توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهران پودینه گفته:
    مدت عضویت: 3570 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان

    “خدایا هر آنچه دارم از آنِ توست”

    “خدایا هر آنچه دارم از آنِ توست”

    “خدایا هر آنچه دارم از آنِ توست”

    بنظرم این چکیده ی این فایله ارزشمنده البته اگه بخوام فقط در یک جمله این فایل رو تعریف کنم.

    اگه بخوام در یک کلمه بگم بنظرم میشه گفت:

    ” توحید ”

    ” توحید ”

    ” توحید ”

    هر چقدر که این‌ جمله و کلمه رو تکرار کنم بازم کمه ممنون استاد عجب جمله خوبی رو به من یادآوری کردید این از همون نکات اصلیه که شما همیشه در آموزشاتون میگید که همیشه باید به اصل توجه کرد.

    چه آرامشی چه احساس خوبی در کلامتون هست استاد تحسینتون میکنم و سپاسگزارم ازتون به خاطر اشتراک این آگاهی ها

    اینقد احساس من موقعی که داشتم این فایل رو نگاه میکردم خوب بود که اگه دستگاهی وجود داشت و میومد عملکرد اعضای بدنم رو مثل قلب، کلیه، کبد، ریه و بقیه اعضای بدنم رو می سنجید بنظرم در بهترین حالت خودش بود خیلی احساس خوبی داشتم

    به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو :

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده

    کجاها در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است

    یکی از الهامات و هدایت های خداوند به من در مورد کارم بود خداوند به من با جزئیات گفت که من باید چه کاری انجام بدم من مونده بودم چه کاری باید انجام و خداوند به من گفت

    خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر هدایت همیشگی من

    شرایطی که باعث شدخداوند بمن الهام کند:

    29/6/1402 در این روز مخصوصا موقعی که من داشتم پیاده روی روزانه خودم رو انجام میدادم فوق العاده حالم و احساسم خوب بود خیلی آرامش داشتم خیلی زیبایی میدیدم و شکرگزاری میکردم و فراوانی را حس میکردم وقتی پیاده روی من تمام شد من روی نیمکت نشستم(مثل همیشه) پس از اینکه فایلهایی(استاد عباس منش) که برای گوش کردن در نظر داشتم تمام شد دیگر چیزی گوش نمیکردم و خیلی آرامش داشتم و احساسم خوب بود و در همین حوالی بود که خداوند به من الهام کرد.

    الهام وهدایت خداوند به من:

    7/7/1402 مثل هر روز پیاده روی میکردم و احساس خیلی خوب و آرامش عجیبی داشتم و زیبایی ها رو میدیدم و سپاسگزاری میکردم و فایل های استاد رو هم گوش میکردم،(قبل از اینکه بیام پیاده روی فایل جدید استاد که در مورد احساس لیاقت و علائم عدم احساس لیاقت بود رو دیدم)در حین پیاده روی و وقتی نشستم روی صندلی خداوند به من الهام کرد که باید مقداری از سودی که در یک سال اخیر بدست آوردی رو صرف خواسته ها و آرزوهای خودت بکنی و تو لیاقت این کار رو داری و باید پول و سودی که در این مسیر بدست میاری رو در حین مسیر صرف خودت و خواسته هات بکنی تو باید از مسیر لذت ببری

    خداوند به من گفت حتما نباید به یه جای مشخص به یه مبلغ مشخص برسی بعد اون خواسته هات رو محقق کنی،همه چیز مثل یک پازل انجام شد :

    دیدن فایل مربوط به احساس لیاقت

    پیاده روی همراه با احساس خوب و آرامش

    سپاسگزاری در حین پیاده روی و دیدن زیبایی ها

    و بعدش الهام خداوند به من

    این فقط دو نمونه از بی نهایت الهامات و هدایت هایی بود که خداوند در زندگی من انجام داده

    خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

    ممنون از استاد عزیزم برای تهیه این فایل ارزشمند

    و تمامی شما دوستان گرامی

    ان شاءالله در پناه الله یکتا شاد، سلامت ، ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    سینا احسنی گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    سلام و درود خدمت استاد عشق و عزیزانم در سایت عباسمنش

    باز هم درگیری ذهنی من برای نرسیدن به اهدافم و باز هم یک فایل الهی که پاسخی از سوی پروردگار و آبی روی آتش وجودم بود

    راستش را بخواهید چند وقتی بود که به شدت بحث مالی برایم اهمیت پیدا کرده بود و داشتم با تلاش زیاد روی باورهای ثروت سازم کار میکردم ولی نگرانی بیش از حد و طی نکردن قانون تکامل باعث شد که نه تنها از نظر مالی رشد نکنم بلکه ضرر هم بدهم

    در چند روز گذشته هدایت الله به من گفت که باید قانون تکامل را طی کنم و صبور باشم برای تغییر باور ها

    و امروز هم این فایل زیبا به من یاد آوری که پایه و زمینه همه موفقیت ها توحید است

    به قول استاد وقتی بحث توحید و یکتا پرستی در وجود ما حل شود مابقی مسائل به خودی خود حل شده هستند

    پس من هم تصمیم گرفتم که فعلا تمرکزم رو از روی باور های ثروت ساز بردارم و به مسئله عمیق تری به نام توحید بپردازم و زمانی که از نظر باور های توحیدی به درجه خوبی رسیدم آنگاه روی مابقی زمینه ها کار کنم

    در نهایت از خداوند متعال برای خودم و سایر دوستان تقاضای صبر و بردباری و آرامش در این مسیر دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    استاد قشنگم سلااام

    چ عکسی کلی حال خوب و انرژی گرفتم از دیدن روی ماهتون

    دست خدا برای من

    امروز ایرپاد گذاشتم تو گوشم رفتم توحیاط قشنگ خونم

    سبد و قیچی هم بردم تا سبزی بچینم

    سبزی های بارون خورده

    و در حین چیدن جملات شماروتکرار میکردم

    با خودم میگفتم خدایا من همه چیزم از تو

    هنر و خلاقیتی که تو ، تو وجودم قراردادی

    بیان رسایی که برای تدریس ب من دادی

    و دستانت ک ب شکلهای مختلف وارد زندگی من میشن

    دلم میخواد از ایکیا خرید کنم

    و دوستم ب عنوان هدیه فردای اون روز برای من ی هدیه برازنده از آیکیا میاره

    ارزوم بود و نمیدیدم که بتونم دوره هاتون بخرم

    ولی وقتی اومدم تو راه و تعهد دادم ب خودم و خدا که دوره ها رو فقط وقتی هریدم گوش میدم و همه اون دوره ها رو ک غیر مجاز بدستم رسیده بود پاک کردم

    و کمتر از سه ماه دوره کشف قوانین رو خریدم و

    بعد معلوم که مدارم بالاتر اومده بود همراهم بودی

    ک تونستم همزمان با تدریس استاد دوره لیاقت رو بخرم

    تو برای من انجام دادی

    اون کامنت نشونم دادی

    پولش برام ردیف کردی

    وقتایی که گیر ذهنی داشتم

    رندوم یکی از فایلهای سایت و یا دوره لیاقت رو انتخاب میکردم و جواب صاف بهم داده

    میشد

    اونجا ک گیر پول برای ساخت خونه بودیم و تو دستات برامون فرستادی

    اوایل امسال بهت گفتم دلم مشتری مث خ موسوی اینا میخواد

    قدرشناس و دست و دلباز

    دوست دارم باهاشون کار کنم

    ولی تو چطوری برام پازل چیدی

    من رها کردم

    و تو همون خانم موسوی برای من کردی مشتری

    مشتری دست ب نقد و آسون گیر و قدرشناس

    هنوز سفارش تابلو اول و دوم تمام نشده سفارش تابلوهای بعدی رو داده

    بیشتر از مبلغ برام کارت ب کارت کرد

    و کلی تشکر

    و تازه دیروز ی کار دیگه هم ازم خواست که براشون درست کنم

    یعنی خدایا ازادی زمانی و مکانی

    تو خونم

    هر وقت بخوام کار مورد علاقه ام انجام میدم و مشتریم با عشق پولش پرداخت میکنن

    من هیچ چیزی از خودم ندارم

    خودت بودی که اون سالها ضجه میزدم

    تک و تنها

    دستم گرفتی و زندگیم بهم دادی

    من از شرایطی که نادانسته با عقل ناقص و ندونستن قانونت برای خودم ساخته بودم

    و هر روز بیشتر توی اون باتلاق فرو میرفتم نجات دادی

    الان که قانون فهمیدم میبینم که اون شرایط داغون حق من بوده

    تمرکزم روی چی بوده

    کلامم چطور بوده

    اره نماز و روزه ام ترک نمیشد

    ولی امان از شرک

    امان از توجه ب نکات منفی و کلام منفی

    همون حکایت ترمز

    توی نمازهام میگفتم اهدنا الصراط المستقیم

    و نماز تمام نشده

    نشخوارهای منفی ذهنم شروع میشد

    غیبت

    قضاوت

    حسادت

    مقایسه

    احساس عدم لیاقت

    ی لیست بلند بالا

    خدایا قلبم ب نور ایمانت روشن کن

    من به هر خیری که از تو ب من برسه فقیرم

    تویی که ب ذهنم میاری که چی بکشم

    ب دستم قدرت میدی ک اجرا کنه

    ب زبانم جاری میکنی که بیان کنه

    همواره امور زندگیم ب تو میسپارم خداوند عزیزم

    که من ناتوانم

    ناتوان در هرچیزی

    تو هدایتم کن

    اهدانا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    مهدیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    من هیچ و تو همه و همراه من

    استاد عزیزم من دوباره به وجد اومدم و باید کامنت بگذارم

    میدونید چند روزه تو دفترم مینویسم که «خدایا من هیچم و تو همه و همراه من» ؟ مینویسم «هر خیری که بهت میرسه از جانب خداست و هر ناخواسته ای که هست از جانب خودت»

    خدای من گوش دادن به این فایل برای من چطور با فایل جلسه دوم ثروت3 همزمان شد؟ تو چطور من رو هدایت میکنی؟! احساس میکنم قلبم آینه براق شده قلبم آب زلال شده قلبم پر میکشه قلبم پره از صاحبش

    خدایا من بنده‌ی تو مطیع تو متوکل به تو متکی به تو مومن به تو و مسلم در برابر تو هستم

    رقم زدی همه‌ی اتفاقات خوب رو برای من

    جهانت و قوانینش رو بهم یاد دادی و هستی تا ابد برای من و همراه من

    قلب عاشق من صاحبش رو پیدا کرد

    من فقط یکبار این فایل و فایل ج2 ثروت3 رو گوش دادم و دلم پرکشید که بیام بنویسم و سپاس گزاری و گزارشی از خودم بدم وگرنه برنامه دارم که این چند روزه چند بار گوش بدم چون با جمله جمله این دو فایل قلبم پر میکشه و میخوام دوباره بشنوم و دوباره بفهمم ️

    قربون اون لحظه‌ی احساسیتون برم

    من که از همون اول اشکام جاری شد

    خداروشکر از وجودتون

    در پناه خدای نزدیک و هدایتگر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    محبوبه طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    سلام ودرود فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل….عاشقتونممم

    یه سلام هم عرض کنم خدمت دوستان گلم هم فرکانسی های عزیزم

    محبوبه هستم یه نجات یافته استاد درحال حاضر که دارم تایپ میکنم قلبم پراز هیجان یه استرس یه امید یه حال عجیب من عاشق فایل های توحیدی هستم …من این چند روز همش منتظر فایل جدید ذهن قدرتمند و محدود کننده بودم که یهویی با این فایل روبرو شدم و همش میگفتم چرا استاد این فایل رو گذاشته تا فایل رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن و بلافاصله زنگ زدم به دوستم با هیجان گفتم استاد یه فایل بی نظیر گذاشته استادجونم من دیروز تو کارگاهم وقتی مشغول به کار بودم یه فایل از فایل های رایگانتون که بحث توحیدی بود تا شب 100 بار گوش کردم و وقتی اومدم خونه تا سایت باز کردم هدایت شدم به این فایل ….خدا چقدر راحت پاسخ میده من هرچی دارم از خداست …..خدا همیشه منو هدایت میکنه من سوال میکنم اون جواب میده من یکی از پاشنه آشیلم بحث توحید هست چسبیدم شبانه روزی رو این قضیه وبه امید خدا درست میشه چون از بچگی از خدا ترسیدم من خدا رو جوری میدم که خیلی بداخلاق و میخواد ما رو آتیش بزنه اصلا خدا باور نداشتم فکر میکردم همه چیز منطقه نه خدایی وبه لطف خدا و استاد عزیزم کم کم دارم خدا رو در ک میکنم

    ممنون که هستی استاد عزیزم .خدا روهزاران بار شکر برای داشتن شما

    دوست دار شما محبوب……….یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 2001 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد جان، سلام به خانم شایسته مهربون و دوست داشتنی و سلام به همه بچه‌های توحیدی سایت، امیدوارم حالتون عالی باشه.

    بعضی وقت‌ها حسودیم میشه از رابطه قشنگ بچه‌ها با خداوند، از اتفاقاتی که براشون رقم زده و یه حسی میگه منم این رابطه قشنگ و این اتفاقات رو دوست دارم، دوستای گلم تحسینتون میکنم و براتون بهترین‌ها رو آرزو میکنم، بعد به خودم میگم من هم از این اتفاقات داشتم، خداوند نعمت‌هاش و رحمتش رو شامل حال من هم کرده، فقط فراموش کردم، خدایا شکرت. راهش اینه که من اعتبار همه چیزهایی که دارم رو به تو بدم، استاد جان، چقدر عاشق اینم که پای صحبت‌هات بشینم و بگی به اندازه‌ای که اعتبار همه نعمت‌هات رو به خدا میدی، به اندازه‌ای که در مقابل خداوند خاشع و فروتن هستی، خداوند کارها رو برات انجام میده و تو رو روی شونه خودش میبره.

    یاد فایل درس‌هایی از گربه چکمه‌پوش افتادم، استاد جان، اون فایل هم مثل این فایل فوق‌العاده بینظیر بود.

    واقعا درس طلایی توی آیه 17 سوره انفال هست:

    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

    این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا می‌خواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست.

    سوره الانفال – آیه 17

    این نکته که حتی برای جنگ که ذهن میاد میگه: خدایا، دیگه انصاف بده، این یه کار رو دیگه من انجام دادم، اعتبارش مال منه، منم که رفتم تمرین کردم، استراتژی ریختم، نوک تیرم رو تیز کردم، از فلان ابزار با بهمان جنس استفاده کردم، اما خدا میفرماید: تو نبودی که انداختی، خدا انداخت. اعتبارش به خداوند برمیگرده، به قول خداوند هر خیری به من میرسه از طرف خداونده و هر شری به من میرسه از طرف خودمه، چون خدا منبع خیره، منبع شر نیست.

    خدایا به یادم بیار که کجاها هدایتم کردی و کارها رو برام انجام دادی:

    من در یه نمایندگی ایران خودرو به عنوان مسئول تحویل هستم و ماشین‌های صفر دستم میرسه و من باید چکش کنم که موردی، خط و خشی یا رنگ پریدگی نداشته باشه و اگر مساله‌ای باشه برطرف بشه، بارها پیش میومد که من بدنه ماشین رو نگاه میکردم، بعد که تحویل مشتری میدادم، بدنه‌اش مورد داشت و ایراد از من بود که این رو ندیده بودم، یه بار گفتم چطوره که بقیه میتونن بدنه ماشین رو خوب بررسی کنن، اگر فلانی و بهمانی میتونن، پس من هم میتونم، باید دقتم رو بیشتر کنم و همینطور که خداوند من رو به سمت این کارها هدایت کرده، همونطور هم من رو هدایت میکنه که ایراد بدنه ماشین رو پیدا کنم و از اون به بعد هر بار بدنه ماشین رو دارم چک میکنم، با خودم میگم من هدایت میشم به مشکل ماشین و انصافا خیلی موارد کمی بوده که بعد از اون هدایت خواستن نتونسته باشم ایراد رو پیدا کنم. خدایا شکرت اعتبارش به تو برمیگرده.

    اینکه من با استاد و خانم شایسته آشنا شدم، من اصلا فردی نبودم که اعتقاد به قانون جذب داشته باشم، اصلا دنبال جست‌وجو برای جواب سوالم نبودم، چون خیلی افراد سوال براشون پیش میاد، میزنن توی اینترنت چطوری فلان کار رو انجام بدم، بعد مثلا با سایت آشنا میشن، من توی این فازها هم نبودم، به روز از خدا خواستم، خدایا من میخوام تغییر کنم، دیگه بسمه، اول با کتاب موفقیت نامحدود در بیست روز از آنتونی رابینز آشنا شدم، بعد یکی از روزها دختر خاله‌ام یه تعداد فایل از استاد عباس‌منش بهم داده بود، جالبه که فکر میکردم خواهرم بهم داده و از این طریق با این سایت و این مسیر آشنا شدم که اعتبارش به خداوند برمیگرده.

    یادمه یه روز توی یه کانون تبلیغاتی کار میکردم، یه بار مثل همیشه داشتم پرینتر کارگاه رو تمیز میکردم، دربش رو باز کردم و مشغول تمیز کردنش شدم، همکارهام هم هر کدوم مشغول کار خودشون بودن، یه لحظه یه هدایتی رو دریافت کردم که درب دستگاه رو ببند، الان دستور میفرسته، چون اگر درب پرینتر باز باشه، دستور رو اجرا نمیکنه، ما هم گوش کردیم و درب دستگاه رو بستیم، پشت سرم رو نگاه کردم دیدم یکی از همکارهام منتظره من درب دستگاه رو ببندم که دستور بفرسته، خدایا از اینکه این هم‌زمانی رو رقم زدی ازت سپاسگزارم.

    یه بار توی یه چاپخونه مشغول بودم، یکی از همکارهام لپ‌تاپش مشکلی داشت، بهم گفت فلان آقا توی کار تعمیرات کامپیوتر خیلی ماهره، کارت مغازه اون بنده خدا رو هم بهم داد و گفت فیلتر شکن هم میفروشه و توی کار تعمیرات کامپیوتره، آقا، من بعد از مدتی از اون کار اومدم بیرون، بعد دوست داشتم استارت یه کاری رو بزنم که دیدم نیازه فیلترشکن داشته باشم، از طرفی دنبال کار هم میگشتم، رفت به همون مغازه، با یه مرد فوق‌العاده‌ای آشنا شدم که آدرس یه نمایندگی رو بهم داد، رفتم اونجا و بعد از چند روز بصورت هدایتی توی نمایندگی ایران خودرو مشغول به کار شدم، خدایا شکرت بخاطر تمام کارهایی که برام انجام دادی.

    بارها پیش اومده که میخواستم به یه پارکی برم برای پیاده روی، بعد از خدا پرسیدم که کجا برم که برام مناسب باشه، بعد یه اسمی، یه تصویری توی ذهنم اومده، رفتم اونجا و مثلا یه آگهی تبلیغاتی عالی انجام دادم، یا یه بار موقع برگشتن از پارک این الهام رو دریافت کردم که برو به این سوپرمارکت فراوانی رو ببینی، رفتم و بعد چشمم به سیر سیاه افتاد، برام جدید بود و حس کردم باید بخرمش، حالا برای اینکه تجربه‌اش کنم، بعد چند وقت از زبون مادرم شنیدم که گفت: فلانی گفت بنا به توصیه یه دکتری استفاده از سیر فرآوری شده خیلی خوبه و این کار خدا بود که برام انجام داده.

    یه بار یادم میاد که مثل همیشه توی چاپخونه داشتم کار می‌کردم که یه لحظه یه الهامی، یه آگاهی رو درک کردم، انگار حس کردم وارد یه مدار جدیدی شدم، گفتم وقتی میگن روی هیچ چیزی حساب نکنی، حتی توانایی‌های خودت و باید روی خدا حساب کنی، یعنی روی باورسازی باید حساب کنی، بعد همون روز که اومدم توی سایت دیدم تعداد ستاره‌های طلاییم بیشتر شده بود و این هم‌زمانی و این آگاهی توی اون روز همه از طرف خدا بوده.

    یه بار هم بنا داشتم برم توی یه مغازه لوازم خانگی با صاحب اونجا آگهی تبلیغاتی انجام بدم، بهم گفته بود که برم اونجا، رفتم و انجام دادم، بعد اون آقا سر صحبت رو باز کرد، بعد مشخص شد، مادرامون با هم دوست هستن، من اصلا ایشون رو نمیشناختم و ایشون هم یه شماره بهم داد که تماس بگیرم بابت استخدامی توی یه شرکتی، درسته که اون استخدامی انجام نشد، اما من طبق گفته استاد باید بگم این حتما بهترین حالتش بوده، گفتی برو جلو، میگم چشم، این ممکنه یه چیزی توش بوده که من بعدا میفهمم، خدایا شکرت که این هدایت‌ها رو برام پیش اوردی. ازت ممنون و سپاسگزارم.

    استاد و خانم شایسته عزیز، ازتون ممنون و سپاسگزارم، ان شاء الله این انرژی و آگاهی که به ما میدید، چند صد برابرش به زندگیتون برگرده، از آرامش، از ثروت و سلامتی، از اون عاشقتم گفتن‌هاتون، روز به روز بیشتر بشه، عاشقتونم.

    خدایا شکرت، عاشقتم، منم.️️

    شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    همسفر گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزو خانواده عباسمنشیم

    خدایا شکرت که خودت همه چیز بمن دادی وباز هم میدی. مثل همیشه وهر لحظه..

    استاد تقریبا ده روز پیش بود که ناهار درست میکردم و فایل دوازده قدم گوش میدادم شما میگفتین تمام کارهای منوخداخودش انجام داده

    ومن به الهاماتی که بمن میشد عمل میکردم وانجام میدادم

    و حتی رو استیج وقتایی که دوره هارو توضیح میدین و……

    اونجا بود که با خودم گفتم تو چی …چقدر خدا کارتو انجام داده اصلا بهش فکر کردی…

    نه که فکر نکرده بودم آخه همش تو خیالم این بوده که تمام زندگیم خودمو به در و دیوار زدم وکارمو به هر صورت انجام دادمشون…

    ولی در واقعیت اینچنین نبوده

    تا وقتی که دوشب پیش با همسرم همین موضوع رو ساعتهاصحبت کردیم

    وبعد باز هم شما واون حس عجیب با فایلهای شما استاد عزیز چقدر بموقع بود این فایل

    چقدر حس و حالم وعوض کرد چقدر بهتر درک کردم که خدا از رگ گردن به ما نزدیک تره ومن

    چقدرگمراه شدم و مغرور بخود..

    داشتم فکر میکردم به وضوح یادم اومد از حدود17/18سال پیش ،وقتی پدرم فوت کرده بودومن از نظر روحی و روانی حال بدی داشتم واین خدابود که کمکم کرد راه درستمو پیداکنمومن نمی‌فهمیدم چون تو این مسیر الهی نبودم…..

    ومن سال بعدش کنکور داشتم ومادرم می‌گفت اگه شهر دیگه ای قبول بشی نمیذارمت بری تلاشتو بکن تو همین شهر قبول بشی (آخه خواهرم چندسال قبلش توشهردیگه قبول شده بودوخیلی به مامانم سخت گذشته بودومیگفت دیگه تحمل سختی وراه دور وندارم)

    خلاصه اونجا بود که من نشستم پای میز مذاکره باخدا و گفتم خدایا حالا که به ما رسید اینطوریه چرا شرایط اینقدر برام سخت میگذره……

    خدایا من نمی‌دونم میخاد چی بشه ولی من تلاش خودمو میکنم توهم کمکم کن تا توشهر خودمون قبول شم من اینو ازخودت میخام وتو هم باید بهم بدی من میخامش… فقط تو میتونی کمکم کنی

    چه شب‌هایی که تادیر وقت بیدار بودم گریه کردم دعا خواندن وباز میرفتم سراغ درس خوندن و ادامه دادن..

    با خودم میگفتم آخه چرا ،چرا من ،چرا وچرا وچراهای مختلف..

    میگفتم اگه نشه چی اگه نتونم چی ..وهزار فکر ووسوسه ی دیگه

    ولی باز ادامه میدادم و امید داشتم به خدا

    به خودخدا انگار یه نوری توقلبم روشن شده بودهی میگفت که تو کارتو ادامه بده اصلا غمت نباشه

    ومن میشد که تا صبح بیدار بودم ومیخوندم بعد که مامانم پا میشد برا نماز میدید بیدارم می‌گفت خب چرا نخوابیدی

    مگه اینطوری میتونی ادامه بدی

    مگه اینجوری میفهمی اصلا

    ولی من خسته نبودم خوابم نمیومد

    آخه اون نور تو قلبم چشمامو باز میکردوادامه میدادم ..گذشت تا وقتی روز آزمون رسید ومن حسابی استرس داشتم قبل اینکه برم سرجلسه دست وپام می‌لرزید باز همون حس که اگه نشه چی اگه موفق نشدم چی و….

    باز به خودم میگفتم مگه من به خدا نگفتم

    من تلاشمو میکنم و

    همون جوابی رو که میخوام بهم میده

    خب پس چته

    توکل کن بر خودش…

    بذار ببین خدایی که باهاش صحبت کردی چه می‌کنه خودمو دلداری دادم ورفتم سر امتحان

    سوالات و که پخش کردن اصلا گیج بودم انگار همه چی از ذهنم رفت ولی وقتی پاسخ نامه رو دادن اصلا حالم عوض شد اونقدر سبک شده بودم که حد نداشت انگار رو ابرا بودم

    استاد الان که دارم می‌نویسم وبیادم میارم عجیب حالی دارم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم

    شاید باورتون نشه با یاد خدا شروع کردم به جواب دادن واصلا بطور معجزه آسایی سوال رو که می‌خوندم انگار جوابش و کسی بهم میداد وسریع علامت میزدم اصلا نمی‌دونم چطوری به سرعت تمام اون سوالات تموم شد و منتظر شدم برای سوالات تخصصی که واااااای اونهم به همین شکل، به طور معجزه آسایی تند جوابا داده شدوتمام..

    وقتی اومدم بیرون فقط اشک می‌ریختم

    همه میگفتن چقدر سخت بود چه سوالات مزخفی بود و ازین حرفا…من فقط رفتم سرویس بهداشتی و بلند داد زدم خدایا شکرت

    چقدر آسون بود اصلا فکرشم نمی کردم اینقدر راحت باشه دست وصورتمو شستم ورفتم خونه

    تا رسیدم ازم پرسیدن چطوری بود شیری یا روباه

    ومن با داد گفتم عالی بود بهتر ازین نمیشد

    واقعام همین بود من از پر کاه سبک تر بودم

    وحال خوبی داشتم

    تا اینکه روز نتایج رسید

    ومن با اونکه مطمئن بودم عالی دادم باز وسوسه های شیطون اومد که اگه تو این شهر قبول نشی میخوای چیکار کنی و…….هزار چیز دیگه..ولی همون نور دوباره تو قلبم نشست و رفتم جوابشو گرفتم واااااای خدای من اونجا بود که فقط داد زدم وگریه کردم

    من با رتبه زیر هزار تو شهر خودمون قبول شده بودم

    خدااااایا شکررررت باورم نمیشد

    تا اون موقع کسی تو فامیلمون نداشتیم که با این رتبه تو شهر خودش قبول بشه

    حتی بچه های زرنگتر از من

    واااای خدا چقدر خوشحال بودم وازخوشحالی باحال گریون رفتم خونه وقتی حال منو دیدن تعجب زده گفتن قبول نشدی ….

    اونجا بود که با غرور گفتم

    من تونستم

    من موفق شدم

    من دانشجوی همین شهر شدم با بهترین رتبه. و اونجا بود که من یادم رفت که اینو خدا برام جور کرده

    من از اون خواستمش

    ولی شیطون کار خودشو کردومن مغرور به خودم شدم ولطف خدارو یادم رفت ومیخاستم به همه بگم دیدین تلاشم بی تاثیر نبوده دیدین…..وهزار فکر و وسوسه ای دیگه..

    واااای خدایا منو ببخش از اشتباهم بگذر….

    گذشت تا رسیدم به پایان دانشگاه

    وبعد رفتم سر کار که همینم هدایت الله بود

    مدتی گذشت که یه نفر سر کارم اومده بود منو دیده بود و بقول معروف خوشش اومده بود آدرس گرفتن ومراحل خواستگاری شروع شد و واااااای بازم دوباره توکل بر الله مهربان شروع شد

    خانواده ام با ایشون موافق نبودن میگفتن کارش قطعی نیست هنوز ،

    حقوقش فوق العاده کمه و ازین بحث های مالی…

    ولی من با اونکه شناخت زیادی ازین آقا نداشتم تو دلم یه حس مثبتی بود با همون چند جلسه صحبت و آشنایی

    که ایشون همون کسی که من تا الان به‌عنوان همسرم از نظر اخلاقی بهش فکر کرده بودم ولی قبول داشتم حقوقشون وکارشون رضایت بخش نیس

    ولی نمی‌تونستم اینو بگم

    اصلا نمی‌تونستم تصمیم بگیرم که چه کنم

    یا با خانوادم مخالفت کنم وروی حرف مامانم حرف بزنم

    و باز اونجا بود که رفتم در خونه خدا ویادمه سر نماز مغرب بود که سر مذاکره رو باز کردم و با گریه و ناراحتی عاجزانه از خدا خواستم

    دقیق یادمه گفتم

    خدایا من که ایشونو خوب نمی‌شناسم نمی‌دونم دقیق کیه چطوریه واینوفقط توو میدونی که چجوریه و……اگه این آقا اونیه که برام خوبه وبه صلاح منه ومن باهاش تا آخرین لحظات عمرم زندگی خوبو خوشی دارم وارمش من کنار ایشونه

    خودت یجوری جور کن تا من وخانوادم اذیت نشیم و

    اگه درکنار ایشون زندگی خوبی نخواهم داشت و زندگی لذت بخشی وارومی ندارم خودت یجوری از زندگیم حذفش کن که هیچ وقت دیگه بیادمم نیاد همچین کسی اومده خواستگاری من،

    واااااای خدااااای خوبم تو چقدر مهربونی،

    باز هم خدای بزرگ دستمو گرفت ولحظه ای تنهام نذاشت تو اون لحظه که با خدا حرف میزدم واشک می‌ریختم دیدم

    دلم یه حسی داره یه حس عجیبی که نمی‌فهمیدم چیه..

    وباز هم به لطف بیکران خدا در راحت‌ترین حالت ممکن که اصلا نفهمیدیم چطور از اون همه مخالفت و ناراحتی جر و بحث خواستگاری

    چطور سر سفره عقد نشستیم و همه چی با یه بشکن فقط بشکن تو یک هفته انجام شد وباز من به مروریادم رفت این لطف بزرگ خدارو …وباز مغرورانه به راهم ادامه دادم تا رسیدیم به بارداریم

    اونجابود که به خدا گفتم خدایا من دوست دارم بچه اولم دختر ودومم پسر باشه

    وباز خدا همونی که میخواستم برام رقم زد به آسانی وراحتی. خدااااایا شکرت خدایا ازت سپاسگزارم که لحظه ای منو تنها نداشتی با اونکه هی یادم رفت که داری به راحت ترین شکل زندگیمو عالی رقم میزنی بازم این بنده ناسپاستو ترک نکردی وتنهاش نداشتی

    خدااااایا نمی‌دونم چطور لطفتو مهربونیتو ومعجزاتتو فراموش کردم خدایا منو ببخش

    و همین چند سال پیش بود که بسخت ترین شکل ممکن دنبال خونه می‌گشتیم وباپولی که داشتیم خونه پیدا نمیشد

    وما سخت تو فشار بودیم و تلاش میکردیم

    وباز وقتی دستمون از همه چیز و همه کس کوتاه بود سر نماز عاجزانه (هم خودم وهم همسرم) ازت خواستیم که کمکمون کنی تا اونی که میخایم رو تو همون منطقه ای که تو ذهنمون بود با همون شرایطی که با همسرم صحبت میکردیم در مورد خونمون وبا همین پولی که داشتیم براحتی وبا یه بشکن جور کنی و کردی

    خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم که هر وقت به خودت توکل کردم واز خودت خواستم بطز جادویی وباورنکردنی در راحت ترین واسونترین شکل ممکن گره کارمو باز کردی در صورتی که هر وقت از کسی غیر خودت کمک خواستم دستم تو حنا گذاشتند وگیج وسر درگم

    می موندم

    خدایا چطور بنده ی بودم که درک نمی‌کردم که این تویی که داری راحت همه چیزو برامون فراهم و آسون می‌کنی

    خدایا نمی‌دونم چی بگم واقعا جز ندامت وپشیمانی واستغفار

    خدایا منو ببخش وهدایتم کن براه خودت

    براه کسانی که نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی ونه گمراهان

    اون موقع چشم و گوش وذهنم خدایی نبود

    هنوز تو مسیر هدایت الهی نبودم هنوز فکر میکردم خودمم که دارم کارای زندگیمو انجام میدم یا شایدم وقتی به خواسته هام می‌رسیدم بخودم مغرور میشدم که باعث میشد فراموش کنم که اینا لطف الله به منه

    واکنون واااای خدای خوب و مهربونم من ممنون که آگاه کردیم

    چشممو باز کردی

    هدایتم کردی به این سایت وبه این پتانسیل…

    هزاران چیز دیگه هم هست که اگه بنویسم کتابی هست براخودش ..

    ولی…

    خدایا سپاسگزارم بخاطر تمام کارهایی که به بهترین شکل ممکن وبه اسونی برام انجام دادی ومن الان که تو این راه هستم دارم درک میکنم

    خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر تمام نعمت های که بمن بخشیدی

    خدایا کمکم کن تا بتونم تواین راه توحیدی استوار تر و قوی تر از قبل ادامه بدم

    وتا آخرین لحظه عمرم هدایتم کن به بهترین راه

    خدایا کمکم کن تا مغرور نشم وفروتن وخاشع ومتواضع باشم

    خدایا تو خیر مطلق هستی وهر آنچه من دارم از لطف تو بمن رسیده ای مهربان وبخشنده

    خدایا ایمان من روبه خودت قویتر کن

    خدایا من رو محتاج توجه دیگران نکن ودروجود خودت غرقم کن امین یا رب العالمین

    ودراخر استااااد استااااد ازتون سپاسگزارم

    سپاسگزارم بابت تمام این آگاهی های ناب و خالص..وبموقع.

    درپناه الله مهربان همیشه بدرخشید⁦

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من همین الان فایل رو گوش دادم و واقعا میگم انگار قلبم باز شد ارام تر شدم خیلی حالم بهتر شد

    و گفتین مثال بزنین از خودتون که کجاها خداوند براتون کار انجام داده؟ تو نبودی بلکه خداوند بود؟

    اولین مثال واضح و روشنی که به ذهنم اومد گواهی نامه گرفتنم بود که بارها به خودم یاداوریش کردم و الان میخواستم توی دفترم دوباره به خودم بگم و شکرگزاری کنم که ایده اومد بیا توی سایت بنویس که همیشه با همین حزئیات برای یاداوری بهت موندگار باشه

    استاد من حقیقتا راننده خوبی نیستم ، نمیگم افتضاحم اما خودم اگاهم که هنوز اون تجربه کافی رو ندارم ، خب من یه دور ازمون کتبی رو رد شدم بعدش رفتم واسه ازمون شهر

    همون ازمون کتبی هم بار اولش کتاب خوندم و بار دومش کار خاصی نکردم فقط یه سری نمونه سوالات دیگه حل کردم و یادمه که تو خونه داشتم به نمونه سوال حل میکردم که انگار این سوال اشتباه حل شده بود و من با خواهرم صحبت کردم که اونم گفت به نظرم این گزینه جوابش نیست و اشتباهه ، همون سوال دقیقا همون سوالی که من به این شکل بهش توجه کرده بودم در روز ازمونم اومد ک من نمیدونستم کدوم جواب بدم در نهایت همون گزینه که پاسخ نامه گفته بود زدم( نه اونی که فکر میکردم درسته) نمیدونم واقعا شاید همین سوال بود که باعث شد حد نصاب نمره ی قبولی به دست بیارم و قبول شدم. واسه ازمون شهری یه باور محدود کننده ای بود که “افسر ها به دلایل متعدد شاید جنبه مالی شاید اخلاق بد و… بار اولی های ازمون رو رد میکنن و شما امبد است بار سوم و چهارم مثلا قبول شی”

    من هفته قبل از ازمون اصلی خودم رفتم محل ازمون هم اینکه ببینم چه خبره چطوریه و هم همراه خواهرم بودم که ازمون شهر داشت

    و اونجا با توجه به جو جماعت و اینکه دیدم خواهرم با اینکه از من حرفه ای تر بود و رد شد یه سری باور ها درونم ایجاد شد

    این طور برداشت کردم که اگه افسر تو رو رد کرد این به معنای بی کفایتی تو نیست تو خیلی ام عالی هستی بلکه شاید اون با خودش درگیر باشه و حالا یه کاریش میکنیم

    روز ازمونم با این باور رفتم که امروز اگه رد شدی شکست نخوردی بلکه میری که جلسه بعد قبول شی

    به من گفته بودن هفت و نیم صبح باید توی محل ازمون اماده باشی و ممکنه اسمت بخونن و نباشی و ازمونت از دست بره

    من تازه اون ساعت با مربی ام سر پارک قرار گذاشتم که یه دور تمرینی قبل ازمون برم

    لحظه ای که کفشام میپوشیدم که برم یه لحظه مکث کردم انگار ته دلم قنج رفت یه لحظه پر از شوق شدم که اگه برگشتی و این کفشات دراوردی اگه قبول شده بودی چی؟ فکر کردن بهش خیلی لذت بخش بود حتی با اینکه چند ثانیه بود

    من رفتم و مربی ام یکم دیر کرد خودم تمرینم کلا خراب کردم ،مربی ام گفت واسه جلسه تکمیلی خبرم کن تایم بدم بهت(اگه رد میشدم بابد جلسه تکمیلی میگرفتم ) ولی بازم همه چی اوکی بود برام

    رفتم محل ازمون دو تا از دوستام با یه همزمانی زیبا همون روز ازمون داشتن و من اونارو دیدم

    صحبت کردیم و خندیدیم

    هدایتی اومد که اسمت خوندن تو نفر اول برو صندلی راننده بشین و تمومش کن بره

    یه مدت کوتاهی من انتظار کشبدم که اونم مشغول دوستام بودم بعدش اسمم صدا زدن و من متوجه شدم امروز نمیدونم چطور ولی از ابتدای لیست میخوندن هر کی بود ازمون میداد هر کی نبود بعدا دوباره اسمش میخوندن

    در صورتی که قبلا اینطوری نبود

    طوری شد که من خیلی راحت داشتم میرفتم سمت ماشبن ازمون و دیدم که بقیه دخترا انگار ترسیدن نفر اول ازمون بدن و 4 نفر پشت نشستن و صندلی جلو فقط خالیه و منتظر منن تا بیام

    اون ماشین برای حرکت منتظر من بود ، و من به شوخی در جواب یکی از دخترا گفتم مگه جای دیگه ای هم برای نشستن من هست؟

    در صورتی که خودم فکر میکردم بدو بدو که صندلی اول رو بگیرم

    بعدش خیلی راحت وقتی نشستم دیدم راحت نبستم، چطور؟ طرفای زمستون بود و من ماسک زده بودم و چون هوای ماشین گرم تر از بیرون بود عینک من بخار میکرد و نمی دیدم

    به راحتی به افسر گفتم من این مشکل دارم و اونم راحت گفت ماسکت در بیار

    ماسکی که واسه پندمیک الزامی بود

    بعد زیباترین پارک دوبل زندگیم زدم

    یه دور دو فرمانه و ماشیندکلا 10 متر راه رفت بهم گفت بزن بغل

    ناخوداگاه گفتم توقف کامل یا همینطوری؟

    گفت کامل

    من اصلا نه از حفظ زاویه و چمیدونم پارک 45 سانت و فلان هیچی نمیدونستم اصلا بلدم نبودم

    ولی خیلی فیت و قشنگ هم پارک دوبل زدم هم توقف کردم

    من اصلا دنده عقب بلد نبودم و اصلا از من همچین ازمونی گرفته نشد در صورتی که دوست خودم یه مسافتی بهش گفتن دنده عقب بره فقط و چون لاستیکش یکم سابیده شده بود به جدول رد شد

    من اصلا به این دقت نکردم که افسر ممکنه گمراهت کنه و از این طریق تو باید ممانعت کنی و دقیق ازش بپرسی که چیکار کنم؟ یا این خلافه بازم انجام بدم؟

    و من ناخواداگاه پرسیدم چطور توقف کنم؟

    واسه بقیه توی شهر در حین رانندگی و حتی توی جاهای تپه مانند. یا حتی توی مسیر های ترافیکی و سر چهار راه ازمون میگرفتن

    در صورتی که ازمون من تو یه خیابون فرعی بی رفت امد که میشد اسمش بزاری کوچه که کلا 10 متر هم بیشد نشد ، زمین کاملا صاف و اسفالت

    و از ماشین پیاده شدم افسر گفت بیا سمت شاگرد وایسا ، گفت ماسکتو دربیار. شناسنامه ات بده و دیدم برگه رو ار کارتکس جدا کرد

    من شکه شده که چرا برگه رو کند یعنی قبول شدم؟

    ازش پرسیدم گفت اره

    گفتم واقعا؟

    گفت اگه دوست داری ردت کنم :)

    بعدا فهمیدم که بقیه میگفتن ایتدافسر ازمون من مثلا ادم خوبیه و دعا میکنن گه با ایشون ازمون بدن

    و من ازمون دادم در حالی که این اقا اصلا نمبشناختم

    و تمام شد

    من گواهی نامه ام گرفتم همون بار اول

    درسته که راننده پبست نبودم ولی به راحتی انجامش دادم و الان با خیال اسوده هر وقت بخوام برم تمرین کنم و راننده بهتری بشم و هبچ نگرانی وجود نداره

    هیچ نگرانی بابت تبعات قانوی وجود نداره انگار من ازادم

    و بعدش باید میرفتم اموزشگاه که اطلاع بدم قبول شدم و کارهای نهایی بکنم

    فاصله بود ببن اموزشگاه و محل ازمون و خواستم برگردم همون دوستم که رد شد از اموزشگاه من بود و دیدم پدرش ماشین داره و با هم اومدن و به همین راحتی من با ماشین پدر دوستم رسیدم اموزشگاه و تمام

    نشستم تو خونه منتظر پست که گواهی نامه ام بیاره

    این تجربه اینقدر برام واضح بود اصلا راهی نداشت کریدیتش به خدا ندم

    خیلی به خودم یاداوریش کردم و ریز جزئیاتش توی ذهنم نگه داشتم ، دو سال پبش این اتفاق افتاد ولی به یادم نگه داشتم

    و دوستداشتم این تجربه رو به اشتراک بزارم

    واقعا خیلی از فایل لذت بردم و باهاش ارتباط گرفتم بی نهایت مچکر و سپاسگزارم استاد

    الان جدیدا وقتی از خداوند درخواست میکنم میگم خدایا مثل گواهی نامه ام بهم بده

    اتفاقات دیگه ای که اخیرا افتاده و خداوند انجامش داد ، یکی شرکت توی دوره احساس لیاقت من ارزوم بود شرایطی داشته باشم بتونم دوره های استاد تهیه کنم

    یکمط بعد تر با فاصله زمانی کوتاه من دوره زبانی که ارزوم بود به دست اوردم و موقع به دست اوردمش یه شرایطی پیش اومد که من احساس کردم حالا یکم دیگه صبر مبکنم عجله ای نیست ولی انگار جهان برای رسوندنش به من عجله داشت و شرایط جوری رقم خورد که من هیچوقت فکر نمیکردم دقیقا اون شب و با این شرایط میتونم تهیه اش کنم و فکر میکنم در دوره احساس لیاقت در موردش کامنت گذاشتمش

    یه جمله ای شما دارین استاد ” اتفاقات پشت سر هم ‌… بوووممم …. بوووممم …بوووممم” واقعا احساس میکنم در این مسیر.دارم قرار میگیرم

    ” موفقیت امسالتون به اندازه تمام سال های گذشته اتون و موففیت سال بعدتون به اندازه تمام سال های قبلی است و حجم موفقیت به این اندا ه میتونه باشه” احساس میکنم میتونم خیلی حیلی زود اینو تجربه کنم و احساس نزدیکی دارم بهش

    سپاسگزارم بابت این فایل پر اگاهی و ارامش دهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    زهرا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    به نام خداوندمهربان

    سلام به استادجان عزیزم ومریم جان سلام به همه ی عزیزان سایت

    استادجان من حدودیک سال پیش یه سری اقدامات برای یک اجرابانوان انجام دادم که دقیقه ی آخرکنسل شدکلی پول هم هزینه کردم وتبلیغ کردم اماخوردم به حادثه مهساامینی واغتشاشات خلاصه اون همه تلاش بی نتیجه موندخداشاهدیه بارهم نگفتم خدایاچرا؟ غرنزدم ناشکری هم نکردم

    برای جبران رفتم سرکارچون توی همون شرایط همسرم هم بیکاربودواجاره می دادیم کلی ازسرمایه ام روهم به خاطرباورهای اشتباهم توساالهای قبلش ازدست دادم من بااون شرایط اقدام کردم گفتم بایدحرکت کنم وایمانم رونشون بدم که بی نتیجه موند امامن افسرده نشدم ناامید

    نشدم وبه قول خودتون ذهنم روکنترل

    کردم چون داشتم روی فایلها ی شماکارمیکردم وهمش میگفتم حتما خیرورفتم سرکار تازندگیم به بحران نخوره حتی خیلی کنایه شنیدم که چی شدپس آخرخواننده نشدی ،،،

    خلاصه چون کارم سنگین بوددیسک چهاروپنجم بیرون زدبااین حال کارم روعالی انجام می دادم تاجایی که میخواستن مسول فروشگاهم کنند وپیش همه پرسنل احترام واعتبارخاصی داشتم امااصلادلم نمی خواست چون تایمش زیادبودرابطه ام باهمسرم سردشده بود ازاون طرف بچه هام خیلی آسیب روحی دیدن وجسمم به شدت آسیب دیده بودم امامجبوربودم به خاطرهزینه های زندگی ،دلم می خواست یه نشانه ای ازخداوندببینم حالم عجیب ازدرون باخداوندخوب بودتمام سلول هام شکرگزاربوداصلا دروجودم نشانی ازگلایه نبود تااینکه به خاطرکمردردم که قبلا هم توکامنت هام گفتم نتونستم برم سرکاروبازهم توشرایط بیکاری میگفتم خداروشگرونگرشم رومثبت نگه داشتم تااینکه به دوره کشف قوانین هدایت شدم انگارخدامیخواست بهم کمک کنه بهم بگه دلیل اینکه نشدچی بود ودوره روخریدم نمی دونید چقدرتواین سه ماه معجزه دیدم همسرم خیلی راحت تو کاری که بهش علاقه منداستخدام شدچندتامشکل بزرگ که چندین ماه بودگره توش افتاده بودحل شده به راحتی باتمرین کدنویسی ودارم خودم روآماده میکنم واسه خواسته ام که کنسرت بانوان اماچون یه بارلغوشدخیلی ترمزهام بیشترشده ودارم روخودم کارمیکنم تاانشالله این هدفم تیک بخوره میخواستم بهتون بگم همون روزی که شمااین فایل روگذاشتین داشتم توتاکسی باخداوندصحبت میکردم گفتم خدایاهیچ کدوم ازاین خواسته هایی که به راحتی برام رقم خوردرومن انجام ندادم حتی بااین که باوردارم من خلق میکنم داشتم میگفتم خدایا تومن روازاین قدرتم آگاه کردی همش به خاطرلطف وعنایت توبوده تونظرکردی ،خدایاشکرت وبعدش این سوال برام پیش اومد که خدایااجرام چی میشه چطورادامه بدم ؟؟؟

    وواردسایت شدم دیدم شمااین فایل روگذاشتین واولش که گفتین قراربودموضوع چیزدیگه ای باشه وانگارخداوندبهتون الهام کرده که درمورد اینکه اونه که داره کارهاروانجام میده و بایددرمقابلش خاشع باشیم اشکم ناخوداگاه جاری شد تلاشم رو خداروشکرکردم درمقابلش بگم من هیچم،کلی اتفاق عالی برام رقم زده مارمیت اذرمیت لکن الله رما وپاسخ اینکه چرااجرام لغوشدهم اززبان شماگفت که توآماده نبودی اگه بااون همه تبلیغ اجرامیرفت روی صحنه وضدبرندمیشدی چی؟من ازت مراقبت کردم وحالا تلاشتوانجام بده بشین روشونه های من این کدت هم تیک میخوره توزمان ومکان مناسب باادمهای مناسب استادخداشاهده موبه بدنم سیخ شده که خدا تااین حدبهم نزدیک واجابت میکنه ومن روخیلی دوست داره که راضی نشده من بی جواب بمونم وحتی دل شماهم راضی نشده که حرفاشوبه زبون نیاریدچون خودش گفته اذاسالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه داع اذادعان

    نمی دونیدازوقتی دوره کشف قوانین روخریدم چه گشایشی درقلب وزندگیم اتفاق افتاده اشکم ناخودآگاه جاری میشه ازخدامیخوام شماروبرامون حفظ کنه تنتون روزبه روزسلامت باشه شماوخداوندومریم جان ازخانواده ام به من نزدیک ترین باصدای شمامیخوابم بیدارمیشم خیلی دوستتون دارم درپناه الله یکتازندگیتون ازاینکه هست قشنگ تروقشنگ تربشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    خدا یا هدایتم کن که بی تو هیچم ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠️⁩

    خدایا شکرت. چند روز پیش پیامی نوشتم که توش داشتم میگفتم که حتی در بهترین حالتی هم که میتونستم تصور کنم به خوبی هدایت خداوند نیست .

    الان هم اتفاقی افتاد که دوست داشتم تعریف کنم . من تو روابطم که مشکل داشتم خدا هدایتم کرد که لینک تعدادی از فیلم هایی اموزشی که میبینم رو تو یوتیوب بفرستم .

    در بهترین حالت تصور میکردم که در نهایت چند نفر بهم بگن ممنون . ولی همون باعث خلق یه ایده جدید شد تا به پیشنهاد خود بچه یه کانال جدید بزنیم . که از همین الان مطمعنم عالی میشه . و یه نکته جالب هم اینکه تمام این ها با پیشهاد خود بچه ها بود . و خیلی ها برای این کانال و همکاری توش مشتاقن . این درحالی که من حتی پیشنهاد کانال رو ندادم و همه از سمت خدا بوده . این خدا که قلب مردم رو برام نرم میکنه . در همین حین گروه دانشگاه که کلی تبلیغ و غیره میکنه برای جزوه و … کلا فقط چند نفر رفتن و بقیه اصلا نمیخوان که برن . این خداعه که قلب هارو برام نرم میکنه . حتی خودمم تو اون گروه عضو بودم . میخواستم بیام بیرون ولی بهم نیاز بود . یه ناراحتی پیش اومد و کسی در حقیقت ازم ناراحت شد و گروه رو ترک کرد . اولش خیلی بهم ریختم ولی خودم جمع کردم و سرزنش نکردم . همون موقع یهو چیزی تو ذهنم جرقه زد . باور کنید خدا یه نفر رو تو ذهنم بلد کرد . بهش پیام دادم بیاد جام و خیلی راحت قبول کرد . همش هدایت خداوند . همزمان با همین سوءتفاهم کسی رو جای خودم معرفی کردم و خیلی راحت اومدم بیرون . همش هدایت خداوند من به تنهایی از خودم چیزی ندارم .

    خدایا شکرت در هر لحضه هدایتم کن از ممنونم .

    همتونو دوس دارم فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: