اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از دیروز یهو فکری به ذهنم افتاد که چرا به خواسته ام که زندگی به سبک شخصی دلخواه هست نمیرسم یادم اومد و با خودم گفتم تو 1.5 سال پیش با خودت و خدای خودت لج کردی وقتی دیدی به این خواسته نمیرسی همه فامیل جمع کردی در واقع آدمها رو جمع کردی مطابق میل اونها شروع کردی بحثی وسط کشیدن تا همه پل های پشت سرت خراب کنی و بعدش عین چی پشیمون شدی بعدش گفتی خدایا غلط کردم تو درستش کن
استاد به این فکر افتادم خدایی که حواسش بهم بود و نذاشت چیزی که به ضرر من هست اتفاق بیوفته چرا خواسته قلبی منو رقم نمیزنه و به قلبم افتاد که چطور خدا تو رو یاری کرد
گفتم بیام سایت و دیدم شما امروز جواب سوال منو چه پر شکوه و قدرتمند گذاشتی و حالا با گوش دادن به این فایلتون جوابمو مطمئن شدم درست گرفتم
فاطمه آرام باش همه چیز در زمان خودش اتفاق میوفته و خدا تواناست خدایی که خطای تو رو حل کرد و بهت لبخند زد و طبق میل تو اتفاقات رقم خورد برای مسئله ای این رو هم مثل آب خوردن حل میکنه آرام باش و ببین در زمان و مکان مناسبش اتفاق می افته
سلام به استاد عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
جاهایی که خداوند بخاطر تواضع من به صورت آگاهانه منو از اون وضعیت نجات داده :
توی کمپ بودم توی کشور بسیار زیبای ترکیه با آب هوای مدیترانه ایی و اون سواحل بسیار زیبا با خانه های رنگارنگ و زمانی که منو بردن توی کمپ خب من نه پاسپورت همرام بود نه کسی رو خداوند شاهده حتی یه شماره از استانبول نداشتم و دولت ترکیه به من میگفت که یعنی من میگفتم من ایرانی هستم دیپورت میخام و اونا میگفتن ما از کجا بدونیم تو ایرانی هستی افغانی هستی باید پاسپورتت باشه تا ما بدونیم و دیپورتت کنیم بعد خداوند دستانش رو فرستاد البته که من 20روزی که توی کمپ بودم متواضع و فروتن بودم و یه دوستی هم داشتم همش در مورد رویاهام و آرزوهام و در مورد خدا باهاش صحبت میکردم البته اتاق ما یعنی من با گروه افریقایی ها بودم و چه انسان های فرشته ایی بودن چقدر دل پاک بودن خلاصه خداوند دستانش رو فرستاد برای من یه فردی توی اون سازمان کار میکرد که افغانی بود و ایرانی بلد بود بعد من بهش گفتم 5ماه پیش از مرز زمینی وارد ترکیه شدم بعد ایشان خودش بازم درست در جریان نیستم ولی یه روز منو صدا کردن و من رفتم و همون پنج ماه پیش که من میخاستم مرز زمینی رو رد کنم عکسم توی سیستم اونجا بود و نشان داد که من ایرانی هستم و سریعاً من رو دیپورت کردن البته این پروسه 20روز طول کشید و واقعا من اگاهانه متواضع بودم اون زمان و همون موقع که منو مأمور ترکیه گرفت توی استانبول همون موقع من اینو خدا شاهده اینو گفتم که من میرم ایران و باز دوباره شروع میکنم و گفتم الحمدلله رب العالمین دقیق یادمه و توی کمپ توی اون فضا غریب من به طرز عجیبی حالم خوب بود و با آفریقایی ها میرقصیدیم و بازی میکردیم اسم اونا اویس ابراهیم ابوبکر عبدالله بود و همه میگفتن باید پاسپورتت باشه تا دیپورتت کنن وگرنه نگه میدارن ولی خداوند کارهارو برای من انجام داد چون من آگاهانه حالم رو خوب نگه داشتم و کار به جایی رسیده بود که روز اخر که گفتن بیا تا دیپورتت کنیم من اشک تو چشمام جمع شده بود بخاطر یه دوستی داشتم به نام ابراهیم مال کشور زیبای سنگال بود و یه ارتباط قلبی شدیدی باهم کلا با آفریقایی ها برقرار کرده بودم امیدوارم که یه روز ببینمش ایشان میگفت من میخام برم لوسانجلس و NBA بازی کنم منم میگفتم میخام برم میامی کنسرت بزارم خلاصه همه توی کمپ منو به اسم میامی میشناختن و توی کمپ از همه جا بودن منظورم آسیا و آفریقا هست خب من رو فرستادن به ایران کل وسایلم ماند استانبول هیچ کسی هم نداشتم حتی یه شماره که بگم وسایل من رو ptt کنید پتت همون پست هست توی استانبول میگن پتت و من با یک میلیون پانصد پول بدون مدارک و کلا هیچی سیم کارتم نداشتم فقط لباس تنم بود لب مرز تحویل پلیس ایران دادن اونا هم چندتا سوال پرسیدن و گفتن برو خلاصه ما رسیدم تهران و اون پول شد 700 کلا تا تهران تاکسی دربست کردم بعد خب من که باخانواده در ارتباط نبودم و مدرکی هم نداشتم که بتونم برم سرکار و سیم کارتم نداشتم و نمیتونستم بگیرم سیم کارت الان از اون زمان 6ماه میگذره من احساسم رو اگاهانه خوب نگه داشتم و مدارکم به طور معجزه آسایی خودش امد ایران یعنی من به طرز معجزه آسایی کار پیدا کردم اصلا خود طرف آمد منو برد سرکار بدونی که مدرک ازم بخاد و قبلش به طور معجزه آسایی من سیم کارت گرفتم بدون داشتن مدرک و یه روز یه نفر زنگ زد گفت مدارک استانبول گم کردین گفتم بله گفت مدارک تون آمده شیراز و بعد من اصلا شاخ در آوردم و بعد خود اون بنده خدا اون مدارک رو برای من پست کرد آمد رسید بهم اصلا فکرشو نمیکردم یعنی من واقعا آگاهانه احساسم رو عالی نگه داشتم در صورتی که واقعا شرایط به شدت زیاااااااااااااااد سخت بود ولی الان به لطف الله همه چیز درست شده
توی همین 6ماه که من برگشتم ایران مدارکم آمد گوشی خریدم یه رابطه بی نظیر رو با یه دختر بینظیر رقم زدم الان درآمد دارم سقف بالای سر دارم و لباس دارم کلی و دارم توی مسیر حرکت میکنم فقط توی 6ماه حساب کنید 6ماه پیش من با یه دست لباس و 700تومان پول کف تهران بودم هیچی نبود نه خانواده نه عمو نه عمه اصلا با هیچکس در ارتباط نیستم اصلا شمارشونم ندارم حتی نمیدونن کجا هستم ولی فروتن بودم متواضع بودم قرآن و جناب عباس منش خیلی به من کمک کردن وگرنه …واقعا خداروصد هزار مرتبه شکر الان هم فضایی برام خداوند فراهم کرده که روزانه 4ساعت کار میکنم با درآمد خوب و بقیشو دارم تمرکزی روی خودم کار میکنم و خیلی خوشحالم بابت مسیری که داخلش هستم و خیلی درس گرفتم از مهاجرتم از مسائل که اونجا حل کردم خب من کسی رو اونجا نداشتم و تو یه روز تصمیم گرفتم برم استانبول و نشستم اتوبوس خدا شاهده نه زبان بلد بودم نه پول خاصی همراه داشتم کلی پولی که داشتم واسه 1ماه میشد که اونم چند روز اول تمام شد نه کسی رو اونجا میشناختم ولی تنها رفتم هتل گرفتم رفتم سیم کارت گرفتم رفتم کار پیدا کردم رفتم بعد از چندماه استانبول برام شده بود مثل تهران میرفتم این ور اون ور و لذت میبردم و خداوند بهم پاداش داد ولی چون هدف نداشتم هیچ وقت یادم نمیره یه روز میخاستم بخابم جایی هم که زندگی میکردم چندتا خانم و اغا بودن که گرجی و یکیشون روسی بود قبل از این که بخابم به خدا گفتم خدایا تکلیف من چیه من الان آمدم اینجا اگه قراره برگردم هدایت اگرم قراره برم جلو مثلا اروپا هدایت کنن من اینو گفتم خابیدم فرداش دم متروبوس شرین اولر منو گرفتن و همون لحظه گفتم من میرم ایران و با قدرت بیشتری شروع میکنم و گفتم الحمدلله رب العالمین دقیقا اینارو گفتم و واقعا خداوند همه چیز رو به نفع من تمام کرد و الان دیگه عجله ندارم دیگه گوش خودمو پیجوندم گفتم تا توی ایران موفق نشدی حق نداری پاتو از کشور بیرون بزاری جوری برو اروپا یا آمریکا که بگن طرف پادشاهه مثل پادشاه رفت همه چی داشت توی ایران توی بهشت بود و بعد رفت الان خیلی اصلا این مهاجرت به استانبول خب قبلش من مهاجرت توی ایران زیاد داشتم یعنی تکامل هم طی شده بود اما این مهاجرت به استانبول منو ساخت خیلیم ساخت
و خداروشکر میکنم بابت همه چیز
استاد بی نهایت بار سپاس گذارم
با خدا باشو پادشاهی کن
بی خدا باشو هرچه خواهی کن
عاشقتونم
در پناه خدا شاد باشید بخندید پیروز باشید موفق باشید دردنیا و در آخرت
بازهم سلام به شما دوست همفرکانسی. انشالله که حالتان خوب است .
من با خواندن داستان زندگی شما واقعا به وجد آمدم .
نمیدونم چرا انقدر ادبی صحبت می کنم ! به هرحال میخواستم بدونید وقتی این چیزهای قشنگ رو میبینم انگار که درهای جدیدی بر من و ذهنم باز شده انگار که پیشرفت برام ذره ای بدیهی تر شده انگار واقعی و نزدیک تر شده .
من با خوندن کامنت شما انقدر چهره ام تغیر کرد که یه لحظه رفتم خودم رو تو آینه دیدم ، ببینم چه شکلی شدم !
دیدم لبخندی توعم با تعجب و نا باوری بر چهره ام نشسته و چشمام گرد شده .
من چندین روز بود که از خداوند در ستاره قطبی پول میخواستم
امروز صبح واریزی داشتم خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم بعد دیگه تا همین چند دقیقه پیش همش یه علامت سوال گنده تو سرم بود که کی اینو ریخته از چند نفری هم پرسیدم ولی کار آنها نبود خواستم برنامه همراه بانک نصب کنم تا از گردش حسابم بفهمم اونم هرچی تلاش کردم موفق نشدم
تا چند دقیقه پیش که داشتم کامنت دوستان رو درمورد این جلسه میخوندم و میدیدم هر کدوم از عزیزان در مورد روزهایی حرف زدن که به سعود خوبی در زندگی رسیده بودن ولی چونکه منشع این پیشرفت ها رو الله نمیدونستن و مغرور شده بودن به مرور سقوط کردن .
ی جرقه تو ذهنم زده شد که بابا زهرا انقدر درگیر زیربغل مار نباش تو اینهمه از خدا واریزی خواستی اینهمه تجسم کردی خوب امروز خدا اجابت کرد از طرف خود الله بوده حالا دیگه چ اهمیتی داره به دست کی ریخته شده؟ واقعا چه اهمیتی داره؟ طرف هرکی بوده خودش که فعلا چیزی نگفته اگر هم بگه تو خودت باید بدونی که خدا خدا خدا برات ریخته باید یادت بمونه که اون خدایی که اینجوری قشنگ به دوستت کمک کرده هدایت شده بره ی کشور دیگه بعد باز بیاد اونم با اون وضعیت بامزه که کلی دوست پیدا کرده تو کمپ و دلخوش بوده بعد در عرض 4 ماه خونه و کار و رابطه مناسب کسب کنه اونم طرف خودش بیاد ببرتش سرکار دیگه همه چیز برمیاد . تازه بدون حمایت خانواده . واقعا دیگه میخوای خدا چقدر واضح با تو صحبت کنه !
این رو بدونین که شنیدن داستان شما چقدر ایمان و باور منو قوی میکنه و منتظر نظرات باارزش تون هستم یا حق
اگه من بیام ویژگی های رب العالمین رو بشناسم و خودم رو هماهنگ کنم با اون ویژگی ها از این اتفاقات خیلی زیاد میفته که سوپرایز میشیم امروز توی تمرین ستاره قطبیم نوشتم که دوست دارم کامنت دریافت کنم و خداوند هم اجابت کنندس و واقعا خوشحال شدم ازتون سپاسگزارم واقعا سپاسگذارمممم واقعا سپاس گذارم
همین تمرین ستاره قطبی اگه درست استفادش کنیم فقط ایمان مارو هرروز بیستر و بیشتر میکنه و نتیجش ثروت سلامتی عشق و آرامش هست
خب حالا من آمدم با در نظر گرفتن حرف های استاد عزیزم و خاندن قرآن و تفکر و تعقل به این موضوع رسیدم که من باید با خداوند هماهنگ بشم حالا خداوند طبق قرآن کتابی که معجزه ایی آشکار هست با نیکوکاران و کسانی هست که اعمال شایسته انجام میدن همواره کسانی که کنترل ذهن دارن و پرهیزکاری میکنند از هر معصیتی پس من اگر طبق قرآن و طبق آیین ابراهیم که اسلام بود به معنی تسلیم بودن حرکت کنم این رقم سوپرایز ها هی بزرگ و بزرگتر میشه الان مثلا فرصت ها به قول استاد 10میلیونی هست میرسه به 1میلیاردی میرسه به 1میلیون دلاری واسه کسانی که همواره با این انرژی خودشون رو هماهنگ میکنن
نتیجه توی عمل هست
امیدوارم که شاد و سلامت باشی
امیدوارم تسلیم باشی و از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ :ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.
اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.
مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: (خداوندى که) صاحب روز جزا است.
اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!
صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانی که به آنها نعمت دادی
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان!
سلام به استاد توحیدی م و مریم جان
وسلام به دوستان عزیزم
خدارو هزاران بار شکر میکنم که بهم جانی دوباره، نفسی دوباره و تولدی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با عشق و با حس و حال عالی و الهی م و با شوق و ذوق این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربانم ای تنها بخشنده و وهاب من
ای تنها عشق ابدی من
ای تنها قلب و وجود و هستی من
ای تنها یار و همدم و مونس من
ای تنها حلال مسائل من
ای تنها اجابت کننده ی من
چگونه شکرت رو به جا بیارم که جواب گوی این همه عشق و محبت و مهربونی ت باشه
چقدر بگم خدایا شکرت که سیر بشم از این ذکر الهی
خدای مهربونم هر چقدر بگم تنها خودت برام کافی ترینی به بزرگیت قسم کمه
خدایا زندگیم بدون وجود تو مثل یه کشتی بدون ناخداست
من با وجود تو توی زندگیم به ساحل میتونم سالم برسم
استاد عزیزم امروز با این فایل الهی حال و هوامون رو بینظیرترین کردی
امروز با این فایل فقط اشک ریختم
استاد من نیاز داشتم به این فایل
نیاز داشتم به این آگاهی هایی که بهم بگه الهه خدا تنها برات کافیه
بهم یاداوری کنه الهه یادته یه شب پول نداشتی نون بخری و رفتی پیاده روی و دوست داشتی پیاده روی کنی و با خدا حرف بزنی و بهش بگی خدا من تنها از تو میخام بهم بدی من دستم رو جلوی بنده هات دراز نمیکنم و هنوز یادمه استاد که سرمو بردم بالا و نگاه به اسمون کردم و گفتم خدایا من از خودت میخام و من به قدرت خدا ایمان داشتم که بهم میده همین طور داشتم با خدا حرف میزدم
توی مسیر خونه میخاستم برگردم خونه دیدم پیام واریزی اومد رو گوشیم الله الله، استاد به خدا دوست داشتم سر به سجده ش بزارم و زار زار گریه کنم و بگم خدایا من عاشقتم تو هستی که برام همه چیز میشی تو هستی که برام همه کس شدی ومیشی
و همون لحظه جز اینکه بگم خدایا شکرت چیزی نداشتم بگم
استاد عزیزم با این صحبت های الهی و توحیدی تون منو یاد روزهایی انداختی که از خدا خواسته بودم خدایا خودت مهاجرت رو برام راحت و آسون کن و بهش ایمان داشتم که خودش تمام کارها رو برام انجام میده و دقیقا بعد از چند وقت خودش نه تنها مهاجرتم رو به آسونی برام انجام داد بلکه برام خونه ی بهشتی شد و همسایه هایی که هر وقت کاری داشته باشم برام انجام میدن
مهاجرتی که توی طی یه هفته برام شغل مورد علاقه م رو برام فراهم کرد
و بعد از اون منو عزیز کرد و ازش خواستم که توی شغلم پیشرفت کنم و بعد از چند وقت سرپرست عکاسی شدم و بعد از اون دوباره یه سمت دیگه ای توی مجموعه بهم پیشنهاد شد که حاضر بودن چندین برابر از این حقوقی که دارم میگیرم بهم بدن ولی صندوق دارشون بشم ولی من چون دوست نداشتم پیشنهادشون رو رد کردم و بارها باهام تماس گرفته شد
استاد عزیزم این فایل الهی منو یاد روزهایی از زندگیم انداخت که هنوز با شما وسایت این خونه ی بهشتی مون آشنا نشده بودم و یادمه برای کارهای بانکی م روی رئیس بانک حساب باز میکردم که کارمو انجام میده و به خدا توکل نداشتم و قدرت رو به ادم ها میدادم و میدیدم که چطوری کارم هر روز داره عقب میندازه و هیچ وقت درست نمیشد
استاد عزیزم این فایل الهی روحمو جلا داد
با اشک های الهی م چشمامو پر از نور کرد
وجودمو پر از عشق خدا کرد
استاد یادمه قبلا که من دنبال کار بودم ،داداش م همیشه بهم قول میداد که الهه مدرکت بهم بده من سپردم به نماینده مجلس شک نکن اون کارت رو درست میکنه همه روی حرف اقای فلانی حساب باز میکنن اصلا نگران نباش منم شاد وخوشحال که اقای فلانی خودش همه کارهام رو اوکی میکنه و استاد یادمه نزدیک ده تا اداره مدارک م میرفت و هیچ کدوم کارم نمیشد ؛امان از این شرکی که توی وجودم بود و من خبر نداشتم ومن قبلا با خدا رابطه ی خوبی نداشتم
چون هیچ کسی خدا رو برام هیچ وقت برام درست معرفی نکرده بود و بعدها که با شما آشنا شدم و فایل های الهی رو گوش دادم گفتم خدایا من کجا بودم که شما روپیدا نمیکردم کجا بودم چرا اینقدر دیر تو رو پیدا کردم ومن قدرت رو از خدا میگرفتم و به ادم ها میدادم ومیدیم که چطوری از جهان کتک میخورم
استاد عزیزم شما منو با خدایی آشنا کردی که تمام وجودم
خدایی که رحمان و رحیمه
خدایی که هر وقت با تمام وجودم صداش زدم و بهش ایمان داشتم منو مستجاب کرد
خدایی که هر لحظه داره باهام حرف میزنه و بهم میگه الان این کار رو انجام بده
الان این حرف رو بزن
الان این عشق رو بورز
عاشقتم استاد که به قلبت گوش دادی و این فایل رو در بهترین زمان ضبط کردی وبا عشق برامون گذاشتی
استاد به خدا تا صبح میتونم از خدا بنویسم
بنویسم از خدایی که خیلی جاها ناامید از همه جا شده بودم ولی خودش کارم رو انجام داد
خدایی که میخاستم از مسیر درست خارج بشم ولی با یک تلنگر منو به مسیر درست برگردوند
استاد عاشقتم که کلامت کلام خداست
قلبت پر از عشق خودشه
الان که دارم مینویسم و این فایل الهی رو گوش دادم حس و حالم زیباترین و الهی ترین و بینظیرترین حس و حال دنیاست.
با تمام وجودم از شما استاد عزیزم و مریم جانم سپاسگزارم به خاطر این فایل الهی که زندگی مون رو زیباتر و بهشتی تر کردین
عاشقتونم
خدایا شکرت ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
برای اولین بار شاید این رو حس کردم که این فایل واقعاااا برای حال امروزم بود و بهش نیاز داشتم.
امروز به خاطر یه ورودی نامناسب چند ثانیه ای یهو شیطانه ذهنم تغذیه شد و شروع کرد به سرزنش من و من شروع کردم پا پی خدا شدن و انرژی خوبم هی ضعیف شد .
تصمیم گرفتم بزنم بیرون از خونه و برم زیر نم نم بارون و حرف بزنم با خودم از خدا هدایت بخوام شاید اولین بار بود که بعد مدتها یهو ازش گله کرددددم که خالق چرا نشانه بهم نمی دی ؟ گفتی اقدام کن تا الان هر چی گفتی را انجامش دادم
الان قدم بعدی چیههههه ؟ چرااااا نمی گی؟؟؟؟؟ و ذهنم می گفت اون داره میگه تو انقدر درونت حتما ناخالصیه دریافت نمی کنی و من از کوره در رفتم و بهش ناشکری کردم.
بعد خودم پشیمون شدم و سریع قلم برداشتم و شروع کردم به نوشتن که مینای نازم به یاد بیار اینجااا و اینجا و اینجا هاااا
و …… بی نهایت جا کی کارات را کرده تا الان ؟ تو بودی یا اوووو ؟
و هی نوشتم و خودم را آروم کردم و زدم بیرون تقریبااااا آروم شده بودم ولی اون انرژی اول روزم برنگشته بود و بعد از چندین ساعت که برگشتم خونه دلم خواست یه سر به سایت بزنم و یه فایل تصویری ببینم به جای گوش دادن به وویس ها.
گفتم خالق: انرژیم را تو برگردون دوباره سرحال بشم بهم یه چیزی هدایت کن که آروم بشم و درسی و حرفی باشه که باید بشنوم برای این درگیری ذهنی امروزم .
اول می خواستم برم نشانه امروز را بزنم. البته خیلی کم ازش استفاده می کنم. بیشتر هدایتی فایلایی که دارم را رندوم می زنم ولی وقتی تصویری دلم بخواد میرم سمت نشانه امروز من.
دیدم استاد یه فایل جدید گذاشته و قبل اینکه اسم فایل بیاد اولش حدس زدم قسمت چهارم ذهن قدرتمند و به خودم گفتم این را بعدا گوش میدم .
الان اصلاااا نمی خوام وارد این بحث بشم دلم یه نشونه می خواد و دیدم نوشته توحید عملی و فکر کردم برای یکی از دوره های استاده ولی گفتم دوره ای استاد نداده بیرون که.
در هر حال وارد شدم و شنیدم و با جاااانم شنیدم با تمااام وجووودم با چشم دل شنیدم و گفتم خالقم یا رب ام مهربونم :
من و ببخش و توبه . داری بهم میگی ناشکری کردم و عجله دارم و فرمون را دادم دست شیطون درونم؟
دوباره با دلبر جانم صحبت کردم و جانه تازه گرفتم .
و سیو کردم توی گوشیم و این فایل لازمه که جز فایلای همیشگی باشه و من بارها باید گوشش بدم.
استاد چه قدر خوبه که کسی هست به زبان فارسی با نعمت اینترنت و دسترسی راحت که میشه دستی از او و کلامش را و حرفاش را از طریق شما به من میگه.
خوشحالم که هدایتم کرد توی این مسیر.
برای اولین بار وقتی توی 12 قدم از شما جریان شفاعت را شنیدم و دیدگاهتون را بر اساس قرآن و آیات خود خدا گفتید که بابا خودش توی قرآن گفته همه انسان ها به یک اندازه به خدا نزدیکن و هیچ کسی نمی تون شفاعت کسی دیگه رو بکنه .
حتی حضرت علی هم به حضرت محمد نمی گفت که تو پیش خدا بگو از من و….
انقددددر در روح و جان من نشست این حرف و هماهنگ بود و پذیرفتمش . و یادم اومد من از بچگی با اووون همه حجمه های درس های پوچ مذهبی توی مدرسه ولی من از کودکی هیچ وقت نتونستم با امام ها و حرفایی که راجبشون می زدن و امامزاده و نذری و حاجت و محرم و گریه و عزاداریای ایران ارتباط بگیرم و روحم قبولش نمی کرد .
یه خاطره یادمه:
من برای اولین بار توی سن 18 سالگی سال اول دانشگاه در ترم اول یه اردو مشهد گذاشتن و قرعه کشی بود از بین ثبت نامیا . ما یه گروه 12 نفره دوست بودیم و دوست داشتیم یه فان داشته باشیم اون دوران و ثبت نام کردیم و اصرار به مسیول اونجا که ما 12 نفر باید با هم اسممون در بیاد و این طور نباشه که فقط چند تا مون باشیم بقیه نه. خلاصه همه ما اسممون در اومده بود که بعدا فهمیدیم سال بالاتریا پارتی بازی کرده بودن و ما 12 نفر را در اورده بودن.
برااای اولین بار من می رفتم مشهد . فکر نمی کنم توی ایران کسی باشه که تا اون سن وسال 1 بار نرفته باشه مشهد که با نگاه حاجت گرفتن از امام رضا خودش را آویزون کرده باشه به میله های زری.
جالبش اینجاست وقتی رسیدیم هتل و بچه ها فهمیدن من اولین باره اومد مشهد بهم گفتن امام رضا تو رو طلبیده وااای خوش به حالت .
میگن اولین آدماااا حاجتشون سریع براورده میشه . رفتی تو زری خودتو به زور برسون صف جلوووو برای ما هم دعا کن .
من همون روز و ساعت اول که رسیدیم بلافاصله پریود شدم ………
تمام حاجات رفت رو هواااااا …..
ولی من شاااد بودم آخ جوووون لازم نیست وسط یه جمعیت له بشم که یه میله آهنی را که هزاران نفر دست زدن و ماچ کردن برم دست بزنم و التماس یه قبر را بکنم که تو را خدا حاجتم را بده اونم تظاهری.
اصلاااااا با من این جریانات هماهنگ نبوووود و الان می فهمم که چرا روووح من این افکار و رفتار شرک آلود را نمی پذیرفت .
قدرت خدا کجاااااا و انسان کجا .
اصل قدرت و مالک جهان را رهاااا کنی و (بت پرستی مدرن من بهش میگم) شرک کنی که من گناهکارم و یه انسانی که در زمان خودش داستانی داشته هر کاری کرده ازش درسش و بگیر و رد شو چرا توی آدمه باید گیر کرد و ازش بت ساخت .
انسان بعد مرگ پودر میشه و تماااام و روحشم بر میگرده تو وجود خالق چون از اونه .
دیگه یه نماد سنگ قبر با کلی آهن و دیزاین و ……. قراره چه قدرتی داشته باشه؟
به قول قرآن که میگه : حضرت ابراهیم میره میگه این بت هایی که شما خودتون با دستاتون ساختید آیا می تونند خودشون را از بلا و اتفاق نجات بدن که حالا شما را نجات بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این داستان بت پرستی مال زمان ابراهیم و موسی و عیسی و …. فقط نبوده وادامه داره به شکل معبد و کلیسا و منبر و امامزاده هااااا و……
ولی اون اردو به گروه ما خیلی خوش گذشت و یه خاطره شیرین شد از شهر مشهد توی ذهن من .
خدا رو شکر که من را از تاریکی نجات دادی خالق جان و داری اصل را از بی نهایت طریق نشونم میدی که من هم در مدتی که هستم و فرصت و اجازه زیستن بهم میدی اثرگذار در مسیر مستقیم اون رسالت را انجام بدم و مدام در مسیر رشد و پیشرفت باشم و دستی از طرف تو باشم برای رشد
خودم و کشف قدرت درونم و رشد جهان.
راستی استاد امروز رفتم نمایندگی تسلا و سایبر تراک جدید را گذاشته بودن به نمایش . عجب اعجوبه ای ساختن و چه خلاقیتی.
دقیقا یاد فیلمای جنگ ستارگان افتادم و گفتم خالق این ابهت همش از توست . یه انسان ازت سوال کرده درخواست کرده و باور کرده و تو تمااااام هر آنچه نیاز بوده در مسیرش قرار دادی و امروزم شد روز دیدن الگو ها برام . که ببین ایلان ماسک یه انسانه مثل من .
و با شجاعت باور کرده که نشدنی وجود نداره و حالا آیا اونم انقدر که تو خدا را و قدرتش را تا این سطحی که الان هستی و این حجم از آگاهی
می دونه؟ فقط خدا از درون آدما خبر داره و من باید حواسم به دسته بازی فقط خودم باشه و الگو را نشون ذهنم بدم و خاموشش کنم و تمام .
پس من هم می تونم به اون هدفی که الان در اولویت مسیرم قرارش دادم و تمرکزم لیزی روشه و دارم با شوق براش هر کاری که می تونم انجام میدم و اقدام میکنم . پس به راحتی میرسم فقط باید مینای نازم اجازه بدی به خالق و دستش را باز بزاری و هی هولش نکنی .
نظم اووووو بی نهایت دقیقه و خودش گفته : جمییییییع امور رو فقط به خالقت بسپار و توکل کن و رها شو و لذت ببر .
پس کار من اینه که با امید و ایمان و توکل و حال خوب پایدار ادامه بدم او در بهترین زمان می چینه و تو را شگفت زده میکنه.
پس ادامه بده که هر ناممکنی فقط با اوووووو ممکن میشه .
بعدم هدایت شدم به این فایل بی نظیر.
سپاس استاد دانا و دلنشینم
دوستون دارم و خوشحالم که هستید و امیدوارم همیشه شاد و سرحال و پر انرژی ادامه بدید .
اول از همه خدا رو هزاران مرتبه شکر که لایق شنیدن این فایل هستم …
و بعد استاد عزیزم خدا خیرتون بده که این آگاهی ها رو با دل پاک در اختیار ما قرار میدید و دستی از دستان خدا هستید.
اول نمیخواستم هیچ کامنتی بزارم راستش فقط میخواستم گوش بدم و تو خودم برم اما دیدم نمیشه دلم از بس تنگ شد و از بس اشک ریختم گفتم بنویسم تا برام ثبت بشه …
راستش استاد من پارسال بعد از کلی راز و نیاز و دعا و درخواست از خدا یه اتفاق عالی برام افتاد انگار رو ابرا بودم انقدر خوشحال و راضی بودم که حد نداره … اوایل کلی سپاسگذار خدا بودم اما بعدش کم کم انگار از یادم رفت که خدا برام کرده ، همین که احساس غرور و خود بینی بهم دست داد ورق برگشت … همه چیز ازم گرفته شد … طرد شدم ، تحقیر شدم و به بدترین شکل ممکن شکست خوردم …
نمیخوام زیاد قضیه رو باز کنم اما خب این درس و تجربه لازمم بود به جز شرکی که ورزیده بودم ، ترسید بودم چون ایمان نداشتم ، احساس لیاقت نداشتم و از همه مهمتر به همه چیز و همه کس وصل بودم به جز خدا … و خدام از همه چیز و همه کس نا امیدم کرد تا بفهمم اگه شرک بورزم و قدرت رو تماما به خدا ندم همه چیز ازم گرفته میشه و این اتفاقم برام افتاد .
راستش پذیرش این اتفاق خیلی برام سخت بود ، آدم راحت میتونه بگه تسلیم درگاه خدام اما وقتی موقعیتش پیش میاد و تو زندگی مجبور میشی بشینی و تسلیم خدا باشی میبینی همچین کار راحتیم نیست و ایمان و باور قوی میخواد .
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی و خانواده بزرگ عباس منش
از روزی که این فایل توحید عملی 10 روی سایت قرار گرفت من بارها و بارها فایل رو گوش دادم. روز اول 3 بار پشت سر هم گوش کردم نه برای اینکه خیلی فایل خفنی بود برای این که گیج بودم
واقعیتش هم مات و مبهوت مونده بودم هم یجورایی داشتم با خدا به مشکل میخوردم. تا این که آگاهی ای بهم رسید که میخوام با شما به اشتراک بذارم و متوجه خواهید شد که جنس این آگاهی چقدر ناب هست
همش با خودم میگفت بابا ما داشتیم زندگی مونو میکردم این چه فایلی بود استاد گذاشت روی سایت. من الان گیجم من هزار تا سوال برام پیش اومد.
قبلا شنیده بودم که ” هر خیری بهتون میرسه از جانب خداست و شری بهتون میرسه از جانب خودتونه ” ولی هیچوقت توش تفکر نکرده بودم . در واقع جرات نداشتم بشینم بهش فکر کنم و میترسیدم وارد مدار بدی بشم چون ذهن من خیلی خیلی چموشه و اگر بخوام روی بعضی چیزها زوم بشم ، دیگه به این راحتی ها نمیتونم ساکتش کنم.
ولی انگار با شنیدن این فایل و جمله ی ” تو که تیر ننداختی ، خدا تیر انداخت ” دیگه راه فراری نموند و عصبی هم شدم ، و چیزی رو که باید مدت ها قبل روش وقت میذاشتم و تفکر میکردم یجورایی با این فایل بهم تحمیل شد. چند روز اول خیلی شاکی بودم از حرفی که خدا گفته ( چون دلیل و منطق پشتش رو نمیدونستم) و بشدت گفتگو های ذهنی ناخوشایند داشتم.
با دوستم که عضو خانواده عباس منش هست خیلی صحبت کردم ولی ایشون انگار سوالی نداشت و بی چون و چرا قبول کرده بود اما من واقعا اذیت بودم که من این همه دارم روی خودم کار میکنم که عزت نفسم بره بالا، دوره میخرم ،اقدام عملی انجام میدم ، چقدر تمرین میکنم که از خودم نسخه ی بهتری بسازم بعد الان با این چیزی که خدا گفته ” همه چیز پر ” پس الان نقش من این وسط چیه؟
میومدم کامنت های این فایل رو میخوندم میدیدم همه به به و چه چه کردن همه شاد و خوشحالن از این همه آگاهی ، ولی من مونده بودم با یه عالمه سوال.
آخرش تسلیم شدم گفتم خدایا من درکم نمیرسه به این سخنانت ، خودت برام بازش کن. یعنی چی همه ی اتفاقات خوب توسط تو رقم میخوره ولی همه ی اتفاقات بد رو من رقم میزنم؟ هر دوی این اعمال رو من دارم انجام میدم دیگه! چرا خوبش برای توعه ولی بدش برای من؟ چرا زور میگی !
اینا گفتگوهایی بود که من داشتم
پله پله آگاهی ها برام میومد. که براتون مینویسم
پله اول : تو در باره ی روزه هم همیشه درگیر بود ولی آخر به این نتیجه رسیدی که من محتاج روزه گرفتن شما نیستم ،اونجا متوجه شدی که هرچیزی که من بهتون گفتم به نفع خودتون بوده ،من که احتیاجی به شما ندارم ، چه برسه به این که بخوام برای من کاری انجام بدید ، برو قشنگ بشین فکر کن ولی دیدت این باشه که هرچیزی که گفتم به نفع خودته وگرنه من به چیزی نیاز ندارم
بعد از این آگاهی ذهنم یه مقدار آروم شد ولی هنوز درگیر این بودم که باشه ولی بحث عزت نفس کجا میره؟
یکی دو روز هم به این موضوع فکر میکردم و آگاهی بعدی اومد
دیروز رفتم وضو گرفتم که بیام بشینم با خدا صحبت کنم ، همیشه با جمله ی خداوندا من فقط بنده تو هستم و از تو کمک میخوام شروع میکردم.
اومدم شروع کنم که انگار وارد یه فضا و یک بُعد دیگه ای شدم که توصیفش راحت نیست. روی خلا معلق بودم و انگار یه فیلمی داشت برام پخش میشد و پشت سر من هم یک نفر داشت صحبت میکرد.
پله دوم:
اون صدا به من گفت دقت کن تا جواب سوالت رو بگیری.
یه فردی بود که یه خواسته ای داشت ، رفت نشست روی یک صندلی چشم هاشو بست و شروع کرد به تصویر سازی
از لحظه ای که چشم هاشو بست انگار یچیزی مثل روح از بدنش بیرون اومد و رفت به اون مکان و زمانی که خواسته ی اون فرد محقق شده. و انگار اینجوری بود که اون روح رفت به آینده و تمام کار های لازم رو انجام داد و مسیر رسیدن به خواسته ی اون فرد رو هموار کرد تا اون فرد به خواسته ش برسه.
فیلم تموم شد و اون صدا گفت : ” حالا فهمیدی چیشد ؟؟؟ ” بدون این که جوابی بدم ادامه داد : تو هرگز با جسمت به موفقیتی نخواهی رسید مگر این که روحت از قبل اون موفقیت رو برات رقم بزنه . وقتی تصویر سازی میکنی در واقع روحت رو میفرستی در آینده تا اون خواسته ای که داری رو برات آنلاک بکنه. روح منه که قدرت خلق به تو داده ، تو هر دفعه ای که خواستی یه اقدامی انجام بدی و تصویر موفقیتش رو گرفتی ، اون کارو به درستی انجام دادی ولی هر وقت که سرکش شدی و گفتی که خودم بلدم میرم درستش میکنم گند زدی به اون کار ! حالا فهمیدی چرا هر خیری میرسه از سمته منه و هر شری میرسه بخاطر خودته ؟
من لال و شمسار بودم و حرفی برای گفتن نداشتم
ادامه داد: هر بار که تصویرسازی میکنی ، سعی کن حواس پنجگانه خودت رو با تصویرسازیت درگیر کنی ، مثلا اگر داخل یک بنز نشستی ، فرمون اون بنز رو خوب و واضح ببین ،توو دستت لمسش کن ، صدای محیط رو بشنو ، از خوشحالی اون لحظه ت صحبت کن و بوی داخل ماشین و بوی نو بودن ماشین رو حس کن . هرچقدر که بتونی احساست رو درگیر تصویرسازیت بکنی یعنی ارتباط تو با روح داره قوی تر میشه و هرچقدر که ارتباطت با روح قوی بشه سریعتر به خواسته ت میرسی.همه ی شما انسان ها با همین کار به موفقیت رسیدید و اول تصویر موفقیت رو ساختید ، بعضی هاتون آگاهانه و بعضی هاتون هم نا آگاهانه. من قوانینی گذاشتم که وقتی در مجاورتش باشی فعال میشه، خواه آگاهانه در مجاورت قانون باشی خواه نا آگاهانه . مثل کابل برقی که اگر خودآگاه بهش دست بزنی میگیره و اگر سهوی هم دستت بخوره باز هم برق میگیره.
حالا برو و دیگه از من شاکی نباش. هرچیزی که من گفتم انجام بدید برای این بوده که مسیر براتون راحت تر بشه. من بی نیازم ولی این موضوع رو فراموش کرده بودی
وقتی چشم هامو باز کردم متوجه شدم که گریه کردم ( ناخودآگاه ). خیلی خوشحال بودم که جواب سوالم رو گرفتم و فهمیدم که وقتی یک نیروی بلند مرتبه برات کاری انجام بده ، عزت نفست خیلی بالاتر میره تا این که خودت اون کارو انجام بدی و حس مهم بودن به آدم دست میده و چقدر ارزشمند میشی وقتی متوجه بشی انقدر با لیاقت هستی که خداوند برات کارها رو انجام میده فقط به این خاطر که بهش ایمان داشتی و به چیزی که هنوز وجود نداره فکر میکنی و میدونی که قدرتش رو داره که برات رقم بزنه.
خواستم این مساله رو با شما هم به اشتراک بذارم چون حس کردم ممکنه دوستانی باشند که مثل من گیج و مبهوت باشن و با خوندن این کامنت ذهن شون ساکت بشه و وظیفه ی خودم دونستم که این آگاهی ناب رو که مال منم نبوده و خداوند بهم داد رو باهاتون به اشتراک بذارم و به هم کمک کنیم که مسیر آسان تر و سوت زنان و لذت بخش تر باشه.
از استاد عزیز هم بی نهایت ممنونم که با فایلی که روی سایت قرار دادن باعث شدن ارتباطم با خدا قوی تر بشه و درک کنم و بهم یادآوری بشه که واقعا خدا بی نیازه و من با این فایل از شک به جواب و ایمان رسیدم.
دیشب کامنت شمارو خوندم و اون قدر این کامنت فوقالعاده بود که حسم گفت برو بخواب فردا دوباره بخونش و حتما پاسخ بده به این کامنت
واقعا لذت بردم خیلی تحسینتون میکنم
ازتون سپاسگذارم بابت به اشتراک گذاشتن همچین آگاهی هایی با ما
یه مدته دارم روی تجسم خواسته و تصویر سازی تمرکز میکنم و این خواسته رو داشتم که دوست دارم از این بهتر تجسم کنم درواقع اینجوری بگم که دوست داشتم قوه تجسم سازیم بهتر عمل کنه
زمانی که ما راه درست رو میریم و توکل میکنیم به خداوند، خدا بهمون پاسخ میده و به منم پاسخ داد و از چند طریق تونستم قوه تجسم سازیم رو بهتر کنم فقط در حد چند پله بهتر شدم اما میدونم که اگه همین روند پیش بره هی بهتر و بهتر میشه جوریکه دیگه ماهر میشم
اولین هدایتم این بود که یادم افتاد به حرف های یکی ازدوستانم که ایشون هم عضو سایت هستن و تقریبامشابه حرف های شما رو زدن
ایشون تقریبا یک سال پیش به من همچین چیزی گفته بود که مثلا رزا فقط نگو من این ماشینو میخوام برو و درباره ی ویژگی های ماشین موردعلاقت تحقیق کن
اون موقع خیلی توی فرکانس همچین حرفایی نبودم و عمل نکردم
دومین هدایتم دو روز پیش بود که هدایت شدم به جایی که دوست دارم کارکنم . پیش خودم یه تصویر کلی داشتم اما زمانی که هدایت شدم به مکان موردنظرم زاویه ی دید من بهترازقبل شد و الان میتونم تجسم بهتری داشته باشم
و سومین هدایت هم کامنت شما بود که خیلی خیلی زیبا این مسئله رو توضیح داده بودین
چه قدر زیبا هدایتتون رو توضیح دادید واون مثالی که درباره ی ماشین زدین
خیلی ازتون سپاسگذارم بابت این کامنت زیباااااا
من کامنت شمارو جزو موردعلاقه هام قرار میدم که بارها وبارها بخونمش
مگه میشه از این کامنت گذشت این صحبتهایی هست که خدواند از طریق شما دوست عزیزم به من گفته و بابتش سپاسگذار خداوند مهربان هستم
سلام به همه دوستان عزیز خانواده عباسمنش وسلام به اقای عابدی واقعا با این متنی که گذاشتید جواب سوالهام یکی یکی پاسخ داده شد چون اینها سوال من هم بودم جوابتون خیلی خیلی عالی وبه جا بودن و از خداوند بزرگ سپاسگذارم به خاطر این که هر ساعت هر لحظه داره مارو هدایت میکنه سپاس گذارم از شما به خاطر کامنت زیباتون عالی بود
دقیقا همینه من ی کامنتی از ی دوست عزیز خونده بودم که (نجوا ها و بالا پایین شدن ها جزعی از خداوندن)از اون روز وقتی دور میشم ففط سعی میکنم کنترل ذهن داشته باشم ک کنترل احساساتم رو داشته باشم
و دقیقا وقتی برمیگردم به مسیر مثل فنر پرت میشم به صد پله بالاتر
دقیقا مثل الان
خیلی ممنونم که بازم یاداوری کردی بمن ک به خودم سخت نگیرم
این زندگی یک مسیر بی پایانه
بالا و پایین ها هستن ک مارو به مدارهای بالاتر برسونن
خیلی دوستت دارم مامان سمانه
خدا یار و نگهدار شما و نینی نازتون و همسر عزیزتون
بعد از گوش دادن به این فایل هدایت شدم برای خرید فصل 5 کتاب رویاهاتون، و تا الان داشتم میخوندمش...
چقدر عااالی بود و چه آگاهی های داشت، حسابی ذهنم رو درگیر کرده و خواب از چشمام رفته...
یه خاطره یادم اومد که گفتم شاید مرتبط باشه با این موضوع…
من اوایل سال 1400 ماه های اول بارداری م بود که به خاطر ویار و ضعفم، مامانم واسم غذا می پخت و من هر روز می رفتم خونه مامانم و شب موقع برگشت غذای فردامو با خودم می آوردم… تا دو سه ماه اول همین برنامه بود.
یه روز همسر سابقم بهم گفت که تو حالت بهتر شده، خودت میتونی کارهاتو بکنی، میتونی غذا بپزی!!
من که یکم بهم برخورده بود، گفتم مامان دارم برام غذا میذاره، تو چه مشکلی داری!!
الآن احساس میکنم که این جمله رو با غرور گفتم، چون حدود یک ماه بعدش مامان من بدون دلیل خاصی شب خوابید و صبح بیدار نشد!!
البته چقدر میتونه این فکر یا جمله من با این اتفاق مرتبط باشه رو هنوز هم نمیدونم ولی این خاطره به ذهنم اومد…
اون موقع مثل الان با قوانین آشنا نبودم و خدا رو مثل الآن نمیشناختم… البته که الآنم خیلی نمیتونم ادعایی کنم!!
به هر حال بی نهایت به خاطر تمام آگاهی هایی که سخاوتمندانه منتشر می کنید، سپاسگزارم ازتون
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
الهی شکرت که توفیق این به من داده شد که بیام درباره ی این فایل کامنت بنویسم و خدایا همه چیز تحت فرمان توست و من تسلیم فرمان تو . من هیچ ندانم و تو به من بگو
استاد عزیزم من اول میخوام در مورد اینکه من چطوری با شما و این سایت آشنا شدم بگم . فکر کنم حدود 3 سال و نیم پیش بود یک سوالی تمام ذهنم رو مشغول خودش کرده بود و اون هم در مورد موضوع حجاب بود . اون موقع ها من علاقه شدیدی به کتاب چهار اثر اسکاویل شین داشتم و فکر کنم من این کتاب رو 6یا 7 بار خونده بودم و عبارت های تاکیدی این کتاب رو نوشته بودم و بارها بارها با خودم تکرار میکردم و چقدر احساسم خوب میشد با گفتن این جملات . بعد این سوال برای من پیش اومد خوب این خانم مسیحی بوده و مسلمان نبوده و اون جوری که اعمالی که مذهب ما بهمون گفته قطعا ایشون انجام نداده اما من کتابش رو میخونم به احساس خوب میرسم . و واقعا از خدا خواستم و همین رو گفتم خدایا من نمیدونم تو به من بگو ، تو بگو حقیقت رو ، من میخوام حقیقت رو متوجه بشوم . استاد به دو روز نکشید فایل حجاب در قرآن در یک کانال تلگرامی که یکی بود و فقط فایل های رایگان شما رو گذاشته بود به دستم رسید و بعد خیلی سریع متوجه شدم که این کانال شما نیست و وارد کانال تلگرامی شما شدم و از اونجا وارد سایت شدم و عضو سایت شدم و هر 6 تا فایل حجاب در قرآن را دیدم . و خداوند این گونه من رو با سایت شما آشنا کرد ، الهی شکرت ولی خوب هنوز اون موقع تو مدار دریافت آگاهی های شما نبودم چون من دوره های یک خانم روانشناس که فوق العاده خانم خوب و باسوادی بودند رو گوش میدادم و آموزش های ایشون طبق نظریه یونگ بود که در رابطه با عزت نفس من خیلی روی خودم کار کردم . و از اون طرف من هرزگاهی به سایت شما سر میزدم . ولی استاد خدا شاهده هر موقع در سایت شما بودم قلبم آرام تر بود اما ذهن منطقی من مقاومت میکرد و میگفت کلی از این خانم دوره خریدی بچسب به این دوره ها و خارج نشو اما قلبم یه چیز دیگه میگفت تا اینکه رسیدیم به زمان ناآرامی ها تو ایران . الله اکبر
استاد من هیچی از موضوع فرکانس و مدار و باور اینها نمیدونستم . من و بچه هام دقیقا 2 هفته قبل از اتفاقات ایران به خونمون استانبول برگشتیم و زمانی که ایران بودیم من انرژی بد رو دریافت کرده بودم و همه ش منتظر بودم که کارهای من تو ایران تموم بشه برگردم استانبول ، انگار اسپند روی آتیش بودم .
و همین موضوع رو من به همسرم گفتم که اصلا انرژی خوبی از تو ایران دریافت نکردم ، احساس میکنم مردم خیلی عوض شدن مثل آتیش زیر خاکستر هستن ، خدا به خیر بگذرونه و بعد از 2 هفته اون اتفاق افتاد . من از کجا میدونستم ، خدا به من گفت .
و بعد تو همون دوران خبرها می رسید من و همسرم پیگیر اخبار بودیم و حالمون هر روز بدتر میشد و جالب اینجاست تمام استاد موفقیتی هم درگیر این اوضاع بودن و من اصلا نمیدونستم چی کار باید بکنم . تا اینکه باز هم شما دستی از دستان خداوند شدید و فایلی رو توی اینستاگرام گذاشتید و یادمه صبح خیلی زود بود من داشتم با صدای کم گوش میدادم ، نگو همسرم داشت با من گوش میداد و وقتی من صحبت های شما را گوش دادم ، الله اکبر حجت همان لحظه بر من تمام شد و از پیج اینستاگرام چند اساتیدی که داشتم آنفالو کردم و اومدم بیرون و الان دیگه کلا اینستاگرام رو حذف کردم و دیروز هم از گروه خانوادگیمون بیرون اومدم. و استاد وقتی دیروز این کار رو انجام دادم یه هم زمانی تو بیرون برام اتفاق افتاد و دیدم شهرداری استانبول داشت درخت های خیابون رو با آره برقی حرص میکرد و همون لحظه خدا بهم گفت میبینی هم زمانی رو تو هم مثل این درخت شاخه ها اضافه رو قطع کردی و داری به سمت تعالی رشد میکنی .
استاد بارها بارها خداوند درها رو باز کرده و من فراموش کردم و همین دیروز به من یادآوری کرد بهم گفت : آزادی که الان داری آیا قبلا داشتی ؟ گفتم :نه ما به تو دادیم
بهم گفت : تو شرایطی بودی که آرامش درونی نداشتی و آرامش میخواستی ، آیا قبلا داشتی ؟ گفتم : نه ، ما آرامش به تو دادیم.و دیشب هم بهم گفت :اگر عزت میخواهی ما به تو میدهیم ، ما عزت می دهیم .
استاد الان هم تو جریان یک مسئله مالی هستیم ولی به خودم میگم نسبت به اون شرایطی که من آرامش نداشتم و احساس خوب نبود این چیزی نیست و ایمان دارم به بهترین شکل خداوند این مسئله رو برامون حل میکنه چون هر لحظه به من میگه ، صبر داشته باش و توکل کن چون من دارم کارها رو انجام میدم و اومدن این فایل دیگه مهر تایید بر الهاماتی که من از خداوند دریافت کرده بودم .
استاد احساس میکنم به زودی شما و مریم جان رو از نزدیک میبینم ، چون من صحنه ایی رو دیدم از شما و مریم جان تو پردایس که اشک شوقم جاری شد و این بماند زمانی که شما را از نزدیک دیدم براتون تعریف کنم .
استاد عزیزم و مریم جان عزیزم خیلی خیلی دوستتون دارم
استاد عزیز سلام
از دیروز یهو فکری به ذهنم افتاد که چرا به خواسته ام که زندگی به سبک شخصی دلخواه هست نمیرسم یادم اومد و با خودم گفتم تو 1.5 سال پیش با خودت و خدای خودت لج کردی وقتی دیدی به این خواسته نمیرسی همه فامیل جمع کردی در واقع آدمها رو جمع کردی مطابق میل اونها شروع کردی بحثی وسط کشیدن تا همه پل های پشت سرت خراب کنی و بعدش عین چی پشیمون شدی بعدش گفتی خدایا غلط کردم تو درستش کن
استاد به این فکر افتادم خدایی که حواسش بهم بود و نذاشت چیزی که به ضرر من هست اتفاق بیوفته چرا خواسته قلبی منو رقم نمیزنه و به قلبم افتاد که چطور خدا تو رو یاری کرد
گفتم بیام سایت و دیدم شما امروز جواب سوال منو چه پر شکوه و قدرتمند گذاشتی و حالا با گوش دادن به این فایلتون جوابمو مطمئن شدم درست گرفتم
فاطمه آرام باش همه چیز در زمان خودش اتفاق میوفته و خدا تواناست خدایی که خطای تو رو حل کرد و بهت لبخند زد و طبق میل تو اتفاقات رقم خورد برای مسئله ای این رو هم مثل آب خوردن حل میکنه آرام باش و ببین در زمان و مکان مناسبش اتفاق می افته
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
جاهایی که خداوند بخاطر تواضع من به صورت آگاهانه منو از اون وضعیت نجات داده :
توی کمپ بودم توی کشور بسیار زیبای ترکیه با آب هوای مدیترانه ایی و اون سواحل بسیار زیبا با خانه های رنگارنگ و زمانی که منو بردن توی کمپ خب من نه پاسپورت همرام بود نه کسی رو خداوند شاهده حتی یه شماره از استانبول نداشتم و دولت ترکیه به من میگفت که یعنی من میگفتم من ایرانی هستم دیپورت میخام و اونا میگفتن ما از کجا بدونیم تو ایرانی هستی افغانی هستی باید پاسپورتت باشه تا ما بدونیم و دیپورتت کنیم بعد خداوند دستانش رو فرستاد البته که من 20روزی که توی کمپ بودم متواضع و فروتن بودم و یه دوستی هم داشتم همش در مورد رویاهام و آرزوهام و در مورد خدا باهاش صحبت میکردم البته اتاق ما یعنی من با گروه افریقایی ها بودم و چه انسان های فرشته ایی بودن چقدر دل پاک بودن خلاصه خداوند دستانش رو فرستاد برای من یه فردی توی اون سازمان کار میکرد که افغانی بود و ایرانی بلد بود بعد من بهش گفتم 5ماه پیش از مرز زمینی وارد ترکیه شدم بعد ایشان خودش بازم درست در جریان نیستم ولی یه روز منو صدا کردن و من رفتم و همون پنج ماه پیش که من میخاستم مرز زمینی رو رد کنم عکسم توی سیستم اونجا بود و نشان داد که من ایرانی هستم و سریعاً من رو دیپورت کردن البته این پروسه 20روز طول کشید و واقعا من اگاهانه متواضع بودم اون زمان و همون موقع که منو مأمور ترکیه گرفت توی استانبول همون موقع من اینو خدا شاهده اینو گفتم که من میرم ایران و باز دوباره شروع میکنم و گفتم الحمدلله رب العالمین دقیق یادمه و توی کمپ توی اون فضا غریب من به طرز عجیبی حالم خوب بود و با آفریقایی ها میرقصیدیم و بازی میکردیم اسم اونا اویس ابراهیم ابوبکر عبدالله بود و همه میگفتن باید پاسپورتت باشه تا دیپورتت کنن وگرنه نگه میدارن ولی خداوند کارهارو برای من انجام داد چون من آگاهانه حالم رو خوب نگه داشتم و کار به جایی رسیده بود که روز اخر که گفتن بیا تا دیپورتت کنیم من اشک تو چشمام جمع شده بود بخاطر یه دوستی داشتم به نام ابراهیم مال کشور زیبای سنگال بود و یه ارتباط قلبی شدیدی باهم کلا با آفریقایی ها برقرار کرده بودم امیدوارم که یه روز ببینمش ایشان میگفت من میخام برم لوسانجلس و NBA بازی کنم منم میگفتم میخام برم میامی کنسرت بزارم خلاصه همه توی کمپ منو به اسم میامی میشناختن و توی کمپ از همه جا بودن منظورم آسیا و آفریقا هست خب من رو فرستادن به ایران کل وسایلم ماند استانبول هیچ کسی هم نداشتم حتی یه شماره که بگم وسایل من رو ptt کنید پتت همون پست هست توی استانبول میگن پتت و من با یک میلیون پانصد پول بدون مدارک و کلا هیچی سیم کارتم نداشتم فقط لباس تنم بود لب مرز تحویل پلیس ایران دادن اونا هم چندتا سوال پرسیدن و گفتن برو خلاصه ما رسیدم تهران و اون پول شد 700 کلا تا تهران تاکسی دربست کردم بعد خب من که باخانواده در ارتباط نبودم و مدرکی هم نداشتم که بتونم برم سرکار و سیم کارتم نداشتم و نمیتونستم بگیرم سیم کارت الان از اون زمان 6ماه میگذره من احساسم رو اگاهانه خوب نگه داشتم و مدارکم به طور معجزه آسایی خودش امد ایران یعنی من به طرز معجزه آسایی کار پیدا کردم اصلا خود طرف آمد منو برد سرکار بدونی که مدرک ازم بخاد و قبلش به طور معجزه آسایی من سیم کارت گرفتم بدون داشتن مدرک و یه روز یه نفر زنگ زد گفت مدارک استانبول گم کردین گفتم بله گفت مدارک تون آمده شیراز و بعد من اصلا شاخ در آوردم و بعد خود اون بنده خدا اون مدارک رو برای من پست کرد آمد رسید بهم اصلا فکرشو نمیکردم یعنی من واقعا آگاهانه احساسم رو عالی نگه داشتم در صورتی که واقعا شرایط به شدت زیاااااااااااااااد سخت بود ولی الان به لطف الله همه چیز درست شده
توی همین 6ماه که من برگشتم ایران مدارکم آمد گوشی خریدم یه رابطه بی نظیر رو با یه دختر بینظیر رقم زدم الان درآمد دارم سقف بالای سر دارم و لباس دارم کلی و دارم توی مسیر حرکت میکنم فقط توی 6ماه حساب کنید 6ماه پیش من با یه دست لباس و 700تومان پول کف تهران بودم هیچی نبود نه خانواده نه عمو نه عمه اصلا با هیچکس در ارتباط نیستم اصلا شمارشونم ندارم حتی نمیدونن کجا هستم ولی فروتن بودم متواضع بودم قرآن و جناب عباس منش خیلی به من کمک کردن وگرنه …واقعا خداروصد هزار مرتبه شکر الان هم فضایی برام خداوند فراهم کرده که روزانه 4ساعت کار میکنم با درآمد خوب و بقیشو دارم تمرکزی روی خودم کار میکنم و خیلی خوشحالم بابت مسیری که داخلش هستم و خیلی درس گرفتم از مهاجرتم از مسائل که اونجا حل کردم خب من کسی رو اونجا نداشتم و تو یه روز تصمیم گرفتم برم استانبول و نشستم اتوبوس خدا شاهده نه زبان بلد بودم نه پول خاصی همراه داشتم کلی پولی که داشتم واسه 1ماه میشد که اونم چند روز اول تمام شد نه کسی رو اونجا میشناختم ولی تنها رفتم هتل گرفتم رفتم سیم کارت گرفتم رفتم کار پیدا کردم رفتم بعد از چندماه استانبول برام شده بود مثل تهران میرفتم این ور اون ور و لذت میبردم و خداوند بهم پاداش داد ولی چون هدف نداشتم هیچ وقت یادم نمیره یه روز میخاستم بخابم جایی هم که زندگی میکردم چندتا خانم و اغا بودن که گرجی و یکیشون روسی بود قبل از این که بخابم به خدا گفتم خدایا تکلیف من چیه من الان آمدم اینجا اگه قراره برگردم هدایت اگرم قراره برم جلو مثلا اروپا هدایت کنن من اینو گفتم خابیدم فرداش دم متروبوس شرین اولر منو گرفتن و همون لحظه گفتم من میرم ایران و با قدرت بیشتری شروع میکنم و گفتم الحمدلله رب العالمین دقیقا اینارو گفتم و واقعا خداوند همه چیز رو به نفع من تمام کرد و الان دیگه عجله ندارم دیگه گوش خودمو پیجوندم گفتم تا توی ایران موفق نشدی حق نداری پاتو از کشور بیرون بزاری جوری برو اروپا یا آمریکا که بگن طرف پادشاهه مثل پادشاه رفت همه چی داشت توی ایران توی بهشت بود و بعد رفت الان خیلی اصلا این مهاجرت به استانبول خب قبلش من مهاجرت توی ایران زیاد داشتم یعنی تکامل هم طی شده بود اما این مهاجرت به استانبول منو ساخت خیلیم ساخت
و خداروشکر میکنم بابت همه چیز
استاد بی نهایت بار سپاس گذارم
با خدا باشو پادشاهی کن
بی خدا باشو هرچه خواهی کن
عاشقتونم
در پناه خدا شاد باشید بخندید پیروز باشید موفق باشید دردنیا و در آخرت
بازهم سلام به شما دوست همفرکانسی. انشالله که حالتان خوب است .
من با خواندن داستان زندگی شما واقعا به وجد آمدم .
نمیدونم چرا انقدر ادبی صحبت می کنم ! به هرحال میخواستم بدونید وقتی این چیزهای قشنگ رو میبینم انگار که درهای جدیدی بر من و ذهنم باز شده انگار که پیشرفت برام ذره ای بدیهی تر شده انگار واقعی و نزدیک تر شده .
من با خوندن کامنت شما انقدر چهره ام تغیر کرد که یه لحظه رفتم خودم رو تو آینه دیدم ، ببینم چه شکلی شدم !
دیدم لبخندی توعم با تعجب و نا باوری بر چهره ام نشسته و چشمام گرد شده .
من چندین روز بود که از خداوند در ستاره قطبی پول میخواستم
امروز صبح واریزی داشتم خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم بعد دیگه تا همین چند دقیقه پیش همش یه علامت سوال گنده تو سرم بود که کی اینو ریخته از چند نفری هم پرسیدم ولی کار آنها نبود خواستم برنامه همراه بانک نصب کنم تا از گردش حسابم بفهمم اونم هرچی تلاش کردم موفق نشدم
تا چند دقیقه پیش که داشتم کامنت دوستان رو درمورد این جلسه میخوندم و میدیدم هر کدوم از عزیزان در مورد روزهایی حرف زدن که به سعود خوبی در زندگی رسیده بودن ولی چونکه منشع این پیشرفت ها رو الله نمیدونستن و مغرور شده بودن به مرور سقوط کردن .
ی جرقه تو ذهنم زده شد که بابا زهرا انقدر درگیر زیربغل مار نباش تو اینهمه از خدا واریزی خواستی اینهمه تجسم کردی خوب امروز خدا اجابت کرد از طرف خود الله بوده حالا دیگه چ اهمیتی داره به دست کی ریخته شده؟ واقعا چه اهمیتی داره؟ طرف هرکی بوده خودش که فعلا چیزی نگفته اگر هم بگه تو خودت باید بدونی که خدا خدا خدا برات ریخته باید یادت بمونه که اون خدایی که اینجوری قشنگ به دوستت کمک کرده هدایت شده بره ی کشور دیگه بعد باز بیاد اونم با اون وضعیت بامزه که کلی دوست پیدا کرده تو کمپ و دلخوش بوده بعد در عرض 4 ماه خونه و کار و رابطه مناسب کسب کنه اونم طرف خودش بیاد ببرتش سرکار دیگه همه چیز برمیاد . تازه بدون حمایت خانواده . واقعا دیگه میخوای خدا چقدر واضح با تو صحبت کنه !
این رو بدونین که شنیدن داستان شما چقدر ایمان و باور منو قوی میکنه و منتظر نظرات باارزش تون هستم یا حق
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام عرض ادب احترام خدمت زهرا خانم گرامی
اگه من بیام ویژگی های رب العالمین رو بشناسم و خودم رو هماهنگ کنم با اون ویژگی ها از این اتفاقات خیلی زیاد میفته که سوپرایز میشیم امروز توی تمرین ستاره قطبیم نوشتم که دوست دارم کامنت دریافت کنم و خداوند هم اجابت کنندس و واقعا خوشحال شدم ازتون سپاسگزارم واقعا سپاسگذارمممم واقعا سپاس گذارم
همین تمرین ستاره قطبی اگه درست استفادش کنیم فقط ایمان مارو هرروز بیستر و بیشتر میکنه و نتیجش ثروت سلامتی عشق و آرامش هست
خب حالا من آمدم با در نظر گرفتن حرف های استاد عزیزم و خاندن قرآن و تفکر و تعقل به این موضوع رسیدم که من باید با خداوند هماهنگ بشم حالا خداوند طبق قرآن کتابی که معجزه ایی آشکار هست با نیکوکاران و کسانی هست که اعمال شایسته انجام میدن همواره کسانی که کنترل ذهن دارن و پرهیزکاری میکنند از هر معصیتی پس من اگر طبق قرآن و طبق آیین ابراهیم که اسلام بود به معنی تسلیم بودن حرکت کنم این رقم سوپرایز ها هی بزرگ و بزرگتر میشه الان مثلا فرصت ها به قول استاد 10میلیونی هست میرسه به 1میلیاردی میرسه به 1میلیون دلاری واسه کسانی که همواره با این انرژی خودشون رو هماهنگ میکنن
نتیجه توی عمل هست
امیدوارم که شاد و سلامت باشی
امیدوارم تسلیم باشی و از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببری
سپاسگزارم
در پناه خدا شاد باشی دوست عزیزم
و
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ :ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.
اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.
مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: (خداوندى که) صاحب روز جزا است.
اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!
صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانی که به آنها نعمت دادی
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان!
سلام به استاد توحیدی م و مریم جان
وسلام به دوستان عزیزم
خدارو هزاران بار شکر میکنم که بهم جانی دوباره، نفسی دوباره و تولدی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با عشق و با حس و حال عالی و الهی م و با شوق و ذوق این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربانم ای تنها بخشنده و وهاب من
ای تنها عشق ابدی من
ای تنها قلب و وجود و هستی من
ای تنها یار و همدم و مونس من
ای تنها حلال مسائل من
ای تنها اجابت کننده ی من
چگونه شکرت رو به جا بیارم که جواب گوی این همه عشق و محبت و مهربونی ت باشه
چقدر بگم خدایا شکرت که سیر بشم از این ذکر الهی
خدای مهربونم هر چقدر بگم تنها خودت برام کافی ترینی به بزرگیت قسم کمه
خدایا زندگیم بدون وجود تو مثل یه کشتی بدون ناخداست
من با وجود تو توی زندگیم به ساحل میتونم سالم برسم
استاد عزیزم امروز با این فایل الهی حال و هوامون رو بینظیرترین کردی
امروز با این فایل فقط اشک ریختم
استاد من نیاز داشتم به این فایل
نیاز داشتم به این آگاهی هایی که بهم بگه الهه خدا تنها برات کافیه
بهم یاداوری کنه الهه یادته یه شب پول نداشتی نون بخری و رفتی پیاده روی و دوست داشتی پیاده روی کنی و با خدا حرف بزنی و بهش بگی خدا من تنها از تو میخام بهم بدی من دستم رو جلوی بنده هات دراز نمیکنم و هنوز یادمه استاد که سرمو بردم بالا و نگاه به اسمون کردم و گفتم خدایا من از خودت میخام و من به قدرت خدا ایمان داشتم که بهم میده همین طور داشتم با خدا حرف میزدم
توی مسیر خونه میخاستم برگردم خونه دیدم پیام واریزی اومد رو گوشیم الله الله، استاد به خدا دوست داشتم سر به سجده ش بزارم و زار زار گریه کنم و بگم خدایا من عاشقتم تو هستی که برام همه چیز میشی تو هستی که برام همه کس شدی ومیشی
و همون لحظه جز اینکه بگم خدایا شکرت چیزی نداشتم بگم
استاد عزیزم با این صحبت های الهی و توحیدی تون منو یاد روزهایی انداختی که از خدا خواسته بودم خدایا خودت مهاجرت رو برام راحت و آسون کن و بهش ایمان داشتم که خودش تمام کارها رو برام انجام میده و دقیقا بعد از چند وقت خودش نه تنها مهاجرتم رو به آسونی برام انجام داد بلکه برام خونه ی بهشتی شد و همسایه هایی که هر وقت کاری داشته باشم برام انجام میدن
مهاجرتی که توی طی یه هفته برام شغل مورد علاقه م رو برام فراهم کرد
و بعد از اون منو عزیز کرد و ازش خواستم که توی شغلم پیشرفت کنم و بعد از چند وقت سرپرست عکاسی شدم و بعد از اون دوباره یه سمت دیگه ای توی مجموعه بهم پیشنهاد شد که حاضر بودن چندین برابر از این حقوقی که دارم میگیرم بهم بدن ولی صندوق دارشون بشم ولی من چون دوست نداشتم پیشنهادشون رو رد کردم و بارها باهام تماس گرفته شد
استاد عزیزم این فایل الهی منو یاد روزهایی از زندگیم انداخت که هنوز با شما وسایت این خونه ی بهشتی مون آشنا نشده بودم و یادمه برای کارهای بانکی م روی رئیس بانک حساب باز میکردم که کارمو انجام میده و به خدا توکل نداشتم و قدرت رو به ادم ها میدادم و میدیدم که چطوری کارم هر روز داره عقب میندازه و هیچ وقت درست نمیشد
استاد عزیزم این فایل الهی روحمو جلا داد
با اشک های الهی م چشمامو پر از نور کرد
وجودمو پر از عشق خدا کرد
استاد یادمه قبلا که من دنبال کار بودم ،داداش م همیشه بهم قول میداد که الهه مدرکت بهم بده من سپردم به نماینده مجلس شک نکن اون کارت رو درست میکنه همه روی حرف اقای فلانی حساب باز میکنن اصلا نگران نباش منم شاد وخوشحال که اقای فلانی خودش همه کارهام رو اوکی میکنه و استاد یادمه نزدیک ده تا اداره مدارک م میرفت و هیچ کدوم کارم نمیشد ؛امان از این شرکی که توی وجودم بود و من خبر نداشتم ومن قبلا با خدا رابطه ی خوبی نداشتم
چون هیچ کسی خدا رو برام هیچ وقت برام درست معرفی نکرده بود و بعدها که با شما آشنا شدم و فایل های الهی رو گوش دادم گفتم خدایا من کجا بودم که شما روپیدا نمیکردم کجا بودم چرا اینقدر دیر تو رو پیدا کردم ومن قدرت رو از خدا میگرفتم و به ادم ها میدادم ومیدیم که چطوری از جهان کتک میخورم
استاد عزیزم شما منو با خدایی آشنا کردی که تمام وجودم
خدایی که رحمان و رحیمه
خدایی که هر وقت با تمام وجودم صداش زدم و بهش ایمان داشتم منو مستجاب کرد
خدایی که هر لحظه داره باهام حرف میزنه و بهم میگه الان این کار رو انجام بده
الان این حرف رو بزن
الان این عشق رو بورز
عاشقتم استاد که به قلبت گوش دادی و این فایل رو در بهترین زمان ضبط کردی وبا عشق برامون گذاشتی
استاد به خدا تا صبح میتونم از خدا بنویسم
بنویسم از خدایی که خیلی جاها ناامید از همه جا شده بودم ولی خودش کارم رو انجام داد
خدایی که میخاستم از مسیر درست خارج بشم ولی با یک تلنگر منو به مسیر درست برگردوند
استاد عاشقتم که کلامت کلام خداست
قلبت پر از عشق خودشه
الان که دارم مینویسم و این فایل الهی رو گوش دادم حس و حالم زیباترین و الهی ترین و بینظیرترین حس و حال دنیاست.
با تمام وجودم از شما استاد عزیزم و مریم جانم سپاسگزارم به خاطر این فایل الهی که زندگی مون رو زیباتر و بهشتی تر کردین
عاشقتونم
خدایا شکرت ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
سلام و درود
برای اولین بار شاید این رو حس کردم که این فایل واقعاااا برای حال امروزم بود و بهش نیاز داشتم.
امروز به خاطر یه ورودی نامناسب چند ثانیه ای یهو شیطانه ذهنم تغذیه شد و شروع کرد به سرزنش من و من شروع کردم پا پی خدا شدن و انرژی خوبم هی ضعیف شد .
تصمیم گرفتم بزنم بیرون از خونه و برم زیر نم نم بارون و حرف بزنم با خودم از خدا هدایت بخوام شاید اولین بار بود که بعد مدتها یهو ازش گله کرددددم که خالق چرا نشانه بهم نمی دی ؟ گفتی اقدام کن تا الان هر چی گفتی را انجامش دادم
الان قدم بعدی چیههههه ؟ چرااااا نمی گی؟؟؟؟؟ و ذهنم می گفت اون داره میگه تو انقدر درونت حتما ناخالصیه دریافت نمی کنی و من از کوره در رفتم و بهش ناشکری کردم.
بعد خودم پشیمون شدم و سریع قلم برداشتم و شروع کردم به نوشتن که مینای نازم به یاد بیار اینجااا و اینجا و اینجا هاااا
و …… بی نهایت جا کی کارات را کرده تا الان ؟ تو بودی یا اوووو ؟
و هی نوشتم و خودم را آروم کردم و زدم بیرون تقریبااااا آروم شده بودم ولی اون انرژی اول روزم برنگشته بود و بعد از چندین ساعت که برگشتم خونه دلم خواست یه سر به سایت بزنم و یه فایل تصویری ببینم به جای گوش دادن به وویس ها.
گفتم خالق: انرژیم را تو برگردون دوباره سرحال بشم بهم یه چیزی هدایت کن که آروم بشم و درسی و حرفی باشه که باید بشنوم برای این درگیری ذهنی امروزم .
اول می خواستم برم نشانه امروز را بزنم. البته خیلی کم ازش استفاده می کنم. بیشتر هدایتی فایلایی که دارم را رندوم می زنم ولی وقتی تصویری دلم بخواد میرم سمت نشانه امروز من.
دیدم استاد یه فایل جدید گذاشته و قبل اینکه اسم فایل بیاد اولش حدس زدم قسمت چهارم ذهن قدرتمند و به خودم گفتم این را بعدا گوش میدم .
الان اصلاااا نمی خوام وارد این بحث بشم دلم یه نشونه می خواد و دیدم نوشته توحید عملی و فکر کردم برای یکی از دوره های استاده ولی گفتم دوره ای استاد نداده بیرون که.
در هر حال وارد شدم و شنیدم و با جاااانم شنیدم با تمااام وجووودم با چشم دل شنیدم و گفتم خالقم یا رب ام مهربونم :
من و ببخش و توبه . داری بهم میگی ناشکری کردم و عجله دارم و فرمون را دادم دست شیطون درونم؟
دوباره با دلبر جانم صحبت کردم و جانه تازه گرفتم .
و سیو کردم توی گوشیم و این فایل لازمه که جز فایلای همیشگی باشه و من بارها باید گوشش بدم.
استاد چه قدر خوبه که کسی هست به زبان فارسی با نعمت اینترنت و دسترسی راحت که میشه دستی از او و کلامش را و حرفاش را از طریق شما به من میگه.
خوشحالم که هدایتم کرد توی این مسیر.
برای اولین بار وقتی توی 12 قدم از شما جریان شفاعت را شنیدم و دیدگاهتون را بر اساس قرآن و آیات خود خدا گفتید که بابا خودش توی قرآن گفته همه انسان ها به یک اندازه به خدا نزدیکن و هیچ کسی نمی تون شفاعت کسی دیگه رو بکنه .
حتی حضرت علی هم به حضرت محمد نمی گفت که تو پیش خدا بگو از من و….
انقددددر در روح و جان من نشست این حرف و هماهنگ بود و پذیرفتمش . و یادم اومد من از بچگی با اووون همه حجمه های درس های پوچ مذهبی توی مدرسه ولی من از کودکی هیچ وقت نتونستم با امام ها و حرفایی که راجبشون می زدن و امامزاده و نذری و حاجت و محرم و گریه و عزاداریای ایران ارتباط بگیرم و روحم قبولش نمی کرد .
یه خاطره یادمه:
من برای اولین بار توی سن 18 سالگی سال اول دانشگاه در ترم اول یه اردو مشهد گذاشتن و قرعه کشی بود از بین ثبت نامیا . ما یه گروه 12 نفره دوست بودیم و دوست داشتیم یه فان داشته باشیم اون دوران و ثبت نام کردیم و اصرار به مسیول اونجا که ما 12 نفر باید با هم اسممون در بیاد و این طور نباشه که فقط چند تا مون باشیم بقیه نه. خلاصه همه ما اسممون در اومده بود که بعدا فهمیدیم سال بالاتریا پارتی بازی کرده بودن و ما 12 نفر را در اورده بودن.
برااای اولین بار من می رفتم مشهد . فکر نمی کنم توی ایران کسی باشه که تا اون سن وسال 1 بار نرفته باشه مشهد که با نگاه حاجت گرفتن از امام رضا خودش را آویزون کرده باشه به میله های زری.
جالبش اینجاست وقتی رسیدیم هتل و بچه ها فهمیدن من اولین باره اومد مشهد بهم گفتن امام رضا تو رو طلبیده وااای خوش به حالت .
میگن اولین آدماااا حاجتشون سریع براورده میشه . رفتی تو زری خودتو به زور برسون صف جلوووو برای ما هم دعا کن .
من همون روز و ساعت اول که رسیدیم بلافاصله پریود شدم ………
تمام حاجات رفت رو هواااااا …..
ولی من شاااد بودم آخ جوووون لازم نیست وسط یه جمعیت له بشم که یه میله آهنی را که هزاران نفر دست زدن و ماچ کردن برم دست بزنم و التماس یه قبر را بکنم که تو را خدا حاجتم را بده اونم تظاهری.
اصلاااااا با من این جریانات هماهنگ نبوووود و الان می فهمم که چرا روووح من این افکار و رفتار شرک آلود را نمی پذیرفت .
قدرت خدا کجاااااا و انسان کجا .
اصل قدرت و مالک جهان را رهاااا کنی و (بت پرستی مدرن من بهش میگم) شرک کنی که من گناهکارم و یه انسانی که در زمان خودش داستانی داشته هر کاری کرده ازش درسش و بگیر و رد شو چرا توی آدمه باید گیر کرد و ازش بت ساخت .
انسان بعد مرگ پودر میشه و تماااام و روحشم بر میگرده تو وجود خالق چون از اونه .
دیگه یه نماد سنگ قبر با کلی آهن و دیزاین و ……. قراره چه قدرتی داشته باشه؟
به قول قرآن که میگه : حضرت ابراهیم میره میگه این بت هایی که شما خودتون با دستاتون ساختید آیا می تونند خودشون را از بلا و اتفاق نجات بدن که حالا شما را نجات بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این داستان بت پرستی مال زمان ابراهیم و موسی و عیسی و …. فقط نبوده وادامه داره به شکل معبد و کلیسا و منبر و امامزاده هااااا و……
ولی اون اردو به گروه ما خیلی خوش گذشت و یه خاطره شیرین شد از شهر مشهد توی ذهن من .
خدا رو شکر که من را از تاریکی نجات دادی خالق جان و داری اصل را از بی نهایت طریق نشونم میدی که من هم در مدتی که هستم و فرصت و اجازه زیستن بهم میدی اثرگذار در مسیر مستقیم اون رسالت را انجام بدم و مدام در مسیر رشد و پیشرفت باشم و دستی از طرف تو باشم برای رشد
خودم و کشف قدرت درونم و رشد جهان.
راستی استاد امروز رفتم نمایندگی تسلا و سایبر تراک جدید را گذاشته بودن به نمایش . عجب اعجوبه ای ساختن و چه خلاقیتی.
دقیقا یاد فیلمای جنگ ستارگان افتادم و گفتم خالق این ابهت همش از توست . یه انسان ازت سوال کرده درخواست کرده و باور کرده و تو تمااااام هر آنچه نیاز بوده در مسیرش قرار دادی و امروزم شد روز دیدن الگو ها برام . که ببین ایلان ماسک یه انسانه مثل من .
و با شجاعت باور کرده که نشدنی وجود نداره و حالا آیا اونم انقدر که تو خدا را و قدرتش را تا این سطحی که الان هستی و این حجم از آگاهی
می دونه؟ فقط خدا از درون آدما خبر داره و من باید حواسم به دسته بازی فقط خودم باشه و الگو را نشون ذهنم بدم و خاموشش کنم و تمام .
پس من هم می تونم به اون هدفی که الان در اولویت مسیرم قرارش دادم و تمرکزم لیزی روشه و دارم با شوق براش هر کاری که می تونم انجام میدم و اقدام میکنم . پس به راحتی میرسم فقط باید مینای نازم اجازه بدی به خالق و دستش را باز بزاری و هی هولش نکنی .
نظم اووووو بی نهایت دقیقه و خودش گفته : جمییییییع امور رو فقط به خالقت بسپار و توکل کن و رها شو و لذت ببر .
پس کار من اینه که با امید و ایمان و توکل و حال خوب پایدار ادامه بدم او در بهترین زمان می چینه و تو را شگفت زده میکنه.
پس ادامه بده که هر ناممکنی فقط با اوووووو ممکن میشه .
بعدم هدایت شدم به این فایل بی نظیر.
سپاس استاد دانا و دلنشینم
دوستون دارم و خوشحالم که هستید و امیدوارم همیشه شاد و سرحال و پر انرژی ادامه بدید .
به نام خدا
اول از همه خدا رو هزاران مرتبه شکر که لایق شنیدن این فایل هستم …
و بعد استاد عزیزم خدا خیرتون بده که این آگاهی ها رو با دل پاک در اختیار ما قرار میدید و دستی از دستان خدا هستید.
اول نمیخواستم هیچ کامنتی بزارم راستش فقط میخواستم گوش بدم و تو خودم برم اما دیدم نمیشه دلم از بس تنگ شد و از بس اشک ریختم گفتم بنویسم تا برام ثبت بشه …
راستش استاد من پارسال بعد از کلی راز و نیاز و دعا و درخواست از خدا یه اتفاق عالی برام افتاد انگار رو ابرا بودم انقدر خوشحال و راضی بودم که حد نداره … اوایل کلی سپاسگذار خدا بودم اما بعدش کم کم انگار از یادم رفت که خدا برام کرده ، همین که احساس غرور و خود بینی بهم دست داد ورق برگشت … همه چیز ازم گرفته شد … طرد شدم ، تحقیر شدم و به بدترین شکل ممکن شکست خوردم …
نمیخوام زیاد قضیه رو باز کنم اما خب این درس و تجربه لازمم بود به جز شرکی که ورزیده بودم ، ترسید بودم چون ایمان نداشتم ، احساس لیاقت نداشتم و از همه مهمتر به همه چیز و همه کس وصل بودم به جز خدا … و خدام از همه چیز و همه کس نا امیدم کرد تا بفهمم اگه شرک بورزم و قدرت رو تماما به خدا ندم همه چیز ازم گرفته میشه و این اتفاقم برام افتاد .
راستش پذیرش این اتفاق خیلی برام سخت بود ، آدم راحت میتونه بگه تسلیم درگاه خدام اما وقتی موقعیتش پیش میاد و تو زندگی مجبور میشی بشینی و تسلیم خدا باشی میبینی همچین کار راحتیم نیست و ایمان و باور قوی میخواد .
تمرین و یادآوری همیشگی …
که دختر راضی باش …. راضی باش به رضای خدا
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی و خانواده بزرگ عباس منش
از روزی که این فایل توحید عملی 10 روی سایت قرار گرفت من بارها و بارها فایل رو گوش دادم. روز اول 3 بار پشت سر هم گوش کردم نه برای اینکه خیلی فایل خفنی بود برای این که گیج بودم
واقعیتش هم مات و مبهوت مونده بودم هم یجورایی داشتم با خدا به مشکل میخوردم. تا این که آگاهی ای بهم رسید که میخوام با شما به اشتراک بذارم و متوجه خواهید شد که جنس این آگاهی چقدر ناب هست
همش با خودم میگفت بابا ما داشتیم زندگی مونو میکردم این چه فایلی بود استاد گذاشت روی سایت. من الان گیجم من هزار تا سوال برام پیش اومد.
قبلا شنیده بودم که ” هر خیری بهتون میرسه از جانب خداست و شری بهتون میرسه از جانب خودتونه ” ولی هیچوقت توش تفکر نکرده بودم . در واقع جرات نداشتم بشینم بهش فکر کنم و میترسیدم وارد مدار بدی بشم چون ذهن من خیلی خیلی چموشه و اگر بخوام روی بعضی چیزها زوم بشم ، دیگه به این راحتی ها نمیتونم ساکتش کنم.
ولی انگار با شنیدن این فایل و جمله ی ” تو که تیر ننداختی ، خدا تیر انداخت ” دیگه راه فراری نموند و عصبی هم شدم ، و چیزی رو که باید مدت ها قبل روش وقت میذاشتم و تفکر میکردم یجورایی با این فایل بهم تحمیل شد. چند روز اول خیلی شاکی بودم از حرفی که خدا گفته ( چون دلیل و منطق پشتش رو نمیدونستم) و بشدت گفتگو های ذهنی ناخوشایند داشتم.
با دوستم که عضو خانواده عباس منش هست خیلی صحبت کردم ولی ایشون انگار سوالی نداشت و بی چون و چرا قبول کرده بود اما من واقعا اذیت بودم که من این همه دارم روی خودم کار میکنم که عزت نفسم بره بالا، دوره میخرم ،اقدام عملی انجام میدم ، چقدر تمرین میکنم که از خودم نسخه ی بهتری بسازم بعد الان با این چیزی که خدا گفته ” همه چیز پر ” پس الان نقش من این وسط چیه؟
میومدم کامنت های این فایل رو میخوندم میدیدم همه به به و چه چه کردن همه شاد و خوشحالن از این همه آگاهی ، ولی من مونده بودم با یه عالمه سوال.
آخرش تسلیم شدم گفتم خدایا من درکم نمیرسه به این سخنانت ، خودت برام بازش کن. یعنی چی همه ی اتفاقات خوب توسط تو رقم میخوره ولی همه ی اتفاقات بد رو من رقم میزنم؟ هر دوی این اعمال رو من دارم انجام میدم دیگه! چرا خوبش برای توعه ولی بدش برای من؟ چرا زور میگی !
اینا گفتگوهایی بود که من داشتم
پله پله آگاهی ها برام میومد. که براتون مینویسم
پله اول : تو در باره ی روزه هم همیشه درگیر بود ولی آخر به این نتیجه رسیدی که من محتاج روزه گرفتن شما نیستم ،اونجا متوجه شدی که هرچیزی که من بهتون گفتم به نفع خودتون بوده ،من که احتیاجی به شما ندارم ، چه برسه به این که بخوام برای من کاری انجام بدید ، برو قشنگ بشین فکر کن ولی دیدت این باشه که هرچیزی که گفتم به نفع خودته وگرنه من به چیزی نیاز ندارم
بعد از این آگاهی ذهنم یه مقدار آروم شد ولی هنوز درگیر این بودم که باشه ولی بحث عزت نفس کجا میره؟
یکی دو روز هم به این موضوع فکر میکردم و آگاهی بعدی اومد
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
دیروز رفتم وضو گرفتم که بیام بشینم با خدا صحبت کنم ، همیشه با جمله ی خداوندا من فقط بنده تو هستم و از تو کمک میخوام شروع میکردم.
اومدم شروع کنم که انگار وارد یه فضا و یک بُعد دیگه ای شدم که توصیفش راحت نیست. روی خلا معلق بودم و انگار یه فیلمی داشت برام پخش میشد و پشت سر من هم یک نفر داشت صحبت میکرد.
پله دوم:
اون صدا به من گفت دقت کن تا جواب سوالت رو بگیری.
یه فردی بود که یه خواسته ای داشت ، رفت نشست روی یک صندلی چشم هاشو بست و شروع کرد به تصویر سازی
از لحظه ای که چشم هاشو بست انگار یچیزی مثل روح از بدنش بیرون اومد و رفت به اون مکان و زمانی که خواسته ی اون فرد محقق شده. و انگار اینجوری بود که اون روح رفت به آینده و تمام کار های لازم رو انجام داد و مسیر رسیدن به خواسته ی اون فرد رو هموار کرد تا اون فرد به خواسته ش برسه.
فیلم تموم شد و اون صدا گفت : ” حالا فهمیدی چیشد ؟؟؟ ” بدون این که جوابی بدم ادامه داد : تو هرگز با جسمت به موفقیتی نخواهی رسید مگر این که روحت از قبل اون موفقیت رو برات رقم بزنه . وقتی تصویر سازی میکنی در واقع روحت رو میفرستی در آینده تا اون خواسته ای که داری رو برات آنلاک بکنه. روح منه که قدرت خلق به تو داده ، تو هر دفعه ای که خواستی یه اقدامی انجام بدی و تصویر موفقیتش رو گرفتی ، اون کارو به درستی انجام دادی ولی هر وقت که سرکش شدی و گفتی که خودم بلدم میرم درستش میکنم گند زدی به اون کار ! حالا فهمیدی چرا هر خیری میرسه از سمته منه و هر شری میرسه بخاطر خودته ؟
من لال و شمسار بودم و حرفی برای گفتن نداشتم
ادامه داد: هر بار که تصویرسازی میکنی ، سعی کن حواس پنجگانه خودت رو با تصویرسازیت درگیر کنی ، مثلا اگر داخل یک بنز نشستی ، فرمون اون بنز رو خوب و واضح ببین ،توو دستت لمسش کن ، صدای محیط رو بشنو ، از خوشحالی اون لحظه ت صحبت کن و بوی داخل ماشین و بوی نو بودن ماشین رو حس کن . هرچقدر که بتونی احساست رو درگیر تصویرسازیت بکنی یعنی ارتباط تو با روح داره قوی تر میشه و هرچقدر که ارتباطت با روح قوی بشه سریعتر به خواسته ت میرسی.همه ی شما انسان ها با همین کار به موفقیت رسیدید و اول تصویر موفقیت رو ساختید ، بعضی هاتون آگاهانه و بعضی هاتون هم نا آگاهانه. من قوانینی گذاشتم که وقتی در مجاورتش باشی فعال میشه، خواه آگاهانه در مجاورت قانون باشی خواه نا آگاهانه . مثل کابل برقی که اگر خودآگاه بهش دست بزنی میگیره و اگر سهوی هم دستت بخوره باز هم برق میگیره.
حالا برو و دیگه از من شاکی نباش. هرچیزی که من گفتم انجام بدید برای این بوده که مسیر براتون راحت تر بشه. من بی نیازم ولی این موضوع رو فراموش کرده بودی
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
وقتی چشم هامو باز کردم متوجه شدم که گریه کردم ( ناخودآگاه ). خیلی خوشحال بودم که جواب سوالم رو گرفتم و فهمیدم که وقتی یک نیروی بلند مرتبه برات کاری انجام بده ، عزت نفست خیلی بالاتر میره تا این که خودت اون کارو انجام بدی و حس مهم بودن به آدم دست میده و چقدر ارزشمند میشی وقتی متوجه بشی انقدر با لیاقت هستی که خداوند برات کارها رو انجام میده فقط به این خاطر که بهش ایمان داشتی و به چیزی که هنوز وجود نداره فکر میکنی و میدونی که قدرتش رو داره که برات رقم بزنه.
خواستم این مساله رو با شما هم به اشتراک بذارم چون حس کردم ممکنه دوستانی باشند که مثل من گیج و مبهوت باشن و با خوندن این کامنت ذهن شون ساکت بشه و وظیفه ی خودم دونستم که این آگاهی ناب رو که مال منم نبوده و خداوند بهم داد رو باهاتون به اشتراک بذارم و به هم کمک کنیم که مسیر آسان تر و سوت زنان و لذت بخش تر باشه.
از استاد عزیز هم بی نهایت ممنونم که با فایلی که روی سایت قرار دادن باعث شدن ارتباطم با خدا قوی تر بشه و درک کنم و بهم یادآوری بشه که واقعا خدا بی نیازه و من با این فایل از شک به جواب و ایمان رسیدم.
به نام خدایی که مهربان تراز حدتصورماست….
سلام به دوست عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه
خدایاشکرت که کامنت شمارو خوندم
نگم از غوغایی که در ذهنم به وجود اومد
چه قدررررر زیبا نوشته بودین
چه قدررررررر با صداقت کامل نوشته بودین
دیشب کامنت شمارو خوندم و اون قدر این کامنت فوقالعاده بود که حسم گفت برو بخواب فردا دوباره بخونش و حتما پاسخ بده به این کامنت
واقعا لذت بردم خیلی تحسینتون میکنم
ازتون سپاسگذارم بابت به اشتراک گذاشتن همچین آگاهی هایی با ما
یه مدته دارم روی تجسم خواسته و تصویر سازی تمرکز میکنم و این خواسته رو داشتم که دوست دارم از این بهتر تجسم کنم درواقع اینجوری بگم که دوست داشتم قوه تجسم سازیم بهتر عمل کنه
زمانی که ما راه درست رو میریم و توکل میکنیم به خداوند، خدا بهمون پاسخ میده و به منم پاسخ داد و از چند طریق تونستم قوه تجسم سازیم رو بهتر کنم فقط در حد چند پله بهتر شدم اما میدونم که اگه همین روند پیش بره هی بهتر و بهتر میشه جوریکه دیگه ماهر میشم
اولین هدایتم این بود که یادم افتاد به حرف های یکی ازدوستانم که ایشون هم عضو سایت هستن و تقریبامشابه حرف های شما رو زدن
ایشون تقریبا یک سال پیش به من همچین چیزی گفته بود که مثلا رزا فقط نگو من این ماشینو میخوام برو و درباره ی ویژگی های ماشین موردعلاقت تحقیق کن
اون موقع خیلی توی فرکانس همچین حرفایی نبودم و عمل نکردم
دومین هدایتم دو روز پیش بود که هدایت شدم به جایی که دوست دارم کارکنم . پیش خودم یه تصویر کلی داشتم اما زمانی که هدایت شدم به مکان موردنظرم زاویه ی دید من بهترازقبل شد و الان میتونم تجسم بهتری داشته باشم
و سومین هدایت هم کامنت شما بود که خیلی خیلی زیبا این مسئله رو توضیح داده بودین
چه قدر زیبا هدایتتون رو توضیح دادید واون مثالی که درباره ی ماشین زدین
خیلی ازتون سپاسگذارم بابت این کامنت زیباااااا
من کامنت شمارو جزو موردعلاقه هام قرار میدم که بارها وبارها بخونمش
مگه میشه از این کامنت گذشت این صحبتهایی هست که خدواند از طریق شما دوست عزیزم به من گفته و بابتش سپاسگذار خداوند مهربان هستم
خدایا شکرت خدایاشکرت
در پناه الله شاد و تندرست باشید دوست عزیزم
سلام به استاد عزیز وبزرگوار وخانم مریم شایسته
سلام به همه دوستان عزیز خانواده عباسمنش وسلام به اقای عابدی واقعا با این متنی که گذاشتید جواب سوالهام یکی یکی پاسخ داده شد چون اینها سوال من هم بودم جوابتون خیلی خیلی عالی وبه جا بودن و از خداوند بزرگ سپاسگذارم به خاطر این که هر ساعت هر لحظه داره مارو هدایت میکنه سپاس گذارم از شما به خاطر کامنت زیباتون عالی بود
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نامه تو نامه کی کنم باز
*خدایا امروز با ی اتفاق خیلی قشنگ سوپرایزم کن .
این درخاست 15دقیقه قبل من تو ستاره قطبیم بود
و الان اشک میریزم ازین سوپرایز زیبا
خدایا قدرت مطلق فقط تویی
استاد هنوز فایل رو ندیدم
ولی خیلییی خوب میدونم ک برای من
من چند روزه بشدت نیازمند توحید شدم
نیازمند خدا شدم انگار یچیزی رو گم کردم
مثل کسی شدم که با نور گوشیش دنبال گوشیشه
فایل وصیت نامه امام علی دیوانه اممیکنه
همه هواسم پرت اون فایله
من بشدت روی مهربانی لطف و عشق خدا پاشنه آشیل دارم
خدایا قدرت مطلق کمکم کن که بازم شبها با چشمان اشک آلود بخابم
خدایا سوپرایزهای تو تمامنشدنی و قدرتت بی انتهاست
من برای این سوپرایزت سپاسگزارم
خدایا شکرت
استاد عاشقتم مرسی برای این هدیه زیبا
یا الله، یا ارحم الراحمین
سلام به فرشته جانم، که هر بار پروفایلتو میبینم میگم چه قشنگی تو دختر.
چه تعبیر جالبی نوشتی:
مثل کسی شدم که با نور گوشیش دنبال گوشیشه
این عشق و عاشقی های توی مسیر قشنگه…
با همه ی نوسان هاش قشنگه…
این بالا پایین شدن ها هم طبیعیه، تا مدارمون بالاتر بره و به ثُباتِ فرکانسی برسیم…
همه اش قشنگه.
خیلی جالبه که هر کدوم مون تو زندگی هامون، شرایط و احوالات متفاوتی داریم، ولی فرکانس مشابهی همه مون رو میاره و میرسونه به فایلها…
فایل توحید عملی برای من شگفت انگیزه.
کلا هر کلامی که استاد میگن از خدا خیلی شگفت انگیزه، انرژی و فرکانسش بسیار بالاست…
فرشته خانمِ ارزشمند، به هر چی دوست داری برسی از فضلِ خدا.
همه مون برسیم.
در پناه خدا باشی عزیزم.
نترس از اینکه گاهی توحید یادت بره، خدا خودش به یاد تو و همه مون میاره.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که تو زندگیم هستی هر لحظه.
سلام به روی ماهت مامان قشنگ و مهربون
خیلی ازت سپاسگزارم ک برام کامنت گذاشتی
دقیقا همینه من ی کامنتی از ی دوست عزیز خونده بودم که (نجوا ها و بالا پایین شدن ها جزعی از خداوندن)از اون روز وقتی دور میشم ففط سعی میکنم کنترل ذهن داشته باشم ک کنترل احساساتم رو داشته باشم
و دقیقا وقتی برمیگردم به مسیر مثل فنر پرت میشم به صد پله بالاتر
دقیقا مثل الان
خیلی ممنونم که بازم یاداوری کردی بمن ک به خودم سخت نگیرم
این زندگی یک مسیر بی پایانه
بالا و پایین ها هستن ک مارو به مدارهای بالاتر برسونن
خیلی دوستت دارم مامان سمانه
خدا یار و نگهدار شما و نینی نازتون و همسر عزیزتون
سلام استاد
بعد از گوش دادن به این فایل هدایت شدم برای خرید فصل 5 کتاب رویاهاتون، و تا الان داشتم میخوندمش...
چقدر عااالی بود و چه آگاهی های داشت، حسابی ذهنم رو درگیر کرده و خواب از چشمام رفته...
یه خاطره یادم اومد که گفتم شاید مرتبط باشه با این موضوع…
من اوایل سال 1400 ماه های اول بارداری م بود که به خاطر ویار و ضعفم، مامانم واسم غذا می پخت و من هر روز می رفتم خونه مامانم و شب موقع برگشت غذای فردامو با خودم می آوردم… تا دو سه ماه اول همین برنامه بود.
یه روز همسر سابقم بهم گفت که تو حالت بهتر شده، خودت میتونی کارهاتو بکنی، میتونی غذا بپزی!!
من که یکم بهم برخورده بود، گفتم مامان دارم برام غذا میذاره، تو چه مشکلی داری!!
الآن احساس میکنم که این جمله رو با غرور گفتم، چون حدود یک ماه بعدش مامان من بدون دلیل خاصی شب خوابید و صبح بیدار نشد!!
البته چقدر میتونه این فکر یا جمله من با این اتفاق مرتبط باشه رو هنوز هم نمیدونم ولی این خاطره به ذهنم اومد…
اون موقع مثل الان با قوانین آشنا نبودم و خدا رو مثل الآن نمیشناختم… البته که الآنم خیلی نمیتونم ادعایی کنم!!
به هر حال بی نهایت به خاطر تمام آگاهی هایی که سخاوتمندانه منتشر می کنید، سپاسگزارم ازتون
وای استاد عزیزم
من عاشششششششق فایل های توحیدی هستم
از دیروز که این فایل اومد روی سایت من به شدت خوشحال شدم
و پنج شیش بار گوش کردم
به شدت این موضوع برای من اولویت داره
که همیشه یادم باشه که تمام کارهارو خداوند به من الهام میکنه
تمام کارهارو خداوند برای من انجام میده
تمام چیدمان زندگیم توسط خداوند برام چیده شده
تمااااااااام زندکی من بر این مبنا چیده شده که بتونم صدای خداوند رو بشنوم
وقتی که آرومم وقتی توجهم ردی نکات مثبته وقتی نگران نیستم
وقتی راحت و روون کارهارا انجام میدم
وقتی که کنترل ورودی دارم
از قانون سلامتی گرفته
تاااا قانون روحم
ینی توجه به نکات مثبت که این توجه به نکات مثبت همه قانون ورودی های ذهن رو در بر میگیره
وقتی توجه به نکات مثبت دارم
قضاوت نمیکنم
خشمگین نمیشم
آرامم
شادم
توجه به فراوانی دارم حرص نمیزنم
مشرک نمیشوم
خداوند رو شکر میکنم
و این اصل توجه به نکات مثبت اصل
و با این اصل تمام کنترل ورودی ها امکان پذیره
ما عادت داریم به پر کاری
به خسته کردن خودمون با چیزای پوچ و بیهوده
وقتی آرومیم وقتی زندگیمون رو رواله
احساس لیاقت نداریم
فکر میکنیم که انگار قراره یه اتفاقی بیوفته
از ناکجا آباد
انگار قبول نمیکنیم که آغا همهههه چیز رو خداوند میچینه
من وقتایی که راحتم و همه چی رواله
ترس میاد سراغم
ذهنم بهم میگه نکنه تموم بشه
نکنه یه اتفاقی بیوفته
و من کاملا میشنوم اینو
اما یاد گرفتم که تنها کاری که باید بکنم اینه که وقتی نجواها به سراغم میاد به خداوند توکل کنم
و از آمدن قیامت بترسم
و روز آخرت رو به یادم بیارم
و بگم نه من از عذاب روز آخر میترسم
از عذابی که به خاطر ترس هام و مشرک شدنم قراره ببرم میترسم
الشورى
اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ
ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺍﺳﺖ ، ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺍﺳﺖ .(١٩)
و بگم که خداند نسبت به بندگانش بسایر مهربان و بخشنده است به کسانی که اورا باور دارند و خودشان را لایق نعمت ها میدانند
ربی که پروراننده کل موجودات و نعمت های جهان هست
به هرکدام از بندگان که اورا باور داشته باشد و مشرک نباشد به خدا
روزی میدهد
خداوند همههه چیز رو چیده تا خوشبختی رو برای ما قطعی کنه حتی عذاب روز آخر
بخاطر اینه که ما از نجواهای شیطان نترسیم
و بگیم که تو هررررربلایی که سره من بیاری از عذاب روز آخرت کمتره
از عذاب اون دنیا کمتره
پس من از خداوند میترسم
و از ترس هایی که تو به من میدی نمیترسم
من به گفته خداوند عمل میکنم و فقط اونو میپرستم
و آرام میشوم
تو به من دعده میدهی وعده های تو پوچ است
ولی خداوند و عده میدهد و وعده او راست است
پس من کنترل ورودی میکنم
و به دنبال سراب های تو نمیروم
من سپاس گزاری تورا میکنم و میدانم تو ایده ها را به من الهام میکنی
تو مشتری هارا برایم میفرستی
تو کسانی را به سمت کسبو کارم میفرستی که ارزش کاز مرا میدانند
فقط کار من سپاس گذاری است
من مسئول هیچکس نیستم که سپاس گذاری ام را به خاطر او متوقف کنم
من به خاطر شرایط هیچکس عذاب وجدانی ندارم
خداوند در اختیار همه کس است و هرکسی میتواند از امکانات تو ااستفاده کند
اگر کسی استفاده ای از امکانات الهی نمیکند و خودش را به سختی و دردسر می اندازد هرررکسی که باید من مسئول نیستم
من در مقابل آنها مثل تو که در مقابل کوچک ترین کارهای خوبشان بزرگ ترین را به آنها میبخشی
منهم به آنها احساس خوبی دارم و دیگران را بسیار زیبا و خوب میبینم
وباور نمیکنم سختی کشیدن هایشان را
به نام خدای وهاب و روزی دهنده
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
الهی شکرت که توفیق این به من داده شد که بیام درباره ی این فایل کامنت بنویسم و خدایا همه چیز تحت فرمان توست و من تسلیم فرمان تو . من هیچ ندانم و تو به من بگو
استاد عزیزم من اول میخوام در مورد اینکه من چطوری با شما و این سایت آشنا شدم بگم . فکر کنم حدود 3 سال و نیم پیش بود یک سوالی تمام ذهنم رو مشغول خودش کرده بود و اون هم در مورد موضوع حجاب بود . اون موقع ها من علاقه شدیدی به کتاب چهار اثر اسکاویل شین داشتم و فکر کنم من این کتاب رو 6یا 7 بار خونده بودم و عبارت های تاکیدی این کتاب رو نوشته بودم و بارها بارها با خودم تکرار میکردم و چقدر احساسم خوب میشد با گفتن این جملات . بعد این سوال برای من پیش اومد خوب این خانم مسیحی بوده و مسلمان نبوده و اون جوری که اعمالی که مذهب ما بهمون گفته قطعا ایشون انجام نداده اما من کتابش رو میخونم به احساس خوب میرسم . و واقعا از خدا خواستم و همین رو گفتم خدایا من نمیدونم تو به من بگو ، تو بگو حقیقت رو ، من میخوام حقیقت رو متوجه بشوم . استاد به دو روز نکشید فایل حجاب در قرآن در یک کانال تلگرامی که یکی بود و فقط فایل های رایگان شما رو گذاشته بود به دستم رسید و بعد خیلی سریع متوجه شدم که این کانال شما نیست و وارد کانال تلگرامی شما شدم و از اونجا وارد سایت شدم و عضو سایت شدم و هر 6 تا فایل حجاب در قرآن را دیدم . و خداوند این گونه من رو با سایت شما آشنا کرد ، الهی شکرت ولی خوب هنوز اون موقع تو مدار دریافت آگاهی های شما نبودم چون من دوره های یک خانم روانشناس که فوق العاده خانم خوب و باسوادی بودند رو گوش میدادم و آموزش های ایشون طبق نظریه یونگ بود که در رابطه با عزت نفس من خیلی روی خودم کار کردم . و از اون طرف من هرزگاهی به سایت شما سر میزدم . ولی استاد خدا شاهده هر موقع در سایت شما بودم قلبم آرام تر بود اما ذهن منطقی من مقاومت میکرد و میگفت کلی از این خانم دوره خریدی بچسب به این دوره ها و خارج نشو اما قلبم یه چیز دیگه میگفت تا اینکه رسیدیم به زمان ناآرامی ها تو ایران . الله اکبر
استاد من هیچی از موضوع فرکانس و مدار و باور اینها نمیدونستم . من و بچه هام دقیقا 2 هفته قبل از اتفاقات ایران به خونمون استانبول برگشتیم و زمانی که ایران بودیم من انرژی بد رو دریافت کرده بودم و همه ش منتظر بودم که کارهای من تو ایران تموم بشه برگردم استانبول ، انگار اسپند روی آتیش بودم .
و همین موضوع رو من به همسرم گفتم که اصلا انرژی خوبی از تو ایران دریافت نکردم ، احساس میکنم مردم خیلی عوض شدن مثل آتیش زیر خاکستر هستن ، خدا به خیر بگذرونه و بعد از 2 هفته اون اتفاق افتاد . من از کجا میدونستم ، خدا به من گفت .
و بعد تو همون دوران خبرها می رسید من و همسرم پیگیر اخبار بودیم و حالمون هر روز بدتر میشد و جالب اینجاست تمام استاد موفقیتی هم درگیر این اوضاع بودن و من اصلا نمیدونستم چی کار باید بکنم . تا اینکه باز هم شما دستی از دستان خداوند شدید و فایلی رو توی اینستاگرام گذاشتید و یادمه صبح خیلی زود بود من داشتم با صدای کم گوش میدادم ، نگو همسرم داشت با من گوش میداد و وقتی من صحبت های شما را گوش دادم ، الله اکبر حجت همان لحظه بر من تمام شد و از پیج اینستاگرام چند اساتیدی که داشتم آنفالو کردم و اومدم بیرون و الان دیگه کلا اینستاگرام رو حذف کردم و دیروز هم از گروه خانوادگیمون بیرون اومدم. و استاد وقتی دیروز این کار رو انجام دادم یه هم زمانی تو بیرون برام اتفاق افتاد و دیدم شهرداری استانبول داشت درخت های خیابون رو با آره برقی حرص میکرد و همون لحظه خدا بهم گفت میبینی هم زمانی رو تو هم مثل این درخت شاخه ها اضافه رو قطع کردی و داری به سمت تعالی رشد میکنی .
استاد بارها بارها خداوند درها رو باز کرده و من فراموش کردم و همین دیروز به من یادآوری کرد بهم گفت : آزادی که الان داری آیا قبلا داشتی ؟ گفتم :نه ما به تو دادیم
بهم گفت : تو شرایطی بودی که آرامش درونی نداشتی و آرامش میخواستی ، آیا قبلا داشتی ؟ گفتم : نه ، ما آرامش به تو دادیم.و دیشب هم بهم گفت :اگر عزت میخواهی ما به تو میدهیم ، ما عزت می دهیم .
استاد الان هم تو جریان یک مسئله مالی هستیم ولی به خودم میگم نسبت به اون شرایطی که من آرامش نداشتم و احساس خوب نبود این چیزی نیست و ایمان دارم به بهترین شکل خداوند این مسئله رو برامون حل میکنه چون هر لحظه به من میگه ، صبر داشته باش و توکل کن چون من دارم کارها رو انجام میدم و اومدن این فایل دیگه مهر تایید بر الهاماتی که من از خداوند دریافت کرده بودم .
استاد احساس میکنم به زودی شما و مریم جان رو از نزدیک میبینم ، چون من صحنه ایی رو دیدم از شما و مریم جان تو پردایس که اشک شوقم جاری شد و این بماند زمانی که شما را از نزدیک دیدم براتون تعریف کنم .
استاد عزیزم و مریم جان عزیزم خیلی خیلی دوستتون دارم