توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2358 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی لایق که انقدر با خودت در صلح هستی که لایق بهترین زندگی و با بهترین ادم شدی

    استاد انقدر دلم برای فایلهای توحیدی تون تنگ شده بود که هفته گذشته رفتم فایل قدیمی دعای کمیل رو شنیدم و چه قدر لذت بردم و بارها تکرار کردم کاش استاد یه فایل توحیدی بزاره توحید خونم کم شده و چه قدر جهان و فرکانس قانونمند عمل میکنه خدایا شکرت

    خیلی وقتها شده تو یه مسله ای گیر کردم و گفتم خدایا من نمیدونم و خودم رو مثل یه ادمی که تو جنگل گم شده و خدا مثل اون درونی که شما میفرستید بالا راه درست و خروج از جنگل رو بهم نشون میده هر وقت میگم چشم ضرر نمیکنم هر وقت رو عقل خودم حساب میکنم بد جوری ضرر میکنم

    تو درمان بیماری تا جایی که تسلیم نشدم و فقط تو ذهنم بود فلان دکتر دیگه فوق تخصص برم پیش این خوب میشم و میرفتم و بی نتیجه بود تا اینکه ندا اومد برو فلان درمان رو امتحان کنم گفتم اخه …… مگه میشه ؟؟؟ گفت برو خیالت راحت رفتم و نتیجه خوب بود

    خیلی وقتها شده بهم گفته با فلانی تماس بگیر برای جل مسله ات گپش دادم و نتیجه عالی بود

    یه استادی رو دوستم تو اینستا بهم معرفی کرد و گفت برو تو پیجش یه دوره داره به نام ابر اگاه ایشون خیلی تعریف کردند کنجکاو شدم و رفتم پیج رو پیدا کردم یه فایل رایگان ازشون دیدم که اگه میخایید با ابر اگاه ارتباط بگیرید و جواب سوالتون رو بده یه خودکار و یک ورق بزاریم کنار تختتون سوالتون رو بنویسید ابراگاه شب میاد تو خوابتون و جوابشو میگه با دیدن این فایل گفتم اینا رو استاد من ده سال پیش انجام داده این اقا داره الان میگه

    استاد بعضی وقتها تمرینها انقدر ساده هستند ما انجام نمیدیم در صورتی که با همین تمرینهای ساده نتایج بزرگ‌میاد

    الان همه اساتید حرف از قانون مدارها میزنند حرف از تعوری سطل اب میزنند حرف از باورهای محدود کننده و قدرتمند کننده ثروت میزنند حرف از الهام‌ میزنند ولی حرفی از استادی که اینها رو بهشون یاد داد نمیزنند

    استاد اولین فایلی که ازتون شنیدم قانون مدارها بود که زنداداشم برام فرستاده بود(گفت خانمهای نی نی سایت خیلی از لین استاد تعریف میکنند ) من ارسال کردم برای خواهرم گفتم انگار درباره ستاره شناسی و خورشید هست تو علاقه داری گوش گن فرداش تماس گرفت باهام گفت همسرم خیلی از این اقا خوشش اومده فایل دیگه ای ازش داری گفت همسرم میگه این تنها ادمی هست که به دلم نشسته (چون من بارها فایلهای استاد امیر شریفی و اقای فرهنگ )را براشون فرستاده بودم ولی خوششون نیومده بود الان خنده ام‌میگیره که چرا فکر کردم درباره ستاره و خورشید هست ؟

    استاد عزیز خیلی خوشحالم که باهاتون اشنا شدم واقعا نمیدونم اگه اون روزی که برای اولین بار فایل رو شنیدم بی تفاوت از کنارش رد میشدم و نشانه ها رو جدی نمیگرفتم الان کجا بود

    به امید روزی که از نزدیک ببینمتون و شما و خانو شایسته عزیز رو در اغوش بگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    امروز خیلی ذهنم درگیر بود و دنبال راه حل بودم که یهو یه حسی بهم گفت بیام زیر این فایل از اتفاقاتی که این روزها تجربه اش کردم بنویسم که خیلی هم بی ربط به موضوع این فایل نیست

    قضیه از اینجا شروع میشه که چند مدت بود اوضاعم سرکار خیلی روان و راحت و لذت بخش شده بود‌همه چی نرم و روان پیش می‌رفت دیگه خبری از دعوا و داد و بیداد و بحث و کینه با همکارهام نبود.هرچی میگفتم پیش می‌رفت و در کمال عزت و احترام درخواست هام انجام می‌شد منم خوشحال و شکرگزار شرایط بودم اما ته دلم یه چیزی میخواست تغییر کنه از این روتین شدن همه چی خسته شده بود و میخواست اوضاع رو بهتر کنه اما نمیدونستم چطور

    تااینکه اوضاع رنگش عوض شد از سفید و خوشی رسید به سیاهی و ماتم.این اتفاق برای دو هفته پیشه.یکی از بهترین همکار ها که تقریبا نصف مسئولیت ها به عهده اش بود وکارهارو پیش می‌برد خیلی الکی و سر یه موضوع پیش پا افتاده بی هیچ دلیل منطقی و راضی کننده رفت که رفت بعدش انبارمون آتیش گرفت و … کلی اتفاق بد پشت سر هم.

    تو محیطی که من کار میکنم هیچ کسی نیست که حرف هامو بفهمه و با این فضا آشنا باشه یکم ذهنشون مثبت هست نسبت به آدم های قبلی زندگیم ولی بازم حرف های همو نمی‌فهمیم خلاصه که تو این محیط بودن و کنترل ذهن کار خیلی سختیه وقتی همه اونورین و تو خلاف جهت اونها تنها باشی و برای اتفاق ها دلایل مسخره میارن که چشم خوردین طلسم شدین و از این حرف هایی که فقط بخوای خودتو قانع کنی

    برای خودم مثل یه داستان بود تا حالا همچین چیزی رو از نزدیک ندیده بودم.مثل فیلما بود برام. شکه شده بودم خلاصه روز های جالبی نبود ولی بعدش اومدم با خودم فکر کردم که دلیل این اتفاقات تو زندگی من چیه.با بقیه کار ندارم من چرا باید این شرایط رو تجربه کنم؟!

    رسیدم به توحید به اصل و اساس جهان.به قانون یکتای جهان.

    من دوره احساس لیاقت هم تهیه کردم و یک باور خیلی عالی که حالمو خوب میکنه این بود که من لایق عشق و احترام هستم.منم همش اینو با خودم تکرار میکردم ولی از یه جایی به بعد شیطان ذهن اومد وسط که تو داری این کارهارو انجام میدی تویی که پرفکتی تو خوبی تو عالی یک منیتی اومد سراغم و حتی خودش رو تو رفتارم نشون داد و باعث شد یکی از همکارهام از دستم ناراحت بشه دقیقا از فردای اون روز اتفاق های بد شروع شدن به افتادن مثل یه دومینو مثل یه ساختمون همش آوار شد و فرو ریخت.

    من نگفتم خدا من نگفتم رب من گفتم زینب.امروز تو مسیر برگشتن از سرکار به این موضوع فکر میکردم که چقدرررر آدم باید حواسش باشه بین ساختن احساس لیاقت در ذهنش و ساختن توحید که حواسش باشه مرز بینشونو رعایت کنه و از اونور بوم نیفته.دیگه سر اتفاق های ساده هم حواسمو جمع میکنم که اول بگم خدا بعد بگم من لایقشم.یه باور عالی هذا من فضل ربیه.اینو نوشتم چسبوندم روی آینه ام هرروز صبح که بیدار میشم نگاهش میکنم و یادم میاد که هی من من نکنم وقتی خدا رو از معادله حذف کنی صفر میشی پوچ و تهی میشه

    هیچی مثل شرک نمیتونه آدمو نابود کنه.قشنگ له میشی پودر و خاکستر میشی ولی بنظرم خدا خیلی دوستم داشت که با این اتفاقات چشم هامو باز کنه و منو از تاریکی شرک به روشنی توحید ببره و من هنوز خیلی خیلی خیلی جای کار دارم.

    من همیشه یکی از شکرگزاری هام اینه که خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مسیر وگرنه الان منم مثل بقیه دلایل بی اصل و اساس می‌آوردم که چشم خوردم تخم مرغ بردار چهار تا قل بخوان چهار طرف خونه بذار چشم بد دور بشه چند nتومن پول مرغ و خروس و گوسفند بده خون بریز طلسم شکسته بشه….یعنی یه چیزهایی میشنوم فقط میگم خدایا شکرت

    خداوند در این مسیر بهشتی محکم و استوار نگهمون داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2299 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان.

    سلام به بهترین وزیباترین استاد دنیا

    سلام به خانم شایسته عزیز وهمه دوستان فوق العاده سایت.

    استاد این فایل بی نظیر بود انقدر درمن تحولی ایجاد کرد

    که برای اولین بار قول دادم به خودم هم هروز این فایل گوش کنم وهم تمام کامنتهای عالی بچها رو بخونم تا دیشب تمام کردم. وچقدلذت بردم گریه کردم با کامنت بچها وچقددرس گرفتم باورم قوی ترشد سپاسگزارم از تمام دوستان عزیزدرپناه خدا موفق باشید

    دقیقا استاد روزی که این فایل اومد روی سایت روز قبلش من منتظر پولی بودم البته حقوقم که دیگه صاحب کار کارش تمام شده بود بهانه اورد فعلا چندروز نیا بعد چند روز گفت کلا نمی خوام همون موقع تو دلم گفتم حتما برای من خیریتی هست.

    ولی برای تصویه حساب حقوق امروز فردا می کرد ومن هم پول لازم بودم روزی که قرار بود واریز کنه تا ظهر خبری نشد پیام دادم جواب نداد تا غروب زنگ زدم بهش واقعا کنترل ذهن برام سخت شده بود خواستم که انجام بده باز دیدم داره بازی در میاره گفت هرساعتی دلم بخواد میزنم یکم بحث کردم وقطع کردم اون لحظه اشکم جاری شد چون شرایط سخت بود برام یکم با خدا حرف زدم آروم تر شدم گفتم برم دوش بگیرم بیام قران بخونم یه چند روزی بود حسم می گفت قران شروع کن اومدم شروع کردم به قران خوندن دقیقا نزدیک تمام شدن سوره بقره بود اروم شده بودم دیدم پیام اومد بعد که تمام شد نگاه کردم واریز کرده بود وچقدر از خدای خودم تشکر کردم و واقعا تو ارام هستی خداوند دست بکار میشه وبه خودم قول دادم هرروز یه سوره قران بخونم وقتی صبح از خواب بلند شدم دیدم این فایل اومده خیلی خوشحال شدم وسریع نشستم گوش کردن انقدر غرق این فایل بودم بعدش نشستم فکرکردم یاد روز قبل افتادم که اگر روی خدا حساب می کردم و ارامش زودتر از خدا می خواستم انقدر بهم نمی ریختم واز اون روز خیلی تغییر کرده زندگیم بیشتر خدا رو پیدا کردم سعی میکنم هرچه بهم میگه انجام بدم وازش ایمان وارامش صبر خواستم و3روز که خیلی اتفاقهای عالی برام رخ میده خدا رو شکر چقدر حالم خوبه ولذت می برم و مدام تکرار می کنم که خدایا هرآنچه دارم از توست توبهم دادی صدای نجواگر ذهنم را خاموش کن صدای خودت را بلندتر تا واضح بشنوم وعمل کنم من به توفقیرو محتاجم.

    استاد واقعا ازتون سپاسگزارم بخاطر این سایت خداگونه وزیبا که حال ادم واقعا دگرگون میشه خدا همیشه بهتون عزت وسلامتی شادی بده پایدار باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 441 روز

    سلام به همه عزیزانم.

    امروز چهارشنبه داشتم از خدا طلب بخشش میکردم.

    به خاطر اینکه من تا قبل از شنیدن فایل های توحیدی استاد همیییییییشه به خدا شرک میورزیدم.

    ولی به خدا گفتم:خدایا خودت میدونی که عمدی نبوده.

    میدونی که نااگاهانه بوده.

    میدونی که نمیدونستم این رفتارهام شرکه.

    تازه فهمیدم خدایا.

    منو ببخش.

    و خیالم از عفوت راحته.

    خدایا .خدای خوبم.

    یادم میاد روزهایی که همش قدرت رو داده بودم دست بقیه.

    از همه میخواستم برام مشتری پیدا کنن.

    الا از تو.

    به همه میسپردم برای جذب مشتری.

    الا به تو.

    فک میکردم بقیه هستن که قدرت دارن.

    نمیدونستم این تویی که قدرت داری.

    خدای خوب و قشنگ و همراهم.

    منو ببخش.

    که دست جلو بندت دراز میکردم.

    اخر سر هیچکدوم از بنده هات هم نتونستن کمکم کنن.

    یادمه چقدرررر تقلا کردم برای گرفتن وام پرورش قارچ خانگی.

    مدام به خواهرم میگفتم به مسوول وام زنگ بزن و پیگیر وام بشو.

    مدام تو فکرش بودم و خوشحال.

    میگفتم اگر جور شه میدم یه پراید دست دوم مدل پایین.

    برای رفت و امد راحت میشم.

    ولی نمیدونستم خدا برام ماشین اخرین مدل و اخرین سیستم میشه.

    چرا باید وام بگیرم تا تازه بدم یه پراید غراضه؟؟؟؟؟؟اخه چرا سعیده؟

    مسوول وام هم همش وعده میداد که میشه.

    همش میگفت به زودی میشه.

    ولی خدایا به وعده های بندت اعتماد میکردم ولی وعده های تو رو اصلا نمیشنیدم.

    اخرشم نشد که نشد‌.

    بعد از زبون استاد فهمیدم که قرض و وام خط قرمزه.

    باور کمبود توشه.

    خدایا چقدر من دست و پا زدم.

    به قول خودت استاد چقدر پارو زدم.

    خدایا من تا الان کار میکردم چون از فقر میترسیدم از بی پولی میترسیدم.

    هنوزم میترسم.

    ولی دارم تو رو پیدا میکنم.

    با تو حال دلم خوبه.

    دیگه تصمیم گرفتم از هیچی نترسم.

    از بی پولی نترسم چون تو برام پول میشی.

    از گرسنگی نترسم چون برام غذا میشی

    از بی خانمانی نترسم چون برام خونه میشی

    دیگه از بی ماشینی غصه نخورم چون به چیز هزاران برابر بهتر از همه اینها رسیدم و اینم شناخت تو بوده خدای خوبم.

    خدایا خودم رو سپردم دست خودت.

    خدایا من همش فکر میکردم راه های موجود برای حل مسائلم،برای جواب های سوال هام،

    جواب هایی هست که از ذهن منطقیم میاد.

    اما استادم،رسولت،استاد عباسمنشم بهم اینو یاد داد که به ذهن منطقیت اعتماد نکن عزیزم.

    جوابای ذهن منطقیت بی نهااااااااااااااایت محدوده.

    بسپار به خدا.

    خودش بلده.

    اگر تو 10 تا جواب داری برای سوالت،خدا بی نهایت جواب داره.

    بی نهایت راه بلده.

    بذار خدا برات حلش کنه.

    خدایا من همیشه میگفتم به بچه هام محبت کنم خوب تربیتشون کنم تا بزرگ شدن بهم احترام بگذارن.

    هوام رو داشته باشن.

    اما الان دیگه اینم‌نمیخوام.

    احترام بچه هام رو نمیخوام.

    چون خدا خودش برام احترام میشه،

    خودش فرزند صالح میشه.

    خدا خودش همه چیز میشود همه کس را.چقدرررر این جمله رو دوست دارم من.

    وای خدایا اولین باره تو عمرم دارم حرفای دلم رو با تو مکتوب و ماندگار میکنم.

    وسط نوشتن این کامنت مادر همسرم زنگ‌زد.در حالی که نشسته بودم روبه رو دادسرای فرهنگ شهر.

    صحبت، پیرامون فروش امتیاز مسکن ملی همسرم بود.

    بهم گفت سعیده نذار شوهرت امتیاز مسکنتون رو بفروشه.

    و گرنه همه پشت سرت میگن سعیده براش خونه و زندگیش مهم نیست!!!

    سعیده هیچ تلاشی برای حفظ امتیاز مسکن ملی همسرش نکرده!!!

    منو میگی باورتون نمیشه چقدررررررر در مقابل این تهدید اروم بودم‌.

    هییییچ جوابی بهشون ندادم.

    البته چند بار ذهنم گفت سریع جواب بده.

    گفت یالا بهش ثابت کن تو چه کارهایی برای حفظ زندگیت کردی.

    بگو من فلانم‌.من بهمانم.

    ولی من باید یه فرقی با سعیده قبل کرده باشم یا نه.

    خب سعیده جدید دیگه مهم نبود پشت سرش چی بگن!!!

    سعیده جدید دیگه نیاز به اثبات خودش به مادرشوهرش نداشت!!!

    سعیده جدید دیگه از این حرف مادرشوهرش ناراحت نشد!!!

    سعیده جدید دیگه حرف بقیه براش مهم نیست.

    چون دیگه سعیده جدید دنبال فرع نیست.

    اصل رو پیدا کرده‌.

    افرین سعیده جون چقدر پیشرفت کردی.

    افرین که پیشرفت ها تو هم میبینی دختر خوب.

    خدایا میخوام بشینم روی دوشت.

    خدایا همین الان احساس کردم خم شدی تا بپرم روی شونت.

    خدایا توی این راه ازت کمک میخوام.

    خدایا تازه عشق تو،یاد تو،شناخت تو،توی قلبم ریشه زده.

    خدایا این ریشه ها نازکن.

    مراقبت میخوان.

    خدایا تو مراقب ریشه های عشق خودت تو قلبم باش.

    خدایا خودت ابیاریش کن.

    خدایا من بی تو هیچم.

    خدایا همه کارها رو به تو میسپارم.

    خدایا تو خودت من رو در این راه ثابت قدم کن.

    خدایا توکل بر خودت.

    برای تک تک دوستان خوبم توی این سایت توحیدی ارزوی سلامتی ثروت و سعادتمندی روزافزون رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    از عشق که میگی

    دیونم میکنی

    استاد این سومین کامنتمه روی این فایل

    وقتی از خدا و از توحید میگید من دیوااانه میشم

    مثل یک تشنه که آب رو بهش نشون میدن و هر چقدر که آب میخوری سیر نمیشی

    چه هوایی چه طلوعی جانم

    باید امروز حواسم باشد

    که اگر قاصدی را دیدم

    آرزوهایم را

    بدهم تا برساند به خدا

    به خدایی که خودم میدانم

    نه خدایی که برایم از خشم

    نه خدایی که برایم از قهر

    نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند

    به خدایی که خودم میدانم

    به خدایی که دلش پروانست

    وبه مرغان مهاجر هر سال

    راه را میگوید

    وبه باران گفتست

    باغها تشنه شدند

    به خدایی که خودم میدانم

    چه خدایی جانم…….

    چنین کنید تا ببینید که خداوند برسر سفره ی شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند

    مگر از زندگی چه می خواهی که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    محمد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 2814 روز

    سلام خدمت استاد عزیزززم

    چند روز پیش یک کامنت گذاشتم و یک خاطره هم گفتم خدمت شما خانواده عزیززم و این سوال رو هم کردم که :

    چطوری خداوند با ما حرف میزنه ؟

    چطوری اینقدر واضح میگه که استاد متوجه شدن و دقیقا میرن سهام یک شرکتی را میخرن ؟

    و اینکه ما چه تمرینی را انجام بدیم که تکامل مون را طی کنیم که اینقدر شفاف و واضح خداوند با ما هم حرف بزنه؟

    اینها سوالاتی بود که داشتم

    دیروز برای چندمین بار فایل را گوش دادم و متوجه شدم که استاد میگن، من چندین بار امتحان کردم، و جواب گرفتم فقط بخاطر اینکه ایمانم قوی بشه و حالا برای من و بقیه دوستان که بخواهیم صدای خداوند و الهامات را بشنویم، باید چند باور و چند تا قدم عملی برداریم

    باور داشته باشیم که خداوند جواب می دهد خیلی مهمه من خیلی مشکل دارم توی این مسئله که دارم حلش می کنم به امید خدا ، که آقا شما اول باور بکن که خدا جواب می دهد مثل همون داستانی هست که طرف رفته بود پیش امام رضا که من یک بچه میخوام امام رضا گفته بود اول برو زن بگیر بعد بیا درخواست کن، ما هم باید باور داشته باشیم که جواب می دهد این رو باید خیلی کار کنم

    قدم دومی که همه مون باید برداریم تمرین کردن و امتحان اینکه خداوند در هر زمان و لحظه داره به ما حرف میزنه و مارو هدایت میکنه

    حالا داستان از اینجا شروع شد که یک اتفاقی دو روز پیش برام افتاد و نیم ساعت پیش جواب گرفتم که باور کنید عجیب خداوند جواب می دهد و ایمانم را قوی تر کرد .

    و اما داستان : من 53 سال سنم هست و بازنشسته ام، پنج سال پیش دعوت به همکاری شدم در یک شرکت معتبر که در حوزه مس کار می کرد چون تجربه خوبی داشتم توی این زمینه و رفتم مشغول بکار شدم

    دو روز پیش از یک شرکت دیگه بهم پیشنهاد دادند که برم و انجا کار کنم و این شرکت در شهر استاد، قم هست و حدود هزار کیلومتر با شهر خودم فاصله داره، من دو تا از خواهرام در قم زندگی می کنند و به آنجا زیاد مسافرت میکنم شهر بسیار خوبیه و دوستش دارم و وقتی بهم پیشنهاد شد از یک طرف خوشحال شدم و از یک طرفم باید این زندگی پنجاه سال ساخته شده در شهرم رو رها کنم و یک کسب و کار جدید هم راه انداختم در حوزه آشپزی و آن رو هم باید تعطیل کنم و کلا دو دل شدم که برم یا نه ؟

    طبق فرمایشات استاد در این فایل، آمدم و گفتم چرا نپرسم از اصلش، وقتی خداوند هست و تمام جوابها رو میدونه چکاریه خوب ازش بپرس و یک قدم عملی هم هست و آقا شروع کردم از دیروز از خداوند پرسیدم و گفتم چه کنم خدا برم یا همین جا بمونه، فقط از خداوند خواستم که با صدای بلند بگه، یواشو حرف نزه، گفتم خدایا یواش که میگی من نمیفهمم ( از بس نجوا دارم ) بلند بگو جیغ بزن که بفمهمم، و اما بچه ها چی بگم بهتون از این صدا رساتر و بلندتر بعید میدونم بشه گفت،

    نیم ساعت پیش یکی از همکارای قبلیم که الانم با هم همکار بودیم و از اینجا رفت زنگ زد بهم گفت که من رفتم و مدیر عامل فلان شرکت شدم و تو دوست نداری بیا اینجا و شروع بکار بکنی و کمک بدیم بهم این شرکت تازه شروع به فعالیت کرده و نیاز به تجربه آدمهای داره که بتونه کارخانه اش رو راه اندازی کنه، اولش فکر کردم که حتما آن نفری که به من زنگ زده از طرف ایشون ( وقتی که باور محدودکننده داشته باشی نمیخوای قبول کنی دنبال راههای سخت و صعب العبوری هستی که ذهنت داره و قبول نداری که بقول استاد خداوند راحت ترین ، ساده ترین و سریعترین راه رو برای رسیدن ما به خواسته هامون برامون پیشنهاد میده، و نمی پذیریم ، ) واسطه شده و ازش پرسیدم فلانی این حرف به شما زده گفت نه، اصلا آن خبر نداره که من آمدم اینجا، خیلی برام باور نکردنی بود که اینقدر واضح خداوند میاد و تلفن میزنه بهت و میگه، حالا من قبول کنم برم یا نه آن مهم نیست، مهم اینکه خوشگل خداوند کارش را انجام میده اگر ما سوال کنیم و باور داشته باشین که خداوند جواب میدهد آنم چه جوابی ، ازش میپرسیم،

    اینقدر ذوق داشته که سریع بیام براتون بنویسم که حد نداره، از بس که از خدا سوال نکردم و درخواست نکردم، برام عجیب بود که جواب گرفتم در صورتیکه بقول استاد لاجرم اتفاق می افتد و شما جواب می گیرید .

    دوستان سوال کنید ازش، درخواست داشته باشین ازش و باور کنیم که می شود

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      پریا یکتاپرست گفته:
      مدت عضویت: 702 روز

      خدایا

      چیکار داری میکنی با ما؟؟؟

      استاد میان برای قسمت بعدی ذهنیت محدود کننده فایل ضبط کنن

      ذهنش و قفل میکنی قلبش و باز نمیکنی نمیاری به زبونش حالش و خوب نمیکنی تا بفهمه اون چیزی که خودش میخواد و اراده کرده نگه

      اون چیزی که تو میخوای و اراده کردی بگه

      چرا؟؟؟؟؟

      چون صدها نفر مثل من و دوستان دیگه الان، و هزاران نفر دیگه بعدها به چنین حرفهایی نیاز دارن

      تو

      نیاز ما بنده هات در آینده رو هم میدونی

      و از الان داری برای خوب کردن حال بنده هات پلن می چینی

      بقول اون شبان که موسی دیده بود:

      الهی

      دستکت بوسم خدای من

      تو کجایی تا شوم من چاکرت؟؟

      آقای اسدی چه کرد تجربه شما با دل ما

      من از شما کوچیکترم

      ولی همش فکر میکنم پیر شدم برای لذت بردن از نعمت های خدا

      همش فکر میکردم چه فایده؟ 20 ساله که نمیشم بتونم لذت ببرم از داشته هام

      هر چی داشته باشم پیری رو چیکار کنم؟؟

      خدا رو شکر که حالم انقدر خوب شد بعد از روزها حال بد و…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمد اسدی گفته:
        مدت عضویت: 2814 روز

        سلام بر خانم یکتاپرست عزیز

        ممنون از کامنتی که گذاشتید و کاملا مشخصه که مثل فامیل تون توحیدی هستین به لطف خدا

        شما درست می فرمایید واقعا کم لذت می بریم و هنوز هم خیلی جا لذت نمی بریم یا کم می بریم ، بنظر من نکته مثبتش اینکه متوجه شدیم که زندگیمون دست خودمونه و می تونیم لذت ببریم و از بدنه جامعه جدا بشیم، خطا میریم اما با آگاهی این اتفاق می افته و میدونیم و باور داریم که همه چیز دست خودمونه، و البته کیفیت زندگی مهمه که چکار کنیم لذت بیشتری ببریم از این دنیا پر از نعمت و زیبایی و آدمهای خوبی مثل شما

        همه ما ها از این دست خاطرات داریم و اگر با ذره بین به اتفاقات زندگیمون نگاه کنیم حتما هست، من خودم را میگم خانم یکتاپرست، نجوا اجازه نمیده که من صدای الهامات خداوند را بشنم و اینکه وقتی خیلی روی درخواستم پافشاری میکنم صداش برام واضح میشه، خداوندی که هر لحظه داره با ما حرف میزنه

        امیدوارم همه ما ها که در این مسیر قرار گرفتیم با آگاهی های که استاد عزیزمون بهم میگه بتونیم هر روز و هر لحظه خدایی تر بشیم

        موفق و پیروز باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    نیاز گفته:
    مدت عضویت: 2345 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    فایلهای توحیدی رو من همیشه با اشک گوش میدم. با اشکهام زنگار قلبم شسته میشه و قلبمو صیقل میدن. تمام وجودم به لرزه در میاد از این آگاهی های ناب. یه حس اوج گرفتن بهم دست میده که فکر میکنم الان میتونم پرواز کنم. اونقدر انرژیم بالا میره که فکر میکنم تمام دنیا رو میتونم تسخیر کنم. به نظرم اگه این حس چند دقیقه بیشتر طول بکشه جسمم دووم نیاره از اینهمه قدرت روحی م. دَمتون طلا استاد

    من تجارب زیادی دارم از اینکه خدا همیشه دستمو گرفته و تا خود آرزوم برده.

    یک نمونش مهاجرتم هست. یکسالی میشد که قصد مهاجرت به شهری که برادرهام ساکنش هستن رو داشتم. پدرم به من قول داده بود که حتما خودش منود میاره اینجایی که الان هستم.اینم بگم تو خانواده ما دختر حق نداره تنها به شهر دیگه ای سفر کنه. روزها گذشت و دو هفته موندن به تاریخ سفر پدرم منصرف شد. و من موندم با هزار امید که اگه خدا دستم رو نمیگرفت به یاس تبدیل میشدن. اصلا نمیدونستم چیکار کنم که دل پدرم نرم بشه که باهام بیاد یا حداقل بگذاره خودم بیام. به خدا سپردم و نگذاشتم نجواهای ذهنم قوی بشن. یک حس شکرگزاری و حس نزدیکی به خداوند، حس اطمینان ، حسی که خدا کنارمه مواظبمه ، همراهمه، حسی لذت بخش از اینکه خدا پشتمو خالی نمیکنه حتی اگه پدرم پشتمو خالی کنه رو داشتم و مطمئن بودم خدا منو میرسونه به خواستم. چند روزی به همین منوال گذشت تا فهمیدم شوهر خواهرم به همراه مادرشون که خیلی خانم نیکنام و خوبی هست قصد سفر به همان شهر را دارند. اونقدر خوبن که پدرم اصلا نتونست مخالفت کنه که منم‌باهاشون بیام اینجا . وضع مالی شوهر خواهرم خیلی خوبه و این سفر آنقدر راحت و زیبا بود که بی اغراق اگه با پدرم میومدم مجبور بودم شرایط رو تحمل کنم. ولی با فرستادن این دو دست الله مهربانم در کمال آسایش و راحتی خواستم انجام شد.و بماند که الان چقدر وقت دارم برای حال خوب خودم. و توی این شهر چقدر امکانات زیادی رو برای راحتی و آسایش و پیشرفت من فراهم کرده الله من

    خدایا شکرت.

    یه مورد دیگم پایان نامم بود که کسی که خیلی ازش توقع داشتم توی راهنمایی و سرچ موضوعات ولی اون به قولش عمل نکرد من از اون ناامید شدم ولی امیدم به خدا بود. از الله کمک خواستم و جوابمو داد. طی دو روز با کمک دوست عزیزم با یک فرد متخصص برخوردم. یک نفری که دست خدا بود و بدون هیچ چشمداشتی بامن همکاری کرد و دفاع پایان نامم به بهترین شکلش انجام شد.

    زمانهایی هم بوده که روی خودم حساب کردم و منم منم کردم، و ضرب ش رو هم دیدم.

    یادمه سال اول بعد از تموم شدن درسم، یه کاری پیدا کردم که حقوقش تقریبا 10 میلیون بود نسبت به اون زمان و شرایط مالی خانوادم‌ پول خوبی بود. مصاحبه کردم و قرار شد فردا برم سر کار. موقعیتش مناسب، رئیسش انسانی شریف و یک عالمه خوووبی دیگه.اون ب این نجواها ی ذهنم خواب رو از چشمام گرفته بودن . نجواها میگفتن، عجب آدم خوبیم من. به سختی درس خوندم، فارغ التحصیل شدم. الان کار میکنم. برای درمان خواهرم، برای کمک خرج خونه، برای خرید وسایل خونه برای مادرم. خانوادم باید به من افتخار کنن و از این به بعد باید بیشتر به من احترام بگذارن. ووووو

    تا اینکه فردا بهم زنگ زدن و در کمال ناباوری گفتن که با اینکه همه شرایط اکی بوده ولی یه مشکلی پیش اومده که نمیتونن با من قرار دادببندن و گوشی رو قطع کردن و تمام

    میخام صدها بار این فایلو گوش کنم و صد ها مورد از این داستانهای زندگیمو برای خودم به یاد بیارم تا اینطوری اون هشداری که همش به استاد داده میشه در اینموردبرای من هم باشه. چون هزاران بار ضربه خوردم از منم منم. ولی باز یادم میره. خوش به سعادتتون استاد که خداوند اینقدر واضح بهتون هشدار میده، هرچند خودتون هم مواظبین. و این به خاطر هماهنگی تون هست. ممنونم که این فایلهای ارزشمند رو رایگان در اختیار مون میگذارین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    افشین دانیالی گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد .

    خدایا بانام تو آغاز میکنم که تو هدایت‌گری .

    خدایی که به نیاز ها پاسخ میدهد .‌

    خدایی که هیچ چیزی رو از قبل برای هیچ موجودی مقدر نکرده و با توجه به نیاز هر موجودی این جهان را خلق و گسترش داده با عدالت . هیچ فرش قرمزی برای هیچ موجودی پهن نشده که تو میروی و فلان اتفاقات رو تجربه میکنی .

    همه چیز برمیگرده به نیاز های به ما اعتماد ما به این نیرو

    همه چیز بر میگرده که چه چیزی را در درونمان پرورش میدهیم با کانون توجهمان .

    و چه چیزی میخواهیم از این نیرویی که پاسخ میدهد به درخواست درخواست کننده .

    و ما طبق ایمانی که به این انرژی داریم ذهنمان را کنترل میکنیم تقوا پیشه میکنیم و دریافت می‌کنیم

    ، این انرژی بی نیاز است .

    بی نیاز به این که به او ایمان داشته باشیم یا نه .

    خوشحال نمیشود از ایمان ما .

    ناراحت نمیشود از بی ایمانی ما .

    ما هستیم که باور کنیم این نیرو را و آبشخور کل نعمت هارا که خداوند است . این به ما کمک میکند و خداوند بی نیاز است و جهان رشد میکند نیازی ندارد که ما باور کنیم یا نکنیم .

    یک فردی که معتاده به خودش ضربه میزنه نه به جهان ‌ اتفاقا جهان مسیر رشد و گسترشش رو ادامه میده و اعتیاد اون گسترش هایی رو در جهان ایجاد کرده دکتر های متخصص کمپ ها بیمارستان ها و…. اون فرد باعث عذاب خودش شده خدا که عذاب ندیده .

    جهان که نابود نشده هر اتفاقی برای جهان خوبه و به رشد و گسترشش کمک میکند .

    اینا باور هایی بودند که بعد از دیدن فایل خدا بهم گفت، نوشتم تا رد پایی باشه بعداً ببینم چقدر رشد کردم .

    در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه بهاری گفته:
      مدت عضویت: 631 روز

      عالی بود هیچ فرش قرمزی برای هیچ کس پهن نشده

      ما باید اعتماد کنیم و ایمان داشته باشیم تا در زمان و مکان مناسبش قرار بگیریم

      ما باید به چیزی که نمیبنمش و لمسش نمیکنیم اعتماد کنیم و خودمونو به جریان هدایت رها کنیم

      وخدای که هر چه دارم از آن اوست و مرا هر دقیقه هدایت میکند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 889 روز

      چه آگاهی نابی رو خداوند فرمود…

      هر معتادی باعث گسترش جهان می‌شود و هر دزدی باعث گسترش پلیس و هر ناامنی باعث امنیت و هر سرعت غیر مجازی سرعت گیر و هر کمبودی یک گسترشی رو ایجاد میکنه…

      یعنی حتی اگر راه اشتباه هم بریم باز جهان گسترش پیدا میکنه،یعنی با هر حرکتی که ما یا حتی موجودات و یا گیاهان می‌کنند جهان رشد میکنه و گسترش پیدا میکنه…

      پناه میبرم به تنها قدرت جهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه کدخدا گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام به بهترین استادی که خداوند به من و به همه عزیزان این سایت معرفی کرد

    بله استاد باید بریم سراصل مطلب

    اصل مطلب همان اصل که این سایت اختصاص به اون داره

    اصلی که همه ما باید با آن زندگی کنیم

    اصلی که زندگی مارو میسازه

    اصلی که با آن به ارامش و احساس خوب می رسیم ،اصلی که مارو به سمت سلامتی و ثروت میبره

    اصلی که با ان خیالممون همیشه راحته

    من زندگی مو براساس این اصل که توحید و خداونده ساختم ،این اصل رو از این سایت یاد گرفتم

    هر چند همیشه ته قلبم دنبال همچین اصلی میگشتم و هر لحظه هم خداوند کمکم میکرد ،از اون جایی که کلاس پنجم بودم و از خداوند نمره عالی میخواستم

    ولی هرچی بزرگتر که میشدم ،ذهنم با کلی باورهای محدود کننده محاصره میشد و من اون باورها رو واقعیت زندگیم می‌دانستم

    تا این که به یک جای امنی مثل این سایت هدایت شدم ،و با این سایت و این اصل زندگیمو هر لحظه از هر نظر پربار تر شد

    من این روزا همزمان روی دوره کشف قوانین زندگی و دوره دوازده قدم دارم کار میکنم

    و از خداوند خواستم منو هدایت کنه به یک مدار بالاتر ،هرچند الان خیلی احساسم خوبه ،ارامش تو زندگیم و وجودم حکم فرماست ،واز نظر مالی هم وضعیتم نسبتا خوبه ولی دوست داشتم خداوند منو هدایت کنه به درامد بیشتر ،فروش بیشتر ،خیلی فکر میکردم ،خیلی می نوشتم ولی نمی دونستم که چه جوری باید از خدا بخوام

    امروز این فایل رو گوش دادم ،به یاد اوردم که هر چی تا حالا دارم و داشته ام تک تکش از خدا بوده ،منم مثل شما سعی میکنم در برابر خداوند متواضع باشم ،ولی باید خداوند این ایه رو دوباره به ما یادآوری کنه ،لازمه ی هر انسان مومنی ست که این ایه باید یادآوری بشه

    ما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمی

    بارها بارها یاداوری توحید ،یاداوری اینکه خداونده که هر لحظه کمکون می‌کنه لازمه

    این یاداوری سوخت حرکت ماست ،سوختی ست برای رفتن به مدار بالا

    اگه این سوخت نباشه کم کم ما به سمت پایین و پایین تر نزول میکنیم

    ممنونم از خداوند ،و ممنونم از شما استاد توحیدی

    بله من این سوخت برای ادامه لازم داشتم

    لازم داشتم یه سر به اصل توحیدی برگردم و یه تلنگر بهم بخوره که بیدار بشم و با قدرت زیاد دوباره به مسیر اصلی برگردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    محبوبه ثمره گفته:
    مدت عضویت: 2203 روز

    بنام خداوند مهربان

    بنام خدایی که هر آنچه داریم از لطف و کرم اوست

    استاد عزیزم سلام

    امیدوارم سراسر وجودتون غرق در سلامتی و شادی باشه

    یه سلام هم بدم به خانم شایسته نازنین

    و بچه های این سایت خدایی

    امیدوارم که همگی در صحت و سلامت کامل بسر ببرید

    اسناد واقعا شما تکین مثل شما هنوز پیدا نکردم .واقعا حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند

    و این حکایت شما و این سایت و اعضای سایته

    استاد جونم باور کنید تشنه این فایل بودم

    چقد دلم برای این حرفهاتون تنگ شده بود انگار از دل من حرف میزدید

    استاد جونم اگه بخوام داستان زندگیمو بگم خیلی طول میکشه و اینجا جاش نیس اما انشاله بلطف خداوند مهربونم بزودی میام و براتون میگم که چکار کردم و چه اتفاقاتی برام افتاده

    اما با کمک فایلهای شما خیلی تغییر و تحول تو زندگیم بوجود اومده

    که شامل مهاجرت از کرمان به کیش و از کیش به تهران بوده که الان یکماهه اومدیم تهران با همسرم که اونم عاشق و شیفته شماست و دو تا پسرم

    دومین اتفاق زندگیم کار تجارت رو استارت زدم و تمام امیدم در این مسیر زیبا بخداوند است و بس

    وبقول شما پا روی ترسهام گذاشتم

    استاد جونم هر روز بخودم یادآوری میکنم که اموزشهای شما رو گوش کنم چون در همه جنبه های زندگیم کمکم کردن

    میخوام بهمه بچه ها خصوصا اونهاییکه تازه وارد هستن بگم با قدرت ادامه بدین

    میخام بگم گوش دادن به فایلهای شما رو مثل کار واجب روزانه بدونن و هر روز تکرار کنن که تکرار داعم این صحبت‌ها باعث تغییر باورها میشه و بعد بومممممممممممممممممم

    اتفاقات خوب و معجزات خداوند رقم میخوره

    استاد عزیزم تمام تلاشم رو برای دیدار شما از نزدیک انجام میدم

    میخام بیام و از موفقیتهای زندگیم ساعتها براتون توضیح بدم

    در پایان بگم خدا شما رو برای همه ماها حفظ کنه

    که جه نعمت بزرگی برای ما و تو زندگی ما هستین

    استاد عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: