اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بی نظیر این فایل در ابتدا تشکر فراوان از خداوندی که بندگانی اینگونه شایسته برروی زمین قرار داده تا از زبان آنها ما را هدایت کنند
من استاد به شما لقب ناخدای با خدااین کشتی نامیدم چرا که خداوند با کلام شما با ما سخن میگوید
از زمانی که شما در مسیر من قرار گرفتید و تمام آموزه های شما را انجام دادم
واز همه بریدم وتنها مبدا ومقصودم خدا شد
معجزه ها یکی پس از دیگری برایم رقم خورد
از تجربه ی خودم بگویم
رانندگی در سال 95که دقیقا همین طور که شما فرمودین با احتیاط وبا توکل بر خدای مهربان توانستم رانندگی کنم
استاد جان من دوماه بعداز رانندگی
متن lnGodwetrust را نوشتم وروی ماشینم چسبوندم الان نزدیک 7سال رانندگی میکنم اما هروقت پشت رول میشینم کلام من این ،خدایا فرمون ماشینم در دستان قدرتمند توست به عظمت خداوند عشق میکنم چون من فقط میشینم اون که منو میبره
استاد من تمام زندگیم را دادم دست خودش وهرروز دارم موفق تر میشم اینقدر دیدگاهم عوض شده که نیازی نیست به دیگران توضیح بدم خدا خودش برام جور میکنه وهمه چی رقم میخوره من متولد 7بهمن هستم یادم قبل از تولدم به همسرم گفتم من از خداوند ماشین تیگو 7میخوام وخداوند وظیفه داره برام بخر همسرم تا حدودی دیدگاهش خوب اما یقین کمی داره گفت انشالا بهش برسی استاد از7بهمن گفتم خدایا من سفارش دادم خودت میدونی جالبی ماجرا این بود که به دلم الهام شده بود سه تا عدد هفت 777برام رقم میخوره
دقیقا همسرمان امسال 47سالش شد یادم روز اول فروردین عدد 7روی کیک را گزاشتم روی هفت سین وگفتم اینم دومیش استاد به عظمت خداوند 7فروردین ما به طور عجیبی که همسرم هنوز هم باورش نمیشه یه تیگو 7مشکی از گالری به صورت نقد همون طور که گفته بودم وباور داشتم رقم خورد من یادم داخل نمایشگاه داشتم با خدا حرف میزدم که همسرم به من گفت همون طور که میگفتی مثل اسناد دوست دارم نقد خرید کنم برات رقم خورد میخوام بگم که وقتی باورش میکنی وبهش اعتماد میکنی آنقدر عالی برات می رسونه که خودت می مونی
به خدا استاد من تموم آموز های شما را انجام دادم از نظر مالی از نظر معنوی از نظر روابط زندگی همه چی به اراده خداوند بهترینش برام رقم خورده و بزرگترین معجزه زندگیم نوه صحیح وسالمم بود که در دیدگاههای قبلی نوشتم که چقدر افکار وژنتیک واین حرفا همه کلامی بیهوده نیست اگه خداوند. ا باور داشته باشی و فقط به او ایمان داشتن بهت کمک میکنه خداوند عجیب یار من در زندگی
به خدا از زمانی که سکان زندگیم را دادم دست خدا عجیب زندگیم عالی
از وقتی با این صحبت توحیدی شما آشنا شدم، که همه چیز خداونده، که ما رمیت اذ رمیت
من سعی می کردم همیشه بگم که فلان داشته، فلان اتفاق، هذه من فضل ربی. یا هدایت بوده
اما این موضوع اصلا همیشگی نبود بخصوص توی اجرای قوانین. چون من اونقدر مطالعه می کردم و می کنم که همیشه فکر می کنم پرم.
فکر می کنم من می دونم و کسی نمی دونه
یعنی بیشترین ضربه رو از این ناحیه خوردم چون اینطور مواقع می گی چون می دونم، پس به فلانی که نمی دونه کمک کنم.
چون می دونم، فلانی ها رو باید کلا کات کنم.
چون می دونم، باید ببندم در گوشمو
چون. ….
یعنی این می دونم گفتناااا اونقدر ضربه زننده س که من خیلی ازش خوردم
یادم هست یه روز یه همنورد به من یه حرفی زد، گفت یه وقتایی بگو نمی دونم
بگو نمی دونم
بگو نمی دونم چرا این اتفاق افتاد
چرا این رفتار شد
چرا
بگو نمی دونم.
و مثال خیار چمبر رو زد که یه روز خیار چمبر می کاره و فکر می کنه باید توی یه دوره ی خاصی بهش آب زیاد بده
خیارچمبر رشد می کنه اما از یه جایی، متوقف می شه رشدش
این آقا می ره از یه باغبون می پرسه و می گه که چه کاری کردم، چقدر رسیدگی کردم و کلا شرایط رو شرح می ده
باغبون بهش می گه: یه مدت آب نده، یا خیلی خیلی خیلی کم بهش آب بده
خیارت غرور شده.
یعنی اونقدر بهش آب دادی مغرور شده.
خیلی مثال قشنگی بود هر وقت یادم میفته می گم ببین، خیارچمبر نباش
هر جا می بینم متوقف شدم می فهمم بخاطر این غرور و اقرار به دونستنه
و هر جا رد پای جلو رفتنم و پیشرفتم رو دنبال می کنم، می رسم به این نمی دونمه و دریافت هدایتی که پشتش میاد و اومده. یه قانونه اصلا.
درباره ی رانندگی یه ماجرایی برام پیش اومد و خالی از لطف نیست بیانش چون خیلی بهم کمک کرد این هدایت و اینکه خدایا برم یا نرم.
چند وقت پیش، شب با دوستانم قرار بود توی طبیعت دورهمی به مناسبت سیزده بدر داشته باشیم. من تنها با ماشینم بودم و پشت سر یکی از آقایون راه افتادم.
ایشون توی شب راه رو گم کردن و من هم خبر نداشتم که راه رو گم کردن فقط پشت سرشون می رفتم
جاده سنگلاخی، شیب های تند و بعضا خراب
یعنی اصلا نباید بگم جاده
بیشتر کوره راه بودن
از یه راه می اومد بیرون، می رفت یه راه دیگه و ادامه داشت
تا اینکه فهمیدم راه رو گم کردن و قرار شد از یه جاده بریم.
به یه جاده ی شیب دار رسیدیم که به شدت شیب رو به پایین داشت و از قضا توسط آب بارون خراب شده بود و فرورفتگی های شدیدی داشت
به یه نقطه که رسیدم، ایشون باز پایین رفتن ولی من ناخودآگاه گفتم حتی اگه التماسمم کنن، یک سانتی متر دیگه جلو نمی رم
دلیلی هم نداشتم جز اینکه من این مسیرو نمی درم.
یعنی انگار خدا قفل زد روی پام و گفت همینجا بمون
همسرشون و دخترشون پیش من موندن و این آقا دوباره مسیرو ادامه داد تا شاید گروه رو پیدا کنن
ولی من همونجا موندم و با اینکه توی اون شیب و با اون شرایط من تابحال ماشینو سر و ته نکرده بودم، اصلا یه حرکتایی می زدم که برای خودمم عجیب بود تا بالاخره تونستم ماشین رو سر و ته کنم و رو به بالا ببرم (یعنی برگشت).
شب بود، گوشی ها آنتن نمی داد. گم شده بودیم و اون آقام ازش خبری نبود.
بیش از نیم ساعت توی اون تاریکی بودیم و عجیب حال من خوب بود. با اینکه می ترسیدم اولش. بعد نگران ماشین بودم که خراب نشه و و و
ولی انگار حس می کردم هدایتو
انگار کار درستی انجام داده باشم
تا بالاخره بقیه ی دوستان مارو به واسطه ی ماشینم پیدا کردن
یعنی سبب خیر هم شد
و بعد با آدرس گرفتن از ما دنبال اون آقا رفتن
من اون شب حتی یک لحظه توی ذهن خودم اعتبارش رو به خودم ندادم. گفتم هذه من فضل ربی.
من رو از رفتن به مسیری متوقف کرد که هیچ کسی توی اون شرایط، با اون وضع جاده، با ماشین نمی رفت و اون آقا رفت و توی سرپایینی ها گیر کرد
حتی گفتن که ما با ماشین آفرود هم اینجا نمی ریم که این آقا رفته.
همون لحظه گفتم ببین این همون هدایته. اینکه با این قدرت بهت بگه از این نقطه پایینتر نرو.
این همون هدایته که توی اون شب و اون شرایط من حتی حاضر بودم پای پیاده برم دنبال اون اقا و پیداش کنم. یعنی ترسی نداشتم از هیچ چیزی و هیچ کسی. انگار احساس می کردم که خدا کنارمه.
به ستاره ها نگاه می کردم و لذت می بردم.
سکوت شب
آرامشی که بود
اصلا نمی دونم چی بگم
این در حالی بود که همسر اون آقا به شدت به شدت استرسی و نگران که شوهرم چی شد و خبری ازش نیست و و و.
بگم که آخر از ما هم پیداشون شد
وقتی اومدن، گفتن که آره اشتباه از من بود. من می دونستم اشتباه اومدم مسیرو ولی ادامه دادم.
بخاطر اینکه شاید فکر می کرده من این مسیرو بارها اومدم، پیداش می کنم
چقد لذت بردم از کامنت عالی تون خیلی الهام بخش بود مخصوصا اونجا که گفتی هر وقت گفتی بلدم بلدم من میدونم میدونم ضربه خوردی که الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که منم دقیقاااا این ایراد بزرگ و دارم تا ینفر بیاد دریاره قانون جذب حرف بزنه یا درباره چیزی که بلدم یا خوب به حرفش گوش نمیدم یا بهش میگم آره میدونم نه این چیه اینجوری فلان و همان….
بعد احضار فضلم شروع میشه با غرور الان فهمیدم این بزرگترین ایراد منه من بزرگترین ایرادمو اینجا با کامنت شما پیدا کردم غرور میدونم میدونم این بیماری که درمانش فقط دست خداست خدایا چند وقت دارم اینجا تو این فایل فعالیت میکنم ازت هدایت خواستم اینم جواب خدا بود بوسیله شما خواهرگلم ممنونم ازتون
خدایا شکرررررت باشه چشمممم حتما از امروز هر جا هرکی خواست حرفی بزنه که بلد بودم با سکوت و با دقت به حرفت که ازاون طریق خواستی بهم یاداوری کنی توجه میکنم اونم با حس خوب و با فروتنی ازت ممنونم خداجونم ازت ممنونم که از هر طریقی داری باما حرف میزنی الهی شکررررررت بقول ارشمیدوس بود کی بود گفت یافتم یافتمم یافتمممم منم میگم خدایا یافتمممم غرور منم منم و یافتم غرور من بلدم من میدونم و یافتم از امروز عهد میکنم که روزه من میدونم من بلدم بگیرم تا زمانی زنده ام الهی کمکم کن خدایا کمکم کن من هیجی نمیدونم من هیچی بلد نیستم خداجونم من عاجزم من ناتوانم دستمو بگیر راهبرم باش
دوست من خواهرخوبم نسترن جان عزیز ممنونم ازاین کامتت الهام بخش عالیتون .
چرخیدن تنها در دل جنگل شجاعت میخواد که آرزوشو دارم
میشه الان بهمون بگید چیکار کنیم ؟؟ میدونم باید اخبار و پیگیری نکنیم و فقط سعی کنیم حالمون خوب باشه و بدونیم خداوند حواسش به ما هست
من تو این شرایط جنگی که لحظه به لحظه دلار داره میره بالا و مدام اطرافیان خبرهای استرس آور که نتیجه ش این هست که نجواها شروع میشه که اگه اونهمه پول بی زبون و نمیدادی به آدمهای کلاهبردار و مثلا فلان چیز میخریدی الان لنگ دو زار پول نبودی ، فلانی پولت و خورد و یه آبم روش ، داره به سادگی و حماقت تو میخنده ، تو شب و روز بشین نفرین کن که ایشالله بره زیر ماشین از هفتاد و هفت جا کمرش خورد بشه حسرت یک قدم رو پای خودش راه رفتن به دلش بمونه
خب اینطوری بشه
تو به پولت میرسی؟
باز هم ازش راضی نمیشی تا آخرت
نمیتونم ببخشمش ،
میدونم شما بارها توصیه کرده بودید قرض ندید و قرض نگیرید
و من دلسوزی بیجا کردم برای آدم بدبختی که مدام دنبال گول زدن این و اون و دو زار کلاهبرداری از آدمهای ساده ای مثل منه
و
براش اصلا مهم نیست اون نون حرامی که میخوره انگار داره میزنه تو خون سگ و میخوره، انقدر براش سم و حرام و آتیشه و یه روزی بدجوری جواب حق الناس هایی که به گردنش هست میده
الان با این واقعیتهای جامعه چطور برخورد کنیم که الان طلا بالا رفته ، دلار بالا میره، تو عقب موندی و حاصل سالهای سال شب و روز زحمت کشیدن و خون دل خوردنت رو دو دستی به چنین آدمی تقدیم کردی
در مقابل این حجمه ی حرفهای مردم در جامعه و اطرافیان که ناشی از ترس و طمع و استرس عقب موندن هست ، چه کنیم؟
مخصوصا ماها که اول راهیم و هنوز راههای ثروتمند شدن رو خوب یاد نگرفتیم و ورودز مالی چندانی نداریم هنوز، نمیشه که مثل اصحاب کهف از جامعه دور کنیم خودمون رو و چند ماه یا چند سال بعد از غار تنهایی مون بیرون بیایم ببینیم ارزش همه دارایی هامون که تبدیل به طلا و دلار نکردیم و… یک هزارم شده
ببخشید اگه انقدر صریح گفتم ، ولی فکر کنم ایننجواهای اکثر ماهاست این روزها
اگه دوستانی موافق این هدایت هستن که استاد به ما راهنمایی کنن ، رای بدن به این کامنت
و
از استاد عزیز عذر میخوام که این نجواهای ذهنیم رو به زبون آوردم
خودتون تو دوره احساس لیاقت گفتید ، همه ما ممکنه گاهی از مدار خارج بشیم و حالمون خوب نباشه و رو خودمون خوب کار نکرده باشیم
بی صبرانه منتظر هدایت الله مهربان هستم از زبان استاد عزیز
سلام به خداوند هدایت کننده…به تو که عاشقانه منو حمایت هدایت و حفاظت میکنی
سلام به استاد عزیزم آقای عباسمنش و خانم شایسته عزیز
چه فایل زیبا و تاثیر گذاری بود از این جهت که چیزهایی رو که میدونیم و فراموش کردیم رو دوباره مرور میکنیم
منم مثل خیلی های دیگه هر زمان که روی خودم حساب کردم یا روی بقیه با کله خوردم زمین
مثل این همه سال هایی که گفتم من که نباید خرج خودمو بدم باید همسرم بده اون منو ساپورت میکنه با اینکه نقاشی من عالی بود ولی نرفتم ادامه بدم….خیلی درس من خوب بود نرفتم و فکر کردم خب حالا که به ظاهر چهره خوبی دارم ازدواج میکنم و تامین میشم
ولی همیشه سر مسئله پول گرفتن با همسرم بحثمون میشد انگاری وقتی هدایت نمیطلبی و تمرکز رو میذاری رو چهرت رو شغل همسرت رو توانایی های همسرت و نه خداوند همه چی به صورت زجر آور پیش میره و پیش رفت تا اینکه یه جا من بعد 17 سال تسلیم شدم و زجه زدم گفتم خدایا من بنده تو هستم چرا باید دستم همیشه مثل گداها سمت همسرم دراز باشه همیشه بابت اون پولی که میگیرم باید التماس کنم یا اینکه بعدش باید جواب پس بدم
تو هدایتم کن من نمیدونم چطوری ولی من یه شغل میخوام یه کاری که دستم تو جیب خودم باشه میخوام عزت نفس خورد شدم رو بسازم و ایمان دارم این گریه های منو بی پاسخ نمیذاری
خلاصه ورق برگشت
همسر من قرار بود پولی که جمع کرده یه ماشین برام بخره که بچه هامو جا به جا کنم خودش پیشنهاد کرد که بیا عوض ماشین خریدن برات مغازه بزنم لباس فروشی
اونجا نفهمیدم هدایت شدم هی لج کردم که نه من ماشین میخوام اونم پیله که بیا مغازه بزن که دستت تو جیب خودت باشع ماشین از درامد مغازت بخر
خلاصه به طرز معجزه آسایی جور شد لباس خریدم
اونم همون اول هدایت شدم به تولیدی های اصلی….هدایت شدم به بهترین مکان برای مغازه زدن…من فقط نشستم تو خونه و کارها داره جور میشه
همسرم دنبال پول پیش مغازه هست
زنگ زد دکور بیان نصب کنن
یه عالمه تولیدی پیدا کردم با یه دوره ای که هدایت شدم که اون آقا تولیدی فقط معرفی میکرد
و خدا رو هزاران بار شکر که ماه دیگه مغازم باز میشه بدون هیچ زجر و بدبختی
خیلی آسون و راحت
به قول استاد در حال لذت بردن تو جاده جنگلی
واقعا متحیرم از این همه لطف و بخشش
اینم اضافه کنم یه زمینی هم به نامم خورد اگه مث قبلا بود نمیگرفتم چون مغرور بودم ولی الان گفتم خدا داره نشونه میده
پول پیش مغازم از همون زمینه که به ناممه
اینو خودم از خدا خواستم که هر چی بهم میدی از درامد خودم بده که منت سرم نباشه
ای جان به این دنیای شگفت انگیز تسلیم و فروتنی
و کلی تجربه دارم از همین تسلیم بودنه هر چند باز یه جاهایی یادم میره و میخوام خودم فرمون رو دستم بگیرم
الهی صد هزار بار شکرت بابت وجود خودت و بنده های مهربونت ️️️️️️
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
استاد امروز که سایت رو باز کردم تا روی قانون سلامنی کار کنم تا دیدم فایل جدیدی اومده اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نتونستم لحظه ای صبر کنم.
نا الان دقیقه 8دفایل رو گوش کردم،
اولا خدا رو شکر می کنم که یه استاد عملی فوق العاده برام فرستاده تا قانون جهان هستی رو لمس کنم و به لطف ک یاری خودش عمل کنم.
اسناد کاقعا به شما می بالم که اینقدر آگاه هستید به هدایتها و الهاماتی که بهتون می شه و توجه می کنید و فکر می کنید و بعد بهتر عمل می کنید.
من اول باید این درس رو از شما بگیرم و با تمام تلاشم سعی کنم عمل کنم.
در مورد موضوع این فایل وقتی شروع کردید به بیان کردن موضوع یاد خودم افتادم که 2 روز گذشته من یه قیمه درست کردم که مثل روزهای قبلم خوشمزه و تعریفی آنچنان نبود.
موضو ازداین قراره که من به دلیل اینکه همسرم به طعم و نحوه پخت غذا خیلی توجه می کنه ، این خواسته در من به وجود اومده که برای پخت غذاها بیشتر دقت کنم و با توجه بیشتر درست کنم تا غذاهامخوشمزه تر بشه ، خوب با تحقیق که می کردم یه سری از غذاها مثل قرمه ، قیمه و .. خیلی خوشمزه می شه که واقعا هر کی می خوره تعریف می کنه. چند روز پیش که حرف از آشپزی شد من به یکی از دوستان گفتم من به خاطر حساسیت های همسرم یه سری غذا ها رو خیلی خوشمزه درست می کنم و کردیت خوشمزگی غذا رو به خودم دادم و 2 روز بعد که مهمان داشتم و قیمه درست کردم به اون خوشمزگی نبود.
دقیقا ندایی درونم گفت بفرما فاطمه خانم ، فکر می کردی خودت خوشمزه درست می کردی ، این عزیزم من بودم که هدایتت می کردم . این ندا رو به وضوح درونم بهم گفت و من باید از استاد یاد بگیرم که این ندا ها رو محکمتر و بلند تر بشنوم و به تمام کارهام تعمیم بدم.
امید وارم و از خدای خودم می خوام که یاری ام کنه تا در هر لحظه و هر کاری که انجام می دهم به هدایتهاش اولادقت کنم و فراموش نکنم که هر کاری که از من سر می زنه اگر خوبه به خاطر گوش به فرمان بودن هدایتهاش هست و من فقط اجرا کننده خوبی هستم . او می گوید و هنر من خوب گوش کردن و اجرا کردن است.
و هر کجا نتیجه خوبی نمی گیرم چون به ولایل مختلف مثل ترس(قدرت دادی به غیرخدا و هر عملا بیرونی) یا مثل غرور و از خود دانستن نتایج خوب(قدرت دادن به خود به تنهایی) و .. که همه نوعی شرک است، گیرنده الهاماتم ضعیف بوده خوب نشنیدم و عمل نکردم . که باز هنر من این است که با احساس خوب که حاصل توجه به نکات مثبت و مثبت نگری و باورها و افکار توحیدی و عاری از شرک(تنها قدرت مطلق خداوند است وبس) است ، گوشم را تیز کنم برای دریافت الهامات و رها و سرسپرده باشم و عمل کنم و به این ترتیب با بندگی کردن ، پادشاهی کنم.
استاد عزیزم وقتی خیلی بچه بودم روزی یکی از نزدیکانم درباره ارتباطش باخدا صحبت میکرد
درآن گفتگو او ادعایی کرد که من با تمام بچگیم ازآن ادعا ترسیدم همان جا به خدا گفتم خدایا من همواره در مقابل تو تسلیمم و هیچ ادعایی ندارم استاد از همان روز زندگی من عوض شد همان لحظه احساس کردم یک انرژی خاصی به من وارد شد وتا همین امروز خدا شاهده که همواره با من بوده است استاد وقتی میگویید زندگی شما به ساده ترین شیوه ممکن پیش میرود من درک میکنم چون زندگی من و خواسته های من همواره به سادترین شکل ممکن برای من انجام شده است البته که من به خاطر باورهای معیوب وایستادن های از سر غفلت در مقابل خدا خیلی عقب افتاده ام اما خدا شاهده تا همین امروز زندگی من پراز آسانی بوده است که به لطف تسلیم بودن در مقابل خدا است
استاد من به مرور زمان و غفلت های زیاد خیلی به خودم ظلم کردم یکی از این موارد چند وقت پیش بود من کالایی برای فروش عرضه کردم اولش به خاطر مرور باورهای توحیدی فروش خوبی داشتم اما یکی از مشتریانم به من گفت حاضر است در کار فروش با من همکاری کند ابن موضوع من را خوشحال کرد و یادم شد تمام امور ازآن خداست نتنها از من جنس نخرید حتی باعث شد یکی از مشتریانم که کالایی زیادی سفارش داده بود هم سفارش خود را پس بگیرد این موضوع درسی شد برای من که مواظب همزات شیطان باشم
نکته دیگری که امروز صبح با هدایت الله فهمیدم این بود شما ازیک سیستم اللهی برای تمرینات خود استفاده میکنید قرآن میفرماید نعمات اللهی را به یاد آورید و شیطان میگوید من وعده دادم و خلف وعده کردم اما خدا وعده داد و وعده خدا حق بود امروز فهمیدم چرا شما اینگونه سوال طرح میکنید چون نعمات اللهی را به ما یادآوری کنید وازآن طرف هم وعدههای باطل و اعمال بی سرانجام مارا به یادمان بیاورند
درانتهای هم استاد عزیزم واقعا جذاب و اللهی تر شده اید صدای آرام و پراز عشق و شعف شما نسبت به توحید واقعا به دل مینشیدن
استاد عزیزم چندی پیش توی یک کامنت خواندم که شاید شما به ایران آمده باشید استاد نمیدانید تجسم دیدار شما از نزدیک چه شور حالی درمن ایجاد کرد داشتم پر در میآوردم
لبیک های آخر فایل این نوید را به من داد که انشالله به زودی شمارا در یک مکان مقدس دیدار خواهم کرد به امید دیدار شما از نزدیک روزم را شب میکنم استاد نازنینم عاشقتونم یک دنیا
زندگی پراز توحید و آسانی برای تمام دوستان آرزومندم
استاد آخر کامنت نویسنده واقعی گفت کامنت رابااین آیه تمام کن به امید درک و فهم و هدایت این آیه
یادمه تیپ خیلی خوبی زده بودم. نمیدونم شاید خیلی مغرور شده بودم. داشتم میرفتم که یهو چنان محکم خوردم زمین، چناااااان محکم خوررررددددم زمین که نفهمدیم از کجا خوردم. از جام بلند شدم و بدون اینکه حرکت خاصی بخوام بکنم دوباره چنان محکککممم تر از قبل خوردم زمین که خودمو لباسام داغون شدیم. حتی اگه فکر کنم اولین زمین خوردن اتفاقی بود(البته که هیچ چیز اتفاقی ای وجود نداره و همه چیز تحت اراده ی الله است) نمیتونم باور کنم دومین زمین خوردنم اتفاقی بود. من امضای خدا رو پای این زمین خوردن ها دیدم. الان میفهمم که تا خدا نخواد من راه عادیمم نمیتونم برم چه برسه به رانندگی و… خداست که دستور میده اصطکاک عمل بکنه، خداست که دستور میده این لقمه از گلومون بره پایین؟ یا گیر کنه و خفمون کنه. حتی دسشویی رفتن. خداست که به ما رحم میکنه و به سلامت اینکار رو انجام میدیم وگرنه خییلی راحت با یه زور زدن میتونه تمام اعضا و جوارحمون رو بریزه رو سنگ توالت و حتی حالمون بهم بخوره که بخوایم دل و روده ی خودمونو جمع بکنیم.
رئیس کلانتریمون وقتی سربازها به هم زور میگفتن مثال قشنگی میزد برامون. میگفت: «به دسشویی رفتنتون دقت کردین؟ ما انسان ها اینیم. حتی همسرمون حتی عزیزترین کسای زندگیمون هم ما رو اون لحظه گردن نمیگیرن.»
ای انسان، چه چیزی تو را در مقابل پروردگار بلند مرتبه ات مغرور کرده!
در روی زمین با غرور راه نروید همانا خداوند متکبرین را دوست ندارد
چند روز پیش این آیه را دیدم و خیلی به فکر فرو رفتم که یعنی چی در روی زمین با غرور راه نروید ؟؟؟ اصلا کلمه غرور یعنی چی ؟؟؟
خیلی فکر کردم اما درست متوجه نشدم تا اینکه این فایل را دیدم و متوجه شدم که مغرور شدن یعنی مشرک شدن یعنی روی مغز خودم حساب کردن یعنی روی همه چیز و همه کس حساب کردن
مغرور شدن یعنی هر اتفاقی بیفتد من با دانش خودم با توانایی های خودم با ارتباطاتی که دارم با تجربه ای که دارم میتوانم آن را حل کنم و نیازی به کمک خداوند ندارم .
من وقتی دارم روی مغز خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی دانش خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی ارتباطات خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی عوامل بیرونی مثل سن ، مکان ، شغل خاص و … را دلیل اصلی ثروتمند شدن میدانم یعنی دارم شرک میورزم.
من اگر فقیر هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر غمگین و افسرده هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر ناامید هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر دارم توی زندگیم سختی میکشم در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و فرمان زندگیم را به دست خدا ندادهام.
من اگر شغل مورد علاقه ام را هنوز پیدا نکرده ام در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و از خدا هدایت نخواسته ام.
من اگر برای نظر دیگران دارم زندگی میکنم و شغل خودم را انتخاب میکنم در واقع مشرک هستم.
من اگر برای اینکه دیگران خوششان بیاید حرف هایی را میزنم در واقع مشرک هستم.
من اگر بیمار هستم و روابطم خوبی ندارم در واقع مشرک هستم چون روی آن نیروی برتر حساب نکرده ام و ازش هدایت نخواسته ام.
شرک شرک شرک
حالا میفهمم که چرا پیامبر اسلام فرمودند که «راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است.»
همهی ما به این نیروی برتر دسترسی داریم ، همهی ما به تمام ثروت و نعمت های الهی دسترسی داریم ، اگر زندگی داغونی داریم فقط خودمون مقصر هستیم چون اجازه نداده ایم که خدا برامون کارها را انجام دهد.
لطفاً از سر راه خدا کنار برویم و بگذاریم خدا خودش کارها را برای ما انجام دهد.
مگر از زندگی چه میخواهیم که در خدایی خداوند یافت نمیشود…؟؟؟
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست…؟؟؟؟
خدا جونم کمک کن تا صحبت های استاد عباس منش عزیز را بفهمیم ، درک کنیم و عمل کنیم.
به نام خدای بزرگ و عظیم و دانایی که یک بار دیگه به من فرصت داد تا بشنوم و آگاه باشم و بهم تلنگر زد که من بنده ی کوچکی هستم که هیچ چیزی نمیدونم و فقط اوست که میداند،میشنود،میبیند و خدای من است که میداند و آگاه به همه چیز است
سلام به استاد عزیز و بزرگوارم به خانم عزیز مریم جان و تمام دوستان هم فرکانسی و هم مسیری که اینجا هستند
استاد چقدر صحبت های لطیف و چقدر دلتنگ بودیم برای باز دیدن و شنیدن شما
مثل همیشه به موقع ترین و به جا ترین صحبت ها،خداروشکر میکنم که استاد و راهنمایی در مسیر زندگی من قرار داده که هر بار با گفتن نکات اساسی بهم یادآوری میکنه چقدر من کوچیکم و هیچ چیز از خودم ندارم در این دنیا و هر چه هست و خواهد بود و میشود از طرف خدای من هست
استاد عزیز من کارم طراحی گرافیک هست و خیلی وقتا شده که تا سفارشی رو قبول کردم با خودم گفتم که خب اینکه برای من دیگه هیچی نیست یکی دو ساعته طرحشو زدمو تمام شده و به داشته های خودم اکتفا کردم و طراحی رو انجام دادم و فرستادم و به خودم مطمئن بودم که این طرح صد در صد تایید هست چون من میدونم این خوبه و مطمئن هستم به خودم اما بعد از اینکه خودم چکش کردم یا فرستادم برای مشتری دیدم اصلا اون چیزی نیست که باید میشده و چندین باااار ایراد های مختلف گرفته شده و ادیت پشت ادیت و تازه شاکی هم میشم و الان دارم این موضوع رو متوجه میشم که خب معلومه چقدر کار ایراد داره چون من من کردم و میخواستم پایه حرفم وایستم که من میدونم من بلدم
و در مقابل چند پروژه ای که اخیرا انجام دادم از همون ابتدای کار گفتم خدایا این کارا برای من جدید هست و من تازه میخوام شروعش کنم و خودمو در پایین ترین سطح میارم و میگم که خدایا خودت یا رب العالمین تویی که همه چیزو میدونی خودت بهم ایده بده خودت بهم بگو چیو کجا بذارم خودت بهم بگو با مشتری چطور صحبت کنم خودت بهم بگو کی باید شروع کنم و کی تمام کنم
و به صورت جادویی و با آرام ترین حال به آسان ترین روش ها کار پیش میره خدارو صد هزار مرتبه شکر
الان دارم متوجه میشم که چقدر متفاوت بوده طراحی ها و کارایی که من به خودم گفتم من میدونم خودم بلدم و کارهایی که قبل از شروعش از خداوند خواستم که بهم کمک بکنه،چقدر آرام تر بودم اعتماد به نفس بیشتری داشتم و با حال خوب و بدون استرس کارم رو انجام دادم
در مورد کارم به این نکته هم میخوام اشاره کنم به جای خداوند من خیلی اوقات خودم رو در مقابل اساتید و کسانی که از من بیشتر تجربه کاری دارن کوچیک میدونستم و خیلی وقتا این حالم رو بد میکرد تا به موضوعی بر میخوردم بهشون پیام میدادم و با ناراحتی و عاجزانه ازشون درخواست کمک میکردم،مخصوصا داخل اینستاگرام وقتی که کارهای طراحان مختلف رو میدیدم به همین خاطر چند وقتی هست تصمیم گرفتم و اینستاگرام رو واردش نشدم و انقدر آرامم انقدر آرامم که خدا میدونه و تمام وقت های آزادم به سایت شما میام و کامنت میخونم خداروشکر خداروشکر میکنم که دیشب هم داشتم به خاطر زیبایی هایی که خداوند بهم نشون داده بود در طول رو شکرگزاری میکردم که اومدم و فایل جدید رو دیدم
خدارو صد هزار مرتبه شکر
کلاس سنتور که میرم بعضی اوقات میگم که من اوکیم دیگه حسابی تمرین کردم استرسی نیست و کاملا آماده هستم که تمرینم رو به استاد به بهترین حالت میتونم ارائه بدم اما به محض شروع و دیدن استاد دستام شروع میکنن به لرزیدن و قطعه کلا خراب میشه و در مقابل بعضی وقتا اصلا تمرین نکردم میگم خدایا خودت بهم کمک کن آرامش داشته باشم و هرچیزی که بلدم رو بزنم وای باورتون نمیشه انقدر خوبو تمیز شده که استادم یکی دوبارش بهم گفته خیلی راحت و روان تر از هفته های پیش زدی که گفتی خیلی تمرین کردم و باز الان دارم متوجه میشم که دلیلش خاشع بودن و مغرور نبودن در مقابل خدا بوده و از او درخواست کردم که همراهم باشه و بهم یاری بده خدایا شکرت…
نشانه ها هر روز خودشون رو پر رنگ تر نشون میدن همین دیروز بود که خواهرم تصمیم گرفته بود روی کاغذ بنویسه ایاک نعبد و ایاک نستعین و به در کمد چسبونده بود…خدایا شکرت
استاد برای موضوع مسیر آسان و راحتی های مسیر زندگیتون که گفتید من کمی یاد خودم افتادم،بنده هم همیشه با کار کردن سخت و وجود سختی ها در مسیر زندگی مخالف بودم یعنی نه مثل شما انقدر واضح و الان من دارم بهش پی میبرم که از مدرسه گرفته تا دانشگاه و کار کردنم تقریبا همیشه به آسانی و سوت زنان پیش رفتم
مثلا همیشه مدرسه هام طوری میشد که مسیرش کوتاه ترین حالت ممکنه میشد یا داخل مدرسه همیشه بهم خوش میگذشت و درس های سخت برعکس خیلی ها برای من مثل بازی و به راحتی گذشتن این رو در مقابل خواهرم یا بعضی دوستانم میگم مثلا خواهرم و بعضی دوستانم به زبون میوردن که چقدر مسیر دانشگاه یا مدرسشون همیشه سخت و دور بوده اما من با اینکه یکم طول میکشید ولی با اتوبوس دقیقا دم ذر دانشگاه و برگشت حتی لازم نبود از خیابونم رد بشم تا به اتوبوس برسم و خیلی راحت،خداروشکر
برای کارم همیشه از همون ابتدا که شروع کردم خیلی ریز ریز با ساده ترین کارها برای افرادی که نزدیکم بودن چه اساتید بودن چه دوستانم کار زدم و کسب درآمد کردم و خداروشکر خداروشکر الان متوجه شدم که خدا برای من این آسانی هارو قرار داده بوده…
استاد عزیزم بازم سپاسگزار خداوند بزرگم هستم که برای زندگی راحت تر و بیشتر لذت بردن از مسیر زندگی شمارو برای راهنمایی ما فرستاد شمایی که خودت به این آگاهی ها آگاه تری و برای تکرار برای خودتون و باز برای ما بازگو میکنید این مطالب رو امیدوارم که بتونیم همیشه خاشع باشیم و بدونیم که در مقابل پرودگار و رب العالمین هیچی نیستیم
هرچه هستیم و هرچه داریم از آن خداوند بزرگ هست
ممنونم که کامنت بنده رو مطالعه کردید در پناه خدا شاد و سلامت باشید.
دلم گرم خداوندی ست
که با دستان من
گندم برای یاکریم خانه می ریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا
با آنکه می داند گنهکارم
دلم گرم است
می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
درود فراوان بر استاد عزیز وخانم شایسته مهربان
بی نظیر این فایل در ابتدا تشکر فراوان از خداوندی که بندگانی اینگونه شایسته برروی زمین قرار داده تا از زبان آنها ما را هدایت کنند
من استاد به شما لقب ناخدای با خدااین کشتی نامیدم چرا که خداوند با کلام شما با ما سخن میگوید
از زمانی که شما در مسیر من قرار گرفتید و تمام آموزه های شما را انجام دادم
واز همه بریدم وتنها مبدا ومقصودم خدا شد
معجزه ها یکی پس از دیگری برایم رقم خورد
از تجربه ی خودم بگویم
رانندگی در سال 95که دقیقا همین طور که شما فرمودین با احتیاط وبا توکل بر خدای مهربان توانستم رانندگی کنم
استاد جان من دوماه بعداز رانندگی
متن lnGodwetrust را نوشتم وروی ماشینم چسبوندم الان نزدیک 7سال رانندگی میکنم اما هروقت پشت رول میشینم کلام من این ،خدایا فرمون ماشینم در دستان قدرتمند توست به عظمت خداوند عشق میکنم چون من فقط میشینم اون که منو میبره
استاد من تمام زندگیم را دادم دست خودش وهرروز دارم موفق تر میشم اینقدر دیدگاهم عوض شده که نیازی نیست به دیگران توضیح بدم خدا خودش برام جور میکنه وهمه چی رقم میخوره من متولد 7بهمن هستم یادم قبل از تولدم به همسرم گفتم من از خداوند ماشین تیگو 7میخوام وخداوند وظیفه داره برام بخر همسرم تا حدودی دیدگاهش خوب اما یقین کمی داره گفت انشالا بهش برسی استاد از7بهمن گفتم خدایا من سفارش دادم خودت میدونی جالبی ماجرا این بود که به دلم الهام شده بود سه تا عدد هفت 777برام رقم میخوره
دقیقا همسرمان امسال 47سالش شد یادم روز اول فروردین عدد 7روی کیک را گزاشتم روی هفت سین وگفتم اینم دومیش استاد به عظمت خداوند 7فروردین ما به طور عجیبی که همسرم هنوز هم باورش نمیشه یه تیگو 7مشکی از گالری به صورت نقد همون طور که گفته بودم وباور داشتم رقم خورد من یادم داخل نمایشگاه داشتم با خدا حرف میزدم که همسرم به من گفت همون طور که میگفتی مثل اسناد دوست دارم نقد خرید کنم برات رقم خورد میخوام بگم که وقتی باورش میکنی وبهش اعتماد میکنی آنقدر عالی برات می رسونه که خودت می مونی
به خدا استاد من تموم آموز های شما را انجام دادم از نظر مالی از نظر معنوی از نظر روابط زندگی همه چی به اراده خداوند بهترینش برام رقم خورده و بزرگترین معجزه زندگیم نوه صحیح وسالمم بود که در دیدگاههای قبلی نوشتم که چقدر افکار وژنتیک واین حرفا همه کلامی بیهوده نیست اگه خداوند. ا باور داشته باشی و فقط به او ایمان داشتن بهت کمک میکنه خداوند عجیب یار من در زندگی
به خدا از زمانی که سکان زندگیم را دادم دست خدا عجیب زندگیم عالی
امیدوارم استاد همیشه در سلامتی وشادی فراوان باشید
من از خداوند برای شما عشق وشادی خواستارم
خدا را باور کردم شد یاورم
خدایا دوست دارم ،عاشقتم
ممنونم از شما استاد مهربانی
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به همه ی شما عزیزان
سلام استاد جانم
چقدر این صحبتا برام آشناس. چقدر آگاهی دهنده س.
اومدم درباره ی یه سری تجربه هام بگم
از وقتی با این صحبت توحیدی شما آشنا شدم، که همه چیز خداونده، که ما رمیت اذ رمیت
من سعی می کردم همیشه بگم که فلان داشته، فلان اتفاق، هذه من فضل ربی. یا هدایت بوده
اما این موضوع اصلا همیشگی نبود بخصوص توی اجرای قوانین. چون من اونقدر مطالعه می کردم و می کنم که همیشه فکر می کنم پرم.
فکر می کنم من می دونم و کسی نمی دونه
یعنی بیشترین ضربه رو از این ناحیه خوردم چون اینطور مواقع می گی چون می دونم، پس به فلانی که نمی دونه کمک کنم.
چون می دونم، فلانی ها رو باید کلا کات کنم.
چون می دونم، باید ببندم در گوشمو
چون. ….
یعنی این می دونم گفتناااا اونقدر ضربه زننده س که من خیلی ازش خوردم
یادم هست یه روز یه همنورد به من یه حرفی زد، گفت یه وقتایی بگو نمی دونم
بگو نمی دونم
بگو نمی دونم چرا این اتفاق افتاد
چرا این رفتار شد
چرا
بگو نمی دونم.
و مثال خیار چمبر رو زد که یه روز خیار چمبر می کاره و فکر می کنه باید توی یه دوره ی خاصی بهش آب زیاد بده
خیارچمبر رشد می کنه اما از یه جایی، متوقف می شه رشدش
این آقا می ره از یه باغبون می پرسه و می گه که چه کاری کردم، چقدر رسیدگی کردم و کلا شرایط رو شرح می ده
باغبون بهش می گه: یه مدت آب نده، یا خیلی خیلی خیلی کم بهش آب بده
خیارت غرور شده.
یعنی اونقدر بهش آب دادی مغرور شده.
خیلی مثال قشنگی بود هر وقت یادم میفته می گم ببین، خیارچمبر نباش
هر جا می بینم متوقف شدم می فهمم بخاطر این غرور و اقرار به دونستنه
و هر جا رد پای جلو رفتنم و پیشرفتم رو دنبال می کنم، می رسم به این نمی دونمه و دریافت هدایتی که پشتش میاد و اومده. یه قانونه اصلا.
درباره ی رانندگی یه ماجرایی برام پیش اومد و خالی از لطف نیست بیانش چون خیلی بهم کمک کرد این هدایت و اینکه خدایا برم یا نرم.
چند وقت پیش، شب با دوستانم قرار بود توی طبیعت دورهمی به مناسبت سیزده بدر داشته باشیم. من تنها با ماشینم بودم و پشت سر یکی از آقایون راه افتادم.
ایشون توی شب راه رو گم کردن و من هم خبر نداشتم که راه رو گم کردن فقط پشت سرشون می رفتم
جاده سنگلاخی، شیب های تند و بعضا خراب
یعنی اصلا نباید بگم جاده
بیشتر کوره راه بودن
از یه راه می اومد بیرون، می رفت یه راه دیگه و ادامه داشت
تا اینکه فهمیدم راه رو گم کردن و قرار شد از یه جاده بریم.
به یه جاده ی شیب دار رسیدیم که به شدت شیب رو به پایین داشت و از قضا توسط آب بارون خراب شده بود و فرورفتگی های شدیدی داشت
به یه نقطه که رسیدم، ایشون باز پایین رفتن ولی من ناخودآگاه گفتم حتی اگه التماسمم کنن، یک سانتی متر دیگه جلو نمی رم
دلیلی هم نداشتم جز اینکه من این مسیرو نمی درم.
یعنی انگار خدا قفل زد روی پام و گفت همینجا بمون
همسرشون و دخترشون پیش من موندن و این آقا دوباره مسیرو ادامه داد تا شاید گروه رو پیدا کنن
ولی من همونجا موندم و با اینکه توی اون شیب و با اون شرایط من تابحال ماشینو سر و ته نکرده بودم، اصلا یه حرکتایی می زدم که برای خودمم عجیب بود تا بالاخره تونستم ماشین رو سر و ته کنم و رو به بالا ببرم (یعنی برگشت).
شب بود، گوشی ها آنتن نمی داد. گم شده بودیم و اون آقام ازش خبری نبود.
بیش از نیم ساعت توی اون تاریکی بودیم و عجیب حال من خوب بود. با اینکه می ترسیدم اولش. بعد نگران ماشین بودم که خراب نشه و و و
ولی انگار حس می کردم هدایتو
انگار کار درستی انجام داده باشم
تا بالاخره بقیه ی دوستان مارو به واسطه ی ماشینم پیدا کردن
یعنی سبب خیر هم شد
و بعد با آدرس گرفتن از ما دنبال اون آقا رفتن
من اون شب حتی یک لحظه توی ذهن خودم اعتبارش رو به خودم ندادم. گفتم هذه من فضل ربی.
من رو از رفتن به مسیری متوقف کرد که هیچ کسی توی اون شرایط، با اون وضع جاده، با ماشین نمی رفت و اون آقا رفت و توی سرپایینی ها گیر کرد
حتی گفتن که ما با ماشین آفرود هم اینجا نمی ریم که این آقا رفته.
همون لحظه گفتم ببین این همون هدایته. اینکه با این قدرت بهت بگه از این نقطه پایینتر نرو.
این همون هدایته که توی اون شب و اون شرایط من حتی حاضر بودم پای پیاده برم دنبال اون اقا و پیداش کنم. یعنی ترسی نداشتم از هیچ چیزی و هیچ کسی. انگار احساس می کردم که خدا کنارمه.
به ستاره ها نگاه می کردم و لذت می بردم.
سکوت شب
آرامشی که بود
اصلا نمی دونم چی بگم
این در حالی بود که همسر اون آقا به شدت به شدت استرسی و نگران که شوهرم چی شد و خبری ازش نیست و و و.
بگم که آخر از ما هم پیداشون شد
وقتی اومدن، گفتن که آره اشتباه از من بود. من می دونستم اشتباه اومدم مسیرو ولی ادامه دادم.
بخاطر اینکه شاید فکر می کرده من این مسیرو بارها اومدم، پیداش می کنم
غروررررر.
مرسی استاد جان. برم بقیه ی فایلو گوش بدم.
سلام و درود بر نسترن عزیز
چقد لذت بردم از کامنت عالی تون خیلی الهام بخش بود مخصوصا اونجا که گفتی هر وقت گفتی بلدم بلدم من میدونم میدونم ضربه خوردی که الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که منم دقیقاااا این ایراد بزرگ و دارم تا ینفر بیاد دریاره قانون جذب حرف بزنه یا درباره چیزی که بلدم یا خوب به حرفش گوش نمیدم یا بهش میگم آره میدونم نه این چیه اینجوری فلان و همان….
بعد احضار فضلم شروع میشه با غرور الان فهمیدم این بزرگترین ایراد منه من بزرگترین ایرادمو اینجا با کامنت شما پیدا کردم غرور میدونم میدونم این بیماری که درمانش فقط دست خداست خدایا چند وقت دارم اینجا تو این فایل فعالیت میکنم ازت هدایت خواستم اینم جواب خدا بود بوسیله شما خواهرگلم ممنونم ازتون
خدایا شکرررررت باشه چشمممم حتما از امروز هر جا هرکی خواست حرفی بزنه که بلد بودم با سکوت و با دقت به حرفت که ازاون طریق خواستی بهم یاداوری کنی توجه میکنم اونم با حس خوب و با فروتنی ازت ممنونم خداجونم ازت ممنونم که از هر طریقی داری باما حرف میزنی الهی شکررررررت بقول ارشمیدوس بود کی بود گفت یافتم یافتمم یافتمممم منم میگم خدایا یافتمممم غرور منم منم و یافتم غرور من بلدم من میدونم و یافتم از امروز عهد میکنم که روزه من میدونم من بلدم بگیرم تا زمانی زنده ام الهی کمکم کن خدایا کمکم کن من هیجی نمیدونم من هیچی بلد نیستم خداجونم من عاجزم من ناتوانم دستمو بگیر راهبرم باش
دوست من خواهرخوبم نسترن جان عزیز ممنونم ازاین کامتت الهام بخش عالیتون .
چرخیدن تنها در دل جنگل شجاعت میخواد که آرزوشو دارم
خدایا شکرت که دوباره فرصتی بهم دادی تا بیام و دوباره کامنت بنویسم
من خیلی وقت بود که از این اگاهی ها فاصله گرفته بودم
البته این ادامه ندادن و فاصله گرفتن از یک مسیر درست منو به خودشناسی رسوند که فکر میکنم جزو روند تکاملی من بوده.
این اگاهی از ادامه ندادن مسیر درست منو فهموند که پاشنه اشیل من چیه
خداروشکر پاشنه اشیل خودم رو پیدا کردم و اونم ادامه ندادن مسیر درست هست.
چقدر من به این فایل عالی از توحید عملی 11 نیاز داشتم
الان من در مغازه ای هستم که تصمیم دارم جابه جا بشم و هرجا میرم صاحب ملک میگه باید دسته چک داشته باشی و بهم چک بدی.
منم طبق اگاهی هایی که تا الان از این سایت و از اگاهی های شما استاد عزیز یاد گرفتم اینه که چک و دسته چک داشتن درست نیست.
بخاطر همین دنبالش هم نبودم
ولی میخوام مغازه بگیرم اکثر صاحب ملک ها میگن باید چک تضمین تخلیه و این جور چیزا بدی.
این فایل خیلی به موقع بود
وقتی این فایل رو گوش دادم ارام شدم
و یاداوری کرد بهم که توکل کنم و به خودم بگم:
خدیاا من نمیدونم خدایا من نمیدونم تو مسیر درست رو بهم بگو
اگه قراره تو این مسیر باشم و رشد کنم هدایتم کن
اگرر هم به نفعم نیست شرایطی رو بوجود بیار که ادامه ندم.
استاد عزیز خداروشکر میکنم که این فایل رو به موقع روی سایت قرار دادید و ازتون تشکر میکنم
سلام استاد عزیزم
میشه الان بهمون بگید چیکار کنیم ؟؟ میدونم باید اخبار و پیگیری نکنیم و فقط سعی کنیم حالمون خوب باشه و بدونیم خداوند حواسش به ما هست
من تو این شرایط جنگی که لحظه به لحظه دلار داره میره بالا و مدام اطرافیان خبرهای استرس آور که نتیجه ش این هست که نجواها شروع میشه که اگه اونهمه پول بی زبون و نمیدادی به آدمهای کلاهبردار و مثلا فلان چیز میخریدی الان لنگ دو زار پول نبودی ، فلانی پولت و خورد و یه آبم روش ، داره به سادگی و حماقت تو میخنده ، تو شب و روز بشین نفرین کن که ایشالله بره زیر ماشین از هفتاد و هفت جا کمرش خورد بشه حسرت یک قدم رو پای خودش راه رفتن به دلش بمونه
خب اینطوری بشه
تو به پولت میرسی؟
باز هم ازش راضی نمیشی تا آخرت
نمیتونم ببخشمش ،
میدونم شما بارها توصیه کرده بودید قرض ندید و قرض نگیرید
و من دلسوزی بیجا کردم برای آدم بدبختی که مدام دنبال گول زدن این و اون و دو زار کلاهبرداری از آدمهای ساده ای مثل منه
و
براش اصلا مهم نیست اون نون حرامی که میخوره انگار داره میزنه تو خون سگ و میخوره، انقدر براش سم و حرام و آتیشه و یه روزی بدجوری جواب حق الناس هایی که به گردنش هست میده
الان با این واقعیتهای جامعه چطور برخورد کنیم که الان طلا بالا رفته ، دلار بالا میره، تو عقب موندی و حاصل سالهای سال شب و روز زحمت کشیدن و خون دل خوردنت رو دو دستی به چنین آدمی تقدیم کردی
در مقابل این حجمه ی حرفهای مردم در جامعه و اطرافیان که ناشی از ترس و طمع و استرس عقب موندن هست ، چه کنیم؟
مخصوصا ماها که اول راهیم و هنوز راههای ثروتمند شدن رو خوب یاد نگرفتیم و ورودز مالی چندانی نداریم هنوز، نمیشه که مثل اصحاب کهف از جامعه دور کنیم خودمون رو و چند ماه یا چند سال بعد از غار تنهایی مون بیرون بیایم ببینیم ارزش همه دارایی هامون که تبدیل به طلا و دلار نکردیم و… یک هزارم شده
ببخشید اگه انقدر صریح گفتم ، ولی فکر کنم ایننجواهای اکثر ماهاست این روزها
اگه دوستانی موافق این هدایت هستن که استاد به ما راهنمایی کنن ، رای بدن به این کامنت
و
از استاد عزیز عذر میخوام که این نجواهای ذهنیم رو به زبون آوردم
خودتون تو دوره احساس لیاقت گفتید ، همه ما ممکنه گاهی از مدار خارج بشیم و حالمون خوب نباشه و رو خودمون خوب کار نکرده باشیم
بی صبرانه منتظر هدایت الله مهربان هستم از زبان استاد عزیز
سلام به خداوند هدایت کننده…به تو که عاشقانه منو حمایت هدایت و حفاظت میکنی
سلام به استاد عزیزم آقای عباسمنش و خانم شایسته عزیز
چه فایل زیبا و تاثیر گذاری بود از این جهت که چیزهایی رو که میدونیم و فراموش کردیم رو دوباره مرور میکنیم
منم مثل خیلی های دیگه هر زمان که روی خودم حساب کردم یا روی بقیه با کله خوردم زمین
مثل این همه سال هایی که گفتم من که نباید خرج خودمو بدم باید همسرم بده اون منو ساپورت میکنه با اینکه نقاشی من عالی بود ولی نرفتم ادامه بدم….خیلی درس من خوب بود نرفتم و فکر کردم خب حالا که به ظاهر چهره خوبی دارم ازدواج میکنم و تامین میشم
ولی همیشه سر مسئله پول گرفتن با همسرم بحثمون میشد انگاری وقتی هدایت نمیطلبی و تمرکز رو میذاری رو چهرت رو شغل همسرت رو توانایی های همسرت و نه خداوند همه چی به صورت زجر آور پیش میره و پیش رفت تا اینکه یه جا من بعد 17 سال تسلیم شدم و زجه زدم گفتم خدایا من بنده تو هستم چرا باید دستم همیشه مثل گداها سمت همسرم دراز باشه همیشه بابت اون پولی که میگیرم باید التماس کنم یا اینکه بعدش باید جواب پس بدم
تو هدایتم کن من نمیدونم چطوری ولی من یه شغل میخوام یه کاری که دستم تو جیب خودم باشه میخوام عزت نفس خورد شدم رو بسازم و ایمان دارم این گریه های منو بی پاسخ نمیذاری
خلاصه ورق برگشت
همسر من قرار بود پولی که جمع کرده یه ماشین برام بخره که بچه هامو جا به جا کنم خودش پیشنهاد کرد که بیا عوض ماشین خریدن برات مغازه بزنم لباس فروشی
اونجا نفهمیدم هدایت شدم هی لج کردم که نه من ماشین میخوام اونم پیله که بیا مغازه بزن که دستت تو جیب خودت باشع ماشین از درامد مغازت بخر
خلاصه به طرز معجزه آسایی جور شد لباس خریدم
اونم همون اول هدایت شدم به تولیدی های اصلی….هدایت شدم به بهترین مکان برای مغازه زدن…من فقط نشستم تو خونه و کارها داره جور میشه
همسرم دنبال پول پیش مغازه هست
زنگ زد دکور بیان نصب کنن
یه عالمه تولیدی پیدا کردم با یه دوره ای که هدایت شدم که اون آقا تولیدی فقط معرفی میکرد
و خدا رو هزاران بار شکر که ماه دیگه مغازم باز میشه بدون هیچ زجر و بدبختی
خیلی آسون و راحت
به قول استاد در حال لذت بردن تو جاده جنگلی
واقعا متحیرم از این همه لطف و بخشش
اینم اضافه کنم یه زمینی هم به نامم خورد اگه مث قبلا بود نمیگرفتم چون مغرور بودم ولی الان گفتم خدا داره نشونه میده
پول پیش مغازم از همون زمینه که به ناممه
اینو خودم از خدا خواستم که هر چی بهم میدی از درامد خودم بده که منت سرم نباشه
ای جان به این دنیای شگفت انگیز تسلیم و فروتنی
و کلی تجربه دارم از همین تسلیم بودنه هر چند باز یه جاهایی یادم میره و میخوام خودم فرمون رو دستم بگیرم
الهی صد هزار بار شکرت بابت وجود خودت و بنده های مهربونت ️️️️️️
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
(توحید عملی 11)
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
استاد امروز که سایت رو باز کردم تا روی قانون سلامنی کار کنم تا دیدم فایل جدیدی اومده اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نتونستم لحظه ای صبر کنم.
نا الان دقیقه 8دفایل رو گوش کردم،
اولا خدا رو شکر می کنم که یه استاد عملی فوق العاده برام فرستاده تا قانون جهان هستی رو لمس کنم و به لطف ک یاری خودش عمل کنم.
اسناد کاقعا به شما می بالم که اینقدر آگاه هستید به هدایتها و الهاماتی که بهتون می شه و توجه می کنید و فکر می کنید و بعد بهتر عمل می کنید.
من اول باید این درس رو از شما بگیرم و با تمام تلاشم سعی کنم عمل کنم.
در مورد موضوع این فایل وقتی شروع کردید به بیان کردن موضوع یاد خودم افتادم که 2 روز گذشته من یه قیمه درست کردم که مثل روزهای قبلم خوشمزه و تعریفی آنچنان نبود.
موضو ازداین قراره که من به دلیل اینکه همسرم به طعم و نحوه پخت غذا خیلی توجه می کنه ، این خواسته در من به وجود اومده که برای پخت غذاها بیشتر دقت کنم و با توجه بیشتر درست کنم تا غذاهامخوشمزه تر بشه ، خوب با تحقیق که می کردم یه سری از غذاها مثل قرمه ، قیمه و .. خیلی خوشمزه می شه که واقعا هر کی می خوره تعریف می کنه. چند روز پیش که حرف از آشپزی شد من به یکی از دوستان گفتم من به خاطر حساسیت های همسرم یه سری غذا ها رو خیلی خوشمزه درست می کنم و کردیت خوشمزگی غذا رو به خودم دادم و 2 روز بعد که مهمان داشتم و قیمه درست کردم به اون خوشمزگی نبود.
دقیقا ندایی درونم گفت بفرما فاطمه خانم ، فکر می کردی خودت خوشمزه درست می کردی ، این عزیزم من بودم که هدایتت می کردم . این ندا رو به وضوح درونم بهم گفت و من باید از استاد یاد بگیرم که این ندا ها رو محکمتر و بلند تر بشنوم و به تمام کارهام تعمیم بدم.
امید وارم و از خدای خودم می خوام که یاری ام کنه تا در هر لحظه و هر کاری که انجام می دهم به هدایتهاش اولادقت کنم و فراموش نکنم که هر کاری که از من سر می زنه اگر خوبه به خاطر گوش به فرمان بودن هدایتهاش هست و من فقط اجرا کننده خوبی هستم . او می گوید و هنر من خوب گوش کردن و اجرا کردن است.
و هر کجا نتیجه خوبی نمی گیرم چون به ولایل مختلف مثل ترس(قدرت دادی به غیرخدا و هر عملا بیرونی) یا مثل غرور و از خود دانستن نتایج خوب(قدرت دادن به خود به تنهایی) و .. که همه نوعی شرک است، گیرنده الهاماتم ضعیف بوده خوب نشنیدم و عمل نکردم . که باز هنر من این است که با احساس خوب که حاصل توجه به نکات مثبت و مثبت نگری و باورها و افکار توحیدی و عاری از شرک(تنها قدرت مطلق خداوند است وبس) است ، گوشم را تیز کنم برای دریافت الهامات و رها و سرسپرده باشم و عمل کنم و به این ترتیب با بندگی کردن ، پادشاهی کنم.
…
سلام خدای مهربان و وهابم
سلام استاد عزیزم سلام شایسته بانوی مهربانم
سلام دوستان عزیز و اللهی من
خدایا خودت نویسنده و ثبت کننده وشاهداین کامنت باش
استاد عزیزم وقتی خیلی بچه بودم روزی یکی از نزدیکانم درباره ارتباطش باخدا صحبت میکرد
درآن گفتگو او ادعایی کرد که من با تمام بچگیم ازآن ادعا ترسیدم همان جا به خدا گفتم خدایا من همواره در مقابل تو تسلیمم و هیچ ادعایی ندارم استاد از همان روز زندگی من عوض شد همان لحظه احساس کردم یک انرژی خاصی به من وارد شد وتا همین امروز خدا شاهده که همواره با من بوده است استاد وقتی میگویید زندگی شما به ساده ترین شیوه ممکن پیش میرود من درک میکنم چون زندگی من و خواسته های من همواره به سادترین شکل ممکن برای من انجام شده است البته که من به خاطر باورهای معیوب وایستادن های از سر غفلت در مقابل خدا خیلی عقب افتاده ام اما خدا شاهده تا همین امروز زندگی من پراز آسانی بوده است که به لطف تسلیم بودن در مقابل خدا است
استاد من به مرور زمان و غفلت های زیاد خیلی به خودم ظلم کردم یکی از این موارد چند وقت پیش بود من کالایی برای فروش عرضه کردم اولش به خاطر مرور باورهای توحیدی فروش خوبی داشتم اما یکی از مشتریانم به من گفت حاضر است در کار فروش با من همکاری کند ابن موضوع من را خوشحال کرد و یادم شد تمام امور ازآن خداست نتنها از من جنس نخرید حتی باعث شد یکی از مشتریانم که کالایی زیادی سفارش داده بود هم سفارش خود را پس بگیرد این موضوع درسی شد برای من که مواظب همزات شیطان باشم
نکته دیگری که امروز صبح با هدایت الله فهمیدم این بود شما ازیک سیستم اللهی برای تمرینات خود استفاده میکنید قرآن میفرماید نعمات اللهی را به یاد آورید و شیطان میگوید من وعده دادم و خلف وعده کردم اما خدا وعده داد و وعده خدا حق بود امروز فهمیدم چرا شما اینگونه سوال طرح میکنید چون نعمات اللهی را به ما یادآوری کنید وازآن طرف هم وعدههای باطل و اعمال بی سرانجام مارا به یادمان بیاورند
درانتهای هم استاد عزیزم واقعا جذاب و اللهی تر شده اید صدای آرام و پراز عشق و شعف شما نسبت به توحید واقعا به دل مینشیدن
استاد عزیزم چندی پیش توی یک کامنت خواندم که شاید شما به ایران آمده باشید استاد نمیدانید تجسم دیدار شما از نزدیک چه شور حالی درمن ایجاد کرد داشتم پر در میآوردم
لبیک های آخر فایل این نوید را به من داد که انشالله به زودی شمارا در یک مکان مقدس دیدار خواهم کرد به امید دیدار شما از نزدیک روزم را شب میکنم استاد نازنینم عاشقتونم یک دنیا
زندگی پراز توحید و آسانی برای تمام دوستان آرزومندم
استاد آخر کامنت نویسنده واقعی گفت کامنت رابااین آیه تمام کن به امید درک و فهم و هدایت این آیه
وما یستوی العمی والبصیر
وهرگز کور و بینا یکسان نیستند
یادمه تیپ خیلی خوبی زده بودم. نمیدونم شاید خیلی مغرور شده بودم. داشتم میرفتم که یهو چنان محکم خوردم زمین، چناااااان محکم خوررررددددم زمین که نفهمدیم از کجا خوردم. از جام بلند شدم و بدون اینکه حرکت خاصی بخوام بکنم دوباره چنان محکککممم تر از قبل خوردم زمین که خودمو لباسام داغون شدیم. حتی اگه فکر کنم اولین زمین خوردن اتفاقی بود(البته که هیچ چیز اتفاقی ای وجود نداره و همه چیز تحت اراده ی الله است) نمیتونم باور کنم دومین زمین خوردنم اتفاقی بود. من امضای خدا رو پای این زمین خوردن ها دیدم. الان میفهمم که تا خدا نخواد من راه عادیمم نمیتونم برم چه برسه به رانندگی و… خداست که دستور میده اصطکاک عمل بکنه، خداست که دستور میده این لقمه از گلومون بره پایین؟ یا گیر کنه و خفمون کنه. حتی دسشویی رفتن. خداست که به ما رحم میکنه و به سلامت اینکار رو انجام میدیم وگرنه خییلی راحت با یه زور زدن میتونه تمام اعضا و جوارحمون رو بریزه رو سنگ توالت و حتی حالمون بهم بخوره که بخوایم دل و روده ی خودمونو جمع بکنیم.
رئیس کلانتریمون وقتی سربازها به هم زور میگفتن مثال قشنگی میزد برامون. میگفت: «به دسشویی رفتنتون دقت کردین؟ ما انسان ها اینیم. حتی همسرمون حتی عزیزترین کسای زندگیمون هم ما رو اون لحظه گردن نمیگیرن.»
ای انسان، چه چیزی تو را در مقابل پروردگار بلند مرتبه ات مغرور کرده!
باسلام خدمت استاد عزیزم جناب آقای عباس منش و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان گلم
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
در روی زمین با غرور راه نروید همانا خداوند متکبرین را دوست ندارد
چند روز پیش این آیه را دیدم و خیلی به فکر فرو رفتم که یعنی چی در روی زمین با غرور راه نروید ؟؟؟ اصلا کلمه غرور یعنی چی ؟؟؟
خیلی فکر کردم اما درست متوجه نشدم تا اینکه این فایل را دیدم و متوجه شدم که مغرور شدن یعنی مشرک شدن یعنی روی مغز خودم حساب کردن یعنی روی همه چیز و همه کس حساب کردن
مغرور شدن یعنی هر اتفاقی بیفتد من با دانش خودم با توانایی های خودم با ارتباطاتی که دارم با تجربه ای که دارم میتوانم آن را حل کنم و نیازی به کمک خداوند ندارم .
من وقتی دارم روی مغز خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی دانش خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی ارتباطات خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی عوامل بیرونی مثل سن ، مکان ، شغل خاص و … را دلیل اصلی ثروتمند شدن میدانم یعنی دارم شرک میورزم.
من اگر فقیر هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر غمگین و افسرده هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر ناامید هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر دارم توی زندگیم سختی میکشم در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و فرمان زندگیم را به دست خدا ندادهام.
من اگر شغل مورد علاقه ام را هنوز پیدا نکرده ام در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و از خدا هدایت نخواسته ام.
من اگر برای نظر دیگران دارم زندگی میکنم و شغل خودم را انتخاب میکنم در واقع مشرک هستم.
من اگر برای اینکه دیگران خوششان بیاید حرف هایی را میزنم در واقع مشرک هستم.
من اگر بیمار هستم و روابطم خوبی ندارم در واقع مشرک هستم چون روی آن نیروی برتر حساب نکرده ام و ازش هدایت نخواسته ام.
شرک شرک شرک
حالا میفهمم که چرا پیامبر اسلام فرمودند که «راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است.»
همهی ما به این نیروی برتر دسترسی داریم ، همهی ما به تمام ثروت و نعمت های الهی دسترسی داریم ، اگر زندگی داغونی داریم فقط خودمون مقصر هستیم چون اجازه نداده ایم که خدا برامون کارها را انجام دهد.
لطفاً از سر راه خدا کنار برویم و بگذاریم خدا خودش کارها را برای ما انجام دهد.
مگر از زندگی چه میخواهیم که در خدایی خداوند یافت نمیشود…؟؟؟
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست…؟؟؟؟
خدا جونم کمک کن تا صحبت های استاد عباس منش عزیز را بفهمیم ، درک کنیم و عمل کنیم.
به نام خدای بزرگ و عظیم و دانایی که یک بار دیگه به من فرصت داد تا بشنوم و آگاه باشم و بهم تلنگر زد که من بنده ی کوچکی هستم که هیچ چیزی نمیدونم و فقط اوست که میداند،میشنود،میبیند و خدای من است که میداند و آگاه به همه چیز است
سلام به استاد عزیز و بزرگوارم به خانم عزیز مریم جان و تمام دوستان هم فرکانسی و هم مسیری که اینجا هستند
استاد چقدر صحبت های لطیف و چقدر دلتنگ بودیم برای باز دیدن و شنیدن شما
مثل همیشه به موقع ترین و به جا ترین صحبت ها،خداروشکر میکنم که استاد و راهنمایی در مسیر زندگی من قرار داده که هر بار با گفتن نکات اساسی بهم یادآوری میکنه چقدر من کوچیکم و هیچ چیز از خودم ندارم در این دنیا و هر چه هست و خواهد بود و میشود از طرف خدای من هست
استاد عزیز من کارم طراحی گرافیک هست و خیلی وقتا شده که تا سفارشی رو قبول کردم با خودم گفتم که خب اینکه برای من دیگه هیچی نیست یکی دو ساعته طرحشو زدمو تمام شده و به داشته های خودم اکتفا کردم و طراحی رو انجام دادم و فرستادم و به خودم مطمئن بودم که این طرح صد در صد تایید هست چون من میدونم این خوبه و مطمئن هستم به خودم اما بعد از اینکه خودم چکش کردم یا فرستادم برای مشتری دیدم اصلا اون چیزی نیست که باید میشده و چندین باااار ایراد های مختلف گرفته شده و ادیت پشت ادیت و تازه شاکی هم میشم و الان دارم این موضوع رو متوجه میشم که خب معلومه چقدر کار ایراد داره چون من من کردم و میخواستم پایه حرفم وایستم که من میدونم من بلدم
و در مقابل چند پروژه ای که اخیرا انجام دادم از همون ابتدای کار گفتم خدایا این کارا برای من جدید هست و من تازه میخوام شروعش کنم و خودمو در پایین ترین سطح میارم و میگم که خدایا خودت یا رب العالمین تویی که همه چیزو میدونی خودت بهم ایده بده خودت بهم بگو چیو کجا بذارم خودت بهم بگو با مشتری چطور صحبت کنم خودت بهم بگو کی باید شروع کنم و کی تمام کنم
و به صورت جادویی و با آرام ترین حال به آسان ترین روش ها کار پیش میره خدارو صد هزار مرتبه شکر
الان دارم متوجه میشم که چقدر متفاوت بوده طراحی ها و کارایی که من به خودم گفتم من میدونم خودم بلدم و کارهایی که قبل از شروعش از خداوند خواستم که بهم کمک بکنه،چقدر آرام تر بودم اعتماد به نفس بیشتری داشتم و با حال خوب و بدون استرس کارم رو انجام دادم
در مورد کارم به این نکته هم میخوام اشاره کنم به جای خداوند من خیلی اوقات خودم رو در مقابل اساتید و کسانی که از من بیشتر تجربه کاری دارن کوچیک میدونستم و خیلی وقتا این حالم رو بد میکرد تا به موضوعی بر میخوردم بهشون پیام میدادم و با ناراحتی و عاجزانه ازشون درخواست کمک میکردم،مخصوصا داخل اینستاگرام وقتی که کارهای طراحان مختلف رو میدیدم به همین خاطر چند وقتی هست تصمیم گرفتم و اینستاگرام رو واردش نشدم و انقدر آرامم انقدر آرامم که خدا میدونه و تمام وقت های آزادم به سایت شما میام و کامنت میخونم خداروشکر خداروشکر میکنم که دیشب هم داشتم به خاطر زیبایی هایی که خداوند بهم نشون داده بود در طول رو شکرگزاری میکردم که اومدم و فایل جدید رو دیدم
خدارو صد هزار مرتبه شکر
کلاس سنتور که میرم بعضی اوقات میگم که من اوکیم دیگه حسابی تمرین کردم استرسی نیست و کاملا آماده هستم که تمرینم رو به استاد به بهترین حالت میتونم ارائه بدم اما به محض شروع و دیدن استاد دستام شروع میکنن به لرزیدن و قطعه کلا خراب میشه و در مقابل بعضی وقتا اصلا تمرین نکردم میگم خدایا خودت بهم کمک کن آرامش داشته باشم و هرچیزی که بلدم رو بزنم وای باورتون نمیشه انقدر خوبو تمیز شده که استادم یکی دوبارش بهم گفته خیلی راحت و روان تر از هفته های پیش زدی که گفتی خیلی تمرین کردم و باز الان دارم متوجه میشم که دلیلش خاشع بودن و مغرور نبودن در مقابل خدا بوده و از او درخواست کردم که همراهم باشه و بهم یاری بده خدایا شکرت…
نشانه ها هر روز خودشون رو پر رنگ تر نشون میدن همین دیروز بود که خواهرم تصمیم گرفته بود روی کاغذ بنویسه ایاک نعبد و ایاک نستعین و به در کمد چسبونده بود…خدایا شکرت
استاد برای موضوع مسیر آسان و راحتی های مسیر زندگیتون که گفتید من کمی یاد خودم افتادم،بنده هم همیشه با کار کردن سخت و وجود سختی ها در مسیر زندگی مخالف بودم یعنی نه مثل شما انقدر واضح و الان من دارم بهش پی میبرم که از مدرسه گرفته تا دانشگاه و کار کردنم تقریبا همیشه به آسانی و سوت زنان پیش رفتم
مثلا همیشه مدرسه هام طوری میشد که مسیرش کوتاه ترین حالت ممکنه میشد یا داخل مدرسه همیشه بهم خوش میگذشت و درس های سخت برعکس خیلی ها برای من مثل بازی و به راحتی گذشتن این رو در مقابل خواهرم یا بعضی دوستانم میگم مثلا خواهرم و بعضی دوستانم به زبون میوردن که چقدر مسیر دانشگاه یا مدرسشون همیشه سخت و دور بوده اما من با اینکه یکم طول میکشید ولی با اتوبوس دقیقا دم ذر دانشگاه و برگشت حتی لازم نبود از خیابونم رد بشم تا به اتوبوس برسم و خیلی راحت،خداروشکر
برای کارم همیشه از همون ابتدا که شروع کردم خیلی ریز ریز با ساده ترین کارها برای افرادی که نزدیکم بودن چه اساتید بودن چه دوستانم کار زدم و کسب درآمد کردم و خداروشکر خداروشکر الان متوجه شدم که خدا برای من این آسانی هارو قرار داده بوده…
استاد عزیزم بازم سپاسگزار خداوند بزرگم هستم که برای زندگی راحت تر و بیشتر لذت بردن از مسیر زندگی شمارو برای راهنمایی ما فرستاد شمایی که خودت به این آگاهی ها آگاه تری و برای تکرار برای خودتون و باز برای ما بازگو میکنید این مطالب رو امیدوارم که بتونیم همیشه خاشع باشیم و بدونیم که در مقابل پرودگار و رب العالمین هیچی نیستیم
هرچه هستیم و هرچه داریم از آن خداوند بزرگ هست
ممنونم که کامنت بنده رو مطالعه کردید در پناه خدا شاد و سلامت باشید.