https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-06 08:42:112024-11-08 04:53:08مفهوم عملی ایمان به غیب
424نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عشق جان سلام استاد عزیزم سلام مریم بانوی متعهد و مسئول که با تمام وجود میشینی و مثل ی معلم، ی مادر فوق العاده عالی، نکات ناب استاد را از تو فایلها میکشی بیرون و در اختیار ما میگذاری
واقعا واقعا، قصه دوره قانون آفرینش سوای همه دوره های آموزشیه استاد
به خود خدا قسم، انگار خدا واسه یکبار دیگه اومده و توسط کلام استاد، توی زمانه ای که همه جا را جهل گرفته بود، خودش را به ما بشناسونه
آنقدر که دوره قانون آفرینش تاثیر گذار و روان و ساده و دلنشینه
به یقین میگم اکثر ما دانشجو های استاد، اول رفتیم دورهامونو زدیم، دنبال حقیقت گشتیم، آمادگیش را پیدا کردیم و بعد که خدا دیده ما هنوز تشنه حقیقت واقعی هستیم، دست ما را گرفته و آورده نشونده سر سفره استاد عباس منش
یادمه منم اوایل از طریق یکی از دوستان ویسی از استاد بدستم رسید، اون کلام مثل نوری در دل تاریکیها بود، سرچ زدم توی تلگرام یسری کانال ب اسم استاد پیدا کردم و فایل هایی که قابلیت دانلود داشت را ذخیره میکردم و گوش میدادم و میگفتم هر وقت اوضاعم خوب شد میرم و پولش را پرداخت میکنم. یکی دو سال گذشت و از مسیر منحرف شدم اما خدا از دور هوامو داشت و بالاخره بعد از دل دل کردن های بیجهت، دیگه عضو ثابت استاد شدم.
آخ مریم جون مرسی ک آنقدر پیگیری و پشتکار داری، میدونی چقد دلم میخواست دریم برد را استاد را ببینم، مثل یه تیکه پازل گمشده بود واسم، همش میگفتم این دریم بردی ک استاد ازش حرف میزنه آخه تو کدوم دوره ها ازش رونمایی کرده
تا اینکه توی این فایل شما زحمتش را کشیدی و به انتهای این فایل اضافه اش کردی
الله اکبر از اینهمه دقت و نظم و قانون خدا، من هنوز تو مدار کاملش نیستما، آخه همش بخودم میگم مگه میشه واقعا استاد ب تک تک چیزهایی ک تو دریم بردش بوده به همون سبک با تمام همه ویژگی ها رسیده باشه
و البته که کلام خداوند برای کسانی که به او ایمان صد در صد دارند و قانون قدرت خلق کنندگی را پذیرفتند و زندگیش کردن صد البته که مصداق پیدا میکنه و چه کسی هست که از خداوند بزرگ و بلند مرتبه راستگو تر و صادق تر باشه…..
چند وقتیه بخاطر علاقم دارم تو بحث روند شکل گیری باورها، شرطی سازی، ارتباط قلب و ذهن و … مطالعه میکنم.
نکته مهمی که بهش رسیدم تفاوت ایمان و باوره..
و خواستم رد پایی بزارم برای خودم و هر کس که در مدار درک این مطلب باشه.
ن والقلم و ما یسطرون
وقتی یه باور در ذهن شکل میگیره یه اتصال سیناپسی در مغز شکل میگیره و این اتصال نورونی در شرایط مواجهه با موضوعی که اون پیوند رو شکلش داده فعال میشه.
مثلا کسی که تخم مرغ میخوره و از قضا فاسد بوده بطور ناخودآگاه پیوندی ایجاد میشه بین دو موضوع تخم مرغ و تهوع و شخص تا مدتها از تخم مرغ متنفر میشه. البته این اتصال نورونی بر اساس منطق ذهن نیمه هوشیار شکل میگیره و عامل اصلی در تشکیل این پیوند شدت احساسات ایجاد شده در نتیجه اون اتفاقه و موضوع دیگه اینکه این اتصال زمانی اتفاق میفته که شخص در حالت ناخودآگاه باشه و این عدم آگاهی و در لحظه نبودن باعث آسیب پذیری و تشکیل پیوندهای نورونی بدون انتخاب ما میشه.. موضوع دیگه اینه که اگر تجربه هایی که این اتصالات رو در مغز ایجاد کردن اگر به طور مداوم تکرار بشن یا تجربه ای که این اتصال رو شکل داده به لحاظ احساسی خیلی شدید باشه، موقع خواب این تجربیات در بخش ناآگاه یا همون ذهن متافیزیکیمون در هنگام خواب ذخیره میشه و ما فرآیند تلفیق و ذخیره سازی این تجربیات رو بصورت خواب میبینیم. و هر بخش از خواب تلفیقیه از اتفاقات مختلف در بازه های زمانی مختلف، چون ذهن متافیزیکی ما محدود در زمان نیست بنابر این از هر بخش از تجربیات ما در طول زندگیمون یه داستان میسازه و این دیتاها همون باورهایی هستن که در ذهن ناآگاه یا همون نفس ما ذخیره میشن. نکته مهم اینجاست که این دیتاها جهانبینی ما و اتفاقات آینده زندگی ما رو رقم میزنن.
حالا میرسیم به بحث ایمان..ایمان بنظرم بهترین ترجمه ش که خداوند هدایتی به قلبم انداخت «نیک منشی» هست.. که از یمن و میمنت و یمین میاد به معنی چیزی رو بر درستی و نیکی ستودن.
خوب اگر یادتون باشه گفتم وقتی آگاه نیستیم ذهن ما بیدفاعه و فرآیند اولیه شکل گیری باورها که همون اتصالات نورونی هست با منطق و بی منطق هر لحظه در حال شکل گیریه.. ایمان چیکار میکنه؟ ایمان اولا انسان رو آگاه نگه میداره و جلوی ساخت اتصالات نورونی بی متطق رو میگیره. ثانیا ورودی ها رو از فیلتر نیک منشی نسبت به پروردگار عبور میده..اینجوری در هر لحظه دیتاهایی وارد مغز میشن و اتصالاتی شکل میگیره که توحیدی تره و در نهایت منجر به ساخت باورهای توحیدی تر و اتفاقات عالی تر در زندگی میشه.
و اما هم زمانی.. وقتی آگاهی عمق پیدا میکنه انسان بجایی میرسه که در لحظه بدون خوابیدن فرآیند باورسازی رو انجام میده و این باعث میشه ارتباط موضوعات بیرونی با کانون توجهات خیلی نزدیکتر و هم زمانتر بشه و اگر این فرآیند خیلی عمیق بشه به جایی میرسه که انسان کن فیکون میکنه…
سلام به دوستان ارزشمند و هم خانواده ام در این سایت توحیدی.
یه موضوعی هست که اینروزا خیلی دارم بهش فکر میکنم.
حقیقتش این کلمه عزیز دل رو، من اولین بار،6 ماه پیش از استاد شنیدم.
قبل از اینکه حتی چهرشون رو ببینم.و عضو سایت بشم.
یه فایل صوتی ازشون توی یه کانال تلگرام شنیدم که توی اون فایل گفتند که تصمیم داشتن یکی از ملک هاشون رو بفروشند و زنگ زدن عزیز دلشون و موضوع رو بهشون گفتند و عزیز دلشون هم موافقت کردند.
خلاصه با خودم گفتم چقدر قشگ عشقشون رو خطاب کردند.یه جورایی واسم عجیب بود شنیدن این کلمه.
واسمخییییلی تازگی داشت.
نمیتونستم باور کنم که یه اقا (استاد)به این راحتی توی فایلی که قراره هزاران نفر ببینن و بشنون به عشقش ابراز علاقه کنه.
جلو همهههه.
چون توی خانواده و اطرافیانم ابراز علاقه کلامی و رفتاری اقایون رو نسبت به خانوماشون ندیده بودم و نه شنیده بودم.
خلاصه اینکه حتی تا قبل از ورود به سایت و دیدن دوستان،فکر میکردم عشق و عاشقی وجود نداره.
فکر میکردم اقایون که عاشق نمیشن.
اصلا تصور عشق یک اقا به خانم واسم سخخخت بود.
خلاصه اومدم توی سایت و توی این 6 ماه اشنایی با استاد و حضورم در سایت دیدم خدااااااای من،
چه سایتی…
چه عشقی…
چه دوستانی…
چه عاشقیایی…
دیدم استاد مرتبا خانم شایسته رو عزیز دلم خطاب میکنند.
دیدم همیشه بهشون میگن عاشقتم.
دیدم اقای افلاطون نوروزی از عشق (فوق رویائیش )به عزیز دلش مریم جان میگه
دیدم اقای رسول خانکی از عشقش به عزیز دلش فاطمه جان میگه.
دیدم اقای محمد فتحی از عشق رویائیش میگه.
دیدم اقای عطار روشن از بهبود عالی رابطشون با همسرش میگه.
دیدم اقای احمد فرهنگیانهم از بهبود عالی رابطشون به همسرشون میگند.
دیدم اقایون سایت،توی کامنتهاشون خیلی از کلمه ی عزیز دلم استفاده میکنن.
خلاصه خیلی الگوهای زیادی از ابراز علاقه اقایون به عزیزای دلشون دیدم.
برامداره کم کم باور پذیر میشه که اقایون عاشق هم داریم.
اقایونی که عشقشون رو ابراز میکنند هم وجود دارند.
اقایونی که برای عشقشون هدیه میخرند هم داریم.
اقایونی که خوشحالی عزیز دلشون براشون مهمه هم داریم.
و و و …
خلاصه خیلی خوشحالم که توی این سایت کلی الگو وجود داره.از هرررر الگویی که بخوای بهترینش هست.
عاطفی،مالی،توحیدی،…
و سردمدار الگوهای موفق هم که خود استاد عزیز هستند.
برای همگی ارزوی رابطه عاطفی فوق رویائی از خداوند خواستارم.
چند وقت پیش بود که یاد شما افتادم و اینکه دیگه تو سایت فعال نیستین،
چقدر اون موقع ها که مینوشتین از کامنت هاتون استفاده میکردم،
واقعا جای کامنت دوستانی مثل شما که نور توحید تو قلبشون روشن هست و میتونن این نور رو گسترش بدن تو سایت خالیه،
چند وقت قبل بود که یه دفعه یاد یه کامنتی از شما افتادم و رفتم پیداش کردم که نوشته بودین پول لازم داشتین و به یکی از آشنایان گفتین و اون گفت برو از خدات پول بگیر و شما کنترل ذهن کردین و فقط چند دقیقه بعد یه مشتری بهتون زنگ زد و خیلی بیشتر از مقداری که لازم داشتین به حسابتون واریز شد، چقدر باز از خوندن مجدد اون کامنت قلبم باز شد،
واقعا براتون آرزوی بهترین ها رو دارم آقا امین عزیز،
قلم شما خیلی زیباست، تمام شعر هایی که مینوشتین تو کامنتهاتون، تمام دریافتهایی که از فایلهای استاد داشتین و اونا رو بازگو میکردین همشون مثل نوری بودن برای بچه هایی که کامنت هاتون رو میخوندن، بازم برگردین سایت و بنویسید
سلام به استاد توحیدی و یکتا پرست و خانم شایسته و تمامی دانشجوهای سایت الهی
موضوع ایمان به غیب ایمانی به نیرویی که نمیبینه نمیدونی نمی تونی ولی اگه باور داشته باشی نتیجه میدهد
مثل داستان انبیا که استاد تو تمام فایلها فریاد میزنند ایمان ایمان ایمان توحید توحید توحید
مثل خودشون که همه زندگی رو جمع کنند و بیاند تهران از صفر شروع کنند این همون ایمان به غیب هستش
مثل کامنت دانشجوهایی که استاد میذارن که به موفقعیت مالی یا در هر زمینهای رسیدن تا زمانی که این نیرو رو فعال کنی توی زندگیت توی وجودت تو تکتک سلولهای بدنت دائمی بنیادین مستمر و عمل کردن به این اگاهیها و کنترل ذهن کردن و از این انرژی در خواست کردن و ایمان به غیب داشتن 100درصد نتیجه مثبت خواهد بود این یک قانون است
و امروز که به لطف خدا هدایت شدم و داشتم چکاپ فرکانسی خانم پگاه عزیز رو گوش میکردم که چندین ماه هم گوش کرده بودم قدم 12 چکاپ پگاه عزیز
که ایشون با استفاده از این اگاهیها و ساختن باور و در عمل اجرا کردن و ایمان به خدا ایمان به غیب بسیار نتیجه مثبتی گرفتن فقط فقط گوش کنید همه میگه ایمان خدا همه کارهام انجام داده یعنی
یک نیرویی رو در درون خودش فعال کرده و همه اش ایمان به غیب داشته و باور داشته تا اون نتایج به دست آمده
ولی ولی ولی امروز از طریق کامنت خانم ماریا اکبری که خانم پگاه 4 سالی هست تو سایت از موقعیتها یش کامنتی نذاشته که خانم ماریا اکبری ایشون رو تو اینستا پیدا کرده و ویس فرستاده که دیگه از این اگاهیها از این نیرو از این انرژی از این ایمان به غیب ایمان به خدا استفاده نکرده
و نتایج منفی شده
و من بر عگس که انرژیم بیاد پایین پر انرژی تر شدم
گفتم خدایا شکرت میلیاردها بار شکرت که این قانون که استاد عزیزم فریاد میزنند تا زمانی که زنده هستی باید از این قوانین جهان هستی استفاده کنی هر روز صبح و شب باید فایلها رو گوش کنید باید تمرینات رو انجام بدید باید این ایمان به غیب ایمان به خدا رو فعال نگه دارید
تا همیشه نتایج رو داشته باشید چقدر این استاد فریاد میزنند چقدر خانم شایسته و استاد توحیدی از هر زاویه ای برای دانشجوها فایلها تدوین می کنند که نذارید نعمتها و ثروتهای الهی طبیعی بشه
در هر لحظه و ثانیه سپاسگزاری کنید تا به احساس خوب برسید به محض اینکه این نیرو این انرژی این ایمان روش کار نکنی نتیجه عوض میشه چقدر برای من انرژی داد تا زمانی که خانم پگاه روی این نیرو حساب کرده جواب مثبت گرفته به محض اینکه از این نیرو و از این اگاهیها استفاده نکرده نتایج عوض شده و درس بسیار بسیار بزرگی برای هممون باشه که قانون عدالتش با دقت ریاضی وار کار میکنه و همین اگه استا د هم به این قوانین و این ایمان رو فعال نگاه نداره و هر روز فایلهای خودش و با خدای درونش صحبت نکنه نتایج 100درصد تغییر خواهد کرد استاد همیشه فریاد میزند و میگن تا این نیرو رو این ایمان به غیب ایمان به خدا رو فعال نکنی به هیچی نمیرسی واقعا نمیرسی همه چیز توحیده همه چیز ایمانه همه چیز رها بودن و تسلیم بودنه
بچه ها گوش کنید فایلهای توحید در عمل استاد توحیدی عزیز رو بذار این اگاهیها بره تو وجودتون تو ضمیر ناخودآگاهتون تو تک تک سلولهای بدنتون با باورهای مناسب ایجاد بشه ملکه ذهنمون بشه و آسان بشیم برای اسانیها
ایمانتون رو در هر شرایطی حفظ کنید
و ایمان داشته باشید که در هر لحظه و ثانیه ما رو هدایت میکنه دیگه زور و تقلا به قول استاد نمیزنیم از مسیر لذت. میبریم و همه چیز ثروتهای پایدار طبیعی وارد زندگیمون میشه
ایمان که داشته باشیم در زمان و شرایط مشخص همه چیز بهمون داده میشه
ایمان و توحید همه چیره
به قول استاد که هی یادم می آید که هدایت میشم و خداوند میگه بنویس
ما قبل از اینکه که به تمام خواستهامون برسیم
باید به یک حس دورنی قبل از خواستها رسیده باشیم و این تنها و تنها با وصل شدن به انرژی منبع میشه و هیچ عامل بیرونی و هیچ عامل بیرونی نمیتونه این حس عالی و خوب رو پر کنه
کسایی که دوره کشف قوانین رو دارند اگه اشتباه نکرده باشم جلسه 8 رو بالای یک ماه گوش میکردم هر روز و بتونم از این اگاهی در عمل استفاده کنم
خیلی خیلی دوستت دارم استاد توحیدی و عزیز
خدا قوت بهت
خیلی دوستتون دارم دانشجوهای سایت الهی
بچه خیلی ممنون از کامنتهایی که میذارید خیلی کمک میکنه به توحید به تجربیات که کسب کردن
در هر شرایطی پر انرژی باشید
میسپارمتون به فرمانروای کل کیهان و سیارات و عالمیان
سلام خدمت استاد سید حسین عباس منش و خانم مریم شایسته عزیز و تمامی دوستان
میخواستم از استاد عباس منش و خانم شایسته تشکر کنم برای این فایل عالی
برای من خیلی فایل ارزشمندی بود و باز دوباره به من قانون رو یادآوری کرد
استاد در خیلی از فایل ها از دریم بورد خودشون صحبت می کردن و خیلی دوست داشتم دریم بورد استاد رو ببینم، خیلی جالب بود که استاد به همه اون چیزهایی که میخواستن رسیدن
دوباره قانون برای من ثابت شد که اگه خواسته ای داشته باشیم و باورهای هم جهت درباره خواسته هامون داشته باشیم و اگه در مسیر خواسته هامون حرکت کنیم میتونیم به خواسته هامون برسیم
خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین ثابت خداوند
شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
امروز صبح که حاضر شدم برم دوچرخه سواری تو پارک ترافیک ، شبش بارون باریده بود و همه جا خیس بود و برگای درختا رو زمین ریخته بودن
وقتی حاضر شدم تا برم و پیاده رفتم و مسیر خونه تا پارک ترافیک که نزدیک محله مون بود نیم ساعتی راه داشت و کل مسیر رو بی نهایت لذت بردم
واقعا زیبا بود برگای رنگی و رنگای سبز و نارنجی و قهوه ای و قرمز و بی نهایت رنگهای مختلفی داشتن و من وقتی به تک تک برگ های درختا نگاه میکردم لذت میبردم و خدارو شکر میکردم
و در خود خود بهشت داشتم قدم برمیداشتم
خیلی زیبا بود هوای پس از باران و باد ملایم و زیبا و بهشتی
خدایا شکرت به خاطر دیدن این همه زیبایی و چشمان زیبایی که به من عطا کردی تا هر لحظه ببینم و سپاسگزارت باشم که چقدر قدرتمند و با عظمت هستی ربّ من
وقتی رسیدم محوطه پارک ترافیک انقدر زیبا شده بود که پر از برگای زیبا روی زمین که خیس بودن و زیبایی پارک رو دوچندان کرده بودن
دو چرخه هفته قبل رو برداشتم و یه سبد جلو فرمونش وصل بود و حس خوبی داشتم با اون دوچرخه
وقتی شروع به دوچرخه سواری کردم مسئول پارک ترافیک گفت که سمت پیچ و خم هایی که برای دوچرخه سواری هست نرین و دوچرخه رو تو خیابون و میدان برونین
چون خیس و لیز هست و برگ زیاد داره و لیز میخوره دوچرخه تو پیچ و خم ها
من مدام میگفتم چرا نباید بریم من که یاد گرفتم و هی میگفتم کاش برم
و یکم بعدش دیدم چند تا خانم رفتن و اونجا تمرین کردن
وقتی به مربی رفتم بگم که میتونم برم اونجا بهم گفت تصمیم با خودته ،اون خانما رفتن و گوش ندادن به حرف مسئول
اگر اطمینان داری که لیز نمیخوره دوچرخه ات و میتونی کنترل کنی برو
ولی احتیاط کن
منم گفتم چشم و میخواستم برم
وقتی به نقطه شروع پیچ و خم ها رفتم ،خود به خود وایسادم و قشنگ میفهمیدم که نباید برم و منع میشدم از رفتن به اون مسیر
چند باری خواستم گوش ندم به این حس و برم و تو اون مسیر دوچرخه سواری کنم ولی باز انقدر اون حس قوی بود که منو منع میکرد از قدم برداشتن به سمت اون مسیر
و حس میکردم که نباید برم
یه بار رفتم تا چرخ دوچرخه ام به روی نوشته نقطه شروع رفت ،باز هم یه نیرویی قوی تر از اراده من ،من رو نگه داشت و نذاشت من برم تو اون مسیر و من دیدم که واقعا نمیشه
گفتم طیبه حتما خدا یه چیزی میدونه که نمیذاره تو اون مسیر بری پس نخواه به زور بری
و پیش خودم تو اون لحظه یه حس غروری داشتم و بعد متوجهش شدم که مدام میگفتم من دیگه یاد گرفتم و میتونم برونم هیچی نمیشه و لیز نمیخورم
ولی وقتی سمت خیابونش دوچرخه سواری میکردم میگفتم خدایا کمکم کن تویی که داری من رو هدایت میکنی
و انگار که اگر من با اون غرور پا تو اون مسیر میذاشتم نمیدونم چه اتفاقی رخ میداد
و من به خودم اومدم و چشم گفتم
و فقط در مسیری که اجازه داده بودن حرکت کردم
و شروع کردم به لذت بردن از مسیر ها انقدر روی زمین برگ ریخته بود و خیس بود که خیلی لذت بخش بود دوچرخه سواری
یهویی یاد روزایی افتادم که پارسال اولین بار شوهر خواهرم تو شمال تو خیابون خونه پدریش رفت از فامیلشون دوچرخه گرفت و به من کمک کرد تا من دوچرخه رو یاد بگیرم
یادمه وقتی دوچرخه رو گرفته بود و من پدال میزدم ، یهویی بارون شدیدی بارید و ما نشستیم و من چند بار زیر بارون دوچرخه سواری کردم
و بعد چای خوردیم تو هوای زیبای بارونی
و خداروسپاسگزارم که انسان هایی رو که برای رسیدن به خواسته هام دستی قرار میده از دستان خودش که به من کمک کنن
خدایا شکرت
بعد گوشیمو برداشتم و تو پارک ترافیک از خودم عکس گرفتم و عکسای هنری جذابی گرفتم که الان که داشتم مینوشتم رفتم و تو پروفایل تلگرامم گذاشتم
وقتی عکسامو گرفتم گوشیمو گذاشتم تو سبد و فیلم رو فعال کردم و شروع کردم به دوچرخه سواری و فرمان دوچرخه و چهره من و آسمون و درختا قشنگ دیده میشدن با حرکتم و فیلم ضبط میشد
هرچی فکر میکنم اگر فکر میکردم این مدل فیلم گرفتن به فکرم نمیومد ،خدا انگار یهویی به دلم انداخت تا گوشیمو بذارم تو سبد و فیلم بگیرم خیلی حس خوبی داشتم
بعد گفتم خدا مراقبم باش من گوشی رو دست چپم گرفت و یه جوری گرفتم که مسیر مستقیم دوچرخه سواریم رو فیلم بگیرم که برگای درختای زیباش و دوچرخه سواریم رو فیلمبگیرم
انقدر خوشحال بودم که میتونستم هم دوچرخه سواری کنم و هم با یه دستم گوشی رو بگیرم
در صورتی که 4 هفته پیش سختم بود دور بزنم و حتی تمام حواسم به این بود که درست برونم ولی امروز اصلا هیچ کاری نمیکردم دوچرخه خودش میرفت و این خدا بود که داشت مدیریتش میکرد تا من لذت ببرم از مسیر و نور آفتابی که از بین درختا به صورت و دستام نفوذ میکرد و حس خوبی بهم میداد
خیلی روز خوبی بود و عضله های پاهام و کل بدنم قوی میشدن و داشتن یاد میگرفتن قدرت مند شدن رو
وقتی ساعت 10:30 شد دوچرخه هارو بردیم سرجاش و کلاه رو که بردم پرسیدم که جلسه آخر هفته بعد هست و گفت بله و من خداروشکر میکنم که از راه های پیچ و خم هم میتونم برم
و پیاده به خونه برگشتم و وقتی تو راه به درختا و رنگاشون توجه میکردم ،دیدم که برگا انقدر خوشگل بودن که یه درخت رنگش نارنجی و قرمز بود و نایلون تو کیفم داشتم برداشتم و نشستم و از زمین و پایین درخت برگ جمع میکردم
و انقدر حس خوبی داشتم که با دیدن رنگای برگا لذت میبردم و کل مسیر رو به درختا و آسمون نگاه میکردم و لذت میبردم واقعا خود خود بهشت بود
من اولین بار بود که رنگ برگای پاییزی رو این همه جذاب میدیدم و شکر گزاری میکردم خیلی حس خوبی داشتم
وقتی رسیدم خونه دیدم مادرم کامواهارو از اتاقم برداشته و کمی مونده که خودم مرتب کنم و شروع کردم به خالی کردن اتاقم از کاموا و هرچی گل سر بود
تا اینکه اتاقم رو آماده کنم برای تمرکز بر روی نقاشی و نقاشی و نقاشی و طراحی و طراحی و رنگ روغن و هرچیزی که مربوط به طراحی و نقاشیه
و جا باز بشه برای ایده های ثروت ساز برای نقاشی
خیلی خوشحال بودم
وقتی تا شب داشتم اتاقمو از کاموا خالی میکردم یه کاموارو خواستم مرتب کنم دیدم گره داره و هرکاری میکردم گرهش باز نمیشد
گفتم خدایا نمیتونم تو کمکم کن
ولحظه ای که عاجز بودنمو اعلام کردم انگشت دستم رفت به سمت گرهی که تا گرفتمش گره باز شد
اون لحظه گریم گرفت
گفتم چیکار داشتی میکردی طیبه
یادت باشه حکی کوچکترین کارهات رو همون لحظه اول از خدا کمک بخوای
ببین چه سریع و راحت بازش کرد
ولی تو قبلش داشتی تقلا میکردی و وقتی دیدید باز نمیشه کمی عصبانی شد و بعد عجزت رو اعلام کردی
و خداروشکر کردم و دوباره وقتی کاموایی گره داشت گفتم خدایا تو بازش کن و دوباره دستم رو به سمت گرهق برد که سریع باز شد
خداروشکر میکنم که هرلحظه با کوچکترین چیزها کلی درس یادم میده
بعد من که تقریبا همه چیز گل سرارو بردم تو کمد توی آشپزخونه گذاشتم که مادرم از این به بعد شروع کنه به بافتن
و اومدم اتاقم دیدم چقدر اتاقم خلوت شده و جا باز شده
یه نفس عمیق کشیدم و یه حس رضایت خاصی داشتم که الان دیگه باید تمرکزم رو بذارم روی نقاشیام
و بی نهایت خداروشکر میکنم بابت دوماهی که به من فرصت و اجازه فروش گل سر داد و من تونیتم درآمد خوبی داشته باشم و امروز یه اپلیکیشن نصب کردم کا تمام تراکنش های دستگاه کارتخوانم رو نشون میده و وقتی دیدم تو این دو ماه 42 میلیون فقط از طریق کارتخوان به حسابم واریز شده
و تقریبی پول های نقد و کارت به کارت هارو 8 میلیون گذاشتم و جمعش شد 50 میلیون
وای واقعا متحیر بودم تو دوماه که فقط دد هر ماه 4 تا جمعه بود در اصل 8 تا جمعه رو فقط من رفتم برای فروش و 50 میلیون به حسابم واریزی اومده بود
و د سته الان همه پول رو رنگ و قلمو و شهریه کلاس رنگ روغنم رو کنار گذاشتم
ولی مطمئنم که اگر تمرکزم رو شروع کنم و روی نقاشی بذارم و ساخت باور های قوی صد در صد بیشتر از اینهارو خدا بهم عطا میکنه و باید ایمانم رو به غیبش حفظ کنم و در عمل مشون بدم
و از این به بعد هر روز قدم بردارم برای عمل کردن ایده هایی که بهم گفته
مثلا گفته برم با طلا سازها صحبت کنم و طرح هام رو نشونشون بدم
یا گفته برم مدارس و جاهایی که نیاز به رنگ دیوار دارن صحبت کنم برای نقاشی دیواری
و تا قدمی برندارم قدم بعدی بهم گفته نمیشه
س باید عمل کنم
و شروع کنم به ساخت باورهایی درمورد نقاشی و بقیه جنبه ها
و دوره 12 قدم رو که تا قدم 7 خرید کردم
و تمرین جلسه اول قدم اول رو تا نصفه انجام دادم رو هم شروع کنم و با دقت و درست قدم بردارم و تمرینات رو متمرکز انجام بدم
و روی نقاشی و طراحی متمرکز بشم
خدایا شکرت
و نمیدونم چی شد هدایت شدم دوباره به اینستاگرام و اکسپلور رو دیدم که یهویی دیدم ترامپ داره سخنرانی میکنه
و کنجکاو شدم
چون روی فایل نوشته بود
بیا بالا ،بیا اینجا
و این منو کنجکاو کرد تا فایل رو از اکسپلور باز کنم
همین که باز کردم و گوش دادم و به زیر نویس توجه داشتم تا ببینم چی میگه
داشت در بین جمعیت که در جایی انگار سخنرانی میکرد با یه دختر صحبت میکرد که در مقابلش وایساده بود ، میگفت
باهوش به نظر میرسه
عزیزانم ایرادی نداره الان مصاحبه کاری انجام بدیم؟؟؟
ما به آدمای خوب نیاز داریم
حالتون چطوره ؟
دختر نزدیک ترامپ رفت و ترامپ ازش پرسید
در مقابل جهان بگو تجربه ات چطوریه ؟؟
دختر شروع کرد به صحبت کردن
وای خدای من
شگفت زده شدم گریم گرفت
چی داشتم میدیدم
دقیقا دیروزش درخواست کردم از خدا و تو رد پای روز 22 آبان در فایل مفهوم عملی ایمان به غیب نوشتم که به یکباره درخواست کردم
رونالدو ترامپ و ایلان ماسک روزی با من همکاری کنن و نقاشی هام رو به بالاترین قیمت خریداری کنن
و وقتی دیدم دختر داشت درمورد خودش میگفت
گفت که
من طراحی انجام میدم
و هر نوع دکوراسیونی رو انجام میدم
و بلافاصله ترامپ گفت
و این ساختمانو دوست داری؟؟
و جواب داد بله
ترامپ گفت باشه ،من قراره این کارو بکنم که ،ایشون مدیرشه ،شما اینجا بایستید
و کنار رفت تا دختر بره کنار مدیر ساختمانی که داشت صحبتش رو میکرد
و ادامه داد
اگه بتونیم رو حقوقش به توافق برسیم احتمالا شغلش رو بدست میاره
وای خدای من چقدر ساده ،بدون اینکه دختر کاری بکنه ،فقط چند کلمه صحبت کرد و حرفش رو گفت و ترامپ بهش پیشنهاد کاری داد
و ادامه داد روز خوبی داشته باشی مراقبت کن
و دختر تشکر کرد و ترامپ گفت واقعا عالیه
و گفت من احساس خوبی بهش دارم ، بهتون میگم چی شد!
من نگاهش کردم و گفتم که این …
من حس ششم قوی دارم
میتونیم داشته باشیمش
نگاش کردم ،سوال پرسید و یه سوال مثبت پرسید
و خوب به نظر میرسید
اشک تو چشماش حلقه زده بود و نگاهم میکرد
به نظرم انسان خوبی اومد
و این بود که صداش کرد و بهش پیشنهاد کاری داد
وای خدای من این یه نشونه بزرگ بود برای من
چرا روزای قبل من این فایل رو از صحبت های ترامپ ندیدم
چرا دیروز ندیدم و امروز دیدمش
این یعنی چی؟؟؟؟
یعنی اینکه درخواستی که دیروز از خدا خواستم ،الان نشونه بسیار قوی بهم داد تا بگه آره طیبه توام به زودی نقاشی خودت رو به ترامپ ،به ایلان ماسک به رونالدو و حتی انسانهای ثروت مند خداگونه ای که فرکانس نقاشی هات رو که با حس خوب هست و خداگونه هست رو دریافت میکنن و به بالاترین قیمت ها ازت خرید میکنن
این یه نشونه بسیار جدی و قوی بود برای من که درخواستت رو دیروز کردی و الان نشونه اومد و باید قدم هات رو قوی برداری و عمل کنی تا قدم های بعدی بهت گفته بشه
خدای من بی نظیر و بی همتا و ماچ ماچی من تو چقدر عظیم و قدرتمندی
به خودم گفتم فکر کن اون دختر فقط یه سوال پرسید ازش و با قلبی که صد در صد به سمت خدا باز بوده که فرکانسش رو ترامپ گرفته و صداش کرده تا بهش کار بده و استخدامش کنه
پس این یعنی اگر تو ،طیبه تو رو میگم آره خود خودت
اگر تو اصل رو هرلحظه در تک تک لحظه هات به یاد بیاری و ازش کمک بخوای و توحید رو در عمل اجرا کنی
میرسه اون روزی که تو هم نقاشی هات رو به ترامپ میفروشی و حتی میتونی از نزدیک صحبت کنی
درسته هیچی نمیدونم که چحوری قراره این خواسته رخ بده ولی یه ایمانی ته ته دلم دارم که آرومم میککه تابه مسیر تکاملم ادامه بدم و به وقتش رخ میده صد در صد
ایمان به غیب
باوجود اینکه نمیدونم چی قراره رخ بده قلبم گواه میده که ادامه بده و تسلیمش باش
ربّ تو همه کارهارو به سادگی و به هموتر ترین شکل ممکن انجام میده و تو به تک تک خواسته هات که میرسی ،بلکه بیشتر از اون هارو دریافت خواهی کرد
ولی تاکید میکنم در صورتی دریافت خواهی کرد که دست به اقدام و عمل کنی
و به این ترتیب با ایلان ماسک و رونالدو و انسانهای خداگونه ثروتمندی که با دیدن رفتار و صحبت هاشون تو رو به خدا نزدیک و نزدیک تر میکنه
خدایا شکرت
قلبم رو باز کن تا با دیدن انسان های ثروتمند و خداگونه هرلحظه با صحبت هاشون تو رو به یادم بیارم و ربّ و صاحب اختیارم رو قدرتمند ترین بدونم و تسلیم فرمان ربّ باشم
خدایا شکرت
حتی بعد از ایلانماسک یه فایلی دیدم
گفت یکی از اشتباهاتی که من داشتم ، که سعی کردم اصلاحش کنم ،اینه که بیش از حد به استعداد افراد اهمیت داده ام
و به شخصیتشون توجه کافی نکردم
این اشتباه رو چندین بار مرتکب شدم
هر بار گفتم
دیگه این اشتباه رو تکرار نمیکنم
و دوباره مرتکب میشدم
و فکر میکنم واقعا مهمه که
فردی قلب خوبی داشته باشه
خیلی مهمه
این اشتباه رو کردم که فکر میکردم، بعضی وقتا فقط هوش و عقل مهمه
و انگار باز همون پیام ترامپ رو به من رسوند که اصل رو اولویتت قرار بده و خدا رو در هر کاری ببین و ازش هدایت بخواه و تسلیمش باش که خدا خودش میدونه چجوری تو رو به خواسته هات برسونه
متواضع باش هر لحظه طیبه سعیتو بکن و تلاشت دیده میشه
خیلی خوشحالم از اینکه خدا به بی نهایت طریق داره به من درسهایی برای تکاملم می آموزه و من سعیمو میکنم تا عمل کنم و تا هر روز بیام و نتایجم رو بنویسم و هر روز پیشرفت کنم به کمک خدا
خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
چند وقته دارم کامنت های تو میخونم احساس میکنم خیلی پیشرفت کردی دقیقا حس تو کامل میگیرم حتی نحوه نوشتن ونگارشت هم پیشرفت داشته با همین فرمان بری به یاری حق به آرزوهات میرسی
ویه روز از آمریکا همراه استاد برای بچه از موفقیت هات میگی.
ممنونم از شما که وقتی ارزشمندتون رو برای خوندن رد پاهایی که مینویسم میذارین و برای من مینویسین
اینجا که این حرف رو برام نوشتین :
حتی نحوه نوشتن ونگارشت هم پیشرفت داشته با همین فرمان بری به یاری حق به آرزوهات میرسی
سعی کردم سریع یادم بیارم که من هیچی نیستم و خداست که داره میگه و منم چشم میگم و از این همه لطف و محبتش رد پامو میذارم که هر وقت دوباره خوندم به یاد بیارم که چقدر از روزی که ازش خواستم و اجازه دادم کمکم کرد و داره بی نهایت تر میکنه این هدایت هاش رو
هر روز باید یادآور بشم به خودم که من هیچ کاره ام حتی در نوشتن
چون امروز با پیام یکی از دوستان که سبب شد برگردم و اول نوشته های خودمو بخونم که ببینم چی نوشتم
با کمال تعجب حیرت زده شدم که نه طیبه تو نبودی که این نکشته هارو نوشتی چون خودم انگار بار اولم بود اون جملات رو میخوندم
در صورتی که عقل منطقی میگفت خودت نوشتی طیبه
ولی نه من نبودم من داشتم جملاتی که نکشته بودم از رد پای روزم رو میخوندم و اشک میریختم که چقدر زیبا نوشته شده که قشنگ اینو درک کردم که من هیچی نیستم
چون من تا جایی که یادم میاد جمله بندیام درست و حسابی نبود و حتی سختم بود فارسی صحبت کنم
یه دختر ضعیف بودم که ترک زبان بود و میترسید با آدما توی شهر تهران فارسی صحبت کنه
از روی که خدا وارد زندگیم شد و البته به قول استاد عباس منش ،من بهش اجازه دادم وارد زندگیم بشه
نه تنها صحبت کردنم بله همه چیز رو داره تغییر میده و هر روز شگفت زده ترم میکنه
و بی نهایت ازش سپاسگزارم که با پیام شما به من یادآور شد که طیبه هیچی نیستی و متواضع بودنت در مقابل من رو هر روز به خودت یادآور شو
چون دو سه روزیه الان که فکر میکنم میبینم کمتر گفتم که من هیچی نیستم و به خودم یادآوری نکردم
ممنونم که با کلامتون این متواضع بودن به من یادآوری شد
و ممنونم از دعای خیری که برای من از خدا طلب کردین
الهی برای شما هم به زودی همین دعای خیر که در خانه استاد عباس منش مهمانشون باشید و از نتایجتون بگین به زودی ببینیم و بی نهایت ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق باشه برای شما
سلاااام استاد جونم، سلاااام به خانوم شایستهی عزیز و مهربان و
سلام به همهی بچههای دوستداشتنی این سایت بهشتی
واااااای استاد جونم چقدر این تیشرته جذابتون کرده بوده. با اینکه اونموقع استایل قبلیتون بودید ولی چقدر شاداب و زیبا و جذاب، با اون نور قشنگی که افتاده بوده تو خونه، صورتهاتون مثل ماه داره میدرخشه. چقددددددر زیباست این عکس جفتیتون روی بنر سایت.
با اینکه من عادت دارم فایلها رو صوتی دانلود میکنم، اما دلم خواست این یکی رو تصویری دانلود کنم از بس که این بنر جذاب بود برام. بعد که آخرای فایل دیدم دریم بردتونو گذاشتید کلی ذوق کردم. گفتم خدایا ببین گفتی تصویری دان کنما یه دلیلی داشت. قربونش بشم خداجونم همهچی رو داره بهم میگه.
البته من همون روز اول که فایل رو گذاشتید روی سایت، دیدم، با تیپ قشنگتون حال کردمو با دریم بردتون به اوج آسمونها پرواز کردمو برا خودم هزار تا عکس از رؤیاهام دانلود کردمو تا ساعتها بهشون فکر میکردم. همچنین به ایمان شما، به توکل و اعتماد بینهایتتون به رب و مسیرهایی که طی کردید تا به اینجا رسیدید و البته که مثل همیشه ( روم به دیوار) قصد نوشتن کامنت هم نداشتم ولی از اونجا که امروز هدایت شدم به خوندن کامنت طیبه جان مزرعهلی که بسیار توحیدی و متحول کننده بود(داستانشو تو پاسخ به کامنتش نوشتم) قلبم بهم گفت یه تکونی بده بخودت و بعد از مدتها یه کامنت بنویس لااقل برای تشکر از استاد جونت که عاشقشی و دم به دقیقه همهجا میگی بقول استاد بقول استاد… .
خلاصه برای قدمهای اول تعهد بیشتر، یه کاراییم کردم ؛ یکیش اینکه بعد از چند سال حضور تو سایت، امروز رفتم عکس پروفایل گذاشتم که ایکی ثانیهای انجامش دادم، یه تغییر کوچولو تو پروفایلم دادم و یه پاسخ دیگه هم برای یکی دیگه از بچهها نوشتم که از قلبم میاومد. خیلی از دوستان، کامنتاشون تو دلم شور و شعف میندازه و کلی چیز یاد میگیرم و از اعماق قلبم سپاسگزارشونم ولی کامنتی نمینوشتم براشون و اون کمالگراییه همیشه جلومو میگرفت که حالا مثلا چی میخوای براش بنویسی، اون خیلی موفقه، خیلی عملگراست، خیلی با ایمانه و… از این مدل نجواهای ذهنی که میخوام ازین پس یه تو دهنی محکم بزنم بش و هرجور شده یه پاسخ هرچند کوتاه برای بچههای باحالی که کلی وقت میذارن از تکتک لحظات و تجربیاتشون مینویسن، بنویسم .
من تا چندماه پیش اصلا تو مدار خوندن کامنتا نبودم ولی کمکم داره تبدیل میشه به روتینم و چه لذتی میبرم خداجونم شکررررررت.
بیشتر از یک ساعته که دارم کامنت میخونم. تمام این مدت داشتم فکر میکردم که من چی دارم که بنویسم یا چطور بنویسم، تا اینکه یهو تو کامنت یکی از بچهها یه جملهای نظرمو جلب کرد؛ تو دوره قانون آفرینش راجع به رابطهی اصلی ما که با خداونده… دیگه بقیهشو نخوندمو سریع اومدم بنویسم چون یه خاطره تو ذهنم مرور شد که چندماهه پیش باعث شد شروع کنم به دیدن خدا تو زندگیم
و باور بیشتر به غیب .
یادم میاد یه شب تو تابستون یه خواب عجیب و ناخوب دیدم که از خواب پریدم.
گوشیمو دست گرفتم نگاه کردم به ساعت 4:4 دقیقه صبح بود. نمیدونم معنیش چیه ولی مطمئن بودم الکی این ساعت رند از خواب نپریدم و حتما یه نشونه ای داره برام.
یه حسی گفت باید رابطهتو با خدا درست کنی، باید بهش وصل شی ؛ تعبیر این خواب اینه که خیلی از خدا دور شدی. ( خیلی وقت بود که از کار کردن روی ذهنم بصورت جدی دست کشیده بودم و با اینکه فایل گوش میدادم ولی عملگراییم خیلی کم بود و اوقات زیادی توجهم به نکات منفی زندگیم بود و حسم براحتی بد میشد)
سریع اومدم تو سایت و زدم رو نشانه ی امروز من.
باورنکردنی بود…
نشانهی امروز من باز شد؛ قسمت دهم قانون آفرینش
همون نیمه شب تو ذهنم مرور شد که ؛
قسمت دهم راجع به اصلیترین رابطهی ما در جهان بود که با خداونده.
( چون وقتی از رو سایت برداشته شده بود
تو یه کانال تلگرام رایگان گذاشته بودن، اون روز گوشش
داده بودم بعد که دوباره اومد رو سایت پاکش کردم)
گفتم منکه دوره رو ندارم الان، بذار توضیحات پایین
صفحه رو بخونم ببینم همینه که فکر میکنم و چه جالب
بود وقتی جملات خانوم شایستهی عزیز رو خوندم اونجا
که دقیقاً اینو نوشته بود ؛
این بخش راجع به مهمترین رابطه ی زندگی ما هست که رابطه با خداونده.
باید مهمترین رابطهی خودتو درست کنی.
یا یه جملهای بسیار شبیه این.
و از اون شب تا چندوقت، بیشتر از خدا کمک میخواستم،
سعی میکردم فایلای توحیدی رو بیشتر گوش بدم و تا
جایی که میفهمیدم تو عمل پیادهشون کنم و
سپاسگزاریهام بیشتر و بهتر شد تا اینکه یک روز استاد
فایل ” تسلیم بودن در برابر خداوند ” رو گذاشتن رو
سایت و من از روز اول تا مدتها اونو هر روز چندین و چند
بار پلی میکردم. کامنتهای توحیدیتر رو بیشتر میخوندم،
سیو میکردم، راجع بهشون با دوستم صحبت میکردم.
سعی میکردم نمازهامو با توجه و خلوص بیشتر بخونم،
قرآن رو هم بیشتر وقت میذاشتم و دقیقتر میشدم توش.
نتایج کوچیک و بزرگ زیادی گرفتم تو این چندماه و روند
سینوسی نتایج و احساساتم، دوباره رو به رشد شد و تا
همین الان هم ادامه داره.
کم کم سرم خلوتتر شد، حتا دوستامم دیگه زنگ نمیزدن
بهم یا چنتا از رابطه هام خودبخود تموم شد ، وابستگیام
تموم شدن و انگار رها شدم. تازه دارم میفهمم وقتی دل
از همه میکنی و فقط خدا رو داری یعنی چی. الان حس
میکنم از همیشه تو زندگیم تنهاترم و خوشحالتر.
هیچوقت اینقدر احساس رهایی و آزادی نداشتم.
هرچند که خیلی پیش اومده باز ازش دور شدم و به بیراهههای
ذهنم رفتم اما فهمیدم که خیلی نزدیکه بهم و هرموقع من
اراده کنم اون آماده ست که اجابتم کنه، نشونهها رو
میفرسته و هدایتم میکنه.
سپاسگزارم استاد جان جاااانانم و خانوم شایستهی عزیز و مهربان بابت این فایلهای بینظیری که تدوین میکنید و نوشتههای بیرقیبتون
و سپاسگزار دوستان که با درک آگاهیاشون تو کامنتا ما رم مستفیض میکنن
بزور نمیتونم کسی رو از زندگیم بندازم بیرون ، اگه منفیبافه و دیدگاههاشو دوست ندارم، ولی هنوز تو زندگیمه، و هر روز میبینمش یا مجبورم باهاش باشم، یعنی من هنوز تغییر جدی و بزرگی نکردم و یه همفرکانسیای باهاش دارم.
خیلی زیاد پیش اومده که رو خودم کار کردم و تو روابطم سریع نتیجه رو دیدم. از اونجایی که خیلی خوب درک کردم که آدما آینهی ما هستن اگه مشکلی تو روابطم پیش بیاد همیشه اول انگشتم رو بسمت خودم میچرخونم و بدنبال اینم که چی درونم بوده که مثلا اون آدم که دوست صمیمی من بوده یه رفتار ناراحتکننده داشته باهام.
گاهی من واقعا رابطههام عالی بودن و در همون حال شروع به کمرنگ شدن کردن و یه روزی تماااام. مخصوصا چندماه اخیر و من انگشت به دهان…
به این نتیجه رسیدم که مدارهامون کاملا از هم جدا شده و هیچ اشتراک فرکانسیای باهم نداریم دیگه. چون با اینکه خاطرات عاشقانهای باهم داشتیم تو رفاقت، خودبخود همهچی با اون آدم تموم شد، نه اینکه آدم بدی شده باشه رفیقم، نه، اما بهرحال هیچکدوممون انگار از بودن باهم اون لذت قبل رو نمیبریم و دنیاهامون کاملا متفاوت شدن.
یاد گرفتم، جاری باشم و رها، بگذرم و عبور کنم. بگذارم آدمها برای خودشون زندگی کنن، اگه دوست صمیمیم کاری کرد که خیلی ناراحت شدم، حتا بروشم نیارم، فقط فاصله بگیرم و درسشو بگیرم. این رابطه چیو بمن یاد داد و چه درسی برام داشت.
یاد گرفتم، خودم خیلی تحسینبرانگیزم و احتیاج ندارم هی بقیه رو تحسین کنم.
یاد گرفتم قبل اینکه بقیه بیاد من باشن، خودم یاد خودم باشم و هدیه تولدمو بخودم بدم.
یاد گرفتم نیازی نیست بیش از حد به آدمای عزیز و دوستداشتنی دور و برم بچسبم، چون همهشون تیکهای از خدان و من باید فقط بخود خدا بچسبم نه به بندههاش.
هیچوقت به همسرمم نچسبیدم، در حالیکه عاشقانه بمن محبت میکنه و تا جایی که بتونه همهچیو در اختیارم میذاره و بینهایت آزادی بهم میده که من حداقل دور و برم خیلی کم دیدم.
یاد گرفتم باید به آدما آزادی انتخاب داد، شاید نخوان بودن با منو انتخاب کنن، اشکالی نداره، من تو دنیای خودم راحتم. نگران نشم، واکنش نشون ندم، قضاوتشون نکنم.
یاد گرفتم من نمیتونم اونا رو تغییر بدمو بهترشون کنم، تلاشی که همیشه میکردم و میخواستم تو دنیای اطرافیانم تاثیرگذار باشم و از قدرت فن بیان و جذاب بودن کلام و تاثیرگذاریم استفاده کنم. چیزی که همه بهم میگفتن. بقول استاد خیلی خوششون میاومدا ولی هیچ نتیجهای نداشت.
و در نهایت یاد گرفتم، خدا کافیه ، خیلی کافی و هرچقدر از روابط دیگهم کم کنم و با خدا دوستتر بشم، خوشحالترم، راضیترم از زندگیم و خدا خودش راهها رو بهم میگه، همیشه در دسترسه، راهنماییم میکنه، احساسمو خوب میکنه، هم محبت میاره برام، هم ثروت و هم سلامتی. نشونههایی بهم میده که براحتی به هرکدوم بخوام میرسم، من فقط باید ستایشش کنم و شکرگزاری…
امیدوارم حال دلتون خوب باشه …صبح طبق عادت همیشگی یه نگاه کوچولو ب سایت انداختم و برحسب تصادف کامنتت که اخرین کامنت این صفحه بود رو خوندم …
قبل از هر چیز بگم من نیومدم از شما انتقاد کنم یا نصیحت کنم ….یا خدای ناکرده شمارو ناراحت کنم ….شما یه سوالی مطرح کردی تو کامنتت و منم یه اگاهی اومد مطرح میکنم پیشاپیش از شما عذر خواهی میکنم….موضوعاتی که مطرح میکنم کلی اند و مربوط ب همه ما میشه…
دوست عزیز اگه بخوایم بچه هایی که تو سایت استادعباس منش هستن رو ب 3دسته تقسیم کنیم ب ترتیب :
1- گروه خوشبین ها
2- منتقدین
3- گروه بدبین ها و منفی بین ها…
همه ی ما دوست داریم جز گروه اول باشیم اما این وسط ذهنه که مقاومت میکنه مخصوصا فردی که ذهن بسیار منطقی یا بدبینی داره …..
برای رسیدن ب گروه اول باید کار کرد باید تلاش کرد اینطور نیست شب بخوابیم صبح بلند شیم ب همه چی خوشبین باشیم ….
باید اعتراف کنم من جز گروه سوم بودم ( البته که خودم دوست نداشتم این شکلی باشم اما جایی که کودکی تربیت شدم این شکلی بودن و هنوزم هستن منم ب همین شکل عادت کردم طوری که خیال میکردم تمام رفتارهای من منطق پشتشه و تنها منم که درست فکر میکنم و بقیه همه دارن اشتباه میکنن )
اما بعدا که با قوانین جهان اشنا شدم دیدم در دنیای مادی چیزی ب اسم درست یا غلط وجود نداره تنها چیزی که هست باوره …مثل مجسمه سازی که هر مجسمه ای دوست داشته باشه با گل درست میکنه …
ما هم تنها با معجزه باورهاست که میتونیم ب هرچیزی که میخواییم برسیم
درواقع با معجزه باور قدرت خداوند در زندگی ما نمایان میشه هرچیزی که باور کنیم در زندگی ما اشکار میشه …حالا انتخاب با خودته دوست داری باور کن دوست نداری باور نکن البته که برای باور کردن در ابتدا باید خوشبین بود با بدبین بودن و داشتن ذهنیت منفی نمیشه باور رو تغییر داد …
اما برای باور کردن چیزی یا تغییر ذهنیت مون یه اصولی هست که باید انرا اموخت …
خدارو شکر بعداز تقریبا 5سال کارکردن روی خودم یک گروه بالاتر اومدم الان جز گروه منتقدین قرار دارم البته منتقدینی که مثبت اندیشن و مغرضانه انتقاد نمیکنن ….
بقول استاد برای رسیدن ب حقیقت باید اول ب همه چیز شک کرد …
مطمئنم تا یکی دو سال دیگه جز گروه خوشبینها قرار خواهم گرفت میدونم بایدکار کردن رو ذهنم مستمر باشه و همینطورم هست ( البته تاکید میکنم گروه خوشبینها نه توهمی ها )
کار کردن هم ب حرف نیست دوست من باید تلاش کرد ذهن ها متفاوتن هر کسی هرجوری دوست داره فکر میکنه ….
شاید جهان ب شکلی که ما ادما درک میکنیم نباشه چون جهان بی نهایته ….شاید ما ادما در بیداری داریم خواب میبینیم و وقتی میمیریم ب اگاهی میرسیم …..
دنیا میتونه برای هر فردی جوری باشه که او درک میکنه …هر ادمی میتونه یه درکی جدا و متفاوت از بقیه ب دنیا داشته باشه ان وقت چیزی میبینه و تجربه میکنه که با افراد دیگه متفاوته زیبایی این دنیا ب همینه ….
ادمی بواسطه ذهنی که خداوند ب او داده موجودی ناشناخته ست زیرا ذهن هر لحظه میتونه ادمی رو اسیر توهمات خویش کنه و یا برعکس خود او میتونه کارهای خارق العاده ای توسط ذهن انجام بده زیرا روح خداوند که در ما دمیده شده محدودیتی نداره و بی انتهاست …
محدودیت فقط در ذهن ادماست ذهن یک ابزاره که خداوند در اختیار ما قرار داده برای رسیدن ب بی انتها ( تکامل )
اما برای استفاده از این ابزار قدرتمند مثل هر کار دیگه نیاز ب یادگیری هست برای انکه با قدرت اول که همون ذهن ماست ب خواسته هامون برسیم باید سازوکار ذهن رو یاد بگیریم
ذهن همه ی انسانها بخشی داره بنام منطق که برای باور پذیری یا تغییر چیزی که یه عمر باورش کردیم باید براش منطق بیاریم وگرنه محال ذهن بپذیره و باوری شکل بگیره یا تغییر کنه ..
تا باوری شکل نگیره ذهن تغییر نمیکنه تا ذهنیت تغییر نکنه ب ارزوها و خواسته هایی که داریم نمیرسیم چون همه چی در ابتدا از ذهن ادمی شروع میشه …
حتی اگه ب چیزی که میخوایم رسیده باشیم ولی ذهنیت مون تغییر نکرده باشه باز لذت نمیبریم چون همه چی ذهنیه و ابتدا در ذهن شکل میگیره حتی احساس …
تمام حرکات و تلاش جسمی و اقداماتی که ما در طول شبانه روز انجام میدیم …حتی صبح برای اماده شدن و ب سرکار رفتن ابتدا از ذهن شروع میشه …
احساسی که در طول روز داریم و منجر ب اقدامات میشه در ذهن شکل میگیره ب همین خاطر کنترل ورودیهای ذهن مهمترین کار افراد موفقه… که بهش عادت کردند
ما باید عادت کنیم توجه مون رو ب خوبی کنترل کنیم چون این کاریه که تا اخر عمر باید مراقبش باشیم دقیقا مثل باغی که اگه ب حال خودش رها بشه پرازعلفهای هرز میشه…
نمیشه با یکبار تراشیدن علفهای هرز توقع داشته باشیم دیگه هیچ وقت علف هرز در نیاد این یعنی توهم…
همه چی در این جهان انرژیه و انرژی همواره در حال تغییر شکل….در ذهن ما هم مانند باغ همواره افکار مختلف در حال روییدنند…و ما باید مراقبشون باشیم افکار منفی نرویند
ما تو دنیایی زندگی میکنیم دوقطبیه هم سلامتی هست هم بیماری …
هم ثروت هست هم فقر
هم زشتی هست هم زیبایی
هم شادی هست هم غم
اما شما چی دوست داری توی زندگیت باشه ؟
دوست من ببخش اینقدر رک حرف میزنم …
ب لطف سایت خوب و مدرن استاد شما نزدیک ب 6ساله هیچ فعالیتی نداشتی توی سایت …بعد از 6سال اومدی یه کامنت گذاشتی اونم چند خط فقط حمله کردی ب استاد …
من نیومدم اینجا از استاد طرفداری کنم یا دفاع کنم استاد خودش یه تنه همه ی مارو حریف ….
مثلا با دیدن یهویی چهره استاد نوشتی :
چرا استاد اینقدر چاق هستن ؟
مگر لاغر نشده بودن؟
دوره سلامتی برای همین آماده شده بود؟
چرا از قبلشون هم چاق تر شدن؟
شاید منم در ابتدا اینجوری فکر کردم ولی باید در جای دیگه ای باز استاد رو دید…نمیشه همین جوری زود قضاوت کرد
چیزی که میخوام بگم اینه :
نزدیک ب یک ساعت فایل ضبط شده شما هیچ کدومشو نشنیدی و ندیدی و ازش صحبت نکردی و فقط زوم کردی رو چهره استاد که چرا اینقدر چاق شده ؟؟؟!!!
بازم میگم دوست عزیز من نیومدم ب شما حمله کنم یا خدای ناکرده ب شما بی احترامی کنم ….من نه شمارو دیدم نه خصومتی با شما دارم نه اومدم ب شما چیزی یاد بدم مدت عضویت شما هم تقریبا دوبرابر منه تو سایت …
من فقط چیزی که ب یکباره ب ذهنم اومد دارم مینویسم شایدم در اخر اصلا این کامنت رو هم ارسال نکنم و حذفش کنم نمیدونم چون من تو سایت خیلی کامنت مینویسم و در نهایت حذفشون میکنم …. شاید بیش از صدها کامنت نوشتم و حذف کردم …..اما :
ذهن همه ی ما ادما بیماره ….این طبیعت ذهن ادمیه که همش دوست داره با مثبت اندیشی مخالفت کنه کار ما هم اینه باهاش مدارا کنیم و اروم اروم کنترلش کنیم تا ب ارامش ذهن برسیم چون قدرت ما انسانها در ارامش ذهن ماست …
برای اینکه دنیا رو جای زبیاتری ببینیم باید ب ارامش ذهن برسیم ….
برای اینکه از این زندگی که یه فرصت کوتاهیه و در اختیار منو تو و بقیه گذاشته شده لذت ببریم باید ب ارامش ذهن برسیم …
مصیبتی ب نام اندیشه منفی …همیشه بوده و هست و خواهد بود …..
همه چی بستگی ب این داره که چگونه از ذهن خود استفاده میکنیم گفتگوهای ذهنی مان را چه بر زبان بیاریم و یا اینکه انهارا فقط در سکوت فکر کنیم قدرت فوق العاده ایی دارند …
خلاصه باید جایی باهاشون رودرو بشیم و اونارو از ذهنمون بیرون کنیم …
منم اوایل مثل شما بودم یه بار یا ….فکر کنم …..دوبار بود…. مثل همین کامنت شما ….منم ب چیزی اعتراض کردم همون اوایل بود فکر کنم عضو شده بودم تو سایت که خانم شایسته محترمانه اما کمی تند پاسخم رو داد حقیقت کمی ناراحت شدم
دفعه دوم ب حرف استاد انتقاد کردم استاد چند وقت بعد یه جایی داشت صحبت میکرد خیلی محترمانه ب من و خیلی از دوستان پاسخ داد …..
همونجا ب خودم گفتم من برای چی اینجام ؟
اومدم با بقیه بجنگم یا چیز یاد بگیرم ؟
اگه اومدم چیز یاد بگیرم پس ذهن منفی بین و جنگجوم رو باید ساکت کنم ….تا وقتیکه میخوام با همون ذهنیت قبلیم اینجا باشم چیزی یاد نمیگرم و فقط دارم وقتم رو ب هدر میدم ب این شکل ذهنم رو ساکت کردم تا اروم باشه و فقط یاد بگیره …
ذهن ادما متفاوته …البته هردوستی حق داره برای یادگیری و برای خودشناسی هرچیزی درونش هست رو بریزه بیرون روی دایره تا این کارو نکنه اصلا رشدی در کار نیست …….
کسی هم حق نداره بهش گیر بده من فقط دارم مسیری که خودم رفتم و نتیجه داده برای شما بازگو میکنم …
خیلی ها جسارت همین کارم ندارند اینکه اینقدر جسارت داشتی و درونت رو ریختی بیرون جای تحسین داره حداقل مثل بعضی ها شواف نمیکنی …….
برای خودشناسی باید ب نقاط تاریک ذهن حمله کرد این کار شهامت میخواد بازم میگم کار هرکسی نیست خیلی ها تو خلوت خودشونم میترسن رفتارشونو زیر ذره بین ببرن چون احساس شون بد میشه وقتی میبینن فردی هستن که نمیخوان باشند ….
تا زمانیکه ادمی پذیرش نداشته باشه ب خودشناسی واقعی نمیرسه و تا ب خودشناسی نرسه رشد نمیکنه و تا زمانیکه رشد نکنه موفق نمیشه و همون نتایج قبلی رو میگیره …
دوست من معمولا کسی که بیرون گود هست درون گود رو ب خوبی میبینه…شاید استاد ب این شکل ادبیات اصلا توجه ای هم نکنه و ازش رد بشه همینطور دوستان دیگه ب سوالت توجه ای نکنن ….چون ما اینجا داریم از استاد یاد میگیریم که فقط ب نکات مثبت توجه کنیم
باید یاد بگیریم توجه مون رو از روی نکات منفی برداریم و بذاریم بر روی نکات مثبت …
اگر شکل و شمایل استاد تو ذهنت علامت سوال بزرگ ایجاد کرده …نمیدونم شاید تو دوربین بد افتاده شاید دوربین داره این شکلی نشون میده….
یا شاید موضوع چیز دیگه ایه مثلا ب حرفها و اموزشهای استاد شک داری و حرفهاش رو باور نداری …. نمیدونم ب هر حال هر چیه برمیگرده ب باور ….
سوالی که من تقریبا 10روز پیش تو قسمت عقل کل پرسیدم :
اگر من بگم فرد موفقی هستم چطور حرفم را باور میکنید؟
البته سوال من کلی بود ( منظورم …من نوعی بود ) در واقع سوال من در ارتباط با موضوع باورها بود
خیلی از بچه ها اومدند نوشتن : ما نیازی نداریم شمارو باور کنیم …اگه موفقی برای خودت هستی و از این جور حرفها …
با اینکه من ادامه سوالم توضیحات تکمیلی دادم تا بچه ها متوجه سوال بشن اما در هر حال بگذریم ……فهمیدم خیلی ها اصلا تو باغ قدم نمیزنن ….
یکی از دوستان عزیز بنام خانم نداگلی بخشی از پاسخشون ب این شکل زیبا بود … بد نیست این قسمت پاسخشون بیارم خیلی با موضوع ما مرتبط هست :
( ایشون گفتن من نیازی ندارم بدونم ادما راست میگن یا دروغ ….راست و دروغ پای خودشون من اونی رو ب خورد ذهنم میدم که دوست داره باور کنه )
البته که ادم اینجوری باشه خیلی خوبه اینجوری بودن نیاز ب قدرت ذهن بالایی داره …
ولی فردی که ذهن منطقی داره و اوایل کار روی ذهنش هست ذهن مقاومت شدیدی داره برای باور کردن ….چون منطق ذهن اجازه نمیده ….
شاید برای فردی که چند سال داره رو خودش کار میکنه و با این موضوعات اشنایی داره ب این قدرت رسیده اما فردی که تازه با این مباحث اشنا شده بعید میدونم ب همین راحتی و چشم بسته هرچیزی که تو فضای مجازی میبینه و میخونه رو باور کنه ….( منظورم باور کلامی نیست باوری که براش حرکت کنه …)
ب هر حال دوست عزیز خانم مهتا یغما بازم از شما تشکر میکنم بابت موضوعی که مطرح کردین و باعث شد بنویسم
و همینطور از شما عذرخواهی میکنم بابت موضوعاتی که مطرح کردم اصلا منظورم شخص شما نبود و نیست ….
خیلی ها هستن تو سایت ب همین شکل هستن حالا یا روشون نمیشه یا ب هر دلیلی مطرح نمیکنن ولی همه ی ما اینجاییم تا از همدیگه چیز یاد بگیرم و ب همدیگه کمک کنیم تا رشد کنیم اینجا چیزی ب اسم غرور و منم منم و شاگرد اول و دوم بودن کلاس که خیلی ها مطرح میکنن نداریم …
ما اینجاییم تا از همدیگه چیز یاد بگیریم و تو زندگی مون موفق بشیم …حتی خود استادعباس منش هم داره همچنان یاد میگیره….
« بخش اصلی این فایل چندین سال پیش ضبط شد اما تدوین نشد و بر روی سایت قرارنگرفت.»
در کل اکثر مطالبی که تحت عنوان خانه تکانی ذهن مریم جون دارن زحمت میکشند و روی سایت میذارن، مربوط به لایو های چند ساله گذشته استاد هست و طبیعتاً فایل هایی ک مربوط ب قدیم هستش ظاهر استاد با الانشون متفاوته
سلام عشق جان سلام استاد عزیزم سلام مریم بانوی متعهد و مسئول که با تمام وجود میشینی و مثل ی معلم، ی مادر فوق العاده عالی، نکات ناب استاد را از تو فایلها میکشی بیرون و در اختیار ما میگذاری
واقعا واقعا، قصه دوره قانون آفرینش سوای همه دوره های آموزشیه استاد
به خود خدا قسم، انگار خدا واسه یکبار دیگه اومده و توسط کلام استاد، توی زمانه ای که همه جا را جهل گرفته بود، خودش را به ما بشناسونه
آنقدر که دوره قانون آفرینش تاثیر گذار و روان و ساده و دلنشینه
به یقین میگم اکثر ما دانشجو های استاد، اول رفتیم دورهامونو زدیم، دنبال حقیقت گشتیم، آمادگیش را پیدا کردیم و بعد که خدا دیده ما هنوز تشنه حقیقت واقعی هستیم، دست ما را گرفته و آورده نشونده سر سفره استاد عباس منش
یادمه منم اوایل از طریق یکی از دوستان ویسی از استاد بدستم رسید، اون کلام مثل نوری در دل تاریکیها بود، سرچ زدم توی تلگرام یسری کانال ب اسم استاد پیدا کردم و فایل هایی که قابلیت دانلود داشت را ذخیره میکردم و گوش میدادم و میگفتم هر وقت اوضاعم خوب شد میرم و پولش را پرداخت میکنم. یکی دو سال گذشت و از مسیر منحرف شدم اما خدا از دور هوامو داشت و بالاخره بعد از دل دل کردن های بیجهت، دیگه عضو ثابت استاد شدم.
آخ مریم جون مرسی ک آنقدر پیگیری و پشتکار داری، میدونی چقد دلم میخواست دریم برد را استاد را ببینم، مثل یه تیکه پازل گمشده بود واسم، همش میگفتم این دریم بردی ک استاد ازش حرف میزنه آخه تو کدوم دوره ها ازش رونمایی کرده
تا اینکه توی این فایل شما زحمتش را کشیدی و به انتهای این فایل اضافه اش کردی
الله اکبر از اینهمه دقت و نظم و قانون خدا، من هنوز تو مدار کاملش نیستما، آخه همش بخودم میگم مگه میشه واقعا استاد ب تک تک چیزهایی ک تو دریم بردش بوده به همون سبک با تمام همه ویژگی ها رسیده باشه
و البته که کلام خداوند برای کسانی که به او ایمان صد در صد دارند و قانون قدرت خلق کنندگی را پذیرفتند و زندگیش کردن صد البته که مصداق پیدا میکنه و چه کسی هست که از خداوند بزرگ و بلند مرتبه راستگو تر و صادق تر باشه…..
هر چقدر از زحماتت تشکر کنم بازهم کمه مریم بانو
تقدیم با عشق به استاد عزیزم عباس منش و مریم بانو
بنام خدا
سلام بر بندگان مومن خداوند
الایمان والایمان و ما ادراک ماالایمان!
چند وقتیه بخاطر علاقم دارم تو بحث روند شکل گیری باورها، شرطی سازی، ارتباط قلب و ذهن و … مطالعه میکنم.
نکته مهمی که بهش رسیدم تفاوت ایمان و باوره..
و خواستم رد پایی بزارم برای خودم و هر کس که در مدار درک این مطلب باشه.
ن والقلم و ما یسطرون
وقتی یه باور در ذهن شکل میگیره یه اتصال سیناپسی در مغز شکل میگیره و این اتصال نورونی در شرایط مواجهه با موضوعی که اون پیوند رو شکلش داده فعال میشه.
مثلا کسی که تخم مرغ میخوره و از قضا فاسد بوده بطور ناخودآگاه پیوندی ایجاد میشه بین دو موضوع تخم مرغ و تهوع و شخص تا مدتها از تخم مرغ متنفر میشه. البته این اتصال نورونی بر اساس منطق ذهن نیمه هوشیار شکل میگیره و عامل اصلی در تشکیل این پیوند شدت احساسات ایجاد شده در نتیجه اون اتفاقه و موضوع دیگه اینکه این اتصال زمانی اتفاق میفته که شخص در حالت ناخودآگاه باشه و این عدم آگاهی و در لحظه نبودن باعث آسیب پذیری و تشکیل پیوندهای نورونی بدون انتخاب ما میشه.. موضوع دیگه اینه که اگر تجربه هایی که این اتصالات رو در مغز ایجاد کردن اگر به طور مداوم تکرار بشن یا تجربه ای که این اتصال رو شکل داده به لحاظ احساسی خیلی شدید باشه، موقع خواب این تجربیات در بخش ناآگاه یا همون ذهن متافیزیکیمون در هنگام خواب ذخیره میشه و ما فرآیند تلفیق و ذخیره سازی این تجربیات رو بصورت خواب میبینیم. و هر بخش از خواب تلفیقیه از اتفاقات مختلف در بازه های زمانی مختلف، چون ذهن متافیزیکی ما محدود در زمان نیست بنابر این از هر بخش از تجربیات ما در طول زندگیمون یه داستان میسازه و این دیتاها همون باورهایی هستن که در ذهن ناآگاه یا همون نفس ما ذخیره میشن. نکته مهم اینجاست که این دیتاها جهانبینی ما و اتفاقات آینده زندگی ما رو رقم میزنن.
حالا میرسیم به بحث ایمان..ایمان بنظرم بهترین ترجمه ش که خداوند هدایتی به قلبم انداخت «نیک منشی» هست.. که از یمن و میمنت و یمین میاد به معنی چیزی رو بر درستی و نیکی ستودن.
خوب اگر یادتون باشه گفتم وقتی آگاه نیستیم ذهن ما بیدفاعه و فرآیند اولیه شکل گیری باورها که همون اتصالات نورونی هست با منطق و بی منطق هر لحظه در حال شکل گیریه.. ایمان چیکار میکنه؟ ایمان اولا انسان رو آگاه نگه میداره و جلوی ساخت اتصالات نورونی بی متطق رو میگیره. ثانیا ورودی ها رو از فیلتر نیک منشی نسبت به پروردگار عبور میده..اینجوری در هر لحظه دیتاهایی وارد مغز میشن و اتصالاتی شکل میگیره که توحیدی تره و در نهایت منجر به ساخت باورهای توحیدی تر و اتفاقات عالی تر در زندگی میشه.
و اما هم زمانی.. وقتی آگاهی عمق پیدا میکنه انسان بجایی میرسه که در لحظه بدون خوابیدن فرآیند باورسازی رو انجام میده و این باعث میشه ارتباط موضوعات بیرونی با کانون توجهات خیلی نزدیکتر و هم زمانتر بشه و اگر این فرآیند خیلی عمیق بشه به جایی میرسه که انسان کن فیکون میکنه…
سلام به استاد گرانقدرم
سلام به عزیز دلشون خانم شایسته زیبا
سلام به دوستان ارزشمند و هم خانواده ام در این سایت توحیدی.
یه موضوعی هست که اینروزا خیلی دارم بهش فکر میکنم.
حقیقتش این کلمه عزیز دل رو، من اولین بار،6 ماه پیش از استاد شنیدم.
قبل از اینکه حتی چهرشون رو ببینم.و عضو سایت بشم.
یه فایل صوتی ازشون توی یه کانال تلگرام شنیدم که توی اون فایل گفتند که تصمیم داشتن یکی از ملک هاشون رو بفروشند و زنگ زدن عزیز دلشون و موضوع رو بهشون گفتند و عزیز دلشون هم موافقت کردند.
خلاصه با خودم گفتم چقدر قشگ عشقشون رو خطاب کردند.یه جورایی واسم عجیب بود شنیدن این کلمه.
واسمخییییلی تازگی داشت.
نمیتونستم باور کنم که یه اقا (استاد)به این راحتی توی فایلی که قراره هزاران نفر ببینن و بشنون به عشقش ابراز علاقه کنه.
جلو همهههه.
چون توی خانواده و اطرافیانم ابراز علاقه کلامی و رفتاری اقایون رو نسبت به خانوماشون ندیده بودم و نه شنیده بودم.
خلاصه اینکه حتی تا قبل از ورود به سایت و دیدن دوستان،فکر میکردم عشق و عاشقی وجود نداره.
فکر میکردم اقایون که عاشق نمیشن.
اصلا تصور عشق یک اقا به خانم واسم سخخخت بود.
خلاصه اومدم توی سایت و توی این 6 ماه اشنایی با استاد و حضورم در سایت دیدم خدااااااای من،
چه سایتی…
چه عشقی…
چه دوستانی…
چه عاشقیایی…
دیدم استاد مرتبا خانم شایسته رو عزیز دلم خطاب میکنند.
دیدم همیشه بهشون میگن عاشقتم.
دیدم اقای افلاطون نوروزی از عشق (فوق رویائیش )به عزیز دلش مریم جان میگه
دیدم اقای رسول خانکی از عشقش به عزیز دلش فاطمه جان میگه.
دیدم اقای محمد فتحی از عشق رویائیش میگه.
دیدم اقای عطار روشن از بهبود عالی رابطشون با همسرش میگه.
دیدم اقای احمد فرهنگیانهم از بهبود عالی رابطشون به همسرشون میگند.
دیدم اقایون سایت،توی کامنتهاشون خیلی از کلمه ی عزیز دلم استفاده میکنن.
خلاصه خیلی الگوهای زیادی از ابراز علاقه اقایون به عزیزای دلشون دیدم.
برامداره کم کم باور پذیر میشه که اقایون عاشق هم داریم.
اقایونی که عشقشون رو ابراز میکنند هم وجود دارند.
اقایونی که برای عشقشون هدیه میخرند هم داریم.
اقایونی که خوشحالی عزیز دلشون براشون مهمه هم داریم.
و و و …
خلاصه خیلی خوشحالم که توی این سایت کلی الگو وجود داره.از هرررر الگویی که بخوای بهترینش هست.
عاطفی،مالی،توحیدی،…
و سردمدار الگوهای موفق هم که خود استاد عزیز هستند.
برای همگی ارزوی رابطه عاطفی فوق رویائی از خداوند خواستارم.
سلام و درود خداوند بر استاد عزیزم
مریم بانوی شایسته عزیز
و تمام گل های باغ الهی عباسمنش…
استاد عزیزم سالهاست شب و روز با شما همدمم
و شرمنده ام که خیلی وقته اینجا نیومدم و چیزی بنویسم
چند سالی هست با شما آشنا شدم و قطعا زندگی من بر میگرده به قبل و بعد از آشنای با شما
اینقدر نتیجه هام فراوانند که نمیدونم از کدومشون بنویسم
از یه شخص با کلی اضافه وزن و بدهی انواع مشکلات مادی
تبدیل شدم به یک آدم موفق و کار آفرین و خوش اندام …
استاد عزیزم من یک سال تموم شب و روز
روزی شده 12 ساعت همزمان با کارم فایل های شما رو گوش دادم
و بعد از اون خداوند من رو به مسیرهایی هدایت کرد که دونه دونه حرف های شما رو عملی ببینم
به لطف الله و هدایتش و انرژی گرفتن از کلام شما دونه دونه شروع کردم پا گذاشتن رو ترسام
استاد عزیزم dream board شما اشک شوق رو در چشمام جاری گرد
و منو یاد نعمت هایی انداخت که این چند ساله وارد زندگیم شما به برکت کلام ابراهیمی شما
و یاد چیزهای بیشتری که میخوام
به قول حضرت مولانا
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
استاد من خیلی خیلی خیلی شرمنده ام که اینقدر کم کار شدم تو نوشتن تو این سایت الهی
به خداوندی خدا اگر بخوام از نتایجم و معجزه هایی که بعد از آشنا شدن با شما و بیداری بعد از اون برام اتفاق افتاد بنویسم
باید چند جلد کتاب بنویسم …
استادم اینقدر انرژی و هیجان دارم این روزها که فقط دارم لذت میبرم از اون دل شیری که در درونم بیدار کردی استاد عزیزم
فقط خواستم چند خطی بنویس برای عرض ارادت و احترام و سپاسگزاری
خالصانه ترین سپاسگزاری ها رو تقدیم شما و مریم بانوی عزیز کنم
استاد تا لحظه ای که در این جهان نفس میشکم با تمام وجودم قدردان شما و الله یکتا هستم برای هدایت در این مسیر پر از زیبایی
در این چند ساله چالش های فراوانی رو تجربه کردم ولی هربار صدای شما در گوشم پلی شده
کنترل ذهن = کنترل زندگی
احساس خوب= اتفاقات خوب
و تک تک جملاتتون هر بار که در چالشی هستم به یاریم میاد
همین امروز صبح یک پیامک برام اومد
کمی بهم ریختم
ولی همیشه به خودم میگم من قانون رو میدونم
من تعهد دادم که وفادار قانون باشم
من به کلام استاد و قانونی که شناختم ایمان دارم
پشت بند اون دو تا مسئله دیگه ایجاد شد
باز با خودم گفتم امین کنترل ذهن
سازم رو برداشتم یه چند تا آهنگ رو برای خودم زدم
کمی آرام شدم
گفتم باید ایمانم رو نشون بدم
رفتم پای سیستم و بدون توجه به اتفااتی که افتاده
شروع کردم به حل کردنشون
دلم هوای سایت شما رو کرد و با دیدن این فایل اشک در دیده هام جاری شد
و همزمانی که اشک شوق میریختم
یه پیامی اومد برام که مشکلی که صبح ایجاد شده بود که حل شد
استاد من به یک آگاهی رسیدم
من بزرگترین نتیجه ای که از شاگردی شما بدست آوردم
تبدیل شدن از امینی که فقط از مسایل فرار میکرد
به امینی که با کنترل ذهن و توجه به نعمت ها و خوبی ها و مدد گرفتن از هدایت خداوند
الان توانایی حل مسئله پیدا کرده
استاد نمیتونم بگم این چقدررررررررررررررررر اتفاق بزرگیه تو زندگیم
چون خودم رو خیلی بزرگتر از مسائلم میبینم و خیلی آرامم این روزها
بهم میریزم ولی شاید دو سه دقیقه
بعدش کلام شما تو گوشم میاد و قلبم رو آروم میکنه
و میرم سراغ حل مسایلم
سخن رو کوتاه میکنم
استاد سپاس گزاری خالصانه شاگردتون رو بپذیرید
آفاق را گردیده ام، مهر بتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز دیگری…..
عاشقتونم
امین جان سلام
مدتها بود خبری ازت نبود دلتنگ کامنتهای بینظیرت هستیم
کامنتهایی که با ترکیب اونها با اشعار مولانا روح و روان ما را به شوق میرسوند
امشب که ایمیل نوشتن پیامت برام اومد خیلی خوشحال شدم
ازت میخوام که هم بخاطر خودت و هم کسانی که ترا دنبال میکردند بیشتر بنویسی
منتظر نوشته های فوقالعادهات هستم
سلام به شما امین آقای عزیز
چقدر خوشحال شدم کامنت شما رو دیدم،
چند وقت پیش بود که یاد شما افتادم و اینکه دیگه تو سایت فعال نیستین،
چقدر اون موقع ها که مینوشتین از کامنت هاتون استفاده میکردم،
واقعا جای کامنت دوستانی مثل شما که نور توحید تو قلبشون روشن هست و میتونن این نور رو گسترش بدن تو سایت خالیه،
چند وقت قبل بود که یه دفعه یاد یه کامنتی از شما افتادم و رفتم پیداش کردم که نوشته بودین پول لازم داشتین و به یکی از آشنایان گفتین و اون گفت برو از خدات پول بگیر و شما کنترل ذهن کردین و فقط چند دقیقه بعد یه مشتری بهتون زنگ زد و خیلی بیشتر از مقداری که لازم داشتین به حسابتون واریز شد، چقدر باز از خوندن مجدد اون کامنت قلبم باز شد،
واقعا براتون آرزوی بهترین ها رو دارم آقا امین عزیز،
قلم شما خیلی زیباست، تمام شعر هایی که مینوشتین تو کامنتهاتون، تمام دریافتهایی که از فایلهای استاد داشتین و اونا رو بازگو میکردین همشون مثل نوری بودن برای بچه هایی که کامنت هاتون رو میخوندن، بازم برگردین سایت و بنویسید
بنام خدا و بیاد
سلام به استاد توحیدی و یکتا پرست و خانم شایسته و تمامی دانشجوهای سایت الهی
موضوع ایمان به غیب ایمانی به نیرویی که نمیبینه نمیدونی نمی تونی ولی اگه باور داشته باشی نتیجه میدهد
مثل داستان انبیا که استاد تو تمام فایلها فریاد میزنند ایمان ایمان ایمان توحید توحید توحید
مثل خودشون که همه زندگی رو جمع کنند و بیاند تهران از صفر شروع کنند این همون ایمان به غیب هستش
مثل کامنت دانشجوهایی که استاد میذارن که به موفقعیت مالی یا در هر زمینهای رسیدن تا زمانی که این نیرو رو فعال کنی توی زندگیت توی وجودت تو تکتک سلولهای بدنت دائمی بنیادین مستمر و عمل کردن به این اگاهیها و کنترل ذهن کردن و از این انرژی در خواست کردن و ایمان به غیب داشتن 100درصد نتیجه مثبت خواهد بود این یک قانون است
و امروز که به لطف خدا هدایت شدم و داشتم چکاپ فرکانسی خانم پگاه عزیز رو گوش میکردم که چندین ماه هم گوش کرده بودم قدم 12 چکاپ پگاه عزیز
که ایشون با استفاده از این اگاهیها و ساختن باور و در عمل اجرا کردن و ایمان به خدا ایمان به غیب بسیار نتیجه مثبتی گرفتن فقط فقط گوش کنید همه میگه ایمان خدا همه کارهام انجام داده یعنی
یک نیرویی رو در درون خودش فعال کرده و همه اش ایمان به غیب داشته و باور داشته تا اون نتایج به دست آمده
ولی ولی ولی امروز از طریق کامنت خانم ماریا اکبری که خانم پگاه 4 سالی هست تو سایت از موقعیتها یش کامنتی نذاشته که خانم ماریا اکبری ایشون رو تو اینستا پیدا کرده و ویس فرستاده که دیگه از این اگاهیها از این نیرو از این انرژی از این ایمان به غیب ایمان به خدا استفاده نکرده
و نتایج منفی شده
و من بر عگس که انرژیم بیاد پایین پر انرژی تر شدم
گفتم خدایا شکرت میلیاردها بار شکرت که این قانون که استاد عزیزم فریاد میزنند تا زمانی که زنده هستی باید از این قوانین جهان هستی استفاده کنی هر روز صبح و شب باید فایلها رو گوش کنید باید تمرینات رو انجام بدید باید این ایمان به غیب ایمان به خدا رو فعال نگه دارید
تا همیشه نتایج رو داشته باشید چقدر این استاد فریاد میزنند چقدر خانم شایسته و استاد توحیدی از هر زاویه ای برای دانشجوها فایلها تدوین می کنند که نذارید نعمتها و ثروتهای الهی طبیعی بشه
در هر لحظه و ثانیه سپاسگزاری کنید تا به احساس خوب برسید به محض اینکه این نیرو این انرژی این ایمان روش کار نکنی نتیجه عوض میشه چقدر برای من انرژی داد تا زمانی که خانم پگاه روی این نیرو حساب کرده جواب مثبت گرفته به محض اینکه از این نیرو و از این اگاهیها استفاده نکرده نتایج عوض شده و درس بسیار بسیار بزرگی برای هممون باشه که قانون عدالتش با دقت ریاضی وار کار میکنه و همین اگه استا د هم به این قوانین و این ایمان رو فعال نگاه نداره و هر روز فایلهای خودش و با خدای درونش صحبت نکنه نتایج 100درصد تغییر خواهد کرد استاد همیشه فریاد میزند و میگن تا این نیرو رو این ایمان به غیب ایمان به خدا رو فعال نکنی به هیچی نمیرسی واقعا نمیرسی همه چیز توحیده همه چیز ایمانه همه چیز رها بودن و تسلیم بودنه
بچه ها گوش کنید فایلهای توحید در عمل استاد توحیدی عزیز رو بذار این اگاهیها بره تو وجودتون تو ضمیر ناخودآگاهتون تو تک تک سلولهای بدنتون با باورهای مناسب ایجاد بشه ملکه ذهنمون بشه و آسان بشیم برای اسانیها
ایمانتون رو در هر شرایطی حفظ کنید
و ایمان داشته باشید که در هر لحظه و ثانیه ما رو هدایت میکنه دیگه زور و تقلا به قول استاد نمیزنیم از مسیر لذت. میبریم و همه چیز ثروتهای پایدار طبیعی وارد زندگیمون میشه
ایمان که داشته باشیم در زمان و شرایط مشخص همه چیز بهمون داده میشه
ایمان و توحید همه چیره
به قول استاد که هی یادم می آید که هدایت میشم و خداوند میگه بنویس
ما قبل از اینکه که به تمام خواستهامون برسیم
باید به یک حس دورنی قبل از خواستها رسیده باشیم و این تنها و تنها با وصل شدن به انرژی منبع میشه و هیچ عامل بیرونی و هیچ عامل بیرونی نمیتونه این حس عالی و خوب رو پر کنه
کسایی که دوره کشف قوانین رو دارند اگه اشتباه نکرده باشم جلسه 8 رو بالای یک ماه گوش میکردم هر روز و بتونم از این اگاهی در عمل استفاده کنم
خیلی خیلی دوستت دارم استاد توحیدی و عزیز
خدا قوت بهت
خیلی دوستتون دارم دانشجوهای سایت الهی
بچه خیلی ممنون از کامنتهایی که میذارید خیلی کمک میکنه به توحید به تجربیات که کسب کردن
در هر شرایطی پر انرژی باشید
میسپارمتون به فرمانروای کل کیهان و سیارات و عالمیان
سلام خدمت استاد سید حسین عباس منش و خانم مریم شایسته عزیز و تمامی دوستان
میخواستم از استاد عباس منش و خانم شایسته تشکر کنم برای این فایل عالی
برای من خیلی فایل ارزشمندی بود و باز دوباره به من قانون رو یادآوری کرد
استاد در خیلی از فایل ها از دریم بورد خودشون صحبت می کردن و خیلی دوست داشتم دریم بورد استاد رو ببینم، خیلی جالب بود که استاد به همه اون چیزهایی که میخواستن رسیدن
دوباره قانون برای من ثابت شد که اگه خواسته ای داشته باشیم و باورهای هم جهت درباره خواسته هامون داشته باشیم و اگه در مسیر خواسته هامون حرکت کنیم میتونیم به خواسته هامون برسیم
خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین ثابت خداوند
شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان توحیدی .
به به به ای جانم یک روز دیگه خدا بهم نعمت زندگی داده که من بیام و در این مکان مقدس بنویسم الهی شکرت .
از خانم شایسته بی نهایت سپاس که پروژه خانه تکانی ذهن را استارت زدید و باعث خیر شدید برای من محمد
که تعهد بدم و این مسیر زیبا را مداومت داشته باشم چه جوری از شما تشکر کنم واقعا کلمات نمیتونه اون حس
قلبی را برسونه هر کجا هستید در پناه الله یکتا سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید و بدرخشید .
من مدتی است که دارم روز خودم بیشتر کار میکنم یعنی تمرکز بیشتری دارم به خودم ولی متاسفانه یا خوشبختانه
چون در اجتماع ارتباط نزدیک تری با مردم دارم حتی انسانهای ثروتمند نمیدونم چرا تو در و دیوارن البته نه همشون
بعضی ها به این شکل عمل میکنن من به خودم میگم محمد نباید عوامل بیرونی رو تو تاثیر بزاره عوامل بیرونی باید
بشه خط قرمزم اگر به لطف خدا بتونم عوامل بیرونی را کمرنگ کنم به ارامش و توحیدی زندگی کردن بیشتری هدایت
میشم در دوره روانشناسی 1 استاد در مورد عوامل بیرونی خیلی تاکید دارن اصلا اصل و اساس تغییر باورهاست
همین عوامل بیرونی در تمام زمینه ها خیلی دوست دارم تو ذهنم همش میگم محمد مادر خانواده همسر قیمت دلار
طلا سکه قانون مجلس رییس جمهور کشورم جنسیت شغلم پارتی شانس ارث و خیلی چیزها دیگه که اونارو بخام عامل
بدونم در موفقیت مالی و جنبه های دیگه نمیتونم نتیجه دلخواهم را بگیرم چون تو ذهنم اونا را عامل میدونم از انجایی
که نمیتونم عوامل بیرونی را تغییر بدی پس نمیتونی نتایج دلخوات را بگیری خیلی مهمه که بیشتر تکرار کنم و الگوها را
ببینم که در شرایط بدتر مثل استاد عزیزم که بهترین الگوی من هستند برای تغییر این باور که عامل بیرونی اگر میخاست
تاثیر داشته باشد پس استاد چی در تمام موضوعات بهانه داشتن که موفق نشن و خیلی از دوستان دیگه که داستانهای
خودشون را گفتن و باعث قویتر شدن ایمانمون میشه برای این مسیر زیبای که در ان قرار دارم الهی شکرت
خیلی دوست دارم که به خودشناسی بیشتری برسم اگر بتوانم به لطف الله مهربانم خودم را بهتر بشناسم یک میانبر
فوق العاده چهار بانده با ماشین حرفه ای میتونم مثل موشک پرواز کنم اگر خودم علایقم عشقم را بفهمم رسالتم را
کشف کرده ام یک جایی از استاد خانم شایسته عزیز خونده بودم که رسالتون را چه جوری پیدا کنیم
نوشته بودن که با خودشناسی یعنی خودت را داری میشناسی یعنی داری به رسالتت میرسی خیلی زنگ بزرگی بود
خیلی جای کار دارم اینهایی که شنیدم خوندم یکم دارم میفهمم با لطف خدا درکش کنم و عمل کنم میرسم به رسالتم
در این جهان زیبا فقط با خودشناسی که اصل کل کار انسان هست ولی برخلاف این کل جهان دارن پیش میرن
قافل ار اینکه خیلی ساده بود داستان خوشبختی ما ادمها چقدر سختش کردیم زندگی را به این شکل خوروندیم به خودمون
و نسلها و نسلها ازش غافل بودیم و خواهیم بود مگر عده معدودی که در مدار انسانهای فوق العاده و نابی مثل استاد
عزیزم و خانم شایسته و دوستانم در این مکان مقدس انشالله که منم باشم در این مسیر خودشناسی که خودم را
بشناسم یعنی خدای خودم را شناختم و در لحظه زتدگی میکنم فارغ از نگاه جامعه به امید ان روز و هدایت هممون
به مسیر زندگی در بهشت الهی صد ها هزار میلیارد شکرت .
استادم خانم شایسته عزیز و همه دوستان توحیدی و موفقم همه شما را تا تولد دیگر و ردپایی دیگر به خدای بزرگم میسپرم
خدا نگهدارتون
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 22 آبان رو با عشق مینویسم
امروز صبح که حاضر شدم برم دوچرخه سواری تو پارک ترافیک ، شبش بارون باریده بود و همه جا خیس بود و برگای درختا رو زمین ریخته بودن
وقتی حاضر شدم تا برم و پیاده رفتم و مسیر خونه تا پارک ترافیک که نزدیک محله مون بود نیم ساعتی راه داشت و کل مسیر رو بی نهایت لذت بردم
واقعا زیبا بود برگای رنگی و رنگای سبز و نارنجی و قهوه ای و قرمز و بی نهایت رنگهای مختلفی داشتن و من وقتی به تک تک برگ های درختا نگاه میکردم لذت میبردم و خدارو شکر میکردم
و در خود خود بهشت داشتم قدم برمیداشتم
خیلی زیبا بود هوای پس از باران و باد ملایم و زیبا و بهشتی
خدایا شکرت به خاطر دیدن این همه زیبایی و چشمان زیبایی که به من عطا کردی تا هر لحظه ببینم و سپاسگزارت باشم که چقدر قدرتمند و با عظمت هستی ربّ من
وقتی رسیدم محوطه پارک ترافیک انقدر زیبا شده بود که پر از برگای زیبا روی زمین که خیس بودن و زیبایی پارک رو دوچندان کرده بودن
دو چرخه هفته قبل رو برداشتم و یه سبد جلو فرمونش وصل بود و حس خوبی داشتم با اون دوچرخه
وقتی شروع به دوچرخه سواری کردم مسئول پارک ترافیک گفت که سمت پیچ و خم هایی که برای دوچرخه سواری هست نرین و دوچرخه رو تو خیابون و میدان برونین
چون خیس و لیز هست و برگ زیاد داره و لیز میخوره دوچرخه تو پیچ و خم ها
من مدام میگفتم چرا نباید بریم من که یاد گرفتم و هی میگفتم کاش برم
و یکم بعدش دیدم چند تا خانم رفتن و اونجا تمرین کردن
وقتی به مربی رفتم بگم که میتونم برم اونجا بهم گفت تصمیم با خودته ،اون خانما رفتن و گوش ندادن به حرف مسئول
اگر اطمینان داری که لیز نمیخوره دوچرخه ات و میتونی کنترل کنی برو
ولی احتیاط کن
منم گفتم چشم و میخواستم برم
وقتی به نقطه شروع پیچ و خم ها رفتم ،خود به خود وایسادم و قشنگ میفهمیدم که نباید برم و منع میشدم از رفتن به اون مسیر
چند باری خواستم گوش ندم به این حس و برم و تو اون مسیر دوچرخه سواری کنم ولی باز انقدر اون حس قوی بود که منو منع میکرد از قدم برداشتن به سمت اون مسیر
و حس میکردم که نباید برم
یه بار رفتم تا چرخ دوچرخه ام به روی نوشته نقطه شروع رفت ،باز هم یه نیرویی قوی تر از اراده من ،من رو نگه داشت و نذاشت من برم تو اون مسیر و من دیدم که واقعا نمیشه
گفتم طیبه حتما خدا یه چیزی میدونه که نمیذاره تو اون مسیر بری پس نخواه به زور بری
و پیش خودم تو اون لحظه یه حس غروری داشتم و بعد متوجهش شدم که مدام میگفتم من دیگه یاد گرفتم و میتونم برونم هیچی نمیشه و لیز نمیخورم
ولی وقتی سمت خیابونش دوچرخه سواری میکردم میگفتم خدایا کمکم کن تویی که داری من رو هدایت میکنی
و انگار که اگر من با اون غرور پا تو اون مسیر میذاشتم نمیدونم چه اتفاقی رخ میداد
و من به خودم اومدم و چشم گفتم
و فقط در مسیری که اجازه داده بودن حرکت کردم
و شروع کردم به لذت بردن از مسیر ها انقدر روی زمین برگ ریخته بود و خیس بود که خیلی لذت بخش بود دوچرخه سواری
یهویی یاد روزایی افتادم که پارسال اولین بار شوهر خواهرم تو شمال تو خیابون خونه پدریش رفت از فامیلشون دوچرخه گرفت و به من کمک کرد تا من دوچرخه رو یاد بگیرم
یادمه وقتی دوچرخه رو گرفته بود و من پدال میزدم ، یهویی بارون شدیدی بارید و ما نشستیم و من چند بار زیر بارون دوچرخه سواری کردم
و بعد چای خوردیم تو هوای زیبای بارونی
و خداروسپاسگزارم که انسان هایی رو که برای رسیدن به خواسته هام دستی قرار میده از دستان خودش که به من کمک کنن
خدایا شکرت
بعد گوشیمو برداشتم و تو پارک ترافیک از خودم عکس گرفتم و عکسای هنری جذابی گرفتم که الان که داشتم مینوشتم رفتم و تو پروفایل تلگرامم گذاشتم
وقتی عکسامو گرفتم گوشیمو گذاشتم تو سبد و فیلم رو فعال کردم و شروع کردم به دوچرخه سواری و فرمان دوچرخه و چهره من و آسمون و درختا قشنگ دیده میشدن با حرکتم و فیلم ضبط میشد
هرچی فکر میکنم اگر فکر میکردم این مدل فیلم گرفتن به فکرم نمیومد ،خدا انگار یهویی به دلم انداخت تا گوشیمو بذارم تو سبد و فیلم بگیرم خیلی حس خوبی داشتم
بعد گفتم خدا مراقبم باش من گوشی رو دست چپم گرفت و یه جوری گرفتم که مسیر مستقیم دوچرخه سواریم رو فیلم بگیرم که برگای درختای زیباش و دوچرخه سواریم رو فیلمبگیرم
انقدر خوشحال بودم که میتونستم هم دوچرخه سواری کنم و هم با یه دستم گوشی رو بگیرم
در صورتی که 4 هفته پیش سختم بود دور بزنم و حتی تمام حواسم به این بود که درست برونم ولی امروز اصلا هیچ کاری نمیکردم دوچرخه خودش میرفت و این خدا بود که داشت مدیریتش میکرد تا من لذت ببرم از مسیر و نور آفتابی که از بین درختا به صورت و دستام نفوذ میکرد و حس خوبی بهم میداد
خیلی روز خوبی بود و عضله های پاهام و کل بدنم قوی میشدن و داشتن یاد میگرفتن قدرت مند شدن رو
وقتی ساعت 10:30 شد دوچرخه هارو بردیم سرجاش و کلاه رو که بردم پرسیدم که جلسه آخر هفته بعد هست و گفت بله و من خداروشکر میکنم که از راه های پیچ و خم هم میتونم برم
و پیاده به خونه برگشتم و وقتی تو راه به درختا و رنگاشون توجه میکردم ،دیدم که برگا انقدر خوشگل بودن که یه درخت رنگش نارنجی و قرمز بود و نایلون تو کیفم داشتم برداشتم و نشستم و از زمین و پایین درخت برگ جمع میکردم
و انقدر حس خوبی داشتم که با دیدن رنگای برگا لذت میبردم و کل مسیر رو به درختا و آسمون نگاه میکردم و لذت میبردم واقعا خود خود بهشت بود
من اولین بار بود که رنگ برگای پاییزی رو این همه جذاب میدیدم و شکر گزاری میکردم خیلی حس خوبی داشتم
وقتی رسیدم خونه دیدم مادرم کامواهارو از اتاقم برداشته و کمی مونده که خودم مرتب کنم و شروع کردم به خالی کردن اتاقم از کاموا و هرچی گل سر بود
تا اینکه اتاقم رو آماده کنم برای تمرکز بر روی نقاشی و نقاشی و نقاشی و طراحی و طراحی و رنگ روغن و هرچیزی که مربوط به طراحی و نقاشیه
و جا باز بشه برای ایده های ثروت ساز برای نقاشی
خیلی خوشحال بودم
وقتی تا شب داشتم اتاقمو از کاموا خالی میکردم یه کاموارو خواستم مرتب کنم دیدم گره داره و هرکاری میکردم گرهش باز نمیشد
گفتم خدایا نمیتونم تو کمکم کن
ولحظه ای که عاجز بودنمو اعلام کردم انگشت دستم رفت به سمت گرهی که تا گرفتمش گره باز شد
اون لحظه گریم گرفت
گفتم چیکار داشتی میکردی طیبه
یادت باشه حکی کوچکترین کارهات رو همون لحظه اول از خدا کمک بخوای
ببین چه سریع و راحت بازش کرد
ولی تو قبلش داشتی تقلا میکردی و وقتی دیدید باز نمیشه کمی عصبانی شد و بعد عجزت رو اعلام کردی
و خداروشکر کردم و دوباره وقتی کاموایی گره داشت گفتم خدایا تو بازش کن و دوباره دستم رو به سمت گرهق برد که سریع باز شد
خداروشکر میکنم که هرلحظه با کوچکترین چیزها کلی درس یادم میده
بعد من که تقریبا همه چیز گل سرارو بردم تو کمد توی آشپزخونه گذاشتم که مادرم از این به بعد شروع کنه به بافتن
و اومدم اتاقم دیدم چقدر اتاقم خلوت شده و جا باز شده
یه نفس عمیق کشیدم و یه حس رضایت خاصی داشتم که الان دیگه باید تمرکزم رو بذارم روی نقاشیام
و بی نهایت خداروشکر میکنم بابت دوماهی که به من فرصت و اجازه فروش گل سر داد و من تونیتم درآمد خوبی داشته باشم و امروز یه اپلیکیشن نصب کردم کا تمام تراکنش های دستگاه کارتخوانم رو نشون میده و وقتی دیدم تو این دو ماه 42 میلیون فقط از طریق کارتخوان به حسابم واریز شده
و تقریبی پول های نقد و کارت به کارت هارو 8 میلیون گذاشتم و جمعش شد 50 میلیون
وای واقعا متحیر بودم تو دوماه که فقط دد هر ماه 4 تا جمعه بود در اصل 8 تا جمعه رو فقط من رفتم برای فروش و 50 میلیون به حسابم واریزی اومده بود
و د سته الان همه پول رو رنگ و قلمو و شهریه کلاس رنگ روغنم رو کنار گذاشتم
ولی مطمئنم که اگر تمرکزم رو شروع کنم و روی نقاشی بذارم و ساخت باور های قوی صد در صد بیشتر از اینهارو خدا بهم عطا میکنه و باید ایمانم رو به غیبش حفظ کنم و در عمل مشون بدم
و از این به بعد هر روز قدم بردارم برای عمل کردن ایده هایی که بهم گفته
مثلا گفته برم با طلا سازها صحبت کنم و طرح هام رو نشونشون بدم
یا گفته برم مدارس و جاهایی که نیاز به رنگ دیوار دارن صحبت کنم برای نقاشی دیواری
و تا قدمی برندارم قدم بعدی بهم گفته نمیشه
س باید عمل کنم
و شروع کنم به ساخت باورهایی درمورد نقاشی و بقیه جنبه ها
و دوره 12 قدم رو که تا قدم 7 خرید کردم
و تمرین جلسه اول قدم اول رو تا نصفه انجام دادم رو هم شروع کنم و با دقت و درست قدم بردارم و تمرینات رو متمرکز انجام بدم
و روی نقاشی و طراحی متمرکز بشم
خدایا شکرت
و نمیدونم چی شد هدایت شدم دوباره به اینستاگرام و اکسپلور رو دیدم که یهویی دیدم ترامپ داره سخنرانی میکنه
و کنجکاو شدم
چون روی فایل نوشته بود
بیا بالا ،بیا اینجا
و این منو کنجکاو کرد تا فایل رو از اکسپلور باز کنم
همین که باز کردم و گوش دادم و به زیر نویس توجه داشتم تا ببینم چی میگه
داشت در بین جمعیت که در جایی انگار سخنرانی میکرد با یه دختر صحبت میکرد که در مقابلش وایساده بود ، میگفت
باهوش به نظر میرسه
عزیزانم ایرادی نداره الان مصاحبه کاری انجام بدیم؟؟؟
ما به آدمای خوب نیاز داریم
حالتون چطوره ؟
دختر نزدیک ترامپ رفت و ترامپ ازش پرسید
در مقابل جهان بگو تجربه ات چطوریه ؟؟
دختر شروع کرد به صحبت کردن
وای خدای من
شگفت زده شدم گریم گرفت
چی داشتم میدیدم
دقیقا دیروزش درخواست کردم از خدا و تو رد پای روز 22 آبان در فایل مفهوم عملی ایمان به غیب نوشتم که به یکباره درخواست کردم
رونالدو ترامپ و ایلان ماسک روزی با من همکاری کنن و نقاشی هام رو به بالاترین قیمت خریداری کنن
و وقتی دیدم دختر داشت درمورد خودش میگفت
گفت که
من طراحی انجام میدم
و هر نوع دکوراسیونی رو انجام میدم
و بلافاصله ترامپ گفت
و این ساختمانو دوست داری؟؟
و جواب داد بله
ترامپ گفت باشه ،من قراره این کارو بکنم که ،ایشون مدیرشه ،شما اینجا بایستید
و کنار رفت تا دختر بره کنار مدیر ساختمانی که داشت صحبتش رو میکرد
و ادامه داد
اگه بتونیم رو حقوقش به توافق برسیم احتمالا شغلش رو بدست میاره
وای خدای من چقدر ساده ،بدون اینکه دختر کاری بکنه ،فقط چند کلمه صحبت کرد و حرفش رو گفت و ترامپ بهش پیشنهاد کاری داد
و ادامه داد روز خوبی داشته باشی مراقبت کن
و دختر تشکر کرد و ترامپ گفت واقعا عالیه
و گفت من احساس خوبی بهش دارم ، بهتون میگم چی شد!
من نگاهش کردم و گفتم که این …
من حس ششم قوی دارم
میتونیم داشته باشیمش
نگاش کردم ،سوال پرسید و یه سوال مثبت پرسید
و خوب به نظر میرسید
اشک تو چشماش حلقه زده بود و نگاهم میکرد
به نظرم انسان خوبی اومد
و این بود که صداش کرد و بهش پیشنهاد کاری داد
وای خدای من این یه نشونه بزرگ بود برای من
چرا روزای قبل من این فایل رو از صحبت های ترامپ ندیدم
چرا دیروز ندیدم و امروز دیدمش
این یعنی چی؟؟؟؟
یعنی اینکه درخواستی که دیروز از خدا خواستم ،الان نشونه بسیار قوی بهم داد تا بگه آره طیبه توام به زودی نقاشی خودت رو به ترامپ ،به ایلان ماسک به رونالدو و حتی انسانهای ثروت مند خداگونه ای که فرکانس نقاشی هات رو که با حس خوب هست و خداگونه هست رو دریافت میکنن و به بالاترین قیمت ها ازت خرید میکنن
این یه نشونه بسیار جدی و قوی بود برای من که درخواستت رو دیروز کردی و الان نشونه اومد و باید قدم هات رو قوی برداری و عمل کنی تا قدم های بعدی بهت گفته بشه
خدای من بی نظیر و بی همتا و ماچ ماچی من تو چقدر عظیم و قدرتمندی
به خودم گفتم فکر کن اون دختر فقط یه سوال پرسید ازش و با قلبی که صد در صد به سمت خدا باز بوده که فرکانسش رو ترامپ گرفته و صداش کرده تا بهش کار بده و استخدامش کنه
پس این یعنی اگر تو ،طیبه تو رو میگم آره خود خودت
اگر تو اصل رو هرلحظه در تک تک لحظه هات به یاد بیاری و ازش کمک بخوای و توحید رو در عمل اجرا کنی
میرسه اون روزی که تو هم نقاشی هات رو به ترامپ میفروشی و حتی میتونی از نزدیک صحبت کنی
درسته هیچی نمیدونم که چحوری قراره این خواسته رخ بده ولی یه ایمانی ته ته دلم دارم که آرومم میککه تابه مسیر تکاملم ادامه بدم و به وقتش رخ میده صد در صد
ایمان به غیب
باوجود اینکه نمیدونم چی قراره رخ بده قلبم گواه میده که ادامه بده و تسلیمش باش
ربّ تو همه کارهارو به سادگی و به هموتر ترین شکل ممکن انجام میده و تو به تک تک خواسته هات که میرسی ،بلکه بیشتر از اون هارو دریافت خواهی کرد
ولی تاکید میکنم در صورتی دریافت خواهی کرد که دست به اقدام و عمل کنی
و به این ترتیب با ایلان ماسک و رونالدو و انسانهای خداگونه ثروتمندی که با دیدن رفتار و صحبت هاشون تو رو به خدا نزدیک و نزدیک تر میکنه
خدایا شکرت
قلبم رو باز کن تا با دیدن انسان های ثروتمند و خداگونه هرلحظه با صحبت هاشون تو رو به یادم بیارم و ربّ و صاحب اختیارم رو قدرتمند ترین بدونم و تسلیم فرمان ربّ باشم
خدایا شکرت
حتی بعد از ایلانماسک یه فایلی دیدم
گفت یکی از اشتباهاتی که من داشتم ، که سعی کردم اصلاحش کنم ،اینه که بیش از حد به استعداد افراد اهمیت داده ام
و به شخصیتشون توجه کافی نکردم
این اشتباه رو چندین بار مرتکب شدم
هر بار گفتم
دیگه این اشتباه رو تکرار نمیکنم
و دوباره مرتکب میشدم
و فکر میکنم واقعا مهمه که
فردی قلب خوبی داشته باشه
خیلی مهمه
این اشتباه رو کردم که فکر میکردم، بعضی وقتا فقط هوش و عقل مهمه
و انگار باز همون پیام ترامپ رو به من رسوند که اصل رو اولویتت قرار بده و خدا رو در هر کاری ببین و ازش هدایت بخواه و تسلیمش باش که خدا خودش میدونه چجوری تو رو به خواسته هات برسونه
متواضع باش هر لحظه طیبه سعیتو بکن و تلاشت دیده میشه
خیلی خوشحالم از اینکه خدا به بی نهایت طریق داره به من درسهایی برای تکاملم می آموزه و من سعیمو میکنم تا عمل کنم و تا هر روز بیام و نتایجم رو بنویسم و هر روز پیشرفت کنم به کمک خدا
خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
دوستتون دارم
دورود طیبه جان
چند وقته دارم کامنت های تو میخونم احساس میکنم خیلی پیشرفت کردی دقیقا حس تو کامل میگیرم حتی نحوه نوشتن ونگارشت هم پیشرفت داشته با همین فرمان بری به یاری حق به آرزوهات میرسی
ویه روز از آمریکا همراه استاد برای بچه از موفقیت هات میگی.
خدایا شکرت.
به نام ربّ
سلام آقای بیگی
ممنونم از شما که وقتی ارزشمندتون رو برای خوندن رد پاهایی که مینویسم میذارین و برای من مینویسین
اینجا که این حرف رو برام نوشتین :
حتی نحوه نوشتن ونگارشت هم پیشرفت داشته با همین فرمان بری به یاری حق به آرزوهات میرسی
سعی کردم سریع یادم بیارم که من هیچی نیستم و خداست که داره میگه و منم چشم میگم و از این همه لطف و محبتش رد پامو میذارم که هر وقت دوباره خوندم به یاد بیارم که چقدر از روزی که ازش خواستم و اجازه دادم کمکم کرد و داره بی نهایت تر میکنه این هدایت هاش رو
هر روز باید یادآور بشم به خودم که من هیچ کاره ام حتی در نوشتن
چون امروز با پیام یکی از دوستان که سبب شد برگردم و اول نوشته های خودمو بخونم که ببینم چی نوشتم
با کمال تعجب حیرت زده شدم که نه طیبه تو نبودی که این نکشته هارو نوشتی چون خودم انگار بار اولم بود اون جملات رو میخوندم
در صورتی که عقل منطقی میگفت خودت نوشتی طیبه
ولی نه من نبودم من داشتم جملاتی که نکشته بودم از رد پای روزم رو میخوندم و اشک میریختم که چقدر زیبا نوشته شده که قشنگ اینو درک کردم که من هیچی نیستم
چون من تا جایی که یادم میاد جمله بندیام درست و حسابی نبود و حتی سختم بود فارسی صحبت کنم
یه دختر ضعیف بودم که ترک زبان بود و میترسید با آدما توی شهر تهران فارسی صحبت کنه
از روی که خدا وارد زندگیم شد و البته به قول استاد عباس منش ،من بهش اجازه دادم وارد زندگیم بشه
نه تنها صحبت کردنم بله همه چیز رو داره تغییر میده و هر روز شگفت زده ترم میکنه
و بی نهایت ازش سپاسگزارم که با پیام شما به من یادآور شد که طیبه هیچی نیستی و متواضع بودنت در مقابل من رو هر روز به خودت یادآور شو
چون دو سه روزیه الان که فکر میکنم میبینم کمتر گفتم که من هیچی نیستم و به خودم یادآوری نکردم
ممنونم که با کلامتون این متواضع بودن به من یادآوری شد
و ممنونم از دعای خیری که برای من از خدا طلب کردین
الهی برای شما هم به زودی همین دعای خیر که در خانه استاد عباس منش مهمانشون باشید و از نتایجتون بگین به زودی ببینیم و بی نهایت ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق باشه برای شما
سپاسگزارم
سلاااام استاد جونم، سلاااام به خانوم شایستهی عزیز و مهربان و
سلام به همهی بچههای دوستداشتنی این سایت بهشتی
واااااای استاد جونم چقدر این تیشرته جذابتون کرده بوده. با اینکه اونموقع استایل قبلیتون بودید ولی چقدر شاداب و زیبا و جذاب، با اون نور قشنگی که افتاده بوده تو خونه، صورتهاتون مثل ماه داره میدرخشه. چقددددددر زیباست این عکس جفتیتون روی بنر سایت.
با اینکه من عادت دارم فایلها رو صوتی دانلود میکنم، اما دلم خواست این یکی رو تصویری دانلود کنم از بس که این بنر جذاب بود برام. بعد که آخرای فایل دیدم دریم بردتونو گذاشتید کلی ذوق کردم. گفتم خدایا ببین گفتی تصویری دان کنما یه دلیلی داشت. قربونش بشم خداجونم همهچی رو داره بهم میگه.
البته من همون روز اول که فایل رو گذاشتید روی سایت، دیدم، با تیپ قشنگتون حال کردمو با دریم بردتون به اوج آسمونها پرواز کردمو برا خودم هزار تا عکس از رؤیاهام دانلود کردمو تا ساعتها بهشون فکر میکردم. همچنین به ایمان شما، به توکل و اعتماد بینهایتتون به رب و مسیرهایی که طی کردید تا به اینجا رسیدید و البته که مثل همیشه ( روم به دیوار) قصد نوشتن کامنت هم نداشتم ولی از اونجا که امروز هدایت شدم به خوندن کامنت طیبه جان مزرعهلی که بسیار توحیدی و متحول کننده بود(داستانشو تو پاسخ به کامنتش نوشتم) قلبم بهم گفت یه تکونی بده بخودت و بعد از مدتها یه کامنت بنویس لااقل برای تشکر از استاد جونت که عاشقشی و دم به دقیقه همهجا میگی بقول استاد بقول استاد… .
خلاصه برای قدمهای اول تعهد بیشتر، یه کاراییم کردم ؛ یکیش اینکه بعد از چند سال حضور تو سایت، امروز رفتم عکس پروفایل گذاشتم که ایکی ثانیهای انجامش دادم، یه تغییر کوچولو تو پروفایلم دادم و یه پاسخ دیگه هم برای یکی دیگه از بچهها نوشتم که از قلبم میاومد. خیلی از دوستان، کامنتاشون تو دلم شور و شعف میندازه و کلی چیز یاد میگیرم و از اعماق قلبم سپاسگزارشونم ولی کامنتی نمینوشتم براشون و اون کمالگراییه همیشه جلومو میگرفت که حالا مثلا چی میخوای براش بنویسی، اون خیلی موفقه، خیلی عملگراست، خیلی با ایمانه و… از این مدل نجواهای ذهنی که میخوام ازین پس یه تو دهنی محکم بزنم بش و هرجور شده یه پاسخ هرچند کوتاه برای بچههای باحالی که کلی وقت میذارن از تکتک لحظات و تجربیاتشون مینویسن، بنویسم .
من تا چندماه پیش اصلا تو مدار خوندن کامنتا نبودم ولی کمکم داره تبدیل میشه به روتینم و چه لذتی میبرم خداجونم شکررررررت.
بیشتر از یک ساعته که دارم کامنت میخونم. تمام این مدت داشتم فکر میکردم که من چی دارم که بنویسم یا چطور بنویسم، تا اینکه یهو تو کامنت یکی از بچهها یه جملهای نظرمو جلب کرد؛ تو دوره قانون آفرینش راجع به رابطهی اصلی ما که با خداونده… دیگه بقیهشو نخوندمو سریع اومدم بنویسم چون یه خاطره تو ذهنم مرور شد که چندماهه پیش باعث شد شروع کنم به دیدن خدا تو زندگیم
و باور بیشتر به غیب .
یادم میاد یه شب تو تابستون یه خواب عجیب و ناخوب دیدم که از خواب پریدم.
گوشیمو دست گرفتم نگاه کردم به ساعت 4:4 دقیقه صبح بود. نمیدونم معنیش چیه ولی مطمئن بودم الکی این ساعت رند از خواب نپریدم و حتما یه نشونه ای داره برام.
یه حسی گفت باید رابطهتو با خدا درست کنی، باید بهش وصل شی ؛ تعبیر این خواب اینه که خیلی از خدا دور شدی. ( خیلی وقت بود که از کار کردن روی ذهنم بصورت جدی دست کشیده بودم و با اینکه فایل گوش میدادم ولی عملگراییم خیلی کم بود و اوقات زیادی توجهم به نکات منفی زندگیم بود و حسم براحتی بد میشد)
سریع اومدم تو سایت و زدم رو نشانه ی امروز من.
باورنکردنی بود…
نشانهی امروز من باز شد؛ قسمت دهم قانون آفرینش
همون نیمه شب تو ذهنم مرور شد که ؛
قسمت دهم راجع به اصلیترین رابطهی ما در جهان بود که با خداونده.
( چون وقتی از رو سایت برداشته شده بود
تو یه کانال تلگرام رایگان گذاشته بودن، اون روز گوشش
داده بودم بعد که دوباره اومد رو سایت پاکش کردم)
گفتم منکه دوره رو ندارم الان، بذار توضیحات پایین
صفحه رو بخونم ببینم همینه که فکر میکنم و چه جالب
بود وقتی جملات خانوم شایستهی عزیز رو خوندم اونجا
که دقیقاً اینو نوشته بود ؛
این بخش راجع به مهمترین رابطه ی زندگی ما هست که رابطه با خداونده.
باید مهمترین رابطهی خودتو درست کنی.
یا یه جملهای بسیار شبیه این.
و از اون شب تا چندوقت، بیشتر از خدا کمک میخواستم،
سعی میکردم فایلای توحیدی رو بیشتر گوش بدم و تا
جایی که میفهمیدم تو عمل پیادهشون کنم و
سپاسگزاریهام بیشتر و بهتر شد تا اینکه یک روز استاد
فایل ” تسلیم بودن در برابر خداوند ” رو گذاشتن رو
سایت و من از روز اول تا مدتها اونو هر روز چندین و چند
بار پلی میکردم. کامنتهای توحیدیتر رو بیشتر میخوندم،
سیو میکردم، راجع بهشون با دوستم صحبت میکردم.
سعی میکردم نمازهامو با توجه و خلوص بیشتر بخونم،
قرآن رو هم بیشتر وقت میذاشتم و دقیقتر میشدم توش.
نتایج کوچیک و بزرگ زیادی گرفتم تو این چندماه و روند
سینوسی نتایج و احساساتم، دوباره رو به رشد شد و تا
همین الان هم ادامه داره.
کم کم سرم خلوتتر شد، حتا دوستامم دیگه زنگ نمیزدن
بهم یا چنتا از رابطه هام خودبخود تموم شد ، وابستگیام
تموم شدن و انگار رها شدم. تازه دارم میفهمم وقتی دل
از همه میکنی و فقط خدا رو داری یعنی چی. الان حس
میکنم از همیشه تو زندگیم تنهاترم و خوشحالتر.
هیچوقت اینقدر احساس رهایی و آزادی نداشتم.
هرچند که خیلی پیش اومده باز ازش دور شدم و به بیراهههای
ذهنم رفتم اما فهمیدم که خیلی نزدیکه بهم و هرموقع من
اراده کنم اون آماده ست که اجابتم کنه، نشونهها رو
میفرسته و هدایتم میکنه.
سپاسگزارم استاد جان جاااانانم و خانوم شایستهی عزیز و مهربان بابت این فایلهای بینظیری که تدوین میکنید و نوشتههای بیرقیبتون
و سپاسگزار دوستان که با درک آگاهیاشون تو کامنتا ما رم مستفیض میکنن
میسپارمتون به آغوش امن و گرم ربّ بیهمتا
به نام خدا
سلام به دوست عزیزم روستا جان
دلم گفت اینجا بنویسش
من چند ساعت میشه در کامنت شما غرق شده ام چون خودم به تضاد روابط برخورد کرده بودم
من از روابط خیلی ضربه خوردم و می دونم که همه تقصیر خودم بوده
اما چیزی که هست و من در روابط باهاش برخورد کردم این بوده و هست که بعضی از آدمها قانون را نمی دونند و نباید هم بدانند این درست
ولی یا می خواهند با من رابطه داشته باشند حالا بعضی ها هم که بزور است
و بعضی ها هم با رفتارهایی واقعا
حالا در جمع در خلوت سوال هایی را در ذهن من بوجود آورده اند
بعضی ها که خودشون رفته اند کنار
بعضی ها خودشون را اصلاح کرده اند
ولی بعضی از افراد را واقعا باید به خدا سپردشون و این هم برای من سخته و هم محال
من چند روز بود برای درک بیشتر قوانین که عملگرایی را می خواستم بیشتر در وجودم نهادینه کنم در کامنت ها کم کاری کردم و دوباره اخبار منفی حرف های منفی ووو
همه دوباره به سراغم اومد
ولی لطف خداوند همیشه شامل حال من بوده و دوباره من را بر گرداننده
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
ولی این تضاد هم هست که خودت هستی و خودت و خداوند تبارک و تعالی
ممنون دوست عزیزم
اگر صحبتی هست بگو و بنویس برام تا دست خداوند باشی و استفاده کنم و مسیر برام هموارتر شود
خدایا شکرت
سلام رها جان
امیدوارم حال دلت عالی باشه
ممنونم که برام نوشتی
اون چیزی که من درک کردم از قانون، توی روابط؛
بزور نمیتونم کسی رو از زندگیم بندازم بیرون ، اگه منفیبافه و دیدگاههاشو دوست ندارم، ولی هنوز تو زندگیمه، و هر روز میبینمش یا مجبورم باهاش باشم، یعنی من هنوز تغییر جدی و بزرگی نکردم و یه همفرکانسیای باهاش دارم.
خیلی زیاد پیش اومده که رو خودم کار کردم و تو روابطم سریع نتیجه رو دیدم. از اونجایی که خیلی خوب درک کردم که آدما آینهی ما هستن اگه مشکلی تو روابطم پیش بیاد همیشه اول انگشتم رو بسمت خودم میچرخونم و بدنبال اینم که چی درونم بوده که مثلا اون آدم که دوست صمیمی من بوده یه رفتار ناراحتکننده داشته باهام.
گاهی من واقعا رابطههام عالی بودن و در همون حال شروع به کمرنگ شدن کردن و یه روزی تماااام. مخصوصا چندماه اخیر و من انگشت به دهان…
به این نتیجه رسیدم که مدارهامون کاملا از هم جدا شده و هیچ اشتراک فرکانسیای باهم نداریم دیگه. چون با اینکه خاطرات عاشقانهای باهم داشتیم تو رفاقت، خودبخود همهچی با اون آدم تموم شد، نه اینکه آدم بدی شده باشه رفیقم، نه، اما بهرحال هیچکدوممون انگار از بودن باهم اون لذت قبل رو نمیبریم و دنیاهامون کاملا متفاوت شدن.
یاد گرفتم، جاری باشم و رها، بگذرم و عبور کنم. بگذارم آدمها برای خودشون زندگی کنن، اگه دوست صمیمیم کاری کرد که خیلی ناراحت شدم، حتا بروشم نیارم، فقط فاصله بگیرم و درسشو بگیرم. این رابطه چیو بمن یاد داد و چه درسی برام داشت.
یاد گرفتم، خودم خیلی تحسینبرانگیزم و احتیاج ندارم هی بقیه رو تحسین کنم.
یاد گرفتم قبل اینکه بقیه بیاد من باشن، خودم یاد خودم باشم و هدیه تولدمو بخودم بدم.
یاد گرفتم نیازی نیست بیش از حد به آدمای عزیز و دوستداشتنی دور و برم بچسبم، چون همهشون تیکهای از خدان و من باید فقط بخود خدا بچسبم نه به بندههاش.
هیچوقت به همسرمم نچسبیدم، در حالیکه عاشقانه بمن محبت میکنه و تا جایی که بتونه همهچیو در اختیارم میذاره و بینهایت آزادی بهم میده که من حداقل دور و برم خیلی کم دیدم.
یاد گرفتم باید به آدما آزادی انتخاب داد، شاید نخوان بودن با منو انتخاب کنن، اشکالی نداره، من تو دنیای خودم راحتم. نگران نشم، واکنش نشون ندم، قضاوتشون نکنم.
یاد گرفتم من نمیتونم اونا رو تغییر بدمو بهترشون کنم، تلاشی که همیشه میکردم و میخواستم تو دنیای اطرافیانم تاثیرگذار باشم و از قدرت فن بیان و جذاب بودن کلام و تاثیرگذاریم استفاده کنم. چیزی که همه بهم میگفتن. بقول استاد خیلی خوششون میاومدا ولی هیچ نتیجهای نداشت.
و در نهایت یاد گرفتم، خدا کافیه ، خیلی کافی و هرچقدر از روابط دیگهم کم کنم و با خدا دوستتر بشم، خوشحالترم، راضیترم از زندگیم و خدا خودش راهها رو بهم میگه، همیشه در دسترسه، راهنماییم میکنه، احساسمو خوب میکنه، هم محبت میاره برام، هم ثروت و هم سلامتی. نشونههایی بهم میده که براحتی به هرکدوم بخوام میرسم، من فقط باید ستایشش کنم و شکرگزاری…
میسپارمت به آغوش آرام پروردگار
سلام عزیزم رستا جان
تحسینت میکنم برای متعهد بودن وکار کردنت وتلاش برای تغییر باورهات
واقعا چقدر حس خوبیه وقتی توی مسیر درست ک باشیم همه خودب خود ازما دور میشن انگار ک نیستن
وفقط افرادی میان ک یکجایی ب کار ما میان
میان ب ما خدمت میکنن رایگان ومحبت هم بالاش بهمون میدن وراحت میرن بدون چشم داشتی
چقدر برای من مثل شما بوده این بودن توی مسیر و خارج شدن از مسیر
وقتی بعدش میام توی مسیر وتسلیم میشم هرروز بهم گفته میشه چکار کنم پله ب پله اتفاقات بهتر میشه وتکامل طی میشه تا ب هدفم میرسم بعد چند ماه
خدایا شکرت
سپاسگذارم ک کامنتت باعث مرور مسیر برای من شد
عزیزم درپناه الله یکتا باشی
سلام فاطمه جان
شب پاییزی قشنگت بخیر،
حال دلت عالی
سپاسگزارم از تحسینت عزیزم
آره حس بینظیریه وقتی به این حد از رها بودن برسی، که درگیر آدمای اطرافت نباشی و فقط بفکر خودت و خواستههای خودت باشی
وقتی برمیگردی به مسیر با یه انرژی عالی و خدا نشونههاشو باز یکی یکی برات میفرسته و انگار با فانوساش داره راهتو روشن میکنه.
از خدا میخوام همیشه تو مسیر بمونیم و هر روز بیشتر آسان بشیم برای آسانیها .
و سپاسگزارم که برام نوشتی فاطمه جان
در پناه رب یکتا شاد و سلامت باشی
روزیهات بیپایان
سلام سوال اول و مهم که ذهنم را مشغول کرده
این ظاهر الان استاد عباس منشه؟؟؟
چرا اینقدر چاق هستن ؟
مگر لاغر نشده بودن؟
دوره سلامتی برای همین آماده شده بود؟
چرا از قبلشون هم چاق تر شدن؟
من واقعا خیلی تعجب کردم
ممنون میشم که بهم پاسخ بدین چون این دو گانگی برام پیش اومده
سلام ب خانم مهتاب یغما …
امیدوارم حال دلتون خوب باشه …صبح طبق عادت همیشگی یه نگاه کوچولو ب سایت انداختم و برحسب تصادف کامنتت که اخرین کامنت این صفحه بود رو خوندم …
قبل از هر چیز بگم من نیومدم از شما انتقاد کنم یا نصیحت کنم ….یا خدای ناکرده شمارو ناراحت کنم ….شما یه سوالی مطرح کردی تو کامنتت و منم یه اگاهی اومد مطرح میکنم پیشاپیش از شما عذر خواهی میکنم….موضوعاتی که مطرح میکنم کلی اند و مربوط ب همه ما میشه…
دوست عزیز اگه بخوایم بچه هایی که تو سایت استادعباس منش هستن رو ب 3دسته تقسیم کنیم ب ترتیب :
1- گروه خوشبین ها
2- منتقدین
3- گروه بدبین ها و منفی بین ها…
همه ی ما دوست داریم جز گروه اول باشیم اما این وسط ذهنه که مقاومت میکنه مخصوصا فردی که ذهن بسیار منطقی یا بدبینی داره …..
برای رسیدن ب گروه اول باید کار کرد باید تلاش کرد اینطور نیست شب بخوابیم صبح بلند شیم ب همه چی خوشبین باشیم ….
باید اعتراف کنم من جز گروه سوم بودم ( البته که خودم دوست نداشتم این شکلی باشم اما جایی که کودکی تربیت شدم این شکلی بودن و هنوزم هستن منم ب همین شکل عادت کردم طوری که خیال میکردم تمام رفتارهای من منطق پشتشه و تنها منم که درست فکر میکنم و بقیه همه دارن اشتباه میکنن )
اما بعدا که با قوانین جهان اشنا شدم دیدم در دنیای مادی چیزی ب اسم درست یا غلط وجود نداره تنها چیزی که هست باوره …مثل مجسمه سازی که هر مجسمه ای دوست داشته باشه با گل درست میکنه …
ما هم تنها با معجزه باورهاست که میتونیم ب هرچیزی که میخواییم برسیم
درواقع با معجزه باور قدرت خداوند در زندگی ما نمایان میشه هرچیزی که باور کنیم در زندگی ما اشکار میشه …حالا انتخاب با خودته دوست داری باور کن دوست نداری باور نکن البته که برای باور کردن در ابتدا باید خوشبین بود با بدبین بودن و داشتن ذهنیت منفی نمیشه باور رو تغییر داد …
اما برای باور کردن چیزی یا تغییر ذهنیت مون یه اصولی هست که باید انرا اموخت …
خدارو شکر بعداز تقریبا 5سال کارکردن روی خودم یک گروه بالاتر اومدم الان جز گروه منتقدین قرار دارم البته منتقدینی که مثبت اندیشن و مغرضانه انتقاد نمیکنن ….
بقول استاد برای رسیدن ب حقیقت باید اول ب همه چیز شک کرد …
مطمئنم تا یکی دو سال دیگه جز گروه خوشبینها قرار خواهم گرفت میدونم بایدکار کردن رو ذهنم مستمر باشه و همینطورم هست ( البته تاکید میکنم گروه خوشبینها نه توهمی ها )
کار کردن هم ب حرف نیست دوست من باید تلاش کرد ذهن ها متفاوتن هر کسی هرجوری دوست داره فکر میکنه ….
شاید جهان ب شکلی که ما ادما درک میکنیم نباشه چون جهان بی نهایته ….شاید ما ادما در بیداری داریم خواب میبینیم و وقتی میمیریم ب اگاهی میرسیم …..
دنیا میتونه برای هر فردی جوری باشه که او درک میکنه …هر ادمی میتونه یه درکی جدا و متفاوت از بقیه ب دنیا داشته باشه ان وقت چیزی میبینه و تجربه میکنه که با افراد دیگه متفاوته زیبایی این دنیا ب همینه ….
ادمی بواسطه ذهنی که خداوند ب او داده موجودی ناشناخته ست زیرا ذهن هر لحظه میتونه ادمی رو اسیر توهمات خویش کنه و یا برعکس خود او میتونه کارهای خارق العاده ای توسط ذهن انجام بده زیرا روح خداوند که در ما دمیده شده محدودیتی نداره و بی انتهاست …
محدودیت فقط در ذهن ادماست ذهن یک ابزاره که خداوند در اختیار ما قرار داده برای رسیدن ب بی انتها ( تکامل )
اما برای استفاده از این ابزار قدرتمند مثل هر کار دیگه نیاز ب یادگیری هست برای انکه با قدرت اول که همون ذهن ماست ب خواسته هامون برسیم باید سازوکار ذهن رو یاد بگیریم
ذهن همه ی انسانها بخشی داره بنام منطق که برای باور پذیری یا تغییر چیزی که یه عمر باورش کردیم باید براش منطق بیاریم وگرنه محال ذهن بپذیره و باوری شکل بگیره یا تغییر کنه ..
تا باوری شکل نگیره ذهن تغییر نمیکنه تا ذهنیت تغییر نکنه ب ارزوها و خواسته هایی که داریم نمیرسیم چون همه چی در ابتدا از ذهن ادمی شروع میشه …
حتی اگه ب چیزی که میخوایم رسیده باشیم ولی ذهنیت مون تغییر نکرده باشه باز لذت نمیبریم چون همه چی ذهنیه و ابتدا در ذهن شکل میگیره حتی احساس …
تمام حرکات و تلاش جسمی و اقداماتی که ما در طول شبانه روز انجام میدیم …حتی صبح برای اماده شدن و ب سرکار رفتن ابتدا از ذهن شروع میشه …
احساسی که در طول روز داریم و منجر ب اقدامات میشه در ذهن شکل میگیره ب همین خاطر کنترل ورودیهای ذهن مهمترین کار افراد موفقه… که بهش عادت کردند
ما باید عادت کنیم توجه مون رو ب خوبی کنترل کنیم چون این کاریه که تا اخر عمر باید مراقبش باشیم دقیقا مثل باغی که اگه ب حال خودش رها بشه پرازعلفهای هرز میشه…
نمیشه با یکبار تراشیدن علفهای هرز توقع داشته باشیم دیگه هیچ وقت علف هرز در نیاد این یعنی توهم…
همه چی در این جهان انرژیه و انرژی همواره در حال تغییر شکل….در ذهن ما هم مانند باغ همواره افکار مختلف در حال روییدنند…و ما باید مراقبشون باشیم افکار منفی نرویند
ما تو دنیایی زندگی میکنیم دوقطبیه هم سلامتی هست هم بیماری …
هم ثروت هست هم فقر
هم زشتی هست هم زیبایی
هم شادی هست هم غم
اما شما چی دوست داری توی زندگیت باشه ؟
دوست من ببخش اینقدر رک حرف میزنم …
ب لطف سایت خوب و مدرن استاد شما نزدیک ب 6ساله هیچ فعالیتی نداشتی توی سایت …بعد از 6سال اومدی یه کامنت گذاشتی اونم چند خط فقط حمله کردی ب استاد …
من نیومدم اینجا از استاد طرفداری کنم یا دفاع کنم استاد خودش یه تنه همه ی مارو حریف ….
مثلا با دیدن یهویی چهره استاد نوشتی :
چرا استاد اینقدر چاق هستن ؟
مگر لاغر نشده بودن؟
دوره سلامتی برای همین آماده شده بود؟
چرا از قبلشون هم چاق تر شدن؟
شاید منم در ابتدا اینجوری فکر کردم ولی باید در جای دیگه ای باز استاد رو دید…نمیشه همین جوری زود قضاوت کرد
چیزی که میخوام بگم اینه :
نزدیک ب یک ساعت فایل ضبط شده شما هیچ کدومشو نشنیدی و ندیدی و ازش صحبت نکردی و فقط زوم کردی رو چهره استاد که چرا اینقدر چاق شده ؟؟؟!!!
بازم میگم دوست عزیز من نیومدم ب شما حمله کنم یا خدای ناکرده ب شما بی احترامی کنم ….من نه شمارو دیدم نه خصومتی با شما دارم نه اومدم ب شما چیزی یاد بدم مدت عضویت شما هم تقریبا دوبرابر منه تو سایت …
من فقط چیزی که ب یکباره ب ذهنم اومد دارم مینویسم شایدم در اخر اصلا این کامنت رو هم ارسال نکنم و حذفش کنم نمیدونم چون من تو سایت خیلی کامنت مینویسم و در نهایت حذفشون میکنم …. شاید بیش از صدها کامنت نوشتم و حذف کردم …..اما :
ذهن همه ی ما ادما بیماره ….این طبیعت ذهن ادمیه که همش دوست داره با مثبت اندیشی مخالفت کنه کار ما هم اینه باهاش مدارا کنیم و اروم اروم کنترلش کنیم تا ب ارامش ذهن برسیم چون قدرت ما انسانها در ارامش ذهن ماست …
برای اینکه دنیا رو جای زبیاتری ببینیم باید ب ارامش ذهن برسیم ….
برای اینکه از این زندگی که یه فرصت کوتاهیه و در اختیار منو تو و بقیه گذاشته شده لذت ببریم باید ب ارامش ذهن برسیم …
مصیبتی ب نام اندیشه منفی …همیشه بوده و هست و خواهد بود …..
همه چی بستگی ب این داره که چگونه از ذهن خود استفاده میکنیم گفتگوهای ذهنی مان را چه بر زبان بیاریم و یا اینکه انهارا فقط در سکوت فکر کنیم قدرت فوق العاده ایی دارند …
خلاصه باید جایی باهاشون رودرو بشیم و اونارو از ذهنمون بیرون کنیم …
منم اوایل مثل شما بودم یه بار یا ….فکر کنم …..دوبار بود…. مثل همین کامنت شما ….منم ب چیزی اعتراض کردم همون اوایل بود فکر کنم عضو شده بودم تو سایت که خانم شایسته محترمانه اما کمی تند پاسخم رو داد حقیقت کمی ناراحت شدم
دفعه دوم ب حرف استاد انتقاد کردم استاد چند وقت بعد یه جایی داشت صحبت میکرد خیلی محترمانه ب من و خیلی از دوستان پاسخ داد …..
همونجا ب خودم گفتم من برای چی اینجام ؟
اومدم با بقیه بجنگم یا چیز یاد بگیرم ؟
اگه اومدم چیز یاد بگیرم پس ذهن منفی بین و جنگجوم رو باید ساکت کنم ….تا وقتیکه میخوام با همون ذهنیت قبلیم اینجا باشم چیزی یاد نمیگرم و فقط دارم وقتم رو ب هدر میدم ب این شکل ذهنم رو ساکت کردم تا اروم باشه و فقط یاد بگیره …
ذهن ادما متفاوته …البته هردوستی حق داره برای یادگیری و برای خودشناسی هرچیزی درونش هست رو بریزه بیرون روی دایره تا این کارو نکنه اصلا رشدی در کار نیست …….
کسی هم حق نداره بهش گیر بده من فقط دارم مسیری که خودم رفتم و نتیجه داده برای شما بازگو میکنم …
خیلی ها جسارت همین کارم ندارند اینکه اینقدر جسارت داشتی و درونت رو ریختی بیرون جای تحسین داره حداقل مثل بعضی ها شواف نمیکنی …….
برای خودشناسی باید ب نقاط تاریک ذهن حمله کرد این کار شهامت میخواد بازم میگم کار هرکسی نیست خیلی ها تو خلوت خودشونم میترسن رفتارشونو زیر ذره بین ببرن چون احساس شون بد میشه وقتی میبینن فردی هستن که نمیخوان باشند ….
تا زمانیکه ادمی پذیرش نداشته باشه ب خودشناسی واقعی نمیرسه و تا ب خودشناسی نرسه رشد نمیکنه و تا زمانیکه رشد نکنه موفق نمیشه و همون نتایج قبلی رو میگیره …
دوست من معمولا کسی که بیرون گود هست درون گود رو ب خوبی میبینه…شاید استاد ب این شکل ادبیات اصلا توجه ای هم نکنه و ازش رد بشه همینطور دوستان دیگه ب سوالت توجه ای نکنن ….چون ما اینجا داریم از استاد یاد میگیریم که فقط ب نکات مثبت توجه کنیم
باید یاد بگیریم توجه مون رو از روی نکات منفی برداریم و بذاریم بر روی نکات مثبت …
اگر شکل و شمایل استاد تو ذهنت علامت سوال بزرگ ایجاد کرده …نمیدونم شاید تو دوربین بد افتاده شاید دوربین داره این شکلی نشون میده….
یا شاید موضوع چیز دیگه ایه مثلا ب حرفها و اموزشهای استاد شک داری و حرفهاش رو باور نداری …. نمیدونم ب هر حال هر چیه برمیگرده ب باور ….
سوالی که من تقریبا 10روز پیش تو قسمت عقل کل پرسیدم :
اگر من بگم فرد موفقی هستم چطور حرفم را باور میکنید؟
البته سوال من کلی بود ( منظورم …من نوعی بود ) در واقع سوال من در ارتباط با موضوع باورها بود
خیلی از بچه ها اومدند نوشتن : ما نیازی نداریم شمارو باور کنیم …اگه موفقی برای خودت هستی و از این جور حرفها …
با اینکه من ادامه سوالم توضیحات تکمیلی دادم تا بچه ها متوجه سوال بشن اما در هر حال بگذریم ……فهمیدم خیلی ها اصلا تو باغ قدم نمیزنن ….
یکی از دوستان عزیز بنام خانم نداگلی بخشی از پاسخشون ب این شکل زیبا بود … بد نیست این قسمت پاسخشون بیارم خیلی با موضوع ما مرتبط هست :
( ایشون گفتن من نیازی ندارم بدونم ادما راست میگن یا دروغ ….راست و دروغ پای خودشون من اونی رو ب خورد ذهنم میدم که دوست داره باور کنه )
البته که ادم اینجوری باشه خیلی خوبه اینجوری بودن نیاز ب قدرت ذهن بالایی داره …
ولی فردی که ذهن منطقی داره و اوایل کار روی ذهنش هست ذهن مقاومت شدیدی داره برای باور کردن ….چون منطق ذهن اجازه نمیده ….
شاید برای فردی که چند سال داره رو خودش کار میکنه و با این موضوعات اشنایی داره ب این قدرت رسیده اما فردی که تازه با این مباحث اشنا شده بعید میدونم ب همین راحتی و چشم بسته هرچیزی که تو فضای مجازی میبینه و میخونه رو باور کنه ….( منظورم باور کلامی نیست باوری که براش حرکت کنه …)
ب هر حال دوست عزیز خانم مهتا یغما بازم از شما تشکر میکنم بابت موضوعی که مطرح کردین و باعث شد بنویسم
و همینطور از شما عذرخواهی میکنم بابت موضوعاتی که مطرح کردم اصلا منظورم شخص شما نبود و نیست ….
خیلی ها هستن تو سایت ب همین شکل هستن حالا یا روشون نمیشه یا ب هر دلیلی مطرح نمیکنن ولی همه ی ما اینجاییم تا از همدیگه چیز یاد بگیرم و ب همدیگه کمک کنیم تا رشد کنیم اینجا چیزی ب اسم غرور و منم منم و شاگرد اول و دوم بودن کلاس که خیلی ها مطرح میکنن نداریم …
ما اینجاییم تا از همدیگه چیز یاد بگیریم و تو زندگی مون موفق بشیم …حتی خود استادعباس منش هم داره همچنان یاد میگیره….
غرور دانستن باعث میشه از یادگیری بیشتر جا بمونی …
تا زنده ایم درحال یادگیریم …
تشکر ….
سلام دوست عزیز
خط اول زیر کادر عکس استاد را بخونین:
« بخش اصلی این فایل چندین سال پیش ضبط شد اما تدوین نشد و بر روی سایت قرارنگرفت.»
در کل اکثر مطالبی که تحت عنوان خانه تکانی ذهن مریم جون دارن زحمت میکشند و روی سایت میذارن، مربوط به لایو های چند ساله گذشته استاد هست و طبیعتاً فایل هایی ک مربوط ب قدیم هستش ظاهر استاد با الانشون متفاوته
سلام وقت بخیر
این فایل از فایلهای قدیمی استاد هست
که اصلا روی سایت نیومده بود
از موضوع گفتگو کاملا همه چیز مشهوده
این فایل بسیار قدیمی و چندین سال پیشه
در واقع قبل از قانون سلامتی و چند دوره قبلتر
ایشون الان با استایل قانون سلامتی دارند زندگی میکنند