توحید عملی | قسمت 5 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-61.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-10-12 09:31:382024-07-17 13:07:07توحید عملی | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
«أشهد أن لا إله إلا الله»
گواهی میدهم که هیچ ذاتی در عالم امکان به غیر از خدای سبحان نیست
چقد سخته برام نوشتن ولی باید بنویسم ، خدایا کمکم کن تا بتوانم بازگو کنم ، از روزهایی که در ظاهر میگفتم توکل بخدا ولی در دل و ذهنم امیدم به فرد دیگری بود ورد زبانم توکل بخدا بود ولی درکی از واقعیت آن نداشتم
قلبم درد میگیره وقتی یاد روزهایی می افتم که التماس دیگران را میکردم تا برایم کاری انجام دهند ، چقدر چشمم به این و آن بود و چقدر برای رضایت آنها تلاش میکردم از وقت و زندگی خودم میگذشتم تا آنها مرا ببینند و کاری برایم انجام دهند چقدر برای دریافت روزی چشمم به لطف دیگران بود ،
خدایا مرا بیامرز و با من مهربانی کن که تو بهترین مهربانانی “سوره مومنون آیه 118″
روزهایی که برای خرید اجناس انبارم التماس میکردم ، برای فروش آنها و جذب مشتری هرکاری میکردم بر زبانم توکل بخدا بود و در دل شرک ، فقط کلام بود
مثل آب روانی که سنگها را صیقل میدهد و از لابلای صخره ها راه باز میکند کلام شما جاری شد با تفسیر جمله (دوره 12 قدم):
«ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»
تنها ترا میپرستم و تنها از تو کمک میخواهم
مرا صیقل داد تازه معنی این جمله را درک کردم و با گوش کردن به فایلها و پیمودن سیر تکامل ، توحید رو درک کردم ، شرک رو درک کردم ، کلام شما در من جاری شد رسوخ کرد در جانم ، خدای من خدای من ، من کجا هستم من چه میکنم ، دادن قدرت به افرادیکه که هیچ قدرتی ندارند ، درخواست از کسانیکه که خود نیازمند هستند وای چه روزهایی بود چه روزهایی ، و چقدر ذات الهی خودم را به سخره گرفتم
قدم به قدم شروع کردم به تغییر ، به محض بیداری میگفتم «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین» بعد چشمانم را باز میکردم و کلام هر روز من است بعد از بیداری ، شروع به تغییر رویه کردم خیلی سخت بود خیلی ولی شیرین
قدم بعدی : برای خرید اجناسم دیگه التماس نمیکردم فقط یک بار درخواستم را اعلام میکردم آنهم بسیار سفت ومحکم در صورت شنیدن جواب منفی اصلا ناراحت نمیشدم و نبودن اون کالا در بین اجناسم مهم نبود حتی اگه جزء ضروریات بود ، تصمیمم را گرفته بودم فقط نیازمند خدا هستم و بس و در مواردی که به توافق میرسیدیم من شرایط را اعلام میکردم و در کمال ناباوری من ، آنها میپذیرفتند ( در ابتدا برایم گیج کننده بود ولی عادی شد چون فهمیدم این قانون جهانه و به باور من جواب میده )
قدم بعدی : برای فروش اجناسم به مشتری آوانس اضافه از جمله تخفیف خارج از عرف یا زمان اضافه ندادم ، التماس مشتری نکردم تورو خدا بیا از من بخر و حتی روزهایی هست که شاید فروشی نداشته باشم و تلفنم حتی زنگ نخوره اما خوشحالم خوشحالم که حالم بد نمیشه ، نگران نمیشم چون بخدا ایمان دارم به رزاق بودنش ایمان دارم به یگانگی اون ایمام دارم
قدم بعدی : حذف تبلیغات مثل استاد و ایمان به هدایت خدا که بهترین مشتریان رو برام میفرسته
کم کم توحید تو همه ابعاد زندگی من وارد شد چه کار ، چه روابط شخصی چه اجتماعی و تمام جنبه ها را تحت تاثیر قرار داد
استاد عزیز من با تو توحید رو یاد گرفتم ، من با تو معنی توکل بخدا رو فهمیدم اونم ذره ذره ، در هر کار و تصمیمی کمی فکر میکنم ومیگم مریم این تصمیم تو حساب کردن روی خداست یا خلق خدا و در مواقع سخت از خدا میخوام از من در برابر وسوسه های شیطان محافظت کنه و منو یاری کنه
با درک توحید آزاد و رها شدم سبکبال شدم ، در ارتباطاتم ترسی از شنیدن نه ندارم ، از خرابی و کسادی بازار نگران نیستم ، از داشتن بدهی (باقی مانده از تصمیمات اشتباه قبل) نگران نیستم و دست به کارهای احمقانه مثل وام ، نزول یا قرض نمیزنم و میدونم بدهی برخلاف قانون خداست و فراوانی بر جهان حکمفرماست پس لاجرم جهان در پرداخت آنها بمن کمک میکند
از زمانیکه به درک توحید رسیدم آرامشم بیشتر شده، عزت نفسم بالاتر رفته ، افراد در نظرم بسیار محترم هستند ولی غول نیستند ، در قبال کمک دیگران خودم را مدیون آنها نمیدانم بلکه مهربانی خدا را میبینم و حمایتش را و با لبخند و خاضعانه از آنها تشکر میکنم و به آنها میگویم در پناه الله باشید
چقدر حالم خوب شده ، دیگه شرمنده کسی نیستم ، دیگه التماس کسی رو نمیکنم و بقول حضرت موسی :
” پروردگارا من به هر خیری که به سویم بفرستی سخت نیازمندم.” (سوره قصص-آیه 24)
خداوندا مرا هدایت کن به درک بیشتر و واضح تری از قوانین حاکم بر جهان هستی
به نام الله یکتا
اگه هزار بار این فایل رو گوش بدم باز جا داره که هربار درکیکامل تر و بهتر از این آگاهی ناب بزارم برای خودم
مینویسم برای خودم تا بره توی گوشت و پوست و استخوان
من هم شرک های مختلفی توی ذهنم بوده و هست و مدام باید کار کنم تا بتونم درک کنم چطور باید رفتار کنم که اون رفتار بهتر و سنجیده تر و خداگونه تر باشه
خیلی سپاسگذارم از آقا رضای عزیز که درک خوبی رو نوشت و چقدر نتیجه فوقالعاده ای گرفته
شاید ما فکر کنیم ایده های خداوند فقط اینگونه باشه که فقط رو به رشد و پول زیاد باشه
ولی اونجا که شرک سراسر وجود مارو میگیره آرام آرام به سمتی میریمکه شاید درآمد بالای داشته باشیم اما خودمون حالمون بد میشه که درآمد داریم خودمون به رفتارمون فکر میکنیم میبینیم که چقدر کثیفه این رفتار مشتری رو راضی کن این راضی باشه اون راضی باشه کارمندم راضی باشه
ببین من دارم بهت کمک میکنم راضی باش
ولی وقتی رنگ و بوی خداوند توی زندگیم جاری میشه آرامش سراسر وجودم رو میگیره هربار برای هرکار به خودش میگم چکار کنم و بهترین کار رو با سود عالی و زحمت خیلی کم بهم نشون میده و میگه بیا بنده من نگران نباش من هستم
خیلی درگیر بودم این چند وقت خیلی
صادقانه خیلی نجوا اومده بود و ذهنم رو داشت حسابی درگیر میکرد و خداوند بهم میگفت فقط توحید فقط توحید میومد گوش میدادم درک مینوشتم ولی انگار نه انگار
بعد بررسی کردم خودمو دیدم واقعا از ی جایی به بعد من دیگه روی خودم روی کسب و کارم و روی آدم ها خیلی حساب کردم و رنگ و بوی خداوند رو کم کردم
شروع کردم گوش دادن قرآن شروع کردم صوت قرآن شنیدن با معنی
به ی سوره ای برخوردم که انگار خودم همون موقع اونجا بودم که خدا فریاد زد سر حضرت محمد که داری این کارو میکنی
سوره عبس
اولین بار بود اسمشو شنیده بودم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿1﴾
چهره در هم کشید و روى گردانید (1)
أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿2﴾
که آن مرد نابینا پیش او آمد (2)
وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿3﴾
و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (3)
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿4﴾
یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (4)
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿5﴾
اما آن کس که خود را بى نیاز مى پندارد (5)
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿6﴾
تو بدو مى پردازى (6)
وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿7﴾
با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (7)
وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿8﴾
و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد (8)
وَهُوَ یَخْشَى ﴿9﴾
در حالى که [از خدا] مى ترسید (9)
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿10﴾
تو از او به دیگران مى پردازى
واقعا چقدر حال و روز من این روز ها اینطوری بود که کاملا خداوند بهم گفت که پسر پاک زدی جاده خاکی و باید باز گوشبدی باید باز ادامه بدی تا آرام باشی
شکرگذار باش به همینجا هم که رسیدی تو نبودی ما بودیم
شکر گذار باش که ما هدایتت کردیم ده سال تو کاسبی کردی هیچ بودی
سه سال من سکان دستم بود ببین چقدر نتیجه ایجاد کردی
امیدوارم همیشه سکان زندگیمون رو بدیم دست الله یکتا و لذت ببریم از این که توی اقیانوسی زیبا داره مارو به زیباترین ساحل ها میرسونه
من صد درصد مسعله دارم تو مواردی که نوشتم فقط حسم گفت بنویسم.
شرک یعنی چی؟ یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی غیر از خداوند
خدا چیه؟ خدا یه انرژیه که باورای من شکل میگیره
یعنی من قدرت دارم با باورهام اتفاقات زندگیم رو خلق کنم.
یعنی نتایجه زندگی من دست باورهای منه.
حالا مهم بودن نظر بقیه ربطش با شرک چیه؟
نیاز به تایید دیگران ربطش به شرک چیه؟
حالا انتظار بقیه از من ربطش به شرک چیه؟
وقتی نظر یکی مهمه برام، یعنی دارم شرک میورزم دارم قدرت میدم بهش که تو زندکی من و نتایج زندگی من تاثیر داشته باشه
یعنی چی؟
مثلا تو فوتبال قبلا هرموقع که بازی میکردم میگفتم اگه مربیم نظرش راجع به من مثبت باشه من عملکردم بهتر میشه، یا اگه مربیم نظرش منفی باشه من عملکردم بد میشه، یعنی نظر اون تو عملکرد من تاثیر داشت، یعنی من تاثیر کذار کرده بودمش، یعنی قدرت داده بودم بهش که با نظر مثبت یا منفیش نتایج من رو تغییر بده تغییر بده در صورتی من با باورهای خودم نتایج زندگی خودمو خلق میکنم نه باورها و نظرات بقیه.
یعنی وابسته میکنم عملرکد خودمو اچنتایج خودمو به یه نظر خاص یا انتظار مردم از خودم
یعنی مثلا مردم اگه از من انتظار نداشته باشم من عملکردم بهترمیشه
یا اگه مردم از من انتظار داشته باشن تو عملکرد من تاثیر میذاره و عملکرد من بدتر میشه
یا حتی بالعکس انتظار داشته باشن از من من عملکرد بهتر بشه
در هر صورت میام انتظار مردم رو بهش قدرت میدم و میگم اگر اون ها باشن یا نباشن یعنی انتظار اونها باشه یا نباشه من نتایجم تغییر میکنه و این ینی شرک، در صورتی که من باورم اینه من اصلا به بقیه کاری ندارم، بقیه چه انتظار داشته باشن چه نداشته باشن من کار خودمو میکنم فارغ از هر نتیجه ای، من به رشد خودم به پیشرفت خودم ادامه میدم و این یه رونده، تکامل و بهتر شدن یه رونده اینطوری نیست که یه بار باشع و دیگه تموم چه بردش چه باختش این یه رونده.
یعنی من تمام تمرکزم روی خودمه
شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی،شرک یعنی بهونه
مثلا بهونت چیه برای اینکه فلان کارو نکنی؟ هر بهونه ای بیاری ینی شرک چون قدرت داری تو که با افکارت خلق کنی هرچیمیخوای هر شرایطی که میخوای رو
حالا مثلا این شرک تو خود ادمای دیگه هم یعنی به ادم خاصی قدرت دادن
به چشم و نظر بقیه قدرت دادن
به نظر بقیه قدرت دادن
به انتظار بقیه قدرت دادن
به شرایط اجتماعی قدرت دادن
به زمین قدرت دادن
سلام برادر گرامی
اونجا که نوشتید شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی، غیر از خدا
شرک یعنی بهونه
واقعا باهاتون موافقم ، آنقدر موافقم و برام جالب بود شرک یعنی بهانه
اون قسمت رو برای خودم کپی میکنم تا برای همیشه داشته باشمش تا یادم نره وقتی بهانه میارم برای انجام ندادن کاری، یادم بمونه که این خود شرکه
شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی،شرک یعنی بهونه
مثلا بهونت چیه برای اینکه فلان کارو نکنی؟ هر بهونه ای بیاری ینی شرک چون قدرت داری تو که با افکارت خلق کنی هرچیمیخوای هر شرایطی که میخوای رو
واقعا عالی بود سپاسگزارم ازتون
سلام
امروز فایل فقط روی خدا حساب کن و دیروز هم فایل توحید عملی 5 را گوش کردم مضمون هر دو فایل یک چیز بود و آن هم توکل به رب است. مفهوم هر دو فایل این بود که روی دیگران حساب نکن چه دیگرانی که فالور تو هستند چه دیگرانی که فکر می کنی در دم و دستگاهی نفوذ دارند و قدرت دارند.
راستش به موقع بود این چند روز ذهنم درگیر این بود که همسرم ترفیعی در شغلش بگیرد. علیرغم اینکه تلاش می کردم قدرت را به شخص ندهم ولی می دیدم که لحظاتی در ذهنم این قدرت به آن شخص داده می شد. حتی زمانی که می گفتم نکند فلانی نتواند برای ما کاری انجام دهد. یعنی با این جمله که نتیجه را منفی نشان می داد هم در دلم فکر می کردم که او قرار است برای ما کاری کند. شرمنده شدم.
اما خبر خوب این است که زود خداوند هدایتش را به جانب من یا بگویم ما فرستاد. وقتی این فایل ها را گوش کردم گفتم باید مراقب باشم. مراقب باشم که شرک مانند آن مورچه سیاه در دل تاریک شب روی سنگ سیاه ناپیدا نباشد.
خدای مهربانم کمکمان کند.
دیروز و امروز سعی کردم این دو فایل را مدام گوش کنم تا خدای نکرده به سمت شرک متمایل نشم.
با اینکه همسرم خودش هرگز نمی گوید که فایل های استاد را بگذار تا گوش کنیم و علاقه دارد نشان دهد که خیلی به این فایل ها اهمیت نمی دهد. اما می دانم که گوش می کند. می دانم و نگاه چهره اش که می کنم می فهمم که گوش می کند. چهره اش را می شناسم وقتی فایلی حس خوبی به او می دهد.
می فهمم که دوست دارد برخی زمان ها فایل گوش کند و من از قصد صدای فایل را بلند می کنم و تقریبا هیچگاه اعتراض نمی کند.
و خیلی زیباست که گاهی می بینم با اینکه هرگز پیش قدم برای گوش کردن فایل ها نمی شود اما هم آنچه که می شنود خیلی از اوقات بهتر از من عمل می کند و این بسیار من را خشنود می کند.
خدایا شکرت احساس می کنم زندگی خیلی زیبا می شود وقتی که توحیدی عمل کنم. وقتی که قدرت را فقط به او دهم احساس می کنم خیالم راحت است نگران نیستم. چقدر این جملات استاد زیباست. کیست که خدا بخواهد او را بکشد بالا و نتواند. اگر همه ی دنیا بخواهند او را بکشند پایین نمی توانند. وقتی اینگونه قدرت را به پروردگار بدهیم. وقتی اینگونه رب را باور کنیم چرا باید نگران باشیم. چرا باید فکر کنیم کسی می تواند برای ما کاری انجام دهد.
خدای بزرگم من هر کس را دستی برساند برای کمک به ما تنها دست تو می بینم و تلاش می کنم که مراقب باشم که ذهنم و نجواهای شیطانی اش من را به مهلکه ی شرک نکشاند. انشالله
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی زیبا
روز 70ام و تعهد من!
اگاهی های این فایل و هدایتم همزمان به چندتا مقاله و فایل و کتاب استاد و گوش دادنه بارهای اونها،که البته هنوز سیر نشدم ،به صورت چکیده ای برای این روز از سفرنامه کامنت میکنم تا برگردمو بخونمو مرور کنم
خانم شایسته واقعا برای این همه توضیح و از همه ابعاد روشن کردنه موضوع ،ازتون ممنون
از انگشتان از چشما از تمرکز از هر انچه که باعث شده اینجوری بنویسین ممنونم
از خدا ممنونم که منو این چندروز به صورت رگباری به جاهایی از سایت و کشف مسایلی از خودم برد ک ایده ای نداشتم
منی که به تازگی از شغلم با درامد نسبتا خوب تقریبا 25میلیون،ساعت کاریه کم 9ساعت در هفته و کلی عزت و احترام،اما الگوی تکراری دیر پرداخت کردن خداحافظی کردم و این روزها دارم تلاش میکنم به خواستم که باشگاه زدنه برسم (ازاد و استقلال)
در این پروسه ،فقط دارم خودمو کشف میکنم و امروز در این لحظه ،به جایی رسیدم که میخوام خدا باهام حرف بزنه
نجواها زیاد بودن ک نکنه اشتباه کردم از کارم زدم بیرون
نکنه بیکار بمونم هرجند که یسری شاگرد خصوصی دارم و پول میسازم
نکنه اصلا باشگاه بزنم و سخت باشه
وکلی نکنه هایی که ترس و نگرانی و یاس میده
و البته با هدایتا به قسمتهای مختلف سایت،جوری قلبم ارامش داره که رفتم یه قهوه درست کردم. ونشستم لب بالکن و به اسمون نگاه کردمو صدای قشنگ بارونو بغض کردم و یهو یه حسی گفت برو هرچیزی این چن روز خوندیو دوباره بخونو رد پا بزار خلاصشو
——
قـرآن بــه ســادگی قــوانین سیستم را شــرح داده
اسـت. سیستم میگـوید اگـر حـالـتان بـد بـاشـد، اگـر محـزون بـاشید، اتـفاقـاتِ بـدی را تجـربـه خـواهید کرد، فـارغ از اینکه یک انـسانِ مـعمولی بـاشید یا
پیامبر خدا باشید.
زیرا تـنها مـوضـوع مـهم و تعیین کننده بـرای سیستم، بـاورهـا، فـرکانـسهـا و احـساسـات
شماست
———-//////
شک نکن که به خاطر تمرکز بیش از حد به این کویر و دلبستن بیش از حد به این کویر است که فکر می کنی چاره دیگری نداری و اگر با ایمان از این کویر فاصله بگیری و عطایش را به لقایش ببخشی، قطعاً به جلگه ای حاصلخیز و پرباران هدایت می شوی که برای پروراندن برنج بسیار مناسب است.
در حقیقت، توانایی در خراب کردن آن پل های مزاحم، رابطه مستقیمی با میزان تحمل آدمها از رنج دارد.
بعضی از افراد اصولاً خیلی سریع به این نقطه می رسند و به محض رسیدن به این نقطه خیلی سریع اجرایش می کنند
افراد زیادی هم هستند که با وجود اینکه مدتها پل هایی را شناخته اند که باید شکسته شود و غل و زنجیرهایی را درک کرده اند که آنها را به شرایطی گره زده که مانع حرکت آنها در مسیر خواسته هاشان شده، اما هنوز به نقطه ای نرسیده اند که این شناخت را عملی و آن پل ها را خراب کنند. شاید تا آخر عمر نیز آن پل ها هرگز نشکند و آنها هرگز از آن نقطه فراتر نروند.
خراب کردن پل های مزاحم، یک فرایند است که شامل این مراحل است. مرحله ای که این پل ها را می شناسی. مرحله ای که تصمیم به خراب کردن شان می گیری و مرحله ای که این تصمیم را اجرا می کنی.
باید این شغل را تغییر دهی، باید نگرش ات به این نوع درآمدزایی را تغیر دهی، باید این پل را از پایه خراب کنی و…
اما مسئله اصلی اینجاست که تو گروگان باورهای محدود کننده ای هستی که آینده ات بدون این پل را تاریک و تارتر از حالا نشان می دهد. به این دلیل هنوز نقطه تحمل ات جواب این زجرها را می دهد و این زنگ خطر بسیار بسیار بزرگی است و اگر به آن عادت کنی ممکن است هرگز توان رهایی از آن را نداشته باشی و بدتر از همه این را به عنوان سرنوشت خود بپذیری!
مثل این می ماند که خانه ای گلنگی داشته باشی که به دلیل نشست پی ساختمان که از همان ابتدا به صورت اصولی ساخته نشده، همه جای آن خانه با مشکل مواجه شده است. اما شما هنوز نمی خواهی بپذیری که مشکل از پی است زیرا پذیرفتن این موضوع به منزله خراب کردن تمام آن بنا و ساختن یک ساختمان کاملاً جدید است.
به همین دلیل، تلاش می کنی تا هر طور شده، این ساختمان را حفظ کنی. لذا یک بار دیوارش را رنگ میکنی و چند روزی احساس میکنی بهتر شده اما باز دوباره یک ترک جدید روی دیوار میبینی، سپس سقف را تعمیر میکنی، بعد میبینی فقط برای مدتی اوضاع بهتر شد. سپس در ورودی را عوض میکنی و خلاصه هر بار یک قسمت را.
اما نهایتاً اینهمه تلاش، وقت، زمان، انرژی و هزینهای که گذاشتی، نه تنها کمکی نکرده، نه تنها اوضاع امنیت و آسایش آن خانه بهتر نشده، بلکه هر شب با نگرانی و ترس از اینکه فردا چه اتفاقی برای این خانه ممکن است بیفتد یا مبادا سقفش فرو بریزد و همه چیز را نابود کند، به خواب میروی
نتیجه خراب کردن این پل، ایمان و یقینی که می گوید تنها یک راه و یک مسیر است و آن توحید در عمل است. به این معنا که من موجودی فرکانسی ام که بی صاحب نیست و به منبع قدرت و نعمت متصل است و آن نیرو مقرر نموده تا با فرکانس های خودم زندگی ام را خلق کنم و در این مسیر مرا هدایت می کند.
وقتی این پل را خراب می کنی و دیگر هیچ عاملی جز فرکانس های خودت را دخیل نمی دانی، لطیف و منعطف می شوی. یعنی چیزی برای چسبیدن به آن نداری یا ترسی برای از دست دادن چیزی نداری. چون می دانی خالقی هستی که هر لحظه قادر به خلق خواسته هایش است. سپس به مرحله “رهایی درباره خواسته ها می رسی” زیرا مانع اصلی را پشت سر گذاشته ای.
منعطف بودن در مسیر خواسته به این معنا است که، اجازه می دهی نیروی هدایتگر درونی ات چگونگی را تعیین کند. اجازه می دهی فرکانس های توحیدی ات عمل کنند و کارشان را انجام دهند و این یعنی تسلیم رب بودن. یعنی اجازه دادن به خداوند تا هدایت ات کند به سمت برکت ها.
2.
این دو موضوع یعنی “خراب کردن پل های پشت سر به منظور تحقق خواسته” و “رهایی درباره خواسته به منظور تحقق خواسته”، در راستای هم هستند. یعنی دو مرحله اند که مرحله اول و مهم تر همان خراب کردن پلهای پشت سر است و وقتی به خوبی از این مرحله می گذری، کم کم در اجرای مرحله بعدی که رها بودن درباره خواسته و نچسبیدن به خواسته است، حرفه ای تر می شوی و بهتر است بگویم، خداگونه تر می شوی.
دهنده باش تا طبیعت در تو جاری شود
مگر نه این که هرچه به طبیعت بدهی به تو باز میگرداند، پس رها کن تا رها کند و دهنده شو تا دهنده شود. مثل نفس که تا رها نکنی نمیگیری و مثل تولد و مرگ و مثل پول … همه چیز در جریان است پس رها کن تا جاری شود.
تو از طبیعت میگیری و به طبیعت باز میگردانی و هیچ چیز ماندنی نیست. هر چیز و هر کس که از راه میرسد آمده است که زمانی را با تو باشد … زمانی در تو جاری شود … نه آن که بماند …. طبیعت در تو جاری است. … این جریان که از تو عبور میکند جریان طبیعت است، جریان جهان است، جریان کیهان است. و تو پاره ای از همه جهانی و همه جهان پاره ای از توی لایتناهی …
به جای آن که در هر چیزی به دنبال منافعت باشی از خود بپرس چگونه میتوانی خدمت کنی. “چه نفعی برای من دارد؟” پرسش نفس است و “چگونه میتوانم خدمت کنم؟” پرسش خود متعالی توست. پرسشی است که بی قراریهای تو را به چشمه آرامش میرساند، پرسشی است که برایش خلق شده ای، پرسشی است که طبیعت را در تو جاری میکند.
سلام به شما دوست عزیز خانوم ندا.
کامنت تون خیلی به جا و مناسب شرایط من بود.
از کویرم باید بگذرم و باید دل بکنم تا به جلگه حاصل خیز برسم
من در کویر باشم و هرچی خدا خدا کنم که در این کویر برنج بروید، امکان پذیر نیست.
چون رها کردن کویر و دل نبستن و حرکت کردن نشان دهنده ی ایمان و امید داشتن است.
نشان دهنده ی این باور است که خدا هدایت میکند.
اگر به کویر دل بستی و میگی امید دارم حرف مفت است
اگر در شرایطی هستی که احساس خوبی نداری و میدونی که باید این لوکیشن رو رها کنی و نمیکنی یعنی میترسی.
فرکانس ترس ترس بیشتری رو میاره، اتفاقاتی میاره که ترس توش هست.
فرکانس توحید حرکت میاره و امید داره که شرایط تغییر خواهد کرد
(اینها همش برای منه)
پس منم حرکت میکنم به این کویر (مغازه ای که الان توشم) دل نمی بندم و حرکت میکنم و امید دارم که به جلگه ای حاصل خیز، به سرزمینی پر برکت هدایتم میکند.
چون حرکت کردم چون نترسیدم چون ناامید نشدم
مرسی بابت این کامنت غنی
امیدوارم به یه باشگاه عالی با امکانات عالی هدایت بشید.
خدا با شجاعان هست
سلام ندای زیبا
چقدر با کامنتت خال کردم چقدر قشنگ بود
خصوصا اونجای که نوشته بودی«خراب کردن پل های پشت سر به منظور رسیدن به خواسته ورهایی درباره خواسته به منظور تحقق خواسته » چقدر پر از مفهوم هست خیلی جالبه اینکه تا وقتی درگیر اون چیزای قدیم باشی توکل صددرصد نداری تلاش صددرصد نمیکنی باید خراب کنی ولی که راهی به عقب نداشته باشی و فقط روبه رو جلو حرکت کنی و رهایی دقیقا درست گرفتی تا عمل بازدم صورت نگیرد دم معنایی نداردپرنده ای که رعایت دانه پیدا میکند نه پرنده ای که در قفس است
استاد عزیز سلام
استاد اون قسمتی که گفتید
هربار تو زندگیتون کسی رو بزرگش کردید، بتش کردید چنان سیلی خوردید که حتی تا یکهفته نتونستید از جاتون بلند شید، عینا من بودم
خود من بودم
یادمه یدوستی رو مثل بت کرده بودم، تو ذهنم خواهر نداشتم بود رو اسمش قسم میخوردم
اما هنوزم بعد دوسال زخمش برام تازست
ما به هرسمتی و هرکسی چنگ میزنیم ولی هربار ناامید تر از قبل میشیم
دورخودمونو شلوغ میکنیم و میخوایم با باج دادن به مردم اونا رو تو روز مبادا داشته باشیم ولی اون روز میرسه و جز ناامیدی و تنهایی هیچی نداریم
اون لحظه ای که ته چاه هستیم هیچ دستی جز دستان خدواند مارو نجات نمیده
ولی تا قبل از افتادن توی اون چاه هنوز خبر نداریم، دلمون به ادما خوشه
و جالبه عبرت هم نمیگیریم
البته الان خیلی از مردم آزاد شدم،دیگه نظر و قضاوتشون برام مهم نیست، این یه بیماری خطرناکه که تو فرهنگ ما موج میزنه
ترس از حرف مردم، راضی نگه داشتن مردم، زندگی واسه مردم
این دندون کرمو رو باید کشید
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت منو میخونند
امروز تو مسجد بودم ایه ای بلندگوی مسجد پخش شد که توجه منو برانگیخت مطمئن بودم که خدا داره بهمنشونی میده
مربوط میشه به همین فایل
ایه 31 سوره حج
حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ ۚ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ (31)
خالص برای خدا باشید در حالی که کسی را با او شریک قرار نمی دهید و کسی که به خدا شرک بورزد مانند این است که از آسمان سقوط میکند و پرندگان او را می ربایند و یا تند باد اورا به جای دوردستی پرتاب میکند
تو این آیه نتیجه شرک به خدا مشخص میشه نه این که خداوند بخواهد عذاب بدهد اون شخص به خاطر اون عملش عذاب میکشه و این اتفاقات براش میفته
خدایا همه خیر ها از طرف تو هستش من بدون تو هیچم تو بودی که به مم وجود دادی هر قدمی که برمیدارم به لطف توست من از خودم هیچی ندارم همه چیز از آن توست
خدایا خودت کمکم کن همیشه برای تو خالص و حنیف باشم از خودت خودتو میخام میخام موحد باشم
لی خدایی که به همه چیز من واقفی تو وضعیت منو میدونی
من هیچم از تو میخامکمکم کنی من عقلمنمیرسه
من به هر خیری که از بهم برسه فقیرم
همیشه از یه جایی به بعد وقتی میفتم رو دور تند کار کردن روی خودم دیگه همه ی نشونه ها و حرف زدنای خدا باهام از طرق نشونه ها و هدایتاش گریه دراره ….
وقتی هدایت میشم دوست دارم بشینم گریه کنم
از یه جایی به بعد انگار قشنگ میفهمم که چقد دور بودم و الان که فقط ی ذره نزدیک شدم چه ها نشونم نمیده خدا
چجوری که هدایتم نمیکنه خدا ….
خدایا شکرت
من امروز درخواست کردم که قدم بعدم رو خدا بهم بگه که باید چیکار کنم
اصلا استاد
همین جمله هدایت به قدمه بعدی چقدددد جمله ی هدایت کننده ایه
جمله ایه که باورهامو تقویت میکننه
جمله ایکه میگه خدا هر لحظه و هر قدمو بهت میگه نگران هیچ چیز نباش تو میتونی ازون کمک بخوای اونه که همه کارارو میکنه
اونه که هدایتت میکنه
اونه که کارارو انجام میده
واقعا گوش کردن به فایلا مثه اینه که شما بعد چکد ساعت گرسنگی غذا بخوری
به بدنت چیزایی و برسونی که لازم دارن بدای ادامه زندگی برای حرکت برای رشد
من امروز رفته بودم استخر
اولش رفتم تو جکوزی و نشستم تا بدنم یکم اروم شه
وقتی اومدم بیرون احساس کردم فقط اب یخ میتونه حال منو خوب کنه و ازون حالت کرختی در بیاری
وقتی رفتم تو اب یخ حالم واقعا خوب شد
تموم سلولام شروع کرد نفس کشیدن و من تموم وجودم این جمله بود
اخیییش
وقتی فایلای استادو چندین و چند بارو پشت هم گوش میدم
و ی روندیو طی میکنم
همین حس و دارم
از ی جایی به بعد وقتی که میبینم این تغذیه کردن چقدر داره ج میده میگم اخیییییش خدایا شکرت
خدایا شکرت که دارم سپاسگزارتر میشم
دارم باورای بزرگ تر میسازم دارم بخاطر تمرکزی که رو چیزای مثبت میزارم هر روز بیشتر و بیشتر هدایت میشم به سمت چیزای قشنگ تر
من قبلنا پیاده روی رو به عنوان ورزش انتخاب کرده بودم ، ورزش مورد علاقه ی من همیشه شنا بوده ولی خیلی سال بود که شرایطش پیش نمیومد که من شنا کنم
و من این خواسترو تو لیست خواسته هام از خدا قرار دادم و چیزیه که بعد چند ماه با توکل به خدا و موندن تو راهش و ساختن باور های مناسب به وجود اومد اونم به راحت ترین شکل ممکن
من ماشین ندارم و رفت و آمد برام به استخر همیشه سخت بود
ولی الان خداوند شرایطو طوری رقم زد که پدرم منو میبره و میاره و این در حالیه که این چند سال اصلا شرایط مهیا نمیشد
فقط چون من باور نداشتم و نمیخواستم
هزینه های رفتنم به استخر و خداوند از طریق دستانش داره میده و من میتونم به راحتی شنا رو به عنوان ورزشی که باهاش بدنمو بسازم ببینم ورزشی که عاشقشم و یکی از لذت های بزرگی که میتونم همزمان به انجام برسونم تجسم کرون توآبه که استاد چند بار درموردش گفتم و من کلا توجه کردم که انرژی و فرکانسی که دارم توی اب صد برابره و این خودش پله ایه که خداوند برای من قرار داده
الانم که هدایت شدم به این فایل زیبا و خداوند از طریق دستانش به من گفت که باید فقط و فقط به خودش توکل کنم و راهی که داشت کج میشد و صافش کرد برام و نذاشت من حتی نصف روز تو اون راه قدم بردارم و این برای من خودش ی باور بزرگ میسازه .لحظه ای که بخوایم خدا راه و نشون میده
پس حتی صدم لحظه نباید سختی و رنج و باور کنیم
شکر
سپاسگزار خداوند و دستان بینهایت و مهربانشم
دوستون دارم استاد عزیزم مریم جان و همه ی بچه های اکتیو و با تمرکز سایت
سلام
استاد عجب فایلی… من دقیقا دارم روی این باورها کار میکنم و خدا امروز از زبان شما با من صحبت کرد
خداروشکر من از روز اولی که با شما آشنا شدم هیچ مقاومتی نداشتم با حرف های شما. تنها مقاومت من مسائل مذهبی بود که به لطف خدا اونم دیگه تموم شد و هیچ مقاومتی ندارم. خداروشکر. ان شالله چن وقت دیگه میگم که چه اتفاقی افتاد با شما آشنا شدم و به چه دستاورد هایی رسیدم و چه اتفاقات بزرگی افتاد و چجوری تکامل خودمو طی کردم تا این لحظه
استاد چه بارون قشنگی داره میاد بابلسر. خونه ما چسبیده به شالی زارهاست. کشاورزا کشت دوم برنجشون تقریبا رسیده و من دارم بیهوش میشم از ذوق
سلام خدمت عزیزانم
دوستان این شعر بینظیره دلم گفت بذارم اینجا شما هم لذت ببرید.
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد
در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد
چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد
از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بیجگر نباشد
سلمان ساوجی