توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

1595 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Im mary گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    سلام استادعزیزترازجانم ،بازهم خداروشکربرای وجودپرمهرت برای حرفهایی که معجزه گرزندگی من بوده وهست نمیدونم چه جوری بایدشکرگزاری خودموابرازکنم من الان واین لحظه توبهترین شرایط زندگی هستم دربالاترین جاازنظرعاطفی مالی روانی بهترین لحظات میگذرونم چون باوراموعوض کردم چون باوراموتوحیدی کردم به معنای واقعی دارم زندگی تودنیاروتجربه میکنم باهمه وجودچون دارم ذهنمو هرروزخوراک میدم باحرفهای شما خدایاسپاسگذارم دین من یکتاپرستیه من آزادورهاشدم ازباورهای غلط جامعه امیدوارم همتون این لحظات خوب تجربه کنیدخواستم بگم چون متعهدم به راهی که میرم بایددنیاروجای خوبی برای زندگی کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1338 روز

    به نام الله

    روز ۶۵ سفرنامه من

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر کسی که با او خدا را بهتر شناختم . من با شما خدای وجودم را پیدا کردم. من با همین فایل های رایگان و کتاب های شما تونستم خودم را بشناسم و اون خدایی را باور کردم که همه زندگیم را بر عهده خودم گذاشته .

    من با شما نماز را فهمیدم .

    به نظر من توحید عملی یعنی عمل کردن به کلامی که در سوره حمد میگوییم. ” ایاک نعبد و ایاک نستعین”

    یعنی آیا من، من به آنچه به خدا و خودم در این ایه میگم عمل میکنم. من میگم اگه تنها دقت کنم چی میگم توحید را فهمیده ام.

    میگم ” تنها” تو را میپرستم و “تنها” از تو یاری میجویم.

    به نظرم لپ کلام همینه . یکتاپرستیه . آیا فقط در کلام میگم بعد میرم از دیگران خواهش و تمنا میکنم یا هر وقت کاری خدا برام کرد توسط یه بنده خوبش بیام امتیازش را به اون بنده بدم. نه . توحید واقعی یعنی اینکه هر لحظه حواسم باشه که امتیازهای کارام را به کی میدم. من از خدا درخواست میکنم و خداوند توسط دستان مهربونش توسط بنده های صالحش به من هر انچه میخواهم را میدهد. من سپاسگزار خدا و بنده های خوبش هستم.

    اما متاسفانه به قول استاد چه روزهایی را که به جای این که از خدا بخواهیم، درخواستمون را از بنده هاش کردیم و چه شرک های پنهانی داریم .

    استاد عزیزم من شکر گزار خدا هستم که شما که یک رسول هستید برای اشاعه یکتاپرستی را شناختم. رسالت واقعی شما در تک تک فایل های شما همون ترویج یکتاپرستی است. و در تک‌تک فایل هاتون وجود دارد .

    و من به خودم قول میدم که حواسم به خودم باشه حواسم به ذهنم و باورم باشه. که شرک خیلی موذیانه میاد و چنان یادم میره که بعدش که یادم میاد به خودم میگم اخه چطوری شد که یادت رفت تو از خدا خواستی و خدا هم پاسخ داد .

    وقتی از خدا چیزی را میخوام وقتی با خدا حرف میزنم خدا میشه برام همه چیز . خدا میشه برام همه کس. خدا میشه برام عشق. خدا میشه برام سلامتی. خدا میشه برام آرامش. خدا میشه برام پول و ثروت. خدا میشه برام پارتی. و خدا همه کسم میشه همه چیزم میشه. خدا سراسر وجودم میشه. دیگه هر کسی و هرچیزی را میبینم توش خدا را جستجو میکنم. دیگه توی همه چیزها دنبال زیبایی و خوبی میگردم چون خدا نعمته. خدا سعادته. خدا نور مطلقه. خدا خیر و خوبیه.

    بارها این فایل را گوش دادم اما نمیدونم چرا نمیتونستم چیزی بنویسم. الان یکدفعه گفتم بزار ردپای خودم را در این روزشمار بگذارم. و خود کلمات اومد. نمازم را خوندم و حس کردم که همه چیز را در نماز میگیم اما چه بسا فقط میگیم . عمل به اون مهمه. اومدم برای خودم بنویسم که یادم نره که عمل کنم به آیه بی نظیر : ” ایاک نعبد و ایاک نستعین”

    و به توصیه شما گوش میکنم که تمام سعی ام را بکنم تا باورهای یکتاپرستی را در خودم تقویت کنم که ساختن این باورها و ایمان به خدای مطلق تمام درهای باز را به من نشان میدهد. چون خدا سعادت را داده و این چشمان منه که باید سعادت را ببینه.

    استاد عزیزم ، مریم جان عزیزم ممنونم بابت این فایل های بی نظیر.

    خدایا شکرت به خاطر این مسیر سبز که هر روز برایم سبزتر میشود .

    خیلی دوستتون دارم♥️

    سپاسگزارم 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    باران افشار گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    اولین باره که دیدگاه خودمو مینویسم شاید فکر میکردم حتما باید یه اتفاق بزرگ رخ بده تا شروع کنم به نوشتن

    همیشه دنبال یه اتفاق بزرگ بودم

    اما حالا که فکر میکنم و دقیق میشم اتفاق بزرگ رخ داده اما من ندیده بودمش

    چند سالی بود با قانون جذب آشنایی داشتم اما مدت زمان کوتاهی تمرین میکردم و با اینکه نتایج خوبی میگرفتم قانون رو رها میکردم

    فکر میکردم وقتی یکبار رو خودم کار کنم کافیه

    شاید تنبلی و سرد شدن باعث می‌شد دوباره قانون رو فراموش کنم و هر بار که رها میکردم وضعیت از قبل بدتر میشد

    تا اینکه با استاد عباسمنش عزیز آشنا شدم و به قول استاد انقدر کتک خورم ملس بود که خیلی طول کشید تا متوجه بشم

    اما یکروز که خیلی همه اتفاقات بد برام افتاد قول دادم که شروع کنم و دیگه رها کنم

    آروم آروم رو خودم کار کردم

    اوایل خیلی سخت بود چون زمزمه شیطان خیلی قوی بود

    اوضاع بهم می‌ریخت و من ناامید و دل شکسته

    اما چون تعهد داده بودم دوباره شروع میکردم

    اولین اتفاق بزرگ در زندگیم رخ داد

    ارامشم چندین برابر شد و به خدام نزدیک و نزدیکتر شدم و دارم خودمو بهتر میشناسم و این روند هر روز داره تکاملی تر میشه

    اتفاق بزرگ بعدی تمام وابستگی هام قطع شد

    چون من خیلی اعتماد بنفس کمی داشتم و مدام به خانواده همسر فرزند وابسته بودم اما امروز من به هیج فردی وابسته نیستم و حتی اگر یک روز قرار باشه تنها باشم برای همیشه ترسی ندارم و حالم عالیه

    کارم رو از صفر شروع کردم و میخوام از صفر کارمندامو انتخاب کنم و عجله ای برای ثروتمند شدن و پول درآوردن ندارم چون میدونم در زمان مناسب این اتفاق میافته

    قبل تر ها همیشه سعی میکردم با حرفام افراد رو تغییر بدم مخصوصا همسرم

    اما الان فقط رو خودم کار میکنم و اصلا برام اهمیتی نداره که اون اشخاص چطور تغییر میکنن یا اصلا تغییر میکنن یا نه

    من فقط رو خودم کار میکنم و مطمعنم اتفاقات و شرایط عالی برام اتفاق میافته

    یکی از جذب های باورنکردنی رو هم اینجا میگم

    من یه پولی داخل حسابم داشتم

    البته چند تا حساب داشتم که داخل یکیش پول بیشتری بود

    چند وقت قبل کارت های عابر بانکمو گم کردم

    و حسابام خالی شد چون چند روز تعطیلی بود نتونستم به بانک مراجعه کنم

    وقتی رفتم بانک بعد چند روز دو تا از حسابام که پول کمتری داخلش بود خالی شده بود و من خیلی ناراحت بودم

    موقع برگشت به منزل یه حسی گفت اون حسابتم چک کن در حالی که یه حس دیگه میگفت وقتی اون حسابا خالی شده حتما اون یکی رو هم خالی کردن و اینم بگم اون حسابم اس ام اس بانک نداشتم

    گفتم حالا یه سر میزنم بعد میرم خونه حداقل کارتمو میسوزونم

    وقتی رفتم بانک با کمال تعجب دیدم حسابم خالی نشده و بعد متوجه شدم پول ها رفته تو حساب قرض الحسنه

    اصلا بدون اینکه من اینکارو کنم

    و اون شخص نتونسته بوده حساب منو خالی کنه

    نمیدونید هنوز هم برام سواله چطور این اتفاق افتاده

    درسته یه مقدار از پولام رفت اونم بخاطر اینکه خودم مراقب نبودم

    اما خیلی خوشحالم که خدای مهربونم اجازه نداد بقیه حسابم خالی بشه و این یه معجزه بزرگ بود برام

    و متوجه شدم قرار نیس حتما یه پول بزرگی وارد حسابت بشه که متوجه بشی راهت درسته

    همین که ضرر رو خدا برات به بهترین نحو در حالی که خودت کوتاهی میکنی به کمترین حالت ممکن میرسونه خودش یه جذب بزرگه

    ممنونم از خدای عزیزم که منو تو این راه قرار داد

    ممنونم از شما استاد عزیزم و مریم خانومه مهربون و دوستداشتنی

    مرسی که هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رضا آذری گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    استاد بقدری زیبا توحید رو تعریف کردید که من در پنجاه سال عمرم به این قشنگی توحید رو نفهمیده بودم.عمیقا در فکر فرو رفتم چه دید اشتباهی از خداوند داشتم امیدوارم با گوش دادن به بقیه فایلها بتونم هم قدرت خداوند رو درک کنم و هم خودم رو بشناسم و هم وابستگی به دیگران رو از بین ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام به استاد بزرگ و بینظیر و مریم جان و همه همراهان خانواده بزرگم .

    یادمه یک شب از همه جا بریده بودم و هیچ پناهی نداشتم ،زندگی بدجوری داشت منو زیر چرخ دنده هاش له میکرد .دم سحر بود برای وضو به حیاط اومدم یه ترس و غم بزرگ بدجوری روی دلم سنگینی میکرد ،رو به آسمون کردم گفتم :خدایا من دیگه بریدم جز تو هیچ راهی ندارم ،من تسلیمم خودت کمکم کن به تو پناه میبرم ،و دقیقا همون روز بعد نماز صبح توی یکی از کانالهای تلگرام که کانال خودشون هم نبود با استاد عباس منش خیلی معجزه وار آشنا شدم،و دقیقا از همون به بعد رابطه من با خدا خیلیییی صمیمی تر از قبل شد و بعد از آشنایی من با آموزشهای استاد تازه خدا شناس شدم ،بعد اون با عشق نماز خوندم و بندگی کردم ،تازه خدا رو شناختم و فهمیدم تا به حال عمرم به فنا رفته و فهمیدم تمام نماز خوندنهام از ترس روز قیامت یا به طمع پاداش بوده نه عشق به پروردگارم .

    من حدود 5 ساله که با استاد آشنا شدم ،با اینکه مدت زیادی نیست که وارد سایت شدم ولی طی این 5 سال فایلهای زیادی از استاد رو توی کانالهای مختلف تلگرام یا اینستا از استاد شنیدم .اما تا به حال فایل توحید عملی رو نشنیده بودم و دیشب با کمک فایل تجربیات دوستان به این فایل هدایت شدم ،استاد واااااقعا ممنون عالیییی بود فکر کنم به این دلیل تا به حال این فایل رو نشنیده بودم چون وقتش نبوده و در مدارش نبودم خوشحالم که روز به روز بیشتر پیشرفت میکنم و به مدارهای بالاتر میرم.

    استاد همیشه دعای خیرم پشت سر شما هست .

    لذت بخشترین لحظه های زندگیم وقتیه که کامنت دوستان رو میخونم و میبینم این حس زیبا رو خیلی از دوستان دیگه هم دارن .صحنه هایی که واسه اکثرمون اتفاق افتاده و تکرار میشه مثل گریه هایی که ناخودآگاه از سر عشق میاد و شادی از اینکه خدایاااااا تو چققققدر نزدیکی و من چقدر غافل بودم .وقتی نشونه هایی میبینی که هنوز خواسته توی فکرت بوده و به زبان نیاوردیش اما خدا واست عملیش میکنه عین معجزه میمونه ،

    سجده های شکری که قلبت داره از سینه در میاد اما دلت نمی‌خواد سر از روی زمین برداری و دلت میخواد تا آخر عممممر بگی خدایا شکرت من دربست تسلیممممم،بابت اینکه بهم اجازه و لیاقت بندگی دادی شکرت .

    استاد بیییییی نهایت سپاس بابت این حال خوشی که به همه ما دادی ،انشاالله روزی برسه که حال کل دنیا خوش باشه.

    همه پیرو آیین ابراهیم باشیم ویکتا پرست .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    توحید و شرک در وجود آدمی اونقدر کنارهم قرار میگرن تا بالاخره ی جایی یکیشون پیشی بگیره، زور یکی بچربه

    البته این بدان معنی نیست که دیگری به کل محو بشه نه

    اما در تقابل این دو یکی غالب و یکی مغلوبه.

    و برای من چنین شده است

    هرروز اینجا از ایمان میشنوم

    از باور توحیدی

    ز اعتماد به رب

    از خودباوری و خداباوری

    از لیاقت و ارزشمندی خدادادی

    از کافی بودن خداوند

    از ایمانیکه عمل نیاورد حرف مفت است

    و….

    اما درزندگی واقعی نجواهااا لحظه ای ارام ندارن

    مقایسه ها

    وای عقب افتادم هاا

    وای دیر شدهاااا

    همه رسیدن

    همه بردن

    همه خوردن هااااا

    چطوری هاااا

    از کجاهاااا

    .

    اینجاست که میگی ای داد از بیداد این شیطان

    ای داد از بیداد این همه نجوا

    که میخاد ترس، شک، نگرانی و ناامیدی رو بکاره تو وجود

    .

    سلاحم دربرابر این نجواهاااا شده

    با خودم حرف زدن

    دراین سرزمین آگاهی زندگی کردن

    امید و ایمان رو تو دلم زنده نگهداشتن

    .

    به خودم میگم رهاااا

    فقط خدا رو دریاب

    فقط با او هماهنگ شو

    هماهنگی یعنی قوانینش رو باور کن

    زندگی کن

    و هر جا نگرانی اومد و ترس اومد لعنتش بفرست که خود شیطونی

    بگووو برووو که حواسم جمعه

    برووو که سرم به الله گرمه

    .

    همین دیروز بود که اومد گفت ببین دوستات چقدر موفقن درزمینه مالی

    ببین هرکدوم حداقل پونرده ساله ماشین دارن، راننده هستن

    ببین تو کجایی؟

    منم گفتم خداهمه چیز میشود مرااااا

    انهم به زیبایی

    به اسانی

    به عزت

    و دیگه زمان چه ارزشی داره وقتی خدا قراره همه چی برام بشه(البته باید باورقلبی بسازم ازش وگرنه صوتی بیش نیست)

    .

    اینهااا رو نوشتم بمونه برای خودم که چه مسیری دارم این روزهاااا

    خداروشکر

    خداروشکر

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سکینه برجی گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    بنام خدای هدایتگر

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین وتمام دوستانی که برای این سایت زحمت می کشند و تمام بچه های گل

    سفرنامه 65

    خداروشکر در این مسیر معنوی حضور دارم وروز به روز بر آگاهی هایم افزوده میشود

    دیشب که مصادف بود با شب بیست ویکم رمضان و شهادت حضرت علی ( ع) که به تمام شیعیان تسلیت میگم، من برای بار دوم داشتم گوش میدادم چون همین فایل در قسمت 23 سفرنامه هم بود داشتم گوش میدادم وتوی فایل این جمله استاد که فرمودن اگر فکر میکنی خدا رو میشناسی ولی ثروت نداری احتمالا باورات هم درمورد خدا وهم درمورد ثروت ایراد دارد،توی ذهنم زنگ میزد بعدش فایلو بستم وبا خدای خودم توی خلوت و تاریکی حرف زدم که خدا جونم چه باوری از من در مورد تو ایراد داره ؟وبعد بچه ام که خوابیده بود بیدار شد ومن برای اینکه دوباره بخوابونمش رفتم کنارش ومتوجه نشدم که کی خوابم برده ،بعد از تقریبا بیست دقیقه از خواب بیدار شدم وتوی خواب دیدم که توی ساختمانی بودم که چند تا اتاق داشت و افراد زیادی شب برای استراحت وخواب اومده بودن ومن مسئول فراهم کردن شرایط مناسب برای خوابشان بودم ومن سری به تک تک اتاقها زدم و همشون را چک کردم که ببینم مشکلی ندارن و خوابیدن به جزء یک اتاق که هنوز نخوابیده بودن و رفت وآمد داشت همه خوابیده بودن وتوی اون اتاق بچه ای بود که همش در رو قفل میکرد میگفت همش میان ومیرن از اتاقهای دیگه ونمیزارن ما استراحت کنیم ومن بهش گفتم نگران نباش کلیدو به من بده همه خوابیدن و دیگه کسی مزاحم تون نمیشه ولی اون بچه به من اعتماد نمی کرد ومیترسید کلیدرو بده ،در دوتا کلید داشت یه کلید بزرگ ویه کلید کوچیک با هزار بدبختی کلید بزرگ را تحویلم داد ولی کلید کوچیک را قایم کرده بود و تحویل نمیداد چون باور نداشت که من راست میگم وبهم اعتماد نمی کرد در واقع مقاومت میکرد، باز دوباره ازش خواستم کلید کوچیکه هم تحویلم بده ولی نمیداد وبا هزار سختی که من همش اعتماد میدادم و اون مقاومت میکرد تا اینکه موفق شدم اونم ازش بگیرم وبعد دوتا کلید را گرفتم هیچ، تازه در را هم باز گذاشتم و گفتم نگاه کن هیچ کس نیست مزاحم تون بشه ولی تو به من اعتماد نداشتی و همش مقاومت میکردی حالا با خیال راحت برو و استراحت کن وبعد از خواب بیدار شدم ومن فوری جواب سوالمو متوجه شدم وفقط گریه میکردم در واقع من به خدا اعتماد کامل ندارم وفکر میکنم که خدا را باور دارم ولی در عمل مقاومت دارم که باید بیشتر باورش کنم وایمانمو تقویت کنم وبه راحتی امور زندگی را به او واگذار کنیم چقدر واضح جوابمو گرفتم خدایا شکرررررت ،تقریبا یک ماه پیش بود که کامنت گذاشتم که یکی از مسایل مهم زندگیمو به خدا سپردم وبرام خیلی سخت بود که واگذار کنم در این مدت دوسه بار نجواها اومدن سراغم ولی سعی میکردم که خاموششون کنم، وبرای من همین که کمی پیشرفت کردم وتسلیم نجواها نشدم نقطه نور و امیدی است وخداروشکر میکنم وایمان دارم که خداوند یاریم میکند فقط باید آرام آرام تکاملم طی بشه ،خیلی خوشحالم که تلاشمو میکنم برای پیشرفت

    استاد اول لطف خداوند وبعد آموزههای شما باعث شده که من الان حس امید و شادابی داشته باشم و روی باورام کار کنم ،بینهایت ازتون سپاسگزارم

    در پناه رب قدرتمند موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 2065 روز

    به نام خدا

    خداوند را شاکرم که در این لحظه دارم در سایت فعالیت می کنم.

    قبلا وقتی قران را می خواندم و می دیدم که قرآن به یکی بودن خداوند بیشتر تاکید می کند، با خودم می گفتم خب معلوم است که خداوند یکی است، تقریبا همه ی مردم جهان به این قضیه باور دارند، آن طور که من در کتاب ها خوانده ام، حتی بت پرستان زمان پیامبر هم به این قضیه باور داشتند و فقط بت ها را واسطه ای بین خودشان و خدایشان می دانستند، از خودم می پرسیدم پس چرا قران روی این قضیه این همه تاکید می کند؟

    استاد عزیزم، اولین نفری است که معنای واقعی توحید و یکی بودن خداوند را به درستی به من یاد داد، در حال حاضر من کس دیگری را نمی شناسم که به خوبی استاد این قضیه را برای ما روشن کند.

    وقتی که با قانون آشنا شدم کتاب های زیادی در مورد آن خواندم، ولی حتی هیچ کدام از آن کتاب ها که شهرت جهانی دارند به این قضیه اشاره نکرده بودند، مطمئن هستم پاشنه آشیل بسیاری از کسانی که از طریق کتب مربوط به قانون دارند روی خودشان کار می کنند همین توحید است.

    دوستان و همراهان عزیزم

    وقتی که به صورت روزانه به فایل ها گوش می دهیم

    زندگی مان زیبا تر می شود

    ولی وقتی که بعد از شنیدن فایل، در سایت دیدگاه می نویسیم

    معجزه رخ می دهد

    من در حال حاضر اعجاز های بسیار ناچیزی را دارم تجربه می کنم، مثلا یکی از اهدافم این است که اندام ورزیده ای داشته باشم، در این یک هفته ای که به طور روزانه در سایت فعالیت دارم و فعالیت فیزیکی خاصی نمی کنم، سه نفر از آشنا ها به محض دیدن من گفته اند که اندام بسیار خوبی داری. این برای من یک معجزه به حساب می آید چون من تلاش فیزیکی خاصی برای بهتر کردن اندامم نکره ام، من فقط در این سایت کامنت نوشته ام.

    با تشکر از همراهان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 769 روز

    سلام با بی نهایت عشق

    23. روز بیست و سوم روز شمار تحول زندگی من در این جعبه شگفتانه خدا

    من وقتی اومدم روز 23 رو بخونم باز با حیرت و اشک به بزرگی و قدرت خدا پی بردم

    خدایی که خوب بلده چطوری قدرتشو بهت نشون بده

    امروز از صبح بلند شدم و نشستم پای نقاشی جدیدم، دیروز متعجب بودم از اینکه من درمورد محو کردن با اکریلیک چهره روی بوم مشکل داشتم و بلد نبودم بارها تو نقاشیام تمرین کرده بودم ،ولی به طرز معجزه آسایی از وقتی از 7 مهر از خدا هدایت خواستم و کمک خواستم گفتم تمام من برای تو هست هرچی وسیله نقاشی دارم برای توست تو بگو چطوری رنگ کنم من هیچی بلد نیستم تو یادم بده توبگو چجوری رنگ کنم

    و من از وقتی ازش خواستم وقتی نقاشی میکشم انقدر محو نقاشی کشیدن میشم و گوش دادن به فایل های استاد و گاهی تکرار باور های قدرتمند کننده یا حین نقاشی با خدا حرف میزنم میگم خدا خودت ایده شو دادی خودتم رنگش کن

    و وقتی نقاشیم تموم میشه میبینم فوق العاده شده خیلی خاص تر از قبل شده نقاشیام خیلی حس خوبی دارن خیلی آرامش دارن

    حس و حالم موقع نقاشی کشیدن فوق العادست

    امروز بعد از ظهر اولین قدمم رو برای رنگ روغن برداشتم که روز شنبه 9 دی جلسه اولش رو رفته بودم و قرار بود برای تمرین جلسه بعد یه مکعب سیاه و سفید بکشیم و به کلاس ببریم

    وقتی ناهارمو میخواستم بخورم یهویی به دلم افتاد یه صدا ضبط کنم و از غذایی که میخورم از خدا سپاسگزاری کنم ،7 دقیقه از خدا سپاسگزاری کردم و تصمیم گرفتم هر موقع چیزی میخورم اون رو گوش بدم خیلی حس خوبی بهم میده

    یه کاری که کردم از بین اون همه حرف گفتم اینو برای شما هم بنویسم گفتم که خدایا ممنونم که کد های بینهایت سلامتی که در غذایی که میخورم هست و به برای تک تک سلول های بدنم این معجون و کدهای سلامتی رو میفرستم و ممنونم ازت که سلول هارو برای بدنم در اختیارم گذاشتی تا با عشق سلامتی رو تحویل بگیرن و با ژن های خاص و سلامت و با قدرت تو که خودت بهشون قدرت داری بفرستن به کل بدنم

    و من با هر دم و بازدمی که انجام میدم کلی کد سلامتی به بدنم ارسال و اجرا میشه

    وقتی این جملات رو میگم و تصورشون میکنم که کد هایی که روشون سلامتی نوشته شده میرن و به dnaو کل بدنم ارسال میشن سرشار از شادی و آرامش میشم

    من بعد از ظهر با نام ربّم شروعش کردم اول یکیو به عنوان تمرین کار کردم و بعد رو بوم اصلی شروع کردم

    تا تموم بشه ذره ای به چیزی فکر نکردم انقدر توجهم به رنگ مکعب بود که محو نقاشی بودم

    اذان که گفت و بعد رفتم نمازمو بخونم بعد نمازم با خدا حرف میزدم

    گفتم خدا کمکم کن توحیدی تر عمل کنم ،تو برام بخواه ،تو بخوای قشنگتره بعد در ادامه گفتم آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟جواب دارم آره آره تو برای من کافی هستی من تو رو میخوام

    با بدنم حرف میزدم و سپاسگزاری میکردم و از خدا تشکر میکردم از بابت تک تک اعضای بدنم

    میخوام توحیدی عمل کنم بهم یاد بده کمکم کن

    تو همه کس من هستی تو عشقی برای من تو سلامتی برای من تو ثروتی برای من تو آرامشی برای من

    و بعد ازش خواستم تا کمکم کنه هر لحظه به یادش با یادش زندگی رو باعشق به سمت اهدافم قدم بردارم

    گفتم خدایا هدایتم کن من به هر آنچه خیر از طرف تو به من برسه محتاجم ، من در برابر تو ضعیفم تویی قدرت تمام جهان هستی و خیلی حرفای دیگه

    اینارو گفتم تا بگم :

    وقتی اومدم سایت تا روز 23 رو ببینم ته دلم گفتم خدا امروز چه شگفتی و معجزه ای از قدرتت رو برام داری؟

    همین که شروع کردم متن خانم شایسته رو بخونم فقط اشک ریختم تک تک حرف هایی که به خدا زدم رو داشتم اینجا دوباره میخوندم

    وقتی هم به این فایل هدایت شدم دیدم نوشته آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟

    گفتم خدا چقدر تو قدرتمندی تک تکی این نوشته هارو قبل از اینکه بیام و بخونم باهم حرف زدیم

    و از قلبم حست کردم

    امروز صبح که داشتم نقاشی جدیدم رو رنگ میکردم تا هفته بعد تمومش کنم تا طبق اون جریانی که سبب خیر شد و قرار شده دوتا تابلومو ببرن نمایشگاه مسقط و ترکیه ،به خدا گفتم خدایا کاش فردا کلاس طراحی طلا نمیرفتم و این یه هفته رو مهلت داشتم تا رنگش کنم و زود تموم بشه

    الان که اومدم روز 23 تحول زندیگیم رو بنویسم و رد پامو به جا بذاریم دیدم پیام اومد

    یهویی دیدم استادم وویس داده که فردا کلاس کنسل هست گفتم وای خدا من فقط از ته دلم گذرا ردش کردم خواسته مو اصلا هم فکرشو نمیکردم که بشه کنسل بشه تا من بتونم بمونم خونه و نقاشی بکشم ولی باز با قدرتت بهم هر لحظه داری یاد میدی تا بیشتر بهت باور داشته باشم و قدرتمند ترین بدونمت و هر لحظه با یاد آوری این اتفاقات به خودم یادآور بشم که قدرت فقط خداست

    خیلی حس خوبی داشتم خیلی

    راستی من از دوتا ترسم بهتون بگم

    من تو فایلای قبل نوشته بودم که از گربه ترسم رو شکستم و نوبت به شکستن ترس از سگ میرسه

    واقعا باز قدرت خداست من دوروز پیش که یکشنبه دهم دی رفتم تا نقاشیمو ببرم برای ترمیم ، برگشتنی یه سگ بود تو مسیرم دیدم داشت استخوان گوشت دار میخورد یه لحظه کنارش وایسادم تو نایلونم پنیر داشتم اولش گفتم بدم بخوره باهاش هم حرف میزدم گفتم پنیر دوست داری ؟ بعد راستش یاد حرفی که استاد میگفت که به پرنده ها غذا ندین افتادم و بعد گفتم داری غذا میخوری

    بعد رفتم یه لحظه به خودم اومدم گفتم من چرا نترسیدم ؟؟؟؟!!!

    خدا قشنگ انگار وقتی میبینه شروع میکنی تا توحیدی تر عمل کنی یه سری چیزارو ترسشونو ازت میگیره

    خیلی حس خوبیه که قدرتو به خدا بدی و توحیدی سعی کنی عمل کنی اونموقع همه چی خود به خود برات شیرین میشه و حس خوب فقط داری نسیت به همه چی

    بعد من دیروز درمورد ترس نداشتن لپ تاپم هم که قبلا تو فایلای تحول زندگیم گفتم و شدیدا به لپ تاپ با سی پی یو نسل جدید نیاز داشتم وقتی تو تحول روز هام بودم یهویی تصمیم گرفتم لپ تاپمو هدیه بدم به خواهرم و دیروز لپ تاپمو فرستادم با اتوبوس به شهری که خواهرم ازدواج کرده و رفته اونجا عروس شده

    دیشب بهم زنگ زد گفت رفتیم گرفتیم وقتی باز کرد دید لپ تاپه اولین چیزی که گفت بهم این بود :

    طیبه چی شده؟؟؟؟؟؟؟

    چرا لپ تاپتو بهم دادی ؟؟؟

    تو که یه بارم نداده بودی درست و حسابی باهاش کار کنم اجازه نمیدادی دست بهش بزنم میگفتی خرابش میکنی

    و من داشتم میخندیدم و خدارو شکر میکردم که توحیدی تر عمل کردم و یاد گرفتم به هیچ چیز از وسایلایی که دارم وابسته نباشم و رها باشم و امید وتوکلم به خدا باشه

    که با اینکه من لپ تاپ برای طراحی طلا و جواهرات نیاز داشتم و لپ تاپم قدیمی بود ولی ازش گذشتم و هرچی اطلاعات توش بود برداشتم و خالی شد و فرستادم رفت هدیه برای روز زن خواهرم

    خداروشکر میکنم که بهم تو این سایت که هدایتم کرد تا بیام و یاد بگیرم تا سعی کنم توحیدی عمل کنم و به هر اندازه که عمل کنم همون اندازه هم لحظات شیرین از طرف خدا بهم میرسه

    مثل همین لحظه شیرین که فهمیدم دارم مسیرو درست میرم و خدا هر لحظه در حال هدایت من هست و من بینهایت ازش سپاسگزارم

    از خدا میخوام هر لحظه کمکم کنه و به یاد بیارم که موحد باشم

    برای تک تک دوستانی که در این سایت پر از آگاهی هستن و برای استاد و خانم شایسته عزیز و همکارانشون بی نهایت عشق و بینهایت شادی و بینهایت سلامتی و بینهایت ثروت و بینهایت خوبی هارو از خدا میخوام

    دوستتون دارم با عشق طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    بیتا احسانی گفته:
    مدت عضویت: 2020 روز

    بنام الله یکتا

    سلاااام

    روز بیست و سوم از روز شمار تحول زندگی

    هر بار که هر کدوم از فایل ها رو بار ها و بارها گوش می‌کنم و وقتی به درک کاملی از اون فایل میرسم حالم فوق العاده میشههه

    مثل امروز که بی نهایت حالم خوبه

    خدایا شکرت

    ” آمده بودم میلیاردر شوم، عاشق و سرگشته کویت شدم”

    الان که به روز اولی که با شما و این سایت فکر میکنم چشام اشکی میشه

    چقدر خدا زیبا بود و من ناآگاه از این موضوع

    چقدر خدا لطیف و مهربون بود و من ناآگاه

    اینهمههه دستان خدا به کمکم اومدن تو هر لحظه از زندگیم و من ناآگاه

    و چقدر عجیب و قشنگه این آگاهی هایی که الان بهم داده میشه

    خدایا واقعاااا در توصیفت عاجزم، هربار میخوام فکر کنم و عمیق درموردت بنویسم بغض میگیره و اشکم درمیاد

    نه از ناراحتی! اما نمیدونم هم دقیقا چه حسیه

    فقط میدونم حسش خوبه، حالم رو خوب میکنه

    درسته گاها یادم میره قانون رو، مشرک میشم

    اما خوبه که با یادآوری به خودم میتونم برگردم تو مسیر

    باید خیلی رو خودم کار کنم و مطمئنم که خدای بزرگ کمکم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: