اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان و دوستان مهربانم در این سایت. اینکه خداوند کارها را انجام میدهد را کسی میتواند درک کند که افسردگی را با تمام وجودش احساس کرده و تا شدیدترین حالت افسردگی پیش رفته است. من این را تجربه کردم زمانی که آنقدر احساسم بد بود و آنقدر رابطه ام با خدای درونم ضعیف شده بود که مثل یک جسد روی زمین افتاده بودم و حتی توانایی راه رفتن و تکان خوردن و صحبت کردن را هم نداشتم. یکبار چند روز پشت سر هم تمرکزم را روی این گذاشتم که قیمت سهام و سکه را بررسی کنم. البته موضوع این است که آن قدر احساس ارزشمندیام پایین بود که فکر میکردم تنها راه موفقیت مالی ام تغییر قیمت سهام و سکه است. ارزش قائل نشدن به توانایی هایم و شرک ورزیدن و قدرت دادن به دیگران در زندگی ام و احساس وابستگی به دیگران و تصمیمات آنها و تواناییهای آنها باعث میشد که من مدام قیمت سکه و بورس را بررسی کنم. چند روز که این کار را کردم یک روز صبح از خواب بلند شدم و دیدم که احساسم آنقدر بد است و افسردهام که نمیتوانم از جایم تکان بخورم. به من گفتند که چرا بلند نمیشوی سر کارت بروی. نمیتوانستم جوابشان را بدهم. انرژی برای حرف زدن نداشتم. آنها موضوع را نمیفهمیدند و از دستم عصبانی بودند بعد از مدتی مقداری حالم بهتر شد و توانستم از جایم بلند شوم و راه بروم آن روز سر کارم نرفتم. چون نمیتوانستم کار کنم. چند بار این اتفاق برای من رخ داده. این که استاد میگوید تمام کارها را خدا انجام میدهد و روی خودت و توانایت عقلت و تجربهات حساب نکن من این موضوع را با تمام وجودم درک کردم و فهمیدم که وقتی رابطهام با خدای درونم ضعیف میشود توانایی انجام هیچ کاری را در خودم احساس نمیکنم آن وقت میفهمم که چرا خداوند به پیامبر میگوید که تو تیر نینداختی خدا تیر انداخت. چون اگر انرژی خداوند در وجود پیامبر نبود اصلاً نمیتوانست از جایش تکان بخورد چه برسد به اینکه تیر بیندازد. اما نکته مقابل افسردگی را هم دیدهام زمانی که آنقدر احساسم خوب شده که جلو کامپیوتر نشسته بودم و ایدهها مدام به ذهنم میرسید و من کارها را پشت سر هم انجام میدادم. البته خدا کارها را پشت سر هم انجام میداد. من فقط داشتم از زیباییهایی که خلق میشد لذت میبردم. استاد در یکی از فایلهایش گفت من و خدا با هم تقسیم کار کردهایم. وظیفه من این است که لذت ببرم و وظیفه خدا این است که کارها را انجام دهد . تقسیم کارمان به این شکل است. کاری که من کرده بودم شجاعت و ایمان و اقدام کردن بود. اگر به تواناییهای خودم ایمان نداشتم و به آنها ارزش قائل نبودم و اگر به خدای خودم اعتماد نداشتم و هدایتش را باور نداشتم نمیرفتم ایدههایی که به ذهنم میرسید را پیاده کنم. بعد آنقدر کار زیبا و فوق العاده میشد که تحسین همه را بر میانگیخت. ایدهها آنقدر پشت سر هم به ذهنم میرسیدند که اصلاً من نمیرسیدم آنها را انجام دهم. موقعی که حضور خداوند در قلب و ذهنم را با تمام وجودم احساس میکردم و آن وقت میفهمیدم که خدا برای من کافی است. من کارها را انجام نمیدهم و دیگران کارها را انجام نمیدهند. آن دیگرانی که روی کمک و حمایت آنها حساب کردهام کارهایشان را خدا برایشان انجام میدهد. از خودشان هیچ انرژی و توانایی ندارند.
آن موقع که یک نوزاد ناتوان در آغوش پدر و مادرت بودی و نه توانایی حرف زدن نه راه رفتن نه هیچ توانایی دیگری نداشتی چه کسی از تو نگهداری کرد؟ خدا بود. خدا عشق تو و محبت تو را به دل پدر و مادرت انداخت و دل آنها را به سمت تو نرم کرد که به تو غذا بدهند و فضای زندگی و پوشاک برای تو فراهم کنند. بعد خدا بدن تو را رشد داد و تو را به سمت تجربیات مختلف هدایت کرد و قدرت یادگیری و تفکر به تو داد و قوانین ثابت برای زندگی ات وضع کرد و آنها را به تو شناساند و قدرت خلق زندگیت را به تو داد تا زندگی ات را آنطور که میخواهی رقم بزنی.
من دیدم آن موقع که روی باورهایم کار نکردم و احساسم بد شد مشتریانم از من دور شدند و انگار که دیگر من را نمیشناختند و مشتریان با کارهای بیارزش نزد من آمدند و من برای همان کارها هم ایدهای به ذهنم نمیرسید. اما موقعی که روی باورهایم کار کردم اعتماد به نفسم بالاتر رفت و احساسم خوب شد مشتریان خوب با کارهای با ارزش نزد من آمدند و با عشق و احترام با من رفتار کردند و ایدههای ارزشمندی برای انجام کارهایشان به ذهنم رسید مبالغ بالایی را برای انجام کارشان به من پرداخت کردند. خدا داشت کارها را انجام میداد. آن موقعی که احساسم خوب نبود آن مشتریها کجا بودند؟ پس چرا نمیآمدند؟ من همان آدم بودم با همان توانایی و تجربه و عقل. پس چرا هیچ ایده خوبی برای انجام دادن کار آنها به ذهنم نمیرسید؟ اما موقعی که حالم خوب شد خدا وارد زندگی ام شد و مشتریان را برایم آورد ایدههای فوق العاده برای انجام کارهای آنها به ذهنم رساند.
با آیاتی از سوره علق که نشان میدهد خداوند میگوید معلمت به تو یاد نداد بلکه من بودم که به تو یاد دادم دیدگاهم را به پایان میرسانم:
سلامودرود به استادعزیزم سپاسگزارم از لطف خداوشمااستادتوحیدی که بااین فایل بهم کمک کردید تا بیشتر روی قدرت خدای قدرتمندم حساب بازکنم
یک اتفاقی همین امروز افتاد که دوست داشتم دراین سایت الهی ومقدس برای خودم به یادگار بگذارمش
امروزصبح ساعت هشت ونیم بود مادرم بهم زنگ زد گفت که هرچی زنگ میزنم به همسرت جواب نمیده دلم شورافتاده یعنی براچی جوابمو یک ساعته نمیده
(همسرم صبح زودا باماشینش ازیک دامداری شیرمیاره وباید یک مسیری طولانی ازیک جاده ی خاکی رو عبورکنه)
وقتی که مادرم باهیجان و ترس این حرفو زد،من باآرامش بهش گفتم مامان جاده بارونیه احتمالا داره آهسته میاد که تو گلولای گیر نکنه،نگران نباش به وقتش جوابتو میده
یلحظه ازخودم تعجب کردم که چقدر آرامش داشتم و خودمو از حالت عادیم خارج نکردم،و با هیجانات مامانم همراهی کنم و بگم یعنی چه دلیلی داره،یک ساعت ازجاده ی پر از گلولای خارج نشده هنوز و جواب هم نمیده
اگه منِ قبل بودم،حتما یک اتفاق بدی هم تصورمیکردم و ذهنم تاناکجاآباد منو میبرد
مامانم یک ساعت فکرای وحشتناک میکرد،ولی من بابیخیالی گفتم خداخودش همه چیو به خیرمن تموم میکنه
دودقیقه بعدش دوباره مامانم بهم زنگ زد گفت که به عموت زنگ زدم گفت نگران نباشید تویه چاله گیرکرده،اومدم کمکش کنم ازچاله بیرون بیاد
یلحظه باخودم فکرکردم،گفتم اگه میخواستم به مامانم دل نگرانی بیشتر بدم،هیچوقت هم خدا هدایتش نمیکرد که بفکرش بندازه برای عموم زنگ بزنه و عموم جوابش رو بده،من چون باآرامش بهش گفتم نگران نباش چیزی نشده،و اون هم آروم شد، خدا هدایتش کردکه به عموم زنگ بزنه واون رو ازنگرانی بیرون بیاره،،این یه مورد هدایت
دوم اینکه،،به محض قطع کردن گوشی بامامانم فقط به خدا گفتم خدایا تو زورو بازو بشه به اون آدمایی که به کمک همسرم اومدن،من نگران نیستم،چون قدرت ونیروی تو بالاتر از هرماشینو تراکتوریه که اومده ماشینمون رو از چاله بیرون بکشه،خودت باقدرتت همه چیو درست کن،یعنی احساس میکنم این اتفاق افتاد که مامانم بهم زنگ بزنه و من ازخدا این درخواستو بکنم،و خدا بهم ثابت کنه که ببین یک ساعت اینا گیرکردن وکاری ازشون ساخته نیست،حالا ببین قدرت من توی یک چشم بهم زدن چیکارمیکنه…
ودوباره باارامش سرمو روی بالش گذاشتم،پنج دقیقه چرتم رفت،که دیدم همسرم بهم زنگ زد و گفت یک ساعته بامشین توچاله گیرکرده بودم همین الان تازه باتراکتور بیرونم کشیدن
بخدا یلحظه که بهم گفت،اشک ازچشمام سرازیر شد،و گفتم اون تراکتورنبود که تورو بیرون اوورد،قدرت ونیروی خدای من بود که به کمک تو اومد
یک ساعت توی چاله نتونن ماشین رو دربیارن،بعدازینکه من ازخداخواستم که معجزه ی قدرتشو نشون بده،ونشون داد،اصلا باورنکردنی بود
چون یک باران رحمت الهی داره میباره،اونقدر ماشالله به شدت میباره که توچاله گیرکردن،فقط خوده خدامیتونه امداد رس واقعی باشه
خلاصه که اینجا فهمیدم چقدر تغییرکردم و مثل مامانم رفتارنکردم،و باکمال بیخیالی همه چیو به خدا سپردم و درعرض پنج دقیقه همه چیو حل کرد،نمیدونم شایدم همون لحظه همه چیو حل کرد
میدونی استاد تو خیلی جاها خودم میفهمم اونقدر خدارو باوردارم وراحت توکل میکنم و نتیجش رو هم میبینم،ولی تو بعضی از موارد زندگیم،فکرمیکنم خدا میگه پازل معما دست خودته درست بچینشون،من فقط نظاره گرم،دیگه این اعتبارو انگار ذهنم نمیخواد بده به خدا که حتی تو چیدن پازل معما هم باید اون هدایتم کنه،تا بتونم درست کنارهم بچینمشون،اینجاست که آدم راحت گول میخوره و اجازه نمیده خدا اون پازل های زندگیشو خودش کنارهم بچینه و هدایتش کنه که الان موقع چیدن کدوم پازله
توخیلی جاهاخوب ایمانوتوکلمو نشون دادم و خدا معجزشو عالی نشون داده،توخیلی جاها هم باخودم گفتم خوب نمیشه که خدارو به زحمت بندازم بذارخودم یکارکنم،میدونی احساس بی لیاقتی میکنم قشنگ میفهمم از بی لیاقتیمه که این فکرومیکنم و احساس میکنم خدا مثه یه آدمه که اگه زیادی ازش کمک بگیرم میگه بابابسه دیگه خسته شدم یبار خودت تنهایی یکارو بکن
خدااارو اینجور مواقع درست باورنکردم که این فکرارو میکنم…
استاد یک بارون فلوریدایی و بسیار زیبابرای اولین بار بااین شدت داره میباره،هیچوقت سابقه نداشت که اینقدر شدت بارش زیادباشه،خداروصدهزاران مرتبه شکر که خداوند باران رحمتش رو برسرمون نازل کرد
اون موقعا که بارون فلوریدارو میدیدم،هیچوقت ذهنم قبول نمیکرد که یروزی بارون به این شدتو حدت تو شهرمون بباره،ولی الان خدا بهم ثابت کرد،که وقتی بخوام رحمتم رو به بندم نازل کنم،کاری ندارم کدوم قسمت از جهانم زندگی میکنه،باران رحمت و نعمتم برسرهمه ی بندگانم درسرارسر جهان جاریست،کافیه که بندم لیاقت دریافت اونو داشته باشه
سپاسگزارم ازخدای عزیزم که امروز صبح باعث شد من این کامنت پرازمعجزه رو برای خودم به یادگار بکذارم،تا یروزی اگه ذهنم میخواستم چموشی کنه،یادش بندازم خدا چطور قدرتشو در عمل بهم ثابت کرد
عاشقتونم و سپاسگزارم بابت این آگاهیهای ناب وتوحیدی،استاد بی صبرانه منتظر فایلهای بعدی توحیدی هستیم،این دست ازفایلهاتون رو تامیتونید ادامه بدید،چون واقعا تشنه ی درک و فهم وشنیدن این آگاهی هام،و مثل یک آدمی هستم که عطشان از یک کویر بی آبوعلف اومدم و تشنه ی این آگاهی های توحیدی هستم
من قبل آشنای با استاد اینطور با خدا ارتباط داشتم که وقتی گرفتار می شدم یا در نمازها و دعاهای خاص و شرایط خاص با خدا ارتباط صمیمانه می گرفتم ولی مثل استاد که لحظه به لحظه با خدا در ارتباط باشم و برای هر چیزی با خدا مشورت کنم ازش هدایت بخواهم نبودم .بعد آشنای با استاد دارم کم کم تمرین می کنم اما واقعا وقتی از خدا خواستم هدایتم کرده و کارم رو چه در مواقع گرفتاری چه مواقع غیرگرفتاری به انجام رسانده.به خصوص در رابطه با همسرم گاهی زندگیم به مو رسیده ولی پاره نشده یا سلامتی خودم و اعضا خانواده ام.
من هرجا به خودم تکیه کردم.با مغز به زمین خوردم مثل زمانیکه خدا فراموش کردم و خواستم خودم کارهام با تلاشم ,با علم و دانشم یا حتی واسطه هام کارم پیش ببرند هیچوقت به نتیجه نرسید یا وقتی به نتیجه رسید با سختی و گرفتاری و حتی با اوقات تلخی و بی احترامی پیش می رفت.
الان که فکر می کنم می فهم چرا با وجود اینکه من بیشتر اوقات که همه جوانب یک کار در نظر می گیرم و سعی می کنم به خوبی انجام بدهم اون کار انجام نمی شه یا به شکل بدی انجام می شه و من هاج و واج می مونم که چرا؟؟من که درست رفتار کردم پس چرا اینطور شد؟!!
حتی وقتی از آموزه های استاد استفاده کردم مثلاً در روابطم و رابطه با همسرم سعی کردم توجه ام به نکات مثبت آن فرد باشد,از نظر رفتار ی محترمانه ر فتار کنم و حتی قبلش روی احساس لیاقتم کار کرده باشم ,روی گفتگوهای ذهنی ام کار کردم ؛ باز نتیجه رفتاری خوبی از فرد مقابلم نگرفتم.بله من با تکبر و غرور اینکه حالا من همه قوانین فهمیدم و از هر جهت هم دارم رو خودم کار می کنم حالا روابط باید عالی باشه باید آدمها به من احترام بگذارند و….ولی اینطور نمی شه.یا گاهی که رابطه هام خوب پیش می ره ناگهان همه چیز بهم می ریزه !.
نمی دونم چقدر دیگه باید این مسیر غلط برم تا سیلی بخورم تا فراموش نکنم که خداست که کارها رو انجام می ده و اینقدر پنهان و آشکار مغرور نباشم و همه چیز به خودم نسبت ندهم.
استاد جان به قول خودتون چقدر فایلهاتون همیشه به موقع و به جا هستن
استاد من یه سالی هست که یه پراید 90 خریدم و خیلی اذیتم میکنه وچون تیبا 95 داشتم خیلی دوست دارم دوباره تیبا بخرم و کلا چند وقته که رو این موضوع زوم کردم .
داماد کوچیک ما کاسب ماشین ،
و دیشب تولد پسرش بود واسه شام دعوت بودیم واینکه خانمم میگفت تو اگه بهش بگی حتما برات ماشین تیبا میخره و ما قسطی بهش پولشو بر میگردونیم
ولی حس خوبی به این کار نداشتم واز درونم همش با خودم کلنجار میرفتم که چرا به خدا نمیگی و دوباره بهش میگفتم خوب اینم دستان خداوندن و از قانون درخواست استفاده کن ،
و شب بهش گفتم و از درون احساس حقارت میکردم و در جا فهمیدم که ….
به ازت وجلالم قسم قطع میکنم امید بنده ای که به غیر از من امید دارد
و متاسفانه من امید بستم شب هم اونجا خوابیدیم واخر شب کلی عکس تیبا دانلود کردم و یه کلیپ درست کردم و به خودم گفتم مثل چند دفعه قبل دوباره بعد از 20 الا 30 روز فرکانس میفرستم و توجه میکنم و به من ربطی نداره و جهان برام میاردش
و امروز فایل شمارو گوش کردم و کلی کیف کردم که خدارا شکر که زود خودمو پیدا کردم
و این فایل خیلی حالمو خوب ترکرد و اینکه به خدا اعتماد داشته باشم و از دل هر اتفاق بعد دنبال یه خیریتی بگردم
امروزصبح که ازخواب بیدارشدم به طورعجیبی هیچ حس وحال ،انرژی وانگیزه ای نداشتم بطوریکه ازعهده وانجام کارهای شخصی ام ناتوان بودم ودلیل این بی انگیزگی بیشترازاذیتم میکرد حتی قادرنبودم تمرین سپاسگزاری وستاره قطبی راانجام بدم
مانده بودم که چکارکنم بلافاصله به ذهنم رسید که ازطریق نشانه امروز من درسایت ازخداوند طلب هدایت کنم تاهرچه سریعتر ذهنم راکنترل کنم تااسیرنجواهها نشم وازاین بحران ناخواسته رهایی یابم
رفتم سایت وروی نشانه امروزمن کلیک کردم
سریال زندگی دربهشت قسمت 204 برام بازشد سریع فایل روازطریق تلویزیون تماشا کردم
وبلافاصله هم دیدگاه زیبا و تأثیرگزار خدیجه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت راخوندم وانگارابی بود براتش اشکم جاری شد
به طورمعجزه آسایی حالم خوب شد وباخودم بیشترفکرکردم که وقتی چنین خدای قدرتمندی دارم ودرهرلحظه درحال هدایت من است برای چه بایدنگران باشم ؟
وموضوع طوفان مایکل درشهرمکزیکو بیج که شهررادرنوردیده بود ودرادامه گزارش جالب وتاثیرگذار واشنگتن پست ازاین حادثه ومصاحبه بااهالی توحیدی شهر مکزیکو بیج کلی به من حس ایمان، قدرت ،شجاعت وازهمه مهمتر توحیدی تر بودن را منتقل کرد واین همزمانی باموضوع فایل توحیدعملی 10برام حیرت انگیز بود
و خیلی سریع کمتر ازیک ساعت به طورباورنکردنی به احساس خوب رسیدم وشروع به کارهای روزانه ام کرد حتی کارهای که چندروز به تعویق افتاده بود وتااین لحظه روز که دارم مینویسم همه چی برای من عالیییی پیش رفته است.
دراینجا باکسب اجازه ازدوست وهمراه عزیزمون ” خدیجه خانم نازنین” متن دیدگاه تاثیرگزارایشان که انگارامده بود وزبان خداشده بود وبامن صحبت میکرد رابرایتان بازنشرمیکنم زیرادوست داشتم این احساس عالییی که بادیدن این فایل فوق العاده وخوندن این متن زیبا وتاثیرگزار به من منتقل شد راباشما عزیزان همراهم به اشتراک بزارم.
متن دیدگاه:
بنام خداوند هدایتگر مهربان که عاشقانه مرا در مسیر رسیدن به خواسته هایم هدایت و حمایت می کند
سلام به استاد نازنینم و سلام به مریم بانوی عزیزم و سلام به اهالی سایت عباسمنش
استاد چقدر این قسمت زیبا بود و چه درسهای بزرگی از این فایل میشه گرفت.واقعا چجوری میشه هدایت رو تو این چند قسمت زندگی در بهشت معنی کرد، که شما یه تصمیم بگیرین برای عمل کردن به یکی از خواسته های خواهرتون در مورد خرید مایحتاج و بررسی دخل و خرج یه ماه یه خانواده آمریکایی متوسط و بعد برسیم به این عظمت و بزرگی خداوند که واقعا ما در برابرش هیچیم. چقدر تو این فایل خدا داشت قدرت و عظمت خودش رو به رخ می کشید و چقدر انسان احساس ناتوانی می کنه، واقعا زبانم قاصره از بیان این حسی که از این فایل گرفتم از یه طرف عظمت و بزرگی خداوند بود و ناتوانی انسان در برابر خداوند و از یه طرف قدرتی که همون خدا به انسان داده برای ساختن. برای ساختن زندگی که به صفر رسیده و به قول اون آقا میشه گفت با خاک یکسان شده.
استاد اول فیلم که صحنه های آوار رو نشون میداد و تو همون آوار خونه هایی دیده میشد که تقریبا سالم بودن و خونه دوطبقه همین آقا که گفت تنها خونه ای بود در محله مان که یا هنوز آنجا بود یا خسارت قابل توجهی ندیده بود و وقتی مثبت اندیشی اون آقا رو دیدم که چجوری به همه امید میداد و می گفت باید چیزی پیدا کنید که به شما قدرت بدهد و می گفت وقتی صبح از خواب بیدار میشیم باید مثبت اندیش باشیم، داشتن نگرش مثبت همه چیز است این نکته تو ذهنم مرور شد که وقتی تو سعی کنی حالتو تو هر شرایطی خوب کنی فارغ از اینکه چه اتفاقی افتاده تو از بدنه جامعه و اتفاقاتی که برای اونا میفته جدا میشی و چقدر سالم بودن خونه این آقا تو دل این طوفان برای من درس داشت. دقیقا یاد جمله های شما در مورد طوفان نوح افتادم که اونایی که در مدار درست بودند نجات یافتند
نکته زیبایی که دیدم این بود اونا با دیدن هم نیومدن بگن چقدر بدبختیم و زار بزنن، و همش می گفتن خدارو شکر یه قسمتی از خونه مون مونده، یا حتی آقای رندی گفت من هنوز لباسهامو دارم و چقدر یاد میده بهم که توجه کنم به نکات مثبت و داشته هام، نه اینکه بشینم برای چیزهایی که از دست دادم زار بزنم.
نکته بعدی این بود که اونا نیومدن جلوی دوربین و بگن دولت برای ما باید اینکارو بکنه، اونکارو بکنه، بجاش می گفتن کاری که باید بکنیم اینه که استقامت داشته باشیم و آسان بگیریم تا از این شرایط بگذریم.
قسمت خیلی قشنگش اونجایی بود که رندی گفت خدا مارو بیدار کرد و گفت وقت رفتنه و ما رفتیم، واقعا ایمان این مرد ستودنیه، که اینقدر در برابر خداوند تسلیم بود و از هدایتش پیروی کرده که باعث شده زنده بمونن. اگه فکر میکرد که اگه تو خونه بمونه بهتر میتونه جون خودش و خانواده شو حفظ کنه و ابلهانه س که وقتی طوفان در راهه تو از خونه بزنی بیرون، قطعا طبق گفته خودش جاش تو اون آوارها بود. واقعا تحسین برانگیز بود این آقای رندی، که اینقدر شخصیتش قوی و بزرگ بود که دوستش میگفت با وجود رندی ما نیازی به لیفتراک نداریم
چیزی که من از خرابی و آوار اینجور وقایع تو فیلمها و گزارشها دیدم همش ضجه و ناله و التماسه که یه کسی پیدا بشه برای ما یه کاری بکنه. البته که داشتن ابمان تو این شرایط واقعا کار سختیه و من نمیتونم بگم که بهتر از این عمل خواهم کرد یا نه، اما تو تمام گزارشهایی که از حوادث طبیعی کشورم دیدم همین بود که مردم منتظرن تا دیگران برای اونا یه کاری بکنن و یه جور حس دلسوزی رو به مردم القا کنن. اما تو این آدمها من همچین چیزی که ندیدم هیچ، یه جور اعتماد به خودشون که میتونن اوضاع رو درست کنن دیدم. و واقعا توحیدی که این آدمها دارن تو رفتارشون دیده میشه و من بی اندازه ایمان و یکتاپرستی مردم آمریکا رو تحسین می کنم. بیخود نیست که شعارشون we god in trust بوده و هست چون این آدمها خدا رو از عمق وجودشون باور دارن. و من باید ازشون یاد بگیرم ذره ذره توحیدی بودن رو…….
جمله هایی که تو این فایل خیلی برام مهم بودن و از هر کدوم میشد قانونمندی رو تو رفتار و گفتار این آدمها پیدا کرد رو برای خودم یاد آوری می کنم..
وقتی صبح بیدار میشیم باید مثبت اندیش باشیم، داشتن نگرش همه چیز است( یاد آوری قانون حال خوب=اتفاقات خوب)
بی خیالی و آسان گرفتن چیزیه که میتواند شمارو از این شرایط سخت عبور دهد( توکل و سپردن کارها به خدا، منو یاد فایل شعر پروین انداخت. که گفت آسان گیر کارها)
شما باید چیزی پیدا کنید که قدرت بگیرید( تمرکز بر نکات مثبت و دادن حس خوب به دنیا)
من معتقدم که ما میتوانیم( ایمان به خدا و اعتماد به نفس)
خدا شما را حفظ کند ( دادن حس خوب به جهان)
از این شرایط هم گذر می کنیم (ایمان و امید به آینده)
وقتی مادر طبیعت را عصبانی کنی بهتر درسهایت را میگیری، مادر طبیعت به شما نشان میدهد که چقدر ضعیف هستید ( دیدن خداوند در همه جا و همه چی)
حرکت کردن و استقامت کردن تنها کاریست که میتوانم انجام دهم ( ایمان به خداوند و توکل و آرامش)
ما حلش می کنیم، ما راهی پیدا می کنیم ( اعتماد به نفس و توکل)
یعنی تو تک تک جملاتشون میشد توکل به خداوند و قدرت درونی شون رو حس کرد.
یاد جمله شما افتادم که گفتین باور کنین هرکی هرجا هست جای درستشه و این یعنی عدل خداوند و اینهمه نعمت و ثروت کشور آمریکا داره نشون میده که جهان چقدددر دقیق عمل می کنه و چقدر همه چیه این دنیا سرجاشه. خدا رو شکر می کنم که جاهل از دنیا نرفتم و این واقعیتها رو تو زندگی دنیام دارم درک می کنم. و انشاالله بتونم در رفتارم هم این ایمان رو نشون بدم و این لازمش کار کردن مداوم روی خودمه.
و چقدر خونه های ساخته شده جدید زیبا و جذاب و خوشگل و خوشرنگ بودن و من چقدر از دیدنشون لذت بردم. چه معماری دوست داشتنی داشتن و چقدر اون تضاد باعث شده که خونه ها محکم تر و اصولی تر ساخته بشه و حتی کابلهای برق که از زیر زمین کشیده شده باعث امنیت و زیبایی بیشتر شهر میشه.واقعا که جهان با هر تضاد گسترش پیدا می کنه.
و خدارو شکر می کنم برای این پویایی طبیعت و دنیای مادی، فکر کنین اگه قرار بود تو این اتفاق همه چی استپ میخورد، حتی تصورش هم غیر ممکنه و میدونیم و برامون بدیهیه که بعد از این اتفاق دوباره خونه ها ساخته میشه و همه چی روبراه میشه. پس باید این باور رو در خودم نهادینه کنم که جهان همواره در حال پیشرفته و خداوند عاشق اینه که من بعنوان جزیی از این جهان پیشرفت کنم.
و چقدر دیدن اون درختهایی که اول فایل بقول شما مثل مداد تمام شاخ و برگاشون و حتی پوسته تنه شون کنده شده بود و آخر فایل میدیدم که شاخه های جوون و برگهای جدید داشتن همین نکته رو تو ذهنم پرررنگتر کرد که جهان همواره در حال پیشرفته.
استاد جان بابت تصاویر زیبای دریا و اون ساحل زیبای سفید رنگ سپاسگزارم. بعد از طوفان و تماشای اون صحنه ها خدایی دیدن این زیباییهای بهشتی و آرامش دریا روح آدمو نوازش میده. خصوصا دیدن امواج و اون کفی که میومد تو ساحل خیلی خیلی زیبا و دلنشین بود. عاشقتونم استاد جان و مریم عزیزم️️
وقتی این آرامش و از نو ساخته شدن رو نشون دادین این آیه تو ذهنم تکرار میشد
الیس الله بکاف عبده
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست
از خدا میخوام هر روز تو مسیر توحید به درک بهتری برسیم و قدرتمندتر بشیم.
خداوندا من به هر خیری که از تو برسد محتاجم، هدایتم کن الله مهربانم️
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز ، روز عشق روز ولنتاین مبارکتون باشه
همونطور که خودتون اشاره کردید، هر فایلی که تهیه میکنید و میذارید روی سایت، برای خیلی از دوستان و همینطور برای خودم جوابی هست برای سوال اون لحظه؛ بعد از آشنایی با شما بارها پیش اومده یه سوالی داشتم و دنبال جوابش بودم و بدون اینکه بدونم هدایت شدم سایتو باز کردم ویدیویی از شما دیدم و جوابشو همون لحظه گرفتم، خیلی واسم غیر منتظره بود ، وقتی این الگو چندبار تکرار شد فهمیدم شانسی این اتفاق نیفتاده و من وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و آرامش بیشتری دارم و توکل بیشتری به خداوند دارم ، دارم اجازه میدم خداوند هدایتم کنه ، الهاماتو دریافت میکنم و صدای خداوندو میشنوم
قدرت دادن به خداوند تو ذهنمون باعث میشه تواضع بیشتری داشته باشیم و بدونیم که هر چیزی داریم از این بدن سالم از سقف بالای سر از شغل و درآمد از استعداد و مهارت از خونواده و دوستان همه و همه از سمت خداوند برای ما هستن، ما برای هیچکدومش کاری نکردیم و هیچوقت نمیتونیم لطف و مهربونی خدارو جبران کنیم، بارها و بارها باید به خودمون یاد آوری کنیم که این هرچه داریم از خداست، هر خیری تو زندگی مون هست از خداست و هر چیزی رو از دست دادیم یا به دست نیاوردیم از سمت خودمونه ، نعمت و برکت خداوند همیشه وجود داره و باران رحمت خداوند داره میباره این ما هستیم با باورهامون با توکلمون با ایمانمون ظرف وجودیمونو میتونیم بزرگ کنیم تا نعمت بیشتری دریافت کنیم
اونجا که خدا میگه سپاسگزار باشید تا من شما را بیفزایم
خودم همیشه سعی میکنم به خاطر داشته باشم و روی خودم کار کنم تا بدونم هرچی دارم از خدا دارم
این جمله رو سعی میکنم خیلی تکرار کنم، خدایا من به هر خیری از سمت تو بهم برسه محتاجم
جمله ای که خیلی رو من تاثیر گذاشته و باعث میشه آرام تر باشم
در مورد زورگویی یا نادیده گرفتن حق ضعیف تر از خودم یادمه از بچگی من تو این وادی نبودم و سعی میکردم به ضعیف از خودم زور نگم اذیتش نکنم،
در مورد غرور باید بگم قبلا یه سری غرور های نابجا داشتم و همون ها باعث میشد من ضربه بخورم و حتی باعث شد یکسری نعمت هارو از دست بدم، ولی به لطف الله مهربان و آموزه های شما دارم روی خودم کار میکنم و یادم میارم که باید هر روز بهتر و بهتر باشم
در کل باید بگم ما زود فراموشمون میشه این خداونده که داره کارهارو برامون انجام میده ، همین نعمت سلامتی مگه ما برای تپیدن قلبمون چه کار میکنیم؟ مگه ما برای دیدن چشمامون چه کار میکنیم؟ مگه ما قدرتی داریم ؟ همینا کافیه متوجه بشیم قدرت فقط از آن خداست همیشه به خودمون یادآوری کنیم و در مقابل خداوند متواضع باشیم
سپاسگزارخداوند هستم که مارو هدایت میکنه از شما ممنونم به خاطر یادآوری این قدرت بی کران و خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از انزدیک ببینمتون
به سال های گذشته ک نگاه میکنم به 9 سال پیش از وقتی ک یادم میاد در پی تو بودم و هستم ولی غافل از اینکه تو هر لحظه کنارم بودی و من نمیدیدم غافل از اینکه همیشه هوامو داشتی و نمیدیدم فقط کافی بود چشمم رو میبستم و با قلبم نگات میکردم،با قلبم بهت گوش می دادم با قلبم، با قلبم ،با قلبم، جایی که خونه تو اونجاست.
تو زندگیم پستی بلندی های زیادی داشتم پستی بلندی هایی ک میتونست باعث سقوط همیشگی من بشه و دیگه اجازه بلند شدن بهم نده ولی تو دقیقا تو تاریک ترین و تنهاترین نقطه فریاد رسم شدی دقیقا زمانی که قلبم به صدا در اومد و گفت آیا فریاد رسی هست که به فریادم برسه؟آیا کسی هست که کمکم کنه؟
و تو دقیقا همون لحظه به فریادم رسیدی همون لحظه کمکم کردی و منو از تاریک ترین و سرد ترین جای زندگیم بلند کردی با مهرت وجود سرد و بی روح منو گرم کردی با قدرتت در وجود من قدرت قرار دادی ک دوباره وایسم ک دوباره شروع کنم ک دوباره به خودم بگم خدا هست.خدایی ک هر لحظه هست،ک تو رو هیچ وقت رها نکرده.
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿6﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (6)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿7﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (7)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿8﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (8)
ولی قبل از این حرفا وعده خوشنودی دادی گفتی ک بزودی نعمت عطا خواهی کرد
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسندگردى (5)
این ها ارامش بخش قلبی هست ک در سینه میتپد اینا ارامش بخش وجودی هست ک فراموش کاره ک یادش میره اگه نعمتی در زندگی داره از تو داره از تویی که فرمانروای جهانیان هستی از تویی که بینهایت بخشنده و مهربانی.
خداوندا همیشه یار و یاورم باش خداوندا مگر نه اینکه تو مونس کسی هستی که مونسی ندارد مگر نه اینکه گفتی رهایم نکردی پس چه کسی لایق تر و بهتر از تو برای همدم و مونس شدن.
امده بودم اینجا بهر ثروت ولی چه ثروتی بالاتر از این که تو را یافتم تویی که هم بالا هستی هم پایین،تویی که هم روز هستی هم شب،تویی که هم سرد هستی هم گرم همه چیز تو هستی همه چیز،همه چیز،همه چیز.
خداوندا مونسم باش تا هر لحظه از وجود پر مهرت وجودم آرام گیرد خداوندا نگذار لحظه ای قلبم بی یاد تو بتپد خداوندا من جز تو یاری ندارم یار و یاورم باش.
برای نوشتن این دل نوشته از خداوند هدایت خواستم بهش گفتم بهم چیز هایی بگو که هر وقت غمگین شدم که هر وقت نجواهای شیطان سراغم اومد با خوندنش آروم بشم با خوندش قلبم ارامش بگیره و هر کسی هم که خوند قلبش آروم بگیره.خدایا شکرت.
از خداوند میخوام ک ما رو هدایت کنه به راه راست راه کسانی ک به آنها نعمت داده.
اول بگم که من اصلا تا قبل از آشنایی با این مباحث و آگاهی ها اصلا نمیدونستم خدا چی هست، میگفتم که اون یه فردیه اونور دنیا و من اینورم، چه برسه به اینکه من بخوام باهاش ارتباط داشته باشم، از ترس قرآن میبوسیدم بجای اینکه به متنش روجوع کنم ، خدا کجا بود، خدا من رو آفریده که بدبختی و عذاب بکشم.و تازه بعد از این چند سالی که این آگاهی ها رو گوش میدم تازه چند روزه که متوجه شدم که رابطه من با خداوند از طریق باورهام برقرار میشه و خداوند از طریق باورهای من کارهای من رو انجام میده ، و این رو هم خودش اینطور طراحی کرده ، و اولین باری هست که بخاطر انسان بودنم خدارو شکر میکنم که چقد من رو دوست داشته که خالق و انسان خلق شدم.
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
البته اینها رو الان میفهمم که هدایت بوده ، اون موقع فک میکردم که من خودم علامه دهر هستم و همه چیز دان هستم.البته همین الانم همینم
1- وقتی که من با گوش دادن به آگاهی های ثروت 1 از کارخونه قبل که محیط امنم بود بدون دونستن اینکه قدم بعدی چیه زدم بیرون ، به صورت کاملا اتفاقی هدایت شدم به یه تماس تلفنی به دوستم که اون من رو معرفی کرد به جایی که هستم و چقد جایگاه جدید برای من رشد و پیشرفت و عزت و احترام داشت و میدیدم که خداوند چطور مسیر رو برام باز کرد، تمام شرایط و اتفاقات و انسان ها دلهاشون برای من نرم شد. و دقیقا احساس یوسف رو داشتم اونجا، و الانم با توجه به همون مسیر قبل ، میخوام از این محیط امن هم خارج بشم
2- تو همون کارخونه ، از دستگاهی که تو زندگیم هم ندیده بودم ، و دقیقا اونجا واقعا الهام رو متوجه شدم که گفت چکار کن و چطور برنامه رو بنویس و من نوشتم و انقلابی در اون کارخونه ایجاد شد که جایگاه من هزار برابر بالاتر رفت
3- خرید ماشینم توسط یه الهام نسبت به باورهای اون موقع ام بود ، که من باور داشتم با قسط باشه ولی قسطش کم باشه ، و دقیقا همینم شد.
4- خرید زمینم همینطور بود یه دفعه ایده ای اومد که برو زمین بخر و من رفتم و این کارو کردم و بعدش زمین متری 90 هزارتومن شد متری یک میلیون تومان در عرض شش ماه
5- آشنا شدنم با سایت استاد، و تغییر زندگیم در تمام ابعاد به اندازه کارکردنم دقیقا هدایتی بود
6- آشنا شدنم برای یادگیری زبان به شیوه کاملا علمی و جدید که واقعا دارم از آموزش لذت میبرم کاملا هدایتی بود
7- آشنایی با همسرم و ازدواج ما کاملا هدایتی بود
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
دقیقا برای کار کردنم دست خداوند در زمان و مکان مناسب به من رسید و باعث شد که من شروع به کار کنم
موقع ازدواجم که واقعا میدیدم که درها چطور باز میشه و آدم ها چطور دارن برای کمک کردن به من می آمدن
موقع تحصیلم در دانشگاه دقیقا دقیقه آخر تمام کارها درست میشد
موقع خرابی وسیله ام میدیدم که دستان خداوند چطور دارن کمکم میکنن
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
بچه دار شدن ما دقیقا هدیه بی دریغ خداوند به ما بود که من اول از بچه خوشم نمی آمد ولی الان یکی از زباترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی من دیدن فرزندم هست
موقع که من فک میکردم که بعد از آمدن از کار بیرون بیچاره میشم هیچ اتفاقی نیفتاد و خداوند مسیر رو برام باز کرد
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
من تقریبا در تمامی مراحل زندگیم یا فک کردم که مردم یه کاری برای من کردن یا فک کردم خودم یه کاری کردم یا دعای خیر مادر برای من کاری کرده
نمونه بارزش برای من شرک هست که ، هیچ وقت خدا رو به عنوان منبع ندیدم، به عنوان یه جلاد که اگر گناه کنی بیچاره ای ، و بخاطر اون همیشه بچه سربه زیری بودم
الان ذهنم میگه یه چا تا مطلب نوشتی ، اینا بدرد نمیخوره باید خیلی کامل بنویسی
ولی از زمانی که این فایل رو گوش دادم و اینکه فک کردم به سوالات انگار دارم طور دیگه ای فک میکنم و انگار درونم یه چیزی جا افتاد و برام منطقی تر شد که خداوند داره الهام میکنه و هدایت میکنه ، فقط باید تو تسلیم باشی
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم مهربان و دوستان مهربانم در این سایت. اینکه خداوند کارها را انجام میدهد را کسی میتواند درک کند که افسردگی را با تمام وجودش احساس کرده و تا شدیدترین حالت افسردگی پیش رفته است. من این را تجربه کردم زمانی که آنقدر احساسم بد بود و آنقدر رابطه ام با خدای درونم ضعیف شده بود که مثل یک جسد روی زمین افتاده بودم و حتی توانایی راه رفتن و تکان خوردن و صحبت کردن را هم نداشتم. یکبار چند روز پشت سر هم تمرکزم را روی این گذاشتم که قیمت سهام و سکه را بررسی کنم. البته موضوع این است که آن قدر احساس ارزشمندیام پایین بود که فکر میکردم تنها راه موفقیت مالی ام تغییر قیمت سهام و سکه است. ارزش قائل نشدن به توانایی هایم و شرک ورزیدن و قدرت دادن به دیگران در زندگی ام و احساس وابستگی به دیگران و تصمیمات آنها و تواناییهای آنها باعث میشد که من مدام قیمت سکه و بورس را بررسی کنم. چند روز که این کار را کردم یک روز صبح از خواب بلند شدم و دیدم که احساسم آنقدر بد است و افسردهام که نمیتوانم از جایم تکان بخورم. به من گفتند که چرا بلند نمیشوی سر کارت بروی. نمیتوانستم جوابشان را بدهم. انرژی برای حرف زدن نداشتم. آنها موضوع را نمیفهمیدند و از دستم عصبانی بودند بعد از مدتی مقداری حالم بهتر شد و توانستم از جایم بلند شوم و راه بروم آن روز سر کارم نرفتم. چون نمیتوانستم کار کنم. چند بار این اتفاق برای من رخ داده. این که استاد میگوید تمام کارها را خدا انجام میدهد و روی خودت و توانایت عقلت و تجربهات حساب نکن من این موضوع را با تمام وجودم درک کردم و فهمیدم که وقتی رابطهام با خدای درونم ضعیف میشود توانایی انجام هیچ کاری را در خودم احساس نمیکنم آن وقت میفهمم که چرا خداوند به پیامبر میگوید که تو تیر نینداختی خدا تیر انداخت. چون اگر انرژی خداوند در وجود پیامبر نبود اصلاً نمیتوانست از جایش تکان بخورد چه برسد به اینکه تیر بیندازد. اما نکته مقابل افسردگی را هم دیدهام زمانی که آنقدر احساسم خوب شده که جلو کامپیوتر نشسته بودم و ایدهها مدام به ذهنم میرسید و من کارها را پشت سر هم انجام میدادم. البته خدا کارها را پشت سر هم انجام میداد. من فقط داشتم از زیباییهایی که خلق میشد لذت میبردم. استاد در یکی از فایلهایش گفت من و خدا با هم تقسیم کار کردهایم. وظیفه من این است که لذت ببرم و وظیفه خدا این است که کارها را انجام دهد . تقسیم کارمان به این شکل است. کاری که من کرده بودم شجاعت و ایمان و اقدام کردن بود. اگر به تواناییهای خودم ایمان نداشتم و به آنها ارزش قائل نبودم و اگر به خدای خودم اعتماد نداشتم و هدایتش را باور نداشتم نمیرفتم ایدههایی که به ذهنم میرسید را پیاده کنم. بعد آنقدر کار زیبا و فوق العاده میشد که تحسین همه را بر میانگیخت. ایدهها آنقدر پشت سر هم به ذهنم میرسیدند که اصلاً من نمیرسیدم آنها را انجام دهم. موقعی که حضور خداوند در قلب و ذهنم را با تمام وجودم احساس میکردم و آن وقت میفهمیدم که خدا برای من کافی است. من کارها را انجام نمیدهم و دیگران کارها را انجام نمیدهند. آن دیگرانی که روی کمک و حمایت آنها حساب کردهام کارهایشان را خدا برایشان انجام میدهد. از خودشان هیچ انرژی و توانایی ندارند.
آن موقع که یک نوزاد ناتوان در آغوش پدر و مادرت بودی و نه توانایی حرف زدن نه راه رفتن نه هیچ توانایی دیگری نداشتی چه کسی از تو نگهداری کرد؟ خدا بود. خدا عشق تو و محبت تو را به دل پدر و مادرت انداخت و دل آنها را به سمت تو نرم کرد که به تو غذا بدهند و فضای زندگی و پوشاک برای تو فراهم کنند. بعد خدا بدن تو را رشد داد و تو را به سمت تجربیات مختلف هدایت کرد و قدرت یادگیری و تفکر به تو داد و قوانین ثابت برای زندگی ات وضع کرد و آنها را به تو شناساند و قدرت خلق زندگیت را به تو داد تا زندگی ات را آنطور که میخواهی رقم بزنی.
من دیدم آن موقع که روی باورهایم کار نکردم و احساسم بد شد مشتریانم از من دور شدند و انگار که دیگر من را نمیشناختند و مشتریان با کارهای بیارزش نزد من آمدند و من برای همان کارها هم ایدهای به ذهنم نمیرسید. اما موقعی که روی باورهایم کار کردم اعتماد به نفسم بالاتر رفت و احساسم خوب شد مشتریان خوب با کارهای با ارزش نزد من آمدند و با عشق و احترام با من رفتار کردند و ایدههای ارزشمندی برای انجام کارهایشان به ذهنم رسید مبالغ بالایی را برای انجام کارشان به من پرداخت کردند. خدا داشت کارها را انجام میداد. آن موقعی که احساسم خوب نبود آن مشتریها کجا بودند؟ پس چرا نمیآمدند؟ من همان آدم بودم با همان توانایی و تجربه و عقل. پس چرا هیچ ایده خوبی برای انجام دادن کار آنها به ذهنم نمیرسید؟ اما موقعی که حالم خوب شد خدا وارد زندگی ام شد و مشتریان را برایم آورد ایدههای فوق العاده برای انجام کارهای آنها به ذهنم رساند.
با آیاتی از سوره علق که نشان میدهد خداوند میگوید معلمت به تو یاد نداد بلکه من بودم که به تو یاد دادم دیدگاهم را به پایان میرسانم:
ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ.(3)
ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩ،(4)
ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻴﺎﻣﻮﺧﺖ.(5)
ﺣﻘﺎ ﻛﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ،(6)
ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻴﻨﺪ.(7)
به نام خداوند قدرتمندبرتمامی امور
سلامودرود به استادعزیزم سپاسگزارم از لطف خداوشمااستادتوحیدی که بااین فایل بهم کمک کردید تا بیشتر روی قدرت خدای قدرتمندم حساب بازکنم
یک اتفاقی همین امروز افتاد که دوست داشتم دراین سایت الهی ومقدس برای خودم به یادگار بگذارمش
امروزصبح ساعت هشت ونیم بود مادرم بهم زنگ زد گفت که هرچی زنگ میزنم به همسرت جواب نمیده دلم شورافتاده یعنی براچی جوابمو یک ساعته نمیده
(همسرم صبح زودا باماشینش ازیک دامداری شیرمیاره وباید یک مسیری طولانی ازیک جاده ی خاکی رو عبورکنه)
وقتی که مادرم باهیجان و ترس این حرفو زد،من باآرامش بهش گفتم مامان جاده بارونیه احتمالا داره آهسته میاد که تو گلولای گیر نکنه،نگران نباش به وقتش جوابتو میده
یلحظه ازخودم تعجب کردم که چقدر آرامش داشتم و خودمو از حالت عادیم خارج نکردم،و با هیجانات مامانم همراهی کنم و بگم یعنی چه دلیلی داره،یک ساعت ازجاده ی پر از گلولای خارج نشده هنوز و جواب هم نمیده
اگه منِ قبل بودم،حتما یک اتفاق بدی هم تصورمیکردم و ذهنم تاناکجاآباد منو میبرد
مامانم یک ساعت فکرای وحشتناک میکرد،ولی من بابیخیالی گفتم خداخودش همه چیو به خیرمن تموم میکنه
دودقیقه بعدش دوباره مامانم بهم زنگ زد گفت که به عموت زنگ زدم گفت نگران نباشید تویه چاله گیرکرده،اومدم کمکش کنم ازچاله بیرون بیاد
یلحظه باخودم فکرکردم،گفتم اگه میخواستم به مامانم دل نگرانی بیشتر بدم،هیچوقت هم خدا هدایتش نمیکرد که بفکرش بندازه برای عموم زنگ بزنه و عموم جوابش رو بده،من چون باآرامش بهش گفتم نگران نباش چیزی نشده،و اون هم آروم شد، خدا هدایتش کردکه به عموم زنگ بزنه واون رو ازنگرانی بیرون بیاره،،این یه مورد هدایت
دوم اینکه،،به محض قطع کردن گوشی بامامانم فقط به خدا گفتم خدایا تو زورو بازو بشه به اون آدمایی که به کمک همسرم اومدن،من نگران نیستم،چون قدرت ونیروی تو بالاتر از هرماشینو تراکتوریه که اومده ماشینمون رو از چاله بیرون بکشه،خودت باقدرتت همه چیو درست کن،یعنی احساس میکنم این اتفاق افتاد که مامانم بهم زنگ بزنه و من ازخدا این درخواستو بکنم،و خدا بهم ثابت کنه که ببین یک ساعت اینا گیرکردن وکاری ازشون ساخته نیست،حالا ببین قدرت من توی یک چشم بهم زدن چیکارمیکنه…
ودوباره باارامش سرمو روی بالش گذاشتم،پنج دقیقه چرتم رفت،که دیدم همسرم بهم زنگ زد و گفت یک ساعته بامشین توچاله گیرکرده بودم همین الان تازه باتراکتور بیرونم کشیدن
بخدا یلحظه که بهم گفت،اشک ازچشمام سرازیر شد،و گفتم اون تراکتورنبود که تورو بیرون اوورد،قدرت ونیروی خدای من بود که به کمک تو اومد
یک ساعت توی چاله نتونن ماشین رو دربیارن،بعدازینکه من ازخداخواستم که معجزه ی قدرتشو نشون بده،ونشون داد،اصلا باورنکردنی بود
چون یک باران رحمت الهی داره میباره،اونقدر ماشالله به شدت میباره که توچاله گیرکردن،فقط خوده خدامیتونه امداد رس واقعی باشه
خلاصه که اینجا فهمیدم چقدر تغییرکردم و مثل مامانم رفتارنکردم،و باکمال بیخیالی همه چیو به خدا سپردم و درعرض پنج دقیقه همه چیو حل کرد،نمیدونم شایدم همون لحظه همه چیو حل کرد
میدونی استاد تو خیلی جاها خودم میفهمم اونقدر خدارو باوردارم وراحت توکل میکنم و نتیجش رو هم میبینم،ولی تو بعضی از موارد زندگیم،فکرمیکنم خدا میگه پازل معما دست خودته درست بچینشون،من فقط نظاره گرم،دیگه این اعتبارو انگار ذهنم نمیخواد بده به خدا که حتی تو چیدن پازل معما هم باید اون هدایتم کنه،تا بتونم درست کنارهم بچینمشون،اینجاست که آدم راحت گول میخوره و اجازه نمیده خدا اون پازل های زندگیشو خودش کنارهم بچینه و هدایتش کنه که الان موقع چیدن کدوم پازله
توخیلی جاهاخوب ایمانوتوکلمو نشون دادم و خدا معجزشو عالی نشون داده،توخیلی جاها هم باخودم گفتم خوب نمیشه که خدارو به زحمت بندازم بذارخودم یکارکنم،میدونی احساس بی لیاقتی میکنم قشنگ میفهمم از بی لیاقتیمه که این فکرومیکنم و احساس میکنم خدا مثه یه آدمه که اگه زیادی ازش کمک بگیرم میگه بابابسه دیگه خسته شدم یبار خودت تنهایی یکارو بکن
خدااارو اینجور مواقع درست باورنکردم که این فکرارو میکنم…
استاد یک بارون فلوریدایی و بسیار زیبابرای اولین بار بااین شدت داره میباره،هیچوقت سابقه نداشت که اینقدر شدت بارش زیادباشه،خداروصدهزاران مرتبه شکر که خداوند باران رحمتش رو برسرمون نازل کرد
اون موقعا که بارون فلوریدارو میدیدم،هیچوقت ذهنم قبول نمیکرد که یروزی بارون به این شدتو حدت تو شهرمون بباره،ولی الان خدا بهم ثابت کرد،که وقتی بخوام رحمتم رو به بندم نازل کنم،کاری ندارم کدوم قسمت از جهانم زندگی میکنه،باران رحمت و نعمتم برسرهمه ی بندگانم درسرارسر جهان جاریست،کافیه که بندم لیاقت دریافت اونو داشته باشه
سپاسگزارم ازخدای عزیزم که امروز صبح باعث شد من این کامنت پرازمعجزه رو برای خودم به یادگار بکذارم،تا یروزی اگه ذهنم میخواستم چموشی کنه،یادش بندازم خدا چطور قدرتشو در عمل بهم ثابت کرد
عاشقتونم و سپاسگزارم بابت این آگاهیهای ناب وتوحیدی،استاد بی صبرانه منتظر فایلهای بعدی توحیدی هستیم،این دست ازفایلهاتون رو تامیتونید ادامه بدید،چون واقعا تشنه ی درک و فهم وشنیدن این آگاهی هام،و مثل یک آدمی هستم که عطشان از یک کویر بی آبوعلف اومدم و تشنه ی این آگاهی های توحیدی هستم
یاحق..
به نام خداوند
سلام خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته بزرگوار
سلام خدمت تک تک دوستان
بنده سه سالگیم مادرمو از دست دادم
و تقریبا از همون اوایل زندگی متوجه شدم که دستان خداوند در تمام مراحل زندگی من کارهامو پیش می بره
درس خوندن من ،اشتغالم خرید ملکهام همه وهمه کار خداوند بوده
اما به مرور من شروع کردم به ناسپاسی و بی توجهی و قانون شکنی و عدم خشوع در برابر خداوند
که خداوند مهربان به راههای مختلف اساسی گوشمو پیچوند .
و از یه جایی به بعد کم اوردم و گفتم خدایا غلط کردم
و کمکم کن
اونوقت استاد بزرگوار رو در مسیرم قرار داد
و فهمیدم که چقدر روشهام اشتباه بوده
خدایا از بابت اینهمه اگاهی های عالی که استاد بزرگوار دست و دلبازانه در اختیار ما قرار می دهند از تو ممنونم
کار به جایی رسیده بود که خودمو همه کاره می دونستم و جفتک می نداختم
و خدا له کرد منو
این فایل بسیار روشنگر هست و تمام اشتباهاتم جلوی چشمم میاد
به خدا اصلا متوجه نشدم کی استخدام شدم
بعدها افراد که به سختی استخدام می شدن
فهمیدم ای دل غافل خدا چقدر دستمو گرفت و راحت استخدام شدم
بعد خرید خونمون
اخیرا خرید خودرو که بسیار بسیار کمکم کرد
خدایا همه چیز تویی و من هیچم
سلام خدمت استاد عزیز
من قبل آشنای با استاد اینطور با خدا ارتباط داشتم که وقتی گرفتار می شدم یا در نمازها و دعاهای خاص و شرایط خاص با خدا ارتباط صمیمانه می گرفتم ولی مثل استاد که لحظه به لحظه با خدا در ارتباط باشم و برای هر چیزی با خدا مشورت کنم ازش هدایت بخواهم نبودم .بعد آشنای با استاد دارم کم کم تمرین می کنم اما واقعا وقتی از خدا خواستم هدایتم کرده و کارم رو چه در مواقع گرفتاری چه مواقع غیرگرفتاری به انجام رسانده.به خصوص در رابطه با همسرم گاهی زندگیم به مو رسیده ولی پاره نشده یا سلامتی خودم و اعضا خانواده ام.
من هرجا به خودم تکیه کردم.با مغز به زمین خوردم مثل زمانیکه خدا فراموش کردم و خواستم خودم کارهام با تلاشم ,با علم و دانشم یا حتی واسطه هام کارم پیش ببرند هیچوقت به نتیجه نرسید یا وقتی به نتیجه رسید با سختی و گرفتاری و حتی با اوقات تلخی و بی احترامی پیش می رفت.
الان که فکر می کنم می فهم چرا با وجود اینکه من بیشتر اوقات که همه جوانب یک کار در نظر می گیرم و سعی می کنم به خوبی انجام بدهم اون کار انجام نمی شه یا به شکل بدی انجام می شه و من هاج و واج می مونم که چرا؟؟من که درست رفتار کردم پس چرا اینطور شد؟!!
حتی وقتی از آموزه های استاد استفاده کردم مثلاً در روابطم و رابطه با همسرم سعی کردم توجه ام به نکات مثبت آن فرد باشد,از نظر رفتار ی محترمانه ر فتار کنم و حتی قبلش روی احساس لیاقتم کار کرده باشم ,روی گفتگوهای ذهنی ام کار کردم ؛ باز نتیجه رفتاری خوبی از فرد مقابلم نگرفتم.بله من با تکبر و غرور اینکه حالا من همه قوانین فهمیدم و از هر جهت هم دارم رو خودم کار می کنم حالا روابط باید عالی باشه باید آدمها به من احترام بگذارند و….ولی اینطور نمی شه.یا گاهی که رابطه هام خوب پیش می ره ناگهان همه چیز بهم می ریزه !.
نمی دونم چقدر دیگه باید این مسیر غلط برم تا سیلی بخورم تا فراموش نکنم که خداست که کارها رو انجام می ده و اینقدر پنهان و آشکار مغرور نباشم و همه چیز به خودم نسبت ندهم.
درود بر شما استاد عباس منش فرستاده ی خدا تو زندگیم
از وقتی که سعی کردم جایگاه توحید رو تو زندگیم درک کنم و فالو کنم خدا رو با آرامش و زیباتر زندگی میکنم
مرداد همین امسال بود که آنقدر فشارها بهم اومد تو همه ی زمینه ها از که بس که تقلا کردم و به غیر خدا دل بستم
خالصانه از خدا خواستم کمکم کنه و راه درست رو بهم نشون بده
خیلی زود من رو با استاد عباس منش آشنا کرد
من یه معلمم همیشه آموزش میدیدم تا قبل آشنایی با استاد تا بهتر آموزش بدم و رو خودم هم سعی میکردم کار کنم
ولی انگار اون آموزش ها عمیق نبود
دستان خداوند استاد عباس منش رو به زندگیم آورد
که حرفهایش درست نشست وسط قلبم و حسش کردم با تمام وجودم در زمان درستش
فقط میتونم بگم خدایا تو چقدر خدایی بلدی
و ما چقدر بندگی بلد نیستیم
خدایا کمکم کن که فقط تو رو بپرستم و فقط از تو کمک بخوام
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدای که هرچه دارم از اوست
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام خانواده عزیزم
استاد جان به قول خودتون چقدر فایلهاتون همیشه به موقع و به جا هستن
استاد من یه سالی هست که یه پراید 90 خریدم و خیلی اذیتم میکنه وچون تیبا 95 داشتم خیلی دوست دارم دوباره تیبا بخرم و کلا چند وقته که رو این موضوع زوم کردم .
داماد کوچیک ما کاسب ماشین ،
و دیشب تولد پسرش بود واسه شام دعوت بودیم واینکه خانمم میگفت تو اگه بهش بگی حتما برات ماشین تیبا میخره و ما قسطی بهش پولشو بر میگردونیم
ولی حس خوبی به این کار نداشتم واز درونم همش با خودم کلنجار میرفتم که چرا به خدا نمیگی و دوباره بهش میگفتم خوب اینم دستان خداوندن و از قانون درخواست استفاده کن ،
و شب بهش گفتم و از درون احساس حقارت میکردم و در جا فهمیدم که ….
به ازت وجلالم قسم قطع میکنم امید بنده ای که به غیر از من امید دارد
و متاسفانه من امید بستم شب هم اونجا خوابیدیم واخر شب کلی عکس تیبا دانلود کردم و یه کلیپ درست کردم و به خودم گفتم مثل چند دفعه قبل دوباره بعد از 20 الا 30 روز فرکانس میفرستم و توجه میکنم و به من ربطی نداره و جهان برام میاردش
و امروز فایل شمارو گوش کردم و کلی کیف کردم که خدارا شکر که زود خودمو پیدا کردم
و این فایل خیلی حالمو خوب ترکرد و اینکه به خدا اعتماد داشته باشم و از دل هر اتفاق بعد دنبال یه خیریتی بگردم
ممنونم که وقت گذاشتین و کامنت من خوندین
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایی که هرچه داریم ازاوداریم
خدایی که همه چیز متعلق به اوست
خدایی که فرمانروای کیهان است
سلام ودرود براساتیدگراتقدرودوستان همراه
امروزصبح که ازخواب بیدارشدم به طورعجیبی هیچ حس وحال ،انرژی وانگیزه ای نداشتم بطوریکه ازعهده وانجام کارهای شخصی ام ناتوان بودم ودلیل این بی انگیزگی بیشترازاذیتم میکرد حتی قادرنبودم تمرین سپاسگزاری وستاره قطبی راانجام بدم
مانده بودم که چکارکنم بلافاصله به ذهنم رسید که ازطریق نشانه امروز من درسایت ازخداوند طلب هدایت کنم تاهرچه سریعتر ذهنم راکنترل کنم تااسیرنجواهها نشم وازاین بحران ناخواسته رهایی یابم
رفتم سایت وروی نشانه امروزمن کلیک کردم
سریال زندگی دربهشت قسمت 204 برام بازشد سریع فایل روازطریق تلویزیون تماشا کردم
وبلافاصله هم دیدگاه زیبا و تأثیرگزار خدیجه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت راخوندم وانگارابی بود براتش اشکم جاری شد
به طورمعجزه آسایی حالم خوب شد وباخودم بیشترفکرکردم که وقتی چنین خدای قدرتمندی دارم ودرهرلحظه درحال هدایت من است برای چه بایدنگران باشم ؟
وموضوع طوفان مایکل درشهرمکزیکو بیج که شهررادرنوردیده بود ودرادامه گزارش جالب وتاثیرگذار واشنگتن پست ازاین حادثه ومصاحبه بااهالی توحیدی شهر مکزیکو بیج کلی به من حس ایمان، قدرت ،شجاعت وازهمه مهمتر توحیدی تر بودن را منتقل کرد واین همزمانی باموضوع فایل توحیدعملی 10برام حیرت انگیز بود
و خیلی سریع کمتر ازیک ساعت به طورباورنکردنی به احساس خوب رسیدم وشروع به کارهای روزانه ام کرد حتی کارهای که چندروز به تعویق افتاده بود وتااین لحظه روز که دارم مینویسم همه چی برای من عالیییی پیش رفته است.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
باتشکرفراوان ازاستادعباسمنش عزیز وسایرعوامل سایت عباسمنش
دراینجا باکسب اجازه ازدوست وهمراه عزیزمون ” خدیجه خانم نازنین” متن دیدگاه تاثیرگزارایشان که انگارامده بود وزبان خداشده بود وبامن صحبت میکرد رابرایتان بازنشرمیکنم زیرادوست داشتم این احساس عالییی که بادیدن این فایل فوق العاده وخوندن این متن زیبا وتاثیرگزار به من منتقل شد راباشما عزیزان همراهم به اشتراک بزارم.
متن دیدگاه:
بنام خداوند هدایتگر مهربان که عاشقانه مرا در مسیر رسیدن به خواسته هایم هدایت و حمایت می کند
سلام به استاد نازنینم و سلام به مریم بانوی عزیزم و سلام به اهالی سایت عباسمنش
استاد چقدر این قسمت زیبا بود و چه درسهای بزرگی از این فایل میشه گرفت.واقعا چجوری میشه هدایت رو تو این چند قسمت زندگی در بهشت معنی کرد، که شما یه تصمیم بگیرین برای عمل کردن به یکی از خواسته های خواهرتون در مورد خرید مایحتاج و بررسی دخل و خرج یه ماه یه خانواده آمریکایی متوسط و بعد برسیم به این عظمت و بزرگی خداوند که واقعا ما در برابرش هیچیم. چقدر تو این فایل خدا داشت قدرت و عظمت خودش رو به رخ می کشید و چقدر انسان احساس ناتوانی می کنه، واقعا زبانم قاصره از بیان این حسی که از این فایل گرفتم از یه طرف عظمت و بزرگی خداوند بود و ناتوانی انسان در برابر خداوند و از یه طرف قدرتی که همون خدا به انسان داده برای ساختن. برای ساختن زندگی که به صفر رسیده و به قول اون آقا میشه گفت با خاک یکسان شده.
استاد اول فیلم که صحنه های آوار رو نشون میداد و تو همون آوار خونه هایی دیده میشد که تقریبا سالم بودن و خونه دوطبقه همین آقا که گفت تنها خونه ای بود در محله مان که یا هنوز آنجا بود یا خسارت قابل توجهی ندیده بود و وقتی مثبت اندیشی اون آقا رو دیدم که چجوری به همه امید میداد و می گفت باید چیزی پیدا کنید که به شما قدرت بدهد و می گفت وقتی صبح از خواب بیدار میشیم باید مثبت اندیش باشیم، داشتن نگرش مثبت همه چیز است این نکته تو ذهنم مرور شد که وقتی تو سعی کنی حالتو تو هر شرایطی خوب کنی فارغ از اینکه چه اتفاقی افتاده تو از بدنه جامعه و اتفاقاتی که برای اونا میفته جدا میشی و چقدر سالم بودن خونه این آقا تو دل این طوفان برای من درس داشت. دقیقا یاد جمله های شما در مورد طوفان نوح افتادم که اونایی که در مدار درست بودند نجات یافتند
نکته زیبایی که دیدم این بود اونا با دیدن هم نیومدن بگن چقدر بدبختیم و زار بزنن، و همش می گفتن خدارو شکر یه قسمتی از خونه مون مونده، یا حتی آقای رندی گفت من هنوز لباسهامو دارم و چقدر یاد میده بهم که توجه کنم به نکات مثبت و داشته هام، نه اینکه بشینم برای چیزهایی که از دست دادم زار بزنم.
نکته بعدی این بود که اونا نیومدن جلوی دوربین و بگن دولت برای ما باید اینکارو بکنه، اونکارو بکنه، بجاش می گفتن کاری که باید بکنیم اینه که استقامت داشته باشیم و آسان بگیریم تا از این شرایط بگذریم.
قسمت خیلی قشنگش اونجایی بود که رندی گفت خدا مارو بیدار کرد و گفت وقت رفتنه و ما رفتیم، واقعا ایمان این مرد ستودنیه، که اینقدر در برابر خداوند تسلیم بود و از هدایتش پیروی کرده که باعث شده زنده بمونن. اگه فکر میکرد که اگه تو خونه بمونه بهتر میتونه جون خودش و خانواده شو حفظ کنه و ابلهانه س که وقتی طوفان در راهه تو از خونه بزنی بیرون، قطعا طبق گفته خودش جاش تو اون آوارها بود. واقعا تحسین برانگیز بود این آقای رندی، که اینقدر شخصیتش قوی و بزرگ بود که دوستش میگفت با وجود رندی ما نیازی به لیفتراک نداریم
چیزی که من از خرابی و آوار اینجور وقایع تو فیلمها و گزارشها دیدم همش ضجه و ناله و التماسه که یه کسی پیدا بشه برای ما یه کاری بکنه. البته که داشتن ابمان تو این شرایط واقعا کار سختیه و من نمیتونم بگم که بهتر از این عمل خواهم کرد یا نه، اما تو تمام گزارشهایی که از حوادث طبیعی کشورم دیدم همین بود که مردم منتظرن تا دیگران برای اونا یه کاری بکنن و یه جور حس دلسوزی رو به مردم القا کنن. اما تو این آدمها من همچین چیزی که ندیدم هیچ، یه جور اعتماد به خودشون که میتونن اوضاع رو درست کنن دیدم. و واقعا توحیدی که این آدمها دارن تو رفتارشون دیده میشه و من بی اندازه ایمان و یکتاپرستی مردم آمریکا رو تحسین می کنم. بیخود نیست که شعارشون we god in trust بوده و هست چون این آدمها خدا رو از عمق وجودشون باور دارن. و من باید ازشون یاد بگیرم ذره ذره توحیدی بودن رو…….
جمله هایی که تو این فایل خیلی برام مهم بودن و از هر کدوم میشد قانونمندی رو تو رفتار و گفتار این آدمها پیدا کرد رو برای خودم یاد آوری می کنم..
وقتی صبح بیدار میشیم باید مثبت اندیش باشیم، داشتن نگرش همه چیز است( یاد آوری قانون حال خوب=اتفاقات خوب)
بی خیالی و آسان گرفتن چیزیه که میتواند شمارو از این شرایط سخت عبور دهد( توکل و سپردن کارها به خدا، منو یاد فایل شعر پروین انداخت. که گفت آسان گیر کارها)
شما باید چیزی پیدا کنید که قدرت بگیرید( تمرکز بر نکات مثبت و دادن حس خوب به دنیا)
من معتقدم که ما میتوانیم( ایمان به خدا و اعتماد به نفس)
خدا شما را حفظ کند ( دادن حس خوب به جهان)
از این شرایط هم گذر می کنیم (ایمان و امید به آینده)
وقتی مادر طبیعت را عصبانی کنی بهتر درسهایت را میگیری، مادر طبیعت به شما نشان میدهد که چقدر ضعیف هستید ( دیدن خداوند در همه جا و همه چی)
حرکت کردن و استقامت کردن تنها کاریست که میتوانم انجام دهم ( ایمان به خداوند و توکل و آرامش)
ما حلش می کنیم، ما راهی پیدا می کنیم ( اعتماد به نفس و توکل)
یعنی تو تک تک جملاتشون میشد توکل به خداوند و قدرت درونی شون رو حس کرد.
یاد جمله شما افتادم که گفتین باور کنین هرکی هرجا هست جای درستشه و این یعنی عدل خداوند و اینهمه نعمت و ثروت کشور آمریکا داره نشون میده که جهان چقدددر دقیق عمل می کنه و چقدر همه چیه این دنیا سرجاشه. خدا رو شکر می کنم که جاهل از دنیا نرفتم و این واقعیتها رو تو زندگی دنیام دارم درک می کنم. و انشاالله بتونم در رفتارم هم این ایمان رو نشون بدم و این لازمش کار کردن مداوم روی خودمه.
و چقدر خونه های ساخته شده جدید زیبا و جذاب و خوشگل و خوشرنگ بودن و من چقدر از دیدنشون لذت بردم. چه معماری دوست داشتنی داشتن و چقدر اون تضاد باعث شده که خونه ها محکم تر و اصولی تر ساخته بشه و حتی کابلهای برق که از زیر زمین کشیده شده باعث امنیت و زیبایی بیشتر شهر میشه.واقعا که جهان با هر تضاد گسترش پیدا می کنه.
و خدارو شکر می کنم برای این پویایی طبیعت و دنیای مادی، فکر کنین اگه قرار بود تو این اتفاق همه چی استپ میخورد، حتی تصورش هم غیر ممکنه و میدونیم و برامون بدیهیه که بعد از این اتفاق دوباره خونه ها ساخته میشه و همه چی روبراه میشه. پس باید این باور رو در خودم نهادینه کنم که جهان همواره در حال پیشرفته و خداوند عاشق اینه که من بعنوان جزیی از این جهان پیشرفت کنم.
و چقدر دیدن اون درختهایی که اول فایل بقول شما مثل مداد تمام شاخ و برگاشون و حتی پوسته تنه شون کنده شده بود و آخر فایل میدیدم که شاخه های جوون و برگهای جدید داشتن همین نکته رو تو ذهنم پرررنگتر کرد که جهان همواره در حال پیشرفته.
استاد جان بابت تصاویر زیبای دریا و اون ساحل زیبای سفید رنگ سپاسگزارم. بعد از طوفان و تماشای اون صحنه ها خدایی دیدن این زیباییهای بهشتی و آرامش دریا روح آدمو نوازش میده. خصوصا دیدن امواج و اون کفی که میومد تو ساحل خیلی خیلی زیبا و دلنشین بود. عاشقتونم استاد جان و مریم عزیزم️️
وقتی این آرامش و از نو ساخته شدن رو نشون دادین این آیه تو ذهنم تکرار میشد
الیس الله بکاف عبده
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست
از خدا میخوام هر روز تو مسیر توحید به درک بهتری برسیم و قدرتمندتر بشیم.
خداوندا من به هر خیری که از تو برسد محتاجم، هدایتم کن الله مهربانم️
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز ، روز عشق روز ولنتاین مبارکتون باشه
همونطور که خودتون اشاره کردید، هر فایلی که تهیه میکنید و میذارید روی سایت، برای خیلی از دوستان و همینطور برای خودم جوابی هست برای سوال اون لحظه؛ بعد از آشنایی با شما بارها پیش اومده یه سوالی داشتم و دنبال جوابش بودم و بدون اینکه بدونم هدایت شدم سایتو باز کردم ویدیویی از شما دیدم و جوابشو همون لحظه گرفتم، خیلی واسم غیر منتظره بود ، وقتی این الگو چندبار تکرار شد فهمیدم شانسی این اتفاق نیفتاده و من وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و آرامش بیشتری دارم و توکل بیشتری به خداوند دارم ، دارم اجازه میدم خداوند هدایتم کنه ، الهاماتو دریافت میکنم و صدای خداوندو میشنوم
قدرت دادن به خداوند تو ذهنمون باعث میشه تواضع بیشتری داشته باشیم و بدونیم که هر چیزی داریم از این بدن سالم از سقف بالای سر از شغل و درآمد از استعداد و مهارت از خونواده و دوستان همه و همه از سمت خداوند برای ما هستن، ما برای هیچکدومش کاری نکردیم و هیچوقت نمیتونیم لطف و مهربونی خدارو جبران کنیم، بارها و بارها باید به خودمون یاد آوری کنیم که این هرچه داریم از خداست، هر خیری تو زندگی مون هست از خداست و هر چیزی رو از دست دادیم یا به دست نیاوردیم از سمت خودمونه ، نعمت و برکت خداوند همیشه وجود داره و باران رحمت خداوند داره میباره این ما هستیم با باورهامون با توکلمون با ایمانمون ظرف وجودیمونو میتونیم بزرگ کنیم تا نعمت بیشتری دریافت کنیم
اونجا که خدا میگه سپاسگزار باشید تا من شما را بیفزایم
خودم همیشه سعی میکنم به خاطر داشته باشم و روی خودم کار کنم تا بدونم هرچی دارم از خدا دارم
این جمله رو سعی میکنم خیلی تکرار کنم، خدایا من به هر خیری از سمت تو بهم برسه محتاجم
جمله ای که خیلی رو من تاثیر گذاشته و باعث میشه آرام تر باشم
در مورد زورگویی یا نادیده گرفتن حق ضعیف تر از خودم یادمه از بچگی من تو این وادی نبودم و سعی میکردم به ضعیف از خودم زور نگم اذیتش نکنم،
در مورد غرور باید بگم قبلا یه سری غرور های نابجا داشتم و همون ها باعث میشد من ضربه بخورم و حتی باعث شد یکسری نعمت هارو از دست بدم، ولی به لطف الله مهربان و آموزه های شما دارم روی خودم کار میکنم و یادم میارم که باید هر روز بهتر و بهتر باشم
در کل باید بگم ما زود فراموشمون میشه این خداونده که داره کارهارو برامون انجام میده ، همین نعمت سلامتی مگه ما برای تپیدن قلبمون چه کار میکنیم؟ مگه ما برای دیدن چشمامون چه کار میکنیم؟ مگه ما قدرتی داریم ؟ همینا کافیه متوجه بشیم قدرت فقط از آن خداست همیشه به خودمون یادآوری کنیم و در مقابل خداوند متواضع باشیم
سپاسگزارخداوند هستم که مارو هدایت میکنه از شما ممنونم به خاطر یادآوری این قدرت بی کران و خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از انزدیک ببینمتون
به نام خدای مهربان خدایی ک هر انچه داریم از اوست.
به سال های گذشته ک نگاه میکنم به 9 سال پیش از وقتی ک یادم میاد در پی تو بودم و هستم ولی غافل از اینکه تو هر لحظه کنارم بودی و من نمیدیدم غافل از اینکه همیشه هوامو داشتی و نمیدیدم فقط کافی بود چشمم رو میبستم و با قلبم نگات میکردم،با قلبم بهت گوش می دادم با قلبم، با قلبم ،با قلبم، جایی که خونه تو اونجاست.
تو زندگیم پستی بلندی های زیادی داشتم پستی بلندی هایی ک میتونست باعث سقوط همیشگی من بشه و دیگه اجازه بلند شدن بهم نده ولی تو دقیقا تو تاریک ترین و تنهاترین نقطه فریاد رسم شدی دقیقا زمانی که قلبم به صدا در اومد و گفت آیا فریاد رسی هست که به فریادم برسه؟آیا کسی هست که کمکم کنه؟
و تو دقیقا همون لحظه به فریادم رسیدی همون لحظه کمکم کردی و منو از تاریک ترین و سرد ترین جای زندگیم بلند کردی با مهرت وجود سرد و بی روح منو گرم کردی با قدرتت در وجود من قدرت قرار دادی ک دوباره وایسم ک دوباره شروع کنم ک دوباره به خودم بگم خدا هست.خدایی ک هر لحظه هست،ک تو رو هیچ وقت رها نکرده.
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿6﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (6)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿7﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (7)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿8﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (8)
ولی قبل از این حرفا وعده خوشنودی دادی گفتی ک بزودی نعمت عطا خواهی کرد
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسندگردى (5)
این ها ارامش بخش قلبی هست ک در سینه میتپد اینا ارامش بخش وجودی هست ک فراموش کاره ک یادش میره اگه نعمتی در زندگی داره از تو داره از تویی که فرمانروای جهانیان هستی از تویی که بینهایت بخشنده و مهربانی.
خداوندا همیشه یار و یاورم باش خداوندا مگر نه اینکه تو مونس کسی هستی که مونسی ندارد مگر نه اینکه گفتی رهایم نکردی پس چه کسی لایق تر و بهتر از تو برای همدم و مونس شدن.
امده بودم اینجا بهر ثروت ولی چه ثروتی بالاتر از این که تو را یافتم تویی که هم بالا هستی هم پایین،تویی که هم روز هستی هم شب،تویی که هم سرد هستی هم گرم همه چیز تو هستی همه چیز،همه چیز،همه چیز.
خداوندا مونسم باش تا هر لحظه از وجود پر مهرت وجودم آرام گیرد خداوندا نگذار لحظه ای قلبم بی یاد تو بتپد خداوندا من جز تو یاری ندارم یار و یاورم باش.
برای نوشتن این دل نوشته از خداوند هدایت خواستم بهش گفتم بهم چیز هایی بگو که هر وقت غمگین شدم که هر وقت نجواهای شیطان سراغم اومد با خوندنش آروم بشم با خوندش قلبم ارامش بگیره و هر کسی هم که خوند قلبش آروم بگیره.خدایا شکرت.
از خداوند میخوام ک ما رو هدایت کنه به راه راست راه کسانی ک به آنها نعمت داده.
به نام خدای مهربان
اول بگم که من اصلا تا قبل از آشنایی با این مباحث و آگاهی ها اصلا نمیدونستم خدا چی هست، میگفتم که اون یه فردیه اونور دنیا و من اینورم، چه برسه به اینکه من بخوام باهاش ارتباط داشته باشم، از ترس قرآن میبوسیدم بجای اینکه به متنش روجوع کنم ، خدا کجا بود، خدا من رو آفریده که بدبختی و عذاب بکشم.و تازه بعد از این چند سالی که این آگاهی ها رو گوش میدم تازه چند روزه که متوجه شدم که رابطه من با خداوند از طریق باورهام برقرار میشه و خداوند از طریق باورهای من کارهای من رو انجام میده ، و این رو هم خودش اینطور طراحی کرده ، و اولین باری هست که بخاطر انسان بودنم خدارو شکر میکنم که چقد من رو دوست داشته که خالق و انسان خلق شدم.
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
البته اینها رو الان میفهمم که هدایت بوده ، اون موقع فک میکردم که من خودم علامه دهر هستم و همه چیز دان هستم.البته همین الانم همینم
1- وقتی که من با گوش دادن به آگاهی های ثروت 1 از کارخونه قبل که محیط امنم بود بدون دونستن اینکه قدم بعدی چیه زدم بیرون ، به صورت کاملا اتفاقی هدایت شدم به یه تماس تلفنی به دوستم که اون من رو معرفی کرد به جایی که هستم و چقد جایگاه جدید برای من رشد و پیشرفت و عزت و احترام داشت و میدیدم که خداوند چطور مسیر رو برام باز کرد، تمام شرایط و اتفاقات و انسان ها دلهاشون برای من نرم شد. و دقیقا احساس یوسف رو داشتم اونجا، و الانم با توجه به همون مسیر قبل ، میخوام از این محیط امن هم خارج بشم
2- تو همون کارخونه ، از دستگاهی که تو زندگیم هم ندیده بودم ، و دقیقا اونجا واقعا الهام رو متوجه شدم که گفت چکار کن و چطور برنامه رو بنویس و من نوشتم و انقلابی در اون کارخونه ایجاد شد که جایگاه من هزار برابر بالاتر رفت
3- خرید ماشینم توسط یه الهام نسبت به باورهای اون موقع ام بود ، که من باور داشتم با قسط باشه ولی قسطش کم باشه ، و دقیقا همینم شد.
4- خرید زمینم همینطور بود یه دفعه ایده ای اومد که برو زمین بخر و من رفتم و این کارو کردم و بعدش زمین متری 90 هزارتومن شد متری یک میلیون تومان در عرض شش ماه
5- آشنا شدنم با سایت استاد، و تغییر زندگیم در تمام ابعاد به اندازه کارکردنم دقیقا هدایتی بود
6- آشنا شدنم برای یادگیری زبان به شیوه کاملا علمی و جدید که واقعا دارم از آموزش لذت میبرم کاملا هدایتی بود
7- آشنایی با همسرم و ازدواج ما کاملا هدایتی بود
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
دقیقا برای کار کردنم دست خداوند در زمان و مکان مناسب به من رسید و باعث شد که من شروع به کار کنم
موقع ازدواجم که واقعا میدیدم که درها چطور باز میشه و آدم ها چطور دارن برای کمک کردن به من می آمدن
موقع تحصیلم در دانشگاه دقیقا دقیقه آخر تمام کارها درست میشد
موقع خرابی وسیله ام میدیدم که دستان خداوند چطور دارن کمکم میکنن
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
بچه دار شدن ما دقیقا هدیه بی دریغ خداوند به ما بود که من اول از بچه خوشم نمی آمد ولی الان یکی از زباترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی من دیدن فرزندم هست
موقع که من فک میکردم که بعد از آمدن از کار بیرون بیچاره میشم هیچ اتفاقی نیفتاد و خداوند مسیر رو برام باز کرد
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
من تقریبا در تمامی مراحل زندگیم یا فک کردم که مردم یه کاری برای من کردن یا فک کردم خودم یه کاری کردم یا دعای خیر مادر برای من کاری کرده
نمونه بارزش برای من شرک هست که ، هیچ وقت خدا رو به عنوان منبع ندیدم، به عنوان یه جلاد که اگر گناه کنی بیچاره ای ، و بخاطر اون همیشه بچه سربه زیری بودم
الان ذهنم میگه یه چا تا مطلب نوشتی ، اینا بدرد نمیخوره باید خیلی کامل بنویسی
ولی از زمانی که این فایل رو گوش دادم و اینکه فک کردم به سوالات انگار دارم طور دیگه ای فک میکنم و انگار درونم یه چیزی جا افتاد و برام منطقی تر شد که خداوند داره الهام میکنه و هدایت میکنه ، فقط باید تو تسلیم باشی
سپاسگزارم
سلام آقای محجوب
در رابطه با شیوه ای که برای یادگیری زبان هدایت شدین میشه لطف کنید منو هم راهنمایی کنید
من هم کارمند هستم و به یادگیری زبان خیلی علاقه دارم ولی تابحال روش خاص و ثابتی کار نکردم اگه لطف کنید راهنمایی کنید ممنون میشم