اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
دوسه روز هست که یه مشکلی برام پیش اومده بود که مدام ذهنم سعی میکرد حسم رو بد کنه البته که من سعی میکردم آگاهانه حالم رو خوب کنم اما در زمان های کمی موفق میشدم دیروز که دیگه کلا فقط داشتم به آدم های اطرافم فکر میکردم که کمکم کنند و یه راه حلی بهم بدن و تو ذهنم هم ازشون ناراحت میشدم که کاری برام نمیکنند صبح با خودم فکر کردم که چه فایلی رو گوش کنم یه حسی بهم کفت توحید عملی 6 رو گوش کن چقدر من این فایلهای توحید عملی رو دوست دارم و از گوش کردنشون سیر نمیشم
دوبار گوش کردم بعد رفتم تو سایت که دیدم بله استاد یه فایل جدید گذاشته با دیدن عنوانش اصلا سرجام میخکوب شدم وقتی فایل رو گوش میدادم اصلا یه جاهایی اشک شوق میریختم الله اکبر …انگار خداوند از طریق کلام شما داشت دقیقا بامن حرف میزد که داری رو کی حساب میکنی ؟ادم ها چه قدرتی دارند در حل مشکل تو؟تو هدایت می خوای باید آرام باشی
باید حالت رو خوب نگه داری تا در زمان مناسبش بهت الهام کنم عجله ای در کار نیست …
استاد از اول فایل تا آخرش خداوند داشت با من حرف میزد انگار این فایل برای من بود یه فایل اختصاصی
الله اکبر …
من فقط یه بار گوش دادم این فایل ارزشمند رو اما میدونم که چقدر آگاهی داره و باید بار ها و بارها گوشش بدم این حرفها حقیقت محض …آگاهی ناب …و من چقدر تشنه شنیدن این آگاهی ها هستم
منی که خیلی زود فرامو ش میکنم همه چیز رو
و مشرک میشم
یادم میاد چندین سال قبل که می خواستم امتحان رانندگی بدم تو امتحان اول و دوم رد شدم دفعه سوم که رفتم برای امتحان کسایی کا اونجا منتظر ایستاده بودن میگفتن این افسر که قرار امتحان بگیره امروز خیلی سخت گیر و همه رو می اندازه من ته دلم خیلی استرس داشتم اما مدام به خودم میگفتم باید این دفعه دیگه قبول بشم وقتی افسر اومد هیچ کس نمی تونست بیاد تو ماشین بشینه اما من انگار یه شجاعتی در درونم شکل گرفته بود رفتم نشستم و مدام از خدا می خواستم کمکم کنه تا نتیجه بگیرم وقتی نوبت من شد افسر بهم گفت دنده عقب بگیر و حرکت کن من دنده عقب که گرفتم انگار من نبودم انگار یه نیرویی ماشین رو حرکت میداد و بهم آرامش میداد افسر با تعجب گفت من خانم های خیلی کمی رو دیدم که بتونن با این دقت دنده عقب برن کارت خیلی خوب بود تو قبولی پیاده شو … و من با تمام وجودم حس کردم که یه نیروی برتر داشت همه چیز رو مدیریت میکرد تا من اونجا نتیجه بگیرم این اتفاق برام خیلی درس داشت که به قول شما استاد متواضع باشم در برابر خداوند و اعتبارش رو بدم به خدا
این یه مثال کوچیک از لطف و کمک هایی که خداوند بهم کرده و من هر وقت بهش توکل کردم و رو خودش حساب کردم نتیجه گرفتم اما هر وقت رو ادم های اطرافم حساب کردم پس کله های حسابی خوردم
مثلا تو سفارشات شب یلدا من سفارش کیک داشتم تصمیم گرفتم برم پیش خواهرم تا کنار اون که اونم سفارش داشت درست کنم و مدام تو ذهنم میگفتم که خواهرم خیلی مهارتش بیشتر از من و باید یکی از سفارش های من رو انجام بده و هی بهش میگفتم این مورد رو من نمی تونم تو باید برام انجام بدی و چون خیلی هم قبولش داشتم تون سفارش رو نگه داشتم دقیقه آخر و در کمال ناباوری کیک چسبید به قالب و کلا کار خراب شد و اصلا فرصت نبود که دوباره درست کنم و در حالتی شرمنده به مشتری پیام دادم و بماند که کلی حرف شنیدم اما برام یه درس بزرگ داشت که روی هیچ کس جز خدا وند و توانایی های خودت حساب نکن
استاد ازتون ممنونم که در زمان درست این فایل با ارزش رو تهیه کردین و از خدا می خوام کمکم کنه که بتونم آگاهی های این فایل رو درک کنم و عمل کنم بهشون و متواضع باشم در برابر خداوند و من هر چیزی که دارم از خداوند و از خودم هیچ چیز ندارم
به نام خداوندی که بدون اذنش برگی از درخت بر زمین نمی افتاد…
سلام به استاد عزیزم این مرد توحیدی…. و سلام به همراه نازنینش مریم گل….
و سلام به دوستان توحیدی سایت….
داشتم به تمام مواردی فکر میکردم که خداوند حامی و هادی و حافظ من بوده ،،،، بعضی هاشو یادم اومد..بعضی هاشو یادم نیومد…. خیلی هاشم که با عقل کوچیکم اصلا متوجهشون نشدم….
وَمٰا رَمَیتَ إذْ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللّٰه رَمیٰ
عجب جمله ای هست واسه کنترل ذهن نجواگر که هرلحظه ما رو میبره لب پرتگاه تا از اون بالا پرتمون کنه پایین. اما این جملات واقعا مهر باطل میزنه به تموم نجواها….
اون جایی که قدرت رو دادم دست خودش ،روی دوشش سوار شدم و منو به ساحل امن به یه جای آروم آورد…
هرآن ممکن بود نجواها منو از پا در بیارن… توهم توطئه دست از سرم برنمیداشتن…. میگفتن این کاری که تو میخوای بکنی فلانی ها مخالفشن ،،، هزاران مکر و حیله برات جور کردن تا کارت پیش نره.. تمام ترفندهاشونو برات رو کردن…
درسته اونا مکر کردن و هزاران حیله به کار بردن برای اینکه کار تو انجام نشه اما من خودمو خالی از مکر و حیله کردم و گفتم خدا مکارترین است.دست خدا بالاترینه…. مکر خدا هم بالاترینه….
خدای درونم این روح الهی همواره با جملات آرامبخشش قلبمو آرام میکرد…
ایّٰاکَ نَعْبُدُ و ایّٰاکَ نَستَعیٖن…
خدایا تنها تو رو میپرستم و تنها از تو کمک میخوام….
بعدش میگفتم In God we trust…
میگفتم من به تو اعتماد کردم …. قدم توی راه گذاشتم.. من روی تو حساب کردم….
بعدش اون میگفت یَدُاللّٰه فَوْقَ اَیْدیٖهِم….
دستان خدا بالاترین دستهایت…..
خدا جونم منی که از خواستم، که حامی و هادی من باشی حافظ و نگهدارم باشی. چه خوب قلبمو آروم میکنی..
با قدرت ادامه دادم و آرامش داشتم. چون پشتم به خدا گرم بود.
لٰا حَوْلَ وَلٰا قُوَّهَ اِلّٰا بِااللّٰه…
خدا جونم من هیچ نیرویی از خودم ندارم … حتی توی انجام کوچیکترین کارهام…. همه نیروها ازآن تو هست . هرچی هم داره میشه. هر توانایی هم که داره کارها رو پیش میبره، همه از توئه..
وقتی قدرت رو دادم به خدا.. وقتی بهش اعتماد کردم. اونقدر این ربِّ یکتای من قشنگ کارای منو انجام داد… چون من خودم هیچی میدونستم توی انجام کارها.. همش نیروی اون بود و بس… خدا منو به یه جای صیف و امن آورد که هر روز و هر شب شکرش کنم بازم کمه….
اما اون لحظاتی که نجوا میومد که باید حداقل خودم هم به حرکتی کنم نباید دست رو دست بگذارم . حالا یه کوچولو چرب زبونی هم عیب نداره تا دل طرف رو بدست بیارم تا کارمو راه بندازه. یا یکم سیاست به خرج بدم تا ضرر نکنم و از این. وراجی های ذهن که آدمو میندازه توی مسیر اشتباه که واگذار میشی به همون آدم و واگذار میشی به همون سیاست به خرج دادنه….
تفاوت دوتاشو همیشه حس میکردم. اما اینکه چقدر روی نیروی الله حساب کنم برای انجام کارهام نیاز به یه ایمان قوی داشت. که به لطف الله هر روز بهتر از قبلم شدم. هرچند ایمانم کامل نیست. در طول روز و هفته و ماه و سال شاید بتونم بگم 20درصد میتونم ایمانمو به خدا حفظ کنم که اون 20درصد موتور پیشرفت منه….
به یاری الله هر روز اعتبار انجام کارهامو بدم به خودش و هرروز ایمانم رو نسبت به قبل بیشتر کنم.
اینم باز هم مدد و یاری الله باید باشه که بتونیم دیدگاه توحیدی داشته باشیم.
گردن من که از مو باریک تره مقابل الله مهربانم که هرچه هست از اوست…. هرچه هم که بهش نرسیدم چون خودم خواستم با توانایی خودم بهش برسم که نرسیدم.
شاید شما فکر کنید این جملات رو اولین بارمه که میگم و می نویسم. اما تمام دفترم پر از این جملاته چون فراموشکارم و هر لحظه به خودم یادآوری میکنم چطوری و با چه دیدگاهی به خواسته هام رسیدم و خدا منو به یه جای صیف آورد. و با همین دیدگاه و نگرش میتونه از این بهترش هم برام انجامش بده. چون خواسته هام بزرگتر شدن و میدونم راه رسیدن بهشون هم همین دیدگاه هاست …
امیدوارم اینجا هم این بماند برای یادآوری خودم که چطور خدا حامی و حافظ و هادی و ناجی من بوده،هست و خواهد بود…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت بابت این سایت،بابت این آدمهای فوق العاده…بابت این استاد توحیدی.. بابت اینکه منو به این مسیر زیبا هدایتم کردی…
همگی در پناه الله پر رزق و روزی و شاد و خوشحال و سالم باشید…
به نام خداوند بخشنده مهربان..شکر خدا من یکساله که با شما استاد عزیز آشنا شدم و اومدم توی سایت و دارم از محصولات دانلودی استفاده میکنم و تقریبا جز مواقع امتحانات و کارایی که نیاز به تمرکز صد در صد داره صدای شما توی گوشم بوده و امروز میخوام بگم که چقدر همه چیز بهتر شده تو زندگیم ، چه عادت های بدی رو خدا کمکم کرد که کنار بذارم و چه اتفاقات خوبی برام رقم زد که آخریش که همین دیروز جوابش اومد قبول شدن تو آزمون استخدامی و البته مصاحبه اش که برداشتن موانع و هدایت خداوند به مسیرهایی که بتونم تو آزمون شرکت کنم و مراحل آزمون و مصاحبه سخت تخصصی که گرفته شد همه و همه معجزات خداوند بود که دستمو گرفت و کمکم کرد ی جوری بگم پارسال اگر کسی همچین چیزی میگفت هیچکس باورش نمیشد و اگر لطف خدا نبود که من با استاد عباس منش آشنا بشم و این آگاهی ها بهم برسه همون آدمی میشدم که قبلاً بودم اما امروز میخوام به همه دوستانی که تازه اومدن و دنبال نتایج اعضای سایت هستن بگم که اگر واقعاً تلاش کنیم به قوانین عمل کنیم و مهم تر از همه سپاسگزار واقعی خداوند باشیم همه چیز درست میشه و به قول استاد خدا یه در هایی رو برات باز میکنه که اصلا فکرش رو نمیکنی … و ی مسئله مهم که این روزا به خودم یادآوری میکنم اینه که حالا که نتایج رو دیدم همین مسیر و ادامه بدم و سعی کنم سال پیش رو ی پله بهتر بشم و تو همین مسیر بمونم تا نتایج هم پایدار بشه ، این فایلتون رو از قبل شرکت تو آزمون تو گوشمه و تقریباً پونزده روزی هست که ذکر شبانه روزمه و هرچقدر گوش میدم حریص تر میشم واقعاً ازتون سپاسگزارم و بهترین هارو از خداوند براتون میخوام…
غروب 28 خرداد1401 در حالی که تمام وسائل شخصی رو از اتاق کارم برداشتم و در صندوق عقب ماشینم گذاشتم و برای آخرین بار به محل کارم که داشتم برای همیشه ترک میکردم نگاه کردم، ناگهان بغضم گرفت و نتونستم جلوی اشکم بگیرم. آخه بیش از 24 سال در یک اداره کار میکردم و با دوستان قدیمی که مثل خانواده شده بودیم و باید اونجا رو با تمام خاطرات ترک میکردم و به کار جدید با همکارای جدید مدیر جدید که هیچ اطلاعی و شناختی نداشتم میرفتم.
در اون زمان با فایلهای دانلودی استاد عباسمنش توانسته بودم که خودم رو وادار کنم تا از محل امنی که برای خودم ساخته بودم خارج کنم و تصمیمی در زندگی بگیرم که نقطه عطف زندگیم بشه. در اون زمان هیچ نشونه ای از بهتر شدن اوضاع نبود آخه بااین تصمیم علاوه برکاهش حقوق حداقل 30 درصدی با تنزل پست و جایگاه اداری روبرو شدم.
در اون لحظه در حالی که ماشین رو استارت زدم صدای درونم بهم یادآور میشد که تو خدایی داری که بارها بهش توکل کردی و نتیجه اش رو دیدی و مطمئن باش اینبار نتایج بسیار عالی رو برات رقم خواهد زد.
امروز بعد از چند سال واقعا مفهوم توکل و ایمان بخدا رو با تمام پوست و گوشت و استخوانم درک میکنم و باور دارم و اتفاقاتی در این چند سال برام رقم زده که زندگیم هیچ سنخیتی با اون سالها ندارد و در شرایط بسیار آرمانی قرار گرفته ام. و به حدی از آرامش درونی ، سلامتی، شادی و حتی ثروت رسیدم که هزاران بار خداوند را شاکرم. و احساسی دارم بینهایت لذت بخش و در همه زمینه ها رشد عالی در خودم و زندگیم بوجود اومده.
و این بخش از داستان زندگیم رو با عشق تقدیم میکنم به استاد عزیزم و دوستان خوبم
استاد جان دقیقا این حرفتون ک گفتین دوستانمون میگن شما ازکجا میدونستین ک دغدغه ی منه ک درموردش فایل گذاشتین برا منم صدق کرد
امروز صبح من سایت رو باز کردم بااینک تودلم گفتم من ک تمرین قسمت دو رو انجام ندادم ولی بازم ببینم سایت رو ک دیدم شما فایل جدید با موضوع توحید گذاشتید ک البته باید بگم بازم بله پاشنه آشیل چن روزه منه ک تو تمرین ستاره قطبی از خدا میخوام ک مسئله ی اصلی منو ک مانع رسیدن من ب هدف مهمم و بقیه ی خواسته های ریز و درشتم میشه رو بهم بگو و هدایتم کن ک حلش کنم ک امروز در قالب این فایل مقدس بهم گفته شد توسط شخصی پاک ک خودشون عامل ب این مبحث هستن
ازتون تشکر میکنم ک این فایل رو آماده کردید ممنونتون هستم
شاکر پروردگار خودمم هستم ربّ عالم و دانای خودم 🫀🫀🫀
استاد عزیزم دقیقاً سر بزنگاه این فایل و آپلود کردید
20 سالی میشه یک سوال بی جواب دارم ….
اونم مربوط به همین جلسه است
خواهش میکنم این سوال منو جواب بدید
من سوالم اینه اگه اینجوریه که خداوند همه کارها رو انجام میده ، پس چرا تو دوره کشف قوانین آنقدر روی بحث تمرکز و تعیین تکلیف روزانه و برداشتن قدم های کوچک برای رسیدن به اهداف صحبت میکنید ؟
یا در دوره روانشناسی ثروت 1 ایجاد باور فراوانی ، و قوانین ثروت رو شرح میدید
مگر نه اینکه خداوند همه کارها رو انجام میده ؟
پس چه لزومی داره ما حرکت کنیم ( تغییر باورها )؟
آیا اول خداوند میگه بعد ما حرکت میکنیم ؟
آیا حرکت میکنیم خداوند جواب ها و هدایت ها رو میگه ؟
تجربه شخصی من نشون داده هر جا مستأصل بودم و خسته شدم و دیگه نتونستم کار و انجام بدم خداوند کمک کرده و کار از بی نهایت طریق انجام شده منتها آیا نمیشه همون اول بیاد به کمک ؟
حقیقت همونیه که میفرمایین منتها من متوجه نمیتونم بشم
وقتی این فایل شما رو آدم گوش میکنه دلش میخاد تسلیم بشه و همه چیو بسپاره من تو سپردن کارها خیلی خوبم منتها همزمان نگران اینم هستم که نکنه منم باید کاری انجام بدم و انجام ندم و کوتاهی کنم ؟
لطفاً منو از این سر در گمی 20 ساله دربیارید هر کسی از دستش برمیاد لطفاً راهنمایی کنید
شما باید اول خواسته خود را مشخص کنید باورهای هم جهت که استاد عزیزمان در دوره کشف قوانین توضیح دادند را ایجاد کرده و هر روز یک قدم کوچک برای تحقق آن بردارید با داشتن باورهای نا مناسب که حاصل تکرار افکار نادرست و ورودی های نا مناسب است زندگی شما و اتفاقات آن مانند چرخه ای تکراری از اتفاقات بد است. ذهن ما هیچگاه مثبت نمی ماند و تا پایان عمر باید بر روی آن کار کنیم تا به سمت مثبت جهت دهی شود. خداوند بر مبنای خواسته های شما ، شما را هدایت می کند تا زمانی که خواسته ، درخواست و نیاز وجود نداشته باشد پاسخی نیز وجود نخواهد داشت حتی اگر خواسته ای را به صورت ناخودآگاه در اثر برخورد با تضادها به جهان هستی ارسال کرده باشید به دلیل داشتن باورهای نا مناسب با این که اجابت شده است اما شما در مدار دریافت آن قرار نداشته آید. تسلیم بودن به این معنا است که ما خواسته های خود را مشخص کرده ، باورهای هم جهت را ایجاد می کنیم اما به راه حل آن یا زمان تحقق آن یا چگونگی تحقق آن و یا هر عامل دیگری که احساس ما را بد می کند وابستگی نداشته و از مسیر رسیدن به خواسته های خود لذت برده و سپاسگزار نعمتهای کنونی خود هستیم. باید تمرکز خود را از روی آن برداریم و اگر با تضادی مواجهه شده احساس خود را خوب کرده و به ایده هایی که به ما الهام می شود عمل کنیم و تمرکز خود را کاملا از روی نتیجه بر داریم. پس از مدتی خواسته ها بدون این که ما متوجه شویم در زندگی ما پدیدار خواهد شد و اگر آن را ننوشته باشیم هیچگاه به آن پی نخواهیم برد.
شما قوانین را برای خود سخت و پیچیده کرده آید. چنین ضرب المثلی اشتباه بیان شده با کار کردن بر روی باورها خداوند شما را به ایده ها ، افراد و شرایط مناسب هدایت خواهد کرد و در نهایت شما حرکت فیزیکی انجام خواهید داد اما بسیار کم و لذت بخش نه با زجر و تقلا. کاری را انجام می دهید که عاشق انجامش هستید.همه افراد بالاخره کاری را انجام می دهند اما نتیجه و در آمد مالی و ثروتی ندارند با داشتن باورهای درست به مسیر درست هدایت می شوید. امیدواریم توانسته باشیم منظور خود را با توجه به این که شما هم قوانین را می دانید و توضیح داده اید واضح بیان کرده باشیم. سلامت و سربلند باشید.
من این موضوع رو نتونستم حل کنم سالهاست این و نمیفهمم و خیلی کارا هم براش کردم
ببینید منظور من اینه ما از بچگی حداقل من از 7 سالگی شروع به کار کردم الان 38 سالمه ینی 30 سال ….
وقتی نگاه میکنم که چقدر تلاش کردم میبینم خب خیلی کار کردم ، حتی در حدی که من وقت اینو نداشتم دوس دختر بگیرم ، برم تو رابطه حتی بلد هم نبودم
ولی میخام بگم آخرش چی شد ؟
اینجا ها بود من وارد سایت استاد شدم و 2019 روز هست دارم شبانه روزی کار میکنم
شکر خدا نتایجی حاصل شده ولی اون نتیجه اصلی ها هنوز مونده
وقتی جمع بندی میکنم میبینم اینجا هم خیلی خوب وقت گذاشتم فایل های رایگان و چندین بار دیدم همه رو دوره های زیادی و خریدم و …..
ولی باز نتیجه نیومده
من در بررسی هام و زمانیکه وارد سایت شده بودم یک تضادی و با خداوند داشتم که اون برای من کاری انجام نمیده اینم سر موضوع عشق و عاشقی در دوران جوانی بود که به جز خدا به کسی دل نبستم و جز خدا از کسی نخواستم ولی به هر حال به دلایل نامعلومی نشد…..
حالا من دو روز هست احساس میکنم میخام توکل کنم احساس میکنم میخام بسپارم به خدا من تلاش هامو کردم
ولی راستش با خدا ته دلم جنگ داشتم
حالا شاید باورتون نشه وقتی این کامنت و میخونید ولی من در اثر یک تسلیم محض وارد بی مکانی شدم و خداوند و ملاقات کردم شاید خنده دار باشه چندین سال طول کشید که این موضوع رو فهمیدم که من کجا بودم و هیچ وقت نتونستم دوباره به اونجا برگردم
«میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم »( حافظ)
بگذریم …..
میخام با اینکه شمایلش و دیدم و بعدش نه عقل ماند و نه هوشم
ولی باز نسپرده بودم اینجاش جالب بود برام تو همین چند روز اینو فهمیدم
دیشب یه سری ادراکات داشتم
و فکر میکنم موضوع رو حل کردم ولی باید تکاملم طی بشه
ماجرا اینه که ما باید باور قلبی داشته باشیم نه به حرف نه به زبان باید باورمون از ته دل بیاد
وقتی باور قلبی ایجاد شد ثبات داشت خداوند ما رو در مسیرهایی قرار میده که خیر و برکت داره و ما باید اونجا شروع به عمل کردن و هدف گذاری و ……داشته باشیم
من فکر میکنم در غیر اینصورت همینی میشه که بودیم و هستیم
ما سالها صبح از خواب بیدار شدیم و سخت کار کردیم ، رفتیم اومدیم اینها تلاش بوده و عمل کردن بوده ولی هیچ نتیجه رضایت بخشی درش نبوده
من فکر میکنم در کل ما از ته دل توکل میکنیم اون ما رو میزاره تو مسیر درست و ما حرکت میکنیم
سلام دوست عزیز من به این نتیجه رسیدم که ساختن باورها خیلی مهمه وباید روش کار کنیم ولی در مورد خواستمون نباید خیلی بهش بچسبیم و برامون خیلی مهم نباشه چون اگر خیلی اون خواسته برامون مهم باشه دچار نگرانی و حس اینکه پس کی میرسم میشیم وهمین باعث میشه از خواستمون دور بشیم ، منظور استاد هم اینه که باور سازی باید کار روتین هر روزمون باشه و در مورد خواسته هامون رها باشیم و فرکانسشو بدیم و بقیشو بسپریم به خدا و نگرانش نباشیم ، این تله ای بود که خودم توش گیر کردم و مرتب صبح تا شب فرکانس خواستم رو که خیلی مهم بود میفرستادم و به خودم میگفتم اگر این مسئله حل بشه همه چی اوکی میشه از طرفی نگران بودم ولی تو یکی از فایل های استاد به نام هدیه تولدم هدایت شدم به اینکه نباید به خواستم بچسبم و به شما هم توسیه میکنم این فایل ارزشمند رو گوش کنید.
من کاملا سوال شما را درک میکنم چون بارها خودمم به این موضوع فکرکردم و از خودش هدایت خواستم
راستش منم با نتیجه ای که شما بهش رسیدین موافق هستم. وقتی توکل کنیم بعد راهکارها و ایده ها و دستان کمکی خدا از راه میرسن.
ولی درمورد خودم حتی من برای اون توکل داشتن هم عاجز بودم بارها میخواستم بسپارم بخودش و توکل کنم ولی نمیتونستم ازبس قدرت نجواها شدید بود برام.
یه مساله ای که من سالهاست همیشه ازش نتیجه عالی گرفتم اقرار کردن به درگاه خدا بوده. مثلا وقتی حسادت میکنم به کسی درصورتیکه واقعا نمیخوام حسادت کنم ولی عاجزم. همینو بخدا اقرار میکنم میگم خدایا من دارم به فلانی حسادت میکنم و نمیتونم جلوی حسادتمو بگیرم تو کمکم کن تو هدایتم کن. حتی در مورد همین غرور داشتن و منم منم کردن اتفاقا همین الان داشتم بخدا اقرارش میکردم و میگفتم خدایا خیلی مزه دلچسبی داره وقتی میگم من انجام دادم ولی من نمیخوام مغرور باشم میخوام امتیازشو بخودت بدم خودت هدایتم کن.
درمورد توکل کردن هم همینطور. بارها میخواستم بسپارم و توکل کنم ولی نمیتونستم و درین مورد هم باز اقرار کردم بخودش و از خودش کمک خواستم. و واقعا همیشه خودش بهم کمک کرده که بتونم توکل کنم. و وقتی دقیق میشم میبینم واقعا همشو خودش داره انجام میده نه من.
منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش توکل کنم. منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش شکرگزاری کنم دیگه چی دارم برای گفتن.
بخدا قسم بارها شده میخواستم باحس قشنگ با باورقوی و باایمان قلبی شکرگزاری کنم ولی نتونستم هی لیست شکرگزاریمو تکرار میکردم ولی نبود اون حسی که باید باشه همون موقع قطعش میکردم میگفتم خداجونم من دلم میخواد باحس عالی ازت قدردانی کنم ولی نمیتونم خودت کمکم کن و خداشاهده همون لحظه تاشروع میکردم به شکرگزاری اون حس قشنگه میومد حتی فراتر از اونچه که خواسته بودم و شکرگزاریم تبدیل به اشک و به سجده دراومدن میشد.
همه چیز خودشه. بدون خودش حتی نمیشه پلک به هم زد چه برسه به خلق کردن حتی برای باور درست ساختن هم خودشه که کمک میکنه تا بتونم باور درست بسازم من چیکار؟!! خدامیدونه سر یه موضوعی که درگیرش بودم و هستم هنوزم، به بزرگی خودش قسم.، خودش چندماه پیش یه تلنگری بهم زد و بهم گفت ازش بخوام که باورهای قدرتمند کننده بهم یاد بده و خودش بدلم باورهای قدرتمند کننده درمورد اون خواستم را جاری کرد که بارها پیش اومده وقتی نجوا به شکلهای مختلف میاد سراغم بقدری اون باورها عالین که جوابگوی اون نجواها میشن. حالا من چی دارم برای گفتن؟!! حتی وقتی باورهایی که بهم یاد داده بود را تکرار و تمرین میکردم بهم یه ایده ای الهام شد که انجام بدم. فقط باید با انگشتم قیمت محصولم را افزایش میدادم و ثبت میکردم ولی حتی برای انجام اینکار هم عاجز بودم بقدری نجوا بهم حمله ور شده بود و ترس بدلم میانداخت که نمیتونستم بازم بخودش گفتم و ازش کمک خواستم برای انجامش و اگر هدایتها، حمایتها، فضل و لطف خودش درحقم نبود نمیتونستم انجامش بدم.
و اما یه موضوع دیگه اینه که منو خدا یکی هستیم خواسته و آرزوهای من خواسته و آرزوهای خداست که فقط تو وجود من قرار داده. اگر ما باور بسازیمو خلق کنیم درواقع خدا داره خلق میکنه فرقی نداره. انگار یجورایی خدا فقط ازطریق ما که شبیه خودش هستیم داره خودشو تجربه میکنه.
وقتی میگه تو تیر ننداختی من انداختم انگار داره میگه ببین تو فقط شبیه منی نه خود من. حواستو جمع کن وهم برت نداره. من دارم از طریق تو قدرت خدایی خودمو میبینم و لذتشو میبرم. همه چیز از منه. قدرت دست منه
واقعا نمیدونم منم خیلی دوست دارم به درک کامل این مساله برسم.
ممنونم بابت سوالی که مطرح کردین که باعث شد بازم بیشتر تعمق کنم و مرور کنم مسیرمو.
بله ببینید فقط به نظرم اجازه بدید مدام ازش بخواهید که هدایت کنه من واقعا در مقابلش تسلیمم و هر روز وضعیت روحی و مالیم داره بهار میشه
شکر خدا امروز صبح که پاشدم با رفتارها و حملات ذهن مواجه شدم و شروع کردم به کنترل ذهنم کاری که کردم این بود ایمانم و نشون دادم
اومدم گفتم خداوند فرمانرواست من ازش خواستم من و هدایت کنه من توکل کردم بهش و پای این حرفم میمونم هر چند به ضررم باشه
و حالم و اینجوری خوب کردم دیدم ایمان دارم بهش و اتفاقی که افتاد این بود یه بنده خدایی اومد ازم محصولی رو خرید کرد که نزدیک 2 میلیون و 500 هزار تومن سود کردم
شاید این مبالغ کم باشه ولی برای من تو این مدت خیلی مبلغ زیادی بود چون من حتی 10 برابر کمترش و هم نمیتونستم بسازم به هر دری میزدم قفل بود
ولی الان قفل ها باز شده
آقا تمام دوره های استاد یه طرف این موضوع که خداونده کارارو درست میکنه یه طرف
من همیشه این انتقاد و به استاد داشتم که به این وضوح بهمون بگن ولی خب شاید شرایط ایجاب میکنه که اینجوری سربسته صحبت بشه نمیدونیم
ولی بنده اینجا اعلام میکنم بعد از تحقیقات فراوان و آزمون و خطاها به این نتیجه رسیدم که خداوند هدایت میکنه خداوند کار و درست میکنه و تو میری انجامش میدی غیر از این میشه آب در هاون کوبیدن و مردم ما صبح تا شب اینکار و میکنن
خیلی ساده اس ولی خب ما نمی فهمیم
اگه کسی میگه من هدایت نمیشم در واقع اون هدایت شده ، اون میدونه باید چیکار کنه ولی حرکت نمیکنه مواظب این دام هم باشید دوستان
من کلا نمیدونستم چیکار کنم الآنم نمیدونم دارم قدم ها رو یکی یکی برمیدارم اصلا اونه قدم هام و برمیداره میدونی
شهلا جان پیشنهاد میکنم عجله نکنید زمان بدید قانون تکامل و رعایت کنید
تمام قوانینی که استاد میگن حول و محور این موضوع هست این و دریابید میتونید قوانین و به کار بگیرید
اگه توکل کنید آرامش میاد سمت شما ، احساس امنیت میکنید ، حالا میتونید توجه کنید به نکات مثبت یا همان هماهنگی بین ذهن و قلب ( دوره روابط)
الان میتونید افزایش مهارت بدید ، از جایی که هستید شروع کنید ، کنترل کانون توجه و انجام بدید ( روانشناسی ثروت 1)
الان میتونید محکم سر بالا راه برید ، کارهاتون و به تعویق نندازید ، احساس قربانی شدن احساس گناه و دور بریزید ( دوره بسیار مهم عزت نفس)
الان میتونید برید سراغ ترمزها و منطقی کنید ( دوره کشف قوانین )
الان میتونید بفهمید تضادها برای چی بوده ، الان میتونید از مشکلات استقبال کنید
( دوره ارزش تضاد )
من تمام این دوره ها رو کار کردم منتها توکل نکرده بودم ولی الان فوقالعاده شده برام
بسیار لذت بردم از کامنتتون و آگاهی هایی که با ما درمیون گذاشتین.
چقدر پیام داشت برام. خداشاهده سلولی تک به تک گفته هاتون را درک میکردم بخصوص اون تجربتون درمورد نجوا و نوع عملکردتون.
خیلی برام پیام داشت. چون دقیقا خودمم به همین شکل درگیر میشم و باکمک خدا جواب نجوا را میدم و سعی میکنم توکل کنم و ایمانمو حفظ کنم.
و الان با کامنت شما انگار خدا باز داشت بهم یادآوری میکرد و میگفت مسیرت درسته همینو ادامه بده.
دوست عزیزم بخدا نمیدونید چقدر انرژی گرفتم از کامنتتون انگار خدا داشت باهام حرف میزد.
چقدر عالی که بعد از چندین روز که از کامنت من گذشته بود الان همین لحظه که من قبلش داشتم باخدا حرف میزدم هدایت میخواستمو سوال میکردم باید جواب شما و کامنت شما بمن برسه.
چقدر امیدوارتر شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت.
دوست عزیزم امیدوارم همواره باعزت باشین حال دلتون عالی باشه و به بهترین و راحتترین شکل ممکن به خواسته هاتون برسین.
نزدیک به یک سال پیش از کامنت ما میگذره و من در ادامه دادن مباحث توحیدی بی دریغ کار کردم و مسئله رو پیدا کردم اینجا برای شما کامنت میزاریم چرا که یادمه خیلی مشتاق بودید
ماجرا از این قراره که همه چیز زیر مجموعه تسلیم هست و تسلیم شدن و تقریباً هیچ کسی درست حسابی توضیح نداده و فقط در چند جمله گفته شده در مقابل خدا تسلیم بشید بزارید اون کارها رو انجام بده حتی استاد عباس منش هم با اینکه چندین فایل در مورد تسلیم سخت گفتن ولی مطلب و یا نتونستن برسونن یا نخواستن بگذریم
تسلیم شدن این نیست تو بری بگی من میخام توحیدی عمل کنم و تسلیم میشم و ناخودآگاه دچار تضاد میشی هی سر درگمی میاد که من الان تسلیمم یا نه دارم درست عمل میکنم یا نه
در واقع بحث اصلی تسلیم در کتاب« رها کردن طریقت تسلیم » نوشته استیون هاوکینز گفته شده و همه اساتید موفقیت بلا استثنا از آنجا کپی کردن حتما این کتاب و در تلگرام سرچ کن و بخونش 1000 بار بخونی تازه میفهمی مقدمه اش چیه
تمام فایل های استاد عباس منش حول محور همین کتاب هست
تسلیم شدن ینی تو حاضری برای چند لحظه کوتاه هم از احساس منفی دست برداری
این میشه تسلیم شدن ، در واقع احساس منفی ما همان باورهای ما هست من سالهاست در به در دنبال تغییر باور بودم ولی هیچ کس هیچی نمی گفت ولی جوینده یابنده است
احساس منفی ها رو اگه اجازه بدی بالا بیاد و مشاهده کنی نجنگی باهاش و تصدیقش کنی و رهاش کنی اون باور یا اون احساس قدرتش تخلیه میشه و با یک باور بهتر خود به خود عوض میشه
مثلا فرض کن باورت اینه من نمی توانم رابطه دلخواه ایجاد کنم این کلمه نمی توانم ماحصل هزاران احساس منفی تشکیل شده و رای صادره شده به شکل نمی توانم نمود پیدا کرده حالا برای تغییر من میام میگم بله من متوجه ام ، تصدیق میکنم من نمی توانم و به دنبالش میگم حالا که قبولش کردم من این احساس و رها میکنم
در بعضی از احساسات با یه بار انجام دادن این روش باور عوض میشه ولی در بعضی ها که سالهاست در ذهن چرخیده باید چندین بار به کار بگیریش
کافیه بدونی همین الان چه احساسی داری وقتی منفی ها رو کشف کردی یکی یکی رهاشون میکنی
اتفاقی که نیفته اینه حالت خوب میشه ، طبق قانون حال خوب اتفاق خوب و میاره ، کنترل کانون توجه انجام میشه ، شکر گزاری میاد صراغت، ایده ها ، آدم ها و هر آن چیزی که استاد تو محصولات و فایل ها گفتن برات پیش میاد
مثلا من اومدم احساسات منفی در مورد خدا رو در خودم پیدا کردم یکیش این بود خدا تا یه جایی منو کمک میکنه !!!
سریعا گفتن بله درسته قبول دارم حالا من این احساس و تسلیم میکنم من این احساس و رها میکنم
اتفاقی که افتاد فرداش خود به خود برای من که کار هنری انجام میدم اسپانسر پیدا شد اونم چه اسپانسری ، حالا کارهاش داره انجام میشه
من 5 سال بود تو سایت استاد دنبال این مطلب بودم ولی استاد نگفته و فک نکنم هم به این صورت بیاد بگه
در هر صورت اگر این کامنت تایید شد و اومد براتون اگه دوست داشتین حتما اونایی که گفتم و انجام بدید فوق العاده اس مسیر خیلی راحته
نه اهرم رنج و لذت میخاد
نه تخیل و تصور و …..
نه میخاد ریاضت بکشی خیلی ساده در هر موضوعی که پیش میاد احساس منفی و شناسایی کن و تسلیمش کن و تمام
با سلام خدمت همه علاقه مندان به سعادت و خوشبختی به خصوص استاد عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز و دوس داشتنی
خانم شهلا قابل توجه شما دوست گرانقدرم
آقا 23 فروردین میشه دو ماه ، دو ماهی که از آپلود این فایل خیلی خوب میگذره و دو ماه هست که زندگی من یک رنگ دیگه گرفته
کل مجهولات عالم در بحث توحید بهش جواب داده میشه
اگه دوستانی که این کامنت و میخونن حداقل در مباحثی که استاد در طول دوره هاشون گفتن براشون سوالاتی مطرح هست ، خواستم بگم جواب در فهم و درک و ایمان به توحید هست تمام سوالات و میگه بهتون تمام درک رو میده و آروم آروم این اتفاق میوفته
من که نزدیک به دو ماهه اصلا هر روز هاج و واج میمونم از این توحید و یگانگی خداوند
من در ذهنم این منطق و ساخته بودم که خداوند تا یک جایی به تو کمک میکنه بقیه راه و تو خودت باید بری اونم کمک میکنه
ندا آمد که ینی آنقدر بد منو شناختی ، فک کردی من معامله گرم ؟ فک کردی من یه ذره شو انجام میدم بقیه رو میدم بهت فک کردی تا تو حرکت نکنی من برکت نمیدم یا برعکس ؟
نه من همه چیز و میگم من میگم چه حرکتی کنی اینکه میای میگی یهو به ذهنم زد فلان کار و کنم اون منم میگم کاری ندارم به اسم خودت میزنی اینو در واقع همه رو من میدم همه رو من هدایت میکنم تو فقط ساکت باش و انجام بده گفت تو مث دستکش میمونی تا وقتی دست در درون دست کش نره کارایی ندارع تو هم همینی
واقعا مات و مبهوت مونده بودم بعد دیدم عه راس میگه ما اصلا هنری نداریم به جز ایمان به او ما مگه میدونیم فردا چی میشه ؟ آهان پس همین بوده من برنامه ریزی میکردم و نمی رسیدم ؟؛ ای ول اون باید باشه خود به خود برنامه ریزی میشه و کار ها انجام میشه الله و اکبر
آهان حالا میفهمم استاد تو دوره کشف قوانین میگه خواسته رو بنویسید در طول روز بعد تمرکز بزارید بعد من میرفتم انجامش میدادم روز 10 ولش میکردم چون نتیجه نمیداد نگو توحید باید باشه حس حضور باید باشه خواسته رو عرضه کنی خود به خود تمرکز میکنی خود به خود به باور فراوانی میتونی دسترسی داشته باشی ای ولا
پس من میام دو تا کار میکنم یکی خواسته مو مشخص میکنم
یکی میسپارمش به خودش
اولی رو خیلی هامون بلدیم دومی یه کم کار داره
من اومدم تمام نتایج مثبتی که تو این زندگی داشتم و نوشتم دیدم خدا وکیلی تو هیچ کدوم نقشی نداشتم هر آنچه ندارم خودم برایش اقدام کردم خودم فکر کردم خودم حرکت کردم تا به برکت برسم و نرسیدم و این سوال مطرح شد پس دیگه چیکار باید بکنم ؟ پس این باور در من شکل گرفت من ناتوانم ، عزت نفسم نابود شد ، ترس ها اومد سراغم غم نرفته ناامیدی سرک کشید و منو در نوردیدن
پس تمام ماجرا اینه ای ول هر جایی نتیجه مثبت بوده خودش بوده پس با اون آیه هر خیری به شما رسد از جانب خداست و هر شری برسد خودتونید هم مطابقت داره
آهان پس کاری که باید بکنم اینه که من برسم به عجز من باید واقعا خلع صلاح بشم من باید با منطق بدونم من کاره ای نیستم من حتی نمیتونم جلوی ورود مگس به دهانم رو بگیرم ( نمرود)
پس چه کاریه اینهمه تقلا کردن من میام میسپارم به خودش عجله نمیکنم نمیگم کو پس چی شد پس کی چرا نمیشه از این حالت دست برمیدارم و ناگهان در زمان خودش خواسته من از راه میرسه
اینجوری من دیگه احساس لیاقت رو دارم من خودم وقربانی نمیبینیم من احساس گناه ندارم که من کارامو به تعویق نمیندازم ( دوره عزت نفس )
اینجوری ترمزها یکی یکی برداشته میشن ( دوره کشف قوانین)
اینجوری من حرکت میکنم میرم سمت کار مورد علاقه ام و کانون توجه و کنترل میکنم ( روانشناسی ثروت 1)
اینجوری فرد مورد علاقه من وارد رابطه من میشه آهان الان میفهمم همزمانی اینجوریه که اتفاقا اونم غذایی که من دوس دارم و دوس داره ( دوره روابط)
اینجوری میشه که من میتونم مدیتیشن کنم ، پس در توحید هست که من میتونم به زیبایی ها توجه کنم چرا که یه نفر دیگه کارارو انجام میده
و در آخر بزرگترین ترمز من این بوده از تو حرکت و از خدا برکت و برمیدارم
خداوند میگه چیکار کنم نه مغز من نه ذهن و تجربیات من و من اونموقع حرکت میکنم و خدا برکتش و میده و اینجوری من میشم اشرف مخلوقات اینجوری میشه من میشم خلیفه الله اینجوری میشه با خدا باش پادشاهی کن
عاشقتم ای رب ای فرمانروای کیهان
من شهادت میدم ناسپاسم
من شهادت میدم عاجزم
من شهادت میدم خداوند یگانه است
من شهادت میدم تنها منبع اونه
من شهادت میدم که خجالت میکشم ازش
من شهادت میدم اون بود منو آورد و آگاه کرد
امیدوارم تونسته باشم بنویسم اون چیزی رو که درک کردم
دوست عزیزم خیلی خیلی برام جالبه یعنی چقدر قشنگه که تمام این درک و آگاهی هایی که درین کامنت نوشتین و تایمی که این آگاهی ها براتون اومده دقیقا برای منم چنین شده.
سلولی تمام حرفهاتون را درک میکنم. خیلی قشنگه واقعا.
منم درمورد خواستم یحس درموندگی و ناتوانی اومده بود سراغم که من نمیتونم و وقتی از خدا هدایت خواستم هدایتم کرد به درکی که شما رسیدین. جاییکه روی خودم حساب کرده بودم و چون نشده بود و زمان بر شده بود کم کم این باور را درون من ایجاد کرده بود که من نمیتونم.
و اینکه چقدر درین بخصوص یکماه گذشته من هدایت شدم و چقدر بیشتر به درک توحید که شماهم بهش اشاره کردین رسیدم.
دوست عزیزم الان دیگه وقتی هرروز میخوام باورهامو تکرار کنم مثلا وقتی عنوان میکنم من قدرت خلق کردن دارم و من میتونم بسازم و خلق کنم هرآنچه که دوست دارم چون خدا چنین قدرت و نعمتی را دراختیارم قرار داده
آنچنان لذتی میبرم از قسمت دوم باورم(چون خدا چنین قدرت و نعمتی را بهم داده) که حد نداره. اینقدر گفتنش بمن حس زیبا و لذتبخش تواضع و سرتعظیم فرو آوردن میده که حدنداره. اونقدر وقتی همه چیزو از خدا میبینم شارژ میشم و انرژی میگیرم که حدنداره. وبقول استاد که اگر اشتباه نکنم درجلسه 10 دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها میگن(بساز با قدرت بساز) انگار قدرت عظیمی حس میکنم تو وجودم و آنچنان باحس خوب و باقدرت شروع میکنم به ساختنش درون ذهنم که تابحال چنین کیفیتی را تجربه نکردم.
دقیقا شما درست گفتین. همه چیز توحید.
توحیده که باعث میشه آرزو و خواسته داشته باشیم چون خدا مارو شایسته داشتن نعمت های عالی دونسته
توحیده که باعث میشه ذوقو شوق اون خواسته تو وجودمون شکل بگیره و زیاد بشه چون خدا عاشق ماست و اون بیشتر از ما دوست داره که به خواسته هامون برسیم و لذتشو ببریم.
توحیده که باعث میشه ازش هدایت بخواهیم چون خودش هدایت مارا به عهده گرفته
توحیده که باعث میشه ما بتونیم آرزومون درون ذهنمون بسازیم چون خودش این قدرتو بهمون داده
و توحیده که همش عشقه و عشق که میسازه برای ما هرآنچه که ما در ذهنمون برای خودمون میسازیم.
دوست عزیزم من تازه بعد از چندسال که دوره راهنمای عملی استاد را داشتم الان با درک توحید که خود خدا درین یکماهه خیلی خیلی گسترده تر بهم فهموند و مزشو چشوند دارم حرفهای استادو درین دوره سلولی درک میکنم.
و میبینم باید آرزوهایی میداشتم که در موردشون رو خودم حساب میکردم و جواب نگیرم و به خستگی برسم تا الان بهتر درک کنم جریان توحید را.
خیلی قشنگه همه چیز از خودشه. چقدر قشنگ میچینه.
دوست عزیزم خیلی حرفها دارم برای گفتن. خیلی درکها دارم که اصلا آدم نمیدونه باچه کلماتی بگه. و هیچکس هیچکس اطرافم نیست که بتونه حرفای منو درک کنه که چی میگم. واقعا پراز حرفها و تجربیات ارزشمندم و چقدر دوست دارم زمانی برسه که بتونم کل تجربیات ارزشمندم را برای استاد بگم که ایشون هم بزارن رو سایت برای همه شما دوستان عزیزم. چون حس میکنم تنها جاییکه من میتونم حرفهامو بزنم و درک میشم همین جاست. یوقتایی بخودم میگم باید یه کتاب بنویسم از زندگیم و اسمشو بزارم حالا باید چکار کنم؟ خخخ
آخه تو این سفر 11 ساله برای تحقق خواستم و چالش های عمیقی که پشت سر گذاشتم براش همیشه خدا را مثل یه همسفر و رفیق میدیدم و مرحله به مرحله ازش میپرسیدم خب رفیق حالا بگو باید چکار کنم و چه قدمی بردارم؟
خیلی خیلی مشتاق اینم که بزودی بیام و از به عینیت دراومدن آرزوم بگم. بخدا الانم که دارم براتون مینویسم از شوق دریافتش اشک از چشمام جاریه.
بینهایت ازشما دوست عزیزم سپاسگزارم که با نوشتنتون باعث شدین که باز منم عمیقتر لذت توحیدو بچشم.
من نمیدونم چرا وقتی شما پیام میزارید گزینه پاسخ رو اون پایین نمیده که ریپلای بهش بشه زد …..
و اما درباره همین تو +کل
من امروز باز به مفهوم بیشتری هدایت شدم
اصلا ما پلاک زدنمون هم اونه ینی اینکه میگن همه چیز خداست موضوع همینه
من هر صبح توحید و استارت میزنم نمیدونید که چه حال خوبی دارم انگار قراره دیگه هیچ وقت حال منفی و بد تجربه نکنم انگار قراره همیشه همینجوری باشه
برام این اومد که شما عاجز هستید حتی توکل کنید ما میخواهیم و اتفاق می افتد
ما جان جان جانیم ….
هر روز داره این موضوع بیشتر باز میشه و چقدر برام لذت بخش هست من اینجا خیلی باگ داشتم خیلی جای خدا خالی بود اصلا همیشه نگرانی و داشتم همیشه یه نبود ، بود
الان نه الان همه چیز دارم انگار هیچی نمیخام ، اصلا دوس ندارم چیزی به غیر خدا داشته باشم
این کامنت و در جواب کامنت اخری که برام فرستادی برات می نویسم چون گزینه پاسخ نداشت مجبور شدم رو این کامنت بنویسم
ببینید دقیقاً درست فهمیدید
بزارید از تجربه این دو روزه بگم
من وقتی نجواهای درونی مو کنترل میکردم متوجه شدم من با خدا رابطه خوبی ندارم و یه جورایی دلخورم ازش یادمه میگفتم مثلا فلان چیز و میخام بعد یکی میگفت از خدا بخواه با بدخلقی میگفتم اون که حرف منو گوش نمیکنه ، اصلا کاری باهام ندارع و یه جورایی از سر لج اصلا نمیخواستم جواب هم بده
من تو این 10 روز احساس آشتی عظیمی در این موضوع رو احساس میکنم
من یاد گرفتم هر وقت فکری داشتم که بهم آرامش و حس خوب داد اون باور و اون فکر کاملا درسته تو این موضوع هم کاملا بهم احساس خوبی میده یه جورایی وقتی کم میارم بدو بدو میرم بغل خدا
حالا چه اتفاقی از دیشب برام افتاده
من خوانندم و موسیقی ایرانی میخونم و نزدیک 20 سال هست فعالیت دارم تمرین میکنم کار میکنم و …..
من به خدا گفتم آقا من با اینهمه باور مخرب چطور راهم و پیدا کنم من همش دیدم موسیقی سنتی طرفدار ندارع چقدر من باید کار کنم این فکر حذف بشه آقا تو درستش کن تو بسازی قشنگه
در کامنت های قبلی به چند تا نشانه اشاره کردم
اینبار به این شکل نشانه سپردن کارها اومد که یک خانمی که با مادرم دوست بود تو اینیستا فعالیت منو دیده بودن و پسند کردن و به مادرم پیشنهاد کردن که من میرم صدا و سیمای شهرمون و ازشون میخام ایشون و دعوت کنن برای اجرای زنده
ینی خدا شاهده من اون آدم و ندیدم و نه میشناسم خودجوش خودش وارد شده امروز رفته صدا و سیما شماره منو از مادرم گرفته داده به اونا و شروع کرده به تعریف و تمجید از کار من و اونا سورپرایز شدن گفتن بابا مگه این کیه که تو آنقدر هلاکی بیاد اجرا کنه
خلاصه قراره زنگ بزنن و من برم بخونم شاید یه مبلغی هم دستگیر مون شد
من اصلا کاری ندارم این ماجرا اوکی میشه یا نه من دارم به این فکر میکنم این اگه هدایت نیست چیه پس؟
این اگه اسمش توکل نیست چیه پس ؟
میدونی به اندازه ای که قبول کردم تا الان سه چهار تا نشانه اومده
پس من همین مسیر و با قدرت ادامه میدم
پیشنهاد میکنم به کسانی که این کامنت و میخونن و مخصوصا شما
باگ اصلی باورهای ما همین موضوع هست آشتی با خدا سپردن ، اجازه بدید هدایت کنه ، توکل کردن
من چون شعر زیاد بلدم با یه بیت از حافظ کامنت و ببندم
میگه که
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حالا اونی که صد هنر داره باید توکل کنه چه برسه به من که هنر ناقصی دارم
داستان امروز من ، منو یاد پیامبر انداخت یاد عمار و یاسر که اومدن گفتن ای محمد ما اومدیم در رکاب تو شمشیر بزنیم و کشته بشیم
حالا اون کجا من کجا ولی میخام بگم خدا چه کارهایی که برای آدم انجام میده من 2028 روز بود که ترمز اصلی رو نمیفهمیدم من اطلاعات خیلی خوبی از دوره های استاد و یدک میکشم
و پیشنهاد میکنم اول این باور و ایجاد کنید مث من نه من خیلی تو سری خوردم
قشنگ بهم حالی کرد که تو یه پلک زدن کارارو درست میکنه ینی چی من اینو نمیفهمیدم
الان میشه توجه کرد به نکات مثبت ، الان میشه سپاسگزاری کرد الان میشه تمرینات دوره عزت نفس و پیاده کرد، الان میشه احساس خوب داشت من همش تا میخواستم اینا رو انجام بدم یهویی ناراحت میشدم نگو این باور به تنهایی زورش از همه بیشتره و من ندارمش
امیدوارم نتایج خیلی خوبم شروع بشه و بیام بنویسم
شما هم تو بحث زمین بسپارید آگهی کنید ولی اجازه بدید کار و انجام بده این اجازه از سمت شما باید صادر بشه
مهمترین مطلب اینه جایی که میتونی کاری کنی و میدونی انجام بدی انجام بده چون بهت قبلا گفته که میدونی منتها یه سری جاها نمیدونی چیکار کنی مث من تمام درها بسته اس اونموقع من تسلیمم
در واقع از این به بعد تسلیم خواهم بود
من تسلیم و در موارد آسمانی اجرا میکردم تا یه آگاهی ازش بگیرم و میومدم در مسائل زمینی تلاش میکردم
ولی از این به بعد من تسلیمم اون میگه من حرکت میکنم
سلام دوست عزیزم. اولا بهتون تبریک میگم بابت موقعیت خوبی که خدا داره براتون میچینه و امیدوارم بشه سکوی جهش و پرتابتون بسمت موفقیت و هرآنچه آرزوشو دارین.
دوست عزیز درمورد توکل کاملا موافقم.
این مطلبی که الان میخوام بنویسم برای شما اول برای دوست نازنینم نرجس خانم که برام کامنت گذاشته بودن نوشتم ارسال هم کردم ولی انگار دلم تاییدیه نداد و حذفش کردم و حالا اینجا مینویسم.
اول از همه از نرجس جانم تشکر میکنم و براشون بهترینهای خداوند را خواهانم.
و اما در مورد توکل:
امروز صبح داشتم باورهایی که خدا بهم یاد داده بود را تکرار میکردم و باید هم میرفتم یچیزی برای تو خونه بخرم و مقدار خیلی کمی پول تو کارتم داشتم. نجوا اومده بود سراغم و مدام درگوشم میخوند که حالا اینو بخری اون یکی دیگه را میخوای چکار کنی و از کمبود میگفت….
منم طبق هدایتی که قبلا خدا بهم کرده بود که وقتی ملک تضاد و نجوا میاد سراغت اصلا نترس و ناامید نشو بدون اون حرفاش صحت نداره اون فقط میاد که امتحانت کنه میاد که باورهاتو تکرار کنی میاد که بفهمی تو کدوم قسمت ضعف داری و همونو درستش کنی پس سرتو بگیر بالا با اعتماد بنفس و عزت نفس هرآنچه بهت یاد دادمو بهش جواب بده
منم هرچی تا به اون لحظه خدا بهم گفته بود و یادم میومد بهش میگفتم ولی مگه ساکت میشد. باز از یه در دیگه وارد میشد و یچیزی میگفت. درحین جواب دادنم بهش تو دلم مدام بخدا میگفتم خدایا من زورم به این نجوا نمیرسه نمیدونم چی باید بهش بگم که خاموش بشه هدایتم کن. و چه زیبا خدا باز همراهیم کرد و بدلم جاری کرد از توکل بگو
توکل=تو+کل
هرچه که هست فقط بین من و کل هست
بش بگو وقتی بمن وصلی وقتی بمن بسپری و توکل کنی من میدونم چکار کنم.و هرآنچه خداوند درتمام این سالها درباره توکل بهم گفته بود را درکسری از ثانیه از جلوی چشمم رد کرد
البته نمیتونم با کلمات اونچه که خدا بهم گفت را بیان کنم.
به هرحال منم همونطور که خدا به دلم میگفت بزبون بلند بلند به نجوا میگفتم وبش گفتم همین امروز بخود خدام توکل میکنم ومیرم خریدمو انجام میدم بقیشم خودش جور میکنه و نجوا خاموش شد.
دوساعت گذشت یکی از دوستام زنگم زد و گفت چندروز بود میخواستم یپولی برات واریز کنم بکارتت ولی هربار نمیشد. امروز ازصبح زود خیلی پررنگ بدلم افتاده بود که حتما امروز انجامش بدم و حدودا دوساعت پیش زدم بکارتت…
گفتم پیامی برام نیمده. گفت حسابتو چک کن…
و من همینطور که دوستم حرف میزد فقط یه لبخند از کار خدا نشست رو لبم.
چی میتونستم بگم بخدا چی داشتم که بگم فقط سکوت کردم و سرمو انداختم پایین. فقط سرم پایین بود.اخه خودش نجوا را میفرسته خودش هدایت میکنه خودش پاداش میده. چی میشه گفت؟!!
یعنی خدا اون لحظه که از توکل میگفت و من همون حرفای خدا را به نجوا میگفتم اون حسابمو پرپول کرده بود ولی من خبرنداشتم. فقط بعدش بخودم گفتم شهلا دیدی چی شد خدا چکار کرد. خدا بهت گفت نگران نباش همونطور که پول بحسابت ریختم ولی خبر نداشتی که پول اومده بحسابت بقیه کاراتم دارم انجام میدم حتی اگر نبینی و ندونی.
بله دوست عزیزم توکل همه چیزه
امروز بخودم میگفتم شهلا ببین ایمان، سپردن، توکل…
اینا هم یه نعمت هستن مثل بقیه نعمت ها مثل غذاهای مختلف یا وسایلی که داری. چطوری مثلا از یخچالت استفاده میکنی و لذتشو میبری خب از اونا هم استفاده کن و لذتشو ببر
فکر کنم کمترین نعمتهایی که ما آدما تا حالا کمترین استفاده را ازش کردیم همین ایمانمو سپردنو توکل بوده(خخخ)
ببخشین کامنتم طولانی شد
امیدوارم بزودی خبرهای خوبی ازتون بشنوم درباره موفقیتهاتون
بله دقیقا موافقم من الان از خودش خواستم تو این مسأله هم منو حالی کنه
میدونی این باور که درسته خدا کارها رو میکنه ولی توام باید یه تکونی بخوری اجازه هدایت به ما رو نداده
شاید این گفته ام درست نباشه ولی احساس میکنم ما اینجوری خالقیم که در ذهن همه رو خلق میکنیم ما اگه اجازه بدیم حتی اون تصمیم بگیره ما پلک بزنیم یا نزنیم در واقع خالق ما بودیم و خداوند این قدرت و بهمون داده از خودش استفاده کنیم و بهره ببریم
ولی وقتی من فکر میکنم من توکل میکنم و میرم کارها رو انجام میدم این به نظرم سخت تفکر اشتباهی هست
به خاطر اینکه ما همیشه از بچگی حداقل خود من اینجوری توکل کردم رفتم جلو چیزی نشده نتیجه حاصل نشده بعد برگشتم گفتم خدا منو دوست نداره و اینجوری باور منفی در مورد خدا در من ایجاد شده
من هر جوری بررسی میکنم میبینم تو این30 سال هر نتیجه مثبتی بوده هدایت اون بوده من اصلا با عقلم و هوشم نمیتونستم حالا احساس میکنم هر چقدر این توکل این ایمان به توکل و این اجازه دادن به هدایت شدن بار مثبت . قویی داشته باشه الرزق و الرزقان و هم ایجاد میکنه
و به همین راحتی ما غافلیم
اینم آخرش بگم میترسم و استرس دارم در مورد این قضیه اشتباه کنم و نکنه راه همونی باشه که گفته شده
ولی خب وقتی احساس خوبی بهم میده فکر میکنم مسیرم درسته
هر جا باگی داشتم این مسأله رو دخیل میدم میبینم بابا این همین تکه گمشده پازل هست
حالا امیدوارم هدایت بشیم دیگه امیدوارم به یقین برسم در این مورد که اگر بشود چه میشود اینجوری میدیم باورهامون و هم هدایت کنه و بسازیم
تو کامنت های قبلی گفتم
بعد 5 سال کار کردن رو دوره عزت نفس تو ماشین در گوشم گفت که فلانی تو ارزشمندی
این کلمه چنان رزونانس داشت چنان در من تکرار شد که اصلا نفهمیدم کی گریه کردم زار زار گریه کردم اصلا همونجا من سیگار و گذاشتم کنار تا اون جا من هر چی راه بود امتحان کردم سیگار و نکشم نمیشد ولی خدا شاهده از اون روز به بعد حتی یه نخ به والله قسم حتی یه نخ نه کشیدم نه وسوسه شدم در حالیکه قبل اون تصمیم میگرفتم سیگار نکشم میدی مثلا تو خیابون دختره ناشناس بهم تعارف میکرد بیا بکش بدون اینکه من درخواستی کرده باشم
میگم یک کلمه اون برابر 5 سال تلاش ماست
ولی هنوز آیه لیس الانسان و الا ما سعی رو نفهمیدم
که میگه همه چیز در گرو تلاش به انسان داده شد
حالا تلاش کردن در جهت اینکه بسپاریم به خودش یا تلاش کنیم که بریم جلو بعد میگم خب همه مون تلاش میکنیم کم و بیش ولی باز به اندازه همون تلاش هم نتیجه نداریم
من فک کنم منظور باز تلاش در جهت تسلیم شدن درست باشه
اگه کسی از دوستان میدونه کامنت کنه بهترتر بفهمیم
در ضمن همه این کامنت اومد من نوشتم اصلا داشت میگفت …..
عجیبه
یه چیزی هم اضافه کنم زمانی که ما میدونیم باید فلان کار و کنیم اینجا منتظر شدن برای هدایت جایز نیست چون ما قلبمون میگه و مطمئنیم که چیکار کنیم ولی در مواقعی که مثلا الان من درش گیر کردم و واقعا نمیدونم چیکار باید کنم تلاش کردنمم بی فایده است هر چی هم قبل این رفتم به در بسته خورده ….
ممنونم کامنت منو خوندین و با نهایت محبت بهم جواب دادین.
دوست عزیزم منم دقیقا از دیروز ذهنم درگیر همین مساله ای هست که شما فرمودین که به ما گفته شده درسته خدا کارها رو انجام میده ولی خودتم باید یکاری بکنی.
واقعا همین گفتهها الان دروجود من سردرگمی ایجاد کرده
من یه ملک گذاشتم برای فروش. چندساله درگیرشم ولی هنوز فروش نرفته و خدا از طریق این ملک خیلی چیزا بمن یاد داد و بینهایت ازش ممنونم
از شرکهایی که ورزیدم از غرور خودم خلاصه یه پکیج کامل از شرک و غرور بودم و چون یخانم مستقل و مجرد هستم و از بس هم خودم تکرار کردم هم خانواده فامیل و… بهم میگفتن که شهلا خودش مرده اندازه چندتا مرد کار میکنه نیاز به کسی نداره و…
و بدون اینکه بدونم و متوجه باشم که دچار غرور و شرک شدم این موضوع عمیقتر شد تو وجودم
وحالا که حدود یکساله خداوند خودش از سرلطفش هدایتم کرده و پله پله منو آگاهتر کرد و متوجه اشتباهاتم کرد
از دیروز تصمیم گرفتم دیگه حتی آگهی فروش ملکم را از سایت دیوار بردارم. و همونطور که استاد هم درین فایل بهش اشاره کردن در مورد تبلیغ و…
بخودم گفتم اگر من دیگه دست کشیدم از همه چیز و این جریانو سپردم بخدا پس دیگه کامل میسپارم بخودش. مگه اینهمه آگهی تو دیوار زدم چیزی عوض شد. الان حذفش میکنم خود خدا بینهایت راه سراغ داره برای فروش ملک من و اگر خودش هدایتم کرد که آگهی بزنم تو دیوار اینکارو میکنم درغیراینصورت نه و کلا خودمو از سرراه خدا میکشم کنار.
ولی همین باوری که شما گفتین از دیروز که اینکارو کردم بهم حمله ور شده که درسته سپردی بخدا ولی خودتم بالاخره باید اون قدمی که میتونی را برداری و آگهی بزنی. و خیلی این نجوا دیروز تا حالا اذیتم کرده تمام باورهایی که خود خدا یادم داده به شکلهای مختلف را بش جواب میدم ولی هنوز دست از سرم برنداشته حتی دیشب بارها که تو خواب چشم باز میکردم میگفتم خدایا هدایتم کن وباز خوابم میبرد.
ازشما و بقیه دوستان هم میخوام اگر تجربه ای درین باره دارین بهم بگین ممنون میشم
خودم فکرمیکنم که درستش اینه که وقتی سپردم بخدا دیگه بکل بکشم کنار و سرگرم کارکردن روی باورهام و فایل گوش دادن باشم و بزارم خدا خودش هرطور میدونه عمل کنه ولی اینقدر فکرم بیماره که باز یه نجوایی از یجای دیگه سربلند میکنه که همه چیو با هم قاطی نکن خودتم باید یکاری کنی.امیدوارم مثل همیشه خودش هدایتم کنه و منو متوجه هدایتش بکنه.
دوست عزیزم ممنونم ازشما. امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه و لحظه به لحظه به درک و آگاهی بیشتری برسید و با ماهم درمیون بزارین. لذت میبریم.
چیزی که من خودم با تجربیاتم بدست آوردم و خدمتتون میگم استاد از هدفمندی صحبت میکنند ،از تمرکز صحبت میکنن از اینکه برنامه داشته باشیم واسه زندگیمون یعنی اینکه در تمام لحظه های زندگی کارب که احساستو خوب میکنه انجام بده لذت ببر و با عشق کارکن ، سعی کم هروز پیشرفت کنی بادبگری و متمرکز بری جلو ولییییییی دیگه غصه اینکه وای یعنی درست میشه یعنی انجام میشه ایا میتونم آیا نمیتونم ایا اون سفر و میرم با نمیرم اینجوری نباشه دیگه ،
توکل و امید باید همیشگی باشه و ما تلاشمونو بکنیم نمیشه ساکن بشینی چون قانون این جهان روی حرکت کردنه و جلو رفتن و رشد کردن اماااااا بازم میگم جایی باید تلاش کرد که دوسش داری با عشق و لذت نه اجبار ، همه چیز باید با عشق باشه ، اون وقت نا خداگاه همه چیز درست میشه و به قول استاد عزیز وقتی جهان و خداوند میبینه که ما داریم تلاش میکنیم در واقع دیدن که نبست ما داریم با تلاش هامون همین فرکانس و به تمام ذرات میفرستیم و جهان هم که قانون بدون تغییر داره پس بر اساس همون قوانین ثابت و بدون تغییرات جواب مارو میده و ما به اون چیزی که میخوایم میرسیم ، جوری هم میرسیم که خودمون باورمون نمیشه ،
چون وقتی ما در ارامش به سمت هدفمون بریم و بک قدم برداریم جهان از تمام جهات قدم برمیداره و جلو میاد به طرز عجیب و باور نکردنی .
امیدوارم که تونسته باشم توضیحات خوبی بهتون داده باشم .
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه حالا تو 5 سالی که عزت نفس و شبانه روزی کار کرده بودم یه طرف این یه جمله یه طرف ، کفه خدا خیلی سنگین بود حتی بهم گفت اینی که میخوندن یارم به من گفت چی گفت و من گفته بودم حالا به تو میگم …..بگذریم
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
دختری توی زندگی ام بود که تمام رابطه ما عشقی یک طرفه از جانب من بود
احساس بد من و افسردگی و استرس هایی که باعث بیداری شبانه من بود آن نتایج را رقم زده بود
زخم معده از شدت استرس ناامیدی و ترس در زندگی من موج میزد
و بده کار هم بودم
همه این ها درحالی بود که من از سال ها قبل با استاد عباس منش اشنا بودم اما علمکرد من محدود به شنیدن بود
و هرگز برای رفع ترمز هایی که مثل بتن هستند تلاش نکرده بودم
نهم خرداد من به خودم امدم و با تعهد شروع کردم به تلاش برای بهتر کردن حالم با تغیر زاویه دیدم
و این روند هر شب من شده بود
خلاصه و تیتوار مینویسم
مرداد ماه به لطف خدا مشکلات کسب و کار خودم حل شد
شهریور ماه هدایت شدم به کار درجایی که بینهایت نکته به من اموخته است و کار برای صاحب کاری که مثل یک برادر است
مهر یا ابان ماه با ایده ای که خدا به من الهام کرد بدهی مان صاف شد
دی ماه دختری که نهایتِ وابستگی من به دنیا بود از زندگی من رفت
رفتنش درد داشت و درس اما بار سنگین یک عشق یک طرفه را از دوش من برداشت هرچند با چک و لقد
به جرعت میگم اگر این اتفاق یک یا دو سال قبل و درواقع قبل از تغیرات من اتفاق میوفتاد فاجعه ای غیر قابل کنترل برای من میبود اما حالا برخورد من زمین تا اسمان متفاوت است
و حالا 29 بهمن ماه میتوانم بگویم از نظر تعداد جنس چیزی یک یا دوماه با قبل از ورشکستگی ام فاصله دارم
همه این ها کار خداست
و در نتیجه عمل به این قانون ساده است
قانونی که استاد عباسمنش توضیح میدهد اما درک ان نیاز به شنیدن با گوش قلب دارد و تنها خدا میتواند با قلب ادم ها صحبت کند
استاد عباسمنش یک راوی است
راوی عملکرد نتایج و تجربیات خودش
اما تنها کسی که میتواند قوانینش را به درکِ ما دربیاور خداست
قطعا هدایت همه به عهده خداست
——————————
من خیلی دیر روی این فایل کامنت گذاشتم چون میدانستم باید روی اون کار کنم و بعد صحبت کنم
فایل اول تفاوت ذهنیت ضعیف کننده و قدرتمند کننده به من فهماند که من پول پدر و ثروت خانوادگی را عامل اصلی و تایین کننده موفقیت افراد میدانم
من میدانستم این فکر غلط است اما چطور باید ان را تغیر میدادم
چطور باید این سیمان را از ذهنم پاک کنم
همان روز با پدرم بحثم شد سر موضوع دیگه ای اما انگار چیزی به من میگفت پیشامدن این بحث بیهوده به این خاطر است که در ناخودآگاهت پدرت را مقصر میدانی
که اگر پدرت پول هنگفتی داشت و برای تو مغازه میگرفت و ان را. پر از جنس میکرد حالا تو فلان ماشین و فلان خانه را داشتی. و ….
و بعد فایل توحید عملی امد و صحبت از حضرت یوسف
اگر از دید کسی که توی زندان است ببینیم یوسف کار منطقی را کرد
اما ایا منطقی نبود که موسی هم در به در دنبال کسی باشد که اون را قایم کند ؟
اما موسی از خدا درخاست کرد
موسی خدا را عامل تایین کننده میداست ولی یوسف شاه مصر را عامل تایین کننده میداست
یوسف 15 سال تنبیه شد و توی زندان ماند
موسی هم شغل گیرش امد زن هم گرفت و احتمالا چون داعم گوسفند ها را به چرا میبرد یک جورهایی در معرض دید سرباز های فرعون هم قرار نمیگرفت
وقتی سعی میکردم این باور را منطقی کنم که پول پدر اصلا عامل موفقیت نیست به من فهمانده شد که پول پدر مثل نور منعکس شده از ایینه است ولی رزاقیت خدا مثل نور خورشید است
یک جا داستانی شنیدم که گفتنش خالی از لطف نیست
یک زمانی شاید 100 یا 150 سال قبل داشتند کلیسایی در شهر سانتافه در نیو مکزیکو میساختن که معمار بنا فوت میکند
درحالی که پله منتهی به نیم طبقه را نساخته بود و نمیدانم به چه دلیلی نمیتوانستند بنا یا نکار دیگری برای اتمام کار بیاورند
خاهران کلیسا نه شب دعا میکنند که خدا یک نفر را بفرستد که پله بسازد
و شب نهم یک نفر سوار بر یک خر میاید و میگوید من فرستاده شدم تا اینجا پله بسازم و یک ماه مشغول کار میشود کار را تمام میکند
و یهو غیبش میزند
خاهران و دست اندرکاران کلیسا هم درتعکب مه این مرد این الوار هارو از کجا اورده بود چرا هیچ دستمزدی درخواست نکرد
به سراغ الوار فروشی نزدیک ان حوالی میرند و میگن ایا ما چیزی به شما بده کار هستیم و صاحب الوار فروشی میگیو اصلا کسی با این مشخصات نیامده از ما چوب بگیرد
بعد از اون چندید نفر نجار رو برای برسی پلکان میاورد و همشون هاج و واج میماند که این پلکان مارپیچ چطور بدون استفاده از میخ ساخته شده
من از این داستان هم استفاده کردم برای منطقی کردن این باور که نیازی به پول پدر نیست برای موفق شدن
داستانی بود که توی یوتیوب دیدم نمیدونم واقعیه یا نه ولی صفحه ویکی پدیا داره ظاهرا واقعی هست
خدایا سپاس بخاطر نعمت فراوانی رحمت آرامش و آسایشی که هر لحظه به زندگی من خانواده و دوستانم وارد میکنی.
این فایل 54 دقیقس و من 54 دقیقه با سخنانی که بهتون الهام شده بود اشک ریختم زیرا که خداوند از طریق شما با من حرف زد خیلی واضح تر صد کتاب و صد نماز و صد مدیتیشن من امروز درس گرفتم.
من مدتی میشه که شغل کارمندی رو رها کردم و تو فکر شغل آنلاین برای خودم هستم و در این مسیر فک میکردم که کاملا به خدا توکل کرده ام و در جواب خانواده و دوستان میگفتم که خداوند روزی من رو میده و به خودم هر لحظه یادآوری میکردم که «هر آنچه مورد نیاز من است از قبل به زندگی من وارد شده» و «هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست».
اما امروز صبح قبل از اینکه فایل شما رو گوش بدم پیش خودم گلایه میکردم که چرا هیچی طبق برنامه پیش نمیره و هر کار کردم نتونستم ذهنم رو آروم کنم و روی نکات مثبت زندگیم تمرکز کنم تصمیم گرفتم بیام ادامه سفر به دور امریکا رو نگاه کنم بلکه حال و هوام عوض بشه و خداوند منو هدایت کرد به سمت فایل جدیدی که گذاشتید.
هنوز یک دقیقه از صحبت های شما نگذشته بود که اشک شرم از درگاه خداوند از چشام جاری شد.
شرمنده از اینکه خدایا چرا من قدرت تو رو دست کم میگیرم؟
مگه من هر روز نمیگم «هر آنچه مورد نیاز من است از قبل به زندگی من وارد شده» و «هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست»
پس چرا همچنان از اطرافیانم توقع یسری کارها رو دارم که زندگی من پیش بره و در مسائل مالی فک میکنم اگه یسری افراد بهم کمک نکنن اون کار برای من انجام نمیشه و من حتما باید از دیگران درخواست کنم و حتی وظیفه بعضی افراد میدونستم که بهم کمک کنن و برنامه داشتم که از دوستم ماهانه درخواست کمک کنم.
هیچ چیز مثل این فایل امروز نمیتونست انقدر واضح و مستقیم به من بفهمونه که با این افکار داری از مسیر هدایت خارج میشی.
امروز صبح خداوند از طریق شما با من حرف زد و من توان سپاسگذاری ازش رو ندارم و فقط سجده شکر بجا میارم.
استاد عزیز برای شما و برای کل گروه عباس منش سلامتی شادی و عمر با عزت آرزو میکنم.
کلید گنجینههای آسمانها و زمین تنها به دست اوست؛ [به این ترتیب] بر هر که خواهد [متناسب با استعداد و تلاش او] روزی بسیار دهد یا تنگ گرداند، بیگمان او بر همه چیز علم کامل دارد.
خدای مهربانم یاریم کن که بااخلاص وفقط برای نزدیکی قلبم بتو بنویسم وبعهدی که باتووباخودم بستم که شاگردعملگراتر وقدردان تری باشم عمل کنم
سلام استاد عزیزم که توحیدعملی رو باشمازیباتروخالصانه تر وساده وترولذتبخش تر وبدون هیچ محدودیتی آموختم
خداروشکر که آرزوی هرروز نزدیکترشدنم بخداوند وخالصترشدنم برای خدا باتضادهایی که درزندگی بهش برخوردم منو محیاکردم که وارد مسیر توحیدی خالص ترو نابتربشم
من توسن جوانی باتوحید آشناشدم توحیدی که بهم یاد دادلا مُوَثِّرَفِی الوُجودالّاالله استادعزیزی داشتم تو حوزه که روی مباحث توحیدی بامنو هم کلاسیهام که مشتاقترازهمه ی کلاسهابودیم برای درک این مباحث کارمیکرد واونروزها واقعا روی زمین نبودم ودیوانه واردوست داشتم که این مطالبو درک کنم هرچندکه این توحید درعمل کمتر اجرایی بود یعنی من یادنگرفته بودم یادم نیست که استادم دقیقا چه چیزهایی رو برای عملگرابودن بااین نگاه توحیدی بهمون یاد میداد یا نه ولی این آشنایی با مباحث توحیدی منو خالص ترکرده بود تا روی خودم بهترکارکنم که خالصانه تر برای هرچیزی رفتارکنم وقصدم برای انجام هرکاری خداوند باشه ولی ازاونجاییکه اون احساس لیاقت وخودارزشمندی هنوز مشروط بود بتوسل به برگزیدگانو امامان دست وپای منو بست ونتونستم اوج بگیرم که البته که بدلیل باورهای محدود خودم بوده وگرنه بالاخره خداوند هدایتم میکرد توهمون سن بمسیری خالصتر
اما باورهای محدودم اونقدرزیاد بودن که باید سالها طول میکشید تا آماده بشم برای توحیدی خالص تر توحیدی که بهم یادداد منو هیچ انسان برگزیده ای درنظرخداوندم باهم تفاوت نداریم خداروشاکرم که تضادهای زندگیم آماده ام کرد برای درک این نگاه خالصتر ومن آماده شدم تا بیام وهممدار شما بشم وبفهمم که توحید واقعی چیه دروی که ازشما یادگرفتم که من وشما وهیچ انسان دیگری تفاوت با هیچ پیامبروامامی نداریم تا الهامات خداوندروبرای رسیدن بخواسته هامون درک کنیم حرفی که بقول شما اگر جایی بگیم انگ وهابی بودن بهتون زدن واعتراف میکنم که اگر منم توی سالهای آماده نبودنم اگر باشما آشنامیشدم بعیدنبود که باون افکارپوسیده ومحدودکننده حتما همینو میگفتم واونقدر همفرکانس (باتوحیدخالصتری که تمام امامان تو دعاهاشون بهش اشاره کردن وشما خوب درکش کردین چون ازتعصباتتون رهاشدین )نشدم باشما تا فشارهای زندگی ازمن یه الماس خالصتربسازه وباشما هممسیرشدم وازروز اولی که حرفهاتون شنیدم هیچ مقاومتی نداشتم چون اونقدراز مذهب ونگاههای محدودکننده اش ضربه خورده بودم وله شده بودم که دیگه اون نوع مذهبی بودن رو نمیخواستم فقط دنبال آرامش وحال خوب بودم بدوراز ظاهر مذهبی وباطنی پرازریا وشرک وهرروز ازهمون آشناییم باشما ومسیرتوحیدی وابراهیمی تون دارم بهتر درکش میکنم که توحیدیعنی چی وفروتن بودن برای خداوند یعنی چی خالص شدن برای خدا وانگیزه خدایی فقط داشتن یعنی چی ؟؟
– [با پاک شدن از رنگ تعلّقات تعصّبآمیز، به] رنگ خدایی [آیین ابراهیم درآیید]، و کیست از خدا نکوتر در رنگ آمیزی؟ 283 و ما، تنها عبادتگران [=پذیرفتگان رنگ و اسماء نیکوی] اوییم.
وچه رنگ وانگیزه ای زیباتراز رنگ وانگیزه خدایی
خداروشکر که برای این فایلم کامنت گذاشتم تا بعهدم وفاکنم تا قدردانتربشم برای نعمتهای فراوان وبی انتهای خدای سخاوتمندم که بادستان سخاوتمندوخالصش هرروز داره ظرف وجودمو گسترش میده تا بیشتروبهتر وخالصترمنم اون نعمتهارودرک ودریافت کنم ودرمسیردرستتری ازشون استفاده کنم
سپاسگزارم استادعزیزم سپاسگزارم از همه ی دوستانم توی این مسیر زیبا که رنگ وبوی خدایی داره
خدایا سپاسگزارم که لایق وارزشمند شدم برای بودنم دراین خوان نعمت
به نام خدای مهربانم
استاد عزیزم سلام
یعنی نمیدونید من چقدر ذوق زده ام …
دوسه روز هست که یه مشکلی برام پیش اومده بود که مدام ذهنم سعی میکرد حسم رو بد کنه البته که من سعی میکردم آگاهانه حالم رو خوب کنم اما در زمان های کمی موفق میشدم دیروز که دیگه کلا فقط داشتم به آدم های اطرافم فکر میکردم که کمکم کنند و یه راه حلی بهم بدن و تو ذهنم هم ازشون ناراحت میشدم که کاری برام نمیکنند صبح با خودم فکر کردم که چه فایلی رو گوش کنم یه حسی بهم کفت توحید عملی 6 رو گوش کن چقدر من این فایلهای توحید عملی رو دوست دارم و از گوش کردنشون سیر نمیشم
دوبار گوش کردم بعد رفتم تو سایت که دیدم بله استاد یه فایل جدید گذاشته با دیدن عنوانش اصلا سرجام میخکوب شدم وقتی فایل رو گوش میدادم اصلا یه جاهایی اشک شوق میریختم الله اکبر …انگار خداوند از طریق کلام شما داشت دقیقا بامن حرف میزد که داری رو کی حساب میکنی ؟ادم ها چه قدرتی دارند در حل مشکل تو؟تو هدایت می خوای باید آرام باشی
باید حالت رو خوب نگه داری تا در زمان مناسبش بهت الهام کنم عجله ای در کار نیست …
استاد از اول فایل تا آخرش خداوند داشت با من حرف میزد انگار این فایل برای من بود یه فایل اختصاصی
الله اکبر …
من فقط یه بار گوش دادم این فایل ارزشمند رو اما میدونم که چقدر آگاهی داره و باید بار ها و بارها گوشش بدم این حرفها حقیقت محض …آگاهی ناب …و من چقدر تشنه شنیدن این آگاهی ها هستم
منی که خیلی زود فرامو ش میکنم همه چیز رو
و مشرک میشم
یادم میاد چندین سال قبل که می خواستم امتحان رانندگی بدم تو امتحان اول و دوم رد شدم دفعه سوم که رفتم برای امتحان کسایی کا اونجا منتظر ایستاده بودن میگفتن این افسر که قرار امتحان بگیره امروز خیلی سخت گیر و همه رو می اندازه من ته دلم خیلی استرس داشتم اما مدام به خودم میگفتم باید این دفعه دیگه قبول بشم وقتی افسر اومد هیچ کس نمی تونست بیاد تو ماشین بشینه اما من انگار یه شجاعتی در درونم شکل گرفته بود رفتم نشستم و مدام از خدا می خواستم کمکم کنه تا نتیجه بگیرم وقتی نوبت من شد افسر بهم گفت دنده عقب بگیر و حرکت کن من دنده عقب که گرفتم انگار من نبودم انگار یه نیرویی ماشین رو حرکت میداد و بهم آرامش میداد افسر با تعجب گفت من خانم های خیلی کمی رو دیدم که بتونن با این دقت دنده عقب برن کارت خیلی خوب بود تو قبولی پیاده شو … و من با تمام وجودم حس کردم که یه نیروی برتر داشت همه چیز رو مدیریت میکرد تا من اونجا نتیجه بگیرم این اتفاق برام خیلی درس داشت که به قول شما استاد متواضع باشم در برابر خداوند و اعتبارش رو بدم به خدا
این یه مثال کوچیک از لطف و کمک هایی که خداوند بهم کرده و من هر وقت بهش توکل کردم و رو خودش حساب کردم نتیجه گرفتم اما هر وقت رو ادم های اطرافم حساب کردم پس کله های حسابی خوردم
مثلا تو سفارشات شب یلدا من سفارش کیک داشتم تصمیم گرفتم برم پیش خواهرم تا کنار اون که اونم سفارش داشت درست کنم و مدام تو ذهنم میگفتم که خواهرم خیلی مهارتش بیشتر از من و باید یکی از سفارش های من رو انجام بده و هی بهش میگفتم این مورد رو من نمی تونم تو باید برام انجام بدی و چون خیلی هم قبولش داشتم تون سفارش رو نگه داشتم دقیقه آخر و در کمال ناباوری کیک چسبید به قالب و کلا کار خراب شد و اصلا فرصت نبود که دوباره درست کنم و در حالتی شرمنده به مشتری پیام دادم و بماند که کلی حرف شنیدم اما برام یه درس بزرگ داشت که روی هیچ کس جز خدا وند و توانایی های خودت حساب نکن
استاد ازتون ممنونم که در زمان درست این فایل با ارزش رو تهیه کردین و از خدا می خوام کمکم کنه که بتونم آگاهی های این فایل رو درک کنم و عمل کنم بهشون و متواضع باشم در برابر خداوند و من هر چیزی که دارم از خداوند و از خودم هیچ چیز ندارم
ایاک نعبد و ایاک نستعین
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که بدون اذنش برگی از درخت بر زمین نمی افتاد…
سلام به استاد عزیزم این مرد توحیدی…. و سلام به همراه نازنینش مریم گل….
و سلام به دوستان توحیدی سایت….
داشتم به تمام مواردی فکر میکردم که خداوند حامی و هادی و حافظ من بوده ،،،، بعضی هاشو یادم اومد..بعضی هاشو یادم نیومد…. خیلی هاشم که با عقل کوچیکم اصلا متوجهشون نشدم….
وَمٰا رَمَیتَ إذْ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللّٰه رَمیٰ
عجب جمله ای هست واسه کنترل ذهن نجواگر که هرلحظه ما رو میبره لب پرتگاه تا از اون بالا پرتمون کنه پایین. اما این جملات واقعا مهر باطل میزنه به تموم نجواها….
اون جایی که قدرت رو دادم دست خودش ،روی دوشش سوار شدم و منو به ساحل امن به یه جای آروم آورد…
هرآن ممکن بود نجواها منو از پا در بیارن… توهم توطئه دست از سرم برنمیداشتن…. میگفتن این کاری که تو میخوای بکنی فلانی ها مخالفشن ،،، هزاران مکر و حیله برات جور کردن تا کارت پیش نره.. تمام ترفندهاشونو برات رو کردن…
وَمَکَروا وَمَکَرَاللّٰه وَاللّٰهُ خَیرُالْمٰاکِریٖن…
درسته اونا مکر کردن و هزاران حیله به کار بردن برای اینکه کار تو انجام نشه اما من خودمو خالی از مکر و حیله کردم و گفتم خدا مکارترین است.دست خدا بالاترینه…. مکر خدا هم بالاترینه….
خدای درونم این روح الهی همواره با جملات آرامبخشش قلبمو آرام میکرد…
ایّٰاکَ نَعْبُدُ و ایّٰاکَ نَستَعیٖن…
خدایا تنها تو رو میپرستم و تنها از تو کمک میخوام….
بعدش میگفتم In God we trust…
میگفتم من به تو اعتماد کردم …. قدم توی راه گذاشتم.. من روی تو حساب کردم….
بعدش اون میگفت یَدُاللّٰه فَوْقَ اَیْدیٖهِم….
دستان خدا بالاترین دستهایت…..
خدا جونم منی که از خواستم، که حامی و هادی من باشی حافظ و نگهدارم باشی. چه خوب قلبمو آروم میکنی..
با قدرت ادامه دادم و آرامش داشتم. چون پشتم به خدا گرم بود.
لٰا حَوْلَ وَلٰا قُوَّهَ اِلّٰا بِااللّٰه…
خدا جونم من هیچ نیرویی از خودم ندارم … حتی توی انجام کوچیکترین کارهام…. همه نیروها ازآن تو هست . هرچی هم داره میشه. هر توانایی هم که داره کارها رو پیش میبره، همه از توئه..
وقتی قدرت رو دادم به خدا.. وقتی بهش اعتماد کردم. اونقدر این ربِّ یکتای من قشنگ کارای منو انجام داد… چون من خودم هیچی میدونستم توی انجام کارها.. همش نیروی اون بود و بس… خدا منو به یه جای صیف و امن آورد که هر روز و هر شب شکرش کنم بازم کمه….
اما اون لحظاتی که نجوا میومد که باید حداقل خودم هم به حرکتی کنم نباید دست رو دست بگذارم . حالا یه کوچولو چرب زبونی هم عیب نداره تا دل طرف رو بدست بیارم تا کارمو راه بندازه. یا یکم سیاست به خرج بدم تا ضرر نکنم و از این. وراجی های ذهن که آدمو میندازه توی مسیر اشتباه که واگذار میشی به همون آدم و واگذار میشی به همون سیاست به خرج دادنه….
تفاوت دوتاشو همیشه حس میکردم. اما اینکه چقدر روی نیروی الله حساب کنم برای انجام کارهام نیاز به یه ایمان قوی داشت. که به لطف الله هر روز بهتر از قبلم شدم. هرچند ایمانم کامل نیست. در طول روز و هفته و ماه و سال شاید بتونم بگم 20درصد میتونم ایمانمو به خدا حفظ کنم که اون 20درصد موتور پیشرفت منه….
به یاری الله هر روز اعتبار انجام کارهامو بدم به خودش و هرروز ایمانم رو نسبت به قبل بیشتر کنم.
اینم باز هم مدد و یاری الله باید باشه که بتونیم دیدگاه توحیدی داشته باشیم.
گردن من که از مو باریک تره مقابل الله مهربانم که هرچه هست از اوست…. هرچه هم که بهش نرسیدم چون خودم خواستم با توانایی خودم بهش برسم که نرسیدم.
شاید شما فکر کنید این جملات رو اولین بارمه که میگم و می نویسم. اما تمام دفترم پر از این جملاته چون فراموشکارم و هر لحظه به خودم یادآوری میکنم چطوری و با چه دیدگاهی به خواسته هام رسیدم و خدا منو به یه جای صیف آورد. و با همین دیدگاه و نگرش میتونه از این بهترش هم برام انجامش بده. چون خواسته هام بزرگتر شدن و میدونم راه رسیدن بهشون هم همین دیدگاه هاست …
امیدوارم اینجا هم این بماند برای یادآوری خودم که چطور خدا حامی و حافظ و هادی و ناجی من بوده،هست و خواهد بود…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت بابت این سایت،بابت این آدمهای فوق العاده…بابت این استاد توحیدی.. بابت اینکه منو به این مسیر زیبا هدایتم کردی…
همگی در پناه الله پر رزق و روزی و شاد و خوشحال و سالم باشید…
یا حق..
سلام دوست عزیز
تبارک الله به دیدگاه و رسیدن به این ایمان
اما گفته بودین بعضی جاها نجوا بهتون گفته یکم چرب زبونی کن یکم وراجی
و خوب کارتون افتاده دست سیاست اینا…
متوجه منظورتون نشدم
یعنی میگین کامل باایستیم کنار حرکتی نکنیم؟؟؟؟
به نام خداوند بخشنده مهربان..شکر خدا من یکساله که با شما استاد عزیز آشنا شدم و اومدم توی سایت و دارم از محصولات دانلودی استفاده میکنم و تقریبا جز مواقع امتحانات و کارایی که نیاز به تمرکز صد در صد داره صدای شما توی گوشم بوده و امروز میخوام بگم که چقدر همه چیز بهتر شده تو زندگیم ، چه عادت های بدی رو خدا کمکم کرد که کنار بذارم و چه اتفاقات خوبی برام رقم زد که آخریش که همین دیروز جوابش اومد قبول شدن تو آزمون استخدامی و البته مصاحبه اش که برداشتن موانع و هدایت خداوند به مسیرهایی که بتونم تو آزمون شرکت کنم و مراحل آزمون و مصاحبه سخت تخصصی که گرفته شد همه و همه معجزات خداوند بود که دستمو گرفت و کمکم کرد ی جوری بگم پارسال اگر کسی همچین چیزی میگفت هیچکس باورش نمیشد و اگر لطف خدا نبود که من با استاد عباس منش آشنا بشم و این آگاهی ها بهم برسه همون آدمی میشدم که قبلاً بودم اما امروز میخوام به همه دوستانی که تازه اومدن و دنبال نتایج اعضای سایت هستن بگم که اگر واقعاً تلاش کنیم به قوانین عمل کنیم و مهم تر از همه سپاسگزار واقعی خداوند باشیم همه چیز درست میشه و به قول استاد خدا یه در هایی رو برات باز میکنه که اصلا فکرش رو نمیکنی … و ی مسئله مهم که این روزا به خودم یادآوری میکنم اینه که حالا که نتایج رو دیدم همین مسیر و ادامه بدم و سعی کنم سال پیش رو ی پله بهتر بشم و تو همین مسیر بمونم تا نتایج هم پایدار بشه ، این فایلتون رو از قبل شرکت تو آزمون تو گوشمه و تقریباً پونزده روزی هست که ذکر شبانه روزمه و هرچقدر گوش میدم حریص تر میشم واقعاً ازتون سپاسگزارم و بهترین هارو از خداوند براتون میخوام…
بنام خداوند متوکلین که هر چه دارم از اوست
غروب 28 خرداد1401 در حالی که تمام وسائل شخصی رو از اتاق کارم برداشتم و در صندوق عقب ماشینم گذاشتم و برای آخرین بار به محل کارم که داشتم برای همیشه ترک میکردم نگاه کردم، ناگهان بغضم گرفت و نتونستم جلوی اشکم بگیرم. آخه بیش از 24 سال در یک اداره کار میکردم و با دوستان قدیمی که مثل خانواده شده بودیم و باید اونجا رو با تمام خاطرات ترک میکردم و به کار جدید با همکارای جدید مدیر جدید که هیچ اطلاعی و شناختی نداشتم میرفتم.
در اون زمان با فایلهای دانلودی استاد عباسمنش توانسته بودم که خودم رو وادار کنم تا از محل امنی که برای خودم ساخته بودم خارج کنم و تصمیمی در زندگی بگیرم که نقطه عطف زندگیم بشه. در اون زمان هیچ نشونه ای از بهتر شدن اوضاع نبود آخه بااین تصمیم علاوه برکاهش حقوق حداقل 30 درصدی با تنزل پست و جایگاه اداری روبرو شدم.
در اون لحظه در حالی که ماشین رو استارت زدم صدای درونم بهم یادآور میشد که تو خدایی داری که بارها بهش توکل کردی و نتیجه اش رو دیدی و مطمئن باش اینبار نتایج بسیار عالی رو برات رقم خواهد زد.
امروز بعد از چند سال واقعا مفهوم توکل و ایمان بخدا رو با تمام پوست و گوشت و استخوانم درک میکنم و باور دارم و اتفاقاتی در این چند سال برام رقم زده که زندگیم هیچ سنخیتی با اون سالها ندارد و در شرایط بسیار آرمانی قرار گرفته ام. و به حدی از آرامش درونی ، سلامتی، شادی و حتی ثروت رسیدم که هزاران بار خداوند را شاکرم. و احساسی دارم بینهایت لذت بخش و در همه زمینه ها رشد عالی در خودم و زندگیم بوجود اومده.
و این بخش از داستان زندگیم رو با عشق تقدیم میکنم به استاد عزیزم و دوستان خوبم
سلام ب استاد عزیزو مریم عزیزم و دوستان همراه
استاد جان دقیقا این حرفتون ک گفتین دوستانمون میگن شما ازکجا میدونستین ک دغدغه ی منه ک درموردش فایل گذاشتین برا منم صدق کرد
امروز صبح من سایت رو باز کردم بااینک تودلم گفتم من ک تمرین قسمت دو رو انجام ندادم ولی بازم ببینم سایت رو ک دیدم شما فایل جدید با موضوع توحید گذاشتید ک البته باید بگم بازم بله پاشنه آشیل چن روزه منه ک تو تمرین ستاره قطبی از خدا میخوام ک مسئله ی اصلی منو ک مانع رسیدن من ب هدف مهمم و بقیه ی خواسته های ریز و درشتم میشه رو بهم بگو و هدایتم کن ک حلش کنم ک امروز در قالب این فایل مقدس بهم گفته شد توسط شخصی پاک ک خودشون عامل ب این مبحث هستن
ازتون تشکر میکنم ک این فایل رو آماده کردید ممنونتون هستم
شاکر پروردگار خودمم هستم ربّ عالم و دانای خودم 🫀🫀🫀
سلام خدمت همه دوستان
استاد عزیزم دقیقاً سر بزنگاه این فایل و آپلود کردید
20 سالی میشه یک سوال بی جواب دارم ….
اونم مربوط به همین جلسه است
خواهش میکنم این سوال منو جواب بدید
من سوالم اینه اگه اینجوریه که خداوند همه کارها رو انجام میده ، پس چرا تو دوره کشف قوانین آنقدر روی بحث تمرکز و تعیین تکلیف روزانه و برداشتن قدم های کوچک برای رسیدن به اهداف صحبت میکنید ؟
یا در دوره روانشناسی ثروت 1 ایجاد باور فراوانی ، و قوانین ثروت رو شرح میدید
مگر نه اینکه خداوند همه کارها رو انجام میده ؟
پس چه لزومی داره ما حرکت کنیم ( تغییر باورها )؟
آیا اول خداوند میگه بعد ما حرکت میکنیم ؟
آیا حرکت میکنیم خداوند جواب ها و هدایت ها رو میگه ؟
تجربه شخصی من نشون داده هر جا مستأصل بودم و خسته شدم و دیگه نتونستم کار و انجام بدم خداوند کمک کرده و کار از بی نهایت طریق انجام شده منتها آیا نمیشه همون اول بیاد به کمک ؟
حقیقت همونیه که میفرمایین منتها من متوجه نمیتونم بشم
وقتی این فایل شما رو آدم گوش میکنه دلش میخاد تسلیم بشه و همه چیو بسپاره من تو سپردن کارها خیلی خوبم منتها همزمان نگران اینم هستم که نکنه منم باید کاری انجام بدم و انجام ندم و کوتاهی کنم ؟
لطفاً منو از این سر در گمی 20 ساله دربیارید هر کسی از دستش برمیاد لطفاً راهنمایی کنید
ممنونم
به نام خداوند مهربان
سلام خانم یا آقای ص
شما باید اول خواسته خود را مشخص کنید باورهای هم جهت که استاد عزیزمان در دوره کشف قوانین توضیح دادند را ایجاد کرده و هر روز یک قدم کوچک برای تحقق آن بردارید با داشتن باورهای نا مناسب که حاصل تکرار افکار نادرست و ورودی های نا مناسب است زندگی شما و اتفاقات آن مانند چرخه ای تکراری از اتفاقات بد است. ذهن ما هیچگاه مثبت نمی ماند و تا پایان عمر باید بر روی آن کار کنیم تا به سمت مثبت جهت دهی شود. خداوند بر مبنای خواسته های شما ، شما را هدایت می کند تا زمانی که خواسته ، درخواست و نیاز وجود نداشته باشد پاسخی نیز وجود نخواهد داشت حتی اگر خواسته ای را به صورت ناخودآگاه در اثر برخورد با تضادها به جهان هستی ارسال کرده باشید به دلیل داشتن باورهای نا مناسب با این که اجابت شده است اما شما در مدار دریافت آن قرار نداشته آید. تسلیم بودن به این معنا است که ما خواسته های خود را مشخص کرده ، باورهای هم جهت را ایجاد می کنیم اما به راه حل آن یا زمان تحقق آن یا چگونگی تحقق آن و یا هر عامل دیگری که احساس ما را بد می کند وابستگی نداشته و از مسیر رسیدن به خواسته های خود لذت برده و سپاسگزار نعمتهای کنونی خود هستیم. باید تمرکز خود را از روی آن برداریم و اگر با تضادی مواجهه شده احساس خود را خوب کرده و به ایده هایی که به ما الهام می شود عمل کنیم و تمرکز خود را کاملا از روی نتیجه بر داریم. پس از مدتی خواسته ها بدون این که ما متوجه شویم در زندگی ما پدیدار خواهد شد و اگر آن را ننوشته باشیم هیچگاه به آن پی نخواهیم برد.
خدایا شکرت
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
سپاسگزارم بابت کامنت شما
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
الان مشکل من اینه نمیدونم اینو درست فهمیدم یا نه
ممنون
به نام خداوند مهربان
سلام خانم یا آقای ص
شما قوانین را برای خود سخت و پیچیده کرده آید. چنین ضرب المثلی اشتباه بیان شده با کار کردن بر روی باورها خداوند شما را به ایده ها ، افراد و شرایط مناسب هدایت خواهد کرد و در نهایت شما حرکت فیزیکی انجام خواهید داد اما بسیار کم و لذت بخش نه با زجر و تقلا. کاری را انجام می دهید که عاشق انجامش هستید.همه افراد بالاخره کاری را انجام می دهند اما نتیجه و در آمد مالی و ثروتی ندارند با داشتن باورهای درست به مسیر درست هدایت می شوید. امیدواریم توانسته باشیم منظور خود را با توجه به این که شما هم قوانین را می دانید و توضیح داده اید واضح بیان کرده باشیم. سلامت و سربلند باشید.
خدایا شکرت
سلام
شاید هم این چیزی که میفرمایین درست باشه
من این موضوع رو نتونستم حل کنم سالهاست این و نمیفهمم و خیلی کارا هم براش کردم
ببینید منظور من اینه ما از بچگی حداقل من از 7 سالگی شروع به کار کردم الان 38 سالمه ینی 30 سال ….
وقتی نگاه میکنم که چقدر تلاش کردم میبینم خب خیلی کار کردم ، حتی در حدی که من وقت اینو نداشتم دوس دختر بگیرم ، برم تو رابطه حتی بلد هم نبودم
ولی میخام بگم آخرش چی شد ؟
اینجا ها بود من وارد سایت استاد شدم و 2019 روز هست دارم شبانه روزی کار میکنم
شکر خدا نتایجی حاصل شده ولی اون نتیجه اصلی ها هنوز مونده
وقتی جمع بندی میکنم میبینم اینجا هم خیلی خوب وقت گذاشتم فایل های رایگان و چندین بار دیدم همه رو دوره های زیادی و خریدم و …..
ولی باز نتیجه نیومده
من در بررسی هام و زمانیکه وارد سایت شده بودم یک تضادی و با خداوند داشتم که اون برای من کاری انجام نمیده اینم سر موضوع عشق و عاشقی در دوران جوانی بود که به جز خدا به کسی دل نبستم و جز خدا از کسی نخواستم ولی به هر حال به دلایل نامعلومی نشد…..
حالا من دو روز هست احساس میکنم میخام توکل کنم احساس میکنم میخام بسپارم به خدا من تلاش هامو کردم
ولی راستش با خدا ته دلم جنگ داشتم
حالا شاید باورتون نشه وقتی این کامنت و میخونید ولی من در اثر یک تسلیم محض وارد بی مکانی شدم و خداوند و ملاقات کردم شاید خنده دار باشه چندین سال طول کشید که این موضوع رو فهمیدم که من کجا بودم و هیچ وقت نتونستم دوباره به اونجا برگردم
«میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم »( حافظ)
بگذریم …..
میخام با اینکه شمایلش و دیدم و بعدش نه عقل ماند و نه هوشم
ولی باز نسپرده بودم اینجاش جالب بود برام تو همین چند روز اینو فهمیدم
دیشب یه سری ادراکات داشتم
و فکر میکنم موضوع رو حل کردم ولی باید تکاملم طی بشه
ماجرا اینه که ما باید باور قلبی داشته باشیم نه به حرف نه به زبان باید باورمون از ته دل بیاد
وقتی باور قلبی ایجاد شد ثبات داشت خداوند ما رو در مسیرهایی قرار میده که خیر و برکت داره و ما باید اونجا شروع به عمل کردن و هدف گذاری و ……داشته باشیم
من فکر میکنم در غیر اینصورت همینی میشه که بودیم و هستیم
ما سالها صبح از خواب بیدار شدیم و سخت کار کردیم ، رفتیم اومدیم اینها تلاش بوده و عمل کردن بوده ولی هیچ نتیجه رضایت بخشی درش نبوده
من فکر میکنم در کل ما از ته دل توکل میکنیم اون ما رو میزاره تو مسیر درست و ما حرکت میکنیم
غیر این میشه دور خود چرخیدن
شاد باشید
سلام دوست عزیز من به این نتیجه رسیدم که ساختن باورها خیلی مهمه وباید روش کار کنیم ولی در مورد خواستمون نباید خیلی بهش بچسبیم و برامون خیلی مهم نباشه چون اگر خیلی اون خواسته برامون مهم باشه دچار نگرانی و حس اینکه پس کی میرسم میشیم وهمین باعث میشه از خواستمون دور بشیم ، منظور استاد هم اینه که باور سازی باید کار روتین هر روزمون باشه و در مورد خواسته هامون رها باشیم و فرکانسشو بدیم و بقیشو بسپریم به خدا و نگرانش نباشیم ، این تله ای بود که خودم توش گیر کردم و مرتب صبح تا شب فرکانس خواستم رو که خیلی مهم بود میفرستادم و به خودم میگفتم اگر این مسئله حل بشه همه چی اوکی میشه از طرفی نگران بودم ولی تو یکی از فایل های استاد به نام هدیه تولدم هدایت شدم به اینکه نباید به خواستم بچسبم و به شما هم توسیه میکنم این فایل ارزشمند رو گوش کنید.
سلام دوست عزیز
بله موافقم این قانون هست
ولی بحث توحید و چیزایی که استاد میگه اینجوری نیست
استاد میگه تمام کارها. و برات انجام میده وقتی میگی تمام کارا ینی تمام کارا حتی اون تغییر باور هم جزئش میشه
این مطلب به نظرم باید توسط خود استاد باز بشه برای من نامفهوم هست فعلا
البته که دیشب یه سری درک ها هم داشتم
به نظرم به اینصورت هست که من نوعی میام از ته دل به خدا توکل میکنم باور قلبی من این میشه که خداوند هست کارا رو راه میندازه
مرحله دوم وقتی این باور اکتیو شد خداوند تو رو به بی نهایت مسیر هدایت میکنه تا تو به خواسته ت برسی
مرحله سوم نوبت من هست که بیام در اون گشایش عمل کنم حرکت کنم ، افزایش مهارت بدم ، برنامه ریزی کنم براش ، هدف تعیین کنم و …..
وگرنه اینکه تو برو حرکت کن خدا کمکت میکنه خب همه اینکار و انجام دادیم ولی خدا کمک نکرده که هیچ تازه پس گردنی هم زده
چرااااا؟
چون باور قلبی نبوده
استاد تو خیلی فایل ها میگن تو حرکت بکن قدم ها بهت گفته میشه
من فک میکنم منظور اینه تو باید اول خداوند و فقط ببینی و واقعا بی چون چرا بپذیری که فرمانرواست واقعا باید بپذیریم که اون هر کاری و میتونه انجام بده
وقتی این پذیرش باشه حرکت کنی بدست میاری
حتی من فک میکنم قارون تو این مورد خیلی خوب بوده چون به هرچی دست میزده طلا میشده
یه جایی مشرک میشه و از بین میره
من اینجوری درک کردم ولی نمیدونم درسته یا نه
سلام دوست عزیزم.
من کاملا سوال شما را درک میکنم چون بارها خودمم به این موضوع فکرکردم و از خودش هدایت خواستم
راستش منم با نتیجه ای که شما بهش رسیدین موافق هستم. وقتی توکل کنیم بعد راهکارها و ایده ها و دستان کمکی خدا از راه میرسن.
ولی درمورد خودم حتی من برای اون توکل داشتن هم عاجز بودم بارها میخواستم بسپارم بخودش و توکل کنم ولی نمیتونستم ازبس قدرت نجواها شدید بود برام.
یه مساله ای که من سالهاست همیشه ازش نتیجه عالی گرفتم اقرار کردن به درگاه خدا بوده. مثلا وقتی حسادت میکنم به کسی درصورتیکه واقعا نمیخوام حسادت کنم ولی عاجزم. همینو بخدا اقرار میکنم میگم خدایا من دارم به فلانی حسادت میکنم و نمیتونم جلوی حسادتمو بگیرم تو کمکم کن تو هدایتم کن. حتی در مورد همین غرور داشتن و منم منم کردن اتفاقا همین الان داشتم بخدا اقرارش میکردم و میگفتم خدایا خیلی مزه دلچسبی داره وقتی میگم من انجام دادم ولی من نمیخوام مغرور باشم میخوام امتیازشو بخودت بدم خودت هدایتم کن.
درمورد توکل کردن هم همینطور. بارها میخواستم بسپارم و توکل کنم ولی نمیتونستم و درین مورد هم باز اقرار کردم بخودش و از خودش کمک خواستم. و واقعا همیشه خودش بهم کمک کرده که بتونم توکل کنم. و وقتی دقیق میشم میبینم واقعا همشو خودش داره انجام میده نه من.
منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش توکل کنم. منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش شکرگزاری کنم دیگه چی دارم برای گفتن.
بخدا قسم بارها شده میخواستم باحس قشنگ با باورقوی و باایمان قلبی شکرگزاری کنم ولی نتونستم هی لیست شکرگزاریمو تکرار میکردم ولی نبود اون حسی که باید باشه همون موقع قطعش میکردم میگفتم خداجونم من دلم میخواد باحس عالی ازت قدردانی کنم ولی نمیتونم خودت کمکم کن و خداشاهده همون لحظه تاشروع میکردم به شکرگزاری اون حس قشنگه میومد حتی فراتر از اونچه که خواسته بودم و شکرگزاریم تبدیل به اشک و به سجده دراومدن میشد.
همه چیز خودشه. بدون خودش حتی نمیشه پلک به هم زد چه برسه به خلق کردن حتی برای باور درست ساختن هم خودشه که کمک میکنه تا بتونم باور درست بسازم من چیکار؟!! خدامیدونه سر یه موضوعی که درگیرش بودم و هستم هنوزم، به بزرگی خودش قسم.، خودش چندماه پیش یه تلنگری بهم زد و بهم گفت ازش بخوام که باورهای قدرتمند کننده بهم یاد بده و خودش بدلم باورهای قدرتمند کننده درمورد اون خواستم را جاری کرد که بارها پیش اومده وقتی نجوا به شکلهای مختلف میاد سراغم بقدری اون باورها عالین که جوابگوی اون نجواها میشن. حالا من چی دارم برای گفتن؟!! حتی وقتی باورهایی که بهم یاد داده بود را تکرار و تمرین میکردم بهم یه ایده ای الهام شد که انجام بدم. فقط باید با انگشتم قیمت محصولم را افزایش میدادم و ثبت میکردم ولی حتی برای انجام اینکار هم عاجز بودم بقدری نجوا بهم حمله ور شده بود و ترس بدلم میانداخت که نمیتونستم بازم بخودش گفتم و ازش کمک خواستم برای انجامش و اگر هدایتها، حمایتها، فضل و لطف خودش درحقم نبود نمیتونستم انجامش بدم.
و اما یه موضوع دیگه اینه که منو خدا یکی هستیم خواسته و آرزوهای من خواسته و آرزوهای خداست که فقط تو وجود من قرار داده. اگر ما باور بسازیمو خلق کنیم درواقع خدا داره خلق میکنه فرقی نداره. انگار یجورایی خدا فقط ازطریق ما که شبیه خودش هستیم داره خودشو تجربه میکنه.
وقتی میگه تو تیر ننداختی من انداختم انگار داره میگه ببین تو فقط شبیه منی نه خود من. حواستو جمع کن وهم برت نداره. من دارم از طریق تو قدرت خدایی خودمو میبینم و لذتشو میبرم. همه چیز از منه. قدرت دست منه
واقعا نمیدونم منم خیلی دوست دارم به درک کامل این مساله برسم.
ممنونم بابت سوالی که مطرح کردین که باعث شد بازم بیشتر تعمق کنم و مرور کنم مسیرمو.
موفق باشین دوست عزیزم
سلامی دوباره به شما و سایر عزیزان
بله ببینید فقط به نظرم اجازه بدید مدام ازش بخواهید که هدایت کنه من واقعا در مقابلش تسلیمم و هر روز وضعیت روحی و مالیم داره بهار میشه
شکر خدا امروز صبح که پاشدم با رفتارها و حملات ذهن مواجه شدم و شروع کردم به کنترل ذهنم کاری که کردم این بود ایمانم و نشون دادم
اومدم گفتم خداوند فرمانرواست من ازش خواستم من و هدایت کنه من توکل کردم بهش و پای این حرفم میمونم هر چند به ضررم باشه
و حالم و اینجوری خوب کردم دیدم ایمان دارم بهش و اتفاقی که افتاد این بود یه بنده خدایی اومد ازم محصولی رو خرید کرد که نزدیک 2 میلیون و 500 هزار تومن سود کردم
شاید این مبالغ کم باشه ولی برای من تو این مدت خیلی مبلغ زیادی بود چون من حتی 10 برابر کمترش و هم نمیتونستم بسازم به هر دری میزدم قفل بود
ولی الان قفل ها باز شده
آقا تمام دوره های استاد یه طرف این موضوع که خداونده کارارو درست میکنه یه طرف
من همیشه این انتقاد و به استاد داشتم که به این وضوح بهمون بگن ولی خب شاید شرایط ایجاب میکنه که اینجوری سربسته صحبت بشه نمیدونیم
ولی بنده اینجا اعلام میکنم بعد از تحقیقات فراوان و آزمون و خطاها به این نتیجه رسیدم که خداوند هدایت میکنه خداوند کار و درست میکنه و تو میری انجامش میدی غیر از این میشه آب در هاون کوبیدن و مردم ما صبح تا شب اینکار و میکنن
خیلی ساده اس ولی خب ما نمی فهمیم
اگه کسی میگه من هدایت نمیشم در واقع اون هدایت شده ، اون میدونه باید چیکار کنه ولی حرکت نمیکنه مواظب این دام هم باشید دوستان
من کلا نمیدونستم چیکار کنم الآنم نمیدونم دارم قدم ها رو یکی یکی برمیدارم اصلا اونه قدم هام و برمیداره میدونی
شهلا جان پیشنهاد میکنم عجله نکنید زمان بدید قانون تکامل و رعایت کنید
تمام قوانینی که استاد میگن حول و محور این موضوع هست این و دریابید میتونید قوانین و به کار بگیرید
اگه توکل کنید آرامش میاد سمت شما ، احساس امنیت میکنید ، حالا میتونید توجه کنید به نکات مثبت یا همان هماهنگی بین ذهن و قلب ( دوره روابط)
الان میتونید افزایش مهارت بدید ، از جایی که هستید شروع کنید ، کنترل کانون توجه و انجام بدید ( روانشناسی ثروت 1)
الان میتونید محکم سر بالا راه برید ، کارهاتون و به تعویق نندازید ، احساس قربانی شدن احساس گناه و دور بریزید ( دوره بسیار مهم عزت نفس)
الان میتونید برید سراغ ترمزها و منطقی کنید ( دوره کشف قوانین )
الان میتونید بفهمید تضادها برای چی بوده ، الان میتونید از مشکلات استقبال کنید
( دوره ارزش تضاد )
من تمام این دوره ها رو کار کردم منتها توکل نکرده بودم ولی الان فوقالعاده شده برام
خداوند رو هزاران بار سپاسگزارم
سلام دوست عزیزم.
بسیار لذت بردم از کامنتتون و آگاهی هایی که با ما درمیون گذاشتین.
چقدر پیام داشت برام. خداشاهده سلولی تک به تک گفته هاتون را درک میکردم بخصوص اون تجربتون درمورد نجوا و نوع عملکردتون.
خیلی برام پیام داشت. چون دقیقا خودمم به همین شکل درگیر میشم و باکمک خدا جواب نجوا را میدم و سعی میکنم توکل کنم و ایمانمو حفظ کنم.
و الان با کامنت شما انگار خدا باز داشت بهم یادآوری میکرد و میگفت مسیرت درسته همینو ادامه بده.
دوست عزیزم بخدا نمیدونید چقدر انرژی گرفتم از کامنتتون انگار خدا داشت باهام حرف میزد.
چقدر عالی که بعد از چندین روز که از کامنت من گذشته بود الان همین لحظه که من قبلش داشتم باخدا حرف میزدم هدایت میخواستمو سوال میکردم باید جواب شما و کامنت شما بمن برسه.
چقدر امیدوارتر شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت.
دوست عزیزم امیدوارم همواره باعزت باشین حال دلتون عالی باشه و به بهترین و راحتترین شکل ممکن به خواسته هاتون برسین.
بازم ممنونم
سلام شهلا جان امیدوارم حالت خوب باشه
نزدیک به یک سال پیش از کامنت ما میگذره و من در ادامه دادن مباحث توحیدی بی دریغ کار کردم و مسئله رو پیدا کردم اینجا برای شما کامنت میزاریم چرا که یادمه خیلی مشتاق بودید
ماجرا از این قراره که همه چیز زیر مجموعه تسلیم هست و تسلیم شدن و تقریباً هیچ کسی درست حسابی توضیح نداده و فقط در چند جمله گفته شده در مقابل خدا تسلیم بشید بزارید اون کارها رو انجام بده حتی استاد عباس منش هم با اینکه چندین فایل در مورد تسلیم سخت گفتن ولی مطلب و یا نتونستن برسونن یا نخواستن بگذریم
تسلیم شدن این نیست تو بری بگی من میخام توحیدی عمل کنم و تسلیم میشم و ناخودآگاه دچار تضاد میشی هی سر درگمی میاد که من الان تسلیمم یا نه دارم درست عمل میکنم یا نه
در واقع بحث اصلی تسلیم در کتاب« رها کردن طریقت تسلیم » نوشته استیون هاوکینز گفته شده و همه اساتید موفقیت بلا استثنا از آنجا کپی کردن حتما این کتاب و در تلگرام سرچ کن و بخونش 1000 بار بخونی تازه میفهمی مقدمه اش چیه
تمام فایل های استاد عباس منش حول محور همین کتاب هست
تسلیم شدن ینی تو حاضری برای چند لحظه کوتاه هم از احساس منفی دست برداری
این میشه تسلیم شدن ، در واقع احساس منفی ما همان باورهای ما هست من سالهاست در به در دنبال تغییر باور بودم ولی هیچ کس هیچی نمی گفت ولی جوینده یابنده است
احساس منفی ها رو اگه اجازه بدی بالا بیاد و مشاهده کنی نجنگی باهاش و تصدیقش کنی و رهاش کنی اون باور یا اون احساس قدرتش تخلیه میشه و با یک باور بهتر خود به خود عوض میشه
مثلا فرض کن باورت اینه من نمی توانم رابطه دلخواه ایجاد کنم این کلمه نمی توانم ماحصل هزاران احساس منفی تشکیل شده و رای صادره شده به شکل نمی توانم نمود پیدا کرده حالا برای تغییر من میام میگم بله من متوجه ام ، تصدیق میکنم من نمی توانم و به دنبالش میگم حالا که قبولش کردم من این احساس و رها میکنم
در بعضی از احساسات با یه بار انجام دادن این روش باور عوض میشه ولی در بعضی ها که سالهاست در ذهن چرخیده باید چندین بار به کار بگیریش
کافیه بدونی همین الان چه احساسی داری وقتی منفی ها رو کشف کردی یکی یکی رهاشون میکنی
اتفاقی که نیفته اینه حالت خوب میشه ، طبق قانون حال خوب اتفاق خوب و میاره ، کنترل کانون توجه انجام میشه ، شکر گزاری میاد صراغت، ایده ها ، آدم ها و هر آن چیزی که استاد تو محصولات و فایل ها گفتن برات پیش میاد
مثلا من اومدم احساسات منفی در مورد خدا رو در خودم پیدا کردم یکیش این بود خدا تا یه جایی منو کمک میکنه !!!
سریعا گفتن بله درسته قبول دارم حالا من این احساس و تسلیم میکنم من این احساس و رها میکنم
اتفاقی که افتاد فرداش خود به خود برای من که کار هنری انجام میدم اسپانسر پیدا شد اونم چه اسپانسری ، حالا کارهاش داره انجام میشه
من 5 سال بود تو سایت استاد دنبال این مطلب بودم ولی استاد نگفته و فک نکنم هم به این صورت بیاد بگه
در هر صورت اگر این کامنت تایید شد و اومد براتون اگه دوست داشتین حتما اونایی که گفتم و انجام بدید فوق العاده اس مسیر خیلی راحته
نه اهرم رنج و لذت میخاد
نه تخیل و تصور و …..
نه میخاد ریاضت بکشی خیلی ساده در هر موضوعی که پیش میاد احساس منفی و شناسایی کن و تسلیمش کن و تمام
منم دعا میکنی اینجوری پول هم نمیخام خخخخخخ
با سلام خدمت همه علاقه مندان به سعادت و خوشبختی به خصوص استاد عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز و دوس داشتنی
خانم شهلا قابل توجه شما دوست گرانقدرم
آقا 23 فروردین میشه دو ماه ، دو ماهی که از آپلود این فایل خیلی خوب میگذره و دو ماه هست که زندگی من یک رنگ دیگه گرفته
کل مجهولات عالم در بحث توحید بهش جواب داده میشه
اگه دوستانی که این کامنت و میخونن حداقل در مباحثی که استاد در طول دوره هاشون گفتن براشون سوالاتی مطرح هست ، خواستم بگم جواب در فهم و درک و ایمان به توحید هست تمام سوالات و میگه بهتون تمام درک رو میده و آروم آروم این اتفاق میوفته
من که نزدیک به دو ماهه اصلا هر روز هاج و واج میمونم از این توحید و یگانگی خداوند
من در ذهنم این منطق و ساخته بودم که خداوند تا یک جایی به تو کمک میکنه بقیه راه و تو خودت باید بری اونم کمک میکنه
ندا آمد که ینی آنقدر بد منو شناختی ، فک کردی من معامله گرم ؟ فک کردی من یه ذره شو انجام میدم بقیه رو میدم بهت فک کردی تا تو حرکت نکنی من برکت نمیدم یا برعکس ؟
نه من همه چیز و میگم من میگم چه حرکتی کنی اینکه میای میگی یهو به ذهنم زد فلان کار و کنم اون منم میگم کاری ندارم به اسم خودت میزنی اینو در واقع همه رو من میدم همه رو من هدایت میکنم تو فقط ساکت باش و انجام بده گفت تو مث دستکش میمونی تا وقتی دست در درون دست کش نره کارایی ندارع تو هم همینی
واقعا مات و مبهوت مونده بودم بعد دیدم عه راس میگه ما اصلا هنری نداریم به جز ایمان به او ما مگه میدونیم فردا چی میشه ؟ آهان پس همین بوده من برنامه ریزی میکردم و نمی رسیدم ؟؛ ای ول اون باید باشه خود به خود برنامه ریزی میشه و کار ها انجام میشه الله و اکبر
آهان حالا میفهمم استاد تو دوره کشف قوانین میگه خواسته رو بنویسید در طول روز بعد تمرکز بزارید بعد من میرفتم انجامش میدادم روز 10 ولش میکردم چون نتیجه نمیداد نگو توحید باید باشه حس حضور باید باشه خواسته رو عرضه کنی خود به خود تمرکز میکنی خود به خود به باور فراوانی میتونی دسترسی داشته باشی ای ولا
پس من میام دو تا کار میکنم یکی خواسته مو مشخص میکنم
یکی میسپارمش به خودش
اولی رو خیلی هامون بلدیم دومی یه کم کار داره
من اومدم تمام نتایج مثبتی که تو این زندگی داشتم و نوشتم دیدم خدا وکیلی تو هیچ کدوم نقشی نداشتم هر آنچه ندارم خودم برایش اقدام کردم خودم فکر کردم خودم حرکت کردم تا به برکت برسم و نرسیدم و این سوال مطرح شد پس دیگه چیکار باید بکنم ؟ پس این باور در من شکل گرفت من ناتوانم ، عزت نفسم نابود شد ، ترس ها اومد سراغم غم نرفته ناامیدی سرک کشید و منو در نوردیدن
پس تمام ماجرا اینه ای ول هر جایی نتیجه مثبت بوده خودش بوده پس با اون آیه هر خیری به شما رسد از جانب خداست و هر شری برسد خودتونید هم مطابقت داره
آهان پس کاری که باید بکنم اینه که من برسم به عجز من باید واقعا خلع صلاح بشم من باید با منطق بدونم من کاره ای نیستم من حتی نمیتونم جلوی ورود مگس به دهانم رو بگیرم ( نمرود)
پس چه کاریه اینهمه تقلا کردن من میام میسپارم به خودش عجله نمیکنم نمیگم کو پس چی شد پس کی چرا نمیشه از این حالت دست برمیدارم و ناگهان در زمان خودش خواسته من از راه میرسه
اینجوری من دیگه احساس لیاقت رو دارم من خودم وقربانی نمیبینیم من احساس گناه ندارم که من کارامو به تعویق نمیندازم ( دوره عزت نفس )
اینجوری ترمزها یکی یکی برداشته میشن ( دوره کشف قوانین)
اینجوری من حرکت میکنم میرم سمت کار مورد علاقه ام و کانون توجه و کنترل میکنم ( روانشناسی ثروت 1)
اینجوری فرد مورد علاقه من وارد رابطه من میشه آهان الان میفهمم همزمانی اینجوریه که اتفاقا اونم غذایی که من دوس دارم و دوس داره ( دوره روابط)
اینجوری میشه که من میتونم مدیتیشن کنم ، پس در توحید هست که من میتونم به زیبایی ها توجه کنم چرا که یه نفر دیگه کارارو انجام میده
و در آخر بزرگترین ترمز من این بوده از تو حرکت و از خدا برکت و برمیدارم
خداوند میگه چیکار کنم نه مغز من نه ذهن و تجربیات من و من اونموقع حرکت میکنم و خدا برکتش و میده و اینجوری من میشم اشرف مخلوقات اینجوری میشه من میشم خلیفه الله اینجوری میشه با خدا باش پادشاهی کن
عاشقتم ای رب ای فرمانروای کیهان
من شهادت میدم ناسپاسم
من شهادت میدم عاجزم
من شهادت میدم خداوند یگانه است
من شهادت میدم تنها منبع اونه
من شهادت میدم که خجالت میکشم ازش
من شهادت میدم اون بود منو آورد و آگاه کرد
امیدوارم تونسته باشم بنویسم اون چیزی رو که درک کردم
سلام دوست عزیز و هم فرکانسی ام
اول از همه سال جدید را بهتون تبریک میگم.
چقدر خوشحالم از خوندن کامنتتون.
دوست عزیزم خیلی خیلی برام جالبه یعنی چقدر قشنگه که تمام این درک و آگاهی هایی که درین کامنت نوشتین و تایمی که این آگاهی ها براتون اومده دقیقا برای منم چنین شده.
سلولی تمام حرفهاتون را درک میکنم. خیلی قشنگه واقعا.
منم درمورد خواستم یحس درموندگی و ناتوانی اومده بود سراغم که من نمیتونم و وقتی از خدا هدایت خواستم هدایتم کرد به درکی که شما رسیدین. جاییکه روی خودم حساب کرده بودم و چون نشده بود و زمان بر شده بود کم کم این باور را درون من ایجاد کرده بود که من نمیتونم.
و اینکه چقدر درین بخصوص یکماه گذشته من هدایت شدم و چقدر بیشتر به درک توحید که شماهم بهش اشاره کردین رسیدم.
دوست عزیزم الان دیگه وقتی هرروز میخوام باورهامو تکرار کنم مثلا وقتی عنوان میکنم من قدرت خلق کردن دارم و من میتونم بسازم و خلق کنم هرآنچه که دوست دارم چون خدا چنین قدرت و نعمتی را دراختیارم قرار داده
آنچنان لذتی میبرم از قسمت دوم باورم(چون خدا چنین قدرت و نعمتی را بهم داده) که حد نداره. اینقدر گفتنش بمن حس زیبا و لذتبخش تواضع و سرتعظیم فرو آوردن میده که حدنداره. اونقدر وقتی همه چیزو از خدا میبینم شارژ میشم و انرژی میگیرم که حدنداره. وبقول استاد که اگر اشتباه نکنم درجلسه 10 دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها میگن(بساز با قدرت بساز) انگار قدرت عظیمی حس میکنم تو وجودم و آنچنان باحس خوب و باقدرت شروع میکنم به ساختنش درون ذهنم که تابحال چنین کیفیتی را تجربه نکردم.
دقیقا شما درست گفتین. همه چیز توحید.
توحیده که باعث میشه آرزو و خواسته داشته باشیم چون خدا مارو شایسته داشتن نعمت های عالی دونسته
توحیده که باعث میشه ذوقو شوق اون خواسته تو وجودمون شکل بگیره و زیاد بشه چون خدا عاشق ماست و اون بیشتر از ما دوست داره که به خواسته هامون برسیم و لذتشو ببریم.
توحیده که باعث میشه ازش هدایت بخواهیم چون خودش هدایت مارا به عهده گرفته
توحیده که باعث میشه ما بتونیم آرزومون درون ذهنمون بسازیم چون خودش این قدرتو بهمون داده
و توحیده که همش عشقه و عشق که میسازه برای ما هرآنچه که ما در ذهنمون برای خودمون میسازیم.
دوست عزیزم من تازه بعد از چندسال که دوره راهنمای عملی استاد را داشتم الان با درک توحید که خود خدا درین یکماهه خیلی خیلی گسترده تر بهم فهموند و مزشو چشوند دارم حرفهای استادو درین دوره سلولی درک میکنم.
و میبینم باید آرزوهایی میداشتم که در موردشون رو خودم حساب میکردم و جواب نگیرم و به خستگی برسم تا الان بهتر درک کنم جریان توحید را.
خیلی قشنگه همه چیز از خودشه. چقدر قشنگ میچینه.
دوست عزیزم خیلی حرفها دارم برای گفتن. خیلی درکها دارم که اصلا آدم نمیدونه باچه کلماتی بگه. و هیچکس هیچکس اطرافم نیست که بتونه حرفای منو درک کنه که چی میگم. واقعا پراز حرفها و تجربیات ارزشمندم و چقدر دوست دارم زمانی برسه که بتونم کل تجربیات ارزشمندم را برای استاد بگم که ایشون هم بزارن رو سایت برای همه شما دوستان عزیزم. چون حس میکنم تنها جاییکه من میتونم حرفهامو بزنم و درک میشم همین جاست. یوقتایی بخودم میگم باید یه کتاب بنویسم از زندگیم و اسمشو بزارم حالا باید چکار کنم؟ خخخ
آخه تو این سفر 11 ساله برای تحقق خواستم و چالش های عمیقی که پشت سر گذاشتم براش همیشه خدا را مثل یه همسفر و رفیق میدیدم و مرحله به مرحله ازش میپرسیدم خب رفیق حالا بگو باید چکار کنم و چه قدمی بردارم؟
خیلی خیلی مشتاق اینم که بزودی بیام و از به عینیت دراومدن آرزوم بگم. بخدا الانم که دارم براتون مینویسم از شوق دریافتش اشک از چشمام جاریه.
بینهایت ازشما دوست عزیزم سپاسگزارم که با نوشتنتون باعث شدین که باز منم عمیقتر لذت توحیدو بچشم.
همیشه باعزت باشین سربلند، شاد، سالم و پرپول.
سلام بر شما
خیلی عالی بود همینه درسته
من نمیدونم چرا وقتی شما پیام میزارید گزینه پاسخ رو اون پایین نمیده که ریپلای بهش بشه زد …..
و اما درباره همین تو +کل
من امروز باز به مفهوم بیشتری هدایت شدم
اصلا ما پلاک زدنمون هم اونه ینی اینکه میگن همه چیز خداست موضوع همینه
من هر صبح توحید و استارت میزنم نمیدونید که چه حال خوبی دارم انگار قراره دیگه هیچ وقت حال منفی و بد تجربه نکنم انگار قراره همیشه همینجوری باشه
برام این اومد که شما عاجز هستید حتی توکل کنید ما میخواهیم و اتفاق می افتد
ما جان جان جانیم ….
هر روز داره این موضوع بیشتر باز میشه و چقدر برام لذت بخش هست من اینجا خیلی باگ داشتم خیلی جای خدا خالی بود اصلا همیشه نگرانی و داشتم همیشه یه نبود ، بود
الان نه الان همه چیز دارم انگار هیچی نمیخام ، اصلا دوس ندارم چیزی به غیر خدا داشته باشم
بله خداوند به ما برکت داد
در پناه رب العالمین
سلام دوست همفرکانسی و عزیز.
ممنون بابت کامنت خوبتون و اشتراک گذاشتنش با ما.
دقیقا درک میکنم گفته هاتونو. دقیقا درسته برای توکل کردن هم باید خودش کمک کنه که بشه توکل کرد
برای سپردن بهش هم خودش باید کمک کنه که بتونیم انجام بدیم.
دقیقا همینه مثل هرموضوعی دیگه همش از خودشه.
ولی منم مثل خیلی از دوستان که گفتن دچار سردرگمی شدن درمورد احساس لیاقت داشتن و درکنارش که میگیم ما عاجزیم همه چیز خداست منم سردرگم شدم.
هم انگار درک میکنم هم نه. انگار حس میکنم درک این موضوع اومده تو وجودم ولی هنوز برام باز نشده. مدام یچیزی میاد از وجودم رد میشه ولی نمیفهممش
و از خدا خواستم هدایتم کنه تا بدرک کامل این موضوع برسم.
ممنونم دوست عزیز بابت پاسخهای عالی ای که بمن میدین.
درپناه حق باشین
سلام شهلاجان شما لطف دارید
این کامنت و در جواب کامنت اخری که برام فرستادی برات می نویسم چون گزینه پاسخ نداشت مجبور شدم رو این کامنت بنویسم
ببینید دقیقاً درست فهمیدید
بزارید از تجربه این دو روزه بگم
من وقتی نجواهای درونی مو کنترل میکردم متوجه شدم من با خدا رابطه خوبی ندارم و یه جورایی دلخورم ازش یادمه میگفتم مثلا فلان چیز و میخام بعد یکی میگفت از خدا بخواه با بدخلقی میگفتم اون که حرف منو گوش نمیکنه ، اصلا کاری باهام ندارع و یه جورایی از سر لج اصلا نمیخواستم جواب هم بده
من تو این 10 روز احساس آشتی عظیمی در این موضوع رو احساس میکنم
من یاد گرفتم هر وقت فکری داشتم که بهم آرامش و حس خوب داد اون باور و اون فکر کاملا درسته تو این موضوع هم کاملا بهم احساس خوبی میده یه جورایی وقتی کم میارم بدو بدو میرم بغل خدا
حالا چه اتفاقی از دیشب برام افتاده
من خوانندم و موسیقی ایرانی میخونم و نزدیک 20 سال هست فعالیت دارم تمرین میکنم کار میکنم و …..
من به خدا گفتم آقا من با اینهمه باور مخرب چطور راهم و پیدا کنم من همش دیدم موسیقی سنتی طرفدار ندارع چقدر من باید کار کنم این فکر حذف بشه آقا تو درستش کن تو بسازی قشنگه
در کامنت های قبلی به چند تا نشانه اشاره کردم
اینبار به این شکل نشانه سپردن کارها اومد که یک خانمی که با مادرم دوست بود تو اینیستا فعالیت منو دیده بودن و پسند کردن و به مادرم پیشنهاد کردن که من میرم صدا و سیمای شهرمون و ازشون میخام ایشون و دعوت کنن برای اجرای زنده
ینی خدا شاهده من اون آدم و ندیدم و نه میشناسم خودجوش خودش وارد شده امروز رفته صدا و سیما شماره منو از مادرم گرفته داده به اونا و شروع کرده به تعریف و تمجید از کار من و اونا سورپرایز شدن گفتن بابا مگه این کیه که تو آنقدر هلاکی بیاد اجرا کنه
خلاصه قراره زنگ بزنن و من برم بخونم شاید یه مبلغی هم دستگیر مون شد
من اصلا کاری ندارم این ماجرا اوکی میشه یا نه من دارم به این فکر میکنم این اگه هدایت نیست چیه پس؟
این اگه اسمش توکل نیست چیه پس ؟
میدونی به اندازه ای که قبول کردم تا الان سه چهار تا نشانه اومده
پس من همین مسیر و با قدرت ادامه میدم
پیشنهاد میکنم به کسانی که این کامنت و میخونن و مخصوصا شما
باگ اصلی باورهای ما همین موضوع هست آشتی با خدا سپردن ، اجازه بدید هدایت کنه ، توکل کردن
من چون شعر زیاد بلدم با یه بیت از حافظ کامنت و ببندم
میگه که
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حالا اونی که صد هنر داره باید توکل کنه چه برسه به من که هنر ناقصی دارم
داستان امروز من ، منو یاد پیامبر انداخت یاد عمار و یاسر که اومدن گفتن ای محمد ما اومدیم در رکاب تو شمشیر بزنیم و کشته بشیم
حالا اون کجا من کجا ولی میخام بگم خدا چه کارهایی که برای آدم انجام میده من 2028 روز بود که ترمز اصلی رو نمیفهمیدم من اطلاعات خیلی خوبی از دوره های استاد و یدک میکشم
و پیشنهاد میکنم اول این باور و ایجاد کنید مث من نه من خیلی تو سری خوردم
قشنگ بهم حالی کرد که تو یه پلک زدن کارارو درست میکنه ینی چی من اینو نمیفهمیدم
الان میشه توجه کرد به نکات مثبت ، الان میشه سپاسگزاری کرد الان میشه تمرینات دوره عزت نفس و پیاده کرد، الان میشه احساس خوب داشت من همش تا میخواستم اینا رو انجام بدم یهویی ناراحت میشدم نگو این باور به تنهایی زورش از همه بیشتره و من ندارمش
امیدوارم نتایج خیلی خوبم شروع بشه و بیام بنویسم
شما هم تو بحث زمین بسپارید آگهی کنید ولی اجازه بدید کار و انجام بده این اجازه از سمت شما باید صادر بشه
مهمترین مطلب اینه جایی که میتونی کاری کنی و میدونی انجام بدی انجام بده چون بهت قبلا گفته که میدونی منتها یه سری جاها نمیدونی چیکار کنی مث من تمام درها بسته اس اونموقع من تسلیمم
در واقع از این به بعد تسلیم خواهم بود
من تسلیم و در موارد آسمانی اجرا میکردم تا یه آگاهی ازش بگیرم و میومدم در مسائل زمینی تلاش میکردم
ولی از این به بعد من تسلیمم اون میگه من حرکت میکنم
امیدوارم به دردتون خورده باشه
سلام دوست عزیزم. اولا بهتون تبریک میگم بابت موقعیت خوبی که خدا داره براتون میچینه و امیدوارم بشه سکوی جهش و پرتابتون بسمت موفقیت و هرآنچه آرزوشو دارین.
دوست عزیز درمورد توکل کاملا موافقم.
این مطلبی که الان میخوام بنویسم برای شما اول برای دوست نازنینم نرجس خانم که برام کامنت گذاشته بودن نوشتم ارسال هم کردم ولی انگار دلم تاییدیه نداد و حذفش کردم و حالا اینجا مینویسم.
اول از همه از نرجس جانم تشکر میکنم و براشون بهترینهای خداوند را خواهانم.
و اما در مورد توکل:
امروز صبح داشتم باورهایی که خدا بهم یاد داده بود را تکرار میکردم و باید هم میرفتم یچیزی برای تو خونه بخرم و مقدار خیلی کمی پول تو کارتم داشتم. نجوا اومده بود سراغم و مدام درگوشم میخوند که حالا اینو بخری اون یکی دیگه را میخوای چکار کنی و از کمبود میگفت….
منم طبق هدایتی که قبلا خدا بهم کرده بود که وقتی ملک تضاد و نجوا میاد سراغت اصلا نترس و ناامید نشو بدون اون حرفاش صحت نداره اون فقط میاد که امتحانت کنه میاد که باورهاتو تکرار کنی میاد که بفهمی تو کدوم قسمت ضعف داری و همونو درستش کنی پس سرتو بگیر بالا با اعتماد بنفس و عزت نفس هرآنچه بهت یاد دادمو بهش جواب بده
منم هرچی تا به اون لحظه خدا بهم گفته بود و یادم میومد بهش میگفتم ولی مگه ساکت میشد. باز از یه در دیگه وارد میشد و یچیزی میگفت. درحین جواب دادنم بهش تو دلم مدام بخدا میگفتم خدایا من زورم به این نجوا نمیرسه نمیدونم چی باید بهش بگم که خاموش بشه هدایتم کن. و چه زیبا خدا باز همراهیم کرد و بدلم جاری کرد از توکل بگو
توکل=تو+کل
هرچه که هست فقط بین من و کل هست
بش بگو وقتی بمن وصلی وقتی بمن بسپری و توکل کنی من میدونم چکار کنم.و هرآنچه خداوند درتمام این سالها درباره توکل بهم گفته بود را درکسری از ثانیه از جلوی چشمم رد کرد
البته نمیتونم با کلمات اونچه که خدا بهم گفت را بیان کنم.
به هرحال منم همونطور که خدا به دلم میگفت بزبون بلند بلند به نجوا میگفتم وبش گفتم همین امروز بخود خدام توکل میکنم ومیرم خریدمو انجام میدم بقیشم خودش جور میکنه و نجوا خاموش شد.
دوساعت گذشت یکی از دوستام زنگم زد و گفت چندروز بود میخواستم یپولی برات واریز کنم بکارتت ولی هربار نمیشد. امروز ازصبح زود خیلی پررنگ بدلم افتاده بود که حتما امروز انجامش بدم و حدودا دوساعت پیش زدم بکارتت…
گفتم پیامی برام نیمده. گفت حسابتو چک کن…
و من همینطور که دوستم حرف میزد فقط یه لبخند از کار خدا نشست رو لبم.
چی میتونستم بگم بخدا چی داشتم که بگم فقط سکوت کردم و سرمو انداختم پایین. فقط سرم پایین بود.اخه خودش نجوا را میفرسته خودش هدایت میکنه خودش پاداش میده. چی میشه گفت؟!!
یعنی خدا اون لحظه که از توکل میگفت و من همون حرفای خدا را به نجوا میگفتم اون حسابمو پرپول کرده بود ولی من خبرنداشتم. فقط بعدش بخودم گفتم شهلا دیدی چی شد خدا چکار کرد. خدا بهت گفت نگران نباش همونطور که پول بحسابت ریختم ولی خبر نداشتی که پول اومده بحسابت بقیه کاراتم دارم انجام میدم حتی اگر نبینی و ندونی.
بله دوست عزیزم توکل همه چیزه
امروز بخودم میگفتم شهلا ببین ایمان، سپردن، توکل…
اینا هم یه نعمت هستن مثل بقیه نعمت ها مثل غذاهای مختلف یا وسایلی که داری. چطوری مثلا از یخچالت استفاده میکنی و لذتشو میبری خب از اونا هم استفاده کن و لذتشو ببر
فکر کنم کمترین نعمتهایی که ما آدما تا حالا کمترین استفاده را ازش کردیم همین ایمانمو سپردنو توکل بوده(خخخ)
ببخشین کامنتم طولانی شد
امیدوارم بزودی خبرهای خوبی ازتون بشنوم درباره موفقیتهاتون
درپناه حق باشین
سلام شهلای عزیزم
ممنون از کامنت پر احساست
بله دقیقا موافقم من الان از خودش خواستم تو این مسأله هم منو حالی کنه
میدونی این باور که درسته خدا کارها رو میکنه ولی توام باید یه تکونی بخوری اجازه هدایت به ما رو نداده
شاید این گفته ام درست نباشه ولی احساس میکنم ما اینجوری خالقیم که در ذهن همه رو خلق میکنیم ما اگه اجازه بدیم حتی اون تصمیم بگیره ما پلک بزنیم یا نزنیم در واقع خالق ما بودیم و خداوند این قدرت و بهمون داده از خودش استفاده کنیم و بهره ببریم
ولی وقتی من فکر میکنم من توکل میکنم و میرم کارها رو انجام میدم این به نظرم سخت تفکر اشتباهی هست
به خاطر اینکه ما همیشه از بچگی حداقل خود من اینجوری توکل کردم رفتم جلو چیزی نشده نتیجه حاصل نشده بعد برگشتم گفتم خدا منو دوست نداره و اینجوری باور منفی در مورد خدا در من ایجاد شده
من هر جوری بررسی میکنم میبینم تو این30 سال هر نتیجه مثبتی بوده هدایت اون بوده من اصلا با عقلم و هوشم نمیتونستم حالا احساس میکنم هر چقدر این توکل این ایمان به توکل و این اجازه دادن به هدایت شدن بار مثبت . قویی داشته باشه الرزق و الرزقان و هم ایجاد میکنه
و به همین راحتی ما غافلیم
اینم آخرش بگم میترسم و استرس دارم در مورد این قضیه اشتباه کنم و نکنه راه همونی باشه که گفته شده
ولی خب وقتی احساس خوبی بهم میده فکر میکنم مسیرم درسته
هر جا باگی داشتم این مسأله رو دخیل میدم میبینم بابا این همین تکه گمشده پازل هست
حالا امیدوارم هدایت بشیم دیگه امیدوارم به یقین برسم در این مورد که اگر بشود چه میشود اینجوری میدیم باورهامون و هم هدایت کنه و بسازیم
تو کامنت های قبلی گفتم
بعد 5 سال کار کردن رو دوره عزت نفس تو ماشین در گوشم گفت که فلانی تو ارزشمندی
این کلمه چنان رزونانس داشت چنان در من تکرار شد که اصلا نفهمیدم کی گریه کردم زار زار گریه کردم اصلا همونجا من سیگار و گذاشتم کنار تا اون جا من هر چی راه بود امتحان کردم سیگار و نکشم نمیشد ولی خدا شاهده از اون روز به بعد حتی یه نخ به والله قسم حتی یه نخ نه کشیدم نه وسوسه شدم در حالیکه قبل اون تصمیم میگرفتم سیگار نکشم میدی مثلا تو خیابون دختره ناشناس بهم تعارف میکرد بیا بکش بدون اینکه من درخواستی کرده باشم
میگم یک کلمه اون برابر 5 سال تلاش ماست
ولی هنوز آیه لیس الانسان و الا ما سعی رو نفهمیدم
که میگه همه چیز در گرو تلاش به انسان داده شد
حالا تلاش کردن در جهت اینکه بسپاریم به خودش یا تلاش کنیم که بریم جلو بعد میگم خب همه مون تلاش میکنیم کم و بیش ولی باز به اندازه همون تلاش هم نتیجه نداریم
من فک کنم منظور باز تلاش در جهت تسلیم شدن درست باشه
اگه کسی از دوستان میدونه کامنت کنه بهترتر بفهمیم
در ضمن همه این کامنت اومد من نوشتم اصلا داشت میگفت …..
عجیبه
یه چیزی هم اضافه کنم زمانی که ما میدونیم باید فلان کار و کنیم اینجا منتظر شدن برای هدایت جایز نیست چون ما قلبمون میگه و مطمئنیم که چیکار کنیم ولی در مواقعی که مثلا الان من درش گیر کردم و واقعا نمیدونم چیکار باید کنم تلاش کردنمم بی فایده است هر چی هم قبل این رفتم به در بسته خورده ….
ممنون باز
سلام دوست عزیزم.
ممنونم کامنت منو خوندین و با نهایت محبت بهم جواب دادین.
دوست عزیزم منم دقیقا از دیروز ذهنم درگیر همین مساله ای هست که شما فرمودین که به ما گفته شده درسته خدا کارها رو انجام میده ولی خودتم باید یکاری بکنی.
واقعا همین گفتهها الان دروجود من سردرگمی ایجاد کرده
من یه ملک گذاشتم برای فروش. چندساله درگیرشم ولی هنوز فروش نرفته و خدا از طریق این ملک خیلی چیزا بمن یاد داد و بینهایت ازش ممنونم
از شرکهایی که ورزیدم از غرور خودم خلاصه یه پکیج کامل از شرک و غرور بودم و چون یخانم مستقل و مجرد هستم و از بس هم خودم تکرار کردم هم خانواده فامیل و… بهم میگفتن که شهلا خودش مرده اندازه چندتا مرد کار میکنه نیاز به کسی نداره و…
و بدون اینکه بدونم و متوجه باشم که دچار غرور و شرک شدم این موضوع عمیقتر شد تو وجودم
وحالا که حدود یکساله خداوند خودش از سرلطفش هدایتم کرده و پله پله منو آگاهتر کرد و متوجه اشتباهاتم کرد
از دیروز تصمیم گرفتم دیگه حتی آگهی فروش ملکم را از سایت دیوار بردارم. و همونطور که استاد هم درین فایل بهش اشاره کردن در مورد تبلیغ و…
بخودم گفتم اگر من دیگه دست کشیدم از همه چیز و این جریانو سپردم بخدا پس دیگه کامل میسپارم بخودش. مگه اینهمه آگهی تو دیوار زدم چیزی عوض شد. الان حذفش میکنم خود خدا بینهایت راه سراغ داره برای فروش ملک من و اگر خودش هدایتم کرد که آگهی بزنم تو دیوار اینکارو میکنم درغیراینصورت نه و کلا خودمو از سرراه خدا میکشم کنار.
ولی همین باوری که شما گفتین از دیروز که اینکارو کردم بهم حمله ور شده که درسته سپردی بخدا ولی خودتم بالاخره باید اون قدمی که میتونی را برداری و آگهی بزنی. و خیلی این نجوا دیروز تا حالا اذیتم کرده تمام باورهایی که خود خدا یادم داده به شکلهای مختلف را بش جواب میدم ولی هنوز دست از سرم برنداشته حتی دیشب بارها که تو خواب چشم باز میکردم میگفتم خدایا هدایتم کن وباز خوابم میبرد.
ازشما و بقیه دوستان هم میخوام اگر تجربه ای درین باره دارین بهم بگین ممنون میشم
خودم فکرمیکنم که درستش اینه که وقتی سپردم بخدا دیگه بکل بکشم کنار و سرگرم کارکردن روی باورهام و فایل گوش دادن باشم و بزارم خدا خودش هرطور میدونه عمل کنه ولی اینقدر فکرم بیماره که باز یه نجوایی از یجای دیگه سربلند میکنه که همه چیو با هم قاطی نکن خودتم باید یکاری کنی.امیدوارم مثل همیشه خودش هدایتم کنه و منو متوجه هدایتش بکنه.
دوست عزیزم ممنونم ازشما. امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه و لحظه به لحظه به درک و آگاهی بیشتری برسید و با ماهم درمیون بزارین. لذت میبریم.
ممنونم ازشما
سلام دوست عزیز
چیزی که من خودم با تجربیاتم بدست آوردم و خدمتتون میگم استاد از هدفمندی صحبت میکنند ،از تمرکز صحبت میکنن از اینکه برنامه داشته باشیم واسه زندگیمون یعنی اینکه در تمام لحظه های زندگی کارب که احساستو خوب میکنه انجام بده لذت ببر و با عشق کارکن ، سعی کم هروز پیشرفت کنی بادبگری و متمرکز بری جلو ولییییییی دیگه غصه اینکه وای یعنی درست میشه یعنی انجام میشه ایا میتونم آیا نمیتونم ایا اون سفر و میرم با نمیرم اینجوری نباشه دیگه ،
توکل و امید باید همیشگی باشه و ما تلاشمونو بکنیم نمیشه ساکن بشینی چون قانون این جهان روی حرکت کردنه و جلو رفتن و رشد کردن اماااااا بازم میگم جایی باید تلاش کرد که دوسش داری با عشق و لذت نه اجبار ، همه چیز باید با عشق باشه ، اون وقت نا خداگاه همه چیز درست میشه و به قول استاد عزیز وقتی جهان و خداوند میبینه که ما داریم تلاش میکنیم در واقع دیدن که نبست ما داریم با تلاش هامون همین فرکانس و به تمام ذرات میفرستیم و جهان هم که قانون بدون تغییر داره پس بر اساس همون قوانین ثابت و بدون تغییرات جواب مارو میده و ما به اون چیزی که میخوایم میرسیم ، جوری هم میرسیم که خودمون باورمون نمیشه ،
چون وقتی ما در ارامش به سمت هدفمون بریم و بک قدم برداریم جهان از تمام جهات قدم برمیداره و جلو میاد به طرز عجیب و باور نکردنی .
امیدوارم که تونسته باشم توضیحات خوبی بهتون داده باشم .
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
سپاسگزارم بابت کامنت شما
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه حالا تو 5 سالی که عزت نفس و شبانه روزی کار کرده بودم یه طرف این یه جمله یه طرف ، کفه خدا خیلی سنگین بود حتی بهم گفت اینی که میخوندن یارم به من گفت چی گفت و من گفته بودم حالا به تو میگم …..بگذریم
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
الان مشکل من اینه نمیدونم اینو درست فهمیدم یا نه
ممنون
به نام خدایی که برای بنده اش کافیست
بهمن ماه سال قبل من کسب و کارم را از دستداده بودم
دختری توی زندگی ام بود که تمام رابطه ما عشقی یک طرفه از جانب من بود
احساس بد من و افسردگی و استرس هایی که باعث بیداری شبانه من بود آن نتایج را رقم زده بود
زخم معده از شدت استرس ناامیدی و ترس در زندگی من موج میزد
و بده کار هم بودم
همه این ها درحالی بود که من از سال ها قبل با استاد عباس منش اشنا بودم اما علمکرد من محدود به شنیدن بود
و هرگز برای رفع ترمز هایی که مثل بتن هستند تلاش نکرده بودم
نهم خرداد من به خودم امدم و با تعهد شروع کردم به تلاش برای بهتر کردن حالم با تغیر زاویه دیدم
و این روند هر شب من شده بود
خلاصه و تیتوار مینویسم
مرداد ماه به لطف خدا مشکلات کسب و کار خودم حل شد
شهریور ماه هدایت شدم به کار درجایی که بینهایت نکته به من اموخته است و کار برای صاحب کاری که مثل یک برادر است
مهر یا ابان ماه با ایده ای که خدا به من الهام کرد بدهی مان صاف شد
دی ماه دختری که نهایتِ وابستگی من به دنیا بود از زندگی من رفت
رفتنش درد داشت و درس اما بار سنگین یک عشق یک طرفه را از دوش من برداشت هرچند با چک و لقد
به جرعت میگم اگر این اتفاق یک یا دو سال قبل و درواقع قبل از تغیرات من اتفاق میوفتاد فاجعه ای غیر قابل کنترل برای من میبود اما حالا برخورد من زمین تا اسمان متفاوت است
و حالا 29 بهمن ماه میتوانم بگویم از نظر تعداد جنس چیزی یک یا دوماه با قبل از ورشکستگی ام فاصله دارم
همه این ها کار خداست
و در نتیجه عمل به این قانون ساده است
قانونی که استاد عباسمنش توضیح میدهد اما درک ان نیاز به شنیدن با گوش قلب دارد و تنها خدا میتواند با قلب ادم ها صحبت کند
استاد عباسمنش یک راوی است
راوی عملکرد نتایج و تجربیات خودش
اما تنها کسی که میتواند قوانینش را به درکِ ما دربیاور خداست
قطعا هدایت همه به عهده خداست
——————————
من خیلی دیر روی این فایل کامنت گذاشتم چون میدانستم باید روی اون کار کنم و بعد صحبت کنم
فایل اول تفاوت ذهنیت ضعیف کننده و قدرتمند کننده به من فهماند که من پول پدر و ثروت خانوادگی را عامل اصلی و تایین کننده موفقیت افراد میدانم
من میدانستم این فکر غلط است اما چطور باید ان را تغیر میدادم
چطور باید این سیمان را از ذهنم پاک کنم
همان روز با پدرم بحثم شد سر موضوع دیگه ای اما انگار چیزی به من میگفت پیشامدن این بحث بیهوده به این خاطر است که در ناخودآگاهت پدرت را مقصر میدانی
که اگر پدرت پول هنگفتی داشت و برای تو مغازه میگرفت و ان را. پر از جنس میکرد حالا تو فلان ماشین و فلان خانه را داشتی. و ….
و بعد فایل توحید عملی امد و صحبت از حضرت یوسف
اگر از دید کسی که توی زندان است ببینیم یوسف کار منطقی را کرد
اما ایا منطقی نبود که موسی هم در به در دنبال کسی باشد که اون را قایم کند ؟
اما موسی از خدا درخاست کرد
موسی خدا را عامل تایین کننده میداست ولی یوسف شاه مصر را عامل تایین کننده میداست
یوسف 15 سال تنبیه شد و توی زندان ماند
موسی هم شغل گیرش امد زن هم گرفت و احتمالا چون داعم گوسفند ها را به چرا میبرد یک جورهایی در معرض دید سرباز های فرعون هم قرار نمیگرفت
وقتی سعی میکردم این باور را منطقی کنم که پول پدر اصلا عامل موفقیت نیست به من فهمانده شد که پول پدر مثل نور منعکس شده از ایینه است ولی رزاقیت خدا مثل نور خورشید است
یک جا داستانی شنیدم که گفتنش خالی از لطف نیست
یک زمانی شاید 100 یا 150 سال قبل داشتند کلیسایی در شهر سانتافه در نیو مکزیکو میساختن که معمار بنا فوت میکند
درحالی که پله منتهی به نیم طبقه را نساخته بود و نمیدانم به چه دلیلی نمیتوانستند بنا یا نکار دیگری برای اتمام کار بیاورند
خاهران کلیسا نه شب دعا میکنند که خدا یک نفر را بفرستد که پله بسازد
و شب نهم یک نفر سوار بر یک خر میاید و میگوید من فرستاده شدم تا اینجا پله بسازم و یک ماه مشغول کار میشود کار را تمام میکند
و یهو غیبش میزند
خاهران و دست اندرکاران کلیسا هم درتعکب مه این مرد این الوار هارو از کجا اورده بود چرا هیچ دستمزدی درخواست نکرد
به سراغ الوار فروشی نزدیک ان حوالی میرند و میگن ایا ما چیزی به شما بده کار هستیم و صاحب الوار فروشی میگیو اصلا کسی با این مشخصات نیامده از ما چوب بگیرد
بعد از اون چندید نفر نجار رو برای برسی پلکان میاورد و همشون هاج و واج میماند که این پلکان مارپیچ چطور بدون استفاده از میخ ساخته شده
من از این داستان هم استفاده کردم برای منطقی کردن این باور که نیازی به پول پدر نیست برای موفق شدن
داستانی بود که توی یوتیوب دیدم نمیدونم واقعیه یا نه ولی صفحه ویکی پدیا داره ظاهرا واقعی هست
به نام خدای مهربانم که هر چه دارم ازآن اوست
ومن هیچم
خدایا من هر لحظه به تومهتاجم
من هرچی دارم از توهست
تو کمکم کردی از زندگی که اذیت میشدم نجات م دادی
تو بعد ازطلاق به من امید دادی که زندگی جریان اره بهتر از قبل وزیباتر از قبل وساده تر از قبل کارارو برام انجام میدی
تو منو هدایت کردی به مسیر حفظ قرآن که همیییشه آرزوم بود
تو به من استادی دادی که بدون هیچ چشم داشتی همه ی کارهارو برامن درمسیر حفظ قرآن انجام میده وبرنامه بهم میده
تو به منی که حتی یه دوست خوب نداشتم،دوستان خوبی دادی که نمیتونم بشمرم
بس زیادن
تو سلامتی به من خونواده م دادی که هروز داره بیشترمیشه
زندگب زندگی بینهایت زیباست
من لایق بهترینام
قدرت فقط خداست
بقیه دستان خداوند هستن
کارها کارها هرروز سادتر ازقبل میشه ولذت بخشتر
میشود یه زن بایه بچه باشی که طلاق گرفته باشی
ومطمئن باشی باشی که که خداهواتو داره وهمه کارور میکنه
خدایا تنها تورا میپرستم وهزتویارب میخد
.
زینب جان سلام چندساله میخوام طلاق بگیرم هی میرم هی دلم میسوزه یا گول وعده ووعید های همسرم خوردم وبرگشتم تو این خونه بی احترامی وتوهین وکتک وبی اعتمادی موج میزنه خودم وبچه ها مثل یه زندونی یه اسیر داریم زندگی میکنیم…پراز ترسم وبه بچه هام انتقال دادم …امروز اومدم سراغ فایلای عملی استاد عزیزم که ایمانی پیدا کنم وحرکت کنم به دیدگاه شما رسیدم میشه باهام حرف بزنی تامنم برای طلاقم اقدام کنم ؟؟
به نام خدایه یکتا وبینظیرم
سلام دوست مهربونم
راستش من هیچکاری نکردم
من فقط
همه چیو به خدا سپردم
اون موقع اصلا از قانون خبری نداشتم فقط گفتم خدایا هرچی به صلاحمه برام رقم بزن
بعد از اون همه چی توزندگیم تعقیر کرده
تتها چیزی که میدونم ایکه فقط بسپرین به خداوبااعتماد کامل به خداوند مهربون به زندگیتون ادامه بدین
استاد جان چه کردی با دل من ،
خدایا سپاس بخاطر نعمت فراوانی رحمت آرامش و آسایشی که هر لحظه به زندگی من خانواده و دوستانم وارد میکنی.
این فایل 54 دقیقس و من 54 دقیقه با سخنانی که بهتون الهام شده بود اشک ریختم زیرا که خداوند از طریق شما با من حرف زد خیلی واضح تر صد کتاب و صد نماز و صد مدیتیشن من امروز درس گرفتم.
من مدتی میشه که شغل کارمندی رو رها کردم و تو فکر شغل آنلاین برای خودم هستم و در این مسیر فک میکردم که کاملا به خدا توکل کرده ام و در جواب خانواده و دوستان میگفتم که خداوند روزی من رو میده و به خودم هر لحظه یادآوری میکردم که «هر آنچه مورد نیاز من است از قبل به زندگی من وارد شده» و «هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست».
اما امروز صبح قبل از اینکه فایل شما رو گوش بدم پیش خودم گلایه میکردم که چرا هیچی طبق برنامه پیش نمیره و هر کار کردم نتونستم ذهنم رو آروم کنم و روی نکات مثبت زندگیم تمرکز کنم تصمیم گرفتم بیام ادامه سفر به دور امریکا رو نگاه کنم بلکه حال و هوام عوض بشه و خداوند منو هدایت کرد به سمت فایل جدیدی که گذاشتید.
هنوز یک دقیقه از صحبت های شما نگذشته بود که اشک شرم از درگاه خداوند از چشام جاری شد.
شرمنده از اینکه خدایا چرا من قدرت تو رو دست کم میگیرم؟
مگه من هر روز نمیگم «هر آنچه مورد نیاز من است از قبل به زندگی من وارد شده» و «هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست»
پس چرا همچنان از اطرافیانم توقع یسری کارها رو دارم که زندگی من پیش بره و در مسائل مالی فک میکنم اگه یسری افراد بهم کمک نکنن اون کار برای من انجام نمیشه و من حتما باید از دیگران درخواست کنم و حتی وظیفه بعضی افراد میدونستم که بهم کمک کنن و برنامه داشتم که از دوستم ماهانه درخواست کمک کنم.
هیچ چیز مثل این فایل امروز نمیتونست انقدر واضح و مستقیم به من بفهمونه که با این افکار داری از مسیر هدایت خارج میشی.
امروز صبح خداوند از طریق شما با من حرف زد و من توان سپاسگذاری ازش رو ندارم و فقط سجده شکر بجا میارم.
استاد عزیز برای شما و برای کل گروه عباس منش سلامتی شادی و عمر با عزت آرزو میکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
شوری:12
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِـمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
کلید گنجینههای آسمانها و زمین تنها به دست اوست؛ [به این ترتیب] بر هر که خواهد [متناسب با استعداد و تلاش او] روزی بسیار دهد یا تنگ گرداند، بیگمان او بر همه چیز علم کامل دارد.
ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
خدای مهربانم یاریم کن که بااخلاص وفقط برای نزدیکی قلبم بتو بنویسم وبعهدی که باتووباخودم بستم که شاگردعملگراتر وقدردان تری باشم عمل کنم
سلام استاد عزیزم که توحیدعملی رو باشمازیباتروخالصانه تر وساده وترولذتبخش تر وبدون هیچ محدودیتی آموختم
خداروشکر که آرزوی هرروز نزدیکترشدنم بخداوند وخالصترشدنم برای خدا باتضادهایی که درزندگی بهش برخوردم منو محیاکردم که وارد مسیر توحیدی خالص ترو نابتربشم
من توسن جوانی باتوحید آشناشدم توحیدی که بهم یاد دادلا مُوَثِّرَفِی الوُجودالّاالله استادعزیزی داشتم تو حوزه که روی مباحث توحیدی بامنو هم کلاسیهام که مشتاقترازهمه ی کلاسهابودیم برای درک این مباحث کارمیکرد واونروزها واقعا روی زمین نبودم ودیوانه واردوست داشتم که این مطالبو درک کنم هرچندکه این توحید درعمل کمتر اجرایی بود یعنی من یادنگرفته بودم یادم نیست که استادم دقیقا چه چیزهایی رو برای عملگرابودن بااین نگاه توحیدی بهمون یاد میداد یا نه ولی این آشنایی با مباحث توحیدی منو خالص ترکرده بود تا روی خودم بهترکارکنم که خالصانه تر برای هرچیزی رفتارکنم وقصدم برای انجام هرکاری خداوند باشه ولی ازاونجاییکه اون احساس لیاقت وخودارزشمندی هنوز مشروط بود بتوسل به برگزیدگانو امامان دست وپای منو بست ونتونستم اوج بگیرم که البته که بدلیل باورهای محدود خودم بوده وگرنه بالاخره خداوند هدایتم میکرد توهمون سن بمسیری خالصتر
اما باورهای محدودم اونقدرزیاد بودن که باید سالها طول میکشید تا آماده بشم برای توحیدی خالص تر توحیدی که بهم یادداد منو هیچ انسان برگزیده ای درنظرخداوندم باهم تفاوت نداریم خداروشاکرم که تضادهای زندگیم آماده ام کرد برای درک این نگاه خالصتر ومن آماده شدم تا بیام وهممدار شما بشم وبفهمم که توحید واقعی چیه دروی که ازشما یادگرفتم که من وشما وهیچ انسان دیگری تفاوت با هیچ پیامبروامامی نداریم تا الهامات خداوندروبرای رسیدن بخواسته هامون درک کنیم حرفی که بقول شما اگر جایی بگیم انگ وهابی بودن بهتون زدن واعتراف میکنم که اگر منم توی سالهای آماده نبودنم اگر باشما آشنامیشدم بعیدنبود که باون افکارپوسیده ومحدودکننده حتما همینو میگفتم واونقدر همفرکانس (باتوحیدخالصتری که تمام امامان تو دعاهاشون بهش اشاره کردن وشما خوب درکش کردین چون ازتعصباتتون رهاشدین )نشدم باشما تا فشارهای زندگی ازمن یه الماس خالصتربسازه وباشما هممسیرشدم وازروز اولی که حرفهاتون شنیدم هیچ مقاومتی نداشتم چون اونقدراز مذهب ونگاههای محدودکننده اش ضربه خورده بودم وله شده بودم که دیگه اون نوع مذهبی بودن رو نمیخواستم فقط دنبال آرامش وحال خوب بودم بدوراز ظاهر مذهبی وباطنی پرازریا وشرک وهرروز ازهمون آشناییم باشما ومسیرتوحیدی وابراهیمی تون دارم بهتر درکش میکنم که توحیدیعنی چی وفروتن بودن برای خداوند یعنی چی خالص شدن برای خدا وانگیزه خدایی فقط داشتن یعنی چی ؟؟
خداروشاکرم بخاطر وجودارزشمندتون که منم باشما همزمان وهممدارشدم خداروشاکرم بابت اخلاص وفروتنی درونی تون دربرابرخداوند وآرزومه که منم برسم بچنین باوروایمان وخلوصی
واز خدای یکتا میخوام که خودش منوبرسونه به این اخلاص تا منم اهدافم ورویاهام رنگ خدایی به خودش بگیره
بقره:138
صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ
– [با پاک شدن از رنگ تعلّقات تعصّبآمیز، به] رنگ خدایی [آیین ابراهیم درآیید]، و کیست از خدا نکوتر در رنگ آمیزی؟ 283 و ما، تنها عبادتگران [=پذیرفتگان رنگ و اسماء نیکوی] اوییم.
وچه رنگ وانگیزه ای زیباتراز رنگ وانگیزه خدایی
خداروشکر که برای این فایلم کامنت گذاشتم تا بعهدم وفاکنم تا قدردانتربشم برای نعمتهای فراوان وبی انتهای خدای سخاوتمندم که بادستان سخاوتمندوخالصش هرروز داره ظرف وجودمو گسترش میده تا بیشتروبهتر وخالصترمنم اون نعمتهارودرک ودریافت کنم ودرمسیردرستتری ازشون استفاده کنم
سپاسگزارم استادعزیزم سپاسگزارم از همه ی دوستانم توی این مسیر زیبا که رنگ وبوی خدایی داره
خدایا سپاسگزارم که لایق وارزشمند شدم برای بودنم دراین خوان نعمت
خدایا شکرت