توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 31

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3447 روز

    دروووود و سلام استاد عزیزم و مریم بانو و آقا ابراهیم گل و شما دوستان مهربان

    خداروشکر به خاطر این فایل زیباتون استاد

    شما واقعا چه قدر عالی به ما آموزش می دین افتاده بودن رو آرامش رو مهربانی رو موفق بودن رو شاد بودن رو و این که انسان بودن رو

    خدارو شکر که این قدر لطف خداوند شامل حالمون هست که تو زمانی که شما هستین ما هم حضور داریم

    استاد حال دل عالی ست

    در مسیری درست و عالی و مشغول به کاری که عشقم هست هروز بهتر و بهتر دارم می شم

    ترس خاصی وجود نداره همه لطف و کرم و نعمت های خداوند

    این فایل هم فایلی با ارزش مثل باقیه فایل هاتون

    فقط آرامش و درس و ایمان و عشق و توحید داره

    سپاسگزارم از شما استاد و شما دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      مریم ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1109 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام به استادان عزیز م و همراهان این سایت توحیدی

      سلام علی آقا امیدوارم همیشه سلامت و موفق و در پناه خدا باشید،

      من قانون سلامتی رو خریدم ولی متاسفانه دو بار سعی کردم به مرحله چربی سوزی برسم نتونستم ،تصمیم گرفتم فعلا کربوهیدرات و روغن رو خیلی کم کنم ولی هدایت شدم به ورزشهای که فایلش تو دوره هست و هر یک روز در میان انجام میدم یعنی هر یک روز در میان شما استاد ورزش من هستید و میخواستم اینجا از شما صمیمانه تشکر کنم خیلی از برنامه ورزشی که دادید خوشم میاد و برام قابل انجامه، ممنونم از شما

      ، هر بار کامنتی از شما میاد و میخونم کلی ذوق میکنم که اسناد ورزشمو میبینم

      امیدوارم همیشه در هر کاری که انجام میدید خداوند مهربان دستون رو بگیره و به سمت بهترینها هدایتتون کنه که قلبتون پر از حال خوب پر از شادی و پر از آرامش باشه، در ‌پناه حق باشید استاد علی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیزم

    روان شدن چرخ زندگی ام و نسبت دادنش ب تواضع در برابر خداوند

    میخوام از روان شدن زندگی ام بنویسم، خدای من اگر تو این بار گران را از دوشم برنمی داشتی من الان کجا بودم؟ اگر خداوند در زندگی ام نبود من الان چه زندگی ای داشتم؟ کجا بودم؟ چه سختی هایی را داشتم تحمل میکردم؟ چه گاری سنگینی بر دوشم بود، هیچ وقت از مسیر آگاهی قوانینش دست برنمیدارم چرا ک میترسم از برگشت ب گذشته، من تاب و توان سختی کشیدن رو ندارم، من فقط میخواهم زندگی ام بهتر و راحت تر شود، فقط میخواهم عشق اش در وجودم بیشتر و بیشتر شود.فقط میخواهم خودم را بیشتر و بیشتر دوست بدارم و از بودن در کنار خودم لذت ببرم، یاد بگیرم قوانین ساده اش را.چرا ک فراموشکارم، قوانینش اش میگه تو فقط از تک تک لحظاتت لذت ببر و شکرگزار باش.همین واقعا چیز سختی نیست.

    همین لحظه ک این کامنت رو مینویسم زیر سایه درختانی روی چمن چهارزانو نشسته ام با سمفونی پرندگان با نسیم بهاری و عطر شکوفه در فضا، با خیالی آسوده و تخت، با ذهنی آرام و آزادی زمانی و فکری معنی سوره های قرآنش رو میخونم ک قلبم را آرام و آرام تر میکنه، انقدر از خواندن قرآن لذت میبرم ک نگم براتون، انگار کتابی سلیس و روان ب طرز عالی ای میره تو مغزم، انگار یک کتاب شسته رفته و برگه تقلب برای زندگی عالی را خلاصه وار میخوانم و لذت میبرم.انگار مستقیم خدا با من داره صحبت میکنه.

    این را قانون تصاعد مینامم، تکاملم از خواندن قرآن را طی کردم، البته هربار بهتر و بهتر میشود،ولی یادم میاد ک قبلا ک قرآن میخوندم هیچی نمی فهمیدم و یا شاید یکی دو آیه اش رو درک میکردم (در حد ظرفم)ولی ادامه دادم و حالا عاشقانه صبح هام رو با قرآن شروع میکنم و بسیار لذت میبرم از درکم.

    استادجان من هرچقدر سپاسگزار شما باشم کمه، متعهدانه پیش میرم و به دنبال نتایج بزرگ تر و بهتر هستم. زندگی ام عالی پیش میره، اطرافیان شاید درک نکنن، شاید براشون یک چیز عادی باشه ولی من میبینم لطف و محبت های خداوند رو در زندگیم، اینکه از خوردن نسیم خنک رو صورتم نهایت لذت رو میبرم و انگار بهشت رو بهم دادن،اینکه با خودم و خودش بهترین لذت هارو میبرم، قلبم سرشار از رضایت و عشق میشه. این شخصیت قدردان بودن رو خیلی سعی میکنم حفظش کنم، در اطرافیان می بینم ک هیچ چیز راضی شان نمیکند، وقتی شخصیت خودم رو مقایسه میکنم با اونها متوجه تفاوت نتایج ام میشم. میبینم با اینکه نعمت های فراوان اطراف شون هست قدرش رو نمیدونن، مثلا در غذا خوردن من چنانم ‌ک برای هرلقمه سپاسگزاری قلبی میکنم و در تک لقمه هایم خدا رو میبینم، در مقابل بقیه درحال گشتن در اینستا قاشق را با فاصله چند دقیقه ای میزارن دهن شون، چندباری تذکر دادم اصلا میفهمی چی داری میخوری؟ گفت یعنی چی منظورت چیه؟ و اونجا بود ک خداروشکر کردم برای برداشتن پرده از چشمان و قلبم.

    شاید این مثال خیلی بدیهی باشه ولی من خیلی دقت میکنم ب رفتار افراد با نتایج شون و دقیقا از اونها قوانین رو یاد میگیرم و باعث میشه دلم برای هیچ کس نسوزه و متوجه شوم اون فرد حتما جای درستش هست، همان ادب از که آموختی است. میبینم ناسپاسی هارو، دعوا و بحث هارو، جنجال هارو، شرک هارو، بت پرستی هارو و خداوند بهم نشون میده نتیجه این رفتارها رو. ک میشه ذهن هایی ناآرام، میشه بدن هایی پر از درد، انواع و اقسام درد ک من اصلا تابحال در زندگی ام تجربه شون نکردم مثل سردرد و معده دردی ک در دوره 12 قدم گفتید.میشه برکت نداشتن پول در زندگی شون، میشه زندگی سخت در سربالایی.

    زندگی ام سرشار از عشق خداوند شده، هر صبح با انرژی و ذوقی بسیار از خواب بلند میشم و میگم خدایا امروز چه میخواهی ب من یاد بدی، امروز چطور یک پله شخصیتم بالا میره؟ مقایسه ای درکار نیست، فقط و فقط برای امروزت زندگی کن و از تک تک لحظاتت لذت ببر. سعی میکنم آرامش داشتن را هر روز سرلوحه رفتارم بزارم، هر موردی پیش میاد ب یاد میارم این دنیا محل گذر است، آیا این مسئله انقدر مهمه در مقابل ابدیتی ک قراره بری؟ همین آرامش رو از تک تک سوره های قرآن میشه درک کرد ک بارها و بارها بهشت و جهنم را یادآوری میکنه.

    زندگی ام بهشتی است ک فقط خودم درک میکنم، خودم میفهمم چه آسانم کرده برای آسانی ها، ک صبح ها با فاصله 5 دقیقه ای ب محل کارم میرم، کاری ک خودش رییسم هست، کسی نیست ک ب او جواب پس بدم، از پتانسیل ام برای رشد خودم و باورهایم استفاده میکنم، آزادی زمانی ک در مغازه دارم ک روی رشد و بهبود شخصیتم کار کنم، ک کتابخانه ای است برام، و بهانه ای میشود برای فرار از افراد غیرهم فرکانس ک هربار میگم خدایا اگر این غار حرا را ب من عطا نمیکردی من چطور میتونستم بمونم خونه و روی خودم کار کنم.

    در آزادی زمانی با روزی 4،5 ساعت کار رزقم رو میده و میگه منم ک هدایت میکنم تو فقط آرام بشین رو صندلی و ب بندگی مشغول باش، روزی تو خودم میدم، چون این کار برای من آسان است، همان حرفی ک مریم از تعجب زکریا زد، گفت این رزق رسانی برای پروردگارم آسان است.

    اینکه چطور جسمی سالم با ورودی سازگار ب بدنم را عطا کرده، هدایتم ب شیوه قانون سلامی ب مدت 2 ماه و نیم، رزقی ک وقتی اطرافیان میبینن از تعجب باور نمیکنن چطور تو این اوضاع؟ ولی مبلغ این رزق برای من چیز خاصی نیست چون ب طور معجزه واری هدایتم کرده ب مکانی عالی ک گوشت باکیفیت و ارزان تری رو تهیه کنم، برای بقیه هضمش سخته ولی هدایت رو خودم میفهمم، یادم میاد روزهای اولی ک من رو می ترساندن و من باوجود نجواها ادامه دادم و گفتم خدا وظیفه اش روزی رسانی منه، من کاری ب این کارا ندارم، و گوشم رو کر میکردم ب روی حرف های شرک آلودشون.و حالا می بینم نتایج ذهنی سالم، بدنی سالم، تمرکز، انرژی، بدن بدون درد، چهره ای درخشان تر، شور و شوقی ک برای زندگی ام دارم،و هزاران مورد دیگه را ک ب دنیا نمیدم اش این موهبت هارو.خداروشکر برای هدایت و روزی رسانی اش تا امروز.

    میبینم چطور مهر مرا در دل بندگانش انداخته، چطور قلب های بندگانش برای من نرم هست، چطور ب من محبت و عشق میورزن، چطور دختربچه های کوچک رو عاشق اجناس من کرده، میبینم چطور برایم تبلیغ دهان ب دهان میشه. حتی این زبان لین و نرم خویی رو هم او ب من یاد داده، هذا من فضل ربی‌. بخاطر این نرم خویی ک خودش در نهادم گذاشته بندگانش ب من لطف دارن.

    مینویسم این نتایج رو این موهبت هاش رو ک روزی آرزوم بود و حالا دارمشون، پس ب خواسته های بعدی هم میرسم نگرانی ای ندارم، نمیدونم من ک بیشتر اوقات فراموش کردم اعلام کنم هیچ بودن خودم رو ولی اون خدا همیشه هوام رو داشته و هیچ وقت سیلی نزده بهم، همیشه نوازشم کرده و سریع منو ب مسیر برگردونده.دمش گرم. خداروشکر برای حضورش در زندگی ام، ک اگر نمیبود جهنم بود زندگی ام. خداروشکر برای حضور شما در زندگی ام استادجان، برای این اگاهی های ناب ک قبل از خطا کردن بهمون یاد میدین.خداروشکر صدهزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      به نام خدای که به شدت کافی هست

      به نام خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      خدای که عشق مطلق هست

      خدای که یار و یاور من هست

      خدای که قدرت اش بی نهایت هست و بخشنده گی اش بی حساب

      خدای که نور آسمان و زمین هست

      خدای که خیلیییی بزرگ و مهربان هست

      سلا ممممممممم ناعمه عزیزم

      چطور هستی گل دختر ؟

      دختر شجاع، دختر موفق ، دختر خوش کلام

      چقدررر زیبا مینویسی عزیزم

      بوس به صورت ماهت زیبام

      ناعمه عزیزم چقدرر خداوند بزرگ هست چقدرر خداوند رحمان هست چقدرر خداوند عشق هست که چنین بنده های زیبایی دارد

      چقدررر ازت یاد میگرم عزیزم

      چقدررر خدا را در وجود شما عزیزان میبینم

      تک تک کلماتت عالی و مثل شرایط من بود

      آنقدر سپاسگذار خدا هستم برای شخصیت زیبایم که اندازه ندارد

      میدانی از دیدن یک گل ذوق میکنم از دیدن پرواز پرنده ها منم پرواز میکنم زمانی که به اطرافیانم نگاه میکنم میگن خوب این چی هست ؟

      میدانم که من چقدرررررر تغییر کردیم من چقدرررر از درون رشد کردیم

      ارامش

      احساس خوب

      سلامتی

      زیبایی ها

      روزی های بی حساب

      هر روز وارد زنده گیم میشود از هزاران طریق

      از لحظه به لحظه زنده گیم لذت میبرم

      اصلا نمیدانم روز ها چگونه میگذرد

      از بس از جامعه فامیل های مان دور شدیم همه کنجکاو هستن که نکند من افسرده شدیم آگاه نیستن که من غرق عشق بازی با خدا هستم از حال درونی من خبر ندارند که چقدرررر شاد خرسند هستم

      میدانی ناعمه یکجای در این سایت الهی خواندم دلیلی برای اینکه ما لایق بهترین ها هستیم یکی اش این هست که ما اینجا هدایت شدیم این خواست خداست که خودش را زیباتر بیشناسیم و بدانیم که چقدررر لایق هستیم چقدررر برای خدا عزیز هستیم خدا برای ما عالی ترین ها را میخواهد

      اینکه گفتی چقدرر از بودن با خودم لذت میبرم کیف کردم

      چقدررر لذتبخش هست که عاشق خودت باشی اخ جانم لذت با خود بودن را با هیچی عوض نمیکنم

      انگار با خدا یکی میشوی تو هستی و خدا و عاشقانه حرف های تان

      چقدرر ما خوشبخت هستیم رفیق

      چقدررر زنده گی ما زیباست با این خدا

      چقدررر خوب هست که به ارزش درونی خود پی بردیم

      دوستتت دارم

      خواستم با عشق برایت بنویسم

      از خدا بهترین ها را برایت میخواهم

      الهی که عشق پول ثروت فراوانی نعمت سعادت و خوشبختی بدوددددددددددد به دنبال مان چون ما لایق هستیم پشت ما دختر های جذاب و دوست داشنتی ندود دنبال کی برود ؟

      میبوسمت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام ناعمه جان،دختر قشنگ و توحیدی و با ایمان و شجاع

      چقدر لذت بردم از کامنت زیبا و پر از رنگ خدایت، چقدر لطافت روح ات از پس کلماتت هویداست.

      چقدر اون حس و حالت رو دوست داشتم اون تنهایی اون وصف نعمت های پروردگار را دوست داشتم.

      ناعمه جان دوست دارم و میبوسمت و ان شاءالله روز به روز به رب العالمین نزدیک و نزدیک تر بشی و ظرفت برای دریافت نعمات بی پایان الهی بزرگ و بزرگ تر.

      در پناه الله شاد و پیروز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1750 روز

      سلام ناعمه ی عزیز

      دختر شجاع

      هر جمله رو که میخوندم همزمان به یاد میاوردم زمانی که تنهایی سفر کردی

      هنوز هم مطمئنم که با اون سفر هم کلی رشد کردی و هم کلی خاطرات قشنگ ساختی و به خودت افتخار کردی

      چــقدر فوق العاده داری روی خودت کار میکنی و حواست به اصل هست

      بی نهایت تحسینت میکنم

      همین مسیر رو ادامه بده که درسته البته از احساس خوبت هم مشخصه

      بسیار بسیار سپاسگزارم که از تجاربت مینویسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ناعمه احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1281 روز

        به نام خداوند بخشاینده ام

        سلام ریحانه جانم، سلام عزیزم

        ممنونم بابت محبت ات ک برام پیام گذاشتی، سفر سفر خدای من چقدر دلم برای سفر کردن تنگ شده  شاید نشانه ای باشه و خبری در راه …. :)))

        امسال از خدا سفر در هوای بهاری خواستم منتظر نشانه هاش هستم ک هدایتم کنه، ب آسانی و راحتی.

        البته ک از  سفر قبلی منطق های قدرت وعظمت اش رو ب یاد دارم، معجزه ها و انسان های پاک و خوش نیت اش رو، سفر توحیدی ای بود …یادش بخیر دلم میخواهد باز هم بیشتر و بیشتر

        واقعا چه انرژی ای داره این طبیعت انشالله ک همه مون در آزادی زمانی و مالی بتونیم ب سفرهای زیادی بریم

        عزیزم ب قول خودت نتایج بخاطر چسبیدن ب اصل هست، بخاطر صرف تمرکز و انرژی روی فقط و فقط خودمون

        اتفاقا قدم 5 جلسات ابتدایی اش استاد در این مورد صحبت میکنن. چندین جمله رو می نویسم برای مرور قوانین.

        روی انرژی تون حساس باشید، نخوایید کسی رو قانع کنید، اصلا کاری ب کار هیچ کس، نه خانواده ن پدر ن مادر ن رقیب ن دولت مردا ن انسان های فقیر ن بیمار ن سالم نزارررید فقط و فقط توی دنیای خودتون زندگی کنید.

        توی این دینا همه جور تفکر و عقیده ای باید باشه، همه جور آدمی باید باشه. بزارن باشن و تو فقط نگاه کن و باش هیچ کاری نداشته باش.

        ریحانه جان شک نکن اگر مسیر سایت و آگاهی های استاد رو پیش بریم ب سرراست ترین مسیر دست پیدا کردیم، بخدا وقتی با یه آدم های موفق و حتی باتجربه و بزرگتر از سن خودم صحبت میکنم میگم خدایااااا چقد من شکرت بگم ک من از این حاشیه و فرعیات دور کردی و چسبوندی ب اصل جنس موفقیت.

        اتفاقا امروز یک معاشرت کوتاهی با فردی داشتم و در مورد چاکرا و انرژی درمانی و اینا صحبت کرد و ب من گفت تو خیلی انرژی مثبتی داری و از این حرف های خودشون گفتم بله کاملا درست میفرمایید اما این حرفا حاشیه است و اصل نیست بنظرم.فک کنم متوجه نشد ولی من باهربار شنیدن عقاید افراد خدارو شکر میکنم بابت حضورم بابت لیاقتی ک خدا نصیبم کرده ک آگاهی های سایت رو در اختیار دارم.

        ریحانه جان دوستت دارم در پناه الله باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مریم واعظ گفته:
    مدت عضویت: 3065 روز

    من نمی دونم تو میدونی

    چقدر این جمله رو دوست دارم

    با وجود خداوند پر می شوم از احساس امنیت

    من از یه طوفان سهمگین که امتحان الهی بود سربلند بیرون اومدم

    روزهای سختی بود

    حتی روزهایی می شد دختر 6 ساله نازنینم ناامید می شد

    با همون صداقت پاک کودکی اش می گفت من دیگه فکر نمی کنم ماشین مون بیاد

    ولی من در دل اسنپ سوار ماشین آرزوهام در دبی بودم.

    جسمم ایران بود اما روح من در فتح سرزمین آرزوهاش بود

    هر روز ادامه دادم

    هر شب تخم مرغ می خوردم ولی احساس می کردم خوشبخت ترین انسانم

    من از برند خاص خرید می کردم

    روزی که خداوند تواضع من رو به امتحان کشید

    خودش شاهده

    به عظمتش قسم بی آنکه به غرورم فکر کنم

    رفتم داخل و درخواست شغل فروشندگی کردم

    اگر چه خدای من نگذاشت کار به اونجاها برسه

    ولی می خواست ببینه من می روم داخل یا نه

    من یه سوییت سیار داشتم

    می خواستم بفروشم

    بهم گفت تو فلان خیابون آگهی می چسبونی

    حتی نپرسیدم

    هدفت چیه رب

    گفتم چشم

    گفتم به چه تعداد پرینت کنم گفت 10 تا

    برام مشتری شد

    حمایتم کرد

    هدایتم کرد

    هر شب وقتی می خواستم بخوابم احساس می کردم جایی که برای خواب دارم نمی تونم شکرش رو به جا بیارم.

    یا شکر آب گرم به هنگام دوش که افکار سمی هر روزه من رو می شست و محو می کرد.

    ترس تک تک سلول های وجودی ام رو فرا گرفته بود

    تنها بودم

    غمگین بودم

    سردرگم بودم

    همه ش می گفتم من به این قانون ایمان دارم

    می خوام اینها رو بگم تا یادم نره هر اتفاق به ظاهر تلخ خیری از جانب پرودگار

    نور منو در آغوش گرفت

    نوازشم کرد

    احاطه ام کرد

    با قرآن خوابیدم

    با قرآن بیدار شدم

    هرگز ننشستم

    ادامه دادم

    جوری منو به سمت موفقیت هل داد

    دیدم همه اون روزها مراقبم بود

    و من باید اون تمرین ها رو انجام میدادم

    این تمرین ها سختی نبود

    موهبت محض بود

    اگر برگردم به گذشته با انرژی بیشتری ادامه میدهم

    ولی این بازه زمانی 6 ماهه به من یاد داد

    کاری نیست ما از پسش برنیایم

    من یادم نمیره الماس میره سراغ انگشت یه آدم و پیداش می کنه

    من دارم به وضوح می بینم الماس آرزوهام در به در دنبال من هستن

    حالا تبدیل شدم به کسی که

    هر تراکنش موفق از یه سوپر مارکت برام حکم گنج داره

    پرداخت قبوض

    یه لیوان آب خنک

    استاد روزی که گفتید شاید محصول بعدی تون سپاسگزاری باشه

    من درک نکردم

    ولی الان می دونم بزرگترین نعمت پرودگار نصب بودن قلب روی جسم ماست

    و می دونم اگر من بتونم نعمت های پرودگار رو بیشتر ببینم

    اون موقع میشم

    سلیمان نبی

    ابراهیم

    عیسی

    موسی

    مریم

    محمد

    استاد و مریم شایسته مهربانم خیلی دوستون دارم.

    بی صبرانه منتظر محصول بعدی تون هستم و با عشق در مقصد بعدی صداتون رو خواهم شنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    امیر ارکان فر گفته:
    مدت عضویت: 3917 روز

    سلام استاد عزیز و فوق العاده من

    تمرین من:

    الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

    من خوب که نگاه میکنم دقیقا جاهایی که ناتوانم از انجام کاری و میدونم که انجام این کار از من ساخته نیست کارها به خوبی انجام میشه!! یه جاهایی تحلیل های غلطی انجام میدم و تصمیماتی میگیرم که نتیجه اصلا اونی نیست که من تحلیل کردم !! مثل زمانی که با فردی اشنا شدم و بدون اینکه ببینمش ازش خرید کردم!!! خرید کردن من هم کاملا ریشه در طمع داشت!! جنس ارزانی که یک فردی که خیلی من و دوست داره داره فقط فقط بخاطر من به من میفروشه!!!

    تصمیم من این بود که زود باش!! عجله کن این فرد و خدا وارد زندگی تو کرده!!! این دستان خداوند هست!!!

    چرا سراغ کس دیگه ای نرفته!!! …… انجامش دادم و دو سال فکر و پول من و تمرکز من و ازم گرفت!!!!

    همین چند هفته قبل قصد خرید کامپیوتر داشتم…

    با فردی آشنا شدم که فروشنده بود و با رفتاری دوستانه وکتابی که برای من خرید بود اعتماد من و جلب کرد…

    بیعانه ازم گرفت و قرار شد چهار روز بعد سیستم و آماده کنه…

    روز دوم زنگ زد گفت دلار داره گرون میشه باید کل پول و همین امروز بدی تا من ضرر نکنم!!!

    گفتم : تو هنوز سیستم و تحویل من ندادی و من این کار ونمیکنم!! چون هیچ مغازه و محل ثابتی نداشت و از سایت دیوار آشنا شده بودیم….

    خلاصه که ابتدا داشتم باز عجله میکردم که نکنه از دستم بره!! نکنه گرون بشه دیگه نتونم بخرم!!

    ولی طبق آموزشها دیدم این از باور محدود کننده میاد

    خیلی زود نگاه ام و عوض کردم و بهش گفتم لطفا بیعانه رو برگردون

    خیلی زود فردی وارد زندگی ام شد

    که بهتر از اون سیستم و با قیمت کمتر

    برام تهیه کرد و من کیف کردم از این تصمیم درستی که گرفتم

    ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

    من مربی غواصی هستم و خیلی از مواقع برنامه ریزی های آموزش غواصی بخاطر شرایط جوی و هماهنگی های

    قایق و تجهیزات بسیار پیچیده میشه!!!!

    تمام این مواقع من تمام امور و میسپارم دست خداوند و تا به امروز حتی یک مرد هم به مشکل برنخوردم

    و این نتیجه اعتماد کردن به برنامه خداوند هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    برای بار دوم است که در حال شنیدن این فایل ارزشمند و فوق العاده هستم

    واقعا صحبت های استاد و درس های او در این فایل برای من خیلی ارزشمند است و چقدر به من راه و روش درست زندگی کردن را یاد می دهد

    همیشه و همه وقت هر جا که نگاهم به روی دیگری بوده است و از شخص دیگری کمک می خواستم این سبب می شد که در آخر من دچار ترس و استرس بشوم

    همیشه یک جور خودم را مدیون آن شخص می دانستم

    اما اکنون می دانم که همه کارها و همه امور خودم را به او نسبت بدهم

    یادم باشد که من در برابر قدرت خدای مهربان هیچ نیستم

    غرور نداشته باشم

    مغرور نباشم

    همیشه دنبال این باشم که می توانم به راحتی و آسانی از او کمک و هدایت بخواهم و او در بهترین شرایط ممکن به من کمک خواهد کرد

    من هیچ وقت نباید ادعا کنم

    من هیچ بلد نیستم و باید همیشه امور کارهای خودم را به دست او بدهم و این برای من خیلی ارزشمند و مفید و فوق العاده است

    این را بدانم که من همیشه و همه وقت لایق در یافت الهامات خداوند هستم و آنوقت من باید به راحتی و آسانی خودم را در معرض دریافت این هدایت ها قرار بدهم

    هیچ وقت مغرور نباشم و همیشه به این نکته توجه داشته باشم که من در برابر هر کاری که بلد هستم باز ناچیز هستم و باز نیازمند کمک و هدایت هستم

    من هیچ چیز نمی دانم و این همان می شود که خدای مهربان که سرچشمه خیر و خوبی و برکت است به من کمک خواهد کرد و من را به سمت جلو هدایت می کند

    یادم باشد که همیشه و در همه حال بازگردم به خدای خودم و از او کمک بگیرم و بی شک او برای من بهترین یار و یاور خواهم بود

    خدای من ، من را دوست دارد و به من کمک می کند تا من راحت تر و آسان تر به خواسته های خودم برسم

    همه اینها درس و نکته برای من دارد

    ممنون از خدای خوب خودم هستم که من را اینگونه به راحتی هدایت می کند و در اینجا من هستم که باید همیشه مراقب این باشم که غرور من را برندارد

    همیشه از او کمک بخواهم

    بدانم که همیشه نیازمند کمک های او هستم

    آنچه که در این فایل عالی یادگرفتم این بود که بپذیرم که خداوند من را هدایت می کند

    خداوند من را هدایت می کند

    خداوند من را هدایت می کند

    همیشه از او کمک بخواهم

    همیشه از او کمک بخواهم

    همیشه از او کمک بخواهم

    این را باید همیشه و همیشه سرلوحه زندگی خودم قرار بدهم

    این را باید همیشه مد نظر داشته باشم

    این را باید همیشه بپذیرم که این من هستم که می توانم به راحتی و آسانی از او کمک بگیرم فقط این نکته وجود دارد که بدانم که او به من کمک خواهد کرد

    او من را در این مسیر هدایت خواهد کرد

    او برای من بهترین خواهد بود

    این بزرگترین و مهمترین درس امروز برای من بود

    بسیار مواردی داشتم که من به خودم قره شدم و همان جا ها من دچار شکست شدم

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2144 روز

    سلام یه استاد عزیزم و خانم شایسته.

    از دیشب که این فایل و گوش کردم هنوز تو فکرم، چی شد که من هدایت شدم به سمت این فایل، چون با خودم عهد بسته بودم هرشب قبل خواب یه فایل (روزشمار تحول زندگی من) و گوش کنم و کامنت بزارم ولی دیشب یکهو چشمم خورد به همین توحید عملی و بعد اون اصلا حالم دگرگون شد. من روز قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم اونم درمورد چی؟ درمورد رانندگی. من تازه رانندگی قبول شدم و همش میگفتم من چکار کنم که راننده خوبی بشم، تنهایی میترسم برم بیرون، خدایا منو هدایت کن. بعد استاد میاد درمورد رانندگی صحبت میکنه و مساله توحید و یبار دیگ برامون روشن تر میکنه.

    حالا این یه مثال کوچیکه، اومدم با خودم گفتم من اینهمه تو بقیه اهدافم زجر کشیدم فقط بخاطر اینکه زیادی رو خودم حساب باز کرده بودم. الان برای اهداف امسالم بیام و برای تک تک لحظاتم از هدایت خداوند بهره مند بشم بیام توحیدی عمل کنم، اینکه برای حتی کوچکترین چیزا شما از خدا سوال میپرسید و جواب میگیرین خیلی حس خوبی بمن داد، خدایا شکرت که اینارو میشنوم چقدر من نیاز داشتم.

    بعد به یاد اوردم جاهایی ک من گفتم خدایا کمکم کن، چجوری کارام باسرعت و بدون مشکل پیش رفته، روزایی ک فایلهای شمارو گوش میکردم و میرفتم کارای اداری انجام بدم باورم نمیشد ک حتی بعضی قوانین عوض شد و کارمن راه افتاد، و دیدم جاهایی ک مغرور شدم کارام گره خورده.

    خدایا شکرت خدایا شکرت بابت اینهمه هدایت خدایا شکرت بابت حضور استاد و اینهمه دوستای هم فرکانسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام به همگی بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.

    استاد من سال 86 گواهینامه گرفتم اما پارسال، 1402 پارک دوبل کردم، چون میترسیدم، یبار که جای پارک نبود و دیرم هم بود خدا گفت همینجا پارک کن! اگه قبلا بود میرفتم جای دیگه یا دورتراز محل مورد نظر! ولی اون روز من به راحتی و عاالی پارک دوبل کردم و بعدش دیگه برام عادی شد و هر باار خوب پارک دوبل کردم و البته بدون ترس، چراا؟ چون اون موقع داشتم روی پیشرفت رانندگیم کار میکردم و مداام از خدا کمک میخواستم همش میگفتم خدایا خودت برام جای پارک پیدا کن خدایا خودت مواظبم باش تو رانندگی.

    یا وقتی پایان نامه ارشدم رو انجام دادم از اول موضوع من خیلی ساده تر به نظر میومد ولی با اینکه خیلی ناراحت بودم و در طول اون دو سال یکیمون (ما سه تا دانشجو بودیم با یه استاد راهنما) تو همایش ایرانی شرکت کرد و یکیمون هم با مرکز لیزر کارهای پروژه اش رو انجام میداد که خیلی دهن پر کن بود، ولی من هییچچی! اما آخر سر مال مقاله شد، چون همش میگفتم خدایا میسپرمش به تو مال من تو دوتا همایش بین المللی قبول شد یکی ایران یکی دانمارک و تو یه ژورنال خارجی چاپ شد! یک سال و نیم از دفاعم گذشته بود ولی من امید داشتم میگفتم خدایا من دوست دارم مقاله داشته باشم ژورنال خارجی باشه خودت برام درستش کن، و با اینکه دیگه برگشته بودم شهر خودم ازدواج کرده بودم و سر کار بودم ولی باز هم تمام تلاشم رومیکردم و میگفتم خدایا خودت دیگه درستش کن و برام درستش کرد همون‌جوری که میخواستم!

    استاد من تازه با دوره ثروت فهمیدم که کارم رو ارزشمند نمیدونم و احساس ناتوانی دارم خب خیلی خوب توضیح دادید برای منی که دارم روی خودم کار میکنم که من توانا هستم و مییتواانم، اینکه بگم من نمیدونم من هیچی نیستم دوباره من رو برمیگردونه به قبل، ولی خب باید تکرار کنم که خدایا من در مقابل توو هیچی‌ نیستم، علم من در مقابل علم توو چیزی نییست، ولی در کنار تو من تواناترینم، من میتونم فقط تو باید در کنارم باشی.

    استاد یادمه دوبار دو نفر از فامیل ازم خواستن براشون مسئله درسی حل کنم که مربوط به رشته تحصیلیم بود، تو دلم به خودم میگفتم میتونم دارم درس میدم فلان جا درس خوندم، (ولی ته دلم احساس ترس از نتونستن داشتم) و خب کاملا واضحه که نتونستم مسئله رو حل کنم نه اینکه مغرور باشم هاا نه چون ته دلم خودم رو قبول نداشتم سعی میکردم مدام به خودم گوشزد کنم که نگین تو کلی چیزای بهتر رو انجام دادی این تمرین حل کردن که چیزی نیست تو باهوشی تو میتونی، ولی اگه همون موقع از خدا کمک میخواستم و من من نمیکردم و بجای تاکید روی خودم میگفتم خدایا من علمم در مقابل علم تو کمه تو بهم بگو چطور حلش کنم مطمئنم میتونستم حل کنم و احساس ضایع شدن بهم دست نمیداد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    عاطفه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 818 روز

    به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست

    با درود و سپاس خدمت استاد گرانقدر و مریم خانم و دوستان عزیز

    تجربیات من در مورد سپردن کارهام به خدا:

    1-یک ماه بعد از ازدواج، بدون اطلاع به خانواده ام، من و همسرم تصمیم گرفتیم برای استخدام من، در آموزش و پرورش، به شهر همسرم مهاجرت کنیم و بعد از استخدام، سال بعد، به تهران برگردیم. مدت سه سال از زندگی در اون شهر گذشت و دو سال هم از کار من به صورت حق تدریس گذشت، ولی متوجه شدم، خبری از استخدام نیست و در صورت استخدام تعهد خدمت خواهم داشت، مایوس و سرخورده تصمیم به برگشت گرفتم ولی متاسفانه به علت باورهای اشتباه همسرم(در مورد زندگی در تهران) من در اون شهر گیر افتاده بودم، تلاش زیادی برای برگشت، کردم ولی متاسفانه به در بسته خوردم، واقعا مثل یک زندانی بی پناه در یک زندان دور افتاده، بودم، یک روز که همسرم منزل نبود، درمانده و افسرده، وسط خانه با صدای بلند همراه با تضرع و گریه از صمیم قلبم از خدا خواستم تا خودش من رو نجات بده، خودش به من کمک کنه تا برگردم، چون من فقط و فقط خدا رو یار و پناه ام می دیدم، واقعا الان با دیدن این فایل یادم افتاد که با توکل خالصانه ای که به قدرت خدا کردم، خودش به صورت معجزه آسایی من رو با عزت و احترام ( استخدام در یک سازمان دولتی) به شهر خودم برگردوند.

    2- سالهای اول زندگی من و همسرم هر چه کار می کردیم، باید یکی از حقوق هامون رو بابت کرایه خونه می دادیم، واقعا از این فکر که من باید تمام ماه کار کنم و حقوقم رو به صاحبخونه بدم، حالم خیلی بد می شد، پر از خشم و کینه بودم و از طرفی همسرم دائم می گفت خدایا کمکمون کن تا بتونیم خونه بخریم، درخواست های خالصانه همسرم باعث شد با توکل به خدا سال 86 با دست خالی و فقط با وام(البته در مورد وام هم اون موقع باور اشتباه داشتم) به صورت معجزه آسایی خونه بخریم و همیشه همسرم می گه اگر خدا کمک نمی کرد تا حالا خونه نداشتیم.

    3- سال سوم کارشناسیم برای ارشد خیلی خوندم، اون موقع خیلی مطمئن بودم، قبول می شم ولی طبق فرمایش استاد من فقط به خودم اعتماد داشتم، اون سال با وجود درصدهای عالی حتی مرحله اول هم مجاز نشدم، خیلی سرخورده شدم، این سرخوردگی اینقدر شدید بود که باعث شد من تا ده سال حتی نتونم دفترچه آزمون ارشد رو تهیه کنم، سال 95 به صورت معجزه آسایی همسرم روز آخر تمدید ثبت نام من رو ثبت نام کرد و اون موقع خیلی مشغله داشتم و بدون مطالعه و فقط با توکل به خدا رفتم جلسه ازمون و خدا رو شکر در دانشگاه نزدیک منزل امون قبول شدم و خیلی عالی دو سال رو با وجود شاغل بودن گذروندم.

    4- بعد از اینکه متوجه شدم، همسرم دچار بیماری شده، حالم خیلی بد شد و مدت یک هفته دائم گریه می کردم و گریه امانم رو بریده بود و دائم خودم رو به شکل های مختلف مقصر این موضوع می دونستم، از نوع تغذیه بگیر تا باورهای اشتباهی که در مورد همسرم داشتم، خلاصه دیدم اینجوری نمیشه با این کارهام دارم همه چیز رو از تعادل خودش خارج می کنم، با خودم گفتم تو اینهمه تکنیک بلدی یکیش رو روی خودت اجرا کن. شروع کردم به نوشتن باور در مورد سلامتی همسرم و باور در مورد موضوعات خودم و سلامتی همسرم رو به دستان قدرتمند خدای مهربان سپردم، از خدا خواستم تا به همسرم کمک کنه تا بدنش هر لحظه خودش رو بازسازی کنه و باور اینکه همسرم خودش مراقب سلامتیش هست و من عاشقش هستم. به مرور این توکل به خدا چنان شجاعت و آرامشی به من داد که احساس می کنم همسرم شفا پیدا کرده و از گذشته هم حالش بهتره و روابطمون عاشقانه تره، واقعا خدا رو شکر می کنم.

    5- ما با کل دارائیمون سال 98 خونه ای خریدیم که به علت طمع فروشنده به علت نوسان های مختلف قیمت خونه، ما دچار مشکل شدیم و پامون به دادگاه کشیده شد، در این مدت من و همسرم چنان اذیت شدیم که واقعا کنترل اوضاع برامون سخت بود، چون کل دارائیمون، همین خونه بود، خلاصه من و همسرم به روش مخصوص خودمون شروع کردم به درخواست کمک از خدا در مورد حل موضوع خونه، خدا چنان آرامشی به من و همسرم داد که با خیال راحت به همه کارهامون رسیدیم و این موضوع هم به آرامی در حال حل شدنه.

    6- پسرم عاشق فوتبال هست و در نوجوانی در یک تیم لیگ برتر تهران بازی می کرد و همزمان در رشته خلبانی در دبیرستان هوا فضا هم تحصیل می کرد، چون پسرم توی همه کارهاش خیلی منظم و متعهد هست، خیلی اذیت می شد، من از اعماق قلبم از خدا خواستم تا بهترین خیر و صلاحش رو براش رقم بزنه، خدا به ساده ترین شکل ممکن این موضوع رو حل کرد به این شکل که پسرم تصمیم گرفت از تیم خارج بشه و به درسش بچسبه و اون رو در حیطه دیگری ادامه بده و این موضوع فقط با توکل مادرانه به خدا حل شد.

    خلاصه اینقدر موردها زیادند، که با توکل به خدا، آرامشم پیدا کردم و موضوعات حل شده که همینطور رگباری داره میاد، باز هم خدا رو شکر می کنم به خاطر همه چیز مخصوصا به خاطر اینکه همچون اوئی دارم و مرا هدایت کرده و جزء هدایت شدگان خودش قرار داده است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    چهارمین دیدگاه من برای این فایل زیبا و خاص توحیدی

    من دیروز که اومدم و دیدگاه سومم رو برای این فایل نوشتم و بعد نصف شب یهویی گفتم بذار دوباره حرفامو بخونم که دیدم یه قسمت از نوشته هام به کل محو شده

    من که خیلی تو ویرایش نوشته بودم همه شون محو نشده بود فقط اون قسمت محو شده بود که آخر

    دیدگاه نوشته بودم

    بعد نصف شب خواستم بیام دوباره اون جریانو بنویسم ولی یه صدایی گفت نه الان وقتش نیست و بعد چشم گفتم و خوابیدم

    صبح که بیدار شدم دیدم برام یه پاسخ از دوستان اومده خوندم و وقتی داشتم میخوندم شنیدم حالا وقتشه اون موضوع رو الان میتونی بنویسی

    و اومدم تا بنویسم

    من دیشب بعد از اینکه از فروش وسایلای نقاشیم برگشتم خونه مادرم گفت برو نون بخر

    منم وقتی رفتم دیدم تموم شده و خواستم برگردم خونه میخواستم از یه مسیری برم که سمت در جلویی بلوکمون هست ،تو اون مسیر به یه چیزی هم که بود اونجا ببینم و بعد برم خونه

    ولی شنیدم که نه از اون مسیر نه برگرد و از مسیر در پشتی بلوک خونه تون برو

    ولی توجه نکردم چون دوست داشتم از اون مسیری که خودم میخواستم برم بعد شروع کردم به خوندن آهنگی که بین من و خداست و میخونم تو دلم یا یه وقتایی با صدای بلند

    که خدای من خدای من ای بهترین رب من خدای من خدای من ای بهترین معبود من دوست دارم دوست دارم ای رب من و جمله های دیگه پشت سرش میگم

    وقتی به دوستت دارم رسیدم

    قشنگ و بلند و واضح شنیدم که نه دوستم نداری

    تعجب کردم

    گفتم نه خدا واقعا دوستت دارم

    دوباره شنیدم نه دوستم نداری اگر دوستم داشتی به مسیری که بهت گفتم از اون مسیر میرفتی ، نه مسیری که خودت دوست داری و برات خوب نیست از اونجا برگشتن به خونه

    همینو که شنیدم گفتم باشه لحظه ای مکث نکردم زود برگشتم و از مسیری که خدا بهم گفت رفتم خونه

    همه این گفتگو ها تو دو سه قدم رخ داد انقدر سریع که واقعا اگر بخوای این همه حرف بزنی یه دو دقیقه حتما زمان میبره بخوای با یه نفر حرف بزنی

    خلاصه گفتم چشم و از مسیری که خدا گفت رفتم و گفتم ببین الان بهت ثابت میکنم که دوستت دارم و به حرفت گوش میدم و خیلی خوشحال شدم که تو اون لحظه تصمیم رو به سمت خدا تغییر دادم

    ازش میخوام که همیشه در همون لحظه اگر من خواستم یه مسیری رو برم که برام خوب نیست مثل دیشب هدایتم کنه و من خیلی سریع برگردم به اون مسیری که خدا میخواد نه اون مسیری که من میخوام و ممکنه منو از خدا دور کنه یا باعث اعمالی بشه که برای خودم ضرر داره

    و من سپاسگزارشم بی نهایت که اجازه نوشتن این جریان گفتگومون رو داد تا بنویسمش چون خیلی دلم میخواست بنویسمش با تمام خواستن برای نوشتنش دیشب که فهمیدم نباید بندیسم گفتم چشم

    نگو الان وقتش بوده که نوشته بشه

    من دیشب این حرفو بارها تکرار میکردم به ذهنم میگفتم که ببین بیا برات منطقیش کنم اینو که بزرگترین و قدرتمند ترین باوریه که الان باعث آرامشم میشه و میدونم قدرتمند تر هم میشه با عمل کردن بهش و تلاش مستمر داشتن

    گفتم که ببین من وقتی دارم نقاشی میکشم با هر بار نقاشی کشیدن دارم پیشرفتمو حس میکنم

    حرف زدن با خدا هم مثل همین نقاشی کشیدنه

    ببین اگر من و تو، ذهن من ،که از خدا هستیم و هر چی داریم از خداست و خداست که صاحب من و تو و هر چی که در این جهانه هست

    هر لحظه به خدا وصل باشیم ، یه لحظه حس کردم باید این رو هم برای ذهنم توضیحشو بدم شروع کردم به گفتن اینکه ببین وصل شدن اونجوری که الان من درک میکنم ، اینجوریه که

    وقتی شروع میکنی با خدا حرف زدن تو بهش وصلی ،من به خدا وصلم

    وقتی چشم میگی بهش ،وقتی گوش میدی و خودتو سعی میکنی آروم کنی دقیقا همون موقع هست که به خدا وصلی و نتیجه این وصل شدن اینه که خدا بی نهایت کمکت میکنه

    و اینکه تو داری بهتر و سریع تر رشد میکنی و به منبع نیرو به تنها خالق ما و تنها قدرت جهان هستی وصلی و وقتی وصلی تو عشق راستین داری تو سلامتی داری و شادی و آرامش و ثروت ،خودشم از نوع بی نهایتش داری

    پس این اطمینان رو بهت میدم ذهن من، خدایی که تو این چند ماه آرومت کرد و داری به حرفای من گوش میدی که البته همه این گوش دادنا و تمرینات هم کار خداست ، صد درصد همین خدا وقتش که برسه کم کم ثروت رو میاره برات آرامش و شادی بیشتر رو میاره برات و عشق رو هم به وقتش که با آیه هاش بهم الهام کرده و هدایت کرده به شکلای مختلف میاره

    با تکرار آیه 82 سوره یس که بگه موجود باش موجود میشه

    و آیه 7 سوره قصص که گعت نترس و نگران نباش ما او را به تو باز میگردانیم

    یا آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی که در مورد کارم بهم گفت

    این آیات بارها و بار ها برای من نشونه بودن و حتی استاد تو همین فاید هم اشاره کرد

    حتی برای سلامتی بهت بگم که وقتی بیشتر باخدا حرف بزنی خود به خود بدنت که به نور وصل نیشه تک تک دی ان آ های بدنت و سلول های بدنت شروع به ترمیم و حتی نو شدن میکنن و تمام بدنت که ممکنه نا هماهنگی هایی الان وجود داشته باشه که طبق گفته استاد

    بیماری هامون رو از این دید نگاه کنیم که با شعور کیهانی با ذراتش فاصله گرفته

    دقیق جمله استاد یادم نیست ولی در حالت کلی این بود که وقتی به خدا وصل نیستیم و سعی داریم خودمون چیزی رو حل کنیم و نمیتونیم اینجوری میشه که بدن بیمار میشه

    پس اینم یادت باشه طیبه و ذهن من

    که وقتی به منبع وصلی و حرف میزنی هرچی بیشتر وصل بشی به این نور بیشتر اون ناهماهنگی های درونت که سبب بیماری شدن شروع به ترمیم و بازسازی میکنن و تو یهویی میبینی که دیگه اون ناخوبی هارو نداری و کاملا سالم و سلامتی

    پس تا میتونی بیشتر با من همکاری کن و تعهد بدیم که بیشتر به خدا چشم گفتنمون سریع باشه و چشم بگیم

    پس ذهن من تو هرچقدر میتونی با من هماهنگ شو و بدون که خدا مارو جای قشنگی میبره به نور میرسونه بیا با هم هر روز بیشتر چشم بگیم ، و شب داشتم قبل خواب اینجوری با ذهنم حرف میزدم

    چقدر خوشحالم که از وقتی تصمیم گرفتم تغییر بدم شخصیتمو و روی خودم کار کنم دیگه کمتر به خواسته هام و چگونگی شدنشون فکر میکنم

    وقتی یادم میفته هم کلی ذوقشو میکنم اون لحظه و سپاسگزاریشو میکنم که خدایا ممنونم که دارمشون و رهاش میکنم

    یا مثلا وقتی نشونه هاشو میبینم دیگه مثل قبل درگیرش نمیشم که کلی فکر کنم یا اینکه بخوام بگم چجوری میشه

    این خودش یعنی من پیشرفت داشتم نسبت به روزای قبلم که شروع کردم به رها کردن بیشتر نسبت به روزای قبل

    و خیلی سپاسگزارم که خدا یادم انداخت تا بگه آفرین بازم ادامه بده ولی تا جایی که میتونی اگر هدف هات بزرگتره سعی کن تا بیشتر قربانی بدی بیشتر بها بپردازی

    و من هم تمام سعیمو میکنم تا برای پایداری نتایجم تلاش کنم خدایا شکرت

    سپاسگزارم بی نهایت

    برای تک تک خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام و بی نهایت ثروت باشه براتون و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    به نام نور

    سلام به استادعزیزم ومریم جون وهمه دوستان گلم

    ازموضوع شروع این فایل خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم چون منم 10 سال پیش گواهینامه گرفتم ولی پشت ماشین ننشستم به بهانه ی مختلفی که البته ترسم روپشتشون قایم میکردم

    چندین بار تاحالا بهم الهام شده که برو دوباره تمرین کن وپشت ماشین بشین

    اخرین بار همین عیدامسال بود که دوباره این صداروشنیدم و تصمیم گرفتم حتما عملیش کنم

    دیروز دخترهمسایمون باماشینش ماروبرد پارک و من چقدر تحسینش کردم که اینقدر خوب رانندگی میکنه هم به خودم هم به خودش گفتم که عالی میرونی بهم گفت اگه نترسی توهم میتونی فقط نباید بترسی

    شب که اومدم خونه واین فایلوبازکردم واستاد ازرانندگی صحبت کردچقدر دلم اروم شد اینکه طبیعیه که همه اولش یه کم بترسند اینکه استاد گفتید من یه راننده معمولی هستم وهنوزم ازخدا برای رانندگی کمک وهدایت میخوام نوری رو تو قلبم روشن کرد وچنان ارامشی گرفتم

    اصلا فکرنمیکردم کسانی که مهارت پیدا کردندتو رانندگی ازخداکمک بخوان!!!

    میگفتم اونادیگه واردن نیازی به کمک ندارن(شرک)

    الله اکبر

    ازنیروی هدایتگرم که هنوز پاتوراه نذاشتم بهم گفت حواست باشه هرلحظه باید ازمن کمک بخوای

    ومن امیدوارم تااخرعمرم یادم بمونه این هدایت خدارو که همیشه دربرابرش خاشع باشم

    مثال بزنم ازخودم و تکیه برعقل خودم :

    هفته پیش تضادی درسلامتی من پیش اومد که اصلا نمیخواستم قبول کنم وندید میگرفتم

    باهدایت خدافهمیدم ویه داروی گیاهی رو که درخانه داشتیم استفاده کردم اصلا نمیدونستم خوبه یابد ولی حسم گفت ایرادی نداره استفاده کن

    روبه بهبودبودم که به حسم شک کردم ورفتم ازکسی پرسیدم وگفت نه خوب نیست و منم شروع کردم به درمانهای خانگی با عقل خودم و بدتروبدترشدم

    شب عیدفطر بود و 3روزتعطیلی وبه هیچ جا دسترسی نداشتم

    عاجزشدم وگفتم خدایا چیکارکنم تومیدونی ومن نادانم

    نشونه برام بفرست که بایدچیکارکنم

    وخداوند به من دوباره رحم کرد و معجزه ای اون روز برام رقم زد که من فقط مات ومبهوت بودم که خدایا چه میکنی بامن!!!

    واقعا که خدا نوراسمانها وزمینه

    بدون اون همه جاتاریک وظلماته

    چه طورباید شکرت رابه اورم که به نادانی من وغرورمن نگاه نکردی وتاازت کمک خواستم همون لحظه معجزه ات را وارد زندگیم کردی ومن فردای ان روز کامل خوب بودم وتونستم مسافرت برم واون 3روزتعطیلی روفقط خوش بگذرونم

    اگر تورانداشتم قطعا اون 3روز فقط دنبال درمان بودم و خودم رااسیر وزندانی منیتی که دروجودم هست کرده بودم

    اما اما باز توبرمن بخشیدی وازفضله خودت به من عطا کردی

    چگونه توراسپاس گویم ای تمام قدرت اسمانها وزمین

    خدایا خاشع بودن دربرابر تواولین اصل بندگی است

    خدایا هدایتم کن تاهرلحظه خاشعترباشم دردرگاهت

    ای خدایی که مرابه این مسیر هدایت کردی ومن هیچ گاه نمیتوانم شکراین نعمت را تمام وکمال به جا اورم

    ای خدای هدایتگرم خودت کمکم کن تا این اصل را سرلوحه ی هرکاری توزندگیم قراربدم

    خدایا من خوب میدانم که هرچه درزندگی دارم ازفضل ورحمت توست

    ببخش اگرفراموش میکنم و مغرورمیشوم

    استاد وجودتون چراغ هدایتگرزندگی ماست

    خدا حفظتون کنه وعمری همچون عمرنوح بهتون عطاکنه چراکه همه انسانها درهرعصری لایق هدایت وداشتن همچین استادنابی هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: