توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 45 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1299 روز

    به نام رب العالمین

    سلام بر استاد عزیز

    سلام برمریم جان و سلام بر تک‌تک دوستان خوبم

    چند روز پیش وقتی داشتم رانندگی میکردم همینطور که آینه را نگاه کردم هم بغل و هم پشت یکدفعه به خودم اومدم که این انسانی که پشت خودش را هم نمیتونه ببینه چرا اینقدر غرور برش میداره و منم منم میکنه.

    این انسان که توانایی جسمی اش اینقدر پایینه و واقعا از چشم بگیر، دست بگیر، تمام قدرت های جسمانی انسان واقعا پایینه و تنها چیزی که اونو برتر کرده عقل انسانه که اونم با خدا ارتباط داره.

    اگه من فقط و فقط به عقل خودم اکتفا کنم هیچ کاری از دستم بر نمیاد. و همه انسان ها از الهاماتشون خواسته و یا ناخواسته استفاده میکنند . یعنی از آگاهی کل الهام میگیرند که موفق میشوند.

    از همون آگاهی کل از همون خدای عالمیان از همون فرمانروای جهانیان درخواست هدایت میکنند وگرنه ما به اندازه ای هستیم که فقط و فقط با چشمامون میتونیم جلومون را ببینیم . حتی بغلمون را هم باید گردنمون بچرخه و پشتمون هم که هرگز نمیتونیم ببینیم.

    پس این غرور کاذب که همیشه سراغ ما میاد همون نجواهای ذهن که یکدفعه تا مهارتی را یاد میگیریم دور برمیداریم که آره این منم که دارم انجام میدم.

    دریغ از اینکه این” من ” عقلش را کی بهش داده اینهمه نعمتهایی که داره را کی بهش داده آیا بدون اذن خدا ما توانایی داشتیم؟؟؟؟

    جوابمون خیر است . هر آنچه داریم او به ما داده و هر آنچه خواهیم داشت هم او داده و همه آنچه داده را هم یک روز میگیره . ما حتی صاحب جسممون هم نیستیم چه برسه به چیزهایی که در این دنیا هست.

    و چقدر خضوع را قشنگ توضیح دادید و به همین علت است که ما باید هر روز نماز بخوانیم نماز واقعی یعنی توجه به خودش و سجده کنیم و سر تعظیم فرود بیاریم در برابر قدرتش.

    تا یادمون نره .

    این نماز و توجه فقط برای یادآوری ما آدم ها است. چون انسان فراموشکاره . تا رها بشه یادش میره .

    و در نماز واقعی ما به خودمون یادآوری میکنیم که سر تسلیم باید جلوی چه کسی خم بشه. سجده در برابر چه کسی باید بشه.

    بله در نمازمون سوره حمد را تکرار میکنیم تا یادمون نره چی میگیم در طول روز . ما میگیم تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.

    حالا در طی روز این انسان فراموشکار یادش میره و یاری از بنده های خدا میکنه و یا مغرور به خودش میشه .

    و نیاز به تلنگری داره که فایلی مثل این فایل بیاد و یادش بندازه داری چیکار میکنی؟ به خودت مغرور شدی؟ چهار تا کلام یادگرفتی فکر کردی عقل کلی .

    نه تا تسلیم مطلق نشی تا خالص خالص نشی تا ذهنت پر از نجواها و پر از غرور و منم منم ها است . تا ذهنت پر از دروغ و غیبت و قضاوت و …. اینها است جایی برای دریافت الهام از طرف خدا نمیمونه.

    فضایی باز نگذاشتی تا بشنوی کلام خدا را.

    حالا باید ذهنت را خالی کنی .

    اول از غرور و منم منم ها .

    تا بتونی کلام خدا را بشنوی.

    وقتی فکر میکنم که حتی لحظه تنفس من هم دست خودم نیست و ممکنه همین الان آخرینش باشه و برای همه ممکنه باشه پس چرا اینقدر وابستگی ؟

    چرا درخواست از دیگرانی که اونا هم مثل من فقط بنده هستند .

    چرا یادمون میره فقط و فقط اون رب العالمینه که داره کیهان را اداره میکنه . چرا یادمون میره که فقط فقط اونه که به بنده هاش دستور میده کارهای ما را انجام بدن . اگه اون نخواد یک برگ هم پایبن نمیفته.

    علت این فراموشی ها ؟؟؟؟!!!!!

    چرا ما همش نیاز به تذکر داریم ؟؟؟؟!!!!

    این یازدهمین فایل توحید عملی است و هر بار گوش میکنم این فایل ها را به خودم میگم یادت نره که همه چیز توحیده همه چیز تسلیم در برابر رب است.

    این ذکر که همش با خودم میگم ایاک نعبد و ایاک نستعین را در عمل یادم نره.

    اما باز تا یه فایل توحیدی جدید میاد باز میفهمم ای دل غافل . باز چه غرورهای ریز ریزی دارم که جلوی ارتباط من و رب را گرفته.

    امیدوارم که با یادآوری همین موضوع رانندگی و آینه پشت و بغل هر روز بفهمم که چقدر در برابر قدرت بی کران جهان هستی من ناتوانم . حتی قدرت دیدن پشت سرم را هم ندارم . پس مواظب غرورهای ریز ریزم باشم . مواظب منم منم های خودم باشم . بجای قضاوت دیگران خودم را قضاوت کنم و خودم را مسئول زندگی خودم بدانم .

    و خاشعانه در برابر قدرت الهی سر تعظیم فرود بیارم و بگم من ناتوانم لطفا یک لحظه هم منو به حال خودم رها مکن حتی یک دم.

    که من خیلی فراموشکارم تو که رب منی به من یاداوری کن و منو هدایت کن به مدار نعمت .

    استاد عزیز ممنونم که هر بار که یک فایل میگذارید تلنگری به همه ما زده میشه و شما هم به الهام و حرف دلتون گوش میکنید و کلام شما کلام حقه و خدا به شما میگه که انگار بچه های سایت داره غرور برشون میداره یه تلنگری بهشون بزن.

    و دوباره کلی کامنت میاد که هر کدوم برامون درسی داره و چیزی را در زندگیمون بهمون یادآوری میکنه چون هممون مثل هم هستیم .

    خیلی خیلی سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    علی حیدرهائی گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان

    من دو بار تا الان این فایل رو دیدم و گوش دادم

    نمیخوام حرفهای استاد رو تکرار کنم

    ترجیح میدم دیدگاه خودم رو در خصوص فرمایشات استاد بنویسم جهت یادآوری به خودم و شاید برای دوستانم هم مفید باشه به امید خدا

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    مولانا

    در خصوص تسلیم بودن خیلی وقته این دیدگاه رو دارم که اگر می‌خوام آزادی و احترام رو که مهمترین اولویت من تو زندگی هستن رو تجربه کنم، باید تسلیم باشم

    اصلا تسلیم خداوند بودن تو وجودم مساویه با آزادی و احترام

    و در مورد هدایت شدن هم همیشه بهم گفته میشه علی،اگر تو تو مسیر درست باشی نمیخواد نگران دریافت هدایت الهی باشی، تمرکزت رو خودت و کنترل ذهنت باشه و خودت رو در تمام امور هدایت شده خواهی یافت

    آخه قبل تر نگران بودم چطور هدایت الهی رو دریافت کنم و بعدتر این دیدگاه بهم آرامش داد و هر زمان تو مسیر درست هستم و احساسم خوبه و تسلیم هستم، در تمام امور خودم رو هدایت شده میبینم، بدون زحمت و تلاش برای دریافت هدایت، جهان و خداوند وظیفه خودشون رو به بهترین و دقیقترین شکل ممکن و خارج از درک و شعور من انجام میدن

    چند روزی بود این افکار میومد تو ذهنم که چرا خداوند میگه همه چیو از من بدونید و هر خیری برسه از منه و هر شری به شما برسه از خودتونه و …

    و به اشتباه می‌گفت با احساس ارزشمندی و لیاقت من در تضاده

    و انگار ما آدم نیستیم و هیچی نیستیم و همه کاره خداونده!

    خوب خیلی برای ذهنم دلیل آوردم و البته که این فایل هم بیشتر منطقی کرد دلیل هام رو برای ذهنم

    خوب حالا چه دلایلی آوردم برای ذهنم:

    اول اینکه بیشتر توضیحات قرآن، عملکرد جهان و این سیستم رو میخواد به من توضیح بده نه اینکه من رو و شخصیتم رو تخریب کنه

    دوم اینکه خداوند خیلی خیلی به همه ما لطف داشته و داره و نمیتونه نداشته باشه، در واقع این سیستم بر پایه خیر و برکت طراحی شده

    پس وقتی میگه هر خیری از خداست نه اینکه من هیچ کارم و ارزشی ندارم، بلکه من در هماهنگی با جهان و اون خیر قرار میگیرم و تجربه میکنم و در واقع اگر تسلیم باشم و احساس خوب داشته باشم تو مدار خیر خواهم بود و اتفاقات عالی رو در تمام جنبه ها تجربه میکنم

    مورد بعدی دیدن این شکوه و عظمت در جهان، این پیچیدگی خارج از فهم هر موجودی و …نشانه منطقی از فقیر بودن من نسبت به خداونده

    خداوند نیومده مثل من بزرگنمایی کنه و غلو کنه، عین حقیقت رو لطف کرده و متذکر شده

    اینکه نقشه راه بهمون نشون داده و کمک کرده تا لذت بیشتری رو با عمل کردن بهش تجربه کنیم

    و اونقدر برام ارزش قائل هست و بوده که بهم اختیار برای انتخاب مسیر رو داده و هیچ اجباری هیچ جا ندیدم من

    هر چه در قرآن هست حتی از صلواه و روزه و مشروب نخوردن و هر پیشنهاد منعی، به نفع من هست با دلیل علمی در عصر حاضر

    و البته خیلی موارد دیگه…

    الهی شکر برای لطفی که همیشه خدا به همه ما داره

    شاد و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 998 روز

      سلام داش علی عزیز خوشتیپ چه تیپی داری خیلی از بلندی و رتگ وومدل موهات خوشم اومد آقااااا چه تیپی زدی

      رفتم داستان زندگیتم خوندم لذت بردم و تو دلم تحسینت کردم که چیجوری ازاینهمه مشکلات و نجوا تونستی به سمت رشد و هدایت بیای و چقد زیبا آموزه های استاد آزمندیان که خودم یمدت گوشش میکردم دوره ثروتشو خریدم نصفشو گوش دادم و از دوره های دیگه اساتید هم گوش دادم واقعاااا قلب آدمو سیراب نمیکرد و زیبا گفتی که اینا دل خوش کنک بودن به اصطلاح و چیزی که قلب مارو پر کنه نبود و منم وقتی اولین بار به اینجا اومدم و از فایلهای دانلودی استاد خصوصا فایل توحیدی شو گوش دادم گفتممم آخشششش اینه من دنبال این بودم قلبم گفت وای اینهمه سال تو خواب بودم و یکسال داره قلبم داره درست میزنه واسه خودش میزنه دمتگرم حال کردم ازاین کامنتی که منو یاد روزهای اولم انداخت که از کجا به کجا آمدم و دیگه اینکه اینم سوال ذهن من بود سوپرایز شدم دیدم اینحا مطرح شده که خداوند استاد اول فایل فرمایش قرآن گفتن که هر خیری برسه از طرف خداست هر شری برسه از طرف خودمونه

      راستشو بخوای هروقت اینو گوش دادم یا خوندم یه همهمه ای تو ذهنم پیش میومد که یعنی چی پس ما اینجا چه کاره ایم که با توضیح دادن شما اینو فهمیدم که بله خدا جهان و در خیر مطلق آفریده و نقش من اینه که میتونم انتخابش کنم یا نه و اینجا نقش من پررنگ میشه که اگه اختیاری که خدا داده رو بهش برگردونم زرنگی کردم و کار درست و انجام دادم بدون هیچ زحمتی میرم در آغوش بهترینها و اگه اینو نپذیرم طبق سیستم جهان باید رنج و بپذیرم بقول محمدحسین عزیز که گفته ما در جهان دوسویه هستیم یکی بسمت شجره زیبایی و دومی به سمت شجره نازیبایی که تصمیم ما بعنوان مختار بودن مهمه که چیو انتخاب میکنیم ولی باید اینو بدونیم جهان خدا از خیر مطلق درست شده و ما میتونیم خیر و انتخاب نکنیم و مثل حوا و آدم بچسبیم به شجره نازیبا و بعد اینکه سرمون به سنگ خورد بگیم خدایا چیکار کنیم یا همون اول بریم در خانه خدا بگیم خداجون ما این اختیارو نخواستیم این اختیار دست تو باشه بهتره این افسار ما و ببر هرجا که خواستی که ایمان داریم هرجایی که تو ببری خیر هم اونجاست خوبی هم اونجاست چون تو خیر مطلقی.

      دوست خوبم داداش گلم ممنونم که کمک کردی منم یخورده حرف بزنم بگم که خداجونم من یک چیزی رو خیلی خیلی خیلی خوب میدونم و تنها چیزی که در این جهان میدونم و حالیمه اینه که من هیجیییییی نمیدونم و والسلام و علیکم….

      خداجونم من و داداش علی و همه دوستان گلمو غرق شادی و سلامتی و سعادت کن تا یک راه در جهان را بپیماییم اونم راه راستی تورا….

      آمیییییین

      برادر خوبم دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        علی حیدرهائی گفته:
        مدت عضویت: 1954 روز

        سلام محمد عزیز

        ممنونم ازت بابت تعریفات، چشمان شما زیباست و زیبا بین

        دعای زیبای آخرت

        خدا رو شکر که بستری فراهم شده تا ماها بتونیم از وجود هم استفاده کنیم و لذت ببریم

        خدا رو شکر که هممون تصمیم به تغییر کردن گرفتیم و هر روز بهتر میشیم در کنار هم

        ضمنا معلومه که خیلی مهربونی و این قلب مهربونت شما رو هدایت می‌کنه به بهترینها

        من هم برای شما از خدا شادی و سلامتی و ثروت می‌خوام در دنیا و آخرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 998 روز

          سلام برادر دوست داشتنیم علی عزیز

          خیلی وقت بود تیک آبی نداشتم و جالب اینه که مثل قبلا نمیگم چرا میگم حتما اینم دلیلی داره که به خودم و درونم مربوطه نباید دنبال تایید و توجه دیگران باشم تا از کمالگرایی دور باشم ،

          و این آرومم میکنه ولی دیدن تیک آبی واقعا اون لحظه که چشت میخوره بهش یه حس خوبی به آدم میده مثل حس الان من که دیدم پشت تیک آبی من داش علی خوشتیپ و توحیدی ماست و خیلی خوشحال شدن که به کامنتم توجه نشون دادین .

          و چقد اینجا همه چیش زیباست حتی حرفایی که باهم میزنیم چون اینجا همه چی از جنس واقعیشه اینجا ماسک تو صورتمون نیست و چقد زیبا میشه زندگی در همچین جهانی خدا نصیب همه ما کند

          داش علی عزیزم ممنونم از لطفت

          و اینکه من اسمم مجید دلبندم مجیدددد خخخخه البته محمد و مجید فرقی نداره بازم مهم حس زیبای شماست که پشت کلمات دریافت کردم .

          بدرود دوست خوب توحیدی من

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 883 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و همه دوستانم در این مکان مقدس

    انگار این فایل جواب سوالات من در چند روز گذشته بود و گویی خدا داشت باهام حرف می زد.

    دیروز متوجه یه الگویی توی زندگیم شدم این که من همیشه با یه سری مسائل درگیرم که حل شدنشون سالها زمان می بره و چقدر زجر می کشم. هنوز چند تا از اون مسائل توی زندگیم هستن. الگوهای تکرارشونده

    دیدم باورهای منفی دارم که باعث شدن که هروقت یه مساله حل شده فورا یه مساله دیگه برام ایجاد بشه.

    و از توضیحات استاد فهمیدم که دلیل پیدا نکردن راه حل برای مسائلم ، تسلیم نبودن در برابر خداست. تازه از این فایل مفهوم تسلیم بودن در برابر هدایتو فهمیدم. اینکه خیالت راحته و میذاری خدا جوابو بهت بگه و اگه الانم نگفت در زمان مناسب می گه.

    چقدر من عجولم. زبونی می گم خدایا هدایتم کن ولی احساسم بده و با احساس بد شروع به سرچ توی اینترنت یا خوندن یه کتاب می کنم و زبونی می گم خدایا هدایتم کن. اگه باور دارم خدا هدایت می کنه باید آروم باشم و بذارم اون بگه چی کار کنم حتی سرچ توی اینترنت.

    وسط حرفاتون استاد داشتم به این فکر می کردم که من چقدر روی گوگل و یه ذره زبان انگلیسی که بلدم حساب می کنم که همون موقع شما در مورد ابزارهای هوش مصنوعی صحبت کردید.

    خدا منو ببخشه که به جای حساب روی اون، روی گوگل ودانش اندکم حساب کردم.

    یه مساله ای که سالها درگیرش بودم یه اضطراب خیلی وحشتناک بود، ترس شدید از دست دادن پدر و مادرم. این ترس بعد از ازدواجم و جدایی از اونها به حدی شده بود که واقعا غیر قابل تحمل بود. سالها قبل که یوگا می رفتم یه روز مربی یوگام در مورد کتابی حرف زد که بعد از مرگ دخترخالش خونده بود و باعث شده بود که بتونه با این قضیه کنار بیاد. نه من و نه هیچکس دیگه نپرسید که اسم اون کتاب چیه و خودش هم نگفت. بعد از سالها من دیگه شماره اون خانمو نداشتم و توی مغزم هم این بود که اگه بتونم با اون صحبت کنم این اضطراب تموم میشه. توی اینترنت سرچ می کردم، کتابای مختلف خوندم حتی توی عقل کل سرچ می کردم ولی فایده ای نداشت. همش به خود میگفتم چطور بقیه از فایلهای استاد به آرامش می رسن ولی من نه. حس عجزی که استاد ازش حرف می زنیدو با تمام وجودم حس می کردم. به طرز معجزه آسایی خدا شماره اون خانم مربی یوگا رو به دستم رسوند. انگار می گفت فکر می کنی اون می تونه کمکت کنه، راه دیگه ای نیس بیا این شمارش. زنگش زدم کتابی که ازش حرف زده بود کتاب در آغوش نور بود که من قبلا یه جلدشو خریده بودم و خونده بودم بعدم گفت که برو پیش استادم من کمکی نمی تونم بهت بکنم.

    آره راه حلی که سالها فکر می کردم همه چیزو حل می که هیچ کمکی بهم نکرد. اشتباهی که من توی اون برهه کردم این بود که راه حلی توی ذهنم بود و از خدا می خواستم به اون راه حل هدایتم کنه در حالی که باید راه حلو از اون می خواستم. تیرماه پارسال بود که بابام بیمار شد و استرس من به حدی رسید که برام قابل تحمل نبود. تازه دوره 12 قدمو شروع کرده بودم هدفم هم از ان دوره رسیدن به آرامش بود‌. یه شب قبل نماز با گریه به خدا گفتم این اضطراب داره منو می کشه نجاتم بده. همون لحظه بهم گفت فلان کتابو باز کن. باز کردم صفحه ای که اومد اینجوری شروع شده بود: تلفن خونم زنگ خورد و مادرم خبر مرگ مادربزرگمو بهم داد. توی اون صفحه نویسنده کتاب در مورد ارتباط با مردگان و ارتباط با فرشته ها حرف زده بود و یه روش نوشتن توصیح داده بود. گفتم چرا از فرشته ها طلب آرامش کنم از خود خدا می خوام. طبق روش اون کتاب با خدا صحبت کردن. یادم نیست چند بار اون کارو کردم بیشتر از 3 بار نبود و اون اضطرابی که شاید بیش از 15 سال بود زجرم می داد تموم شد. حتی مدتی که پدرم توی بیمارستان بود و من پیشش بودم آروم بودم که برای خودم تعجب آور بود همش می ترسیدم اون اضطراب برگرده.

    پدرم مهرماه از دنیا رفت و من تونستم با این مساله کنار بیام. از خواهرام آرومتر بودم و همش شکرگزار خدا بودم. انگار اصلا نیاز نداشتم که کسی بهم دلداری بده. بعدها همسرم که اون هم توی آموزشهاست چند بار بهم گفت که واکنشت برام تعجب اور بوده فکر نمی کردم اینقدر خوب بتونی کنار بیایی.

    خدا رو ممنونم که آموزه های شما رو در اختیارم قرار داد تا بتونم با این تضاد روبرو بشم . حتی چند روز قبل از مرگ پدرم هدایتم کرد به صفحه ای از یه کتاب، جمله خیلی عجیبی بود نوشته بود ما هیچ چیزو از دست نمی دیم چون ما مالک هیچ چیز نیستیم.

    توی این مورد بعد از سالها زجر کشیدن به تسلیم رسیدم ولی افسوس که باز درس نگرفتم که همون اول به عجز برسم. چقدر شما عالی در این مورد صحبت کردید‌. نیاز به زجر کشیدن نیست ما خودمونیم که خودمون رو زجر می دیم من چقدر ابلهانه بعضی وقتا فکر می کردم اینا آزمایش الهیه.

    مواردی هم بوده که از اول تسلیم شدم و ریش و قیچی رو دست خدا سپردم. وقتی مجرد بودم شخصی اومد خواستگاریم که ته دلم راضی نبودم ولی از بس از طرف خانواده تحت فشار بودم سکوت کردم. اون زمان هیچ درکی از قوانین نداشتم ولی از ته قلبم باور داشتم که خدا خیر و صلاح منو می دونه و کمکم می کنه. بهش گفتم اگه این ازدواج به صلاحم نیس خودت هم بزن، من نمی تونم چیزی بگم. خدا خودش اون ازدواجو بهم زد بدون اینکه من حرفی بزنم.

    ممنونم استاد از این فایل فوق العاده، چقدر بهش نیاز داشتم انشالله خدا کمکم کنه بتونم به این آگاهیها عمل کنم تا مسائلی که سالهاست باهاش درگیرم به راحتی حل بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1824 روز

    سلام بر استاد توحیدی عزیزم

    و مریم بانوی دوسداشتنی ام

    بازم توحید

    چقدر برام زیبا شده حرفهایی ک خدا جون چند روز قبل میزنه و چند روز بعد استاد دقیقا در تایید حرفهایی ک من درک میکنم استاد فایل میزارن

    خداجون حرف لیاقت و ارزشمندی زد دوره لیاقت اومد

    و …

    الانم حرف تو بدون من هیچی نیستی و اینکه تو کنترل ذهن هم باید از من بخای و..

    بزارید بگم این ماجرا از کجا شروع شد

    تماااام این پروسه توحید از خواستن1 خواسته و پا گداشتن رو 1 ترس و ایمان بیشتر خاستن شروع شد

    این پروسه 1سال و چند ماهه برام

    نمیگم عااالی بودم

    اما خودمو تحسین میکنم تو مسیر موندم و مطمن بودم ایراد از منه نه مسیر

    بازم ادامه دادم

    این پروسه منو بزرگتر کرد

    من ایمان بیشتر خاستم

    خاستم ابراهیم باشم

    اولش بی تابی و بیقراری بعد یادم اومد خودم درخواست کردم

    سعی کردم با فایلهای استاد ارومتر باشم و هربار بیشتر فهمیدم هیچی نفهمیدم

    این پروسه از لیاقت.عاشق خودم بودن .خودمو ارزشمند دیدن. و توحید ک سرلوحه بزرگ این ماجراست شروع شد

    هربار 1 درس

    وعده ای بهم داده شد ک هیییییچ نشانی ازش نیست اما

    هربار تو مسیر 1 حرفی میزد و بعد بهم نشون میداد اون حرف دقیقا درسته بدون اینکه من سراغی بگیرم ک ببینم چیزی ک شنیدم درسته یا نه

    خودش خبرهاشو برام میرسوند.و انگار پروسه ایمان من ک ببین هرچی میگم بعدش میفهمی درسته

    پس مطمن باش وعده ای ک بهت دادم میاد…

    اعتراف میکنم اصلااااا نمیشناختمش

    اعتراف میکنم ته قلبم دوسداشتم بهش نزدیک بشم اما ترسیدم

    بخاطر حرفها

    فکرمیکردم منو دوست نداره

    ب همه کمک میکنه جز من

    اما ته قلبم همیشه 1 عشقی بهش بوده

    همیشه میدونستم ایراد از منه و اون بی عیب و نقصه

    اما نمیدونستم ایراد کجاست

    شده بود مثال بچه ای ک میره زنگ در خونه رو میزنه و فرار میکنه و خجالت از اینکه مبادا با صاحب خونه چشم تو چشم بشه

    دزدکی چیزی میخاستم

    هیچوقت منتطر نموندم ک باهاش چشم تو چشم بشم و بفهمم و بشناسم کیه

    تو این پروسه دنبال چیز دیگه ای بودم ک عشق بزرگتری دستم داد

    الانم نمیگم میشناسمش اما بشددددت مشتاقم

    و هرروز بیشتر میفهمم ک باید بیشترررررر بشناسمش

    کلاسهای درس با قران بود

    فایلهای استاد

    قران ایاتی رو برام میاورد ک نشونم میداد چه قدرتی داره

    از فرزند دادن ب مریم/از سخن گفتن عیسی/از 300سال خابیدن اصحاب کهف/از زنده نگه داشتن یونس تو دل ماهی/از نجات موسی تو رود نیل/از باز شدن دریا/از بچه دادن ب زکریا/از روزی دادن ب مریم از بهشت….

    و پرودگارت گفته این کار برمن اسان است…

    این ایه ب رخم میکشید چی میخای ازاین کارها ک تو ذهن شما بزرگتر هم هست ک من نتونم انجام بدم

    ب رخم میکشید ک این کار بر من اسان است….

    اما من مشرک

    من ….

    اما فهمیدم این1 مسیره تکاملیه

    1 شبه موحد نمیشم

    انقدر این ایات رو برای خودم تکرار کردم تا ….

    سفر ب دور امریکا اقای خوشدل کامنتی بینطیرررررر نوشتن از ایما ابراهیم

    وقتی بچه اش رو وسط بیابون رها کرد

    و فقط از خدا خاست ک دورشون رو شلوع کنه/خاست ک اونقدر بهشون بده تا سپاسگدار باشند

    وسط بیابون ک هییییچ اثری از ادم نبود

    ابراهیم مطمن بود خدا بر هر چیز تواناست

    و این کار بر او آسان است

    اما من….

    ارزوهامو بزرگتر از خدام دیدم

    و نتیجه اش هم میدونیم چیه!!!

    بعد کامنت اقای خوشدل و چندتا از دوستان دوباره قران رو باز کردم سوره ابراهیم

    درخواست های ابراهیم از خدا.درخواست نوح و…

    فهمیدم حتی تو کنترل ذهنمم من ناتوانم و باید از خودش بخام

    تو قدم برداشتن

    تو پرورش افکارم.تو هرررر چیزی باید از خودش بخام

    چون من ضعبف و ناتوانم…

    اما سوالات استاد…

    بارها رانندگی میکنم میفهمم من نیستم اونه

    چون اصلا من نمیتونستم اینطور رانندگی کنم

    بارها خیاطی کردم لباسی دوخته برام ک من اصلا هیچی نمیدونستم

    ذهنم خالی میشه و اون میدوزه

    و هربار منم منم کردم لباس ساده رو توش موندم

    باید رها میکردم و دهنمو اروم تا بشنوم

    اونجا نااگاهانه این کار رو میکردم

    نمیدونستم کی داره انجام میده اما میگفتم نمیدونم چطوری و میفهمیدم من انجام نمیدم

    چون دهنم خااالی خااالی بوده از ایده داشتن برا اینکه چطور بدوزم یا خیاطی کنم.

    بعد دیدن این تو دهنم گفتم خوبه من اینو فهمیدم….

    یکم کامنت خودم و بخودم معرور

    بعد دیدم حالم بد شده اونقدر نجوا تو دهنم ک نتونستم خودمو اروم کنم…

    و پیگیر چیشد ک حالم بد شد

    و فهمیدم منم منم کردم

    از لطف و فصل پرودگارمه ک بهم یاد داد تو هرچیزی ازش کمک بخام

    از لطف و فصل پرودگارمه ک بهم گفت من بدون اون هیچی نیستم و با تو اوج آسمونم و رها

    منم منم کردم و….

    اینو براخودم مینویسم

    و بزرررگ جلو میز کار میزنم ک منم منم نکن

    هرچی یاد داری و یاد میگیری از لطف و فصل اونه

    از لطف و فصل اونه اخلاق نیک.نگاه پاک .ذهن سالم.افکار سالم

    اصلااا از لطف فصل پرودگارمه ک الان اینجام

    و گرنه مهری بزرگ ب قلبم میخورد و مثل بقیه تو در و دیوار بودم

    و من سپااااسگدار این خدایی ام ک از لطف و فصل بیکرانش انقدر اخلاق نیکو بمن داده و هرروز منو اگاه تر میکنه

    از لطف و فصل پرودگارمه ک اجازه شناختن داد

    از لطف و فصل پرودگارمه ک اینبار زنگ رو زدم و منتطر موندم بیاد در رو باز کنه و منو در اعوش بگیره

    میدونم این مسیر تا ابد ادامه داره

    نباید1 شبه بخام ابراهیم بشم

    فقط باید تو مسیر باشم و بدونم همه جی اونه و اون داره انجام میده

    رها باشم و هرلحطه یادم بیاد ک لایقتریم برای رو دوش خداوند بودن.برای هم صحبتی باهاش.لایقترینم برای اینکه همه چی ب اسانی برام فراهم بشه

    لایقم ک هرلحطه بمباران بشم با اگاهی و الهاماتش ب جاده سرسبز و پرخیر وبرکتش

    و هربار با این هم زمانی حرفهای خداجون و فایلهای استاد مطمن تر میشم ما همگی ب 1 منبع وصل هستیم و هرکسی خدارو تو1 سری موارد کمتر قبول داره و تو1سری موارد بیشتر

    ازش هرروز و هرلحطه میخام ک بیشتر بشناسمش.درکش کنم.منو وسیعتر کنه تا بیشتر بشناسمش و ظرف بزرگتر میخام برای شناختنش

    اما عجله … و جواها گاهی حالمو بد میکنه

    اما پرسیدن ازش ک چرا حالم بدسریع جواب میده و خودش کمکم میکنه خوب بشم

    مثل نوشتن همین کامنت

    من هنوز درکی ندارم اما گاهی فکرمیکنم چقدررررر مشتاقم ک چیزی رو استاد درک میکنه درک کنم

    خدایی ک دیده رو ببینم

    سالها تو درو دیوار بودم ک گدایی عشق از دیگران

    عافل از اینکه لیلی من همیشه همراهمه اما مجنون کوچه و خیابونم

    نفهمیدم ک گنج بزرگ درون خودمه

    نفهمیدم با کی دارم هرلحطه نفس میکشم ک نگاهشو برداره نفسم نیست و منم تمام میشم

    چقدرررر سپاسگدارشم ک منو باخودش اشنا کرد

    چقدرررر سپاسگدارشم ک منو با این تصاد بزرگتر کرد خودش و خودمو بهم بیشتر شناخت

    هرکس عقبه ای داره

    من کلا سرخوش مستانم

    ناخوداگاه از فصل پرودگارم 1سری قوانین رو اجرا میکردم

    اما شناختی از خودش نبود

    اما الان شناخت خودش برام مهمترینه

    وقتی بهش نزدیک میشم انگار ثروتمندترینم و بی نیاز از همه چی هستم

    استاد میگن همه پاشنه اشل داریم و تا درست نشه نتایج پایدار نمیشه

    و این شناخت و رشد دقیقا از همون پاشنه اشیل و تصاد اومد

    و من چقدرررررررر سپاسگدارم ک بردتش و منو باخودش اشنا کرد.

    امیدوارم و میخام ک هر لحطه درکم بیشتر بشه و قلبم بازتر و گوشم شنواتر و چشمانم بیناتر

    میخام هر لحطه سپاسگدارتر بشم

    هربار یادم بمونه این 1 مسیره ک تا ابد ادامه داره

    و هرروز فقط یکم

    یکم از روز قبل بهتر بشم

    عجله نکنم

    اروم باشم و از لحطه هام لدت ببرم

    بینهاااایت سپاسگدار وجود استاد بینطیرم هستم

    و بینهاااایت سپاسگدارم که خاستید درک کنید خدا رو و بماهم درک درستی بدین از خدا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    من چقدر این فایل رو دوست دارم با هر قسمتش منو یاد گفتگو های خودم و خدا میندازه و تمام این 6 ماهی که دارم سعی میکنم تا عمل کنم یکی یکی یاد‌آور شد برام

    امروز هم به جای گذاشتن رد پام تو قسمت روز شمار ، اومدم اینجا بنویسم چون یه حسی بهم میگفت اینجا بنویسمش

    در مورد تجربیات امروزم بگم

    و در مورد سوال شما استاد عزیز که پرسیدین :

    کجاها بود که فکر کردید حالیتونه و سراغ ایده های خودتون یا ایده های دیگران رفتید ، و جواب نگرفتید

    باید بگم که وقتی به این سوال گوش دادم دو جا بهم یادآوری شد که

    یکیش ،اون اوایل بود که به فایلای سایت گوش میدادم و از استاد شنیدم که وقتی تصمیم میگیری از خدا هدایت بخوای خدا نشونه میده و هدایت میکنه

    پیش خودم میگفتم پس من هرکس ایده ای بهم داد عمل میکنم ولی چون در مدارش نبودم درک نکردم حرف استاد رو

    و اون موقع در بازه زمانی تقریبا نزدیک دو نفر بهم ایده دادن

    یکی برادرم بود که گفت طیبه یه پیج هست که تابلو نقاشی رو تو نمایشگاه گروهی میذاره تو بالای شهر و برو شرایطشو بپرس

    من اونموقع به خیال خودم گفتم حتما این از طرف خداست که از طریق داداشم بهم ایده جدید داده ، که منم دوتا تابلوی بزرگ کار کرده بودم و اولین کار بزرگ من بود

    خلاصه من تقریبا دو میلیون پول داشتم و طبق این درکم گفتم ایده از طرف خداست و بازم قرض گرفتم و و ثبتنام کردم تا تو اون نمایشگاه گالری که تو الهیه بود شرکت کنم

    روز نمایشگاه بهم پیام دادن که تابلوت پاره شده

    و بعد تعهدی که دادن انجام ندادن و من شکایت کردم روزی که میخواستم برم شکایت کنم خدا چنان دلمو قرص کرد که دیگه این اتفاق به ظاهر بد فقط و فقط برای من درس بود و یادگیری و عمل کردن به چیزایی که ازش یاد گرفتم

    به قول استاد خدا همین اول کار گوشمو پیچوند ، اول کارم که خواسته داشتم نقاشیام به بالاترین و در بهترین جاها به فروش برسن ولی اصلا به مسیر تکامل فکر نمیکردم چون اونموقع تازه اومده بودم سایت و این اتفاق سبب شد یاد بگیرم که چرا استاد میگفت باید مسیر تکاملتون طی بشه

    و من خیلی خوشحالم که خدا همین اول کاری درسارو بهم یاد داد

    حالا جریاناشو تو روز شمار ها نوشتم

    این اتفاق سبب شد که من تو این چند ماه رشد کنم

    با هر اتفاقی درس گرفتم ازش و الان در مرحله ای هستم که خدا بهم آیه و لسوف یعتیک ربک فترضی رو نشونه داد و من خیلی خیلی امیدم بیشتر شد و از اون روز نسبت به این ماجرا آروم شدم و تنها چیزی که بهش فکر میکنم چه درسی باید ازش یاد بگیرم هست

    و این دیگه شده سوال هر روزم از همه چیز

    خدایا چه درسی باید یاد بگیرم و بهش عمل کنم

    منم چون در مداری نبودم که اون ایده رو عملی کنم ،بعد ها فهمیدم از یه فایل دیگه استاد که گفتن اگر ایده ای از هر طریق بهتون داده میشه ،ایده ای رو عمل کنید که با توجه به شرایط اون لحظه تون باشه نه بیشتر

    پاره شدن نقاشیم اونروز اتفاق به ظاهر بد بود که کلی درس ازش یاد گرفتم و اون سبب شد که من رشد کنم و آروم بشم ، درسته نتیجه ای نگرفتم ولی درس گرفتم

    و الان طبق آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی

    خدا همه جوره حامی من هست و خیلی ساده و راحت همه چیز به نفع من هست

    دومیش این بود که :

    تو همون روزا زن عموم بهم گفت تو طراحیت خوبه برو کلاس طراحی طلا و جواهرات و یاد بگیر

    من بازم اونموقع 4 میلیون پول داشتم و رفتم و با همون پول ثبتنام کردم کلاس طراحی طلا و جواهرات و میگفتم ایده رو خدا بهم داده انجام بدم

    ولی باز در مداری نبودم که آگاهی هاش رو بدونم و این باز برای من درس شد

    طبق گفته استاد که میگفتن پول قرض نگیرید و من نصف پول کلاس رو قرض گرفتم و از وقتی اواخر پارسال قرضمو پس دادم تعهد دادم که دیگه قرض نگیرم از کسی

    و در مورد قسمت دوم سوال باید بگم که :

    و از اول سال از لحظه ای که شروع کردم به نوشتن اینکه خدایا من هیچی نمیدونم و ازش کمک خواستم و گفتم تو آگاهی تو راه نشونم بده ،فروش خوبی داشتم بخوام همه رو جمع کنم تو این 26 روز

    1340 یک میلیون و سیصد و چهل فروش داشتم در صورتی که هیچی نداشتم

    و تمام اتفاقات که از وقتی از امسال با یه فایلی که استاد میگفتن که متواضع باشین در مقابل خدا و فایل هدفگزاری سال رو گوش دادم

    من از اول سال شروع کردم به نوشتن و 4 فروردین بود که اولین سفارش سالم رو گرفتم

    حتی طرح تابلوی جدید باز بهم الهام شد و کشیدم

    و امروزم فوق العاده بود

    که دقیقا مربوط میشه به همین فایل توحید عملی قسمت 11

    من امروز صبح بیدار شدم گفتم خدا چی بخورم برای صبحانه ؟ هی رفتم آشپزخونه ولی مثل قبل صدایی که گفتگوی دو نفره مون بود نمیشنیدم هی میپرسیدم خب خدا بگو دیگه من چی بخورم برای صبحانه

    همینجور میگشتم برگشتم اتاقم یهویی به دلم افتاد که برو نون بگیر برو بیرون حاضر شو

    گفتم ما که نون داریم ؟! ولی باشه میرم میگیرم

    رفتم مثل همیشه گفتم خدا من دو تا نون میگیرم مثل همیشه هر کس که تو میدونی نون براش خوبه سر راهم قرار بده تا بهش بدم

    بعد تو راه برگشت کسی تو کوچه نبود،جلو در خونمون که رسیدم یه نفر داشت پایین بلوکمون بنایی میکرد خواستم بهش بدم یکم برداشت گفت ممنون نمیتونم بخورم

    بعد که رفتم خونه نون خودمونو گذاشتم و گفتم خب دوتا گرفتم خدا نگفتی به کی بدم یهویی باز نون رو برداشتم و رقتم مغازه یه پنیر کوچیک گرفتم تا بدم به کسی ، همینجور که میرفتم یه خانم از پشت سرم صدام کرد

    گفت خانم برگشتم ازم پرسید لواش کجا میفروشن میخواستم بخرم ،گفتم بهش لواش فعلا بسته هست منم میخواستم بگیرم نبود ،من یه تافتون اضافه گرفتم میخواستم به یه نفر بدم این برای شما ، گفت نه من لواش میخواستم بخرم بعد که نشون دادم گفتم دوباره که اگر میخواین بردارین گفت باشه و پنیر رو هم بهش دادم

    وقتی رفت فقط یه سوال بود برام وای خدا چیکار کردی تو ؟؟ من دنیال یه نفر بودم تا بهش نون بدم ،تو درست کسی رو که میخواست لواش بگیره فرستادی تا من نون رو بهش بدم

    برام خیلی جالب بود هرچی پیش میره و هرچی بیشتر از خدا میخوام و میگم تو بگو بهم انگار هر لحظه داره بهم درسارو جوری یاد میده که ایمانم بهش قوی تر میشه

    بعد من طبق تعهداتی که داده بودم نقاشی رنگ روغنم رو شروع کردم و ظهر رفتم یک شنبه بازار یکی از محله های نزدیک خونمون ، تو راه میگفتم خدا من قدم هام رو دیگه برمیدارم تو مرحله بعدیشو به من بگو

    وقتی رفتم جا نبود دور زدم یه جا ،جا بود و وایسادم اونجا تا 2 ساعت 20 هزار تومان فروختم

    خیلی میومدن نگاه میکردن نقاشیام رنگی رنگی بودن و خیلی نگاه میکردن بعد یه لحظه ذهنم خواست شروع کنه پرسیدم که آخه من که نفروختم خدا اینجا رو گفتی بیام

    بعد خدا جوری هدایتم کرد که نذاشت ذهنم شروع کنه

    زود یاد حرفای استاد افتادم که میگفت

    اگر ایده ای از طرف خدا به شما داده شد و رفتین نتیجه نگرفتین مطمئن باشید که اون ایده برای شما یه خیری داشته یا درسی داشته

    و بعد گفتم آره خدا من امروزمو قدم برداشتم اومدم اینجا نقاشیامو رو زمین پهن کردم بفروشم

    حالا باید قدم بعدی رو بهم بگی خدا

    منتظرتم

    حتی من وقتی نشسته بودم تو گوگل درایوم با خدا حرف میزدم و مینوشتم که منتظر قدم بعدی که میگی هستم کجا باید ببرم بفروشم تو به من بگو

    بعد یه خانم بود دو بار اومد نقاشیامو دید و تحسین کرد گفت خیلی قشنگن و رفت

    نزدیک غروب گفتم برم نرم که یه لحظه ساکت شدم حس کردم که باید بری بلند شدم یک ربعی تا ایستگاه شهرکمون فاصله بود

    و نزدیک یک شنبه بازار بی آرتی میومد یه لحظه پیش خودم گفتم من که زیاد نفروختم چرا با بی آرتی برم بعد گفتم نه چه ربطی داره با بی آر تی برم زود برسم

    خواستم پامو بذارم رو پله اول پل عابر پیاده شنیدم نه با بی آر تی نه پیاده برو گفتم خب چرا؟

    اون لحظه فکر کردم که چون داشتم قبلش تحلیل میکردم گفتم شاید صدای ذهنم باشه ولی چون چند بار تاکید کرد نرو با بی آر تی و

    دوباره شنیدم و گفتم چشم و با اون بار سنگینی که داشتم رفتم و وسطای راه حتی میخواستم بشینم رو صندلی پاک و ساندویچی که درست کرده بودمو بخورم هی میخواستم وایسم گفتگوی درونی بین من و خدا هی میگفت نشین برو زیاد واینستا برو و میگفتم چشم و وقتی رسیدم یکم نشستم تا اتوبوسمون بیاد وقتی اومد سوار شدم پشت سرم یه خانم سوار شد

    همون خانمی که اونجا تو بازار منو دید سوار اتوبوس شد ،گفت عه شما هستین ؟؟ شما هم به شهرک میاین ؟؟

    گفتم بله و شروع کرد به حرف زدن گفت که چرا تو گروه شهرک نمیفروشین کاراتون فوق العاده هست و قیمت مناسب گذاشتین اگه ایتا دارین شماره تونو بدین من لینک گروهو بدم اونجا اهالی شهرک هستن خانما میتونین عکس کاراتونو اونجا بذارین برای فروش

    همینجور داشت حرف میزد من گفتم وای خدای من قدم بعدی این بود ؟؟؟ من اونجا ازت خواستم و همه اینا کاملا حساب شده توسط خودته که این خانم بعد تقریبا یک ساعت جوری زمان بندی بشه که با هم سوار اتوبوس بشیم

    به من بگه تو گروه شهرک بیا و اونجا بفروش

    حتی بهم گفت میخواد نقاشی یاد بگیره و ازم قیمت خواست تا بهش بگم و بیاد ازم یاد بگیره ولی من قیمت نگفتم بهشون و گفتن که تو پایگاه شهرک هم برای بچه ها معلم قبلول میکنن برای آموزش

    وقتی داشت حرف میزد قشنگ حرفای خودم و خدا رو داشتم مرور میکردم و وفتی خواستم پیاده بشم دیدم اون خانم هم پیاده شد و گفت که خونمون اینجاست منم گفتم خونه ما هم پشت سر همین بلوک هست

    بعد که برگشتم خونه مادرم گفت برو نون بگیر رفتم نون تموم شده بود برگشتنی من خودم میخواستم از در جلویی ساختمونمون برم میخواستم تو مسیرم یه چیزیو ببینم ،بعد شنیدم از این سمت نه از مسیر در پشتی خونه برو ولی گوش نکردم چون دلم میخواست از مسیری برم که میخواستم برم

    چند قدم رفتم شروع کردم یهویی اون آهنگ من و خدا رو بخونم وقتی گفتم دوست دارم خدای من

    یهویی شنیدم دوستم نداری

    وای یه لحظه توقف کردم گفتم چرا دوستت دارم دوست دارم دوستت دارم شنیدم گفت اگه دوستم داشتی طبق میل خودت عمل نمیکردی بری از اون مسیر که برات خوب نیست و از مسیری که من گفتم میرفتی

    همه این گفتگو ها تو دو سه قدم بود که رفتم و

    بلا فاصله که این حرفو شنیدم زود برگشتم عقب و گفتم باشه حالا میبینی که دوستت دارم یا نه چشم مسیر تو رو میرم که گفتی

    و من برگشتم و از مسیری رفتم خونمون که خدا بهم گفت

    وقتی فکر میکنم به این روزا از اول فروردین این گعتگو بیشتر شده قشنگ انگار باهم هی حرف میزنیم یه وفتایی مقاومت میکنم ولی بارها تکرار میکنه مگه به تو نگفتم انجام نده این کارو و بعد میگم چشم

    ولی سعی میکنم کمتر مقاومت کنم و زود چشم بگم

    این ماجرا برای من کلی درس و درک و فهم داشت که ببین خدا چجوری بلده بهت قدم بعدیتو بگه

    و طبق تعهدی که داده بودم چند روز پیش که قدم هامو دیگه زود بردارم و توقف نکنم وقتی رسیدم خونه ایتا نداشتم نصب کردم و پیام دادم تا گروه رو برام بفرستن و عکس کارامو بفرستم برای فروش

    از وقتی سعی کردم یاد بگیرم و از خدا درکشو خواستم و هر روز و هر لحظه میگم من نمیدونم تو برای من بخواه و بگو قشنگ منو درست جایی میبره که باید باشم ،درست و به موقع و قشنگ و به سرعت و به طبیعی ترین شکل همه چی داره درست میشه

    من هر روز سعی میکنم این تعهدم رو یادآور بشم و بنویسم و بزنم به دیوار اتاقم که یادم باشه

    وقتی قدم برمیدارم خدا قدم بعدی رو میگه و همه چی خودش به سمت من میاد

    پس دیگه توقف بی توقف فقط باید حرکت کنم

    امروز من به خانمی که چند ماه پیش دیدمش تو بازار صالح آباد و خیلی علاقه داشت به یادگیری و خوندن و نوشتن و جریانشو باز تو روز شمارای تحول زندگیم نوشتم و به دلم افتاد تا بهش سواد یاد بدم و شماره شو بهم داده بود، زنگ زدم کلی خوشحال شد و سه شنبه قراره برم بهش بگم که میخوام فارسی یاد بدم بهش

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که این درسا رو بهم جوری یاد میده تا عمل کنم و حتی عمل کردن رو هم بهم یاد میده ، قدم برداشتنامم بهم یاد میده و انجامش میده همه چیزو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2685 روز

    سلام

    یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ [19]

    و اى آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید؛ و از هرجا که خواستید، بخورید! امّا به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود.

    شجره :در قرآن به معنی درخت

    اما در آیات مختلف از شجره طیبه ،شجره خبیثه ،شجره ملعونه هم نام برده

    پس یکی از معانیش می‌تونه درخت باشه ،میتونه منظور شبکه در هم تنیده باشه

    شجره می‌تونه یک شبکه یا سیستم یا نظام باشه

    این همه تفاسیر مختلف هست که آدم سیب خورد از بهشت رونده شد ،یا گندم … که جز فرعیات هست

    که اگر لازم بود بدانیم وبرای هدایت ما لازم بود حتما «بقول آقای بازرگان» خدا می گفت پس فرع هست و میزاریمش کنار ..

    میگه با آدم و همسرش گفتیم به این شجره نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود (عدل : چیزی سر جای خوش باشه

    ظلم و ستم : چیزی رو از جای خودش برداشتن)

    میگه اگر به این شبکه(شجره) نزدیک بشید از مدار و شبکه خودتان(که در اون بودند)خارج خواهید شد ،

    خارج از مدار خوب تان قرار میگیرید

    نمی‌دونم که برداشتم درسته یا نه ولی فکر میکنم این داستان رانده شدن انسان از بهشت با این تفسیر خیلی پرمحتواتر و دلنشین تر هستش با توجه به این که همه چیز سیستم هست و با ترم هایی که مااز این مکتب با حضور استاد تا العان پاس کردیم ،خیلی درست تر میآید( همون قانون مهم مدارها رو داره عنوان می‌کنه )

    آیه بعدی در مورد هبوط میگه

    قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ..

    هبوط : پایان آمدن از بالا معنی ظاهری اما معنی دقیقش می‌تونه ،سقوط مقام و موقعیت

    داره در مورد پایان اومدن مدار شون صحبت می‌کنه،ادم و همسرش از مدار خوبی که در آن قرار داشتند به شرایط پست تر و مدار پایین تر ( نه الزاما زمین ) هبوط کردند .من این آیه ها رو تو سوره بقره هم خواندم ولی به این اندازه درک نکردم و خیلی خوشحال هستم که به درک کمی عمیق تری از آیات برسم ،کلی ذوق کردم و خواستم با دوستام هم به اشتراک بزارم

    چند شب پیش به طرز عجیبی بد خواب شده بودم ،یه طوری که انگار تو چشمام داشتن سوزن میزدن ولی دریغ از 5 دقیقه خواب عمیق ،هر کاری کردم با آهنگ ،با خوندن کامنت و..نتونستم بخوابم،اراده میکردم که باید بخوابم اما ذهنم بیدار بیدار بود و واقعا کلافه شده بودم

    متوجه شدم که حتی من برای خواب راحت هم باید از پروردگارم کمک بخوام و و امروز تا همین ساعت خواب بودم و کل انرژی م به لطف خدا برگشت

    متوجه نعمت خواب خوب شدم که برام عادی شده بود

    و متوجه ناتوانی خودم حتی در این مورد به ظاهر ساده و روان که باید خود به خود اتفاق بیفته ولی انجام نمیشد،شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2193 روز

      به نام خدا

      سلام دوست و خواهر هم مدارم فرنگیس نازنینم

      اتفاقا من هم چند شب بود خیلی بد خواب شده بودم و اصلا خوابم نمی برد

      بعد صبح یه حالتی داشتم که اصلا هیچی دیگه ….

      دیشب یه خواب خوب و عمیق کردم

      و صبح زود هم از خواب بیدار شدم

      و این خواب خوب و سحر خیزی را فقط از خداوند خواستار شدم و گفتم

      خدایا ازت می خواهم از خودت می خواهم من را به خواب عالی هدایت کنی و سحرخیزی را به من هدیه بدهی

      الهی که شکر که همین را به من هدیه داد و ادامه خواهد داشت

      یعنی همین هم شد

      الان که شما گفتید فهمیدم واقعا همه چی دست خودشه

      ما چی از خودمون داریم واقعا؟؟؟ هیچی

      همین که من به کامنت شما هدایت شده ام واقعا هدایت خودش بود

      دوست عزیزم فرنگیس نازنینم برات بهترینها را از همون خدایی که بهش تکیه کردیم هم من هم شما و هم همه ی این اعضای الهی خواستارم

      خدایا شکرت برای تمام هدایت هایتم

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 931 روز

    به نام خدای مهربان

    سلامی دوباره و پر از عشق به استاد جانم دوستان عزیزم

    چقدر نابن این فایلهای توحیدی یعنی هر وقت که حسم خوب نباشه میام یکی از این فایلهارو گوش میکنم یا چندتا از کامنت های دوستانم رو‌میخونم و بعد مست و دیوانه میشم و میرم

    خدایا شکرت خدایا بقول روزا من نمیدونمممم تو می‌دونی تو میتونی

    خدایا من همونم که هر صبح و هر شب تورو میخونم تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم مرا به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان

    خدایا عاشقتم که امروز برام نشانه های قشنگ فرستادی همون لحظه لبخند زدم و میدونستم کار خودته چقدر خوبه تورو داشتن

    چقدر حس خوبیه چقدر جای پات سفته وقتی می‌دونی که خدا هست مواظبته .تورو می‌شنوه .نامه هاتو میخونه و جوابتو میده . چقد تو‌دلت قرص میشه وقتی می‌دونی خدا همیشه همراته.دیگه وقتایی که آدمها ترکم میکنن یا ناراحتم میکنن یا وقتی دارم لهه میشم زیر بار مشکلات وقتی که شیطان میگه دیگه کارت تمومه ولیییی یه امید میاد واست که نههههههه من خدا دارم .

    وقتی که میدونی داری به خودت ظلم میکنی وقتی که غرق در خطا و گناه باشی و زار و عاجز ولی بازم می‌دونی که یکی هست که تورو با آغوش باز میپذیره .وقتی که خیالت راحته که هر کی باشی هر چی باشی هر کاری کردی ولی میتونی دعا کنی میتونی با خدا حرف بزنی میتونی درخواست کنی و مثل آدمها نیست که وقتی خطایی میکنی بهت بگه تو به خاطر اون خطایی که کردی حق نداری چیزی بگی یا چیزی بخای

    خدایا عاشقتم که همیشه مواظبم بودی حتی زمانی که خودم مواظبت خودم نبودم و خودم به خودم ظلم کردم تو مواظبم بودی

    خدایا اومدم بنویسم که می‌دونم امروز برام چی فرستادی و من گرفتم آنچه را انداختی

    الان دارم معنی اینکه تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد رو میفهمم و تا الان فقط شنیده بودنش و لمسش نکرده بودم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    صهبا توانمند گفته:
    مدت عضویت: 2241 روز

    سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

    انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

    استاد عزیزم درود بر شما و کلام زیباتون که برام پر از نشانه و هدایت الهی ایست . خیلی وقته تو مسیر های فرعی گم شده بودم و یادم رفته بود اصل و حقیقت ماجرا و جالبه یک هفته است اونقدر عاجز و درمانده شده بودم بین این همه استاد و راههای خودشناسی و اگاهی که عملا حس کردم دارم به جنون کشیده میشم و این عجز و درماندگی باعث شده بود مرتب بگم خدایا مرا به راه راست هدایت کن ، راه کسانی که به انان نعمت داده ایی و نه راه گمراهان و خدا درماندگی و ناامیدیم را دید ، دید از همه کس ناامید شده ام جز خودش ، دید برایم هیچ کس قدرت و شکوهی ندارد جز خودش و مرا هدایت کرد دوباره به سایت استاد عباسمنش .

    استاد سالهاست در سایت شما عضوم ولی به خاطر همین ذهنی که مرتب دنبال دانش و اطلاعات بیشتر در زمینه خودشناسی ایست چند سالیست منحرف شدم به راههایی که فقط منو انبار اطلاعات بیهوده کردند و هیچ کمکی به من نشد ، خیلی چک و لگد این مسیر و خوردم ولی از اونجایی که گم شده بودم ، این چک و لگد ها رو تحمل میکردم و حس ریاضت میکردم اخ که چقدر گم شده بودم

    و این هفته اونقدر حالم بد بود که فقط با درماندگی میگفتم خدایااا من و هدایت کن به مسیر مستقیم ، یا هادی

    و امروز هدایت شدم به این فایل و چقدر با صحبت هاتون اشک ریختم و جواب سوالهام و گرفتم .

    استاد عزیزم ، دستی از جانب خدا هستید چون لیاقتش رو دارید ، چون در اوج شهرت و محبوبیت باز منشا و اصل خودتون رو یادتون نرفته .

    استاد عزیزم ، سپاس از خداوندی که شما رو در مسیر ما قرار داد ، زبانم قاصره از بیان تشکر ، دوستوووون دارم ، در عشق و سعادت و مسیر مستقیم بمانید ️️️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    ترانه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    سلام به استاد عزیزم

    دیشب برای دومین بار این فایل رو گوش دادم

    جالبه یادم نمیاد کی بار اول گوش دادم ولی یه جاهاییش میفهمیدم که گوشش دادم.

    دوسال پیش که شروع کردم با 12 قدم. همه چی رو به رشد رفت. زندگیم کن فیکون شد.

    اینجای زندگیم رسیدم به توحید.

    من میگم واسه همینه شما میگین از فایل های رایگان استفاده کنین تا درآمدتون به حدی بشه که دوره بخرین

    من طلا فروختم دوره خریدم

    الان حس میکنم باید با رایگانها شروع میکردم تا زودتر به خدا برسم

    من همینو میخوام. من خدارو میخواستم. همه عمرم دنبال محبت بودم. دنبال پشت و پناه.خیلی ضربه ها خوردم

    همیشه پازل زندگیم یه تیکه کم داشت. اگه همه چی روبراه بود یه جایی تو قلبم خالی بود همیشه.

    دنبال یکی بودم یه چیزی که پر بشه. همیشه

    خلا یه چیزی رو حس میکردم. کامل نبودم

    آرامشم کامل و مطلق نبود.

    یه دلواپسی یه کمبود یه سوراخ یه جای خالی چمیدونم

    این روزا اتفاقات عجیبی داره برام میفته

    من عاشق شدم.

    عشقی که سالها دنبالش گشتم اما تو آدم ها.

    انگاری این عشق از مادرم از بچه هام از همسرم بالاتره

    روز بروز دارم عاشق تر میشم

    این فایل منو منفجر کرد. هرچی جلو میرم فکر میکنم دیگه شرک هارو شناختم

    اما هر دفعه با یه فایل جدید. یه کامنت جدید انگاری دوتا در دیگه برام باز میشه

    خدایا

    امروز اولین روزی بود که از صبح همه چیو از خودت خواستم گفتم میخوام خونه هامو تمیز کنم مزونم برم.

    ته دلم نمیشد وقت کم‌میومد. اما گفتم دیگه. دارم تمرین میکنم

    ساعت 3 همه کارام تموم شد. ناهارم آماده بود.

    چقدر بلند باهام حرف زدی امروز.

    چند روز بود صداتو نمیشینیدم حس میکردم ازم ناراحتی. قهری

    گفتم چرا نیستی. حرف نمیزنی دیگه تو گوشم. نمیگی عینکتو بردار. کلیداتو جا گذاشتی. ازین خیابون نرو. اتو رو روشن کن. …

    تو کامنت اقا رضا عطار روشن خوندم

    جوابمو دادی : چقدر قشنگ بهم جواب دادی

    گفتی : هروقت صحبت های مغزت و عقلت بلند باشه صدای منو نمیشنوی. من دارم هنوز بهت الهام میکنم مثل همیشه این تویی که خودت با سر و عقل خودت داری میری جلو. صدای اون نمیزاره صدای منو بشنوی.

    الهی قربونت برم. چه کلید بزرگی بهم دادی.

    من چه گنجی پیدا کردم.

    چقدر زندگی خوبه با این رازی که فاش شد برام. چکار کردی استاد چی بگم اخه چجوری بگم مگه با کلمات میشه گفت.

    فقط باید زار بزنم. مثل ظهر. که نشستم رو برو آسمون

    خدا رو تماشا گردم و زار زدم.

    چقدر خوشگلی خدا.

    چقدر زیباییهاتو دارم میبینم

    من قبلا هم اسمون‌زو میدیدم

    اینجوری نبود.

    ما آدما میگیم وقتی عاشق میشیم بستنی همون بستنیه اما دیگه حال و هوای دونفره اون بستنی رو یجور دیگه خوشمزه میکنه و لذت بخش.

    من عاشقت شدم خدا.

    وای که هروز دنبال همون نشونه ای هستم که بات گذاشتم که ببینمت امروز چقدر دیدمت. چقدر گریه کردم.

    چقدر از خود بی خود شدم. نفسم بالا نمیاد.

    من دیگه همه چی دارم.

    همه چی داده بودی. گمشدمو پیدا کردم

    از امروز میخوام شدیدا رو این موضوع کار کنم

    اینکه ثانیه به ثانیه سعی کنم از خودت بخوام که انجام بدی.

    من که هیچی ندارم. همه چی تویی. قدرت تویی

    دانا تویی. باهوش تویی

    هرچی هست و نیست تویی. خدا میخوام بات به ثروت دست پیدا کنم.

    من میدوزم برش میزنم تو بفروش برام.

    تو مشتری شو. الهی قربونت برم

    یادته چقدر دنبالت بودم

    یادت میاد گمت کرده بودم. وقتی بهم میگفتن خدا که بیکار نیست ببینه 7 میلیارد آدم چی میخوان بهشون بده. چقدر اون‌روز یخ کردم. مثل بچه ای که دست مامانشو ول کرده و گمش کرده

    ازت ممنونم که کمکم کردی پیدات کنم. درکت کنم.

    حست کنم. کاش می‌شد بغلت کنم

    من بنده توام. من مطیع و فرمانبردارم. تو همه چیزی. تو مالکی. تو فرمانروایی. تو بزرگی.

    فردا میرم لوازم تحریری برگه چسب دار می‌خرم

    همه جای خونه رو پر میکنم

    باید یادم باشه دایم و دایم که باید همه چیو به خودت بسپرم تا راحت باشم و زندگیم روان باشه

    باید یادم باشه که اگه با عقلم برم جلو و منم منم کنم فکر کنم خیلی باهوشم. خیلی بلدم خیلی زرنگم. کلاه سرم نمیره رنج هام شروع میشه زندگیم سخت میره جلو. سختی ها شروع میشه

    ازت ممنونم که این راز رو برام آشکار کردی

    چجوری ازت تشکر کنم اخه. معبود من.

    خدا عاشقتم

    استاد عباس منش عزیزم خدا پشت و پناهت باشه که توحید رو گسترش میدی مرد بزرگ. دستبوستیم من و همسرم.

    به همه چی رسیدم و داره بهتر و بهتر میشه همه چی.

    بزودی از اتفاقات بزرگ برات مینویسم. چون شاه کلید دستم اومده. انگاری دارم ارشد و دکترا میگیرم تو توحید.

    خدایا کمکم کن عمل کنم. هدایتم کن که لحظه به لحظه یادت باشم. اینجای زندگیم فقط همینو ازت میخوام که کمکم کنی تو کنترل ذهنم قوی و قوی تر بشم و ثانیه ای نزارمش کنار.

    حجت رو بر من تموم کردی معبود من.

    زنده و سلامت باشی استاد قشنگم.

    در پناه الله مهربانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    آرش یکتا گفته:
    مدت عضویت: 535 روز

    به نام خداوند هستی بخش

    سلام بر استاد عباسمنش عزیز،همسر بزرگوارشون و دوستان گرامی

    در خصوص این فایل، یک همزمانی جالب امروز اتفاق افتاد. بصورت اتفاقی همین امروز قبل از دیدن کلیپ توحید عملی 11 چشمم به یک خبر خورد که اگر سرچ کنید حتما پیدا می کنید در یک برنامه تلویزیونی شبکه 5 صدا و سیما رئیس پلیس راهور فراجا این آمار رو ارائه می کنه و موثق هست. متن خبر:

    “رئیس پلیس راهور فراجا گفت که بر خلاف باور رایج غلط در نوروز 1403 سهم کسانی که کمتر از یک سال از گواهینامه آن‌ها می‌گذرد در وقوع تصادفات صفر درصد بوده است. همچنین تنها چهار درصد از تصادفات به خاطر رانندگانی است که بین یک تا دو سال از گواهینامه آن‌ها می‌گذرد و این یعنی 96 درصد از تصادفات توسط کسانی بوده که بیش از 2 سال از دریافت گواهینامه رانندگیشان گذشته است.

    پس –> گواهینامه های زیر یکسال 0 درصد، زیر 2 سال 4 درصد، گواهینامه های قدیمی 96 درصد!”

    و وقتی فایل رو باز کردم و صحبتهای استاد رو شنیدم که در مورد رانندگی گفتن برام خیلی جالب بود. گفتم با شما به اشتراک بذارم.

    چقدر این فایل غنی هست

    برخی از صحبتهای استاد گیومه و ویرایش خودم رو اضافه می کنم و امیدوارم که مورد استفاده دوستان قرار بگیره

    “اول باور داشته باشیم که خدایی هست که پیامهایی رو میفرسته و مرا هدایت می کنه و ما لایق دریافتش هستیم

    دوم متواضع باشیم و بپذیریم که خودمون نمی دونیم و در مقابل آگاهی خداوند علمی نداریم هرچقدر هم که کتاب خوندیم.” می خوام بگم کل علم ما مگر چقدر هست؟ یکی ریاضی بلده، یکی شیمی، یکی نجوم، یکی بیزینس و… همه علوم در برابر عالمی که خالق تمام علوم هست واقعاً قابل مقایسه هست.

    جای دیگه می گن “قارون میگه ثروتی که دارم بخاطر علم خودم هست” بدون علم خداوند هیچی نیستم. تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    “همواره پیام ها از سمت خداوند در حال ارسال هست به کل کیهان هر لحضه در مورد هر موضوعی(آشپزی، بیزینس، رانندگی و…) ولی زمانی دریافت می کنیم که در فرکانس مناسب آن موضوع باشیم.” به قول قرآن و ان تطیعهو تهتدو

    “هرچقدر که در مقابل خداوند بگم نمی دونم، بیشتر از الهامات خداوند دریافت می کنم، قلبم باز تر می شه و خداوند هدایتها رو دقیقتر می فرسته و در واقع تواضع باعث دریافت هدایت می شه”

    “وقتی هدایتهای خداوند را دریافت می کنی احساس گیر کردن نمی کنی، احساس بدبختی و آب از سر گذشتن نمی کنی و احساس اطمینان می کنی که در زمان مناسب دریافت می کنم چون من خودم را آماده دریافت کرده ام با تواضع”

    “وقتی که فکر می کنی می دونی از خدا کمک نمی خوای، پس این ویژگی رو در خودمون ایجاد کنیم که –>هر روزمان را با این دعا شروع کنیم که به خدا بگیم تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. ما را به راه راست هدایت کن.<–"

    "حتی ابزارهای جدید مثل چت جی پی تی و غیره هم باعث می شه که یادمون بره از خدا بالاتر و با استفاده از اونها هم در نهایت جایی گیر می کنیم ولی راهنمایی خداوند اینطور نیست و راحت و روان است."

    "راحتی و سختی زندگی به میزان ایمان ما بستگی دارد یعنی باید اجازه بدهم چون خداوند می فرمایند که دعای بنده ام را اجابت می کنم به شرطی که او هم مرا اجابت کند." تواضع هم نوعی اجابت از طرف ماست."

    "خداوند هر فردی را بصورت شخصی متفاوت هدایت می کند. اگر ویژگی متواضع بودن و تکیه کردن فقط به خداوند را در خود پرورش دهیم متوجه هدایت می شویم."

    "همیشه راه دیگری هست، باور های غلط را رها کنیم که نابرده رنج گنج میسر نمی شود و …."

    موزیک ویدیوی پایانی هم بی نظیر بود ممنون

    سلامت، شاد و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: