اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
به خداوند عشق و نور خدایی که هر لحظه دوست داره ما را به بهترین مسیر هدایت کنه
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان حاضر در این سایت الهی
خدا را شکر میکنم که قدم به قدم اومدم ومن را هدایت کرد به سمت شما استاد عزیز واین سایت بی نظیر
تا اونجایی که یادمه از بچگی تو هر شرایطی که بودم و واقعا نمیدونستم باید چی کار کنم از خداوند هدایت میخواستم و خداوند هم درجا بهم پاسخ میداد یادمه سال 90 زمانی که میخواستم وارد دانشگاه بشم به خاطر شرایط مالی خوبی که نداشتیم از خداوند هدایت خواستم که خدایا خودت من را هدایت کن به سمت شغلی که هم بتونم دانشگاهم رو برم هم بتونم با اون کار از پس هزینه های دانشگاه بر بیام و خودش هدایتم کرد به کار داروخانه بعداز شیش ماه کار آموزی و نبودن هیچ حقوقی هم دانشگاه رو میرفتم وهم داروخانه رو یه جاهایی خسته شدم ولی سعی کردم باور کنم که این همون مسیر درسته در صورتی که هیچی از قوانین نمیدونستم. و ادامه دادم و بعد از گذشت یک سال حقوقم از کل کسانی که زودتر از من کار میکردند بیشتر شد خدارو شکر
بعد به خاطر شرایط دانشگاه وارد شیفت شب شدم
از ساعت 10شب تا 8صبح یادمه اون موقعه ها وقتی وارد شیفت میشدم میگفتم خدایا خودت کمکم کن تا بتونم کارم رو به نحو احسن انجام بدم و همیشه با انرژی وارد کارم میشدم چون کار رو یادم گرفته بودم و اعتماد به نفسم واقعا عالی
شده بود ساعت دو صبح که میشد بعضی نسخه هااز شهرهای اطراف میومدو دسخت دکترا هم که
همیشه به خاطر خوش خطی معروف بوده خب چون که ما به دسخت دکترای اطرافمون بیشتر آشنا بودیم خواندن اون نسخه ها یخرده دقت بیشتری میخواست منم هم تون اون شرایط خستگی چشم ها و خواب آلود باید نسخه رو آماده میکردم یادمه موقع خواندن از خداوند هدایت میخواستم و بهم میگفت که چی کار کنم که بتونم اونو بخونم مثلاً بهم میگفت نسخه رو برگردونم وتو اون برگشت اون حرف یا کلمه خونده میشدو نسخه رو آماده میکردم یا یه چیزی میخوندم ولی مطمئن نبودم بهم میگفت به تخصص دکتر توجه کن و متوجه میشدم که اون چه دارویی و واقعا نسخه هایی رو رد میکردم که فردا صبح اپراتور میخواست ثبت سیستم کنه نمیتوانست بخونه با دکتر و مدیر و بقیه بچه ها نمیتوانستند بخونن تازه زنگ میزدند میگفتند این نسخه را چی دادی ولی واقعا بعضی وقت ها هم که به خودم مغرور میشدم و فکر میکردم که من خیلی حالیمه واقعا یه نسخه میومدخیلی ساده ولی برای من انگار قفل شده بود وقتی به دکتر نسخه رو نشون میدادم که بخونه تعجب میکرد که چرا نتونستم بخونم
مثال از هدایت خداوند توی زندگیم تو همه ی شرایط واقعا زیاده مثلاً حتی به قول استاد تو بازی فوتبال تو زمین که میخواستم انجام بدم میگفتم خدایا خودت بهم بگو چطور امروز بازی کنم چه حرکتی رو انجام بدم که بهترین بازی را کرده باشم
مثلا موقع زدن کرنل بهم میگفت الان اینطوری بزن
اون ضربه یا گل میشد یا اتفاقی می افتاد که منو راضی میکرد خدا ولی خیلی وقت ها هم میشد که فکر میکردم من خیلی سر ترم از بقیه و این منم که خیلی خوب بازی میکنه اون بازی اشتباهاتی رو انجام میدادم که حال خودم که بد میشد هیچ کل تیم بهم میریخت
خب برم سراغ حال الآنم الان که چند وقتی هست به خاطر گوش نکردن به هدایت خداوند و اینکه نتونستم اعتماد کنم و حتی بهم گفت خودتو خسته نکن و گوش نکردم واز لحاظ احساسی واقعا خسته شدم و گیر کردم احتمال زیاد به خاطر اینکه اعتماد به نفسم پایین بود توی اون موضوع ولی از اونجایی که خداوند همیشه هوای بندهاش رو داره من هرروز ازش هدایت میخواستم و بهم میگفت چی کار کنم ولی به خاطرزیاد شدن گفتوگوهای منفی ذهنم نمیتونستم قبول کنم که درسته
الان خب هدایتم کرد دوباره به سمت دوره احساس لیاقت و دیروز جلسه دو رو گوش کردم و امروز صبح به محض بیدار شدن کامنت های دوستان رو خوندم و حالم واقعا عالی شد و بعد با دیدن فایل جدید امروز اصلا حالم واقعا دگرگون شد خدا را صد هزار مرتبه شکر به خاطر حضورش در قلبمان
و خدا را صد هزار مرتبه شکر به خاطر حضور شما استاد عزیز در زندگیم
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم و همون دعای خودتون انشا اله همیشه در پناه خدای یکتا شاد،سالم، سعادتمندو ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
بنام او کــه همه چیز میشود همه کس را به شرطی پاکی دل، به شرط طهارت روح و معامله نکردن با ابلــیس
سلام به شما استاد گرانقدر و بزرگوارم که این چنین سوار بر جریان هدایت ها میشید و این چنین فایل هایی میگذارید که فقط ما رو سراسر غرق لذت و سرور و شادی میکنید. تک تک ما کسانی که شما رو به عنوان استاد خودمون پذیرفتیم، شمایی که استادی در کشف قوانین زندگی، استادی برای الگو شدن، شما استادی هستی که اینقدر خوب شاگرد بودن رو بلدی و همیشه در حال یادگرفتنی و با این هــمــه هیچ ادعایی ندارین.استاد جونم میخوام یک سلام از ته دل و از ته اعماق قلبم بهتون بکنم. واقعا این چه فرکانسیه، چه موجیه که منو اینجوری میگیره و واقعا هنگ میشم و اصلا وقتی میام بنویسم (مثل الان) هر چیزی رو که فکرش رو نکردم مینویسم به جز چیزی که ته ذهنم براش دست به قلم شدم.هنگ میکنم اینا از کجا میاد. اصلا قضاوت شما یا بقیه مهم نیست و من فقط هستم و فقط موج سواری رو بلد نیستم.
اومدم یک سلام جانانه بکنم خودم جملگی جان شدم.
اومدم بگم منــو دوباره کوبندی و از نو دارم دوباره سر میشم.
اومدم بگم بازم “شروعی برای از نو به پاشدن” رو برام تداعی کردین اما هیچی ندارم بگم چون اون فرکانسه که میگه بسه، همینا بسه.
ذهنم میگه بابا اومدم از ایده هام بگم، اومدم از نکته برداری هام بنویسم، اومدم تمرین انجام بدم.اما اون یکی دیگه میگه باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد…پس همینجا دل میدم بهش و نوشتن رو استاپ میکنم و با قلبی آکنده از شور و شوق میرم تا بپذیرم عجز خودمو
در همه چی…
در نوشتن
در فهمیدن….
استاد بخدا که من نفهم ترین فهیمه دنیا هستم اینو خدا بهم گفته و اسمم اینه تا یادم باشه فهمیده یکی دیگه است و من دارم سعی میکنم که شبیه اش بشم…چشم دستامو میبرم بالا خداجونم من تسلیم
سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و همه دوستانم در این مکان مقدس
انگار این فایل جواب سوالات من در چند روز گذشته بود و گویی خدا داشت باهام حرف می زد.
دیروز متوجه یه الگویی توی زندگیم شدم این که من همیشه با یه سری مسائل درگیرم که حل شدنشون سالها زمان می بره و چقدر زجر می کشم. هنوز چند تا از اون مسائل توی زندگیم هستن. الگوهای تکرارشونده
دیدم باورهای منفی دارم که باعث شدن که هروقت یه مساله حل شده فورا یه مساله دیگه برام ایجاد بشه.
و از توضیحات استاد فهمیدم که دلیل پیدا نکردن راه حل برای مسائلم ، تسلیم نبودن در برابر خداست. تازه از این فایل مفهوم تسلیم بودن در برابر هدایتو فهمیدم. اینکه خیالت راحته و میذاری خدا جوابو بهت بگه و اگه الانم نگفت در زمان مناسب می گه.
چقدر من عجولم. زبونی می گم خدایا هدایتم کن ولی احساسم بده و با احساس بد شروع به سرچ توی اینترنت یا خوندن یه کتاب می کنم و زبونی می گم خدایا هدایتم کن. اگه باور دارم خدا هدایت می کنه باید آروم باشم و بذارم اون بگه چی کار کنم حتی سرچ توی اینترنت.
وسط حرفاتون استاد داشتم به این فکر می کردم که من چقدر روی گوگل و یه ذره زبان انگلیسی که بلدم حساب می کنم که همون موقع شما در مورد ابزارهای هوش مصنوعی صحبت کردید.
خدا منو ببخشه که به جای حساب روی اون، روی گوگل ودانش اندکم حساب کردم.
یه مساله ای که سالها درگیرش بودم یه اضطراب خیلی وحشتناک بود، ترس شدید از دست دادن پدر و مادرم. این ترس بعد از ازدواجم و جدایی از اونها به حدی شده بود که واقعا غیر قابل تحمل بود. سالها قبل که یوگا می رفتم یه روز مربی یوگام در مورد کتابی حرف زد که بعد از مرگ دخترخالش خونده بود و باعث شده بود که بتونه با این قضیه کنار بیاد. نه من و نه هیچکس دیگه نپرسید که اسم اون کتاب چیه و خودش هم نگفت. بعد از سالها من دیگه شماره اون خانمو نداشتم و توی مغزم هم این بود که اگه بتونم با اون صحبت کنم این اضطراب تموم میشه. توی اینترنت سرچ می کردم، کتابای مختلف خوندم حتی توی عقل کل سرچ می کردم ولی فایده ای نداشت. همش به خود میگفتم چطور بقیه از فایلهای استاد به آرامش می رسن ولی من نه. حس عجزی که استاد ازش حرف می زنیدو با تمام وجودم حس می کردم. به طرز معجزه آسایی خدا شماره اون خانم مربی یوگا رو به دستم رسوند. انگار می گفت فکر می کنی اون می تونه کمکت کنه، راه دیگه ای نیس بیا این شمارش. زنگش زدم کتابی که ازش حرف زده بود کتاب در آغوش نور بود که من قبلا یه جلدشو خریده بودم و خونده بودم بعدم گفت که برو پیش استادم من کمکی نمی تونم بهت بکنم.
آره راه حلی که سالها فکر می کردم همه چیزو حل می که هیچ کمکی بهم نکرد. اشتباهی که من توی اون برهه کردم این بود که راه حلی توی ذهنم بود و از خدا می خواستم به اون راه حل هدایتم کنه در حالی که باید راه حلو از اون می خواستم. تیرماه پارسال بود که بابام بیمار شد و استرس من به حدی رسید که برام قابل تحمل نبود. تازه دوره 12 قدمو شروع کرده بودم هدفم هم از ان دوره رسیدن به آرامش بود. یه شب قبل نماز با گریه به خدا گفتم این اضطراب داره منو می کشه نجاتم بده. همون لحظه بهم گفت فلان کتابو باز کن. باز کردم صفحه ای که اومد اینجوری شروع شده بود: تلفن خونم زنگ خورد و مادرم خبر مرگ مادربزرگمو بهم داد. توی اون صفحه نویسنده کتاب در مورد ارتباط با مردگان و ارتباط با فرشته ها حرف زده بود و یه روش نوشتن توصیح داده بود. گفتم چرا از فرشته ها طلب آرامش کنم از خود خدا می خوام. طبق روش اون کتاب با خدا صحبت کردن. یادم نیست چند بار اون کارو کردم بیشتر از 3 بار نبود و اون اضطرابی که شاید بیش از 15 سال بود زجرم می داد تموم شد. حتی مدتی که پدرم توی بیمارستان بود و من پیشش بودم آروم بودم که برای خودم تعجب آور بود همش می ترسیدم اون اضطراب برگرده.
پدرم مهرماه از دنیا رفت و من تونستم با این مساله کنار بیام. از خواهرام آرومتر بودم و همش شکرگزار خدا بودم. انگار اصلا نیاز نداشتم که کسی بهم دلداری بده. بعدها همسرم که اون هم توی آموزشهاست چند بار بهم گفت که واکنشت برام تعجب اور بوده فکر نمی کردم اینقدر خوب بتونی کنار بیایی.
خدا رو ممنونم که آموزه های شما رو در اختیارم قرار داد تا بتونم با این تضاد روبرو بشم . حتی چند روز قبل از مرگ پدرم هدایتم کرد به صفحه ای از یه کتاب، جمله خیلی عجیبی بود نوشته بود ما هیچ چیزو از دست نمی دیم چون ما مالک هیچ چیز نیستیم.
توی این مورد بعد از سالها زجر کشیدن به تسلیم رسیدم ولی افسوس که باز درس نگرفتم که همون اول به عجز برسم. چقدر شما عالی در این مورد صحبت کردید. نیاز به زجر کشیدن نیست ما خودمونیم که خودمون رو زجر می دیم من چقدر ابلهانه بعضی وقتا فکر می کردم اینا آزمایش الهیه.
مواردی هم بوده که از اول تسلیم شدم و ریش و قیچی رو دست خدا سپردم. وقتی مجرد بودم شخصی اومد خواستگاریم که ته دلم راضی نبودم ولی از بس از طرف خانواده تحت فشار بودم سکوت کردم. اون زمان هیچ درکی از قوانین نداشتم ولی از ته قلبم باور داشتم که خدا خیر و صلاح منو می دونه و کمکم می کنه. بهش گفتم اگه این ازدواج به صلاحم نیس خودت هم بزن، من نمی تونم چیزی بگم. خدا خودش اون ازدواجو بهم زد بدون اینکه من حرفی بزنم.
ممنونم استاد از این فایل فوق العاده، چقدر بهش نیاز داشتم انشالله خدا کمکم کنه بتونم به این آگاهیها عمل کنم تا مسائلی که سالهاست باهاش درگیرم به راحتی حل بشه.
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
خلاصه کنم که تغییرات زیادی ایجاد شد در روحیات و صفت رفتاری من و اینکه به آرامش رسیدم
بزرگترین تغییر اینکه در اثر نااگاهی در کسب و کارم 2 سال قبل شریک کاری رفتم اونم بخاطر شرک بود و دچار چالش شدم تا اینکه با آرامش کامل کل کارگاهم را در شهرستان تحویل شریک کاری دادم
حتی با بدهی اومدم به تهران مهاجرت کردم
خانه اجاره ای رو هم تحویل دادم و کل وسایل را هم داخل انبار شخصی گذاشتم و…..خلاصه اومدم تهران اما توکل به خدا همراهم بود در این مسیر همون هفته اول فروش بسیار عالی داشتم مهمترین حالت اینه بدون نیروی کار بدون کارگاه فقط با گوشی خودم سود عالی نصیبم شد خیلی آرامش با منه چون هدایت خدارو میبینم
اما نکته جالب هدایت خدا اینجا برام به تثبیت
رسید و هدایت رو شنیدم
روز اول که به تهران آمدم انتهای کوچه ای که پر از ماشین بود و نزدیک دفتر کار یکی از همکاران ماشین رو پارک کردم و رفتم مشغول صحبت با همکاران صنف خودم شدم و تا عصر داخل ماشین چون استراحت میکنم و فعلا مسکن ندارم کلی وسایل خوراکی و لباس و کیف مدارکم تو ماشین بود
که اومدم عصر کنار ماشین کار داشتم دیدم در ماشینم بازه اما داخل ماشین وسایل ها هست تا اینکه شب انتهای خیابان کنار پارک نزدیک همان محل که استراحت میکنم ماشین رو گذاشتم رفتم سراغ شارژر موبایل دیدم بلهههه کیف مدارکم و کیف لباسم کلا نیست و دزد زده در موردش به همسرم گفتم و اون منو به آرامش دعوت کرد و در این حال هوا بودم دیدم اون عابر بانک که پول داخلش بود تو جیبم مونده شروع کردم اطراف پارک قدم زدم گفتم خدایا شکرت حکمت تو بود که برای خوردن قهوه رفتم و موقع حساب کردم گوشیم زنگ خورد و
به طور ناخوداگاه عابر بانک رو گذاشتم داخل جیب شلوارم داخل کیف نذاشتم کلی شکر گذار بودم و یهو به خاطرم یه فایل از استاد اومد که در حال مهاجرت بودن تمام کارت بانکی ایشان لغو شد نتونستن ماشین کرایه کنن و ادامه ماجرا ….که منم چون اون رو گوش داده بودم گفتم خدایا حکمتی در آن است
رفتم سراغ دفترم این متن را نوشتم
خدایا هر خیری از سمت تو به من رسد من فقیرم
خدایا هدایتم کن که کیف مدارکم پیدا شود
یا یک نشانه هدایتی به من بده آرامشم حفظ بشه
دفترم رو بستم و داخل ماشین خوابیدم
صبح ساعت 5/45 دقیقه بیدار شدم و بعد از شستن دست و صورت رفتم سمت پمپ بنزین بنزین زدم
و رفتم دقیقا نزدیک همون کوچه در مکانی دیگر ماشین رو پارک کردم و یه حسی بهم گفت برو داخل همون کوچه بگرد و رفتم و انتهای کوچه یه پارک کوچک بود از روز قبل دیده بودم رفتم داخل پارک هم قدم زدم و گشتم در راه برگشت یک نانوایی دیدم که خلوت بود یه حسی هدایتم کرد
که برو و نان بخر برای خودت منم رفتم ایستادم یهو دیدم یه کاغذ چسبیده به شیشه که یک کیف با مدارک پیدا شده اول گفتم معلوم نیست که این کاغذ و آگهی مال چند وقت پیشه یه صدایی بهم گفت بپرس بگو دیروز پیدا کردین و سوال کردم دیدم بله کیف منه آقا دزده لباس هارو برد ولی کل مدارک شخصی و عابر بانک مدارک ماشین رو انتهای کوچه انداخت و کسبه پیدا کرد داد به نانوایی کلی ذوق کردم و ایمان من به هدایت بیشتر شد و به تثبیت رسید
اما امروز که این فایل روی سایت قرار گرفت من دیدم کلی بخاطر رفتار شریکم با اینکه کل مشتریان و کارگاه رو به او دادم و با بدهی و توکل به خدا آمدم اون هنوز منو درگیر کارگاه میکنه از من توقع داره براش رایگان کار انجام بدم و….کلی آرامش و تمرکز رو از من گرفت که شب این فایل رو دیدم سریع دانلود کردم با جان و دل هم گوش دادم و الان صبح هم تو مسیرم به تهران دوباره گوش دادم
و در دفترم هدایت خواستم از خدا که هدایتم کنه آخرین گره های ذهنی از شریک و کسب کار قبلیم از من جدا بشه و این فایل دقیقا برایم مرور مسائل توکلم شد و هدایت من
استاد جان اگه بدونید وقتی فایل در مورد توحید عملی میذارید چشمام چه جوری قلبی میشه و بدو بدو میرم تا فایلو گوش بدم و هربار چقدر ازتون ممنون میشم که بهمون معنی توحید شرک و مهم تر از همه توحید در عمل رو یاد میدین.چقدر تک تک کلماتتون به قلبم نشست و چقدر خداوند رو شکر کردم بابت شنیدن این آگاهی ها
استاد جانم شاید قبلا اینکه هر کاری که کنم از خداوند راهنمایی بخوام برام مسخره یا یه جورایی به سخره گرفتن عظمت خداوند برای کارهای پیش پا افتاده ایی بود که خودمم میتونستم از پسش بربیام اما الان با صحبتای شما این آگاهی رو درک کردم که چه جوری میشه هر لحظه به یاد خداوند بود همینطوری که وقتی هررررکاری میکنی ازش راهنمایی و هدایت بخوای مثل کسی که هرر لحظه کنارته و تو اعماق وجودته و چقدر این آگاهی قشنگه
این به نظرم تنها راهی هست که هر لحظه با خداوند زندگی کنی و عاشقانه بپرستیش
از این به بعد میخوام این آگاهی رو تمرین کنم تا تو وجودم مثل یه عادت خوب بمونه
وقتی غذا میپزم ازش بخوام چیو وچقدر بریزم
وقتی میخوام دیاده روی کنم ازش مسیر بعدی رو راهنمایی بخوام
وقتی بدار میشم ازش بخوام اول کدوم کارو انجام بدم
وقتی بین دوراهیی ها میمونم فقط و فقط به راهنمایی هاش عمل کنم
خداوندا کمکم کن که تو تک تک ابعاد زندگیم باهات زندگی کنم و هدایت هات رو بشنوم و انجام بدم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته گرامی و دوستان عزیز و خانم فرهادی و ابراهیم عزیز که در پشت صحنه سایت فعالیت میکنند
خدا قوت به همگی
خیلی موضوع مهمی داره این فایل. چقدر جاها از خدا خواستم و هدایت شدم و راحت کارا انجام شده و چقدر جاها بوده که روی خودم و دیگران حساب باز کردم که من بلدم یا فلانی بلده یا تیم مقابل ضعیفه و چقدر از همون موقعی که این ذهنیت رو داشتم کار سخت شده و اصلا اوضاع بر وفق مراد نبوده. خصوصا توی فوتسال و فوتبال اینو زیاد تجربه کردم که مثلا خودم مهارت خوبی کسب کردم ولی همش گفتم خدایا تو کمکم کن تا چکار کنم، چطور شوت بهتری بزنم، چطور دریبل بهتری بزنم، اصلا اینجا دریبل بزنم یا نه و دیدم چقدر همه چی خوب پیش رفته. یه جاهایی هم فراموش کردم از خدا بخوام و روی خودم بیشتر حساب باز کردم که من دیگه مهارتش رو دارم و از همون موقع اوضاع سخت شده، دریبل هام نگرفته، شوتهام بی کیفیت شده و کلا همه چیز یه طور ناجالبی پیش رفته.
حتی امروز بعد شنیدن این فایل تونستم با هدایت خواستن از خدا یه مسئله کوچیکی که درگیرش شده بودم رو حل کنم. مسئله این بود که وای فای منزل به کامپیوتر از طریق دانگل وای فای وصل نمیشد و من خیلی بالا پایین کردم و نشد ولی بعد شنیدن این فایل گفتم خدایا خودت هدایت کن، من هیچی نمیدونم و همینطور خدا میگفت و من انجام میدادم و دیدم خداوند قشنگ منو از یه مسیر دیگه ای هدایت کرد و مشکل حل شد و وای فای به کامپیوتر وصل شد. خیلی جالب بود چون از دیشب این مشکل پیش آمده بود و من همش یک راهکار رو میرفتم تا مسئله بلکه حل بشه ولی امروز خودمو سپردم به خدا و خدا گفت برو اونجا، بعد اونجا، بعد اینکارو کن و اونکارو کن و مسئله حل شد. یعنی یک راه متفاوت.
یکی از مثالهای دیگه که بخوام از خودم بزنم که دلیل ایجاد نشدن نتیجه همین حساب کردن روی توانایی خودم بوده، بحث ایجاد عادت عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی و تغذیه درست داشتن هست. قضیه اینه که من هربار که یک ماده نامناسب خوردم، به خودم گفتم حالا ایرادی نداره من اینو میخورم ولی بعدش دیگه خودمو کنترل میکنم و کم کم کمش میکنم و دیگه قطعش میکنم. همینم باعث میشد هر دفعه هی یه چند روز به این سبک پیش برم و باز نتونم جلوی خودمو بگیرم و روند قطع بشه و باز روز از نو، روزی از نو. چرا؟ چون به جای اینکه بگم خدایا خودت کمکم کن، من ناتوانم در این تغییر، من نمیدونم، تو میدونی چطور هدایتم کنی تا این تغییر عادت صورت بگیره، میآمدم میگفتم من میتونم دفعه بعد خودمو کنترل کنم، اشکال نداره، الان میخورم، دفعه بعد دیگه حواسم هست. همین منطق باعث میشد هر دفعه برم سراغ مواد قندی و نشاسته ای. نگاه درست حاصل از این فایل اینه که من از کجا معلوم دفعه بعد دوباره نرم سراغ اون مواد قندی و نشاسته ای، خیلی راحت ممکنه کنترلم رو از دست بدم مخصوصا که همیشه این مواد توی خونه ما هست. پس اینکه حساب کنم روی توانایی خودم برای اینکه خودمو نگه دارم از خوردن، مسخرس، خودمم دیدم که این روش جواب نداده. پس حالا باید بگم خدایا من هیچی نمیدونم، من توانایی ای در تغییر این عادت بدون تو ندارم، خودت هدایت و کمکم کن تا تغییرش بدم. من دیگه سراغ اون مادههای نامناسب برای بدنم نمیرم با این دید که بخوام روی توانمندی خودم حساب باز کنم. همونطور که توی مسئله وای فای کمکم کردی، اینجا هم نگاهم به تو هست، خودت هدایتم کن، من بدون تو هیچم. دیگه سراغ مواد غذایی نامناسب نمیرم با این دید که من میتونم بعدا خودمو کنترل کنم و نخورم.
توی فوتبال و فوتسال هم هروقت تمرکز خوبی داشتم، یک سری چیزها دریافت کردم مثلا بهم گفته شده الان با سرعت برو و دریبل بزن، بعد من رفتم و دیدم چقدر عالی چند نفرو دریبل کردم و لذت بردم از بازیم. حالا این بستگی داشته به اینکه چقدر من حرف گوش کن بودم و چیزی که خدا به دلم مینداخته رو عمل میکردم ولی هربار که عمل کردم، نتایج عالی بوده و هربار که ترسیدم از حرف مردم، خواستم کامل باشم و اشتباه نکنم و در کل منطقی نگاه کردم به قضیه دریبل، حرف خدا رو گوش ندادم و کار برام سخت شده. البته که تمرکز و تمرین مهمه توی بحث پیشرفت مهارتها ولی اگر همراه بشه با گوش کردن و دل سپردن به هدایت خدا، خیلی همه چی راحتتر و با کیفیت تر و زیباتر و لذتبخش تر میشه. همه اینا هم خیلی به دوتا باور مربوطه، یک باور فراوانی و دو باور احساس لیاقت.
چند وقت پیش دیدم نیازه یک میز برای مانیتور کامپیوتر داشته باشم چون میز کامپیوتر خودش کوچیکه و فاصله مانیتور تا چشم کمه و همچنین فضای پا هم زیر میز کمه و چندتا مسئله دیگه. حسم گفت بلند شو برو میز رو بساز. منم سریع گفتم چشم و رفتم با حداقل امکانات و چوبهایی که داشتیم، یک میز کوچولو و محکم و زیبا ساختم به لطف خدا. یه سری جاها برای پایه میز چون چوب هم اندازه برای پایه نداشتم، خدا یه ایده های خیلی خفنی بهم داد که تونستم راحت اجرا کنم و میز ساخته بشه خیلی راحت. الآنم دارم ازش بهره میبرم.
توی بحث سربازیم هم همین شد که گفتم خدایا من به هر خیری از جانب تو به من برسه محتاجم و وقتی توسط یکی از دستان خودش کارم انجام نشد، گفتم حتما خیریتی هست و اصلا حالم بد نبود و میدونستم به بهترین جاها هدایت میشم که همینم شد و دوران سربازی خوبی رو داشتم و قدم به قدم خداوند دستانش رو فرستاد و منو هدایت کرد.
در مورد خرید دوره ها هم همین شد. تا وقتی به راه هایی که خودم فکر میکردم میتونم دوره ها رو تهیه کنم، فکر میکردم و میخواستم از اون راهها، دورههای استاد رو تهیه کنم، همش نمیشد و فقط زور زدن و سختی کشیدن بیشتر میشد ولی وقتی رها کردم و به خدا سپردم، خیلی راحت از راهی که فکرش رو نمیکردم و هیچ برنامه ای براش نداشتم، خدا ثروت رو وارد زندگیم کرد و نه تنها دوره ها بلکه کلی امکانات و سفرهای خوب و چیزهای دیگه وارد زندگیم کرد که آرزوم بود.
این فایل بسیار بسیار گرانبهاست و باید مثل یکی از جلسات دوره ها بهش نگاه کرد. الان یادم اومد شما در دوره روانشناسی ثروت 3 اومدید و جلسه دو رو به موضوع خدا و الهامات اختصاص دادید چون این ریشه کل موضوعاته و بقیه موضوعات مثل تمرکز، مهارت و … با این موضوع معنا پیدا میکنه و ما رو به مسیر ثروت و نعمت هدایت میکنه.
با دوباره و دوباره گوش کردن این فایل و خوندن کامنت ها، میخوام باورم رو در این زمینه تقویت کنم که من بدون خدا هیچم و اگر ازش نخوام، هیچ تغییری در هیچ زمینه ای نمیتونم ایجاد کنم و روی سخت زندگی رو تجربه خواهم کرد.
متشکرم استاد عزیزم و پیشاپیش متشکرم دوستان عزیزم بابت کامنت های فوق العاده شما
به نام خدایی که هر آنچه دارم از اوست و از فضل و کرمش همواره به من میبخشه
سلام به استاد جانم و دوستان عزیزم
فایل توحیدی این جلسه رو به نظر من با باور لیاقت درونی که در خودت ایجاد میکنی میتونی بهتر درکش کنی
اینکه تو بی قید و شرط و بی واسطه لایق دریافت هدایتهای خداوند هستی با باور این اصل توحیدی دیگه کافیه تا هوشمند باشی به نشونه ها به آگاهی هایی که خداوند از بی نهایت طریق بهت میده از کلام و مکالمه دو تا بچه ،از صدای آواز پرنده ها در مسیر حرکت، از دیدن یه بروشور تبلیغات، از دریافت یه پیامک ،از زدن روی نشانه امروز خودت در سایت و…… بی نهایت طریقی که خدا باهات حرف میزنه
در این روزها من هدایت شدم به فروش وسایلی که هیچ تجربه و اطلاعات کامل و دقیقی در موردشون نداشتم ولی کاملا تسلیم و رها با هدایت خداوند با باور اینکه خداوند منو در زمان مناسب ،مکان مناسب ،آدمهای مناسب قرار میده هر ایده ای که به من الهام میشد که من در احساس خوب و آرامش بودم سریع اقدام میکردم
روی دوش خداوند بودم و خداوند به راحترین مسیر منو میبرد کارها رو برام انجام میداد فروشهای موفق و راحت با آدمهای مناسب رو با قیمت مناسب داشتم
چقدر با نعمتهایی که در اطرافم بود و من در مدار استفاده و یا فروشش با فضل خداوند هدایت شدم نعمت و ثروت وارد زندگیم شد
من هیچ اطلاعی نداشتم بدون هیچ پیش فرض ذهنی کاملا تسلیم خدا بودم و تماما اعتبار این نعمتها رو به قدرت بی نهایت خدا دادم ولی با این توضیحات در این فایل توحیدی آگاه شدم که این نوع از خضوع و خشوع در مقابل رب العالمین باید در همه مراحل زندگیم در همه مواردی که حتی من در موردش با تجربه و حرفه ای هستم هم همواره باید باشه و جزو شخصیت من باشه همین جوری که در مقابل افراد با اعتماد به نفس و قوی و با باور لیاقت و ارزشمندی روبرو میشم در مقابل خداوندم کاملا متواضع و فروتن باشم
در موضوعات کاری خودم من با افراد متفاوتی و خدمات متفاوتی روبرو هستم و اصلا نمیشه یه تجربه مشابه رو در مورد همه افراد داشته باشم به همین دلیل هربار در مورد مواجه با مشتریهام کاملا تسلیم خدا و با هدایت خدا پیش میرم از خدا سوال میکنم به چه طریقی کار رو انجام بدم حتی گاهی از زبان خود مشتری به من پاسخ میده و مسیر رو کاملا ساده و راحت و آسون پیش میبره در واقع آسون میشم برای اسونیها
در زمانهایی هم بود که با اتکا به همون تجربیات گذشته ،پیش فرض های نادرست و تکراری کاری رو که میشد با کمترین هزینه و به ساده ترین روش ممکن و با راحتی پیش برد رو از مسیر سخت و پر هزینه و طولانی پیش بردم و بعدها به خودم گفتم چقدر میشد راحتر این کار انجام بشه اگر من بدون عجله با هدایت خدا رها و تسلیم خدا پیش میرفتم و البته با این آگاهی ها بیشتر از قبل تسلیم هدایت خداوندم و میگم خدایا من بی هدایت تو هیچمممممم تو با هدایتت با حضورت در وجودم برای من بیش از کافی هستی و چقدر آرام و رها و قوی و شجاع به ایده ها عمل میکنم بدون هیچ نتیجه گرایی فقط به این مسیری که با کنترل ذهن با هدایت خدا پیش رفتم و رشد و تجربه و اعتماد به نفس و قدرت و شجاعتی که به خرج دادم فکر میکنم و ذوق زده هستم و نتیجه رو خود خود خدا به راحتی تو زندگیم جاری کرده یا از همین مسیری که رفتم نتیجه اومده یا از بی نهایت طریق از جایی که حتی گمان نمیبرم نتیجه بهتری وارد زندگیم شده
این الگو تو زندگیم با تکرارش به من این آگاهی رو داد که خدا برای تو بیش از کافیه فقط بهش توکل و اعتماد کن و متواضع و فروتن و خاشع در مقابل این عظمت و قدرت باش و اعتبار هررررررر چیزی رو به خدا بده تا این هدایتها رو بیشتر و بهتر درک و دریافت کنی
این روزها تمام وجودم رو گذاشتم برای درک توحید و درک لیاقت و ارزشمندی درونیم و واقعا در مدار بالاتری و با فرکانسی متفاوت از قبل احساس خوب وآرامش دارم نشونه ها رو بهتر درک میکنم به ایده ها رهاتر عمل میکنم و بهتر فکر خدا رو میخونم
استاد جان با تمام وجودم از تک به تک فایلهای توحیدی که آماده کردید سپاسگزارم از دوره لیاقت که چقدر تو بهبود شخصیتم و توحیدی تر شدنم کمک کرد سپاسگذارم از خداوند میخوام به عزت و قدرت خودش منو در مدار آگاهی هایی که در دوره جدیدی که آماده میکنید لاجرم هدایت کنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
ترجیح میدم دیدگاه خودم رو در خصوص فرمایشات استاد بنویسم جهت یادآوری به خودم و شاید برای دوستانم هم مفید باشه به امید خدا
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مولانا
در خصوص تسلیم بودن خیلی وقته این دیدگاه رو دارم که اگر میخوام آزادی و احترام رو که مهمترین اولویت من تو زندگی هستن رو تجربه کنم، باید تسلیم باشم
اصلا تسلیم خداوند بودن تو وجودم مساویه با آزادی و احترام
و در مورد هدایت شدن هم همیشه بهم گفته میشه علی،اگر تو تو مسیر درست باشی نمیخواد نگران دریافت هدایت الهی باشی، تمرکزت رو خودت و کنترل ذهنت باشه و خودت رو در تمام امور هدایت شده خواهی یافت
آخه قبل تر نگران بودم چطور هدایت الهی رو دریافت کنم و بعدتر این دیدگاه بهم آرامش داد و هر زمان تو مسیر درست هستم و احساسم خوبه و تسلیم هستم، در تمام امور خودم رو هدایت شده میبینم، بدون زحمت و تلاش برای دریافت هدایت، جهان و خداوند وظیفه خودشون رو به بهترین و دقیقترین شکل ممکن و خارج از درک و شعور من انجام میدن
چند روزی بود این افکار میومد تو ذهنم که چرا خداوند میگه همه چیو از من بدونید و هر خیری برسه از منه و هر شری به شما برسه از خودتونه و …
و به اشتباه میگفت با احساس ارزشمندی و لیاقت من در تضاده
و انگار ما آدم نیستیم و هیچی نیستیم و همه کاره خداونده!
خوب خیلی برای ذهنم دلیل آوردم و البته که این فایل هم بیشتر منطقی کرد دلیل هام رو برای ذهنم
خوب حالا چه دلایلی آوردم برای ذهنم:
اول اینکه بیشتر توضیحات قرآن، عملکرد جهان و این سیستم رو میخواد به من توضیح بده نه اینکه من رو و شخصیتم رو تخریب کنه
دوم اینکه خداوند خیلی خیلی به همه ما لطف داشته و داره و نمیتونه نداشته باشه، در واقع این سیستم بر پایه خیر و برکت طراحی شده
پس وقتی میگه هر خیری از خداست نه اینکه من هیچ کارم و ارزشی ندارم، بلکه من در هماهنگی با جهان و اون خیر قرار میگیرم و تجربه میکنم و در واقع اگر تسلیم باشم و احساس خوب داشته باشم تو مدار خیر خواهم بود و اتفاقات عالی رو در تمام جنبه ها تجربه میکنم
مورد بعدی دیدن این شکوه و عظمت در جهان، این پیچیدگی خارج از فهم هر موجودی و …نشانه منطقی از فقیر بودن من نسبت به خداونده
خداوند نیومده مثل من بزرگنمایی کنه و غلو کنه، عین حقیقت رو لطف کرده و متذکر شده
اینکه نقشه راه بهمون نشون داده و کمک کرده تا لذت بیشتری رو با عمل کردن بهش تجربه کنیم
و اونقدر برام ارزش قائل هست و بوده که بهم اختیار برای انتخاب مسیر رو داده و هیچ اجباری هیچ جا ندیدم من
هر چه در قرآن هست حتی از صلواه و روزه و مشروب نخوردن و هر پیشنهاد منعی، به نفع من هست با دلیل علمی در عصر حاضر
سلام داش علی عزیز خوشتیپ چه تیپی داری خیلی از بلندی و رتگ وومدل موهات خوشم اومد آقااااا چه تیپی زدی
رفتم داستان زندگیتم خوندم لذت بردم و تو دلم تحسینت کردم که چیجوری ازاینهمه مشکلات و نجوا تونستی به سمت رشد و هدایت بیای و چقد زیبا آموزه های استاد آزمندیان که خودم یمدت گوشش میکردم دوره ثروتشو خریدم نصفشو گوش دادم و از دوره های دیگه اساتید هم گوش دادم واقعاااا قلب آدمو سیراب نمیکرد و زیبا گفتی که اینا دل خوش کنک بودن به اصطلاح و چیزی که قلب مارو پر کنه نبود و منم وقتی اولین بار به اینجا اومدم و از فایلهای دانلودی استاد خصوصا فایل توحیدی شو گوش دادم گفتممم آخشششش اینه من دنبال این بودم قلبم گفت وای اینهمه سال تو خواب بودم و یکسال داره قلبم داره درست میزنه واسه خودش میزنه دمتگرم حال کردم ازاین کامنتی که منو یاد روزهای اولم انداخت که از کجا به کجا آمدم و دیگه اینکه اینم سوال ذهن من بود سوپرایز شدم دیدم اینحا مطرح شده که خداوند استاد اول فایل فرمایش قرآن گفتن که هر خیری برسه از طرف خداست هر شری برسه از طرف خودمونه
راستشو بخوای هروقت اینو گوش دادم یا خوندم یه همهمه ای تو ذهنم پیش میومد که یعنی چی پس ما اینجا چه کاره ایم که با توضیح دادن شما اینو فهمیدم که بله خدا جهان و در خیر مطلق آفریده و نقش من اینه که میتونم انتخابش کنم یا نه و اینجا نقش من پررنگ میشه که اگه اختیاری که خدا داده رو بهش برگردونم زرنگی کردم و کار درست و انجام دادم بدون هیچ زحمتی میرم در آغوش بهترینها و اگه اینو نپذیرم طبق سیستم جهان باید رنج و بپذیرم بقول محمدحسین عزیز که گفته ما در جهان دوسویه هستیم یکی بسمت شجره زیبایی و دومی به سمت شجره نازیبایی که تصمیم ما بعنوان مختار بودن مهمه که چیو انتخاب میکنیم ولی باید اینو بدونیم جهان خدا از خیر مطلق درست شده و ما میتونیم خیر و انتخاب نکنیم و مثل حوا و آدم بچسبیم به شجره نازیبا و بعد اینکه سرمون به سنگ خورد بگیم خدایا چیکار کنیم یا همون اول بریم در خانه خدا بگیم خداجون ما این اختیارو نخواستیم این اختیار دست تو باشه بهتره این افسار ما و ببر هرجا که خواستی که ایمان داریم هرجایی که تو ببری خیر هم اونجاست خوبی هم اونجاست چون تو خیر مطلقی.
دوست خوبم داداش گلم ممنونم که کمک کردی منم یخورده حرف بزنم بگم که خداجونم من یک چیزی رو خیلی خیلی خیلی خوب میدونم و تنها چیزی که در این جهان میدونم و حالیمه اینه که من هیجیییییی نمیدونم و والسلام و علیکم….
خداجونم من و داداش علی و همه دوستان گلمو غرق شادی و سلامتی و سعادت کن تا یک راه در جهان را بپیماییم اونم راه راستی تورا….
خیلی وقت بود تیک آبی نداشتم و جالب اینه که مثل قبلا نمیگم چرا میگم حتما اینم دلیلی داره که به خودم و درونم مربوطه نباید دنبال تایید و توجه دیگران باشم تا از کمالگرایی دور باشم ،
و این آرومم میکنه ولی دیدن تیک آبی واقعا اون لحظه که چشت میخوره بهش یه حس خوبی به آدم میده مثل حس الان من که دیدم پشت تیک آبی من داش علی خوشتیپ و توحیدی ماست و خیلی خوشحال شدن که به کامنتم توجه نشون دادین .
و چقد اینجا همه چیش زیباست حتی حرفایی که باهم میزنیم چون اینجا همه چی از جنس واقعیشه اینجا ماسک تو صورتمون نیست و چقد زیبا میشه زندگی در همچین جهانی خدا نصیب همه ما کند
داش علی عزیزم ممنونم از لطفت
و اینکه من اسمم مجید دلبندم مجیدددد خخخخه البته محمد و مجید فرقی نداره بازم مهم حس زیبای شماست که پشت کلمات دریافت کردم .
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
عاشقتونم
به خداوند عشق و نور خدایی که هر لحظه دوست داره ما را به بهترین مسیر هدایت کنه
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان حاضر در این سایت الهی
خدا را شکر میکنم که قدم به قدم اومدم ومن را هدایت کرد به سمت شما استاد عزیز واین سایت بی نظیر
تا اونجایی که یادمه از بچگی تو هر شرایطی که بودم و واقعا نمیدونستم باید چی کار کنم از خداوند هدایت میخواستم و خداوند هم درجا بهم پاسخ میداد یادمه سال 90 زمانی که میخواستم وارد دانشگاه بشم به خاطر شرایط مالی خوبی که نداشتیم از خداوند هدایت خواستم که خدایا خودت من را هدایت کن به سمت شغلی که هم بتونم دانشگاهم رو برم هم بتونم با اون کار از پس هزینه های دانشگاه بر بیام و خودش هدایتم کرد به کار داروخانه بعداز شیش ماه کار آموزی و نبودن هیچ حقوقی هم دانشگاه رو میرفتم وهم داروخانه رو یه جاهایی خسته شدم ولی سعی کردم باور کنم که این همون مسیر درسته در صورتی که هیچی از قوانین نمیدونستم. و ادامه دادم و بعد از گذشت یک سال حقوقم از کل کسانی که زودتر از من کار میکردند بیشتر شد خدارو شکر
بعد به خاطر شرایط دانشگاه وارد شیفت شب شدم
از ساعت 10شب تا 8صبح یادمه اون موقعه ها وقتی وارد شیفت میشدم میگفتم خدایا خودت کمکم کن تا بتونم کارم رو به نحو احسن انجام بدم و همیشه با انرژی وارد کارم میشدم چون کار رو یادم گرفته بودم و اعتماد به نفسم واقعا عالی
شده بود ساعت دو صبح که میشد بعضی نسخه هااز شهرهای اطراف میومدو دسخت دکترا هم که
همیشه به خاطر خوش خطی معروف بوده خب چون که ما به دسخت دکترای اطرافمون بیشتر آشنا بودیم خواندن اون نسخه ها یخرده دقت بیشتری میخواست منم هم تون اون شرایط خستگی چشم ها و خواب آلود باید نسخه رو آماده میکردم یادمه موقع خواندن از خداوند هدایت میخواستم و بهم میگفت که چی کار کنم که بتونم اونو بخونم مثلاً بهم میگفت نسخه رو برگردونم وتو اون برگشت اون حرف یا کلمه خونده میشدو نسخه رو آماده میکردم یا یه چیزی میخوندم ولی مطمئن نبودم بهم میگفت به تخصص دکتر توجه کن و متوجه میشدم که اون چه دارویی و واقعا نسخه هایی رو رد میکردم که فردا صبح اپراتور میخواست ثبت سیستم کنه نمیتوانست بخونه با دکتر و مدیر و بقیه بچه ها نمیتوانستند بخونن تازه زنگ میزدند میگفتند این نسخه را چی دادی ولی واقعا بعضی وقت ها هم که به خودم مغرور میشدم و فکر میکردم که من خیلی حالیمه واقعا یه نسخه میومدخیلی ساده ولی برای من انگار قفل شده بود وقتی به دکتر نسخه رو نشون میدادم که بخونه تعجب میکرد که چرا نتونستم بخونم
مثال از هدایت خداوند توی زندگیم تو همه ی شرایط واقعا زیاده مثلاً حتی به قول استاد تو بازی فوتبال تو زمین که میخواستم انجام بدم میگفتم خدایا خودت بهم بگو چطور امروز بازی کنم چه حرکتی رو انجام بدم که بهترین بازی را کرده باشم
مثلا موقع زدن کرنل بهم میگفت الان اینطوری بزن
اون ضربه یا گل میشد یا اتفاقی می افتاد که منو راضی میکرد خدا ولی خیلی وقت ها هم میشد که فکر میکردم من خیلی سر ترم از بقیه و این منم که خیلی خوب بازی میکنه اون بازی اشتباهاتی رو انجام میدادم که حال خودم که بد میشد هیچ کل تیم بهم میریخت
خب برم سراغ حال الآنم الان که چند وقتی هست به خاطر گوش نکردن به هدایت خداوند و اینکه نتونستم اعتماد کنم و حتی بهم گفت خودتو خسته نکن و گوش نکردم واز لحاظ احساسی واقعا خسته شدم و گیر کردم احتمال زیاد به خاطر اینکه اعتماد به نفسم پایین بود توی اون موضوع ولی از اونجایی که خداوند همیشه هوای بندهاش رو داره من هرروز ازش هدایت میخواستم و بهم میگفت چی کار کنم ولی به خاطرزیاد شدن گفتوگوهای منفی ذهنم نمیتونستم قبول کنم که درسته
الان خب هدایتم کرد دوباره به سمت دوره احساس لیاقت و دیروز جلسه دو رو گوش کردم و امروز صبح به محض بیدار شدن کامنت های دوستان رو خوندم و حالم واقعا عالی شد و بعد با دیدن فایل جدید امروز اصلا حالم واقعا دگرگون شد خدا را صد هزار مرتبه شکر به خاطر حضورش در قلبمان
و خدا را صد هزار مرتبه شکر به خاطر حضور شما استاد عزیز در زندگیم
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم و همون دعای خودتون انشا اله همیشه در پناه خدای یکتا شاد،سالم، سعادتمندو ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
بنام او کــه همه چیز میشود همه کس را به شرطی پاکی دل، به شرط طهارت روح و معامله نکردن با ابلــیس
سلام به شما استاد گرانقدر و بزرگوارم که این چنین سوار بر جریان هدایت ها میشید و این چنین فایل هایی میگذارید که فقط ما رو سراسر غرق لذت و سرور و شادی میکنید. تک تک ما کسانی که شما رو به عنوان استاد خودمون پذیرفتیم، شمایی که استادی در کشف قوانین زندگی، استادی برای الگو شدن، شما استادی هستی که اینقدر خوب شاگرد بودن رو بلدی و همیشه در حال یادگرفتنی و با این هــمــه هیچ ادعایی ندارین.استاد جونم میخوام یک سلام از ته دل و از ته اعماق قلبم بهتون بکنم. واقعا این چه فرکانسیه، چه موجیه که منو اینجوری میگیره و واقعا هنگ میشم و اصلا وقتی میام بنویسم (مثل الان) هر چیزی رو که فکرش رو نکردم مینویسم به جز چیزی که ته ذهنم براش دست به قلم شدم.هنگ میکنم اینا از کجا میاد. اصلا قضاوت شما یا بقیه مهم نیست و من فقط هستم و فقط موج سواری رو بلد نیستم.
اومدم یک سلام جانانه بکنم خودم جملگی جان شدم.
اومدم بگم منــو دوباره کوبندی و از نو دارم دوباره سر میشم.
اومدم بگم بازم “شروعی برای از نو به پاشدن” رو برام تداعی کردین اما هیچی ندارم بگم چون اون فرکانسه که میگه بسه، همینا بسه.
ذهنم میگه بابا اومدم از ایده هام بگم، اومدم از نکته برداری هام بنویسم، اومدم تمرین انجام بدم.اما اون یکی دیگه میگه باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد…پس همینجا دل میدم بهش و نوشتن رو استاپ میکنم و با قلبی آکنده از شور و شوق میرم تا بپذیرم عجز خودمو
در همه چی…
در نوشتن
در فهمیدن….
استاد بخدا که من نفهم ترین فهیمه دنیا هستم اینو خدا بهم گفته و اسمم اینه تا یادم باشه فهمیده یکی دیگه است و من دارم سعی میکنم که شبیه اش بشم…چشم دستامو میبرم بالا خداجونم من تسلیم
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و همه دوستانم در این مکان مقدس
انگار این فایل جواب سوالات من در چند روز گذشته بود و گویی خدا داشت باهام حرف می زد.
دیروز متوجه یه الگویی توی زندگیم شدم این که من همیشه با یه سری مسائل درگیرم که حل شدنشون سالها زمان می بره و چقدر زجر می کشم. هنوز چند تا از اون مسائل توی زندگیم هستن. الگوهای تکرارشونده
دیدم باورهای منفی دارم که باعث شدن که هروقت یه مساله حل شده فورا یه مساله دیگه برام ایجاد بشه.
و از توضیحات استاد فهمیدم که دلیل پیدا نکردن راه حل برای مسائلم ، تسلیم نبودن در برابر خداست. تازه از این فایل مفهوم تسلیم بودن در برابر هدایتو فهمیدم. اینکه خیالت راحته و میذاری خدا جوابو بهت بگه و اگه الانم نگفت در زمان مناسب می گه.
چقدر من عجولم. زبونی می گم خدایا هدایتم کن ولی احساسم بده و با احساس بد شروع به سرچ توی اینترنت یا خوندن یه کتاب می کنم و زبونی می گم خدایا هدایتم کن. اگه باور دارم خدا هدایت می کنه باید آروم باشم و بذارم اون بگه چی کار کنم حتی سرچ توی اینترنت.
وسط حرفاتون استاد داشتم به این فکر می کردم که من چقدر روی گوگل و یه ذره زبان انگلیسی که بلدم حساب می کنم که همون موقع شما در مورد ابزارهای هوش مصنوعی صحبت کردید.
خدا منو ببخشه که به جای حساب روی اون، روی گوگل ودانش اندکم حساب کردم.
یه مساله ای که سالها درگیرش بودم یه اضطراب خیلی وحشتناک بود، ترس شدید از دست دادن پدر و مادرم. این ترس بعد از ازدواجم و جدایی از اونها به حدی شده بود که واقعا غیر قابل تحمل بود. سالها قبل که یوگا می رفتم یه روز مربی یوگام در مورد کتابی حرف زد که بعد از مرگ دخترخالش خونده بود و باعث شده بود که بتونه با این قضیه کنار بیاد. نه من و نه هیچکس دیگه نپرسید که اسم اون کتاب چیه و خودش هم نگفت. بعد از سالها من دیگه شماره اون خانمو نداشتم و توی مغزم هم این بود که اگه بتونم با اون صحبت کنم این اضطراب تموم میشه. توی اینترنت سرچ می کردم، کتابای مختلف خوندم حتی توی عقل کل سرچ می کردم ولی فایده ای نداشت. همش به خود میگفتم چطور بقیه از فایلهای استاد به آرامش می رسن ولی من نه. حس عجزی که استاد ازش حرف می زنیدو با تمام وجودم حس می کردم. به طرز معجزه آسایی خدا شماره اون خانم مربی یوگا رو به دستم رسوند. انگار می گفت فکر می کنی اون می تونه کمکت کنه، راه دیگه ای نیس بیا این شمارش. زنگش زدم کتابی که ازش حرف زده بود کتاب در آغوش نور بود که من قبلا یه جلدشو خریده بودم و خونده بودم بعدم گفت که برو پیش استادم من کمکی نمی تونم بهت بکنم.
آره راه حلی که سالها فکر می کردم همه چیزو حل می که هیچ کمکی بهم نکرد. اشتباهی که من توی اون برهه کردم این بود که راه حلی توی ذهنم بود و از خدا می خواستم به اون راه حل هدایتم کنه در حالی که باید راه حلو از اون می خواستم. تیرماه پارسال بود که بابام بیمار شد و استرس من به حدی رسید که برام قابل تحمل نبود. تازه دوره 12 قدمو شروع کرده بودم هدفم هم از ان دوره رسیدن به آرامش بود. یه شب قبل نماز با گریه به خدا گفتم این اضطراب داره منو می کشه نجاتم بده. همون لحظه بهم گفت فلان کتابو باز کن. باز کردم صفحه ای که اومد اینجوری شروع شده بود: تلفن خونم زنگ خورد و مادرم خبر مرگ مادربزرگمو بهم داد. توی اون صفحه نویسنده کتاب در مورد ارتباط با مردگان و ارتباط با فرشته ها حرف زده بود و یه روش نوشتن توصیح داده بود. گفتم چرا از فرشته ها طلب آرامش کنم از خود خدا می خوام. طبق روش اون کتاب با خدا صحبت کردن. یادم نیست چند بار اون کارو کردم بیشتر از 3 بار نبود و اون اضطرابی که شاید بیش از 15 سال بود زجرم می داد تموم شد. حتی مدتی که پدرم توی بیمارستان بود و من پیشش بودم آروم بودم که برای خودم تعجب آور بود همش می ترسیدم اون اضطراب برگرده.
پدرم مهرماه از دنیا رفت و من تونستم با این مساله کنار بیام. از خواهرام آرومتر بودم و همش شکرگزار خدا بودم. انگار اصلا نیاز نداشتم که کسی بهم دلداری بده. بعدها همسرم که اون هم توی آموزشهاست چند بار بهم گفت که واکنشت برام تعجب اور بوده فکر نمی کردم اینقدر خوب بتونی کنار بیایی.
خدا رو ممنونم که آموزه های شما رو در اختیارم قرار داد تا بتونم با این تضاد روبرو بشم . حتی چند روز قبل از مرگ پدرم هدایتم کرد به صفحه ای از یه کتاب، جمله خیلی عجیبی بود نوشته بود ما هیچ چیزو از دست نمی دیم چون ما مالک هیچ چیز نیستیم.
توی این مورد بعد از سالها زجر کشیدن به تسلیم رسیدم ولی افسوس که باز درس نگرفتم که همون اول به عجز برسم. چقدر شما عالی در این مورد صحبت کردید. نیاز به زجر کشیدن نیست ما خودمونیم که خودمون رو زجر می دیم من چقدر ابلهانه بعضی وقتا فکر می کردم اینا آزمایش الهیه.
مواردی هم بوده که از اول تسلیم شدم و ریش و قیچی رو دست خدا سپردم. وقتی مجرد بودم شخصی اومد خواستگاریم که ته دلم راضی نبودم ولی از بس از طرف خانواده تحت فشار بودم سکوت کردم. اون زمان هیچ درکی از قوانین نداشتم ولی از ته قلبم باور داشتم که خدا خیر و صلاح منو می دونه و کمکم می کنه. بهش گفتم اگه این ازدواج به صلاحم نیس خودت هم بزن، من نمی تونم چیزی بگم. خدا خودش اون ازدواجو بهم زد بدون اینکه من حرفی بزنم.
ممنونم استاد از این فایل فوق العاده، چقدر بهش نیاز داشتم انشالله خدا کمکم کنه بتونم به این آگاهیها عمل کنم تا مسائلی که سالهاست باهاش درگیرم به راحتی حل بشه.
بنام الله یکتا
سلامی دوباره به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
درود به تمام عزیزان این سایت الهی
واقعا کیف کردم و لذت بردم از این فایل توحیدی و بینظیر
چقدر قشنگ و زیبا توضیح دادید توحید رو و چقدر زیبا بیان کردید
تحسینتون میکنم استاد ، خدا خیرتون بده بابت این آگاهی های ناب
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
در پناه الله یکتا به هرچی که میخواید برسید
سلام به استاد عزیز
و همراهان گرانقدر
اول شروع کنم که این فایل دقیقا در زمان مناسب
برایم رقم خورد
من از چند ماه گذشته که با استاد آشنا شدم
بعد مدتی دوره 12 قدم رو شروع کردم با همسرم
و الان قدم 3 هستیم خیلی زیاد تمرکزی کار نمیکنیم
اما این سایت و فایلها شده بخشی از زندگی مشترک ما
خلاصه کنم که تغییرات زیادی ایجاد شد در روحیات و صفت رفتاری من و اینکه به آرامش رسیدم
بزرگترین تغییر اینکه در اثر نااگاهی در کسب و کارم 2 سال قبل شریک کاری رفتم اونم بخاطر شرک بود و دچار چالش شدم تا اینکه با آرامش کامل کل کارگاهم را در شهرستان تحویل شریک کاری دادم
حتی با بدهی اومدم به تهران مهاجرت کردم
خانه اجاره ای رو هم تحویل دادم و کل وسایل را هم داخل انبار شخصی گذاشتم و…..خلاصه اومدم تهران اما توکل به خدا همراهم بود در این مسیر همون هفته اول فروش بسیار عالی داشتم مهمترین حالت اینه بدون نیروی کار بدون کارگاه فقط با گوشی خودم سود عالی نصیبم شد خیلی آرامش با منه چون هدایت خدارو میبینم
اما نکته جالب هدایت خدا اینجا برام به تثبیت
رسید و هدایت رو شنیدم
روز اول که به تهران آمدم انتهای کوچه ای که پر از ماشین بود و نزدیک دفتر کار یکی از همکاران ماشین رو پارک کردم و رفتم مشغول صحبت با همکاران صنف خودم شدم و تا عصر داخل ماشین چون استراحت میکنم و فعلا مسکن ندارم کلی وسایل خوراکی و لباس و کیف مدارکم تو ماشین بود
که اومدم عصر کنار ماشین کار داشتم دیدم در ماشینم بازه اما داخل ماشین وسایل ها هست تا اینکه شب انتهای خیابان کنار پارک نزدیک همان محل که استراحت میکنم ماشین رو گذاشتم رفتم سراغ شارژر موبایل دیدم بلهههه کیف مدارکم و کیف لباسم کلا نیست و دزد زده در موردش به همسرم گفتم و اون منو به آرامش دعوت کرد و در این حال هوا بودم دیدم اون عابر بانک که پول داخلش بود تو جیبم مونده شروع کردم اطراف پارک قدم زدم گفتم خدایا شکرت حکمت تو بود که برای خوردن قهوه رفتم و موقع حساب کردم گوشیم زنگ خورد و
به طور ناخوداگاه عابر بانک رو گذاشتم داخل جیب شلوارم داخل کیف نذاشتم کلی شکر گذار بودم و یهو به خاطرم یه فایل از استاد اومد که در حال مهاجرت بودن تمام کارت بانکی ایشان لغو شد نتونستن ماشین کرایه کنن و ادامه ماجرا ….که منم چون اون رو گوش داده بودم گفتم خدایا حکمتی در آن است
رفتم سراغ دفترم این متن را نوشتم
خدایا هر خیری از سمت تو به من رسد من فقیرم
خدایا هدایتم کن که کیف مدارکم پیدا شود
یا یک نشانه هدایتی به من بده آرامشم حفظ بشه
دفترم رو بستم و داخل ماشین خوابیدم
صبح ساعت 5/45 دقیقه بیدار شدم و بعد از شستن دست و صورت رفتم سمت پمپ بنزین بنزین زدم
و رفتم دقیقا نزدیک همون کوچه در مکانی دیگر ماشین رو پارک کردم و یه حسی بهم گفت برو داخل همون کوچه بگرد و رفتم و انتهای کوچه یه پارک کوچک بود از روز قبل دیده بودم رفتم داخل پارک هم قدم زدم و گشتم در راه برگشت یک نانوایی دیدم که خلوت بود یه حسی هدایتم کرد
که برو و نان بخر برای خودت منم رفتم ایستادم یهو دیدم یه کاغذ چسبیده به شیشه که یک کیف با مدارک پیدا شده اول گفتم معلوم نیست که این کاغذ و آگهی مال چند وقت پیشه یه صدایی بهم گفت بپرس بگو دیروز پیدا کردین و سوال کردم دیدم بله کیف منه آقا دزده لباس هارو برد ولی کل مدارک شخصی و عابر بانک مدارک ماشین رو انتهای کوچه انداخت و کسبه پیدا کرد داد به نانوایی کلی ذوق کردم و ایمان من به هدایت بیشتر شد و به تثبیت رسید
اما امروز که این فایل روی سایت قرار گرفت من دیدم کلی بخاطر رفتار شریکم با اینکه کل مشتریان و کارگاه رو به او دادم و با بدهی و توکل به خدا آمدم اون هنوز منو درگیر کارگاه میکنه از من توقع داره براش رایگان کار انجام بدم و….کلی آرامش و تمرکز رو از من گرفت که شب این فایل رو دیدم سریع دانلود کردم با جان و دل هم گوش دادم و الان صبح هم تو مسیرم به تهران دوباره گوش دادم
و در دفترم هدایت خواستم از خدا که هدایتم کنه آخرین گره های ذهنی از شریک و کسب کار قبلیم از من جدا بشه و این فایل دقیقا برایم مرور مسائل توکلم شد و هدایت من
سپاس از استاد عزیز و شما همراهان
بنام نامی او
استاد نازنینم و دوستان هم فرکانسی سلام
استاد جان اگه بدونید وقتی فایل در مورد توحید عملی میذارید چشمام چه جوری قلبی میشه و بدو بدو میرم تا فایلو گوش بدم و هربار چقدر ازتون ممنون میشم که بهمون معنی توحید شرک و مهم تر از همه توحید در عمل رو یاد میدین.چقدر تک تک کلماتتون به قلبم نشست و چقدر خداوند رو شکر کردم بابت شنیدن این آگاهی ها
استاد جانم شاید قبلا اینکه هر کاری که کنم از خداوند راهنمایی بخوام برام مسخره یا یه جورایی به سخره گرفتن عظمت خداوند برای کارهای پیش پا افتاده ایی بود که خودمم میتونستم از پسش بربیام اما الان با صحبتای شما این آگاهی رو درک کردم که چه جوری میشه هر لحظه به یاد خداوند بود همینطوری که وقتی هررررکاری میکنی ازش راهنمایی و هدایت بخوای مثل کسی که هرر لحظه کنارته و تو اعماق وجودته و چقدر این آگاهی قشنگه
این به نظرم تنها راهی هست که هر لحظه با خداوند زندگی کنی و عاشقانه بپرستیش
از این به بعد میخوام این آگاهی رو تمرین کنم تا تو وجودم مثل یه عادت خوب بمونه
وقتی غذا میپزم ازش بخوام چیو وچقدر بریزم
وقتی میخوام دیاده روی کنم ازش مسیر بعدی رو راهنمایی بخوام
وقتی بدار میشم ازش بخوام اول کدوم کارو انجام بدم
وقتی بین دوراهیی ها میمونم فقط و فقط به راهنمایی هاش عمل کنم
خداوندا کمکم کن که تو تک تک ابعاد زندگیم باهات زندگی کنم و هدایت هات رو بشنوم و انجام بدم
آمیییین
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته گرامی و دوستان عزیز و خانم فرهادی و ابراهیم عزیز که در پشت صحنه سایت فعالیت میکنند
خدا قوت به همگی
خیلی موضوع مهمی داره این فایل. چقدر جاها از خدا خواستم و هدایت شدم و راحت کارا انجام شده و چقدر جاها بوده که روی خودم و دیگران حساب باز کردم که من بلدم یا فلانی بلده یا تیم مقابل ضعیفه و چقدر از همون موقعی که این ذهنیت رو داشتم کار سخت شده و اصلا اوضاع بر وفق مراد نبوده. خصوصا توی فوتسال و فوتبال اینو زیاد تجربه کردم که مثلا خودم مهارت خوبی کسب کردم ولی همش گفتم خدایا تو کمکم کن تا چکار کنم، چطور شوت بهتری بزنم، چطور دریبل بهتری بزنم، اصلا اینجا دریبل بزنم یا نه و دیدم چقدر همه چی خوب پیش رفته. یه جاهایی هم فراموش کردم از خدا بخوام و روی خودم بیشتر حساب باز کردم که من دیگه مهارتش رو دارم و از همون موقع اوضاع سخت شده، دریبل هام نگرفته، شوتهام بی کیفیت شده و کلا همه چیز یه طور ناجالبی پیش رفته.
حتی امروز بعد شنیدن این فایل تونستم با هدایت خواستن از خدا یه مسئله کوچیکی که درگیرش شده بودم رو حل کنم. مسئله این بود که وای فای منزل به کامپیوتر از طریق دانگل وای فای وصل نمیشد و من خیلی بالا پایین کردم و نشد ولی بعد شنیدن این فایل گفتم خدایا خودت هدایت کن، من هیچی نمیدونم و همینطور خدا میگفت و من انجام میدادم و دیدم خداوند قشنگ منو از یه مسیر دیگه ای هدایت کرد و مشکل حل شد و وای فای به کامپیوتر وصل شد. خیلی جالب بود چون از دیشب این مشکل پیش آمده بود و من همش یک راهکار رو میرفتم تا مسئله بلکه حل بشه ولی امروز خودمو سپردم به خدا و خدا گفت برو اونجا، بعد اونجا، بعد اینکارو کن و اونکارو کن و مسئله حل شد. یعنی یک راه متفاوت.
یکی از مثالهای دیگه که بخوام از خودم بزنم که دلیل ایجاد نشدن نتیجه همین حساب کردن روی توانایی خودم بوده، بحث ایجاد عادت عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی و تغذیه درست داشتن هست. قضیه اینه که من هربار که یک ماده نامناسب خوردم، به خودم گفتم حالا ایرادی نداره من اینو میخورم ولی بعدش دیگه خودمو کنترل میکنم و کم کم کمش میکنم و دیگه قطعش میکنم. همینم باعث میشد هر دفعه هی یه چند روز به این سبک پیش برم و باز نتونم جلوی خودمو بگیرم و روند قطع بشه و باز روز از نو، روزی از نو. چرا؟ چون به جای اینکه بگم خدایا خودت کمکم کن، من ناتوانم در این تغییر، من نمیدونم، تو میدونی چطور هدایتم کنی تا این تغییر عادت صورت بگیره، میآمدم میگفتم من میتونم دفعه بعد خودمو کنترل کنم، اشکال نداره، الان میخورم، دفعه بعد دیگه حواسم هست. همین منطق باعث میشد هر دفعه برم سراغ مواد قندی و نشاسته ای. نگاه درست حاصل از این فایل اینه که من از کجا معلوم دفعه بعد دوباره نرم سراغ اون مواد قندی و نشاسته ای، خیلی راحت ممکنه کنترلم رو از دست بدم مخصوصا که همیشه این مواد توی خونه ما هست. پس اینکه حساب کنم روی توانایی خودم برای اینکه خودمو نگه دارم از خوردن، مسخرس، خودمم دیدم که این روش جواب نداده. پس حالا باید بگم خدایا من هیچی نمیدونم، من توانایی ای در تغییر این عادت بدون تو ندارم، خودت هدایت و کمکم کن تا تغییرش بدم. من دیگه سراغ اون مادههای نامناسب برای بدنم نمیرم با این دید که بخوام روی توانمندی خودم حساب باز کنم. همونطور که توی مسئله وای فای کمکم کردی، اینجا هم نگاهم به تو هست، خودت هدایتم کن، من بدون تو هیچم. دیگه سراغ مواد غذایی نامناسب نمیرم با این دید که من میتونم بعدا خودمو کنترل کنم و نخورم.
توی فوتبال و فوتسال هم هروقت تمرکز خوبی داشتم، یک سری چیزها دریافت کردم مثلا بهم گفته شده الان با سرعت برو و دریبل بزن، بعد من رفتم و دیدم چقدر عالی چند نفرو دریبل کردم و لذت بردم از بازیم. حالا این بستگی داشته به اینکه چقدر من حرف گوش کن بودم و چیزی که خدا به دلم مینداخته رو عمل میکردم ولی هربار که عمل کردم، نتایج عالی بوده و هربار که ترسیدم از حرف مردم، خواستم کامل باشم و اشتباه نکنم و در کل منطقی نگاه کردم به قضیه دریبل، حرف خدا رو گوش ندادم و کار برام سخت شده. البته که تمرکز و تمرین مهمه توی بحث پیشرفت مهارتها ولی اگر همراه بشه با گوش کردن و دل سپردن به هدایت خدا، خیلی همه چی راحتتر و با کیفیت تر و زیباتر و لذتبخش تر میشه. همه اینا هم خیلی به دوتا باور مربوطه، یک باور فراوانی و دو باور احساس لیاقت.
چند وقت پیش دیدم نیازه یک میز برای مانیتور کامپیوتر داشته باشم چون میز کامپیوتر خودش کوچیکه و فاصله مانیتور تا چشم کمه و همچنین فضای پا هم زیر میز کمه و چندتا مسئله دیگه. حسم گفت بلند شو برو میز رو بساز. منم سریع گفتم چشم و رفتم با حداقل امکانات و چوبهایی که داشتیم، یک میز کوچولو و محکم و زیبا ساختم به لطف خدا. یه سری جاها برای پایه میز چون چوب هم اندازه برای پایه نداشتم، خدا یه ایده های خیلی خفنی بهم داد که تونستم راحت اجرا کنم و میز ساخته بشه خیلی راحت. الآنم دارم ازش بهره میبرم.
توی بحث سربازیم هم همین شد که گفتم خدایا من به هر خیری از جانب تو به من برسه محتاجم و وقتی توسط یکی از دستان خودش کارم انجام نشد، گفتم حتما خیریتی هست و اصلا حالم بد نبود و میدونستم به بهترین جاها هدایت میشم که همینم شد و دوران سربازی خوبی رو داشتم و قدم به قدم خداوند دستانش رو فرستاد و منو هدایت کرد.
در مورد خرید دوره ها هم همین شد. تا وقتی به راه هایی که خودم فکر میکردم میتونم دوره ها رو تهیه کنم، فکر میکردم و میخواستم از اون راهها، دورههای استاد رو تهیه کنم، همش نمیشد و فقط زور زدن و سختی کشیدن بیشتر میشد ولی وقتی رها کردم و به خدا سپردم، خیلی راحت از راهی که فکرش رو نمیکردم و هیچ برنامه ای براش نداشتم، خدا ثروت رو وارد زندگیم کرد و نه تنها دوره ها بلکه کلی امکانات و سفرهای خوب و چیزهای دیگه وارد زندگیم کرد که آرزوم بود.
این فایل بسیار بسیار گرانبهاست و باید مثل یکی از جلسات دوره ها بهش نگاه کرد. الان یادم اومد شما در دوره روانشناسی ثروت 3 اومدید و جلسه دو رو به موضوع خدا و الهامات اختصاص دادید چون این ریشه کل موضوعاته و بقیه موضوعات مثل تمرکز، مهارت و … با این موضوع معنا پیدا میکنه و ما رو به مسیر ثروت و نعمت هدایت میکنه.
با دوباره و دوباره گوش کردن این فایل و خوندن کامنت ها، میخوام باورم رو در این زمینه تقویت کنم که من بدون خدا هیچم و اگر ازش نخوام، هیچ تغییری در هیچ زمینه ای نمیتونم ایجاد کنم و روی سخت زندگی رو تجربه خواهم کرد.
متشکرم استاد عزیزم و پیشاپیش متشکرم دوستان عزیزم بابت کامنت های فوق العاده شما
عاشقتونم
در پناه خدا
به نام خدایی که هر آنچه دارم از اوست و از فضل و کرمش همواره به من میبخشه
سلام به استاد جانم و دوستان عزیزم
فایل توحیدی این جلسه رو به نظر من با باور لیاقت درونی که در خودت ایجاد میکنی میتونی بهتر درکش کنی
اینکه تو بی قید و شرط و بی واسطه لایق دریافت هدایتهای خداوند هستی با باور این اصل توحیدی دیگه کافیه تا هوشمند باشی به نشونه ها به آگاهی هایی که خداوند از بی نهایت طریق بهت میده از کلام و مکالمه دو تا بچه ،از صدای آواز پرنده ها در مسیر حرکت، از دیدن یه بروشور تبلیغات، از دریافت یه پیامک ،از زدن روی نشانه امروز خودت در سایت و…… بی نهایت طریقی که خدا باهات حرف میزنه
در این روزها من هدایت شدم به فروش وسایلی که هیچ تجربه و اطلاعات کامل و دقیقی در موردشون نداشتم ولی کاملا تسلیم و رها با هدایت خداوند با باور اینکه خداوند منو در زمان مناسب ،مکان مناسب ،آدمهای مناسب قرار میده هر ایده ای که به من الهام میشد که من در احساس خوب و آرامش بودم سریع اقدام میکردم
روی دوش خداوند بودم و خداوند به راحترین مسیر منو میبرد کارها رو برام انجام میداد فروشهای موفق و راحت با آدمهای مناسب رو با قیمت مناسب داشتم
چقدر با نعمتهایی که در اطرافم بود و من در مدار استفاده و یا فروشش با فضل خداوند هدایت شدم نعمت و ثروت وارد زندگیم شد
من هیچ اطلاعی نداشتم بدون هیچ پیش فرض ذهنی کاملا تسلیم خدا بودم و تماما اعتبار این نعمتها رو به قدرت بی نهایت خدا دادم ولی با این توضیحات در این فایل توحیدی آگاه شدم که این نوع از خضوع و خشوع در مقابل رب العالمین باید در همه مراحل زندگیم در همه مواردی که حتی من در موردش با تجربه و حرفه ای هستم هم همواره باید باشه و جزو شخصیت من باشه همین جوری که در مقابل افراد با اعتماد به نفس و قوی و با باور لیاقت و ارزشمندی روبرو میشم در مقابل خداوندم کاملا متواضع و فروتن باشم
در موضوعات کاری خودم من با افراد متفاوتی و خدمات متفاوتی روبرو هستم و اصلا نمیشه یه تجربه مشابه رو در مورد همه افراد داشته باشم به همین دلیل هربار در مورد مواجه با مشتریهام کاملا تسلیم خدا و با هدایت خدا پیش میرم از خدا سوال میکنم به چه طریقی کار رو انجام بدم حتی گاهی از زبان خود مشتری به من پاسخ میده و مسیر رو کاملا ساده و راحت و آسون پیش میبره در واقع آسون میشم برای اسونیها
در زمانهایی هم بود که با اتکا به همون تجربیات گذشته ،پیش فرض های نادرست و تکراری کاری رو که میشد با کمترین هزینه و به ساده ترین روش ممکن و با راحتی پیش برد رو از مسیر سخت و پر هزینه و طولانی پیش بردم و بعدها به خودم گفتم چقدر میشد راحتر این کار انجام بشه اگر من بدون عجله با هدایت خدا رها و تسلیم خدا پیش میرفتم و البته با این آگاهی ها بیشتر از قبل تسلیم هدایت خداوندم و میگم خدایا من بی هدایت تو هیچمممممم تو با هدایتت با حضورت در وجودم برای من بیش از کافی هستی و چقدر آرام و رها و قوی و شجاع به ایده ها عمل میکنم بدون هیچ نتیجه گرایی فقط به این مسیری که با کنترل ذهن با هدایت خدا پیش رفتم و رشد و تجربه و اعتماد به نفس و قدرت و شجاعتی که به خرج دادم فکر میکنم و ذوق زده هستم و نتیجه رو خود خود خدا به راحتی تو زندگیم جاری کرده یا از همین مسیری که رفتم نتیجه اومده یا از بی نهایت طریق از جایی که حتی گمان نمیبرم نتیجه بهتری وارد زندگیم شده
این الگو تو زندگیم با تکرارش به من این آگاهی رو داد که خدا برای تو بیش از کافیه فقط بهش توکل و اعتماد کن و متواضع و فروتن و خاشع در مقابل این عظمت و قدرت باش و اعتبار هررررررر چیزی رو به خدا بده تا این هدایتها رو بیشتر و بهتر درک و دریافت کنی
این روزها تمام وجودم رو گذاشتم برای درک توحید و درک لیاقت و ارزشمندی درونیم و واقعا در مدار بالاتری و با فرکانسی متفاوت از قبل احساس خوب وآرامش دارم نشونه ها رو بهتر درک میکنم به ایده ها رهاتر عمل میکنم و بهتر فکر خدا رو میخونم
استاد جان با تمام وجودم از تک به تک فایلهای توحیدی که آماده کردید سپاسگزارم از دوره لیاقت که چقدر تو بهبود شخصیتم و توحیدی تر شدنم کمک کرد سپاسگذارم از خداوند میخوام به عزت و قدرت خودش منو در مدار آگاهی هایی که در دوره جدیدی که آماده میکنید لاجرم هدایت کنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان
من دو بار تا الان این فایل رو دیدم و گوش دادم
نمیخوام حرفهای استاد رو تکرار کنم
ترجیح میدم دیدگاه خودم رو در خصوص فرمایشات استاد بنویسم جهت یادآوری به خودم و شاید برای دوستانم هم مفید باشه به امید خدا
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مولانا
در خصوص تسلیم بودن خیلی وقته این دیدگاه رو دارم که اگر میخوام آزادی و احترام رو که مهمترین اولویت من تو زندگی هستن رو تجربه کنم، باید تسلیم باشم
اصلا تسلیم خداوند بودن تو وجودم مساویه با آزادی و احترام
و در مورد هدایت شدن هم همیشه بهم گفته میشه علی،اگر تو تو مسیر درست باشی نمیخواد نگران دریافت هدایت الهی باشی، تمرکزت رو خودت و کنترل ذهنت باشه و خودت رو در تمام امور هدایت شده خواهی یافت
آخه قبل تر نگران بودم چطور هدایت الهی رو دریافت کنم و بعدتر این دیدگاه بهم آرامش داد و هر زمان تو مسیر درست هستم و احساسم خوبه و تسلیم هستم، در تمام امور خودم رو هدایت شده میبینم، بدون زحمت و تلاش برای دریافت هدایت، جهان و خداوند وظیفه خودشون رو به بهترین و دقیقترین شکل ممکن و خارج از درک و شعور من انجام میدن
چند روزی بود این افکار میومد تو ذهنم که چرا خداوند میگه همه چیو از من بدونید و هر خیری برسه از منه و هر شری به شما برسه از خودتونه و …
و به اشتباه میگفت با احساس ارزشمندی و لیاقت من در تضاده
و انگار ما آدم نیستیم و هیچی نیستیم و همه کاره خداونده!
خوب خیلی برای ذهنم دلیل آوردم و البته که این فایل هم بیشتر منطقی کرد دلیل هام رو برای ذهنم
خوب حالا چه دلایلی آوردم برای ذهنم:
اول اینکه بیشتر توضیحات قرآن، عملکرد جهان و این سیستم رو میخواد به من توضیح بده نه اینکه من رو و شخصیتم رو تخریب کنه
دوم اینکه خداوند خیلی خیلی به همه ما لطف داشته و داره و نمیتونه نداشته باشه، در واقع این سیستم بر پایه خیر و برکت طراحی شده
پس وقتی میگه هر خیری از خداست نه اینکه من هیچ کارم و ارزشی ندارم، بلکه من در هماهنگی با جهان و اون خیر قرار میگیرم و تجربه میکنم و در واقع اگر تسلیم باشم و احساس خوب داشته باشم تو مدار خیر خواهم بود و اتفاقات عالی رو در تمام جنبه ها تجربه میکنم
مورد بعدی دیدن این شکوه و عظمت در جهان، این پیچیدگی خارج از فهم هر موجودی و …نشانه منطقی از فقیر بودن من نسبت به خداونده
خداوند نیومده مثل من بزرگنمایی کنه و غلو کنه، عین حقیقت رو لطف کرده و متذکر شده
اینکه نقشه راه بهمون نشون داده و کمک کرده تا لذت بیشتری رو با عمل کردن بهش تجربه کنیم
و اونقدر برام ارزش قائل هست و بوده که بهم اختیار برای انتخاب مسیر رو داده و هیچ اجباری هیچ جا ندیدم من
هر چه در قرآن هست حتی از صلواه و روزه و مشروب نخوردن و هر پیشنهاد منعی، به نفع من هست با دلیل علمی در عصر حاضر
و البته خیلی موارد دیگه…
الهی شکر برای لطفی که همیشه خدا به همه ما داره
شاد و سلامت باشین
سلام داش علی عزیز خوشتیپ چه تیپی داری خیلی از بلندی و رتگ وومدل موهات خوشم اومد آقااااا چه تیپی زدی
رفتم داستان زندگیتم خوندم لذت بردم و تو دلم تحسینت کردم که چیجوری ازاینهمه مشکلات و نجوا تونستی به سمت رشد و هدایت بیای و چقد زیبا آموزه های استاد آزمندیان که خودم یمدت گوشش میکردم دوره ثروتشو خریدم نصفشو گوش دادم و از دوره های دیگه اساتید هم گوش دادم واقعاااا قلب آدمو سیراب نمیکرد و زیبا گفتی که اینا دل خوش کنک بودن به اصطلاح و چیزی که قلب مارو پر کنه نبود و منم وقتی اولین بار به اینجا اومدم و از فایلهای دانلودی استاد خصوصا فایل توحیدی شو گوش دادم گفتممم آخشششش اینه من دنبال این بودم قلبم گفت وای اینهمه سال تو خواب بودم و یکسال داره قلبم داره درست میزنه واسه خودش میزنه دمتگرم حال کردم ازاین کامنتی که منو یاد روزهای اولم انداخت که از کجا به کجا آمدم و دیگه اینکه اینم سوال ذهن من بود سوپرایز شدم دیدم اینحا مطرح شده که خداوند استاد اول فایل فرمایش قرآن گفتن که هر خیری برسه از طرف خداست هر شری برسه از طرف خودمونه
راستشو بخوای هروقت اینو گوش دادم یا خوندم یه همهمه ای تو ذهنم پیش میومد که یعنی چی پس ما اینجا چه کاره ایم که با توضیح دادن شما اینو فهمیدم که بله خدا جهان و در خیر مطلق آفریده و نقش من اینه که میتونم انتخابش کنم یا نه و اینجا نقش من پررنگ میشه که اگه اختیاری که خدا داده رو بهش برگردونم زرنگی کردم و کار درست و انجام دادم بدون هیچ زحمتی میرم در آغوش بهترینها و اگه اینو نپذیرم طبق سیستم جهان باید رنج و بپذیرم بقول محمدحسین عزیز که گفته ما در جهان دوسویه هستیم یکی بسمت شجره زیبایی و دومی به سمت شجره نازیبایی که تصمیم ما بعنوان مختار بودن مهمه که چیو انتخاب میکنیم ولی باید اینو بدونیم جهان خدا از خیر مطلق درست شده و ما میتونیم خیر و انتخاب نکنیم و مثل حوا و آدم بچسبیم به شجره نازیبا و بعد اینکه سرمون به سنگ خورد بگیم خدایا چیکار کنیم یا همون اول بریم در خانه خدا بگیم خداجون ما این اختیارو نخواستیم این اختیار دست تو باشه بهتره این افسار ما و ببر هرجا که خواستی که ایمان داریم هرجایی که تو ببری خیر هم اونجاست خوبی هم اونجاست چون تو خیر مطلقی.
دوست خوبم داداش گلم ممنونم که کمک کردی منم یخورده حرف بزنم بگم که خداجونم من یک چیزی رو خیلی خیلی خیلی خوب میدونم و تنها چیزی که در این جهان میدونم و حالیمه اینه که من هیجیییییی نمیدونم و والسلام و علیکم….
خداجونم من و داداش علی و همه دوستان گلمو غرق شادی و سلامتی و سعادت کن تا یک راه در جهان را بپیماییم اونم راه راستی تورا….
آمیییییین
برادر خوبم دوستت دارم
سلام محمد عزیز
ممنونم ازت بابت تعریفات، چشمان شما زیباست و زیبا بین
دعای زیبای آخرت
خدا رو شکر که بستری فراهم شده تا ماها بتونیم از وجود هم استفاده کنیم و لذت ببریم
خدا رو شکر که هممون تصمیم به تغییر کردن گرفتیم و هر روز بهتر میشیم در کنار هم
ضمنا معلومه که خیلی مهربونی و این قلب مهربونت شما رو هدایت میکنه به بهترینها
من هم برای شما از خدا شادی و سلامتی و ثروت میخوام در دنیا و آخرت
سلام برادر دوست داشتنیم علی عزیز
خیلی وقت بود تیک آبی نداشتم و جالب اینه که مثل قبلا نمیگم چرا میگم حتما اینم دلیلی داره که به خودم و درونم مربوطه نباید دنبال تایید و توجه دیگران باشم تا از کمالگرایی دور باشم ،
و این آرومم میکنه ولی دیدن تیک آبی واقعا اون لحظه که چشت میخوره بهش یه حس خوبی به آدم میده مثل حس الان من که دیدم پشت تیک آبی من داش علی خوشتیپ و توحیدی ماست و خیلی خوشحال شدن که به کامنتم توجه نشون دادین .
و چقد اینجا همه چیش زیباست حتی حرفایی که باهم میزنیم چون اینجا همه چی از جنس واقعیشه اینجا ماسک تو صورتمون نیست و چقد زیبا میشه زندگی در همچین جهانی خدا نصیب همه ما کند
داش علی عزیزم ممنونم از لطفت
و اینکه من اسمم مجید دلبندم مجیدددد خخخخه البته محمد و مجید فرقی نداره بازم مهم حس زیبای شماست که پشت کلمات دریافت کردم .
بدرود دوست خوب توحیدی من