اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مدت ها بود که من توی سایت هیچ کامنتی نذاشته بودم ولی این فایل توحید عملی منو وادار کرد که بیام و نظر خودم رو بگم
توحید یک کلمه ست ولی اگه بخوایم راجبش حرف بزنیم روز ها سال ها واقعااا سال ها میشه راجبش حرف زد و ازش درس گرفت که همه چیز توحید که همه چیز خداونده و ما فقط روی خدواند حساب باز کنیم کافیه هرچی که در زندگیمون بخوایم بهمون میده ولی اگه باور کنیم
من خودم اگه بخوام بگم شاید اندازه دو سه درصد هم باور نکردم و عمل نکردم ولی به همون اندازه که باور کردم خداوند هزاران برابرش رو به من داده و هرجا بحث از خداوند میشه واقعا همینو میگم که خداوند بیشتر از اونی میده که فکرشو بکنیم که همین باور های توحیدی درست رو من از فایل های شما یاد گرفتم استاد خدا شاهده هر بار روی خودش حساب کردم هربار که خیالم راحت بود هر بار که ارام بودم خدا کار هارو برام درست کرد
از شما ممنون استاد که به هدایت خداوند گوش میدید و این فایل های هدایتی روی سایت میذارید
خدایا شکرت که برای این هدایت برای این فایل که باید بارهاااااااا و بارهاااااااا گوش بدم که هربار هم گوش بدم تکراری نیست و یه چیز جدیدی داره برای یاد گرفتن برای درک بهتر
باز هم خدا رو شکر می کنم که هر بار از او هدایت خواستم او مرا پاسخ داد الهی شکرت که کوچکتر چه بزرگ تو همیشه می بخشی
در پاسخ به سوالی که کجاها به مو رسیده ولی پاره شده و من با توکل به خدا مسئله ای حل شد باید بگم این پر رنگترین تو ذهنم بود وقتی چند سال قبل سر مسئله ای و سر اتهامی بازداشت شده بود یک دفعه و ناگهانی اتفاق افتاد و ما در شوک بزرگی افتادیم ک همسرم در شهر دور از ما در بازداشت بود تا تحت بازجویی قرار می گرفت خیلی اضطراب و دلهره و ترس داشتیم من با دخترم از یک طرف فشار خانواده ها از یک طرف
سوال مردم و آشنایان از یک طرف واقعا اوضاع سختی بود و مشکل این بود ما هیچ مدرکی برای اثبات حقانیت و بی گناهی همسرم نداشتیم کار من شده بود راز و نیاز ولی گریه پیش خدا ولی وقتی پیش خانواده ها بودم اصلا بروز نمی دادم اگرچه ترس هم تو وجودم بود اما ایمان داشتم که موضوع حل میشه چون می دونستم که همسرم اشتباهی مرتکب نشده اما بعد از یه مدت حتی خانواده به من و همسرم شک کردن اون موقع با اینکه دلم ازشون شکست اما انگار خدا رو به خودم نزدیکتر حس می کردم
زمانی همه می نالیدن و به من خبرهای بد میدادند من باز هم دلم روشن چون هر روز با خدا صحبت می کردم تا مشکل حل بشه
از اون جایی که موضوع یک مسئله دولتی و کلاهبرداری بود و اون اشخاصی که به نام همسرم و بت کد اون سواستفاده کرده بودن فراری بودن و تنها راه بی گناهی همسرم دستگیری اون افراد بود هر بار که پیگیر میشدیم ما رو نا امید می کردن
هر بار که خانواده همسرم می نالیدن من بهشون تشر میزدم که همه چی درست میشه
تا اینکه یک روز از خدا با قلبم شکسته و ناامید از همه بنده هاش که به مل قول میدادن درست میشه اما هیچکدومش نتونسته کاری بکنند دلمو به خدا واقعی سپردم بعد از یه مدت کوتاه شاید یه هفته خبر دستگیری اون افراد و اعترافشون رو به ما دادن هر کی می گفت شما شانس اوردین امان نداشت گیر بیفتن اما خدا می دونه که من به اون تکیه کردم و از او خواستم اینو همیشه به همسرم می گم ای کاش یادمون نره که بنده خدا هیچکاره است خود خدا ست که همه کارست و همسرم بعد از سه ماه آزاد شد و بعد از چند وقت کامل تبرئه شد
بعدها که یاد این موضوع می افتم یک دلیل اتفاق رو غرور می دونم هم غرور خودم هم غرور همسرم چون یه کار حساس دولتی بودن و تقریبا به دلیل کارش با افراد زیادی در ارتباط بود و دوست و آشنا از همسرم درخواست پارتی بازی و مساعده می کردن اگرچه همسرم سعی می کرد تا متواضع باشه اما ما می دونیم غرور بی جای ما به دوست و آشنا با نا چه کرد
این درس بزرگی برای ما شد که به هر جایی که رسیدیم یادمون باشه این امانتی از سوی خداست و اوست که همه کارها را پیش می برد
استاد عزیزم من تا بحال به چنین جزئی نگرش از تواضع در برابر خدا درک نکرده بودم فکر می کردم فقط در برابر کارهای بزرگه که انسان باید یادش بیفته
جدیدا که الهامی دریافت می کردم یا اقدامی می کروم به خودم نسبت می دادم چون فکر می کردم این کارهای کوچک انجامش با منه و قدم های بزرگ فقط با خداست امروز منو به این درک رسوندین که
هد قدم کوچک من هر نعمت کوچک در زندگی من
هر محبتی هر اتفاقی خوبی هر چند کوچک
هر خیری که به من و زندگی ام وا د میشه و هست از سوی خداست
من یادم بشه که لحظه لحظه زندگی ام در حال دریافت نعمتی هستم خدا به من بخشیده
خدایا شکرت به خاطر هزاران و میلیونها نعمتی که دریافت می کنیم اما بابت فقط چند تاش شکر گزار هستیم
خدایا ما رو ببخش که گاهی غرور مون باعث میشه یادمون بره که کی هستیم و بدون هیچی نیستم و اگر تو نخواهی پر کاهی هم وارو زندگیمون نمیشه
خدایا شکرت که تو بی مزد ک منت می بخشی و لی ما با کوچکترین کاری می لغزیم و منت می ذاریم
تو ما را رو هوایت کن اگه نکنی ما در زمره گنراهانیم ک کسی جز تو به ما رحم نمی کنه
چند وقتی هست کانال یوتوبم فایل هایی میگذارم و در دفتر ایده هایم نوشتم ضمیر ناخودآگاه ولی هیچ توضیحی جلوش ننوشته بودم ولی با دیدن این فایل یک توضیح تونستم جلوی اون کلمه ضمیر ناخود آگاه بنویسم.
آگاهی من از این قراره که میشه ضمیر ناخودآگاه رو به روش کار جهان هستی خداوند تشبیه کرد. به ضمیر ناخودآگاه میگویی من ارزشمندم اونم تایید میکند و وقتی ما فرکانس ارزشمندی به جهان میفرستیم جهان هم آن را تایید میکند. اگر بگویی به ضمیر ناخودآگاه که نمیتوانی اونم مثال ها و نمونه هایی رو در ذهنت می آورد که تایید میکند و وقتی به جهان فرکانس ناتوانی رو میفرستی جهان هم نشانه هایی رو بهت نشون میده که تایید بشه این باور و فکر که تو ناتوانی.
درقرآن همان طور که گفته شده هر خیری از طرف خداست یعنی ضمیر ناخودآگاه ما هماهنگ با خداست و وقتی خدا میگوید هر شری بهتون میرسه از طرف خودتونه چون ما انتخاب میکنیم چه چیزی به ضمیر ناخودآگاهمون تغذیه کنیم و وقتی ضمیر ناخودآگاهمون با خداوند هماهنگ نباشه آن نعمت رو ما دریافت نمیکنیم.
یک نیرو وجود داره اونم خیر هست. خدا یک ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه در اختیارمون قرار داده که میتونیم با استفاده از اون با خداوند هماهنگ بشیم.
این نکات حین گوش دادن به اواخر این فایل به ذهنم خطور کرد.
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به استاد عزیز استاد دیگه خودتونم تو فایل گفتین که الان یه سریا میگن چه قدر این فایل به موقع بود و منم جزو همون یه سریا هستم
داشتم میرفتم تو اون مسیری که حساب کنم رو خودم نه خداوند
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
استاد من سال پیش دیگه واقعا خسته شده بودم که نمیتونم از لحاظ مالی از کار خودم پول بسازم و خیلییی راحت بهم ایده داد چنتا اگهی رو بهم نشون داد و یادمه قشنگ چنتاییشونو گفت بعدن زنگ بزن و یکیشون بود حسم خیلی بیشتر میگفت باید با این شخص صحبت کنی اللن که بیرونی و من این کارو کردم و دقیقا همون تایم یه کلاس آموزشی کوچیک داشتن در مورد اون کار که اگر من اون روز نمیرسیدم به اون کلاس تا 3 4 ماه آینده کسی نبود که اون کار رو بیاد به من از صفر صفر یاد بده
همون روز نمیستم ولی چند ماه بعدش فهمیدم
و استاد من هر ماه به محض اینکه اولین پولم رو آگاهانه ساختم هدف گزاری میکردم که ماه بعدی به رقم های بعدی برسم
و خداروشکر خداروشکر میرسیدم هر بار و حتی از اون هدفهایی هم که نوشته بودم جلو میزدم
و یادمه قشنگ میگفتم با خودم من سهم خودمو رو دارم سعی میکنم درست و صادقانه جواب بدم خدام سهم خودشو انجام میده
و هر بار هدایتم میکرد به اون شرایط کاری دلخواهتری که با تصادهام فهمیده بودم
کار دومم سال پیش منو از اونجا بدون اینکه صحبتی بکنن من رو انداختن بیرون با اینکه یکی از بهترین نیروهاشون شده بودم تو کمتر از دو سه ماه
و من یادمه میگفتم من درخواست حقوق بهتر و بیشتر میخواستم خدام داره کمکم میکنه
این باورا رو من دقیقا همون چند ماه پیشش خبر نداشتم ازشون اون بهم میگفت همشونو
و دقیقاااا کمتر از یکماه باز رفتم سر کار سومم
تو اون مدتی که کار نداشتم باید درآمد حدود 7 ملیون رو میدیدم تو زندگیم ولی خب کاری نداشتم پول از کجا بیاد آخه!
ولی اومد 4 ملیون نقد و 20 ملیون یه گوشی ای که یهو برام خریداری شد و همون گوشی خواسته هام بود
ماه بعدش رفتم سر کار حقوق اون شرکت خیلی خیلی خوب میشد در نهایت 3 ملیون بود اگه هر روز میرفتی ولی اون شرکته حقوقمم دیر میداد بدتر
ولی دقیقا همون 3 ماه اخری که من کارمند بودم و شرکت بهم بعصی وقتا چندهفته بعد حقوق ماه قبلی رو پرداخت میکرد درآمدم رفت بالاتر
تو این زمانها من نه دنبال پارتی گشتم که بزارتم سرکار
همشونو از تو سایت دیوار پیدا کردم خودم
میگشتم دنبالشون
نه چاپلوسی میکردم بعضی وقتا حتی ریسمم راهنمایی میکرد اقا فلان کارت اشتباهه اینکارو بکنی بهتری که حالا کاری ندارم این رفتارم درست بوده یا نه
نه میرفتم فلان کارها و مهارت های خاص رو بکنم خودم بودم و خدا واقعا
چه قدر هدایتم کرد هر بار شرایطی که فهمیدم دوست دارم کار کنم رو برام به وجود اورد هربار
خدا این کارا رو برام کرده
همین الانم داره میکنه اگه من خودم نگم نه اینطوری خوب نیست فلان طور خوبه
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
تو یکی از کارها که من بودم تازه واردش شده بودم شاید کمتر از یک هفته بود و وارد گروهی شده بودم که واقعا کار فیزیکی زیادی داشتن و خیلی هم رفتار اون گروه خوب نبود اگر اشتباهی انجام میشد
منم تازه کار بودم
تازه یک هفته بود با این اشنا شده بودم که این کارم وجود داره و انجامش میدن
من داشتم اون کاره رو با یه گروه دیگه که خیلی دوست داشتم عضوشون باشم انجام میدادم یهو گفتم من از این کار واقعا بدم میاد خیلی خوب نیست برای من
تقریبا کمتر از 3 4 روز بعدش به من گفتن باید بری سر یه پروژه دیگه و یک کار دیگه انجام بدی با فلانی
اون پروزه دیگه دقیقا همون مسیر رفت و آمدی که میخواستم رو داشت
جای بینهایت باصفا تری بود کلی رفت و برگشتم بهم خوش میگدشت اونجا
دقیقا با شخصی همکار شدم که خیلی دوست داشتم باهاش کار کنم و ازش یاد بگیرم
و دقیقا از اون فضای مسموم کاری پروژه قبلی جدا میشدم
و کارمم دقیقا میشد همون کاری که دو ست داشتم امتحان کنم
حالا چی شد که این شد یهو تو 3 4 روز در صورتی که منو برای اون کاری که دوست نداشتم استخدام کرده بودن؟
اون حرف منو سرگروه گروه دیگه شنیده بود و به رییس اصلی یه جورایی گفته بود من میخوام با سارا برم تو پروزه بعدی و اون یاد میگیره اکیه
بعدش دقیقا همین ادم به رییس اصلی گفته بود سارا کارش خوبه کارو یاد گرفته و حقوق من یکماه بعدش رفت بالاتر
در صورتی که بهم گفته بودن چون کاری بلد نیستی ما خقوق پایین بهت میدیم و منم قبول کرده بودم
کی آخه یهو یه موقعیت اینقدر طبیعی رو میتونه پیش بیاره که من با یه جمله اینطوری درامدم بره بالاتر
بعد الان من دارم فکر میکنم ایده هام چرتن جواب نمیدن
استاد من کارم الان جوریه که ایده و داستان سازی برای کارم بیس اصلی کارمه
خود خدا بهتر میدونه من هیچ کدوم از اونهمه ایده رو خودم تو ذهن خودم نتونستم بسازم
هر موقع اومدم زور بزنم بسازم وسفارش مشتریمو آماده کنم همون نیم ساعت اول فهمیدم گفتم این درست نیست
بارها و بارها پیش اومده نقاشی هام فوقالعاده شدن گفتم خدایا تو قلمو دستت بگیر تو بگو چیکار کنم که باز این کارم بهتر از این بشه هر بار گفته
همیشه گفته
دیروز داشتم یه قسمتی از مجسممو میساختم و داشتم خمیر میزاشتم رو اسکلت کارم
بعد بهم گفت لوله کن خمیرتو با کف دستت که بهتر بهم بچسبه بعدم بزار رو اسکلت
همین کارو کردم و بوممم باز همون شد که یک کار فوقالعاده بازم فوقالعاده تر بشه
من میدونم هیچ کدوم از این نقاشی ها تصویر سازی ها ایده ها و داستان ها ، طراحی ها ، انتخاب رنگ ها سایه ها نورها یا هر چیز دیگه ای واقعا از خودم نیست همشو اون بهم گفته همیشه
همشو ازش خواستم برای همینه به نظر خودم واقعا کارم داره با سرعت سرسام آوری پیشرفت میکنه
واقعا تو این مسیر پیدا کردن سبک شخصیم توی کارم مسیرم بینهایت و همیشه هموار بوده خداروشکر و هربار خودم مقاومت های خودمو کمتر کردم
گفتم چرا انجام ندم این ایده رو؟ چرا جلو خودم رو بگیرم آخه؟
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
یکی از بزرگترین مسائل من مربوط به دو سال پیشه واقعا داشتم به این نتیجه میرسیدم که من کلن نمیتونم پول بسازم و دقیقا توی آخرین تلاش هام بودم که اولین پولم رو ساختم
و همون اتفاقاتی که اون بالا گفتم برام پیش اومد
کارها پیدا شدن
افراد اومدن
حقوق ها افزایش داده میشد بدون درخواست خودم
البته حتی به موهم نرسیدم من خداروشکر چون یه پول تو جیبی مختصری هم داشتم اون موقع ها
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
من اعتراف میکنم که این چند وقته داشت آروم آروم این اتفاق برام میافتاد
مگ میگفتم من دوره حل مسائل و کشف قوانین رو باهم دارم و حله دیگه خودم راه حل این مسئلمم پیدا میکنم و حلش میکنم
میدونید خیلی رو دورهایی که داشتم داشتم حساب میکردم
این بین اینطوری نبود بگم من هدایت میشم این مسئلمم حل میکنم
میگفتم اکیه سارا حلش میکنیم
استاد واقعا ممنونم ازتون بابت این فایلها و این باورها
نمیدونم واقعا اگر صحبتهاتون نبود من هنوزم همون سارایی بودم که زندگی ای که دیگران ازش میخواستن رو داشت زندگی میکرد
سارایی که نقاب داشت و هیچ وقت نمیدونست خودش چی میخواد نه بقیه
اول از همه از خداوند متعال شکرگذارم که این آگاهی ها را به استاد الهام میکنند و دوم از استاد عباسمنش سپاسگزارم که این آگاهی ها را به صورت هدیه به کاربران سایت میبخشد…
واقعاً بهترین دستاورد من در سایت استاد عباسمنش،پیدا کردن خداوند درزندگی ام است،وبه وجود آمدن باورهای توحیدی که زندگی جدید برای من به وجود آورده است…
واقعاً انسانی که باورهای توحیدی دارد میتواند در زندگی خودش و دیگران تغییرات عظیم ایجاد کنند،مانند استاد عباسمنش که با آموزش یکتا پرستی و توحید زندگی میلیون ها نفر را متحول کرده است…
چقدر زیبا و قاطعانه استاد عباسمنش بحث شفاعت از ائمه اطهار را رد کردند توضیح دادن که انسان میتواند مستقیم و بدون واسطه از خداوند چیزی بخواهد..
روایت است که حضرت علی علیه السلام درب خیبر را به تنهایی از جا درآورده است،که طبق روایات شیعه و سنی برای باز کردن آن چهل مرد تنومند اهل سنت کافی بوده است
اما در جایی دیگر روایت است که حضرت علی علیه السلام شبی در زمان خوردن شام،از پیش خدمتش میخواهد که نان جویی را برای او تیکه کند و به پیشخدمت میگوید که آنقدر دستانم قدرت ندارد که نان را تکیه کنم…
پیش خدمت با تعجب از حضرت میپرسد که یا علی(ع),شما به تنهایی درب خیبر را از جا کنده اید واکنون میگویی که از تکیه کردن نان عاجز هستی؟؟؟
امام علیه السلام در جواب میفرماید که آن موقع که من درب خیبر را از جا کندم،معشیت وقدرت خداوند بود که باعث آن شد،مگرنه اگر به من بود دستان من قدرت تکیه کردن نان جو خشک شده را ندارد…
و بارها حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه میفرماید که خدا بین خود و بندگان واسطه قرار نداده است ولی ما به ظاهر شیعه ای حضرت علی علیه السلام هستیم اما همیشه چشم مان به دست بندگان خدا است و به جایی که از خداوند همه چیز را بخواهیم دنبال دیگران هستیم.
ضرب المثلی است که میگوید مرد واقعی کسی است که دستش را جلو شاه هم دراز نمیکند…
نمونه ای آن امام خمینی(ره) است،که دستش را جلو شاه هم دراز نکرد و آنقدر باور توحیدی محکمی داشت که شاه را برکنار کرد و تاریخ قرار گرفتن این فایل ارزشمند مصادف شده است با 50سالگرد جمهوری اسلامی…
حالا به خوب و بد انقلاب کار ندارم،میخواهم این را بگویم که یک انسان با باورهای توحیدی ودست خالی میتواند یک ارتش قدرتمند را به زانو درآورد و انقلابی برپا کند…
واقعاً اگر کسی ارزش و معنا و مفهوم همین فایل هدیه را درک کند میتواند دنیا و آخرت خود را آباد کند
چقدر استاد عباسمنش بزرگوار است که به صورت هدیه این فایل ارزشمند را در اختیار ما قرار میدهد،خدانگهدار…
البته امروز فعالیت بیشتری توی سایت داشتم و در بخش عقل کل و فعالیت کردم ولی بازم میخوام اینجا کامنت بزارم
این فایل چقد خوب بود
دقیقا به قول خود استاد که میگه افراد میگن استاد این فایل دقیقا برای من ساخته شده بود
و برای من هم همین بود
امروز صبح میخواستم با خدا صحبت کنم و خوب صحبت کردم و دقیقا بعدش اومدم توی سایت و این فایل رو دیدم
تعجب کردم گفتم توحید عملی الان استاد که تمرکزش یکجا دیگه بود چی شد
و دیدم چقد حق بود این فایل
من ادم مغرور هستم و خوب دوست ندارم دیگران بهم از روی ترحم کمک کنن و
ولی مغرور به این صورت که همه پایین تر از من هستن نه ها
من چندین بار گفته بودم که بیشتر با بچه ها بازی میکنم و صحبت میکنم ولی خوب بزرگسالان هم اضافه کردم ولی کمن
در کل از غرور درست دارم و سر اعتماد به خداست
ولی وقتی استاد میگه که همه کاره خداست میدونم که خداست وجدانن خداست ولی مغزم مقاومت میکنه میگه یعنی این هم کار فقط خدا الکی نگو ما داریم اینجا زحمت میکشیم و اون فقط هدایت کرده و ایده داده
اهایی مغز : این خدا نبود که به تو ایده ساخت تصاویر رو داد این خدا نبود که دستان خدا رو از هزاران طریق ارسال کرد
این خدا نبود که صبح و بیدارد میکنه این خدا نبود که شهریه دانشگاه رو به موقع پرداخت کرد
همه کار خداست همهههه کاره ما فقط داریم لذت میبریم چکار میکنیم
انیمه میبینیم ، طراحی میکنیم ، فایل ظبط میکنم و ادیت میکنم
و اموزش میبینم کلی کاری که من میکنم همینه
ولی کاری که خدا میکنه خیلی سخت تره اون دلم مردم رو برای من نرم میکنه
اون مردم رو به سمت من میاره
اون برای من حرف میزنه اون برای من ایده میده
اون همه کارست اونه که تعداد فالور هاتو داره میبره بالا بالا تر
اونو که توی دانشگاه تو رو محبوب کرده
اونو که بهت یاد داد طراحی بکنی چطوری اونه که مسیر رو برات روشن میکنه
اونه که هر روز به تک تک سلول ها دستور بیدار باشه میده
اونه که همیشه حواتو داره
اونه که هر لحظه به فکرته
خوب فکر کنم بست باشه نه البته هر موقع این مغزم میگه اینارو میگم
میگم نگاه کن دو روز باهاش حرف نزنم صد کرته دیوانه شده بودم
اونقدری ارامش دارم در حال حاضر که فکر نکنم کسی توی این سن بتونه داشته باشه و حالش تازه خوب هم باشه
اصلا میگی در برابر شرایط بد مقاوم شدم البته نه اینکه پوست کلفت شدم نه
خیلی ترسو هستم توی این مورد به محض یک اخطار سریع میترسم و به خودم میام امروز داشتم باهاش صحبت میکردم
گفت فاصله ثروت با تو فاصله عمل تو به هدایت هاست بدون ترس و شک
همینو گفت گفتمم اعععع اینو استاد گفته بود کهه
و خوب گفت ثروت میخوایی توجه کن بهش توجه کن به نعمت هایی که بهت دادیم
بریم برای تمرین این بخش
سوال 1
توی طراحی
توی طراحی سایت
توی کار
توی کار دوم
توی خرید دوازده قدم و عزت نفس
توی ساخت پیج
توی یاد گرفتن نرم افزار های مختلف از جمله فتوشاپ ایلیوستریتور بلندر پریمیر obs
و کلی سایت هوش مصنوعی و زبان انگلیسی
خرید قلم نوری
خرید دوره ها اموزشی
خرید سیستمم
خرید صندلیم
کلی چیز هست ها
خوب بریم برای توضیح کلی
توی تمام موارد خدا برام در هارو باز کرده و منو هدایت کرده
مثلا همین صندلی که دارم به راحت ترین شکل ممکن من یک صندلی گیمینگ که ارزوش رو داشتم که داشته باشمش
خریدم و با کمک دستان خدا به راحت ترین شکل ممکن
دوره طراحی که خریداری کردم
به راحت ترین شکل خریدم و ازش استفاده کردم میتونم با جرات بگم جزو بهترین های ایران هستن
استادش ذهنی اگاه و باز داره و کلی باهاش حال کردم منیجر کار خانم بسیار عالی و خوش برخوردی بودن
و کلی چیز دیگه به محضی که من جدی شروع به حرکت کردم استادم هم یک گروه زد و ترکوندم توی گروه شدم نفر اول
پسرها و 5 تا نفر برتر کل دانشجو هاشون و روتین 150 روزه مداوام رو رعایت کردم و کلی پیشرفت کردم همشم کار همین خدا بوده الانم میشه به مولا
این خداست که همه کارست این خدایی ما مهربون و عالیییه
یادمه بچه بودم و خوب از همون بچگی میتونستم به راحتی ارتباط بگیرم
یک حاجاقای توی کوچه خونمون بود فرد میان سال و عالی
باهاش نمیدونم درباره چی صحبت کردم چون یادم نیست ولی میدونم خدا برام صحبت کرد
اون فرد شد یکی از بهترین دستان خدا برای من
شاید باورتون نشه بنده خدا
هر عید برام عیدی میاورد و کلی پسته
و مثل نوه اش با من رفتار میکرد منو حمایت میکرد و خوب دستی خدا بود برای من توی اون زمان
کمک کرد که رشد کنم و یکی از دلایلی شد که باید رشد کنم چون میخوام یک روز اسمش رو بگم و بهش بگم دمش گرم و ازش روی استیج سپاس گذاری کنم
دستان خدای دیگه
استاد بیابان گل توی حوزه طراحی به بهترین شکل بهم کمک کرد تا رشد کنم توی طراحی
علیرضا جوادی مدیر عزیزم مرد خوب عالی که بهم کسب کار رو رایگان یاد داد و منو رشد داد و خوب کلی لذت و بازی باهم ساختیم
سید حسین موسوی صاحب کار شوخ و عالیم و کمی جدیم که کلی کمک کرد و زود زود برام حقوق میریخت و منم سریع رشد کردم و تونستم دوره هام رو بخرم وکلی درس یاد گرفتم درباره قانون و بزرگترین درس زندگیم رو یاد گرفتم که این بود اگر اتفاقی افتاد که ظاهرش ترسناکه و زشته ولی تو حالت خوب بوده متما باش باطن اون اتفاق به نفعه توست
و کلی درس دیگه توی این مسیر بدست اوردم.
خوب اینم خورد به اتفاق بالا
توی کار من یک مشکلی خوردم و اکانت کاریم بن شد و من هیچ کاره بودم ولی بن شد و صاحب کارم منو مقصر میدونست و باهم صحبت کردیم و دعوا کرد و قعط کردم تموم بعد توی مسافرت بودیم و منم گفتم اقا بیا از قانون استفاده کنیم
من که میدونم بی گناهم و مشکلی نیست درسته پس باید چکار کنم باید حالم خوب باشه اقا خلاصه من حالم خوب بود تا چند روز بعد از چند روز صاحب کار زنگ زد یک اکانت بهتر بهم داد معذرت خواهی کرد و سپاس گذاری کرد و من رفتم توی یکجایی بهتر و خوب عالی بود
به مو رسید ولی پاره نشد بلکه سیمان شد و درس خوبی گرفتم ازش
دیگه چیزی یادم نمیاد که به مو رسیده باشه چون اونقد حالمون خوب بوده که اتفاق بد به این شکل نیوفتاد و همون اول درستش میکردیم که به مو نرسه خدایا شکرت
یادمه بعضی وقتا که بازی میکردم و توی بازی موفق میشدم بازی های من به صورتی هستن که وقتی بازی کنم
هیچ چیزی عملا از بیرون حالیم نمیشه و نمی فهمم و میرم توی دنیا بازی
یادمه توی بازی موفق شده بودم و مغرور بودم به خودم اره منم که این کار رو کردم و فلان اینا اقا توی بازی حالم بد شده بود
اصلا میگی لامصب قانون حتی توی بازی های ذهنی هم جواب میده خلاصه حالم بد بود روزهای که توی بازی سپری میشد بی ذوق بودم و اصلا کیف نمیداد ولی تا موقعی که گفتم نه نه این جوری حال نمیده فرق کرد هر لحظش یک دوست داشتم که همیشه کنارم بود یکی که محافظم بود و خوب یکی بود که مسیر رو برام روشن کنه و این لذت بخشه
من دوست ندارم چک و کتک رو بخورم تا حالیم بشه دوست دارم با زبون خوش بفهمم قوانین و کارهارو
از بچگی هم همین طور بوده و برای همین هیچ وقت والدینم برای نمرات بد یا رفتار بد نیومده بودن به مدرسم وهر موقعی اومده بودن تشکر بوده از طرف مدیر و اعضا خدایا سپاس گذارم بابت این محبت
خیلی سپاس گذارم از خداوند که این فایل رو هدایتی به استاد گفتن و سپاس گذار این استاد خفن هستم
که اینقد سریع عمل میکنه و کیف کردم از قدرت عمل
(ما مریم خانم هم میخوایم ما زندگی در بهشت میخوایم واقعا دلم برای فضایی زندگی در بهشت تنگ شده
و جاتون خالی همین چند روز پیش یک پینگ پونگ خوبی بازی کردیم چقد کیف داد
خانم شایسته عزیز ما منتظر فایل های زندگی در بهشت شما هستیم با عشق )
سلام می کنم خدمت استاد عزیزدلم و روشنگر زندگیم. ارادت و عشق و احترام ویژه منو در این لحظه از نفس کشیدنم پذیرا باشید.
سلام به مریم جان بانوی شایسته و درود به همه دوستان زیبااندیشم در سایت الهی عباسمنش.
اگه همه افکار و باورسازی ها و تمرینات تمام دوره هایی که تهیه کردم و تا بحال انجام دادم رو در یک کفه ترازو قرار بدم و این سری فایلهای توحید عملی و مفاهیم سنگین و در عین حال ساده بیان شده توسط استاد رو در کفه دیگه، برای من به شخصه توحید عملی تاثیرگذارتر و گیراتره.
تجربه شخصی من از این فایلها از جنس لطیف نزدیکی به خالقمه. از جنس ترکیدن بغض و به یاد آوردن تمام لحظات خالص شدن.
وقتی حرف از توحید اونم در عمل زده میشه دیگه نمی تونی به هیچ وجه هیییییچ بهانه ای بتراشی برای کم کاریهات، یا نتیجه نگرفتنهات، چون یه چیزی از درون باید بجوشه تا به قول استاد خاشع بشی. سرت به زیر بیفته. منیت و تکبرت رو ببوسی بذاری کنار و بگی بنده خدا بودن و با خدا حرف زدن که جا و مکان خاصی نمی خواست، هم صحبت خدا شدن که زمان خاصی نمی طلبید، وقتی از زندگی و مشغله های روزمره رو که اشغال نمی کرد. که اگر فرض کنیم می کرد از همه اون لهو و لعب های این دنیا واجبتر و اساسی تر بود.
توحید عملی 10 به یادم آورد که چند هفته است قرآن رو ورق نزدم. سکوت نکردم تا الله حرف بزنه. همش سرمو مثل کبک زیر برف کرده بودم و بولدوزری کار می کردم و پول درمی آوردم و خوشحال از اینکه رشد مالی داشتم. در صورتیکه اساس زندگی لذت بردنه.
امروز خدا از زبان استاد و قلب باز شده استادم بهم گفت برو دل بسپار به کلام نور ببین کجای کاری. وقت برای کارهات من جور می کنم نگران نباش. و راست گفت. وقتمو برام پربرکت کرد. به همه کارهام رسیدم و در عین حال خواستم که باز هم وصل بشم به منبع هدایت. چی باز شد جلوی چشمام….. الله اکبر سوره عنکبوت دیوانه کننده.
اومدم به رسم ادب با کلام خدا شروع کنم دیدم باید تمام سوره رو بنویسم.چون همش داره با صدای بلند فریاد میزنه این آگاهی ها رو. هرچیزی که استاد در موردش صحبت کرده بود توی این آیات واضح و مبین بیان شده بود. پس به مفاهیم اکتفا می کنم و می سپارم به قلب دوستان که سری بزنن به این چلچراغ عجیب و غریب و خودشون مرورش کنن.
چیزی که برام تکرار شد و حواسمو به خودش جمع کرد واژه عاملین بود. یعنی عمل کنندگان به هدایت.
همیشه خونده بودم توی قرآن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یا مثلا کلمه محسنین
اما دقت نکرده بودم دقیقا یعنی چی. استاد خیلی قشنگ با مفاهیم توحید عملی بهم یاد داد که عاملین به صالحات کسانی هستند که نه بر اساس کلیشه های موجود در جامعه بلکه بر اساس هدایتی که قلبشون دریافت میکنه کارهاشون رو انتخاب می کنن و همون میشه صالحات. نه اینکه چیزی از قبل بعنوان عمل نیک و شایسته تعریف شده باشه.
بلکه اون کاری که مثل یک هندونه دربسته است و تو فقط یه ندای درونی می شنوی که انجامش بده و جرأت به خرج میدی و انجامش میدی میشه صالحات. حتی اگر خلاف روند اکثریت جامعه به نظر برسه. استاد از خودشون مثال زدن و چقدر بجا و زیبا.
منم الان ی مثال از خودم به خاطرم رسید. همیشه مد بوده معلم از بالا به پایین به دانش آموز نگاه کنه و رو نده و شوخی نکنه. بخصوص دلیر ریاضی و فیزیک بایستی کلاسش رو خشک و جدی اداره میکرد. ولی قلب من بهم میگه این مدلی نباش. و مطابق میلم رفتار می کنم حتی با اینکه مدیر و معاون مخالفش هستند.
قلب من میگه بچه ها رو بغل کن و محبتت رو در کلام نشون بده. با اینکه هیچ جا ندیدم دبیر دانش آموز رو در آغوش بگیره. یا سر کلاس قسمتی از آواز توی ذهنش رو بلند بخونه. ولی من این کارها رو می کنم. نه خجالت می کشم و نه می ترسم. نمی دونم چی پیش میاد ولی اینو می دونم هرچی پیش بیاد برای من خیره و باعث رشد من میشه. چون من از این کار لذت میبرم.
من درسم رو با بعضی کلاسها که راحت ترم با مثالهای خنده دار و طاهرا بی ربط میزنن. مثلا ضابطه تابع f(x) رو به آبمیوه گیری و xها رو به هویج و سیب تبدیل می کنم. یا مثلا زوج مرتب (x,y) رو به زن و شوهر تعبیر می کنم. چون از این مدل بیان لذت می برم. حالا کسی بیاد بگه اینا باعث بی نظمی و خندیدن زیاد بچه ها میشه، بچه ها رودار میشن و کنترلشون سخت میشه، یا از این دست حرفها برای من مهم نیست. اتفاقا برعکس چون منو دوست دارن بیشتر به حرفم گوش میدن.
چون دلم گفته این جوری باش.
سوره عنکبوت رو می خوندم نوشته بود: بعضی ها برای عذابی که وعده دادی عجله می کنند و میگن اگه تو و خدا راست میگید همین الان عذاب بر سر ما بفرستید، و اگر اجل معینی مقرر نکرده بودیم حتما عذابشون رو می فرستادیم، هرچند جهنم همین الان دربرگیرنده کافرینه. اونها طلب عذاب می کنند در حالیکه همین الان وسط عذابند.
دیدم این چقدر شبیه بعضی رفتارهای ماست. حالا ممکنه از روی لجبازی و کفر طلب عذاب نکنیم ولی واقعیت تلخ اینه که همیشه ته ذهنمون فکر می کنیم جهنم و بهشت مال جهان بعد از مرگه. در صورتیکه خدا خودش در این سوره هم در مورد جهنم و هم بهشت میگه همین الان شما در این فضا هستید. کافرین همین الان دارن عذاب میشن ولی خودشون لایشعرون حس نمی کنند. نمی فهمند.
و محسنین، کسانی که عبد و بنده رب شدند، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اولا بدیها و گناهانشون رو پاک می کنیم دوما بیشتر و بهتر از آنچه درخواست کرده بودند بهش عطا می کنیم، نعم اجر العاملین
الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون اونهایی که بقول استاد درخواستشون رو دادند و صبر کردند. توکل کردند و اعتماد داشتند به خدایی که همیشه به اونها رزق رسونده، عجله نکردند که خدایا همین الان همین چیزی که من گفتم رو بهم بده. شاید خدا می خواسته بهترش رو بده.
چون خودش گفته وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
من همه شما رو رزق و روزی میدم. چه اونهایی که توانایی تامین رزق خودشون رو ندارند و چه شما.
پس صبر کن و منتظر زمان مناسب بمون.
این حرف رو که استاد زدند 400 تا چراغ تو ذهنم روشن شد. هرچند داشتم از قبلش به این موضوع فکر می کردم ولی این جملات استاد مهر تایید رو زد. استاد گفتند که گاهی درخواستی که از خدا می کردم در همون لحظه پاسخش بهم داده میشد مثل پرسش و پاسخ سمینارهاشون. گاهی مثلا یک هفته بعد….
یه موضوع مهم برام حل شد. که باید از کنی قبلترش رو توضیح بدم.
شاید بعضی از دوستانم خاطرشون باشه که من کفته بودن دلم می خواد یک مرکز استعدادیابی برای کودک و نوجوان تاسیس کنم که بچه ها از سنین پایین یاد بگیرن خلاق باشن و به علایقشون بپردازند. تا اینکه خودم شاغل شدم و دخترم ترانه که الان 4/5 سالش هست رو فرستادم مهد.
خودم می دونستم که ترانه صحبت کردنش کمی کند رشد کرده و به میزان سنش تمیز و واضح صحبت نمیکنه. این مسئله توی مهدکودک خیلی پررنگتر خودش رو نشون داد و مربیش از من خواست ببرمش گفتاردرمانی. منم پذیرفتم و دیروز بردمش مشاوره.
می تونستم ناراحت بشم و غصه بخورم که چرا دخترم مثل 3 ساله ها حرف میزنه. می تونستم بترسم نکنه توی مدرسه به مشکل بربخوره و نتونه از پس خودش و درسهاش بربیاد. می تونستم صورت مسئله رو پاک کنم و بگم بچه ام هیچیش نیست و هر بچه ای یه روند رشدی داره اینم خوب میشه. ولی دلم راضی و آروم بود و با ابراهیم تصمیم گرفتیم ببریمش پیش روانشناس و مسئله رو پیگیری کنیم.
روانشناس تشخیص داد به گفتاردرمانی نیاز داره ولی زود راه میفته خداروشکر.
نکته مهمی که می خوام از این ماجرا نتیجه بگیرم اینجاست. هم مربی مهد و هم روانشناس تاکید کردند که این بچه به صحبت بیشتر و شادی و هیجان بیشتر در منزل نیاز داره. از اونجایی که من و ابراهیم هردو آدمهای آروم و کم حرفی هستیم با ترانه کم حرف زدیم، کم باهاش بازی و شیطنت کردیم و این باعث کند شدن روند رشد تکلمش شده. باور کنید انقدر خدا رو شکر کردم که ایرادی از خودم پیدا کردم و راه حلش بهم گفته شد. انقدر راضی ام از این اتفاق و انقدر دارم آگاهانه تلاش می کنم که فرد شادتری باشم. چون داره همش یادم میاد که استاد میگه احساس خوب=اتفاقات خوب
شادی و نشاط با خودش آرامش میاره. برکت و نعمت و ثروت میاره. سلامتی میاره. و این اتفاق باعث شد من آگاهانه حرکت کنم به سمت احساس بهتر.
خدای من شاهده که من در این جریان فقط هدایت الهی رو می بینم و میگم خدایا تو با نوع تکلم ترانه به من و زندگیم کمک کردی اتفاقات بهتری رو رو رقم بزنم.
استاد در این فایل میگن رمز و کلید دریافت هدایت های الهی اینه که همه چیز رو از سوی خدا بدونی و خودت رو قاطی ماجرا نکنی. هر خیری بهت برسه از جانب خداست. و من امروز اشک می ریختم و شکر می کردم که خیرش رو در این قرار داد تا من هدایت بشم به گفتاردرمانی و تلاش برای هم صحبتی بیشتر با فرزندم. به بازی و شیطنت و هیجان و خنده و احساس خوب.
و اینها همون راه بهتر زندگی کردنه.
اگر من مقاومت می کردم و می گفتم نمی برمش دکتر،من می دونم مشکل از کجاست، من چرا باید بچه ام فلان طور باشه، مگه من چه گناهی کردم و ….. چه سودی برام داشت؟
اگه زمانی که خدا هدایتم کرد به تدریس در دبیرستان می گفتم من زرنگ بودم خودمو توی یه محیط آموزشی جا کردم، مگه سخت بود که همونم از دست بدم؟ مگه برای خدا کاری داشت؟
اگه توی انتخاب همسر من می تونستم با 3 ماه آشنایی تشخیص بدم دقیقا فلانی مناسب منه یا با فلانی خوشبخت نمیشم؟ مگه غیر از خدا کسی بود که با اهرم احساس به من بفهمونه به فلانی و فلانی جواب رد بده و به ابراهیم بله بگو؟
مگه مگه من می دونستم که ته دل این آدم چه خبره؟ الان هرچی میگذره بیشتر به زندگی مشترکم علاقه مند میشم و همسرم رو از ته ته ته دلم دوست دارم.الهی شکر.
استاد دقیقا درست اشاره کردید. مدتی بود حس می کردم یه چیزی یه نیرویی یه انگیزه ای در من کم شده، گم شده، می لنگه یه جای کار. نمی تونستم متمرکز بشم رو تمریناتم. و شما امروز بهم نشون دادید اون حلقه گم شده توحید بود. اونم از نوع عملیش. من باید در عمل به خودم اثبات کنم که من کاره ای نیستم و هرآنچه دارم از خداست. هدایت از جانب اوست و ذهنم فقط باید تابع و فرمانبردار باشه.
باید آگاهانه و جسورانه تر درخواست کنم و این رودربایستی رو با خدا کنار بگذارم. برای هر تصمیم کوچک و بزرگی در روزمره ام با خودش مشورت کنم و وقتی حرفی زد فقط بگم چشم و بهش عمل کنم. اینه رمز شادی و احساس خوب و قطعا اتفاقات خوب.
استاد شیرین بیانم از دور می بوسمتون و تمام عزت و احترام دنیا رو تقدیم این خضوع و خشوع و ادبتون در برابر پروردگار می کنم. این رقت قلب و تن پایین صداتون وقتی در مورد عظمت رب حرف می زنید کاملا مشهوده و به وضوح خالصانه است.
خداراشکر به کامنت شما هدایت شدم وبسیار سپاسگزارم ازشما دوست عزیز که راجع به سوره عنکبوت صحبت کردید وبه نکات عالی اشاره کردید راجع به صالحین ومحسنین ودرمورد صبر وتوکل که کلید گنج رسیدن به خواسته هاست
بسیار زیبا و تاثیرگذار است وبه دلم نشست وبایک تضادی که اخیرأ درمحیط کارم اتفاق افتاده با صحبتهای شما فهمیدم باید صبر کنم وبه زمان بندی خدا اعتماد کنم تا مسئله براحتی حل بشه انگار تلنگری به من خورد وخدا باکامنت شما راه رانشان داد وآرامش پیدا کردم
سعیده جان روش تدریس وآموزش جالبی دارید وخلاقانه درس ریاضی را اموزش میدهید انشالا همیشه سلامت وموفق باشید
دختر گلتان انشالا بزودی صحبت کردنش عالی میشه و نوع نگاه شما از زاویه دید مثبت به موضوع به ظاهر نازیبا به راهی برای رسیدن به شادی واحساس خوب بسیار تحسین برانگیزه آفرین برشما که درسهای استاد را به صورت عملی در زندگی اجرا میکنید
دوست گلم بسیار ازکامنت شما درس گرفتم ولذت بردم واگاه تر شدم
سلام و احترام خدمت شما دوست عزیزم. چقدر با دیدن کامنت شما خوشحال شدم. گل از گلم شکفت و لبخند بزرگی روی لبام نشست
متشکرم بابت لطف و محبتتون و خوشحالم که این اتفاق شیرین از کانال من برای شما رخ داده. خدا همیشه دستانش رو به یاری دادخواهان میفرسته و همین امروز هم برای خودم اتفاقی در محل کار افتاد که درسته که ظاهرش نازیبا بود ولی در همون لحظات به اصطلاح بحرانی من فقط صدای استاد توی گوشم می پیچید که میگن کنترل ذهن و نگه داشتن احساس خوب رمز خلق خواسته ها و رسیدن به نعمتهای بیشتره. خلاف این قضیه باعث میشه در سیکل معیوب ناخواسته ها گیر کنیم و من فقط در اون دقایق از خدا می خواستم کمکم کنه آروم باشم و از زاویه به قضیه نگاه کنم که احساسم رو کمتر بد میکنه. چون با خودم رودربایستی که ندارم می دونستم نمی تونم تو اون لحظه مثبت نگر باشم اما تلاش کردم بیخیالتر و کمتر منفی نکر باشم.
خداروشکر جواب داد و کمتر از یک ساعت طول کشید تا به احساس خوب برگشتم.
من از شما متشکرم که روزم رو قشنگتر کردی با این پیام زیبا و حس خوبت.
واقعا که برای دریافت ارتعاش و فرکانس، حتی نیازی به کلمات هم نیست و این را من در جمله هایت به خوبی حس میکردم.
نمیدانم یک حس خاص و خواهرانهای را از جانبت دریافت کردم
خواهری بزرگتر که معلمی مهربان و جانانه است
تحسینت میکنم برای همه چیز، مخصوصا درکهای زیبا و صحیحی که از سوره فوق العاده عنکبوت داشتهای
حتی اسم این سوره خودش یک اعجاز است
اعجاز در خلقت عنکبوت و عظمتی که در این خلقت نهفته شده، شاید در نگاه اول موضوع مورد نظر سستی خانه عنکبوت باشد اما خردمندان خوب میدانند که چه عظمتی در این مثال نهفته است
عظمت آن درک توحید و درک قدرت بلامنازه این هستی است
درک قدرتی که تماماً و تماماً و تماماً اوست
اوست که آن عنکبوت را به وجود آورده و هدایتش میکند و چنین خانهای را برایش میسازد
اوست که به من و تو ظرفیت درک و فهم بهتر این سوره زیبا را میدهد
اوست که ارتباط قلبی بین من و تو ایجاد میکند
اوست که احساس را در این اقیانوس هستی جاری میکند.
این بار درک جدیدتری از سوره عنکبوت دارم شاید دفعات قبل آن را خواندم ولی نگاه زیبای تو و فرکانسی که با آن به سوره عنکبوت رسیدی دست مرا گرفت و یک پله مرا بالاتر آورد
دستت را از دور میبوسم که دست خداست
دستی که آغوشی مهربان برای همسر و فرزند و دانش آموزان است و نیز برای ما که می نویسد.
حقا که داشتن چنین خواهری غرورآمیز است.
خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم.
سلام و ارادت حضور شما برادر بزرگوار و دوست عزیزم که شادی و لبخند رو به من چندین برابر هدیه دادید.
متشکرن از اینهمه لطف و محبتتون و خدا رو سپاسگزارم که باز هم به من نشون داد جهانش حساب و کتاب داره. هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و هم اینکه ندانسته باعث ایجاد یک جریان خیر و هدایت برای بعضی افرادی میشی که خودشون طلب هدایت کرده بودند و در مدار دریافتش از طریق تو قرار گرفتند. الهی شکر.
خیلی زیبا و دلپسند نوشتید که خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم. این یک سپاسگزاری بسیار مهم و عمیقه و من هم از شما ممنونم که این نکته رو به من یادآوری کردید.
از خدای نیکیها برای شما مهر و شادی و سلامتی و ایمان درخواست می کنم. از اون دسته ایمان قوی و ریشه داری که با خودش عمل میاره و سرمنشأ خیر و برکت و نعمت میشه.
الحمد لله که مرا خلوتی دلپذیر داده تا با او خلوت کنم و دل به نواهای روحبخش او بسپارم
از لطف خدا دلشادم و گوهر اشک به دور مردمک چشمانم طواف می کند
می بینی چه جملاتی را می گوید و می نویسم
تو خوب این نسیم رحمت را می شناسی
نسیمی که همیشه در فضای پربرکت این سایت می وزد
امروز هم مانند دیروز سرشار از رضایت هستم، تازه دارم اهمیت کنترل کانون توجه را یاد می گیرم.
راستش را بخواهی الآن خیلی بهتر عظمت شخصیت پیامبر اسلام را درک می کنم، تضادهای زندگی اش خواسته هایی را در وجودش ایجاد کرد و او تماما تسلیم شد، تسلیم آرامش درونش، او با آن همه عوامل بیرونی سخت و تعصب به ظاهر تغییر ناپذیر هیچگاه از خواسته درونی اش کوتاه نیامد، او همیشه سرشار از حس خوب رضایت بود، آنقدر بر روی کانون توجه اش کار می کرد و در هر لحظه به یاد الله بود که سرشار از رحمت بی نهایت بود.
به قول خودت که گفتی: هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و …
حال که این شخصیت بالاترین اصل و اولویت زندگیش اتصال به منبع بود، همان چیزی که من این روزها مولکولی از آن را بو کردم و اینجور سرمستم کرده
باور کن او به من می گوید بنویس، این اصل زندگیت است این باعث ارسال فرکانس ناب می شود بنویس و لذت ببر و این عیش رو تقسیم کن.
بارالها فقط تو لایق ستایشی
و سپاسگزارم که مرا لایق ستایشت کردی
سپاسگزارم که به من فرصت مناجات با تو را دادی
سپاسگزارم که احساس خضوع و خشوع در برابرت را به من هدیه دادی
بارالها سپاسگزارم که دستم را رها نکردی
امروز ایده ای آمده بود که قدم به قدم این ایده مرا به دفتر امام جمعه شهر کشاند
نمی دانم چرا دارم اینجا می نویسم،
جایی شد که گفتند امام جمعه می خواهد با تو صحبت کند.
دقایقی که با او صحبت می کردم برایم لذت بخش بود، متاسفانه این دیدگاه معیوب و محدود ما هست به اقشار مختلف که باعث محدودیت خود ماست و گرنه همه ما انسانیم و بنده خدا.
بله، همه انسانها از وجود خدا هستند و این را من در او هم می دیدم، نه اینکه برای موقعیت و جایگاهش بگویم. بلکه این تجربه ی مشابه را با یک درویش قلندری هم داشتم. یعنی می خواهم بگویم که همه چیز به نوع نگاه من بستگی دارد و جهان آینه نگاه من هست حتی رفتار اشخاص با من.
چقدر با اعتماد به نفس و در عین حال با صمیمیت با او صحبت کردم، قشنگ یادم هست که چندین سال پیش از جایگاه این شخصیتها بت در ذهن ساخته بودم. اما امروز سپاسگزار خدا شدم که مرا اینچنین رشد داده که در مباحث تخصصی قرآنی با ایشان که دستی برقلم داشت و اهل علم و مطالعه بود قدرتمندانه صحبت کنم و خوب همدیگر را درک کنیم. به خودم می گفتم ببین علی چقدر خدا دوستت داره که با این شرایط قوی تر و بزرگترت می کنه.
وقتی که از دفتر بیرون آمدم مرور کردم الهامات و هدایتهایش رو، که همه اینها ایمانم را بیشتر می کرد و مرا خاضع تر می کرد.
به خودم می گم که تو به او وصل شو، تو به توحید برس، تو به ایمان و آرامش برس، دیگه بقیه کارها و همزمانی ها رو او انجام می ده.
خدایا شکرت شکرت شکرت
سعیده جان ممنونم بابت کامنتت که من رو به سر ذوق آورد تا اینجا بنویسم
در پناه خدا و در آغوش گرم خانواده ات شاد و خوشبت باشی.
سلام به دوست خوبم اعظم جان. ان شاالله هرجای این جهان هستید در مدار شادی و رشد و هدایت الهی باشید.
بسیار بسیار متشکرم از لطف و محبتتون که برام نوشتید.
واقعیتس اینه که وقتی بر می گردم به عقبتر می بینم من از خدا استقلال مالی خواستم و کاری که مورد علاقه ام باشه که توش رشد کنم و زمینه ای بشه برلی اینکه ایراداتم رو پیدا کنم و به وضوح ببینمشون تا بتونم رفعشون کنم.
و خداوند منو هدایت کرد به تدریس در دبیرستان.
الهی شکر در کنار حقوق هرچند ناچیز تدریس کار همسرم رو هم در منزل کمکش انجام میدم طوریکه درآمد یک روز من و همسرم در منزل برابری میکنه با حقوق یک ماه مدرسه.
اما در مورد رشد شخصیتی باید بگم که گاهی عرصه بهم تنگ میشه. در 2 کلاس از 7 کلاسی که داشتم با بچه ها به مشکل برخوردم و بهم نشون داده شد در چند مورد ضعیف عمل کردم.
این مسأله با تضاد نسبتا ناخوشایندی خودش رو نشون داد و من در اون شرایط سخت شغلی باز هم فقط دست به دامن آموزشهای استاد می شدم.
یکی از کلاسهام که توش مشکل داشتیم رو کلا ازم گرفتن و دادن به یک دبیر دیگه ولی یکی دیگه با وجود مشکل هنوز با منه.
همیشه با خودم فکر می کنم چه باور مخربی داره همچنان در اون لایه های زیرین ذهنم ران میشه که اوضاع اون کلاس جالب پیش نمیره.
بچه ها همچنان بی انگیزه و بی حوصله، نصف بیشترشون به درس گوش نمیدن حرف میزنن سرکلاس می خوابن، تند و تند اجازه می گیرن برن بیرون، همش میگن ما نمی فهمیم، تمرین حل نمی کنن و اصلا هیییییچ گونه شور و اشتیاقی برای کلاس من ندارن.
یک لحظه به خودم اومدم و دیدم من هم مدت زیادیه که از اونها دل بریدم و قطع امید کردم.
من هم به اونها به چشم دانش آموزان بی نظم و بی ادب نگاه می کنم.
برخلاف اوایل سال که خیلی نسبت به همه کلاسهام شور و عشق و امید داشتم الان نسبت به این کلاس فقط احساس انزجار دارم و حتما پاسخ این فرکانس من داره به سمت خودم برمی گرده.
هرچند که همین الان یه صدایی داره تو گوشم میگه که تقصیر اونها بوده ولی استاد من به من یاد داده همه اتفاقات زندگی ما بر اثر باورهای غالب خود ما اتفاق میفته. پس فقط منم و منم و من….
چالش این روزهای من اینه که دنبال راه حل نباشم، فکر نکنم که چکار کنم تا کلاسم دوباره سرحال بشه. بلکه پیدا کنم چه باوری به من کمک میکنه، چه حسی باید جایگزین حس الانم نسبت به این 16 دانش آموز بشه تا اون حس رهایی و شادی که در بقیه کلاسها دارم اینجا هم داشته باشم.
این پاسخ شما تلنگر خیلی خوبی بود تا همه این موارد رو برای خودم تحلیل و تکرار کنم.
باز هم متشکرم و برای شما و پسر گلتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. همینطور برای معلم خوب پسرتون.
چه اتفاقی قشنگی افتاد که دیروز خواستم بیام و فایل های توحید عملی رو نگاه کنم و از نتایج بنویسم اما به دلیلی که نمیدونم این امکان به وجود نیومد و سراغ فایل دیگه رفتم و امروز که مصمم شدم
این فایل روی سایت امد وبسیار بسیار با ان ارتباط گرفتم و نتیجه هدایتم شد
من خودم از همین فایل های رایگان سایت شروع کردم و خدا را شناختم و توحید عملی بیشترین تاثیر و ایمان را در من به وجود اورده است
و هروز زندگی من سراسر هدایت است به شکلی که از زیبایی و ارامش را دارم تجربه میکنم
من پس از شکست در زمینه کار قبلیم که به خودم مغرور شده بودم و خداوند بزرگ را نمیدیدم به زمین سخت خوردم و همه چیزم را از دست دادم با کلی بدهی و ناراحتی و عذاب وجدان که داشتم
اما امروز در جایگاهی هستم که خدارا بهتر شناختم و توکل میکنم به نیروی برتر که از خودم به خودم نزدیک تر هست و صلاح منو بهتر میدونه و کارها را به خدا سپردم و میدونم خودش همه چیز را درست میکنه و نگرانی ندارم
استاد در توحید عملی گفته ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
من در شروع که هیچ نداشتم و خرده پولی از خانوادم میگرفتم پس از نگاه کردن به فایل های توحید عملی انقدر این نیرو مرا هول داد به جلو و ترغیبم کرد که
که با اینکه 60-70 تومن فقط پول داشتم با توکل خدا راهی مشهد شدم
که موقع رسیدن فقط پول سه تا نان داشتم و هیچ و یک گوشی با اینترنت که یادم میاد پنجشبه شب رسیدم و سر کردم و شنبه صبح برای کاری پیام دادم و بعد یکساعت گفتن بیا و بدون هیچ مصاحبه ای و با عزت و احترام عجیب گفتن هر قسمت دوست داری بگو و برام عجیب بود و هدایت را به خدا دادم و در بهترین قسمت مشغول به کار شدم و جالب 500 تومن اومد به حسابم و با همون یک ماه به راحتی ادامه دادم..
و از موقع اعتمادم به این نیرو بیشتر شد جلو رفتم کار یاد گرفتم و رسیدم به کار حرفه ای تر شدن در سه ماه و مسلط شدم و پیشرفت کردم و استاپ خورد
ارزوم بود یکی از دوره های استاد را بخرم و خریدم و خوردم به تضادی که سلامتی برام خیلی مهم شد پولی به ان میزان دوره نداشتم و از خدا خواستم که در کمال ناباوری هدایت شدم و عمل به هدایت کردم و پولم وصول شد انهم چندبرابر هزینه دوره طوری که چندین دوره استاد و خیلی چیزها نیاز داشتم را خریدم و خداروشکر و امروز هر روز من با هدایت پیش میره و باز هدایت شدم و خداوند رحمان هدایت کرد که از از کار بیا بیرون از آن لحظه تمرکزی روی دوره ها و خودم کار میکنم و موجی از خوشبختی ارامش وارد زندگیم شده که حد نداره و نداشتم و من کارهام با هدایت جلو میره و همه کارها را به خدا واگذار کردم و میدونم که خودش بهترین ها رو رقم میزنه طوری که هر لحظه زندگیم شده هدایت. طوری که خدا هوام رو داره و بدون اینکه من چیزی بگم کارها درست و اسان جلو میره
همین امروز که با نقشه پیاده روی میکردم و زیبایی ها را تحسین میکردم کاملا گم شدم و هدایت شدم به یک محله زیبا که بسیار زیبا بود خونه ها . ماشین ها و .. و این هدایت بود و خیلی لذت بردم و جالب چیزی که دنبالش بودم را پیدا کردم و همینطور هدف هایی جدید در من شکل گرفت
من کسی هستم که هیچ نداشتم ولی خدا به من ابرو و عزت نفس و سلامتی داده . این ارامش . خوشبختی . این حس .روزهایی عالی و موفقیت ها . این جسم سالم و این زیبایی ها متعلق به خداست و هرچی دارم از خداست
درود خدا و کاینات خدا بر شما استاد عزیز و هدایتگر و سرکار خانم شایسته مهربان.
و هزاران درود خدمت شما دوستان و یاران همراه این خانواده بزرگ و الهی عباسمنش.
استاد نمیدونید چقدر این فایل بموقع و تاثیرگذار بود.من توی این هماهنگی شما و این سایت خدایی و دستان بزرگ و قدرتمند خداوند موندم و حیرونم.
دیروز به خاطر یه سفر کاری دسترسی به سایت نداشتم و چون محیط کاری هم طوری بود که دسترسی به اینترنت نداشتم طبق عادت و کارهای روتین و همیشگی که انجام میدادم و یکی از اولویتهای هرروزم سر زدن به سایت و خوندن کامنتهای دوستان و همکلاسیهای خودم هست نتونستم این کار رو انجام بدم و به همون خدا از صبح تا اون موقعی که برگشتم یه چیزی رو گم کرده بودم.
استاد چه کردین با ما.
البته تو ماشین فایلهای دوره روانشناسی ثروت 1 رو گذاشته بودم و در حال گوش دادن به جلسه 14 بودم ولی راستش رو بگم حواسم اونچنان به صحبتهای استاد نبود و مدام داشتم با خودم فکر میکردم که چی شده و چرا امروز من نتونستم به سایت سربزنم.شاید باورتون نشه بعداز سه ساعت و 40 دقیقه رانندگی وقتی از ماشینم پیاده شدم جواب سوالم رو گرفتم.
همین توکل نداشتن به خدا و روی چیزی بغیر از اون حساب بازکردن و مخصوصا روی تواناهیهای خودم حساب باز کردن و منم منم کردن جواب سوالم بود.
بچها این نجوای شیطون خیلی قوی هست و هرچی شما هم رشد میکنید و به تکامل میرسید این نجوا هم قویتر و بزرگتر میشه.
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم.
خدایا هزاران بار شاکر و سپاسگزارم که هروقت و هرجا روی تو حساب باز کردم خیلی راحت و از راههایی که اصلا به ذهن و فکرم نمیرسید راه رو برام باز و هموار کردی.دستان بینهایت خودت رو از بینهایت راه و طریق بسوی من دراز کردی و دستم رو گرفتی اونم درست بجا و تو زمان و مکان خودش.
و هروقت که منحرف شدم.رو بنده هات حساب باز کردم و روی چیز دیگه ای بغیر از ذات پاک و منزه تو حساب کردم گوشم رو گرفتی و شکرت که به راه درست هدایتم کردی و برگردوندیم.
پس اگر (از سخنان خداوند) روى گردان شدند، بگو: خداوند مرا کافى است، هیچ معبودى جز او نیست، تنها بر او توکّل کردهام و او پروردگار عرش بزرگ است.
و چقدر خدای خوبی هستی و من بنده بازیگوش و سر به هوای تو که هزاران بار تابحال از مسیر درست منحرف شدم و باز با مهربونی و عطوفت وصف ناشدنی راه درست رو بهم نشون دادی.
و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش را نافذ و روان میسازد و بر هر چیز قدر و اندازهای مقرّر داشته است.
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر داشتن این استاد آگاه
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر هدایت شدن به این سایت الهی
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این جمع آگاه از این دوستان همفرکانسی
به نام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتره
سلام به استاد عزیز وتوحیدی سلام به خانم شایسته ی عزیز ودوستان عزیزم در این سایت توحیدی
استاد واقعا از شما سپا سگزارم برای این فایل های توحیدی که
بر روی سایت می گذارید
مهمترین اصلی که ما باید در زندگی یاد بگیریم توحیده
تمام مشکلات ما در زندگی بر میگرده به شرک اگه ما واقعا خدای خودمون رو بشناسیم وفقط به او اتکا کنم دیگه چیزی در زندگی کم نداریم
اگه توحید ر بشناسیم ودر زندگی با ایمان پیاده کنیم به همه چیز تو زندگی رسیدیم
ایمان به رب همه چیز میشه برای ما به شرط باور
چه باوری به خدا داریم همان تجلی پیدا میکنه تو زندگیمون
با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باشه چه خواهی کن
توحید برای ما ثروت میشه
توحید برای ما سلامتی میشه
توحید برای ما آرامش میش
توحید برای ما افراد عالی میشه
توحید برای ما همه چیز میشه
پس ما باید تو همه کارها به خدا توکل کنم واز او کمک بگیریم تا خداوند ما رو هدایت کنه به راه درست
استاد عزیزم هر وقت تو زندگی قدرت رو به خدا دادم
ورها کردم کارهام به بهترین شکل انجام
شد
هر وقت تو زندگی شر ک ورزیدم وقدرت رو به عوامل بیرونی دادم کارهام گره خورد
خدایا تنها ت ورو می پ ستم واز ت یاری می جویم
استاد عزیزم بی نهایت از شما ومریم جون سپاسگزارم
برای این فایل های توحیدی که روی سایت می گذارید
خداوند دردنیا وآخرت به شما خیر وسعادت برساند که این چنین عاشقانه ما رو راهنمایی می کنید
در پناه رب
با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته
مدت ها بود که من توی سایت هیچ کامنتی نذاشته بودم ولی این فایل توحید عملی منو وادار کرد که بیام و نظر خودم رو بگم
توحید یک کلمه ست ولی اگه بخوایم راجبش حرف بزنیم روز ها سال ها واقعااا سال ها میشه راجبش حرف زد و ازش درس گرفت که همه چیز توحید که همه چیز خداونده و ما فقط روی خدواند حساب باز کنیم کافیه هرچی که در زندگیمون بخوایم بهمون میده ولی اگه باور کنیم
من خودم اگه بخوام بگم شاید اندازه دو سه درصد هم باور نکردم و عمل نکردم ولی به همون اندازه که باور کردم خداوند هزاران برابرش رو به من داده و هرجا بحث از خداوند میشه واقعا همینو میگم که خداوند بیشتر از اونی میده که فکرشو بکنیم که همین باور های توحیدی درست رو من از فایل های شما یاد گرفتم استاد خدا شاهده هر بار روی خودش حساب کردم هربار که خیالم راحت بود هر بار که ارام بودم خدا کار هارو برام درست کرد
از شما ممنون استاد که به هدایت خداوند گوش میدید و این فایل های هدایتی روی سایت میذارید
خدایا شکرت که برای این هدایت برای این فایل که باید بارهاااااااا و بارهاااااااا گوش بدم که هربار هم گوش بدم تکراری نیست و یه چیز جدیدی داره برای یاد گرفتن برای درک بهتر
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام می کنم به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
باز هم خدا رو شکر می کنم که هر بار از او هدایت خواستم او مرا پاسخ داد الهی شکرت که کوچکتر چه بزرگ تو همیشه می بخشی
در پاسخ به سوالی که کجاها به مو رسیده ولی پاره شده و من با توکل به خدا مسئله ای حل شد باید بگم این پر رنگترین تو ذهنم بود وقتی چند سال قبل سر مسئله ای و سر اتهامی بازداشت شده بود یک دفعه و ناگهانی اتفاق افتاد و ما در شوک بزرگی افتادیم ک همسرم در شهر دور از ما در بازداشت بود تا تحت بازجویی قرار می گرفت خیلی اضطراب و دلهره و ترس داشتیم من با دخترم از یک طرف فشار خانواده ها از یک طرف
سوال مردم و آشنایان از یک طرف واقعا اوضاع سختی بود و مشکل این بود ما هیچ مدرکی برای اثبات حقانیت و بی گناهی همسرم نداشتیم کار من شده بود راز و نیاز ولی گریه پیش خدا ولی وقتی پیش خانواده ها بودم اصلا بروز نمی دادم اگرچه ترس هم تو وجودم بود اما ایمان داشتم که موضوع حل میشه چون می دونستم که همسرم اشتباهی مرتکب نشده اما بعد از یه مدت حتی خانواده به من و همسرم شک کردن اون موقع با اینکه دلم ازشون شکست اما انگار خدا رو به خودم نزدیکتر حس می کردم
زمانی همه می نالیدن و به من خبرهای بد میدادند من باز هم دلم روشن چون هر روز با خدا صحبت می کردم تا مشکل حل بشه
از اون جایی که موضوع یک مسئله دولتی و کلاهبرداری بود و اون اشخاصی که به نام همسرم و بت کد اون سواستفاده کرده بودن فراری بودن و تنها راه بی گناهی همسرم دستگیری اون افراد بود هر بار که پیگیر میشدیم ما رو نا امید می کردن
هر بار که خانواده همسرم می نالیدن من بهشون تشر میزدم که همه چی درست میشه
تا اینکه یک روز از خدا با قلبم شکسته و ناامید از همه بنده هاش که به مل قول میدادن درست میشه اما هیچکدومش نتونسته کاری بکنند دلمو به خدا واقعی سپردم بعد از یه مدت کوتاه شاید یه هفته خبر دستگیری اون افراد و اعترافشون رو به ما دادن هر کی می گفت شما شانس اوردین امان نداشت گیر بیفتن اما خدا می دونه که من به اون تکیه کردم و از او خواستم اینو همیشه به همسرم می گم ای کاش یادمون نره که بنده خدا هیچکاره است خود خدا ست که همه کارست و همسرم بعد از سه ماه آزاد شد و بعد از چند وقت کامل تبرئه شد
بعدها که یاد این موضوع می افتم یک دلیل اتفاق رو غرور می دونم هم غرور خودم هم غرور همسرم چون یه کار حساس دولتی بودن و تقریبا به دلیل کارش با افراد زیادی در ارتباط بود و دوست و آشنا از همسرم درخواست پارتی بازی و مساعده می کردن اگرچه همسرم سعی می کرد تا متواضع باشه اما ما می دونیم غرور بی جای ما به دوست و آشنا با نا چه کرد
این درس بزرگی برای ما شد که به هر جایی که رسیدیم یادمون باشه این امانتی از سوی خداست و اوست که همه کارها را پیش می برد
استاد عزیزم من تا بحال به چنین جزئی نگرش از تواضع در برابر خدا درک نکرده بودم فکر می کردم فقط در برابر کارهای بزرگه که انسان باید یادش بیفته
جدیدا که الهامی دریافت می کردم یا اقدامی می کروم به خودم نسبت می دادم چون فکر می کردم این کارهای کوچک انجامش با منه و قدم های بزرگ فقط با خداست امروز منو به این درک رسوندین که
هد قدم کوچک من هر نعمت کوچک در زندگی من
هر محبتی هر اتفاقی خوبی هر چند کوچک
هر خیری که به من و زندگی ام وا د میشه و هست از سوی خداست
من یادم بشه که لحظه لحظه زندگی ام در حال دریافت نعمتی هستم خدا به من بخشیده
خدایا شکرت به خاطر هزاران و میلیونها نعمتی که دریافت می کنیم اما بابت فقط چند تاش شکر گزار هستیم
خدایا ما رو ببخش که گاهی غرور مون باعث میشه یادمون بره که کی هستیم و بدون هیچی نیستم و اگر تو نخواهی پر کاهی هم وارو زندگیمون نمیشه
خدایا شکرت که تو بی مزد ک منت می بخشی و لی ما با کوچکترین کاری می لغزیم و منت می ذاریم
تو ما را رو هوایت کن اگه نکنی ما در زمره گنراهانیم ک کسی جز تو به ما رحم نمی کنه
سلام استاد،
ممنونم بابت این فایل زیبا.
چند وقتی هست کانال یوتوبم فایل هایی میگذارم و در دفتر ایده هایم نوشتم ضمیر ناخودآگاه ولی هیچ توضیحی جلوش ننوشته بودم ولی با دیدن این فایل یک توضیح تونستم جلوی اون کلمه ضمیر ناخود آگاه بنویسم.
آگاهی من از این قراره که میشه ضمیر ناخودآگاه رو به روش کار جهان هستی خداوند تشبیه کرد. به ضمیر ناخودآگاه میگویی من ارزشمندم اونم تایید میکند و وقتی ما فرکانس ارزشمندی به جهان میفرستیم جهان هم آن را تایید میکند. اگر بگویی به ضمیر ناخودآگاه که نمیتوانی اونم مثال ها و نمونه هایی رو در ذهنت می آورد که تایید میکند و وقتی به جهان فرکانس ناتوانی رو میفرستی جهان هم نشانه هایی رو بهت نشون میده که تایید بشه این باور و فکر که تو ناتوانی.
درقرآن همان طور که گفته شده هر خیری از طرف خداست یعنی ضمیر ناخودآگاه ما هماهنگ با خداست و وقتی خدا میگوید هر شری بهتون میرسه از طرف خودتونه چون ما انتخاب میکنیم چه چیزی به ضمیر ناخودآگاهمون تغذیه کنیم و وقتی ضمیر ناخودآگاهمون با خداوند هماهنگ نباشه آن نعمت رو ما دریافت نمیکنیم.
یک نیرو وجود داره اونم خیر هست. خدا یک ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه در اختیارمون قرار داده که میتونیم با استفاده از اون با خداوند هماهنگ بشیم.
این نکات حین گوش دادن به اواخر این فایل به ذهنم خطور کرد.
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
دوستدار شما
فردین
سلام به استاد عزیز استاد دیگه خودتونم تو فایل گفتین که الان یه سریا میگن چه قدر این فایل به موقع بود و منم جزو همون یه سریا هستم
داشتم میرفتم تو اون مسیری که حساب کنم رو خودم نه خداوند
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
استاد من سال پیش دیگه واقعا خسته شده بودم که نمیتونم از لحاظ مالی از کار خودم پول بسازم و خیلییی راحت بهم ایده داد چنتا اگهی رو بهم نشون داد و یادمه قشنگ چنتاییشونو گفت بعدن زنگ بزن و یکیشون بود حسم خیلی بیشتر میگفت باید با این شخص صحبت کنی اللن که بیرونی و من این کارو کردم و دقیقا همون تایم یه کلاس آموزشی کوچیک داشتن در مورد اون کار که اگر من اون روز نمیرسیدم به اون کلاس تا 3 4 ماه آینده کسی نبود که اون کار رو بیاد به من از صفر صفر یاد بده
همون روز نمیستم ولی چند ماه بعدش فهمیدم
و استاد من هر ماه به محض اینکه اولین پولم رو آگاهانه ساختم هدف گزاری میکردم که ماه بعدی به رقم های بعدی برسم
و خداروشکر خداروشکر میرسیدم هر بار و حتی از اون هدفهایی هم که نوشته بودم جلو میزدم
و یادمه قشنگ میگفتم با خودم من سهم خودمو رو دارم سعی میکنم درست و صادقانه جواب بدم خدام سهم خودشو انجام میده
و هر بار هدایتم میکرد به اون شرایط کاری دلخواهتری که با تصادهام فهمیده بودم
کار دومم سال پیش منو از اونجا بدون اینکه صحبتی بکنن من رو انداختن بیرون با اینکه یکی از بهترین نیروهاشون شده بودم تو کمتر از دو سه ماه
و من یادمه میگفتم من درخواست حقوق بهتر و بیشتر میخواستم خدام داره کمکم میکنه
این باورا رو من دقیقا همون چند ماه پیشش خبر نداشتم ازشون اون بهم میگفت همشونو
و دقیقاااا کمتر از یکماه باز رفتم سر کار سومم
تو اون مدتی که کار نداشتم باید درآمد حدود 7 ملیون رو میدیدم تو زندگیم ولی خب کاری نداشتم پول از کجا بیاد آخه!
ولی اومد 4 ملیون نقد و 20 ملیون یه گوشی ای که یهو برام خریداری شد و همون گوشی خواسته هام بود
ماه بعدش رفتم سر کار حقوق اون شرکت خیلی خیلی خوب میشد در نهایت 3 ملیون بود اگه هر روز میرفتی ولی اون شرکته حقوقمم دیر میداد بدتر
ولی دقیقا همون 3 ماه اخری که من کارمند بودم و شرکت بهم بعصی وقتا چندهفته بعد حقوق ماه قبلی رو پرداخت میکرد درآمدم رفت بالاتر
تو این زمانها من نه دنبال پارتی گشتم که بزارتم سرکار
همشونو از تو سایت دیوار پیدا کردم خودم
میگشتم دنبالشون
نه چاپلوسی میکردم بعضی وقتا حتی ریسمم راهنمایی میکرد اقا فلان کارت اشتباهه اینکارو بکنی بهتری که حالا کاری ندارم این رفتارم درست بوده یا نه
نه میرفتم فلان کارها و مهارت های خاص رو بکنم خودم بودم و خدا واقعا
چه قدر هدایتم کرد هر بار شرایطی که فهمیدم دوست دارم کار کنم رو برام به وجود اورد هربار
خدا این کارا رو برام کرده
همین الانم داره میکنه اگه من خودم نگم نه اینطوری خوب نیست فلان طور خوبه
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
تو یکی از کارها که من بودم تازه واردش شده بودم شاید کمتر از یک هفته بود و وارد گروهی شده بودم که واقعا کار فیزیکی زیادی داشتن و خیلی هم رفتار اون گروه خوب نبود اگر اشتباهی انجام میشد
منم تازه کار بودم
تازه یک هفته بود با این اشنا شده بودم که این کارم وجود داره و انجامش میدن
من داشتم اون کاره رو با یه گروه دیگه که خیلی دوست داشتم عضوشون باشم انجام میدادم یهو گفتم من از این کار واقعا بدم میاد خیلی خوب نیست برای من
تقریبا کمتر از 3 4 روز بعدش به من گفتن باید بری سر یه پروژه دیگه و یک کار دیگه انجام بدی با فلانی
اون پروزه دیگه دقیقا همون مسیر رفت و آمدی که میخواستم رو داشت
جای بینهایت باصفا تری بود کلی رفت و برگشتم بهم خوش میگدشت اونجا
دقیقا با شخصی همکار شدم که خیلی دوست داشتم باهاش کار کنم و ازش یاد بگیرم
و دقیقا از اون فضای مسموم کاری پروژه قبلی جدا میشدم
و کارمم دقیقا میشد همون کاری که دو ست داشتم امتحان کنم
حالا چی شد که این شد یهو تو 3 4 روز در صورتی که منو برای اون کاری که دوست نداشتم استخدام کرده بودن؟
اون حرف منو سرگروه گروه دیگه شنیده بود و به رییس اصلی یه جورایی گفته بود من میخوام با سارا برم تو پروزه بعدی و اون یاد میگیره اکیه
بعدش دقیقا همین ادم به رییس اصلی گفته بود سارا کارش خوبه کارو یاد گرفته و حقوق من یکماه بعدش رفت بالاتر
در صورتی که بهم گفته بودن چون کاری بلد نیستی ما خقوق پایین بهت میدیم و منم قبول کرده بودم
کی آخه یهو یه موقعیت اینقدر طبیعی رو میتونه پیش بیاره که من با یه جمله اینطوری درامدم بره بالاتر
بعد الان من دارم فکر میکنم ایده هام چرتن جواب نمیدن
استاد من کارم الان جوریه که ایده و داستان سازی برای کارم بیس اصلی کارمه
خود خدا بهتر میدونه من هیچ کدوم از اونهمه ایده رو خودم تو ذهن خودم نتونستم بسازم
هر موقع اومدم زور بزنم بسازم وسفارش مشتریمو آماده کنم همون نیم ساعت اول فهمیدم گفتم این درست نیست
بارها و بارها پیش اومده نقاشی هام فوقالعاده شدن گفتم خدایا تو قلمو دستت بگیر تو بگو چیکار کنم که باز این کارم بهتر از این بشه هر بار گفته
همیشه گفته
دیروز داشتم یه قسمتی از مجسممو میساختم و داشتم خمیر میزاشتم رو اسکلت کارم
بعد بهم گفت لوله کن خمیرتو با کف دستت که بهتر بهم بچسبه بعدم بزار رو اسکلت
همین کارو کردم و بوممم باز همون شد که یک کار فوقالعاده بازم فوقالعاده تر بشه
من میدونم هیچ کدوم از این نقاشی ها تصویر سازی ها ایده ها و داستان ها ، طراحی ها ، انتخاب رنگ ها سایه ها نورها یا هر چیز دیگه ای واقعا از خودم نیست همشو اون بهم گفته همیشه
همشو ازش خواستم برای همینه به نظر خودم واقعا کارم داره با سرعت سرسام آوری پیشرفت میکنه
واقعا تو این مسیر پیدا کردن سبک شخصیم توی کارم مسیرم بینهایت و همیشه هموار بوده خداروشکر و هربار خودم مقاومت های خودمو کمتر کردم
گفتم چرا انجام ندم این ایده رو؟ چرا جلو خودم رو بگیرم آخه؟
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
یکی از بزرگترین مسائل من مربوط به دو سال پیشه واقعا داشتم به این نتیجه میرسیدم که من کلن نمیتونم پول بسازم و دقیقا توی آخرین تلاش هام بودم که اولین پولم رو ساختم
و همون اتفاقاتی که اون بالا گفتم برام پیش اومد
کارها پیدا شدن
افراد اومدن
حقوق ها افزایش داده میشد بدون درخواست خودم
البته حتی به موهم نرسیدم من خداروشکر چون یه پول تو جیبی مختصری هم داشتم اون موقع ها
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
من اعتراف میکنم که این چند وقته داشت آروم آروم این اتفاق برام میافتاد
مگ میگفتم من دوره حل مسائل و کشف قوانین رو باهم دارم و حله دیگه خودم راه حل این مسئلمم پیدا میکنم و حلش میکنم
میدونید خیلی رو دورهایی که داشتم داشتم حساب میکردم
این بین اینطوری نبود بگم من هدایت میشم این مسئلمم حل میکنم
میگفتم اکیه سارا حلش میکنیم
استاد واقعا ممنونم ازتون بابت این فایلها و این باورها
نمیدونم واقعا اگر صحبتهاتون نبود من هنوزم همون سارایی بودم که زندگی ای که دیگران ازش میخواستن رو داشت زندگی میکرد
سارایی که نقاب داشت و هیچ وقت نمیدونست خودش چی میخواد نه بقیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اول از همه از خداوند متعال شکرگذارم که این آگاهی ها را به استاد الهام میکنند و دوم از استاد عباسمنش سپاسگزارم که این آگاهی ها را به صورت هدیه به کاربران سایت میبخشد…
واقعاً بهترین دستاورد من در سایت استاد عباسمنش،پیدا کردن خداوند درزندگی ام است،وبه وجود آمدن باورهای توحیدی که زندگی جدید برای من به وجود آورده است…
واقعاً انسانی که باورهای توحیدی دارد میتواند در زندگی خودش و دیگران تغییرات عظیم ایجاد کنند،مانند استاد عباسمنش که با آموزش یکتا پرستی و توحید زندگی میلیون ها نفر را متحول کرده است…
چقدر زیبا و قاطعانه استاد عباسمنش بحث شفاعت از ائمه اطهار را رد کردند توضیح دادن که انسان میتواند مستقیم و بدون واسطه از خداوند چیزی بخواهد..
روایت است که حضرت علی علیه السلام درب خیبر را به تنهایی از جا درآورده است،که طبق روایات شیعه و سنی برای باز کردن آن چهل مرد تنومند اهل سنت کافی بوده است
اما در جایی دیگر روایت است که حضرت علی علیه السلام شبی در زمان خوردن شام،از پیش خدمتش میخواهد که نان جویی را برای او تیکه کند و به پیشخدمت میگوید که آنقدر دستانم قدرت ندارد که نان را تکیه کنم…
پیش خدمت با تعجب از حضرت میپرسد که یا علی(ع),شما به تنهایی درب خیبر را از جا کنده اید واکنون میگویی که از تکیه کردن نان عاجز هستی؟؟؟
امام علیه السلام در جواب میفرماید که آن موقع که من درب خیبر را از جا کندم،معشیت وقدرت خداوند بود که باعث آن شد،مگرنه اگر به من بود دستان من قدرت تکیه کردن نان جو خشک شده را ندارد…
و بارها حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه میفرماید که خدا بین خود و بندگان واسطه قرار نداده است ولی ما به ظاهر شیعه ای حضرت علی علیه السلام هستیم اما همیشه چشم مان به دست بندگان خدا است و به جایی که از خداوند همه چیز را بخواهیم دنبال دیگران هستیم.
ضرب المثلی است که میگوید مرد واقعی کسی است که دستش را جلو شاه هم دراز نمیکند…
نمونه ای آن امام خمینی(ره) است،که دستش را جلو شاه هم دراز نکرد و آنقدر باور توحیدی محکمی داشت که شاه را برکنار کرد و تاریخ قرار گرفتن این فایل ارزشمند مصادف شده است با 50سالگرد جمهوری اسلامی…
حالا به خوب و بد انقلاب کار ندارم،میخواهم این را بگویم که یک انسان با باورهای توحیدی ودست خالی میتواند یک ارتش قدرتمند را به زانو درآورد و انقلابی برپا کند…
واقعاً اگر کسی ارزش و معنا و مفهوم همین فایل هدیه را درک کند میتواند دنیا و آخرت خود را آباد کند
چقدر استاد عباسمنش بزرگوار است که به صورت هدیه این فایل ارزشمند را در اختیار ما قرار میدهد،خدانگهدار…
سلام درود به همه عزیزان
روز 39 ام از روتین روزانه
البته امروز فعالیت بیشتری توی سایت داشتم و در بخش عقل کل و فعالیت کردم ولی بازم میخوام اینجا کامنت بزارم
این فایل چقد خوب بود
دقیقا به قول خود استاد که میگه افراد میگن استاد این فایل دقیقا برای من ساخته شده بود
و برای من هم همین بود
امروز صبح میخواستم با خدا صحبت کنم و خوب صحبت کردم و دقیقا بعدش اومدم توی سایت و این فایل رو دیدم
تعجب کردم گفتم توحید عملی الان استاد که تمرکزش یکجا دیگه بود چی شد
و دیدم چقد حق بود این فایل
من ادم مغرور هستم و خوب دوست ندارم دیگران بهم از روی ترحم کمک کنن و
ولی مغرور به این صورت که همه پایین تر از من هستن نه ها
من چندین بار گفته بودم که بیشتر با بچه ها بازی میکنم و صحبت میکنم ولی خوب بزرگسالان هم اضافه کردم ولی کمن
در کل از غرور درست دارم و سر اعتماد به خداست
ولی وقتی استاد میگه که همه کاره خداست میدونم که خداست وجدانن خداست ولی مغزم مقاومت میکنه میگه یعنی این هم کار فقط خدا الکی نگو ما داریم اینجا زحمت میکشیم و اون فقط هدایت کرده و ایده داده
اهایی مغز : این خدا نبود که به تو ایده ساخت تصاویر رو داد این خدا نبود که دستان خدا رو از هزاران طریق ارسال کرد
این خدا نبود که صبح و بیدارد میکنه این خدا نبود که شهریه دانشگاه رو به موقع پرداخت کرد
همه کار خداست همهههه کاره ما فقط داریم لذت میبریم چکار میکنیم
انیمه میبینیم ، طراحی میکنیم ، فایل ظبط میکنم و ادیت میکنم
و اموزش میبینم کلی کاری که من میکنم همینه
ولی کاری که خدا میکنه خیلی سخت تره اون دلم مردم رو برای من نرم میکنه
اون مردم رو به سمت من میاره
اون برای من حرف میزنه اون برای من ایده میده
اون همه کارست اونه که تعداد فالور هاتو داره میبره بالا بالا تر
اونو که توی دانشگاه تو رو محبوب کرده
اونو که بهت یاد داد طراحی بکنی چطوری اونه که مسیر رو برات روشن میکنه
اونه که هر روز به تک تک سلول ها دستور بیدار باشه میده
اونه که همیشه حواتو داره
اونه که هر لحظه به فکرته
خوب فکر کنم بست باشه نه البته هر موقع این مغزم میگه اینارو میگم
میگم نگاه کن دو روز باهاش حرف نزنم صد کرته دیوانه شده بودم
اونقدری ارامش دارم در حال حاضر که فکر نکنم کسی توی این سن بتونه داشته باشه و حالش تازه خوب هم باشه
اصلا میگی در برابر شرایط بد مقاوم شدم البته نه اینکه پوست کلفت شدم نه
خیلی ترسو هستم توی این مورد به محض یک اخطار سریع میترسم و به خودم میام امروز داشتم باهاش صحبت میکردم
گفت فاصله ثروت با تو فاصله عمل تو به هدایت هاست بدون ترس و شک
همینو گفت گفتمم اعععع اینو استاد گفته بود کهه
و خوب گفت ثروت میخوایی توجه کن بهش توجه کن به نعمت هایی که بهت دادیم
بریم برای تمرین این بخش
سوال 1
توی طراحی
توی طراحی سایت
توی کار
توی کار دوم
توی خرید دوازده قدم و عزت نفس
توی ساخت پیج
توی یاد گرفتن نرم افزار های مختلف از جمله فتوشاپ ایلیوستریتور بلندر پریمیر obs
و کلی سایت هوش مصنوعی و زبان انگلیسی
خرید قلم نوری
خرید دوره ها اموزشی
خرید سیستمم
خرید صندلیم
کلی چیز هست ها
خوب بریم برای توضیح کلی
توی تمام موارد خدا برام در هارو باز کرده و منو هدایت کرده
مثلا همین صندلی که دارم به راحت ترین شکل ممکن من یک صندلی گیمینگ که ارزوش رو داشتم که داشته باشمش
خریدم و با کمک دستان خدا به راحت ترین شکل ممکن
دوره طراحی که خریداری کردم
به راحت ترین شکل خریدم و ازش استفاده کردم میتونم با جرات بگم جزو بهترین های ایران هستن
استادش ذهنی اگاه و باز داره و کلی باهاش حال کردم منیجر کار خانم بسیار عالی و خوش برخوردی بودن
و کلی چیز دیگه به محضی که من جدی شروع به حرکت کردم استادم هم یک گروه زد و ترکوندم توی گروه شدم نفر اول
پسرها و 5 تا نفر برتر کل دانشجو هاشون و روتین 150 روزه مداوام رو رعایت کردم و کلی پیشرفت کردم همشم کار همین خدا بوده الانم میشه به مولا
این خداست که همه کارست این خدایی ما مهربون و عالیییه
یادمه بچه بودم و خوب از همون بچگی میتونستم به راحتی ارتباط بگیرم
یک حاجاقای توی کوچه خونمون بود فرد میان سال و عالی
باهاش نمیدونم درباره چی صحبت کردم چون یادم نیست ولی میدونم خدا برام صحبت کرد
اون فرد شد یکی از بهترین دستان خدا برای من
شاید باورتون نشه بنده خدا
هر عید برام عیدی میاورد و کلی پسته
و مثل نوه اش با من رفتار میکرد منو حمایت میکرد و خوب دستی خدا بود برای من توی اون زمان
کمک کرد که رشد کنم و یکی از دلایلی شد که باید رشد کنم چون میخوام یک روز اسمش رو بگم و بهش بگم دمش گرم و ازش روی استیج سپاس گذاری کنم
دستان خدای دیگه
استاد بیابان گل توی حوزه طراحی به بهترین شکل بهم کمک کرد تا رشد کنم توی طراحی
علیرضا جوادی مدیر عزیزم مرد خوب عالی که بهم کسب کار رو رایگان یاد داد و منو رشد داد و خوب کلی لذت و بازی باهم ساختیم
سید حسین موسوی صاحب کار شوخ و عالیم و کمی جدیم که کلی کمک کرد و زود زود برام حقوق میریخت و منم سریع رشد کردم و تونستم دوره هام رو بخرم وکلی درس یاد گرفتم درباره قانون و بزرگترین درس زندگیم رو یاد گرفتم که این بود اگر اتفاقی افتاد که ظاهرش ترسناکه و زشته ولی تو حالت خوب بوده متما باش باطن اون اتفاق به نفعه توست
و کلی درس دیگه توی این مسیر بدست اوردم.
خوب اینم خورد به اتفاق بالا
توی کار من یک مشکلی خوردم و اکانت کاریم بن شد و من هیچ کاره بودم ولی بن شد و صاحب کارم منو مقصر میدونست و باهم صحبت کردیم و دعوا کرد و قعط کردم تموم بعد توی مسافرت بودیم و منم گفتم اقا بیا از قانون استفاده کنیم
من که میدونم بی گناهم و مشکلی نیست درسته پس باید چکار کنم باید حالم خوب باشه اقا خلاصه من حالم خوب بود تا چند روز بعد از چند روز صاحب کار زنگ زد یک اکانت بهتر بهم داد معذرت خواهی کرد و سپاس گذاری کرد و من رفتم توی یکجایی بهتر و خوب عالی بود
به مو رسید ولی پاره نشد بلکه سیمان شد و درس خوبی گرفتم ازش
دیگه چیزی یادم نمیاد که به مو رسیده باشه چون اونقد حالمون خوب بوده که اتفاق بد به این شکل نیوفتاد و همون اول درستش میکردیم که به مو نرسه خدایا شکرت
——————————————————————————————————————————————————————————
یادمه بعضی وقتا که بازی میکردم و توی بازی موفق میشدم بازی های من به صورتی هستن که وقتی بازی کنم
هیچ چیزی عملا از بیرون حالیم نمیشه و نمی فهمم و میرم توی دنیا بازی
یادمه توی بازی موفق شده بودم و مغرور بودم به خودم اره منم که این کار رو کردم و فلان اینا اقا توی بازی حالم بد شده بود
اصلا میگی لامصب قانون حتی توی بازی های ذهنی هم جواب میده خلاصه حالم بد بود روزهای که توی بازی سپری میشد بی ذوق بودم و اصلا کیف نمیداد ولی تا موقعی که گفتم نه نه این جوری حال نمیده فرق کرد هر لحظش یک دوست داشتم که همیشه کنارم بود یکی که محافظم بود و خوب یکی بود که مسیر رو برام روشن کنه و این لذت بخشه
من دوست ندارم چک و کتک رو بخورم تا حالیم بشه دوست دارم با زبون خوش بفهمم قوانین و کارهارو
از بچگی هم همین طور بوده و برای همین هیچ وقت والدینم برای نمرات بد یا رفتار بد نیومده بودن به مدرسم وهر موقعی اومده بودن تشکر بوده از طرف مدیر و اعضا خدایا سپاس گذارم بابت این محبت
خیلی سپاس گذارم از خداوند که این فایل رو هدایتی به استاد گفتن و سپاس گذار این استاد خفن هستم
که اینقد سریع عمل میکنه و کیف کردم از قدرت عمل
(ما مریم خانم هم میخوایم ما زندگی در بهشت میخوایم واقعا دلم برای فضایی زندگی در بهشت تنگ شده
و جاتون خالی همین چند روز پیش یک پینگ پونگ خوبی بازی کردیم چقد کیف داد
خانم شایسته عزیز ما منتظر فایل های زندگی در بهشت شما هستیم با عشق )
خلاصه عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
سلام می کنم خدمت استاد عزیزدلم و روشنگر زندگیم. ارادت و عشق و احترام ویژه منو در این لحظه از نفس کشیدنم پذیرا باشید.
سلام به مریم جان بانوی شایسته و درود به همه دوستان زیبااندیشم در سایت الهی عباسمنش.
اگه همه افکار و باورسازی ها و تمرینات تمام دوره هایی که تهیه کردم و تا بحال انجام دادم رو در یک کفه ترازو قرار بدم و این سری فایلهای توحید عملی و مفاهیم سنگین و در عین حال ساده بیان شده توسط استاد رو در کفه دیگه، برای من به شخصه توحید عملی تاثیرگذارتر و گیراتره.
تجربه شخصی من از این فایلها از جنس لطیف نزدیکی به خالقمه. از جنس ترکیدن بغض و به یاد آوردن تمام لحظات خالص شدن.
وقتی حرف از توحید اونم در عمل زده میشه دیگه نمی تونی به هیچ وجه هیییییچ بهانه ای بتراشی برای کم کاریهات، یا نتیجه نگرفتنهات، چون یه چیزی از درون باید بجوشه تا به قول استاد خاشع بشی. سرت به زیر بیفته. منیت و تکبرت رو ببوسی بذاری کنار و بگی بنده خدا بودن و با خدا حرف زدن که جا و مکان خاصی نمی خواست، هم صحبت خدا شدن که زمان خاصی نمی طلبید، وقتی از زندگی و مشغله های روزمره رو که اشغال نمی کرد. که اگر فرض کنیم می کرد از همه اون لهو و لعب های این دنیا واجبتر و اساسی تر بود.
توحید عملی 10 به یادم آورد که چند هفته است قرآن رو ورق نزدم. سکوت نکردم تا الله حرف بزنه. همش سرمو مثل کبک زیر برف کرده بودم و بولدوزری کار می کردم و پول درمی آوردم و خوشحال از اینکه رشد مالی داشتم. در صورتیکه اساس زندگی لذت بردنه.
امروز خدا از زبان استاد و قلب باز شده استادم بهم گفت برو دل بسپار به کلام نور ببین کجای کاری. وقت برای کارهات من جور می کنم نگران نباش. و راست گفت. وقتمو برام پربرکت کرد. به همه کارهام رسیدم و در عین حال خواستم که باز هم وصل بشم به منبع هدایت. چی باز شد جلوی چشمام….. الله اکبر سوره عنکبوت دیوانه کننده.
اومدم به رسم ادب با کلام خدا شروع کنم دیدم باید تمام سوره رو بنویسم.چون همش داره با صدای بلند فریاد میزنه این آگاهی ها رو. هرچیزی که استاد در موردش صحبت کرده بود توی این آیات واضح و مبین بیان شده بود. پس به مفاهیم اکتفا می کنم و می سپارم به قلب دوستان که سری بزنن به این چلچراغ عجیب و غریب و خودشون مرورش کنن.
چیزی که برام تکرار شد و حواسمو به خودش جمع کرد واژه عاملین بود. یعنی عمل کنندگان به هدایت.
همیشه خونده بودم توی قرآن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یا مثلا کلمه محسنین
اما دقت نکرده بودم دقیقا یعنی چی. استاد خیلی قشنگ با مفاهیم توحید عملی بهم یاد داد که عاملین به صالحات کسانی هستند که نه بر اساس کلیشه های موجود در جامعه بلکه بر اساس هدایتی که قلبشون دریافت میکنه کارهاشون رو انتخاب می کنن و همون میشه صالحات. نه اینکه چیزی از قبل بعنوان عمل نیک و شایسته تعریف شده باشه.
بلکه اون کاری که مثل یک هندونه دربسته است و تو فقط یه ندای درونی می شنوی که انجامش بده و جرأت به خرج میدی و انجامش میدی میشه صالحات. حتی اگر خلاف روند اکثریت جامعه به نظر برسه. استاد از خودشون مثال زدن و چقدر بجا و زیبا.
منم الان ی مثال از خودم به خاطرم رسید. همیشه مد بوده معلم از بالا به پایین به دانش آموز نگاه کنه و رو نده و شوخی نکنه. بخصوص دلیر ریاضی و فیزیک بایستی کلاسش رو خشک و جدی اداره میکرد. ولی قلب من بهم میگه این مدلی نباش. و مطابق میلم رفتار می کنم حتی با اینکه مدیر و معاون مخالفش هستند.
قلب من میگه بچه ها رو بغل کن و محبتت رو در کلام نشون بده. با اینکه هیچ جا ندیدم دبیر دانش آموز رو در آغوش بگیره. یا سر کلاس قسمتی از آواز توی ذهنش رو بلند بخونه. ولی من این کارها رو می کنم. نه خجالت می کشم و نه می ترسم. نمی دونم چی پیش میاد ولی اینو می دونم هرچی پیش بیاد برای من خیره و باعث رشد من میشه. چون من از این کار لذت میبرم.
من درسم رو با بعضی کلاسها که راحت ترم با مثالهای خنده دار و طاهرا بی ربط میزنن. مثلا ضابطه تابع f(x) رو به آبمیوه گیری و xها رو به هویج و سیب تبدیل می کنم. یا مثلا زوج مرتب (x,y) رو به زن و شوهر تعبیر می کنم. چون از این مدل بیان لذت می برم. حالا کسی بیاد بگه اینا باعث بی نظمی و خندیدن زیاد بچه ها میشه، بچه ها رودار میشن و کنترلشون سخت میشه، یا از این دست حرفها برای من مهم نیست. اتفاقا برعکس چون منو دوست دارن بیشتر به حرفم گوش میدن.
چون دلم گفته این جوری باش.
سوره عنکبوت رو می خوندم نوشته بود: بعضی ها برای عذابی که وعده دادی عجله می کنند و میگن اگه تو و خدا راست میگید همین الان عذاب بر سر ما بفرستید، و اگر اجل معینی مقرر نکرده بودیم حتما عذابشون رو می فرستادیم، هرچند جهنم همین الان دربرگیرنده کافرینه. اونها طلب عذاب می کنند در حالیکه همین الان وسط عذابند.
دیدم این چقدر شبیه بعضی رفتارهای ماست. حالا ممکنه از روی لجبازی و کفر طلب عذاب نکنیم ولی واقعیت تلخ اینه که همیشه ته ذهنمون فکر می کنیم جهنم و بهشت مال جهان بعد از مرگه. در صورتیکه خدا خودش در این سوره هم در مورد جهنم و هم بهشت میگه همین الان شما در این فضا هستید. کافرین همین الان دارن عذاب میشن ولی خودشون لایشعرون حس نمی کنند. نمی فهمند.
و محسنین، کسانی که عبد و بنده رب شدند، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اولا بدیها و گناهانشون رو پاک می کنیم دوما بیشتر و بهتر از آنچه درخواست کرده بودند بهش عطا می کنیم، نعم اجر العاملین
الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون اونهایی که بقول استاد درخواستشون رو دادند و صبر کردند. توکل کردند و اعتماد داشتند به خدایی که همیشه به اونها رزق رسونده، عجله نکردند که خدایا همین الان همین چیزی که من گفتم رو بهم بده. شاید خدا می خواسته بهترش رو بده.
چون خودش گفته وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
من همه شما رو رزق و روزی میدم. چه اونهایی که توانایی تامین رزق خودشون رو ندارند و چه شما.
پس صبر کن و منتظر زمان مناسب بمون.
این حرف رو که استاد زدند 400 تا چراغ تو ذهنم روشن شد. هرچند داشتم از قبلش به این موضوع فکر می کردم ولی این جملات استاد مهر تایید رو زد. استاد گفتند که گاهی درخواستی که از خدا می کردم در همون لحظه پاسخش بهم داده میشد مثل پرسش و پاسخ سمینارهاشون. گاهی مثلا یک هفته بعد….
یه موضوع مهم برام حل شد. که باید از کنی قبلترش رو توضیح بدم.
شاید بعضی از دوستانم خاطرشون باشه که من کفته بودن دلم می خواد یک مرکز استعدادیابی برای کودک و نوجوان تاسیس کنم که بچه ها از سنین پایین یاد بگیرن خلاق باشن و به علایقشون بپردازند. تا اینکه خودم شاغل شدم و دخترم ترانه که الان 4/5 سالش هست رو فرستادم مهد.
خودم می دونستم که ترانه صحبت کردنش کمی کند رشد کرده و به میزان سنش تمیز و واضح صحبت نمیکنه. این مسئله توی مهدکودک خیلی پررنگتر خودش رو نشون داد و مربیش از من خواست ببرمش گفتاردرمانی. منم پذیرفتم و دیروز بردمش مشاوره.
می تونستم ناراحت بشم و غصه بخورم که چرا دخترم مثل 3 ساله ها حرف میزنه. می تونستم بترسم نکنه توی مدرسه به مشکل بربخوره و نتونه از پس خودش و درسهاش بربیاد. می تونستم صورت مسئله رو پاک کنم و بگم بچه ام هیچیش نیست و هر بچه ای یه روند رشدی داره اینم خوب میشه. ولی دلم راضی و آروم بود و با ابراهیم تصمیم گرفتیم ببریمش پیش روانشناس و مسئله رو پیگیری کنیم.
روانشناس تشخیص داد به گفتاردرمانی نیاز داره ولی زود راه میفته خداروشکر.
نکته مهمی که می خوام از این ماجرا نتیجه بگیرم اینجاست. هم مربی مهد و هم روانشناس تاکید کردند که این بچه به صحبت بیشتر و شادی و هیجان بیشتر در منزل نیاز داره. از اونجایی که من و ابراهیم هردو آدمهای آروم و کم حرفی هستیم با ترانه کم حرف زدیم، کم باهاش بازی و شیطنت کردیم و این باعث کند شدن روند رشد تکلمش شده. باور کنید انقدر خدا رو شکر کردم که ایرادی از خودم پیدا کردم و راه حلش بهم گفته شد. انقدر راضی ام از این اتفاق و انقدر دارم آگاهانه تلاش می کنم که فرد شادتری باشم. چون داره همش یادم میاد که استاد میگه احساس خوب=اتفاقات خوب
شادی و نشاط با خودش آرامش میاره. برکت و نعمت و ثروت میاره. سلامتی میاره. و این اتفاق باعث شد من آگاهانه حرکت کنم به سمت احساس بهتر.
خدای من شاهده که من در این جریان فقط هدایت الهی رو می بینم و میگم خدایا تو با نوع تکلم ترانه به من و زندگیم کمک کردی اتفاقات بهتری رو رو رقم بزنم.
استاد در این فایل میگن رمز و کلید دریافت هدایت های الهی اینه که همه چیز رو از سوی خدا بدونی و خودت رو قاطی ماجرا نکنی. هر خیری بهت برسه از جانب خداست. و من امروز اشک می ریختم و شکر می کردم که خیرش رو در این قرار داد تا من هدایت بشم به گفتاردرمانی و تلاش برای هم صحبتی بیشتر با فرزندم. به بازی و شیطنت و هیجان و خنده و احساس خوب.
و اینها همون راه بهتر زندگی کردنه.
اگر من مقاومت می کردم و می گفتم نمی برمش دکتر،من می دونم مشکل از کجاست، من چرا باید بچه ام فلان طور باشه، مگه من چه گناهی کردم و ….. چه سودی برام داشت؟
اگه زمانی که خدا هدایتم کرد به تدریس در دبیرستان می گفتم من زرنگ بودم خودمو توی یه محیط آموزشی جا کردم، مگه سخت بود که همونم از دست بدم؟ مگه برای خدا کاری داشت؟
اگه توی انتخاب همسر من می تونستم با 3 ماه آشنایی تشخیص بدم دقیقا فلانی مناسب منه یا با فلانی خوشبخت نمیشم؟ مگه غیر از خدا کسی بود که با اهرم احساس به من بفهمونه به فلانی و فلانی جواب رد بده و به ابراهیم بله بگو؟
مگه مگه من می دونستم که ته دل این آدم چه خبره؟ الان هرچی میگذره بیشتر به زندگی مشترکم علاقه مند میشم و همسرم رو از ته ته ته دلم دوست دارم.الهی شکر.
استاد دقیقا درست اشاره کردید. مدتی بود حس می کردم یه چیزی یه نیرویی یه انگیزه ای در من کم شده، گم شده، می لنگه یه جای کار. نمی تونستم متمرکز بشم رو تمریناتم. و شما امروز بهم نشون دادید اون حلقه گم شده توحید بود. اونم از نوع عملیش. من باید در عمل به خودم اثبات کنم که من کاره ای نیستم و هرآنچه دارم از خداست. هدایت از جانب اوست و ذهنم فقط باید تابع و فرمانبردار باشه.
باید آگاهانه و جسورانه تر درخواست کنم و این رودربایستی رو با خدا کنار بگذارم. برای هر تصمیم کوچک و بزرگی در روزمره ام با خودش مشورت کنم و وقتی حرفی زد فقط بگم چشم و بهش عمل کنم. اینه رمز شادی و احساس خوب و قطعا اتفاقات خوب.
استاد شیرین بیانم از دور می بوسمتون و تمام عزت و احترام دنیا رو تقدیم این خضوع و خشوع و ادبتون در برابر پروردگار می کنم. این رقت قلب و تن پایین صداتون وقتی در مورد عظمت رب حرف می زنید کاملا مشهوده و به وضوح خالصانه است.
ممنونم که با من همراه شدید.
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها
سلام سعیده جان دوست الهی ومعلم خلاق ومهربان
خداراشکر به کامنت شما هدایت شدم وبسیار سپاسگزارم ازشما دوست عزیز که راجع به سوره عنکبوت صحبت کردید وبه نکات عالی اشاره کردید راجع به صالحین ومحسنین ودرمورد صبر وتوکل که کلید گنج رسیدن به خواسته هاست
بسیار زیبا و تاثیرگذار است وبه دلم نشست وبایک تضادی که اخیرأ درمحیط کارم اتفاق افتاده با صحبتهای شما فهمیدم باید صبر کنم وبه زمان بندی خدا اعتماد کنم تا مسئله براحتی حل بشه انگار تلنگری به من خورد وخدا باکامنت شما راه رانشان داد وآرامش پیدا کردم
سعیده جان روش تدریس وآموزش جالبی دارید وخلاقانه درس ریاضی را اموزش میدهید انشالا همیشه سلامت وموفق باشید
دختر گلتان انشالا بزودی صحبت کردنش عالی میشه و نوع نگاه شما از زاویه دید مثبت به موضوع به ظاهر نازیبا به راهی برای رسیدن به شادی واحساس خوب بسیار تحسین برانگیزه آفرین برشما که درسهای استاد را به صورت عملی در زندگی اجرا میکنید
دوست گلم بسیار ازکامنت شما درس گرفتم ولذت بردم واگاه تر شدم
درپناه خدا سلامت وشاد وموفق وسرفراز باشی عزیزم
سلام و احترام خدمت شما دوست عزیزم. چقدر با دیدن کامنت شما خوشحال شدم. گل از گلم شکفت و لبخند بزرگی روی لبام نشست
متشکرم بابت لطف و محبتتون و خوشحالم که این اتفاق شیرین از کانال من برای شما رخ داده. خدا همیشه دستانش رو به یاری دادخواهان میفرسته و همین امروز هم برای خودم اتفاقی در محل کار افتاد که درسته که ظاهرش نازیبا بود ولی در همون لحظات به اصطلاح بحرانی من فقط صدای استاد توی گوشم می پیچید که میگن کنترل ذهن و نگه داشتن احساس خوب رمز خلق خواسته ها و رسیدن به نعمتهای بیشتره. خلاف این قضیه باعث میشه در سیکل معیوب ناخواسته ها گیر کنیم و من فقط در اون دقایق از خدا می خواستم کمکم کنه آروم باشم و از زاویه به قضیه نگاه کنم که احساسم رو کمتر بد میکنه. چون با خودم رودربایستی که ندارم می دونستم نمی تونم تو اون لحظه مثبت نگر باشم اما تلاش کردم بیخیالتر و کمتر منفی نکر باشم.
خداروشکر جواب داد و کمتر از یک ساعت طول کشید تا به احساس خوب برگشتم.
من از شما متشکرم که روزم رو قشنگتر کردی با این پیام زیبا و حس خوبت.
موفق و شاد باشی دوست عزیزم
سعیده جان سلام
واقعا که برای دریافت ارتعاش و فرکانس، حتی نیازی به کلمات هم نیست و این را من در جمله هایت به خوبی حس میکردم.
نمیدانم یک حس خاص و خواهرانهای را از جانبت دریافت کردم
خواهری بزرگتر که معلمی مهربان و جانانه است
تحسینت میکنم برای همه چیز، مخصوصا درکهای زیبا و صحیحی که از سوره فوق العاده عنکبوت داشتهای
حتی اسم این سوره خودش یک اعجاز است
اعجاز در خلقت عنکبوت و عظمتی که در این خلقت نهفته شده، شاید در نگاه اول موضوع مورد نظر سستی خانه عنکبوت باشد اما خردمندان خوب میدانند که چه عظمتی در این مثال نهفته است
عظمت آن درک توحید و درک قدرت بلامنازه این هستی است
درک قدرتی که تماماً و تماماً و تماماً اوست
اوست که آن عنکبوت را به وجود آورده و هدایتش میکند و چنین خانهای را برایش میسازد
اوست که به من و تو ظرفیت درک و فهم بهتر این سوره زیبا را میدهد
اوست که ارتباط قلبی بین من و تو ایجاد میکند
اوست که احساس را در این اقیانوس هستی جاری میکند.
این بار درک جدیدتری از سوره عنکبوت دارم شاید دفعات قبل آن را خواندم ولی نگاه زیبای تو و فرکانسی که با آن به سوره عنکبوت رسیدی دست مرا گرفت و یک پله مرا بالاتر آورد
دستت را از دور میبوسم که دست خداست
دستی که آغوشی مهربان برای همسر و فرزند و دانش آموزان است و نیز برای ما که می نویسد.
حقا که داشتن چنین خواهری غرورآمیز است.
خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم.
عزیز خدا باشی
سلام و ارادت حضور شما برادر بزرگوار و دوست عزیزم که شادی و لبخند رو به من چندین برابر هدیه دادید.
متشکرن از اینهمه لطف و محبتتون و خدا رو سپاسگزارم که باز هم به من نشون داد جهانش حساب و کتاب داره. هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و هم اینکه ندانسته باعث ایجاد یک جریان خیر و هدایت برای بعضی افرادی میشی که خودشون طلب هدایت کرده بودند و در مدار دریافتش از طریق تو قرار گرفتند. الهی شکر.
خیلی زیبا و دلپسند نوشتید که خدا را سپاسگزارم که مرا در فضای این سایت بهشتی و زیبا قرار داد تا بتوانم بدون هیچ توقعی عشق بگیرم و عشق بورزم. این یک سپاسگزاری بسیار مهم و عمیقه و من هم از شما ممنونم که این نکته رو به من یادآوری کردید.
از خدای نیکیها برای شما مهر و شادی و سلامتی و ایمان درخواست می کنم. از اون دسته ایمان قوی و ریشه داری که با خودش عمل میاره و سرمنشأ خیر و برکت و نعمت میشه.
در پناه نور الله
سعیده جان سلام
خدارا بابت این حسن اجابت، بی نهایت سپاسگزارم
الحمد لله که روغن خدا بر چرخ زندگی ام خورده است
الحمد لله که نسیم رحمتش به قلب من جاری گشته
الحمد لله که مرا خلوتی دلپذیر داده تا با او خلوت کنم و دل به نواهای روحبخش او بسپارم
از لطف خدا دلشادم و گوهر اشک به دور مردمک چشمانم طواف می کند
می بینی چه جملاتی را می گوید و می نویسم
تو خوب این نسیم رحمت را می شناسی
نسیمی که همیشه در فضای پربرکت این سایت می وزد
امروز هم مانند دیروز سرشار از رضایت هستم، تازه دارم اهمیت کنترل کانون توجه را یاد می گیرم.
راستش را بخواهی الآن خیلی بهتر عظمت شخصیت پیامبر اسلام را درک می کنم، تضادهای زندگی اش خواسته هایی را در وجودش ایجاد کرد و او تماما تسلیم شد، تسلیم آرامش درونش، او با آن همه عوامل بیرونی سخت و تعصب به ظاهر تغییر ناپذیر هیچگاه از خواسته درونی اش کوتاه نیامد، او همیشه سرشار از حس خوب رضایت بود، آنقدر بر روی کانون توجه اش کار می کرد و در هر لحظه به یاد الله بود که سرشار از رحمت بی نهایت بود.
به قول خودت که گفتی: هر زمانی که وصل بشی به منبع نور و الهامات درخشان میشی. زلال میشی و هم خودت فیض میبری و رشد می کنی و …
حال که این شخصیت بالاترین اصل و اولویت زندگیش اتصال به منبع بود، همان چیزی که من این روزها مولکولی از آن را بو کردم و اینجور سرمستم کرده
باور کن او به من می گوید بنویس، این اصل زندگیت است این باعث ارسال فرکانس ناب می شود بنویس و لذت ببر و این عیش رو تقسیم کن.
بارالها فقط تو لایق ستایشی
و سپاسگزارم که مرا لایق ستایشت کردی
سپاسگزارم که به من فرصت مناجات با تو را دادی
سپاسگزارم که احساس خضوع و خشوع در برابرت را به من هدیه دادی
بارالها سپاسگزارم که دستم را رها نکردی
امروز ایده ای آمده بود که قدم به قدم این ایده مرا به دفتر امام جمعه شهر کشاند
نمی دانم چرا دارم اینجا می نویسم،
جایی شد که گفتند امام جمعه می خواهد با تو صحبت کند.
دقایقی که با او صحبت می کردم برایم لذت بخش بود، متاسفانه این دیدگاه معیوب و محدود ما هست به اقشار مختلف که باعث محدودیت خود ماست و گرنه همه ما انسانیم و بنده خدا.
بله، همه انسانها از وجود خدا هستند و این را من در او هم می دیدم، نه اینکه برای موقعیت و جایگاهش بگویم. بلکه این تجربه ی مشابه را با یک درویش قلندری هم داشتم. یعنی می خواهم بگویم که همه چیز به نوع نگاه من بستگی دارد و جهان آینه نگاه من هست حتی رفتار اشخاص با من.
چقدر با اعتماد به نفس و در عین حال با صمیمیت با او صحبت کردم، قشنگ یادم هست که چندین سال پیش از جایگاه این شخصیتها بت در ذهن ساخته بودم. اما امروز سپاسگزار خدا شدم که مرا اینچنین رشد داده که در مباحث تخصصی قرآنی با ایشان که دستی برقلم داشت و اهل علم و مطالعه بود قدرتمندانه صحبت کنم و خوب همدیگر را درک کنیم. به خودم می گفتم ببین علی چقدر خدا دوستت داره که با این شرایط قوی تر و بزرگترت می کنه.
وقتی که از دفتر بیرون آمدم مرور کردم الهامات و هدایتهایش رو، که همه اینها ایمانم را بیشتر می کرد و مرا خاضع تر می کرد.
به خودم می گم که تو به او وصل شو، تو به توحید برس، تو به ایمان و آرامش برس، دیگه بقیه کارها و همزمانی ها رو او انجام می ده.
خدایا شکرت شکرت شکرت
سعیده جان ممنونم بابت کامنتت که من رو به سر ذوق آورد تا اینجا بنویسم
در پناه خدا و در آغوش گرم خانواده ات شاد و خوشبت باشی.
یا حق
سلام سعیده جان عزیز
شما درست مثل معلم پسر من هستید که با بچه ها دوست است محیطی شاد برای بچه ها در کلاس فراهم کرده
بچه ها را قضاوت خوب و بد نمیکنه
انشا نوشتن بچه ها خیلی عالی شده
به دنیای پاک و معصوم بچه ها احترام میگذاره
بچه هارا تحقیر نمیکنه
یک معلم نمونه است که خارج از عرف معلمان وسبک اونها عمل میکنه
تحسین میکنم شمارا که چقدر زیبا و هدایتی وبا عشق به بچه ها درس میدهید
و به کار و عملتون ایمان دارید
موفق باشید وسربلند تا بی نهایت
سلام به دوست خوبم اعظم جان. ان شاالله هرجای این جهان هستید در مدار شادی و رشد و هدایت الهی باشید.
بسیار بسیار متشکرم از لطف و محبتتون که برام نوشتید.
واقعیتس اینه که وقتی بر می گردم به عقبتر می بینم من از خدا استقلال مالی خواستم و کاری که مورد علاقه ام باشه که توش رشد کنم و زمینه ای بشه برلی اینکه ایراداتم رو پیدا کنم و به وضوح ببینمشون تا بتونم رفعشون کنم.
و خداوند منو هدایت کرد به تدریس در دبیرستان.
الهی شکر در کنار حقوق هرچند ناچیز تدریس کار همسرم رو هم در منزل کمکش انجام میدم طوریکه درآمد یک روز من و همسرم در منزل برابری میکنه با حقوق یک ماه مدرسه.
اما در مورد رشد شخصیتی باید بگم که گاهی عرصه بهم تنگ میشه. در 2 کلاس از 7 کلاسی که داشتم با بچه ها به مشکل برخوردم و بهم نشون داده شد در چند مورد ضعیف عمل کردم.
این مسأله با تضاد نسبتا ناخوشایندی خودش رو نشون داد و من در اون شرایط سخت شغلی باز هم فقط دست به دامن آموزشهای استاد می شدم.
یکی از کلاسهام که توش مشکل داشتیم رو کلا ازم گرفتن و دادن به یک دبیر دیگه ولی یکی دیگه با وجود مشکل هنوز با منه.
همیشه با خودم فکر می کنم چه باور مخربی داره همچنان در اون لایه های زیرین ذهنم ران میشه که اوضاع اون کلاس جالب پیش نمیره.
بچه ها همچنان بی انگیزه و بی حوصله، نصف بیشترشون به درس گوش نمیدن حرف میزنن سرکلاس می خوابن، تند و تند اجازه می گیرن برن بیرون، همش میگن ما نمی فهمیم، تمرین حل نمی کنن و اصلا هیییییچ گونه شور و اشتیاقی برای کلاس من ندارن.
یک لحظه به خودم اومدم و دیدم من هم مدت زیادیه که از اونها دل بریدم و قطع امید کردم.
من هم به اونها به چشم دانش آموزان بی نظم و بی ادب نگاه می کنم.
برخلاف اوایل سال که خیلی نسبت به همه کلاسهام شور و عشق و امید داشتم الان نسبت به این کلاس فقط احساس انزجار دارم و حتما پاسخ این فرکانس من داره به سمت خودم برمی گرده.
هرچند که همین الان یه صدایی داره تو گوشم میگه که تقصیر اونها بوده ولی استاد من به من یاد داده همه اتفاقات زندگی ما بر اثر باورهای غالب خود ما اتفاق میفته. پس فقط منم و منم و من….
چالش این روزهای من اینه که دنبال راه حل نباشم، فکر نکنم که چکار کنم تا کلاسم دوباره سرحال بشه. بلکه پیدا کنم چه باوری به من کمک میکنه، چه حسی باید جایگزین حس الانم نسبت به این 16 دانش آموز بشه تا اون حس رهایی و شادی که در بقیه کلاسها دارم اینجا هم داشته باشم.
این پاسخ شما تلنگر خیلی خوبی بود تا همه این موارد رو برای خودم تحلیل و تکرار کنم.
باز هم متشکرم و برای شما و پسر گلتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. همینطور برای معلم خوب پسرتون.
سلام و آرزوی سلامتی
خدارا شکر که این متن زیبا را میخوانم
خدایا سپاس گذارم به خاطر این همه
زیبایی .عشق
خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
متاسفانه گوشی من خراب شد ورمز ایمیلم را گم کردم دوباره با ایمیل جدید وارد سایت شدم
کاش میشد با همون ایمیل قبلی ام پیام بدهم
کاش دوستان میتوانستند در این مورد کمکم کنند
آدرس ایمیلم را میدونم ولی رمزش را نمیدونم
کاش میشد میتونستم ایمیل جدید که وارد سایت شوم را حذف کنم و با ایمیل قبلی ام وارد شوم.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ﴿١﴾
اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢﴾
الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ ﴿٣﴾
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿۴﴾
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿۵﴾
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿۶﴾
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧﴾
درود بر استاد عزیزم و خانواده خوب عباسمنشی
چه اتفاقی قشنگی افتاد که دیروز خواستم بیام و فایل های توحید عملی رو نگاه کنم و از نتایج بنویسم اما به دلیلی که نمیدونم این امکان به وجود نیومد و سراغ فایل دیگه رفتم و امروز که مصمم شدم
این فایل روی سایت امد وبسیار بسیار با ان ارتباط گرفتم و نتیجه هدایتم شد
من خودم از همین فایل های رایگان سایت شروع کردم و خدا را شناختم و توحید عملی بیشترین تاثیر و ایمان را در من به وجود اورده است
و هروز زندگی من سراسر هدایت است به شکلی که از زیبایی و ارامش را دارم تجربه میکنم
من پس از شکست در زمینه کار قبلیم که به خودم مغرور شده بودم و خداوند بزرگ را نمیدیدم به زمین سخت خوردم و همه چیزم را از دست دادم با کلی بدهی و ناراحتی و عذاب وجدان که داشتم
اما امروز در جایگاهی هستم که خدارا بهتر شناختم و توکل میکنم به نیروی برتر که از خودم به خودم نزدیک تر هست و صلاح منو بهتر میدونه و کارها را به خدا سپردم و میدونم خودش همه چیز را درست میکنه و نگرانی ندارم
استاد در توحید عملی گفته ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
من در شروع که هیچ نداشتم و خرده پولی از خانوادم میگرفتم پس از نگاه کردن به فایل های توحید عملی انقدر این نیرو مرا هول داد به جلو و ترغیبم کرد که
که با اینکه 60-70 تومن فقط پول داشتم با توکل خدا راهی مشهد شدم
که موقع رسیدن فقط پول سه تا نان داشتم و هیچ و یک گوشی با اینترنت که یادم میاد پنجشبه شب رسیدم و سر کردم و شنبه صبح برای کاری پیام دادم و بعد یکساعت گفتن بیا و بدون هیچ مصاحبه ای و با عزت و احترام عجیب گفتن هر قسمت دوست داری بگو و برام عجیب بود و هدایت را به خدا دادم و در بهترین قسمت مشغول به کار شدم و جالب 500 تومن اومد به حسابم و با همون یک ماه به راحتی ادامه دادم..
و از موقع اعتمادم به این نیرو بیشتر شد جلو رفتم کار یاد گرفتم و رسیدم به کار حرفه ای تر شدن در سه ماه و مسلط شدم و پیشرفت کردم و استاپ خورد
ارزوم بود یکی از دوره های استاد را بخرم و خریدم و خوردم به تضادی که سلامتی برام خیلی مهم شد پولی به ان میزان دوره نداشتم و از خدا خواستم که در کمال ناباوری هدایت شدم و عمل به هدایت کردم و پولم وصول شد انهم چندبرابر هزینه دوره طوری که چندین دوره استاد و خیلی چیزها نیاز داشتم را خریدم و خداروشکر و امروز هر روز من با هدایت پیش میره و باز هدایت شدم و خداوند رحمان هدایت کرد که از از کار بیا بیرون از آن لحظه تمرکزی روی دوره ها و خودم کار میکنم و موجی از خوشبختی ارامش وارد زندگیم شده که حد نداره و نداشتم و من کارهام با هدایت جلو میره و همه کارها را به خدا واگذار کردم و میدونم که خودش بهترین ها رو رقم میزنه طوری که هر لحظه زندگیم شده هدایت. طوری که خدا هوام رو داره و بدون اینکه من چیزی بگم کارها درست و اسان جلو میره
همین امروز که با نقشه پیاده روی میکردم و زیبایی ها را تحسین میکردم کاملا گم شدم و هدایت شدم به یک محله زیبا که بسیار زیبا بود خونه ها . ماشین ها و .. و این هدایت بود و خیلی لذت بردم و جالب چیزی که دنبالش بودم را پیدا کردم و همینطور هدف هایی جدید در من شکل گرفت
من کسی هستم که هیچ نداشتم ولی خدا به من ابرو و عزت نفس و سلامتی داده . این ارامش . خوشبختی . این حس .روزهایی عالی و موفقیت ها . این جسم سالم و این زیبایی ها متعلق به خداست و هرچی دارم از خداست
خداروشکر که مرا افریدی
خداروشکر که این جسم عالی و روح زیبا را به من دادی
خداروشکر بابت این ثروت ارامش و زیبایی ها
خداروشکر که تو را دارم
خدایا همه چیز من متعلق به توست ای مبعود من
درود خدا و کاینات خدا بر شما استاد عزیز و هدایتگر و سرکار خانم شایسته مهربان.
و هزاران درود خدمت شما دوستان و یاران همراه این خانواده بزرگ و الهی عباسمنش.
استاد نمیدونید چقدر این فایل بموقع و تاثیرگذار بود.من توی این هماهنگی شما و این سایت خدایی و دستان بزرگ و قدرتمند خداوند موندم و حیرونم.
دیروز به خاطر یه سفر کاری دسترسی به سایت نداشتم و چون محیط کاری هم طوری بود که دسترسی به اینترنت نداشتم طبق عادت و کارهای روتین و همیشگی که انجام میدادم و یکی از اولویتهای هرروزم سر زدن به سایت و خوندن کامنتهای دوستان و همکلاسیهای خودم هست نتونستم این کار رو انجام بدم و به همون خدا از صبح تا اون موقعی که برگشتم یه چیزی رو گم کرده بودم.
استاد چه کردین با ما.
البته تو ماشین فایلهای دوره روانشناسی ثروت 1 رو گذاشته بودم و در حال گوش دادن به جلسه 14 بودم ولی راستش رو بگم حواسم اونچنان به صحبتهای استاد نبود و مدام داشتم با خودم فکر میکردم که چی شده و چرا امروز من نتونستم به سایت سربزنم.شاید باورتون نشه بعداز سه ساعت و 40 دقیقه رانندگی وقتی از ماشینم پیاده شدم جواب سوالم رو گرفتم.
همین توکل نداشتن به خدا و روی چیزی بغیر از اون حساب بازکردن و مخصوصا روی تواناهیهای خودم حساب باز کردن و منم منم کردن جواب سوالم بود.
بچها این نجوای شیطون خیلی قوی هست و هرچی شما هم رشد میکنید و به تکامل میرسید این نجوا هم قویتر و بزرگتر میشه.
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم.
خدایا هزاران بار شاکر و سپاسگزارم که هروقت و هرجا روی تو حساب باز کردم خیلی راحت و از راههایی که اصلا به ذهن و فکرم نمیرسید راه رو برام باز و هموار کردی.دستان بینهایت خودت رو از بینهایت راه و طریق بسوی من دراز کردی و دستم رو گرفتی اونم درست بجا و تو زمان و مکان خودش.
و هروقت که منحرف شدم.رو بنده هات حساب باز کردم و روی چیز دیگه ای بغیر از ذات پاک و منزه تو حساب کردم گوشم رو گرفتی و شکرت که به راه درست هدایتم کردی و برگردوندیم.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
پس اگر (از سخنان خداوند) روى گردان شدند، بگو: خداوند مرا کافى است، هیچ معبودى جز او نیست، تنها بر او توکّل کردهام و او پروردگار عرش بزرگ است.
و چقدر خدای خوبی هستی و من بنده بازیگوش و سر به هوای تو که هزاران بار تابحال از مسیر درست منحرف شدم و باز با مهربونی و عطوفت وصف ناشدنی راه درست رو بهم نشون دادی.
خدایا هزاران بار شکرت.
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا
و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش را نافذ و روان میسازد و بر هر چیز قدر و اندازهای مقرّر داشته است.
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر داشتن این استاد آگاه
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر هدایت شدن به این سایت الهی
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این جمع آگاه از این دوستان همفرکانسی
خدایا هزاران بار شکرت.شکرت.شکرت
در پناه دادار بزرگ باشید.