https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-22 04:04:312024-10-22 04:10:16درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امروز وقتی شروع کردم به دیدن فایل از همون اول با خوندن موضوع فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم و کلام خداوند قلبم باز شد برای شنیدن آگاهی های جدید و چشمانم پر از اشک.استاد هر وقت از خدا کمک خواستم همون لحطه شما با یه فایل جدید میاید اصلا دیوانه میشم اون لحظه از اینکه خداوند چقدر زیبا وراحت من رو به شما هدایت میکنه و میگه برو به سمت سایت استاد عباس منش . هر چی شما استاد عزیزم از قرآن میگفتید توی ذهنم تصویرشو میدیدم .
استاد عزیزم با اینکه مثل شما قاری قران بودم و قران رو حفظ میکردم ولی نمیدونم چرا تا قبل از آشنایی با شما ،نشده بود که بشینم معنی قرآن رو بخونم شاید به قول شما دوره ما یا تاثیر خانواده مون و…ولی منم مثل شما یه روزی از خدا خواستم کمکم کنه و بگه اصل زندگی چیه که هم با شما آشنا شدم به طرز معجزه آسایی .منم مثل شما میگفتم اگر خارجی ها بد هستند چرا رفتاراشون از ما بهتره و……
وقتی داستان های قران رو میخونم از قدرت بی اندازه خداوند مبهوت میشم و به قول شما استاد عزیزم آدم محکم تر پاشو رو زمین میزاره
اون تاییده رو خداوند بهمون داده و فقط کافیه یکتاپرست باشیم .
چقدرکلام خداوند راحت و ساده در قرآن اومده و لی ما آدم ها به قول استاد فقط دوست داریم اون چیزی که خوشمون میاد اتفاق بیفته یا بشنویم.
استاد عزیزم باز هم امروز مثل همیشه درس بزرگی از خداوند و شما فرشته زمینی گرفتم و من هرروز شما را دعا میکنم و از خداوند و شما استاد عزیزم و مریم عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و بی انتها خوشحالم بابت اینکه عضو خانواده عباس منش هستم
خانواده های به قول شما سوپر مذهبی هم متنوع اند و هم خروجی متفاوتی بیرون دادن
پدر من روحانی هستند پدر شوهرم و خواهر شوهرم هم همچنین. تا قبل از دانشگاه با انواع حدیث و روایت پر شده بودم بعد از ان هم با فلسفه غرب تا کارشناسی ارشد. و خودم عاشق شعر و شاعری. معجونی اعجاب انگیز
قران رو شب های قدر دو سه صفحه یا برای رفتگان میخوندم . بعد از دانشگاه یکی از اشناها منو به عنوان مدرس قران به یکی از دانشگاهها برد و منی که حتی روخوانی قران رو درست نمیخوندم رفتم تدریس قران. برای مجوز تدریس مجبور شدم تفسیر بخونم تا امتحان تفسیر بدم و کمی اون زمان اشنا شدم با قران . بعد از اشنایی با استاد من تفاوت درک استاد با حوزه و بقیه رو دقیق درک کردم. فلسفه به من یاد داده بود که هر حرفی که میشنوی از یک فیلسوف حتما یکی بهتر از اون و منطقی تر از قبلی حرفی خواهد زد یا هیچ حرفی وحی منزل نیست حرف یک انسانه.
شیعه که خودم آبا و اجدادم شیعه بودن حدیث رو بیشتر از قران قبول دارن چرا؟ این بحث برمیگرده به بحث معصوم دانستن پیامبران و امامان.
معصوم یعنی از بدو تولد خداوند طرف را طوری خلق کرده که گناه نمیکند . مثل فردی که در خانه محبوس است و امکان دزدی نداد و من تحسین کنم که فلانی دزد نیست . یا معتادی که ترک کرده ولی دست و پایش را بسته اند و امکان ندارد بیرون برود و من بگویم طرف پاک است . زمانی طرف دزد نیست که آزاد باشد و دزدی نکند معتاد زمانی پاک است که دسترسی به مواد دارد ولی استفاده نمیکند . پیامبر معصوم نبود پیامبر امکان گناه داشت ولی تقوای او آنقدر فراتر از عوام بود که پیامبر شد و به نظر من معصوم دانستن پیامبر توهین به تقوای پیامبر است . بارها در قران میگوید پیامبران افرادی از میان شما از جنس شما هستند.
معصوم دانستن پیامبر و امام یعنی آنها اهل گناه نیستند و نمیتوانند گناه کنند . در این صورت اگر من نمیتوانم قران رو درک کنم یا زحمت تفکر و تدبر را نمیخواهم بکشم امامانی هستند که هر چه را من نمیخواهم زحمت فکر کردن را به خودم بدهم او میتواند دقیق بگوید چون معصوم است حرف خلاف قران یا اشتباه نمیگوید هر چه بگوید حجت است. به همین خاطر روایت و حدیث شرح و تفسیر قران است.
برای همین حوزه قران را برای درک مردم عادی سخت میداند قران و حدیث را باید اهل حدیث معنی کنند.
در اطرافیان من هر آیه و حدیث و روایتی که در مورد زنها بود من مسلط بودم چون از مذهب اینها رو به خورد من میدادند. و چون درونم این حرفها رو قبول نداشت میشنیدم ولی قبول نداشتم هزار دلیل میاوردم که اینطوری نیست و بحث و جدل. بر اساس قانون هم توجه روی هر چی باشه از اون بیشتر وارد زندگیم میشه پدر خودم اگر 50 بود پدر شوهرم در این مورد 100 بود و دائم در حال تخریب زنها و حدیث و روایت و آیه و مثل و … .
حتی پدر پدر شوهرم با اینکه 90 سالش بود و عقل درست و حسابی نداشت همیشه زنها رو تخریب میکرد و هر جا بود بدون مقدمه حدیث معراج رو میخوند که زنها رو آویزان میکنن از تار موهاشون و …
دو سه هفته ی قبل خانه پدرشوهرم بودم و با شوق اومد که بیایین براتون نهج البلاغه بخونم منم گفتم بفرمایید و شروع کرد قال علی علیه اسلام حکمت 61: از جنگ جمل برگشتن و اندر احوالات زنان، زنان ناقص العقل هستند زنان ناقص الحض هستند زنان ناقص الایمان هستند منطق پشت حرفها این بود که زنها ناقص الایمانند چون در دوران پریودی نمیتونن نماز بخونن روزه بگیرن
ناقص العقل هستند چون دو زن میتوانند برای شهادت حاضر باشند به جای یک مرد . ناقص الحضند چون نصف یک مرد ارث میبرد .
گفتم آقاجون نخوندی هنوز زنان مثل عقرب هستند و…
در ادامه ی صحبتها گفتم چرا از یک کتاب 300 چهارصد صفحه ای که اونهمه مطالب خوب داره تو اینا رو میخونی ذهن دختربچه ها رو نسبت به علی (ع) بد میکنی و…
توی خونه وقتی فکر میکردم واقعا به این نتیجه رسیدم که صفت معصومیت به پیامبر و امام چه کج فهمی بزرگی هست من خیلی راحت میتونم تقوا نکنم و بگم من که امام پیامبر نیستم اونا معصوم بودن صالح بودن درستکار بودن من ذاتا با اونا فرق دارم من نمیتونم اون چیزی که خدا از پیامبر و امام انتظار داره از من داشته باشه. ولی وقتی بدونم پیامبر و امام اونقدر توانایی تقوا داشتن من هم یک انسان هستم و میتونم به اون حد تقوا کنم اونها یک ویژگی انحصاری نداشتن.
امام علی از جنگ جمل برگشتن از دست عایشه عصبانی هستن اون حرفها رو گفتن . درک خودشون از قرانه و محیط و روابطشونه چه درست چه غلط.
ولی وقتی من امام رو معصوم بدونم هر حرف و رفتار و گفتارش رو حجت میدونم فلان کار رو بکنین امام فلان گفته فلان وقت و…
قصدم نه توهینه نه تحقیر . امامان انسانهایی والا بودن فرزندان خلف پیامبر.
من بارها شنیدم حضرت فاطمه مطهر بودن پریود نمیشدن و من فکر میکردم و میشنیدم دکتر به من میگفت اگر چرخه ی تخمک گذاری دقیق نباشه اگه هورمونها در حدی نباشن نمیشه حاملگی اتفاق بیافته و فکر میکردم چطوری توی سنت خدا تبدیلی نیست ولی یک نفر بدون چرخه ی پریود بچه دار بشه چون اون معصومه ایمانش کامله، نمیشه ناقص باشه پس باید پریود نشه و…
چه توجیهاتی که شیعه به خورد ملتش داده چون خودم شیعه هستم و تا 35 سالگی فکر میکردم شیعه اهل بهشته و لا غیر من در این همه مدت سنگ این طرز فکر رو به سینه زدم دفاع کردم بحث کردم
یا برای هر نماز در دواران بعد از زایمان باید وضو بگیری حمام کنی و… بار بزرگ اعمالی که مجتهد ها روی گردن زنان گذاشته بودند آیا خودشان میتوانند برای 5 بار نماز پنج بار حمام کنند
طبیعت زن انگار در دید اینها پسته. مرد بودن و زن بودن هیچ مزیتی نداره بدن من احساسات من مکمل بدن مرد و منتطق اونه
همه ی این سوالها و هنگ کردن ها و آرام آرام درک منو از وحی منزل دونستن آموزه های شیعه رها کرد و با عمیق شدن درکم از اموزه های استاد بار گناه زن بودن پست بودن از من دور شد .
باز چند ماه قبل من وارد دوره ی 12 قدم شدم و به فایلها گوش میدادم وسط جلسات مریم عزیز صحبت میکردند و توضیح میدادند من دیدم دوست ندارم مریم جان توضیح بدن فکر کردم چرا چرا چرا؟؟؟؟
و دیدم من با اینکه با دلیل و منطق برای خودم حل کرده بودم نزد خداوند انکسی گرامی تر است که با تقواست و ربطی به زنانگی نداره، باز همون فکر ها هست. مریم درک عمیق و شفافی از قانون دارن مثل استاد و در کنار هم جلسه رو اداره میکنند من دیدم باورهایی که به خورد من دادن هنوز زن رو لایق اظهار نظر در برابر مردها نمیبینه و این ترمز بزرگ من در احساس لیاقت وارزشمندی منه.
یک روز هم با یکی از خانمهای فامیل در ماشین بودیم و همسرم رانندگی میکرد . اون خانم به شوهرم گفت از فلان خیابان برو بعد برگشت گفت البته تو بهتر میدونی من زنم عقلم کمه . و من هنگ کردم از این جمله ای که گفت ولی باز دیدم منم بعضی وقتها سر این باور نتونستم با جدیت به شوهرم بگم فلان کار رو بکن چون در ذهنم بود که عقل اونها کاملتره در حالی که این حرفها از روایاتی اومده که بنا رو گذاشته بودن بر معصوم بودن گوینده پس درسته وحی منزله.
اگه من توی مدار شما قرار گرفتم استاد عزیزم به خاطر ایمان و دل روشنی بود که نسبت به خلقت خدا داشتم و حرف و حدیثهای مفسران قران و … دل من رو از قران جدا نکرد و اورد به راهی که دلم رو قرص تر کرد به قرآن و فهمیدم وقتی میگین موحدم یعنی چی . خدارو شکر که به راه راست هدایتم کرد شما رو سر راهم قرار داد
من خودم همیشه دنبال ارامش بودم و میدونستم این روند زندگی من غلطه تا اینکه مثلا به حساب خودم رفتم طلبه شدم و تا سال سوم ادامه دادم هیئت میرفتم و اعتقاد داشتم هر چی بیشتر برای امام حسین گریه کنی خوش بخت تر میشی(دقیقا بر خلاف قوانین) مدام در گیر غسل هام و وضوهام اینا بودم که خدا منو پاک بپذیره(بر خلاف عزت نفس)آهنگ گوش نمیدادم همیشه از خدا میترسیدم مدام منتظر ظهور امامی بودم که گفته بودن اگه بیاد همه خوشبخت میشیم(دقیقا بر خلاف قانون)مدام خونه مون روضه میگرفتم تا رزق خونه ام زیاد بشه مدام در حال نذر کردن احترام بیش از حد گذاشتن به والدین که مبادا نفرین بشم مدام لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت و هر هفته برم حرم امام رضا تا بلکه امام رضا واسطه منو خدا بشه تا خدا منو ببخشه دوست عزیز در همچین شرایطی….صحبت های استاد رو شنیدم اونم توسط یکی از روانشناس های معروف که گفتن استاد تو قران دست برده و داره قران جعلی میسازه و اینا
کنجکاو شدم برم ببینم این ادمی که میگن کیه خدای من اولین فایلی که ازشون شنیدم یکم مقاومت داشتم ها اما حسی دورنم میگفت حالا گوش کن عمل کن تو که این همه با این شرایط بودی چیزی درست نشد تو دنبال ارامش بودی با رفتن به حوزه که دردسرات بیشتر شد علاوه بر درس های بیهوده خوندن مسولیت های دیگه هم که بهت اضاف شد.
با خودم گفتم نه استاد عباس منش که نه ایشون همش میگه توحید توحید پس اهل بیت کجا میرن؟رفتم با دوره های یکی از استاد های دیگه شروع کردم که به اصطلاح عامه و من قدیم که طلبه بودم مذهبی تر از استاد عباس منش بودن و خیلی هم اوایل راضی بودم از ایشون دوره خریدم اما بعد چند وقت دیدم نه بازم اون اضطرابه رو دارم بازم اون دائما نگرانی رودارم بازم اون حال بد همیشه همراه منه
که خواهرم دوره دستیابی عملی به ارزو ها رو خرید بهم گفت یه فایلی هست تو دوره برای خدا میگه بیا گوش کن اصلا ببین چه حرف های جدیدی میزنه با خودم گفتم ولش کن گوش میدم ببینم چی میگه (با فاصلع شش هفت ماه)وای خدا این سری حرف های استاد عباس منش رو کاملا درک کردم(انگار ظرفم بزرگ تر شده بود) خیلی ذوق زده بودم انگار به اون چیزی که میخواستم رسیدم
دقیقا یادمه چهارشنبه بود از همون روز دیگه حوزه نرفتم چون با گوش دادن به فایل های دوره دستیابی عملی رسیدن به ارزوها فهمیدم که چیزی به اسم دین وجود نداره ما همه یکتا پرستیم همه به الله ایمان داریم
فهمیدم که مهم تر از غسل من بحث شرکه به الله است
فهمیدم که من از هیچ کسی پایین تر نیستم فهمیدم من و امامان هیچ فرقی باهم نداریم تنها تفاوت من با همه ادم ها میزان استفاده از قانونه همین
فهمیدم این حجابی که سال هاست درگیرشم همش چرته محضه
فهمیدم منو و خدا یکی هستیم خدا یک انرژیه
تا اینکه با فایل های استاد آشنا شدم
دقیقا یادمه از همون روز که چهارشنبه بود که ایمان اوردم به خدای یکتا و هر چیزی تحت عنوان دین به خورد من داده بودند (که تمام احکامی که به من گفته بودند با تضاد همراه بود)از بچگی رو بیرون ریختم کاملا سبک سبک شدم
و خداوند رو شاهد میگیرم که از همون لحظه بهش گفتم منو به سمت آگاهی های بهتر از این که الان دارم هدایت کن و اونم داره منو هر لحظه سورپرایز میکنه
دوست عزیزم مسیری که در پیش گرفتی کاملا روشنه
کامنتی که براتون گذاشتم از سر همون ندای درونم بود که بهم گفت و منم براتون نوشتم
واقعا از خدا برات بهترین ها رو میخوام از خدا میخوام اون حس سبکی که من تجربه کردم شماهم تحربه کنید
با درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی خانم فریده سیستانی عزیز
باورم نمیشد که شما یک طلبه بوده باشید و درس های حوزوی خوانده باشید و الان در این مسیر و در این سایت هدایت شده باشید خیلی خیلی بهتون تبریک میگم .. واقعا تحسین تون کردم … یعنی امروز صبح اولین کامنت های صبحگاهی من خانم سیده زهرا حسینی و شما که براشون پاسخ نوشتید بودید …
همینطوری داشتم از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم و میگفتم مگه میشه !!!!
مگه داریم !!!!! بله که داریم !! خیلی هم خوب داریم !!
چرا اینو میگم ؟؟
بخاطر اینکه ماهایی که اینقدر مذهبی نبودیم و مثل شما درس های طلبگی نخوندیم و باورهای تعصبی مذهبی عمیقی نداشتیم ولی بخاطر همون چیزهایی که جامعه و فرهنگ و مدارس و غیره بخوردمون داده بودن زمان برد تا توانستیم باورها مون رو تغییر بدیم یعنی تکاملمون رو در این زمینه طی کردیم که خدا رو شکر من در این زمینه تکاملم بیشتر بود .. البته من خودم که خیلی خیلی زود تغییر کردم یعنی آنقدر افکار مذهبی ضعیف و بی پایه و اساسی و سستی داشتم که وقتی به فایل های توحیدی استاد در همان ابتدای آشناییم با مباحث توحیدی هدایت شدم خیلی زود تغییر کردم و رفتم تحقیقات بدون تعصبات مذهبی رو شروع کردم و حتی تاریخ ورود شیعه به ایران را مطالعه کردم که با چه جنگ ها و کشت و کشتارهایی بزور وارد ایران شدند که تمام مردها را کشتند و زن ها رو اسیر کردن از زمان افشاریه و صفویه به بعد .. خلاصه آنقدر تاریخ رو مطالعه کردم که کاملا فهمیدم تمام ادیان مورد سوء استفاده قرار گرفتند و اینجوری که مذهبیون و طلبه ها گفتند و بزور هم به مردم تلقین می کنند …مثل تاسوعا و عاشورا و خیلی چیزهای دیگه که همش غم و غصه و اندوه و اشک و ناله و کینه توزی و خشم را در انسان رشد میده و قلبها را تیره و تاریک و سیاه میکنه .. خدا رو شکر بعد از اینکه تازه به این آگاهی ها هدایت شدم و یکتاپرست و خدا شناس شدم خیلی زود شخصیتم تغییر کرد ولی باز انگار درون آن لایه های زیرین ضمیر ناخودآگاهمون یکه چیزهایی هنوز لانه داشتند ولی شکر خدا هزاران بار شکرگذارم که ما همه مون از هدایت شدگان هستیم و خداوند دستمون رو گرفت و صاف آورد توی این مسیر درست و مناسب نورانی ..
مثلا آقای عرشیانفر از جمله اساتیدی هستند که کلا طلبه بودند و لباس روحانی بر تن داشتند و یکی از شاگردان استاد بودند ولی بعدش خودشون از طلبگی استعفاء دادن و در این مسیر هدایت شدند البته ایشون با اینکه شاگرد استاد عباسمنش بودند و انسان فوق العاده خوبی هم هستند و خیلی زود یکتا پرست شدند و لباس طلبگی رو کنار گذاشتند ولی هنوز آن باورهای تعصبی مذهبی رو گاها
و بیشتر اوقات در تدریس شون دارند .. .. یعنی می خوام بگم من تا بحال هیچ کسی رو مثل استاد عباسمنش ندیدم که اینقدر قوانین رو خوب و دقیق شناخته باشند و اینقدر خوب درک کرده باشند و اینقدر دقیق عمل کرده باشند … واقعا جای تحسین داره .. خدا رو شکر که از شاگردان استاد عباسمنش هستم و برای من افتخار بزرگیه خدا رو شکر
خانم سیستانی عزیز البته در این سایت خیلی از دوستانی هستند که قبلنا مذهبی دو آتیشه تعصبی شدیدی بودند که با شنیدن فایل های استاد کمی مقاومت داشتند ولی در نهایت به این سایت و این مسیر هدایت شدن و الان خیلی خیلی تغییر کردند و دیگه هیچ شباهتی به گذشته شون ندارن واقعا جای تحسین و تبریک داره خدا رو شکر در عقل کل هم خیلی فعال هستند و پاسخ های فوق العاده عالی را برای دوستان می نویسند خدایا شکرت
خانم فریده ی سیستانی عزیز خیلی ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنون و سپاسگذارم که منو به سمت کامنت شما دو عزیز و نازنین هدایت کرد . اینکه بخاطر ناآگاهی چقدر زن رو دسته کم و ناچیز و حقیر و بقول خانم حسینی ناقص العقل شمرده شده.. و آنقدر با احادیث و روایات و غیره بی ربط شون زن رو مشغول کارهای بیخودی و حاشیه ای کرده بودند که اعتماد بنفس و عزت نفس شو بگیرن و به زیر صفر ببرن ..
یعنی با این حرفاشون انسانیت و بشریت رو زیر سوال برده .. یعنی بها ندادن به زن و کوچک و پست و حقیر کردن زن مایه ی افتخارشونه..
خانم سیستانی عزیز ممنون و سپاسگذارم که امروز با خواند کامنت شما در این فایل بینظیر استاد کلی بفکر فرو رفتم و کلی باورهای منو جابجا کرد.. اینکه خداوند چقدر ماها رو دوست داشت و از خواب غفلت بیدار مون کرد و برای این بیداری و هوشیاری همیشه از خداوند و سیستم جهان هستی تشکر و قدردانی می کنم .. خدایااا شکرت قبل از اینکه این جهان را ترک کرده باشم منو با تضادهای بیشماری هدایتم کردی به مسیر درست و مناسب و دستمو گذاشتی توی دستان هدایتگر خودت . بدست استاد بینظیری که راهنمای این مسیر توحیدی من شد و یکتاپرستی و خدا پرست بودن واقعی را به من آموخت تا من خودم را بشناسم و بسازم و از نو ساخته شوم . الهی شکر . خدایاا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش،خانم شایسته و دوستان عزیزم در سایت الهی
کتاب قرآن
منم وقتی بچه بودم خیلی مذهبی بودم و به قولی بچه مثبت و خشک بودم حالا چرا چون جو و حال و هوای اون موقع جامعه و محل زندگی من در این حال و هوا بود و هر کی مذهبی تر،نماز خونتر،بی پول تر بود به خدا نزدیکتر بود و توجیهشون هم این بود که بله باید تو این دنیا بدبختی بکشی تا تو اون دنیا بری بهشت بله به بهشت رفتن همین طوری آسون نیست که بگن بفرما برو داخل نه بابا باید پدرت دربیاد اینقدر باید نماز بخونی،روزه بگیری،خمس بدی،زکات بدی،انفاق کنی،حج بری،صدقه بدی،بخشنده باشی تا از لذت های اون دنیا بهرمند بشی و اگه و احیانا کسی را میبینی که کسی پولدار هستش صد در صد از راه رشوه،دزدی،قاچاق،حرام به این جا رسیده مگه میشه با مال حلال ماشین بنز،ویلا،خونه آنچنانی خرید.وقتی با این باورها بزرگ میشی یه حس تنفر و بدی نسبت به دین و خدا پیدا میکنی و بی دین و بی خدا میشی و هر جا حرف از دین و خدا میشه حالت بهم میخوره الخصوص اگه بی پول باشی و مشکل هم داشته باشی که دیگه هیچی به خدا هم فحش میدی و از زمین و زمان طلبکاری و منم چون با این باورها بزرگ شده بودم و فکر منفی و بد و طلبکارانه نسبت به خدا داشتم وقتی هم قرآن را میخوندم همیشه به تضادها برخورد میکردم که میگفتم ببین خدا این حرفت دیگه منطقی نیست دیدی مچتا گرفتم و از اونجایی که قانون میگه به هر چیزی توجه و تمرکز کنی از جنس اون وارد زندگیت میشه و میبینی پس تا ثریا میرود دیوار کج پس من هر چقدر بیشتر دنبال بدی ها بود بیشتر به بدی ها و تضاد ها برخورد میکردم تا زمانی که با استاد آشنا شدم و طرز نگرش و دید منا نسبت بهخدا و قرآن عوض کرد
اصل قرآن بر توحید و یگانه پرستی اشاره داره
کلمه مونوتیسم یادمه در یکی از فایل ها هم بود حالا نمیدونم فایل شعر پروین اعتصامی بود یا یه فایل دیگه بود که استاد بهش اشاره داشتن و ذهن من هم که سریع باید تحقیق کنه در مورد یک چیزی رفتم و در مورد این دیدگاه تو ویکی پدیا سرچ کردم و فیلم رستگاری در شاوشنک را هم سرچ کردم قبلا این فیلم را دیده بودم
یکتاپرستی یا توحید یا مونوتیسم (Monotheism) این باور است که تنها یک الوهیت وجود دارد، موجودی برتر که در جهان به عنوان خدا شناخته میشود.ممکن است بین توحید انحصاری که در آن خدای یگانه وجودی مفرد است و توحیدی که در آن خدایان متعدد دارای اشکال گوناگون یک خدا هستند، تمایز قائل شد، اما هر کدام بهعنوان امتداد یک خدا فرض میشوند.مونوتیسم همچنین از تکخداگزینی، یک نظام دینی که در آن مؤمن، یک خدا را پرستش میکند، بدون انکار اینکه دیگران ممکن است خدایان مختلف را با اعتبار یکسانی پرستش کنند و تکپرستی، شناخت وجود خدایان بسیار، اما با پرستش مداوم تنها یک خدا متمایز است.اصطلاح «تکپرستی» شاید برای اولین بار توسط یولیوس ولهاوزن استفاده شد
شرک
شِرک واژهٔ عربی برای اشاره به چند خداپرستی است و در دین اسلام باری منفی را تداعی میکند. شرک در اسلام به معنی شریک قائل شدن برای الله در امر آفرینش است و این مفهوم در تقابل با توحید (تکخداپرستی) بهکار میرود. کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است.
شرک تنها گناه نابخشودنی بدون توبۀ بعد از مرگ است که در قرآن عنوان شدهاست
الله شرک به خود را نمیبخشد و گناهان دیگر جز آن را برای هرکه بخواهد میآمرزد. آنکه برای الله شریکی قرار میدهد گناه بسیار عظیمی مرتکب شدهاست
آیا کسی که خواسته های نامشروع خود را معبود گرفته،دیدی؟آیا تو می توانی کارساز او باشی.
که پیامبر هم میفرماید شرک در دل مؤمن مانند راه رفتین مورچه سیاهی بروی تخته سنگ سیاهی در دل تاریکی شب پنهان است
بر میخوریم به نکات کلیدی در این حدیث
اول مؤمن و دل مومن
مؤمن کسی هست که به خدا ایمان داره و آخر یک انسان کامل هست پس ببینیم که شرک چقدر میتونه پنهان و گول زننده باشه که در دل یک انسان خداپرست رخنه کنه و دل و قلب مؤمن جایگاه خداوند بزرگ هستش و دل خانه خداست
دوم مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی تخته سنگ سیاه
چون شب که سیاه و ظلمانی هستش و علنا هیچ چیزی دیده نمیشه و برای تاکید پیامبر میگه مورچه سیاه و باز برای تاکید بیشتر تخته سنگ سیاه
این یک جمله مرز بسیار باریک خداپرستی و مشرک بودن را بیان میکنه حالا هر چقدر ما درکمون از خدا و شرک بیشتر باشه بیشتر میتونیم درک کنیم
و نکته جالب اینکه ما با مشرک بودنمون به خودمون صدمه میزنیم و خودمون را از الهامات،مواهب و نعمت های خدا دور میکنیم
واقعا هر دفه دارع باورم به اینکه خداوند همیشه در هر لحظه هدایت مون میکنه بیشتر میشه من یه سری سوالات تو ذهنم بود که بعد از شنیدن این فایل جدید که روی سایت گذاشته شد جواب سوالات من داده شد و این داره در من تقویت میشع که خداوند هر لحظه مارو هدایت میکنه و جواب سوالاتمون رو بهمون میده فقط باید ارام باشیم و آرامش خودمون رو در مسیر حفظ کنیم اون موقس که هدایت خداوند میاد و بهمون گفته میشه. اما چه زمانی ؟؟ زمانی که ما آرام هستیم اما زمانی که ترس ها و نگرانی ها مارو فرا گرفتن ما صدای خداوند رو نمیشنویم وقتی حالمون بده و احساس خوبی نداریم صدای خداوند رو که در لحظه داره با صحبت میکنع با نشونه هاش نمیشنویم چون هدایت خداوند زمانی میاد که ما آرام هستیم
چن وقتی هستش که دارم با کار کردن رو اموزهای دوره دوازده قدم دارم به این نتیجه میرسم که مسیر خیلی ساده هستش و این سادگیش داره مارو گول میزنه و استاد جان این رو بگم که من هنوز قذم دوم دوازده قدم هستم هرچقد که. هر روز جلسات رو گوش میدم بازم سیر نمیشم و دوباره گوش میدم و هربار چیزهایی میشنوم که انگاری قبلا اصلا نشنیدم انگاری تمومی نداره هرچقد گوش میدم قلبم میگه بازم گوش بده همش دلم میخاد گوش بدم و تا جایی که میتونم عمل کنم واقعا دوره دوازده قدم شاهکاره…
و اینجا که در مورد شرک صحبت کردید دیدم که چقد ریز بینانه به موضوع نگاه کردید و دارید توضیحش میدید واقعا برام لذتبخشه این درک زیبایی که از قرآن دارید چون من هم مثه شما کودکی که داشتم شبیه بوده و اون نگاه مذهبی که همه خانواده و افراد فامیل به همه موضوعات داشتن و من بعد از آشنایی با شما نگاهم به زندگی و دنیا خیلی باز تر شد و از منظر دیگری به جهان نگاه میکنم ینی دارم سعی میکنم که جور دیگه به مساعل نگاه کنم از دید قانون
من همیشه روی قواعد عربی کار کردم و همیشه قران رو باز میکردم و فعل و فاعل و نکات صرفی و نحویشو بررسی میکردم و اما هیچ وقت به مفهوم و معنای آیات دقت نمیکردم همیشه فک میکردم کتاب سختیه اصن قابل فهم نیست خیلی موقه ها نماز شب میخوندم و حس بدی میگرفتم و فک میکردم که ثواب داره و خدا شاهده که همیشه بعد از اینکه نماز شبم تموم میشد و نماز صبح رو میخوندم تو اون خلوت خودم با خدا حرف میزدم میگفتم یه جوری هدایتم کن بهم بگو چیکار کنم بخدا من اصن نمیدونم که باید چیکار کنم احساس پوچی میکنم احساس بدی داشتم همیشه و و …
مساعل مختلف که بخام در موردش بگم طولانی میشه
بعد خداوند هدایت کرد و با استادعزیز آشنا شدم درس رو گذاشتم کنار چون من هیچ وقت از درس خوشم نمیومد اما صحبتای استاد یه جسارتی رو در دلم ایجاد کرد که این کارو کردم و چشمم رو بستم رو حرفای تمام مردم و اینو بگم من با یه فایلی تو تلگرام که تیکع تقطیع شده از فایل توحید عملی قسمت پنجم هستش که در مورد حرف مردم صحبت میکنه استاد با استاد آشنا شدم که یکی از دوستانم برام فرستاد انگاری به اون صحبت ها احتیاج داشتم و اون صحبت ها چنان ارامشی در قلبم جاری میکرد که قلبم ارام میشد واقعا منی که کلی سخنرانی های سیاسی و افراد دیگه رو گوش کرده بودم هیچ صحبتی به اون شکل به قلبم نمی نشست و احساس ارامش بهم میداد خدا شاهده
هی گوشش میدادم میگفت مردم کین اصن؟ در مورد شرک صحبت میکرد چیزهایی که تاحالا نشنیده بودم از کسی اما انگاری قلبم اینارو میدونست و قبول داشت خلاصه اون شروع آشنایی من با استاد بود
بعد من پدرم کشاورزه تصمیم گرفتم برم کشاورزی کنم با پدرم چون استاد تو فایل های مصاحبه گفته بودن که اگع نمیدونید چع کاری انجام بدید از یه جایی فقط شروع کنید و من خداوند به دلم انداخت که کشاورزی رو شروع کنم با پدرم شروع کردم به کشاورزی کاره سختی بود اما من سعی میکردم لذت ببرم و کارمو به نحو احسن انجام میدادم در همون موقع ها تو صحرا تو هوای گرم و سوزان و تنهایی و سکوت صحرا من فقط فایل های مصاحبه استاد رو گوش میدادم اینقد گوش دادم که خیلیاشو داشتم حفظ میشدم خلاصه بعدش به دلم افتاد وارد بازار کار ازاد بشم گفتم خدایا چجوری شروع کنم من که نمیدونم چه کاری کنم هیچی بلد نیستم یکیاز عمو های من بازاری هست و تو شهرستانمون لوازم خانگی داره یه روز خودش اومد پیشنهاد داد که عمو اگر میخای بیا باهم کار کنیم بازاری بشید منم گفتم این نشونس و قبول کردم و بعد از یک سال کشاورزی وارد بازار کار لوازم خانگی شدم خلاصه خیلی چیزا از عموم یاد گرفتم دستش درد نکنه خدا همراهش باشه هرجا که هست بعدش که دیدم دیگه اونجا برام کوچیکه دنبال پیشرفت بودم تصمیم یه هجرت گرفتم تصمیم گرفتم برم تهران و اومدم رو دوره قانون افرینش کار کردم این خواسته هم تو دلم بود اینو هم بگم یکی از ارزوهای بچگیمم بود خلاصه بعد از ده ماه کار کردن روی دوره قانون افرینش و درک بهتر قانون این اتفاق افتاد و من مهاجرت کردم تهران و اینجا یه مسیر کاملا جدید روزای سخت داشت که نمیخام در موردش حرف بزنم اما من دست خالی اومدم و خداوند هدایت کرد الان یه فروشنده خیلی خوب شدم توی تهران در بورس لوازم خانگی به لطف الله مهربانم و همیشه هوامو داشت خیلی جاها هم شرک ورزیدم و خسته شدم اما جا نزدم ادامه دادم و بهتر بهتر شدم
اگر بخام قضیه مهاجرتم و ماجراهایی که اتفاق افتاد رو بگم خیلی طولانی میشه و قضیه مفصله که انشالله نتایج مالی و نتایج بهتری که در راهم هستن رو بگیرم میام کامل تعریف میکنم همرو الان از نتایجم بخوام بگم در تهران مستقل شدم و تنها زندگی میکنم به دور از خانواده رابطه عاطفی عالی دارم در سلامت کامل هستم دوستان فوق العاده ای دارن وارد زندگیم میشن و دارم روی خودم کار میکنم دارم سعی میکنم ارام باشم که خود به خود شرایطم بهتر بشه… همه چیز توحیده فقط ارام باش حمید….
استاد عزیزم دوستت دارم تو تنها صدایی هستی که همیشه در گوش من بوده و بهترین از استاد بودی برای من خداروشکر بابت وجودت انشالله که شاگرد خوبی هستم و با نتایجم خوشحالت میکنم و بهم افتخار میکنی در پناه خدا باشی استاد جانم
به نام خداوندی که هر آنچه که دارم از آن اوست و من بی او هیچم و به هر خیری از جانب او سخت محتاجم.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته عزیزم و تمام دوستانم در سایت عباس منش.
هر گاه از این قبیل فایلها که استاد برامون میگذارند فایلهای توحیدی اینچنینی همینطور که شروع به گوش دادن میکنم اواسط فایل بی اختیار اشکهایم جاری میشوند و یه حس خیلی عجیبی دارم دوست ندارم فایل تمام بشه انگار خداوند جلوم نشسته و داره با من حرف میزنه مثل امروز با گوش دادن به این فایل
استاد عزیزم ممنونم خیلی عالی برامون قرآن رو توضیح میدین
وقتی از توحید و شرک میگین
با این فایلها
میرم در وجودم و میگم خدایا من مشرک هستم نیستم؟ من چیم؟
الان چگونه ام آیا الان با این همه ادعا آیا هنوز شرک دارم؟ ندارم؟
سعی میکنم از همه جوانب خودم را بسنجم ببینم چه نمره ای میتونم به خودم بدم
آیا وابسته ام به همسرم به فرزندانم آیا دلیل خوشبختی و بدبختیم و اونارو میدونم هنوز یا نمیدونم
خلاصه امروز هم سعی کردم یه چکاب فرکاتسی درونم را بکنم
دوباره دارم خودم را به قول معرف شخم میزنم
فاطمه آیا گفتی خدایا من تسلیمم آیا واقعا تسلیم شدی و هستی یا فقط در حد گفتن بود؟
خدایا من نمیدونم کی چی میگه من میخواهم مشرک نباشم چون خیلی مهمه خدایا من نمیخوام مشرک باشم تو هدایتم کن.
خدایا من میخواهم توحیدی عمل کنم ولی با همه اینکه مغزم و جمعو جور میکنم باز من انسانم خدایا کمک تو هدایتت را میخواهم
خدایا ثابت قدمم کن خدایا در بحث توحید دوست دارم ثابت قدم باشم
خدایا من دوست دارم اصلا مشرک نباشم و اگر تو من و هدایتم نکنی هیچم هیچ
خدا جونم عاشقتم که چگونه از زبان استاد عباس منش با ماحرف میزنی چگونه از زبان استاد عباس منش ما رو هدایت میکنی
استاد عزیزم با این فایلها کولاک میکنی
خدا میداند چه طوفانی در وجودمان به پا میشود برای تغییر برای تسلیم برای اینکه دوباره و هر لحظه حواسمون باشه و خودمون را برآورد کنیم که از مسیر اصلی خارج نشیم
من از سالهای حدودا 82معنی قرآن را بارها و بارها خواندم چند سال طول کشید هنیشه خود قرآن را باور داشتم ولی نمیفهمیدمش
خدا میدونه چندین بار قرآن را از اول تا آخر خوندم و فقط معنی میخوندنم ولی اصلا نفهمیدمش تا زماتی که با استاد عباس منش آشنا شدم از اون به بعد با فایلهای استاد و به خصوص 12قدم که شروع من بود تازه فهمیدم اصلا این قرآن چی هست که شاید هم هنوز خیلی جای کار دارم که بفهممش
من تا آخر عمرم روی این مطالبی که در پایین می یارم باید در هر لحظه کار کنم که:
شرک، ظلم بسیار بزرگی است؛
تنها گناهی که خداوند در قرآن ذکر کرده که نمی بخشد، شرک است؛
شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم. بلکه به این معناست که ما خدا را قبول داریم اما افراد یا عوامل مهم دیگری هم هستند که در زندگی ما بسیار تاثیر گذار هستند؛
خدایا هدایتگرم باش تا راه را گم نکنم اصل را گم نکنم خدایا من میخواهم بنده خوبت باشم خدایا من میخواهم خوب باشم و دنیا را جای بهتری برای زندگی کنم
خدایا من اول تو را میخواهم چون تو را که دارم همه چی رو دارم
یکی از دلایلی که من وارد این سایت شدم بخاطر توحیدی بودن استاد و اینکه پایه و اساس آموزش هاشون براساس قرآن هستش و من تا به امروز ندیدم کسی درکش از قرآن به حدی برسه که زندگی و قوانین جهان رو در تک تک آیات این کتاب در قالب آموزش دربیاره و کسی که خدا هدایتش کنه از طریق این کتاب صددرصد نتیجه زندگیش میشه همینه که هست پر از ثروت و فراوانی و آرامش و رابطه خوب و….
این است کتابى که در آن هیچ تردیدى نیست مایه هدایت تقواپیشگان است (2)
سوره بقره آیه 2
یکی از مسائل مهم که در قرآن واسش عذاب اومده شرک هستش و اولین چیزی که میاد تو ذهنمون در مورد شرک این هستش که غیر خدا رو به عنوان خالق پرستیدن میشه شرک ولی اگه بخوایم در مورد شرک و فرد مشرک جور دیگه ای توضیح بدیم حتی اون شخصی که به ظاهر مومن و به خدا ایمان داره و به عنوان یه فرد با ایمان همه وظایفش رو انجام میده گاهی اوقات یا بیشتر اوقات خود شخص خبر نداره که مشرک میشه به فرمودۀ رسول گرامی اسلام راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است همه ما بخاطر باورهای محدودی که تو ذهنمون هستش ناخودآگاه و گاهی هم خودآگاه در زندگی شرک می ورزیم به خدا به عنوان مثال شخصی که در مسائل احساسی آرامشش رو به وجود طرف مقابل گره میزنه این خودش شرکه چون منبع آرامش تنها و تنها اون خالقی هستش که همه جهان و موجودات رو آفریده و آرامش تنها با یاد و ذکر خدا بوجود میاد نه کسی و نه چیزی دیگه و حتی اگه آرامش خودمون رو در دارایی و ثروت بدونیم باز با وجود اون ثروت ما به آرامش نمیرسیم ما باید برای به دست آوردن هر چیزی تو زندگی به منبع اون توجه کنیم در کل تمام زیبایی ها و ثروت ها و نعمات و قدرت ها آینه ای کوچکی هستن که منبعشون خداوند هستش همه ما به دلیل باورهای مخرب و منفی که در طول زندگی به دلیل عدم آگاهی تو ذهنمون جا گرفتن گاهی به طور نامحسوس و اینکه ناخودآگاه مشرک میشیم شرک فقط این نیس که یه بتی وجود داشته باشه و بقیه به جای خدا اونو بپرستن شرک مثل وابستگی به مخلوق به جای وابستگی به خالق
شرک مثل ترس از وضعیت بد اقتصادی چون امید نداری که هر کی هر جایگاهی داشته باشه باز روزی دهنده تو خداوند هستش نه اون شرایط و اوضاع
و خییلی چیزا که فکرشم نمیکنیم در کل قرآن تنها منبع و مسیر درست هستش اگه با آگاهی و درک مفاهیم اونو مطالعه کنیم هدایت میشیم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم مارا به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی راهی که به خودت ختم بشه الهی آمییییین
حمد و سپاس مخصوص پروردگاریست که رب و فرمانروای جهانیان است.
نگاه درست به قرآن این است که چگونه فکر خدارا بخوانیم= سیستم چطور عمل میکند
چطور از این قوانین به نفع خودم استفاده کنم که در دنیا و آخرت زندگیم را بهبود ببخشم و زندگی با کیفیت تری را تجربه کنم.
قرآن منطقی ترین کتاب در کیهان که منطبق بر اصل و اساس قوانین جهان است.
یه روزی را یادم میاد که واقعا بریده بودم و خیلی خسته شده بودم و این سوال برام ایجاد شده بود که چرا بعضی ها زندگی با کیفیت تری دارند ولی من و خیلی ها نه؟
و در این موقع به قلبم رجوع کردم و از خدای درونم سوال پرسیدم ،یعنی واقعا گیو آپ کردم.
متوجه شدم هر کسی در هر جایگاه و موقعیتی که هست اگر احساس لیاقت کنه از همون جا مرحله رشد و تغییرش شروع میشه .
وقتی خداوند از بینهایت راه منم مثل بقیه اعضای بینظیر این سایت هدایت کرد به سمت استاد عزیزمون و استاد شایسته و این مامن امن و روحانی و توحیدی و لذتبخش به تمام معنا
اون روزها استاد در قدم اول یه چیزی از من خواست ؟
با گوش دادن به فایلها های دانلودی متوجه شدم که من موجودی کاملا فرکانسی ام و خودم خالق زندگیم هستم
اولین قدم این بود در جهت رشد
تلویزیون را به کلی حذف کردم از زندگیم و از آدمهای درب و داغون فاصله گرفتم و در کنترل ورودیهام به طور کلی یه تعهد جهاد اکبری دادم.
بخشی از اون را خودم خودآگاه انجام دادم و بخش بیشترش را خدا برام انجام داد.
حالا اجازه وارد شدن به مرحله بعدی را خدا بهم داد.
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حالا من محرم شدم و داشت این آگاهی ها اجازه ورود پیدامیکرد و من داشتم کم کم رشد میکردم
مرحله بعدی را خدا برام از زبان شیوای استاد گفت :ما صد ودر صد مسئول زندگی خودمون هستیم ،ما خالقیم، خداوند به ما قدرت خلق کنندگی داده.
حالا وارد مرحله دوم زندگیم شدم و اون دیدن نعمتهام بود
دیدن و کیف کردن از نعمتهایی که یه روزی رسیدن بهشون آرزوم بود
داشتن خونه ،داشتن همسر بینظیر بهشتی،داشتن فرزندان با ادب و باشخصیت و سالم و صالح
داشتن ماشین
داشتن شغل
و بینهایت نعمتی هر لحظه که میبینمشون دلم قنج بره و ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری بشه
توحید یعنی یه ذره در برابر عظمت نعمتهایی که خدا بهت داده معرفت نشون بدی
توحید یعنی هر لحظه با دیدن هر نعمتی سرت را بندازی پایین و بگی
خدایا ممنونم ،تو خوب خدایی هستی
تو حق خدایی را در بالاترین درجه در حقم تموم کردی و هر کمی و کاستی بوده از سمت منه
توحید یعنی هر لحظه نورت را به من تابوندی ولی من بودم رفتم توسایه تردید و شک و حساب کردن روی بقیه
خلاصه که رسیدم به مرحله ای که ازش درخواست نعمتهای بهتر و باکیفیت تری کردم
چون ذره ذره داشت باور لیاقت من رشد میکرد و داشت ترمزهام کم کم برداشته میشد به لطف خودش.
بهم گفت راه بهتر و مسیر هموارتری برات سراغ دارم و اون اینه به همه خواسته هات میرسونم
ولی بیا حق این نعمتهام را که تا الان بهت دادم به جا بیار
انگاری سپاسگزاری این نعمتها و باور به این که همه این نعمتها را تا الان خودش بهم داده و زمانی من آرزوش را داشتم مهر تاییدی هست برای داشتن نعمتهای بیشتر
خلاصه که الان مدتی میشه دارم خودآگاه بابت کوچکترین و بزرگترین نعمتهام سپاسگزاری میکنم و خودم را در لحظه و ملاقاتش حس میکنم و همون روز پاسخ بهم داده میشه با ورودیهای ریز و درشت و احساس رضایتی که وقتی سرم را بر بالین میزارم ، آرامشی دارم که مدتهاست متوجه نمیشم کی خوابم میبره.
اصلا عجله ای برای رسیدن ندارم و سعی بر این دارم از داشته هام لذت حداکثری ببرم و در مسیر رشد یه مدتی این عجله و شتاب را برای رسیدن نداشته باشم
و زندگی را زندگی کنم .
و از انجامدادن کارهایی که میکنم هم لذت ببرم
استاد واقعا الان در شرایط خیلی عالی به سر میبرم و نشونه اون اینه که حالم در طی روز عالیه و زمانهایی که انرژیم پایین میاد ،سریعا میرم تو حالت سپاسگزاری و این فرکانسم را مثبت نگه میداره.
و در مواقعی که حال خیلی خوبی را دارم تجربه میکنم به قول شما و استاد شایسته ذهن و روح با هم یکی میشه و خود به خود فرکانس خواسته و فکر کردن به خواسته ها شروع میشه و خیلی راحت جهت دهی آگاهانه انرژی فکری در جهت رسیدن به خواسته اتفاق میوفته
و باز هم در حال لذت بردن خودم را میبینم.
استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.
و زندگی در لحظه بودن است و لذت بردن از مسیر و تایید بینهایت نشانه و دلسپردن به هدایت ها.
بینهایت از شما و استاد شایسته و دوستان و خانواده توحیدی و ارزشمندم تشکر و قدردانی میکنم.
سلام به اقا روسول و فاطمه خانم زوج دوست داشتی این بهشت اول کامنت فاطمه خانم مطالعه کردو و رسیدم به کامنت شما که با هر خطش منم یاد نعمت هایی که الان دارم افتادم اشک از چشم سرازیر شد و به الله گفتم کمک کن سپاسگزار واقعی باشم همون حسی که استاد گفت احساس سپاسگزاری قلبمون باز میشه ممنون از شما بابت این کامنت زیباتون
«استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»
من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست من هم خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد
بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم انتخابم همچنان هم همین هست.
اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که میدونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، میدونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، میدونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمیگیرید و من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟
من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی
تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم
مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم مینویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بیخیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما میدونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر میذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید
«استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»
من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد.
بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم از انتخابم راضی هستم و انتخابم همچنان هم همین هست.
اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که میدونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، میدونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، میدونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمیگیرید و بعلاوه من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟
من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی
تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم
مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم مینویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بیخیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما میدونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر میذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید
حتما این صحبت شمارو به فال نیک میگیرم و برمیگردم به مرور دوباره این دوره عالی
کامنت خانم رضایی عزیز رو خوندم و در تحیر و شگفتی موندم از اینهمه توحید و عمل به قانون، ممنونم از اینکه برام لینکش رو گذاشتید.
یک ماجرایی دیروز برام اتفاق افتاد که بعدش یاد این قسمت کامنت شما افتادم که روابطتون با اطرافیان در کمترین حالت ممکن هست و اگه همدیگه رو ببینید با کمال احترام لذت میبرید، اما برای من دقیقا برعکس این موضوع اتفاق افتاد.
من دیروز خونه مادرم بودم و اقوامی که من خودم خواسته باهاشون روابطم رو کم کرده بودم در حدی که تقریبا من هیچ رفت و آمدی نمیکنم و فقط ممکن بود خونه مادرم یا جایی تو مراسمی ببینمشون من رو دیدن، اذعان دلتنگی کردند اما با کنایه و طعنه بهم میگفتند(کوتاه بخوام بگم )که خبری ازت نیست، بی عاطفه ای، مرموزی و رفت و آمد نمیکنی، عید خونه ما نمیای، خاله دایی نمیشناسی و مدام ازین جنس صحبت ها میکردن، من رفته بودم تو آشپزخونه که چایی بریزم صداشون رو میشنیدم که میگفتن مریم کجا رفت فرار کرد؟ شوخی های ناپسندی از این دست ما من میکنند، البته با همدیگه هم این مدلی شوخی میکنند اما خودشون اوکی هستند و معمولا صحبت ها ازین جنس کل کل هست، معمولا بازی هایی رو راه میندازن از این دست که متاسفانه منم دوباره وارد این بازی شدم و جواب میدادم و آخر شب دیدم وای حال منه که داره بد شده
این بار به خودم گفتم مریم جواب بده هی لبخند نزن، چرا میترسی حرف بزنی و حرف میزدم و تحکم آمیز جواب میدادم اما در نهایت دیدم این حال منه که بد شده
شب وقتی داشتم پروفایلم رو چک میکردم یاد کامنت شما افتادم که میگفتید اگه در کنار اقوامتون باشید اون فرصت رو لذت میبرید، من اما شب سر سفره شام به خانوادم میگفتم دیگه نمیخوام ببینمشون، حالم رو بد میکنن
هربار منو میبینن بهم تیکه میندازن، هربار از کارم و زندگی شخصیم سوال میپرسن و من اصلا دوست ندارم تو این فضاهایی باشم که این صحبت ها میشه، بعدش با خودم گفتم مریم داری فرار میکنی
تو چیکار میتونی بکنی که اون یه درصد اون آدم هارو بکشی بیرون که باهات از این در وارد نشن؟
که اگه سالی یبار هم دیدیشون اذیت نشی و همون یه ساعت هم با احترام لذت ببری
بعد که یاد شما افتادم گفتم شما حتما و قطعا رو خودتون کار کردید که از بودن در کنار اطرافیانتون(که باهاشون آگاهانه رابطتون رو کم کردید) در زمانی که در کنارشون هستید با احترام لذت میبرید.
احساس میکنم این اتفاق درونیه، از یه صلح درونی و باور ارزشمندی درونی میاد.
فکر کنم الان خودم دارم آخر کامنتم جواب خودم رو میدم :))
راه همین راه تکرار و تکرار و مرور همیشه این آگاهی هاست، فکر کنم باید صبورتر و آرام تر باشم و با تمرکز بیشتری کار کنم روی خودم و در صلح باشم با خودم اونوقت میتونم یه درصد در صلح آدم هارو در ارتباط با خودم بیرون بکشم.
نوشتن کمکم کرد که ذهنم باز بشه، شکر برای این فضای عالی
ممنونم ازتون جناب خانکی گرامی
بهترین های خدای خوبم رو براتون آرزو میکنم، در پناهش عزتمند باشید.
چه قدر پر مفهوم درباره برداشتی که از توحید داشتید نوشتید،و شاه کلیدی که درذهنم ایجاد شد توحید یعنی سپاسگزاری
توحید یعنی عزت نفس
توحید یعنی احساس لیاقت؛ چرا ؟ چون تو وقتی شناخت پیدا میکنی از ارزشمندی خودت از وجوده پر از توانایی و استعدادت وقتی که یاد میگیری ذهنت رو کنترل کنی نجواها ها رو کنترل کنی و با خودت مهربون باشی در اصل متوجه شدی چه کسی خالق توست و تو چه کسی هستی
همین الان خدا بهم گفت مثل تو میری برای فرزندت از بهترین فروشگاه با بهترین برند و بالاترین قیمت لباس میخری ووقتی فرزندت ارزش اون لباس رو ندونه دقیقا میشه ناسپاسی در عمل میشه کفر نعمت حالا خداوند که سیلابی از نعمت ها ومعجزات و برکات رو روانه زندگیمون هر لحظه میکنه منم که باید بتوانم سپاسگزار تر باشم هرچه قدر سپاسگزار تر =یکی شدن به منبع
اگر توی تضادها طوری فکر کنی و نگرشی داشته باشی که به احساس خوب برسی یعنی تو سپاسگزارتری
اگر تمام نگاهت را به سرزمین و کشتی خودت بندازی ،خواهی دید که بینهایت نعمت داری که اگر به اندازه 24 ساعت روش ذوم کنی از نفس میوفتی و قلبت باز میشه و خودت را در آغوشش حس میکنی
آخه میدونید چیه
خدا این قدرت را به ما داده که فقط برای یه نعمتمون تا بینهایت هر لحظه سپاسگزار باشیم و به حال خوب برسیم
برای مثال هر دفعه که دارید به فرزندتان و به عزیزترین کسی که دارید نگاه میکنید و با تمام وجودتون عاشقش هستید
یعنی شما خیلی انسان سپاسگزاری هستید
به خدا که همه چیز از باغ و گلشن سپاسگزاری میگزره
یه کامنتی در پروژه مقدس خداوند بر قلبم جاری کرد و نوشتم
که واقعا حالم عالی بود و فقط داشت آگاهی ها بر من میبارید.
لینک کامنتم به شما دوست عزیز.
abasmanesh.com
در بهترین زمان و حال عالی کامنتتون را دریافت کردم.
سپاسگزار وجود ارزشمند شما هستم در این سایت نورانی و توحیدی.
فایل بسیار بسیار عالى ،متشکرم از خداوند که یکى از دستان قدرتمندش استاد عباسمنش رو تو زندگیم آورد که این نشانه عشق خدا به منه و نشونه اینه که دوست داره من تو زندگیم پیشرفت کنم.
کاملا واضح و با بیان شیرین و سهل و آسان استاد متوجه شدم که چقدر شرک تا نخاع تو زندگى اکثر ما انسانها ریشه کرده و واقعا جهاد روزانه و لحظه اى با نفس رو میخواد که بتونیم باهاش مقابله کنیم.
و منی که 6 ماه میشد نه قرص نه آمپول نه حتی سرماخوردگی نداشتم، بارها رفتم
زیر سرم ،بارها آمپول زدم و انگار باااااز
روزهای بدم رو داشتم میدیدم ،بهش
گفتم فکر نمیکنی بسه به خدا من نمیتونم من نمیتونم دوووم بیارم سجده به درگاهت میکنم بیا نجاتم بده گریه کردم اشک ریختم یعنی اوضاع بد جور بد
بود اما همین که گفتم تسلیمتم من میخوام برگردم به مسیر انگار صداش تو گوشمه بهم گفت برگرد اما این دفعه با اصل توحید گفتم تو بلندم به جون خودت این دفعه متفاوتر از قبل میام و عاقاااااااا
من رو کمک کرد ایده ها داد بهم با رعایت اصل تکامل تا اینکه خیلی هدایتی بهم گفت اون چیزی که مثل خوره افتاده به جونت و انرژیتو میبره زیر صفر روابططه
اعتراف کردم میدونستم خودمو زده بودم به اون راه ،بهش گفتم چیکار کنیم
گفت برو دوره عزت نفس ،بلید خودتو بکوبی و از نو بسازی با بهترین مصالح
مصالحی از جنس توحید گفتم چشم انگار قوتشم بهم داد شروعش کردم فوکوس وار
به تعهداتم عمل کردم و بچه ها از بدهیم 19 ملیون میموند و انگار خداوند تو یک شب نه تو یه دیقه منو چند پله انداخت جلو پ یه پولی اومد دستم که من 12 ملیون بدهی رو یک شبه دادم از جایی که فکرشو نمیکردم (اره جهان تعهد من رو دیده بود)برای من تصورشم غیر ممکن بود اما اتفاق افتاد و چقدررررر من خوشحال شدم اونقد با خدا حرف زدم گفتم همه وسیله ان تو عاملی (فقط مونده 8 تومن تا رسیدن به نقطه صفر مالی من …
و اما امان از ذهن دیروز با اینکه بدهی
پرداخت کرده بودم اونم کاملا دیدم کار
خدا بود ذهنم نجواهاش شروع شده بود
میدونید چی میگفت:انگار ترس از خارح
شدن از منطقه امنه روداره بهم میگفت
ببین از این سایت بیا بیرون این سایت تو
رو نسبت به اطرافیانت بی احساس میکنه
محلش ندادم گفتم ببند و ای کاش
میشد اینجا اسکرین فرستاد (تو نوت
گوشیم نوشتم)به ذهنم گفتم حالا که
اینطوره دیگه به لیست بلند انحام
تصمیمات معوقه ام قران خواندن رو هم
می خوام شروع کنم میخوام شروع کنم
و بهش گفتم خدایا دو سه بار شروع
کردم اما نشده اونجوری که باید این
دفعه بگو از کجا شروع کنم …خوابیدم
صبح بیدار شدم عاقاااااااا ذهنه باز
غرهاش شروع شد یعنی دیدم ساعت ده
شد باز میگه
همش میگه ول کن این اطلاعات سایت
و دوره رو … بعد به خدا گفتم خدای من
میای بشینیم پای میز مذاکره اومد
به ذهنم کامل منطقی توضیح دادم که
چرا تو فکر میکنی موندن من در این
سایت یعنی از دست دادن روابطم ؟بهش
گفتم یه چیزی بگو دلم خوش باشه ؟؟
من تا به الان که باسبک تو پیش رفتم
چه گلی به سر خودم زدم ؟من کجا کی با
چه درسی خدا رو اینقدر محکم و زیبا و
با اقتدار درک کردم؟مگه من تا حالا به
خودم اصلا ارزش داده بودم ؟ تو با چه
فرضیه ای به من میگی برو به فلانی
التماس کن مگر یه عمر اینطور بودم
جواب داد چرا از من میخوای خودمو
خوار و خفیف چرا ؟؟ چرا میخوای منو به
سمت حقارت بکشی ؟بابا اونی که تو الان
اومدی به من میگی برو پاپیش اون همون
رفتارهای توصیه ای جنابعالی تره هم برا
من خورد نمیکنه که حالا تو میخوای من
التماسش کنم؟
ببین آسمون به زمین بیاد زمین به
آسمون من فقط روی خودم کار میکنم
مابقی جهان وظیفه اشه درست کنه تو
بشین یه گوشه به ذهنم گقتم میبینی
هر چی از خدا میخوام بدون منت بهم
میده اما این افراد چماق میکنن میزنن به
سرت و اون لحظه خیلی آروم شدم و
خدا هم سر میز مذاکره بود دست نوازش
بر سرم کشید و خوشحال بود از اینکه
نعمتهایی که این روزا به وضوح بعد از
درخواستم بهم میده …
بعد یادم افتاد من قراره از امروز قرآن
بخونم و بلا فاصله خداوند بهم گفت الان
وقت فایل توحیدیه برای ورودی عالی به
ذهن گفتم کدوم گفت: برو سایت
مشخص میشه ،و اومدم و این فایل ناب
معرکه رو دیدم که درمورد توحید بود در
مورد تصمیم من قرآن خواندن بود و من
واقعا از این هم زمانی یک لحظه خشکم
زد اما خدا یه لبخند زد گفت اینم برا ذهن خوانت ….
استاد میدونم کلمات قادر به بیان تشکر
از شما نیستن تمام تلاشمون میکنم
نتیجه بگیرم با نتایج درخشانی ازتون تشکر کنم
تو این فایل خداوند به وضوح من گفت از
کجا قرآن رو شروع کنم به من گفت قرآن
سه کلمه است توحید توحید توحید
خیلی خوشحالم که توی این مسیرم و
هر روز یاد میگیرم از این سایت معنوی از
مقاله های بی نظیر خانم شایسته ،آخ از
کامنتهای بچه ها من گاهی از حجم زیاد
آگاهی گوشیمو و دفترامو همه رو جمع
میکنم زوم میکنم به یه جا و اونقد فکر
میکنم میگم دختررررررر این حرفها هر
کدوم عینه یه شمشع طلاست
من یاد گرفتم که اگر من به تصمیماتی
که میگیرم متعهد باشم جهان خودشو
متعهد و موظف به پیشرفت من میکنه
دلم میخواد وقتی من قطره میخوام وارد دریا بشم خودم به خودم یه کف مرتب بزنم بگم آره من تمام تلاشمو کردمرفتارهای توصیه ای جنابعالی تره هم برا
من خورد نمیکنه که حالا تو میخوای من
التماسش کنم؟
ببین آسمون به زمین بیاد زمین به
آسمون من فقط روی خودم کار میکنم
مابقی جهان وظیفه اشه درست کنه تو
بشین یه گوشه به ذهنم گقتم میبینی
هر چی از خدا میخوام بدون منت بهم
میده اما این افراد چماق میکنن میزنن به
سرت و اون لحظه خیلی آروم شدم و
خدا هم سر میز مذاکره بود دست نوازش
بر سرم کشید و خوشحال بود از اینکه
نعمتهایی که این روزا به وضوح بعد از
درخواستم بهم میده …
بعد یادم افتاد من قراره از امروز قرآن
بخونم و بلا فاصله خداوند بهم گفت الان
وقت فایل توحیدیه برای ورودی عالی به
ذهن گفتم کدوم گفت: برو سایت
مشخص میشه ،و اومدم و این فایل ناب
معرکه رو دیدم که درمورد توحید بود در
مورد تصمیم من قرآن خواندن بود و من
واقعا از این هم زمانی یک لحظه خشکم
زد اما خدا یه لبخند زد گفت اینم برا ذهن خوانت ….
استاد میدونم کلمات قادر به بیان تشکر
از شما نیستن تمام تلاشمون میکنم
نتیجه بگیرم با نتایج درخشانی ازتون تشکر کنم
تو این فایل خداوند به وضوح من گفت از
کجا قرآن رو شروع کنم به من گفت قرآن
سه کلمه است توحید توحید توحید
خیلی خوشحالم که توی این مسیرم و
هر روز یاد میگیرم از این سایت معنوی از
مقاله های بی نظیر خانم شایسته ،آخ از
کامنتهای بچه ها من گاهی از حجم زیاد
آگاهی گوشیمو و دفترامو همه رو جمع
میکنم زوم میکنم به یه جا و اونقد فکر
میکنم میگم دختررررررر این حرفها هر
کدوم عینه یه شمشع طلاست
من یاد گرفتم که اگر من به تصمیماتی
که میگیرم متعهد باشم جهان خودشو
متعهد و موظف به پیشرفت من میکنه
دلم میخواد وقتی من قطره میخوام وارد دریا بشم خودم به خودم یه کف مرتب بزنم بگم آره من تمام تلاشمو کردم الان هم با خوشی میرم به سمت خدای خودم انا لله و انا الیه راجعون
به نام خدای مهربان .
سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان همفرکانسی.
خداور دوباره به لطف خدای مهربانم چهره شما را دیدم و از توحید سخن گفتید وای چه فایلی بود تا الان یک بار صوتی و
یک بار هم تصویری روزی امروزم شد وای خدای من انگار برای پازل این روزهای من بوده خدای من تو چقدر خوشگل
میچینی برای من و این همه ادم یک جوری یک محتوایی جوابی را میدی که اون جوابها شگفت انگیزش اینه که
دوای فرکانس فعلی این همه ادم با این همه خواسته بوده با یک محتوا پاسخ بدی واقعا اگر من بتونم همین اصل
که در جای جای کل قران کریم عمل کنم جدی ترش بگیرم انقدر در جوامع از این اصل دور هستن و چون به
گوشمون نمیرسه و غایب هست در سرتاسر زندگی در جهان امروزی نیست که ما در زندگی روزمره باعث فراموشیمون
میشه و اگر این اصل ( توحید ) را تکرار و پی گیر نشیم به راحتی فراموش میشه و دوباره مشرک میشیم وای خدای من به
چه موضوع فوق العاده ( کلید ) استاد اشاره کردید که ما همه خدارو قبول داریم ولی اون ولی همیشه داشتان توش دارد
اگر فلان و فلانی و بهمانی و شرایط این باشه و اون باشه دیگه میریم تو دام شرک که از بزرگترین ویران کننده ترین هست
در تمام ابعاد زندگی وای خدا کمکون کنه که بتونیم این اصل را هیچ وقت فراموش نکنیم به نظرم اگر اهرم درست کنم
برای خیلی میتونه منو همیشه از این مرز باریک مشرک تا موحد بودن نجات بده ما خیلی تلاش میکنیم در تمام زمینه ها
ولی با یک شرک ماها که تو این مسیر هستیم فکر میکنیم که خیلی موحدیم ولی اگر فکرش را کنیم میبینیم خیلی زیاد
مشرک بودیم و اصلا متوجه نبودیم استاد این فایل مثل تو بازی های کامپیوتری جون سوپر شارژ بود که بهمون دادید
خدا بهتون خیر بده در دو جهان سعادتمند باشید اصلا من همیشه به این موضوع بعضی اوقات مخصوصا این روزها
میگفتم خوب من که شرک ن دارم ولی چرا فلان نمیشه من که رو کسی حساب نکردم ولی خیلی ریز توش میشم
میبینم بله مثال پیامبر که شرک در دل ( مومن ) نه هر کسی مثل راه رفتن مورچه در دل سیاهی شب پنهان هست
بیشتر درک میکنی که چرا انقدر داریم تقلا میکنیم کاش راحتتر بود ولی اگر راحتتر بود فرق بین موحد و مشرک وجود نداشت
و این بازی جزاب معنی دار نمیشد و دیگه به این شکل در نمیومد شجاعان و بزدلان مشخص نمیشد سرند نمیشد خداوند
شرط بزرگی برای هدایت به مسیر راه راست گزاشته هدایت میکنه مارو به مسیری که میریم دوست داریم حالا تو این
مسیر که به همه کمک میشه اونی که تسلیم هست و در واقع توحیدی است بهترین کوتاهترین زیباترین مسیر
کمک میشه بهش و بسیار نعمتها را دریافت میکنه اونی هم که مشرک هسست هم کمک میشه تا بی نهایت در مسیر
گمراهی ادمها و شرایط بیشتر برای گمراهی بیشتر براش مهیا میکنه پس همه داریم هدایت میشیم یکی به قعر جهنم
و دیگری به قعر بهشت حالا این استمرار در هر کدام از انها میتونه اونو شدید ترش کنه انتخاب با ماست اگر من در این
مسیر هدایت که شدم لزت بردم بهشت را تجربه کردم اگر عاقل باشم همین مسیر را با قدرت بشتر ادامه میدم حالا که
تجربه هم کردم در دل مسیر با فکت میتونم با قدرت بیشتر به یاداوری به خودم ارامش بیشتری برای ادامه این مسیر دارم
انجایی که استاد عزیزم از اینکه ما در زهنمون چقدر خواسته بزرگ و محدود هست در ما چقدر میتونه ما را از خوشبختی
و کارهای بزرگ با ارزش دور کنه و محکومت کنه به شرایط فعلی که تکون نتونی حتی بهش فکر کنی چه برسه اقدام
مثل داستان حضرت موسی که در کاخ فرعون بزرگ شده بود و بعد ان ماجرا باید با قدرت ان زمانه مقابله کنه این
چقدر میتونه شجاعت داشته باشه که این کارو بتونه اجرایی کنه مثل زمانی که به ما الهامی میشه که باید اجراش
کنم با توجه به موقعیت من قابل اجراست ولی کمی همت بیشتر کنم میشه ولی من انجام نمیدم و درها پشت همون
اقدام اول بوده ولی من حتی در اول را باز نکردم که درهای دیگه را بتونم باز کنم تو داستان موسی اون با توجه به
شرایط ظرفیتی که در وجودش بوده این الهامات بهش میشه و اون گوش میکنه قدم به قدم تا به فرعون برسه و اون
اقدامات را انجام بده واقعا فقط همه چی توحید هست و برای ما این اصل مهم چقدر خاموش بوده و هیچ توجهی
نداشتیم مثل استاد نیست که فقط به اصل بپردازه و با این دیدگاه زندگی کنه و این زاویه دید را با ماها به اشتراک
بزاره استاد بسیار انسان سخاوتندی است که این اگاهی ها را با ما به رایگان به اشتراک میزاره از شما استاد عزیزم بی
نهایت تشکر میکنم که به صدای قلبتون گوش میکنید چقدر لزت بخش هست نگاه توحیدی به قول شما پاهای ادم را
رو زمین سفت میکنه تا قوی تر قدم برداری تو این زمانه که همه در استرس و جهل هستند و فقط دنباله رو فرعیات
خدا شما را حفظ کنه برای گسترش توحید در این جهان که از نان شب واجب تر هست گوش نا محرم نباشد جای
پیغام سروش .
صمیمانه سپاسگزارم استاد عزیزم برای این اگاهی های خالص جون خالص که ما را در مسیر َشارژ میکنه واقعا نیاز داشتم
و همه بچه های سایتم صد در دصد به این اگاهی ها نیاز داشتن که به شما الهام شده پاسخ ما را بدهید شما میکروفون
خداوند هستید استادم از خانم شایسته هم سپاسگزارم برای خونه تکانی این روزها .
همه شما را به خدای بزرگ و مهربانم میسپرم .
خدا نگهدارتون .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد بی نظیرم و مریم نازم
امروز وقتی شروع کردم به دیدن فایل از همون اول با خوندن موضوع فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم و کلام خداوند قلبم باز شد برای شنیدن آگاهی های جدید و چشمانم پر از اشک.استاد هر وقت از خدا کمک خواستم همون لحطه شما با یه فایل جدید میاید اصلا دیوانه میشم اون لحظه از اینکه خداوند چقدر زیبا وراحت من رو به شما هدایت میکنه و میگه برو به سمت سایت استاد عباس منش . هر چی شما استاد عزیزم از قرآن میگفتید توی ذهنم تصویرشو میدیدم .
استاد عزیزم با اینکه مثل شما قاری قران بودم و قران رو حفظ میکردم ولی نمیدونم چرا تا قبل از آشنایی با شما ،نشده بود که بشینم معنی قرآن رو بخونم شاید به قول شما دوره ما یا تاثیر خانواده مون و…ولی منم مثل شما یه روزی از خدا خواستم کمکم کنه و بگه اصل زندگی چیه که هم با شما آشنا شدم به طرز معجزه آسایی .منم مثل شما میگفتم اگر خارجی ها بد هستند چرا رفتاراشون از ما بهتره و……
وقتی داستان های قران رو میخونم از قدرت بی اندازه خداوند مبهوت میشم و به قول شما استاد عزیزم آدم محکم تر پاشو رو زمین میزاره
اون تاییده رو خداوند بهمون داده و فقط کافیه یکتاپرست باشیم .
چقدرکلام خداوند راحت و ساده در قرآن اومده و لی ما آدم ها به قول استاد فقط دوست داریم اون چیزی که خوشمون میاد اتفاق بیفته یا بشنویم.
استاد عزیزم باز هم امروز مثل همیشه درس بزرگی از خداوند و شما فرشته زمینی گرفتم و من هرروز شما را دعا میکنم و از خداوند و شما استاد عزیزم و مریم عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و بی انتها خوشحالم بابت اینکه عضو خانواده عباس منش هستم
در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و ثروتمند باشید.
با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز
خانواده های به قول شما سوپر مذهبی هم متنوع اند و هم خروجی متفاوتی بیرون دادن
پدر من روحانی هستند پدر شوهرم و خواهر شوهرم هم همچنین. تا قبل از دانشگاه با انواع حدیث و روایت پر شده بودم بعد از ان هم با فلسفه غرب تا کارشناسی ارشد. و خودم عاشق شعر و شاعری. معجونی اعجاب انگیز
قران رو شب های قدر دو سه صفحه یا برای رفتگان میخوندم . بعد از دانشگاه یکی از اشناها منو به عنوان مدرس قران به یکی از دانشگاهها برد و منی که حتی روخوانی قران رو درست نمیخوندم رفتم تدریس قران. برای مجوز تدریس مجبور شدم تفسیر بخونم تا امتحان تفسیر بدم و کمی اون زمان اشنا شدم با قران . بعد از اشنایی با استاد من تفاوت درک استاد با حوزه و بقیه رو دقیق درک کردم. فلسفه به من یاد داده بود که هر حرفی که میشنوی از یک فیلسوف حتما یکی بهتر از اون و منطقی تر از قبلی حرفی خواهد زد یا هیچ حرفی وحی منزل نیست حرف یک انسانه.
شیعه که خودم آبا و اجدادم شیعه بودن حدیث رو بیشتر از قران قبول دارن چرا؟ این بحث برمیگرده به بحث معصوم دانستن پیامبران و امامان.
معصوم یعنی از بدو تولد خداوند طرف را طوری خلق کرده که گناه نمیکند . مثل فردی که در خانه محبوس است و امکان دزدی نداد و من تحسین کنم که فلانی دزد نیست . یا معتادی که ترک کرده ولی دست و پایش را بسته اند و امکان ندارد بیرون برود و من بگویم طرف پاک است . زمانی طرف دزد نیست که آزاد باشد و دزدی نکند معتاد زمانی پاک است که دسترسی به مواد دارد ولی استفاده نمیکند . پیامبر معصوم نبود پیامبر امکان گناه داشت ولی تقوای او آنقدر فراتر از عوام بود که پیامبر شد و به نظر من معصوم دانستن پیامبر توهین به تقوای پیامبر است . بارها در قران میگوید پیامبران افرادی از میان شما از جنس شما هستند.
معصوم دانستن پیامبر و امام یعنی آنها اهل گناه نیستند و نمیتوانند گناه کنند . در این صورت اگر من نمیتوانم قران رو درک کنم یا زحمت تفکر و تدبر را نمیخواهم بکشم امامانی هستند که هر چه را من نمیخواهم زحمت فکر کردن را به خودم بدهم او میتواند دقیق بگوید چون معصوم است حرف خلاف قران یا اشتباه نمیگوید هر چه بگوید حجت است. به همین خاطر روایت و حدیث شرح و تفسیر قران است.
برای همین حوزه قران را برای درک مردم عادی سخت میداند قران و حدیث را باید اهل حدیث معنی کنند.
در اطرافیان من هر آیه و حدیث و روایتی که در مورد زنها بود من مسلط بودم چون از مذهب اینها رو به خورد من میدادند. و چون درونم این حرفها رو قبول نداشت میشنیدم ولی قبول نداشتم هزار دلیل میاوردم که اینطوری نیست و بحث و جدل. بر اساس قانون هم توجه روی هر چی باشه از اون بیشتر وارد زندگیم میشه پدر خودم اگر 50 بود پدر شوهرم در این مورد 100 بود و دائم در حال تخریب زنها و حدیث و روایت و آیه و مثل و … .
حتی پدر پدر شوهرم با اینکه 90 سالش بود و عقل درست و حسابی نداشت همیشه زنها رو تخریب میکرد و هر جا بود بدون مقدمه حدیث معراج رو میخوند که زنها رو آویزان میکنن از تار موهاشون و …
دو سه هفته ی قبل خانه پدرشوهرم بودم و با شوق اومد که بیایین براتون نهج البلاغه بخونم منم گفتم بفرمایید و شروع کرد قال علی علیه اسلام حکمت 61: از جنگ جمل برگشتن و اندر احوالات زنان، زنان ناقص العقل هستند زنان ناقص الحض هستند زنان ناقص الایمان هستند منطق پشت حرفها این بود که زنها ناقص الایمانند چون در دوران پریودی نمیتونن نماز بخونن روزه بگیرن
ناقص العقل هستند چون دو زن میتوانند برای شهادت حاضر باشند به جای یک مرد . ناقص الحضند چون نصف یک مرد ارث میبرد .
گفتم آقاجون نخوندی هنوز زنان مثل عقرب هستند و…
در ادامه ی صحبتها گفتم چرا از یک کتاب 300 چهارصد صفحه ای که اونهمه مطالب خوب داره تو اینا رو میخونی ذهن دختربچه ها رو نسبت به علی (ع) بد میکنی و…
توی خونه وقتی فکر میکردم واقعا به این نتیجه رسیدم که صفت معصومیت به پیامبر و امام چه کج فهمی بزرگی هست من خیلی راحت میتونم تقوا نکنم و بگم من که امام پیامبر نیستم اونا معصوم بودن صالح بودن درستکار بودن من ذاتا با اونا فرق دارم من نمیتونم اون چیزی که خدا از پیامبر و امام انتظار داره از من داشته باشه. ولی وقتی بدونم پیامبر و امام اونقدر توانایی تقوا داشتن من هم یک انسان هستم و میتونم به اون حد تقوا کنم اونها یک ویژگی انحصاری نداشتن.
امام علی از جنگ جمل برگشتن از دست عایشه عصبانی هستن اون حرفها رو گفتن . درک خودشون از قرانه و محیط و روابطشونه چه درست چه غلط.
ولی وقتی من امام رو معصوم بدونم هر حرف و رفتار و گفتارش رو حجت میدونم فلان کار رو بکنین امام فلان گفته فلان وقت و…
قصدم نه توهینه نه تحقیر . امامان انسانهایی والا بودن فرزندان خلف پیامبر.
من بارها شنیدم حضرت فاطمه مطهر بودن پریود نمیشدن و من فکر میکردم و میشنیدم دکتر به من میگفت اگر چرخه ی تخمک گذاری دقیق نباشه اگه هورمونها در حدی نباشن نمیشه حاملگی اتفاق بیافته و فکر میکردم چطوری توی سنت خدا تبدیلی نیست ولی یک نفر بدون چرخه ی پریود بچه دار بشه چون اون معصومه ایمانش کامله، نمیشه ناقص باشه پس باید پریود نشه و…
چه توجیهاتی که شیعه به خورد ملتش داده چون خودم شیعه هستم و تا 35 سالگی فکر میکردم شیعه اهل بهشته و لا غیر من در این همه مدت سنگ این طرز فکر رو به سینه زدم دفاع کردم بحث کردم
یا برای هر نماز در دواران بعد از زایمان باید وضو بگیری حمام کنی و… بار بزرگ اعمالی که مجتهد ها روی گردن زنان گذاشته بودند آیا خودشان میتوانند برای 5 بار نماز پنج بار حمام کنند
طبیعت زن انگار در دید اینها پسته. مرد بودن و زن بودن هیچ مزیتی نداره بدن من احساسات من مکمل بدن مرد و منتطق اونه
همه ی این سوالها و هنگ کردن ها و آرام آرام درک منو از وحی منزل دونستن آموزه های شیعه رها کرد و با عمیق شدن درکم از اموزه های استاد بار گناه زن بودن پست بودن از من دور شد .
باز چند ماه قبل من وارد دوره ی 12 قدم شدم و به فایلها گوش میدادم وسط جلسات مریم عزیز صحبت میکردند و توضیح میدادند من دیدم دوست ندارم مریم جان توضیح بدن فکر کردم چرا چرا چرا؟؟؟؟
و دیدم من با اینکه با دلیل و منطق برای خودم حل کرده بودم نزد خداوند انکسی گرامی تر است که با تقواست و ربطی به زنانگی نداره، باز همون فکر ها هست. مریم درک عمیق و شفافی از قانون دارن مثل استاد و در کنار هم جلسه رو اداره میکنند من دیدم باورهایی که به خورد من دادن هنوز زن رو لایق اظهار نظر در برابر مردها نمیبینه و این ترمز بزرگ من در احساس لیاقت وارزشمندی منه.
یک روز هم با یکی از خانمهای فامیل در ماشین بودیم و همسرم رانندگی میکرد . اون خانم به شوهرم گفت از فلان خیابان برو بعد برگشت گفت البته تو بهتر میدونی من زنم عقلم کمه . و من هنگ کردم از این جمله ای که گفت ولی باز دیدم منم بعضی وقتها سر این باور نتونستم با جدیت به شوهرم بگم فلان کار رو بکن چون در ذهنم بود که عقل اونها کاملتره در حالی که این حرفها از روایاتی اومده که بنا رو گذاشته بودن بر معصوم بودن گوینده پس درسته وحی منزله.
اگه من توی مدار شما قرار گرفتم استاد عزیزم به خاطر ایمان و دل روشنی بود که نسبت به خلقت خدا داشتم و حرف و حدیثهای مفسران قران و … دل من رو از قران جدا نکرد و اورد به راهی که دلم رو قرص تر کرد به قرآن و فهمیدم وقتی میگین موحدم یعنی چی . خدارو شکر که به راه راست هدایتم کرد شما رو سر راهم قرار داد
سلام به سیده زهرا ی عزیزم
تمام کامنتت رو کاملا حس ودرکش کردم..
انگار که من بودم واینا رو نوشتم و حرفای من..
وحتی اینم بگم که بابا من عاشق 5 تا پسراش بود و همش میگف کاش تو هم پسر بودی…..
و برای اینکه پسرا نسل منو ادامه میدم واز این باورهای مخرب…
ولی همیشه که به من میگفتن زن ضعیفه من مثال حضرت زینب رو میزدم میگفتن اون حضرت زینب بود و اما تو ن…
و حالا که فهمیدم که هیچ فرقی من با هیچکسی وجود ندارن الا تقوا
و اینکه همه ما روح های مجردی هستیم که به شکل و کالبد زن یا مرد به این دنیا اومدیم.
خدایا شکرت برای این قانون ثابت و بدون تغییر خداوند
برای این مسیر توحیدی و این آکاهی های ناب استاد عزیز ومریم جان
ممنونم از کامنت عزیزم
روی ماهت رو میبوسم
عزیز دلم زهرا جان سلام
چه کامنت زیبایی نوشتی چقد تک تک حرف هاتو درک کردم
مسیری که با استاد میری کاملا درسته
من خودم همیشه دنبال ارامش بودم و میدونستم این روند زندگی من غلطه تا اینکه مثلا به حساب خودم رفتم طلبه شدم و تا سال سوم ادامه دادم هیئت میرفتم و اعتقاد داشتم هر چی بیشتر برای امام حسین گریه کنی خوش بخت تر میشی(دقیقا بر خلاف قوانین) مدام در گیر غسل هام و وضوهام اینا بودم که خدا منو پاک بپذیره(بر خلاف عزت نفس)آهنگ گوش نمیدادم همیشه از خدا میترسیدم مدام منتظر ظهور امامی بودم که گفته بودن اگه بیاد همه خوشبخت میشیم(دقیقا بر خلاف قانون)مدام خونه مون روضه میگرفتم تا رزق خونه ام زیاد بشه مدام در حال نذر کردن احترام بیش از حد گذاشتن به والدین که مبادا نفرین بشم مدام لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت و هر هفته برم حرم امام رضا تا بلکه امام رضا واسطه منو خدا بشه تا خدا منو ببخشه دوست عزیز در همچین شرایطی….صحبت های استاد رو شنیدم اونم توسط یکی از روانشناس های معروف که گفتن استاد تو قران دست برده و داره قران جعلی میسازه و اینا
کنجکاو شدم برم ببینم این ادمی که میگن کیه خدای من اولین فایلی که ازشون شنیدم یکم مقاومت داشتم ها اما حسی دورنم میگفت حالا گوش کن عمل کن تو که این همه با این شرایط بودی چیزی درست نشد تو دنبال ارامش بودی با رفتن به حوزه که دردسرات بیشتر شد علاوه بر درس های بیهوده خوندن مسولیت های دیگه هم که بهت اضاف شد.
با خودم گفتم نه استاد عباس منش که نه ایشون همش میگه توحید توحید پس اهل بیت کجا میرن؟رفتم با دوره های یکی از استاد های دیگه شروع کردم که به اصطلاح عامه و من قدیم که طلبه بودم مذهبی تر از استاد عباس منش بودن و خیلی هم اوایل راضی بودم از ایشون دوره خریدم اما بعد چند وقت دیدم نه بازم اون اضطرابه رو دارم بازم اون دائما نگرانی رودارم بازم اون حال بد همیشه همراه منه
که خواهرم دوره دستیابی عملی به ارزو ها رو خرید بهم گفت یه فایلی هست تو دوره برای خدا میگه بیا گوش کن اصلا ببین چه حرف های جدیدی میزنه با خودم گفتم ولش کن گوش میدم ببینم چی میگه (با فاصلع شش هفت ماه)وای خدا این سری حرف های استاد عباس منش رو کاملا درک کردم(انگار ظرفم بزرگ تر شده بود) خیلی ذوق زده بودم انگار به اون چیزی که میخواستم رسیدم
دقیقا یادمه چهارشنبه بود از همون روز دیگه حوزه نرفتم چون با گوش دادن به فایل های دوره دستیابی عملی رسیدن به ارزوها فهمیدم که چیزی به اسم دین وجود نداره ما همه یکتا پرستیم همه به الله ایمان داریم
فهمیدم که مهم تر از غسل من بحث شرکه به الله است
فهمیدم که من از هیچ کسی پایین تر نیستم فهمیدم من و امامان هیچ فرقی باهم نداریم تنها تفاوت من با همه ادم ها میزان استفاده از قانونه همین
فهمیدم این حجابی که سال هاست درگیرشم همش چرته محضه
فهمیدم منو و خدا یکی هستیم خدا یک انرژیه
تا اینکه با فایل های استاد آشنا شدم
دقیقا یادمه از همون روز که چهارشنبه بود که ایمان اوردم به خدای یکتا و هر چیزی تحت عنوان دین به خورد من داده بودند (که تمام احکامی که به من گفته بودند با تضاد همراه بود)از بچگی رو بیرون ریختم کاملا سبک سبک شدم
و خداوند رو شاهد میگیرم که از همون لحظه بهش گفتم منو به سمت آگاهی های بهتر از این که الان دارم هدایت کن و اونم داره منو هر لحظه سورپرایز میکنه
دوست عزیزم مسیری که در پیش گرفتی کاملا روشنه
کامنتی که براتون گذاشتم از سر همون ندای درونم بود که بهم گفت و منم براتون نوشتم
واقعا از خدا برات بهترین ها رو میخوام از خدا میخوام اون حس سبکی که من تجربه کردم شماهم تحربه کنید
در پناه الله یکتا باشید
با درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی خانم فریده سیستانی عزیز
باورم نمیشد که شما یک طلبه بوده باشید و درس های حوزوی خوانده باشید و الان در این مسیر و در این سایت هدایت شده باشید خیلی خیلی بهتون تبریک میگم .. واقعا تحسین تون کردم … یعنی امروز صبح اولین کامنت های صبحگاهی من خانم سیده زهرا حسینی و شما که براشون پاسخ نوشتید بودید …
همینطوری داشتم از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم و میگفتم مگه میشه !!!!
مگه داریم !!!!! بله که داریم !! خیلی هم خوب داریم !!
چرا اینو میگم ؟؟
بخاطر اینکه ماهایی که اینقدر مذهبی نبودیم و مثل شما درس های طلبگی نخوندیم و باورهای تعصبی مذهبی عمیقی نداشتیم ولی بخاطر همون چیزهایی که جامعه و فرهنگ و مدارس و غیره بخوردمون داده بودن زمان برد تا توانستیم باورها مون رو تغییر بدیم یعنی تکاملمون رو در این زمینه طی کردیم که خدا رو شکر من در این زمینه تکاملم بیشتر بود .. البته من خودم که خیلی خیلی زود تغییر کردم یعنی آنقدر افکار مذهبی ضعیف و بی پایه و اساسی و سستی داشتم که وقتی به فایل های توحیدی استاد در همان ابتدای آشناییم با مباحث توحیدی هدایت شدم خیلی زود تغییر کردم و رفتم تحقیقات بدون تعصبات مذهبی رو شروع کردم و حتی تاریخ ورود شیعه به ایران را مطالعه کردم که با چه جنگ ها و کشت و کشتارهایی بزور وارد ایران شدند که تمام مردها را کشتند و زن ها رو اسیر کردن از زمان افشاریه و صفویه به بعد .. خلاصه آنقدر تاریخ رو مطالعه کردم که کاملا فهمیدم تمام ادیان مورد سوء استفاده قرار گرفتند و اینجوری که مذهبیون و طلبه ها گفتند و بزور هم به مردم تلقین می کنند …مثل تاسوعا و عاشورا و خیلی چیزهای دیگه که همش غم و غصه و اندوه و اشک و ناله و کینه توزی و خشم را در انسان رشد میده و قلبها را تیره و تاریک و سیاه میکنه .. خدا رو شکر بعد از اینکه تازه به این آگاهی ها هدایت شدم و یکتاپرست و خدا شناس شدم خیلی زود شخصیتم تغییر کرد ولی باز انگار درون آن لایه های زیرین ضمیر ناخودآگاهمون یکه چیزهایی هنوز لانه داشتند ولی شکر خدا هزاران بار شکرگذارم که ما همه مون از هدایت شدگان هستیم و خداوند دستمون رو گرفت و صاف آورد توی این مسیر درست و مناسب نورانی ..
مثلا آقای عرشیانفر از جمله اساتیدی هستند که کلا طلبه بودند و لباس روحانی بر تن داشتند و یکی از شاگردان استاد بودند ولی بعدش خودشون از طلبگی استعفاء دادن و در این مسیر هدایت شدند البته ایشون با اینکه شاگرد استاد عباسمنش بودند و انسان فوق العاده خوبی هم هستند و خیلی زود یکتا پرست شدند و لباس طلبگی رو کنار گذاشتند ولی هنوز آن باورهای تعصبی مذهبی رو گاها
و بیشتر اوقات در تدریس شون دارند .. .. یعنی می خوام بگم من تا بحال هیچ کسی رو مثل استاد عباسمنش ندیدم که اینقدر قوانین رو خوب و دقیق شناخته باشند و اینقدر خوب درک کرده باشند و اینقدر دقیق عمل کرده باشند … واقعا جای تحسین داره .. خدا رو شکر که از شاگردان استاد عباسمنش هستم و برای من افتخار بزرگیه خدا رو شکر
خانم سیستانی عزیز البته در این سایت خیلی از دوستانی هستند که قبلنا مذهبی دو آتیشه تعصبی شدیدی بودند که با شنیدن فایل های استاد کمی مقاومت داشتند ولی در نهایت به این سایت و این مسیر هدایت شدن و الان خیلی خیلی تغییر کردند و دیگه هیچ شباهتی به گذشته شون ندارن واقعا جای تحسین و تبریک داره خدا رو شکر در عقل کل هم خیلی فعال هستند و پاسخ های فوق العاده عالی را برای دوستان می نویسند خدایا شکرت
خانم فریده ی سیستانی عزیز خیلی ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنون و سپاسگذارم که منو به سمت کامنت شما دو عزیز و نازنین هدایت کرد . اینکه بخاطر ناآگاهی چقدر زن رو دسته کم و ناچیز و حقیر و بقول خانم حسینی ناقص العقل شمرده شده.. و آنقدر با احادیث و روایات و غیره بی ربط شون زن رو مشغول کارهای بیخودی و حاشیه ای کرده بودند که اعتماد بنفس و عزت نفس شو بگیرن و به زیر صفر ببرن ..
یعنی با این حرفاشون انسانیت و بشریت رو زیر سوال برده .. یعنی بها ندادن به زن و کوچک و پست و حقیر کردن زن مایه ی افتخارشونه..
خانم سیستانی عزیز ممنون و سپاسگذارم که امروز با خواند کامنت شما در این فایل بینظیر استاد کلی بفکر فرو رفتم و کلی باورهای منو جابجا کرد.. اینکه خداوند چقدر ماها رو دوست داشت و از خواب غفلت بیدار مون کرد و برای این بیداری و هوشیاری همیشه از خداوند و سیستم جهان هستی تشکر و قدردانی می کنم .. خدایااا شکرت قبل از اینکه این جهان را ترک کرده باشم منو با تضادهای بیشماری هدایتم کردی به مسیر درست و مناسب و دستمو گذاشتی توی دستان هدایتگر خودت . بدست استاد بینظیری که راهنمای این مسیر توحیدی من شد و یکتاپرستی و خدا پرست بودن واقعی را به من آموخت تا من خودم را بشناسم و بسازم و از نو ساخته شوم . الهی شکر . خدایاا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
شاد و موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید!!
به نام خداوند هدایتگر
سلام خدمت دوست عزیزم زهرا جان
دختر شجاعت و جسارتت رو برای تغییر مسیر زندگیت تحسین میکنم
آفرین به تو
کامنتت عالی بود
من کلی آگاهی کسب کردم
درک میکنم که چقدر اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی در زنان جامعه شیعه مخصوصا در ایران چقدر پایینه
چقدر زنان خودشون رو کوچک و کم میبینند در مقابل مردان
یکی از پاشنه های آشیله منه عزت نفس و احساس ارزشمندی باید تا آخر عمر هر روز روش کار کنم
امیدوارم هر کجا که هستی در مسیرت ثابت قدم باشی عزیزم
موفق باشی
پریسا
به نام خدا
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش،خانم شایسته و دوستان عزیزم در سایت الهی
کتاب قرآن
منم وقتی بچه بودم خیلی مذهبی بودم و به قولی بچه مثبت و خشک بودم حالا چرا چون جو و حال و هوای اون موقع جامعه و محل زندگی من در این حال و هوا بود و هر کی مذهبی تر،نماز خونتر،بی پول تر بود به خدا نزدیکتر بود و توجیهشون هم این بود که بله باید تو این دنیا بدبختی بکشی تا تو اون دنیا بری بهشت بله به بهشت رفتن همین طوری آسون نیست که بگن بفرما برو داخل نه بابا باید پدرت دربیاد اینقدر باید نماز بخونی،روزه بگیری،خمس بدی،زکات بدی،انفاق کنی،حج بری،صدقه بدی،بخشنده باشی تا از لذت های اون دنیا بهرمند بشی و اگه و احیانا کسی را میبینی که کسی پولدار هستش صد در صد از راه رشوه،دزدی،قاچاق،حرام به این جا رسیده مگه میشه با مال حلال ماشین بنز،ویلا،خونه آنچنانی خرید.وقتی با این باورها بزرگ میشی یه حس تنفر و بدی نسبت به دین و خدا پیدا میکنی و بی دین و بی خدا میشی و هر جا حرف از دین و خدا میشه حالت بهم میخوره الخصوص اگه بی پول باشی و مشکل هم داشته باشی که دیگه هیچی به خدا هم فحش میدی و از زمین و زمان طلبکاری و منم چون با این باورها بزرگ شده بودم و فکر منفی و بد و طلبکارانه نسبت به خدا داشتم وقتی هم قرآن را میخوندم همیشه به تضادها برخورد میکردم که میگفتم ببین خدا این حرفت دیگه منطقی نیست دیدی مچتا گرفتم و از اونجایی که قانون میگه به هر چیزی توجه و تمرکز کنی از جنس اون وارد زندگیت میشه و میبینی پس تا ثریا میرود دیوار کج پس من هر چقدر بیشتر دنبال بدی ها بود بیشتر به بدی ها و تضاد ها برخورد میکردم تا زمانی که با استاد آشنا شدم و طرز نگرش و دید منا نسبت بهخدا و قرآن عوض کرد
اصل قرآن بر توحید و یگانه پرستی اشاره داره
کلمه مونوتیسم یادمه در یکی از فایل ها هم بود حالا نمیدونم فایل شعر پروین اعتصامی بود یا یه فایل دیگه بود که استاد بهش اشاره داشتن و ذهن من هم که سریع باید تحقیق کنه در مورد یک چیزی رفتم و در مورد این دیدگاه تو ویکی پدیا سرچ کردم و فیلم رستگاری در شاوشنک را هم سرچ کردم قبلا این فیلم را دیده بودم
یکتاپرستی یا توحید یا مونوتیسم (Monotheism) این باور است که تنها یک الوهیت وجود دارد، موجودی برتر که در جهان به عنوان خدا شناخته میشود.ممکن است بین توحید انحصاری که در آن خدای یگانه وجودی مفرد است و توحیدی که در آن خدایان متعدد دارای اشکال گوناگون یک خدا هستند، تمایز قائل شد، اما هر کدام بهعنوان امتداد یک خدا فرض میشوند.مونوتیسم همچنین از تکخداگزینی، یک نظام دینی که در آن مؤمن، یک خدا را پرستش میکند، بدون انکار اینکه دیگران ممکن است خدایان مختلف را با اعتبار یکسانی پرستش کنند و تکپرستی، شناخت وجود خدایان بسیار، اما با پرستش مداوم تنها یک خدا متمایز است.اصطلاح «تکپرستی» شاید برای اولین بار توسط یولیوس ولهاوزن استفاده شد
شرک
شِرک واژهٔ عربی برای اشاره به چند خداپرستی است و در دین اسلام باری منفی را تداعی میکند. شرک در اسلام به معنی شریک قائل شدن برای الله در امر آفرینش است و این مفهوم در تقابل با توحید (تکخداپرستی) بهکار میرود. کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است.
شرک تنها گناه نابخشودنی بدون توبۀ بعد از مرگ است که در قرآن عنوان شدهاست
الله شرک به خود را نمیبخشد و گناهان دیگر جز آن را برای هرکه بخواهد میآمرزد. آنکه برای الله شریکی قرار میدهد گناه بسیار عظیمی مرتکب شدهاست
فرقان آیه43
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا کسی که خواسته های نامشروع خود را معبود گرفته،دیدی؟آیا تو می توانی کارساز او باشی.
که پیامبر هم میفرماید شرک در دل مؤمن مانند راه رفتین مورچه سیاهی بروی تخته سنگ سیاهی در دل تاریکی شب پنهان است
بر میخوریم به نکات کلیدی در این حدیث
اول مؤمن و دل مومن
مؤمن کسی هست که به خدا ایمان داره و آخر یک انسان کامل هست پس ببینیم که شرک چقدر میتونه پنهان و گول زننده باشه که در دل یک انسان خداپرست رخنه کنه و دل و قلب مؤمن جایگاه خداوند بزرگ هستش و دل خانه خداست
دوم مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی تخته سنگ سیاه
چون شب که سیاه و ظلمانی هستش و علنا هیچ چیزی دیده نمیشه و برای تاکید پیامبر میگه مورچه سیاه و باز برای تاکید بیشتر تخته سنگ سیاه
این یک جمله مرز بسیار باریک خداپرستی و مشرک بودن را بیان میکنه حالا هر چقدر ما درکمون از خدا و شرک بیشتر باشه بیشتر میتونیم درک کنیم
و نکته جالب اینکه ما با مشرک بودنمون به خودمون صدمه میزنیم و خودمون را از الهامات،مواهب و نعمت های خدا دور میکنیم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم
واقعا هر دفه دارع باورم به اینکه خداوند همیشه در هر لحظه هدایت مون میکنه بیشتر میشه من یه سری سوالات تو ذهنم بود که بعد از شنیدن این فایل جدید که روی سایت گذاشته شد جواب سوالات من داده شد و این داره در من تقویت میشع که خداوند هر لحظه مارو هدایت میکنه و جواب سوالاتمون رو بهمون میده فقط باید ارام باشیم و آرامش خودمون رو در مسیر حفظ کنیم اون موقس که هدایت خداوند میاد و بهمون گفته میشه. اما چه زمانی ؟؟ زمانی که ما آرام هستیم اما زمانی که ترس ها و نگرانی ها مارو فرا گرفتن ما صدای خداوند رو نمیشنویم وقتی حالمون بده و احساس خوبی نداریم صدای خداوند رو که در لحظه داره با صحبت میکنع با نشونه هاش نمیشنویم چون هدایت خداوند زمانی میاد که ما آرام هستیم
چن وقتی هستش که دارم با کار کردن رو اموزهای دوره دوازده قدم دارم به این نتیجه میرسم که مسیر خیلی ساده هستش و این سادگیش داره مارو گول میزنه و استاد جان این رو بگم که من هنوز قذم دوم دوازده قدم هستم هرچقد که. هر روز جلسات رو گوش میدم بازم سیر نمیشم و دوباره گوش میدم و هربار چیزهایی میشنوم که انگاری قبلا اصلا نشنیدم انگاری تمومی نداره هرچقد گوش میدم قلبم میگه بازم گوش بده همش دلم میخاد گوش بدم و تا جایی که میتونم عمل کنم واقعا دوره دوازده قدم شاهکاره…
و اینجا که در مورد شرک صحبت کردید دیدم که چقد ریز بینانه به موضوع نگاه کردید و دارید توضیحش میدید واقعا برام لذتبخشه این درک زیبایی که از قرآن دارید چون من هم مثه شما کودکی که داشتم شبیه بوده و اون نگاه مذهبی که همه خانواده و افراد فامیل به همه موضوعات داشتن و من بعد از آشنایی با شما نگاهم به زندگی و دنیا خیلی باز تر شد و از منظر دیگری به جهان نگاه میکنم ینی دارم سعی میکنم که جور دیگه به مساعل نگاه کنم از دید قانون
من همیشه روی قواعد عربی کار کردم و همیشه قران رو باز میکردم و فعل و فاعل و نکات صرفی و نحویشو بررسی میکردم و اما هیچ وقت به مفهوم و معنای آیات دقت نمیکردم همیشه فک میکردم کتاب سختیه اصن قابل فهم نیست خیلی موقه ها نماز شب میخوندم و حس بدی میگرفتم و فک میکردم که ثواب داره و خدا شاهده که همیشه بعد از اینکه نماز شبم تموم میشد و نماز صبح رو میخوندم تو اون خلوت خودم با خدا حرف میزدم میگفتم یه جوری هدایتم کن بهم بگو چیکار کنم بخدا من اصن نمیدونم که باید چیکار کنم احساس پوچی میکنم احساس بدی داشتم همیشه و و …
مساعل مختلف که بخام در موردش بگم طولانی میشه
بعد خداوند هدایت کرد و با استادعزیز آشنا شدم درس رو گذاشتم کنار چون من هیچ وقت از درس خوشم نمیومد اما صحبتای استاد یه جسارتی رو در دلم ایجاد کرد که این کارو کردم و چشمم رو بستم رو حرفای تمام مردم و اینو بگم من با یه فایلی تو تلگرام که تیکع تقطیع شده از فایل توحید عملی قسمت پنجم هستش که در مورد حرف مردم صحبت میکنه استاد با استاد آشنا شدم که یکی از دوستانم برام فرستاد انگاری به اون صحبت ها احتیاج داشتم و اون صحبت ها چنان ارامشی در قلبم جاری میکرد که قلبم ارام میشد واقعا منی که کلی سخنرانی های سیاسی و افراد دیگه رو گوش کرده بودم هیچ صحبتی به اون شکل به قلبم نمی نشست و احساس ارامش بهم میداد خدا شاهده
هی گوشش میدادم میگفت مردم کین اصن؟ در مورد شرک صحبت میکرد چیزهایی که تاحالا نشنیده بودم از کسی اما انگاری قلبم اینارو میدونست و قبول داشت خلاصه اون شروع آشنایی من با استاد بود
بعد من پدرم کشاورزه تصمیم گرفتم برم کشاورزی کنم با پدرم چون استاد تو فایل های مصاحبه گفته بودن که اگع نمیدونید چع کاری انجام بدید از یه جایی فقط شروع کنید و من خداوند به دلم انداخت که کشاورزی رو شروع کنم با پدرم شروع کردم به کشاورزی کاره سختی بود اما من سعی میکردم لذت ببرم و کارمو به نحو احسن انجام میدادم در همون موقع ها تو صحرا تو هوای گرم و سوزان و تنهایی و سکوت صحرا من فقط فایل های مصاحبه استاد رو گوش میدادم اینقد گوش دادم که خیلیاشو داشتم حفظ میشدم خلاصه بعدش به دلم افتاد وارد بازار کار ازاد بشم گفتم خدایا چجوری شروع کنم من که نمیدونم چه کاری کنم هیچی بلد نیستم یکیاز عمو های من بازاری هست و تو شهرستانمون لوازم خانگی داره یه روز خودش اومد پیشنهاد داد که عمو اگر میخای بیا باهم کار کنیم بازاری بشید منم گفتم این نشونس و قبول کردم و بعد از یک سال کشاورزی وارد بازار کار لوازم خانگی شدم خلاصه خیلی چیزا از عموم یاد گرفتم دستش درد نکنه خدا همراهش باشه هرجا که هست بعدش که دیدم دیگه اونجا برام کوچیکه دنبال پیشرفت بودم تصمیم یه هجرت گرفتم تصمیم گرفتم برم تهران و اومدم رو دوره قانون افرینش کار کردم این خواسته هم تو دلم بود اینو هم بگم یکی از ارزوهای بچگیمم بود خلاصه بعد از ده ماه کار کردن روی دوره قانون افرینش و درک بهتر قانون این اتفاق افتاد و من مهاجرت کردم تهران و اینجا یه مسیر کاملا جدید روزای سخت داشت که نمیخام در موردش حرف بزنم اما من دست خالی اومدم و خداوند هدایت کرد الان یه فروشنده خیلی خوب شدم توی تهران در بورس لوازم خانگی به لطف الله مهربانم و همیشه هوامو داشت خیلی جاها هم شرک ورزیدم و خسته شدم اما جا نزدم ادامه دادم و بهتر بهتر شدم
اگر بخام قضیه مهاجرتم و ماجراهایی که اتفاق افتاد رو بگم خیلی طولانی میشه و قضیه مفصله که انشالله نتایج مالی و نتایج بهتری که در راهم هستن رو بگیرم میام کامل تعریف میکنم همرو الان از نتایجم بخوام بگم در تهران مستقل شدم و تنها زندگی میکنم به دور از خانواده رابطه عاطفی عالی دارم در سلامت کامل هستم دوستان فوق العاده ای دارن وارد زندگیم میشن و دارم روی خودم کار میکنم دارم سعی میکنم ارام باشم که خود به خود شرایطم بهتر بشه… همه چیز توحیده فقط ارام باش حمید….
استاد عزیزم دوستت دارم تو تنها صدایی هستی که همیشه در گوش من بوده و بهترین از استاد بودی برای من خداروشکر بابت وجودت انشالله که شاگرد خوبی هستم و با نتایجم خوشحالت میکنم و بهم افتخار میکنی در پناه خدا باشی استاد جانم
حمید معینی:)
به نام خداوندی که هر آنچه که دارم از آن اوست و من بی او هیچم و به هر خیری از جانب او سخت محتاجم.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته عزیزم و تمام دوستانم در سایت عباس منش.
هر گاه از این قبیل فایلها که استاد برامون میگذارند فایلهای توحیدی اینچنینی همینطور که شروع به گوش دادن میکنم اواسط فایل بی اختیار اشکهایم جاری میشوند و یه حس خیلی عجیبی دارم دوست ندارم فایل تمام بشه انگار خداوند جلوم نشسته و داره با من حرف میزنه مثل امروز با گوش دادن به این فایل
استاد عزیزم ممنونم خیلی عالی برامون قرآن رو توضیح میدین
وقتی از توحید و شرک میگین
با این فایلها
میرم در وجودم و میگم خدایا من مشرک هستم نیستم؟ من چیم؟
الان چگونه ام آیا الان با این همه ادعا آیا هنوز شرک دارم؟ ندارم؟
سعی میکنم از همه جوانب خودم را بسنجم ببینم چه نمره ای میتونم به خودم بدم
آیا وابسته ام به همسرم به فرزندانم آیا دلیل خوشبختی و بدبختیم و اونارو میدونم هنوز یا نمیدونم
خلاصه امروز هم سعی کردم یه چکاب فرکاتسی درونم را بکنم
دوباره دارم خودم را به قول معرف شخم میزنم
فاطمه آیا گفتی خدایا من تسلیمم آیا واقعا تسلیم شدی و هستی یا فقط در حد گفتن بود؟
خدایا من نمیدونم کی چی میگه من میخواهم مشرک نباشم چون خیلی مهمه خدایا من نمیخوام مشرک باشم تو هدایتم کن.
خدایا من میخواهم توحیدی عمل کنم ولی با همه اینکه مغزم و جمعو جور میکنم باز من انسانم خدایا کمک تو هدایتت را میخواهم
خدایا ثابت قدمم کن خدایا در بحث توحید دوست دارم ثابت قدم باشم
خدایا من دوست دارم اصلا مشرک نباشم و اگر تو من و هدایتم نکنی هیچم هیچ
خدا جونم عاشقتم که چگونه از زبان استاد عباس منش با ماحرف میزنی چگونه از زبان استاد عباس منش ما رو هدایت میکنی
استاد عزیزم با این فایلها کولاک میکنی
خدا میداند چه طوفانی در وجودمان به پا میشود برای تغییر برای تسلیم برای اینکه دوباره و هر لحظه حواسمون باشه و خودمون را برآورد کنیم که از مسیر اصلی خارج نشیم
من از سالهای حدودا 82معنی قرآن را بارها و بارها خواندم چند سال طول کشید هنیشه خود قرآن را باور داشتم ولی نمیفهمیدمش
خدا میدونه چندین بار قرآن را از اول تا آخر خوندم و فقط معنی میخوندنم ولی اصلا نفهمیدمش تا زماتی که با استاد عباس منش آشنا شدم از اون به بعد با فایلهای استاد و به خصوص 12قدم که شروع من بود تازه فهمیدم اصلا این قرآن چی هست که شاید هم هنوز خیلی جای کار دارم که بفهممش
من تا آخر عمرم روی این مطالبی که در پایین می یارم باید در هر لحظه کار کنم که:
شرک، ظلم بسیار بزرگی است؛
تنها گناهی که خداوند در قرآن ذکر کرده که نمی بخشد، شرک است؛
شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم. بلکه به این معناست که ما خدا را قبول داریم اما افراد یا عوامل مهم دیگری هم هستند که در زندگی ما بسیار تاثیر گذار هستند؛
خدایا هدایتگرم باش تا راه را گم نکنم اصل را گم نکنم خدایا من میخواهم بنده خوبت باشم خدایا من میخواهم خوب باشم و دنیا را جای بهتری برای زندگی کنم
خدایا من اول تو را میخواهم چون تو را که دارم همه چی رو دارم
خدایا عاشقتم
به نام خدای یگانه
سلام خدمت استاد و اعضای سایت
تشکر میکنم از استاد بخاطر این فایل زیبا
یکی از دلایلی که من وارد این سایت شدم بخاطر توحیدی بودن استاد و اینکه پایه و اساس آموزش هاشون براساس قرآن هستش و من تا به امروز ندیدم کسی درکش از قرآن به حدی برسه که زندگی و قوانین جهان رو در تک تک آیات این کتاب در قالب آموزش دربیاره و کسی که خدا هدایتش کنه از طریق این کتاب صددرصد نتیجه زندگیش میشه همینه که هست پر از ثروت و فراوانی و آرامش و رابطه خوب و….
ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾
این است کتابى که در آن هیچ تردیدى نیست مایه هدایت تقواپیشگان است (2)
سوره بقره آیه 2
یکی از مسائل مهم که در قرآن واسش عذاب اومده شرک هستش و اولین چیزی که میاد تو ذهنمون در مورد شرک این هستش که غیر خدا رو به عنوان خالق پرستیدن میشه شرک ولی اگه بخوایم در مورد شرک و فرد مشرک جور دیگه ای توضیح بدیم حتی اون شخصی که به ظاهر مومن و به خدا ایمان داره و به عنوان یه فرد با ایمان همه وظایفش رو انجام میده گاهی اوقات یا بیشتر اوقات خود شخص خبر نداره که مشرک میشه به فرمودۀ رسول گرامی اسلام راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است همه ما بخاطر باورهای محدودی که تو ذهنمون هستش ناخودآگاه و گاهی هم خودآگاه در زندگی شرک می ورزیم به خدا به عنوان مثال شخصی که در مسائل احساسی آرامشش رو به وجود طرف مقابل گره میزنه این خودش شرکه چون منبع آرامش تنها و تنها اون خالقی هستش که همه جهان و موجودات رو آفریده و آرامش تنها با یاد و ذکر خدا بوجود میاد نه کسی و نه چیزی دیگه و حتی اگه آرامش خودمون رو در دارایی و ثروت بدونیم باز با وجود اون ثروت ما به آرامش نمیرسیم ما باید برای به دست آوردن هر چیزی تو زندگی به منبع اون توجه کنیم در کل تمام زیبایی ها و ثروت ها و نعمات و قدرت ها آینه ای کوچکی هستن که منبعشون خداوند هستش همه ما به دلیل باورهای مخرب و منفی که در طول زندگی به دلیل عدم آگاهی تو ذهنمون جا گرفتن گاهی به طور نامحسوس و اینکه ناخودآگاه مشرک میشیم شرک فقط این نیس که یه بتی وجود داشته باشه و بقیه به جای خدا اونو بپرستن شرک مثل وابستگی به مخلوق به جای وابستگی به خالق
شرک مثل ترس از وضعیت بد اقتصادی چون امید نداری که هر کی هر جایگاهی داشته باشه باز روزی دهنده تو خداوند هستش نه اون شرایط و اوضاع
و خییلی چیزا که فکرشم نمیکنیم در کل قرآن تنها منبع و مسیر درست هستش اگه با آگاهی و درک مفاهیم اونو مطالعه کنیم هدایت میشیم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم مارا به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی راهی که به خودت ختم بشه الهی آمییییین
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حمد و سپاس مخصوص پروردگاریست که رب و فرمانروای جهانیان است.
نگاه درست به قرآن این است که چگونه فکر خدارا بخوانیم= سیستم چطور عمل میکند
چطور از این قوانین به نفع خودم استفاده کنم که در دنیا و آخرت زندگیم را بهبود ببخشم و زندگی با کیفیت تری را تجربه کنم.
قرآن منطقی ترین کتاب در کیهان که منطبق بر اصل و اساس قوانین جهان است.
یه روزی را یادم میاد که واقعا بریده بودم و خیلی خسته شده بودم و این سوال برام ایجاد شده بود که چرا بعضی ها زندگی با کیفیت تری دارند ولی من و خیلی ها نه؟
و در این موقع به قلبم رجوع کردم و از خدای درونم سوال پرسیدم ،یعنی واقعا گیو آپ کردم.
متوجه شدم هر کسی در هر جایگاه و موقعیتی که هست اگر احساس لیاقت کنه از همون جا مرحله رشد و تغییرش شروع میشه .
وقتی خداوند از بینهایت راه منم مثل بقیه اعضای بینظیر این سایت هدایت کرد به سمت استاد عزیزمون و استاد شایسته و این مامن امن و روحانی و توحیدی و لذتبخش به تمام معنا
اون روزها استاد در قدم اول یه چیزی از من خواست ؟
با گوش دادن به فایلها های دانلودی متوجه شدم که من موجودی کاملا فرکانسی ام و خودم خالق زندگیم هستم
اولین قدم این بود در جهت رشد
تلویزیون را به کلی حذف کردم از زندگیم و از آدمهای درب و داغون فاصله گرفتم و در کنترل ورودیهام به طور کلی یه تعهد جهاد اکبری دادم.
بخشی از اون را خودم خودآگاه انجام دادم و بخش بیشترش را خدا برام انجام داد.
حالا اجازه وارد شدن به مرحله بعدی را خدا بهم داد.
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حالا من محرم شدم و داشت این آگاهی ها اجازه ورود پیدامیکرد و من داشتم کم کم رشد میکردم
مرحله بعدی را خدا برام از زبان شیوای استاد گفت :ما صد ودر صد مسئول زندگی خودمون هستیم ،ما خالقیم، خداوند به ما قدرت خلق کنندگی داده.
حالا وارد مرحله دوم زندگیم شدم و اون دیدن نعمتهام بود
دیدن و کیف کردن از نعمتهایی که یه روزی رسیدن بهشون آرزوم بود
داشتن خونه ،داشتن همسر بینظیر بهشتی،داشتن فرزندان با ادب و باشخصیت و سالم و صالح
داشتن ماشین
داشتن شغل
و بینهایت نعمتی هر لحظه که میبینمشون دلم قنج بره و ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری بشه
توحید یعنی یه ذره در برابر عظمت نعمتهایی که خدا بهت داده معرفت نشون بدی
توحید یعنی هر لحظه با دیدن هر نعمتی سرت را بندازی پایین و بگی
خدایا ممنونم ،تو خوب خدایی هستی
تو حق خدایی را در بالاترین درجه در حقم تموم کردی و هر کمی و کاستی بوده از سمت منه
توحید یعنی هر لحظه نورت را به من تابوندی ولی من بودم رفتم توسایه تردید و شک و حساب کردن روی بقیه
خلاصه که رسیدم به مرحله ای که ازش درخواست نعمتهای بهتر و باکیفیت تری کردم
چون ذره ذره داشت باور لیاقت من رشد میکرد و داشت ترمزهام کم کم برداشته میشد به لطف خودش.
بهم گفت راه بهتر و مسیر هموارتری برات سراغ دارم و اون اینه به همه خواسته هات میرسونم
ولی بیا حق این نعمتهام را که تا الان بهت دادم به جا بیار
انگاری سپاسگزاری این نعمتها و باور به این که همه این نعمتها را تا الان خودش بهم داده و زمانی من آرزوش را داشتم مهر تاییدی هست برای داشتن نعمتهای بیشتر
خلاصه که الان مدتی میشه دارم خودآگاه بابت کوچکترین و بزرگترین نعمتهام سپاسگزاری میکنم و خودم را در لحظه و ملاقاتش حس میکنم و همون روز پاسخ بهم داده میشه با ورودیهای ریز و درشت و احساس رضایتی که وقتی سرم را بر بالین میزارم ، آرامشی دارم که مدتهاست متوجه نمیشم کی خوابم میبره.
اصلا عجله ای برای رسیدن ندارم و سعی بر این دارم از داشته هام لذت حداکثری ببرم و در مسیر رشد یه مدتی این عجله و شتاب را برای رسیدن نداشته باشم
و زندگی را زندگی کنم .
و از انجامدادن کارهایی که میکنم هم لذت ببرم
استاد واقعا الان در شرایط خیلی عالی به سر میبرم و نشونه اون اینه که حالم در طی روز عالیه و زمانهایی که انرژیم پایین میاد ،سریعا میرم تو حالت سپاسگزاری و این فرکانسم را مثبت نگه میداره.
و در مواقعی که حال خیلی خوبی را دارم تجربه میکنم به قول شما و استاد شایسته ذهن و روح با هم یکی میشه و خود به خود فرکانس خواسته و فکر کردن به خواسته ها شروع میشه و خیلی راحت جهت دهی آگاهانه انرژی فکری در جهت رسیدن به خواسته اتفاق میوفته
و باز هم در حال لذت بردن خودم را میبینم.
استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.
و زندگی در لحظه بودن است و لذت بردن از مسیر و تایید بینهایت نشانه و دلسپردن به هدایت ها.
بینهایت از شما و استاد شایسته و دوستان و خانواده توحیدی و ارزشمندم تشکر و قدردانی میکنم.
حق یار و یاورتان.
سلام به اقا روسول و فاطمه خانم زوج دوست داشتی این بهشت اول کامنت فاطمه خانم مطالعه کردو و رسیدم به کامنت شما که با هر خطش منم یاد نعمت هایی که الان دارم افتادم اشک از چشم سرازیر شد و به الله گفتم کمک کن سپاسگزار واقعی باشم همون حسی که استاد گفت احساس سپاسگزاری قلبمون باز میشه ممنون از شما بابت این کامنت زیباتون
سلام به جناب خانکی گرامی و همسر نازنینشون
کامنتتون به دلم نشست
مخصوصا این قسمتش :
«استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»
من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست من هم خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد
بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم انتخابم همچنان هم همین هست.
اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که میدونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، میدونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، میدونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمیگیرید و من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟
من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی
تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم
مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم مینویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بیخیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما میدونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر میذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید
سلام به جناب خانکی گرامی و همسر نازنینشون
کامنتتون به دلم نشست
مخصوصا این قسمتش :
«استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.
چوندیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»
من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد.
بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم از انتخابم راضی هستم و انتخابم همچنان هم همین هست.
اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که میدونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، میدونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، میدونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمیگیرید و بعلاوه من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟
من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی
تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم
مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم مینویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بیخیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما میدونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر میذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید
پیشاپیش ممنون ازتون
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام و عرض ادب به بانو جلقازی عزیز
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه
راستش برای من هم در اوایل این حس خیلی قوی اتفاق میوفتاد ولی کم کم با مرور دوره ها و منطق های قوی استاد در فایلها
خیلی کمرنگ شد و به مرحله خیلی خوبی رسیده
وقتی این سوال را ازم پرسیدید رفتم سریع پروفایلتان را دیدم
و متوجه شدم دوره بینظیر خودشناسی محض دوره لیاقت را در ویترین دارید
جواب سوالتون بدون شک در این دوره نهفته
ضمن اینکه توصیه میکنم این کامنت خانم رضایی را مطالعه بفرمایید.
abasmanesh.com
شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام و عرض ادب و احترام به جناب خانکی گرامی
ممنونم ازتون برای پاسخ ارزشمندتون
چه یادآوری قشنگی کردید بهم
«دوره احساس لیاقت»
حتما این صحبت شمارو به فال نیک میگیرم و برمیگردم به مرور دوباره این دوره عالی
کامنت خانم رضایی عزیز رو خوندم و در تحیر و شگفتی موندم از اینهمه توحید و عمل به قانون، ممنونم از اینکه برام لینکش رو گذاشتید.
یک ماجرایی دیروز برام اتفاق افتاد که بعدش یاد این قسمت کامنت شما افتادم که روابطتون با اطرافیان در کمترین حالت ممکن هست و اگه همدیگه رو ببینید با کمال احترام لذت میبرید، اما برای من دقیقا برعکس این موضوع اتفاق افتاد.
من دیروز خونه مادرم بودم و اقوامی که من خودم خواسته باهاشون روابطم رو کم کرده بودم در حدی که تقریبا من هیچ رفت و آمدی نمیکنم و فقط ممکن بود خونه مادرم یا جایی تو مراسمی ببینمشون من رو دیدن، اذعان دلتنگی کردند اما با کنایه و طعنه بهم میگفتند(کوتاه بخوام بگم )که خبری ازت نیست، بی عاطفه ای، مرموزی و رفت و آمد نمیکنی، عید خونه ما نمیای، خاله دایی نمیشناسی و مدام ازین جنس صحبت ها میکردن، من رفته بودم تو آشپزخونه که چایی بریزم صداشون رو میشنیدم که میگفتن مریم کجا رفت فرار کرد؟ شوخی های ناپسندی از این دست ما من میکنند، البته با همدیگه هم این مدلی شوخی میکنند اما خودشون اوکی هستند و معمولا صحبت ها ازین جنس کل کل هست، معمولا بازی هایی رو راه میندازن از این دست که متاسفانه منم دوباره وارد این بازی شدم و جواب میدادم و آخر شب دیدم وای حال منه که داره بد شده
این بار به خودم گفتم مریم جواب بده هی لبخند نزن، چرا میترسی حرف بزنی و حرف میزدم و تحکم آمیز جواب میدادم اما در نهایت دیدم این حال منه که بد شده
شب وقتی داشتم پروفایلم رو چک میکردم یاد کامنت شما افتادم که میگفتید اگه در کنار اقوامتون باشید اون فرصت رو لذت میبرید، من اما شب سر سفره شام به خانوادم میگفتم دیگه نمیخوام ببینمشون، حالم رو بد میکنن
هربار منو میبینن بهم تیکه میندازن، هربار از کارم و زندگی شخصیم سوال میپرسن و من اصلا دوست ندارم تو این فضاهایی باشم که این صحبت ها میشه، بعدش با خودم گفتم مریم داری فرار میکنی
تو چیکار میتونی بکنی که اون یه درصد اون آدم هارو بکشی بیرون که باهات از این در وارد نشن؟
که اگه سالی یبار هم دیدیشون اذیت نشی و همون یه ساعت هم با احترام لذت ببری
بعد که یاد شما افتادم گفتم شما حتما و قطعا رو خودتون کار کردید که از بودن در کنار اطرافیانتون(که باهاشون آگاهانه رابطتون رو کم کردید) در زمانی که در کنارشون هستید با احترام لذت میبرید.
احساس میکنم این اتفاق درونیه، از یه صلح درونی و باور ارزشمندی درونی میاد.
فکر کنم الان خودم دارم آخر کامنتم جواب خودم رو میدم :))
راه همین راه تکرار و تکرار و مرور همیشه این آگاهی هاست، فکر کنم باید صبورتر و آرام تر باشم و با تمرکز بیشتری کار کنم روی خودم و در صلح باشم با خودم اونوقت میتونم یه درصد در صلح آدم هارو در ارتباط با خودم بیرون بکشم.
نوشتن کمکم کرد که ذهنم باز بشه، شکر برای این فضای عالی
ممنونم ازتون جناب خانکی گرامی
بهترین های خدای خوبم رو براتون آرزو میکنم، در پناهش عزتمند باشید.
سلام اقا رسول عزیز خیلی لذت بردم از نوشته هاتون
این تیکه که فرمودین
حالا بیا حق نعمتهای که تا الان بهت دادم را بجا بیار
خیلی تاثیر گذار بود برام و مدتها قبل منم به این نقطه رسیدم
اینکه الان بیام بابت نعمتهایی که دارم سپاسگزار باشم یه فرکانسیه
ولی وقتی به گذشته برگردم و نعمتهایی که تا الان داشتم رو مرور کنم به یادم بیارم و سپاسگزارشون باشم فرکانسش خیلی قویتر میشه
مثلا من الان مینویسم بابت ماشینم سپاسگرارم
ولی وقتی بیادم میارم زمانی که نداشتم و خیلی بهش احتیاج داشتم و از اون موقع بهم دادی و مدتهاست ازش استفاده میکنم خیلی سپاسگزارتر میشم
و بجا آوردن سپاسگزاری بابت نعمتهایی که تا الان داشتم باعث میشه بفهمم همچین وظعم بدم نبوده ها و همیشه کلی دارا و ثروتمند بوده ام
به قول استاد این احساس سپاسگزاریه که کارو انجام میده
شادو خوشبخت و ثروتمند باشید
سلام به خانواده خانگی
چه قدر پر مفهوم درباره برداشتی که از توحید داشتید نوشتید،و شاه کلیدی که درذهنم ایجاد شد توحید یعنی سپاسگزاری
توحید یعنی عزت نفس
توحید یعنی احساس لیاقت؛ چرا ؟ چون تو وقتی شناخت پیدا میکنی از ارزشمندی خودت از وجوده پر از توانایی و استعدادت وقتی که یاد میگیری ذهنت رو کنترل کنی نجواها ها رو کنترل کنی و با خودت مهربون باشی در اصل متوجه شدی چه کسی خالق توست و تو چه کسی هستی
همین الان خدا بهم گفت مثل تو میری برای فرزندت از بهترین فروشگاه با بهترین برند و بالاترین قیمت لباس میخری ووقتی فرزندت ارزش اون لباس رو ندونه دقیقا میشه ناسپاسی در عمل میشه کفر نعمت حالا خداوند که سیلابی از نعمت ها ومعجزات و برکات رو روانه زندگیمون هر لحظه میکنه منم که باید بتوانم سپاسگزار تر باشم هرچه قدر سپاسگزار تر =یکی شدن به منبع
هر چه قدر سپاسگزار تر = با خودم در صلح بودن
آرام بودن
صبور بودن
واصلی که استاد بارها میگند : حالِ خوب = اتفاقات خوب
انشاالله آگاهی هاتون روز افزون…
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام ودرود به سمانه عزیز
امیدوارم که حال دلتون عالی عالی باشه
راستش از هر منظری به کنترل ذهن نگاه کنی
یعنی سپاسگزارتری
دقیقا خیلی عالی به شاه کلید اشاره کردید
اگر توی تضادها طوری فکر کنی و نگرشی داشته باشی که به احساس خوب برسی یعنی تو سپاسگزارتری
اگر تمام نگاهت را به سرزمین و کشتی خودت بندازی ،خواهی دید که بینهایت نعمت داری که اگر به اندازه 24 ساعت روش ذوم کنی از نفس میوفتی و قلبت باز میشه و خودت را در آغوشش حس میکنی
آخه میدونید چیه
خدا این قدرت را به ما داده که فقط برای یه نعمتمون تا بینهایت هر لحظه سپاسگزار باشیم و به حال خوب برسیم
برای مثال هر دفعه که دارید به فرزندتان و به عزیزترین کسی که دارید نگاه میکنید و با تمام وجودتون عاشقش هستید
یعنی شما خیلی انسان سپاسگزاری هستید
به خدا که همه چیز از باغ و گلشن سپاسگزاری میگزره
یه کامنتی در پروژه مقدس خداوند بر قلبم جاری کرد و نوشتم
که واقعا حالم عالی بود و فقط داشت آگاهی ها بر من میبارید.
لینک کامنتم به شما دوست عزیز.
abasmanesh.com
در بهترین زمان و حال عالی کامنتتون را دریافت کردم.
سپاسگزار وجود ارزشمند شما هستم در این سایت نورانی و توحیدی.
بهترینها نصیب دلتان.
به نام خداوند خالق
فایل بسیار بسیار عالى ،متشکرم از خداوند که یکى از دستان قدرتمندش استاد عباسمنش رو تو زندگیم آورد که این نشانه عشق خدا به منه و نشونه اینه که دوست داره من تو زندگیم پیشرفت کنم.
کاملا واضح و با بیان شیرین و سهل و آسان استاد متوجه شدم که چقدر شرک تا نخاع تو زندگى اکثر ما انسانها ریشه کرده و واقعا جهاد روزانه و لحظه اى با نفس رو میخواد که بتونیم باهاش مقابله کنیم.
به امید و یاری خدا در پیروزى در این نبرد در زنگى
یعنیییییییی من به خودم افتخار میکنم
خودم خودمو تحسین میکنم که ببین
من در چه حدی بودم که خداوند من رو
به این سایت معنوی هدایت کرده …
آره استاد راست میگن باااااید کوچکترین
نکات مثبت ؛الهامات هدایتها رو بهش
توجه کنیم و اونقدر بولدش کنیم که
اتفاقای بزرگ هم برامون رخ بده …
مطلبی که میخوام بنویسم شاید مقداری
طولانی بشه اما این مطلب باید نوشته
بشه که آرزوی یک سال بعد 5 سال بعد
20 سال بعد یادش نره از کجا شروع کرده
آره من از زیر صفر صفر شروع کردم با
43 ملیون بدهی در 1 اسفند 402 شروع کردم
این مسیر جدید رو اومدم جلو ،گشایشها
دیدم من حرفهایی اینجا شنیدم که قبلا
مخالفشو میشنیدم من اینجا خدای
واقعی رو پیدا کردم
مطمئنم هیچکس جز استاد عباسمنش
این حرفها رو نه گفته و نه میگه…
من اینجا یاد گرفتم و قرض نگیرم قرض
ندم وام برندارم من یاد گرفتم اگر
سپاسگزار باشم ظرف وجودیم بزرگ میشه …
همیشه ادعای مذهب داشتم اما تو خالی
بودم پوچ بودم و خدا شاهده در بدو
ورودم به سایت کاملا در منجلاب بدهی
بودم 43 ملیون برای من حکم 43
ملیارد رو داشت …
اومدم جلو خوب اومدم اما نگوووووو
اصل رو نگرفته بودم ،چک و لگد جهان
شروع شد و من تقریبا 2 ماه از سایت
فعالیت در سایت دور و دورتر شدم
و منی که 6 ماه میشد نه قرص نه آمپول نه حتی سرماخوردگی نداشتم، بارها رفتم
زیر سرم ،بارها آمپول زدم و انگار باااااز
روزهای بدم رو داشتم میدیدم ،بهش
گفتم فکر نمیکنی بسه به خدا من نمیتونم من نمیتونم دوووم بیارم سجده به درگاهت میکنم بیا نجاتم بده گریه کردم اشک ریختم یعنی اوضاع بد جور بد
بود اما همین که گفتم تسلیمتم من میخوام برگردم به مسیر انگار صداش تو گوشمه بهم گفت برگرد اما این دفعه با اصل توحید گفتم تو بلندم به جون خودت این دفعه متفاوتر از قبل میام و عاقاااااااا
من رو کمک کرد ایده ها داد بهم با رعایت اصل تکامل تا اینکه خیلی هدایتی بهم گفت اون چیزی که مثل خوره افتاده به جونت و انرژیتو میبره زیر صفر روابططه
اعتراف کردم میدونستم خودمو زده بودم به اون راه ،بهش گفتم چیکار کنیم
گفت برو دوره عزت نفس ،بلید خودتو بکوبی و از نو بسازی با بهترین مصالح
مصالحی از جنس توحید گفتم چشم انگار قوتشم بهم داد شروعش کردم فوکوس وار
به تعهداتم عمل کردم و بچه ها از بدهیم 19 ملیون میموند و انگار خداوند تو یک شب نه تو یه دیقه منو چند پله انداخت جلو پ یه پولی اومد دستم که من 12 ملیون بدهی رو یک شبه دادم از جایی که فکرشو نمیکردم (اره جهان تعهد من رو دیده بود)برای من تصورشم غیر ممکن بود اما اتفاق افتاد و چقدررررر من خوشحال شدم اونقد با خدا حرف زدم گفتم همه وسیله ان تو عاملی (فقط مونده 8 تومن تا رسیدن به نقطه صفر مالی من …
و اما امان از ذهن دیروز با اینکه بدهی
پرداخت کرده بودم اونم کاملا دیدم کار
خدا بود ذهنم نجواهاش شروع شده بود
میدونید چی میگفت:انگار ترس از خارح
شدن از منطقه امنه روداره بهم میگفت
ببین از این سایت بیا بیرون این سایت تو
رو نسبت به اطرافیانت بی احساس میکنه
محلش ندادم گفتم ببند و ای کاش
میشد اینجا اسکرین فرستاد (تو نوت
گوشیم نوشتم)به ذهنم گفتم حالا که
اینطوره دیگه به لیست بلند انحام
تصمیمات معوقه ام قران خواندن رو هم
می خوام شروع کنم میخوام شروع کنم
و بهش گفتم خدایا دو سه بار شروع
کردم اما نشده اونجوری که باید این
دفعه بگو از کجا شروع کنم …خوابیدم
صبح بیدار شدم عاقاااااااا ذهنه باز
غرهاش شروع شد یعنی دیدم ساعت ده
شد باز میگه
همش میگه ول کن این اطلاعات سایت
و دوره رو … بعد به خدا گفتم خدای من
میای بشینیم پای میز مذاکره اومد
به ذهنم کامل منطقی توضیح دادم که
چرا تو فکر میکنی موندن من در این
سایت یعنی از دست دادن روابطم ؟بهش
گفتم یه چیزی بگو دلم خوش باشه ؟؟
من تا به الان که باسبک تو پیش رفتم
چه گلی به سر خودم زدم ؟من کجا کی با
چه درسی خدا رو اینقدر محکم و زیبا و
با اقتدار درک کردم؟مگه من تا حالا به
خودم اصلا ارزش داده بودم ؟ تو با چه
فرضیه ای به من میگی برو به فلانی
التماس کن مگر یه عمر اینطور بودم
جواب داد چرا از من میخوای خودمو
خوار و خفیف چرا ؟؟ چرا میخوای منو به
سمت حقارت بکشی ؟بابا اونی که تو الان
اومدی به من میگی برو پاپیش اون همون
رفتارهای توصیه ای جنابعالی تره هم برا
من خورد نمیکنه که حالا تو میخوای من
التماسش کنم؟
ببین آسمون به زمین بیاد زمین به
آسمون من فقط روی خودم کار میکنم
مابقی جهان وظیفه اشه درست کنه تو
بشین یه گوشه به ذهنم گقتم میبینی
هر چی از خدا میخوام بدون منت بهم
میده اما این افراد چماق میکنن میزنن به
سرت و اون لحظه خیلی آروم شدم و
خدا هم سر میز مذاکره بود دست نوازش
بر سرم کشید و خوشحال بود از اینکه
نعمتهایی که این روزا به وضوح بعد از
درخواستم بهم میده …
بعد یادم افتاد من قراره از امروز قرآن
بخونم و بلا فاصله خداوند بهم گفت الان
وقت فایل توحیدیه برای ورودی عالی به
ذهن گفتم کدوم گفت: برو سایت
مشخص میشه ،و اومدم و این فایل ناب
معرکه رو دیدم که درمورد توحید بود در
مورد تصمیم من قرآن خواندن بود و من
واقعا از این هم زمانی یک لحظه خشکم
زد اما خدا یه لبخند زد گفت اینم برا ذهن خوانت ….
استاد میدونم کلمات قادر به بیان تشکر
از شما نیستن تمام تلاشمون میکنم
نتیجه بگیرم با نتایج درخشانی ازتون تشکر کنم
تو این فایل خداوند به وضوح من گفت از
کجا قرآن رو شروع کنم به من گفت قرآن
سه کلمه است توحید توحید توحید
خیلی خوشحالم که توی این مسیرم و
هر روز یاد میگیرم از این سایت معنوی از
مقاله های بی نظیر خانم شایسته ،آخ از
کامنتهای بچه ها من گاهی از حجم زیاد
آگاهی گوشیمو و دفترامو همه رو جمع
میکنم زوم میکنم به یه جا و اونقد فکر
میکنم میگم دختررررررر این حرفها هر
کدوم عینه یه شمشع طلاست
من یاد گرفتم که اگر من به تصمیماتی
که میگیرم متعهد باشم جهان خودشو
متعهد و موظف به پیشرفت من میکنه
دلم میخواد وقتی من قطره میخوام وارد دریا بشم خودم به خودم یه کف مرتب بزنم بگم آره من تمام تلاشمو کردمرفتارهای توصیه ای جنابعالی تره هم برا
من خورد نمیکنه که حالا تو میخوای من
التماسش کنم؟
ببین آسمون به زمین بیاد زمین به
آسمون من فقط روی خودم کار میکنم
مابقی جهان وظیفه اشه درست کنه تو
بشین یه گوشه به ذهنم گقتم میبینی
هر چی از خدا میخوام بدون منت بهم
میده اما این افراد چماق میکنن میزنن به
سرت و اون لحظه خیلی آروم شدم و
خدا هم سر میز مذاکره بود دست نوازش
بر سرم کشید و خوشحال بود از اینکه
نعمتهایی که این روزا به وضوح بعد از
درخواستم بهم میده …
بعد یادم افتاد من قراره از امروز قرآن
بخونم و بلا فاصله خداوند بهم گفت الان
وقت فایل توحیدیه برای ورودی عالی به
ذهن گفتم کدوم گفت: برو سایت
مشخص میشه ،و اومدم و این فایل ناب
معرکه رو دیدم که درمورد توحید بود در
مورد تصمیم من قرآن خواندن بود و من
واقعا از این هم زمانی یک لحظه خشکم
زد اما خدا یه لبخند زد گفت اینم برا ذهن خوانت ….
استاد میدونم کلمات قادر به بیان تشکر
از شما نیستن تمام تلاشمون میکنم
نتیجه بگیرم با نتایج درخشانی ازتون تشکر کنم
تو این فایل خداوند به وضوح من گفت از
کجا قرآن رو شروع کنم به من گفت قرآن
سه کلمه است توحید توحید توحید
خیلی خوشحالم که توی این مسیرم و
هر روز یاد میگیرم از این سایت معنوی از
مقاله های بی نظیر خانم شایسته ،آخ از
کامنتهای بچه ها من گاهی از حجم زیاد
آگاهی گوشیمو و دفترامو همه رو جمع
میکنم زوم میکنم به یه جا و اونقد فکر
میکنم میگم دختررررررر این حرفها هر
کدوم عینه یه شمشع طلاست
من یاد گرفتم که اگر من به تصمیماتی
که میگیرم متعهد باشم جهان خودشو
متعهد و موظف به پیشرفت من میکنه
دلم میخواد وقتی من قطره میخوام وارد دریا بشم خودم به خودم یه کف مرتب بزنم بگم آره من تمام تلاشمو کردم الان هم با خوشی میرم به سمت خدای خودم انا لله و انا الیه راجعون
خدایا شکررررت خدایا شکررررت
سلام به آرزو جان عزیزم
عاشقتم رفیق جانم
سپاسگزارم از مهر ولطفت بابت کامنتی که برام نوشتی و در
عالی ترین زمان دریافتش کردم
دلم خواست پاسخ کامنتت اینجا زیر کامنت خودت بنویسم
چقدر تحسینت کردم که داری تعهد میدی روخودت کار کنی
چشام قلبی قلبی شد از جمله ی اول کامنتت که به خودت افتخارمیکنی
خداروشکر برای وجود ارزشمندت
دراین جهان قانون مند …
خداروشکر برای نعمت دریافت کامنت پربرکتت
با کلی احساس خوب وانرژی ..
عاشقتم هم کلاسی نازنین دوره ی مقدس 12قدم..
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.