توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 11

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید خرم دل گفته:
    مدت عضویت: 3461 روز

    سلام استاد عزیزم و خانواده عزیزم

    این فایل تون رو که دیدم خیلی خوشحال شدم و ممنون از این که نظرتون رو باهامون در اختیار گزاشتید خیلی خوشحالم که واقعا توی جمعی قرار گرفتم که مسیرش به سمت سعادت و خوشبختی انسان ها هست و این دقیقا همون چیزیه که همیشه ارزوش رو داشتم

    امروز حسم بهم گفت که یکی از اتفاقاتی رو که تجربه کردم و به نوعی ارتباطی هم با همین فایل داره رو بنویسم امیدوارم که با این کارم ایمان دوستان به خودشون و خدای خودشون قوی تر بشه و زندگی شون رو همونجوری که دوس دارن بسازن و از لحظه به لحظه زندگی شون لذت ببرن

    خوب من وقتی 13 سالم بود همیشه یک سری ارزوها داشتم اما خوب انچنان درگیر شون نبودم و بیشتر از زندگیم لذت میبردم تا این که پس از مدتی توی همون سن و سالم یک اتفاقی افتاد که باعث شد من بیشتر به ارزوهام فکر کنم و اهمیت بسیار بیشتری رو واسشون قائل بشم و همینطور ارزوهای جدید و بسیار بزرگتری رو پیدا کرده بودم ولی اصلا در اون موقع یک ذهنیت موفق که بتونم به اینا برسم رو نداشتم و ذهنم به شدت به شدت با من مخالفت میکرد میگفت مثلا تو توی الف بچه با این که نمیدونم مثلا اینجوری هستی اونجوری هستی میخوای به اینا برسی؟ داری مثلا جوک میگی یا خودت رو مسخره میکنی؟ بیخیالش شو به زندگیت بچسپ و این توهمات و ناشدنی هارو بزار کنار

    اما خوب این صدای ذهنم بود و صدای روح من نبود همیشه از درونم ایمان داشتم به خودم که یروزی هر اونجوری که زندگی مو میخوام خلق میکنم و بخاطر همین هیچوقت تسلیم نشدم جلوی این ذهنیت با این که هر روز انرژی منفی بهم میداد و میخواست نا امیدم کنه من تسلیم نمیشدم و هر شب درباره رویاهام و اونچیزایی که میخواستم تجربش کنم با خدا صحبت میکردم هر شب هر شب دربارشون فکر میکردم با خدا

    و اینم بگم که من اون زمان اصلا اشنایی با قانون جذب نداشتم اصلا فقط شاید اسم قانون رو شنیده بودم همین و اصلا نمیدونستم کارش چیه

    و خوب من همینطور درباره رویاهام فکر میکردم تا این که یه شب خواب دیدم که توی یک مدرسه هستم و یک کتابی رو دیدم که روبروم باز هست و یجوری ترغیب شدم برم سمتش و رفتم و تا این که اون کتاب رو دیدم که تمام صفحاتم سفید بود یه صدایی توی همون خواب بهم گفت که با خدا باش تا خدا تمام دنیارو بهت بده و سریع از خواب بیدار شدم و بسیار خوشحال بودم چون در واقع این رو جوابی از طرف خدا میدونستم چون هر شب داشتم باهاش از ته قلبم صحبت میکردم

    و وقتی که این اتفاق واسم افتاد خیلی خیلی ایمانم قوی تر شد و چیزی که من از اون خواب الان فهمیدم این بود که خوب مدرسه حکم تعلیم رو داره و کتاب هم خوب یک مطلبی یک موضوعی هست که در مدرسه اون رو یاد میدن بخاطر همین منتظر بودم منتظر یک اموزش یک راه یک چیزی که منو به رویاهام برسونه و دقیقا چند مدت بعدش من با قانون جذب اشنا شدم یعنی بطور خیلی خیلی اتفاقی و همونجا هم مثلا ذهنم باز افکار منفی رو میاورد ولی من همیشه به درونم اعتماد میکردم به قلبم و دنبال اون مطالب رو گرفتم و با یک سایت اشنا شدم که اموزشاتی در این مورد میداد که برای شروع خیلی خوب بود و من از طریق همون سایت باز اتفاقی توی نظرات یکی از افراد در همونجا با سایت استاد عباس منش اشنا شدم

    و واقعا اینجا همون مدرسه ایی بود که منو به سمت خواسته هام رسوند واقعا زندگیم کاملا یک معجزه شده بعد از این که من اون ایمان قوی رو در خودم ساختم بعد از اون که خودم و خدای خودم رو بهتر شناختم بعد از اون که توحید عملی رو درونم خودم ایجاد کردم و خدای خودم رو باور کردم میخوام اینو فریاد بزنم بعد از این که خدای خودم و خودم رو باور کردم زندگیم یک معجزه شد سراسرش معجزه شد

    شاید بگین چه معجزه ایی الان براتون میگم

    معجزه ایی که اتفاق افتاد این بود که بعد از اون من از هر لحظه زندگیم دارم لذت میبرم و واقعا عشق رو توی تک تک لحظاتم توی ساده ترین چیز ها میبنم زندگی رو دارم حس میکنم و قشنگ دارم از تک تک شون لذت میبرم واقعا من دیگه چی میخوام ؟ دارم از تمام زندگیم لذت میبرم از تک تک لحظاتی که دارم هر جای دنیا که باشم هر اتفاقی که بخواد بیوفته هر چیزی که بشه من همیشه شادم و این خوب یعنی همون سعادت همون خوشبختی همون چیزی که واقعا ما باید بهش برسیم

    و من واقعا دارم لذت میبرم نمیدونم چجوری وصفش کنم از صمیم قلبم ارزو دارم که همیشه این حس رو داشته باشید

    و درموارد دیگه مثل سلامتی من شاید باورتون نشه در طول این چند سالی که گذشت بدترین بیماری که شاید گرفته باشم یک انفولانزا بوده که بیشتر از یروز دو روز دوامی نداشته و یک بار یک قسمت از بدنم یک مورد عفونتی پیدا کرد که تقصیر خودم بود و بخاطر بی احتیاطی خودم بود ولی در همین مورد من چندین نفر رو میشناسم که این مورد عفونتی رو توی بدن شون داشتند و کار شون به جراحی کشید چون اخه این عفونت اخرش به جراحی میشکید و اینجوریا واسه اونا خوب نمیشد ولی من باورم این بود که تا هفته اینده خوب میشم و اصلا به اون موراد منفی توجهی نکردم بقول استاد فاعرض انهم و باورتون نمیشه دقیقا در زمان یک هفته تماما اون عفونت ها از بین رفت و من خوب خوب خوب شدم و کاملا از الان به بعد هم سالم هستم

    و میدونم حتی اگه اگه قوی ترین بیماری های دنیا رو هم داشته باشم مثل ایدز طاعون سرطان های نمیدونم بدخیم بد جور سریع رشد کننده فلان هر بیماری که داشته باشم وقتی که اون ایمان و توحید عملی رو درون خودم داشته باشم وقتی که اون ایمان رو واسه خودم بسازم کاملا میتونم شفا شون بدم بدون هیچ نگرانی و استرسی چون خدای من اینقدر بزرگه اینقدر بی نهایت هست که مریضی که هیچی که حتی اگر تمام دنیا هم قصد این رو بکنن که سلامتی من رو از من بگیرن نیمتونن اینکارو بکنن چون خدای من زندگیم رو خلق میکنه چون اون انرژی هوشمند زندگی من رو شکل میده نه عوامل بیرونی نه چیز دیگه بلکه اون توحیدی رو دارم که فقط بخدای خودم باعث میشه تکیه کنم و همه اینا همه ی اینا

    بخاطر همین توحید هست نه چیز دیگه نه عامل دیگه

    برای پول و ثروت من روی باورام کار کردم خدای خودم رو باور کردم و دارم نتیجش رو میگیرم مثلا من باورم این بود که پول دراوردن از اب خوردن هم اسون تره و واقعا همین اتفاق داره واسم میوفته من با راهی اشنا شدم که واقعا این رو داره ممکن میسازه با الگو هایی توی همین مسیر و توی همین راه کسب درامد اشنا شدم که فقط یکی شون حدودا 4 5 سال از من بزرگتره ولی ماهیانه 110 120 میلیون تومن درامد شه اونم فقط با چندتا کلیک ساده و یک مدیریت خیلی ساده با الگو هایی اشنا شدم که با همین کلیک ساده و همین مدیریت ساده ماهیانه 800 میلیون تومن از همین راه درامد شونه و بنظر شما مثلا 800 میلیون تومن در ماه ساختن اونم با چندتا کلیک و یک مدیریت ساده اسون تره یا مثلا رفع تشنگی در طول یک ماه خوب بنظر من واقعا با این نتیجه مالی چندتا کلیک ساده و یک مدیریت اسون تره و واقعا افرادی هستند که درامد های بیشتر از اینارو هم دارن و من هم به درامد زایی رسیدم اما کمه ولی داره روز به روز اینو بهتر میکنم داره راه بهم نشون داده میشه داره الگو ها بهم نشون داده میشه کسایی که اصلا تفاوت سنی زیادی هم با من ندارند و بدون هیچ سرمایه ایی کارشون رو شروع کردند

    و چقدر دوس دارم اینو فریاد بزنم که فقط خدای خودتون رو باور کنید فقط خالق خودتون رو باور کنید ایمان بیارید بهش باور کنید هر وقت نا امید شدید و خیال کردید خدایی نیست یا این وسط رها شدید به خودتون نگاه کنید به جهان تون نگاه کنید به نظمی که در اون برقراره نگاه کنید و بعد ایراد از خدا بگیرید اصلا نمیتونید این کارو بکنید چون قانونمندی رو میبینید که داره جهانی به این عظمت رو میلیارد ها ساله که اداره میکنه اونوقت اینجور خدایی فکر زندگی شما که بندش هستی رو نکرده یعنی همینطور اون وسط رهاتون کرده ؟ خدایی که شمارو از یک نطفه به موجودی قوی و تنومند تبدیل میکنه خدایی که به شما جون میده خدایی که این همه زیبایی رو خلق کرده

    و بعد اون موقع همیشه باید ایمان داشته باشید که خدا باهاتونه اما شما نباید نا امید بشید باور کنید وقتی که بهش اعتماد میکنید و بقول استاد عباس منش قدم های اول رو با اعتماد بر میدارید خدا هم به سمت شما میاد خدا هم شرایطش رو واسه شما میاره همونطوری که من بهش ایمان اوردم همونطوری که الهاماتش رو بمن داد و بهم گفت که بهم ایمان داشته باش من دنیارو حتی بهت میدم همینطور که با استفاده از قوانینش شرایطم رو تغییر دادم و به سمت خواسته هام دارم میرم همونطور که ایمان به اون باعث شدکه بیشتر از زندگیم لذت ببرم و بدون ترس از نگرانی مالی یا سلامتی و …. در لحظه حال زندگی کنم همونطور خدا در قالب اتفاقات احساسات ایده ها به سمت شما میاد فقط کافیه بهش ایمان داشته باشید و باید برای ساختن این ایمان روی خودتون کار کنید

    الگو های موفق رو ببینید به صدای قلب تون گوش بدید خواسته هاتون توقعات تون رو مشخص کنید دنبالش برید تسلیم نشید هر بار که به تضاد خوردید از خدا راهنمایی بخوایید قطعا اون خودش رو به شما نشون میده به طرق مختلف و این باعث میشه روز به روز بیشتر ایمان قوی تری داشته باشید

    و همینجا از صمیم قلبم با تمام وجودم میخوام که از استاد عزیزم تشکر کنم بخاطر این که واقعا خوب اینکارو کردی استاد و توحید عملی رو واقعا خوب ابلاغ کردی وقطعا خداوند شمارو لایق این امر دونسته که من و هزاران نفر دیگه رو در مدار شما قرار داده هر کسی که به اموزه هاتون عمل کرد دیدگاهش تغییر کرد و خدارو و خودش رو بهتر شناخت از صمیم قلب ازتون سپاس گذارم و همیشه براتون ارزوی عشق و خوشبختی رو از ته قلبم دارم

    و همینطور میخوام از خانم فرهادی عزیز و خانم شایسته عزیز هر دو تشکر کنم نمیدونم چجوری زحمت های شما استاد عزیزم و این دو خواهر گرامیم رو چجوری جبران کنم هر بار که من بهشون مراجعه کردم با دلسوزی و گزاشتن وقت شون بمن کردند صمیمانه از ته قلبم ازتون سپاس گزارم و همینطور دست تک تک افرادی رو که برای این خانواده عزیز زحمت میکشن میبوسم

    برای همتون ارزوی خوشبختی و عشق و شادی و سلامتی رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    نبیل بستکی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2952 روز

    بنام خداوند مهربان, عرض ادب وسلام واحترام به خانواده صمیمی عباس منش بخصوص سرپرست این خانواده جناب استاد عزیز و دوست داشتنی وگرانقدر , سپاس گزارخداوندی هستم که مسیر به این زیبایی رو برای رشد وپیشرفت من انتخاب کرد ازبودن کنار دوستان توحیدیم بسیاربسیار خوشحالم داشتم به این فکرمیکردم که اگه اعضای گروه عباس منش عزیز اینهمه مثبت وخدایی هستن و بوی خداوند در میان تک تک سطرهای ارسالیشون استشمام میشه باوجودیکه از بودن در کنار شخص استاد بی بهره هستن و ارتباط بینشون تنها در دنیای مجازی هست پس دوستان ویاران رسول الله صل الله وعلیه وآله وسلم که 23 سال همواااااره در کنارشون بودن چه انسانهایی بودن انسانهایی که ما آنها رو به اسم اصحاب رسول الله میشناسیم و درموردشون بسیار بسیار اشتباه میخوانیم, میشنویم و قضاوت میکنیم. طبق قانون آفرینش امکان نداره که رسول الله درمداری باشن که انسانهایی خدای نکرده خائن ویا منفی همنشینشان باشند بلکه برعکس انسانهایی بودند که هرکدام بی شک ستاره ای درخشان درآسمان نبوت بودند کسی که بعد از سیزده سال همراهی شبانه روزی رسول الله ,لیاقت این رادارد که بعنوان یار غاررسول الله انتخاب شود و در هجرت مخفیانه رسول الله ازمکه به مدینه همراه ایشان باشد سزاوار لعن ونفرین مانیست بلکه برعکس شایسته ستایش است پس بقول استاد عزیزم هیچ شخصی نیست که تمام باورهایش درست باشد خدارو شکر که حداقل در مورد خداوند بینشها به سمت درست هدایت شده پس وقت آن رسیده که فکرکنیم همونطور که درمورد خدا و قرآن و ….به مادروغ گفته بودند حتما در مورد خیلی چیزهای دیگر هم به ما دروغ گفتن دلیل همه این دروغ گفتنها هم بخاطر قضاوت اشتباهی است که حتی یکبار در قرآن به آن اشاره نشده وباز به حرف خود استاد ارجاع میدهم که اگر موضوعی مهم ولازم بود حتماحتما در قرآن قید میشد و دراین رابطه به قسمتی ازیک آیه اشاره میشود که درخصوص حرام بودن گوشت خوک وخنزیر نازل شده و این شایسته مولایمان نیست وهمچنین ارجاع میدهم به نامه شش نهج البلاغه اززبان مولایمان حضرت علی.این یکی ازمواردی بودکه درموردش توضیح دادم واگه بخوایم به زبان قرآن درمورد تماااام موارد اشتباهی که به ما فهموندن صحبت کنیم ازحوصله همه عزیزان خارج خواهدبود پس به این اشاره اکتفا میکنم ویادآور میشوم که بقول سهراب:

    چشم ها راباید شست جورددیگربایددید

    همه دوستای گلم رو به خداوند مهربان میسپارم وامیدوارم خداوند همه مارا به مسیر صحیح ودرست هدایت کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3565 روز

    با سلام خدمت استاد و دوستان همفرکانسی عزیز که از بودن با این گروه همیشه سپاسگذار خدا خواهم بود.

    استاد گرامی فایل مثل همه فایلهاتون بسیار دلنشین و زیبا بود. صحبت هاتون رو بسیار دوست دارم و واقعا من هم که در اوج تضاد عاطفی که برام پیش آمده بود با گروه آشنا شدم و موضوع اصلی برام حل این تضاد بود، فقط و فقط با توجه بیشتر به خدا و نعمت هایش تونستم حلش کنم و عامل رشد بیشتر من در زیمنه خداشناسی شد. واقعا خدا را سپاسگذارم از آگاهی که در من توسط آموزه های شما استاد عزیز، ایجادکرد. کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم و کتاب گفتگو با خدا همانند گفته های این فایلتون بسیار به دلم نشسته و به تمامی دوستان مطالعه این کتاب ها را پیشنهاد می کنم.

    با تشکر فراوان و آروزی هر چی احساس بهتر در تمام روزهای زندگیتون برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    آرمان محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 3095 روز

    به نام عاشقانه ترین نام،الله

    سپاس گزار خداوندم که باعث شد من هم جزئی از خانواده ی بزرگ شما باشم و سپاس گزار خداوندم که آنقدر وقت خالی به من داده که لحظات زیادی رو با شما و سایت زیبا و بسیار آموزنده و مفیدتون سپری کنم.

    استادِ عزیز گاهی قدرت کلام شما درباره ی توحید و یکتا پرستی و خدا آنقدر قوی و مستحکم است که گاهی بعد از دیدن برخی فایل ها به خودم نگاه میکنم و میبینم ک درحال اشک ریختن بودم و متوجه نشدم…اشکی که خالی از احساس گناه است و تنها به دلیل شوق و ذوق میریزد… شوق و ذوقی که تنها به خاطر درک کردن و شناختن الله آسمان ها و زمین، بوجود میاید. شوق و ذوقی که منشا آن بدلیل درک کردن این همه قدرت در درون ما و خدای ماست…

    همانا که ذکر خداوند آرامش قلب هاست.

    موفق باشی استاد عزیز و مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    نجمه حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 3289 روز

    بازهم سلام ..و بازهم هزاران بار سپاس بخاطر وجود استادی که با حرفا هاش زندگی رو برام شیرین تر کرده ! چشم و گوشم رو باز تر کرده تا تو هر حرکت هر جنبده ای، تو هر حرف و حدیث و رفتارهای اطرافیام و تو هر حرکت و اتفاقات زندگی خودم دنبال نشونه ای از خدا باشم ..

    از اینکه بازهم جریان زندگیتون رو برامون باز تر کردین سپاسگذارم . احساس قشنگیه که چقدر باهامون نزدیکین که اینجور راحت درددل میکنین و بهمون میگین لحظاتی تو زندگیتون داشتین که جز خدا هیچکس یاری تون نکرده و کمکتون نبوده و خوشحالین متوجه رسالت تون شدین ..

    اینکه یک دفعه زندگی یک نفر 180 درجه تغییر کنه برا خیلی ها شاید شبیه یک فیلم هندی باشه ولی وقتی به تک تک جملاتتون فکر میکنم میبینم منم این یدفعه تغییر کردن رو چند سال پیش تو زندگیم داشتم ..و همه و همه به لطف خدا بوده .اما تغییر من از لحاظ شخصیتی بود .زمانی که هنوز نه از قوانین جذب و کائنات ، نه فرکانس زندگی و نه هییییچ قانون موفقیتی هیچگونه اطلاعی نداشتم .و هیچ استاد تغییر و تحولی رو نمیشناختم.

    هنوز یک ماه مونده بود تا فارغ التحصیل بشم و روی پروژم کار میکردم که اون اتفاق افتاد . لحظاتی که بخاطر عدم اعتماد به نفس و خودباوری فقط سر لج و لجبازی ، یک اتفاق فوق العاده وحشتناک رو داشتم تجربه میکردم که ممکن بود من رو به نقطه صفر مرزی برسونه و تو یک آن آبروی چندین و چندسالم رو ازم بگیره و به جرات میگم هرکس تو اون لحظه به جای من بود بی تردید به زندگی خودش پایان میداد. اما من به عینه معنی آیه ” فاِن العسر یسرا ” درک کردم .که در دل هرسختی یک آسانیست..اما درکش نمیکردم..فقط میدونستم حق ندرم از خدا گله کنم .میدونستم مقصر خودمم و مدام خودم و هرکسی رو که باعث شده بود به ان نقطه برسم رو سرزنش میکردم..

    من تو دل اون اتفاق بود که بزرگ شدم، تصمیم گرفتم محکم باشم.محکم وایسم پای زندگیم..مستقل شدم.هرچی بود و نبود رو ندید گرفتم و دلم رو زدم به دریا..با وجود اینکه لحظه لحظه زندگیم اون اتفاقات جلو چشمو بود اما خدا رو شکر میکردم اتفاق بدتری نیفتاده..تصمیم گرفتم خودم رو دوس داشته باشم و اینقدر قوی رفتارکنم تا هیچکس متوجه ضعف قبلی من نشه .ناخواسته داشتم مسیر اعتماد به نفس رو طی میکردم

    اونجا فهمیدم خدا نمیخواد تو اون مسیر باشم.داره هلم میده تو مسیری که باید باشم.هیچکسی جز خودش نمیتونست به این قشنگی پازل زندگی منو بچینه پس بعد از اینش رو هم میتونه ..

    وارد هر مسیری و محلی میشدم اینقدر قوی رفتار میکردم که همه مشتاق ارتباط بیشتر باهام میشدن و بهم میگفتن تو دختری با روحیه حساس ی که توانایی یک مرد رو داری….کم کم جملات موفقیتی به چشمم اومدن…مجلات موفقیت و سخن رانی های افراد موفق .کلیپ های انگیزشی و مقالات و …یه روز تو محل کارم یه شخص کتاب راز رو برای مدیر شرکت هدیه آورد وچون مسافرت بودن ترغیب شدم بخونمش .وقتی اومدن و دیدن من مشتاق اینجور کتابهام اون رو بهم هدیه دادن.. …سخن هاشون مثل یه وحی منزل به دلم مینشت چون باهاشون زندگی کرده بودم و بزرگ شده بودم..اما همیشه یه حلقه گم شده بود که من نمیتونستم ربطش بدم به زندگی خودم و هرآن کسی که مطالبشون رو میخوندم…

    من تلاش خودم رو میدیدم و در عین حال معجزه خدا رو هم باور کرده بودم..نمیتونستم بفهمم چطوری من خودم میتونم سرنوشتم رو تغییر بدم درحالیکه یه خدایی هست که خیلی جاها کارهاش دست من نیست ..

    خدایی که اگر من خطا کنم مجازاتم میکنه !اگر ثواب کنم بهم تو اون دنیا پاداش میده نه این دنیا ..تازه بخاطر هر پاداشش هم از هفت خان رستم باید عبورکنم تا بهشون برسم .چون اگر یه خطا میکردم سریع مثل بازی مارو پله می انداختتم وسط مارها یا برمیگشتم نقطه شروع بازی..خب پس این دنیا چیه ؟؟ ما برا چی آفریده شدیم ؟؟

    هدفش چی بوده که اینهمه به ما سختی بده تا تو اون دنیاش ببرتمون تو اسمون هفتم وسط حور و پری ! تو حوضای پر از عسل و شیر و درختای پر از میوه ..

    خب اینجام که این نعمت ها رو داریم .همین الانشم دارم تو روستاهایی میرم کنار حوض آب زیر سایه درختاش دراز میکشم.اگه حوض عسل ندارم شیشه عسل دارم .همینقدر کافیمه ..

    یا خدایی که منتظره یه تار موی من بیاد بیرون و منو رو از اون آویزیون کنه …

    من این خدا رو نمیتونستم بشناسم ..خدایی که چطور کمکم میکنه تا به خواسته هم برسم.خواسته هایی که خودم میخوام نه خواسته هایی که باور کنم به صورت تقدیر برام نوشته شدن و من مثل یک فرد بی اختیار باید باور کنم که تقدیرم این بوده این همه اتفاقات رو تجربه کنم و حق گله و زاری ندارم چون جلوی تقدیر خدا هیچ کس نمیتونه وایسه .

    نتونستم بیشتر از درکم خدا رو بشناسم و هیچکی هم جوابی برا سوالام نداشت بیخیال میشدم اما گاه گاهی ذهنم دوباره درگیر میشد و مجدد همون نقطه بیخیال باش..

    میخواستم موفق بشم و همه به به و چه چه کنن و هرجا میرم اسمم رو سر زبون ها باشه..همه افراد موفق میگفتن کافیه تو بخوای .و اگر بخواهی میشه .اما نمیگفتن پس این وسط خدا چکار میکنه .

    تو این مسیر چند سالی چون طالب موفقیت بودم با سایت های زیادی آشنا شدم..هرکدومشون از دید خودشون خدا رو تعریف میکردن .اما به دلم نمینشست و درک نمیکردم .با سایت استاد هم آشنا شدم ولی اوایل باور حرف های استاد برام سخت بود.میدونستم درسته ولی بازهم مقاومت میکردم.فکر میکردم روانشناسی فقط در ارتباط با خانواده و روابط و ثروته ..فقط بحث روانشناسی حرفهای استاد رو میشنیدم و بس ..

    میگفتم استاد دلش خوشه .اون طرف آب وسط این همه ثروته و هیچ کمبودی نداره و به ما میگه فقط به خودش توکل کن و به هدفت فکر کن و با اعتماد به نفس جلو برو و از هیچکی نترس….خب قبول من به خودش توکل میکنم و دست رو دست میذارم تا بشه !پس سهم خودم چیه ؟؟؟

    حالا که خودش گفته تو بخواه من میدمت ! من الان مثلا اینقدر پول میخوام و اون باید بهم بده .چرا نمیده ؟چرا نداد ؟؟

    وای تا حالا نمیفهمیدم سهم خدا چیه و حالا نمیفهمیدم سهم خودم چیه !!!چه خود درگیری سختی ؟؟

    از استاد دور شدم .چون نمیفهمیدمش .بعضی حرفهاش رو قبول داشتم ولی رو بعضی ها مقاومت میکردم ..چون اکثر محصولات هم قیمت بالایی داشتن و نمیتونستم بخرمشون دیگه حتی به فایل های رایگان هم دل ندادم ..

    من کیم ؟؟رسالتم چیه ؟؟چرا تو دلم باید اینهمههههههمه عشق به مردم باشه ولی دستم اینقدر خالی باشه نتونم کاری کنم ؟؟یه لحظه میگفتم پس چرا خدا از سهمش بهم چیزی نمیده تا بتونم به هدفم برسم ..لحظه بعد میترسیدم میگفتم واای نه اگر خداهم بده من نمیتونم جلو برم.من یه دختر دست تنها چطوری جلو برم ؟؟واای برا این آرزویی من دارم 100 میلیارد تومن هم کمه خدا ازکجا بیاره این همه بهم بده ! حالا اگه بهم داد من با اینهمه دستی جلوم بازه چکار کنم ؟؟

    ، میخواستم با خوندن اون همه مقاله و مجله به موفقیت برسم اما نمیشد.

    خدایا من کجای راه اشتباه میرم ؟؟ من که هر حرفی بزرگان میزنن رو بلدم و تایید میکنم ..پس چرا منم مثل اونا نمیشم؟؟من که مسیرم رو انتخاب کردم و میدونم عشقم اینه و تو همین راه باید ادامه بدم پس چرا به ثروتی که اونا رسیدن نمیرسم ؟؟

    چرا ازدواجی مثل اونا ندارم ؟؟

    من که کل زمانم مثل اونا 24 ساعته و بیشتر از 12 ساعت هر روز رو یا دارم کار میکنم یا کاب میخونم پس چرا نمیتونم مثل اونا اوووون همه کتاب بخونم و یه عالمه کتاب نخونده دارم ! و یه عالمه تفریحی که تو حسرتش هستم..

    من که خواستم چرا نشد ؟؟چرا نرسیدم ؟؟چرا نمیرسم؟؟؟

    گفتم توسل میکنم به ائمه ، اونا کمکم میکنن ولی من حتی اونا رو هم نمیشناختم ! خدایی که میشناختم همه امام هایی برام فرستاده فقیر بودن و تو اوج فقر زندگی میکردن و اینکه دانسته به مقتل میرن در حالیکه همه میدونن خودکشی گناه بزرگیه ..تو همون اوضاع هم با یکی همکار شدم که کل ائمه رو انکار میکرد و چون مشاور بود مثل یک مورخ شروع کرد به تعریف کردن زندگی ائمه که تو فلان کتاب نوشته چحوری امامت رو به خودشون چسبوندن و اصلا انسانهای خوبی نبودن و هزاااار و یک دروغ دیگه ..

    خدای من این حرف ها رو به هههیچ عنوان نمیخواستم باور کنم ولی تا بیکار میشدم ذهنم گولم میزد .افتاده بودم تو شک و هیچ منبعی نداشتم خلاف حرفهاش رو ثابت کنه .کافی بود یه جمله بگم ده تا جمله برا ردش ردیف میکرد .حضرت زهرا رو ناشناس تا حد پرستش دوس داشتم ولی به جایی رسیدم که نمیتونستم بین خوبی و بدی کدوم درسته .ولی بااین حال نمازم رو میخودنم .چون ایمان داشتم برای هر آنچه روی زمینه یه خالق بیشتر نیست .خالق رطوبت آب، روشنایی ذاتی نور !خدای خالق گلها که میدونم تو هر فصلی نمیشه داشتشون حتی اگه باغچه رو سیراب از آب کنم و بهترین کدها رو بهش بدم ..

    وجود خدا رو نمیتونستم انکار کنم حتی با اینکه نمیشناختمش ..

    پر از شک و تردید رسیدم به نقطه ای که هرچی میرفتم نمیرسیدم..خیلی کار میکردم ولی آرامش نداشتم .تفریح نداشتم .دیگه برام زندگی معنایی نداشت .چرا باید میرفتم کلاس زبان ؟؟؟اونم تو 30 سالگی که خیییلی دیره ! چرا باید کار کنم در حالیکه ممکنه همین الان بمیرم…چرا باید برم سراغ آموزش های جدید در حالیکه با اینهمه علمی الان دارم به هیچ ثروتی نرسیدم ..

    مدام مقایسه خودم با بقیه ..مدام سرزنش خودم ..یکمااااه اینجوری بودم .حتی از این وضعیت هم خسته شده بودم .به این نتیجه رسیدم از کمبود اعتماد به نفسمه .فهمیدم هرچی میخوام بخاطر مردمه و اگر ناراحت میشم چون اونی نمیشه که اونا تایئدم کنن .خواستم برا خودم زندگی کنم .خودم رو دوس داشته باشم ..مدت ها تو فکر بسته اعتماد به نفس استاد بودم ولی چون پول نداشتم مجدد با سایت استاد و فایل های رایگانش دوست شدم .چون زیباتر از تعریف های استاد از هیچکس نشنیده بودم .

    دو هفته سعی کردم دقت کنم افراد بااعتماد به نفس چه خصوصیاتی دارن و چجور رفتار میکنن منم همونجور رفتار کنم و در کنارش هر فایلی از استاد به چشمم میخورد دانلود میکردم و گوش میدادم و عجیب که همه ربط پیدا میکردن به اعتماد به نفس ..خواستم برا تمرین بیشتر نتایجم رو با دوستان شریک بشم که چون یک قدم برداشته بودم خدا هم یک قدم اومد سمتم و به طور ناباورانه ای برنده تخفیف سایت شدم ..اینجا یه پله باورم به خدا بالاتر رفت .فهمیدم اگر بخواهم و قدم بردارم خدا هم میاد سمتم و خودش رو بیشتر نشونم میده ..پس باید خودم قدم های بیشتری بردارم .

    فهمیدم چطور افراد موفق با کمک خدا موفق شدن و تونستن یه عالمه کتاب بخونن چون با قواعد تندخوانی آشنابودن.فهمیدم چرا من موفق نمیشم چون عالم بی عمل بودم..

    بی هیچ تردیدی مابقی مبلغ خرید رو جورکردم و بسته رو خریدم …

    تو فایل اول بسته عزت نفس ، استاد گفت تعریف جامع اعتماد به نفس اینه خالقت رو کامل بشناسی و خودت رو بهش بسپاری .

    باز نقطه سر خط…

    ولی این بار میدونستم جواب سوالم تو فایل های استاده .گشتم و هرچی فایل در مورد خدا و قوانین آفرینش بود پیدا کردم و دانلود کردم و گوش دادم تا اون خدا رو بشناسم.

    الان زبانم قاصره از بیان اندازه احساسم به خدا ..از اندازه شدت علاقه لحظه لحظه شناخت ائمه ..از لذت درک اولین شب قدری که امسال با شناخت امام علی (ع) پیدا کرده بودم..دوستان باورتون نمیشه من با هر آیه از دعای جوشن اشک ریختم و ستایش کردم فردی رو که این همه شناخت قشنگی از خدایش داشته و بخاطر این لیاقت امامی به دوشش افتاده ..و ستایش میکنم امامی رو که بخاطر هدف جنگید و خودش و خانوادش شهید شدن تا با شهادتش رسالتش رو انجام بده و به همه بفهمونه برای رسیدن به هدف باید این اندازه تلاش کرد .جوری که مردمان بعدی هم رسالتت رو زنده نگه بدارن و مثال این تلاش برای رسیدن به اهداف رو در وجود خیلی از افراد موفق میببینم که حتی مرگ هم نتوسته جلوی توقف رسالتشون رو بگیره و با اینکه زنده نیستن اما هنوز نقطه مثال همه ان ( مثل عباس کیارستمی ، خسروشکیبایی و…)

    جلسه سوم اعتماد به نفسم ولی خیلی از حرف های استاد تا اینجا برام آشناست چون من قبلا قدم تو این راه گذاشته بودم و خدا هر لحظه با اثبات خودش اعتقاد رو قوی تر کرده .الان هرچی میخوام بهم الهام میشه .چون از خدا خواستم ..

    میخوام نماز بخونم میدونم خدا به نمازم احتیاجی ندارم و برای خودم خوبه .سعی کردم نکات مثبتش رو پیدا کنم و اولیش این بود به خودم تلقین کردم تو اوج استرس باشم نماز آرومم میکنه و همین طور میشه ..

    معنی الهامات خدا رو میفهمم ، هرلحظه وسط راهم دودل میشم بی اختیار یه فیلم یا کلیپ یا یه شخص از غیب پیداش میشه و حرفهایی میرنه که اون لحظه دقیقا بهشون نیاز دارم چون من باور کردم خدا همیشه با منه و دست های زیادی داره تا من رو آروم کنه .هنوز خیلی راه دارم تا خود شناسی و خداشناسی و مطمئنم تو این مسیر خیلی دست های زیادی هستن کمکم کنن.

    الان وقتی پای صحبت همه اشخاص موففق مینشینم میبینم وقتی یه هدف برا خودشون انتخاب میکردن نقش خودشون چی بوده و چه قدر تلاش کردن و تو این مسیر نقش خدا و امداد های غیبیش چی بوده ..و درک میکنم ..

    یا اینکه الان به واقع میبینم خیلی ها از دیدن برنامه هاییی مثل خندوانه خیلی ساده عبور میکنن و تنها شنونده ان و خنده ای هم میکنن و فرداش فراموششون میشه ولی من نکات مثبت زندگی هر مهمانش رو میگیرم و سعی میکنم تو زندگیم پیاده کنن .نه فقط بشنوم و فراموش کنم .

    ممنونم ازتون استاد

    بخاطر لحظه لحظه وقتی که گذاشتین تا ما رو با توحید به درجه اوج برسونین و بهمون بفهمونین مضمون این جمله که ” با خداباش پادشاهی کن ” یعنی چی .

    از اینکه فهموندین احتیاج نیست گام بزرگ برداریم کافیه هر روز یه قدم کوچیک برداریم سمت خدا تا اون قدم بزرگتری به سمت ما برداره ..

    از همه دوستانی که وقت میگذارن و این مطلب رو میخونن سپاسگذارم .میدونم طولانی شد .چون بخاطر نوشتنش چهار ساعت زمان برد ..چهار ساعت پلی بک به عقب زندگیم به مدت 6 سال و فکر کردن به هر اتفاق اون وارزشش رو داشت .ان شالله برای تک تک شما هم مفید واقع بشه و صرفا به چشم یه دیدگاه بهش نگاه نکنین..پشت هر خطش تجربه های فراوانیه که تازه دارم درکشون میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    صادق دهکردی گفته:
    مدت عضویت: 2872 روز

    بنام الله. درود بر استاد گران قدر و سلام به دوستان هم تیمی. من مدتی بیش نیست که ثبت نام کردم. میخوام 2 تجربه شیرین از توحید عملی که تو این مدت به لطف خدا و وجود بهترین برادرم (استاد) بهش رسیدم را به اشتراک بگذارم. من زمانی برای رسیدن به اهدافم تا روزی 8 ساعت هم سر جانماز می نشستم. ولی با ناراحتی و نا امیدی دعا میکردم. همچنین بعد از فراغت از دعا. چشم به دست کارفرما میدوختم. حتی از ترس جرات حضور را هم پیش اون نداشتم. یک بار وقتی از فشار بی پولی رفتم پیشش. از ترس به خودم میلرزیدم. کلا استرس وجودمو فرا گرفت. تا جایی که از ترس زبانم هم بسته شد و با حالی زار مثل این که جن دیده باشم خارج شدم. تو این یک ماه خیلی رو ترسم کار کردم. به لطف استاد طوری به خدا رسیدم که نمازهای 8 ساعته من را نرساند. این ماه با ایمان کامل، دریافت حقوقم را به خدا سپردم و به طرز معجزه آسایی زودتر از همه ی کارمندان به حسابم واریز شد. تجربه دوم. من بسیار مسر هستم که بسته ثروت 3 را خریداری کنم. و از دار دنیا یه پراید مدل پایین دارم که اونو به دست خدا سپردم که به قیمت مناسب واسم بفروشه. دقیقا من یک حرکت کوچک انجام دادم و به بازار ماشین رفتم. امروز شخصی که از لحاظ رفتار و دیدگاه به شکلی عجیب، مثل خودم است را ملاقات کردم. و مسر شده تا ماشینم را بخره. دقیقا به قیمت بسته ثروت 3٫ خدا را شکر کردم به خاطر این دستش. برایم دعا کنید بتوانم زودتر بسته را تهیه کنم. سپاس گذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مریم السادات ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 3946 روز

    خدایا شکرت

    چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم. واقعا یگانه پرستی باعث سربلندی و غرور و آزادیه. چقدر اشک شوق ریختم از اینکه دیگه می دونم در هر شرایطی می تونم به خدا پناه ببرم و از اون کمک بخوام و همیشه اونو یارو همراه خودم بدونم. چقدر اعتماد به نفسم بالا رفت چقدر محکم تر صحبت می کنم چقدر شجاع تر شدم چقدر احساساتم بهتر و امیدم به زندگی بیشتر شد.

    آقای عباسمنش من واقعا از خدا ممنونم که شما رو سر راه من قرار داد تا بتونم به وسیله ی شما اونو بشناسم و احساس قدرت و آزادی کنم . بدونم که میتونم راحت زندگی کنم

    خدا به شما بی نهایت خیر و سلامتی و امید و آزادی و غرور و سربلندی وووووو….. هر چه خوبی در دنیا و آخرت هست بده. هینطور برای دوست خوبم که این متن زیبا رو از طرف خدا نوشتند آرزوی توفیق و بی نهایت بهترینها رو در دنیا و آخرت می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    mahnaz ravanbakhsh گفته:
    مدت عضویت: 3998 روز

    سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار.

    حال خوب شما همیشه حال من رو دگرگون کرده. خصوصا قسمت ششم سریال تمرکز بر نکات مثبت .واقعا مایه مباهات و افتخار خودم می دونم که با این سایت آشنا شدم . دیدن فایل های مثبت و پر انرژی شما رو همیشه انگیزه مثبتی برای تغییر ، رسیدن به حال خوب ، آرامش و هزاران هزار تجربه های مثبت خودم می دونم . من به خدایی که درون این جسم وجود داره ایمان دارم و امیدوارم هر روز و هر روز بتونم به معبود و معشوق اصلی نزدیک و نزدیک تر بشم و این حال خوب رو به دیگران منتقل کنم .به راستی که هر انسانی سرشار از معجزه است تنها اگر به یقین برسد. همیشه از حال خوب خودتون برای ما صحبت کنید و این آرامش رو به ما منتقل کنید .سپاس فراوان در کنار همه فراوانی های زندگی ، تقدیم به شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    توحید علی جانی گفته:
    مدت عضویت: 3311 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم .

    یکی از زیباترین دستان هدایتش در آسمانها و زمین .

    رسالتی زیبا و فطری.

    با تمام وجود از خداوند سپاسگذارم که در مسیر کمالم مرا با شما آشنا نمود .

    چند روز پیش با یکی از دوستانم صحبت شیرینی داشتم که صحبت به آرامش درون رسید .

    از من پرسید چهره ات فرق کرده ، آرامی .

    قبلا این گونه نبودی ؟؟؟؟

    به ایشون گفتم آره … از وقتی با سایت صمیمی عباسمنش آشنا شدم هر روز زندگی ام به لطف خدا بهتر و بهتر میشه .

    واقعا از تمام ابعاد واقعا از تمام ابعاد …که یکی از مهمترینشون باورم نسبت به خداوند جهانیان هست .

    این مورد مهم که از اصلاح باورهام با کمک گروه تحقیقاتی صمیمی عباس منش برام محیا شده باعث آرامش و پیشرفت در تمام ابعاد زندگی ام شده .

    روابط با خالق – روابط با مخلوقات – روابط خانوادگی -شغلی که در این مدت تا ده برابر پیشرفت مالی نشون داد و

    و

    و

    رهایی از منت برخی آدمها و عزتی که از توحید گرفتم .

    خییییییییییییییییلی عالیه .

    طوری که بهش گفتم اگه مثلا الان جناب ملک الموت بیاد و بگه دو راه جلوت هست ::::

    1- 1000 سال با باورها و روال یک سال پیش زندگی کن ، بعد 1000 سال جونت رو میگیرم .

    2- یک روز با روال باوهای امروزت که هر روز هم به لطف خدا بهتر و بهتر میشه زندگی کن بعد جونت رو میگیرم .

    من همین یک روز رو انتخاب میکنم /

    استاد به دوستمم میگم اگه الان شما بگید سرباز امام زمان هستید من به شخصه باور میکنم .

    من فقط ازتون میخوام به یه سوال من ، خدتون جواب بدید مدتهاست منو اذیت میکنه .

    جواب فیزیکی اش رو هم پیدا کردم ولی میخوام خودتون جواب بدید.

    حتما تو فایلهای مربوط به عید قربان و ابراهیم بهش اشاره کردید ولی میخوام یه فایل حتی اگه کوچک در این مورد بذارید .

    که:

    امتحان الهی که تو قرآن اومده منظورش چیه ؟

    خداوند شما را با اموال و فرزندان و جانهایتان میآزماید …

    ما هیچ کس را جز به مقدار توانش تکلیف نمیکنیم یعنی چه ؟

    مفهوم فیلم قدیمی میوه ی ممنوعه که در اون فیلم پیرمردی با سالهای سال عبادت در امتحان الهی رد میشه یعنی چی ؟

    یعنی خدا ما رو هر لحظه امتحان میکنه که یه روز مردود بشیم ؟دوباره توبه کنیم و روز از نو و روزی از نو.

    چطور میتونم نسبت به این امتحان الهی باورهای خوبی داشته باشم ،حس خوبی داشته باشم .

    تازگی ها بهم یکی از دوستان گفت امتحان الهی به خاطر اینه که ماخود واقعی مون و بشناسیم و اگه مساله ای داریم که لمسش نمیکنیم ، اون رو درک کنیم …………..

    چرا که آنان که گمراهند خدا با آنها کاری ندارد و آنها را در گمراهی هایشان رها کرد است.

    همهی مردم رو امتحان میکنه که اونا خودشون رو بهتر بشناسند ؟

    برخی مواقع مانند فیلم میوه ی ممنوعه شخص رسوای عالم میشه .درسته ؟یا باوری هست که این فیلم در من بوجود آورده ؟

    بازم ازتون ممنونم و از خداوند برای تمام گروه آرزوی توفیقات روز افزون رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محسن زارع گفته:
      مدت عضویت: 2856 روز

      سلام خیلی دوست داشتم جناب عباس منش این پیام را بخواند

      برای من که فنی کار هستم مهندس الکترونیک همیشه باید همه چیز ثابت شود همیشه همه چیز دو مبنا دارد در واقعیت و تئوری

      حال سریع بروم سر اصل مطلب بار ها از خود پرسیدم چگونه میشود باور های ما بر روی زندگی و روابط ما تاثیر بگذارد یعنی تبدیل به حقیقت شود

      که سوال را در داستان واقعی زیر به چشم مورد تحلیل و بررسی قرار دادم

      سالهاپیش مشتری پولداری داشتم که برایش کاری انجام دادم وقتی فاکتور اجرت من که 30 هزار تومان بود رو دید شروع به مسخره کردن کرد و 15 هزار تومان بیشتر نداد که 10 هزار تومان هزینه وانت و 5 هزار باقی مانده هم خرج دستیار من شد

      تا زدو همین جند وقت پیش یک روز دستیا رمن امد سفارش مقداری جنس به من داد که باید اوا برنامه ریزی و سپس نصب میشد در ضمن دستیار من برادر من هست

      جنس ها سفارش داده شد برنامه ریزی شد و با مخالفت هایی از طریق مشتری قرار گرفت که عجیب بود وبعد از چانه زنی ها اجناس نصب شد و تحویل مشتری شد روزی که داداشم برای گرفتن فاکتور امد به من گفت میدانی مشتری کیست ؟ گفتم نه و داداشم گفت همان مشتری که پول مارو نداد همون پولداره که به شدت خشمگین شدم وگفتم اگر میدانستم برای اوست هرگز جنسی براش نمی اوردم جمع فاکتور شد 550 هزار تومان که داداشم گفت از حالا حساب 500 هزار تومان رابکن کهفاکتور را پاره کردم و فاکتوری دیگر نوشتم هزینه های ریگان که مشتری نمیدانست و در دیگر شرکت ها اخذ میکردند را به فاکتور اضافه کردم که مبلغ ان 680 هزار تومان شد و مشتری با هزار منت 580 هزار تومان پرداخت کرد حال نتیجه و بررسی این داستان اگر باور داشته باشیم همه برای ما کیسه دوخته اند و میخاهند از ما پول بیشتری بگیرند و سرمان کلاه بگذارند این به سرمان می اید در اینجا مشتری من باور دارد همه میخواهند از او پول بیشتری بگیرند و او انصاف را رعایت نمیکند چونباور دارد که همه از اوپول بیشتری میگرند پس در دفعه بعد فروشنده یا سرویس دهنده پول بیشتری در خواست میکند تا با کسر چانه زنی به مقدار پول اصلی خودش برسد پس او باور دارد همه میخواهند از او بیشتر پول بگیرند و فروشنده هم باید پول بیشتری درخواست کند تا به حق خود برسد این نمونه یک باور تبدیل شده به واقعیت هست از شما جناب آقای عباس منش سپاسگذارم

      مهندس زارع

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: