توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 82 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام یگانه قدرت جهان هستی
روز 54 ام از روزشمار تحول زندگی من
استاد شما چقدر زیبا صحبت میکنید
چقدر کلامتون به جان آدم میشینه
استاد وقتی قبلا میگفتید همه چیز توحیده، راستش اصلا نمیفهمیدم یعنی چی. بهتون اعتماد داشتم میدونستم درست میگید ولی نمیفهمیدم چه ربطی داره. اینکه ما قانون جهان رو بدونیم که پولدار بشیم چه ربطی داره به توحید اخه
مگه توحید فقط برای این نیست که گناه نکنیم اون دنیا نریم جهنم؟
توی مسیر سفرنامه، تقریبا توی همه ی فایل ها بدون استثنا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم راجع به توحید صحبت کردید و در شرایط مختلف توحیدی بودن رو توضیح دادید. مثلا در روابط، در سلامتی، در موقعیت های شغلی، در موفقیت ها و…
از یه جایی به بعد، به خودم اومدم دیدم منم دارم سعی میکنم طبق حرف شما عمل کنم و سعی کنم موقع انجام هر کاری باور های توحیدی رو تکرار کنم تا ببینم اینجا هم جواب میده و کارمو راه میندازه یا نه
استاد به قول شما هیچ انسان کاملی وجود نداره و من الان فقط یک قدم بهتر از قبل شدم، ولی خدا میدونه استاد من از وقتی که توحید رو درک کردم دارم زندگی میکنم! قبلش انگار فقط زنده بودم!
شاید درک من الان خیلی کم باشه ها، ولی همین یکم درک کردن توحید باعث شده زندگی من از این رو به اون رو بشه.
باور اینکه هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره؛ اینکه تنها قدرت جهان هستی و فرمانروای جهانیان، فقط الله عه که حتی برگی بدون اذن اون روی زمین نمیفته!
باعث شده که:
-من دیگه وقتی که جایی تنها هستم، اصلا نمیترسم، چون باور دارم که خدای من هر لحظه با منه و داره از من محافظت میکنه و در برابر الله کسی به اندازه پشه هم نیست!
-من دیگه به کسی باج نمیدم و برای جلب رضایت آدم ها تلاش بیهوده نمیکنم؛ چون باور دارم اونی که میتونه به من کمک کنه فقط خداونده و من نباید اصلا روی آدم ها حساب باز کنم.
-دیگه احساس نیاز یا وابستگیم به بقیه خیلی کمتر شده، چون باور دارم خداوند هر لحظه من رو هدایت میکنه و من باید در برابرش تسلیم باشم. اون همه کار هارو برام انجام میده.
-وقتی میبینم کسی یه چیزی که من آرزوشو دارم رو داره، دیگه مثل قبل حسودی نمیکنم و دلم نمیشکنه، چون باور دارم که من اگر از خدای خودم با امید، احساس خوب و ایمان اون خواسترو بخوام در اختیارم قرارش میده چون خدا بر هرکاری تواناست؛ ولی به اندازه ای میتونه کمک من کنه که بهش ایمان بیارم!
-دیگه احساس قربانی شدن و مظلوم واقع شدن تو وجودم خیلی کمتر شده، چون باور کردم که هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره چراکه خداوند قدرت همه چیز رو در اختیار خودم قرار داده. پس اگر من الان شرایط نامناسبی دارم، خودم خلقش کردم و به لطف الله، این فقط خود منم که میتونم با توکل بر خدای مهربان شرایط رو تغییر بدم.
خدایا ازت ممنونم که اینقدر در حق بنده هات مهربونی و این همه به ما لطف میکنی
استاد ممنونم ازتون که دست خداوند شدید و مارو به اصل خودمون بازگردوندید
مریم عزیز ممنونم که این مسیر رو برای ما اینقدر هموار تر و زیباتر کردید
برای همه دوستان آرزوی سعادت و خوشبختی رو دارم
1403/6/8
روز54
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر یکروز دیگه و پراز آگاهی های ناب
نمیدونم چطوری بنویسم حس درونیم و چندروزه که دارم قرآن میخونم با واژه توحید مواجه میشم و از خدا خواستم که درک مفهومش رو بهم بده بارها بارها توی ویدیو های متفاوت درمورد توحید و شرک از شما شنیدم اما ایندفعه چون همزمان شده با مطالعه قرآن انگاری برام این صحبتها جدید و درک دیگه ایی دارم پیدا میکنم انگاری تاحالا نشنیده بودم وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم دلیل اتفاقات و شرایط زندگی و الان میفهمم فقط بخاطر شرک بود فقط بخاطر اینکه روی آدما حساب میکردم بخاطراینکه نگران میشدم و میترسیدم بخاطراینکه قدرت و به غیرخدا داده بودم و همش میگفتم پس چرا حالم خوب نمیشه پس چرا آرامش ندارم .
استادوقتیچند بار این فایل روگوش دادم قران و بیشتر فهمیدم.به نظرم ترکیب این فایل و سرچ راجع به ایه های ایمان وتوحید خیلی ترکیب عجیبیه و احساس میکنم تازه دارم قوانین و میفهمم.همین الان سرچ کردم این ایه اومد که
بادیه نشینان گفتند که:ما ایمان اوردیم بگو:ایمان نیاوردیم بلکه اسلام اوردیم.زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است.سوره حجرات ایه 14.
واقعا جا خوردم پیش خودم فکر کردم ایا من واقعا ایمان اوردم؟یا ادا دارم در میارم اگه ایمان اوردم پس چرا خیلی جاها نگرانم.
این همه ادم من میشناسم که به زبان مسلمان هستن ولی واقعیت ایمان در حد صفر.
خیلی تامل برانگیز بود برام این فایل.ممنونم استاد
به نام خدای هدایتگر
امروز خداوندم به من گفت و من به پهنای صورت اشک ریختم و به سجده افتادم.
برای شما هم مینویسم تا با این ذکر اشکهامون قبلمون رو بشوره و جلا بده و خدا رو در آینه قلبمون ببینیم:
«لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.»
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام بر همه عزیزان
دیشب میخواستم برای این فایل کامنت بزارم که وقت نشد
نمیدونم باید کامنتمو چجوری شروع کنم ….
بیام از تغییراتی که اینروزها رخ داده بگم
اول از همه موردی که خیلی زیاد به چشمم اومده زیر و رو شدن رابطه من با مادرم هست اصلا به طرز عجیبی تغییر کرده و واقعا این حرف استاد و زندگی کردم و که میگن تو اول خودت تغییر کن ادمهای اطرافت محیط و حتی خانوادت هم تغییر میکنن در 99 درصد در غیر اینصورت فرکانس تون از هم جدا میشه
اصلا احساس میکنم خیلی خیلی با درک شده یا اینجوری بود و من متوجه نبودم و کاملا داره زندگی و افکارش مثل من و خواهرم میشه یعنی متوجه میشم که خیلی شبیه عمل میکنیم خصوصا وقتی خیلی مشهوده که با ادمهای دیگه ساعت زیادی ارتباط میگیریم میفهمم سبک و نوع رفتار مادرم و خدا رو هزار بار شکر هربار هی بهتر و بهتر میشه نمیگم قبلا همش جنگ و دعوا و سروکله زدن بود ولی کاملا مسیر فکریمون فرق میکرد و هر دو طرفم دوست داشتیم مسیرمون و بکنیم تو چشم هم :))
اصلا خیلی خیلی زمان زیادی میگذره ازینکه حتی بحثی بینمون باشه حداقل از اوایل تابستون اینو مطمئنم یعنی نزدیک 6ماه که زمان کمی نیست و باز هم خدا رو شکر
در ارتباطاتم کلن خیلی خیلی این موضوع به چشم میاد هم با خواهرم عالی تر از قبلش شده هم مادرم که توضیح دادم و هم عشقم و تمام اطرافیانم که میشن دوستان و اقوام نزدیکی که باهاشون در ارتباط هستیم
مثلا همین دیشب ما داشتیم میرفتیم برای روز مادر هدیه بگیریم و یکم برای شب یلدا خرید کنیم مادرم قبلش گفت من نمیام باهاتون خودتون برید اما نزدیک حاضر شدنمون وقتی نماز مغربش و خوند یهو گفت منم میام و سجادش و گذاشت یه گوشه و اومد قبلش قرارمون بر این بود که اگه پولمون رسید و خودش هم یکم پول گذاشت براش یه تیکه طلا بگیریم در غیر اینصورت یه هدیه ای که لازم داشت و قرار شد بخریم رفتیم و یکم چرخیدیم تو مرکز خرید بعد رفتیم بخش طلا فروشی جداگانه که خیلی بزرگ بود و تو همون پاساژی که اکثرا برای خرید میریم و معمولا قیمتها متوسط رو به بالا هستن قیمت مناسب معمولا تو این پاساژ از دید بقیه پیدا نمیشه جز کسی که دیدش توحیدی باشه و معمولا من و خواهرم همیشه اونجا لباس یا وسیله مورد نیازمون و با قیمت خیلی باور نکردنی گرفتیم و هرجا گفتیم از فلان جا گرفتیم باورشون نشده و فکر کردن حراجی بوده یا تخفیفی داشته یا حالا هرچی ..
خلاصش کنم ما هدایت شدیم به یه زنجیر طلای خیلی خوشگل و مناسب برای مامان با قیمت عالی که همون جا طبقه پایینش نزدیک 2تومن بیشتر میگفت مادرم خیلی وقت بود بعد عروسی ش طلا نخونده بود یعنی طلای عروسیش و خیلی سال پیش فروخت که اصلا یادمون نمیومد برای چی و اصلا از حس و حالش نگم کلی خوشحال شد و ما خوشحال شدیم و یه مقدار خواهرمم پول گذاشت و خرید کردیم وقتی اومدیم خونه دیدیم بعد چند ساعت داره نگاهش میکنه زیر لب چیزی شبیه سپاسگزاری میکنه وقتی دید داریم نگاهش میکنیم گفت امروز به خدا گفتم من هدیه مو از تو میخوام و یکم حرفهای توحیدی زد و حتی اخر شب دیشب گفت فلان چیز و خواستم خدا داد امشبم طلا داد پس ازش فلان چیز دیگه هم بخوام حالا شاید عادی بنظر بیاد ولی این تغییرات برای مایی که در کنار مادریم خیلی تغییرات بزرگیه همین که باور کرده خدا براش اجابت میکنه قبلا فقط زبونی میگفت و باور نداشت و احساس لیاقت نمیکرد الان حتی یوقتایی هدایت میشه به بخشی از صحبتهای استاد در زمان مناسب خودش وقتی ما داریم گوش میدیم و ساکت میشینه گوش میده قبلا اصلا استاد و قبول نداشت و تو مدار شنیدن حرفهاش نبود اما الان یوقتایی میگه به قول اقای منش :))) …
تمام اینها رو مینوسیم که بعدا تک تک ش و بخونم و سیر تکامل تغییراتم و لمس کنم
یه تجربه دیگه هم یادم اومد
چند شب پیش میخواستیم بریم سینما من و خواهرم و همراهم بعد ایشون قرار شد بیان دنبال ما و یجوری شد که نیم ساعت مونده بود به فیلم هنوز پشت ترافیک نرسیده بود بیاد دنبالمون و زنگ زد گفت من ده دقیقه دیگه میرسم و شما زنگ زدم زود بیاین پایین که جنگی بریم ما و یکم مونده بود برسه زنگ زد گفت عزیزم من پشت چراغ فلانم (سر خیابون ما) بیاین پایین کم کم که دیر شد
ما هم چون حاضر بودیم همون و کفش پوشیدم و چون میدونستم الان با ماشین پرواز میکنه :)) زود رفتیم پایین و نزدیک پنج دقیقه شیش دقیقه ای تو سرما بودیم و زنگ زدم گفتم کجایی یخ زدیم گفت یه ماشین افتاده جلوم داره اروم میره من کوچه پشتی شمام الان میام خلاصه بعد اینکه قطع کردمم نزدیک 4/5دقیقه ای نرسید و سرما هم امون نمیداد به ادم برای ثانیه ای صبر کنه خلاصه من داشتم عصبی میشدم اومدم کلید بندازم برم تو خونه دیدم رسید به خواهرم گفتم قبلش اگه تا فلان دقیقه نیومد کشتمش :)) بعد تا نشستیم دیدم خیلی عصبانیه و برای اولین بار داشت به فلان ماشین که جلوش بود فحش میداد و گفت دیر میرسیم و عذرخواهی کرد بابت اینکه ما یخ زدیم :)) خلاصه من اگه من قبل بودم تا میشستم غر و میزدم و قیافه میگرفتم ک چرا زودتر گفتی ما بیایم پایین اصلا چرا دیر راه افتادی و نه تنها ذره ای عصبی نبودم بلکه شوخی خنده کردیم و خودشم از اون حالت هی درمیوردم مثلا میدیدم اماده فحش داره میشه گفتم ولش کن فدا سرت حالا اصلا دیرم برسیم مهم نیست 5/6دقیقه اولش و فقط نمیرسییم اونم شاید و بحث و کل ماهرانه عوض میکردیم نره سمت منفی چون ظهرشم با یه ماشینی برخورد داشت و کلن جذب منفی بود منم زدم از یه جا قطعش کردم و وقتی رسیدیم خیلی از فیلم نگذشته بود و کمدی هم بود کلی هم جاتون خالی خوش گذشت و شبش هم با خواهرم راجع به نکات مثبتی که اون شب بود حرف زدیم و خواهرمم اشاره کرد به تغییرات من و گفتم بهش آره خیلی هاش آگاهانه بود و داشت میگفت خیلی تحسینت کردم آفرین
حالا خیلی جزییات بیشتری داشت که نخواستم خیلی دیگه ریزش کنم ولی افتخار کردم به خودم و تغییراتم و خدا رو شکر کردم بابت حضورش و قوانین بدون تغییرش و کلی دعا به جون استاد عزیزم و اموزش هاشون و دعای خیر بدرقه راهشون
واقعا ازتون ممنونم مرد بزرگ
خدایا شکرت
بَلِ اللّهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ
ترجمه:
(از آنها که دوستدار شما نیستند پیروى نکنید،) بلکه خداوند مولاى شماست و او بهترین یاوران است.
با سلام به استادی نازنین، موحد و حنیف. سلام به دوستان عزیز و خانم شایستهی گُل.
آدینه روزتون بخیر،عصر همگی قشنگ!
استاد دنبالِ یه آیت میگشتم که در شروع بنویسم
دفتر قرآنیام که هرصبح یک آیت که به دلم قشنگ میشینه رو یادداشت میکنم دیدم و نوشتم بعد متوجه شدم در مورد همین که الله مالک توست یکی دراومد.
عجب به این هدایت الله نازنین.
ما بقدری که تغییر کنیم جهان ماهم تغییر میکنه. اینو دیروز بیشتر با گوشت،پوستُ استخوانم فهمیدم.
وقتی که با اعضای خانواده متوجه شدم زود صدام بالا میره و بعد ناراحتی ایجاد میشه
من نشستم در عقل کل سوالات مشابه به کنترل خشم احساسُ زیر و رو کردم.
دوستان چقدددددد کامنتهای عالی دادن دستشون درد نکنه. چقد متوجه شدم تا من از درون تغییر نکنم ازین شرایط کنونی رهایی ندارم.
نوشتم من متعهد میشم که دیگه هیچ کلامی ک موجب رنجش بشه نزنم و سکوت کنم و اعراض .
اعراض و اعراض
اینقد اعراض کنم اگر رفتاری ناخوشایند دیدم که همین اعراض باعث بشه من آرام و صبورتر بشم.
خیلی میخوام صبور بشم اخلاقی حمیده و حسنه داشته باشم آنچه خدا بارها در قرآن بهش اشاره کرده.
من متعهد شدم و حتما انجامش میدم.
این فایل بهم یاد داد از هیچ کسی یا به اصطلاح قدرتی نترسم.قدرت دستِ خداست ولاغیر.
هیچکسی کنترل و قدرتی در زندگی من نداره تا وقتی من بهش این اجازه رو ندم تا وقتی ک من نترسم.
این فایل بما یاد میده مثل ابراهیم شجاع باشیم شهامت انجام هدایات الهی را داشته باشیم
اگه ماهم ازین نقطهایی ک هستیم شروع کنیم بدون شک ماهم میتونیم موحد بشیم.
استاد من از زمانی ک قدرت معجزهی نوشتن فهمیدم اکثر چیزایی ک مینویسم به حقیقت منجر میشه.
من مینویسم خلق میشه
هرچند یویو وار دارم پیش میرم اما قول میدم میشه به جاهای بلندتری برسم باهمین تعهد
من دورهی ارزشمند عزت نفسُ خواهیم خرید بزودی و تغییرات بسیار عالی در وجودم شکل خواهد گرفت.
من قول دادم تا سال بعد بشم شاگردِ خوبِ شما از کشورِ افغانستان، من به این قولم پابندم و خدا کمکم میکنه.
الهی ک همیشه خوش و شاد بمانید استادِ خوبم.
بنام خداوند بشخنده مهربان بنام خداوند که مرا هدایت گر درون من است بنام خداوندی که مرا در این فضای روحانی قرار داده تا بااین اگاهی ها روح خودم رو بیدار وهوشیار کنم خدایا شکرت پذیرفتم دلیل تمام اتفاقات زندگیم رو به خاطر عدم اگاهی از خدای درون خودم بوده که چه قدرتی بهم داده خدایا شکرت دلیل تمام اتفاقات زندگیم رو شرکی بود که به خداوند پیدا کرده بودم ولی خدایا شکرت بعد یک سالی که سپاسگزلری کردن از خداوند در مدار اگاهی خداوند قرار گرفته بودم وهم فرکانس با خداوند شده کلی انرژی مثبت وشور شوق انگیزه برای تععیر کردن پیدا کرده بودم که زبیا ترین نقطه زندگی من از همون جا شروع شد وخداوند شکر می گویم از این بابت خدایا شکرت ولی با یک تضاد توی زندگی سطح فرکانس من پایین اومد واون به خاطر عدم اگاهی از قوانین زیبای خداوتد بود چون ذهنم درگیر فضای مذهبی ودرگیر شرک ها وشنیدهای بود که سال بشر در استعدال شون زندگی می کرد واون وقت هیچ درکی از خداوند نداشتم در فضای شرک الود ودر فضای شک ترید بودم که خدایا شکرت همین فضا بسیار کمک بزرگی به من کرد که پیش فرض های ذهنم شک کنم که دارم چه بت های رو در ذهنم می سازم مقابل ورود نعمت های خداوند مانع خیر برکات خداوند شدم وتصمیم گرفتم پیش فرض های ذهنم رو تعغیر دهم وادامه زندگی رو با ارامش وطوری زندگی کنم که عزت مندانه باشد وقتی همچون توانایی های درون خودم پیدا کردم متوجه شدم که تصمیمات وچه ایدهایم به خاطر شرک عای که داشتم به تعویض افتاده بود وچقدر عوانل بیرونی رو مقصر احساحس بد خودم می دونم که این بر خلاف قانون خداوند وقتی متوجه شدم که نیروی درونی خداوند بهم داده توان این رو خلق دردنیم رو بهم داده خدایا شکرت خدایا شکرت به درک درونی رسیدم واز خدلی خودم طلب مغرفت کردم همین می خواستم باورهای توحیدیم بسازم توی ذهنم چیزی ساخته بودم که اون اجازه نمیده ودراقع همین ایراد کارم من بوده قدرت از درون خودم گرفته بودم وداده بودم به عوانل بیرونی وفکر می کردم اون اجازه این کار بهم نمیدن وقتی نگاه درونم خودم کردم این خداوند این قدرت رو توی دردنم بهم داده که بسازم اون باورهای توحیدیم تا زندگیم متوحل کنم ودیگه مثل گذشته فکر نکنم تصمیم به تععیر زندگیم بگیرم خداوند مطمعن بودم خداوندی که بدون شرط توی وجودم پیدا کردم که فقط در های برای من باز میکند خدایا شکرت هر چی از بخوام اون مر در مدارش قرار می دهم خدایا شکرت ومتوجه شدم ظلمی که خودم در حق دردن خودم کردم هیچ کس نکرده از خداوند خواستم هر وقت می خواستم از مسیز خارج بشوم مرا اگاه کنه وبرگردنه به مسید درست خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم
همینطور که داشتم این فایل رو گوش میکردم که حسن بمن گفت اینو گوش بدم انگار باید میشنیدم چیزهایی رو باید میشنیدم بیشتر هی یک سری پرده ها از جلوی چشمم میرفت کنار به درم بیشتر و بهتری هر باز از توحید و شرک و عدم تاثیر عوامل بیرونی و خالق بودنمون میرسیدم و میگفتم خدایا شکرت.
تو بحث فراوانی ثروت یهو این اومد که اگر ما خالق هستیم که هستیم و هر کسی قدرت خلق زندگیش رو داره و افکار ما دارند زندگی ما رو بوجود میآورند خوب باید اینقدر ثروت و نعمت تو این جهان باشه که اومدیم همه با هم شروع کردند واقعا به باور کردن این موضوع که بتوانند اون ثروت ها و نعمتها رو دریافت کنند دیگه پس این خودش نشون میده که هست این فراوانی و ما داریم تو واقعیت میبینیم دیگه کشورهایی که دارند ثروتمند تر میشند در حالی که بقیه فقیر نشدند آدمها و شرکتهایی که دارند ثروتمند تر میشند در حالی که این ثروت از بقیه گرفته نشده به اینا داده بشه قبلیها ثروتشون زیاد میشه یک سری جدیدم دارند به قبایل اضافه میشند یک سری هستند رشد این ثروتشون خیلی بیشتر از بقیه هم اتفاق میوفته این وسط اون فقیران وضعشون از فقیرهای 20سال پیش 50سال پیش به مراتب خیلی بهتر هست خدایی.پس این خودش یه شاهد واضحی هست که کلا به همه داره داده میشه از فضلش اما اونی که باور بهتری داشته و ظرف بزرگتری خوب مسلما خیلی بیشترم دریافت کرده.در کل نگاه میکنی میبینی آره درسته این ثروت خیلی زیاده همه هم میتونند بینهایت ازش داشته باشند اگر باورش کنند و حرکت کنند به سمتش اما یه عده قلیلی دارند خیلی خوب خلقش میکنند و به دستش میارند.
تو پرانتز بگم اینجوری دارم میسازم این باور رو که حالا که قدرت خلق زندگیمون به خودمون داده شده خدا که اجازه نمیده ابروش بره ثروت و نعمت کمی قرار داده باشه تو جهان بعد یه عده شروع کنند به خلق ثروت بعد یکهو اونا تموم بشه که نمیشه خدا که این ضایع بازیا رو در نمیاره که اتفاقا برای اینکه روی شیطان رو کم کنه بیش از نیاز هر کسی هم قرار داده که هرچقدرم به دست میارند بازم اضافه هست.
بحث شرک تو ثروت یعنی قدرت دادن به هرچیزی جز افکار خودت که نتیجه اش ترسیدن و نگران شدن هست و از مسیر ثروت کلا خارج شدن یعنی کسی که میترسه خرج کنه نکنه فردا به دست نیاره نون نداشته باشه کسی که حرکت نمیکنه کاری نمیکنه مبادا ورشکست بشه عملا ثروتیم دریافت نمیکنه چون حرکتی کاری نمیکنه که بخواد بابتش جهانم بهش پاداشی بده فقط جهان از روی فضل عظیمش این بنده خدا رو زنده نگه میدارد یه چیزی براش میرسونه که زنده بمونه.
در واقع از این جهت که وقتی باورهای توحیدی داری که اصلش من خالق زندگی خودم هستم و خودم هستم که با افکارم دارم زندگیم رو خلق میکنم دستت باز میشه برای خلق کردن برای خواستن و اتفاق افتادن در صلح قرار میگیری با خودت و تمام جهان حرکت میکنی و این انرژی رو هم به حرکت در میاری و گسترشش میدی کاری و هدفی که بخاطرش خلق شدی از این جهت که اینقدر اهمیت داره و خط قرمز یه که خدا قرار داده تا ازش رد نشه کسی و بیشتر بهش توجه بشه حواسشون بهش باشه بهش توجه کنند ولی متاسفانه برعکس شده همه قدرت دارند جز خدا و خودمون تو زندگی ما.
استاد نازنین و توحیدی من سلام
استاد امروز نیت کردم و این فایل به عنوان نشانه برام باز شد تاعنوان فایل رو ذیدم که نوشته بود توحید عملی گفتم ای جااان که خودشه
دوای درد من
دوای این حال ناآروم من
دوای این حس کرختی و افسردگیه من
دوای همهههه چیز توحیده
استاد هی تو فایل میگفتین چقدر دوست دارم از توحید بگم خواستم بگم که چقدر شیرین از توحید میگین
چقدر حرفای توحیدیتون یه جور دیگه به دل میشینه
چقدر خوب شد که برامون از توحید گفتید
هرررررچقدر که شما دوست دارین از توحید بگین ماهم دوست داریم از توحید بشنویم.
استاد یه جایی تو یکی از فایلای زندگی در بهشت خانم شایسته عزیز گفتن چقدر خوبه که من این سبک زندگی روستایی طور در پارادایس رو زندگی کردم و حسش کردم اگر اینو تجربه نمیکردم و میمردم چقدر افسوس میخوردم.
اون لحظه من گفتم من اگه چیو تجربه نمیکردم افسوس میخوردم؟
و چسز خاصی ب دلم ننشست تا امروز و این فایل فوق العاده
استاد من اگر معنای واقعی توحید رو درک نمیکردم و میمردم خیلییییی افسوس میخوردم چون
خدای خودمو نشناخته بودم
چون معنای توحید یعنی شناخت خودت
شناخت قوانین
شناخت موضوع شرک پنهان
چون توحید به نظرم زیباترییییین چیز در جهانه که هررر وقت بهش فکر میکنم ارامش بهم میده.
چقدر زیبا گفتین که خداوند میخواد تو همه قدرت رو از بقیه بگیری و بدی به اون
و خودش دو دستی تمام قدرت خلق زندگیت رو به تو تقدیم کنه
چقدر این نگرش زیباست
چقدر بهم ارامش میده
خدایا ممنونم که بهم اجازه دادی این مفهموم زیبا رودرک کنم به اندازه ظرف امروزم
خدایا کمکم کن تو این مسیر هر روز پیشرفت کنم و ارامش ناب توحیدی رو بیشتر و بیشتر بچشم.
ویک دنیا ممنونم از خداوند بابت داشتن استادی که واقعا نظیرش رو ندیدم.
الهی برکت توحید در تک تک لحظات زندگیتون حس کنید
که چه برکت نابیه️
به نام خدایی که هیچ معبودی جز او نیست ، و همه چیز اوست و من در مقابل او هیچم اوست که بدن مرا حرکت میدهد و میتوانم زندگی کنم در این دنیای مادی و هر چی دارم در زندگی از اوست ، خدایی که مرا هدایت کرد و مسیر درست به من نشون داد منی که همیشه تو دوره های مختلف بودم و نصفه ول میکردم و میگفتم این نتیجه نمیده و میرفتم سراغ کتاب دیگه ، دوره دیگه ، پیج های دیگه ، واقعا خسته شده بودم میدیدم نه معنوی پیشرفت کردم و نه از لحاظ مادی و در بدهی و فشار قرار گرفتم و تعادل نداشتم ، ولی اینبار منو هدایت کرد در این سایت و فایل های روز شمار زندگی من و جالبیش اینه که من دارم ادامه میدم و پای تعهدم هستم اینم کار خداست ، نمیدونم هر روز ذوق و شوق دارم برای فایل های روز شمار و انگیزه دارم منی که عجول بودم ولی الان فقط هر فایل به ترتیب هر روز گوش میکنم و نمیرم سراغ فایل بعدی هر روز همون فایلی که هستم گوش میدم خدایا واقعا ازت سپاسگزارم و حسم داره هر روز بهتر میشه ، واقعا کامنت دوستان میخونم لذت میبرم با حوصله میخونم منی که بی حوصله بودم و حتی در قسمت عقل کل میریم و هدایت میشم مثلا امروز 4 ساعت من در قسمت عقل کل بودم و الگوهایی که میخواستم هدایت شدم چون الان به مرحله ای رسیدم که بهترین راه برای ساخت باورم دنبال الگو باشم ، وقتی امروز 4 ساعت من متمرکز بودم و الگوها رو میخوندم نظرات دوستانو نجواها اومد که تو داری وقتتو هدر میدی ببین بیرون تغییر نکرد برو کتاب بخون ، و ترمز در خودم پیدا کردم که همیشه خودمو باور ندارم و حتی کارهای خوبی که انجام میدم و دارم روی خودم هم کار میکنم ذهنم عادی جلوه میده و چون عادی جلوه میکنه برام و نتیجه ای هم نداره ، و تصمیم گرفتم شروع کنم به تشویق کردن خودم ، 1- از اخبار به دورم ، تلویزیون یک ساله روشن نمیکنم بلکه فقط بخوام اذان گوش کنم ، 2 – فضای مجازی کمتر میرم به خصوص از زمانی که در این سایت جدی حضور دارم . 3- سعی میکنم در هر شرایطی حسمو خوب کنم ، 4- شکر گذاری کنم و توجه به داشته هام باشه ، 5- فایل ها گوش کنم و تکرار کنم . 6- دنبال الگو باشم از کسایی که با قانون به هدفشون رسیدن در این سایت . 7 – تخیل کنم تصویر سازی کنم به خواستم توجه کنم ، 8 – آگاه باشم نجوای ذهنمو و سریع شروع کنم به باورهایی که ساختم در حمام و بعد از بیدارشدن قبل از خوابیدن تکرار باورهام و حتی رقصیدن برای خودم و تکرار باورهام ، 9- مراقبه میکنم ،اینا روتین زندگی من شده هر روز ، بعد ذهن من اینا رو عادی کرده برای من و من این کارهای مثبت خودمو نمیبینم باور ندارم ، امروز خدا رو شکر ترمز مخفی پیدا کردم و الان متوجه شدم همین ترمزه که من پیشرفت دستاورد ندارم و میخوام در این زمینه بیشتر کار کنم . و کارهای خوبمو ببینم مثل امروز یه کاری بهم پیشنهاد شد و دیدم حس خوبی نگرفتم و سریع حسمو خوب کردم و بر خلاف نجواها که میگفت نه حالا جواب نده چند روز فکر کن از دست نده این کارو ، اما من خیلی راحت گفتم با شرایط کار شما اکی نیستم و تشکر کردم چون اون کار دوست نداشتم ، اما بعد کنسل کردنم نجواها هجوم اوردن ، اما من سریع شروع کردم باورهای توحیدی تکرار کردن ، خداوند بی نهایت دست داره اون نیست که به من روزی میده اون خداست از طریق اون شخص بهم روزی میده این نباشه دسته دیگه هست و خودمو بمبارون کردم از افکار مثبت تا ذهن آروم شد ، و خودمو تحسین میکنم که دارم ادامه میدم و حتی این تغییرات کوچک هم میبینم و در مسیر هستم و خداوند هم هدایتم میکنه و از استاد و خانم شایسته تشکر میکنم دست هایی از خداوند هستید در این مسیر که باعث رشد ما هستید .
سلام .
آتنا جان من سه تا نکته از نوشته های شما در مورد خودم فهمیدم
1- اینکه کار کردن روی خودم رو کاری بیهوده و وقت تلف کردن میدیدم البته این شفاف و واضح و مشخص نبود ولی دیدم که یکی از ترمز های مخفی و به شدت مخفی در وجود من هست
و
2- اینکه رشد خودم رو کارهای خودم رو خیلی عادی و کوچیکه و معمولی و تلقی می کردم
و
3- اینکه با اینکه در طول این مدتی که تو این سایت هستم دارم روی باورهای توحیدی کار میکنم ولی باز هم یه چیزی در وجودم منتظر تایید کارم از طرف کارفرما و دادن پول و حقوق برای کاری که انجام داده بودم از جیب خودش بودم و من با توجه به این کارهای خودم رو و خودم رو زیاد باور نداشتم همیشه این تو ذهنم میومد که حالا کارفرما پیش دش فکر میکنه که چرا باید برای انجام کارهای من اینقدر پول بده و هزار تا فکر منفی دیگه از این دست
و چقدر جالب بود برام با اینکه پیش خودم فکر می کردم که من درجه خوبی رو دارم در رشد طی میکنم ولی این باورهای مخرب و منفی در وجودم مخفی مخفی بودن و من به سادگی از کنارشون رد میشدم و
امروز با خواندن کامنت ها و هدایت شدن به کامنت شما این برام روشن شد که
اصلا کارفرمایی وجود ندارد و اون فقط وسیله ای و دستی از دستان خداست برای رساندن درخواستی که من از خدای خودم داشتم
حتی توانایی من در انجام مسایل هم از خودم نیست و این که من اون رو کم و کوچیکه میدم خودش هم نوعی از شرک رو به همراه داشته که توانایی که خدا در وجود من نهاده بود رو کوچیکه تلقی کرده بودم و به جای سپاسگزاری قلبی از این نعمت ارزشمند. تازه به کمبودش فکر میکردم و خودم رو در مقایسه میذاشتم
ولی خدای من چقدر من نسبت به این امر و بزرگی تو بیشعور بودم
خدایا من رو ببخش و بیامرز
خدایا من رو هر لحظه به راه راست هدایت بفرما راهی که در آن به بندگانت نعمت داده ای
خدایا از تو سپاسگزارم به خاطر هزاران دستت که در مسیر من قرار دادی تا من رو به اهداف برسونی و
خدایا سپاسگزارم به خاطر وجود آتنای عزیز به خاطر وجود استاد عزیزم
به خاطر وجود این سایت الهی
به خاطر اینکه من الان دارم روی خودم کار می کنم
آتنا جان واقعا از ته ممنونم که داری روی خودت کار میکنی و با کار کردن روی. خودت به بهتر شدن جهان اطراف کمک می کنی
استاد عزیزم ازت ممنونم و سپاسگزار که با مار کردن روی خودتون به ما در رشد کمک می کنی
سپاسگزارم