بخودتون یادآوری کنید و از خداوند سپاسگذار باشید اینکه این خداوند همان خدایی است که بارها و بارها در خیلی از شرایطی که بتصور ما غیر قابل حل شدن بود.. شرایط خوب و مناسب و معجزات را برامون رقم زد .. و خداوند به موسی یادآوری مادرش را می کند. اینکه ای موسی به یاد بیاور همان طوری که ما به مادرت الهام کردیم که ترا به دریا بیاندازد و ما ترا نجات دادیم ..
استاد جان من همیشه یاد معجزاتی که برام اتفاق افتاده میوفتم که چطوری خداوند دستمو گرفت و نجاتم داد… که جا داره یکی از این معجزات را که دور نیست اینجا بخودم یادآوری کنم
اینکه.. در سال 1401 مالک خونه ی قبلیم چندین ماه قبل از سر رسید موعد مقرر به ما فشار آورد که خونه شو میخواست .. یعنی همون سالی که شما می خواستید بیاید ایران و اینترنت بطور کل قطع شده بود و شلوغی های شهریور برای مهسا امینی . و کلا کشور پشت رو شده بود .. در آن شرایط بظاهر سخت نه پول اضافه ای برای جابجایی داشتم و نه اینترنت بود که خانه ای پیدا کنم و نه امیدی و فرش قرمزی یعنی ظاهر قضیه خیلی در هم پیچیده شده بود ولی آنقدر همه چی و آن تضادها بنفع ما پیش رفت که اصلا هیچوقت یادم نمیره . یعنی آنقدر نشانه ها و هدایت های الهی در آن شرایط خودشو قشنگ بهم نشون داد که همیشه بخودم میگم می شود حتی در بدترین شرایط همه چی گل و بلبل پیش بره و برای من همینطور شد داستانشو توی پروفایلم و کامنت هام نوشته بودم
یعنی دقیقا یکی دو ماه قبل از جابجایی یکی از آشناهامون وامی گرفته بود که مبلغ پانزده میلیون ریخت توی حسابم بدون اینکه من درخواستی ازش کرده باشم در واقع مثل هارون یک قوت قلبی برام شد .. و دوباره بعدش میخواستم فرش هامو بفروشم که یکی از دوستان مون در بازار کار می کرد پولی به حسابم واریز کرد و گفت بعداً سر فرصت فرش هاتو بفروش و سی میلیون ریخت توی حسابم .. یعنی خود بخود پول جابجایی و تغییر مکانم جور شد .. و بعدش ساعت 4 صبح در کمتر از یکی ساعت اینترنت وصل شد و بعدش چند روز قطع شد و دخترم این خانه ای که الان در آن زندگی میکنم را در سایت دیوار پیدا کرد یعنی آنقدر همزمانی های جادویی پیش آمد که با هیچ عقل منطقی قابل قیاس نیست . خانه ای زیبا نوساز بزرگتر و زیباتر با کابینت های سفید و گاز رو میزی و کمدهای بیشتر و بزرگتر و جا دارتر کشویی در هر دو اتاق خواب .. بالکن بزرگ رو به طلوع خورشید بدون هیچ محدودیتی برای دیدن آسمان زیبا و کوه های دور دست .. یعنی همان چیزی که توی دفترم نوشته بودم انجام شد ..و بعدش مدیر ساختمان مون خودش کمکممون کرد که بریم املاکی و قرارداد بنویسیم .. و بعدش فروش لوازم اضافه ای که اصلا مورد نیازم نبود و پس دادن آن پول ها به آشنایانی که دست خداوند برام شده بودند .. تمام این نعمت ها رو بخاطر آن کنترل ذهنی ایجاد شد که در همان شرایط سخت و ترس و نگرانی ها با گوش دادن به فایل های دانلودی گفتگو استاد با دوستان که خیلی هم هدایتی بود توانستم زاویه ی تفکرم را در آن شرایط تغییر بدم و احساسمو خوب کنم و به خواسته ام تمرکز کنم .و بعدش مرحله به مرحله شرایطم بهتر و بهتر شد خدا رو شکر و من از روزی که با شما و این سایت و آموزه های شما آشنا شدم که این بزرگترین معجزه ی زندگیم بود از شما یاد گرفتم که هر لحظه سپاسگذار خداوندم باشم و همیشه این نعمت ها رو با خودم مرور کنم و شکر خدا هر روز معجزات خدا رو میبینم که نمی توانم در این کامنت بنویسم چون خیلی طولانی می شود ولی همین معجزه ای که برای تغییر مکانم ایجاد شد بلطف خدا و بلطف فایل های بینظیری که هر روز نگاه می کردم و نت برداری می کردم باعث شد که زاویه نگاهم تغییر کنه و به همین طریق باورهام تغییر کرد و شکر خدا ایمان و اعتماد و یقینم به خداوند هر روز بیشتر و بهتر و عمیقتر و محکم تر شد و این عملکردم بلطف همکاری خداوند تا کنون ادامه دارد خدایا شکرت
من با دریافت ارزش درونی خود و شناخت قدرت خلق و آفرینش در خودم مسعولیت همه ی پروگرام های ذهنی که از خانواده و جامعه فرهنگ و غیره به من القا و در من نهادینه شده بود و مرا شرطی کرده بودند و باورهای من را شکل داده بودند و یا بدون اینکه خودم در انتخاب آنها دخیل بوده باشم اعراض می کنم.!! و خودم را از قید و بند تمام آنها آزاد و رها میکنم و خودم را می بخشم و از ناخواسته ها اعراض می کنم و با گذشته های تیر و تارم خداحافظی کردم خداحافظ گذشته هایی که گذشت و سبب خیر و برکت های من بودید تا با آن تضادها به مسیر نور الهی در این سایت و راهنمای عزیزی آشنا شوم تا در ادامه ی مسیرم هدایتگر من باشند خدایاااا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
دوستون دارم یک عالمه
خدایا شکرت
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
*/خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
درود به استاد عباسمنش عزیز و مریم بانو
بسیار بسیار سپاسگزارم از شما به خاطر اینکه فکر میکنید به این مسائل ، دنبالش میرید که از زاویه قوانین درکش کنید و با ما به اشتراک میگزارید.
واقعا حیرت زده میشم از اینکه قوانینی که استاد درک کردن از جهان و کتاب قران چقدر دقیق و یکسانه و هیچ تفاوت یا تضادی بین گفته ها و درک استاد و گفته های قران و عملکرد جهان نیست. این واقعا نشون میده خدا چه قدر شما رو هدایت کرده و قبل و زبانتون رو نرم کرده که همینقدر شیوا و درست برای ما هم بیانش کنید طوری که درکش کنیم !
وقتی حضرت موسی توجه اش روی نقطه ضعف هاش بود و گله میکرد و ایمانش ضعیف بود جواب و هدایت و راهکاری از جانب خداوند دریافت نکرد یا وضعیتش بهتر نشد .
ولی وقتی اومد روی خواسته هاش تمرکز کرد و بجای اینکه گله مند باشه ، چون باتوجه به تضادی که باهاش برخورد کرده بود خواسته اش واضح شده بود، به جای تکرار نقاط ضعف اش ، خواسته هاش رو به خداوند گفت ، خداوند اجابتش کرد.و نجات بخش بودن خودش رو در کودکی موسی بهش یاداور شد که باعث شد ایمان موسی قوی تر بشه !
خدایا شکرت
ما فقط باید بخوایم ، و بدونیم که شدنیه ، و اتفاقات خوبی که قبلا برامون افتاده رو یاداوری کنیم و بخوایم که مسیر برامون اسان تر بشه ، صفات خداوند رو به یاد بیاریم و تکرارش کنیم و با توجه به ایمان داشتن به صفات خداوند میتونیم ازش درخواست کنیم که به ما هم از صفات خودش بده ،
چون کسی میتونی چیزی رو ببخشه که اول خودش داشته باشه ، چه بسا اون خداوند باشه که هرچیزی مطلق برای اونه ،
پس خداوند رو رزاق ، مهربان ، بخشنده ، هدایت گر ، تواب ، وهاب ، عالم ، همراه ، زیبا و …
بدونیم وازش بخوایم
خدایا تو روزی دهنده ی ریز ترین حشرات تا تا کولای تنبل تا خفاش شب زیست ، تا فیل تا زنبور عسل تا مورچه ی ریز و به ظاهر ضعیف هستی ، تو کسی هستی که وقتی نوزاد ضعیفی بودم بزرگم کردی و مراقبم بودی و بخاطر من بود که سینه مادرم رو از شیر غنی کردی !
این اصلا منطقی نیست ، ولی تو از جایی که ما حتی به فکرمون نمیرسه به موجودات جهان روزی میدی و بلاخره یه راهی پیدا میکنی ، خدایا من نمی دونم تو یه راهی برای من پیدا کن تو کارت رو همیشه به موقع و عالی انجام میدی ، اگه مسیر سخته یعنی من ترمز دارم و اجازه ی هدایت نمیدم.
خدایا سینه ی من رو شرح بده ، مسیر رو برام هموار کن تو از بی نهایت طریق به من روزی میدی همونطور که از لحظه تولد این کار رو اغاز کردی!
خدایا تو اجابت کننده و توابی ، همنطور که هروقت هر کدوم از ما خطایی کنیم و بعدش متوجه بشیم و دیگه انجامش ندیم خبری از تاوان نیست و از هرجا برگردیم تو مسیر رو از سر میگیری و کمکمون میکنی ، خداوند مثل سیستمه هر لحظه به ما پاسخ میده ، اگه این لحظه کار درست رو انجام بدیم و کار های نادرست گذشته رو تکرار نکنیم نتیجه متفاوت خواهد بود .
خدایا تو خالق و فرمانروایی ، به من قدرت بده
خدایا تو عالمی ، همه علم ها تویی و هرچه که نمیدانیم تویی ، خدایا از علم های خودت من رو اگاه کن ، بهم اگاهی بده ، از جنس علم های این عالم بهم عطا کن.من به هر علمی که از تو بهم برسه محتاجم.
خدایا تو همه چیزی ، همیشه هوام رو داشته باش!
به نام خدای فراوانی ها به نام خدایی که صاحب اختیار همه ماست. به نام خدای حضرت ابراهیم موسی سلیمان محمد .
به نام خدای استاد عباسمنش و تموم دوستانی که در این راه پر از خیرو نیکی هستن
خدایا بابات این اگاهی و باز شدن گوشو چشم دلمون صدها هزاران بار شکرت .
سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان خوش اقبالی که این فایلو دیدن و هم اگاهی کسب کردند و هم ارامش به دل هاشون رخنه کرده
چقدر این دو فایل برای من جذاب و زیبا بود
تا حالا از این منظر و دیدگاه به قران نگاه نکرده بودم منی که همیشه خدارو مثل خودم میدیدم و فکر میکردم مثل خودم یکی دوبار کار اشتباه از کسی سر بزنه باید توبیخش کنم اخطار بدم ی جوری باید بفهمونمش یا حالیش کنم
درصورتی که با دیدن این فایل فهمیدم که چقدر من درکم پایین بوده و همیشه دنبال توجیه کردن کارهای بی منطقی که از روی ترس انجام ندادم بودم
خدای مهربانی که حضرت موسی با اینکه از بدو تولدش تا سنین میانسالی هر قسمتی از زندگیش معجزه هست خداوند ازش شکایت نمیکنه کمکش میکنه یاریش میکنه سرپناهش میشه مثل تکیه گاه صندلی که استاد فرمودند میشه گاهی وقتا خود خودشو توسط ادما به ما نزدیک میکنه گاهی توسط تنهایی گاهی توسط اراده و باور قلبی در هرحالت لحظه به لحظه زندگیمون تحت نظر خداست
چقدر زیباست این خدای مهربان چقدر این خدای پیامبران زیباست ما فکرمون کجا سیر میکرد تاحالا واقعا برام عجیبه چرا تاحالا از این جنبه و دیدگاه به قران یا داستان پیامبران نگاه نکرده بودم و خدارو شکر که منت میذاره به سر تک تکمون و اگاهی میبخشه هر روز ی درصد بیشتر از دیروز.
وای خدای من ممنونم که با ذهن کوچیکو ناقص ما بنده ها مارو عذاب نمیدی خدایا کمکمون که ایمان حضرت ابراهیم و کسب کنیم کمکمون کن مانند حضرت موسی لحظه لحظه زندگیمون ایمانمون قوی و قوی تر شر پروردگارا شکرت خدایا حال تموم هم دوره ای های عزیزو به بهترین و خواسته هاشونو به بهترین نحو مورد اجابت قرار بده« آمین یا رب العالمین»
سلام و درود فراوان به استاد بزرگ و آگاهم که باعث افتخارم که شاگرد شما هستم
به رسم ادب و خواهش این کامنتو میزارم که خواهش میکنم این مسیر اگاهی و توضیح و ترجمه ی درست آیات قران مجیدو ادامه بدید:))
چقدر این کلام شما و فهم شما از ترجمه آیات و مقایسه ی آیات باهم توش درس و اگاهی بود که من به جرات میگم با وجود اینکه در خانواده ی به شدت مذهبی بزرگ شده بودم و حتی شوهر دختر خاله ی خودم از پسران مراجع تقلید هستند اصلا یک همچین توضیحات و درکی رو ازشون نشنیده بودم، چقدر الان ذوق زده هستم و هیجان دارم،
استاد عزیزم باور کنید که خداوند به شما این موهبت درک راحت و آسان و سلیس ایاتشو عنایت کرده و شمارو در مسیر این آگاهیها قرار داده که باز شما اونهارو با زبان ساده تر به ما اموزش بدین پس خواهش میکنم این راه ادامه بدید
سپاس سپاس سپاس
به قول یکی از دوستان چقدر این فایلای جدید شما هم مسیر شده با دوره دوازده قدم و چقدر جالب که دو فایل جدید در راستای قدم های جلسات 1،2 قدم 8 ، که به دوستانی که 12 قدم رو دارند پیشنهاد میدم حتما دوباره یک مروری بکنن به شدت عالیه:))
انگاری استاد خودشونم دارند دوباره دوره احساس لیاقت که پاشنه اشیل هممونه و واقعا عالی بود و دوره ی قرآنی 12 قدم که متحول کننده ی زندگی انسان در تمام جنبه های زندگیست رو مرور میکنن،
چقدر دوستون دارم که هیچوقت غرور نمیگیرتتون و نمیگین من که دیگه قوانینو میدونم ، مدام در حال رشد و پیشرفت بیشتر خودتون هستین،
حالاهم که بعد از چند مدت نبودتون اومدین کولاک کردین تو سایت :)) اصلا حال و هوای سایت روحانی و ملکوتی شده استاد و حرفی که از دل برمیاد به دل میشینه،:)
چقدر بعد از این فایلای قرانی بهتر و آگاهانه تر متعهد شدم به عملشون، چقدر فهم قوانین راحتتر شده، چقدر ایمانم قوی تر شده، قشنگ میفهمم که بزرگتر شدم، انگاری با رشد شما ماهم رشد میکنیم:)
چقدر جالب که شاگردا با استادشون رشد کنن:))
خدایا با تمام وجودم سپاسگزارم که راهمو روشن تر کردی، خدایا شکرت که حالم خوبه، خدایا شکرت که توکل و ایمان به توست، خدایا بخاطر استاد روشنگرم سپاس، سپاس که هر وقت دوباره فایلو گوش میکنم نکته ی جدیدی رو مشنوم و با وجودم درکش میکنم:))
استاد اونجا که گفتین 2 ساعت صحبت کردم که دیگه باید کم کم تمومش کنید گفتم کاشکی تموم نشه کاشکی استاد ساعتها واسمون بگن:)
استاد خواهش میکنم بازم بگید.
بازهم ممنون و سپاسگزارم
در پناه الله مهربان همیشه شاد و سالم و آگاه باشید
با سلام خدمت دوستان عزیز مهربان امیدوارم دوستان گلم همیشه سالم تن دروس باشن
و استاد عزیز و خانوشمون سالم و دلتون شاد باشه
استاد اینجا جای حرفهای رمانتیگ نیست اینجا جای است باید تغییر کنی یا میمیری یا تغییر اینها رو به خودم میگم دوستان
خب در مورد موسی داشتین توضیح میدادین موسی خیلی جلب بود فیلمش که نگاه کردم خیلی انگیزه من خیلی بیشتر شد استاد عزیز جاهای هست من میگم سعید خب پدر پولداری خب نداری طایفه پولداریم خب نداری برادریم خب نداری از این همه ملگ خدا هیچی نسبیت نشده خب بعد میخای واقعان منطزر چی باشی واقعان چی سعید از قدیم گفتن کس نخارت پشت من جز ناخن انگشت من
این بر میگرده به توحید
استاد موسی گه پیامبر بود شگ میگرد یا ابراهیم من گه جای خود دارم از بچگی بهم چیها گفتن بچه دایت خونه داره ت نداری سعید بچه حالت خونه دروس گرده ت نداری سعید همه به نونو نوای. رسیدن تو هیچ دوخی نیستی سعید از طرف والدین و جامعه و بعدش توی ذهنم چی میشد همش فهش به خودم به خدا به زمیونو آسمان فهش میدادم این چه خدای هست مگه نگفته اشرف مخلوقات پس گو ااون آدمی گه سوار بهترین ماشین هست و خونه های لاگچری هست چرا من ندارم خب اون میره دستشویی منم میرم اون داره غذا میخوره منم میخورم اون دست پا اعضای بدن داره منم دارم چرا من ندارم این پولو ماشینو خونه این چیزا و بعدش بر چسب ها شروع میشد بچها به خودم سعید میگفتم حلا عوامل بیرونی میگشدو وسط و بهدشم به خودم فهش میدادم و بعدشم به خدا
یعنی میخام بگم زندگی من توی چه سرت شیبی بوده من نمیدوستم خدا چه داره میشه میدونی استاد آگاهی نداشتم گه زندگی رو خودمون رقم میزنیم خب تمام افراد دور برم همین افکار داشتن و بعدشم همینطوری آمدیم جلو تا یه شب
بچها خدا شاهده خیلی دلم شکسته بود از این دونیا با قلب شکسته گفتم توی گوه ساعت 12 شب. رفتم زانو زدم گفتم خدایا من میخام از راه دروس به این خاستها برسم یا منو نابود گن یا دروستم گن من جز اگه وجود داری اگه نداری دونیاتو به آتیش میکشم
گه من دیگه این سایتو با استاد آشنا شدم ولی اولش با فیلم راز آشنا شدم این مغز من منطزر این موضوع بود و بعد گفتم خدایا شگرت ت گار خودت کردی حلا نوبت من بندگیمو نشونت بدم
بچها من بارها از مسیر رفتم بیرون باز آمدم بارها عصبی شدم باز آمدم بارها و بارها خشم نفرت و این چیزا آمده و حتی عمل هم گردم باز آمدم توی مسیر
به خاطر چی آمدم به خاطر این گه اون شب منو از مرگ نجات داد من به خاطر مواد زیاد سنگگوپ گردم و لی خداوند نجاتم داد تصادف کردم نجاتم داد آدمهای مزخرف از زندگی برد بیرون نجاتم داد و خیلی اتفاق های دیگه گه اگه بخوام بگم تا صبح باید بنویسیم
دوستان خیلی دوست دارم یه موضوعی هست باهتون به اشتراک بزارم و خیلی تاثیر گذار هست هم واسه خودم هم دوستان گه وقتی روی خودت با قدرت و با عشق گار مگینی چیگار میکنه باهات خداوند.
من یه پسر عمه ای داشتم و خیلی باهم جفت بودیم خیلی خیلی اسلن مصل 2 برادر و از طریق این پسر عمم با دوستای دیگش آشنا شدم و میرفتم میومدم خیلی دعوای هم بود خلاصه خیلی حرکتها باهم میزدیم و اینجا من یه تصمیم گرفتم رابطمو باهش گم کنم تا یه شب زنگ من میزنه و من گوشیم اشغال میکنم و این قط. رابطه تا 3 ماه طول کشید خب منو پسر عمم باهم مواد میزدیم میخاستم نباشم گه منم وسوسه نشم به خاطر این بود و منم احساسم به شدت عالی خب و خیلی احساس یکی بودن با خدا میگردم فقط اون کسی حرف منو میفهمه گه به. این رسیده باشه تا یه شب یه حس عجیبی بهم الهام شد گه یه چیزی درونم میگه سعید قراره اتفاق بدی بیفته به خانوادت بگو بچها خدا شاهده همینو هرروز هر سانیه میگفت میدونی .چطوری بود انگار عنیگ زده بودم روی چشمم ولی تار میدیم گی هست تا روز پنج شنبه.رفتم سر خاگ مادر بزرگم زنگ پسر عمم زدم گفت بیا کارت دارم آمد بهش گفتم فلانی یه حس عجیبی دارم گفت خیر باشه گفتم نیست گفتم هر جای میری هر گاری میکنی حواست به خودت باشه داره یه اتفاق بدی بیفته خب من آمدم خونه ولی حرف منو باور نکرد و شب جمعه تصادف کرد و 3 نفر توی ماشین بودن و اونها زنده بودن این بچه عمه ای من رحمت خدا میره واین بود ماجرای باور توحیدی گه اگه باورش کنی چیگارها میکنه واست ولی خیال میکنی بهدش حرف منو قبول گردن خانواده من نه فقط گفتن این دیگه موقعش رسیده من کجاها با خطر های روبه رو شدم ولی این خدا هدایت میکرد و نجات میداد حلا دوستان این باور توحیدی توی این ماجرا خوبه ولی توی. رابطه خب نیست توی میخام بگم که اینو هر جورت سعید قبولش کنی واست گار میکنه
دوستان هر چیزی یه فوت فنی داره یه قلقی داره اگه من بتونم این رو هرروز به خودم بگم و هی تکرار کنم زندگی هر لحظه اش گلستانه اما انسان فراموش گاره
دوستان دعای گه واسه خودم میکنم و به خدای خودم میگم
خدایا من در برابر قدرت ت هچی نیستم تو منو هدایت کن به سلامتی به راه دروس به ثروت بی نهایت به رابطه عاشقانه به اون چیزی گه من دوست دارم من فقط بلدم چیزی گه ت میگی تا حد توانم بگم چشم خدا من انسان هستم من فراموش گارم من دور برم پراز افکار منفیه د کمک کن تا بتونم توجه کنم روی نکات مثبت خدایا من خشم عصبانیت منو به مهربانی و خدمت به تو اعطا کن من چیزی نیستم جز پوستو کوشت استخان تو همه چی هستی هر چی هستم از تو هستم پس ت یاریم کن گه یاری دهنده هستی ت روزی بده گه روزی دهنده هستی ت سلامتی بده گه سلامتی دهنده هستی ت همه چی هستی و از من از روح خودت دمیدی و گفتی اشرف مخلوقات آسمانی هستی پس منو و استاد عزیز و دوستانی گه توی این مسیری گه میخاهیم جهانت رو گسترش دهیم یاریمون گن مغررو. نیشم دوستان عزیز مهربان من فقط تنها چیزی گه از خدا خاستم یه چیز بود خدا شاهده از راه دروس برسم به استقلال مالی وگرنه راه نادروس هزار تا راه بلد بودم و این هم خدا گارشو گرد حلا اگه خدا شاهده امشبم بمیرم میگم خدایا. دمت گرم من حس آرامش میخاستم بهم دادی همین چون خیلی ها رو دیدم ملیاردر هستن ولی آرامش ندارن ولی من.رسیدم چون در خاست گردم این جون مرد عزیز استاد سر راه من قرار داد همین
خب در پناه حق باشید
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیز و سلام و سلامتی به استاد شایسته نازنین و دوستان ارزشمندم
استاد من این دوتا سوره ها رو یا میشه گفت آیاتی که در مورد حضرت موسی گفته شده خونده بودم ولی واقعاً این دو تفاوت اساسی که شما توی این فایل توضیح دادین رو متوجه نشده بودم ، در حالیکه اتفاقاً برای ساختن باورهای درونی خودم منطق های قرآنی رو تا حالا چندبار در آورده بودم که چندبار هم توی کامنت های مختلفم نوشته بودم ولی واقعاً من این دوتا تفاوتی که شما گفتین رو نفهمیده بودم
بخاطر همین تا از زبون شما شنیدم ، پیش خودم گفتم عه راست میگه ها ، مثلاً توی سوره شعراء خداوند به حضرت موسی میگه برو پیش قوم فرعون!
من اصلاً این موضوع رو نفهمیده بودم با این حال من این آیات رو در مورد حضرت موسی قبلاً خونده بودم که توی فایل متوجه شدم علت اینکه خداوند به حضرت موسی میگه برو پیش قوم فرعون ، بخاطر این هستش که این مردم هستند که داشتند قدرت رو از خدا می گرفتند و به فرعون میدادند ، دقیقاً مثل زمانیکه آدولف هیتلر تصمیم میگیره دنیارو اونجوری که خودش دوست داره تغییر بده و بعد یک ملتی مثل مردم آلمان قدرت رو میان به هیتلر میدن وگرنه چه هیتلر چه فرعون چه مدیر یک شرکتی یا چه هر کسی دیگه ای از خودش چیزی نداره
همانطوری که من همیشه به خدا میگم
میگم: خدایا من از خودم هیچی ندارم ، هر چی هم دارم شما به من داری میدی
واقعیت هم همینه
خیلی جالبه توی سوره شعراء آیه 12 ، حضرت موسی داره در مورد ترس ها و باورهایی به خداوند میگه که خدا اصلاً اینا رو قبول نمیکنه و کاملاً ردش میکنه
چرا؟!
چون که از منظر خداوند که یک انرژی قدرتمند و آزاد و بی نهایتی هستش اصلاً محدودیتی وجود نداره و این ترس ها و باورهای غلط ، با منی که خداوند توی وجودمه و منو خلق کرده و داره هدایتم میکنه اصلاً معنایی نداره
چند روز پیش مامانم امده بود توی اتاقم به من میگفت من خیلی دوست دارم مثل تو به جای اینکه دنبال مشتری باشم ، مشتری خودش بیاد سمتم ، تو چیکار کردی که مشتری خودش امده ازت درخواست کرده؟
به مامانم گفتم: هیچ کاری!
هر جفتمون زدیم زیر خنده
چون من اصلاً توی شبکه های اجتماعی هم نیستم یا توی هیچ سایت فریلنسری هم پیشنهادی به کارفرمایان ندادم چون اون زمان هایی هم که این کارهارو می کردم اتفاقی نمیوفتاد! فقط امدم روی خودم کار کردم و از خدا درخواست کردم ، خدا هم انجام داد ، تموم شدو رفت…
توی همین آیه ای که حضرت موسی برمیگرده به خدا میگه پس بخاطر همه این مسائلی که دارم هارون بردارم رو برام بفرست که استاد در مورد شراکت صحبت میکنه
یاد شوهر خاله خودم افتادم ، این آدم کلاً هر کاری رو راه انداخته شراکتی بوده رفته توی سهروردی شمالی تهران املاک زده ولی شریکی و بعد رفته رستوران باز کرده بازم با شریک یعنی کلاً همه چیزش شراکتیه بعد جالبه الان چند ساله املاکش هیچ گسترشی نداشته در حالیکه یه دوستی داره که اون آدم نه تنها یک املاک بزرگ و موفقی داره توی همون جا بلکه خودِ همون دوستش هم یکی از بهترین بخر بفروش های منطقه شده ، چرا؟
چون هیچوقت شراکتی کار نکرده و همیشه هم تکاملشو درست رفته و شده یکی از میلیاردرهای تهران
سر همین پروژه ای که من داشتم کارهای توسعه اش رو انجام میدادم چند بار شده بود که بخاطر یکم سختی کاری که در حین توسعه سایت برام پیش امده بود مامانم و برادرم به من گفته بودن که برو یک برنامه نویس دیگه هم پیدا کن که دوتایی با همدیگه روی سایت کار کنید ولی اون میشد شراکتی و من اصلاً دوست نداشتم به این شکل کار کنم از طرفی پیش خودم میگفتم آقاجان من به اندازه ی یک برنامه نویسی که 10 سال سابقه کار توی این حوزه داره تمرکزی از صفر تا صد توسعه سایت رو یاد گرفتم
حالا دوست دارم خودم با هدایت های خدا از دانسته هام در عمل استفاده کنم با این حال اگر هم خداوند یک برنامه نویسی رو برام بفرسته که بخواد در ادامه توسعه سایت مشتریم کمکم کنه من راضی هستم:))
ولی خدا شاهده که من هر قسمتی از سایت رو خواستم درست کنم خودِ خدا هدایتم کرد انجام شد با این حال خیلی جاهاشو گیر کرده بودم ولی در نهایت انجام میشد که یکسری شرک هایی هم داشتم که خدا با نشونه هاش منو آگاهم کرد که حواسم باشه تا اینقدر سختی نکشم
خداوند به من یک نشونه داد از اینکه باید باهاش باشم چون خودِ خدا که همیشه با منه ، در اصل منم که باید با خدا باشم به من گفتش: من پشتتم همه خواسته هات انجام شدنیه فقط قدرت منو به یاد بیار
آهان آره استاد اصلی ترین تفاوت بین این دو آیه سیستمی بودن خداوند رو داره نشون میده که من هر درخواستی از خدا کنم به همون درخواست من پاسخ میده مثل اینکه من زمانی که نوجوان بودم خیلی علاقه مند شده بودم که گیتار داشته باشم و برای خودم گیتار بزنم این درخواست من از خدا بود و همین هم شد بعد یک مدت کوتاهی اون زمان من گیتاریست شدم بدون اینکه کلاس برم شروع کردم به یادگیری گیتار ولی بعد از حدوداً یکسال اگر اشتباه نکنم دیگه نمی خواستم گیتار بزنم! خدا هم خیلی خوشگل باز هم مثل همیشه به درخواست من پاسخ داد
هیچی ، گیتارو از من دور کرد ، منم بهش گفتم هرچی رو میخوای با خودت ببر ، فقط گیتارو با خودت نبر:))) شوخی کردم
حالا داستان اینجاست وقتی هر خواسته ای از خدا داشته باشیم ، خدا هم با توجه به درخواستی که ازش کردیم یکسری اقداماتی رو میگه که باید در راستای اجابت شدن اون خواسته مون انجام بدیم و از همه مهمتر خوب و بد مسیر رو هم میگه مثل همون آیه قرآنی که میگه:
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (آیه 8 شمس)
و به او شر و خیر او را الهام کرد
دقیقاً یادمه که دنبال استخدام شدن در شرکت ها بودم خب هر کاری می کردم اتفاق نمیوفتاد بعد از خدا هدایت خواستم ، یعنی بچه ها دقیقاً یادمه که خدا به من گفت تو آدم کارمندی نیستی!
بعد یادم افتاد که آره راست میگه چون که یکی از نشانه های کسی که روحیه ی کارمندی نداره و روحیه آزادی طلبی داره اینه که توی هیچ شرکتی نمیتونه زیاد طاقت بیاره و سریع از اونجا به بهونه های مختلف میاد بیرون!
چیزی که برای من اینجوری بود
همون شد ، گفتم آقا من میخوام در آزادی زمانی و مکانی کار کنم و دقیقاً طبق قانون خداوند این اتفاق افتاد
چون یک روز با خودم نشستم فکر کردم ، گفتم ببین وقتی که طبق قانون من به هر چی توجه کنم به همون سمت هدایت میشم خب من بیام به اون ویژگی هایی که میخوام در کار مورد علاقه ام داشته باشم توجه کنم تا به سمتش هدایت بشم و الان خیلی وقته که به لطف الله این اتفاق برام افتاده تازه دنبال اینم که این آزادی رو بیشترش هم کنم
اتفاقاً استاد من همیشه هر روز صبح توی ستاره قطبیم از خدا درخواست میکنم که کارهای امروزمو به راحتی برام انجام بده یا خدایا خودت منو به مسیر درست هدایتم کن و زندگی رو برام آسون کن که خدارو صد هزار مرتبه شکر الان زندگی من نسبت به قبل از اینکه به این مسیر توحیدی هدایت بشم اصلاً زمین تا آسمون فرق کرده اینقدر که آرامش و آسایش و آزادی و حال خوب و تجربیات جدید سفرهای بینظیر و متفاوت مثل همین سفر ماه گذشته ای که به استان مازندران داشتیم واقعاً خدارو صد هزار مرتبه شکر
در رابطه با موضوع وضوح از طریق تضاد استاد عباسمنش توی جلسه ششم از قدم هفتم-دوره 12قدم خیلی عالی و واضح به صورت عملی و ساده و روان توضیح میده که من از همون روزی که این جلسه رو دیدم بهش عمل کردم ، هر کسی قدم هفتم از دوره 12قدم رو داره بره حتماً این جلسه رو ببینه که واقعاً عالیه برای عملی کردن تصمیمات و خواسته ها اونم مثل آب خوردن
کلاً استاد تکرار به یاد آوردن قدرت های خداوند باعث ایجاد همون احساس قدرت در درون خودمون میشه که البته اینم در عمل ، یک کسی مثل حضرت موسی اینجا داشت میرفت به سمت کاخ فرعون که طبق دستور خدا با اونا صحبت کنه حالا توی این مسیری که داشت میرفت شروع کرد به صحبت کردن و به یادآوری قدرت های خداوند تا احساس قدرت و آرامش و شجاعت بهش دست بده باعث نشه دلش بلرزه ، یعنی میخوام بگم این هم در زمان حرکت کردن و عمل کردن به الهامات هستش که عالیه نه اینکه هیچ کاری نکنیم!
آهان راست میگی استاد دقیقاً اون چیزی که من به خدا نسبت میدم همون رو توی زندگیم تجربه میکنم مثلاً من همیشه به خدا میگم: خدایا شما در انجام دادن هر کاری توانا هستی و دقیقاً توی همین کار خودم حتی اون چیزهایی که من اصلاً نمیفهمیدمشون هم توسط خدا برای من انجام میشد یا همیشه خدارو ربّ وهابم خطاب میکنم و همیشه هم خدا داره به من چیزها رو میرسونه
استاد عزیزم نگران طولانی شدن فایل هایی که ضبط می کنید نباشید:)) تَهِ تَهِش فایل ها رو قطعه قطعه می کنید هر چقدر که دوست دارین در مورد این موضوعات صحبت کنید که بسیار مهم و عملی هستش
استاد به چه نکته مهمی اشاره کردین اینکه تجربیات مثبت خودمون رو یادآوری کنیم که می شود
من یادمه وقتی اولین پروژه از کار مورد علاقه ام رو انجام دادم دقیقاً طبق همین گفته شما تقریباً هر روز به خودم میگفتم: نگاه کن انجام شد خداوند اینکارو میکنه یک آدمی رو به سمتم فرستاد که براش سایت درست کنم نگاه کن وقتی خدا این آدم رو به سمتم فرستاده هزار نفر دیگه دو هزار نفر دیگه رو هم به سمتم هدایت میکنه و بعدش واقعاً همینم شد منظورم اینه که یک نفر دیگه پشت بند اون مشتری اولی هم خدا به سمتم هدایتش کرد تا براش سایت بزنم بعد دوباره باز هم هر دوی این مشتری هارو برای خودم یادآوری میکردم و باز هم دقیقاً باعث شد مشتری سوم هم به همون شکل های قبلی یعنی بدون اینکه من کاری کنم خدا به سمتم هدایتش کنه
خیلی با حاله:))
این فایل رو اینقدر دوست داشتم که یکبار صبح تصویریشو دیدم و یکبار دیگه هم به صورت صوتی همزمان که گوش دادم داشتم نکاتش رو با مثال های خودم مینوشتم در کل امیدوارم که هیچ چیزی قاطی پاتی نشده باشه
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت اصلی که به ما دارین میگید تا در عمل بهتر ازش استفاده کنیم
————————————————————————–
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ (آیه 40 شعراء)
به امید آنکه اگر جادوگران پیروز شدند، از آنان پیروی کنیم
فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَهُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ (آیه 41 شعراء)
پس هنگامی که جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم، حتماً برای ما پاداشی شایسته خواهد بود؟
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (آیه 42 شعراء)
گفت: آری، و در آن صورت مسلماً از مقربان خواهید شد
قَالَ لَهُمْ مُوسَىٰ أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (آیه 43 شعراء)
موسی به جادوگران گفت: بیفکنید آنچه را قصد دارید، بیفکنید
……………..
چقدر جالب از خدا بابت آیات قرآن هدایت خواستم پای کامنتم بذارم دقیقاً به آیات سوره شعراء هدایت شدم ، همون سوره ای که استاد در این فایل صحبت میکنه
خداروشکر بابت این جریان هدایت
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
توضیحات استاد در این فایل برای من این درس و این حکم را داشت که باید و باید به خدای خودم اعتماد کنم
زمانی که از او کمک می گیرم تسلیم او باشم
همیشه دل به او بسپارم
از او کمک بگیرم
دنبال این باشم که خودم را به دست او بسپارم و از او مشاوره و راهنمایی بخواهم
هر زمان که از او کمک بگیرم خدای من بهترین راه را نشان من می دهد
او برای من بهترین یاور و پشتیبان برای من است
او برای من بزرگترین دست است
وقتی که من تسلیم او باشم
به او اعتماد کنم
او هم به گونه ای من را هدایت و راهنمایی می کند که واقعا بی شک به بهترین راه هدایت می شوم و به آسانی و سادگی می توانم به موفقیت برسم
همه اینها به این بر می گردد که من توانایی ها و استعدادهای خودم پی ببرم
خودم را قبول داشته باشم
به خودم ایمان داشته باشم که خودم برای خودم کافی هستم
وقتی که به این حد از خودشناسی برسم خدای مهربان هم دستهای خودش را در کار می گیرد و به من کمک می کند
کسانی را سر راه من قرار می دهد که برای من بهترین کمک دهنده خواهند بود و آنهم بی هیچ چشم داشتی و هیچ منتی
یک نکته
یک درس
یک واقعیت
خداوند چیزی را بر گردن من می گذارد که من می توانم آنرا انجام بدهم
خداوند فکر و ایده ای را بر من وارد می کند که من از پس انجام آن بر می آیم
این بزرگترین نکته و درس امروز برای من بود
تنها کافی است که من تنبلی را کنار بگذارم
ترس های خودم را رها کنم
قدم در راه بگذارم و حرکت کنم
در اینجا باید به خودم ایمان داشته باشم و بدانم و باور کنم که خدای مهربان با من است و به من کمک می کند
همان جور که خودم را باور کردم
به کمک خدای خودم اعتماد کردم
در نهایت از کار کارگری بیرون آمدم
در نهایت اکنون در حال راه اندازی یک مغازه برای خودم هستم
اکنون در حال کسب و کار شخصی خودم هستم
از آنچه که در استعداد و توانایی خودم است در حال بهره بردن هستم
چقدر این راه زیبا و عالی است
چقدر این مسیر لذت بخش است
دیروز در حال برق کشی مغازه جدید خودم بودم و خیلی عصبی و مستاصل شده بودم از خدای خودم کمک خواستم و به او گفتم خدای من به من کمک کنم و هدایت ام کن به سراغ مغازه الکترکی رفتم
چقدر صاحب مغازه خوش برخورد بود
چقدر حال او خوب بود
در همین راه یک ایده برای من به وجود آمد و با سه تا لامپ و سیم و هلدر کار من به آسانی رواج پیدا کرد
شب موقع خواب هم یک ایده برای نور پردازی دیگری به ذهنم رسید و واقعا حال من را خوب کرد
در نهایت کلی انرژی گرفتم
هر زمان که از او کمک خواستم بی هیچ منتی و به بهترین راه ممکن من را هدایت کرد
به من انگیزه داد
من را به جلو برد
او برای من بهترین و برترین یاری دهنده است
در نهایت یک درس عالی و زیبایی که از این فایل یاد گرفتم و همیشه باید آنرا در زندگی خودم بکار ببرم و از آن استفاده کنم این است که باید و باید همیشه تمرکز خودم را بر روی خواسته های خودم بگذارم
باید خواسته خودم را ببینم و در جهت آن باورهایی عالی و خوب بسازم و از آن بهره ببرم
باید و باید از خودم یک نسخه عالی و یک ورژن عالی را به نمایش بگذارم و آنوقت با باور اینکه می توانم و دستهای هدایتگر جهان هستی من به راحتی می توانم به جلو حرکت کنم
این جلسه را باید بارهای بار گوش بدهم
آنقدر این جلسه را باید گوش بدهم تا به خورد جسم و پوست و استخوان من برود و در نهایت من بتوانم قدمی در راه توحیدی بودن خودم بردارم و به آسانی با او رفیق و دوست بشوم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این همه آگاهی ناب
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام خدای مهربان هدایتگر
سلام استاد جان دل
سلام به همه دوستان نابم در این سایت الهی
خدارو هزاران بار شکر میکنم ک امروز زنده ام و فرصت دریافت و درک این اگاهی ها رو داشتم
استادم نمیدونم ازتون چطور باید تشکر کنم
این دو تا فایل به طرز عجیبی باورهای محدودمو در هم کوبید و عزممو جزم تر کرد برای ادامه مسیر خوشبختی
فایل امروز معرکه بود
دلم نمیخواست تموم بشه
وقتی گفتین فایل دو ساعت شده گفتم استاد کاش بجای دو ساعت دویست ساعت بود
من مبهوتِ این درک زیبای شما از قرآن شدم
چقدر موشکافانه قوانین رو از دل قرآن بیرون میکشید و به افزایش ایمان خودتون و ما کمک میکنید
فایل امروز برام درسهای زیادی داشت
اولین درس بزرگ این بود که سعی کنم عمق بینش بیشتری داشته باشم در درک قرآن و قوانین که در اینباره از خدا هر روز طلب هدایت میکنم
دومین درس بزرگ نحوه درخواستم از خداوند بلندمرتبه بود ک بهم یاد داد باید تمام تمرکزم روی خواسته باشه و ازین موضع درخواستمو مطرح کنم و خداوند قطعا پاسخ آری میدهد
سومین درس این فایل برای من مرور اقداماتی بود ک خداوند در طول مسیر زندگی برای من انجام داده ک چطور دلها رو نرم کرده..چطور قوانینی ک ادمها وضع کردن رو برای من جابجا کرده برای منی که قوانین برتر یعنی قوانین حاکم بر جهان هستی رو درک و عمل کردم
و این مرور چقدر به افزایش ایمان من کمک میکنه تا قدمهامو استوارتر بردارم و بدونم ک اون خدا هنوزم هست و این بار قدرتمندانه تر به یاریم میشتابد…
درس بزرگ بعدی این بود که هیچکس کامل نیست و در جهان مادی صفر و صدی وحود نداره.. وای استاد چقدرررر این کلامتون ارامشبخش بود..انگار خیال منو راحت کرد از کمالگرایی ک گاهاً سراغم میومد و میگفت الان مشرک شدی الان وابسته شدی الان بی ایمانی و انگار منو دچار یه درگیری و وسواس فکری در مورد یه موضوعی کرده بود … خداروشکر ک قوانین جهان اینقدر محکم و آسانه و البته ک خدایی داریم بسیار مهربان و غفور و رحیم و تواب.. خدایا شکرت
استاد جانم هزاران بار ازتون سپاسگزارم
چقدر ارامش از کلام و چهره تون میباره
ای کاش این فایلهای درک قانون از قرآن ادامه دار باشه
تشنه وار بهشون گوش میدم و هربار فایل تصویری رو میبینم میخکوب میشم و انگار پلک زدن هم برام از دست دادن یک صدم ثانیه از تمرکزم میشه.. اینقدر عاشقانه بر جانم میشینه
استاد جانم خدا حفظتون کنه برای ما
وجودتون برکته
عاشقانه و آگاهانه دوستتون دارم
به امید دیدار روی ماهتون
.
الهه
سلام به استاد عباسنمش عزیزم،خانم شایسته گل و چشمای نازنین تو
آره
چشمایی تویی که آفریده ی خداست!
میدونستی چشمامونو خدا بهمون هدیه داده!
میشه چشماتو یه لحظه ببیندی!
آره چند لحظه چشماتو ببند در حد 10 ثانیه
تو این 10 ثانیه من داشتم به این فکر میکردم که اگه چشمام واسه همیشه بسته بود و قدرت بینایی نداشتم چکار میتونستم کنم!؟
الان اومدم شهرستان پیش پدر مادرم،اونا رفتن جایی واسه نامزدی، اگه من بینایی نداشتم و تو خونه تنها بودم چکار میتونستم کنم!؟
فقط اینکه بشینم!
خدایا اگه بهم چشمامو نمیدادی من چجور تو رو میدیدم!
چجور تو رو تو آسمونت میدیدم
چجور زمین و درختارو میدیدم!
میشه یه سوال ازت بپرسه خدا!؟
من چه قدرت بیشتری نسبت به تو دارم که فکر میکنم من از تو قدرتمند ترم که کارامو به تو نمیسپارم!؟
میدونی چیه!؟
من برا اینکه بخوام یه چیزی رو بخرم باید چندین روز پول جمع کنم اما تو آسمون و زمین رو تو 6 روز آفریدی!
خدایا خیلی دوست دارم
خدایا هیچوقت با این حس دوست نداشتم
این دوست داشتنم از روی عشقه
نه از روی نیاز
میدونی چی میگم!
خدا!
میدونی چقدر بهت وابسته ام!
میدونی هیچکس رو باتو عوض نمیکنم!
میدونی دارم از آدما فاصله میگیرم !
چون دارم به تو نزدیک میشم!
میدونی چرا از تنهای ام لذت میبرم!؟
چون تو کاملی!
تو منو میخندونی!
تو از احساسه خوب اشکامو در میاری!
تو کاری میکنی که برای بقیه عزیز بشم
بدونه اینکه کاری کنم
تو خیلی خوبی خدا!
من حتی قدرت فکر کردن به تو رو هم ندارم اگه تو کمکم نکنی!
بودن با تو ارزشمندترین چیزیه که تو دنیا دارم
امروز بهم حقوق دادن
فکر میردم طبق حساب کتاب خودم و روال شرکت 40 میلیون بهم حقوق میدن اما بخاطر یکسری مسائل 22 میلیون بهم دادن!
اما بعد از نیم ساعت انگار همون 40 میلیون رو برام واریز کردن چون حاله دلم با پول زیاد خوب نمیشه
من تو رو دارم
خدایا تو خیلی گرونی!
اما من و رو دارم
تو خیلی پولداری!
حتی از بابامم پولدار تری
حتی از برادرمم پولدار تری
تو حتی از استاد عباسمنش هم بیشتر پول داری
پس من وقتی رو دارم دیگه نگران پول تو جیبم نباید باشم
چون هر وقت بهت بگم بهم پول میدی
مگه نه!؟
میدی دیگه!؟
من که مطمئنم بهم پول میدی
چون تو خدایی!
تو مثله آتیشی تحت هر شرایطی چوب رو میسوزونی
تو مثله آبی
تحت هر شرایطی تشنه رو سیراب میکنی!
خدا!؟
میشه یه سوال ازت بپرسم!؟
تو چرا اینقدر منو روست داری!؟
تو که محتاج من نیستی!
منم که به تو محتاجم!
به قول خودت تو قرآن!
چجوریه که تو با این همه ثروتت پیای خودتو میچسبونی به من و هی بهم میگی منو به خودت یادآوری کن
و هی میگی من با شمام هرجا که باشید!
خدا اینحا رو زمین ماها وقتی پولدار میشیم رفتارمون عوض میشه و آدمایی که لباسشون یهکم کج و کوله است تحویلش نمیگیریم!
اینجا ما آدما وقتی میریم عروسیا و لباس شیک میپوشیم با اونایی که لباس خیلی شیک ندارن زیاد گرم نمیگیریم!
من خودم اگه یکی یه کم بی ادبی کنه یا مثلا یه کاری براش انجام بدم و تشکر نکنه دیگه سعی میکنم کمکش نکنم چون میگم این لیاقته کمک منو نداره!
بعد چجوریه که تو با این همه ابهتت میگی
کار خود را به خدا بسپارید
بر خدا توکل کنید
و ازمون میخوای ازت کمک بگیریم
من که اصلا تو رو نمیبینم
من که اصلا تو رو به حسایم نمیارم و همش میگم خودم بودم
همش میگم من تونستم و فکر و توانایی خودم بود
پس چطوره که یه جوری تو قرآن حرف میزنی که انگار تو محتاج منی نه من محتاج توام!
تو قرآن همش تو از من انگار درخواست میکنی که ولت نکنم و انگار میترسی که برم سمته کسه دیگه!
آره تو میترسی که من ولت کنم برم سمت کسه دیگه و از یکی دیگه درخواست کنم!
چون میدونی بعدش چی میشه!
بعد میشه مثله منی که پول نون نداشتم به مغازه دار گفتم میشه یه دونه نون قرضی بهم بدی گفت نه!
بعد میشه یکی اط نزدیک ترین اعضای خانواده ام که وقتی بهش گفتم 200 هزار تمن بهم بده گفت مگه خودت پول نداری هر سری به من میگی!
تو میخوای من کوچیک نشم!
تک میخوای بقیه تحقیرم نکنن
من میدونم تو چته
تو همش میخوای شبا تو بغل خودت بخوابم
روزا تو بغل خودت بیدار بشم
تو میخوای هرچی رو که میبینم بهم ماله توئه!
استاد عباسمنش میگه به خودتون یادآوری کنید که خدا چیا بهتون داد و کجاها به دردتون رسید
یکی نیست بهش بگه باشه من میگم اما از کدومش شروع کنم!؟
از روزایی که هیچکسه هیچکیه هیچکس برام نموند بود،
یا از روزایی که همه ی آدما کنارم بودن و تنها ترین بودم!
از روزایی بگم که هیچ همدمی نداشتم که مشکلاتم رو بهش بگم،
یا از روزایی که وقتی خدارو شناختم دیگه به هیچکس مشکلاتم رو نگفتم!
از کدومش شبها بگم!
از شبهایی بگم که به درختا و باد و ماه و زمین گفتم شما شاهد باشین!
من له خدایی توکل میکنم که گفت من نزدیکم اجابت میکنم درخواست درخواست کننده را و بهش گفتم مشکلم رو با همسرم به بهترین شکل ممکن حل کن و بعدش اون زندگی مشترکی که 3 سال هرررر راهی رو رفتم برا درست کردنش،هرچقدر از افراد و خانواده ها کنک خواستم و …هیچکس هیکاری نتونست انجام بده و به مدت 1 هفته کاری کردی که ایشون خودش به ساده ترین شکل ممکن رفتن واسه همیشه و چند روز بعدش سعیده ی شهریاری میاد این کامنت رو مینویسه برام
-سعیده شهریاری گفته:
19 شهریور 1403 در 16:22
مدت عضویت: 1032 روز
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ ﴿5٢﴾
هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم.
قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿5٣﴾
گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم.
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَىٰ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ﴿54﴾
گفت: آیا با آنکه پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟
قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ ﴿55﴾
گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [که واقع شدنی است] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش.
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿56﴾
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من
سلااااام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق و رحممممت اللله مهربانم به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمتون!
خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،خدایا شکرت برای نفس های راحتی که میادومیره،برای قلبی که بی وقفه و منظم میزنه،برای چشم هایی که زیبایی های دنیارو به نظاره نشسته،برای گوش هایی که صداهای قشنگ دنیا رو میشنوه،خدایا شکرت برای دستانی که مینویسه…خدایا ازت ممنونم که یکبار دیگه بهم اجازه ی صلات دادی…خدایا شکرت که نمازم قضا نشد!خدایا شکرت برای یک نماز جماعت پر نوووور….خدایا عاشقتم باشه؟خودم کله ت رو میبوسم!خودم جانت میشم!خودم دور سرت میگردم رووووزی هزاااار بار….
استاد شایسته عزییزم،بینهایت ازت ممنونم برای این فایل بی نظیری که سخاوتمندانه بهمون هدیه دادی،تصویر کیفیت نداره؟!فدای یک تار موهاتون!هر کلمه ی هر جمله ی استاد انقدرررر کیفیت داره که میشه صدهزار بار بهش گوش کرد و ازش یاد گرفت،استاد شایسته شخصا ازتون بینهایت سپاسگزارم برای اینکه این آگاهی هارو در بهترین زمان بهمون رسوندید…از خداوند سپاسگزارم که از روز اولی که وارد سایت شدم منو بغل کرد و گذاشت وسط دوره ی مقدس دوازده قدم!دوره ای که نور قرآن از هرجلسه ش جاریه و انقدر فرکانسی که اگر یک جلسه رو صدبار گوش بدی،صدویکمین بار چیزهایی رو از استاد میشنوی که قسم میخوری صدبار قبلی اینا اصلا گفته نشده ….
دوازده قدم بود که شخصیت توحیدی منو ساخت،دوازده قدم بود که من رو عاشق و شیدای قرآن کرد،دوازده قدم بود که به من مسیر ابراهیمی یاد داد….ازت ممنونم استاد ابراهیم نشانم!ازت ممنونم پرچم دار توحید…مرسی که منو با خدایی آشنا کردی که از رگ گردنم بهم نزدیکتره و من رو دیوونه و عاشق و سرگشته ی انرژی ای کردی که حاضرم برای رسیدن بهش،هر لحظه جونم رو دودستی تقدیمش کنم…
خدا…؟خدا همه چییییه!خدا زمانه!خدا مکانه!خدا صداست!خدا تصویره!خدا حسه!
خدا من…خدا تو…خدا همه….خدا یک حشره ست….خدا یک ستاره ست …
خدا یک انرژیه …که همه چیرو در برگرفته،خدا یک قانونه،خدا یک نظمه،خدا یک تعادله…
نمیشه گفتش….نمیشه گفتش….
میبینی استاد؟اینا در و گوهر هایی بوده که خدا از زبان شما به قلب ما جاری کرده…همونجا که جای خودشه …همونجا که خونه ی خودشه…
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
و بدانید که خدا میان آدمى و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گرد آورده شوید.
دوستون دارم استاد!ازت ممنونم استاد!
برای اینکه مسیر ابراهیم رو بهم نشون دادی،برای اینکه طعم شیرین توحید رو بهم چشوندی،برای اینکه قدم به قدم بهم یاد دادی چطور ابراهیمی زندگی کنم،ایمان و توکل و صبری بهم یاد دادی که من توی خوابمم نمیدیدم ….تو رویاهامم نمیتونستم تصور کنم یک روزی انقدر بتونم شجاعت به خرج بدم،انقدر محکم باشم،انقدر ایمانم رو در عمل ثابت کنم.
من راضیم استاد،از همینجای زندگیم،بی نهایت…هر روز این عشق داره توی قلبم بزرگ و بزرگ وبزرگتر میشه….هر روز دست نوازشش رو روی سرم حس میکنم،من لبخند رضایتش رو میبینم که داره بهم میخنده و میگه من راضی ام ازت سعیده…منم براش دست تکون میدم و میگم منم ازت راضیم خدا،من که کاری نکردم برات،جونمم برای شماست…اونم فدای خودت و توحیدت!
لذت زندگی توحیدی رو با هیچ چیز عوض نمیکنم،من خدارو با هیچی عوض نمیکنم،وقتی خدارو دارم همه چیز رو دارم،تموم نتایج دنیا دستمه،از بیرون چیزی معلوم نیست؟چه اهمیتی داره؟نور قلب من بهم میگه من خوشبختم،متر و معیار خوشبختی نور قلبمه،شنیدن صدای خداست،دیدن رضایت خداست…بقیه پاداش ها اکستراست…میرسه…خیلی زود میرسه…از همه طرف …از همه طرف…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾
سوگند به ابتدای روز
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾
و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾
که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾
و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است،
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾
و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!
به الله ای که میپرستم قسم میخورم اومدم درمورد مطالبی که استاد گفت بنویسم،درمورد تجسماتی که به واقعیت پیوست،در مورد حذف شدن آدم های سمی از زندگیم و ورود انسان های شایسته ی توحیدی …
ولی فرمون دست کس دیگه ست،اون میگه و من مینویسم…
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
اما نه …بزار بگم…بزار بنویسم…مهم نیست این کامنت چقدر طولانی میشه،اینا سپاسگزاری های منه،من باید از عشق خدا بنویسم…منم که به نوشتنش محتاجم!منم که بهش فقیرم!منم که بهش نیازمندم!
استاد من هیچ وقت دنبال جمع عباسمنشی نبودم،هیچوقت بیرون از سایت دنبال کسی نرفتم،من از اول حرفاتون رو باور کردم،باور کردم من باید روی خودم کار کنم بعد آدم های شایسته خودشون وارد زندگی من میشند،منم که باید لایق بشم،من باید آدم خوبه بشم…بعد دوست خوب میاد…آدم خوب میاد …من از تنها شدن نترسیدم،من هیچ وقت تنها نبودم،چون همیشه دست خدا رو،روی دوشم احساس میکردم.
بزارید بهتون بگم خدا برام چیکار کرد!
اول فروردین ماه امسال بود،طبق دستور خدا از کارم انصراف داده بودم،فشار ذهنی زیادی داشتم،آدم های غیر هم مدار اطرافمم به این فشار اضافه میکردن…من اما توی مسیر درست استقامت ورزیدم،همون اول سال حتی واتس اپ و تلگرام رو پاک کردم برای اینکه همون وقت کم رو هم بزارم روی سایت…
استاد نه یک روز بعد!همون روز!همون روز!همون روز!
همون روز گوشیم زنگ خورد!
_جانم؟
_از نگهبانی بیمارستان زنگ میزنم…!
بیمارستان؟نگهبان بیمارستان با من چیکار داره؟اونا که اصلا شماره ی منو ندارن!من که خیلی وقته انصراف دادم!
_چند لحظه گوشی دستتون باشه،یکی باهاتون کار داره …
_سلام سعیده جان…منم فاطمه …
فاطمه زد زیر گریه…منم…
خدا…خدا بود که این تماس رو برقرار کرد.
خدا بود که فرشته هاش رو فرستاده بود…خدا بود که گفت توتنها نیستی سعیده،من حواسم بهت هست،من هواتو دارم،من برات بهترین هارو جدا کردم…
استاد جان نزدیک 6 ماه ازون روزی که خدا به قلب فاطمه جان الهام کرد که برو دنبال سعیده میگذره،به الله ای که میپرستم قسم میخورم انقدر این رابطه پره،انقدر هم مداره،انقدر با کیفیته،که احساس میکنم من احتیاج به هیچ رفیق دیگه ای ندارم،هر روز به خدا میگم خدایا تو چه انسان های نازنینی رو وارد زندگی من کردی که من اگر تموم عمرم دنبال همچین رابطه ای میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!
اصلا همون روزی که ما بهم وصل شدیم،میدونید قرآن با چه آیه ای،نور رو به قلبمون وارد کرد؟
وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ ۚ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ ﴿6٢﴾
و اگر بخواهند تو را بفریبند، یقیناً خدا تو را بس است؛ اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند ساخت.
وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿6٣﴾
و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است
این آیه هایی بود که بعد از اولین تماس من و فاطمه جان،قرآن بهمون هدیه داد….
استاد شما بهم یاد دادی اگر کسی توی زندگیت نیست،همین که خدا هست کافیه…آره استاد خدا بیش از کافیه…خدا برای من معجزه هایی رقم زد که به عقل جن هم نمیرسید،خدا همیشه برای من درهایی رو باز کرد که به چشم من دیوار هم نبود،خدا همیشه با منه،کنار منه،عاشق منه،خدا تموم جهان من رو داره طبق خواسته های من هماهنگ میکنه …
و این مسیر ادامه داره ….و این عشق ادامه داره…
تا لحظه ای که نفس میکشم دست از توحید برنمیدارم.تا روزی که زنده م دست از یکتا پرستی و زندگی هدایتی برنمیدارم.من شهدِ شیرین نورِ الله رو با هیچی عوض نمیکنم.
خط به خط این صلات رو با چشم های خیس نوشتم.
اشک هایی که از عشق خدا جاری شد…و همین برام بسه،و همین برام کافیه،من به همین اشک ها و باز شدن قلب و آغوش پرمهر خدا راضیم.
وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ ﴿١٩﴾
نابینا و بینا یکسان نیستند،
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ ﴿٢٠﴾
و نه تاریکی ها و نه روشنایی،
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ ﴿٢١﴾
و نه سایه و نه باد گرم سوزان،
وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ ﴿٢٢﴾
و زندگان و مردگان هم یکسان نیستند. بی تردید خدا [دعوت حق را] به هر کس بخواهد می شنواند؛ و تو نمی توانی [دعوت حق را] به کسانی که در قبرهایند بشنوانی.
استاد عباسمنش عزیزم،ازت ممنونم که صدای خدارو بهم رسوندی،ازت ممنونم که من رو از قبر خود ساخته درآوردی،ازت ممنونم که تاریکی هارو ازم گرفتی و با نور خدا روشنم کردی،ازت ممنونم که منو شنوا و بینا کردی،ازت ممنونم که عشق حقیقی رو بهم شناسوندی…
رحمت الله بر جسم و جان نازنین شما مستدام که حضورتون مایه برکت زندگی ماست.
سپاسگزاری از شما به کلمات نمیاد،یک روزی نه چندان دور ..با نتایج توحیدی بیشتر و بیشتر …لبخند رضایت رو روی لباتون میارم،در پناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١٩﴾
خدا فرمود: این روزی است که راستان را راستی و صدقشان سود دهد. برای آنان بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، همیشه در آن جاودانه اند، خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛ این است رستگاری بزرگ.
امتیاز شما به این دیدگاه در میان 398 رای:
پاسخ
-سعیده شهریاری گفته:
در پاسخ به ابراهیم
23 شهریور 1403 در 10:37 – لینک دیدگاه
مدت عضویت: 1032 روز
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ﴿١٠﴾
خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند، و آن دو چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿١١﴾
و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.
وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢﴾
و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب های او را تصدیق کرد و از اطاعت کنندگان [فرمان های خدا] بود.
========================================================================
سلام به برادر عزیز و توحیدی من از شمال تا جنوب
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم به قلب سلیمت.
این جریان هدایت هم خیلی باحاله!خیلی دوسش دارم!خیلی خواستنی و شیرینه!نمیدونی از دیشب تا الان چه غوغایی به پا کرده،همه ش میگه برو و برای ابراهیم بنویس!بنویس!بنویس!
دیشب نتونستم برات بنویسم،از صبح که بیدار شدم دوبار سرو کله ش پیدا شد!
ابراهیم!ابراهیم!بنویس!بنویس!
حتی نزاشت شکرگزاریم رو بنویسم،بهم گفت وظیفه ی امروز تو،شکرگزاری امروز تو،نوشتن برای بنده ی توحیدی منه!منم گفتم چشم و اطاعت!سمعا و طاعتا!
بهش گفتم با کدوم آیه ها پیغامت رو برسونم؟!
گفت آیه های سوره ی تحریم!
این آیه هارو به دستش برسون تا بدونه مائیم که اهل ایمان رو نجات میدیم…زن و مردو متاهل و مجرد هم نداره…ما نجاتش میدیم!ما جدا کنیم!ما غربال میکنیم!
وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
داداش ابراهیم،یادته یکبار تو عقل کل نوشته بودی،داشتی با دوستت صحبت میکردی،بعد حواست رفت پیِ رگ های زیر زبونت و با خودت گفتی بابا خدایی که این رگ های کوچیک رو ساخته برای خونرسانی به این تیکه از بدنم،مگه میشه کاری از دستش برنیاد؟!مگه میشه فراموشم کنه؟!
ببین همون خدا داره انگشت های منو روی لپ تاپ،میچرخونه و این کلمات رو کنار هم میاره،اینارو من نمیگم،اون انرژی میگه برای ابراهیم بنویس و این هینت هارو بهش بده و بهش بگو اینارو از من درخواست کنه:
من لیاقت همسری رو دارم که عاشق منه،بینهایت به من احترام میزاره،متعهد به زندگیشه،چشم هاش فقط من رو میبینه،به غیر از من هیچ مردی به چشمش نمیاد!
من لیاقت همسری رو دارم که با عشق برام آشپزی میکنه،با علاقه میز رو میچینه،با محبت با من غذا میخوره و قبل از من،از من تشکر میکنه و میگه خدا به مالت برکت بده!
من لیاقت همسری رو دارم که عاشق قرآنه،از گوش دادن به صوت قرآن لذت میبره،میتونم ساعت ها باهاش درمورد خدا،قرآن و آیه ها و کلمات توی آیه ها باهاش حرف بزنم!
من لیاقت همسری رو دارم که توحید،اصل و اساس زندگیشه،و تموم تلاشش رو میکنه که توحید رو درعمل اجرا کنه!
من لیاقت همسری رو دارم که دوست داره تموم وقتش رو با من بگذرونه،دوست و رفیق و خانواده و فامیلش منم!
من لیاقت همسری رو دارم که درعین یک رابطه ی عاشقانه،بهم وابسته نیست،و اگر نیاز به تنهایی با خدا داشته باشم نتنها بهم اجازه ش رو میده که مشتاقه این تنهایی و عشق بازی با خداست!
من لیاقت همسری رو دارم که به ندای قلبم ایمان داره و اگر بهش بگم قلبم میگه بریم فلان جا،یا قلبم میگه الان ازین مسیر بریم،با اشتیاق استقبال میکنه!
من لیاقت همسری رو دارم که تو پیشرفت های مادی با من همراهه و انسان مولد و پولسازیه،نتنها احتیاج به حمایت من نداره،بلکه خودش یک خانم موفق و ثروتمنده!
من لیاقت همسری رو دارم که در عین زیبایی صورت،سیرت زیبا داره،با خودش و جهان اطرافش در صلحه و آرامشش حتی از من هم بیشتره!
من لیاقت همسری رو دارم که با من و خواسته های من هماهنگه،بال پرواز منه و نیازی نیست من چیزی رو ازش بخوام که اونطور رفتار کنه،بلکه از قبل خودش این شخصیت و این ویژگی هارو داره!
من لیاقت همسر توحیدی رو دارم که پا به پای من برای بندگی الله مشتاقه،برای رشد شخصیت،برای رشد و پیشرفت معنوی و بالا رفتن مدارهامون همیشه تلاش میکنه و عاشق زندگی هدایتیه!
من لیاقت همسری رو دارم که انسان شکرگزاریه،از دیدن یک پرنده،از شنیدن صدای آبشار،از یک دوچرخه سواری ساده،از یک پیاده روی دونفره،از یک سفر کوتاه یک روزه،با تموم وجودش سپاسگزاری میکنه،طوری که انگار تموم دنیا رو بهش دادن!
من لیاقت همسری رو دارم که تا لحظه ای که زنده م باهاش توی این دنیا خوشبختی رو تجربه کنم،انقدر لذت ببرم که زمانیکه وقت رفتنم به آغوش خدا رسید به خدا بگم بریم!من تموم خوشبختی های دنیا رو تجربه کردم و آماده ی برگشتن به آغوشت هستم!
داداش ابراهیم!اینایی که نوشتم برات عین واقعیته!آدم هایی هستند که همین الان این ویژگی های مثبت رو دارند و میتونند کرور کرور خوشبختی وارد زندگیت کنند،طوری که انقدر زیاد احساس خوشبختی کنی که به خدا بگی خدایا برای تموم تلخی ها و تضاد هایی که این مدت دیدم ازت ممنونم،ممنونم که نشونم دادی چه چیزهایی نمیخوام و چه چیزهایی رو میخوام وهمه ی اون تجربیات باعث شد که الان این زندگی عاشقانه ی توحیدیِ هم مدار رو جذب کنم.
قسم میخورم اصلا احتیاج نیست دنبال کسی بگردی!اون فرشته خودش وارد زندگیت میشه از بی نهایت طریق…طوری میاد توی زندگیت که به خدا میگی خدایا من اگر کل عمرم رو زمان میزاشتم و دنبال همچین آدمی میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!
وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
برات بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم!
منتظرم بزودی بیای و برامون از اتفاقات فوق العاده ی زندگیت بنویسی!
انقدر شگفت انگیز و معجزه آسا که ما دست و پامون رو گم کنیم بگیم ای بابا!:) حالا برای جشن نامزدیشون لباس چی بپوشیم؟! :)))
دعا میکنم همون انرژی که بهم دستور نوشتن داد،در بهترین زمان و مکان این پیغام رو ب دستت برسونه.
درپناه نور میسپارمت.نورآسمون ها و زمین،خدای نُورٌ
یا دوباره چند روز بعدش علی برزگر عزیزم میاد این کامنت رو برام مینویسه
( سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ «109» کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ «111»
درود و سلام بر ابراهیم. ما این گونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم همانا او از بندگان مؤمن ماست.
سوره صافات
اقا ابراهیم خیلی دوست داریم
من یک سال و نیمه کامنت های توحیدی شما را مطالعه میکنم و ب دیگران بازگو میکنم که چطور استخدام شدی تو فولاد و کلی تحسینت کردم دمت گرم
این کامنت شما رو دیشب ساعت 2 خوندم و میخکوب رو صندلی شدم
نمیدونم چی شد قران و باز کردم این سوره اومد
==========================
سوره فتح
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم؛ (1)
2
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿٢﴾
تا خدا [با این پیروزی آشکار] آنچه را [به وسیله دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] در گذشته پیش آمده و آینده پیش خواهد آمد از میان بردارد، و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهی راست راهنمایی ات نماید؛ (2)
3
وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿٣﴾
و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست ناپذیر یاری دهد. (3)
4
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿4﴾
اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (4)
الان دارم کامنت مینویسم طلوع خورشید و دارم میبینم
ب خالق روز و شب ب خالق خورشید و ماه قسم میخورم
یکی بهم گفت سوره فتح و بفرست ب ابراهیم زود باش زود باش
من نمیدونم ابراهیم جان چه خبره
اما یه امتیازی پیش اوس کریم داری آ خوش ب سعادتت برادر
امیدوارم با اون دلفین قشنگت شریک زندگی تو سوار کنی و لذت ببرید از نعمت های خداوند)
!کامنتی که حتی خودش میگه من اصلا نفهمیدم این سوره چی گفت و معنیش رو نفهمیدم!
تو خیلی خوبی!
تو خیلی سخت گیری!
تو خیلی فهمیده و ریز بین هستی!
تو هرچی که در قلبم دارم آگاهی!
تو حسودی!میدونستی!
به قوله ژاله صامتی تو حسود کهنه ای!
زورت میاد اگه بخوام لذت و حاله خوب رو از کسی جز تو بخوام
بدت میاد از کسی جز خودت کمک بخوام
میگی همش خودم
پول میخوای خودم
کمک میخوای خودم
زور میخوای خودم
خنده میخوای خودم
حاله خوب میخوای خودم
من که میشناسمت!
بچه ها بزار بگن این خدا چه اخلاقی داره، حقیقتش یه قضیه ای چند وقت پیش ،رخ داد تو سایت نخواستم بگم اما میگم که بدونین این خدا چقدر حسوده چقدر خودخواهه!
به قوله یکی از بچه ها خدا روی ما غیرتیه!
آقا ما کلی از بچه ها هی میگفتن عکست رو بزار پروفایلت،عکست رو بزار پروفایلت و…
ما هم با یه حسه اینکه الان بچه ها کللللی کامنت واسم مینویسن و واکنش نشون میدن،عکسم رو برا اولین بار تو این 3 سال گذاشتم پروفایلم!
فکنم فقط 3،2 نفر نسبت به این موضوع واکنش نشون دادن!
گفتم چرا اینجوری شد!
بچه ها که خیی منو دوست داشتن!
دیدم خدا گفت تو !
میخوای لذت و حاله خوب رو از بقیه بگیری و روی بقیه حسای میکنی!؟
اگه من کمکت نمیکردم مگه حرفی داشتی که تو این سایت بگی!
مگه میتونستی به موفقیتی برسی که اصلا بتونی اینجا بگی!
گفتم نه!
گفت پس چرا از بقیه گداییه حاله خوب رو میکنی!!!
گفتم باشه بابا تو هم
انگار حالا چی شد
یعنی اینجوریه!
اما از اونورم اگه باهاش باشی حاااال میده بهت!
یعنی خدا عزیزه دله
عزیزه دلی که جایگزین همه ی نداشته هاست
سلام
میدونم کامنت های شما پر از نکته های ناب ه
و نمیشه درباره تک تک شون صحبت کرد ولی
فقط
یه نکته برام وسط آیات قرآنی مثل نور روشن شد
نمیدونم چرا
و چطور
ولی
این درک رو همین الان بهش رسیدم و گفتم با همه به اشتراک بزارم خصوصا شما و اساتید عزیزم استاد عباسمنش و استاد شایسته ی عزیز
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿56﴾
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
این آیه رو که دیدم بلافاصله آخرین آیه معروف سوره حمد تو ذهنم اومد که ماها همه مون سالهای سال فقط و فقط گرفتار نحوه تلفظ و اندازه ی کشیدن آخرین کلمه ش یعنی همون ولاالضّالین بودیم
آخخخخخ که چقدر تلاش کردیم درست یاد بگیریم و چقدر بعضی هامون عذاب وجدان داشتیم از اینکه نکنه حالا که بلد نیستیم درست تلفظش کنیم یا به اندازه ی کافی بکشیم حرف آ در ولاالضالین رو ، همه ی نمازهامون باطل باشه و اون دنیا سیخ داغ بکشن بهمون و ….؟؟؟.
و هیچوقت به این فکر نکردیم که بابا اصلا این ضالّین چه کسانی هستن که حالا ما بجای تمرین و ممارست برای تلفظش ، سعی کنیم جزو اونها نباشیم؟؟؟؟؟!!!
و الان دیدم خدا جواب سوال نپرسیده ی ما رو اینجا داده
دمش گرم
گفته:
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿56﴾
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
گفته اونایی گمراه هستن که :
از
رحمت
پروردگارشان
ناامید میشوند
ولاغیر
و تیر خلاص و زده
بابا یعنی خدایا من رو به راه راست هدایت کن
راه کسانیکه به اونها نعمت دادی
(( پس : کسانی که نعمت دارن [یعنی سلامتی دارن ، روابط عاشقانه دارن ، ثروت زیاد دارن ، ارتباط عاشقانه با خدا دارن ، موفقیت در کسب و کار دارن ، عزت و آبرو دارن ، دل شاد و لب خندون دارن ، اولاد صالح و خانواده خوب و دوستان خوب دارن و…و…و…] راهی که دارن میرن صراط مستقیم ه
و ما رو به راه کسانیکه به اونا غضب کردی و راه گمراهان هدایت نکن
یعنی ما رو به راه کسانیکه از رحمت تو ناامید شدن هدایت نکن
یعنی ما باید به رحمت تو همیشه امیدوار باشیم
حتی
اگه مثل موسی مرتکب قتل یک انسان شده باشیم که خودت فرمودی معادل قتل کل بشریت ه
و اونوقت تو اون بنده ی قاتل رو به پیامبری میرسونی
(اونم چی؟
مقام پیامبر اولوالعزم
مقام کلیم الله شدن)
حتی اگه مثل سلیمان زرق و برق دنیا و زیبایی یک اسب چنان شما رو مدهوش کرد که نمازتون قضا شد و خدا رو کلا فراموش کردید
و
بلافاصله اگه مثل سلیمان از من درخواست کنید که ببخشمتون و حتی آفتاب رو برگردونم تا شما نمازتون رو بجا بیارید و تازه بعدشم بلافاصله بگید به من ملکی عطا کن که نه به کسی قبل از من دادی ، نه بعد از من
من میدم
سلیمان مثلا بعد از کلی چله ی نماز شب ، یا حج رفتن ، یا انفاق کردن و … و… از خدا چنین حاجت بزرگی نخواسته
درست بعد از قضا شدن نمازش، یعنی فراموش کردن خدا و مدهوش زیبایی های دنیا ، چنین درخواست هیولایی به خدا کرده.
تدبر کنیم
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور تمام عالم هست
خدای که بهترین رفیق و حامی ماست
خدای از رگ گردن نزدیکتر هست
خدای که ارامش دهنده قلب های ماست
خدای که نور چشم های ماست
خدای که روشنایی زمین و آسمان هاست
خدای که خالق زمین و آسمان ها هست
خدای که به شدت کافی هست
خدای که زور اش از همه بیشتر هست
خدای که عشق هست فقط و فقط عشق هست
سلامممممم به روی ماهت ابراهیم عزیز
امید دارم که حالت عالی عالی عالی باشد
که قطعا محال هست با خدا باشی و حالت عالی نباشد
تمام کمنت زیبایت در این شعر مولانا زیبا خلاصه میشود
و چقدرررررر زیبا نوشتی و از احساس قشنگت گفتی
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد
مگر امکان دارد چاره ساز ات خدا باشه و بیچاره شوی
مگر امکان دارد امید ات خدا باشه و نا امید شوی
مگر امکان دارد پرچم دارت خدا باشه و پرچم ات بیفته پایین
مگر امکان دارد با خدا باشی و تنها باشی ؟
خداااااااااااااااااااااااااا
یعنی خوددددددد آاااااه
خدا در رگ رگ ما جاری هست
خدا از ما به ما نزدیکتر هست
خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر هست
خدا خود ماست
مگر امکان دارد قیط خودش را بزند
ما خیلیییی عیار داریم خیلی برایش گران و عزیز هستیم ما فرزند خدا هستیم چقدرررر خوشبختیم
اینا بماند چیزی که وادارم کرد به نوشتن این بود که چقدررررررر زیبا مینویسی حسودی من به این شد
که تا چی حد با رفیقم اینگونه عشق بازی میکنی ؟
میدانی این حس یک لحظه ناخودآگاه آمد که خودم را هم خنده گرفت مثلی بچه ها که میگن این از من هست و بعد چپ چپ نگاه میکنند
یک لحظه منم در حین خواندن کمنتت هم خیلیی حال کردم هم میگفتم خدا از من هست خدا عشقققق من هست خدا فقط از من هست
جالب بود برایم ( استیکر لبخند)
و خواستم برایت بنویسم چون قلبم گفت برایت بنویسم
خدا هم چقدرر عاشق دارد
وقتی که خدا را بشناسی و همرایش حرف بزنی خیلییی نگاهت به خدا زیبا میشود مثلی رفیقت میشود که با عشق بدون رو در وایستی همرایش حرف میزنی و حس میکنی اونم قشنگ نگاهت میکند با عشق گوش میدهد
من همیشه وقتی با خدا حرف میزنم حس میکنم خیلییی با عشق با محبت به حرف هایم گوش میدهد و آرامم میکند وقتایی که حالم بد میباشد و از خدا میخواهم کاری بکند چرا تغییری در زنده گیم ایجاد نمیکند حتی با قلبم حس میکنم میخنده و میگه نمیدانی اینجا فعلا برایت خوب هست
من هوایت را دارم
خداااااااااااااا خیلیییییی خداست
خدا خیلیییییییییی مهربان هست
میدانی عاشقتر از خدا وجود ندارد
حتی مظلوم تر از خدا بازم وجود ندارد همیشه عاشق هست
خدا خیلییییییییی بزرگ هست بزرگتر از ان که حتی بتوانی تصورش کنی
حتی اگر همرایش رفیق هم نباشی بازم هوایت دارد هیچ وقت دستت را رها نمیکند
مادر و پدر چقدرر مهربان هست ولی یک درصد هم به مهربانی خدا نمیرسد پس فقط یک لحظه تصور کنیم که خدا چقدررررررر مهربان هست چقدررررررر بزرگ هست
وقتای که عشق خدا را یک ذره هم احساس بکنی چنان از همه چیز کنده میشوی که به جز او هیچی هیچییی نمیخواهی چقدررر اون حس عجیب هست
چقدرررر این شعر زیباست
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
وقتی که دیوانه خدا شوی چشم ات فقط خدا را میخواهد
از خدا میخواهم قلب هایمان را چشم های مان را عاشق بسازد چون عاشق هیچ وقت ناسپاس نمیشود هیچ وقت بی ادب نمیشود
عشق خدا چیزی دیگریست
تحسین میکنم هم سعیده عزیز را هم خودت را که این قدر زیبا از عشق تان مینویسد
در پناه نور زمین و آسمان ها باشید
سلام پاکیزه ی عزیزم.
منم از قلبم دوست دارم
امروز صبح از خواب بیدار شدم که برم سرکار وقتی بیدار شدم و بلند شدم سرپا و صورتم رو شستم حسه اینکه به خدا نزدیکم رو نداشتم، حتی نگفتم خدا سلام صبحت بخیر لباس پوشیدم که برم سرکار ،با ماشین که از خونه زدم بیرون چشمم افتاد به آسمون اما حسه شکرگزاری و ابهت و عظمت خدا تو قلبم نبود و شوق دیدنه آسمون منو یاد خدا ننداخت،و رفتم صبحانه خریدم که برم سرکار.
رفتم سرکار و رفتم تو اتاق استراحت که بخوابم پتو رو کشیدم رو سرم و خیلی گریه کردم
مثله بچه ها که قهر میکنن ودلشون میشکنه خیلی گریه کردم و با پتو اشکامو پاک میکردم اشکایی که همین الان با نوشتنه این کلمات از چشام داره میگیره شاهده اون حس و حالمه.خیلی دلم گرفت که چرا من صبح با یاد خدا بیدار نشدم!؟
مگه من چکار کردم که از تو فاصله گرفتم!؟
چرا آسمونت رو دیدم اما قلبم باز نشد!؟
مگه من کسی جز تو دارم که باهاش حرف بزنم
مگه من کسی جز تو دارم که حالم باهاش خوب باشه همینجور اشک میریختم و خوابم برد تا اینکه ساعت 1 ظهر بعد از نهار خوردنم رفتم تو محل کارم جرثقیل دیدم اذیتم اومدم شروع کردم به نوشتن شکرگزاری که دوباره دلم گرفت و خیلی گریه میکردم و مینوشتم
مینوشتم میگفتم باهات قهرم
خیلی لزت دلخورم
خیلی ازت دلگیرم
مگه من چکار کردم که صبح ازت دور بودم!؟
مگه من چی گفتم!؟
اصن بفرض مثال من بد
من مشرک
من ناسپاس
تو مگه باید با رفتار من واکنش نشون بدی!؟
اگه قراره اینجوری باشه که منو باید نابود کنی و با خاک یکسان کنی!
من کجا اونجوریکه در شأن تو باشه از تو شکرگزاری میکنم!؟
و اشک بود که از چشام میریخت
اشک بود که میریخت
دوباره آروم میشدم و آروم میشدم و دوباره یاد صبح میافتادم که وقتی که بیدار شدم یاد خدا نبودم و بهش نگفتم خدایا سلام صبح بخیر و بدتر از اون دلم اونجا میشکست که ایشون رو دیدم و قلبم شکرگزار نبود درگیر ابهت خدا نشدم!
احساس ترد شدن داشتم
احساس اینو داشتم که بابام بهم بگه دیگه باهام حرف نزن برو خودت میدونی و خودت
خیلی دلم گرفت
من هیچ میکه ای رو اندازه ی سیب دوست ندارم صبح سیب خریدم که بخورم اما اینقدر دلم گرفت که سیبم رو نخوردم از شروع کامنت اشکام داره میریزه
بهش گفتم مگه نه من بهت گفتم حتی اگه من ازت دور شدم تو بیا سمتم!؟
مگه نه بهت گفتم هرآنچه که منو از تو دور میکنه از من دور کن!؟
چشام نو به حاله خودم میزاری!؟
مگه کسی جز تو هم صحبته من هست!؟
مگه کسی جز تو دلخوشی من هست!؟
مینوشتم اشک میریختم تا اینکه از طریق بیسیم پیچم کردن که بیا فلان کارو انجام بده.
درگیر کار شدم یه کم از اون دلگیری از خدا یادم رفت در حین کار دوباره یادم اومد که من چرا باید از خدای خودم فاصله بگیرم
حالا میفهمم یونس وقتی در شکم ماهی گرفتار شد چی کشید!
حالا میفهمم حضرت علی وقتی در دعا میگه اگر اون دنیا با آتیش جهنم بسوزم میتونم آتیش جهنم رو تحمل کنم اما از درد فراق و دوری از تو چه کنم!؟
در حین جابجایی یک قطعه به وزن 15 تن بودم که از حسه دلتنگی دوباره اومد سراغم اشک بود که از چشام میریخت جوری که درست نمیدیدم که بتونم کار کنم و آخرین بار که این احساس رو داشتم تو سفرم به شمال بود.
میدونی چیه پاکیزه!
وقتی به لذته با خدا بودن عادت کنی نننننمیتونی دیگه لذته دیگه ای جایگزینش کنی!
کی میتونه واسه من جای خدارو بگیره!؟
کی میتونه گره از مشکلاتم باز کنه!
اگه خدا منو به حاله خودم رها کنه چی!؟
اگه ازش فاصله بگیرم چی!
به عزت و جلال خدا قسم که اون نیم ساعتی که بی یاد خدا بودم بدترین حاله ممکنم تو 3,2ماه اخیر بود
اون نیم ساعت احساس کردم بی پناهم
بی محافظم
احساس کردم بی کسم
احساس کردم آشفته ام
سردرگمم!
آخه من 3،2 ثانیه بعد از اینکه پلکای چشام از روی چشمام باز میشن ناخواسته میگم خدایا سلام صبحت بخیر و میگم خدایا امروزم رو با نام و یاد تو شروع میکنم و از تو هدایت میطلبم اما امروز قلبم باز نبود که این حرفو بزنم و حتی با دیدنه آسمونش انگار هیچ حسی نداشتم در صورتی که همیشه نگاهه آسمون میکردم و یاد آیه ی های قرآن میوفتادم که میگفت خوبربه آسمان نگاه کنید آیا خلل یا نقصی در آن میبینید!
یا اینکه میگه خداوند آسمان را بدونه هیچ ستونی آفرید و لذت میبردم و شکرگزاری میکردم اما امروز خبری از اون احساس ضعف در برابر خدا و احساس شکرگزاری نداشتم
خدا برا هیچکس نخواد اون نیم ساعتی که من گذروندم
خدا برا هیچکس نخواد!
فایده نداره
من خدارو نمیبخشم با یه هدیه ی خوب حالمو خوب کنه!
من در خونه اش میشینم و جایی نمیرم اما خونه اش نمیرم تا خودش بیا دنبالم
تا خودش نگه دیگه تکرار نمیکنم
من به خودشم گفتم دیگه تکرار نشه این کارت!
اصن من گناه کار تو چرا باید مثله من با من رفتار کنی!
تو چرا باید وقتی یادتو نیستم خودتو در قلبم جاری نکنی!
تو چرا منو با حاله خودم رها میکنی!
دلت خنک شد سیبمو نخوردم!
دلت خنک حق حقم رو دیدی!
چی رو خواستی ثابت کنی!
خواستی بگی تو هر لحظه محتاجم منی!
مگه من خودم همیشه نمیگم من محتاجتم!
الان راضی شدی!
الان خوبه دیگه!
تو منو اینجوری دوس داری!؟
اما من تو رو اینجوری دوس ندارم
من تو رو مثله همیشه که حتی وقتی بدم اما تو منو بغلم میکنی دوس دارم
تو رو من اونجوری شناختم
نه اینکه صبح بیدار شم و یادت نباشم
مگه من قدرتی جز تو دارم
من که تنها تو رو میپرستم و تنها از تو یاری میطلبم
به عزت وجلالت قسم که خودت بابد قلبم رو باز کنی وگرنه من قدرتی جز تو ندارم…
سلام بر یگانه معبود عالم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟ (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾
و بار گرانت را فرو ننهادیم؟ (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾
همان بار گرانی که پشتت را شکست. (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟ (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس بی تردید با دشواری آسانی است. (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
[آری] بی تردید با دشواری آسانی است. (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾
پس هنگامی که [از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش (7)
وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾
و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور. (8)
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
ساعت 5.5 دقیقه صبح یهواز خواب پریدم بعد مدتها این ساعت آمدم تو سایت، نمیدونم چی شد که رسیدم به پیام شما نمیدونم چی شد تو ذهنم سوره شرح برام پر رنگ شد…
انگار با خوندن پیامتون دل تنگ شدم ،دیدم آره چند مدته اون حس خوبم اون گریه ها بی امان سراغم نیمده و بلند شدم لب پنجره ستارها را دیدم سلام کردم یاد زمانی افتادم که چقدر سر مست به درخت ها و پرندها و خورشید و …از پنجره با چه شوقی سلام میدادم و اون حس کم رنگ شده چه دل تنگی عجیبی
یاد اولین روزی افتادم که قلبم و بند بند وجودم دوست داشت درون تو ذوب بشن و گریه های بی امان که بند نمیومد و دانشگاه بودم یادمه خودما با سرعت نور رسوندم به راه پله نمازخانه اولین بار بود میرفتم ی مداد دستم بود رو ی آجر نوشتم از خود شناسی به خدا شناسی میرسی و رفتم بالا به ارتفاع خیلی کم با گنبد مسجد دانشگاه حق حق میکردم و یادمه هیچ کس جز من نبود و روبرو پنجره نشستم و گریه ای که اشک ها تمومنمیشود حتی پلک نمیتونستم بزنم دلم رسیدن و رسیدن میخواست وقمری که ساعت ها مرا نگاه میکرد ی سر مستی خاص ی دلتنگی خاص که من را با تمام وجود بغل کرده بود،یهو صدای اذان بلند شد و صدا پیچید تو گنبد و گریه ها بلند تر میشود و میگفتم خدا ببین جز تو بقیه چیزها پوچه پوچ ،گریه ای که اصلا دوست نداشتم تموم بشه انگار تو را پاک میکرد برای حس عالی تر و با عشق بیشتری حرف زدن آخ آخ که چقدر دلم دوباره همون حس را میخواد خداااااااا باز بهم اجازه بده وصل بشم به نورت به حضورت همون حس را بارها تجربه کنم ،خدا جونم دنبال هر چی غیر تو. بگردم همچی را سخت باختم اگر به کمتر از خودت راضی بشم به خودم ظلم کردم بازی را باختم اگر سرگرمچیزی غیر تو بشم باختم خدا به عظمتت نزار ی لحظه ازت دور باشم.
آقا ابراهیم نمیدونم چطوری از کامنت شما سر درآوردم نمیدونم فقط میدونم کار خودشه دستما گرفت گفت بیا اینجا مطلب و حس آشنا نیست؟؟این حسی هم که درون شما به وجود آورده کار خودشه که با من و هزاران نفر دیگه حرف بزنه از کلام شما از دل تنگی شما…جایی باشه که من باهاش حرف بزنم.
انگار خدا بهم گفت دلت تنگ نشده دلت برای حس خوب تنگ نشده ،همچی منم اون حال خوبی که میخوای منم دنبال چی کجا میگردی ،خودتا انداختی تو ی دریا و دست و پا بی خودی میزنی چرا؟؟؟میخوای به کجا برسی دقیقا، حال خوبت منم،سختش کردی یکم آروم باش کنارتم …تهش منم من ،منم که عاشقتم متوجه ای
چقدر دلم تنگ شدددد خدا جونم ،خدا بارها گفتم اصلا نیاز نیست برای من اتیش درست کنی اصلا نیازی نیست نبودت بدترین حس دنیاست جهنمه، جهنمی که درونت داره شعله میکشه از فراق از دوری از نبودت خاموش نمیشه …خدایا فقط مرا با دوریت امتحان نکن این عذاب آور ترین حس دنیاست…..
خدا جونم من ی جونی دارم دو دستی تقدیم خودت فقط حس بودنت را بهم بده بزار بارها بارها اون حضورت تکرار بشه اون گریه های بی امان را خریدارم تو که خوب بلدی چطوری تو همونی که این ساعت بیدارم کردی و هدایتم کردی به جایی که بگی درد من چیه….
تو تو همونی که دیروز سر ظهر که من اصلا بیرون نمیرم چطوری من را بردی تو باغ روبرو خونه من را بردی بردی رسیدم به ی صندلی زیر سایه درخت چند متر جلوتر هزاران مورچه بزرگ که تلاش میکردن برای دونه بردن تو فکر رفتم که اون ملکه چه حسی داره که بقیه دارن غذا میبرن …همینجوری که داشتم نگاه میکردم ی مورچه ی دونه خیلی بزرگی داشت میبرد و چند بار کلا برگشت و دوباره شروع کرد و دوباره وارونه شد و باز ادامه داد ،بلند شدم رو صندلی اون دونه را گرفتم دو متر اون طرف تر مورچه را گذاشتم دم لانه گفتم حتما همینه و مورچه اون دونه را بس بزرگ بود با تلاش برد داخل و مورچه های دیگم ی دونه های ریز میبردن که آسون بود بدون تلاش خاصی و پیش خودم گفتم الان چه خوشحاله چه افتخاری میکنه که ملکه بهش بگه اوه چه کردی ،چطوری آخه!!؟؟؟
یهو خدا گفت ی چیزی بگم گفتم جان گفت اوردمت بیرون تو این هوا که این مورچه بتونه راحت دونشا برسونه تنهایی سختش بود بارش زیادی سنگین بود ،از رزق من زیاد خواسته بود باید بهش میرسوندم ،رو من حساب کرده بود،حالم دگرگون شد گفتم چی؟؟؟ گفت من صدای ی مورچه را میشنوم بعد تو فکر میکنی صدای تو را نمیشنوم فکر میکنی برات بارت را مثل همین مورچه آسون نمیکنم منم که میتونم راه طولانی را تو چشم هم زدنی کم کنم مثل کاری که برای مورچه کردی اون اصلا فکرشم میکرد همه زمینی دونه ببرن اون هوایی …گفتم آره درسته درسته
چقدر شبیه کار ماست اون ملکه اگر تو باشی چه افتخاری میکنی همچین مورچه ای داری که از تمام قدرتش استفاده کرده برای خوشحالی تو و هر کسی اندازه توانش آورده ولی مطمنم این مورچه رو تو حساب کرده بوده که کارش را براش آسون کردی…..اندازه همین مورچه بهت ایمان بیارم کافیه خدااااا…..من خدای ستارها و آسمان و زمین هستم من از روزی ی مورچه آگاهم بعد تویی که برام اینقدر عزیزی را نمیبینم نمیشنوم ….چرا یهو من برات ضعیف میشم چرا بارت را میخوای خودت تنها ببری که له بشی مگه من نیستم مگه بارها کمکت نکردم….مثل همین مورچه خودتا بسپار دست من من خودم در آنی میرسونمت.رو من حساب کردن اینقدر سخته …
من جز تسلیم چی بگم در برابر عظمتت
به عشقت سخت محتاجم منا بردار هر جایی هستم بزار در خونه خودت بزار نزدیک ترین جایی ممکن به خودت اصلا نزار ازت دور بشم خدا ….تویی که قدرت جهانی تو اربابی همه هستی تو تو تو … موسی تو را اینجوری به فرعون معرفی کرد اگر باور کنی که خدا رب کل هستی هست ، خدای ستارها و کهکشانها و رب آسمان هاو زمینی ….تو تو تو قدرت کل جهانی تو خدای ی مورچه ای در دل خاک، تویی که داری همچیز را مدیریت میکنی کل هستی ،من رو غیر تو حساب کنم بازی را باختم …
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا ۖ إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ ﴿٢4﴾شعرا
گفت: اگر باور می کنید همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست. (24)
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بییادِ تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو، توبه شکستم صد بار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
خداوندم مهربان معبودم ،زرنگترین ،باهوش ترین ،مدیر ترین و کاربلدترین رهام نکن دستام را محکم تر از همیشه بگیر من را ببر جاهایی که با تو بهم خوش بگذره،نورت را بتابان بر بند. بند وجودم ،دوست دارم با تمام وجودم یگانه عشق جهان یگانه قدرت جهان.
آقا ابراهیم از شما بسیار سپاسگزارم که دست خدا شدید و همیشه وصل باشید به یگانه عشق جهان.
در پناه یگانه معبود شاد باشید.
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چی میشود همه کس را
خدای که عشق و نور مطلق جهان هست
خدای که در رگ رگ من جاری هست
خدای که بی نهایت اعتماد دارم به قدرتش
خدای که عشق مطلق قلب من هست
خدای که نور زمین و آسمان هاست
خدای که بهترین راه گشاه هست
خدای که بهترین یاور هست
خدای که بهترین روزی رسان هست
خدای که جان دهنده هست
خدای که خالق تمام کیهان هست
خدای که بهترین رفیق هست
خدای که به بنده نوازی مشهور هست
خدای که صدای یوسف از داخل چاه شنید
خدای که صدای یونس از شکم ماهی شنید
خدای که بی نهایت قدرتمند هست
خدای که عاشق هست
خدای که خیلیییییییی خداست
خدای که به بنده نوازی مشهور هست
سلامممم فیروزه قشنگم چقدررر اسم قشنگ داری
خدا من را آورد سر نوشته قشنگ شما
میدانی در حال جرنال نویسی بودم که قلبم گفت برو برای ابراهیم عزیز یک پیامی هست تو هم بخوان
خدا شاهد دقیقا همین چیز گفته شد
میدانی من یک لحظه میخواستم بگم نی نمیرم
ولی گفتم برو بیببیبن چی هست ؟
آمدم دیدم خودت پیامی نوشتی
و تجربه احساس من را نوشتی عزیزم
امروز در حین جارو مورچه را دیدم
یک لحظه گفتم سخت ترین کار به مورچه آسانترین و ساده ترین کار برای من هست
هر چیزی که به نظر مورچه سخت هست به نظر من آسان هست
نزد من همین لحظه بی نهایت روزی هست که برای مورچه از سرش هم خیلیییی زیاد هست بی نهایت هست
حالا من نزد عظمت خدا دقیقا مانند مورچه هستم
خداوند چقدررر عظمت دارد
چطور نگران میشویم ؟
چگونه خودمان را رها شده میدانیم ؟
میدانی ما در شکم مادر مان کاملا تسلیم بودیم خدا چی زیبا صورتگری کرد
من یکی که با تمام وجودم تسلیم خدا هستم
من تسلیم ترینم یا رب
خدایاااااا بی نهایت دوستتتت دارم عاشقتم
مرسی فیروزه قشنگم
خیلییی زیبا نوشتی
کمنتتت با تمام وجود به قلبم نشست
حس اعتماد برایم داد
حس اعتماد چقدرر حس قشنگ هست
راستی چقدررر عکس پرروفایلت زیباست
خیلیی جای قشنگی عکس گرفتی
دوستتتت دارم
در پناه نور آسمان ها و زمین باشی
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ﴿٩﴾مریم
[فرشته وحی به او] گفت: چنین است [که گفتی، ولی] پروردگارت فرمود: این [کار] بر من آسان است، و همانا تو را پیش از این در حالی که چیزی نبودی آفریدم. (9)
سلام بر پاکیزه زیبا رو سلام پیام رسان دلبر من سلام نور خدای من نورت رسید تا عمق وجودم.
تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک
پاکیزه جانم چه کردی چه کردی پیامتا خوندم و گریه امان نداد ،خدای من خدای من همونه که جواب سوال من را واضح جواب داد خدای من همونه که وسط کار کردنت گفت بنده من جواب میخواد و تو را راضی کرد بیای برام بنویسی و زبان خدا شدی پاکیزه جونم ازت سپاسگزارم قشنگم که به ندای درونت گوش دادی و نور شدی و تابیدی ،کاش میشود در آنی که کارها را انجام میده منم میتونستم در آنی جانم را فداش کنم.
خوب بلده دلبری کنه بلده چطور تو را عاشق خودش کنه ی وقتایی قایم باشک میکنه یهو از طریق ی پرنده ی آدم ی نور ی اهنگ ی متن دالی میکنه و دست تکون میده میگه من اینجام و میخنده و تو را میبره تو اوج مستی و پرواز،و وجودت خالی میشه از هر خواسته زمینی و فقط میگی خدا جونم خودتا میخوام و تمام، انگار اصلا این احساس تو را میکنه از زمین و پرواز میکنی ….
تو دفترم خواستم را واضح نوشتم و نوشتم مدیر و رب جهان تویی تو بلدی تو گفتی در آنی بلدی، یهو گفت برو تو سایت تمام تمرکزم رفت رو نقطه آبی کنار اسمم تا خوندم شوکه شدم فقط گفت آماده شو بریم سر لوکیشن مورچه ها کارت دارم گفتم چشم چشم و کل مسیر فقط این جملهات را تکرار میکردم و میگفت دونستی دونستی چی میخواستم بهمت بگم…
یک لحظه گفتم سخت ترین کار به مورچه آسانترین و ساده ترین کار برای من هست
هر چیزی که به نظر مورچه سخت هست به نظر من آسان هست
نزد من همین لحظه بی نهایت روزی هست که برای مورچه از سرش هم خیلیییی زیاد هست بی نهایت هست
حالا من نزد عظمت خدا دقیقا مانند مورچه هستم
رسیدم به لانه مورچه ها دیدم ی عالم مورچه جمع شده با دونه ها و خیلی یواش دارن از ی سوراخ میرن داخل و دیدم چندتا برگ افتاده رو لانشون گفت بردار برگ ها را بردار 5 تا سوراخ معلوم شد، سوراخ های بزرگ و زیاد و مورچه ها تند تند رفتن داخل و راه باز شد.
گفت دیدی چطوری در آنی موانع را سر راهشون برداشتی و راهشون مسدود بود دیدی چقدر نعمت پشت این برگها مونده بود دیدی و با سرعت کم میتونستن دونه ها را بیارن دیدی دیدی تو کاملا مشرف بودی از بالا که چیکار میکنن دونه ها کجاست و راه کجاست منم همینطوری بلدم میبینم تسلط کامل دارم بر همچیز، بر همه چیز آگاهم راها را بلدم در آنی میتونم …..
تو هم راه نعمت ها را مسدود کردی و میخوای موانع را سر راهت برداری توانشا نداری خودت راهشا نمیدونی نمیبینی ،تو عظمت خودت را در برابر مورچه ها دیدی تو اصلا سختت شد گفتم نه گفت زحمتی خاصی کشیدی گفتم نه .
گفت ی دونه گندم بدی بهشون برای اونا کلی نعمت هست از اینهمه نعمت که تو داری ی ذره هست ولی برای اونا ی عالمه هست، از تو چیزی کم میشه نه اصلا برات مهم نیست کوچیکه، منم همینم در برابر تو نعمتهای من عظیمه بی پایانه،چیزهای بزرگ بخواه در حد عظمت من بخواه…
من راه نعمتا را بستم میدونم با هزار تا چیز تو را محدود کردم تو را اندازه مورچه ها کوچیک کردم میدونم من اینقدر با افکارم راه نعمت ها را بستم که دیگه توان جا به جا کردن ندارم خودم زیر این همه محدودیت له شدم زیر کارهایی که مخوام خودم تنها انجام بدم له شدم بار من زیادی برام بزرگه تو موانع را بردار من بلد نیستم من نمیتونم من کوچیکم در برابر عظمت تو من توان ندارم من دستای تو را مخوام خدااااا خودت بیااااا من نمیتونم
یهو صدای اهنگ بلند شد گفت گوش بده…..دنیا بزن
اگه به من باشه ستاره های آسمونو براش میکنم فرش زیر پاهاش که عوض بشه حال و هواش با تو هستم میشنوی
دستام را گرفت بین درخت ها رد شدم تاریک بود ولی هی میگفت خودم هستم بیا بیا دیدی چطوری ی نفر دوست داره سوپرایزت کنه ذوق داره زودتر هدیشا نشونت بده.
صدا از دریاچه اردک ها بود رفتم داخل صدها اردک سفید انگار میومدن طرف من و خفاشهای زیاد که ضربدری پرواز میکردن و ابرهای قرمز و قایق ها و دریاچه ای که پر از پرهای سفید بود و دور دریاچه گل های زیاد و هوا عالی واهنگ، گفت وایسا وایسا انگار همچیز در من حل میشود انگار همه چیز بهم آرامش میداد همچیز میرقصید و انگار بگه به افتخارت ...
گفت ببین من دوست دارم اینجوری از زندگی لذت ببری ولی باید خودت بخوای ،باید اون برگ ها را برداری تا نعمت هام را بریزم به پات، ی بازیه ی قدم تو بقیش با من….
خدا خدا من بدون تو تمام راهایی زندگیم مسدود میشه بدون تو خودم نمیتونم ی قدم بردارم نمیتونم خداااا
صداما داری کار بلد ترین و زرنگترین و تو تو خوب بلدی سوپرایز کنی بلدی بلدی بیا بیا وجودم را پر کن از خودت و هیچ و هیچ ،سجده عشق در برابر عظمتت میکنم.
معبودم معبودم تو چطوری اینقدر همچیا بلدی مچ کنی چطوری ؟؟
من همون مورچه هستم که دلم میخواد زل بزنی بهم بگی جانم خودم هستم الان برات درستش میکنم در انی…
من همون مورچه هستم (ی مورچه شیرازی )که دلم مخواد دونه ها زیادی را بریزی در خونم در نزدیک ترین و در کمترین زمان ممکن آخه تو خدایی تو بلدی ببین من جایی مثل تو نه بلدم نه میرم من عاشقت میمونم پای عشقم وایسادم تمام قد…چندین اتفاق عالی دیگه افتاد که کامنت طولانی میشه فقط میتونم بگم عاشقتم همین…چیزهایی که من یادم میره تو دقیق یادته و برام انجامش میدی به آسانی، وهاب من،سمیع من و مدبر من …بهشت من تویی تو …
منم پای عشقم وایسادم و کوتاه نمیام حتی اگر هزار کیلو متر دورتر خونه بری میام دنبالت.
میام برگاتا برمیدارم، میام بارهات را از دوشت برمیدارم خودم برات آسون میکنم …خودم برات همچیز را آسون میکنم….تو انتخاب میکنی تو درخواست میکنی منم به همون شکل برات ظاهر میشم.
خداوند مهربانم یگانه قدرت ،یگانه ارباب خودم قدم هات رو چشمام بیا بیا خودت آسون کن مسیرم را…
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عَجَب زیرِ دام و دانهٔ توست
دلت به وصلِ گل ای بلبلِ صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگِ عاشقانهٔ توست
عِلاجِ ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن
که این مُفَرّح یاقوت در خزانهٔ توست
به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت
ولی خلاصهٔ جان، خاکِ آستانهٔ توست
من آن نیَم که دَهَم نقدِ دل به هر شوخی
دَرِ خزانه، به مُهر تو و نشانهٔ توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست
چه جای من، که بِلَغزَد سپهرِ شعبدهباز
از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرَد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست
پاکیزه قشنگم بی نهایت ازت سپاسگزارم نور خدای من، نشانه معبودم، تو خدای روی زمینی که میتونم ببینمت میتونم ببوسمت آره تو تو. همون خدایی که عشق مطلق درون قلبت هست را میبوسم ،خدایی که در رگ رگ تو جاری هست را میبوسم ،از محبتت از زیبا بینیت به اسمم به عکسم به متنم بی نهایت سپاسگزارم...
میبوسمت و دوستتتت دارم
در پناه یگانه عشق جهان شاد باشی
سلام آقا ابراهیم
ممنون که کامنتهای پر عشق و عالی میگذارید. به نظر من چون شما روی خودتون کار میکنید و با خدا رابطه ای عالی دارید در فرکانس بالایی هستید و همسر سابق شما دیگه در فرکانس شما نیستند , پس خداوند و دنیا شما را به راحتترین شکل از هم جدا میکند تا با آدمهای در فرکانس خودتون هم مسیر بشوید. شما پر از لطف و مهربانی هستید
شاد باشید و خدا سایه ی بالای سرتان باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
سلام به استاد عزیز و مریم بانو جان و دوستان نازنینم
خدا رو بینهایت سپاسگزارم که در فضای روحانی سایت هستم خدا رو شکر برای این دو فایل بسیار زیبای قرآنی و توحیدی
داریم از فرودگاه بر میگردیم،دختر عزیزم نسیم جانم سه هفته اومد ایران پیش ما و امشب من و پدرش بدرقه اش کردیم و در پناه خدا رفت به سمت تورنتو
خدا رو شکر خیلی خوش گذشت سفر کوتاهی بود ولی خیلی پر بار بود نهایت استفاده و لذت رو از وجود همدیگه و با هم بودنمون بردیم این مدت برنامه های فشرده ای داشت نسیم جانم و من بیشتر وقتها همراهش بودم یا با ماشین می رسوندمش خدا رو شکر در کنارش مادر و دختری پارک رفتیم خرید رفتیم تفریح کردیم شام بیرون خوردیم
خدای مهربونم این دیدارها رو بارها و بارها و درزمانهای زودتر برای ما تکرار کن الهی آمین
بخاطر همین زیاد فرصت نشد برای فایلهای این سه هفته کامنت بنویسم، البته اینو بگم که همه فایلهارو گوش کردم چند بار، حتی برای چند تا از فایلها و قسمت اول همین فایل هم کامنت نوشتم ولی بعلت مشغولیتهای خوبم نیمه کاره مونده انشاء الله فرصت کنم و به اتمام برسونم
خیلی دلم میخواست بیام و اعلام حضور کنم و در فضای انرژی مثبت جمعی دوستان قرار بگیرم
خدا رو شکر که هدایتم کرد و موفق شدم
در پناه خدا شاد و سلامت و سعادتمند باشید