توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 67 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پرستو زارعی گفته:
    مدت عضویت: 575 روز

    سلام استاد صحبت های شما فوق العاده روی من اثر میزاره من دوره های زیادی روخریدم ولی تنها استادی که عمیقا حال منو خوب میکنه و حرفاش روی من اثر میکنه ونتیجه میگیرم شمایید.

    شاید باورتون نشه من 32سالمه ولی من با این فایل های توحید عملی برای اولین بار بود که خداروشناختم ودونستم باید به خدا بسپارم و توکل کنم

    ممنون پیام آوره خدا .زندگیتون سراسرنور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فاطمه فؤاد گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    با نام خدا سلام

    این اولین کامنت من در سایت عباس منش دات کام است

    و من به تازگی به طوری جدی تر از دفعات قبل دارم بر روی خودم و تغییر باور هایم کار میکنم

    و اینبار به صورت هدایتی خداوند من را به مسیر هایی هدایت میکند که بیشتر با مفهوم توحید آشنا شوم و آن را درک کنم و در زندگی ام ازش استفاده کنم

    و خدارو شکر میکنم از این بابت

    همینکه من هدایت شدم به اینکه اعتبار همه چیز را به خدا بدهم و باور های توحیدی ام را قوی کنم و بفهمم چه جاهایی ناآگاهانه در حال شرک ورزیدن بودم و نمیدونستم واقعا اشکال کار کجاست

    و خداوند دید که من نیاز به یک پس گردنی دارم برای فهم عمیق این موضوع

    درباره اون وقتی که ما اعتبار یک کاری رو به خودمون میدیم و به خودمون مغرور میشویم

    من مدتی بود داشتم رو خودم کار میکردم و تو همون مدت به قول استاد چرخ زندگی برام روون تر میچرخید

    اما خب من آگاه نبودم که دقیقا چخبره

    شکرگزاری میکردم اما انگار هنوز عمیقا درک نکرده بودم فقط شکرگزاری میکردم چون میدونستم که خوبه و نتیجه میدهد

    طی تغییراتی که داشتم خداوند به زیبایی و آسانی برای من رابطه ای عاشقانه رقم زد که همیشه در فکرم بود با همان ویژگی هایی که دوست داشتم فرد مورد نظرم داشته باشه

    اوایل همه چی همونقدر عالی و روون رقم خورد اما کم کم که من از فضای این آگاهی ها فاصله گرفتم و به سمت وابستگی که نوعی شرک است رفتم و حتی با خودم فکر میکردم من چه آدم بزرگی ام که تونستم با همچین آدم خوبی ارتباط داشته باشم

    همه چیز عوض شد و یک پس گردنی درست و حسابی خوردم و همون آدمی که حساب روش باز کرده بودم خودش رفت

    به طبع غمگین شدم اما میدونستم نباید در این احساس غرق بشوم و هر روز سعی میکردم بهتر از روز قبل بشوم و خب دیگه چاره ای برای من نمونده بود جز صحبت با خدا و کمک گرفتن از خودش در واقع در قلب من فقط این چراغ چشمک میزد که الان تنها راه نجاتت از این احساسات و سر درگمی صحبت کردن با خداست و خب اعتبار این هدایت و هم صحبتی با خداوند هم از آن خداست

    هر روز به خودش میگفتم که خدایا من رو کمک کن یا جواب فلان سوالم رو بده و خداوند یواش یواش هر روز از روز قبل بیشتر آگاهی به من میداد و همیشه تو این مسیر بهم کمک کرد تا من تو تله های ذهنی ام

    درباره خیلی از موضوعات غیر اصلی و گمراه کننده از مسیر اصلی نیوفتم

    خلاصه مدتی گذشت و بعد از یک ماه از این موضوع خدا بالاخره بهم به وضوح طوری که حتی ذهن رام نشده من نتونه تکذیبش کنه بهم فهموووند که مقصیر اصلی همه چیز خودمم و بعد از اون بهم باز فهموند که ایراد اصلی شرک های مختلفی بوده که در زمان این ارتباط داشتم

    از وابستگی بگیر تا اینکه فکر کنم ایجاد این رابطه عاشقانه بخاطر قدم هاییه که من برداشتم

    و خداهم بعد نشانه های کوچیک اما قابل احساس پس گردنی اصلی رو زد

    اوایل که خدا بهم فهمونده بود کار خودمه و باید رو به توحید بیاورم و باور های توحیدی ام رو بیشتر از هر چیز دیگه ای قوی کنم

    با اینکه خیلی چیز ها برایم مشخص بود و دلیلشون رو فهمیده بودم اما هنوز مقاومت داشتم

    مقاومت درباره تسلیم بودن دربرابر خداوند

    و خداروشکر خودش هدایتم میکرد و قدرتی به من میداد که توانایی کنترل ذهنم رو داشته باشم

    و کاملا بر من واضحه که حتی همین کنترل ذهنم هم کار خداونده از طُرُق مختلف من رو استوار کرده تو این مسیر و من در حال برداشتن مقاومت هایم هستم و تسلیم خدا بودن تا آن جریان نعمت و ثروت و زیبایی در زندگی ام بیش از پیش جاری شود

    و خداروشکر تو همین مدت کم همین یک هفته ای که با عزم جزم تری دارم روی خودم کار‌میکنم و از خداوند هدایت میخواهم و بیشتر سعی میکنم بر روی باور های توحیدی ام کار کنم به وضوح اون چرخ زندگه که روون تر میچرخه رو میفهمم و میبینم و حس میکنم و کاملا متوجه معجزات خداوند در زندگی ام هستم

    اما اینبار با این تفاوت که میدانم این ها همه از سمت خداوند است

    و اعتبار تمامی اش را به خداوند میدهم

    یعنی تلاش من بر این هست

    و اینبار وقتی شکرگزاری میکنم میدانم که برای چیه

    و چون یک مدت فاصله گرفته بودم و در مدار های جالبی نبودم و تجربیات روزمره ام آشفتگی هایی داشت

    اینبار که روی خودم کار میکنم به وضوح میدانم که کار کاره خداونده

    چون بخاطر اون تغییر مدار تا حد خوبی درک کردم

    و اینبار همیشه در خلوت فکری خودم میگم ببین اینا کار خداست چرا تا الان نمیشد تا الان که خبری از بخش توحیدی این جهان نداشتی و از وقتی که خدا هدایتت کرد به توحید داره این اتفاقا میوفته پس بدون که اینا کار خداعه

    و خب به قول خود خدا و به قول مریم جون شایسته و به قول استاد یادآوری لازمه تذکر لازمه

    و خب این یادآوری هم نوعی ورودی مناسبه

    خدا خودش داره یک بهونه برای ورودی عالی بهمون میده

    و از خودش میخوام تا خودش همواره من رو به یاد بیاندازه که اعتبار همه چیز را به او بدهم و تسلیم او باشم

    نمونه ای از غرورم را برای شما گفتم

    و حالا نوبت نمونه ای از تسلیم بودن در برابر الهامات خداوند

    گفته بودم که تازه اول مسیرم

    و خب امروز که خرید کرده بودیم از یک نوع خوراکی اما تو سه تا بسته بندی جدا

    و من اومدم تا ازون سه تا بسته یکی را که سهم من بود را بردارم و به قول استاد اون وقتایی که از خدا هدایت میخوای و بین چند تا چیز موندی یکی از اون ها چشمک میزنه انگار

    و یکی از اون بسته ها به من چشمک زد

    و ذهن نا مطیع من گفت حالا بردار یک سبک سنگین کن شاید تو بسته های دیگه خوراکی بیشتری باشه

    اما قلبم گفت نه خدا اینو گفته بردارم حتی اگه مقدار خوراکی کمتری هم توش باشه یعنی این به صلاحه منه

    و برداشتمش و رفتم

    و بعد از روی فاکتور خوراکی ها فهمیدم که بله یکی از اون بسته ها مقدار خوراکی بیشتری داره

    اون موقع هم قلقلکم گرفت یکم تا برم ببینم کدوم یکیه تا اون رو بردارم اما باز قلبم‌جلوم رو گرفت و گفت همون انتخاب قطعا مناسب ترین بوده

    و گذشت تا نیم ساعت بعد که بسته خوراکی خودم رو خواستم باز کنم ناگهان چشمم خورد رو برچسب روی خوراکی فهمیدم که بلهههه اونی که از همه بیشتر داشته توی دستای منه

    و لبخند گنده ای اومد رو لبام که بفرما دیدی

    دیدی خدا خودش خوبه رو بهت نشون داد

    تو میتونستی همون موقع که این بهت چشمک زد و برداشتیش هم متوجه برچسب روش بشی اما نشدی

    گذشت و گذشت و بعد نشون دادن تسلیم بودنت و بعد کنترل ذهنت الان دیدی که نتیجه همون بود که تو میخواستی و خدا به همین سادگی هدایتت کرد

    و تورو به خواسته ات رسوند

    شاید قبلا این موضوعات از نظرم کوچک میومدن

    اما حالا که میدونم این ها اتفاقی نیستن و دری به تخته ای نخورده دیگه از نظرم کوچیک نیستن

    و میدونم این آغازه راهه و ادامه این مسیره که نتایج بزرگ تری رو میسر میکنه

    و واقعا از خداوند مچکرم بابت این نوع نگاه و این آگاهی ها و اینکه بهتر از قبل درک میکنم قوانین جهانش را

    و سپاسگزارم از استاد و مریم جون که دست های بسیار خوب خداوند هستند و اینقدر کار مارو آسون کردن برای بهره گیری و یادگیری این آگاهی ها

    و البته که هدایت شدن به این سایت نوشتن کامنت در این سایت خوندن این آگاهی ها شنیدن این آگاهی ها همه و همهههه از جانب خداونده از زمانی که خواسته تغییر تو دلمون افتاد تا لحظه محقق شدنش

    و عاشقانه خداروشکر میکنم بابت این نوع نگاه

    بابت اینکه فرمون دست اونه و من میتونم بشینم رو صندلی شاگرد و از مسیر بسیار زیبای جاده لذت ببرم و نفس عمیق بکشم شکرگزاری کنم چایی بخورم و خلاصه که حسابی لذت ببرم خدایا بی نهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربونم

    سلام به استاد جان استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام به شما بزرگواران عزیزم که هر لحظه از ساعات شبانه روز با شما و صدای زیبای شما سر میکنم و در این مسیر هستم در کنار شما و این افتخار منه

    اگر توی زندگیم یه تصمیم درستی گرفتم همین موندن در این مسیره

    مارمیت و لاکن الله و رما صبح داشتم این آیه را گوش میدادم و پشت چرخ بودم و گفتم زینب تو الان داری گاز میدی تو نیستی خدای تویه که این نیرو و توانایی را در وجودت قرار داده

    و الان من معمولا بعد از ظهر میرم روی فایلهای دانلود و همین جوری که پشت چرخم کنارم یه دفترچه و یک خودکار هستم و پوس میکنم و می‌نویسم و دوباره فایل را عقب برمی‌گردانم.

    و استاد من دستم خورد و دیدم که پای خدای من توحید عملی 10

    گفتم اینه اینجا لازم بود میخواستم برم از تو گوشیم فایل صوتی شعر پروین اعتصامی را که گفته بودید و من با اون فایل خیلی خیلی دگرگون شدم را بزارم و میخواستم با خدا اون ارتباط قشنگ را دوباره امتحان کنم ولی دیدم این فایل اومد و دیگه اشکهام همین جوری اومدن اونجا رسیدم که گفتید خدا تورا روی شونه هاش می‌زاره و میبردت اون ور رودخونه و ….

    استوپ کردم و گفتم برم کامنت بنویسم

    من باید فروتن باشم هر روز دارم پیشرفت میکنم و این پیشرفت را میخوام ادامه بدم

    میخوام برم تو دل ترسهام و میدونم کسی همیشه و همه جا با منه و کنارمه

    خدایا ممنونم ممنون از این همه عشق و محبت از این راه زیبا من لایقم و تا تورا دارم لیاقتم بیشتر میشود چون تو در کنارمی و من از تو درس میگیرم

    یا وهابم یا رحمانم یا غفورم یا رحیمم

    استاد عشقی بخدا

    خانم شایسته شما هم عشقید

    امیدوارم شما را هر چی زودتر ببینم و ‌….یکی از ارزوهامه

    و میدونم خدا آرزوم را برآورده می‌کنه

    ممنونم خدا یا

    شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    شهلا ابراهیم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2394 روز

    یا احد و یا واحد

    خدایا به من هم بگو تا توحیدی ترین جملات زندگیم را در این کامنت بنویسم ، خدایا کمکم کن تا قشنگ ترین و زیباترین و عاشقانه ترین جملات را بنویسم، من می خوام از یک جلد قرآنی که مهریه من بود و پعد از حدود 22 سال به لطف و یاری خودت در عید نوروز سال 1403 به دستم رسید و من بی نهایت سپاسگزار تو یگانه معبود لاشریکم هستم برای این بزرگترین و باارزش ترین دارایی زندگیم که به من برگرداندی و من به لطف و یاری بی پایان خودت ، این بازگشت را بازگشت خیر و برکت و لطف و رحمت و هدایت و حمایت و فرصت بی نهایت از جانب خودت به نفس به نفس زندگیم می دانم، به تعداد تمام ذرات هستی تراشکر به وسعت همه لطف و کرمت ترا شکر به پهنای رحمتت ترا شکر به بزرگی عظمتت ترا شکر از ازل تا ابد لحظه به لحظه ترا شکر برای این لطف و فضل بی پایان خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 601 روز

    سلام بر پیامبر امروزمان استاد عباس منش و خانم شایسته عزیزم و تک تک مسافرین این سفر بی نظیر

    فکر کنم اولین کامنت سایت هستم

    من روزانه هزاااااار بار اینجام

    این سایت شده مکان ارامش و تقرب ب سمت الله

    الان اومدم از نتایج خودم بگم ک چقددددد تغییر کردم.چقددددددد آروم شدم.اتفاقی ک این ماه افتاد برامون اگه قبل اشنا شدنم با سایت استاد بود اصلا امکان نداشت من اینقد عالی پیش برم و اینقد عالی آرامشم حفظ بشه

    اتفاقی بود ک اولین بار توی عمرم برام افتاد.اولین باری ک بعد چهل سال زندگی آبرومند و سالم و صادقانه ام افتادو کاملا حق خوری بود.کاملا ظلم بود.اما من با این اتفاق متوجه شدم اینقد تغییر کردم

    ما توو یه فروشی ک داشتیم خریدار کاملا غیر منتظره ازمون شکایت کرد و ما رو کیلومترها کشید دادگاه منطقه خودشون و این یک ماه ک من منتظر ابلاغیه دادگاه بودم خدای رحمن و رحیم من شاهده ک ذره ای استرس ب من وارد نشد.و همونجوری ک استاد گفتن بخودم گفتم ببینم با این چالش چجوری میتونم کنار بیام.فقط از همون ابتدا گفتم خدای من استاد عباس منش میگه بخودت بسپارم و دیگه نگران نباشم.منم فقط تو را وکیل و قاضی و حامی و ولی خودم میدونم.وخودت توی دادگاه زبون من باش.وکیل من باش.تا یادم میومد فلان تاریخ باید برم فلان شهر برای رسیدگی شکایت فقط میگفتم حسبی الله نعم الوکیل.خداشاهده همه چی رو دادم دست خودش و در آرامش رفتم دادگاه و تا گفتم جناب قاضی جسارتا ایشون دروغ تحویل محضر شما دادن فورا همون دقیقه اول شاکی گفت بله من دروغ گفتم و رضایت میدم.به همین راحتی همه چی تموم شد.چقد خوبه کار رو ب کاردان سپرد.چقد خوبه در تمام مراحل اینقد قوی توکل کرد ب خودش.و فقط و فقط این آرامش و این توکل رو مدیون اموزش های خوبتون هستم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2480 روز

    الهی به امید تو…

    سلام استاد نازنینم و سلام به تمام اعضای خونواده صمیمی عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم که دوباره این فرصت رو بهم داد تا بتونم یه کامنت دیگه توی این سایت روحانی بنویسم،

    خیلی لذت بردم استاد عزیزم از این فایل دقیقا انگار خدا داره منو راهنمایی می‌کنه به سمت بهبود، داره بهم میگه علیرضا تو این اشکال رو داری تو رابطه با من مثل دوتا دوست صمیمی و اگه این قسمت درست کنی خیلی بازخورد بهتری رو تجربه میکنی،

    من سالهاست که دارم روی این موضع کار میکنم ولی هنوز نتونستم توش ماهر بشم، اوایل سال جاری یه تایمی رو خیلی خوب رفتم جلو و سعی میکردم نشونه هارو ببینم و بهشون عمل کنم خیلی احساس خوبی داشت و انگار همچی روی قلتک بود و چرخ زندگیم روغن کاری شده بود ولی از یه جایی دیگه نکردم اون کارو و روی خدا حساب نکردم و با کله خودم میرفتم جلو، احساس آرامشم کم شده بود و ذهن دیگر موضوعات روز مره شده بود، سعی میکردم تا خودم رو بکشم بیرون از هجوم اون همه نجوا و تا حدودی موفق هم بودم ولی خیلی انرژی میزاشتم و این طبیعی نبود برام، تا اینکه شما این فایل گذاشتید و انگار خدا داشت صحبت می‌کرد و در من جاری میشد،

    الان که شما از این زاویه گفتید دیدم که من چقدر دچار این موضع بودم و فکر میکردم که باید خودم راهکار برای این مسائل پیدا کنم، خودم باید تشخیص بدم که و کجا واکنش نشون بدم و این من هستم که باید بر همه چیز ناظر باشم حواسم به باشه که…

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی… واقعا استاد چقدر این موضع رو میشه اینجا درک که منظور خدا از اون حجاب چیه،

    یا اونجایی که میگه آنها کوران و کران و گنگها هستند،

    وقتی دچار منیت میشم این جوری میشه که فکر کنم خودم ته بچه زرنگام و این منم که دارم همچی رو مدیریت میکنم،

    خدایا گناهانی که باعث غرور و منیت در من میشه رو از من بشور، الهی آمین…

    من از بچگی این ویژگی رو داشتم و این پاشنه آشیل من هست که خودم رو مسئول می‌دونم توی بیشتر موارد حتی جاهایی که به من ربطی نداره،

    یادمه وقتی بچه بودم خیلی علاقه داشتم جوجه رنگی بخرم و اون بزرگش کنم ولی هیچ موقع این اتفاق نیفتاد و هیچ جوجه ای رو بزرگ نتونستم بکنم، یادمه یکی با یکی از دوستام هم زمان جوجه خریدیم و مال اون رشد کرد و بزرگ شد ولی جوجه من رشد نمی‌کرد و همینجور کوچیک مونده بود با اینکه من خیلی بیشتر مراقب جوجه ام بودم به اصلاح غذاهای مفید تری رو بهش میدادم، خونه مناسبی داشت و همجوره اوکی بود، هیچ موقع اون موضوع یادم نمیره الان که بهش فکر میکنم میبینم که چقدر من فکر میکردم که خدام و من دارم اون جوجه رو بزرگ میکنم…

    فرعون درون من حکم فرما بود، در مورد بچه های خودمم همینجوری هستم و فرزندانی ظریف دارم و نسبت به هم سن و سالهاشون جسته کوچیکتری دارن، کودکی خود من هم به همین شکل بود و تا سن 14،15 سالگی جسته کوچکی داشتم و به یک باره به قول معروف استخون ترکوندم،

    چند وقتی هست که در مورد بچه ها دارم روی خودم کار میکنم که بزارم روی پای خودشون بایستن و خودم رو مسئول اونا ندونم اوضاع یکم بهتر شده نسبت به قبل ولی در مورد خودم این طور عمل نکردم و ذهنم از این موضوع که من خودم رو مسئول تمام اتفاقات و شرایط زندگیم می‌دونم داشت استفاده میکرد تا توی این موضع بتونه منو از مسیر درست خارج کنه، واقعا اگر حواسمون به شیطان نباشه میتونه از راهایی که فکرشم نمی‌کنیم وارد بشه و مارو منحرف کنه،

    اول سال دوتا جوجه خونگی گرفتم و به یاد اون روزا و آرزوی دیرینه ام گفتم بزار یبار دیگه امتحان کنم، الان اون جوجه ها تبدیل به مرغایی شدن که دارن روزی یک تخم میکنن و ما تقریبا توی تخم مرغ خودکفا شدیم به لطف خدای مهربان،

    اما در مورد این جوجه ها دیگه مثل بچگیم عمل نکردم، رفتم دان مخصوص خودشون رو براشون گرفتم و گذاشتم روی پای خودشون بایستن و سپردمشون به همون خدایی که ازش درخواستشون کردم، نحوه خرید این جوجه هام هدایتی بود که خداوند خیلی جادویی سر راهم گذاشتشون،

    توی شغلم و موتور سواریم که انجام میدم من خیلی تسلیم خداوندم و در اکثر موارد کارها به بهترین شکل پیش می‌ره، همه چی خیلی جادویی جور میشه و هدایت میشم به بهترین مسیرها ولی وقتی که دچار غرور میشم به چشم خودم میبینم که همچی چپه میشه مخصوصا وقتی که دارم سعی میکنم به کسی چیزیو ثابت کنم و بگم نه شما اشتباه میکنید اینطوری که من میگم یا فکر میکنم درسته…

    امیدوارم خداوند یاریم کنه تا بتونم دچار این عادت نشم و در مقابلش سر تعظیم به فرود بیارم، امیدوارم بتونم درست بشنوم و اطاعت کنم…

    استاد عزیزم بازم ازتون سپاس گذارم بابت تمام این لطفی که به ما دارین، امیدوارم هرکجا که هستین در نهایت آرامش باشید با مریم جان…

    بهترین هارو برای همگی تون از خداوند یکتا آرزو میکنم و عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیز ، ممنو از این همه لطف و مهربونیتون

    ممنون از خداوند که شما رو آفرید ،خدارا هزاران مرتبه شکر

    کجا خدا درها رو واسم باز کرد اگه بخوام راست و دقیق بگم همیشه …

    هرلحظه داره واسم در باز میکنه و میگه بیا اینم راه درست و صحیح .

    ولی دقیقا الان بخوام بگم نشستم جایی که همیشه و الان چندین ساله که ارزوشو دارم توی این مکان کار کنم ،

    نشستم توی بهترین کافی شاپ شهرم و دارم واستون تایپ میکنم ، این چند وقته تمام تلاشمو کردم و تمام وقتمو سعی کردم بذارم روی خودم و روی خودم کار کنم و همش تلاش کردم وقت تلف نکنم ،

    سعی کردم قوی باشم و هرموقع حالم داشت به هم میریخت سریعا یکی از فایل های استاد و صحبت های استاد و توی ذهنم مرور میکردم و تکرار ،

    و این شد نتیجه خدا جانم گفت بیا عزیزم این در واست باز کردم برو ،یاد یگیر برو اتجام بده برو بهترین جا ببینم چیکار میکنی منم اومدم و دارم یاد میگیرم و سعی میکنم فقط مثبت باشم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مهتاب تهمتن گفته:
    مدت عضویت: 2478 روز

    سلام ای جانه جانه جانه جان اینقدر. این فایل برای من تکون دهنده بود که های های گریه کردم ، فکر میکردم خیلی مراقبم فکر میکردم خیلی حواسم هست ، فکر میکردم خیلی شاکرم اما یهو متوجه شدم که شرک خفی داشتم ازش اطلاع نداشتم ، وحشت کردم ازش و چقدر به موقع بود از یه طرف از این شرک خفی ترسیدم از یه طرف چنان منقلب شدم که خدا من رو هر روز به راه صحیح هدایت می‌کنه نمیزاره در

    ناآگاهی بمونم و این قلبم رو تکون داد چقدر حواسش هست چقدر ما مورد مرحمت و لطفش هستیم و بعد یادمون می‌ره خدایا بابت هدایتت سپاسگزارم استاد جان برای وجود پر از نور و برکتت سپاسگزارم و برای همه این آگاهی ها سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    فاطمه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و دوستان همفرکانسیم

    خدای من باورم نمیشه که چقدر به موقع من به شنیدن این فایل هدایت شدم.چقدر این روزها به خودم افتخار می کردم که یه سری کارهای سخت و نشدنی رو که حتی آقایون به راحتی نمیتونن از پسش بر بیان من که مادر خانواده ام و حمایت همسرم رو هم ندارم به تنهایی انجامش دادم.و به قول استاد اعتبارش رو به خودم می دادم. و بدم نمی یومد که جلو این و اون بازگو کنم و تحسین اونارو برای خودم بخرم.من طی دو سال پیش خونه م رو کامل بازسازی کردم.پسر بزرگم رو داماد کردم و همین اخیرا برا پسر دومییم ماشین خریدم و پس انداز نسبتا خوبی هم دارم همه اینا رو که مرور می کردم سرتا پا غرور میشدم و فکر میکردم از توانمندی خودمه خدا روشکر که این تلنگر به موقع به من خورد و متوجه شدم که اگر خدا نمیخواست و کمکم نمی کرد هیچکدوم ازین اتفاقها نمی افتاد.متشکرم خدای مهربانم بابت این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    سلام و عرض عشق به عزیزان

    استاد جان از روزی که این فایل رو گذاشتید من هروز چندبار بهش گوش دادم و فقط لذت بردم و آرامش گرفتم. از همون روز اول اینقدر اتفاقات خوب جدید برام افتاده که اصلا باورم نمیشه. هر اتفاق خوبی که پیش میاد، بازم گوش میدم که یادم نره اینا از طرف خداست ها کار خودت نیست به خودت مغرور نشی!

    استاد اون تمثیلی که از خدا گفتید توی ذهنتون دارید خیییییلی خیلی برای من قدرت و عظمت خدا رو بهتر جا انداخت. خیلی به دلم نشست و هر دفعه با خودم مرورش میکنم که یادت نره خدا از همه چی بزرگتره از همه چی، خدا همه کار رو میتونه انجام بده همه کاری.

    اتفاقاتی برام افتاده که شاید روزی آرزوم بود. خواستم بگم که اتفاقات کوچیکی هستن ولی خیلی خوبن، اما نمیشه بگم کوچیک! اینا قبلا برای من رخ نمی داد. دقیقا مفهوم آسان شدن برای آسانی هارو بهم میرسونه. اتفاقا باید همین هارو بزرگ ببینم و همش بگم دیدی شد زهره دیدی شد! اینطوری تکاملمو دارم طی می کنم. خدایا شکرت. دلم میخواد این فایل توحید عملی 10 هر ثانیه توی گوشم تکرار بشه. مدام جلوی چشمم باشه. تا هیچوقت فراموش نکنم. تا توی ذهنم حک بشه. این صحبت ها فوق العاده است. باید هزار بار دیگه بهش گوش بدم. استاد واقعا ازتون سپاسگزارم و خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم. خداوندا خودت کمکم کن موحد باشم کمکم کن هروز درکم از توحید بالاتر بره. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: