توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 55 (به ترتیب امتیاز)

1899 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2922 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامیی

    استاد الان صبِ ذهنم درتفکر بود که حسم گفت بیام بنویسم

    تصمیم گرفتم اینجا بنویسم

    یادم میاد وقتی این فایل گذاشتین من یه دیدگاه فرستادم

    این دیدگاه اولین لایک خدا توی این سایت بود برام

    خیلی ناپخته تر از الانم بودم ولی گرمای توحید و چرخیدن به دور شمع و پروانه شدن رو توی قلبم موقع نوشتن اون متن حس کردم

    خداروشکر که دارم الان مینویسم

    با وجود اینکه کلی فایل گوش میدادم

    نظرات میخوندم به علاوه عقل کل

    و مأمن گاهم شده بود فایل های استاد

    ولی نتیجه بعد از مدت نسبتا طولانی بازه چندین چندماهه راضی کننده نبود

    از طرفی واقعا در عمل خوب نبودم

    از طرفی دیگع خوب بلد بودم خودم گول بزنم در برم

    و مدام بهونه های واهی میاوردم که هنوز زمان نیاز هست که فرکانسان قدرت بگیره و اتفاقات رقم بخوره

    از نظر خودم هرچند که نیاز به زمان باشه برای کلید خوردن اون نتایج

    توی اون مدت زمان تو واقعا حس میکنی که داری به بالا میری

    ولی خب من این حس نداشتم

    و اتفاقا اوضاع عین تابع پله ای توی ریاضیات میشد .

    و این انگیزه و امیدم بریده بود تا کی…. واقعا؟؟؟؟؟

    اینقدر حساسیت به خرج میدادم که صدای اینو اونو نشنوم

    چنان روی حرفی که توی خونه زده میشد و حس میکردم به دردم نمیخوره حساس میشدم

    و کنترل ورودی ها برام شده بود یه کار اعصاب خورد کن

    کل انرژیم میرفت

    تا امروز صب که مشغول کاری بودم و داشتم فکر میکردم چیزایی بیاد اوردم

    از حرفای شما ، از رفتار خودم

    گفتین که هیچکی هیچ قدرتی در زندگیمون نداررره مگـــــــر زمانی که قدرت بدیم توی ذهنمون

    استاد فک کنم باور میشه الان جمله بعد از مگر دارم میشنوم

    این همه مدت داشتم فایل را مطالب میخوندم هزار بار این جمله شما خورده به گوشم مطمئنم

    ولی دقیقا الان که تصمیم به گرفتن قدرت از عوامل بیرونی گرفتم و درجهتش دارم حرکت میکنم شنیدم

    واقعا برام خیلیی جالب و شگفت انگیزه که من الان بعد از این همه تازه متـوجه دارم میشوم شما چی میگید

    از وقتی که حرکت کردم و تصمیم گرفتم که پلن و برنامه زندگیم اولویت اول باشه

    و تمام چیزای دیگه بعد از اون باشه

    همه چیز داره تغییز میکنه

    دیروزم بهتر از پری روزمِ

    و ایشالا امروز بهتر از دیروز

    الان دیگه کمتر از قبل حساسیت به خرج میدم

    منظورم این نیست که ورودی هامون کنترل نکنیم

    نه نه اصلا

    وقتی وارد مسیر اصلی شدم فهمیدم فضای ذهنیمو باید پر کنم از زندگیم از اهداف و خواسته هامم

    نه ناخواسته هام کنار بذارم

    به صلح برسم با جایی که هستم

    تمرکزم بردارم از چیزایی که بهم کمک نمیکنه

    بذارم روی چیزاییی که بهمممم خیلی بیشتر کمک میکنه

    دیگه سعی میکنم تمرکز زیادی روی حرفای و حدیثا و چیزایی که ممکن هر کی بشنوه و حالش بد ـ نا امید نذارم

    یعنی از وقتی شروع کردم و خواستم شده که حرفایی زده میشده که ورودی نامناسب بوده ولی من اصلا نشتیدمش

    میخوام بگم اینقدر ما قدرت داریم که میتونیم قدرت از بیرون بگیریم

    در واقع من خیلی قدرت میدادم به عواما بیرون

    مواظب بودم که کسی کاری نکنه که برا من ورودی خوب نباشه

    توجه کردین مـواظب عوامل بیرونم بودم

    و این خودش بدترین کاریه که ادم میتونخ سر خودش بیاره که بخوای مـواظب دیگران باشی

    در صورتی که ما هیچ تسلط و قدرتی بر دیگران نداریم

    نمیتونیم اونا رو وادار کنیم که مثبت باشن که از نکات مثبت زندگیشون صحبت کنن

    بخاطر همین دیگه تلاشی نمیکنم

    چون از قول شماا که همیشه هم همه جا میگید تو تغییر کن همه چی تغییر میکنه

    همه میشه عین خودت

    اینه خودت

    و من اینو به عین دارم میبینم

    ولی باید ادامه بدم

    خیلی خـوشحالم که دارم آزاد میشم از شرط ها

    از وابستگی هااا

    فهمیدم که توی زندگیم خیلی چیزا دارم که جای نداشته هام میتونن پر کنن

    خیلی چیزا دارم که ارزشمندن

    و میشه دیدشون

    و میشه بهشون نگاه کرد و لبخند زد

    خداروشکر میکنم

    الان میبینم که وقتی حرکت میکنی آگاهی هاتم اپدیت میشن

    این حرفا همون حرفاس ولی ورژنش خیلی فرق میکنه وقتی بخوای بیشتر بشنوی و بیشتر عمل کنی

    استاد بی نهایت عاشقتم

    خواستم اینه که بیام توی همین سایت به زودی براتون بگم و شما دل سیر لبخند بزنید

    بهم ، آفرین بگید

    ????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2327 روز

      سلام مریم عزیزم.

      ممنونم برای انتشار این آگاهی و درک ناب.

      من هم درگیر این موضوع بودم، این دومین باره در روزهای مختلف پیام شمارو می خونم.

      پس نتیجه میشه:

      آگاهانه ورودی ها مون رو کنترل کنیم، مثل ندیده فیلم و تلویزیون و بحث نکردن و حضور نداشتن در کانالهای منفی و شبکه های اجتماعی و….

      ولی اگر در منزل خانواده ی ما داره اخبار می ببینه و صداش به گوش ما هم میرسه، خیلی وسواسی به خرج ندیم و نگران نشیم. چون عوامل بیرونی روی ما تاثیر ندارن.

      البته میتونیم هندزفری استفاده کنیم ولی اگه نشد، حساس نشیم.😊

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2922 روز

        سلاممم به زلیخا جون

        وای چقدر خوش حال شدم از توحید عملی6 برام دیدگاه اومده

        توحید عملی برای من نشانه خدا چون به لطف خدا دارم روش کار میکنم

        یک نکته ای هست اینکه وقتی توی موقعیتی هستی ورودی های مثل اخبار هست و تو توی شرایطی هستی که نمیتونی ترک کنی اونجا رو

        بهترین کار اینه که خودتو مشغول یه کاری کنی

        بارها برا من این اتقاف افتاده و نجواگر از فرصت استفاده کرده و میومد میگفت ببین الان ورودیهات نامناسب باورات خراب میشه ها

        برای اینکه احساست بد کنه و من باید حواسم باشه و اونقدر روی این موضوع حساسیت نشون ندم

        من خودم بارها با وجود اینکه توی خونه بودم ولی خیلی چیزا نمیشنیدم چون اصلا تمرکز حالم روی چیز دیگه بود .

        دوست عزیزم روی عزت نفس کار کنیم به نظرم خیلی راحت تر تغییر میکنیم

        ممنونم بخاطر پیامی که برام فرستادم چون فکر میکنم یاد آوری خدا بودش

        برا من و تو و هرکی که میخونه

        در پناه خدا باشی عزیزم

        اسمت هم منو یاد زلیخا همسر حضرت یوسف انداخت که وقتی توحیدی شد و از شرک و بت پرستی دست برداشت

        زیبا شد رنگ و رو گرفت با ایمان شد و زندگیش تغییر کرد

        و همراه همنشین یوسف شد .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    اسدیان گفته:
    مدت عضویت: 2351 روز

    سلام به استاد جانم و همه دوستان عزیزم، الان داشتم این فایل رو گوش میدادم که یهو یه راز بزرگ برای خودم آشکار شد و دلم خواست باهاتون به اشتراک بذارم، یکی از فعالیت هایی که من داشتم قبلا در زمینه هنر بود و البته هر کس مسیره پیشرفت و موفقیت منو نگاه میکنه و میشنوه میگه آخه چجوری میشه، تو اینقدر سریع و راحت و عجیب پیشرفت کردی و اتفاقاتی که بسیاری افراد براش بینهایت تلاش میکنن و تحصیلات و سابقه و.. از تو بیشتره رو تجربه نکردن، در واقع من کارمو خوب انجام می‌دادم، برای مهارت و تخصصم خیلی هم تلاش میکردم، اماااا برای اتفاقات و پیشرفت ها کاری نمیکردم، تمام موفقیت هام اینجوری بود که مثلا من میرفتم یه جایی برم کلاس، همونجا ازم دعوت به کار میشد،سر اون کار یهو پیشنهاد یه کار خیلی حرفه ای تر به من میشد، اونم کاری که خودم اصلا تو ذهنم نمی‌گنجید… اصلا یه در هایی روی من همیشه باز می‌شد که خودمم باورم نمیشد گاهی، جالب این بود که چند بار من کلا از اون فضا اومدم بیرون. باز موقعیت ها میومدن دنبالم و با چند پله بالاتر من میرفتم، خلاصه از پارسال که با قوانین آشنا شدم با خودم فکر میکردم چی میشد که اون اتفاقات و پیشرفت های معجزه آسا رو تجربه میکردم، و در نهایت گفتم خب لابد به این دلیل بوده که من خیلی کارمو دوست داشتم و با ذوق و شوق انجامش میدادم، اما با گوش دادن به این فایل یهو فهمیدم ماجراشون چی بود… دوستان من که با توحید به این زیبایی آشنا نبودم، اما ناخودآگاه یه غروری داشتم که هیچ وقت سر جلو هیچ کسی خم نکردم، خب متاسفانه همه جا هست، تو هنر هم هست، انقدر پیش میومد شرایطی که نه مستقیم البته، اما غیر مستقیم که حالا اگه تو انقدر هم محکم نباشی خیلی کارا برات میکنیم و می‌بریمت تو پروژه های خیلی بزرگتر و از این وعده ها، و منم میگفتم که من هیچ نیازی به شما ندارم،و اگه بهای پیشرفت من اینه، من نمیخوام، اگه خدا بخواد خودش پیش میاره، کاری ندارم به باورهای محدود اونموقع و این باور محدود کننده (اگه خدا بخواد)، اما الان که داشتم این فایل و گوش میدادم، دلم گفت بزرگترین دلیلی که اون ده پله صد پله پیشرفت و موفقیت هات دلیل تعجب اونهمه آدم بود، این بود… هیچ وقت حاضر نشدم برای پیشرفت تو کارم، خودمو کوچیک کنم و به کسی بهایی بدم، رشوه ای بدم، که واسه من کاری کنه… خدا رو بینهایت بار سپاسگزارم، خدا رو شکرت که تو رو دارم و محتاج به هیچ کسی و هیچ چیزی نیستم، خدایا شکرت که میتونم سرمو بالا بگیرم و بگم اونی که همه کاری واسه من کرده و میکنه،فقط به من گفته تو بنده خودم باش، چیزی تو این دنیا نیست که نتونی بهش برسی، خدایا من چیکار کنم ، آخه من چیکار کنم،خدای من، من خیلی عاشقتم آخه اینطوری تو حرمت مارو حفظ میکنی، اینجوری عاشق مایی، اینجوری ما رو از همه کس بی نیاز کردی آخه، خدای من صد هزار مرتبه شکرت آخه…

    استاد عزیزم ممنونم برای این آموزش های فوق الهاده تون

    دوستان عزیزم هر چی میخوایم بخوایم، از خودش بخوایم ، فقط اون.. فقطططط خودش.. یه ارباب خیلی بهتر از هزار اربابه… خدا ی من، ارباب من… شکرت… شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2732 روز

    سلام ب استاد عزیز

    مدتی هست ک ی احساس قلبی بهم این.پیشنهاد و داد که برم و کامنت لایک.خرده بچه هارو ببینم و فکر کنم بهشون.

    من مدت زیادی هست ک ب فایل های رایگانتون دارم گوش میدم و العان.احساس مبکنم ک اون اگاهی ها ک واقعا همه چیز منو عوض کردن عالی هستند بهرحال من احساس میکنم ک العان تکامل خودم و سیر کردم و العان روح ام تشنه آگاهی های جدید هست واقعا این و از ته قلبم حس میکنم

    با اینکه شرایط برای خرید محصولات بصورت غیر قانونی هست اما.من ب این ا1ل باور دارم.ک.خدای عباسمنش خدای منم هست.و تا جایی ک خودم بخام در جد کار کردن روی خودم بهم الهام میکنه (یعنی تا جایی ک دارم روی خودم کار میکنم بهم الهامات میشه)پس لازم ب دور زدن و دزدی کردن نیست

    خیلی وقت بود ک دوست داشتم بیام.و بنویسم اما نمیدونستم راجب چی بنویسم حدود 2روزه ک کامل تمرکزم روی کامنت بچه ها هست و چقد عالیه چقد عالیه همه ماشالا واسه خودشون یه پا استادن

    دلم میخاد محصول تهیه کنم گیج هستم ک یا عزت نفس تهیه کنم یا 12قدم؟؟؟؟؟؟

    البته ک من ب داشتن اعتماد ب نفس معروف هستم اما راجب سلامتی ی.کوچولو مشکل دارم

    راستی اینم بگم وارد ی بوتیک شدم تو شهرمون ک مشتریشون بودم یهویی دیدم صاحب مغازه تا بیاد اهنگ بزاره صدای استاد پلی شد آی خداااااااا یک کیفی کردممممااااااا

    اصلا دیوانه شدم گفتم شمام عباسمنشی هستین و سر صحبت باز شد و ایشون.گفتن پیشنهاد بهتون میدم 12قدم و تهیه کنین

    ی.جورایی الهامی بود واسم اون حرف

    امروز بازم رفتم پیششون واسه خرید

    اخه من عشق لباسم 😍بازم انگاری قرصی تر بهم گفت 12قدم و بخر ک اصلا عالیه

    حس خوبی هم دارم بهظ این دوره

    اما تصمیم.گرفتم دست خدارو نبندم واسه انتخاب کردم

    1ساعت.پیش بهش گفتم خودت بهم بگو کدوم دوره ن اینکه بهش بگم انتخابم این 2 تا دوره هست کدوم.کدوم

    اینجوری بهتره هرچی ک بهتره برام اون خودش من و هدایت میکنه

    داشتم کامنتهارو.میخوندم یکی از دوستان گفت 40 روز تعهد میدم همه چی و ب خدا بسپارم همه چی و

    یهو الهام شد ک پریسا تو فقط 40 روز راجب سلامتیت بهم اطمینان کن

    یعنی هر فکری اومد بگو 40روز فقط ارامش بیشتر و خدا کارامو میرسه

    نجوا اومد ک.نشد و 40 روز روزه هستم و بیخیال همه چیز

    و بعد این 40 روز چهاااااااا ک نمیشودددددددد

    ای جانمممممممم

    اینجوری ذهنم و بذنامه ریزی میکنم ک.عجله ای نیست فقط 40 روز مغزتکونیه واسه سال جدید

    ایمان دارم این تعهد مسیرهای بهتری و برام باز میکنه واسه سال جدید

    احساس میکنم تجربه خوبی میتونه باشه واسم

    میتونه بعدها یادآوری خوبی باشه

    خدایا دوست دارم

    میدونم توام عاشقمی

    خدابا من واقعا خوش شانسم خیلی خیلی خوش شانسم

    میدونم.ک.همیشه همه چی و ول.میکنی و میشینی پای صحبتهای من

    هرچی.گفتم و واقعا دل ب تو دادم و حریف حرافی های ذهنم شدم تو گفتی ماشالا دختر

    تو لیاقتت بهترینای واسه این اراده ات

    بازم.میگم.من دیوانه ییی توااااااااامممممممم

    استاد توام خیلی خوبیییییی هروقت لایو یا صدات و میشنوم ذوق میکنم.

    مرسی ک.هستی

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فریما مزیدی گفته:
    مدت عضویت: 2744 روز

    سلام

    تجربه ی زیبای من از باور توحیدی مربوط به چند ماه گذشتست از آنجاییکه آموخته ام در انجام خیلی از کارها از پروردگارم هدایت بخواهم برای خرید لباس به عنوان هدیه راهی بازار شدم هیچ هدفی نداشتم فقط به قلبم مراجعه کردم که خدای من ،تو انتخاب کن از کجا خرید کنم شاید برای خیلی از افراد مانند یک قصه باشد ولی صدای شهود و هدایت خداوند همان ندایی هست که با ما صحبت میکند ندای درونی قلبم مرا به مغازه ی کوچکی در منطقه ی پایین شهر هدایت کرد که اصلا آنجا را نمیشناختم تعدادی لباس گرم میخواستم بخرم وقتی مبلغ را پرداخت کردم فروشنده که خانمی مهربان با ظاهری آراسته بود اشک در چشمانش حلقه زده بود از من پرسید خانم کی فکرشو میکرد آخر وقت یکی بیاد مغازه ی من و اینهمه کاپشن بخره ، من برای فردا چک داشتم هر وقت همسرم نگران میشد به او میگفتم توکلم به خداست امیدم به اوست و دلم آرووم بود ببین خدا چطور این پول رو برای من فراهم کرد…

    فقط خدا رو شکر کردم که چقدر خوب یاد گرفتم صداشو بشنوم و به هدایت ها عمل کنم و این تکرار هر روزه ی من است …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سلیم شیخزاده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام استاد شیخ زاده هستم از بلوچستان عاشقتم شکر خدا 2ساله خوب دنبالتون میکنمودرسهای بسیارزیادی یادگرفتم ازسیستم الهامات خیلی استفاده میکنم.وباورم روز به زوز بهتر میشود.من منفی 90درصد بودم الان بیاری خدای رحمان ازمنفی امدم به مثبت.تبدیل به یک کارافرین موفق تبدیل شدم.خدا یا صدهزار مرتبه شکر که شمارو پیدا کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    بنام خدای احد و واحد

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم

    پنجاه و‌ چهارمین روز سفر شگغت انگیز من

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    استاد توحیدی من چقدر لذتبخشه که از توحید میگی و کلمه ای که سالهای سال یاد گرفته بودیم(فقط در حد یه کلمه) رو برامون تفسیر می کنی

    توحید یعنی باد بگیرم روی هیچ کسی غیر از خدا حساب باز نکنم. خب برای اینکه این اصل رو یاد بگیرم اول باید سرچ‌کنم ببینم تو زندگیم کجاها روی عوامل بیرونی حساب کردم…..

    خب من فقط یه موردشو میخوام بگم:

    استاد شما میگی از همون بچگی یاد گرفتی روی هیچکس حساب نکنی ولی ما یاد گرفتیم پشت و پناهمون مامان و بابامون باشه. و فقط روی همونا حساب کنیم. از بچگی ترسیدیم که با کسی حرف بزنیم مخصوصا تو ارتباط با جنس مخالف. اونقدر از این موضوع ترسونده شدیم که نگو ،

    و فقط و فقط بابا.

    ما دخترا محدود شدیم که تا قبل از ازدواج همه چی بابات باشه و بعد ازدواج همه چی شوهرت.

    و اینقدر این فکر تو ذهن ما چرخید و چرخید که شد یه باور محکم. شد یه باور وحشتناک و یه شرک خفی قدرتمند. اونقدر این دو نفر تو زندگی بعضی از ما خانمها نقش بزرگی دارن که کم کم جای خدا رو برامون پر کردن.

    خودمو میگم، اونقدر این شرک وجودمو گرفته که اصلا فکرشم نمیکردم شوهرم هم رفته باشه تو لیست خدایان. و من همه جوره روش حساب میکردم. از خرجی خونه بگیر تا امنیت و آرامش زندگیم، تا حتی منی که خودم کار میکردم بخاطر حساب کردن روی عاملی غیر خدا نمیتوووونستم برای خودم چیزی بخرم و همش منتظر بودم شوهرم خرج های منو متقبل بشه.

    فکر کنم این پاشنه آشیل اکثر ما زنهای ایرانی باشه که همش داریم روی شوهرامون حساب می کنیم.

    یعنی اگه اونا باشن زندگی ما خوش و خرمه و اگه نباشن دنیا روی سرمون خراب میشه.غافل از اینکه خدایی هست که از رگ گردن بهمون نزدیکتره و در همه حال حواسش به همه چیز هست.

    خدای من استاد این فایلهای توحید عملی اصلا جنسش فرق داره با بقیه فایلها. اصلا یه جوری وجود آدمو بهم میریزه که قابل بیان نیست. آتشی در وجودت شعله ور می کنه که تنها اشکه که میتونه اون هیجانو فروکش کنه. انگاری تمام حساب نکردنها و تمام حساب کردنهات یادت میاد و با دستهای خالی خودتو جلوی خدایی میبینی که همه جا با تو بوده و تو هیچ جا باهاش نبودی.

    خدای من وقتی ترازو میزارم و حساب کردنها رو عوامل بیرونی رو یه طرف میزارم و حساب کردن روی تو رو طرف دیگه، ترازو هم هنگ می کنه از اینهمه شرک من. از اینهمه با تو بودن و بی تو بودن. خدای مهربانم منو ببخش که همه عمرم گفتم «قل هوالله احد» و نفهمیدم اصل همه چیز توحیده. منو ببخش که یه عمر تلاش بیهوده کردم برای بدست آوردن چیزهایی که فکر میکردم هدف زندگیمه و اصلو فراموش کردم. نفهمیدم اصل تویی. منبع همه چیزایی که دنبالشون بودم تویی.

    و شکرت می کنم که هدایتم کردی به این مسیر. شکرت می کنم که حالا تازه دارم میفهمم اگه اصل و اساس زندگی خورد و خوراک و پوشاک بود که باید راه بدسن آوردنش رو برام میفرستادی. پس معلومه اصل چیز دیگه ایه که من نفهمیدم.

    و یاد این شعر سعدی میفتم

    خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت

    حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

    به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد

    که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

    مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

    که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

    اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد

    همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

    رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

    بننگر که تا چه حد است مکان آدمیت

    و من تحسین می کنم استادم رو که بجز خدا نمیبینه و توحید رو اصل همه آموزشهاش قرار داده.

    و تشنه گفتن از توحیده. و اینقدر قشنگ توحید رو معنی می کنه که شاگردهاشم تشنه توحیدی میشن که براشون معنی می کنه.

    و پرستیدنیه این خدایی که نشونیشو بهم دادی استاد جونم…….

    نزدیک بود ها، خیلی نزدیک ، ولی پیداش نمیکردم.

    اما حالا دارم پیداش می کنم و عاشقش میشم.

    استاد نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم فقط میتونم با چشمهای پر اشکم بگم عاشقتم و از خدا میخوام هر روز توحیدی تر بشی⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    هاله ریاحی گفته:
    مدت عضویت: 2458 روز

    سلام استاد خوبم

    توی یک فایل که داخل کانال خانواده صمیمی عباسمنش گذاشتین از پیاده رویتون فیلم گرفتین و گفتین که من هرروز پیاده روی میکنم که بهم کمک میکنه افکارم منظم بشه و باورهامو میسازم

    واقعا همینه استاد من تا حالا هزار بار بهم ثابت شده که توی خونه موندن برام انرژی منفی و مشغولیت فکری میاره اما بازم تنبل بازی در میارم و نمیرم بیرون

    بعضی روزا که حتی واسه یه کار کوچیک مجبور میشم برم بیرون بعدش چنان حسم خوبه که باخودم میگم ببین !!! حالا هی بشین تو خونه و فکر منفی کن !!

    چقدر ما زمانای طلایی مونو با تو خونه موندن از دست میدیم

    انرژی نباید راکد بمونه وقتی تو خونه میمونیم انرژیمون گیر میفته و رشد نمیکنیم

    و امشب اون حس درک این مطلب بهم دست داد

    چرا برای من مشکل به وجود امد ؟

    به خاطر اونکه از ادمها توقع داشتم

    اصولا قانون جهان بر اینه . خدا برای اونکه بهت درس توحید بده ، قانونو اینجور وضع کرده

    وقتی نگاهت به یه ادم به این شکله که اون باید برام کاری کنه (هرکاری مثل عشق محبت کمک شغل پارتی ، مالی یا … ) یقین بدون که ناامید میشی

    چون تو باید اونو بعنوان دست خدا نگاه کنی

    بگی خدایا تو به قلبش بنداز

    تو این فرد رو دست خودت قرار بده

    و اگرم نشد بدونی هزاران راه دیگم هست

    خدا محدود نمیشود

    بااین طرز فکر بخش عظیمی از نجواها خاموش میشن

    اون ادمایی که بهت بدی کردن ، اونا تقصیری ندارن

    فقط جواب فرکانس شرک الودتو دادن

    اونا مامور اجرای قانون جهان بودن و خودشون تقصیری نداشتن

    اومده بودن تا بهت درس توحید بدن

    استاد الان داره این جملاتتون توذهنم میاد

    خدا تنها منبع ثروته تنها منبع سلامتیه تنها منبع خوشبختیه تنها منبع ارامشه …

    خیلی ناراحتم استاد

    چرا بااین همه وقت که هستم اینجا

    ولی بخاطر اونکه خودمو به حال خوب نمیرسونم

    باورهای خوب ، برام به مرحله درک نمیرسیدن

    ولی میدونم که تضاد ، باادم کاری می کنه که بفهمی باید چه کار کنی

    باید برم بیرون باید فکرمو رها کنم باید با حس خوب روی باورهام کار کنم ،

    بدون حس خوب ، کارکردن رو باورها فایده ای نداره

    حس گناه و عذاب وجدانم مانعه …

    حس نیاز به بقیه … مانعه

    ارزش مندیتو درون خودت پیدا کن

    تو زنده هستی پس هنوزم ارزش داری

    خدا مخلوقی نداره بی ارزش

    خدا تو رو زنده نگهت داشته پس تو ارزش داری

    برای خودت برای جهان برای ادم ها برای موجودات

    تو زنده ای پس رسالتی داری

    تو هدفی داری

    خدا تو را عبث خلقت نکرده

    پس شاد باش ،ارزش مندی ،بجنگ تلاش کن

    خسته نشو ناامید نشو

    تو راه داری تا وقتی زنده ای و خدا رو داری

    خدا هست ، خدا هست

    بخند و شاد باش

    زیاد فکر نکن زیاد عجله نکن

    بیشتر بزار که اگاهی هایت را درک کنی

    در انباشت اگاهی ، کوشا نباش

    اول انچه میدانی عمل کن سپس انچه نمیدانی خودش خواهد امد

    خدایا شکرت 💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد سعیدی گفته:
      مدت عضویت: 2096 روز

      سلام دوست عزیز

      دقیقا درست میگید منم تجربشو داشتم

      بیرون رفتن حس و حال ادم رو عوض میکنه

      فاذا فرغت فانصب

      کسی که شرح صدر داره هرگاه فارغ شد میتونه برای خودت هدف مشخص کند و به سمت اون حرکت کنه

      من یک استاد داشتم که خیلی دوستش دارم

      به لحاظ علمی بی نظیرندنن واقعا

      من تا بحال مثل ایشون ندیدم

      حتی کسی که یکم شبیه ایشون باشه

      چند روز داشتم فکر میکردم

      به اینکه ادم چه طور میتونه از ضربه بقیه در امان باشه و ضد ضربه تر بشه

      و یک فایل صوتی از ایشون رو به تازگی گوش دادم که میفرمودند

      اگه کسی خجالتی هست و شجاعت اظهار نظر رو نداره این ادم منیت داره

      چون میترسه بقیه دربارش چی فکر میکنند

      نکنه اشتباه بگه مثلا

      اما کسی که فقط خداود براش مهمه و حرف ادل و اخر رو میزنه

      شجاعت انجام کار های مختلف رو داره

      نه از بقیه میترسه نه از شکست نه از ضربه های بقیه

      و ایشون همه رشد های اخلاقی و روحی رو مانند یک نردبون میدیدند نه مثل چند تا چیز که باید از روی زمین جمع کنی و پراتب قائل بودند نه اینکه نام ببرند اونها رو مثلا

      بلکه همه چیزها رو زیر مجموعه منیت میدیدند و اینکه ادم باید فقط خداوند براش مهم باشه

      و بغیر از خدا نبیند

      خواب ایشون رو دیدم

      ایشون الان هزاران نفر رو اموزش میدهند و در سرتاسر ایران شعبه دارند

      به طبع بین اون شاگردان کسایی هستند که ایشون رو خیلی اذیت کنند

      خواب دیدم افراد خیلی زیادی دارد ایشون رو میزنند و اون افرادی که میزدند طبق خاطرات من قوی ترین افراد بین دوستاشون بودند

      با چوب و چکش و خیلی چیزها

      اما استادم هیچیش نمیشد تقریبا

      وقتی بلند میشد تا بره و بقیه در راه با همه قدرت میزدنشون

      یک ذره روشون تاثیر نداشت که به جهتی متمایل بشن

      به عقب یا جلو و اینا

      من رفتم پرسیدم اینا اینجوری دارند شما رو میزنند چه طور هیچیتون نمیشه

      یک حرفی بهم زدن که سریع نوشتمش بعد از بیدار شدن

      گفتند ما میگیم خدای کیهان و منظومه ها خالق همه کائنات

      اما ما چی

      فلان خیابون فلان پس کوچه

      و گفتند باور من اینه که این خدا بررگ درون منم هست و این خدا با منه

      حس این باور هم به ادم قدرت میدهد

      چه برسه که تبدیل به باور بشه

      شاید من فکر کنم ایمان دارم

      اما باید ایمان بیارم که ایمان دارم

      باور کنم باور قوی خودم رو

      و این در مقابل حس عذاب وجدانه و حتی کفر هست

      اولئک یئسوا من رحمتی و لهم عذاب …..

      علت جهنمی شدن کفار گناه و اینا نیست

      مایوس شدن از رحمت خداونده

      وقتی من باورم این باشه که خداوند با منه

      با وجود اشتباهات و غفلت هایم در گذشته

      خیلی باحاله

      من تازگی دارم سعی میکنم باور هایم رو در سحر تغییر بدم

      و بالاسحار هم یستغفرون

      و یاد ایامی میافتم که خدا روبیشتر حس کردم و منو نجات داده از یک شرایط و افراد و ….

      ذکرهم بایام الله

      و جالب بود که امروز خوابی درباره شکست ناپذیری دیدم دوباره

      اما این بار شکست ناپذیره خودم بودم بفضل خداوند

      این نوشته هم خیلی هدایتی بود و من فقط به نشانه ها جواب دادم

      فعلا خدا حافظ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مهناز گفته:
        مدت عضویت: 2023 روز

        خیلی ممنونم که به نشانه ها توجه میکنید جالب بود برام به جواب یه سوالم رسیدم

        سپاس گذارم

        یه سوال طبق گفته شما منیت داشتن یعنی همون عدم عزت نفس درست متوجه شدم

        میشه بیشتر توضیح بدید؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محمد سعیدی گفته:
          مدت عضویت: 2096 روز

          سلام

          منم متشکرم از شما

          در روانشناسی یک اصطلاح هست بنام خود کم بینی

          وقتی ادم عزت نفسش کم هست میخواد این ضعف روبپوشوته

          و یک نوع حالت تکبر پیدا میکنه تا این ضعف درونی خودش رو بپوشونه

          بنظر ایشون منیت ریشه نداشتن عزت نفس هست

          من توی دو تا چیز نتونستم حرف ایشون رو قبول کنم

          یکی دید عارفانه ایشون که نوع تعریفشون از خدا که مثل خورشید هست و ما نور او هستیم

          و کاملا وابسته به او و از جنس او هستیم

          اما من بهشونم میگفتم که

          لا تضربوا لله الامثال

          و اینکه ما بخشی از خدا نیستیم

          خلاصه من نتونستم این رو بپذیرم

          و اینکه میگفتند اگه منیت حل بشه تمام مشکلات اخلاقی برطرف میشه و هرچی لازم داریم فراهم میشه

          من میگفتم منیت بره تقوا میاد

          ؟؟

          ایشون میگفتند بله

          ولی من قانع نمیشدم

          بنظرم یک چیز میتونه ازریشه اش منیت باشه و هم غیر منیت و چیز دیگه ای

          من اصلا اینطور نبودم که همش ساز مخالف بزنم

          اما هر وقت نکته ای بنظرم میومد میگفتم

          ایشون بمن میگفتند

          استاد اعظم

          چه دورانی بود

          گاهی من نتیجه یک بحث رو قبلش میگفتم

          مثلا وقتی میگفتند درسی رو توضیح بدم من نقد و تحلیلش هم میکردم

          خیلی مفید و مختصر

          اگر کسی توحید رو خوب درک کند و توحیدی باشد

          تو جمع ترس نداره از تحقیر شدن توسط بقیه وقتی چیزی رو درست دونست با شجاعت میگه اگه لازم باشه

          یک تعریف دیگه ای از منیت هست که میگه

          منی وجود نداره

          همه اوست

          عبارات عجیبی دارند که خیلی هاش شاید به شرک نزدیک باشه

          من خودم نتونستم با همچین دیدگاه هایی ارتباط بگیرم

          یکی از چیز هایی که درخواست دونستنش برای ما ضرر افرین و غیر ممکنه درباره فهم کامل ذات الله

          ما میتونیم خیلی با او ارتباط بگیریم اما

          ما قدر الله حق قدره

          هیچ کس انطور که حقش هست خدا رو نشناخت

          یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا

          روح خداوند خود اوست؟

          مثلا عزیزی میگفت فوت ما خود ما نیست

          خلاصه که….

          در قران روح همواره مفرد امده از امر اوست تنزل الملئکه و الروح

          ایدناه بروح القدس

          و ما داده نشدیم از علم مگر کم

          روح خداوند در ما دمیده شده اما اگه نتونیم نسبت بهش بی طرف باشیم

          یعنی نتیجه گیری خاصی نکنیم که بگیم پس یعنی فلان

          این علمی که به ما داده شده میتونه ما رو نابود کنه

          این نظر منه

          به نظر من استاد حرف خانم استرهیکس رو درباره خداوند میزنند

          ولی درباره خود منیت میشه تحقیق کرد

          مثلا وقتی ادمی زیاد افسرده میشه بعدش ممکنه حالت سرمستی عجیبی بگیره

          چون بدن تحمل این همه ناراحتی رو نداره و میل شدید به خندیدن رو ایجاد میکنه

          کسایی که مدتی افسردگی داشتند خنده هاشون خیلی از ته دل هست

          و شاید کسی که خودش رو کم ببینه

          متمایل میشه به اینکه خودش بالا تر از بقیه نشون بده

          و این تظاهر میتونه این ادم رو فریب بده که فکر کنه واقعا عزت نفس دارد

          ولی بنظر من میشه ادمی باشه که دو نفر براش دست بزنند و فکر کنه خیلی ادم بزرگی هست و عزت نفس نه

          بلکه مستکبر بشه

          و به تجربه برای من ثابت شده که وقتی ادم خودش رو در برابر خداوند عبد ببیند

          و نسبت به اطرافیانش مودن داشته باشه و ذلیل باشه

          اذله علی المومنین

          یک تمایل درونی خاصی نسبت به عزت نفس پیدا میکنه

          مثلا من قبلا جلوی بچه ها هم خیلی تواضع میکردم

          و سعی میکردم واقعی باشه تواضعم

          و این حالات حس عزت نفس خیلی عجیبی به ادم میدهد

          که دربارش مختصری توضیح دادم تو یک نوشته دیگه

          طبقاین تجربه خودم وقتی ادم برای خودش جلو عزیزانش مقام و منزلت قائله

          منیت داره و عزت نفسش کم میشه

          اما اگه تواضع داشته باشه عزت نفسش بالا میره

          ک عشق وصف ناپذیری به خودش پیدا میکنه

          ان العزه لله جمیعا

          فعلا خدا حافط

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مهناز گفته:
            مدت عضویت: 2023 روز

            خیلی ممنونم آقای سعیدی عزیز

            من اکثر دیدگاه های شما رو دنبال کردم و دیدتون واسم جالب و قابل تامل

            در مورد این منیت هم جالب بود تا با حال از این دید نگاه نکرده بودم به قضیه فکر کنم بارها باید خونده بشه و تعمق تا به درک درستی ازش رسید

            لطف کردید

            سپاسگذارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              محمد سعیدی گفته:
              مدت عضویت: 2096 روز

              سلام

              خیلی خوش حالم که پیام های منو دنبال میکنید

              خیلی متشکرم از دیدگاه قشنگتون

              من وقتی دارم پیامی رو مینویسم خیلی عجیب زمان برام نمیگذره انگار

              ساعت رو نگاه میکنم میبینم ساعت ها گذشته اما من حسش نکردم

              برای همین خودمم بعدها روی متن هام خیلی فکر میکنم

              تکه کلام استاد من برای اینکه بتونبم چیزی رو بفهمیم درگیری بیست و چهار ساعته با مسأله بود

              من گاهی روی چیزی چند روز فکر میکنم و کم کم چیزی برام یکم واضح و واضح تر میشه

              بازم متشکرم ازتون

              واقعا خیلی انرژی گرفتم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    به نام خدایی که در همین نزدیکیست

    سلام برتمام پاره های وجودم

    سلام براستادوخانم شایسته عزیز

    این متنی که مینویسم سپاسگزاری از داوندم که مرا به سمت بهترین دستش هدایت کرد که توحید رو بفهمم ودرک کنم و روزانه افتان وخیزان سعی میکنم بهش عمل کنم.

    وقتی به این فایل رسیدم شنیدم که اگر من رشتهای رو درس خوندم که بهش علاقه داشتم ولی کار ندارم تو اون رشته به هر دلیلی این خودش شرکه

    چون وقتی فراوانی رو باورداشته باشی تو هر رشته ای کار خودش تو رو پیدا میکنه

    البته اول متوجه این قضیه نشدم کل فایل های توحید عملی رو گوش دادم وبا ودم خلوت کردم وفکر کردم رشته ارشدم اشتباه کردم ولی کنارش کلی تجربه های دیگه داشتم واعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده و ودم ورشته ام و سیستم رو بخشیدم و بعد قرآن رو باز کردم وآیه ای برام اومد بر این مضمون که شرکت رو رها کنی رستگار میشی و و در مسیرت ادامه بدی وتقوا پیشه کنی و مل صالح انجام بدی ومداومت داشته باشی از نیکوکارام میشی وخدا ونیکوکاران رو دوست دارد و حسم خیلی خوب شد

    وقتی خوابیدم تو خواب به خدا گفتم این کتابا بدردم نمیخورن بدم به کسی که نیازشون داره بعد خدا بهم گفت نگهشون دار بدردت میخورن.

    صبح داشتم روی باورام کار میکردم یاد م اومد یه فایله استخدامیه بازش کنم با ناامیدی بازش کردم فقط واسه اینکه خیالم راحت بشه که نگاه کردم و خبری برای من نبود وقتی نگاه کردم متوجه شدم ثبت نام تمدید شده و کلی رشته های دیگه هم اضافه شده با ناامیدی داشتم نگاه میکردم که یهویی چشمم به یه چیزی خورد که دقیقا 2 نفر فقط تو رشته ای خودم نیرو میخوان اونم یه استانی که برای زندگی توایران دوست دارم اونجا زندگی کنم. فقط مونده بودم که واقعا خدا همه چیزه در حالی که هفته پیش که دفترچه اومده بود همچین خبری نبود واقعا خدایاسپاسگزارم.

    البته از آخر شهریور که تو این سفرم 3تا استخدامی شرکت کردم 2 تا لیسانسم ویکی ارشد درحالی که سال های قبل از این خبرها برام نبود اصلا.

    واما برگدیم به اینکه وقتی شنیدم اگه بهانه ام این باشه که تو رشته ای من کار نیست این خودشرکه. البته اینو از اساتید دانشگاه ومردم شنیدیم که استخدامی نیست کار نیست تو رشته ی من و… وباورکردم . اما این حرف شرکه واین یه سیلی به من زد که بیدارشم وبیشتر بخوام تو رشتهی خودم کار کنم. چون به 2 دلیل از رشته ام که بهش علاقه داشتم جداشدم 1-کار نیست 2- رفتار اساتید باهم که الان میدونم رفتارشون بدلیل باور کمبودبود که میزدن تو سر هم ومنم باهاشون هم فرکانس بودم که این ها رو میدیدم .

    اما وقتی قانون اینه که من همه شرایط واتفاقاتم رو خلق میکنم اگر من خودم انسان با باورهای قوی باشم لاجرم خداوند من کنار آدم های بهتری قرار میده با باورهای ثروت آفرین .

    پس این 2 تا دلیلم توحیدی نیست

    البته یه سوال دیگه از خودم پرسیدم اگه فرداروزی من به فرزندم بگم خدارو باور کن وبرو دنبال علاقه ات اونوقت اون اگه از من بپرسه تو که رفتی دنبال علاقه ات ولی چرا نتونستی تو رشته ای تحصیلیت کار کنی من چه جوابی بهش میتونم بدم؟ آیا لیاقت اینو دارم به فرزندم همچین پیشنهادی بدم وقتی خودم بهش عمل نکردم !!!!

    این بیشتر بهم انگیزه داست که بیشتر روی فراوانی وتوحید کار کنم وقتی خودم حرفی بزنم که خودم بهش عمل کنم ونتیجه داشته باشم اونوقت نیازی به نصیحتم نیست خودش میبینه زندگی منو وانتخاب میکنه چون نتایجم کلام من میشه .

    سپاسگزارم بابت این آگاهی بابت این درک .

    خدایاسپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    خدایا شکرت که این دوتا شرکم رو هم متوجه شدم

    خدایاشکرت

    این روزا چون مشغول مطالعه ام درآمد ندارم وقتی دفتر و خودکارم نزدیک به تموم شدن بود ذهنم گفت ننویس سپاسگزاریهات وهمینجوری ذهنی بگو بدبخت پول نداری چجوری میخوای تهیه کنی ؟ منم گفتم تو این یکسال خودخدابرام تهیه اش کرده والانم تموم بیشه به بی نهایت طریق برام میفرسته مگه این دفترا چطوری اومدن . مگه این دوره های و این وسایلی که خریدم چطوری تهیه شدن مگه غیر ازاین بود خدابرام تهیه کرد. وهمون لحظه گفتم خداجون هم خودکار و دفتر میخوام سپاسگزارم بابت خودکار ودفترم وفرداش دنبال یکسری کتاب بودم که 3 تا دفتر بین کتابام پیدا کردم که خیلی شیک وبا کیفیت بودن و مامانم خودکار برام آورد واقعا خدایاشکرت شکرت شکرت

    دارم روی این درکم کار میکنم که خدا همه چیزهست مثل ابراهیم که باورداشت خداخود آتیشه و قدرت گرمای آتیش از خداست واین خدا میتونه هوای مطبوع بشه وشد گلستان براش.

    منم دوست دارم خدارو بزرگتر باور کنم بزرگتر وبزرگتر.

    باورتون میشه استاد یه ساعت تو اتاق دارم این ساعت وقتی ذهن وروحم هماهنگه کار میکنه ووقتی ناهماهنگه کار نمیکنه ووقتی میبینمش سریع شروع میکنم به این که هماهنگ بشم .

    امروز به خدا داشتم میگفتم دلم میخواد از خونه برم بیرون وروی باورهام کار میکردم که عموم زنگ زد واسه پیگیری یه کار مرتبط با رشته ام ومن ساعت 5 باید اونجا میبودم و گفتم توکل میکنم به خدا و میرم اون چیزی که خوبه اتفاق میفته میخواستم توضیح ندم به پدرم وبرم ولی یهویی گفتم این ترسه میترسی مخالفت کنه ومانعت بشه پس میرم تو دل ترس وبهش گفتم واونم گفت میخوای بعدش برگردی خونه ؟ گفتم آره گفت خودم میبرمت ومیارمت مثل ملکه ها رفتم واومدم واونجا سعی کردم زیبابین وتحسین کننده زیبایی ها باشم وقدرت رو بدم به خدا- نجوا میومد و منم نیرومیفرستاد خیلی خوب تونستم خودم رو مدیریت کنم خداراشکر نتیجه رو به خدا سپردم یا این خودشه یا یه چیز بهتری بهم میده. خدایاشکرت شکرت خدایاشکرت به راحتی از خونه رفتم بیرون و کلی لذت بردم خدایاشکرت

    دارم روی لیاقتمم کار میکنم خیلی بهتر شدم خداراشکر.

    البته الان بهتر میتونم موفقیت دیگران رو تحسین کنم وخوشحال میشم ولی جای کار خیلی داره.

    الان عزیزام خرید میکنن وقیمتش رومیگن بهشون تبریک میگم وقتی میگن قیمتش اینقدره من میگم جنسش خوبه ودوستش داری وقتی میگن آره میگم عزیزدلم مبارکت باشه کارخوبی کردی خریدیش وان شالله 10 برابرش به خودت برمیگرده. اونها اعتماد به نفسشون بیشتر وحسشونم خوب میشه

    وقتی خودم خرج میکنم میگم من دارم روزی مبرم سر خونه کلی آدم ودست خدا میشم وجهان رو رشد میدم وحداقلش 10 برابرش به خودم برمیگرده وحسم خوب میشه تو این ماه این تجربه رو داشتم واصلا ناراحت نشدم حتی یه کوچولو.

    کتابی که بهش نیاز داشتم گمش کرده بودم دوستم گفت پیشش نیست منم ناراحت نشدم گفتم اگه لازمم باشه پیداش میشه حتما لازمم نیست واین کتاب هم داونده . وفرداش دوستم گشت تو انباریشون وپیداش کرد و دوباره کتابم پیش خودم برگشت

    خدایاسپاسگزارم بابت این همه نعمت خدایاشکرت شکرت شکرت

    هنوز نیاز دارم زمان بیشتری تو این پله بمونم

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    خدایاسپاسگزارم بابت دست های مهربونت .

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم میکنی به مسیرهای درست

    هر چه آرزوی خوبه مال شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سمیرا بیات گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    استاد عزیزم سلام

    من در همون ابتدا که از فایلهای رایگان شما استفاده میکردم ، در همون اولین بار حرفهای شما رو در مورد تاثیر دیگران در زندگی و مسئله چشم زخم رو باور کردم .و دیگه هم فکر نکنم از یادم بره چون باورش کردم. و بشدت باور کردم

    طوری که من باور کرده بودم که فلانی تو فامیل چشمش شوره و من دائم پسرم رو از جلوی چشمش دور میکردم و کلی میترسیدم و هیچ وقت لباس قرمز یا زرد برای بچه ها نخریدم که تو چشم بیان

    اما بعد از شنیدن فایلهای شما حاضرم قسم بخورم .اصلا انگار سالهاست که این مورد رو باور کردم و اجرایی کردم .و جالبه بدونید دیگه بچه های من نه مریض شدن نه بیخودی زمین خوردن که آسیب ببینن.

    یکی از اقوام نزدیک به لباس بچه ش و طلاهای خودش همیشه یه پلاک ون یکاد وصل میکنه .

    پسر منم داشت اما با چند تا تیکه دیگه همون موقع که این حرفها رو باور کردم ، دادم به شوهرم برای یه مسئله مالی بفروشه و تا آخر عمر هم در این مسیر قدم برنمیدارم که این آیه رو از خودم آویزان کنم .

    عوضش سوره ی توحید رو به زبان و دلم حک میکنم که باورهای توحیدیم رو تقویت کنم

    همسرم دائم در پی اضافه حقوق بود و من یه شب که با هم چای میخوردیم بهش حرفهای استاد رو انتقال دادم و گفتم قدرت رو از مهندستون بگیر و برو خودت با رئیس کارخونه صحبت کن و بگو من با شرایط و هزینه هام و کاری که انجام میدم استحقاق اینو دارم که حقوقم زیاد بشه و به کسی جز خدا توکل نکن .همسرم هم این کار رو انجام داد و نتیجه هم گرفت .اما چون یه کمی در فضای شرک آلود از حرفهای دوستان و هم کاران بود .نتیجه ش خیلی دیر پیدا شد اما من با تایید و تحسین همین کارش اونو از نا امید شدن دور‌ کردم .انشاالله بتونم باورهامو حفظ کنم و با تمرین دوره ی ۱۲ قدم بهتر تو این راه هدایت بشم.

    قربونتون برم استاد عزیزم. شما خود کنترل ذهن هستید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمد امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیزم و بچه های هم فرکانس و هم خوانواده عزیزم.

    چقدر حس آرامشی پیدا کردم از وقتی که رفیق جون جونیم…عشقم…بهترین تکیه گاهم…که خداوند بزرگ و فرمانروای کل جهان هست رو پیدا کردم.

    این رابطه رفیق بودن با خدای خودم برا من صفر یا صدی نیست مخصوصا الان که اول راه هستم و فقط چند ماهه که دارم بیشتر درک میکنم که هرچی با خدا بیشتر رفیق باشم حالم بهتره کمتر میترسم و قدرت بیشتری دارم.

    روز به روز ایمانم به خدا بیشتر میشه و سپاسگزارم که منو با دستان زیباش هدایت میکنه که به مداری برسم که توش قدرت و خوشبختیه!

    هنوزم بعضی جاها ترس یا استرس میاد تو ذهنم اما فقط چند ثانیه طول میکشه!

    قبلا چندین شبانه روز درگیر بودم هه!

    الان فهمیدم چقدددررررر تو در و دیوار بودم!

    الان فهمیدم چقدر دنیا قشنگه!

    امروز اولین پول رو دریافت کردم!همین نیم ساعت پیش!بالاخره پول ریخته شد به حسابم و اس ام اس خوشگلش اومد!

    درسته کمه!ولی این پول نتیجه رفاقت منو عشقمه!و میدونم بیشتر هم میشه!

    انگار خدا به من میگیه تو نترس بیخیال باش و فقط لذت ببر من کارا رو اوکی میکنم برات!

    نتیجه نشون میده که داری پیشرفت میکنی یا اینکه فقط مطالب رو میشنوی!

    کافیه حرفای استاد و مطالب سایت رو تحلیل و درک کنی بعد بیاریش تو عمل!و بوم!جاییزه پول آرامش سلامتی رابطه قشنگ و تو یه جمله ززززننندگی کردنه!

    قبلا فقط نفس میکشیدم که!

    الان تازه دارم زندگی میکنم…هه هه!

    خیلی خوشحالم.

    تازه خودم حس میکنم ده درصد تو مسیر افتادم!

    ولی تلاشمو میکنم بشه صد درصد!

    زندگی کردن با وجود خدا خیلی لذت بخشه خیلییییی حال میده!

    ععهههههههه….!

    میدیم استاد تو فیلما لبخند رو لبشه و نفس عمیق میکشه میگه آخیششش خدایا شکرت چه حالی میده و خوش میگذره و این حرفا ولی انگار من از پشت یه شیشه داشتم خوشبختی استادو میدیدم!

    الان انگار اومدم این طرف شیشه!

    من هم دارم حس میکنم کمکم…باباااا خیلی حال میده!خیلییییی خوش میگذره تا قبل از این میدونستم باید بگم خدارو شکر و این حرفا ولی حسش نمیکردم…اما حالا واقعا دارم حسش میکنم و میگم خدایا این طرف دنیا این مدار خوشبختیه عجب بهشتیه!

    دمت گرم چه دنیایی ساختی!

    بچه ها واقعا لذت بخشه امیدوارم همتون تجربش کنین…

    عاشقتونم فعلا بدرود!💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: