توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود خدا بر شما و تمام انسان های کمال گرا
آقای عباس منش عزیز
من خیلی خدا رو شاکرم که من رو در مسیر این سایت و آشنایی با شما گذاشت
شما بسیار با لیاقت هستید که تونستید خداوند رو به ما انسان ها با دید ساده و روان و عمیق بشناسونید
من خودم تقریباً از یک ماه گذشته به دنبال و تغییر و تحول و کسب درآمد بیشتر و حلال بودم
که در کانال تلگرامی کلوپ ثروتمندان با شما و تفکرشما آشنا شدم خدا رو سپاس میگم که خیلی سریع راه رسیدن به ثروت رو به من نشان داد و دیدگاه و تفکر من خیلی عالی شده و آدم مثبت اندیش تری شدم
با آرزوی توفیق روز افزون مادی و معنوی و سلامتی و طول عمر با عزت شما
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم امیدوارم حال همیگیمون عالییییی باشه.. .
داشتم به علت اینکه چرا به عنوان مثال کسی که میخاد ثروتمند بشه وقتی شرک میورزه و برای ربٌ شریک قائل میشه دیگه ثروتمند نمیشه فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که فرض کنید فرد نزدیک شما(انسان) از شما(خداوند) که همه چیز دارید چیزی نخاد و اصلا روی شما حسابی باز نکنه و گوشه ذهن خودش یه نیم نگاهی به شما هم نداشته باشه و بره گدایی یکی دیگه(قیمت دلار، فلان مسئول،فلان فرد ثروتمند و هرکسی و هر چیزی و هر شرایطی غیر خدا) رو بکنه آیا شما بهش کمکی میکنید؟مطمعنا نه… وقتی قدرت رو میدیم دست یکی دیگه در واقع داریم قدرت رو از صاحب اختیارمون میگیریم و نمیزاریم چیزی رو که ما میخایم رو خدا برامون جور کنه دلیل این اتفاق هم ترس هست که از بی ایمانی و شرک ناشی میشه.. .
از زمان حضرت آدم شرک ورزیدن وجود داره ولی وقتی شرایط برای یک عده سخت میشه میزان شرکشون به ربٌ هم افزایش پیدا میکنه
به قول حضرت محمد(ص) که میگن شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان هست و این روزا این رو مصداق این حرف رو خیلی میبینم توی حرف دوستان و آشنایان و حتی جوک هایی که با هدف خنده برام میفرستن رگه هایی از شرک در اونها هست.. .
دوست داشتم این حرفارو اینجا بنویسم که مربوط به توحید و عدم شرک هست.. .
شاد، سالم،ثروتمند وسعادتمندو “موحٌد” باشید.. .
سلام به استاد موحد
خیلی زیبا و تاثیر گذار ، خیلی عالیه که به این مدار ارتباط با الله رسیدین که وقتی دارین در مورد قدرتش صحبت میکنین ، صداتون میلرزه و اشک تو چشاتون جمع میشه.
استاد از خدایت و خدایم یعنی الله ممنونم که در خانواده ای عضوم که رسالتشون اشاعه ی توحید و یکتاپرستیه ، ازش ممنونم به خاطر اینکه قدرت رو در دست خودمون داده و گفته فقط بخواه تا بدهم.
استاد خیلی زیبا و تاثیر گذار صحبت میکنین ، واقعا هر نعمت و لذتی که دارین تجربه میکنین گوارای وجودتون
از صحبتاتون خیلی انرژی گرفتم ، فهمیدم مهمترین و اصلی ترین باورهایی که باید بسازم باورهای توحیدیه ، چرا که اگه این باورها قوی باشن در کنار این باورها بدیهی و طبیعیه که ثروت و سلامتی و …. وارد زندگیمون باشه
با سلام ودورد خدمت استاد بزرگ .گروه زحمتکش تحقیقاتی عباس منش وهمه دوستان عزیز.با تشکری ویژه از استادبزرگی که دستی از خدا برای همه ما دانش اموزان راه زندگی وخوشبختی طلب شده .امیدوارم همیشه سلامت وخوشبخت باشند.
فایل زیبایی که استاد بروی سایت گذاشتنند دوباره منو به فکر فروبرد .اولین فیلی که از استاد شنیدم دوسال پیش بود فایل خداوند رابهتر بشناسید یک . که مقاومت زیادی درمن ایجاد کرده بود اما اون حرفهارو دروطول زندگی احساس میکردم اما جرات نداشتم بپذیرم به خاطر اعتقادات مذهبی .کم کم بیشتراشنا شدم با حرفهای استاد و ارام ارام بیشتر باور کردم .بیشتر .بیشتر جلو اومدم کم کم به جایی رسیدم که کلازندگیم شد قانون جهان هستی یعنی تبدیل به یک ماشین شدم که همه چیز رو قانون میبینم وبه مرحله ای رسیدم که برای من قوانین جهان هستی
از خدا خواستن خیلی خیلی خیلی بالاتر قرار گرفت یعنی من هرچی بخوام میگم اگه مشکلی هست فرمول درونی
فرکانس من مشکل داره نه چیز دیگر حالا اگه تونستم درستش کنم میرسم اگه نه نمیرسم ودر این دوسال اخیر به دستاوردهای زیادی رسیدم ارامش .روابط فوق العاده ماشین زمین وهمه رو با تنظیم فرکانسهایم بدست اوردم به بیشتر به این باوررسیدم که همه چیز فرکانسه جایی استاد دربسته ثروت یک گفتنند خواستم زمینی بگیرم ازخدا خواستم و باورش روهم ساختم وزمینی بدست اوردم که سود خوبی کردم من درتجربه 30سال گذشته خودم خیلی چیزا از خداستم ولی نرسیدم خیلی دعا کردم نذر کردم اما اب از اب زندگی من تکون نخورد ام زمانی که فقط دیدگاه و فرکانسم اروم اروم تغییر دادم به اندازهای که تغییر دادم به همون اندازه هم زندگیم تغییر کرد برای من جهان مث یک کامپیوتره من کاربرشم وقوانین ویندوز کامپیوتره نیاز نیس اقای بیل گیتس بدونه من چکار میکنم با کامپیوتر هرجا کلیلک کنم همون قسمت اجرا میشه و نیازی ندارم از بیل گیتس اجازه بگیرم وحتی اون واکنشی هم ندارهبه حرکتمن مث سالها بدبختی های زندگی من که انگار اصلا خدا نبودمن واقعا از استاد تشکر میکنم کهکاری رو درجهان داره انجام میده که واقعا کسی این کار رو نکرده واینو اموزش نداده اموزش قوانین وکنترل جهان هستی .
فقط یک مشکل بزرگ برام پیش اومده که دیگه نمیدونم با خدا چطوری ارتباط برقرار کنم وچطور وقتی با یک خدای بدون واکنش طرفم باهاش حرف بزنم برای من اعتقادات من قوانین خداست که حکم میکنه درهمه موارد یه جورایی شبیه ماشین شدم فرمول میدم تحویل میگیرم حالا اگه قوانین رو حذف کنم و فقط به خدا تکیه کنم دوباره بدبختیام شروع میشه وقتی تشکر میکنم ازخدافقط احساس خوب رو میخام
بیشتر از هرانسانی به خدا معتقدم اما انتظار واکنش ندارم برای من همه چیز قانون خداست .خیلی جالبه که استاد همیشه از توحید میگه .شرک اعتقاد به عوامل بیرونیه وتوحید عدم اعتقاد به عوامل بیرونی حالا به جای عدم اعتقاد به شرک کلمه خدارو میاریم برای من خدا مث شرکت مایکروسافته که سیستمشو خلق میکنه و دراختیار ما میذاره ودیگه خودمونیم .شاید یکم زیاده روی کرده باشم اما نتیجه زندگی من اینو میگه وباز هم از استادوگروه بزرگشون تشکر میکنم هرچند که نمیشه واقعا سپاسگزاری استادبزرگواری رو بکنم یعنی توانش رو ندارم استادی که چیزی رو شناخته کشف کرده و اموزش میده که واقعا درهیچ کجای جهان گفته نشده باز هم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام
من خالق زندگی خودم هستم . من وخدا یکی هستیم . من آمده ام تا خود را تجربه کنم . من آمده ام تا نمودی از خداوند روی کره زمین باشم.
خداوند همه چیز را در این جهان رام من کرده تا به ساده ترین روش ممکن و با ابر و باد و مه و خورشید که مسخر من هستند ، بتوانم هر آنچه را که میخواهم خلق کنم .
خدای مهربان سپاسگزارم که دست مرا اینقدر باز گذاشته ای و این نهایت عدل و دادخواهی توست که من بهانه ای برای تو نداشته باشم .
کل این جهان را در اختیار من گذاشتی تا بتوانم با کمک آن خالق باشم و این دقیقا چیزی است که تو می خواهی و از من انتظار داری .
خدایا سپاسگزارم که یاد من آوردی که برای چه به اینجا آمده ام .
خدایا شکر که هدایتم کردی تا به خاطر آورم که من خالق هستم ، چیزی که شیطان از من گرفته بود و به این طریق عزت نفس مرا ربوده بود تا به قسمی که به درگاه تو خورده بود تا مرا گمراه کند عمل کرده باشد …
و این فراموشی همان گمراهی است که
از طریق فراموشی اصل ، و درگیر کردن با مشکلات سطحی مرا از هدفی که در ورود به این جهان داشتم دور کند .
خدایا متشکرم …
حس می کنم شیطان ، که با آموزه های قدیم من بسیار قدرتمند بود هم اکنون خوار و ذلیل کناری نشسته است و فقط می تواند نظاره کند که این اشرف مخلوقات ، یعنی انسان اگر به یاد بیاورد که برای چه به زمین آمده است ، دیگر هیچ قدرتی ندارد و مایوس و پشیمان از سجده نکردن بر این اشرف می شود .
خدایا چقدر زیبا در قران مرا هدایت کردی و من از آن غافل بودم و سالیان سال آن را به عنوان کتابی مقدس در بالاترین مکان خانه ام گذاشته بودم ، بدون آنکه بدانم این کتاب ، یک کتاب راهنما برای استفاده از زندگی است که همه چیز را به ریز در آن گفته است .
خدایا سپاسگزارم گه ندای مرا شنیدی و به یادم آوردی ، که من تکه ای از وجود تو هستم و این یک قانون است : که ذره ای از یک کل می تواند تمام ویژگی های آن کل را داشته باشد .
و چقدر شگفت انگیز است که من این همه اختیار دارم و می توانم هر آنچه را که بخواهم به انجام برسانم .
فقط کافیست که بخواهم ، همانطور که خداوند در کتابش می فرمایند { من یشاء الله }
اگر بخواهی دیگر هیچ چیز نمی تواند جلوی این خواستن را بگیرد .
با تکرار این آیه به من می گوید تو حرکت کن و قدرت من پشتیبان توست ، که تو خود خدایی و خود خالقی …
هیچ چیز وجود ندارد تا تو نخواهی و این یعنی اصل عدالت …
خدایا متشکرم بابت عشقت و قدرتی که به من عطا کردی …
و سپاسگزارم از تو مرد بزرگ عباس منش عزیز که با سخنانت مرا در این مسیر استوار کردی ///…
باسلام به همه دوستان عزیز
درود بر تو دوست عزیز کامنت تاثیر گزاری بود
از خوندن نظرتون لذت بردم ، سپاسگزارم
سلام به خدا ، به استاد و همه رفقایه هم مداریم…
این اولین متنیه که بعد از یک سال و اندی آشنایی با این گروه میذارم، دلیلشم این بود که همش دوستان میگفتن برو تو سایت و چندین بار هم من و با جیمیلهای مختلف عضو کردن ولی نشد …امروز که خودم خواستم و تصمیم گرفتم،شد…
نمیدونم از کجا شروع کنم…یه کم ذوق زده شدم که وارد مدارتون شدم…نمیدونم اینایی که دارم میگم مربوطه یا نه…ولی از روز آشنایی میگم…نشسته بودم تو رستورانی که 8 ماه بود دایر کرده بودم و جز کرایه و حقوق کارمندا چیز اضافه ای در نمی اومد که حتی یه جوراب بخرم،یه مشتری وارد شد همونطور که غذاش و میخور،کارمند پیکم وارد شد و گفت من حقوق بیشتر میخوام چون بدهکاریم زیاده،منم گفتم منم خیلی بدهکارم و توان پرداخت درخواست شمارو ندارم،مشتری بعد از شنیدن این حرف غذاش که تموم شد،رو کرد به من و گفت عباسمنش دات کام خدانگهدار،با تعجب صداش کردم گفتم این چی بود!!!
گفت مگه نگفتی بدهکارم و نوشت برام اسم استاد و رفت…مدتی زمان برد تا گوشی تهیه کنم ببینم این چی بود،سریع تا گوشی تهیه کردم زدم تو تلگرام ببینم چیه؟!
دیدم نوشته چگونه درآمد خود را سه برابر کنید،قضیه رو دنبال کردم مو به مو…یه مشکل بزرگی که اون روزا داشتم این بود که صاحب مغازه چک تخلیه رو نمیداد میگفت تا سال باید باشی و کرایه بدی،فردای اون روز خودش چک و اورد داد گفت هر موقع خواستی برو!!!
اولین معجزه اتفاق افتاد!
چون کارم تو رستوران زیاد بود و توان گرفتن کارمند اضافه نداشتم اکثر کارها رو خودم انجام میدادم،چند روز گذشت و من هر روز با دقت فایلارو گوش میدادم،یکی دیگه از مشکلاتم این بود که یه وامی از یه بانک خصوصی گرفته بودم و چون پول بابت یه کار تولیدی از بین رفته بود و7 سال قسط نداده بودم بانک میخواست خونه پدرم و به مزایده بذاره،تو مغازه ای که بودم نزدیک یه ارگان دولتی بود و مشتری دولتی داشتم،به همشون میگفتم مشکلم و میخواستم کمکم کنن و اونها هم نظر مساعد میدادن ولی بعد چند روز یا گوشیشون و جواب نمیدادن یا میگفتن مثلا مسافرتم یا…
حالا این در صورتی بود که پدرم و مادرم از موضوع قسط ندادن اطلاع نداشتن و این موضوع مثل خوره جونم و میخورد، حتی به پستچی محله گفته بودم فقط نامه هایه مارو بهم تلفن بزن بده دست خودم،همش از ترس اینکه پدر و مادرم بفهمن سکته میکنن …برادرم یه دوست حسابداری داشت که تو کارش خبره بود،دو سه بار با برادرم رفته بودن پیش مدیر عامل اون بانک و از ایشون تقاضای اقساط دوباره کرده بودن ولی مورد موافقت قرار نگرفته بود و ذکر کرده بودن که محال ممکنه این اتفاق چون بانک متضرر شده و بابت وکلایه بانک و اقساط به تعویق افتاده و غیره شما باید 170 میلیون پرداخت کنید در غیر این صورت مزایده صورت میگیرد…
حالا از اون شب براتون بگم که چون دیر وقت بود و صبح باید کلی خرید میکردم برای مغازه تصمیم گرفتم داخل مغازه بخوابم،نمیدونم کی بود که 4 صبح از خواب بیدارم کرد(البته اون زمان نمیدونستم)
از خواب پریدم و یکی بهم گفت پوشو با مادرت تماس بگیر به اتفاق هم برید پیش مدیر عامل، ساعت و دیدم متوجه شدم مامانم یک ساعت دیگه برای نماز بیدار میشه.تو این یک ساعت ذهنم تکرار میکرد که مگه چند بار برادرت نرفته،مگه ریئس بانک نگفته فقط با پول بیاین،مگه نگفتن 30 روز دیگه فرصت دارین،الان تو میخوای بری بگی چی؟بگی من یک میلیونم ندارم،چطوری 170 میلیون بدم!!!میخوای بری پیش مدیر عامل جلو مادرت بهت توهین بشه؟(البته قضیه رو چند روز پیش نه کامل ولی مختصری برای مادرم شرح داده بودم)
دوباره یکی در درونم میگفت تو برو…و بالاخره ساعت گذشت و زدم به مادرم و گفتم مامان میای امروز بریم پیش مدیر عامل کل،
دوستان ادامش و که خیلی دوست داشتم بگم و یه معجزه واقعیه واقعی که برام اتفاق افتاده رو بخونید ولی وقت کم اوردم …حتما تو یه کامنت دیگه توضیح میدم تا یادم باشه که محال برای کسی که توکل و باور داره وجود نداره…
سلام خدا،ظهر بخیر،امروز هم با بند بند وجودم تسلیمتم…
سلام به استادم و دیگر هم مداریام،
ادامه کارم به جایی رسید که وقتی با مادرم تماس گرفتم،از اونجا که همه چیز و خیر میدونه مخالفتی نکرد،و ما ساعت 7 رفتیم ،وقتی رسیدیم به نگهبان دمه در گفتم آقای فلانی(مدیر عامل کل)آدم مثبتیه؟!
اونم با خنده گفت اگه این آقا نباشه اینجا هیچکس درست کار انجام نمیده،تو دلم گفتم خدایا خودت درستش کن،ولی اون ترسه هی بهم نهیب میزد خیلی خوش خیالی!
پشت دفترش که رسیدم منشیش سوال کرد با کی کار دارین؟ جواب دادم ما مشکل وام داریم،قسط پرداخت نکردیم،میخواهیم با ریئس صحبت کنیم چون شعبه رفتیم، ولی رئیس شعبه جوابمون کرده،منشی دستش و به علامت اینکه بفرمایید اتاق مدیر کل و نشون داد، من و مامانمم از همه جا بی خبر وارد شدیم و با تعارف رئیس نشستیم و منشی پرونده مارو اورد، رئیس یه نگاه به ما کرد یه کوچولو به اندازه چند ثانیه پرونده 7 ساله وام مارو که قطور شده بود از معوقه و دادگاه و…خوند و رو کرد به مادرم گفت،حاج خانم چرا نگرانی؟!
مادرم گفت خوب ما خونمون گرو بانک و دخترم پول وام و تو یه کار تولیدی از دست داده و بخاطر معذوراتی که داشته به ما نگفته که حداقل تا کمتر بوده ما خونه رو بفروشیم و پول بیشتری دستمون و بگیره،جز این خونه و ماشینی که همسرم باهاش امرار معاش میکنه چیز دیگری نداریم،میتونید استعلام بگیرید،اومدم ازتون درخواست کنم برام قسط بندی کنید،اگرم نمیشه مهلت بیشتر بدید خودم خونه رو بفروشم که حراج نشه،
خدا که اونروز نقش رئیس بانک و اجرا میکرد و روبروی ما نشسته بود منشی و احضار کرد و توی پرونده ما به اندازه یک خط نوشت و رو کرد به مادرم و گفت نگران نباش خانم من از تبصره بانک استفاده کردم و شما 30 میلیون پرداخت کن و سند و بانک میزنه به نامتون،و اگر همین مقدارم ندارید دستور وام براتون میدم که مشکلتون حل شه!!!!
تمام خون بدنم انگار جمع شده بود تو صورتم و چشام انگار نمیدید ،حس میکردم توهمه،خدایا داره چی میگه رئیس!
داره شوخی میکنه یا جدیه!
قدرت نداشتم حتی بهش بگم ممنونم ،از جام بلند نمیشدم،به خودم اومدم دیدم مامانم داره به رئیس میگه من صادقانه حرف زدم و شما با خدا معامله کردی،
حالا دیگه اون نجوا که میگفت نرو صداش نمی اومد،فقط درونم میگفت این نتیجه اعتماد به الهام درون توست، رئیس خیلی ساده گفت من کاری نکردم این قانون بانک ماست،
مگه میشه قانون باشه، مگه دهها بار خودم برادرو و ….به عناوین مختلف تقاضا نکرده بودیم،پس چرا نشده بود، ما که توقع داشتیم 170 تومن قسط بندی شه از اول،یا لطف کنن بذارن خونه رو خودمون بفروشیم(چون 4دونگ در رهن بانک بود)
تمام دنیا بعد 7 سال که شبانه روز به خدا میگفتم خدایا تو بگو چیکار کنم؟ برام شد یه علامت تعجب بزرگ، که خدایا تو کی هستی؟!
از در اتاق رئیس که اومدیم بیرون دیدیم چند تا خانم دارن به منشی میگن ما وقت گرفتیم 1 ماه پیش از بندرعباس اومدیم رئیس و ببینیم، و منشی به اونا میگفت رئیس نمیتونه شمارو ببینه یه وقت دیگه باید بگیرید،تازه اونجا ما متوجه شدیم باید از قبل وقت ملاقات میگرفتیم!! وای این چه قدرتی بود که مارو صبح کشوند دفتر رئیس که حتی وقت ملاقاتم نداشتیم!!
جز خود خدا کی میتونه؟
تو راه برگشت من و مادرم فقط به هم نگاه میکردیم،خواهر و برادرم مات و مبهوت شدن، توقع داشتن هر چیزی جز این خبر و از ما بشنون، از ما همش میپرسیدن آخه توضیح بدید چی شد،چی گفتین، ما چی داشتیم بگیم جز اینکه خودمونم نمیدونیم، مادرم چون آدم معتقدیه بهش گفتم چه ملاقاتی بود با خدا، اونم گفت آره چه مختصر و بی حاشیه و خالص بود، پیش خودم از اون روز به بعد همش فکر میکنم به حس اونروزم،که بتونم تکرارش کنم، و نزدیک و نزدیک تر بشم و به خودم بیام…
به قول همای: گفتم ببینمت شاید که از سرم دیوانگی رود،زان دم که دیدمت دیوانه تر شدم،گفتم ببینمت تا بی قراری از جانم به در رود،هم بیقرار و هم شوریده سر شدم،دیوانه تر شدم.
دوستدار همتون بنده خوب خدا انسیه.
انسیه ی عزیزم
هم فرکانسیه دوستداشتنیم
خط به خط دیدگاهتو مطالعه کردم و اشک ریختم و خداوند رو در تک تک کلماتت دیدم
اینکه چقدر خداوند بزرگه چقدر رحیمه
بخاطر دیدگاه فوق العادت ازت ممنونم
از اینکه منو عاشق ترم کردی ازت ممنونم .
بی صبرانه منتظر دیدن کامنتای جدیدت با کلی موفقیت جدید و رسیدن به خواسته ها و ارامش الهیت هستم .
سلام عادله جان،
ممنونم از این همه احساس نابت،
دوست خوبم منم برات از خدامون بهترین چیزهارو میخوام،
خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم.
به نام خدای مهربان
سلام انیسه عزیزم تمام کامنتت قسمت دومت را فقط گریه کردم واین خدای قدرتمند و مهربان را خوب میشناسم و بویش وعطرش را ونکاهش را حس میکنم .
عالی بود ???????
خدا را دیدم در آن هنگامی که صدا و تصویر استاد را دیدم خدا را دیدم در آن هنگام که دخترک کوچکی با عشق دستانم را میبوسد و میگوید دوستت دارم .خدایا را میبینم آن هنگام که دنبال نیمه گمشده ام بودم در پس چشمانی نجیب وپاک ولبخندی صادقانه حسش کردم خودش بود بخدا خودش .??????چشمهای ابر بهاریم بگریید در شوق عشق به معبودم که زمین وزمان را به هم میدوزد وقتی بنده اش رو به سویش میکند .
چه احساسی گرفتم ملی حال دلم عالیییه .در پناه الله یکتا ودوست داشتنی همیشه عاشق وثروتمند.
عزیزم طیبه، خوشحالم که وارد سایت شدم بعد 76 روز باورام با شما دوستان قویتر شده…خدا جونم دمت گرم.
سلام انسیه جان
بهت تبریک میگم
خوشبحالت بنده عزیزخدا
خدایا شکرت چه خوب واسش درست کردی کارش ?
سلام فرحناز جونم،ممنونم عزیزم از تبریکت،
خوشحالم که76 روز است تو مدارتونم…
سلام انیسه خانم
تا کامنت ات و خوندم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم خدایا شکرت خدایا شکرت به همین سادگی
سلام جناب بالی پور…
بله به همین سادگی!!!
7 سال تنهایی فکر کردم و بعد از اون متوسل شدم به آدمهای دولتی اطرافم که مشتریایه مغازم بودن!!!
بعد که دیدم هیچی جواب نمیده ناخودآگاه ولش کردم …وقتی رها شد و پیش خودم گفتم چیکار کنم خدا من دیگه هیچ کاری از دستم برنمیاد!!!
اتفاق افتاد…به قول شما به همین سادگی.مرسی دوست عزیز برات همه چیو از نوع بهترینش میخوام از خدامون
سلام انیسه خانم
خیلی خیلی خوشحالم که مشکلت حل شد منم چند روز پیش از جاییکه فکرش رو نمی کردم خداوند به حسابم پول واریز کرد شاید باورتون نشه پشت فرمان بود زدم کنار و گریه امانم نمیداد خدایا شکرت ……..
سلام جناب بالی پور،خیلییییی خوشحال شدم برات،درکت کردم با تمام احساسم،
میدونی چرا؟
برای خودم همین مساله دیروز پیش اومد…
اینطوری شد که رفتم پنچری ماشین بگیرم،آقاهه گفت 7 تومن میشه،من چون چند روز پیشم پنچری ولی جای دیگه گرفته بودم 5 تومن شده بود،پیش خودم گفتم چرا 2تومن بیشتر!
برم بهش بگم من جای دیگه پنچری گرفتم 5 دادم،شما2بیشتر میخوای بگیری،
یه دفعه به خودم اومدم گفتم ا انسی حواست هست داری چی میگی،برو تو چشاش نگاه کن از تشکر کن،چرا به کمبود فکر میکنی!
خدا 700برابرش و میریزه به حسابت،
خلاصه رفتم خیلی هم ازش تشکر کردم،با احساس خوب خدافظی کردم، نیم ساعت گذشت،(نه از کسی طلب داشتم نه هیچی)
700 هزار تومن اومد غیر منتظرانه تو حسابم!!!
وای مونده بودم،احساس خوب چیکار میکنه!!!
آقای بالی برای همین درکت کردم با تمام وجود…
امیدوارم به هر چی میخوای از نوع بهترینش برسی…
سلام هرمز خان…من انسیه هستم.نگو انیسهههههه…متشکرم برادرم
انسیه ی خوش دل
چطور ازت تشکر کنم تجربه ی به این با ارزشی رو با ما درمیون گذاشتی عزیزدلم؟؟
از شدت تعجب زبونم بند اومد…از قدرت عظیم خدا، که ما درکش نکردیم…
بنده ی محبوب خدا…
سلام به شما دوست هم فرکانسی
واقعا دیدگاه تون فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود برای من و با بند بند وجودم احساسش کردم ..
و بهتون تبریک میگم بابت این نگاه توحیدی شما …
به قول استاد ، تو خود در راه بنه و هیچ مپرس .
که خود راه بگویدت که چون باید کرد …
در پناه الله یکتا شاد پیروز سلامت خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی …
خداروشکر،خوشحالم که تونستم حسم و به اشتراک بذارم، ممنونم از خدا و از شما دوست هم مداری که باعث تقویت باورام میشه.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان ثروتمندم
اگر کل موفقیت بشریت را در یک کلمه خلاصه کنیم ، آن توحید هست ، دلیلش هم زندگی همه پیامبران الهی گواه این موضوع هست ، 50 درصد قرآن در مورد داستان پیامبران الهی هست حتی یکی هم در مورد پوشاک مسکن و خوراک دغدغه نداشتن چون قانون را مسلط بودن که وقتی ایمان به الله داشته باشی مسأله مالی بطور طبیعی حل میشه بعضی از پیامبران مثل یونس ، یوسف یعقوب که دچار مشکل شدن بخاطر این بود که شرک ورزیدن ، و بلافاصله جبران کردن ،
پس ماهم می تونیم خالق زندگی خودمان باشیم و زندگی باکیفیت و خوشبختی را بسازیم و در این مسیر هم از هیچی نترسیم چون ریشه ترس ، شرک است یعنی قدرت را از خدا می گیریم و به غیر خدا میدهیم.
صفر کامل و یک کامل نیست یعنی موحد کامل و مشرک کامل بلکه مابین این دو هستیم.
سلام ودرود برشمااستاد عزیز
واقعا عالی وبینظیربود مثل تمام فایلهایی که ازشما شنیدم . من تقریبا چهارماهه که باشماآشناشدم و از همون اول با ایمیل دخترم تو سایت بودم و الان هم که با ایمیل خودم هستم و از همون اول شروع کردم فایلهای رایگان رو یکی یکی بارها گوش کردم عاشق جنس صحبتهای شما شدم خیلی این نگاه توحیدی منو جذب کرد وهردفعه که فایلها رو گوش میکنم یه حس خیلی عالی ، حس آرامش و امنیت پیدا میکنم . باوجود اینکه تقریبا ۴الی ۵ ماهه که با سایت شما آشنا شدم جذب صحبتها و کلاپتون شدم تقریبا دو ماهه که کتاب رویاهایی که رویا نیستند و چگونه فکر خدارو بخوانیم رو از سایت خریدم والای که این دو کتاب بینظیر بود و از اول سفرنامه هم من همراه شدم و خیلی دوست داشتم که محصولات رو خریداری کنم و سپردم به خدا که خودش در زمان مناسب شرایط خرید رو برام فراهم کنه . که دیدم تمام محصولات شما تخفیف ۳۵% خورده که خداروشکر روانشناسی ثروت ۱ رو از سایت خریدم . الان هم دارم هرروز به فایلهای روانشناسی ثروت۱ گوش میکنم البته من خانه دار هستم و برای همسرم این فایلها رو تهیه کردم که داره استفاده میکنه امیدوارم که بزودی بیام واز نتایج عالی که بدست آوردم براتون بنویسم . ممنون و سپاسگزارم از شما بابت این همه آگاهی و دیدگاه زیبا که با ما به اشتراک گذاشتید
من یک اپتومتریست هستم و معاینه چشم و تجویز عینک انجام میدم مطبم که میام میشینم و قبل اومدن بیمار بسیار ارام هستم با خودم میگم تو تیر نمی ندازی که خدا تیر می ندازه و فقط سعی میکنم کامل با بیمارم ارتباط برقرار کنم و بعد از معاینه کلی تشکر و دعا برام میکنه و من شاکر خدا هستم برای این همه عزت و اینکه خدا بیمارام معاینه میکنه و بمن در طول کار میگه چکار باید کرد و من کاری نمیکنم با اینکه فقط یکسال دارم کار میکنم و مدارک عالی ندارم اما با همکارام فرق دارم میگم خدایا تو قلم من باش تو علم من باش تو نسخه من باش خودت بیمار بیار و خودت معاینش کن و شاکرم شاکرم که به لطف خدا دید خوبی به مردم میدم سپاسگزارم
سلام به خدای مهربانم
وسلام به استادتوحیدی توحیدی وهمراهِ همیشگی شون خانم شایسته ی سرشارازآرامش نمیدونم این فایل روچندبارگوش دادم وعطشم برای گوش دادنش بیشتروبیشترمیشه،اومدم کامنت های دوستان توحیدی روازابتدادارم میخونم
خدایامن راببخش وتوبه ی من رابپذیرکه چقدرشرک ورزیدم وبه خدای قدرتمندم ایمانم کم بود،چقدردرزندگی م دست بین این وآن بودم که برایم کاری انجام بدن وازآخرهم هیچ نشد،چقدرازاین راه ضربه هاخوردم وحالیم نشد،ازوقتی بااستادآشناشدم سعی میکنم بفهمم وروی خودم کارکنم که دیگه روی دیگران حساب بازنکنم،که خدابخواددرست کنه معمارقشنگیه،مدام جاهایی که خدابرام چینده رویادآوری میکنم تاایمانم بیشتربشه ویک دلگرمی برای ادامه ی مسیرم بشه
خدایاازت ممنونم من روبااستادواین سایت توحیدی آشناکردی خیلی خوشبختم خدایاواقعاشکرت
باخودم فکرمیکنم اگرمعنی توحیدرونمیفهمیدم وباهمین جهل میمردم چی…..
خدایامن روببخش که دیرشناختمت
خدایامن رالحظه ای به حال خودم رهانکن
خدایادستی راکه گرفتی رهاکن
یاوهاب ویاغفار،سلطان توئی
خدای ابراهیم،موسی وعیسی ومحمد
وقتی بهت توکل میکنم وبی خیال میشم آرامش میگیرم به خودم میگم مهری بسه اینقدردویدی وبه هیجاهم نرسیدی، آرام باش بزارخودش پیش بره بهترین شکل درست میشه خدایاکمکم کن ودلهارابرایم نرم ومسیرهارابرایم آسان وراههارابرایم روشن کن
آمین یارب العالمین
دوستدارشمامهری
30شهریور1403