اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از دیشب که این فایل و گوش کردم هنوز تو فکرم، چی شد که من هدایت شدم به سمت این فایل، چون با خودم عهد بسته بودم هرشب قبل خواب یه فایل (روزشمار تحول زندگی من) و گوش کنم و کامنت بزارم ولی دیشب یکهو چشمم خورد به همین توحید عملی و بعد اون اصلا حالم دگرگون شد. من روز قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم اونم درمورد چی؟ درمورد رانندگی. من تازه رانندگی قبول شدم و همش میگفتم من چکار کنم که راننده خوبی بشم، تنهایی میترسم برم بیرون، خدایا منو هدایت کن. بعد استاد میاد درمورد رانندگی صحبت میکنه و مساله توحید و یبار دیگ برامون روشن تر میکنه.
حالا این یه مثال کوچیکه، اومدم با خودم گفتم من اینهمه تو بقیه اهدافم زجر کشیدم فقط بخاطر اینکه زیادی رو خودم حساب باز کرده بودم. الان برای اهداف امسالم بیام و برای تک تک لحظاتم از هدایت خداوند بهره مند بشم بیام توحیدی عمل کنم، اینکه برای حتی کوچکترین چیزا شما از خدا سوال میپرسید و جواب میگیرین خیلی حس خوبی بمن داد، خدایا شکرت که اینارو میشنوم چقدر من نیاز داشتم.
بعد به یاد اوردم جاهایی ک من گفتم خدایا کمکم کن، چجوری کارام باسرعت و بدون مشکل پیش رفته، روزایی ک فایلهای شمارو گوش میکردم و میرفتم کارای اداری انجام بدم باورم نمیشد ک حتی بعضی قوانین عوض شد و کارمن راه افتاد، و دیدم جاهایی ک مغرور شدم کارام گره خورده.
خدایا شکرت خدایا شکرت بابت اینهمه هدایت خدایا شکرت بابت حضور استاد و اینهمه دوستای هم فرکانسی
تعجب کردم گفتم خب نه ماست داریم نه شیر از مادرم پرسیدم گفت شب میگم داداشم برگشتنی از سر کار بگیره
بعد گفتم خدا دوباره میگی چی بخورم برای صبحانه ؟یهویی عسل اومد به دلم با آب قاطی کنم بخورم
یهویی مامانم گفت برو نون بخر ، گفتم خدا باز میخوای من برم بیرون درسته؟ چون ماست و شیر گفتی نداشتیم که من برم بیرون
چی میخوای بهم بگی ؟؟
بعد حاضر شدم و نون گرفتم و برگشتم کلیدو انداختم به در تا بازش کنم یهویی یادم اومد که تخم مرغ باید میگرفتم دوباره برگشتم رفتم مغازه نزدیک مسجد محله مون و دیدم تو پایگاهش کلی بچه های مدرسه ای کوچیک هستن و یهویی یادم اومد من امرور قرار بود برم پایگاه محلمون بگم برای معلم نقاشی اگر بخوان من هستم
یهویی گفتم آره همین بود خدا تو میخواستی من برم بیرون و جوری بهم یادآور کردی که من برم و بعد گرفتن تخم مرغ رفتم صحبت کردم گفتن شماره تو بده به حد نصاب رسید زنگ میزنیم بیای برای تدریس
خیلی خوشحال شدم و تو راه داشتم با خدا حرف میزدم گفتم ببین یعنی همه چیو درست و منظم چیدی کنار هم
من دیشب گفتم اگر خدا بخواد میرم از وقتی شروع کردم به گفتن این حرف و میگم که تو بهتر میدونی خودت کمکم کن
فرداش برخلاف تمام روزایی که خودم برنامه میچیدم پامیشدم صبحانه میخوردم و حاضر میشدم میرفتم
دقیقا صفر تا صدشو خودش برام میچینه ، اصلا فکرشو نمیکردم که اینجوری بخواد منو بفرسته بیرون تا برم و یهویی بچه هارو ببینم و برم بپرسم و اسممو بنویسن
بعد که برگشتم خونه بعد اذان ظهر رفتم دوتا از پایگاه های دیگه که آموزش میذارن تا به اونجا هم بگم که بسته بودن و رفتم شهرک زیبا و بهشتیمونو پیاده گشتم و از زیبایی های مسیرش لذت بردم
مسیرامم ازش میپرسیدم و دقیقا مثل روزای قبل هدایتم میکرد خدای خوبم
من امروز خوشحالم که به تعهداتم عمل کردم
طراحیامو انجام دادم و دو تا تابلوی رنگ روغنم رو تمرین کردم واقعا فوق العاده شد
داشتم به حرفای استاد فکر میکردم میگفتم نه اینا کار من نیست همه و همه کار خداست من که اصلا بلد نبودم خدا کمکم کرده که من الان یاد گرفتم رنگ روغن رو و برام آسون تر شده و موقع رنگ کردن با خدا حرف میزدم میگفتم هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو الان بهم یاد بده
خیلی حس خوبی دارم از وقتی به این آگاهی ها عمل میکنم
و من امروز پیشرفت داشتم نسبت به دیروزم چون چند تا کار بیشتر انجام دادم برای پیشرفتم در مهارت طراحی و نقاشی
خدارو بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
به نام یگانه بخشنده بی همتا که در بخشش وعفو همتا ندارد.
سلام به استاد عزیز تر ازجان ویگانه اموزگارراه رسیدن به الله ومریم جانم وهمه خانواده عزیز عباسمنشی ام.
استاد عزیزم خیلی از خداوند عزیزم سپاسگزارم که شما را هدایت کرد این فایلو بزارین وشما که زحمتشو کشیدین .
استاد جان یه مدت بود خودمو مقایسه میکردم با دیگران واینکه نسبت به گذشتم چقدر پیشرفت کردم واینکه شاید خیلی درک میکنم.
یا اینکه هرکسی رو میدیدم که تو مسیر نبود وافکارش درست نبود پیش خودم شاید اونها رو کوچیک میدیدم که خدا هدایتشون نکرده وچقدر درکشون از خدا کمه ..غرور وتکبر
واینها باعث شده بوددوازده روزی تو هوا باشم اینقد حال روحی وجسمیم بد بشه که اون حس دلگرمیم به خدا از بین رفت ومثل سالهای قبل دلم سخت میگرفت ودر ودیوار به قلبم فشار میاورد وحس میکردم دنیا به اخر رسیده با انکه قدم اول دوازده قدمو خریدم ولی اصلا حس خوبی بهش نداشتم حتی دقت میکردم نمیتونستم کنترل ذهن کنم کاری که میتونم بگم به لطف ویاری خدا خوب انجامش میدادم قبلا ولی اینقد نجواها به ذهنم سرازیر میشدن که حس میکردم دارم دیوونه میشم و دارم تو شون غرق میشم ودارن منو با خودشون میبرنداستاد جان اینها مثال نیستا واقعا این حسو داشتم یه حس وحال وحشتناک حتی شبها که بیدار میشدم میدیدم مثل قبل با خدا حرف نمیزنم اصلا میشه گفت خواب نداشتم و حس میکردم بین زمین واسمونم وفکرم داره همه جا میره.
وامروز یکم بهتر بودم وکم کم این فایلو گوش دادم ومتوجه شدم از مسیر دور شدم علتش غرورم بوده.اشک ریختم واز خدا هدایت خواستم البته ای مدت همش از خدا کمک میخواستم ولی انگار تمام درها بسته بودن.
ولی بعد این فایل خودمو مثل ماشینی میدیدم که تصادف کرده لاستیکهاش پنچر شده ودرب وداغون ازمسیر جاده پرت شده بیرون همه رو مثل یهخواب میدیدم که از این مسیر میان میرن ولی کسی به من توجه نمیکنه اصلا منو نمیبینن ومنم یارای حرکت نداشتم فهمیدم اشتباه کردم ناخواسته خطا کردم ومورد خشم خدا قرار گرفتم وخدا اینطوری خواسته منو تنبیه کنه .
حالم طوری بود که یارای سرپا ایستادن نداشتم واگه سعی میکردم کاری کنم میافتادم زمین حتی نمیتونستم به گوشی نگاه کنم وتحمل کوچکترین صدا رو نداشتم که فایلی گوش بدم ومنی که از لحظه بیدار شدن اول فایلو باز میکردم بعد صبحونه وکارهام برام خیلی سخت بود این حتی از درد هامم سخت تر بود.وجالب اینکه علتش رو نمیدونستم بعد فایل به سجده افتادم واشک ریختم واز خدا خواستم منو ببخشه گفتم خدا جونم از نادانی بوده واگاهانه نبوده اصلا من متوجش نبودم خدایا العفو خدا جونم سلامتیمو بهم برگردون من بدون تووبدون این مسیر نمیتونم دوام بیارم اگه منو نبخشی حاضرم جونمو بگیری ولی نمیخوام به گذشته ام برگردم من نمیتونم روزمو بدون فایل استاد یا خوندن کامنت دوستان بگذرونم خداجونم حالمو خوب کن خداجونم حال خوبمو بهم برگردون اون حس عشقبازی با خودت حس لطیف شدن وگرم وباز شدن قلبمو خدایا ازت میخوام.
ای رحمان ای رحیم ای حاکم وفرمانروای بزرگم اگه باز بخوام از مسیر منحرف بشم خودت نزار من با عقل وهوش انسانیم فراموش میکنم ولی توکه فراموش نمیکنی که من ازت اینو خواستم
خودت مانع از انحراف از مسیر رحمت ونور وعشقت شو ومنو به راه راست راه کسانی کهنعمت و رحمت دادی نه راه گمراهان باز گردون .
باور میکنید به اینجا که رسیدم متوجه شدم بعد این مدت من دارم مینویسم .
امروز بعداز ظهر به لطف ورحمت شافی عزیزم حالم بهتر بودو کم کم تونستم چند تا کامنت دوستان عزیزمو بخونم وباز دلم گرم شد وباز مغزم صدای استادو پذیرفت وفهمیدم مورد لطف وعنایت خدایعزیزم یکتای بی همتایم قرار گرفتم.
خدایا بی نهایت شکرت که با این فایل به موقع وکامنتهای دوستان اشتباهمو به من فهموندی استاد جان خدا عمرتون بده سایتون بالا سرمون باشه اگه این فایلو نمیزاشتین چی میشدم
اخه قبلش فقط میگفتم خدایا چی شده مگه من چکار کردم ولی نمیتونستم علتشو درک کنم ولی امروز خیلی قشنگ وواضح بهم گفت .
خدایا سپاس که بنده هاتو فراموش نمیکنی وبخشنده ای .وچراغ راهمو روشن کردی تا باز ادامه بدم الهی به امید خودت در پناه خودت.
امروز 17 مرداد ماه ، خدا این فایلو بهم نشونه داد تا یه سری چیزای جدید بهم یاد بده و من انگار تازه میشنوم این حرفارو
این قسمت از فایل برای من پیام داشت که استاد میگفت
وقتی بهش فکر میکنم ، وقتی این سوالو میپرسم که خدا چرا راحت داره همه چی پیش میره
تنها جوابی که میاد اینه که
به خاطر اینکه تو به من اجازه دادی که من پیش ببرم
به خاطر اینکه فرمونو دادی دست من
حالا هر چقدر بهتر بتونی این کارو بکنی
میتونه راحت ترم پیش بره
هفته پیش که روند شکایتم به دادسرا رد شد و شواهد محکمی نداشتم برای پاره کردن تابلو نقاشیم که جریانشو تو رد پاهام نوشتم ، قرار بود یه متن اعتراض بنویسم
و من رفتم دفتر خدمات قضایی و اونجا به پسر داییم گفتم که چون وکیله بگه که چی بنویسم و گفت دست نگه دار آخر هفته میگم بنویسی
آخر هفته هم که همگی رفتیم پارک اونجا بهش گفتم گفت مینویسم و تا امروز هی من نگران بودم و انگار از درون میگفتم که چرا خبری ازش نشد ؟
چرا پسر داییم نگفت متن اعتراضو
اونموقع حواسم نبود که پنهانی دارم شرک میورزم و زبانی هی میگفتم خدایا هرچی تو بگی ،هرچی صلاحمه همون بشه ولی از درون و باورهام انگار شرک داشتم و فکر میکردم نوشته پسر داییم میتونه قاضی رو متقاعد کنه
من تا دیروز منتظر پسر داییم بودم که متن اعتراض رو برام بفرسته تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم گفتم طیبه چرا نگرانی
اصلا چرا باید چشمت به گوشیت باشه و منتظر باشی پسرداییت بنویسه
و یکم که فکر کردم فهمیدم داشتم شرک میورزیدم و خدارو از درون از اینکه کمکم میکنه از یاد بردم
از خدا معذرت خواهی کردم و تصمیم گرفتم فردا صبح که آخرین مهلت اعتراضه خودم برم دفتر خدمات قضایی و متنی که خودم بنویسم ،که البته گفتم خدا من هیچی نمیدونم تو کمکم کن و شروع کردم متنی رو نوشتم
امروز من دفترمو برداشتم و از خدا کمک خواستم و نوشتم و گفتم دیگه به پسر داییم نمیگم پس کی میفرستی
چون پسر راییم هی امروز و فردا میکرد و کار داشت ،منم فکر کردم نمیفرسته و وقتی دقیق به رفتارام فکر کردم دیدم که شرک داشتم و از اون لحظه دیگه رها کردم
گفتم متنی که نوشتم رو میبرم و خدا خودش حامی منه خودش گفته راضیم میکنه
خودش گفته وکیل من هست
و شب میخواستیم بریم خونه مادربزرگم که دیدم پیام اومد
وقتی خوندم دیدم پسر داییم نوشته که متن اعتراض رو از ایتا برام ارسال کرده
یه حسی بهم گفت الان میتونی از این متن استفاده کنی چون رها شدی و متوجه اشتباهت شدی
ازش تشکر و سپاسگزاری کردم و اگر خدا بخواد فردا صبح اول وقت میرم دفتر خدمات تا اعتراضم رو ثبت کنم و باقی کارو به خدا میسپارم میدونم که حواسش بهم هست
وقتی من رهاش کردم و تصمیم گرفتم به خدا بسپرم روند کارمو یهویی پسر داییم پیام داد و متن اعتراض رو فرستاد
منم باید هر لحظه توی هر کاری که انجام میدم بیشتر از قبل حواسم باشه که هیچی نمیدونم و خداست که میدونه و کمکم میکنه در هر ایده و لحظه از زندگیم
و تلاشمو میکنم و سعی میکنم ان شاء الله
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
من تازه با استاد اشنا شدم سپاسگزارم از خداوند بابت این آگاهی که توسط استاد عزیز بدست اوردم
امروز اخرین قسمت توحید عملی رو دیدم
قبول داشتم به توحید به اینکه خدا بهم بگه چیکار کن همه چیز رو دست خدا بسپارم ولی اینکه برام اتفاق بیفته نشده بود تا حالا
یا مثلا چندین فکر همزمان به سرم میومد نمیدونستم کدوم درسته
من دانشجو هستم امروز میخواستم اسنپ بگیرم به سمت ترمینال که بیام خونه اکثرا اسنپ دیر قبول میکرد و ماشین های کهنه مدل پایین با راننده های گاها بد اخلاق
امروز صبح قبل از اینکه اسنپ بگیرم گفتم خدایا تو برام اسنپ بگیر تو بخواه برام
کمتر از 20 ثانیه یه ماشین خارجی که همون نزدیکی بود با یه راننده بسیار موجه و خوش اخلاق قبول کرد
انقدر خوشحال شدم که من با چشمای خودم دیدم قدرت خدا رو اینکه خدا بخواد چقدر فرق داره اینکه ما همه چیز رو از خدا بخواهیم و از آن خدا بدونیم چقدر زیباست چقدر پر معنیه! اینکه خداوند مهربان در هررر موضوعی حتی خیلی کوچک و جزئی مراقب ماست و بهترین اتفاق رو برای ما رقم میزنه
ایاک نعبدو و ایاک نستعین رب من پروردگار من از همینجا میگم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم که قدرت تویی
تو کریمی تو رحیمی تو غفوری تو نماینده فضلی ، تو سزاوار ثنایی️
بسیار خوشحال و سپاسگزارم از مسیری که توش قرار دارم و از پروردگارم خواستار آگاهی بیشتر عمیق و زیباتر هستم و میخوام که هیییچ وقت از این مسیر و عشق و توحید به پروردگارم خارج نشوم و هر لحظه به خداوند نزدیک تر عاشق تر و مطیع تر شوم
من همموقع سربازیم یه روزی برف خیلی شدیدی میومد یعنی کلا راه ها بسته بود دیگه یخبندون.
بعد من کلا عاجز بودم از اینکه خودم یه کاری کنم از خدا خواستم عاجزانه عاجزانه این کلمه عاجزانه کلیدیه ها گفتم خدا تو یه کاری کن یه رانندهی تاکسی فرستاد یه پیر مرد بود که به طور عجیبی سرعت نیرفت وبه طور عجیبی اصلا ماشین لیز نمیخورد.
اینا چیزین که من به شما دوستان عزیزم میتونم بگم چون کسای دیگه کلا درکی ندارن مسخره میکنن خوشحالم از تین مه در مسیر مااا هستی چون ما تو مسیر تغییریم
خیلی خیلی خیلی هدایتی رسیدم به کامنتت، درگیره یه سری کاره دیگه بودم ولی یهو یه حسی بهم گفت بیام اینجا و بعد دقیقا اون حس بهم گفت کامنت شمارو بخونم،
نمیدونم چی میخوام بگم،
نه که ندونم ولی خدا خودش شاهده که فقط دارم به الهام قلبیم گوش میکنم و
و همون حس بهم میگه که بهت تبریک بگم بابت ورودت به این دنیای الهی و زیبا و عاشقانه.
به قول سعیده شهریاری، که به اینجا میگه غار حرا،
و واقعا هم درسته، جنس آدم ها اینجا متفاوته، با کل آدمهای دنیا متفاوتن، اصلا قضاوت نمیشی و به قول استاد فضا کاملا پاک و ایزولست برای تغییر و خالی از هرگونه حرف یا سخن بیهوده ای.
این رو از منی بشنو که یکسال و نیمه دارم صبح تا شبم رو، دقیقا صبح تا شبم رو با فایل ها و دوره های استاد و خودشناسی و نوشتن دفترهای زیاد و انجام ندادن هیچ کاره دیگه میگذرونم،
و این آدم، شخصیه که یکسال و خورده ای پیش شیطان کل ذهنشو اجاره کرد بود دربست، و داشت منو برای همیشه جهنمی میکرد، ولی به لطف همین خدای مهربون همون خدایی که برای تو یه ماشین شیک و یک راننده مودب فرستاده، من برگشتم، خدا به من لطف داشت، خدا …
چی بگم، واقعا چی بگم، فقط میتونم بگم خدا همه چیزه همه چیز، و قدرتش تمام عالم رو فرا گرفته.
دوست عزیزم، این مسیر بهترین مسیریه که تو کل عمرت میتونستی واردش بشی، واقعا اگه متعهد باشی به حرفای استاد تو یه بنده هدایت شده هستی و ساکن بهشت خواهی بود.
نمیدونی این روزها چه حس و حال عجیبی دارم منی که از ترس و استرس واضطراب کل بدنم سرد میشد و توی دلم غوغایی برپا بود الان در اکثر اوقات روز، آرامشی از جنس خدا دارم، امید و آرزو درونم زنده شده دوباره، دوباره داره دنیا برام قشنگ میشه، دوباره میتونم به اهداف و رویاهام فکر کنم و کم کم دارم متوجه میشم میتونم تجسم کنم آینده زیبامو، کاری که ماه های پیش ذهنم مقاومت داشت برابرش. بگذریم من خیلی حرف دارم بزنم و روزی چندین صفحه با خدای خودم صحبت میکنم.
چقدر حرف زدم،
فقط خواستم ورودت رو به این دنیای زیبا تبریک بگم.
این دنیای مادی ما خیلی زود تموم میشه باید بی نهایت ازش لذت ببریم بی نهایت و در لحظه حال زندگی کنیم، این یک خط فکر میکنم نتیجه این یکسال ونیم کار کردن روی خودمه.
استاد عباسمنش عزیزم، همینجا زیره همین فایل دوباره و دوباره و دوباره از اعماق وجودم بهت میگم سپاس گذارم،
سپاس گذارم استاده زیبای من، زندگی منو نجات دادی، من غرق در ظلمات و گمراهی بودم.
من چندین سال پیش با شما آشنا بودم و از فایل های سایت لذت میبردم و کم و بیش آرامش گرفه بودم و نتیجه هم گرفته بودم ولی زمانیکه مهاجرت کردم و شرایط سخت شد باورهای نابود کننده اومدن بالا و منو کشیدن پایین، اونم خیلی زیاد
ولی یه روزی که تسلیم شدم دوباره برگشتم، و آنچنان از اعماق قلبم بهت ایمان داشتم استاد که توی این مدت که میخواست اوضاع خوب بشه هیچوقت ناامید نشدم و گفتم مسیر درسته من باید بیشتر روی خودم کار کنم.
چقدر طولانی شد :)
اصلا من اینجا چیکار میکنم؟! میخواستم برم دوره سلامتی رو گوش کنم از اینجا سر درآوردم :))
سلام استاد عباسمنش عزیز و خانوم شایسته مهربان و تمامی دوستان توی این فضای رویایی
خشوع »»»
ی مدتی یکسری اتفاقات که ظاهرشون جالب نیست برام میوفتاد توی حوضه کاری خودم ،( البته به لطف خدا یک عالمه اتفاق خیلی خیلی خوب هم برام می افتاد ) ولی این داستان تکرار میشد و نمی دونستم کجای کارم اشکال داره ؟
نکته همینجاست»»»» چندین ماه که به این تضاد برخوردم ولی تازه چند روزِ پیش این جمله رو گفتم که(( اشکال کارِ من کجاست ؟؟؟))
و بقول استاد خداوند همواره در حال هدایت و راهنمایی ماست .
خدا گفت : باید بهتر بشی توی کارت – منم گفتم چشم ، از شنبه شروع کردم مطالب توی حوضه کاری خودم خوندن و از همون روز اول نشانه ها امد ، همیشه اول نشانه ها میاد کم کم نشانه ها به اتفاقات بزرگتر تبدیل میشه .
با این فایل استاد فهمیدم که مغرور شده بودم فهمیدم داشتم با ادعا رفتار می کردم فهمیدم نتایج خودم گذاشته بودم پای توانایی های خودم ، البته انقدر هم مشهود نبودا چون من خیلی وقت ها اعتبار اتفاقات خوبمُ میدادم به خدا و حتی جلوی آدم های دیگه به زبان میاوردم ولی انگار به زبان آوردن کافی نبود باید با دقت و درونی تر میگفتم، شاید هم ی جاهایی خوب بودم توی اعتبار دادن اتفاقات زندگی ام به خداوند، درونی بود با کیفیت بود ولی توی مسایل کاری م نبود چون استاد همیشه میگه اگه می خوای ببینی کجا باور های درستی داری باید نگاه بندازی به نتایج ت
من اوایل سال قبل شگفت انگیز همه چیز خوب اتفاق میافتاد برام، ولی چند ماه که انگار داشتم سقوط می کردم ،
چند روز پیش تسلیم شده ، سر به زیر رفتم پیش خدا و ازش کمک خواستم اونم گفت باید بهتر بشی حرفی که بارها بارها توی دوره روانشناسی ثروت استاد میگفتن ولی زمانی که از استاد اینارو میشنیدم چون غرور داشتم چون ادعا داشتم که خیلی بلدم ، چجوری بگم که درست بیان ش کنم میشنیدم ولی بی تفاوت ازش عبور می کردم میشنیدم ولی مُهر بر دلم بود آره این جمله درست ترِ مُهر بر دلم بود تا نفهمم ش. وزمانی که در مقابل خدا سر تسلیم پایین آوردم خدا اون مُهرُ از دلم برداشت و چند روز دارم عمل میکنم و امروز هم استاد با این فایل شون مطمین ترم کرد که داشتم مسیر اشتباه میرفتم و الان دو روز مسیرم درست شده . خدارو شکر خداروشکر
استاد خیلی دلمون براتون تنگ شده بود وقتی دیدم فایل جدید اومده با خوشحالی سیوش کردم
صحبت از رانندگی شد ومن یاد خودم افتادم که اوایل بدون گواهینامه رانندگی می کردم وبا اجبار خانواده رفتم گواهینامه خودم رو گرفتم وکیلومترهای زیادی رو رانندگی کردم وخدا رو شکر که خداوند یاریم داده، خودم، همراه هام وماشین همیشه در صحت وسلامتی بوده
توی هر کاری که از خداوند یاری خواستم وهمش خدا خدا میکردم کارها آسون انجام شده کارهایی که از خداوند خواستم وخدا یاریم داده
اولیش استخدام در کارم بود که همش دعا میکردم
خدایا خودت کمکم کن خودم رو به تو سپردم
خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم
یادمه دقیقا همین جمله رو میگفتم من غیر تو کسی رو ندارم
خیلی ها میگفتند اینجا پارتی بازی میشه ومن هی تکرار میکردم خدا همراه منه خدا پارتی منه من استخدام نشم کی بشه
کی از من بهتر خدا کارم رو انجام میده تا الان هم او انجام داده او همراه منه و. واقعا آرام میشدم
وخدا هم یاریم داد من روی خدا حساب کرده بودم وخدا هم جوابم رو داد استخدام شدم راحت،
مورد دوم موقع ازدواجم بود در چند مرحله باخانواده رفتم که صحبت کنیم. همسرم رو برای اولین بار دیدم وخیلی نگاهش کردم ونمی تونستم کس دیگه ای غیر ایشون رو ببینم
خدا خدا میکردم خدایااگر به صلاح منه این ازدواج سر بگیره
خدایا خودت کاری کن که برام آسون بگیرند واصلا اگر آسون بگیرند یعنی اینجا جای منه
یادمه با خودم میگفتم اگر بگن پسر شما باید خونه داشته باشه یا ماشین داشته باشه من هیچکدوم از اینها رو ندارم
اگر دختری باشه که خلق وخوش بهم نخوره چی؟
من چه کنم خدایا همه چیز رو خودت درست کن من هیچ مسئولیتی رو به گردن نمیگیرم اگر قراره با ایشون خوشبخت بشم این ازدواج سر بگیره
اصلا تو خدایی کار من بندگی وکار تو خدایی کردنه
من نمیدونم،من نمیفهمم من بلد نیستم تو میدونی تو بلدی
خدایا خودت کمکم کن دست من تو دست تو، تو دستم رو بگیر من که بغیر تو کسی رو نمیشناسم خدایا رو تو حساب میکنم
خدایا من رو خودم حساب نمیکنم من رو کنار بکش همش خودت، صحبت کردن، مهریه و قول قرارها خدایا فقط خودت
موقع ازدواج به من آسون گرفتند، همین که پسرتون سالمه و شغلی داره کفایت میکنه وهمین وچقدر خدا رو شکر کردم به خاطر این اتفاق مبارک این کار خدایه
من ازدواج آسونی داشتم والان باعشقم وبچه هام زندگی خیلی خوبی داریم خدایا شکرت
ومواردی که میگفتم بلدم وخودم رو از خداوند بی نیاز دیدم باشگاه رفتم که تقریبا مربی خوبی پیدا نکردم یا سرمایه گذاری های خوبی نداشتم بغیر از چند مورد آخر که بعد از آموزش های استاد بود
همین چند وقت پیش برای خونم که خدا واقعا بهم داد میخواستم لوله کشی خونه رو بروز کنم چند ماه معطل شدم وواقعا خسته شدم گفتم خدایا اگر به صلاح منه خودت درست اش کن من واقعا بریدم وبعد از این درخواست من کار انجام شد واقعا ما بدون خدا هیچی نیستیم
استادصحبت هایی رو بیان کردید بهترین کلامی بود که باید میشنیدم کلامی غیر این سرزمین وجودیم رو سیراب نمیکرده
براتون بهترینها رو میخوام سپاس گذارم از خداوند برای وجودتون برای این سایت بهشتی و اصحابش
این فایل پاشنه آشیل اصلی منع و مطمئنم با کار کردن روی این فایل حتما پیشرفت خوبی میکنم چون از موقعی که یادمه همیشه میخواستم کارها رو خودم انجام بدم با عقل خودم انجام بدم و وقتی احساس ناتوانی میکردم گیر میکردم همیشه میگفتم از کجا چجوری اما همیشه تو این لحظات به موقعهایی در زندگیم فکر میکردم و اتفاقاتی خوبی برام افتاده بود چند جایی در زندگیم بود موقعی که مدتها دنبال کار بودم فلانی واسم کار پیدا میکنی فلانی سفارشمو میکنی فلانی فلانی و هیچ اتفاقی نمیوفتاد به جایی رسیدم که گفتم خدایا من نمیدونم خدایا من خستم خدایا من تسلیمم خودت باید کارمو درست کنی و از این افکار احساس رهایی و آرامش داشتم و دیگه زور نزدم و همون موقعها کار پیدا کردم با بهترین شرایط اون موقع که انتظارشو داشتم اونم در بهترین زمان یه امتحانی باید میدادم و قبل اون وقتم پر بود صبح امتحان دادم دقیقا عصر رفتم مصاحبه و فرداش رفتم سرکار
شنیدن دوباره و دوباره این فایل جانی دوباره بهم میبخشه انگار خداوند داره هر لحظه بهم قوت و انگیزه میده که من دارم کارارو انجام میدم تو حالت خوب باشه و برو جلو.
استاد عزیزم نمیدونم چند بار این فایل گوش کردم اما میدونم چقدر شمرده شمرده از غرور و خودخواهی من کم کرده و اعتبار همه زندگیمو به خدا داده.
هر اندازه که این غرور کم شده ، اعتماد بنفسم زیاد شده ، چون بیشتر حس کردم پشت و پناهم کیه و زیبایی و آسونی کارها به خدا برمیگرده.
واسه همین دیگه نمیترسم و بیشتر گوش میدم
قرار بود این روزا تو فرایند پیچیده یه کار اداری به ظاهر سخت و پرکار از نظر خیلی ها باشم
ولی
آسون شده بودم برای آسونی های این مسیر
یادمه پارسال گفته بودم خدایا درسته این مسیر اداری باید طی بشه اما اگه تو بخوای میشه کوتاه و با لذت باشه
الان که یکشنبه و من دارم مینویسم باید بیرون بودم و دنبال این کار اداری و …
اما نشستم و تو هوای مطبوع خونه
و می نویسم لطف خداوند رو
جالبه بدونید رفتم اداره ، مسئول کارم پرونده منو بدون کارشناسی و طبق برداشت خودش کاملش کرده و گفته فقط امضا هارو بگیر و تمام ( اونم با شادی و لبخند) خدایا تو کارارو انجام دادی تو دلهارو نرم کردی و مسیر رو روشن …..
منم زیر 24 ساعت نسخه پایان کار رو گرفتم و تمام
فرایند کار مثلا اداری و قانون مند 20 روزه شد 1 روز
تاکید میکنم 1 روز …..
فقط خدا میدونه چقدر شگفت انگیز و منی که بارها تکرار کرده بودم این مسیر آسون میشه حتی باورم نمیشه من کارم تموم شده.
و اعتبارش برمیگرده به خداوند
من هیچ چیزی از خودم ندارم جز هدایت خداوند، که منو در مسیر رشد و تجربه زیبایی ها قرار داده.
یادت باشه سمیه ، در حرفه ایی ترین مورد توانایی هات بدون و بدون اگه خداوند یه لحظه هدایتت نکنه ، نمیتونی نتایج مناسب داشته باشی
راستی بگم اولین بار که این فایل شنیدم بندرعباس بودم زیر بارون زیبای بهاری
که همه دوستان بندری ما میگفتن ما یادمون نمیاد بارون بهاری، و من با امید به پروردگار گفته بودم خدایا من چی ببرم سوغاتی جز بارون از شمال پرباران
خدایا مارا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن
سلام یه استاد عزیزم و خانم شایسته.
از دیشب که این فایل و گوش کردم هنوز تو فکرم، چی شد که من هدایت شدم به سمت این فایل، چون با خودم عهد بسته بودم هرشب قبل خواب یه فایل (روزشمار تحول زندگی من) و گوش کنم و کامنت بزارم ولی دیشب یکهو چشمم خورد به همین توحید عملی و بعد اون اصلا حالم دگرگون شد. من روز قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم اونم درمورد چی؟ درمورد رانندگی. من تازه رانندگی قبول شدم و همش میگفتم من چکار کنم که راننده خوبی بشم، تنهایی میترسم برم بیرون، خدایا منو هدایت کن. بعد استاد میاد درمورد رانندگی صحبت میکنه و مساله توحید و یبار دیگ برامون روشن تر میکنه.
حالا این یه مثال کوچیکه، اومدم با خودم گفتم من اینهمه تو بقیه اهدافم زجر کشیدم فقط بخاطر اینکه زیادی رو خودم حساب باز کرده بودم. الان برای اهداف امسالم بیام و برای تک تک لحظاتم از هدایت خداوند بهره مند بشم بیام توحیدی عمل کنم، اینکه برای حتی کوچکترین چیزا شما از خدا سوال میپرسید و جواب میگیرین خیلی حس خوبی بمن داد، خدایا شکرت که اینارو میشنوم چقدر من نیاز داشتم.
بعد به یاد اوردم جاهایی ک من گفتم خدایا کمکم کن، چجوری کارام باسرعت و بدون مشکل پیش رفته، روزایی ک فایلهای شمارو گوش میکردم و میرفتم کارای اداری انجام بدم باورم نمیشد ک حتی بعضی قوانین عوض شد و کارمن راه افتاد، و دیدم جاهایی ک مغرور شدم کارام گره خورده.
خدایا شکرت خدایا شکرت بابت اینهمه هدایت خدایا شکرت بابت حضور استاد و اینهمه دوستای هم فرکانسی
به نام ربّ
فکر کنم پنجمین باره میام و مینویسم
هر بار یه درسی میشه از این فایل و آگاهی هاش گرفت و سعی کرد تا عمل کرد
اجازه بدم
چه قدر قشنگه این حرف و وقتی تصمیم میگیری بهش عمل کنی و راه حل ها و الهامات بهمون گفته میشه
من امروز مثل هر روزم دقیقا آگاهی های این فایل رو انجام میدم و از خدا لحظه به لحظه سعی میکنم کمک بخوام تاجایی که تلاش میکنم در حد تلاشم هم نتیجه میبینم
من امروز طبق تعهدی که داده بودم تا توقف نکنم ، رفتم دنبال ایده ای که خدا ،یکشنبه بازار که رفتم بهم داد
صبح ازش پرسیدم صبحانه چی بخورم ؟ شنیدم ماست و شیر !
تعجب کردم گفتم خب نه ماست داریم نه شیر از مادرم پرسیدم گفت شب میگم داداشم برگشتنی از سر کار بگیره
بعد گفتم خدا دوباره میگی چی بخورم برای صبحانه ؟یهویی عسل اومد به دلم با آب قاطی کنم بخورم
یهویی مامانم گفت برو نون بخر ، گفتم خدا باز میخوای من برم بیرون درسته؟ چون ماست و شیر گفتی نداشتیم که من برم بیرون
چی میخوای بهم بگی ؟؟
بعد حاضر شدم و نون گرفتم و برگشتم کلیدو انداختم به در تا بازش کنم یهویی یادم اومد که تخم مرغ باید میگرفتم دوباره برگشتم رفتم مغازه نزدیک مسجد محله مون و دیدم تو پایگاهش کلی بچه های مدرسه ای کوچیک هستن و یهویی یادم اومد من امرور قرار بود برم پایگاه محلمون بگم برای معلم نقاشی اگر بخوان من هستم
یهویی گفتم آره همین بود خدا تو میخواستی من برم بیرون و جوری بهم یادآور کردی که من برم و بعد گرفتن تخم مرغ رفتم صحبت کردم گفتن شماره تو بده به حد نصاب رسید زنگ میزنیم بیای برای تدریس
خیلی خوشحال شدم و تو راه داشتم با خدا حرف میزدم گفتم ببین یعنی همه چیو درست و منظم چیدی کنار هم
من دیشب گفتم اگر خدا بخواد میرم از وقتی شروع کردم به گفتن این حرف و میگم که تو بهتر میدونی خودت کمکم کن
فرداش برخلاف تمام روزایی که خودم برنامه میچیدم پامیشدم صبحانه میخوردم و حاضر میشدم میرفتم
دقیقا صفر تا صدشو خودش برام میچینه ، اصلا فکرشو نمیکردم که اینجوری بخواد منو بفرسته بیرون تا برم و یهویی بچه هارو ببینم و برم بپرسم و اسممو بنویسن
بعد که برگشتم خونه بعد اذان ظهر رفتم دوتا از پایگاه های دیگه که آموزش میذارن تا به اونجا هم بگم که بسته بودن و رفتم شهرک زیبا و بهشتیمونو پیاده گشتم و از زیبایی های مسیرش لذت بردم
مسیرامم ازش میپرسیدم و دقیقا مثل روزای قبل هدایتم میکرد خدای خوبم
من امروز خوشحالم که به تعهداتم عمل کردم
طراحیامو انجام دادم و دو تا تابلوی رنگ روغنم رو تمرین کردم واقعا فوق العاده شد
داشتم به حرفای استاد فکر میکردم میگفتم نه اینا کار من نیست همه و همه کار خداست من که اصلا بلد نبودم خدا کمکم کرده که من الان یاد گرفتم رنگ روغن رو و برام آسون تر شده و موقع رنگ کردن با خدا حرف میزدم میگفتم هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو الان بهم یاد بده
خیلی حس خوبی دارم از وقتی به این آگاهی ها عمل میکنم
و من امروز پیشرفت داشتم نسبت به دیروزم چون چند تا کار بیشتر انجام دادم برای پیشرفتم در مهارت طراحی و نقاشی
خدارو بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
به نام یگانه بخشنده بی همتا که در بخشش وعفو همتا ندارد.
سلام به استاد عزیز تر ازجان ویگانه اموزگارراه رسیدن به الله ومریم جانم وهمه خانواده عزیز عباسمنشی ام.
استاد عزیزم خیلی از خداوند عزیزم سپاسگزارم که شما را هدایت کرد این فایلو بزارین وشما که زحمتشو کشیدین .
استاد جان یه مدت بود خودمو مقایسه میکردم با دیگران واینکه نسبت به گذشتم چقدر پیشرفت کردم واینکه شاید خیلی درک میکنم.
یا اینکه هرکسی رو میدیدم که تو مسیر نبود وافکارش درست نبود پیش خودم شاید اونها رو کوچیک میدیدم که خدا هدایتشون نکرده وچقدر درکشون از خدا کمه ..غرور وتکبر
واینها باعث شده بوددوازده روزی تو هوا باشم اینقد حال روحی وجسمیم بد بشه که اون حس دلگرمیم به خدا از بین رفت ومثل سالهای قبل دلم سخت میگرفت ودر ودیوار به قلبم فشار میاورد وحس میکردم دنیا به اخر رسیده با انکه قدم اول دوازده قدمو خریدم ولی اصلا حس خوبی بهش نداشتم حتی دقت میکردم نمیتونستم کنترل ذهن کنم کاری که میتونم بگم به لطف ویاری خدا خوب انجامش میدادم قبلا ولی اینقد نجواها به ذهنم سرازیر میشدن که حس میکردم دارم دیوونه میشم و دارم تو شون غرق میشم ودارن منو با خودشون میبرنداستاد جان اینها مثال نیستا واقعا این حسو داشتم یه حس وحال وحشتناک حتی شبها که بیدار میشدم میدیدم مثل قبل با خدا حرف نمیزنم اصلا میشه گفت خواب نداشتم و حس میکردم بین زمین واسمونم وفکرم داره همه جا میره.
وامروز یکم بهتر بودم وکم کم این فایلو گوش دادم ومتوجه شدم از مسیر دور شدم علتش غرورم بوده.اشک ریختم واز خدا هدایت خواستم البته ای مدت همش از خدا کمک میخواستم ولی انگار تمام درها بسته بودن.
ولی بعد این فایل خودمو مثل ماشینی میدیدم که تصادف کرده لاستیکهاش پنچر شده ودرب وداغون ازمسیر جاده پرت شده بیرون همه رو مثل یهخواب میدیدم که از این مسیر میان میرن ولی کسی به من توجه نمیکنه اصلا منو نمیبینن ومنم یارای حرکت نداشتم فهمیدم اشتباه کردم ناخواسته خطا کردم ومورد خشم خدا قرار گرفتم وخدا اینطوری خواسته منو تنبیه کنه .
حالم طوری بود که یارای سرپا ایستادن نداشتم واگه سعی میکردم کاری کنم میافتادم زمین حتی نمیتونستم به گوشی نگاه کنم وتحمل کوچکترین صدا رو نداشتم که فایلی گوش بدم ومنی که از لحظه بیدار شدن اول فایلو باز میکردم بعد صبحونه وکارهام برام خیلی سخت بود این حتی از درد هامم سخت تر بود.وجالب اینکه علتش رو نمیدونستم بعد فایل به سجده افتادم واشک ریختم واز خدا خواستم منو ببخشه گفتم خدا جونم از نادانی بوده واگاهانه نبوده اصلا من متوجش نبودم خدایا العفو خدا جونم سلامتیمو بهم برگردون من بدون تووبدون این مسیر نمیتونم دوام بیارم اگه منو نبخشی حاضرم جونمو بگیری ولی نمیخوام به گذشته ام برگردم من نمیتونم روزمو بدون فایل استاد یا خوندن کامنت دوستان بگذرونم خداجونم حالمو خوب کن خداجونم حال خوبمو بهم برگردون اون حس عشقبازی با خودت حس لطیف شدن وگرم وباز شدن قلبمو خدایا ازت میخوام.
ای رحمان ای رحیم ای حاکم وفرمانروای بزرگم اگه باز بخوام از مسیر منحرف بشم خودت نزار من با عقل وهوش انسانیم فراموش میکنم ولی توکه فراموش نمیکنی که من ازت اینو خواستم
خودت مانع از انحراف از مسیر رحمت ونور وعشقت شو ومنو به راه راست راه کسانی کهنعمت و رحمت دادی نه راه گمراهان باز گردون .
باور میکنید به اینجا که رسیدم متوجه شدم بعد این مدت من دارم مینویسم .
امروز بعداز ظهر به لطف ورحمت شافی عزیزم حالم بهتر بودو کم کم تونستم چند تا کامنت دوستان عزیزمو بخونم وباز دلم گرم شد وباز مغزم صدای استادو پذیرفت وفهمیدم مورد لطف وعنایت خدایعزیزم یکتای بی همتایم قرار گرفتم.
خدایا بی نهایت شکرت که با این فایل به موقع وکامنتهای دوستان اشتباهمو به من فهموندی استاد جان خدا عمرتون بده سایتون بالا سرمون باشه اگه این فایلو نمیزاشتین چی میشدم
اخه قبلش فقط میگفتم خدایا چی شده مگه من چکار کردم ولی نمیتونستم علتشو درک کنم ولی امروز خیلی قشنگ وواضح بهم گفت .
خدایا سپاس که بنده هاتو فراموش نمیکنی وبخشنده ای .وچراغ راهمو روشن کردی تا باز ادامه بدم الهی به امید خودت در پناه خودت.
فایل عالی بود برای من سرشارازفهم و ادراک تازه بود
و البته خیلی چیزها رو هم در مورد خودم بهم یادآوری کرد.
سپاس گزاریم استاد عباسمنش عزیز
پایان این فایل گفتید نمی دونید این فقط برای شما اتفاق می افته یا دیگران
بله استاد این هم یکی از فیلترهای سیستم خداونده و جهان هستی و آگاهیه
که فقط خلوص به بالا راه پیدا میکنه
هر لحظه مهم نیست گذشته چی بود خدا در لحظه حال حاضره و ما هر لحظه باخلوص نیت دست بکاری زدیم
خاضع شدیم
خداوند رو پیش کشیدیم ب مرکزمون ب قلبمون
خداوند خودش رو در قالب عشق آگاهی و نعمت ها نشون داده
و هروقت مغرور شدیم و از ابزارهای ذهن یا شیطان استفاده کردیم ، مغلوب هم شدیم و شکست خوردیم
ما باتسلیم به ساحت خدا راه پیدا میکنیم
با توکل
با اینکه قلبمون باز باشه
ی آرامش و امنیت حقیقی و قلبی حس میکنیم
با رها بودن
بااینکه کنار بریم و بذاریم اراده خدا در زندگی ما جاری بشه
خدا بیاد وسط و کارا رو درست کنه
مثل ی بچه ک اصرار داره من بلدم فلان کارکنم و صدبار انجام میده و بعد ک نتونست تازه
ب پدر مادرش میگه من نتونستم بلد نیستم
حالا مامان بابا شما برام انجام بده
پس ما از همون اول بذاریم خداوند وارد عرصه بشه و مطمینم باشیم اون ازما به حال خودمون مهربون تر ،داناتر، حافظ و قدرتمندتر از ماست
به تجربه بهم ثابت شده خدا برنامه برام قشنگتراز چیزی بود که من میخواستم
همیشه ازش بخوابم بذاریم قلبمون ب وصل شدن بخدا عادت کنه.
پیش کش آن یار شکرخانه را
آن گهر روشن دردانه را
دامن هر خار در از گل کند
عقل دهد کَله ی دیوانه را
در خِرد طفل دو روزه نهد
آنچه نباشد دل فرزانه را
خداوند هدایتگر و پروردگار و آفریننده جهانی
پس اینجا روی زمین دنبال می میگردیم کارمون درست کنه
مرجع اونه منبع اونه
بهش وصل بشیم و ببینیم خداوند چطور عاشقانه خوشحال ومشتاقه تا خودش پیشاپیش کارها رو درست کنه و سرو سامون بده
خدایا ممنونیم شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنید️
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
امروز 17 مرداد ماه ، خدا این فایلو بهم نشونه داد تا یه سری چیزای جدید بهم یاد بده و من انگار تازه میشنوم این حرفارو
این قسمت از فایل برای من پیام داشت که استاد میگفت
وقتی بهش فکر میکنم ، وقتی این سوالو میپرسم که خدا چرا راحت داره همه چی پیش میره
تنها جوابی که میاد اینه که
به خاطر اینکه تو به من اجازه دادی که من پیش ببرم
به خاطر اینکه فرمونو دادی دست من
حالا هر چقدر بهتر بتونی این کارو بکنی
میتونه راحت ترم پیش بره
هفته پیش که روند شکایتم به دادسرا رد شد و شواهد محکمی نداشتم برای پاره کردن تابلو نقاشیم که جریانشو تو رد پاهام نوشتم ، قرار بود یه متن اعتراض بنویسم
و من رفتم دفتر خدمات قضایی و اونجا به پسر داییم گفتم که چون وکیله بگه که چی بنویسم و گفت دست نگه دار آخر هفته میگم بنویسی
آخر هفته هم که همگی رفتیم پارک اونجا بهش گفتم گفت مینویسم و تا امروز هی من نگران بودم و انگار از درون میگفتم که چرا خبری ازش نشد ؟
چرا پسر داییم نگفت متن اعتراضو
اونموقع حواسم نبود که پنهانی دارم شرک میورزم و زبانی هی میگفتم خدایا هرچی تو بگی ،هرچی صلاحمه همون بشه ولی از درون و باورهام انگار شرک داشتم و فکر میکردم نوشته پسر داییم میتونه قاضی رو متقاعد کنه
من تا دیروز منتظر پسر داییم بودم که متن اعتراض رو برام بفرسته تا اینکه یه لحظه به خودم اومدم گفتم طیبه چرا نگرانی
اصلا چرا باید چشمت به گوشیت باشه و منتظر باشی پسرداییت بنویسه
و یکم که فکر کردم فهمیدم داشتم شرک میورزیدم و خدارو از درون از اینکه کمکم میکنه از یاد بردم
از خدا معذرت خواهی کردم و تصمیم گرفتم فردا صبح که آخرین مهلت اعتراضه خودم برم دفتر خدمات قضایی و متنی که خودم بنویسم ،که البته گفتم خدا من هیچی نمیدونم تو کمکم کن و شروع کردم متنی رو نوشتم
امروز من دفترمو برداشتم و از خدا کمک خواستم و نوشتم و گفتم دیگه به پسر داییم نمیگم پس کی میفرستی
چون پسر راییم هی امروز و فردا میکرد و کار داشت ،منم فکر کردم نمیفرسته و وقتی دقیق به رفتارام فکر کردم دیدم که شرک داشتم و از اون لحظه دیگه رها کردم
گفتم متنی که نوشتم رو میبرم و خدا خودش حامی منه خودش گفته راضیم میکنه
خودش گفته وکیل من هست
و شب میخواستیم بریم خونه مادربزرگم که دیدم پیام اومد
وقتی خوندم دیدم پسر داییم نوشته که متن اعتراض رو از ایتا برام ارسال کرده
یه حسی بهم گفت الان میتونی از این متن استفاده کنی چون رها شدی و متوجه اشتباهت شدی
ازش تشکر و سپاسگزاری کردم و اگر خدا بخواد فردا صبح اول وقت میرم دفتر خدمات تا اعتراضم رو ثبت کنم و باقی کارو به خدا میسپارم میدونم که حواسش بهم هست
وقتی من رهاش کردم و تصمیم گرفتم به خدا بسپرم روند کارمو یهویی پسر داییم پیام داد و متن اعتراض رو فرستاد
منم باید هر لحظه توی هر کاری که انجام میدم بیشتر از قبل حواسم باشه که هیچی نمیدونم و خداست که میدونه و کمکم میکنه در هر ایده و لحظه از زندگیم
و تلاشمو میکنم و سعی میکنم ان شاء الله
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
بنام پروردگار هستی
من تازه با استاد اشنا شدم سپاسگزارم از خداوند بابت این آگاهی که توسط استاد عزیز بدست اوردم
امروز اخرین قسمت توحید عملی رو دیدم
قبول داشتم به توحید به اینکه خدا بهم بگه چیکار کن همه چیز رو دست خدا بسپارم ولی اینکه برام اتفاق بیفته نشده بود تا حالا
یا مثلا چندین فکر همزمان به سرم میومد نمیدونستم کدوم درسته
من دانشجو هستم امروز میخواستم اسنپ بگیرم به سمت ترمینال که بیام خونه اکثرا اسنپ دیر قبول میکرد و ماشین های کهنه مدل پایین با راننده های گاها بد اخلاق
امروز صبح قبل از اینکه اسنپ بگیرم گفتم خدایا تو برام اسنپ بگیر تو بخواه برام
کمتر از 20 ثانیه یه ماشین خارجی که همون نزدیکی بود با یه راننده بسیار موجه و خوش اخلاق قبول کرد
انقدر خوشحال شدم که من با چشمای خودم دیدم قدرت خدا رو اینکه خدا بخواد چقدر فرق داره اینکه ما همه چیز رو از خدا بخواهیم و از آن خدا بدونیم چقدر زیباست چقدر پر معنیه! اینکه خداوند مهربان در هررر موضوعی حتی خیلی کوچک و جزئی مراقب ماست و بهترین اتفاق رو برای ما رقم میزنه
ایاک نعبدو و ایاک نستعین رب من پروردگار من از همینجا میگم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم که قدرت تویی
تو کریمی تو رحیمی تو غفوری تو نماینده فضلی ، تو سزاوار ثنایی️
بسیار خوشحال و سپاسگزارم از مسیری که توش قرار دارم و از پروردگارم خواستار آگاهی بیشتر عمیق و زیباتر هستم و میخوام که هیییچ وقت از این مسیر و عشق و توحید به پروردگارم خارج نشوم و هر لحظه به خداوند نزدیک تر عاشق تر و مطیع تر شوم
یا ربالعالمین
سلام دوست عزیز
من همموقع سربازیم یه روزی برف خیلی شدیدی میومد یعنی کلا راه ها بسته بود دیگه یخبندون.
بعد من کلا عاجز بودم از اینکه خودم یه کاری کنم از خدا خواستم عاجزانه عاجزانه این کلمه عاجزانه کلیدیه ها گفتم خدا تو یه کاری کن یه رانندهی تاکسی فرستاد یه پیر مرد بود که به طور عجیبی سرعت نیرفت وبه طور عجیبی اصلا ماشین لیز نمیخورد.
اینا چیزین که من به شما دوستان عزیزم میتونم بگم چون کسای دیگه کلا درکی ندارن مسخره میکنن خوشحالم از تین مه در مسیر مااا هستی چون ما تو مسیر تغییریم
سلام زهرای عزیز،
محمد امین هستم با اکانت همسرم کامنت میگذارم،
خیلی خیلی خیلی هدایتی رسیدم به کامنتت، درگیره یه سری کاره دیگه بودم ولی یهو یه حسی بهم گفت بیام اینجا و بعد دقیقا اون حس بهم گفت کامنت شمارو بخونم،
نمیدونم چی میخوام بگم،
نه که ندونم ولی خدا خودش شاهده که فقط دارم به الهام قلبیم گوش میکنم و
و همون حس بهم میگه که بهت تبریک بگم بابت ورودت به این دنیای الهی و زیبا و عاشقانه.
به قول سعیده شهریاری، که به اینجا میگه غار حرا،
و واقعا هم درسته، جنس آدم ها اینجا متفاوته، با کل آدمهای دنیا متفاوتن، اصلا قضاوت نمیشی و به قول استاد فضا کاملا پاک و ایزولست برای تغییر و خالی از هرگونه حرف یا سخن بیهوده ای.
این رو از منی بشنو که یکسال و نیمه دارم صبح تا شبم رو، دقیقا صبح تا شبم رو با فایل ها و دوره های استاد و خودشناسی و نوشتن دفترهای زیاد و انجام ندادن هیچ کاره دیگه میگذرونم،
و این آدم، شخصیه که یکسال و خورده ای پیش شیطان کل ذهنشو اجاره کرد بود دربست، و داشت منو برای همیشه جهنمی میکرد، ولی به لطف همین خدای مهربون همون خدایی که برای تو یه ماشین شیک و یک راننده مودب فرستاده، من برگشتم، خدا به من لطف داشت، خدا …
چی بگم، واقعا چی بگم، فقط میتونم بگم خدا همه چیزه همه چیز، و قدرتش تمام عالم رو فرا گرفته.
دوست عزیزم، این مسیر بهترین مسیریه که تو کل عمرت میتونستی واردش بشی، واقعا اگه متعهد باشی به حرفای استاد تو یه بنده هدایت شده هستی و ساکن بهشت خواهی بود.
نمیدونی این روزها چه حس و حال عجیبی دارم منی که از ترس و استرس واضطراب کل بدنم سرد میشد و توی دلم غوغایی برپا بود الان در اکثر اوقات روز، آرامشی از جنس خدا دارم، امید و آرزو درونم زنده شده دوباره، دوباره داره دنیا برام قشنگ میشه، دوباره میتونم به اهداف و رویاهام فکر کنم و کم کم دارم متوجه میشم میتونم تجسم کنم آینده زیبامو، کاری که ماه های پیش ذهنم مقاومت داشت برابرش. بگذریم من خیلی حرف دارم بزنم و روزی چندین صفحه با خدای خودم صحبت میکنم.
چقدر حرف زدم،
فقط خواستم ورودت رو به این دنیای زیبا تبریک بگم.
این دنیای مادی ما خیلی زود تموم میشه باید بی نهایت ازش لذت ببریم بی نهایت و در لحظه حال زندگی کنیم، این یک خط فکر میکنم نتیجه این یکسال ونیم کار کردن روی خودمه.
استاد عباسمنش عزیزم، همینجا زیره همین فایل دوباره و دوباره و دوباره از اعماق وجودم بهت میگم سپاس گذارم،
سپاس گذارم استاده زیبای من، زندگی منو نجات دادی، من غرق در ظلمات و گمراهی بودم.
من چندین سال پیش با شما آشنا بودم و از فایل های سایت لذت میبردم و کم و بیش آرامش گرفه بودم و نتیجه هم گرفته بودم ولی زمانیکه مهاجرت کردم و شرایط سخت شد باورهای نابود کننده اومدن بالا و منو کشیدن پایین، اونم خیلی زیاد
ولی یه روزی که تسلیم شدم دوباره برگشتم، و آنچنان از اعماق قلبم بهت ایمان داشتم استاد که توی این مدت که میخواست اوضاع خوب بشه هیچوقت ناامید نشدم و گفتم مسیر درسته من باید بیشتر روی خودم کار کنم.
چقدر طولانی شد :)
اصلا من اینجا چیکار میکنم؟! میخواستم برم دوره سلامتی رو گوش کنم از اینجا سر درآوردم :))
موفق و سعادتمند باشی زهرای عزیز
سلام دوست خوبم محمدامین جان
بسیار خوشحال شدم با خوندن کامنت شما چقدر زیبا و دلی نوشتی بسیار به دل مینشینه
ممنونم بابت تبریک زیبای شما
دقیقا چندین بار دوره های مختلف رو تهیه کردم ولی تا بحال استفاده نکردم ازشون ولی این بار انگار جنس این مسیر فرق داره
دیگه نباید خودم رو مجبور کنم به گوش دادن فایل ها دادم پرمیکشه بیام سمت سایت و فایل ها واقعا
در پناه خداوند شاد و سرشار از آرامش و ثابت قدم در این مسیر زیبا باشی محمدامین جان
.
.
بنام الله
سلام استاد عباسمنش عزیز و خانوم شایسته مهربان و تمامی دوستان توی این فضای رویایی
خشوع »»»
ی مدتی یکسری اتفاقات که ظاهرشون جالب نیست برام میوفتاد توی حوضه کاری خودم ،( البته به لطف خدا یک عالمه اتفاق خیلی خیلی خوب هم برام می افتاد ) ولی این داستان تکرار میشد و نمی دونستم کجای کارم اشکال داره ؟
نکته همینجاست»»»» چندین ماه که به این تضاد برخوردم ولی تازه چند روزِ پیش این جمله رو گفتم که(( اشکال کارِ من کجاست ؟؟؟))
و بقول استاد خداوند همواره در حال هدایت و راهنمایی ماست .
خدا گفت : باید بهتر بشی توی کارت – منم گفتم چشم ، از شنبه شروع کردم مطالب توی حوضه کاری خودم خوندن و از همون روز اول نشانه ها امد ، همیشه اول نشانه ها میاد کم کم نشانه ها به اتفاقات بزرگتر تبدیل میشه .
با این فایل استاد فهمیدم که مغرور شده بودم فهمیدم داشتم با ادعا رفتار می کردم فهمیدم نتایج خودم گذاشته بودم پای توانایی های خودم ، البته انقدر هم مشهود نبودا چون من خیلی وقت ها اعتبار اتفاقات خوبمُ میدادم به خدا و حتی جلوی آدم های دیگه به زبان میاوردم ولی انگار به زبان آوردن کافی نبود باید با دقت و درونی تر میگفتم، شاید هم ی جاهایی خوب بودم توی اعتبار دادن اتفاقات زندگی ام به خداوند، درونی بود با کیفیت بود ولی توی مسایل کاری م نبود چون استاد همیشه میگه اگه می خوای ببینی کجا باور های درستی داری باید نگاه بندازی به نتایج ت
من اوایل سال قبل شگفت انگیز همه چیز خوب اتفاق میافتاد برام، ولی چند ماه که انگار داشتم سقوط می کردم ،
چند روز پیش تسلیم شده ، سر به زیر رفتم پیش خدا و ازش کمک خواستم اونم گفت باید بهتر بشی حرفی که بارها بارها توی دوره روانشناسی ثروت استاد میگفتن ولی زمانی که از استاد اینارو میشنیدم چون غرور داشتم چون ادعا داشتم که خیلی بلدم ، چجوری بگم که درست بیان ش کنم میشنیدم ولی بی تفاوت ازش عبور می کردم میشنیدم ولی مُهر بر دلم بود آره این جمله درست ترِ مُهر بر دلم بود تا نفهمم ش. وزمانی که در مقابل خدا سر تسلیم پایین آوردم خدا اون مُهرُ از دلم برداشت و چند روز دارم عمل میکنم و امروز هم استاد با این فایل شون مطمین ترم کرد که داشتم مسیر اشتباه میرفتم و الان دو روز مسیرم درست شده . خدارو شکر خداروشکر
درس بزرگی بود برام انشالله فراموش کار نباشم .
حال دلتون عالی .
بنام خدای مهربان
سلام به استادان عزیزم وهمه بچه های سایت
استاد خیلی دلمون براتون تنگ شده بود وقتی دیدم فایل جدید اومده با خوشحالی سیوش کردم
صحبت از رانندگی شد ومن یاد خودم افتادم که اوایل بدون گواهینامه رانندگی می کردم وبا اجبار خانواده رفتم گواهینامه خودم رو گرفتم وکیلومترهای زیادی رو رانندگی کردم وخدا رو شکر که خداوند یاریم داده، خودم، همراه هام وماشین همیشه در صحت وسلامتی بوده
توی هر کاری که از خداوند یاری خواستم وهمش خدا خدا میکردم کارها آسون انجام شده کارهایی که از خداوند خواستم وخدا یاریم داده
اولیش استخدام در کارم بود که همش دعا میکردم
خدایا خودت کمکم کن خودم رو به تو سپردم
خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم
یادمه دقیقا همین جمله رو میگفتم من غیر تو کسی رو ندارم
خیلی ها میگفتند اینجا پارتی بازی میشه ومن هی تکرار میکردم خدا همراه منه خدا پارتی منه من استخدام نشم کی بشه
کی از من بهتر خدا کارم رو انجام میده تا الان هم او انجام داده او همراه منه و. واقعا آرام میشدم
وخدا هم یاریم داد من روی خدا حساب کرده بودم وخدا هم جوابم رو داد استخدام شدم راحت،
مورد دوم موقع ازدواجم بود در چند مرحله باخانواده رفتم که صحبت کنیم. همسرم رو برای اولین بار دیدم وخیلی نگاهش کردم ونمی تونستم کس دیگه ای غیر ایشون رو ببینم
خدا خدا میکردم خدایااگر به صلاح منه این ازدواج سر بگیره
خدایا خودت کاری کن که برام آسون بگیرند واصلا اگر آسون بگیرند یعنی اینجا جای منه
یادمه با خودم میگفتم اگر بگن پسر شما باید خونه داشته باشه یا ماشین داشته باشه من هیچکدوم از اینها رو ندارم
اگر دختری باشه که خلق وخوش بهم نخوره چی؟
من چه کنم خدایا همه چیز رو خودت درست کن من هیچ مسئولیتی رو به گردن نمیگیرم اگر قراره با ایشون خوشبخت بشم این ازدواج سر بگیره
اصلا تو خدایی کار من بندگی وکار تو خدایی کردنه
من نمیدونم،من نمیفهمم من بلد نیستم تو میدونی تو بلدی
خدایا خودت کمکم کن دست من تو دست تو، تو دستم رو بگیر من که بغیر تو کسی رو نمیشناسم خدایا رو تو حساب میکنم
خدایا من رو خودم حساب نمیکنم من رو کنار بکش همش خودت، صحبت کردن، مهریه و قول قرارها خدایا فقط خودت
موقع ازدواج به من آسون گرفتند، همین که پسرتون سالمه و شغلی داره کفایت میکنه وهمین وچقدر خدا رو شکر کردم به خاطر این اتفاق مبارک این کار خدایه
من ازدواج آسونی داشتم والان باعشقم وبچه هام زندگی خیلی خوبی داریم خدایا شکرت
ومواردی که میگفتم بلدم وخودم رو از خداوند بی نیاز دیدم باشگاه رفتم که تقریبا مربی خوبی پیدا نکردم یا سرمایه گذاری های خوبی نداشتم بغیر از چند مورد آخر که بعد از آموزش های استاد بود
همین چند وقت پیش برای خونم که خدا واقعا بهم داد میخواستم لوله کشی خونه رو بروز کنم چند ماه معطل شدم وواقعا خسته شدم گفتم خدایا اگر به صلاح منه خودت درست اش کن من واقعا بریدم وبعد از این درخواست من کار انجام شد واقعا ما بدون خدا هیچی نیستیم
استادصحبت هایی رو بیان کردید بهترین کلامی بود که باید میشنیدم کلامی غیر این سرزمین وجودیم رو سیراب نمیکرده
براتون بهترینها رو میخوام سپاس گذارم از خداوند برای وجودتون برای این سایت بهشتی و اصحابش
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان
این فایل پاشنه آشیل اصلی منع و مطمئنم با کار کردن روی این فایل حتما پیشرفت خوبی میکنم چون از موقعی که یادمه همیشه میخواستم کارها رو خودم انجام بدم با عقل خودم انجام بدم و وقتی احساس ناتوانی میکردم گیر میکردم همیشه میگفتم از کجا چجوری اما همیشه تو این لحظات به موقعهایی در زندگیم فکر میکردم و اتفاقاتی خوبی برام افتاده بود چند جایی در زندگیم بود موقعی که مدتها دنبال کار بودم فلانی واسم کار پیدا میکنی فلانی سفارشمو میکنی فلانی فلانی و هیچ اتفاقی نمیوفتاد به جایی رسیدم که گفتم خدایا من نمیدونم خدایا من خستم خدایا من تسلیمم خودت باید کارمو درست کنی و از این افکار احساس رهایی و آرامش داشتم و دیگه زور نزدم و همون موقعها کار پیدا کردم با بهترین شرایط اون موقع که انتظارشو داشتم اونم در بهترین زمان یه امتحانی باید میدادم و قبل اون وقتم پر بود صبح امتحان دادم دقیقا عصر رفتم مصاحبه و فرداش رفتم سرکار
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود به استاد عزیزم و مریم خاانم و دوستان همراهم
شنیدن دوباره و دوباره این فایل جانی دوباره بهم میبخشه انگار خداوند داره هر لحظه بهم قوت و انگیزه میده که من دارم کارارو انجام میدم تو حالت خوب باشه و برو جلو.
استاد عزیزم نمیدونم چند بار این فایل گوش کردم اما میدونم چقدر شمرده شمرده از غرور و خودخواهی من کم کرده و اعتبار همه زندگیمو به خدا داده.
هر اندازه که این غرور کم شده ، اعتماد بنفسم زیاد شده ، چون بیشتر حس کردم پشت و پناهم کیه و زیبایی و آسونی کارها به خدا برمیگرده.
واسه همین دیگه نمیترسم و بیشتر گوش میدم
قرار بود این روزا تو فرایند پیچیده یه کار اداری به ظاهر سخت و پرکار از نظر خیلی ها باشم
ولی
آسون شده بودم برای آسونی های این مسیر
یادمه پارسال گفته بودم خدایا درسته این مسیر اداری باید طی بشه اما اگه تو بخوای میشه کوتاه و با لذت باشه
الان که یکشنبه و من دارم مینویسم باید بیرون بودم و دنبال این کار اداری و …
اما نشستم و تو هوای مطبوع خونه
و می نویسم لطف خداوند رو
جالبه بدونید رفتم اداره ، مسئول کارم پرونده منو بدون کارشناسی و طبق برداشت خودش کاملش کرده و گفته فقط امضا هارو بگیر و تمام ( اونم با شادی و لبخند) خدایا تو کارارو انجام دادی تو دلهارو نرم کردی و مسیر رو روشن …..
منم زیر 24 ساعت نسخه پایان کار رو گرفتم و تمام
فرایند کار مثلا اداری و قانون مند 20 روزه شد 1 روز
تاکید میکنم 1 روز …..
فقط خدا میدونه چقدر شگفت انگیز و منی که بارها تکرار کرده بودم این مسیر آسون میشه حتی باورم نمیشه من کارم تموم شده.
و اعتبارش برمیگرده به خداوند
من هیچ چیزی از خودم ندارم جز هدایت خداوند، که منو در مسیر رشد و تجربه زیبایی ها قرار داده.
یادت باشه سمیه ، در حرفه ایی ترین مورد توانایی هات بدون و بدون اگه خداوند یه لحظه هدایتت نکنه ، نمیتونی نتایج مناسب داشته باشی
راستی بگم اولین بار که این فایل شنیدم بندرعباس بودم زیر بارون زیبای بهاری
که همه دوستان بندری ما میگفتن ما یادمون نمیاد بارون بهاری، و من با امید به پروردگار گفته بودم خدایا من چی ببرم سوغاتی جز بارون از شمال پرباران
خدایا مارا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن
در پناه خداوند ، ناب ترین هارو تجربه کنید