توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 54 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیزم که دستی شد از دستان خدای یگانه تا من خدا رو درک کنم و پی به شرک درونم ببرم شرکی که بسیار زیبا و طبیعی در وجود من بود
و از زمانی که خدا رو به عنوان رب در زندگی خودم پذیرفتم و قدرتی بجز او نمیبینم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگی من میشود
من اکنون میفهمم صحبت های دوست عزیزی را که گفت امدم ثروتمند بشوم تو را پیدا کردم…
بچه ها من دوساله با استاد اشنا شدم ولی در اینستا و بسیار پراکنده از ان زمان تصمیم گرفتم اخبار نبینم سریالهای تلوزیون رو نبینم هر فایل و فیلمی در فضای مجازی نبینم و هر متنی را مطالعه نکنم
ولی بچه ها از روزی که در سایت ثبت نام کردم و تمرکزی فقط و فقط فایل های استاد رو گوش میکردم ۸تا۹ساعت در روز شاید هم بیشتر
معجزات از همون ساعات اول اتفاق افتاد
اگر شما با خودتون و خدای خودتون عهد ببندید که هرچیز نا زیبایی رو نبینید جهان هم شما رو هدایت میکنه
همان روزهای اول هدایت شدم به کار در یک شرکت پوشاک به عنوان چرخکار
چند روز پیش در سالنی که کار میکنم سرپرست اومد به من گفت از پای این چرخ پاشو برو ۵۰متر جلوتر و اونجا بشین من گفتم همه چیز در جهت رشد منه و رفتم تایم استراحت از بچه ها سنیدم که۵دقیقه بعد رفتن من دونفر که پای چرخ های جلویی من کار میکردند با هم دعواکردند و زد و خورد اتفاق افتاده حتی بینی یکیشون شکسته و سرو صدای زیادی پیش امده ولی من با این که فاصله زیادی نداشتم اصلا متوجه این اتفاق نشدم و با خودم گفتم ببین چون من دوست ندارم این صحنه ها رو ببینم جهان هم من را هدایت کرد و جابه جا کرد تا نبینم
و فهمیدم که چیزی را هم که دوست داری ببینی همان را هم میبینی و جهان تو را هدایت میکنه پس من باید بخواهم تا به زیبایی ها هدایت شوم.
نزدیک ۱۴سال چشمم به دستان پدر شوهرم بود که خانه ای که در ان زندگی میکردم به نام همسرم بزنه تا بتونیم بنایی کنیم و یا جابه جا بشیم و شرایطمون رو تغییر بدیم
ولی هربار به ناراحتی و دعوا ختم می شد و درخواست ما رو هم قبول نمیکرد
الان که دوسه ماهی هست که وارد سایت استاد شدم و با همسرم فایل های دانلودی رو گوش میکنیم و توسط این فایل های با ارزش که گنج بزرگیست اگر درک کنیم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگیمان میشود و شبانه روزی و ثانیه به ثانیه سپاسگزار خدای رب العالمینم
یکی از معجزات اینه که دیشب به خدا توکل کردم و گفتم خدایا تمام ادم هایی که به من کمک میکنند دستان تو هستند با توکل بر خدا به مادر شوهرم گفتم میخوایم خونه رو تعمیر کنیم میشه خونه رو به نام همسرم بزنید ایشون گفت باشه من با بابا صحبت میکنم که این کار رو بکنه و امروز این اتفاق افتاد و من از عصر دارم گریه میکنم که خدا چرا من از تو نخواسته بودم و از دیگران میخواستم
گریه من قطع نمیشه که خدایا شرکی که در گذشته در دل من بوده را ببخش ای تویی که توابی و مهربان.
بچه ها تمام اتفافات در جهت شادی و موفقیت شماست
یکی دیگر از معجزات اینه که من در امدی نداشتم و الان ماهی ۴ملیون پول میسازم و ایمان دارم این ۰ریال به ۴ ملیون تومان در ۳ماه رو من میتوانم با توکل بر خدا تصاعدی بیشتر کنم
همسرم که تا اون زمان کارگر سنگکاری بود بااین که ترس زیادی داشت و صحبت های استاد عباسمنش و اصرار من باعث شد بر ترسش غلبه کنه و الان ۱ماه هست برای خودش کار برمیداره و حقوقش ۲تا۳ برابر شده و با توکل بر خدا روز به روز درحال بیشتر شدن هست..
بچه ها فقط و فقط خدا
فقط و فقط ایمان به خدا
این تنها راه ثروت ارامش شادی و معنویت هست
و هیچ راه دیگری وجود ندارد
تو از او بخواه و چشمت به دست کسی نباشه و تمام دستان را دستان خدا در زندگیت ببین تا سعادتمند شوی..
اگر سالهای سال هم تایپ کنم و صحبت کنم باز هم کم است .
خدایا از تو سپاسگزارم.
تصورات و برداشت های غلط از خداوند
رنج من برای خداوند اهمیتی ندارد. او مرا فراموش کرده است.
بسیاری اوقات، به خصوص هنگامی که با سختی با مشکلی مواجه می شویم، انتظار داریم که خداوند به سرعت و از همان راهی که مورد نظر ماست به کمک مان بیاید و اگر این طور نشود خیلی سریع نتیجه می گیریم که او ما را فراموش کرده است و وضعیت ما برایش اهمیتی ندارد: و این گونه در شرایط سختی که به وی نیازمندیم، از درک حضورش محروم می شویم.
اما علت چنین تصوری چیست؟ آیا یک علت اصلی اش این نیست که ما از هر چیز تصور خاصی داریم و جز آن را پذیرا نیستیم؟ مثلا برداشت ما از توجه، نوع خاصی از محبت است در حالی که گاهی توجه می تواند حتی با غضب (ظاهری) همراه باشد. گاهی ما برای رفاه کسانی که دوستشان داریم، ممکن است حتی آنان را دچار رنج کنیم.
پرنده ای داشتم که بسیار برایم محبوب بود. بسیار محبوب. یک بار بال های دمش در حین پرواز شکست و دیگر نمی توانست به خوبی پرواز کند. دیدنش در آن حالت، بسیار رقت بار بود. پرنده ای که توان پرواز نداشت! می دانستم که نیاز اصلی اش پرواز است و می دانستم که با پرهای شکسته ممکن است پرواز و حتی حیاتش تهدید شود و می دانستم تنها راه ترمیم پرهایش کندن پرهای قبلی و ایجاد شرایط برای روییدن پرهای تازه است و می دانستم او از این کار درد بسیاری خواهد کشید؛ با اینحال او را در دستانم گرفتم و در حالی که با فریاد و خشم نگاهم می کرد، پرهایش را دانه دانه از دمش جدا کردم. این کار برایم بسیار رنج آور بود اما چاره دیگری هم نداشتم. من مسئول پرورش او بودم. او باید پرواز می کرد! در همان حال اندیشیدم که به راستی خداوند با ما چنین می کند. او رب است. پرورش دهنده و بهترین مادر. او بسیار بهتر از ما می داند که برای پرواز به چه چیز نیازمندیم؛ گاه شاید رنجی که در نهایت رهایمان می سازد!
خداوند دعای مرا نمی شنود
بسیاری از انسانها در درون خود چنین احساسی دارند. در همان حال که دعا می خوانند، با خود و در درون خود می گویند که مستجاب نخواهد شد و این باور چنان قوی است که بر دعا غلبه می کند. لحظه ای بیندیشیم که براستی اگر به آن اندازه که به مستجاب نشدن دعاهایمان اعتقاد داشتیم به قدرت الهی معتقد بودیم، شاهد چه معجزاتی می شدیم!
درواقع ما خود باعث عدم اجابت دعایمان می شویم و آن را به خداوند نسبت می دهیم. مسلما اگر قوانین دعا را بشناسیم و به آن عمل کنیم، باورمان تغییر خواهد کرد. مثلا آنکه در طلب چیزی از خداوند، مثل یک گدا رفتار نکنیم بلکه مانند یک بنده باشیم. بنده ای که از پروردگارش، از پرورنده خود، به واسطه عشق و محبتی که بین آنهاست، طلب می کند. مثل کودکی که برای اجابت خواسته هایش به مادرش وابسته است. آیا مادر او را طرد می کند؟ نه! اما خواسته های غیر معقول و آنها را که برای وی مضرند برآورده نمی سازد. پس مطلب بعد آنکه چنین چیزهایی را از خداوند نخواهیم.
از سوی دیگر لازم است که در مورد دعایمان جدی و عملی باشیم. از قدیم گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.
و مهمتر از همه آنکه به راستی از او بخواهیم. همه چیز را به راستی فقط از او و تنها از او طلب کنیم.
بنابراین اگر تا بحال چیزهای غیرمنطقی و نامناسب را به شکلی ملتمسانه و ناهماهنگ با جریان زندگی مان، عاری از هر گونه عشق و ایمان قلبی، به ظاهر از خداوند خواسته ایم، عدم اجابت را به او نسبت ندهیم. اندکی خود را بکاویم و اول ببینیم که آیا به راستی ما دعا کرده ایم؟ دعایی به درگاه خداوند یکتا؟
خداوند دور و دست نیافتنی است
می فرماید: از رگ گردن به شما نزدیکترم. پس چرا نمی بینیم؟ چرا نمی یابیم؟ چرا نمی فهمیم؟ واقعیت آنست که بیشتر ما، اگر هم ادعایی جز این داشته باشیم، طوری عمل می کنیم که گویی خداوند بسیار دور و خارج از دسترس ماست. درواقع چنان حضور زنده و فعال او را در زندگی خود نادیده می گیریم که برایمان دور می نماید. اصل موضوع آنست که ما کوششی برای شناخت و درک خداوند به خرج نمی دهیم و بعد می گوییم دور است. شاید این باور در ما شکل گرفته چون او را موجودی بسیار بزرگ، بزرگ تر از آن می دانیم که قادر به ارتباط با وی باشیم؛ آنقدر بزرگ که از دایره روابطمان خارج شده است. وقتی را با او نمی گذرانیم و توجهی به او نداریم. و آن وقت می گوییم او دور است و دست نیافتنی. به راستی تا بحال چند شب را با خداوند گذرانده اید؟ آیا اصلا شبی با او بوده اید؟ آیا تابحال به او اندیشیده اید؛ آنچنان که به مسائل ملموسی مثل کار و همسرتان می اندیشید؟
یادمان باشد اگر او را نیافتیم، تلاشمان کافی نبوده است. اگر با یک بار شیرجه رفتن در اقیانوس، مروارید را به دست نیاوردیم، نباید اقیانوس را محکوم کنیم. مروارید بسیار کمیاب است و تنها به خواهندگان راستینش می رسد…
با سلام
در قسمتی از فایل استاد فرمودن که خداوند به اندازه ایمانت بهت نعمت میده و همچنین فرمودن که چه بخای بری جهنم و چه بهشت به همه کمک می کنه.
این نکته رو من توی فایل های دیگه هم شنیده بودم ولی امروز یه چیزی در وجودم حل شد خدا رو شکر.
من از بچگی چه تحت تاثیر حرف های مامانم و چه مواردی که دور و برم میدیم میگفتم چرا خداوند به همه کمک نمکنه. همیشه عذاب وجدان داشتم که چرا زندگی بهتری نسبت به دخترعموم دارم و چرا اون نمیتونه به خواسته هاش برسه و خوشحال باشه. همیشه دخترعموم حسرت من رو میخورد که در تهران زندگی میکردم و مجبور نبودم کار کشاورزی کنم و در این مسایل به پدرو مادرم کمک کنم. همیشه هم به من گفته شده بود که خدا فقط به ادم های خوب کمک میکنه. باور کنید این حرف انقدر برای من زجر اور بود که نگو. فکر میکردم مگه من چه چیز بهتری نسبت به دختر عموم دارم. و همیشه تو دلم از خدا عصبانی بودم.
اما امروز فهمیدم که در واقع من ادم بهتری نیستم که در تهران زندگی میکنم، بلکه پدر من وقتی جوون بود مجبور شد در بدترین وضعیت به تهران مهاجرت کنه تا کار پیدا کنه و با وجود کلی ترس اما قدرت رو به خدا داده بود. در صورتی که عموی من از همون زندگی ساده روستایی که داشت راضی بود.
بهتر بودن یک انسان فقط به یکسری اعمال مثل نماز و روزه و … نیست. واقعا باید ببینیم چقدر شرک تو دلمون هست. باید ببینیم ایا میتونیم قدرت رو به خدا بدیم؟ ایا میتونیم به نکات مثبت زندگی خودمون توجه کنیم و حسرت نخوریم؟ آیا میتونیم از چیزی که داریم لذت ببریم؟ آیا شهامت قدم برداشتن برای خواسته هامون رو داریم؟
این حرف های استاد خیلی دل من رو اروم کرد که هر کس در دنیا به هر جهتی که بخاد بره خدا بهش کمک می کنه. البته برای بعضی ها غلبه به ترس هاشون و تغییر در جهت قوانین کاینات سخت تره چون در خانواده های متفاوت با باورهای متفاوت و… متولد شدن ولی اگر بخان تغییر کنن مطمینن خداوند بهشون کمک می کنه.
الان که این رو نوشتم به ذهنم رسید که شاید قدرتمند ترین باور غلط که نمیزاره خیلیا برن سمت تغییر زندگیشون اینه که اصلا مگه میشه با تقدیر جنگید. مگه میشه زندگی رو تغییر داد.
با تشکر از استاد و اگاهی های خوبشون
به نام خداوند مهربان
سلام به همه دوستان گلم
پنجاه و چهارمین روز سفرنامه:
واقعا لذت بردم از این فایل. توحید مهمترین موضوعی هست بنظرم که باید دائم روی اون کار کنیم. توحید یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کنیم. توحید یعنی همون یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. یادمه یکی از سوالهای درسی همیشه جوابش این بود: ایمان،توحید و عمل صالح. اگر ما ادعای ایمان داریم پس باید فقط و فقط روی خدا حساب کنیم و این حساب باز کردن باعث عمل صالح میشه. عملی که خدا قول پاداش داده بهش. اونم با چه حساب و کتابی؟ دو دوتای خدا میشه هزارتا. یعنی همونجا که استاد میگن همه چیز به نفع تو میشه. وقتی فقط و فقط به خدا توکل میکنیم و همه چیز رو به خودش میسپاریم دیگه جایی برای ترس و نگرانی نمیمونه.
خودم دیدم که میگم. حتی قوانین کشور هم تغییر میکنه به نفع ما.
یه پرونده حقوقی داشتم،نه براش وکیل گرفتم،نه یکبار جلسات دادگاه رو رفتم و نه هیچ چیز دیگه. فقط به خدا گفتم همه چیز رو سپردم به خودت. و دیگه به این موضوع فکر نکردم. چند مدت بعد خوده قاضی پرونده تماس گرفت گفت قضیه چیه،و من هم سیر تا پیاز رو براش گفتم و نتیجه به نفع من صادر شد. خدا اینه. وقتی همه چیزرو میسپاریم دیگه نباید به چیزای دیگه فکر کنیم. تاریکی وجود نداره. هرجا نور نباشه میشه تاریک. وقتی پای خداوندی که نور علی نور هست وسط باشه،تاریکی معنایی نداره.
ممنون ازت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که هربار درکم از توحید و یگانگیش بیشتر میشه
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که به این مسیر پر از زیبایی و آرامش هدایت شدم
شاد سلامت و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلااام استاد.
این فایل پرده های شرک را برای من کنار زد. چقدرر من مشرک بودم و ترس داشتم. هنوز هم میترسم و قدرت را به دست دیگرانی داده ام که هیچ تاثیری در زندگی ام ندارند ، مگر اینکه من به آنها قدرت بدهم. من هم مثل شما شرایط زندگی ام به گونه ای بوده که هیچ حمایتی نه از طرف پدر و مادر و خانواده و نه از طرف هیچ شخصی دریافت نکردم! این باور و پذیرش این موضوع برایم خیلی ساده بود که هیچکسی نمی تواند به من کمک کند الا خود من! بعد از آشنایی با شما و این مباحث ، برایم آشکار شد که من با باورهای خودم شرایط دلخواهم را میسازم…
اما مسئله توحید فراتر از این ها بود. درست است که من برای خوشبختی ام و خلق اتفاق خوب زندگی ام فقط روی خودم و خدای خودم حساب کرده بودم، اما این قضیه در ترس از آدمها ، تصمیمشان و شرایط نادلخواه صادق نبود. چنان زنجیر ترسها به پایم گره خورده بود که ماه ها و ماه ها مرا از قدم برداشتن بازداشته بود. چنان این شرک بزرگ آرامش را از من گرفته و جهنم برایم ساخته بود که از آتش آن میسوختم و میسوختم. اما وقتی به یاد آوردم زمانهایی که از کسی نترسیدم و حرکت کردم و قدرت را فقط منحصرا از آن خدا دانستم و اتفاقا کارها معجزه وار پیش رفت، همان شخص دستی شد که اتفاقا کمک کرد ، و عدو سبب خیر شد… این شد که تازه متوجه شدم که نههه! توحید بخش دیگری هم دارد. بخشی بسیااار مهم.
تازه فهمیدم که خداوند با تضادهایش سعی دارد این درس بزرگ و این موضوع را به من آموزش بدهد. اگر دیده بگشایم ، سپاسگزار باشم ، بزرگتر فکر کنم و تنها قدرت را به خداوند بدهم قطعا رستگار خواهم شد.
من از جمله آدمهایی هستم که ضربه ویرانگر شرک را خورده ام. جهنم و ترس و دو دلی حاصل از این باورهای شرک آلود را دیده ام. شب ها تا صبح نخوابیدن و ترس از اینکه نکند فلان اتفاق بیوفتد را دیده ام. استرس و نگرانی را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده ام. میدانم نبود آرامش و نداشتن توکل و نگاه توحیدی چه جهنمی است…
این نگاه نه فقط یک نگاه و ایده ایست که زیباست، یا در مرحله بالاتر خلق زندگی ام بدین وسیله است ، بلکه این یک ضرورت است ، و خداوند وعده داده اگر این نگاه را نداشته باشم زندگی ام جهنم بشود! این یک ضرورت است که البته جهادی اکبر میطلبد! البته ساعت ها تمرین و تمرکز و کنترل ذهن می خواهد. تا آخر عمر کار گردن و یاداوری می خواهد… اممما نتیجه اش بهشتی از آرامش و احساس خوب و سبکبالی و شجاعت و احساس قدرت و یکی بودن با خداست. من واقعا هیچ ایده ای در مورد بهشت ندارم ، فقط میدانم بهشت را می شود در این دنیا تجربه کرد. بهشتی که حاصل از باورهای توحیدی است.
آنجایی که آرامش است ، توکل به خدا هست ، عشق است ، احساس قدرت و خلق کنندگی هست ، دوستی با خدا هست ، درک قوانین و قدرت خداست ، بهشت همانجاست…
خدایااااا شکرت❤
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای خانواده ثروتمند عباس منش. برای بار چندم این فایل رو دیدم و ازش لذت بردم و باورهای ارزشمندش رو توی ذهن و قلبم جا دادم . استاد به تازگی سایت مزخرف و دروغ پراکنی yjc اسامی یه عده روانشناس نما رو منتشر کرده و اسم شما رو هم نوشته بودن، خنده ام گرفت گفتم این بدبختا رو ببین تو چه افکار بچه گانه ای هستن . اولا استاد هیچوقت نگفته من روانشناس هستم، همیشه میگه مدرک تحصیلی و رشته تحصلیم فلان بود … و خنده دار ترین بخش ماجرا اینکه تصور کنید میتونید با این کارهای مضحک کسی رو زمین بزنید که متکی به رب العالمین هست. همه اش داره از ربوبیت و توحید حرف میزنه . خواستم براشون کامنت بذارم ، بعد یاد فرمایش تون افتادم که میگین ، اینها دارن به ما خدمت میکنن. گفتم بذار به خدمت کردنشون ادامه بدن. 😂😂😂 باورتون نمیشه ، قشنگ طرف توی اینستاگرام گشته بود ، چون یه سری ها رو که اسم نوشته بود کلاً اسم شخص نبود ، اسم پیج اینستاگرامی بود. مثلا قواعد خلق ثروت و قانون راز 😂😂😂 نگران خداوند هم شدم . میترسم این جماعت خدا رو بلاک کنن . اونوقت چیکار کنیم 😂😂 در عجبم از بشری که قدرت کنترل کردن یه جوب فاضلاب رو نداره ، و مقیاسش روی زمین به اندازه مقیاس یه باکتری هم نیست ، و خود زمین به اندازه یه دونه شن توی یه ساحل بی کران هم نیست. بعد این بشر میخواد با قوانین رب العالمین بجنگه. «ما لکم لا تجدون لله وقارا»« یا ایهاالانسان ما غرک بربک الکریم»
سلام خدمت استاد عزیز وهمه عزیزان هم فرکانسی خیلی خیلی زیبا. من چند مرتبه گوش کردم وبازهم میخوام گوش کنم چقدر راحت گفتی استاد همه چیز توحید هست وبااین فایل، توحید وجودم از حالت کسلی سرحالتر شد ولی افسوس که نمیریم دنبالش ولی من میخوام انجامش بدم باقدرت باتمرکز اگه همه چیز توحید هست چرا سرکوبش کنم پروبال بهش میدم محترم میشمارمش بهش اعتماد میکنم تا فرمان ذهنم رو بدست بگیره خیلی خیلی باید فکرکنیم. یه خاطره بگم یه روزی میخواستم یک معامله انجام بدم بعد گفتم یه دوتا ریش سفید میبرم که هم تخفیف بگیرن هم شرایط قراردادو بهتر کنند این یک لحظه نجوای شیطان بود ولی ازانجایی که داشتم روی خودم کارمیکردم یهو گفتم ای دل غافل اینکه مسیر اشتباه هست من هیچ بزرگی رو نبردم وبه هیچ کس نگفتم گفتم هرکس که اونجا باشه به اندازه یک لشکر خواهند بود ونمیدونید چقدر قشنگ وچقدر عالی درست شد همانطور که خواسته بودم وقبلش خلقش کرده بودم اتفاق افتاد از همه کمال تشکر را دارم بخصوص استاد بزرگوار وخانمشون خدانگهدارتون😊😊
به نام خدای مهربانم
هیچ عجیبی نیست که این نشانه ی روزانه من شده
باید با تمااام وجود اعتراف کنم اینجا که هیچی از قانون نمیدونم . شاید اصلا نفهمیدمش این همه مدت توهم قانون رو زده بودم
جذبای کوتاهم راضیم نمیکرد و شاید ادای حال خوب رو در میوردم . من داشتم زور میزم برا همه چیز حتی برای دیدن زیبایی ها
من به اصل ایمان نداشتم . من هنوزم به اصل ایمان نیورده بودم . نتایج کوچولو میان شاید دنیا قشنگتر شده باشه . پدر مادرت مهربونتر شدن اطرافیان رفتارشون خیلی بهتر شده ولی اگه راهش همینه چرا خوشحال نیستی که بقیه چیزام همینه؟ دلیلش فقط اینه که ارههه هنوز اصلو باور نکردی
من دو هفتس زور میزدم که این راهش نیست . صبح تا شب فایل گوش کن ولی کو تغییر . بارها اومدم بنویسم قانون برای من جواب نداد
تا اینکه دیروز تمام فایلارو از گوشیم رولبتاب ریختم بجز عزت نفس و فایل مفهوم فرکانس
من خوووب میدونستم یه جای کار عجیب میلنگه و هیچ عجیبی نیست اگه این فایل نشانه روزانمه . منی که ورودی هارو کنترل میکردم منی که صبح تا شب فایل گوش میدادم و مینوشتم منی که جذبا و اتفاقات نصفه نیمه داشتم بازم یه جای برام میلنگید که حس خوبی نداشتم
خیلی از بچهارو دیدم با وجود عضویت زیاد و مثلا حالم خوبه نتایج دستشون نبود یا ادمایی که با ذوق و شوق شروع کرده بودن ولی بعد رها برای منم همین بود . توهم روی خود کارکردن
نمیدونم باید چطور شروع کنم باید چطور به ایمان برسم . مشکل من ایمان به خوددد اصل قانون بوده که داشتم حرفای خوب رو میشنیدم حرفایی که یک عمر منتظر شنیدنش بودم
تمام اتفاقات بلا استثنا نتیجه فرکانسهای خودمونه
شاید باید برگردم و فقط اصل رو باور کنم فقط
نقطه ی صفره یا منفی یک برام فرقی نداره . مهم همینه
اینکه استاد با تمام وجود ایمان داشت به این مسیر چون با تمام وجود بهش رسیده بود و انگار کشفش کرده بود . این نقطه ی اوله این پی همون ساختمانه که اصلا فکر کنم من نساخته بودمش
خدایا من خیلی عاجزم اگه تو منو هدایت نکنی کور و کر میمونم
به نام قدرتمند ترین نیروی کائنات که در من جاریه
سلام
روز 54 ام سفرنامه ی تحول زندگی.
چقدر، چقدر، چقدر این باور توحیدی مهمه.
چقدر اصله.
چقدر بقیه حاشیه ست.
اینو که باور کنی ،
مقدمه میشه ،
اولین پله میشه ،
برای قدم برداشتن در مسیر ساخت باورهای قدرتمند کننده در تمام ابعاد زندگیت.
فکر که میکنم، میبینم ما تو ایران چقدر از همون خردسالی این باورهای شرک آمیز درونمون ساخته شده.
از کودکی تا پیری!
تعصبات بیجا و فرهنگ خاصمون، از همون اول، کنترل زندگیمون (به خصوص خانم ها) رو داده دست بزرگ تر ها و اطرافیان.
حتی زمان های قدیم تر که یه داداش 10 ساله میتونس برای خواهر 20 ساله ش تایین تکلیف کنه! عملا یک زن در اون زمان، هیچ قدرت تصمیم گیری و انتخابی برای خودش نداشت و اتفاقات زندگیش تماما وابسته به مود خوب یا بد آقابالاسر هاش بود!
از همون اول تو ذهن یک فرد ایرانی تثبیت میشه که کنترل زندگیش یا دست بزرگ ترهاشه، یا دولت، یا بالا پایین رفتن دلار و سکه، یا هم که مه و خورشید و فلک.
باور میکنیم که همه تو سرنوشت ما دخیلن جز خودمون ! ! قدرت رو میدیم دست همّه، جز خودمون ! !
_ نمیتونم بیام خونتون بابام نمیذاره.
_ نمیتونم شب خونتون بمونم بابام دوست نداره.
_ نمیتونم الان کار کنم، سنم پایینه، بابام میگه لازم نیست.
_ نمیتونم باهاتون بیام سفر مامان بابام دلشون شور میزنه.
_ نیمتونم دانشگاه برم یک شهر دیگه مامان بابام بهم وابسته ن، سختشون میشه.
_ این کار تایمش طولانیه، تا برسم خونه میشه ساعت 10شب، نمیتونم قبول کنم، مامان بابام میگن قبل 9 باید خونه باشم. خطرناکه.
_ نمیتونم تولدتو بیام عزیزم، مامان بابام مذهبی اند، مهمونی مختلط دوست ندارند.
_ سنم بالاست ولی نمیتونم از مامان بابام جدا بشم و مستقل بشم چون مامان بابام تنها میشن و گناه دارند. بابامم کلا موافق نیست میگه عرف نیست تو بخوای جدا خونه مستقل بگیری تنها زندگی کنی.
_ قدم کوتاهه کی از من خوشش میاد! همه دخترا الان فقط دنبال پسر قد بلندند.
_ صورتم خوشگل نیست. همه پسرا الان داف و عملی دوست دارند! از من ساده هیچکس خوشش نمیاد.. نه عملی.. نه خوشگلی طبیعی ای.. هیکلمم که اینطوری!
_ پول ندارم. ماشین خوب ندارم. به زور کلی پولامو جمع کردم یه پراید خریدم. پرایدم که هیچ دختری دوست نداره. خونه م که ندارم. آره با این وضع هیچوقت نمیتونم ازدواج کنم. دخترا اول به پولت نگاه میکنند.
_ نمیتونیم قبل ازدواج با هم دوست باشیم، مردم چی میگن. زودتر ازدواج کنیم بهتره.
_ با این هوای الوده و سوء مدیریت دولت، هزارتا بیماری میگیریم.
_ تورم 300 درصده. بیچاره شدم. هر چی کار کنم به تورم نمیرسم.
_ هر روز همه چی داره گرون تر میشه، هر چی ام پس انداز کنم، باز هر چی که میخوامم داره گرون تر میشه. انگار هیچی پسنداز نکردم. ضررم میکنم.
_ دلار از 50 هزار تونم گذشت. چجوری تو این مملکت پول دربیارم آخه.
_ ازمون آیلتسم ممنوع کردند. حتی فرارم نمیتونم ازین مملکت بکنم.
_ شنیدی ورود آیفون 14 م کلااا ممنوع شد؟؟ حالا حتی پولشم داشته باشی نمیتونی بخری!
_ وقتی دولت دستش تو جیب مردمه، ما هرچی دربیاریم ازمون میگیره. چطور میتونیم پولدار شیم آخه.
_ بورسم که اینجوری شد.
_ طرح صیانتم که تصویب شد! حالا دقیقا شدیم کره ی شمالی! اینا هروز دارن مارو بدبخت تر میکنند لعنت بهشون! خدایا چجوری میشه تو همچین مملکتی با همچین دولتی پیشرفت کرد اخه؟؟؟ چه گناهی کردیم اینجا ایم؟
و
و
و
هزاران صحبت های آشنای دیگه..
میدونید..
من فقط میدونم توی ایران، اگر روی باور توحیدیت کار نکنی ، اگر قدرتت رو، ارزشمندیت رو، سلامتیت رو، درآمدت رو، روابطت رو، بخوای بدی دست عوامل بیرونی ،
کاااارت تموووومه!
چون واقعا اینجا مملکتی نیست که با اون دید، بتونی به جایی برسی رفیق!
تو کشورهای جهان اول شاید این دید زیاد لطمه ای نزنه. اما تو کشور های جهان سوم و ضعیف تر، تو با این دید، با این دادن قدرت دست دیگران، به هیچ جا نمیتونی برسی..
تمام موارد بالا هم نقصش وجود داره.
تو وقتی به خودباوری، به باور به اینکه تو تنها خالق و تصمیم گیرنده ی کل زندگیت هستی برسی، هیییچ کدوم ازون افراد و شرایط هیچ قدرتی توی زندگی تو نخواهند داشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
برگ 54 از سفرنامه تحول زندگی من
خدایا شکرت
خدایا به درگاهت سجده گزارم که این جهان را با قوانین ثابت و پایدار خلق کردی
خدایا توراسپاسگزارم که به من نعمت داده ای تا بتوانم با این قانون آشنا بشوم
استاد چقدر قابل تحسین هستید که این مسیر زندگی شما ست شما را تحسین میکنم که توحید عملی مسیر شما ست
چقدر خودم را تحسین میکنم که شما را الگوی خودم قرار دادم
از خداوند می خواهم من را هم چنان حضرت ابراهیم هدایت کند به سمت ایمان بیشتر توکل بیشتر
خدایا شکرت خدایا شکرت که هر وقت به مشکلی بر خوردم ته قلبم حست می کردم
خدایا شکرت که همیشه همراهمی
قطعا مسیر زندگی را تا به الان کاملا توحیدی طی نکرده ام اما از خداوند میخواهم مرا در آغوش خودش بگیرد و مرا بیش از پیش به خودش نزدیک کند تا بتوانم روز به روز بیشتر خدایی تر زندگی کنم
خداوندا میدانی که چقدر شاکرم بخاطر وجودت
خداوندا ممنونم که همیشه قوت قلبمی نور دلمی نشانه ی روشن منی
خدایا ممنونم که عادلانه ترین قوانین رو خلق کردی
لذت بردم از وجود قوانین بی نظیرت
خودت میدانی که امروز چقدر به تو دل بستم و مساله ای که ساعت ها ذهنم را مشغول کرده بود را با رها کردن آن حل کردی
قطعا اگر به مساله ای بر خوردیم تضادی است که خواسته مارا روشن میکند
خدایا ممنونم که قدرت تجسم کردن دادی که قدرت نوشتن دادی که قدرت فکر کردن دادی قدرت نفس کشیدن دادی قدرت بستن چشمانم را دادی موقعی که دارم به تو فکر میکنم و آرامش دارم
خدایا شکرت خدایا شکرت که جایی رو دارم که موقع خوشحالی و ناراحتی میتوانم بیایم و در مورد تو بنویسم
استاد سپاسگزارم بخاطر خلق چنین سایتی که به الله قسم لحظات خوشی رو برایم می سازد زمانی که در اتاقم می نشینم و دفتر را بر میدارم و به اینجا می ایم
گاهی شمع روشن میکنم گاهی سجده میکنم
گاهی اشک میریزم
و میخوانم و مینویسم و فکر میکنم
و شکر گزار خداوندم
که به من نعمت زندگی کردن داد نعمت بودن و تجربه زیستن داد
از خداوند می خواهم تا مرا هدایت کند به سمت زیباترین مکان ها مرا هدایت کند به سمت تجربه والاترین عشق ها خوش ترین لحظات
مرا هدایت کند به سمت خنده های از ته دل بیشتر به سمت سلامتی بیشتر به سمت افراد پاک افرادی که ابراهیم وار زندگی میکنند
خدایا شکرت که به من نعمت دادی تا برگی دیگر را بنویسم
خدایا وقتی میخواستم شروع کنم بنویسم گفتم خودت بگو تا بنویسم من نمیدونم ولی تعهد دادم
چه بگویم از توحید چه بگویم از خدا
اما خودت گفتی و من نوشتم شکرت را بجا می آورم هر چند زبانم قاصر است
اما دلم روشن است که مرا هدایت میکنی همانگونه که تا الان هدایت کرده ای و من خوشحالم
یا حق
خدایا ممنونم
️