اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس گذار خداوندم که مرا هدایت کرد به این مسیر زیبا.
واقعا همه چیز توحیده همه چیز ایمان و توکل یا بهتر بگم تقوا (کنترل ذهن)
چه زمان هایی بوده که شرک ورزیدم و به غیر خدا باور کردم و چه ضربه هایی خوردم، و چه زمان هایی که به خدا توکل کردم و از طریق بی نهایت دستانش مرا هدایت کرده،
که همه چیزهایی دارم به خاطر همون توکل بر خدا بوده و اگر نعمتی در زندگی ام هست سعی کردم که اعتبارش رو به خداوند بدم.
یادمه اوایل بود که از پدرم جدا شده بودم و برای خودم کارگاه باز کردم اون موقع با استاد اشنا نشده بودم و اصلا نمیدونستم این مسائل رو، یه سری وسیله و دم و دستگاه واس کارگاه گرفته بودم که چک داده بودم و ماه به ماه باید پرداخت می کردم ماه های اول بود که سر موعد چکم بود و 1.600 کم داشتم، خیلی خوب یادمه که تمام مخاطب های گوشیمو نگاه کردم، چن تا رو هم زنگ زدم ولی هیچ فایده ای نداشت و کسی بهم پول نداد، یادمه غروب بود و من با حالی گرفته و نا امید از بندگان خدا (همون حرف حضرت موسی که خدایا من تسلیم هستم و از هر خیری که از طرف تو بهم برسد فقیرم) رو به آسمون کردم و گفتم خدایا نذار آبروم بره، خدایا من جوان ام کسی رو ندارم تو کمکم کن خلاصه تو این حال بودم با دلی شکسته، یکی از جلوی کارگاه رد شد و من یه مدل کار رو گذاشته بودم جلوی کارگاه، یارو برگشت گفتش که این محصول رو خودتون تولید کردید و من خیلی با اخم و عصبانیت گفتم بله، مگه شما کس دیگه ای می بینید به غیر از من، خدا شاهده که چجوری باهاش برخورد کردم چون خیلی حالم بد بود بخاطر چک فردا، مشتری گفتش حالا چرا عصبی میشی، متری چنده گفتم که 400 هزار تومن گفت خب منم 4 متر از این میخوام برام بساز چقد میشه گفتم 1600 گفت باشه، خدا شاهده تخفیف هم نگرفت که بگه 1.500 گفت یه شماره کارت بده برات بیانه بفرستم آماده شد بهم زنگ بزن بیام ببرمش، یارو رفت و منم رفتم همون سفارش رو ( یک اوپن mdf) بود رو بردم برای نصب (زمانی که مشتری رفت منم کار رو بردم برا نصب) و شب یارو عین 16٠٠ رو فرستاده بود و زنگ زد گفت من دیگه حوصله نداشتم برگردم دوباره پول انتقال بدم همش رو یه جا برات فرستادم. و اینجوری خداوند پول چک رو جور کرد. حالا جالب اینجاست بعدا فهمیدم اون شخص ( مشتری) یه آدم گوش بری بوده که پول هیچ کس رو نمیده ولی خداوند همون که گوش بری میکرد رو برای من فرستاد که پول چکم رو جور کنه.
خدایا بی نهایت سپاس گذارم.
و چقد پیش اومده که کسی بهم قول داده که بهت کار میدم و منم حساب کردم روی اون کاره و براس برنامه ریزی کردم و به جورهایی اعتبارش رو دادم له خودم که به این خاطر بهم کار داده که کیفیت کارم خوبه و خدا شاهده تا مرز قرارداد هم رفتم اما بخاطر یه حرف الکی کار رو نگرفتم.
یعنی بخوام بنویسم صد مورد هست که اعتبارش رو به جای خداوند دادم به غیر خدا و ضربه های سنگینی خوردم.
از خواندن کامنتت خیلی دوغ کردم، خیلی خوب بود، ساده و پند آموز.
این که یه آدم گوشبر دستی از دستان خداوند برای حل مسأله ما بشه دیگه شاهکاره، نشون می ده که سیتره قدرت خداوند تا چه حد میتونه عمیق و بی محدودیت باشه. این درس رو هم گرفتم که رو هیچ چیزی هیچ برچسبی نزنم و اجازه بدم خداوند از هر روشی که خودش انتخاب می کنه مشکلاتم رو حل کنه.
من به شخصه خیلی فیلتر دارم برا دریافت حمایت خدا که انشالله بتونم کم کم برشون دارم.
استاد عزیز من امروز یعنی از دوروز پیش که فایل ذهنیت قدرتمند کنده در مقابل ذهنیت محدود کننده
آمد تو سایت خوب من اول چند بار فایل رو گوش میدم بعد کامنتهای بچه هارو میخونم وبعد کامنت خودمو میزارم دیروز که سر کار خودم بودم وبرای بلک اوت آسانسور ایده به ذهنم رسید از طرف خدا خوب تحقیقات خودمو شروع کردم وهروز از خدا میخواستم که بیشتر بفهم از این ایده که به من الهام شده واز پنل خورشیدی هم باید استفاده میشد خوب من دیروز که کار یکی از بنده گان خدارو انجام میدادم وقسمت درب وریل آسانسور رو نصب میکردم این آقا پشت بوم خونه خودشو یه وسیله مثل بشقاب ماهواره نصب کرده بود واز پنل خورشیدی هم استفاده کرده بود ووقتی وارد ساختمان شد وآمد پیش من یه سوالات از این دستگاه کردم وگفت که من خودم مواد اولیه لاستیک رو دارم برای اولین بار تو ایران تولید میکنم واین دستگاه رو خودم اختراع کردم یه دستگاهی بود که آب رو با نور خورشید گرم میکرد واونم در عرض دو دقیقه و به من گفت که من یه ایده دارم که یه شهر میخوام بسازم که همه تجهیزات از پنل های خورشیدی استفاده میشه و هیچ احتیاجی به برق صنعتی نداره ومن خوشحال شدم منم ایدمو بهش گفتم که منم میخوام بلک اوت آسانسور را از پنل خورشیدی استفاده کنم وباطری های لیتیومی خوب ایشون یه کارگاه داشت وبه من پیشنهاد داد تا برم کارگاه وانجا باهم همکاری کنیم من همیشه این کار ها وایدها رو از طرف خدا میدونستم و همه اتهامات رو
وامروز هم من میخواستم بیام و در مورد ذهنیت قدرتمند کننده کامنت بزارم که حالمو یه بنده خدایی گرفته بود و هدایت شدم به این فایل توحیدی
من رفته بودم ماشینمو درست کنم و این استاد که تعمیر کار ماشین هست منو از ساعت 9 صبح تا 12/5ظهر نگه داشت و کاری که رو ماشین من انجام داد یه ده دقیقه بود و وسیله های که استفاده کرد روی ماشین من یه 3متر سیم نمره 2وچندتا فیش ویه رله که انم خودم رفتم تهیه کردم و بعضی از مردم فکر میکنن که باید آدم رو بیشتر معطل کنن تا به طرف میگه Nتومن هزینه اون مشتری نگه چرا ولی خوب نجواهای الهی رو میشنیدم و کاری به نجواهای شیطانی نداشتم واز خدا خواسته بودم که یه استاد کار ماهر جلوی من بزاره خوب ایشون کارشونو انجام دادن ومن اون مبلغ رو دادم اومدم خونه وهی نجواهای شیطانی تو ذهنم بود که این چرا اینقدر زیاد هزینه گرفت منم جواب میدادم خدا بهتر میدونه چون استاد کار عالی هست مثل خودم در کار آسانسور که قیمت میدم وخیلی ها قبول میکنن واین حرفها تا رسیدم به خونه و میخواستم کامنت قسمت سوم ذهنیت قدرتمند کننده رو بنویسم که هدایت شدم به این فایل
و چیزی که فهمیدم از این فایل حالم دگر گون شد
احمد تو نبودی ماشینو بردی پیش این استاد کار من بودم
اون نبود مشکل ماشین رو هل کرد من بودم
اون نبود اون قیمت رو بهت داد من بودم
من همه کارهارو برات انجام دادم
ناشکر نباش
مشرک نباش
احمد اگه میخوایی همیشه به تو الهام کنم به من گوش بده و به من اعتماد کن و گوش بده که تور به کجا هدایت میکنم
وجود خدا رو در همه چیز وهمه کس ببین اونوقت خودت رها کن من تورو میبرم به جاهای که تو دوست داری و تو میخوای
خدایا سپاسگزارم از تمام انسانهای روی کره زمین که برای من کار میکنن تا من پیشرفت کنم
خدایا سپاسگزارم به خاطر همه الهاماتی که به من دادی
خدایا سپاسگزارم به خاطر تمام نعمت های که در زندگی من قرار دادی
استاد عزیز مثالهایی که اشاره کردید چقدر زیبا وملموس بود و من هم درگذشته ودر زمانیکه دریک موسسه مالی کارمیکزدم هیچ آشنایی با قوانین جهان نداشتم اما بقدری ایمانم به خدای مهربانم قوی بود که در شرایط سخت ودشوار هر روز وهربحظه از خدا طلب کمک میکزدم و میگقتم خدایا کمکم کن این مسئله براحتی حل بشه .
مواردی بود که انگار حسم میگفت تو این مورد رو
در مورد این شخص انجام بده اما رئیسم بمن میگفت شما خیلی حساس شدی این کارش درسته اما من کار خودم رو انجام میدادم وبعد از مدتی مشخص شد که فرد مورد نظر کلاهبردار بوده وبعد
خداروشکر میکزدم که خطر از سر من و همکارانم بخیر گذشت .همیشه سختی کارم را با شیرینی توکل به خدا بر خودم راحت میکردم ومیگفتم خدایا فقط بخاطر رضایت تو این شرایط رو تحمل میکنم میدیدم بعد مدتی ورق برمیگشت واوضاع آروم میشد .
یا مواردی بود که با پیشنهاداتی سعی در تطمیع وسوسه کردن من میشد تا کاری خلاف مقررات انجام بدم اما قربونش برم که سریع بهم میگفت گول این چیز ها رو نخور ردش کن ،یا مواردی بود که بدلیل اینکه خواسته شون خلاف قوانین بود ومن انجام نمیدادم تهدیدم میکردند که براتون گرون تموم میشه اما خدای عظیم آلشان من میگفت نگران نباش قدرت کلامی دروجودم پدیدار میشد که خودم حیرت میکردم و خیلی قاطعانه بهشون میگفتم هرکاری که میتونید انجام بدید و
انگار خدا بهم نیرو وقوع قلب میداد ومیگفت نگران نباش اونها هیچ کاری نمی کنند ،
ای پروردگار عزیزم ای پروردگار عظیم عاشقانه دوستت دارم که همیشه وهمواره منو به صراط مستقیم هدایت میکنی و حواست شش دونگ بمن هست ، خدایا شکررررررررررررت تا بی نهایت وتا همیشششششه
دزپناه حق سلامت وسعادتمند باشید
بعد از آشنایی با سایت یاد اونروزها میافتم بیشتر از همیشه شاکر خدایم هستم که بشدت هوای منو داشت و همچنان داره وهمه چیزم از اوست ،به رب
مهربانم میگم خدای دلبرم وقتی میرم تو جاده خاکی بزن رو شونه ام تا متوجه بشم اگر نشدم یقه ام رو بگیر منو ببر به راه درست چون من بنده ام وخطا کار تو خدایی که قدرتمند وداناست .
همه چیزم از اوست از روز ازل تا الی الابد ومن بدون او حتی به اندازه ذره معلق در هوا هم قدرتی ندارم .
همینجا از خدا میخوام که بهم بگه هر آنچه میخواد گفته بشه، من هیچی نمیدونم
واقعا نمیدونم چی بنویسم فقط به احساس قلبیم گوش کردم که گفت برو کامنت بنویس
استاد من اولین بار معنی و مفهوم توحید و شرک رو از زبان شما شنیدم، اهمیت این اصل رو از زبان شما شنیدم
از اون زمان تا به حال به میزانی که تونستم توحیدی تر فکر کنم و عمل کنم، زندگیم به همون میزان دگرگون شد
هنوز شرک هایی دارم که نیاز دارم بیشتر به خدا وصل بشم تا از قدرت خدا قدرت بگیرم و بتونم توحیدی عمل کنم
یک قطره از دریا همون ساختار و ویژگی های دریا رو داره
من هم قطعه ای از خدا هستم پس تمام ویژگی های خدا در من هست
اگه خدا قدرتمنده منم هستم
پس کجاست؟
من قدرتمو گم کردم، درونمه ولی نمی بینمش، فراموش کردم!
برای اینکه ببینمش برای اینکه به یاد بیارم باید به خدا نزدیک تر بشم باید هر روز روی خودم کار کنم اینطوری میتونم با انرژی منبع هماهنگ بشم
استاد امروز قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم هدایت شدم به فایل : چرا خداوند بیشتر از ما می خواهد که ثروتمند شویم
یعنی هدایت خدا رو دیدم… گوش دادن به اون فایل و بعد هم این فایل، باعث شد جواب سوال هایی که داشتم بگیرم
یه جمله ای از کتاب پسر / اسب و موش کور شنیدم که پسره با اسبش توی جنگل در تاریکی شب گم شده بعد پسر به اسبش میگه من راهی نمی بینم!
اسب میگه : میتونی جلو پاتو ببینی، همین کافیه قدم بردار
اعتماد و تسلیم بودن در برابر خدا باعث میشه چرخ زندگیمون روون بشه،آسون بشیم برای آسونی ها
ولی اعتماد کردن و تسلیم بودن کار هر کسی نیست
اعتماد به چیزی که نمی بینیم مگه کار هر کسیه؟!
اعتماد به حس قلبی و عمل به اون الهامات مگه کار هر کسیه؟!
یاد مثال ارزشمند مریم جان توی فایل درس هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش افتادم که گفتن:
به محض اینکه دکمه ی عقل و هوشو روشن کنی دکمه هدایت خاموش میشه
روی خود حساب نکردن واقعا نیاز به تکرار و یادآوری داره
هر کاری می کنم و هر موفقیتی بدست میارم فکر میکنم من بودم؟ تلاش من بود؟
ولی دقیقا چی از من بود؟
چشمانی که می بینه؟
گوش هایی که میشنوه؟
میلیارد ها نورون عصبی که در مغز من هزاران وظیفه مختلف رو انجام میدن رو من ساختم؟
دم و بازدم من کار منه؟
ضربان قلب من؟
پا هایی که راه میرن؟
دستانی که مینویسن؟
آگاهی هایی که می شنوم؟
انسان های مناسبی که سر راهم قرار میگیرن؟
در زمان مناسب در مکان مناسب بودن؟
و…و…و….
دقیقا کدوم کار من بوده؟! که بتونم اعتبار موفقیتی که حاصل شده به خودم بدم و بگم انصافا اینو دیگه خودم انجام دادم، نمیتونم بگم کامل خدا بوده،
اتفاقا کامل کامل خداست
ایده از خدا بود
هدایت و فراهم کردن شرایط به بار نشستن اون ایده همه کار خدا بود
اون اراده و عقل و توان تو که اون ایده رو انجام بدی هم کار خدا بوده
بنظرت چیزی می مونه که خدا باعثش نبوده باشه؟!
یه بار خواستم خریدی انجام بدم ذهنم گفت برو اون مغازه و اون مغازه و اون مغازه….بعد گفتم نه روی تجربه های قبلیت حساب نکن بگذار خدا هدایتت کنه، از خونه که زدم بیرون خواستم با تاکسی برم اون حسه گفت نه پیاده برو با اینکه طول می کشید ولی گفتم چشم، بعد همینطوری داشتم قدم می زدم چشمم خورد به یه مغازه، گفت خودشه، وقتی رفتم داخل مغازه لبخند به لبم نشست، اون چیزی که میخواستمو داشت با کیفیت بالا و قیمتی بسیار مناسب تر از اون جاهایی که ذهنم میگفت برم،
اونجا فهمیدم اگه پیاده نمی رفتم، اون مغازه رو در مسیر نمی دیدم یا احتمال زیاد اونجا نمی رفتم…
یه جا هایی که حاضر نبودم تسلیم باشم و به خدا بسپارم خودم اذیت شدم ولی بعدش که تسلیم شدم دیدم اون چیزی که نمیخواستم و فکر می کردم خوب نیست وقتی تسلیم خدا شدم بعدش هزاران خیر پشت در منتظر بود تا من به خدا اوکی بدم و وارد زندگیم بشن
(مثل داستان دانشگاه اومدن/ مثل دوستی با یک دوست/ مثل گفتن چیزی که دوست نداشتم جز خدا به کسی بگویم اما خدا گفت به انسانی بگو بعدن که نتیجه شو دیدم به خودم گفتم اون انسان نبود فرشته بود چنین رفتاری فقط از خدا میتونه سر بزنه، امید رو در دلم زنده کرد…./ مثل دیدار هایی که دوست نداشتم داشته باشم بخاطر کمبود اعتماد به نفس اما بعدش دیدم که چقدر به نغعم بود ….چقدر خیر و برکت داشت… چقدر اعتمادمو به خدا بیشتر کرد…. )
اگه بخوام داستانشونو بگم خیلی طولانی میشه فقط نوشتم که بعدا خودم بیام بخونم دوباره یادآوری بشه برام
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
( سوره بقره. آیه 216 )
استاد سپاسگزارم بابت فایل های بی نظیری که اخیرا روی سایت قرار دادین همه ی فایل های شما یکی از یکی بهتر و بی نظیرتر و سرشار از آگاهی های ناب
امیدوارم شاگرد خوبی باشم و به آگاهی ها عمل کنم
بیام ببینمتون از نتایجم بگم…
خدایا شکرت که در این بهشت زیبا هستم
اینجا همه چیز نور و عشق و زیبایی ست
بهشت اول در درون من ساخته میشه و بعد فرقی نمیکنه من کجا باشم هر کجا باشم آنجا بهشت است
انشاءالله هر روز خدایی تر بشیم و با جریان انرژی منبع هماهنگ تر
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت مربی عزیزم استاد عباس منش و بانو شایسته
بسیار سپاسگذارم استاد واقعا نیاز داشتم به این آگاهی .
میخوام از تجربه ی خودم بگم که وقتی دچار کبر شدم سال ها قبل چه بلایی سرم اومد.
من تو سال اول و دوم دبیرستان درس هام عالی بود و به شکل عجیبی فهمم از مطالب و درس ها بسیار بالا بود همیشه آخر سال عکسم روی بنر کنار شاگرد های ممتاز مدرسه با معدل بالا چاپ میشد و ی دوست صمیمی داشتم که اونم عکسش همیشه مث من چاپ می شد روی بنر و این اتفاق کم کم باعث شد که من فکر کنم خبریه،و به قول شما کم کم تفکرم به این سمت رفت که من خیلی باهوشم و تافته ی جدا بافته ای هستم از بقیه و من زرنگم و بقیه کند ذهن اند و در حد و اندازه من نیستن و البته که القای این تفکر هم از سمت اون دوست صمیمیم هم وجود داشت و هم فرکانس بودیم انگاری، و اون هم تفکرش تو این زمینه دقیقا مث من بود و جالب اینه اوایل من سمت راست کلاس میشستم و اون سمت چپ کلاس بود و اصلا ارتباط چندانی با هم نداشتیم ولی کم کم شرایطی ایجاد شد که ما دو تا با هم صمیمی شدیم و در و تخته با هم جور شد و جفتمون میز اول سمت چپ میشستیم و غالب اوقات بیشتر حرف های دوستم وقتی ازش میپرسیدم تو در روز چند ساعت درس میخونی میگفت که من مث بقیه نیستم و زرنگم و روزی ی ساعت یا 2ساعت یا بخونم یا نخونم و نمره هاشم بالا بود و کم کم این تفکر هم به من القا شد (البته چون خودم در مدارش بودم )و منم از ی جایی به بعد اینطوری فکر میکردم تا کم کم به مرور زمان متوجه شدم که نمره هام و اوضاع درسم فاجعه شده و به جایی رسید تو سال آخر دبیرستان که دیگه افتضاح شد و دقیق یادمه ی ناظمی داشتیم ی روزی احظارم کرد دفتر و رفتم و کلی باهام حرف زد و گفت تو تا دو سال پیش یکی از بهترین شاگرد های این مدرسه بودی ولی الان مایع ننگی و اتفاقی که برام افتاده بود این بود که من با این که همون وقت و زمان رو میذاشتم حتی بیشتر از قبل ولی فهم و درک من نسبت به دروس کم شده بود ،انگاری کند ذهن شده بودم ، ی همچین حسی داشتم ولی نمیدونستم داره از کجا آب میخوره که بعد در سال های بعدش متوجه شدم که قانون اینطوری عمل میکنه و این تله ای توش افتاده بودم تله ی خودبرتر بینی یا کبر بود که کلا منو از مسیر خارج کرد و کلا نتونستم اون رشته ای که مورد علاقم بود رو برم که هیچ مجبور شدم برم رشته ی حقوق که اصلا ربطی به تجربی نداشت چون حقوق زیر شاخه رشته انسانی هست و من رفتم یکی از این دانشگاه هایی کع بدون کنکور دانشجو میگرفتند ثبت نام کردم ،کلا میخاستم تجربمو بگم که وقتی آدم دچار کبر میشه دقیقا همون بلایی سرش میاد که بر سر شیطان اومد چون اونم کبر ورزید و اصلا معنی کبر به معنی خودبرتر بینی در ماهیت و در جوهره است
تفکر شخصی که کبر میورزه اینه که من کلا با بقیه فرق دارم و جنسم و توانایی هام و هوشم از بقیه خیلی بهتره و کلا متفاوتم که البته چند پله بالاتر از غروره
شخصی که غرور داره در یک حوزه ی خاص مغرور میشه مثلا طرف مکانیکه و با خودش میگه من بهترین مکانیک شهرم ،ولی کسی که کبر داره میگه من در همه ی سطوح متفاوت از دیگران ام و برترم که متاسفانه در ایران خیلی زیاده که افراد راجع به قومیت ها دچار تکبر میشن و بعضی ها میگن ترک ها خیلی خوبن و بعضی ها میگن کردها ی چیز دیگه ان و برخی بر این باور هستند که مثلا لر ها یک تافته ی جدا بافته ای اند و از این قبیل موضوعات ایشالا خداوند عمر با عزتی بهتون بده استاد عزیزم واقعا لذت بردم ممنون .
هر چه از نیکویی و خیر به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست،
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
چقدر زیباست که هرچه که داریم و هرموفقیتی که بدست آوردهایم اعتبار آنرا به خداوند بدهیم
وقتی که فکر کنیم که ما بعنوان بنده خداوند، اگر خواست و اراده او نبود الان در این دنیای زیبا حضور نداشتیم و حال که اراده او بر این قرار گرفته است که ما مدتی را در این دنیا سپری کرده و از تمام نعماتی که او برای ما مهیا ساخته لذت ببریم، آنگاه میفیهیم و درک میکنیم که تمام آنچه که در حال حاضر در زندگی ما موجود است همه و همه لطف و عنایت اوست که شامل حال ما گردیده است
وقتی که از این زاویه به زندگی خود نگاه کنیم، دیگر چیزی برای غرور و تکبر ما در مقابل خداوند متعال وجود ندارد و هرچقدر ما تمام داشتههایمان را لطف پروردگار بدانیم مسلماً در برابر او متواضعتر و خاشعتر خواهیم گشت و درنتیجه از هدایت او برخوردار خواهیم شد
بقول مولانا:
چون ملائک گو لا علم لنا تا بگیرد دست تو علمتنا
و چه شرط زیبایی خداوند گذاشته برای اینکه ما را از هدایت خود برخوردار کند، اینکه کافیه ما فقط بگیم خدایا ما نمیدانیم، ما در مقابل عظمت و بزرگی تو کوچک و ناتوانیم، ولی تو دانا و آگاه و محیط به تمام جهانی و تویی که میتوانی مرا راحت و ساده به سرمنزل مقصود برسانی
تمرین
چند سال قبل قصد خرید یخچال و ماشین لباسشویی برای منزل داشتم ولی از برندهایی که داخل مغازههای شهرمان بود خیلی خوشم نمیآمد و تحقیق هم که کرده بودم همه میگفتند از نظر کیفیت مطلوب نمیباشد و بایستی از شهرهای بانه یا گناوه اقدام بخرید کنم
بطور کاملاً معجزهآسایی تلفن یکی از مغازههای شهر گناوه بدستم رسید که من اصلاً نه این شخص را میشناختم، نه میدانستم آیا کلاهبرداری است یا اینکه اگر من به او اعتماد کنم، اجناس درخواستیام بدستم خواهد رسید یا نه
به این که این تلفن بطور تصادفی(البته آنموقع فکر میکردم که تصادفی است ولی الان که بیشتر فکر میکنم میبینم لطف خداوندبوده است) بدستم رسید اعتماد کرده و با وی تماس گرفتم و توضیحاتی را راجع به برندهای موجود به من داد و گفت که اگر میخواهم بایستی پول اجناس را به حسابش واریز کنم تا او هم این دو جنس را برای من بفرستد
اول کمی دودل شدم که اگر من این مقدار پول را به حساب وی بریزم و او هم پولم را خورد چی ؟
اصلاً تو ازکجا او رامیشناسی یا چه اعتمادی به وی داری که قبل از دیدن وی یا قبل از دیدن اجناس میخواهی پول آنرا پرداخت کنی؟
حالا گیریم هم که اجناس را برای تو فرستاد از کجا میخواهی بدانی که جنس اصلی برای تو میفرستد؟
با تمام این نجواها که داشتند کار خودشان را میکردند، ازطرفی هم یک حس درونی و آرامشی مرا به اعتماد کردن به وی ترغیب میکرد و میگفت تو بریز بقیه کارها با من
و الان میفهمم که این همان هدایت و دستان خداوند بوده که در کار شده تا من را بخواستهام برساند
بالاخره اعتماد کردم و پول را قبل از اینکه حتی اجناس را ببینم یا بدانم اصل است یا تقلبی، به حسابش واریز کردم
چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت سفارشاتت آماده است و دارم بار میزنم که به شهر شما ارسال کنم و بعد از چند ساعت نیز زنگ زد و گفت صبح اول وقت بار زده و ارسال کردم و تا آخر شب بدستت میرسد
نزدیکیهای شب بود که دیدم تلفنش دومرتبه زنگ زد و گفت نیمه شب بار من به شهرم رسیده و بهت تلفن میزنند تا آدرس را گرفته و به درب منزل بیاورند
ساعت حدود یک نیمه شب بود که دوباره تلفنم زنگ زد و گفت که رسیده و با وی هماهنگی کنم
من هم به سر قرار رفتم و با کمال تعجب دیدم که خودش باتفاق همسرش با ماشین وانت بهمراه یخچال و ماشین لباسشویی در محل قرار ایستاده و گفت از آنجائیکه تو به من اعتماد کردی و ندیده و نشناخته پول به حسابم واریز کردی من هم دلم نیامد اجناس ترا به شخص دیگری بدهم و گفتم خودم به شهر شما بیایم تا هم سفارشات ترا تحویل بدهم و هم گشت و گذاری هم در شهر شما داشته باشم
و وسایل را به منزل آورده و با کمک همدیگر از ماشین پیاده کرده
بعد هم که به یک نصاب گفتم که برای نصب و راهاندازی آنها بیاید میگفت این وسایل را از کجا خریدی و وقتی که داستان را برای او تعریف کردم با تعجب میگفت خیلی شانس آوردی چون در آن شهر اجناس تقلبی بسیار زیاد است ولی این دو جنس اصل کرهای هست و از کیفیت و قیمت آنها واقعاً تعجب کرده بود
الان و با این فایل عالی بیشتر درک کردم که وقتی کارها توسط خداوند انجام شود همهچیز در زمان و موقع مناسب و با بهترین کیفیت انجام میشود
حال اگر قرار بود من روی خودم حساب میکردم بهیچوجه ممکن نبود من بتوانم به این کیفیت و این حالت زیبا خودم این اجناس را تهیه کنم، همانگونه که بارها برایم پیش آمده که با ذهنیت قبلی خودم و با حساب کردن روی توانایی و عقل خودم اقدام بخرید کردهام ولی نتیجه نهایی بهیچوجه آن چیزی که میخواستم نبوده است
همین نوشتن این کامنت هم هدایت خداوند بود
وقتی فایل تمام شد و استاد فرمودند که مثالهایی از خودتان بزنید هرچقدر روی مغز خودم حساب کردم و بخودم فشار آوردم نمیدانستم چه چیزی باید بنویسم و میخواستم از نوشتن گامنت منصرف بشوم
ولی وقتی از خداوند خواستم که به من کمک کند تا بتوانم یک کامنت عالی بنویسم یکمرتبه این مثال بیادم آمد و مطمئناً این هدایت خداوند بوده که به من یادآوری کرده کجاها دست من را گرفته و راحت به خواستهام رسانده است
خدای مهربانم من از خودم هیچ چیزی ندارم و این تو بودی که به من توانایی، پیشرفت ، موفقیت و ثروت عطا کرده ای
خدای مهربانم و این تو هستی که با دستان من می نویسی
خدای مهربانم این تو بودی که در رحم مادرم روزیم را عطا کردی و از من نیز مراقبت نمودی
خدای مهربانم این تو بودی که مرا به سلامت و زیبایی وارد این دنیا کردی
و این تو بودی که آب، نان ، لباس ، محل زندگی مناسب و زیبا و هر انچه از نعمت و ثروت عطایم کردی
خدای مهربانم این تو بودی که مهربانانه مرا در آغوش گرفتی و برایم مادر و پدر شدی
و مهربانانه دستانم را گرفتی و راه رفتن را به من اموختی
خدای مهربانم این تو بودی مرا هدایت نمودی و علم را به من اموختی و برایم معلم شدی
خدای مهربانم این تو بودی که مرا به مسیر توحید هدایت نمودی و از زبان استاد مهربانم به من راه راستی را اموختی
خدای مهربانم این تو بودی که در همه ی حال و احوال لحظه ای مرا به حال خود وانگذشتی و پشتیبانم بودی
این تو بودی که در جایی که تاریکی مطلق بود نوای امید را در دلم میخواندی و وجود تاریک و پر از نجوا و ترسم را با نورت پر کردی
این تو بودی که آنجا که غرق در ترس ها و محدودیت ها بودم مسیر فراوانی و خوشبختی ابدی ات را نشانم دادی
این تو بودی که با نوای جان بخشت
همیشه به من می گفتی ، تو زیبایی ، تو توانایی ، تو دوست داشتنی هستی و تو به هرآنچه بخواهی میرسی
این تو بودی که می گفتی هرکجا باشی من همراه تو هستم ، من پشتیبان تو هستم و تو تحت حمایت منی
خدای مهربانم این تو بودی که به من دست عطا کردی ، چشم و ذهن عطا کردی و این تو بودی که با دستانِ من نقاشی می کشیدی و شعرهای زیبا می نوشتی
الهی این تو بودی که در مسیر زندگی به من عزت ، مقام و موفقیت بخشیدی ، این تو بودی که مرا در مسابقاتی که شرکت میکردم به عنوان فرد موفق بر می گُزیدی
خدایا مهربانم من هرچه دارم از تو دارم
و به خودی خود به تنهایی فقیرم
خدای مهربانم من به هر خیری از سمت تو فقیرم و سخت نیازمندم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم
صمیمانه و از ته قلبم سپاسگزارم ازتون بابت این فایل ارزشمند
استاد عزیزم باز هم به موقع خدای درونتون آگاهی که نیاز داشتم رو برام یاد آوری کرد…
خدای مهربانم شکرت
استاد عزیزم از ته قلبم ازتون سپاسگزارم…
ماجرا از اونجایی شروع شد که من فکر میکردم این من هستم که نابغه هستم در نقاشی..
و از یاد برده بودم باوری رو که باهاش کارم رو شروع کردم
و اون باور این بود که این ” خداوند است که با دستان من نقاشی می کشد و او باشکوه ترین نقاش عالم است.”
و ماجرا گذشت و رسید به روزی که همان طرح هایی که ادعا داشتم می توانم ان ها را به بهترین نحو بکشم ، در کشیدنشان ناتوان شده بودم و دلیلش را نمیدانستم ، در نتیجه عزت نفس و اعتماد به نفسم بسیار زیاد افت کرده بود
همچنین برای امتحان شهری رانندگی هم که اقدام کرده بودم در حین سوار شدن ماشین ناخوداگاه ماشین خاموش شد و افسر من رو رد کرد(با اینکه خیلی از بچه ها هم بودند که ماشین رو خاموش میکردن اما افسر ردشون نمیکرد.)
اوضاع کمی سخت شده بود ، تا اینکه از خداوند هدایت گرفتم و هدایت شدم به کار کردن بر روی پاشنه های اشیلم ، یکی یکی همشون رو نوشتم و هدایت شدم هر متنی که در عقل کل راجع بهشون بود رو بخونم و عمل کنم ، هر فایلی که راجع به اون موضوع بود رو گوش میدادم و سعی میکردم تا جایی که میتونم به فایل ها ، دوره ها و آگاهی های عقل کل عمل کنم
بعد از مدت کمی به این رسیدم که همه ی پاشنه های آشیل من ریشه اش در شرک هست و باید روی توحید کار کنم
(در همین بین دو ما پشت سرهم ناخوداگاه یادم میرفت برای آزمون شهری ثبت نام کنم)
خلاصه سعی میکردم هر روز روی توحید کار کنم و تمریناتی رو به خودم میدادم تا اینکه هدایت شدم به اینکه اشکال من در کارم چی هست؟ چطور میتونم به رشد زیادی در شغلم برسم؟ و
چطور میتونم نقاط ضعفم رو برطرف کنم؟
و ناخوداگاه به خاطر تکرار اون باورهای توحیدی و آگاهی های عالی استاد عزیزم عمل من و رفتارم تا حد زیادی مطابق قانون شده بود و به بهترین نحو بخش زیادی از اون نقاط ضعف در کارم از بین رفت و باز این باور تقویت شد که من از خودم هیچ توانایی ندارم و این خداونده که با دستان من نقاشی میکنه
و البته این رو هم بگم که من خوابی رو چند هفته پیش دیدم که در بهترین جای شهر گالری هنریم رو دارم و دارم نقاشی بسیار زیبایی رو میکشم و دستم خیلی میلرزید و با دست دیگم اون دستم رو گرفته بودم و یه ندایی زیبا و مقتدری تو خواب بهم گفت این من هستم که تو رو استوار و توانا کردم در این کار …و فکر نکن که تو از خودت این استعداد و توانایی رو داری بلکه این منم که از تو حمایت کردم(دقیق این جمله بندی رو یادم نیست اما یادمه که منظور همین بود و تو خواب به من گفته شد که به خودت مغرور نباش و این نعمت رو از خودت نبین و نگو که این منم که با استعدادم…)
و بعد هم به لطف الله ، با کار کردن روی باورهای توحیدیم هم عزت نفس ، اعتماد به نفس و باور لیاقتم خیلی خوب تقویت شد و هم به مهارت و پیشرفت خیلی خوبی رسیدم
و اما برای گواهینامه
گواهینامه و رانندگی یکی از ترس های بزرگ من بود که شاید قابل تصور براتون نباشه
اما رفتم تو دل این ترسم با همون باورهای توحیدی و تونستم پیشرفت کنم ، اما همین که باز اون پیشرفت و مهارت رو از خودم دیدم آسیب دیدم
یادمه که چقدر قبل آزمون میگفتم من خیلیی خفنم، خیلی حرفه ایم اصلا رو دستم نیست
و شیطان باعث شد فراموش کنم که این خداست که با دستان من رانندگی میکند و این خداست که به من کمک کرد تو دل ترسم برم و من از خودم هیچی ندارم…
تا اینکه در اون فاصله ی دوماهه خیلی باورهای توحیدی باز هم به لطف خدا در وجودم شکل گرفت
و در یک حالت رویایی و در یک مکان رویایی به بهترین نحو آزمون رو قبول شدم
از مکان آزمون که در کنار دریا بود ، با ویو ساحل و موج های دریا ، درختان نخل ، مرغ های دریایی و صدای دلبرشون، و آسمون با ابرهای زیبا که به شکل موج دریا بودن و رنگ رویایی اسمون
تا هوای بسیار عالی و خنک
و همچنین آقایونی با سن و سال مختلف که اکثرشون سن بالایی داشتن و داشتن ورزش میکردن و تعدادشون هم یک اسپیکر آورده بودن و بسیار زیبا می رقصیدن که جو بسیار شاد و مثبتی ایجاد شده بود و همچنین دیدن یکی از دوستان با اعتماد به نفس و بسیار دوست داشتنیم که قبلا فقط یک بار ملاقاتش کرده بودم و با دیدن هم سورپرایز شدیم و کلی ذوق کردیم
که کلی خوراکی های خوشمزه آورده بود و به من هم تعارف کرد و باهم از هم صحبتی بسیار لذت بردیم
واقعا همه چیز بسیار دیوانه کننده و زیبا بود
من باور داشتم که خداوند برای من همه چیز و همه کس میشود و میخواهد من با تمام وجود لذت ببرم و موفقیت من را عاشقانه میخواهد
من باور کردم که خداوند من را در زمان مناسب و در مکان مناسب هدایت می کند که کی و چه موقع داوطلب شوم و دقیقا در زمان و مکان مناسب دوستم دست مرا گرفت و به طرز عجیبی انگار راه باز شد که من اول جلو بنشینم و آزمون رو بدم
و حتی تمام سوالاتی که افسر از من پرسید و خواست انجام بدم همون سوالاتی بود که قبل از آزمون یکی از بچه ها که قبول شده بود خود به خود آمد و بهمون یاد داد با اینکه من بعضی هاش رو نمیدونستم اما خدا اینگونه هدایتم کرد
چرا که قبل آزمون این باور رو ساخته بودم خدا هرچی رو باید بدونم بهم میگه
و حتی بعد از سوار شدنم در ماشین ، دقیقا در سر یک پیج ماشین خاموش شد و اما این بار افسر هیچ چیزی نگفت و من رو قبول کرد
میدونید چون من باور داشتم اصلا خدا خودشه ، افسر کیه!
اون همه کارست
با اینکه اول آزمون مسیر من خیلی شلوغ شده بود و تریلی های بسیار بزرگی از جلوم رد میشدن من با اعتماد به نفس تمام رانندگی میکردم و اصلا خودم هم متعجب بودم و قشنگ میدونستم که تو اون لحظه خودم نیستم که دارم رانندگی میکنم ، قشنگ اون نیرو رو احساس میکردم که با دستان من داره رانندگی میکنه…و به طرز عجیبی به سکوت ذهنی رسیده بودم
و دلیلش هم ساخت باورهای توحیدی و کمی ایمان به رب بود
من حتی برای ساخت اون باور ها هم هیچ گونه اعتباری به خودم نمیدم ، این خدا بود که هدایتم کرد به اسون ترین راه ، این خدا بود که به من توانایی بخشید و این خدا بود که من رو یاری کرد و اون باورهای های توحیدی رو از بی نهایت روش وارد زندگیم کرد
وگرنه من چی دارم از خودم جز ورودی های غلط؟!
هیچی
هر خیری خودشه و خودش همه چیز و همه کس برامون میشه
اون خداست که حاکم و فرمانرواست اون خداست که صاحب کل اموره…
این فایل مصادف شد با تصمیمات و تعهدات توحیدی که من دادم به خودم و عملشون کردم
و دیدم که چطور برام معجزه شد و همه چی دست به دست هم داد که من به اون خواسته ها برسم
خدایا من هیچی ندارم از خودم ، هر خیری که تو زندگیمه تو با عشق تمام به من عطا کردی
و من با تمام وجودم میخوام همیشه تو این مسیر بمونم و خودت یاریم کن که استوار و پایدار باشم
راستی این رو هم بگم که جلسه 6 عزت نفس خیلی به من کمک کرد و من تونستم به کمک آگاهی های این جلسه تصمیمات توحیدی بزرگی بگیرم
که یکیش این بود که من به طور کامل از لحاظ مالی مستقل بشم و از پدرم دیگه پول نگیرم.
و همچنین باعث شد که سبک شخصی خودم رو داشته باشم و اونجوری که خودم دوست دارم و میدونم درسته زندگی کنم
و راجع به تمرین اگهی بازرگانی هم باید بگم که دیروز جلوی دو نفر دیگه هم که غریبه بودن انجامش دادم و اصلا اون فرد با اینکه کار داشت ، با عشق زمانش رو گذاشت و اصلا براش مهم نبود که تمرین چقدر طول میکشه و با عشق به صحبت ها گوش داد..و هر دو نفر چقدر از ته دل تحسین کردن و چقدر از عزت نفسم و اعتماد به نفسم خوششون اومد و یکیشون گفت اصلا از اولش که اومدی و انقدر با شکوه و با احترام سلام کردی قشنگ متوجه قوی بودن و استقلالت شدم(یعنی فرکانسم رو گرفته بود.)
و من به چشم خودم دیدم که خداوند چطور قلب ها رو برامون نرم میکنه…
با اینکه قبل از انجام تمرین(چند روز قبل) کلی نجوا تو ذهنم بود که نکنه وقتشون رو بگیرم…اما با یادآوری باورهای توحیدی باز هم ذهنم ساکت شد و من به راحت اون تمرینات رو انجام دادم و به لطف خدا خیلی اعتماد به نفسم و عزت نفسم بیشتر شد و همچنین باورهای توحیدیم هم قوی تر شدن
و من فقط یادم میومد که این تمرین رو باید انجام بدم و انجام میدادم
من با دوره عزت نفس دیدم که چطور جهان مسخر و رام میشه
و حتی موقع راه رفتن ادم ها برای من می ایستن و جور خاصی باهام رفتار میکنن و این همش به خاطر آگاهی های این دوره و انجام تمریناتشه ، البته که من باور دارم این خداست که از بی نهایت روش بهم عشق میده و اون عزت نفس و اعتماد به نفس هم به لطف خودش تو وجودم شکل گرفته و من از خودم هیچی ندارم
استاد عزیزم خیلی خوب الان درک میکنم که این پاشنه های آشیل مثل علف هرزی هستن که منتظرن که یه ذره حواست پرت بشه و بعد سریع جنگل انبوهی بشن..و کل فضای ذهن رو اشغال کنن
برای همین هر روز این آگاهی های توحیدی رو برای خودم مرور میکنم و سعی میکنم تو این قضیه بهتر و بهتر بشم
و البته به خوبی دیدم که کار کردن روی توحید تمام پاشنه های اشیلم رو باهم کمی بهتر میکنه…چون که فکر میکنم دلیل تمام مسائل و مشکلات ما فقط و فقط شرکه و با کار کردن بر روی توحید خود به خود همه بخش ها درست میشن
(البته که باید حواسمون هم به این باشه که پاشنه های اشیل هیچوقت خوب نمیشه و فقط با کار کردن روی خودمون کمی بهتر میشه ، و به میزانی که بهتر شه نتایج زندگیمون بهتر و با کیفیت تر میشه، و من وقتی این صحبت استاد رو درک کردم دیگه هیچوقت به لطف خدا پاشنه های اشیلم رو رها نکردم)
میدونم که این مسیر نامحدوده و من تازه اول راهم و بودنم در این مسیر و اینکه بتونم تسلیم رب باشم هم لطف خودش بوده و از خودش باز هم برای استمرار یاری میطلبم
خیلی دوستتون دارم استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم
چقدر کامنت زیبا و دلنشینی داشتین ، موقع خوندن انگار قلبم باز شد و یه لبخند گمرنگ روی لبام احساس میکردم
نمیدونم از کجای کامنت شما شروع به تحسین کنم که همه اش رو گفته باشم
چقدر محل ازمون شهری شما بهشت بود چه زیبا توصیف کرده بودین هر انچه که بود ، مدل ابرها ، پیرمرد هایی با اسپیکر … واقعا تجسمش کردم لمسش کردم و لذت بردم . یاد ازمون گواهینامه خودم افتادم
abasmanesh.com
توی این کامنت راجبش نوشتم و زمانی که گفتین سوالات رو قبل ازمون یه نفر توضیح داده براتون خیلی تاثیر گذار بود برام
چه باور قشنگی ساخته بودین که خداوند هر انچه نیاز باشه شما بدونی بهت میگه
امروز داشتم برای اولین بار این جمله رو توی دفترم مینوشتم که خدایا من هر چی نیاز باشه تا کنکور قبول بشم رو بهم یاد میدی ، اون مقدار که کافی باشه که به اون ارزوم برسم.
بعدش این تیکه کامنت شمارو دیدم بعدش رفتم دوباره کامنت خودم رو خوندم و دیدم اونجا نوشتم که قبل ازمون کتبی ائین نامه چطور توجه ام به یه سوال جلب شد و ممکنه واقعا همون سوال حد نصاب نمره قبولی به من داده باشه
این جملات و همزمانی ها زنجیره وار شروع کردن به تایید کردن همدیگه و خیلی حالم بهتر کرد
تحسینتون میکنم که خدارو بهترین نقاشی میدونین که با دستان شما طرح میزنه و چطور دوباره روی این باور کار کردین و در مسیر پیشرفت و اسانی قرار گرفتین
من چقدر میتونم از این باور شما الگو بگیرم
یه برداشت دیگه دارم در مورد اینکه خداوند هر چی نیاز داشته باشم به من میگه
واسه من این جمله در لحظه جاری شد و من نوشتمش ، یه حسی داشت که انگار یهویی به این جمله رسیدم و احساس ارامش لحظه ای داشتم و این جمله به شما هم گفته شده بود و شما هم دقیقا بهش اشاره کردین ، انگار که خدا خیلی اروم تو گوش هر کسی که میخواد تغییر کنه و داره به خداوند نزدیک تر میشه ، بهش یه سری چیز هارو میگه ، نمیدونم چطور توصیفش کنم اما این تجربه ی مشابه من و شما خیلی برام زیبا بود
و از همه زببا تر و از همه زیباتر اون سپاسگزاری های اول کامنت که چقدر به دلم نشست و دوسشون داشتم خیلی ممنونم که اون هارو نوشتین و ازشون بی نهایت لذت بردم و ارام شدم
همیشه وقتی یه نفر از معجزاتی که توی زندگی رخ داده برام حرف میزد من ارام میشدم سبک میشدم امید میگرفتم و تشنه ی شنیدن این چیزا بودم و ارزو میکردم یه نقر باشه مدام راجب معجزات زندگی اش با من حرف بزنه تا منم انگیزه بگیرم و واقعا 6م میگرفتم ولی دوباره زود موتورم برای عمل کردن خاموش میشد بعد ها با است و استاد اشنا شدم و تکاملم یواش یواش طی شد تا رسیدم به اینجا و به لطف خداکند این فایل روی سایت قرار گرفت و جنس کامنت ها خیلی دلنشینه برام
یه عالمه مردمی که من نمیشناسم و دادن از معجزات خداونو میگن ، خوندن کامنت ها برام مثل اینه که دنبال این میگردم که خدایا تو دیگه چه کار هایی میتونی بکنی؟ قدرت خدا رو بیشتر دارم جیشناسم ، مثلا خدایی که گواهی نامه میده چه جالبه که ابرو و احترام هم میتونه بده ، قدرت نقاشی کشیدن هم میتونه بده ، قدرت فرستادن به دانشگاه رو هم داره و…
کامنت شما اون جنس اون حالی بود که من خیلی تشنه اش هستم و ممنونم بابتش
منتظر خوندن باز شدن درهای رحمت خداوند به زندگیتون هستم و خیلی امیدوارم بتونم در اینده منم از موفقیت و عزتی که خداوند بهم داده براتون بنویسم
زهرای ماهم دیدن پیام شما هم زمان شد با گوش دادن دادن فایل های توحیدی ، که نا خودآگاه یه حسی بهم گفت برو سایت رو چک کن ، برات یه پیام اومده و پیام زیبای شما رو دیدم
لینکی که قرار دادید تو متنتون رو چک کردم و نحوه قبولیتون رو در آزمون رانندگی خوندم
خیلی زیبا بود ، اونجا که گفتید وقتی میخواستم کفش هام رو بپوشم و برم محل آزمون حسم گفت اگه موقع برگشت قبول شده باشی وقتی این کفش ها رو در میاری چی؟
بی شک خدا بوده که میخواسته باورهاتون رو هم جهت با خواسته هاتون کنه
چرا که او کسانی رو که بخوان یاریش رو یاری میکنه
راستش باعث شدید متنم رو یک بار دیگه بخونم و مسیرم برام مرور شه
به لطف الله من تو این مدت نتایج خیلی خوبی رو گرفتم
از آشنایی با کلی دوست که تعدادشون از دستم در رفته
شاید باورتون نشه ولی به لطف خدا ، من الان بیش از 500 تا دوست عباسمنشی موفق دارم
علاوه بر اون یه سری خواسته های دیگم مثل دیدن فیتوپلانکتون ها در دریا
و کلی اتفاقات و زیبایی های دیگه برام رخ داد…
که همشون بواسطه کنترل ذهن خیلی زیاد و کار کردن روی باورهام و کنترل ورودی هام رخ داد
ان شاء الله بزودی هم قراره آموزش نقاشی بدم و…کلی سورپرایز دیگه
میدونید ،خودم خوب میدونم که همش کمک خدا بود که این اتفاقات زیبا رو جذب کردم
اون بهم ورودی های هم جهت با خواسته هام رو بهم داد
اون بهم کمک کرد که عمل کنم
اون بهم توان حرکت کردن و حل مسائل رو داد
چون من خدایی رو در ذهنم ساخته بودم که همه جوره یاریم میکنه
دوست دارم دوباره ازش بخوام ، خیلی بیشتر از قبل ، خیلی قوی تر از قبل کمکم کنه که روی خودم کار کنم
قشنگ من
راجع صفات زیبای خداوند میتونی مطالعه کنی و میتونی از قران هم برای شناخت بیشتر خدا کمک بگیری
بهت پیشنهاد میکنم قران رو حتما بخون چون خیلی ایمانت رو قوی میکنه به این قانون
راستی خداوند انرژی است که با باورهای ما شکل میگیره ، کسی که صفت رحیم بودنش رو باور کنه رحیم بودنش رو میبینه
کسی که باور کنه خدا عاشقشه ، عشق رو از خدا دریافت میکنه
کسی که باور کنه خدا همه جوره ازش حمایت میکنه تا به خواسته هاش برسه ، همینو میبینه
برای باورسازی هم میتونی خودت صفات زیبا برای خدات بسازی و بارها تکرار کنی و منطق بیاری براش ، تا اون باورها رو تجربه کنی
دوستم عاشقتم من
و متن الهیت رو خیلی دوست داشتم و نشونه ای دیدم برای کنترل ذهن بیشتر خودم
دیشب بنا ب درگیری فکری ک داشتم و از خداوند هدایت خواستم خداوند هدایتم کرد منو ب فایلی از شما استاد ب نام فقط روی الله حساب باز کن
و امروز هم این فایل درحالی ک شما درحال تهیه فایلای دیدگاه ذهن قدرتمند کننده و محدود کننده بودین
ب شخصه اعتقاد دارم ک خداوند این فایلو برای این ک من بشنوم توسط دستانش ک استاد نازنیمه تهیه کرده
استاد شما از کجا میدونستین ک من فکرم درگیر چی هس
جالبه چ قدر هم تو فایل گفتین ک نمیدونم ضبط این فایل بهم الهام شده
خدایا این دقیقا سخن خدا با من و در مورد مسعله ی منه
من در زندگیم شرک های بسیاری دارم
مثلا این ک ناخوداگاه دست خودم نیس اما ادما ب واسطه ی جایگاهشون در ذهن من بزرگ میشن
بماند ک بخش بزرگش به خاطر کمبود عزت نفس و ضعفی به اسم بت کردن ادم ها تو ذهن منه
ولی من دیشب از خداوند هدایت خواستم ک ایراد و اشکال منو بگه و او هم منو به فایلای توحیدی هدایت کرد و بعد هم امروز اتفاقی این فایلو دیدم وقتی سر زده بودم ب سایت و منتظر قسمت چهارمه تفاوت دیدگاه ها بودم
استاد جان ازت سپاس گزارم ک به الهامی ک بهتون شد بها دادین و این فایلو ضبط کردین
من به شدت درخواستشو داشتم و درمدار شنیدنش بودم
و خداوند دیشب داشت با من حرف میزد
استاد جان ب اتفاقات خوب و قشنگی ک توی زندگیم افتاد نگاه میکنم متوجه میشم اره منم هر چی تو زندگیم دارم رو خدا بهم داده واقعا هیچ کاری نکردم ک بگم خودم بودم
خدا سال هاس ک از طریق دستانش داره ب طرق مختلف ب من نعمت و هدایای زیبا میرسونه
هر انچه ک تو زندگیم دارم والا نعمتایی بوده ک خدا خودش داده
اره خیلی جاها شده و میشه ک شرک میورزم
هروخ رو ادما حسابکردم پشتم خالی شده جواب رد بم دادن
انگار دارم میفهمم اشتباهمکجاس
من یکی از ضعفای بزرگم گنده شدن ادما تو ذهنم و حساب کردن روشونه ولی خدا همش میاد واسطه میشه میگه به من ،مث شما ک بتون گوش زد میکنه مواظب باش
به منم میگه ک ایناس اشتباهات
حساب کردن رو ادما اشتباس
حساب کردن رو خودتم اشتباس
تا کی میخای رو ادما حساب کنی و ب هیچیم نرسی بیا ی بار رو من حساب کن
استاد منم بارها شده به الهاماتی ک بهم گفته شده عمل کردم و نتیجشم دیدم ولی من برعکس شما کنترل نکردم و ذهنم دست ب کار شده و ربطشون داده ب شانس و گفته شانسیه اینا و ب باد فراموشی سپرده اون اتفاقاتو الهاماتی ک بم شده رو منم جاهایی از خدا هدایت خواستمو بمگفته ولی شکای ذهنم بیش از اندازه بوده ک بتونه باور کنه واو نگا کن چیشد خدا چیکار کرد…ن بابا شانسیه اتفاقیه
میخوام بیشتر به این الهام بها بدم واسع هرچیز ازش راهنمایی بخام و مشورت بگیرم
توی مسعله ی روابطم با ی شخصی در ارتباط بودم ک وقتی تصمیم ب تغییر گرفتم بارها و بارها از طرف خداوند بهم پیام اومد ک رابطتو باش قط کن و گوش نکردم و خداوند خودش اینکارو انجام داد کمی درد ناک بود اما ارزششو داشت
خداوند به منم چک زیاد میزنه
منم عاشق چکاشم مث کسایی ک روشون حساب کردم و ازشون هیچی درنیومد یا روابطی ک انقدر رو بودنشون حساب کردم ولی بد شکلی ازبین رفتن و خدا منو از مهلکه ها نجات داد تا بفهمونه ک رو هیچ کس حساب نکن
به هیچ کس تکیه نکن چون اینجوری پشتت خالی میشه
انگار به هرکی وابسته میشدم و اونو در زندگیم قدرتمند میدیدم ازم دور میشدو منزجر
من ی سری درسارو اینطوری گرفتم و بهتر کردم خودمو و الان از رابطه نامناسبی به حمدلله اومدم بیرون
بازم من کاری نکردم خود خدا این کارو کرد
خودش رابطه رو قطع کرد خداشاهده
من واقعا رو توحید کار دارم
خیلی کار
خیلی فاصله دارم با اون بنده ای ک میخوام باشم
استاد جان سپاسگزارم با این ک عالی عمل نکردم درمورد شرک نورزیدن ب خدا ولی هر انچه ک گفتی رو با تمام وجودم درک کردم انگار خودم جاتون بودم نمیدونم چرا
خدایاشکرت بابت درسهای توحیدی ناب اززبان شیوای استادی که به زیبایی من رابه سویشان هدایت نمودی ومن هرلحظه به خودم یادآوری می کنم که مریم جان یادت هست درچه حال واوضاعی بودی وخداوندچگونه به سمت این سایت طلایی هدایتت کردوتوسط بنده توحیدیش دنیایت رابه گلستان تبدیل نمودچون خودت خواستی وفعل خواستن راصرف کردی با ایمان وتوکل واقعی که کناراستادت آموختی وگوش جان سپردن به راهکارهایشان وبعدتحولی عظیم دروجودت وزندگیت هم زمان اتفاق افتاد .
خداونداتلنگرراباشروع فایل های دانلودی برایم به صدادرآوردی وبعدکتاب های لبریزازآگاهی ودوره های عالی ومالامال ازدرس وتجارب شگفت انگیز وکارایی آنهادرتمام ابعادو12قدمی که ابتدایش بانوشتن وضعیت فعلی ام دردفتری عیارداروزیباشروع شد وهرروزکه ادامه می دادم معجزاتی درشخصیت وزندگیم رقم زدی واشک درچشمانم حلقه می زدودراین مدت ازلحاظ مادی ومعنوی به رشدوپیشرفت خیره کننده ای مرارساندی.خدایاشکرت.
استادخداوندازطریق شمادوست واقعی من شد،همه چیزمن شدومن باخیال راحت تمام اموررابه خودش سپردم وتابه امروزباآغوش بازخواست واراده اش هرچه که بودراپذیرفتم وگفتم همه چیزباهرنتیجه ای برایم خیراست واین رمزآرامش واقعی من درتمام لحظات زیبای زندگیم است.
امروزکه سهم قرآن خواندنم به معنی آیه 165 سوره مبارکه بقره رسیدم (بدانندکه تمام قوت وقدرت ازآن خداست)دیگردرک همین جمله برای تمام لحظه هایم کافیست .
خدای عزیزم چقدرمراخودکفاکرده ای فقط به توسپرده ام، هیچ شخصی قدرت هیچ چیزدرزندگیم نداردمگرخودت اوراواسطه قراردهی که آن هم صلاح خودت بوده است و من تسلیم اراده ات هستم .
ووقتی آرامش رادروجودم جاری کرده ای چقدرراحت وآسان تشخیص می دهم الهاماتت راچون احساسم عالیست .
وقتی به سالن والیبال می روم قبل ازورودم ازتودرخواست می کنم باهم واردشویم وهرلحظه توراکنارم احساس می کنم ،تومرابه دوره قانون سلامتی هدایت کردی که امروزمتفاوت ازسالهای پیش بدنی عالی وعضلانی داشته باشم وقدرت بدنی عالی به من عطاکرده ای چقدرهماهنگ ودرزمان مناسب بایک کش که مربی چقدرتاکیدداردباکش کارکنیدولی مرایکسال عادت دادی که باعشق ولذت ورزش های عضلانی قانون سلامتی راانجام دهم ،جسم وروحم راآرامش بخشیده ای وبعدمی بینم که بادوستانی هم بازی درباشگاه هستم وهم تیمی درشهرستان که حدودا10تا15سال ازمن کوچکتر،ولی چقدرمن ازهرلحاظ به واسطه آرامش ذهن وقلبم آمادگی خاصی دارم وتنهاکسی که درزمین تعویض نمی شودمن هستم وتوآنقدرکنارمن هستی که احساس می کنم روحم درزمین است، چقدرسبک بال هستم وچقدرهمه چیزبرایم لذت بخش می گردانی ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
واقعا زندگی جادویی راخداوندتوسط شمااستادگرانقدبه من هدیه داده است ووقتی مسیردرست راباگفتار،رفتاروکردارنیک عجین می کنم به طبع خداوندهم مرابه زیباییهاولذت های عالی سوق می دهدورشدوپیشرفت درتمام زمینه ها.
من همین که به بدن سالمم نگاه می کنم ودرعجب برای این ضربان قلب زیباوتک تک اندامهاوسلول هایم ،به قدرت عظیم درکیهان و….،هدایتم کناراستادی که درپیشرفته ترین وعالی ترین کشورباآرامش واین حجم ازرشدوپیشرفت درتمام ابعاد زندگی می کندوهمه چیزش راازتومی داندوافتخارشاگردی درمحضرایشان راروزیم کرده ای تااینطورهمه چیزدرزندگیم رنگ وبوی بهشتت رابگیرد،خدایافقط اشک شوق می ریزم وتوراهرلحظه شکرمی کنم .
من هرروزدردفترستاره قطبی ام نوشتم ومی نویسم وروزم راباشکرگزاریت آذین می کنم وتوچه هاکه نکرده ونمی کنی ،کن فیکون کرده ای همه چیزم را ومن هرروزعاشق تروسرمست تر دراین مسیرزیباوسراسرتوحیدی ذکرتورامی گویم وهرچقدرشکرت گویم کم است،عاشقتم خدای یکتایم.
امروز باگوش دادن ب این فایلتون منو یاد زمانهایی انداختید ک خداوند طوری دست کسانی ک توی زندگیم بودن و نیت خوبی نداشتند رو رو کرد ک هیچ کسی نمیتونه بفهمه چجوری و از کجا یا جاهایی ک انسان هایی غریبه رو طوری سر راهم قرار داده ک الان بهترین دوستانم و قشنگترین رابطه هارو دارم باهاشون یا هزاران بار دیگر ک گفت فلان جا برو یا نرو ک نتیجه شو بعدا دیدم وقتی میشینم و فکر میکنم کارایی ک برای بقیه نشد بوده برا من مثل آب خوردن انجام شده واقعا وقتی بهش فکر میکنم اشک تو چشام جمع میشه ک خدایا تو چقد حواست ب ما هست..
و هزاران بار سپاسگزارم از خداوند برای حضور شما راهنما یا دستی از خدا که یاداور حضور پر مهر خداوند توی زندگیمون شدید یادآور الهامهایی شدید که ما بیشتر مواقع بی توجهیم یادآور موهبت بودن در این مسیر یادآور عشق بی قید و شرطی ک از جانب پروردگارمون دریافت میکنم و باز ناسپاسیم انگار ک باید هروز هروز تلنگر بزنیم بخودمون ک حواست باشه کی کارارو انجام میده کی دستتو گرفته ….
و باز سپاس فراوان دارم از شما برای این آگاهی های نابی ک در وجودمون هست اما یادمون رفته و انگار یکی و میخایم با عشق با تمام وجودش ک حسش میکنه برامون بگه دوباره ک کی صاحب اختیاره و بیخود ب خودمون غره نشیم و فروتنی پیشه کنیم
به نام خدای مهربان
سلام بر استاد عزیزم و تمامی بچه های سایت
سپاس گذار خداوندم که مرا هدایت کرد به این مسیر زیبا.
واقعا همه چیز توحیده همه چیز ایمان و توکل یا بهتر بگم تقوا (کنترل ذهن)
چه زمان هایی بوده که شرک ورزیدم و به غیر خدا باور کردم و چه ضربه هایی خوردم، و چه زمان هایی که به خدا توکل کردم و از طریق بی نهایت دستانش مرا هدایت کرده،
که همه چیزهایی دارم به خاطر همون توکل بر خدا بوده و اگر نعمتی در زندگی ام هست سعی کردم که اعتبارش رو به خداوند بدم.
یادمه اوایل بود که از پدرم جدا شده بودم و برای خودم کارگاه باز کردم اون موقع با استاد اشنا نشده بودم و اصلا نمیدونستم این مسائل رو، یه سری وسیله و دم و دستگاه واس کارگاه گرفته بودم که چک داده بودم و ماه به ماه باید پرداخت می کردم ماه های اول بود که سر موعد چکم بود و 1.600 کم داشتم، خیلی خوب یادمه که تمام مخاطب های گوشیمو نگاه کردم، چن تا رو هم زنگ زدم ولی هیچ فایده ای نداشت و کسی بهم پول نداد، یادمه غروب بود و من با حالی گرفته و نا امید از بندگان خدا (همون حرف حضرت موسی که خدایا من تسلیم هستم و از هر خیری که از طرف تو بهم برسد فقیرم) رو به آسمون کردم و گفتم خدایا نذار آبروم بره، خدایا من جوان ام کسی رو ندارم تو کمکم کن خلاصه تو این حال بودم با دلی شکسته، یکی از جلوی کارگاه رد شد و من یه مدل کار رو گذاشته بودم جلوی کارگاه، یارو برگشت گفتش که این محصول رو خودتون تولید کردید و من خیلی با اخم و عصبانیت گفتم بله، مگه شما کس دیگه ای می بینید به غیر از من، خدا شاهده که چجوری باهاش برخورد کردم چون خیلی حالم بد بود بخاطر چک فردا، مشتری گفتش حالا چرا عصبی میشی، متری چنده گفتم که 400 هزار تومن گفت خب منم 4 متر از این میخوام برام بساز چقد میشه گفتم 1600 گفت باشه، خدا شاهده تخفیف هم نگرفت که بگه 1.500 گفت یه شماره کارت بده برات بیانه بفرستم آماده شد بهم زنگ بزن بیام ببرمش، یارو رفت و منم رفتم همون سفارش رو ( یک اوپن mdf) بود رو بردم برای نصب (زمانی که مشتری رفت منم کار رو بردم برا نصب) و شب یارو عین 16٠٠ رو فرستاده بود و زنگ زد گفت من دیگه حوصله نداشتم برگردم دوباره پول انتقال بدم همش رو یه جا برات فرستادم. و اینجوری خداوند پول چک رو جور کرد. حالا جالب اینجاست بعدا فهمیدم اون شخص ( مشتری) یه آدم گوش بری بوده که پول هیچ کس رو نمیده ولی خداوند همون که گوش بری میکرد رو برای من فرستاد که پول چکم رو جور کنه.
خدایا بی نهایت سپاس گذارم.
و چقد پیش اومده که کسی بهم قول داده که بهت کار میدم و منم حساب کردم روی اون کاره و براس برنامه ریزی کردم و به جورهایی اعتبارش رو دادم له خودم که به این خاطر بهم کار داده که کیفیت کارم خوبه و خدا شاهده تا مرز قرارداد هم رفتم اما بخاطر یه حرف الکی کار رو نگرفتم.
یعنی بخوام بنویسم صد مورد هست که اعتبارش رو به جای خداوند دادم به غیر خدا و ضربه های سنگینی خوردم.
خدایا من از هر خیری که از طرف تو بهم برسد فقیرم
خدایا هدایتم کن
سلام آقا مهدی گل
از خواندن کامنتت خیلی دوغ کردم، خیلی خوب بود، ساده و پند آموز.
این که یه آدم گوشبر دستی از دستان خداوند برای حل مسأله ما بشه دیگه شاهکاره، نشون می ده که سیتره قدرت خداوند تا چه حد میتونه عمیق و بی محدودیت باشه. این درس رو هم گرفتم که رو هیچ چیزی هیچ برچسبی نزنم و اجازه بدم خداوند از هر روشی که خودش انتخاب می کنه مشکلاتم رو حل کنه.
من به شخصه خیلی فیلتر دارم برا دریافت حمایت خدا که انشالله بتونم کم کم برشون دارم.
مرسی از شما
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است
سلام خدمت استاد عزیز
سلام خدمت خانم شایسته
سلام به خانواده گرم وصمیمی خودم
استاد عزیز من امروز یعنی از دوروز پیش که فایل ذهنیت قدرتمند کنده در مقابل ذهنیت محدود کننده
آمد تو سایت خوب من اول چند بار فایل رو گوش میدم بعد کامنتهای بچه هارو میخونم وبعد کامنت خودمو میزارم دیروز که سر کار خودم بودم وبرای بلک اوت آسانسور ایده به ذهنم رسید از طرف خدا خوب تحقیقات خودمو شروع کردم وهروز از خدا میخواستم که بیشتر بفهم از این ایده که به من الهام شده واز پنل خورشیدی هم باید استفاده میشد خوب من دیروز که کار یکی از بنده گان خدارو انجام میدادم وقسمت درب وریل آسانسور رو نصب میکردم این آقا پشت بوم خونه خودشو یه وسیله مثل بشقاب ماهواره نصب کرده بود واز پنل خورشیدی هم استفاده کرده بود ووقتی وارد ساختمان شد وآمد پیش من یه سوالات از این دستگاه کردم وگفت که من خودم مواد اولیه لاستیک رو دارم برای اولین بار تو ایران تولید میکنم واین دستگاه رو خودم اختراع کردم یه دستگاهی بود که آب رو با نور خورشید گرم میکرد واونم در عرض دو دقیقه و به من گفت که من یه ایده دارم که یه شهر میخوام بسازم که همه تجهیزات از پنل های خورشیدی استفاده میشه و هیچ احتیاجی به برق صنعتی نداره ومن خوشحال شدم منم ایدمو بهش گفتم که منم میخوام بلک اوت آسانسور را از پنل خورشیدی استفاده کنم وباطری های لیتیومی خوب ایشون یه کارگاه داشت وبه من پیشنهاد داد تا برم کارگاه وانجا باهم همکاری کنیم من همیشه این کار ها وایدها رو از طرف خدا میدونستم و همه اتهامات رو
وامروز هم من میخواستم بیام و در مورد ذهنیت قدرتمند کننده کامنت بزارم که حالمو یه بنده خدایی گرفته بود و هدایت شدم به این فایل توحیدی
من رفته بودم ماشینمو درست کنم و این استاد که تعمیر کار ماشین هست منو از ساعت 9 صبح تا 12/5ظهر نگه داشت و کاری که رو ماشین من انجام داد یه ده دقیقه بود و وسیله های که استفاده کرد روی ماشین من یه 3متر سیم نمره 2وچندتا فیش ویه رله که انم خودم رفتم تهیه کردم و بعضی از مردم فکر میکنن که باید آدم رو بیشتر معطل کنن تا به طرف میگه Nتومن هزینه اون مشتری نگه چرا ولی خوب نجواهای الهی رو میشنیدم و کاری به نجواهای شیطانی نداشتم واز خدا خواسته بودم که یه استاد کار ماهر جلوی من بزاره خوب ایشون کارشونو انجام دادن ومن اون مبلغ رو دادم اومدم خونه وهی نجواهای شیطانی تو ذهنم بود که این چرا اینقدر زیاد هزینه گرفت منم جواب میدادم خدا بهتر میدونه چون استاد کار عالی هست مثل خودم در کار آسانسور که قیمت میدم وخیلی ها قبول میکنن واین حرفها تا رسیدم به خونه و میخواستم کامنت قسمت سوم ذهنیت قدرتمند کننده رو بنویسم که هدایت شدم به این فایل
و چیزی که فهمیدم از این فایل حالم دگر گون شد
احمد تو نبودی ماشینو بردی پیش این استاد کار من بودم
اون نبود مشکل ماشین رو هل کرد من بودم
اون نبود اون قیمت رو بهت داد من بودم
من همه کارهارو برات انجام دادم
ناشکر نباش
مشرک نباش
احمد اگه میخوایی همیشه به تو الهام کنم به من گوش بده و به من اعتماد کن و گوش بده که تور به کجا هدایت میکنم
وجود خدا رو در همه چیز وهمه کس ببین اونوقت خودت رها کن من تورو میبرم به جاهای که تو دوست داری و تو میخوای
خدایا سپاسگزارم از تمام انسانهای روی کره زمین که برای من کار میکنن تا من پیشرفت کنم
خدایا سپاسگزارم به خاطر همه الهاماتی که به من دادی
خدایا سپاسگزارم به خاطر تمام نعمت های که در زندگی من قرار دادی
خدایا سپاسگزارم از تمام انسانهای پاک این سایت
میسپارمتون به دستان گرم پروردگار مهربان
بسم رب العرش العظیم
سلام بر استاد عزیز وموحد ومریم جان توحیدی
استاد عزیز مثالهایی که اشاره کردید چقدر زیبا وملموس بود و من هم درگذشته ودر زمانیکه دریک موسسه مالی کارمیکزدم هیچ آشنایی با قوانین جهان نداشتم اما بقدری ایمانم به خدای مهربانم قوی بود که در شرایط سخت ودشوار هر روز وهربحظه از خدا طلب کمک میکزدم و میگقتم خدایا کمکم کن این مسئله براحتی حل بشه .
مواردی بود که انگار حسم میگفت تو این مورد رو
در مورد این شخص انجام بده اما رئیسم بمن میگفت شما خیلی حساس شدی این کارش درسته اما من کار خودم رو انجام میدادم وبعد از مدتی مشخص شد که فرد مورد نظر کلاهبردار بوده وبعد
خداروشکر میکزدم که خطر از سر من و همکارانم بخیر گذشت .همیشه سختی کارم را با شیرینی توکل به خدا بر خودم راحت میکردم ومیگفتم خدایا فقط بخاطر رضایت تو این شرایط رو تحمل میکنم میدیدم بعد مدتی ورق برمیگشت واوضاع آروم میشد .
یا مواردی بود که با پیشنهاداتی سعی در تطمیع وسوسه کردن من میشد تا کاری خلاف مقررات انجام بدم اما قربونش برم که سریع بهم میگفت گول این چیز ها رو نخور ردش کن ،یا مواردی بود که بدلیل اینکه خواسته شون خلاف قوانین بود ومن انجام نمیدادم تهدیدم میکردند که براتون گرون تموم میشه اما خدای عظیم آلشان من میگفت نگران نباش قدرت کلامی دروجودم پدیدار میشد که خودم حیرت میکردم و خیلی قاطعانه بهشون میگفتم هرکاری که میتونید انجام بدید و
انگار خدا بهم نیرو وقوع قلب میداد ومیگفت نگران نباش اونها هیچ کاری نمی کنند ،
ای پروردگار عزیزم ای پروردگار عظیم عاشقانه دوستت دارم که همیشه وهمواره منو به صراط مستقیم هدایت میکنی و حواست شش دونگ بمن هست ، خدایا شکررررررررررررت تا بی نهایت وتا همیشششششه
دزپناه حق سلامت وسعادتمند باشید
بعد از آشنایی با سایت یاد اونروزها میافتم بیشتر از همیشه شاکر خدایم هستم که بشدت هوای منو داشت و همچنان داره وهمه چیزم از اوست ،به رب
مهربانم میگم خدای دلبرم وقتی میرم تو جاده خاکی بزن رو شونه ام تا متوجه بشم اگر نشدم یقه ام رو بگیر منو ببر به راه درست چون من بنده ام وخطا کار تو خدایی که قدرتمند وداناست .
همه چیزم از اوست از روز ازل تا الی الابد ومن بدون او حتی به اندازه ذره معلق در هوا هم قدرتی ندارم .
سبح لله ما فی السموات وما فی الارض
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان نازنینم
همینجا از خدا میخوام که بهم بگه هر آنچه میخواد گفته بشه، من هیچی نمیدونم
واقعا نمیدونم چی بنویسم فقط به احساس قلبیم گوش کردم که گفت برو کامنت بنویس
استاد من اولین بار معنی و مفهوم توحید و شرک رو از زبان شما شنیدم، اهمیت این اصل رو از زبان شما شنیدم
از اون زمان تا به حال به میزانی که تونستم توحیدی تر فکر کنم و عمل کنم، زندگیم به همون میزان دگرگون شد
هنوز شرک هایی دارم که نیاز دارم بیشتر به خدا وصل بشم تا از قدرت خدا قدرت بگیرم و بتونم توحیدی عمل کنم
یک قطره از دریا همون ساختار و ویژگی های دریا رو داره
من هم قطعه ای از خدا هستم پس تمام ویژگی های خدا در من هست
اگه خدا قدرتمنده منم هستم
پس کجاست؟
من قدرتمو گم کردم، درونمه ولی نمی بینمش، فراموش کردم!
برای اینکه ببینمش برای اینکه به یاد بیارم باید به خدا نزدیک تر بشم باید هر روز روی خودم کار کنم اینطوری میتونم با انرژی منبع هماهنگ بشم
استاد امروز قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم هدایت شدم به فایل : چرا خداوند بیشتر از ما می خواهد که ثروتمند شویم
یعنی هدایت خدا رو دیدم… گوش دادن به اون فایل و بعد هم این فایل، باعث شد جواب سوال هایی که داشتم بگیرم
یه جمله ای از کتاب پسر / اسب و موش کور شنیدم که پسره با اسبش توی جنگل در تاریکی شب گم شده بعد پسر به اسبش میگه من راهی نمی بینم!
اسب میگه : میتونی جلو پاتو ببینی، همین کافیه قدم بردار
اعتماد و تسلیم بودن در برابر خدا باعث میشه چرخ زندگیمون روون بشه،آسون بشیم برای آسونی ها
ولی اعتماد کردن و تسلیم بودن کار هر کسی نیست
اعتماد به چیزی که نمی بینیم مگه کار هر کسیه؟!
اعتماد به حس قلبی و عمل به اون الهامات مگه کار هر کسیه؟!
یاد مثال ارزشمند مریم جان توی فایل درس هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش افتادم که گفتن:
به محض اینکه دکمه ی عقل و هوشو روشن کنی دکمه هدایت خاموش میشه
روی خود حساب نکردن واقعا نیاز به تکرار و یادآوری داره
هر کاری می کنم و هر موفقیتی بدست میارم فکر میکنم من بودم؟ تلاش من بود؟
ولی دقیقا چی از من بود؟
چشمانی که می بینه؟
گوش هایی که میشنوه؟
میلیارد ها نورون عصبی که در مغز من هزاران وظیفه مختلف رو انجام میدن رو من ساختم؟
دم و بازدم من کار منه؟
ضربان قلب من؟
پا هایی که راه میرن؟
دستانی که مینویسن؟
آگاهی هایی که می شنوم؟
انسان های مناسبی که سر راهم قرار میگیرن؟
در زمان مناسب در مکان مناسب بودن؟
و…و…و….
دقیقا کدوم کار من بوده؟! که بتونم اعتبار موفقیتی که حاصل شده به خودم بدم و بگم انصافا اینو دیگه خودم انجام دادم، نمیتونم بگم کامل خدا بوده،
اتفاقا کامل کامل خداست
ایده از خدا بود
هدایت و فراهم کردن شرایط به بار نشستن اون ایده همه کار خدا بود
اون اراده و عقل و توان تو که اون ایده رو انجام بدی هم کار خدا بوده
بنظرت چیزی می مونه که خدا باعثش نبوده باشه؟!
یه بار خواستم خریدی انجام بدم ذهنم گفت برو اون مغازه و اون مغازه و اون مغازه….بعد گفتم نه روی تجربه های قبلیت حساب نکن بگذار خدا هدایتت کنه، از خونه که زدم بیرون خواستم با تاکسی برم اون حسه گفت نه پیاده برو با اینکه طول می کشید ولی گفتم چشم، بعد همینطوری داشتم قدم می زدم چشمم خورد به یه مغازه، گفت خودشه، وقتی رفتم داخل مغازه لبخند به لبم نشست، اون چیزی که میخواستمو داشت با کیفیت بالا و قیمتی بسیار مناسب تر از اون جاهایی که ذهنم میگفت برم،
اونجا فهمیدم اگه پیاده نمی رفتم، اون مغازه رو در مسیر نمی دیدم یا احتمال زیاد اونجا نمی رفتم…
یه جا هایی که حاضر نبودم تسلیم باشم و به خدا بسپارم خودم اذیت شدم ولی بعدش که تسلیم شدم دیدم اون چیزی که نمیخواستم و فکر می کردم خوب نیست وقتی تسلیم خدا شدم بعدش هزاران خیر پشت در منتظر بود تا من به خدا اوکی بدم و وارد زندگیم بشن
(مثل داستان دانشگاه اومدن/ مثل دوستی با یک دوست/ مثل گفتن چیزی که دوست نداشتم جز خدا به کسی بگویم اما خدا گفت به انسانی بگو بعدن که نتیجه شو دیدم به خودم گفتم اون انسان نبود فرشته بود چنین رفتاری فقط از خدا میتونه سر بزنه، امید رو در دلم زنده کرد…./ مثل دیدار هایی که دوست نداشتم داشته باشم بخاطر کمبود اعتماد به نفس اما بعدش دیدم که چقدر به نغعم بود ….چقدر خیر و برکت داشت… چقدر اعتمادمو به خدا بیشتر کرد…. )
اگه بخوام داستانشونو بگم خیلی طولانی میشه فقط نوشتم که بعدا خودم بیام بخونم دوباره یادآوری بشه برام
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
( سوره بقره. آیه 216 )
استاد سپاسگزارم بابت فایل های بی نظیری که اخیرا روی سایت قرار دادین همه ی فایل های شما یکی از یکی بهتر و بی نظیرتر و سرشار از آگاهی های ناب
امیدوارم شاگرد خوبی باشم و به آگاهی ها عمل کنم
بیام ببینمتون از نتایجم بگم…
خدایا شکرت که در این بهشت زیبا هستم
اینجا همه چیز نور و عشق و زیبایی ست
بهشت اول در درون من ساخته میشه و بعد فرقی نمیکنه من کجا باشم هر کجا باشم آنجا بهشت است
انشاءالله هر روز خدایی تر بشیم و با جریان انرژی منبع هماهنگ تر
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام قدرت مطلق الله
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت مربی عزیزم استاد عباس منش و بانو شایسته
بسیار سپاسگذارم استاد واقعا نیاز داشتم به این آگاهی .
میخوام از تجربه ی خودم بگم که وقتی دچار کبر شدم سال ها قبل چه بلایی سرم اومد.
من تو سال اول و دوم دبیرستان درس هام عالی بود و به شکل عجیبی فهمم از مطالب و درس ها بسیار بالا بود همیشه آخر سال عکسم روی بنر کنار شاگرد های ممتاز مدرسه با معدل بالا چاپ میشد و ی دوست صمیمی داشتم که اونم عکسش همیشه مث من چاپ می شد روی بنر و این اتفاق کم کم باعث شد که من فکر کنم خبریه،و به قول شما کم کم تفکرم به این سمت رفت که من خیلی باهوشم و تافته ی جدا بافته ای هستم از بقیه و من زرنگم و بقیه کند ذهن اند و در حد و اندازه من نیستن و البته که القای این تفکر هم از سمت اون دوست صمیمیم هم وجود داشت و هم فرکانس بودیم انگاری، و اون هم تفکرش تو این زمینه دقیقا مث من بود و جالب اینه اوایل من سمت راست کلاس میشستم و اون سمت چپ کلاس بود و اصلا ارتباط چندانی با هم نداشتیم ولی کم کم شرایطی ایجاد شد که ما دو تا با هم صمیمی شدیم و در و تخته با هم جور شد و جفتمون میز اول سمت چپ میشستیم و غالب اوقات بیشتر حرف های دوستم وقتی ازش میپرسیدم تو در روز چند ساعت درس میخونی میگفت که من مث بقیه نیستم و زرنگم و روزی ی ساعت یا 2ساعت یا بخونم یا نخونم و نمره هاشم بالا بود و کم کم این تفکر هم به من القا شد (البته چون خودم در مدارش بودم )و منم از ی جایی به بعد اینطوری فکر میکردم تا کم کم به مرور زمان متوجه شدم که نمره هام و اوضاع درسم فاجعه شده و به جایی رسید تو سال آخر دبیرستان که دیگه افتضاح شد و دقیق یادمه ی ناظمی داشتیم ی روزی احظارم کرد دفتر و رفتم و کلی باهام حرف زد و گفت تو تا دو سال پیش یکی از بهترین شاگرد های این مدرسه بودی ولی الان مایع ننگی و اتفاقی که برام افتاده بود این بود که من با این که همون وقت و زمان رو میذاشتم حتی بیشتر از قبل ولی فهم و درک من نسبت به دروس کم شده بود ،انگاری کند ذهن شده بودم ، ی همچین حسی داشتم ولی نمیدونستم داره از کجا آب میخوره که بعد در سال های بعدش متوجه شدم که قانون اینطوری عمل میکنه و این تله ای توش افتاده بودم تله ی خودبرتر بینی یا کبر بود که کلا منو از مسیر خارج کرد و کلا نتونستم اون رشته ای که مورد علاقم بود رو برم که هیچ مجبور شدم برم رشته ی حقوق که اصلا ربطی به تجربی نداشت چون حقوق زیر شاخه رشته انسانی هست و من رفتم یکی از این دانشگاه هایی کع بدون کنکور دانشجو میگرفتند ثبت نام کردم ،کلا میخاستم تجربمو بگم که وقتی آدم دچار کبر میشه دقیقا همون بلایی سرش میاد که بر سر شیطان اومد چون اونم کبر ورزید و اصلا معنی کبر به معنی خودبرتر بینی در ماهیت و در جوهره است
تفکر شخصی که کبر میورزه اینه که من کلا با بقیه فرق دارم و جنسم و توانایی هام و هوشم از بقیه خیلی بهتره و کلا متفاوتم که البته چند پله بالاتر از غروره
شخصی که غرور داره در یک حوزه ی خاص مغرور میشه مثلا طرف مکانیکه و با خودش میگه من بهترین مکانیک شهرم ،ولی کسی که کبر داره میگه من در همه ی سطوح متفاوت از دیگران ام و برترم که متاسفانه در ایران خیلی زیاده که افراد راجع به قومیت ها دچار تکبر میشن و بعضی ها میگن ترک ها خیلی خوبن و بعضی ها میگن کردها ی چیز دیگه ان و برخی بر این باور هستند که مثلا لر ها یک تافته ی جدا بافته ای اند و از این قبیل موضوعات ایشالا خداوند عمر با عزتی بهتون بده استاد عزیزم واقعا لذت بردم ممنون .
بنام خداوند هدایتگر مهربان
سلام و درود بر استاد عباسمنش گرامی
مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ
هر چه از نیکویی و خیر به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست،
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
چقدر زیباست که هرچه که داریم و هرموفقیتی که بدست آوردهایم اعتبار آنرا به خداوند بدهیم
وقتی که فکر کنیم که ما بعنوان بنده خداوند، اگر خواست و اراده او نبود الان در این دنیای زیبا حضور نداشتیم و حال که اراده او بر این قرار گرفته است که ما مدتی را در این دنیا سپری کرده و از تمام نعماتی که او برای ما مهیا ساخته لذت ببریم، آنگاه میفیهیم و درک میکنیم که تمام آنچه که در حال حاضر در زندگی ما موجود است همه و همه لطف و عنایت اوست که شامل حال ما گردیده است
وقتی که از این زاویه به زندگی خود نگاه کنیم، دیگر چیزی برای غرور و تکبر ما در مقابل خداوند متعال وجود ندارد و هرچقدر ما تمام داشتههایمان را لطف پروردگار بدانیم مسلماً در برابر او متواضعتر و خاشعتر خواهیم گشت و درنتیجه از هدایت او برخوردار خواهیم شد
بقول مولانا:
چون ملائک گو لا علم لنا تا بگیرد دست تو علمتنا
و چه شرط زیبایی خداوند گذاشته برای اینکه ما را از هدایت خود برخوردار کند، اینکه کافیه ما فقط بگیم خدایا ما نمیدانیم، ما در مقابل عظمت و بزرگی تو کوچک و ناتوانیم، ولی تو دانا و آگاه و محیط به تمام جهانی و تویی که میتوانی مرا راحت و ساده به سرمنزل مقصود برسانی
تمرین
چند سال قبل قصد خرید یخچال و ماشین لباسشویی برای منزل داشتم ولی از برندهایی که داخل مغازههای شهرمان بود خیلی خوشم نمیآمد و تحقیق هم که کرده بودم همه میگفتند از نظر کیفیت مطلوب نمیباشد و بایستی از شهرهای بانه یا گناوه اقدام بخرید کنم
بطور کاملاً معجزهآسایی تلفن یکی از مغازههای شهر گناوه بدستم رسید که من اصلاً نه این شخص را میشناختم، نه میدانستم آیا کلاهبرداری است یا اینکه اگر من به او اعتماد کنم، اجناس درخواستیام بدستم خواهد رسید یا نه
به این که این تلفن بطور تصادفی(البته آنموقع فکر میکردم که تصادفی است ولی الان که بیشتر فکر میکنم میبینم لطف خداوندبوده است) بدستم رسید اعتماد کرده و با وی تماس گرفتم و توضیحاتی را راجع به برندهای موجود به من داد و گفت که اگر میخواهم بایستی پول اجناس را به حسابش واریز کنم تا او هم این دو جنس را برای من بفرستد
اول کمی دودل شدم که اگر من این مقدار پول را به حساب وی بریزم و او هم پولم را خورد چی ؟
اصلاً تو ازکجا او رامیشناسی یا چه اعتمادی به وی داری که قبل از دیدن وی یا قبل از دیدن اجناس میخواهی پول آنرا پرداخت کنی؟
حالا گیریم هم که اجناس را برای تو فرستاد از کجا میخواهی بدانی که جنس اصلی برای تو میفرستد؟
با تمام این نجواها که داشتند کار خودشان را میکردند، ازطرفی هم یک حس درونی و آرامشی مرا به اعتماد کردن به وی ترغیب میکرد و میگفت تو بریز بقیه کارها با من
و الان میفهمم که این همان هدایت و دستان خداوند بوده که در کار شده تا من را بخواستهام برساند
بالاخره اعتماد کردم و پول را قبل از اینکه حتی اجناس را ببینم یا بدانم اصل است یا تقلبی، به حسابش واریز کردم
چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت سفارشاتت آماده است و دارم بار میزنم که به شهر شما ارسال کنم و بعد از چند ساعت نیز زنگ زد و گفت صبح اول وقت بار زده و ارسال کردم و تا آخر شب بدستت میرسد
نزدیکیهای شب بود که دیدم تلفنش دومرتبه زنگ زد و گفت نیمه شب بار من به شهرم رسیده و بهت تلفن میزنند تا آدرس را گرفته و به درب منزل بیاورند
ساعت حدود یک نیمه شب بود که دوباره تلفنم زنگ زد و گفت که رسیده و با وی هماهنگی کنم
من هم به سر قرار رفتم و با کمال تعجب دیدم که خودش باتفاق همسرش با ماشین وانت بهمراه یخچال و ماشین لباسشویی در محل قرار ایستاده و گفت از آنجائیکه تو به من اعتماد کردی و ندیده و نشناخته پول به حسابم واریز کردی من هم دلم نیامد اجناس ترا به شخص دیگری بدهم و گفتم خودم به شهر شما بیایم تا هم سفارشات ترا تحویل بدهم و هم گشت و گذاری هم در شهر شما داشته باشم
و وسایل را به منزل آورده و با کمک همدیگر از ماشین پیاده کرده
بعد هم که به یک نصاب گفتم که برای نصب و راهاندازی آنها بیاید میگفت این وسایل را از کجا خریدی و وقتی که داستان را برای او تعریف کردم با تعجب میگفت خیلی شانس آوردی چون در آن شهر اجناس تقلبی بسیار زیاد است ولی این دو جنس اصل کرهای هست و از کیفیت و قیمت آنها واقعاً تعجب کرده بود
الان و با این فایل عالی بیشتر درک کردم که وقتی کارها توسط خداوند انجام شود همهچیز در زمان و موقع مناسب و با بهترین کیفیت انجام میشود
حال اگر قرار بود من روی خودم حساب میکردم بهیچوجه ممکن نبود من بتوانم به این کیفیت و این حالت زیبا خودم این اجناس را تهیه کنم، همانگونه که بارها برایم پیش آمده که با ذهنیت قبلی خودم و با حساب کردن روی توانایی و عقل خودم اقدام بخرید کردهام ولی نتیجه نهایی بهیچوجه آن چیزی که میخواستم نبوده است
همین نوشتن این کامنت هم هدایت خداوند بود
وقتی فایل تمام شد و استاد فرمودند که مثالهایی از خودتان بزنید هرچقدر روی مغز خودم حساب کردم و بخودم فشار آوردم نمیدانستم چه چیزی باید بنویسم و میخواستم از نوشتن گامنت منصرف بشوم
ولی وقتی از خداوند خواستم که به من کمک کند تا بتوانم یک کامنت عالی بنویسم یکمرتبه این مثال بیادم آمد و مطمئناً این هدایت خداوند بوده که به من یادآوری کرده کجاها دست من را گرفته و راحت به خواستهام رسانده است
خدایا شکرت
به نام الله یکتا
خدایا هر چه دارم از تو دارم
خدای مهربانم من از خودم هیچ چیزی ندارم و این تو بودی که به من توانایی، پیشرفت ، موفقیت و ثروت عطا کرده ای
خدای مهربانم و این تو هستی که با دستان من می نویسی
خدای مهربانم این تو بودی که در رحم مادرم روزیم را عطا کردی و از من نیز مراقبت نمودی
خدای مهربانم این تو بودی که مرا به سلامت و زیبایی وارد این دنیا کردی
و این تو بودی که آب، نان ، لباس ، محل زندگی مناسب و زیبا و هر انچه از نعمت و ثروت عطایم کردی
خدای مهربانم این تو بودی که مهربانانه مرا در آغوش گرفتی و برایم مادر و پدر شدی
و مهربانانه دستانم را گرفتی و راه رفتن را به من اموختی
خدای مهربانم این تو بودی مرا هدایت نمودی و علم را به من اموختی و برایم معلم شدی
خدای مهربانم این تو بودی که مرا به مسیر توحید هدایت نمودی و از زبان استاد مهربانم به من راه راستی را اموختی
خدای مهربانم این تو بودی که در همه ی حال و احوال لحظه ای مرا به حال خود وانگذشتی و پشتیبانم بودی
این تو بودی که در جایی که تاریکی مطلق بود نوای امید را در دلم میخواندی و وجود تاریک و پر از نجوا و ترسم را با نورت پر کردی
این تو بودی که آنجا که غرق در ترس ها و محدودیت ها بودم مسیر فراوانی و خوشبختی ابدی ات را نشانم دادی
این تو بودی که با نوای جان بخشت
همیشه به من می گفتی ، تو زیبایی ، تو توانایی ، تو دوست داشتنی هستی و تو به هرآنچه بخواهی میرسی
این تو بودی که می گفتی هرکجا باشی من همراه تو هستم ، من پشتیبان تو هستم و تو تحت حمایت منی
خدای مهربانم این تو بودی که به من دست عطا کردی ، چشم و ذهن عطا کردی و این تو بودی که با دستانِ من نقاشی می کشیدی و شعرهای زیبا می نوشتی
الهی این تو بودی که در مسیر زندگی به من عزت ، مقام و موفقیت بخشیدی ، این تو بودی که مرا در مسابقاتی که شرکت میکردم به عنوان فرد موفق بر می گُزیدی
خدایا مهربانم من هرچه دارم از تو دارم
و به خودی خود به تنهایی فقیرم
خدای مهربانم من به هر خیری از سمت تو فقیرم و سخت نیازمندم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم
صمیمانه و از ته قلبم سپاسگزارم ازتون بابت این فایل ارزشمند
استاد عزیزم باز هم به موقع خدای درونتون آگاهی که نیاز داشتم رو برام یاد آوری کرد…
خدای مهربانم شکرت
استاد عزیزم از ته قلبم ازتون سپاسگزارم…
ماجرا از اونجایی شروع شد که من فکر میکردم این من هستم که نابغه هستم در نقاشی..
و از یاد برده بودم باوری رو که باهاش کارم رو شروع کردم
و اون باور این بود که این ” خداوند است که با دستان من نقاشی می کشد و او باشکوه ترین نقاش عالم است.”
و ماجرا گذشت و رسید به روزی که همان طرح هایی که ادعا داشتم می توانم ان ها را به بهترین نحو بکشم ، در کشیدنشان ناتوان شده بودم و دلیلش را نمیدانستم ، در نتیجه عزت نفس و اعتماد به نفسم بسیار زیاد افت کرده بود
همچنین برای امتحان شهری رانندگی هم که اقدام کرده بودم در حین سوار شدن ماشین ناخوداگاه ماشین خاموش شد و افسر من رو رد کرد(با اینکه خیلی از بچه ها هم بودند که ماشین رو خاموش میکردن اما افسر ردشون نمیکرد.)
اوضاع کمی سخت شده بود ، تا اینکه از خداوند هدایت گرفتم و هدایت شدم به کار کردن بر روی پاشنه های اشیلم ، یکی یکی همشون رو نوشتم و هدایت شدم هر متنی که در عقل کل راجع بهشون بود رو بخونم و عمل کنم ، هر فایلی که راجع به اون موضوع بود رو گوش میدادم و سعی میکردم تا جایی که میتونم به فایل ها ، دوره ها و آگاهی های عقل کل عمل کنم
بعد از مدت کمی به این رسیدم که همه ی پاشنه های آشیل من ریشه اش در شرک هست و باید روی توحید کار کنم
(در همین بین دو ما پشت سرهم ناخوداگاه یادم میرفت برای آزمون شهری ثبت نام کنم)
خلاصه سعی میکردم هر روز روی توحید کار کنم و تمریناتی رو به خودم میدادم تا اینکه هدایت شدم به اینکه اشکال من در کارم چی هست؟ چطور میتونم به رشد زیادی در شغلم برسم؟ و
چطور میتونم نقاط ضعفم رو برطرف کنم؟
و ناخوداگاه به خاطر تکرار اون باورهای توحیدی و آگاهی های عالی استاد عزیزم عمل من و رفتارم تا حد زیادی مطابق قانون شده بود و به بهترین نحو بخش زیادی از اون نقاط ضعف در کارم از بین رفت و باز این باور تقویت شد که من از خودم هیچ توانایی ندارم و این خداونده که با دستان من نقاشی میکنه
و البته این رو هم بگم که من خوابی رو چند هفته پیش دیدم که در بهترین جای شهر گالری هنریم رو دارم و دارم نقاشی بسیار زیبایی رو میکشم و دستم خیلی میلرزید و با دست دیگم اون دستم رو گرفته بودم و یه ندایی زیبا و مقتدری تو خواب بهم گفت این من هستم که تو رو استوار و توانا کردم در این کار …و فکر نکن که تو از خودت این استعداد و توانایی رو داری بلکه این منم که از تو حمایت کردم(دقیق این جمله بندی رو یادم نیست اما یادمه که منظور همین بود و تو خواب به من گفته شد که به خودت مغرور نباش و این نعمت رو از خودت نبین و نگو که این منم که با استعدادم…)
و بعد هم به لطف الله ، با کار کردن روی باورهای توحیدیم هم عزت نفس ، اعتماد به نفس و باور لیاقتم خیلی خوب تقویت شد و هم به مهارت و پیشرفت خیلی خوبی رسیدم
و اما برای گواهینامه
گواهینامه و رانندگی یکی از ترس های بزرگ من بود که شاید قابل تصور براتون نباشه
اما رفتم تو دل این ترسم با همون باورهای توحیدی و تونستم پیشرفت کنم ، اما همین که باز اون پیشرفت و مهارت رو از خودم دیدم آسیب دیدم
یادمه که چقدر قبل آزمون میگفتم من خیلیی خفنم، خیلی حرفه ایم اصلا رو دستم نیست
و شیطان باعث شد فراموش کنم که این خداست که با دستان من رانندگی میکند و این خداست که به من کمک کرد تو دل ترسم برم و من از خودم هیچی ندارم…
تا اینکه در اون فاصله ی دوماهه خیلی باورهای توحیدی باز هم به لطف خدا در وجودم شکل گرفت
و در یک حالت رویایی و در یک مکان رویایی به بهترین نحو آزمون رو قبول شدم
از مکان آزمون که در کنار دریا بود ، با ویو ساحل و موج های دریا ، درختان نخل ، مرغ های دریایی و صدای دلبرشون، و آسمون با ابرهای زیبا که به شکل موج دریا بودن و رنگ رویایی اسمون
تا هوای بسیار عالی و خنک
و همچنین آقایونی با سن و سال مختلف که اکثرشون سن بالایی داشتن و داشتن ورزش میکردن و تعدادشون هم یک اسپیکر آورده بودن و بسیار زیبا می رقصیدن که جو بسیار شاد و مثبتی ایجاد شده بود و همچنین دیدن یکی از دوستان با اعتماد به نفس و بسیار دوست داشتنیم که قبلا فقط یک بار ملاقاتش کرده بودم و با دیدن هم سورپرایز شدیم و کلی ذوق کردیم
که کلی خوراکی های خوشمزه آورده بود و به من هم تعارف کرد و باهم از هم صحبتی بسیار لذت بردیم
واقعا همه چیز بسیار دیوانه کننده و زیبا بود
من باور داشتم که خداوند برای من همه چیز و همه کس میشود و میخواهد من با تمام وجود لذت ببرم و موفقیت من را عاشقانه میخواهد
من باور کردم که خداوند من را در زمان مناسب و در مکان مناسب هدایت می کند که کی و چه موقع داوطلب شوم و دقیقا در زمان و مکان مناسب دوستم دست مرا گرفت و به طرز عجیبی انگار راه باز شد که من اول جلو بنشینم و آزمون رو بدم
و حتی تمام سوالاتی که افسر از من پرسید و خواست انجام بدم همون سوالاتی بود که قبل از آزمون یکی از بچه ها که قبول شده بود خود به خود آمد و بهمون یاد داد با اینکه من بعضی هاش رو نمیدونستم اما خدا اینگونه هدایتم کرد
چرا که قبل آزمون این باور رو ساخته بودم خدا هرچی رو باید بدونم بهم میگه
و حتی بعد از سوار شدنم در ماشین ، دقیقا در سر یک پیج ماشین خاموش شد و اما این بار افسر هیچ چیزی نگفت و من رو قبول کرد
میدونید چون من باور داشتم اصلا خدا خودشه ، افسر کیه!
اون همه کارست
با اینکه اول آزمون مسیر من خیلی شلوغ شده بود و تریلی های بسیار بزرگی از جلوم رد میشدن من با اعتماد به نفس تمام رانندگی میکردم و اصلا خودم هم متعجب بودم و قشنگ میدونستم که تو اون لحظه خودم نیستم که دارم رانندگی میکنم ، قشنگ اون نیرو رو احساس میکردم که با دستان من داره رانندگی میکنه…و به طرز عجیبی به سکوت ذهنی رسیده بودم
و دلیلش هم ساخت باورهای توحیدی و کمی ایمان به رب بود
من حتی برای ساخت اون باور ها هم هیچ گونه اعتباری به خودم نمیدم ، این خدا بود که هدایتم کرد به اسون ترین راه ، این خدا بود که به من توانایی بخشید و این خدا بود که من رو یاری کرد و اون باورهای های توحیدی رو از بی نهایت روش وارد زندگیم کرد
وگرنه من چی دارم از خودم جز ورودی های غلط؟!
هیچی
هر خیری خودشه و خودش همه چیز و همه کس برامون میشه
اون خداست که حاکم و فرمانرواست اون خداست که صاحب کل اموره…
این فایل مصادف شد با تصمیمات و تعهدات توحیدی که من دادم به خودم و عملشون کردم
و دیدم که چطور برام معجزه شد و همه چی دست به دست هم داد که من به اون خواسته ها برسم
خدایا من هیچی ندارم از خودم ، هر خیری که تو زندگیمه تو با عشق تمام به من عطا کردی
و من با تمام وجودم میخوام همیشه تو این مسیر بمونم و خودت یاریم کن که استوار و پایدار باشم
الهی امین
استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربانم از ته قلبم دوستون دارم
و صمیمانه ازتون سپاسگزارم بابت این فایل با ارزش
راستی این رو هم بگم که جلسه 6 عزت نفس خیلی به من کمک کرد و من تونستم به کمک آگاهی های این جلسه تصمیمات توحیدی بزرگی بگیرم
که یکیش این بود که من به طور کامل از لحاظ مالی مستقل بشم و از پدرم دیگه پول نگیرم.
و همچنین باعث شد که سبک شخصی خودم رو داشته باشم و اونجوری که خودم دوست دارم و میدونم درسته زندگی کنم
و راجع به تمرین اگهی بازرگانی هم باید بگم که دیروز جلوی دو نفر دیگه هم که غریبه بودن انجامش دادم و اصلا اون فرد با اینکه کار داشت ، با عشق زمانش رو گذاشت و اصلا براش مهم نبود که تمرین چقدر طول میکشه و با عشق به صحبت ها گوش داد..و هر دو نفر چقدر از ته دل تحسین کردن و چقدر از عزت نفسم و اعتماد به نفسم خوششون اومد و یکیشون گفت اصلا از اولش که اومدی و انقدر با شکوه و با احترام سلام کردی قشنگ متوجه قوی بودن و استقلالت شدم(یعنی فرکانسم رو گرفته بود.)
و من به چشم خودم دیدم که خداوند چطور قلب ها رو برامون نرم میکنه…
با اینکه قبل از انجام تمرین(چند روز قبل) کلی نجوا تو ذهنم بود که نکنه وقتشون رو بگیرم…اما با یادآوری باورهای توحیدی باز هم ذهنم ساکت شد و من به راحت اون تمرینات رو انجام دادم و به لطف خدا خیلی اعتماد به نفسم و عزت نفسم بیشتر شد و همچنین باورهای توحیدیم هم قوی تر شدن
و من فقط یادم میومد که این تمرین رو باید انجام بدم و انجام میدادم
من با دوره عزت نفس دیدم که چطور جهان مسخر و رام میشه
و حتی موقع راه رفتن ادم ها برای من می ایستن و جور خاصی باهام رفتار میکنن و این همش به خاطر آگاهی های این دوره و انجام تمریناتشه ، البته که من باور دارم این خداست که از بی نهایت روش بهم عشق میده و اون عزت نفس و اعتماد به نفس هم به لطف خودش تو وجودم شکل گرفته و من از خودم هیچی ندارم
استاد عزیزم خیلی خوب الان درک میکنم که این پاشنه های آشیل مثل علف هرزی هستن که منتظرن که یه ذره حواست پرت بشه و بعد سریع جنگل انبوهی بشن..و کل فضای ذهن رو اشغال کنن
برای همین هر روز این آگاهی های توحیدی رو برای خودم مرور میکنم و سعی میکنم تو این قضیه بهتر و بهتر بشم
و البته به خوبی دیدم که کار کردن روی توحید تمام پاشنه های اشیلم رو باهم کمی بهتر میکنه…چون که فکر میکنم دلیل تمام مسائل و مشکلات ما فقط و فقط شرکه و با کار کردن بر روی توحید خود به خود همه بخش ها درست میشن
(البته که باید حواسمون هم به این باشه که پاشنه های اشیل هیچوقت خوب نمیشه و فقط با کار کردن روی خودمون کمی بهتر میشه ، و به میزانی که بهتر شه نتایج زندگیمون بهتر و با کیفیت تر میشه، و من وقتی این صحبت استاد رو درک کردم دیگه هیچوقت به لطف خدا پاشنه های اشیلم رو رها نکردم)
میدونم که این مسیر نامحدوده و من تازه اول راهم و بودنم در این مسیر و اینکه بتونم تسلیم رب باشم هم لطف خودش بوده و از خودش باز هم برای استمرار یاری میطلبم
خیلی دوستتون دارم استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم
از الله یکتا براتون بهترین ها رو میخوام
و باز هم سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند
سلام به معصومه خانوم عزیز و دوست داشتنی
چقدر کامنت زیبا و دلنشینی داشتین ، موقع خوندن انگار قلبم باز شد و یه لبخند گمرنگ روی لبام احساس میکردم
نمیدونم از کجای کامنت شما شروع به تحسین کنم که همه اش رو گفته باشم
چقدر محل ازمون شهری شما بهشت بود چه زیبا توصیف کرده بودین هر انچه که بود ، مدل ابرها ، پیرمرد هایی با اسپیکر … واقعا تجسمش کردم لمسش کردم و لذت بردم . یاد ازمون گواهینامه خودم افتادم
abasmanesh.com
توی این کامنت راجبش نوشتم و زمانی که گفتین سوالات رو قبل ازمون یه نفر توضیح داده براتون خیلی تاثیر گذار بود برام
چه باور قشنگی ساخته بودین که خداوند هر انچه نیاز باشه شما بدونی بهت میگه
امروز داشتم برای اولین بار این جمله رو توی دفترم مینوشتم که خدایا من هر چی نیاز باشه تا کنکور قبول بشم رو بهم یاد میدی ، اون مقدار که کافی باشه که به اون ارزوم برسم.
بعدش این تیکه کامنت شمارو دیدم بعدش رفتم دوباره کامنت خودم رو خوندم و دیدم اونجا نوشتم که قبل ازمون کتبی ائین نامه چطور توجه ام به یه سوال جلب شد و ممکنه واقعا همون سوال حد نصاب نمره قبولی به من داده باشه
این جملات و همزمانی ها زنجیره وار شروع کردن به تایید کردن همدیگه و خیلی حالم بهتر کرد
تحسینتون میکنم که خدارو بهترین نقاشی میدونین که با دستان شما طرح میزنه و چطور دوباره روی این باور کار کردین و در مسیر پیشرفت و اسانی قرار گرفتین
من چقدر میتونم از این باور شما الگو بگیرم
یه برداشت دیگه دارم در مورد اینکه خداوند هر چی نیاز داشته باشم به من میگه
واسه من این جمله در لحظه جاری شد و من نوشتمش ، یه حسی داشت که انگار یهویی به این جمله رسیدم و احساس ارامش لحظه ای داشتم و این جمله به شما هم گفته شده بود و شما هم دقیقا بهش اشاره کردین ، انگار که خدا خیلی اروم تو گوش هر کسی که میخواد تغییر کنه و داره به خداوند نزدیک تر میشه ، بهش یه سری چیز هارو میگه ، نمیدونم چطور توصیفش کنم اما این تجربه ی مشابه من و شما خیلی برام زیبا بود
و از همه زببا تر و از همه زیباتر اون سپاسگزاری های اول کامنت که چقدر به دلم نشست و دوسشون داشتم خیلی ممنونم که اون هارو نوشتین و ازشون بی نهایت لذت بردم و ارام شدم
همیشه وقتی یه نفر از معجزاتی که توی زندگی رخ داده برام حرف میزد من ارام میشدم سبک میشدم امید میگرفتم و تشنه ی شنیدن این چیزا بودم و ارزو میکردم یه نقر باشه مدام راجب معجزات زندگی اش با من حرف بزنه تا منم انگیزه بگیرم و واقعا 6م میگرفتم ولی دوباره زود موتورم برای عمل کردن خاموش میشد بعد ها با است و استاد اشنا شدم و تکاملم یواش یواش طی شد تا رسیدم به اینجا و به لطف خداکند این فایل روی سایت قرار گرفت و جنس کامنت ها خیلی دلنشینه برام
یه عالمه مردمی که من نمیشناسم و دادن از معجزات خداونو میگن ، خوندن کامنت ها برام مثل اینه که دنبال این میگردم که خدایا تو دیگه چه کار هایی میتونی بکنی؟ قدرت خدا رو بیشتر دارم جیشناسم ، مثلا خدایی که گواهی نامه میده چه جالبه که ابرو و احترام هم میتونه بده ، قدرت نقاشی کشیدن هم میتونه بده ، قدرت فرستادن به دانشگاه رو هم داره و…
کامنت شما اون جنس اون حالی بود که من خیلی تشنه اش هستم و ممنونم بابتش
منتظر خوندن باز شدن درهای رحمت خداوند به زندگیتون هستم و خیلی امیدوارم بتونم در اینده منم از موفقیت و عزتی که خداوند بهم داده براتون بنویسم
در پناه خدا باشین
سلااام سلاااام به زهرا بانوی عزیزم
زهرای ماهم دیدن پیام شما هم زمان شد با گوش دادن دادن فایل های توحیدی ، که نا خودآگاه یه حسی بهم گفت برو سایت رو چک کن ، برات یه پیام اومده و پیام زیبای شما رو دیدم
لینکی که قرار دادید تو متنتون رو چک کردم و نحوه قبولیتون رو در آزمون رانندگی خوندم
خیلی زیبا بود ، اونجا که گفتید وقتی میخواستم کفش هام رو بپوشم و برم محل آزمون حسم گفت اگه موقع برگشت قبول شده باشی وقتی این کفش ها رو در میاری چی؟
بی شک خدا بوده که میخواسته باورهاتون رو هم جهت با خواسته هاتون کنه
چرا که او کسانی رو که بخوان یاریش رو یاری میکنه
راستش باعث شدید متنم رو یک بار دیگه بخونم و مسیرم برام مرور شه
به لطف الله من تو این مدت نتایج خیلی خوبی رو گرفتم
از آشنایی با کلی دوست که تعدادشون از دستم در رفته
شاید باورتون نشه ولی به لطف خدا ، من الان بیش از 500 تا دوست عباسمنشی موفق دارم
علاوه بر اون یه سری خواسته های دیگم مثل دیدن فیتوپلانکتون ها در دریا
و کلی اتفاقات و زیبایی های دیگه برام رخ داد…
که همشون بواسطه کنترل ذهن خیلی زیاد و کار کردن روی باورهام و کنترل ورودی هام رخ داد
ان شاء الله بزودی هم قراره آموزش نقاشی بدم و…کلی سورپرایز دیگه
میدونید ،خودم خوب میدونم که همش کمک خدا بود که این اتفاقات زیبا رو جذب کردم
اون بهم ورودی های هم جهت با خواسته هام رو بهم داد
اون بهم کمک کرد که عمل کنم
اون بهم توان حرکت کردن و حل مسائل رو داد
چون من خدایی رو در ذهنم ساخته بودم که همه جوره یاریم میکنه
دوست دارم دوباره ازش بخوام ، خیلی بیشتر از قبل ، خیلی قوی تر از قبل کمکم کنه که روی خودم کار کنم
قشنگ من
راجع صفات زیبای خداوند میتونی مطالعه کنی و میتونی از قران هم برای شناخت بیشتر خدا کمک بگیری
بهت پیشنهاد میکنم قران رو حتما بخون چون خیلی ایمانت رو قوی میکنه به این قانون
راستی خداوند انرژی است که با باورهای ما شکل میگیره ، کسی که صفت رحیم بودنش رو باور کنه رحیم بودنش رو میبینه
کسی که باور کنه خدا عاشقشه ، عشق رو از خدا دریافت میکنه
کسی که باور کنه خدا همه جوره ازش حمایت میکنه تا به خواسته هاش برسه ، همینو میبینه
برای باورسازی هم میتونی خودت صفات زیبا برای خدات بسازی و بارها تکرار کنی و منطق بیاری براش ، تا اون باورها رو تجربه کنی
دوستم عاشقتم من
و متن الهیت رو خیلی دوست داشتم و نشونه ای دیدم برای کنترل ذهن بیشتر خودم
بازم سپاسگزارم از متن قشنگت
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنینم
نمیدونم چه جوری از شما تشکر کنم
دیشب بنا ب درگیری فکری ک داشتم و از خداوند هدایت خواستم خداوند هدایتم کرد منو ب فایلی از شما استاد ب نام فقط روی الله حساب باز کن
و امروز هم این فایل درحالی ک شما درحال تهیه فایلای دیدگاه ذهن قدرتمند کننده و محدود کننده بودین
ب شخصه اعتقاد دارم ک خداوند این فایلو برای این ک من بشنوم توسط دستانش ک استاد نازنیمه تهیه کرده
استاد شما از کجا میدونستین ک من فکرم درگیر چی هس
جالبه چ قدر هم تو فایل گفتین ک نمیدونم ضبط این فایل بهم الهام شده
خدایا این دقیقا سخن خدا با من و در مورد مسعله ی منه
من در زندگیم شرک های بسیاری دارم
مثلا این ک ناخوداگاه دست خودم نیس اما ادما ب واسطه ی جایگاهشون در ذهن من بزرگ میشن
بماند ک بخش بزرگش به خاطر کمبود عزت نفس و ضعفی به اسم بت کردن ادم ها تو ذهن منه
ولی من دیشب از خداوند هدایت خواستم ک ایراد و اشکال منو بگه و او هم منو به فایلای توحیدی هدایت کرد و بعد هم امروز اتفاقی این فایلو دیدم وقتی سر زده بودم ب سایت و منتظر قسمت چهارمه تفاوت دیدگاه ها بودم
استاد جان ازت سپاس گزارم ک به الهامی ک بهتون شد بها دادین و این فایلو ضبط کردین
من به شدت درخواستشو داشتم و درمدار شنیدنش بودم
و خداوند دیشب داشت با من حرف میزد
استاد جان ب اتفاقات خوب و قشنگی ک توی زندگیم افتاد نگاه میکنم متوجه میشم اره منم هر چی تو زندگیم دارم رو خدا بهم داده واقعا هیچ کاری نکردم ک بگم خودم بودم
خدا سال هاس ک از طریق دستانش داره ب طرق مختلف ب من نعمت و هدایای زیبا میرسونه
هر انچه ک تو زندگیم دارم والا نعمتایی بوده ک خدا خودش داده
اره خیلی جاها شده و میشه ک شرک میورزم
هروخ رو ادما حسابکردم پشتم خالی شده جواب رد بم دادن
انگار دارم میفهمم اشتباهمکجاس
من یکی از ضعفای بزرگم گنده شدن ادما تو ذهنم و حساب کردن روشونه ولی خدا همش میاد واسطه میشه میگه به من ،مث شما ک بتون گوش زد میکنه مواظب باش
به منم میگه ک ایناس اشتباهات
حساب کردن رو ادما اشتباس
حساب کردن رو خودتم اشتباس
تا کی میخای رو ادما حساب کنی و ب هیچیم نرسی بیا ی بار رو من حساب کن
استاد منم بارها شده به الهاماتی ک بهم گفته شده عمل کردم و نتیجشم دیدم ولی من برعکس شما کنترل نکردم و ذهنم دست ب کار شده و ربطشون داده ب شانس و گفته شانسیه اینا و ب باد فراموشی سپرده اون اتفاقاتو الهاماتی ک بم شده رو منم جاهایی از خدا هدایت خواستمو بمگفته ولی شکای ذهنم بیش از اندازه بوده ک بتونه باور کنه واو نگا کن چیشد خدا چیکار کرد…ن بابا شانسیه اتفاقیه
میخوام بیشتر به این الهام بها بدم واسع هرچیز ازش راهنمایی بخام و مشورت بگیرم
توی مسعله ی روابطم با ی شخصی در ارتباط بودم ک وقتی تصمیم ب تغییر گرفتم بارها و بارها از طرف خداوند بهم پیام اومد ک رابطتو باش قط کن و گوش نکردم و خداوند خودش اینکارو انجام داد کمی درد ناک بود اما ارزششو داشت
خداوند به منم چک زیاد میزنه
منم عاشق چکاشم مث کسایی ک روشون حساب کردم و ازشون هیچی درنیومد یا روابطی ک انقدر رو بودنشون حساب کردم ولی بد شکلی ازبین رفتن و خدا منو از مهلکه ها نجات داد تا بفهمونه ک رو هیچ کس حساب نکن
به هیچ کس تکیه نکن چون اینجوری پشتت خالی میشه
انگار به هرکی وابسته میشدم و اونو در زندگیم قدرتمند میدیدم ازم دور میشدو منزجر
من ی سری درسارو اینطوری گرفتم و بهتر کردم خودمو و الان از رابطه نامناسبی به حمدلله اومدم بیرون
بازم من کاری نکردم خود خدا این کارو کرد
خودش رابطه رو قطع کرد خداشاهده
من واقعا رو توحید کار دارم
خیلی کار
خیلی فاصله دارم با اون بنده ای ک میخوام باشم
استاد جان سپاسگزارم با این ک عالی عمل نکردم درمورد شرک نورزیدن ب خدا ولی هر انچه ک گفتی رو با تمام وجودم درک کردم انگار خودم جاتون بودم نمیدونم چرا
ازتون سپاسگزارم
از خدای شمام سپاسگزارم
درودبه استادبی نظیرم ومریم نازنینم
وهمه دوستان عالیم
خدایاشکرت بابت درسهای توحیدی ناب اززبان شیوای استادی که به زیبایی من رابه سویشان هدایت نمودی ومن هرلحظه به خودم یادآوری می کنم که مریم جان یادت هست درچه حال واوضاعی بودی وخداوندچگونه به سمت این سایت طلایی هدایتت کردوتوسط بنده توحیدیش دنیایت رابه گلستان تبدیل نمودچون خودت خواستی وفعل خواستن راصرف کردی با ایمان وتوکل واقعی که کناراستادت آموختی وگوش جان سپردن به راهکارهایشان وبعدتحولی عظیم دروجودت وزندگیت هم زمان اتفاق افتاد .
خداونداتلنگرراباشروع فایل های دانلودی برایم به صدادرآوردی وبعدکتاب های لبریزازآگاهی ودوره های عالی ومالامال ازدرس وتجارب شگفت انگیز وکارایی آنهادرتمام ابعادو12قدمی که ابتدایش بانوشتن وضعیت فعلی ام دردفتری عیارداروزیباشروع شد وهرروزکه ادامه می دادم معجزاتی درشخصیت وزندگیم رقم زدی واشک درچشمانم حلقه می زدودراین مدت ازلحاظ مادی ومعنوی به رشدوپیشرفت خیره کننده ای مرارساندی.خدایاشکرت.
استادخداوندازطریق شمادوست واقعی من شد،همه چیزمن شدومن باخیال راحت تمام اموررابه خودش سپردم وتابه امروزباآغوش بازخواست واراده اش هرچه که بودراپذیرفتم وگفتم همه چیزباهرنتیجه ای برایم خیراست واین رمزآرامش واقعی من درتمام لحظات زیبای زندگیم است.
امروزکه سهم قرآن خواندنم به معنی آیه 165 سوره مبارکه بقره رسیدم (بدانندکه تمام قوت وقدرت ازآن خداست)دیگردرک همین جمله برای تمام لحظه هایم کافیست .
خدای عزیزم چقدرمراخودکفاکرده ای فقط به توسپرده ام، هیچ شخصی قدرت هیچ چیزدرزندگیم نداردمگرخودت اوراواسطه قراردهی که آن هم صلاح خودت بوده است و من تسلیم اراده ات هستم .
ووقتی آرامش رادروجودم جاری کرده ای چقدرراحت وآسان تشخیص می دهم الهاماتت راچون احساسم عالیست .
وقتی به سالن والیبال می روم قبل ازورودم ازتودرخواست می کنم باهم واردشویم وهرلحظه توراکنارم احساس می کنم ،تومرابه دوره قانون سلامتی هدایت کردی که امروزمتفاوت ازسالهای پیش بدنی عالی وعضلانی داشته باشم وقدرت بدنی عالی به من عطاکرده ای چقدرهماهنگ ودرزمان مناسب بایک کش که مربی چقدرتاکیدداردباکش کارکنیدولی مرایکسال عادت دادی که باعشق ولذت ورزش های عضلانی قانون سلامتی راانجام دهم ،جسم وروحم راآرامش بخشیده ای وبعدمی بینم که بادوستانی هم بازی درباشگاه هستم وهم تیمی درشهرستان که حدودا10تا15سال ازمن کوچکتر،ولی چقدرمن ازهرلحاظ به واسطه آرامش ذهن وقلبم آمادگی خاصی دارم وتنهاکسی که درزمین تعویض نمی شودمن هستم وتوآنقدرکنارمن هستی که احساس می کنم روحم درزمین است، چقدرسبک بال هستم وچقدرهمه چیزبرایم لذت بخش می گردانی ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
واقعا زندگی جادویی راخداوندتوسط شمااستادگرانقدبه من هدیه داده است ووقتی مسیردرست راباگفتار،رفتاروکردارنیک عجین می کنم به طبع خداوندهم مرابه زیباییهاولذت های عالی سوق می دهدورشدوپیشرفت درتمام زمینه ها.
من همین که به بدن سالمم نگاه می کنم ودرعجب برای این ضربان قلب زیباوتک تک اندامهاوسلول هایم ،به قدرت عظیم درکیهان و….،هدایتم کناراستادی که درپیشرفته ترین وعالی ترین کشورباآرامش واین حجم ازرشدوپیشرفت درتمام ابعاد زندگی می کندوهمه چیزش راازتومی داندوافتخارشاگردی درمحضرایشان راروزیم کرده ای تااینطورهمه چیزدرزندگیم رنگ وبوی بهشتت رابگیرد،خدایافقط اشک شوق می ریزم وتوراهرلحظه شکرمی کنم .
من هرروزدردفترستاره قطبی ام نوشتم ومی نویسم وروزم راباشکرگزاریت آذین می کنم وتوچه هاکه نکرده ونمی کنی ،کن فیکون کرده ای همه چیزم را ومن هرروزعاشق تروسرمست تر دراین مسیرزیباوسراسرتوحیدی ذکرتورامی گویم وهرچقدرشکرت گویم کم است،عاشقتم خدای یکتایم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بنام پروردگار آسمان و زمین
درود بر استاد عباسمنش وآگاهی بی نظیرتون
امروز باگوش دادن ب این فایلتون منو یاد زمانهایی انداختید ک خداوند طوری دست کسانی ک توی زندگیم بودن و نیت خوبی نداشتند رو رو کرد ک هیچ کسی نمیتونه بفهمه چجوری و از کجا یا جاهایی ک انسان هایی غریبه رو طوری سر راهم قرار داده ک الان بهترین دوستانم و قشنگترین رابطه هارو دارم باهاشون یا هزاران بار دیگر ک گفت فلان جا برو یا نرو ک نتیجه شو بعدا دیدم وقتی میشینم و فکر میکنم کارایی ک برای بقیه نشد بوده برا من مثل آب خوردن انجام شده واقعا وقتی بهش فکر میکنم اشک تو چشام جمع میشه ک خدایا تو چقد حواست ب ما هست..
و هزاران بار سپاسگزارم از خداوند برای حضور شما راهنما یا دستی از خدا که یاداور حضور پر مهر خداوند توی زندگیمون شدید یادآور الهامهایی شدید که ما بیشتر مواقع بی توجهیم یادآور موهبت بودن در این مسیر یادآور عشق بی قید و شرطی ک از جانب پروردگارمون دریافت میکنم و باز ناسپاسیم انگار ک باید هروز هروز تلنگر بزنیم بخودمون ک حواست باشه کی کارارو انجام میده کی دستتو گرفته ….
و باز سپاس فراوان دارم از شما برای این آگاهی های نابی ک در وجودمون هست اما یادمون رفته و انگار یکی و میخایم با عشق با تمام وجودش ک حسش میکنه برامون بگه دوباره ک کی صاحب اختیاره و بیخود ب خودمون غره نشیم و فروتنی پیشه کنیم
🩷🩷🩷