توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید جعفر سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 2532 روز

    با تشکر از استاد گرامی که باز همه ما رو متوجه یکی از مهم ترین نکات و قوانین زندگی یعنی توحید کردند. این یک واقعیت است که تنها امید هر انسان باید فقط و فقط به خالق یگانه باشد و بس و در هر حالت فقط باید به خداوند یگانه توکل کرد و همه چیز را از او خواست نه از بنده او.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    بيژنِ😁عزيز گفته:
    مدت عضویت: 3189 روز

    بنام اونیکی که فقط خودشه

    از وقتی ک خودمو ی کم احساس کردم اومدم تو این کشور از همون روزای اول بهم گفتن و شنیدم ک اینجا باید کوتاه بیای وطن خودشونه حق با خودشونه نمونه هایی هم میاوردن ک فلان شخص درگیرشون شده و فلان رفتار باهاش شده طردش کردن اقامش کنسل کردن جریمه سنگینش کردن زندانش کردن.

    مثال: ۲۰۱۳ شخصی اومد گف برات ویزای خانوادت در میارم فلان شخص ادم بزرگیه خرش میره و از این حرفا

    کارت ملی ما را برداشت و از روی ان افرهایی که اپراتورهای گوشیهای همراه زده بودن ایپد و ایفون و نمیدونم انترنت مجانی فقط در ی روز گرف و خلاصه کنم پس از ۳ ماه پیامک اومد رو گوشی ما ک باید اقساطت رو پرداخت وگر نه الی …

    مام ک ب خودم میگفتم من ک از ۱۰ سالگی بیاد دارم همیشه نمازامو سر وقت میخوندم و روزه و… پس چرا از بین اینهمه ادم بمن گول میزنن؟؟!

    چرا همه راحت زن بچشون راحت اوردن اینجا باهاشونه ولی من با پولم نمیشه و پولمم خورده میشه؟

    واقعا کجای کار ایراد داره؟

    الان فکر میکنم همش از باورامه همش از شرکیه ک در درونمه

    من بظاهر روی خدا حساب باز میکنم.

    دو روز فروشم بیاد پایین یا ی روز تاظهر دشت نکنم هزار تا فکرای خراب و شرک امیز ک نکنه جنسات کیفیت ندارن؟ نکنه مغازت کوچکه؟نکنه برخورد درست با مشتری بلد نیستی؟ والی اخر

    خب اگه اینجوره پس اون روزایی ک میترکونی چرا این فکرا نمیکتی و این حرفا نمیزنی؟

    مگه نه اینه که این نجواها از شیطان ذهنه؟

    اره دوستان خدا هیچ وقت هیچ چیزی را برای بعضی از بنده هاش بیشتر نمیخاد و هیچ چیز را هیچوقت برای بعضی از بنده هاش کمتر نمیخاد و این عین و نهایت عدل الهیست.

    خاستم تجربه ای ک از توکل کردن به غیر از خدا داشتم که همین یکی نیس، به دوستان هم خانواده ای خودم گفته باشم و هم خودم یاداور باشه برام و هم اونی که اینو‌ میخونه.

    حالام ی نمونه از توکل ب خدا و واگذار کردن کار ب خدا میزنم:

    حدود ی ماه پیش ی عملیات کارت ب کارت ی ۱۰ ملیون تومنی خاسیم ب حساب کسی بزنیم از روی اشتباه و عجله رف ب حساب شخص دیگه ای.

    سریعا نجواها اومدن ولی من ک دیگه از روزای اولم بهترم و بیشتر میتونم ذهنم را کنترل کنم گفتم خدا بزرگه مال حلال جایی نمیره و اونی ک به حسابش رفته ادم خوب و خداییه و مال مردم خور نیس و به ذهنم فهموندم الکی زور نزن ینی ۸۰ ملیون تو ایران زندگی میکنن همشون دزد و غارتگرن؟ چرا چرت میگی؟

    ببینید دوستان همش از اون پس ضمینه های ذهن و باورای قدیمیه.

    فرداش جمعه بود من ک راجبش با کسی حرفم نزدم

    شنبه رفتیم بانک مربوطه و قضیه را ب رئیس بان گفتیم بنده خدا استقبال خوبی کرد کاری انجام میداد گذاشت کنار و ب کار ما رسید زنگ زد به شعبه ای ک اون طرف حساب داشت با رئیس بانک صحبت کرد و با هم صحبت کردن .

    با بعدش با صاحب حساب ک خانم محترمی بود صحبت کرد و خلاصه ن اون روز فردا ظهرش پولمون برگشت حساب.

    حتی بهش مژدگونی هم دادیم مبلغی را ولی قبول نکرد.هستند ادمای خوب هستند ک خدا شناسند و فقط دست نیازشون ب سمت یکی درازه اونم فقط یکیه ، فقط خداس.

    شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و اخرت🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2798 روز

    سلام به استاد عزیزم?سلام دوستان خوبم?

    واقعا ایمان همراه با یقین فوقوالعادست اونوقته که قلبت مطمئن میشه که تا در توجهش هستی در امانی وقتی

    وجودت سرشاراز حضورش باشه

    نگرانی و تردید و ترس

    از دلت پر میکشه و جایه خودشو به

    عشق آرامش و لذت میده

    اون موقع با قدرت و با شجاعت

    قدم برمیداری و پا میگذاری رویه تمام ترسهات چرا که خودتو متصل میدونی به یه قدرت بینهایت و نامحدود

    و چه زندگیه زیبایی رو تجربه میکنی

    کارا خودبخود و به راحتی برات انجام میشه زندگیت پر میشه از لحظاتی ناب و زیبا

    که احساسی که بهت میده

    بی انتها عالیه انقدر که اگه

    همه جهان هم جمع بشن نمیتونن اون احساسو برات ایجاد کنن

    انقدر در اون احساس

    عشقِ پاک و ناب و خالصی هست

    که در وصف نمیاد چون از یه

    منبع ناب و پاک و عاشقانه ای

    به اسم رب عزیزمون هست.

    ?پروردگارا قلبمان را همواره از عشقت

    لبریز فرما?

    در پناه الله شاد باشید?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سعيد كيان گفته:
    مدت عضویت: 4014 روز

    حقیقا الان کمی بغض کردم .

    همیشه خداوند با رساندن نجواها و الهامات از طرق مختلف مارو شگفت زده و مبهوت میکند.

    مدتی بود دچار روزنه ای در باور هایم شده بودم و دائما فکر میکردم کجای باور هایم مشکل دارد که یه ساعت خوبم یک ساعت نگران ، یک دقیقه خوبم و یک دقیقه نگران و این روال سینوسی برایم مدتی بود که آزار دهنده شده و الان با این توضیحات متوجه شدم چیزی جز ایمان و ترس محک زننده احوالات ما نیستن

    ما نمیتوانیم در دل خود هم ترس داشته باشیم و هم ایمان

    ایمان و ترس همواره مثل پادشاهانی هستن که بر سر تخت و سلطه میجنگند و این ما هستیم که با یاری رساندن به این پادشاهان آنهارا مالک ذهن و وجود خود میکنیم !

    خداوند پشت و پناهت استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    جعفر مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2585 روز

    آقای عباس منش عزیزم سلام

    خدا را سپاسگزارم که وسیله هدایتم شدید خدا را شکر میکنم که به شناخت بهتر من از خداوند کمک کردید خدا را شکر میکنم که باعث شدید که درک بهتری از توحید و قوانین الهی داشته باشم.

    هر کجا هستید در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    علی توکلی گفته:
    مدت عضویت: 2559 روز

    به نام رب

    سلام.سلام اقا سید.سلام استاد دلها.سلام استاد قلبها.سلام دستی از دست های پروردگار.سلام حال خوش معنوی.سلام احساس فوق العاده خوب وعزییزم.وسلامی به گرمی قلب اقا سید حسین به دونه دونه ی خانواده عزیزم عباس منش.

    اول شکر ربم که بعد از سه سال اموزش با سایت استاد عباس منش گلم امشب برای اولین بار بهم الهام شد و فرکانسم رسید تا این کامنت رو یادداشت کنم.

    استاد به خود ربم قسم که دارم توی ابرها زندگی میکنم و همه چیز فوق العاده خوب عالی شده و منی که شدیدا افسرده وهمیشه منتقد به همه چی بودم و هیچ موقع خودم نبودم وکلی اتفاق های نامناسب دیگه.

    استاد جان الان اون چیز هایی که قبلا دیگران بهم گفته بودن معجزست یا غیر ممکنه. برام اتفاق افتاده و دارم از نزدیک تو لحظه به لحظه زندگیم لمسشون میکنم ……الله اکبر……..سبحان الله……..الحمدالله……..

    استاد اگر از مقدار کمی از نتایج ظاهری خودم رو بخوام بگم …همه ی اطرافیانم وشهرم و سلامتیم و ظاهرم و رفتارم و بیانم و… تغیر مثبت کردن و منی که تو دبیرستان وهنرستان از لحاظ علمی و معدل همیشه جز ضعیف ترین ها وپایین ترین ها بودم.بعد اشنایی با سایت عباس منش دانشجو برق دانشگاه تهران شدم و رتبه 250 کنکور کاردانی و 29 کنکوری کارشناسی امسال شدم .و نقاب بچه مذهبی الکی بودنم رو برداشتم و… .

    و در نهایت استاد عزیزم مرسی که مثل خودت هستی و کپی نیستی. دمت خیلی گرم رفیق…چون نتایج تو همه جای این سایت بهشتی نشانه ی اون هست..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2684 روز

    سلام به تمام اعضای خانواده ام????من هم چند روز پیش متوجه این نشونه شدم که سفرمون 40 روز شد و با خودم گفتم این باید یه نشونه باشه و وقتی که خانوم شایسته ی عزیزم هم نوشتم بیشتر مطمئن شدم، خدا رو سپاس که با خدا و در مسیر خدا هستیم و به سمت او پیش میرویم???بیشتر وقتها وقتی جایی میخوام برم مهمونی یا… از خدا جون میخوام که باهام حرف بزنه و پیامش رو بهم برسونه، دو سه روز پیش داشتم یه برنامه ی کودک نگاه میکردم از خدا خواستم که باهام حرف بزنه دوست نداشتم برنامه دیدنم هم یه کار الکی باشه که خدای مهربونم آخر همون برنامه که داشت اسم های تهیه کنندگانش رو می‌نوشت این ها رو گفت که یه مقدارش و مینویسم. هیچ وقت نمیتونی حدس بزنی چقدر به من نزدیکی، میخوام دست بندازم دور گردنت و یه عالمه قصه ی حیرت انگیز برات بگم(خودم فکر میکنم منظور خدا دوره ی قرآن هست) من طرف توام، ما هر دو با دنیا رو به رو میشیم کارهایی میکنیم که تا حالا هیچ کسی انجام نداده و این شکاف بزرگ دیگه اون قدرها هم عریض به نظر نمیاد(شب قبلش خیلی گریه کرده بودم و از خدا میخواستم که این شرک رو از توی وجودم برداره، آخه این واقعا برام بزرگ بود و درد داره) از اولش قرار بوده که ما با هم باشیم، اینو توی دلم حس میکنم، این تازه اولشه،من طرف توام، بیا سوار شیم، ما باهم با دنیا رو به رو میشیم، کاری میکنیم که تا حالا هیچ کس انجام نداده و این شکاف بزرگ دیگه اونقدرها هم عریض به نظر نمیاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3847 روز

    و خدایی که در این نزدیکیست!

    استاد عزیزم! دوستان دست اندر کار در گروه وزین عباس منش و خانواده صمیمی و گرم خودم ، سلام!

    با اجازتون من بازم برگشتم!

    آخرین کامنتم ۱۳ بهمن ماه در زیر همین فایل بسیار الهی توحید عملی ۶ بود!

    از اون موقع تا الان اتفاقات بینظیری برای من افتاد. اتفاقاتی که دوس دارم براتون تعریفشون کنم. تا هم ایمانمون بیشتر بشه و هم رد پایی از خودم به جا بزارم برای آینده ی خودم! که یادم نره تحولات زندگی من از کجا شروع شد!

    البته فایل بی نظیر ؛ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است؛ منتشر شده ولی من دوست داشتم این کامنتمو همون جایی بنویسم که تعهد تغییرمو اونجا نوشتم. چند روز پیش میخواستم بیام بنویسم این کامنت رو ولی شاید بهترین موقعش الان بوده باشه!

    واقعا هم نمیدونم چقد میخواد طولانی بشه ولی من اینو برای دل خودم می نویسم!

    شاید اینکه برای بقیه خوندنش سخت باشه برام خیلی اهمیت نداشته باشه!

    این یه جور دل نوشتس بین خودم و خدای خودم!

    خب! من قبلا هم گفتم ، حدود ۴ سال و نیم تو این سایت عضوم. هیچ فایل رایگانی از زیر دستم در نرفته! بعضی از محصولات رو هم خریدم. خیلی هم با فایل های توحید عملی و کلا فایل هایی که در مورد خدا صحبت میشد حال می کردم اما بدلیل این که بقول استاد به این حرفا یه دید فانتزی داشتم، هیچ نتیجه ای نمی گرفتم.

    واقعا یه جورایی خودمم خسته شده بودم. اما خب ته دلم حتی در مشرکانه ترین روز های زندگیم کورسوی امیدی به سمت موفقیت و توحید روشن بود!

    مسیر زندگی من به سمتی پیش رفت که فقط میشه گفت هدایت خدا بود و بس!

    با جزئیات و بدون سانسور میخوام توضیح بدم چه اتفاقاتی افتاد! اینطوری حس می کنم راحت ترم!

    من ۸ ترم دانشگاهم در مقطع کارشناسی به خاطر دیدگاه های مشرکانه ای که داشتم شده بود ۱۱ ترم و همینطور عقب افتاده بودم. در ترم آخرم یه درس یه واحدی داشتم به نام پروژه سازه های بتنی که استادش مدیر گروهمون بود و توی کل دانشکده معروف بود به سخت گیر بودن و به اصطلاح مورو از ماست میکشید بیرون!

    و این درس تک واحدی که اصلی هم بود فقط با همین استاد ارائه میشد. از اول ترم که من این درس رو برداشتم خیلی نگرانش بودم و سعی کردم جوری عمل کنم که هر طور شده پاس بشم. چون میدونستم ۱۱ ترمی شدنم برای استاد اهمیتی نداره و خیلی راحت میتونه کاری کنه که ترم بعد هم دوباره مجبور بشم بیام اون دانشگاه.

    بهرترتیب من ترم رو با کلی نگرانی آغاز کردم و در همون حال داشتم کارای پروژم رو هم خودم انجام میدادم اما نگرانی دست از سر من برنمیداشت.

    روان وفکر من رو بهم ریخته بود! خودمم یه جاهایی نمیفهمیدم دیگه چرا واقعا الان نگران اینم که دکتر کیوانی منو پاس نکنه! ولی وقتی شیطان میخواد کسی رو که بهش توجه می کنه از راه توحید و آرامش دور کنه خیلی خوب بلده این کار رو چطور انجام بده.

    روند این پروژه به شکلی بود که وسط کار باید میرفتیم پیش استاد و ازش تایید می گرفتیم برای ادامه ی کار!

    وقتی که من رفتم برای ارائه گزارش در مورد پروژم، دکتر کیوانی با یه برخورد خیلی تند بهم گفت این چیه آوردی؟؟؟ جمع کن ببرش به درد خودت می خوره!

    خلاصه با کلی ناراحتی بهم گفت برو دوباره از اول اینطوری که من میگم انجام بده!!!

    منی که توی ذهنم یه بت از دکتر کیوانی ساخته بودم وداشتم پرستشش می کردم و در بیقراری و اضطراب خودم غرق بودم با این اتفاق همه چی بدتر شد و ذهن من بیشتر ریخت بهم و این نجوا های شیطانی که باید بخاطر این یه واحد یه ترم بیشتر بیای و بعد نمیتونی ارشد بدی و هزار تا مشکل دیگه برات ایجاد میشه توی ذهن من داشت بیشتر و بیشتر میشد.

    من نشستم و دوباره همه ی کار رو از اول انجام دادم. ولی این بار با فشار و استرس خیلی بیشتر.

    دو سه بار دیگه تو این مدت رفتم پیش دکتر کیوانی و سعی کردم پروژم رو بر اساس نکاتی که اون میگه انجام بدم.

    خلاصه سه چهار ماهی من همه ی روانم رو برای این پروژه گذاشته بودم!

    حجم فشار ذهنی روم خیلی زیاد بود! باور کنید اصلا نمیتونم در قالب کلمات توضیح بدم!

    از هیچ چیزی نمیتونستم لذت ببرم. یه جهنم واقعی رو داشتم تجربه می کردم!

    دیگه اینقدر روم فشار اومد که روز ۱۳ بهمن ماه بعد اینکه فایل توحید عملی ۶ رو ۶ بار شنیدم، تصمیم خودمو گرفتم و گفتم از اینجا دیگه باید مسیر زندگیم تغییر کنه. بسه این همه شرک! بسه این همه ترس!

    و اومدم اون کامنت بلند بالا رو نوشتم!

    یادمه توی همون روز های منتهی به تحویل نهایی پروژه اون آیه ای که خداوند می فرماید زمانی که مردمی که سوار کشتی اند در دل شب درگیر طوفان میشن و زندگیشون رو در خطر میبینن ، از خدا میخوان که کمکشون کنه و اونارو به ساحل نجات برسونه. وقتی به ساحل نجات میرسن برمیگردن به زندگی سابق و یادشون میره به خدا چه قولی دادن!

    این آیه اون موقع یادم اومد. بهش گفتم خدایا، من به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم. کمکم کن!

    قول میدم وقتی این قضیه درست شد دیگه به زندگی سابقم برنگردم.

    واقعا احساس عجزی موسی گونه داشتم!

    بماند که وقتی با این احساس با خدای خودم حرف زدم چه معجزاتی دیدم. اگه بخوام بگم تا صبح طول میکشه! چه الهاماتی!

    چه آرامشی که خدا با نشونه های مختلف بهم میداد!

    روز موعود فرا رسید، منی که خیلی استرس داشتم اول صبح رفتم پروژمو ارائه بدم. در حالیکه میدیدم بقیه بچه ها هیچ استرسی ندارن و ساعت ۱۱ به بعد تازه میخوان بیان از پروژشون دفاع کنن.

    من رفتم توی اتاق دکتر کیوانی نشستم و پر از استرس بودم. چند تا سوال پرسید که نتونستم جواب بدم. پروژمو که دید بازم کلی ایراد گرفت و در نهایت بهم گفت آقای محمدی کارت خیلی ضعیفه! من نمیتونم اینطوری قبولت کنم! برو ترم بعد بیا!

    انگار آوار خراب شد رو سرم! یعنی چی آخه؟ من که همه کار کردم!

    خودم ساعت ها نشستم پروژمو انجام دادم! بقیه بچه ها داده بودن بیرون یه نفر براشون انجام داده بود!

    متاسفانه مجبور شدم کلی خواهش و التماس کنم. نمیدونم شاید دلش سوخت به حالم گفت ۳ روز بهت وقت میدم بری اصلاحاتی که میگمو اعمال کنی. بعد دوباره بیا دفاع کن.

    لازم به ذکر نیست که در اون سه روز چی به سر من اومد!

    تنها کاری که تو این مدت آرومم می کرد این بود که برم بیرون قدم بزنم و با خدا حرف بزنم. فقط تو این شرایط آروم بودم.

    در تمامی شرایط دیگه استرس داشتم و ذهنم بهم ریخته بود!

    هر طوری بود اون سه روزم تموم شد. من رفتم برای ارائه مجدد!

    این بارم دکتر کیوانی رضایتی نشون نداد و گفت برو نمرتو میزارم! پرسیدم ازش پاس میشم؟

    یه جوری که بخواد ردم کنه گفت باید نمراتتو تو بخش های مختلف جمع بزنم!

    و من همش نگران نمرم بودم تا اینکه بعد یک روز نمرم اومد! شده بودم ۹!

    خیلی بهم ریختم!

    با یه حس دل شکستگی رفتم بیرون و به خدا گفتم خدایا درسته من تازه مسیرمو پیدا کردم. ولی میخوام ازت که کمکم کنی. یادمه اون شب بارون هم میومد!

    با خودم فکر میکردم فردا برم دانشگاه و حضوری از دکتر کیوانی بخوام پاسم کنه، در همون حین پیاده روی و صحبت با خدا بهم الهام شد برو یه ایمیل بزن. نمیخواد حضوری بری.

    رفتم و یه ایمیل فرستادم و شرایطمو براش باز کردم.

    صبح که پاشدم دیدم نمرم شده ۱۰ و هر طوری بود اون درس رو پاس کردم.

    اصلا انگار وارد یه دنیای دیگه شدم!

    الان که حدود ۱۵ روز از اون اتفاق گذشته و من از فضای احساسی دور شدم، دارم چیزای جدیدی تو این اتفاق می بینم.

    واقعا چه دلیلی داشت که این موضوع ساده که ۱ واحد درسی من بود اینقدر منو بهم بریزه؟

    و چرا اونایی که عین خیالشونم نبود و داده بودن بیرون براشون پروژشونو انجام داده بودن پاس شدن و من نشدم؟؟؟

    بخدا به یه جواب بیشتر نمیرسم!

    این که همه ی اون اتفاقات برای این بود که من بعد از ۴ سال و نیم به این تکامل رسیده بودم که توحید عملی رو بفهمم.

    نیاز بود که یه فشاری بهم وارد بشه.

    خدا از این طریق هدایتم کرد.

    اون فشار به حدی بود که من فهمیدم جهنمی که خدا میگه مشرکین بهش گرفتار میشن یعنی چی!

    و از خدا ممنونم بخاطر اون اتفاقات! و اون فشاری که بهم اومد! و اون جهنمی که به خاطر شرک خودم ایجادش کردم!

    بعد از اینکه پاس شدم و همه چی اوکی شد.

    اون آیه مردمی که به طوفان گرفتار میشن دوباره در گوشم زنگ زد!

    گفتم مسعود!

    الوعده وفا!

    نکنه یادت بره ها!

    قول دادی!

    و شروع کردم به تغییرات!

    ۴ تا کار بزرگی که باعث شرک در وجودم میشدن رو کنار گذاشتم!

    و روزی ۴ ساعت میرم پیاده روی و مراقبه میکنم و با خدا حرف میزنم و اشک میریزم.

    بخدا چیزایی توی این پیاده روی ها و صحبت ها با خدا بهم الهام شد که از زبون خود استاد هم نشنیده بودم.

    اصلا انگار وقتی میرم بیرون و با خودم و خودش حرف میزنم اختیار زبونم دستم نیست. یه اطلاعات و الهاماتی بهم میده که مغز سرم سوت می کشه.

    نکته جالبش اینه که اتفاقات مثبت دارن آروم آروم میفتن.

    این بار دیگه گول شیطانو نمیخورم و فکر نمیکنم شانسی بود.

    قول میدم در مسیر حرکت کنمو جا نزنم!

    قرآن رو هم شروع کردم به خوندن و تحلیل کردن آیاتش!

    یه دفتر خوشگل خریدم که تک تک آیات رو توش می نویسم و الهامی هم که بهم در موردش میشه یادداشت می کنم.

    چیزایی بهم الهام شده که اگه بگم باور نمیکنین!

    وای چقد حرف دارم برای گفتن!

    باشه برای فرصتای بعد!

    چقد حالم خوبه!

    چقد حالم خوبه!

    چقد حالم خوبه!

    آیه این حال خوب جز نشانه ی این آیه است؟

    ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 2385 روز

    سلام خدمت استاد جانم و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی

    روز پنجاه و چهارم از سفر من

    درک من از این فایل:

    ✍🏻استاد شما متفاوت نتیجه گرفتید

    چون متفاوت فکر کردید

    و متفاوت عمل کردید

    اونجایی که همه عامل بیرونی رو قدرتمند میکنن شما خدا و خودتون رو قوی دونستید

    تقریبا همه ما میگیم توکلمون به خداست ولی عمل و فکرمون یه چیز دیگه س

    توی فکرمون قدرت رو دادیم به افراد و دولت

    توی عملم همش ترس و نگرانی و حرکت نکردن

    خب نتیجه مشخصه زندگی خوبی تجربه نمیکنیم

    چون از مدار خدا دور شدیم

    چون مهم ترین رابطه رو با منبع کمرنگ کردیم

    چون قدرت رو دادیم به شیطان و عوامل بیرونی

    و ترس و نگرانی نشانه شرک به خداست

    من باید این باور رو به صورت ریشه ای بسازم که تنها مالک و قدرت جهان خداست و هیچکسی در زندگی من تاثیری نداره

    این من هستم با باورهام دارم جهانم رو میسازم

    اگر این نگاه رو ایجاد کنم در واقع همه چیز درست میشه و نعمت و ثروت که به صورت طبیعی در حال باریدنه وارد زندگیم میشه

    استاد شما خدا رو به بهترین شکل برای خودتون ساختین

    شما برای ما ابراهیم زمانی

    استاد منم دارم بت های درونم رو میشکنم

    شاید کند باشم ولی مسیرم مسیرشماست ومیدونم درسته

    چون نگرانی هام داره کم میشه

    چون کمتر از نگاه بقیه میترسم

    چون کاری رو که احساسم بگه درسته انجام میدم

    چون کمتر به دیگران وابسته هستم

    چون زیبایی های بیشتری رو دارم اطرافم میبینم

    دارم رفتارهای متفاوت از قبل میبینم

    و اگر اینهاهمون باریدن نعمت ها به صورت طبیعی در جهان نیست پس چیه

    هر چقدر من خدا رو باور کنم خدا برام همه چیز میشود و به صورت طبیعی وارد زندگیم میکنه

    خدایا توی این مسیر کمکم کن.

    👣ردپای پنجاه و چهارم من

    ❤️استاد جان ازتون بی نهایت سپاسگزارم که خدا و توحیدرو به بهترین شکل برای ما معنی کردین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    محمد جواد میگلی گفته:
    مدت عضویت: 2969 روز

    عرض سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    هر چه من این فایل های توحید عملی رو بیشتر گوش می کنم مخصوصا این توحید عملی شماره شش بیشتر و بیشتر آگاه می شم و بیشتر نیاز توحید و یکتا پرستی رو در زندگی خودم احساس می کنم

    الان 5 مرداد 1401 هست

    من در یکی از شرکت های دولتی مشغول کار هستم موفقیت های زیادی در این چند سال آشنایی با قوانین و دوره های استاد عباس منش پیدا و دریافت کردم شرایطم خیلی تغییر کرده و دستاوردهای زیادی داشته برام

    همه این ها بابت توحید بوده و کنترل ذهن وگرنه من همان آدمی هستم که سالها برای این و اون کار میکردم و چون همیشه باور داشتم که زندگی من تحت تأثیر عوامل بیرونی رقم می خوره و همش رییس و قانون کشور و اداره و…. نمی گذارند پیشرفت کنم

    همین اتفاق هم برام می افتاد تا جایی که دیگه هیچ نداشتم اما طی این چند سال شرایط تغییر کرده و اوضاع خیلی بهتر شده اونجا که بهتر هم نشده چون من نتونستم توحید رو به مرحله عمل در بیاورم

    این ها رو گفتم تا مقدمه ای باشه برای گفتن شرایطی که الان برام رقم خورده و بازم من نیاز دارم به توحیدی عمل کردن

    الان چند مدته که شرکت ما واگذار شده به یک شرکت دیگه من موفقیت های زیادی در شرکت قبلی کسب کردم از سر اجرای قوانین و توحیدی عمل کردن

    حالا شرکت جدید اومده و همه چیز تغییر کرده و گویی از صفر شده همه چیز

    هی شیطان در گوش من میگه تو رو از سمت و پستی که داری میارن پایین چون می خوان نفر خودشون رو بزارن جات هی من به خودم تکرار می کنم هر اتفاقی بیافته به نفع منه هی میگه باید کارت رو رها کنی هی من میگم تسلیم امر خدا هستم او قادر مطلق هست رب العالمین اوست بخواهد من را بالا بکشد هیچ احدی نمی تواند جلوی اون رو بگیره هی به خودم می گم و ذهنم رو کنترل می کنم و احساس م رو خوب نگه میدارم که چیزی که نتیجه رو برای من رقم زده باور ها و فرکانس های من بوده نه عوامل بیرونی نه رییس و مسول

    درون من بوده به قول استاد در فایل سرمایه شما چیست

    این سرمایه ها و تعهد و تخصص و درستکاری و صداقت من بوده که نتیجه رقم زده و این ها سرمایه من هستند هر جا هم برم میتونم ازشون استفاده کنم

    در همین کار و شرکت قبلی تا دلتون بخواد موقعیت برای کار نادرست برای من فراهم بود ولی من نکردم و صداقت و درستکاری رو پیشه کردم الآن هم همین طور هست و خدا من رو هدایت می کنه

    این الهام شد به من که امشب بیام و این کامنت رو در این فایل پر از آگاهی و شجاعت بزارم و منم به ندای درونم نه نگفتم

    ممنون استاد بابت فضای خوبی که برای ما مهیا کردی

    دوست دارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: